مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

علل روان شناختی تکفیر گرایی

[ad_1]

چکیده

لازمه تقابل در عرصه نرم و ذهنی شاکله، جزمیّت و وسواس گرایی و در عرصه سخت و عینی آن، اقتدارگرایی و خشونت است و یقیناً یگانه قربانی چنین شرایطی «صبر و شکیبایی» است.
این مقاله با استفاده از روش توصیفی - تطبیقی، رابطه پوسته و مغز تکفیرگروی را می‌کاود. در وضعیت تغلّب جویی پسامدرن، شاکله‌های مذهبی با رفع تحریم سوماتوتونیک به افراد مجال دادند تا در راه دفاع از هویت مذهبی، قدری صفرای داغ به رگ‌های دین فرو ریزند و دیری نپایید که مذاهب، پاتوق میانه ‌اندام‌های اسکیزوخویی شدند که زود خشمی و عینیت گرایی را در کنار تحجّر و تعصّب فکری به کار می‌گرفتند تا از شاکله خود دفاع کرده و شاکله رقیب را منهدم سازند. یونگ این قسم «برون گرایان متفکر» را دقیقاً به علت تعصّب و تحجّر و بی‌بهرگی از شهود، مناسب عرصه سیاست نمی‌دید.
در دیدگاه نظریه پردازان مختلف، تکفیری‌ها عنوان‌هایی را به خود اختصاص داده‌اند، از قبیل: راست خشن فاشیست تا روان گسسته گرای جامعه ستیز نزد آیزنک، شخصیت اقتدارگرای آدورنو، ریخت «ترکیبی از ریخت اصلاح گر و آشوب گر» نزد لاسول، خشمگین‌ها و عصبی‌ها نزد هیمانس و ویرسما، هورنای و نیاز روان رنجور به قدرت و استثمار دیگران و ژیژک و ملکه حسد به مثابه سائق مرگ خواهی و درک از عدالت به مثابه برابری.
در سطح پوسته، ذیل هر عنوان به صفاتی، از قبیل: تعصّب و خشک مغزی، خود میان بینی، زورگویی و مردم آزاری، ویران گری، خشونت، خودآگاهی جنسی، منقاد و مطیع بودن نسبت به قدرت‌ها و تفکر دو وجهی و ... اشاره شده است.
در سطح مغز اما، دو عرصه وجود دارد که در تعامل با هم هستند. اولی عرصه روان است که در سطح آن کمبود محبت شدید، تربیت سخت گیرانه یا سهل انگارانه که به احساس حقارت شدید منجر می‌شود، تمرکز لیبیدو بر خود (خودشیفتگی) و غلبه سائق مرگ خواهی و البته برخی مؤلفه‌های شناختی، نظیر: کامل گرایی و هم جوشی فکر و عمل دیده می‌شود که در تعامل با دومین عرصه که فضای تقابلی پسامدرن در جهان شاکله‌ها باشد، به پدیده تورم هویتی و خشونت منتهی می‌شود. در نتیجه، برای درک علل تکفیر گرایی باید به عرصه روان و جهان، هر دو و همزمان توجه داشت. برای غلبه بر این دور باطل باید به صبر و ایمان راستین متمسک شد و ظرفیت صبر انسان‌ها را از طریق مراقبت و محاسبه نفس علمی توسعه داد. تأکید آموزه‌های دینی باید بر ارجا و تحبیب باشد تا انگیزه‌های پیوند مجال بروز یابند.
کلید واژه : تکفیرگروی، تورم هویتی، تعصّب، خشونت، حسد، سائق مرگ خواهی، خودشیفتگی، فقدان صبر و شکیبایی، کمبود محبت.

مقدمه

جهان اسلام شاهد رشد روزافزون جریان‌های تکفیری و جهادی است. افراد و گروه‌هایی که با تشبث به هویت دینی، مرتکب شنیع‌ترین جنایت‌ها می‌شوند، اما فقط جهان اسلام نیست که از چنین عارضه دردناکی در رنج است. جامعه جهانی در تمامیت خود گرفتار رشد جریان‌های بنیادگرایی مذهبی و غیر مذهبی بوده است و دامنه فعالیت و نضج این جریان‌ها از مرزهای جهان اسلام فراتر می‌رود. (2) محصول آنچه از آن تعبیر به «قرار گرفتن جهاد در وضعیت پسامدرن» شده تنها رشد شکاکیت نیست، بلکه خطر بزرگ تر از ناحیه رشد جریان‌های بنیادگرای متصلّبی است که از انفعال مطلق راه زده [ملازم شکاکیت] به سوی عمل گرایی شدید و کور محرومیت زده [ملازم یقین خواهی] چرخش کرده‌اند. (3) چکامه «دومین ظهور» از ویلیام باتلر بیتس، تنگنایی را که در آن گرفتار آمده ایم چنین توصیف می‌کند: «بهترین‌ها فاقد هر گونه اعتقادی هستند و بدترین‌ها آکنده از شوری آتشین». به زعم اسلاوی ژیژک (4) این بهترین توصیف برای شکاف میان لیبرال‌های رنگ پریده و بنیادگرایان پر شور است. همان‌ها که گرفتار خشک‌اندیشی نژاد پرستانه مذهبی، یا جنسیت گرایانه‌اند. (5) در این جا ماده مسئله تکفیر که شامل پرداختن به محتوا و تبارشناسی این قسم جریان هاست کمتر محل بحث است.
این پژوهش توصیفی - تحلیلی در جست و جوی علل و عوامل روان شناختی گرایش به بنیادگرایی اسلامی و تکفیری است که مستلزم نشان دادن جنبه‌های صوری [شکلی] مسئله تکفیرگرایی است و ضرورت و اهمیت آن را با توجه به جایگاه جهاد اکبر در اسلام باید فهمید.

بیان مسئله

چه چیز انسان را به سوی جریان‌های تکفیری و بنیادگرا سوق می‌دهد، در حالی که دین عینیت ثابتی است، چه چیز واکنش‌های متفاوت ما را در برابر آن رقم می‌زند، چرا در حالی که افراد به دین واحدی ملتزم هستند، برخی، بعض دیگر را تکفیر می‌کنند؟ منشاء قرائت‌های متفاوت از دین در کجاست؟ آیا گروندگان به جریان‌های تکفیری، گرایش‌ها و خصوصیات روانی معینی دارند، یا خیر؟ اگر چنین است این خصوصیات چیست؟
میشل دو مونتنی (6) که زمانی جنگ‌های صلیبی را درک کرده بود در توصیف صلیبیون چنین آورده است: «مردم آن چنان در آرای خویش راسخ‌اند که در نابود ساختن یکدیگر درنگ روا نمی‌دارند گویی کشتن خصم کشتن اعتراضات اوست» (7)
تکفیری‌ها جریان‌هایی در جهان اسلام هستند که سایر مسلمانان و فرق و مذاهب دیگر را کافر می‌شمارند و تکفیر می‌کنند. تو گویی تمکین و اقرار به اصول دین برای مسلمان بودن کافی نیست و فروع و جزئیات فرعیِ محل نزاع به‌ اندازه اصول اهمیت دارند. (8) مدعای این پژوهش این است که بنیادگرایان مذهبی، یا تکفیری‌ها به واسطه برخی خصوصیات روانی خود از دیگر افراد متمایز می‌شوند. مطابق با یک اصل روانی، آنچه واکنش ما را در برابر پدیده‌ها رقم می‌زند، نه عینیت پدیده‌ها که خوانش ذهنی ما از آن هاست و این امر، مذهب و دین را نیز شامل می‌شود. (9)
افراد خوانش‌ها و قرائت‌های مختلفی از دین دارند و همین خوانش‌های متعدد زمینه ساز تفاوت واکنش آن‌ها در برابر امر الهی و پدیدار شدن مذهبی عامیانه است که گاهی به صورت «انحصارطلبی هویت»، «تورّم هویتی - عقیدتی»، «هویت مقاومتی» یا «هویت وسواسی» جلوه گر می‌شود که ملازم و مستدعی بنیادگرایی است. (10)
وسواس گرایی در شخصیت در تعامل با ناشکیبایی و بی‌صبری است که سرمایه‌های اصلی تصلّب هویتی و فکری به شمار می‌روند.
هم بستگی دائمی میان بنیادگرایی مذهبی و تعصّب در همه پژوهش‌های تجربی تأیید شده است و جای تردید چندانی در عدم انفکاک آن‌ها از هم نیست و این در حالی است که آلپورت می‌نویسد: «تأثیر دین بر تعصب، تناقض آمیز است. تعصب را به وجود می‌آورد و از میان می‌برد». (11) به نظر می‌رسد تمایز ظاهری - باطنی در توضیح پیوند میان دین و تعصب به مثابه مؤلفه شخصیتی مفید باشد. بر اساس پژوهش‌های آلپورت و راس، افراد از هر نظر طرف دار دین متعصب‌ترین افراد هستند و پس از ایشان به ترتیب ظاهرگرایان و باطنی‌ها قرار دارند. (12) این قسم طرف داری تام و تمام را باید نوعی کامل گرایی دانست که مقوم هویت وسواسی است.
اکنون اساسی‌ترین پرسش پیش رو این است که هویت وسواسی چیست و چه ارتباطی با تحجّر و خشک مغزی دارد؟ هویت‌های وسواسی چگونه و در چه بستری شکل می‌گیرند و چه ارتباطی با بی‌صبری و ناشکیبایی دارند و چگونه می‌توان با نیم نگاهی به قرآن مجید برای علاج این مسئله چاره جویی کرد؟ آیا می‌توان تبیین‌های دیگری برای تکفیر گرایی لحاظ کرد؟

مسئله هویت

هویت تعریفی است که هر فرد از خود به مثابه «من» دارد. پاسخی که فرد به پرسش «من کیستم؟» می‌دهد تا حد زیادی معرف هویت اوست. (13) اما هویت دو شأن مختلف دارد. یک شأن وجودی و یک شأن ذهنی و اعتباری. بنا به رأی فلاسفه مشاء، شأن وجودی هویت، همان خارجیت و عینیت آن است که در چارچوب شکست ناپذیری قرار گرفته است و در پاسخ از هلِ بسیطه به آن اشاره می‌شود و نوع آن منحصر در فرد است [یا منحصر به فرد است]، اما آنچه در پاسخ به پرسش فوق الذکر می‌آید بر سبیل ماهو «ماهیت» بوده و امری سیّال و اعتباری است. این قسم هویت، هویت مضاف است [هویت اجتماعی، هویت دینی، هویت ایلیاتی، هویت جنسی و ...] که «بالقیاس مع الغیر» اعتبار شده است و سیّالیّت و انعطاف، ذاتی آن است تا بتواند به بهترین وجهی، خود را با مقتضیات محیط و جامعه و ... هماهنگ سازد.
این قسم هویت ذهنی و اعتباری، بالطبع تابع شرایط محیط است و از شکنندگی و زوال مصون نیست، هم چنین این قسم هویت [یعنی هویت اعتباری] بسیار متکثر و متعدد است و وجهه‌های مختلفی پیدا می‌کند و به حمل اولی، بر مصادیق بسیاری صدق می‌کند؛ مثلاً هر فردی بالقوه می‌تواند ضمن اقرار به حقانیت اصول دین اسلام، هویت اسلام احراز کند و خود را مسلمان بخواند، بدون این که این مستلزم غیر مسلمان بودن دیگران باشد. این قسم هویت؛ چون تابع محیط است، روابط کم و بیش پایدار فرد با اعیان ثابته خارجی در نضج و قوام آن تأثیر بسزایی دارد. هم چنین است تشتنج و تشتت روابط که آن را منهدم و صاحب آن را رنجور می‌سازد. (14)
وقتی از صفات شخصیتی سخن می‌رود، اشاره به معقولات ثانوی فلسفی است؛ یعنی اعتباریاتی که عروضشان در ذهن و اتصافشان در خارج است. علامه طباطبائی درباره اعتباریات اشاراتی دارد که شامل حال هویت اعتباری انسان نیز می‌شود. او اشاره دارد که:
اولاً: اعتباریات ما به ازایی در خارج ندارند؛ ثانیاً: متعلق قوای فعاله و راهبر عمل هستند و از حیث کاربری که دارند اعتبار شده‌اند و ثالثاً: ریشه در امیال و احساسات ما دارند و عمیقاً از آن ها تأثیر می‌پذیرند و با تغییر و تحول در آن‌ها متحول می‌شوند و از این حیث باید آن‌ها را با توجه به نیروهای محرک نفس از قبیل: قوای خیال و واهمه درک کرد، نه نیروهای مدرکه. (15) موارد دوم و سوم، محور بحث این پژوهش است. مورد دوم، اساس نظریه هویت و مورد سوم، مبنای نظریه سائق است که در ادامه به طرح آن‌ها می‌پردازیم.
به طور سنتی، احراز هویت از تکالیف دوران نوجوانی دانسته شده است، اما به نظر می‌رسد آنچه از آن تغییر به «وضعیت پسامدرن جوامع بشری» می‌شود. این فرایند را هر چه بیشتر به تعویق می‌اندازد و عبور از بحران هویتی به راحتی میسور نیست. اریکسون (16) که اصطلاح «تعلیق روانی اجتماعی» را برای توصیف دوره‌ای از نوجوانی ابداع کرد که ضمن آن: «فرد از حرکت باز ایستاده و شرایط و نقش‌های مختلف را می‌سنجد بدون این که به هیچ یک از آنها احساس تعهد کند» گرچه می‌دانست فرایند احراز هویت در جوامع مختلف به یک‌اندازه سریع نیست، اما شاید نمی‌دانست که شکست در نیل به هویت و سردرگمی و شکاکیت ناشی از آن، می‌تواند تا این‌ اندازه به عارضه‌ای فراگیر و همگانی تبدیل شود. (17)
لوازم «وضعیت پست مدرن»؛ یعنی تسهیل ارتباطات، توده عظیم اطلاعات در حال گردش با تسهیل تعامل و تزاحم فرهنگی، نه فقط کار احراز هویت را دشوار و درازمدت ساخته، بلکه هویت‌های معارض را هر چه بیشتر به هم نزدیک و در معرض متعارض و تنش قرار داده است. (18) شکاکیت را باید محصول تعلیق روانی اجتماعی دانست، اما اریکسون در نظریه روانی اجتماعی خود تبیین دیگری از افراط گرایی دارد؛ او افراط گرایی در رهبران سیاسی را ناشی از پدیده «شخصی کردن سیاست» می‌داند. از نظر اریکسون، سیاست مدار کسی است که زندگی سیاسی را شخصی کرده است؛ چون سلطه سیاسی همیشه به معنای شخصی کردن سیاست نیست.
برای نمونه، در زندگی سیاسی اجتماعی معاصر، وقتی رئیس جمهوری به قدرت می‌رسد مدتی ریاست می‌کند و سپس از عرصه سیاست خارج می‌شود. او در این حالت، سیاست را شخصی نکرده است، زیرا او در نهادهای از پیش تعیین شده، قدرت را به دست گرفته است و این نهادها هستند که شخص رئیس جمهور را تحت تأثیر قرار می‌دهند، ولی زمانی هم هست که یک شخصیت سیاسی می‌آید و کل زندگی اجتماعی سیاسی رنگ شخصیت او را به خود می‌گیرد و به این ترتیب کاملاً غیر نهادینه می‌شود. اریکسون که قائل به هشت مرحله رشد روانی اجتماعی در طول عمر افراد بود، می‌کوشید رفتار سیاسی را به تجارب زندگی پیوند دهد. او به خصوص نقش چهار بحران اولیه: اعتماد در برابر عدم اعتماد در مرحله اول، استقلال عمل در برابر شرم و تردید در مرحله دوم، ابتکار در برابر احساس قصور در مرحله سوم و تحقق عمل در برابر احساس کهتری در مرحله چهارم را هم در تعیین شخصیت فرد سیاست مدار و هم در پیدا کردن راه حل‌های بعدی کلیدی تر می‌دید.
اریکسون می‌کوشد زندگی سیاسی رهبران را به تجارب دوران کودکی ایشان ربط دهد. به عقیده اریکسون سیاسی شدن فرد ناشی از عدم حل بحران هویت است و هر قدرت که بحران های هشت گانه کمتر حل شده باشد، شخص افراطی تر می‌شود.
بنیادگرایی مذهبی و غیرمذهبی و به طور اخص جریان‌های تکفیری مصنوع و محصول چنین بحران‌هایی هستند. (19)
اریکسون برای ارائه نمونه‌ای از شخصی کردن سیاست به هیتلر و آلمان بعد از جنگ جهانی اول مثال می‌زند. هیتلر دارای احساس ناامنی شدید بود. پدرش دائم الخمر بود و هیتلر را دائم کتک می‌زد. عشق و مهری که نیازهای فرد را برآورده کند در خانواده وجود نداشت. همزمان آلمان آن دوران، نوع بزرگ شده ویژگی هیتلر بود و هویت ملی اش به شدت مخدوش شده و شکست خورده بود. پیدایش گروه‌های اجتماعی معارض، اختلافات حزبی و درگیری دائم میان جناح‌ها در ناامنی و بحران هویت فرو برده بود. هیتلر که خواهان قدرت بود، دوای درد خود را در درمان آلمان دید و کوشید با احیای ناسیونالیسم آلمانی هویت آلمان را اعاده کند. (20)
اشاره به هویت زدگی سیاست در نظریه اریکسون نقش تجارب زندگی سیاست مداران را پر رنگ می‌کند، اما نظریه روان شناسی اجتماعی تبیین دیگری ارائه کرده است. مطابق این دیدگاه، روابط شکلی حاکم بر محیط فرد به گونه ایست که یا احراز هر گونه هویت را سخت و دشوار می‌سازد که یا به شکاکیت و انفعال منتهی می‌شود یا ضمن تعارض و تزاحم بینا هویتی، بخش یا جزئی از هویت را نسبت به سایر بخش‌ها و اجزاء متورّم و متصلّب می‌کند که حاصل این تعصّب و تورّم هویتی بیمارگون و اجباری، تکفیرگرایی و بنیادگرایی خشن است. (21)
هر امر اعتباری و از جمله آن ها، هویت اعتباری ضمن سیّالیتی که ذکر آن رفت به هر حال، جامع افراد و مانع اغیار است که ضامن یک پارچگی آن است و هویت دینی هم استثنا نیست. با این دو مؤلفه می‌توان تصلّب هویتی را به وضعیتی تعبیر کرد که در آن، برخی روابط شکلی محیط که عمدتاً بر اساس تعارض و تقابل و مبتنی بر تهدید، حذف، ارزش زدایی و انکار غیر خودی است، سبب می‌شوند که مانعیت اغیار از جامعیت افراد پیشی بگیرد و مرزهای هویت را سخت و نفوذناپذیر سازد تا جایی که به قول امین معلوف «هویتی که فرد برای خود دست و پا می‌کند، عکس برگردان حریف یا دشمن او می‌شود». (22)
اگر محل تهدید، هویت اسلامی صرف نظر از مذاهب آن باشد، [مانند تهدیدی که مثلاً از سوی رژیم غاصب صهیونیستی متوجه جهان اسلام است] تعلّق دینی برجسته شده و تمام هویت از جمله، محل نزاع فرق و مذاهب را می‌پوشاند، اما اگر محل نزاع، موارد اختلاف بینامذهبی و بینافرقه‌ای باشد، تعلّقات فرقه‌ای برجسته شده، فرع به جای اصل نشسته و جزئیات مفروع، اصیل جلوه می‌کنند و محل اهمیت مضاعف شده، دستمایه عناد و تکفیر می‌شوند.
دقت شود که تکفیر مُسلِم تنها ضمن روی گردانی از اصول بر سبیل عناد جایز است و لاغیر. جایی که مسُلِم، مُسلِم را تکفیر، می‌کند روشن است که امری سبب شده است که فروع جای اصول بنشینند و این است وصف حال تکفیری. (23)
سرایت تورّم و آماس هویتی فراگیر است و به حوزه باورهای مذهبی و عقیدتی نیز نفوذ خواهد کرد و به این ترتیب به وضعیتی می‌رسد که به تعبیر قرآن، فرد به فراخور حال و هوای خود به بعض کتاب ایمان آورده و به بعض دیگر کافر می‌شود و عاقبتش در دنیا و آخرت، آن می‌شود که در کتاب الهی مضبوط است. (24)
اینان اگر بر جوامع سیطره یابند و موفق به تشکیل دولت و حکومت شوند، به قول حکیم ارجمند فارابی، از حد مدینه متبدّله یا ضالّه فراتر نمی‌روند که در اولی، روش اعمال احکام دینی به نحوی است که مایه فساد می‌شود و در دومی، پیامبر و امام دروغین بر مردم حاکم است و صرفاً ادعای مذهبی بودن مطرح است و بس. (25)
بنابراین، تکفیری کسی است که خود، زمانی طرد و تکفیر شده است و زخم اذیت و آزار و طرد و تهدید را بر جان دارد. او را برای چیزی که هست یا در آن زاده شده مثل: رنگ پوست یا سرزمین مادری . ... یا چیزی که به آن می بالد مثل: ایمان و عقیده دینی مورد بی مهری، تبعیض و یا خشونت و طرد قرار داده‌اند، او را محروم ساخته یا تمسخر کرده‌اند و یا بدتر از آن، به زور بازو یا اسلحه وادار به تسلیم ساخته‌اند. این یک اصل روان شناسی است که بزهکاری خشن، اکثراً ملازم بحران هویت شدید همزمان با اعمال تنبیه‌های شدید و سخت بدنی است.
مزتکب خشونت کسی است که قبلاً قربانی خشونت شده است و اکنون آن را بر هر دوست و دشمن غالباً زیردست و بی‌دفاع روا می‌دارد. خشونت، خشونت می‌آفریند و قربانی خود شروع به قربانی، گرفتن می‌کند تا این دور باطل و حلقه شیطانی در پس پشت هویت دینی به حیات خود ادامه دهد. (26)
در این زمان تصلّب هویتی مستدعی نوعی تفکر دو وجهی است که جنبه وسواسی آن را می‌سازد. (27)
در شرایط مقاومت در برابر هویت دشمن، هر مسلمان دیگر، یا با ماست، یا بر ما و حالت بینابینی دیگر قابل تصور نیست. این قسم انحصار طلبی هویت که ناشی از تورّم مانعیّت اغیار در برابر جامعیّت افراد است، بر سبیل قسمی کامل گرایی تا نفی دین به مثابه امر مشکّک پیش می‌رود و از رهگذر نوع قیاس به نفس [که گفته شد ابرهای تیره جزء هویت تکفیری عمدتاً در سایه اهمیت مضاعف جهاد و مقابله جلوی اجزای دیگر را پوشانده است] خواستار استانداردهای مشخص و سخت گیرانه‌ای برای هویت دینی هم کیشان می‌شود. (28)
در این میان هر کس از برادران و خواهران هم کیش که از این استاندارد سخت گیرانه و کامل گرایانه عدول کند، گرفتار «اثر گوسفند سیاه» یا «اثر گاو پیشانی سفید» خواهد شد. (29)
برای مثال گروه تکفیری بوکوحرام (30) که در تنش دائم با دولت مرکزی به سر می‌برد، از مردم مسلمان دیگر انتظار دارد که هم پای او به جهاد با دولت برخیزند. در چنین شرایطی اگر هم کیشان طوری رفتار کنند که شبیه به دشمن به نظر برسند؛ مثلاً در برنامه‌های فرهنگی دولت مشارکت کنند، با آن‌ها همچون دشمن رفتار خواهد شد و سزاوار برده شدن و حتی مرگ‌اند و لو خود از هر لحاظ با دولت متبوعشان هم داستان نباشند، مثل گوسفندی سیاه در گله گوسفندان سفید که جلب نظر می‌کند و به همان‌ اندازه که جلب نظر می‌کند، غیرعادی و یا غیر گوسفند به نظر می‌رسد و چه بسا همچون گرگ مشتبه شود. به این ترتیب هر چه نشان دشمن بیگانه را بر پیشانی داشته باشد، فرق نمی‌کند مذهب باشد یا تجدد و مدرنیته، مشمول قاعده گوسفند سیاه و طرد و نفرت ناشی از آن خواهد شد. این همان چیزی است که در روان شناسی از آن تعبیر به «سخت گیری وسواسی» می‌شود و ملازم هویت وسواسی است. (31)
تکفیری‌ها می‌کوشند با توسل به خشونت و ترور، عقیده و استاندارد مذهبی خود را تحمیل کنند و اگر معروض خشونت سایر مسلمانان هستند که هستند، انگیزه فعال سازی در کنار اثر گوسفند سیاه مطرح است.
اصل روان شناسانه دیگری به ما می‌گوید که همیشه رنج‌ها بیشتر از لذت‌ها در خاطر می‌مانند. هنگام درد کشیدن، زمان کِش می‌آید و کُند می‌شود؛ تو گویی اصلاً درد را پایانی نیست. برخی زخم‌ها هرگز خوب نمی‌شوند و اگر التیام یابند نیز باز ردی روشن از خود به جا می‌گذارند. لاسول به این اصل روان شناختی تصریح داشت که اغلب «افراد رنج تجارب هیجانی گذشته خود را به همراه دارند». تحقیر شدن به علت باور دینی یا رنگ پوست یکی از همین زخم هاست. (32)
مارتین لوترکینگ (33) در «نامه‌ای از زندان بیرمنگام» چنین آورده است:
شاید برای کسانی که هرگز تیرهای تبعیض نژادی را احساس نکرده‌اند، ساده باشد که بگویند «صبر کنید»، ولی وقتی شما به چشم خود می‌بینید که عده‌ای شرور و بد طینت، پدران و مادرانتان را از روی سرگرمی می‌کشند و خواهران و برادرانتان را از روی هوا و هوس خفه می‌کنند، وقتی شما پلیس‌های لب ریز از تنفر را می‌بینید که با تفنگ، خواهران و برادران سیاه پوستتان را می‌زنند و می‌کشند و ... آن وقت می‌فهمید که چرا صبر برای ما مشکل است» (34)
انسانی که هویت او در معرض تهدید است با دو انتخاب ناصحیح رو به روست: یا خشم خود را قورت دهد و به بی‌ارزشی خود اذعان کند و هویت رقیب مهاجم را پذیرا شود که مستلزم تخریب کرامت و عزت نفس اوست و یا بر بخش دردناک خود، ارزش مضاعف نهاده، علیه هویت رقیب طغیان کند تا بتواند عزت نفس خود را حفظ و احیا کند. راه حل اول، شیوه شکاکان غالباً مرفّه و راه حل دوم، شیوه بنیادگرایان محرومیت زده عصبانی و روان رنجور است. اینان به واسطه فقدان بینش و بصیرت به حالات روحی خود متوجه نیستند که آنچه از هویت برای خود تدارک دیده‌اند تا چه‌ اندازه غلوآمیز و غیرعقلانی است. مَثَل آن‌ها مثل پانک‌هایی است که به نشان اعتراض اجتماعی، بدن خود را سوراخ کرده و حلقه‌های فلزی بزرگ و کوچک از آن رد می‌کنند و شلوار جین [که در آن زمان اصلاً مرسوم نبود] به پا می‌کنند و موها و آرایش‌های اغراق آمیز بر می‌گزینند. نظیر این شیوه‌های ابراز هویت اغراق آمیز در تکفیری‌ها دیده می‌شود و همین شیوه‌های غلوآمیز آن‌ها در ابراز هویت دینی شان است که مایه حجر و انزوای بیشتر آن‌ها می‌شود و دریغا که این دومی آن اولی را بیشتر تغذیه می‌کند و اکثراً آن تالی‌های فاسد را برای هم کیشان دور و نزدیک به ارمغان می‌آورد و بهانه‌ای به هویت‌های رقیب و دشمن می‌دهد که محکم تر بر طبل تحقیر تکفیری‌ها بکوبند و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. (35)
اما چرا ادبار جای اقناع می‌نشیند؟ چه می‌شود که تکفیر جای تحبیب را می‌گیرد؟ پاسخ واضح است. یک علت فقدان بصیرت به حالات روحی خود است که فرد را در برابر موانع درون روانی او عاجز می‌کند و دست مایه تقدم عمل بر‌اندیشه می‌شود [یعنی چون ناآگاه است صدور فعل از او، یا ناخودآگاه است، یا نیمه آگاه و بر سبیل عواطف و عادت] و دیگری بی‌صبری و کم طاقتی است که در قرآن از آن تعبیر به «خلق هلوع» (36) شده است و خواستار امر عاجل است و فاقد آینده نگری و مستلزم تقدم عمل بر‌اندیشه که در روان شناسی از آن تعبیر به «تکانشوری و عدم بازداری» می‌شود. (37)
تکانشوری بر اساس مدل هیمانس و ویرسما (38) که مدل سه رگه‌ای شخصیت است (هیجان پذیری، فعالیت و طنین) به ریخت خشمگین‌ها اشاره دارد که افرادی هیجان پذیر و فعال و زود آهنگ هستند و غالباً به سوی پیکار سیاسی و قدرت جذب می‌شوند. (39)
افراد تکانشی درک صحیحی از مصلحت خود ندارند و پی آمد اعمال خود را در نظر نمی‌گیرند و اقدامات ایشان ضمن این که مستلزم آسیب به دیگران است، غالباً منافی منفعت خود آن‌ها نیز هست. (40)
در مجموع انسان به دو شیوه عمل می‌کند: یکی، ‌اندیشه پیش از عمل که مستلزم مراقبه و محاسبه نفس و سنجش مصلحت امور و مقتضی حال است و دیگری، عمل پیش از‌ اندیشه که یا ناخودآگاه است یا نیمه آگاه و در هر دو شق، مستلزم آن است که فرد از جانب موانع و معضلات روانی و اجتماعی خود یا جامعه مضطر باشد. (41)
بخشی از تقدم عمل بر‌اندیشه ناشی از قرار گرفتن در موقعیت تهدیدآمیز خیالی یا واقعی است. وقتی فرد، خود یا مرام را در معرض خطر جدی حس می‌کند، عمل او بر‌اندیشه‌اش سبقت می‌جوید و عمدتاً عاری از بصیرت و کور است. مثل او همچون کسی است که در حال غرق شدن به هر چیزی چنگ می‌زند و دست و پا زدن بیهوده سرانجام او را از پای می‌اندازد و چه بسا منجی خود را نیز با دست و پا زدن بیهوده و حمله‌های پانیک غرقه سازد. دست پاچگی و بی‌فایدگی اعمال کور تکفیری‌ها تا برطرف شدن دائمی یا موقتی تهدید غالباً بر خود ایشان پوشیده می‌ماند و پس از رفع تهدید نیز برای حفظ غرور و اعتبار شخصی و گروهی پیش چشم خودی و غیر خودی، با تمسک به کتاب الهی توجیه و تطهیر می‌شود. (42)

هویت وسواسی تکفیرگرایان

مطابق تعریف راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی، شخصیت یا هویت وسواسی الگوی فراگیر اشتغال ذهنی نسبت به نظم و انضباط، کامل گرایی و کنترل ذهنی و میان فردی به بهای از دست دادن انعطاف پذیری، گشاده رویی و کارآمدی است که از اوایل بزرگ سالی آغاز می‌شود و در زمینه‌های مختلف جلوه می‌کند، مانند:
1. اهمیت دادن به جزئیات و فروع به بهای از دست رفتن اصول و مبناها؛
2. کامل گرایی بر وجهی که نافی طرح و مهم‌ترین مانع تحقق آن می‌شود؛
3. افراط در کار و تولید به نحوی که تفریح و معاشرت با دوستان مقدور نیست؛
4. وظیفه شناسی افراطی به شکل عدم انعطاف در مسائل ارزشی و اخلاقی؛
5. کهنه گرایی؛
6. اکراه در واگذاری امور به دیگران، مگر این که بی‌چون و چرا مطابق امر او عمل کنند؛
7. ناخن خشکی، خست و گرایش به پس‌انداز بدون نیاز مالی روشن؛
8. انعطاف ناپذیری و سرسختی شدید.
اگر چنانچه کسی 4 مورد از موارد فوق الذکر را داشته باشد معیار تشخیص احراز شده و هویت وسواسی را واجد است، اما در کنار نشانه شناسان، برخی طرف داران رویکرد شناختی معتقد هستند که هویت وسواسی را باید با توجه به برخی قیود و شرایط ذهنی عام فهم کرد که سایر باورهای مذهبی و غیر مذهبی مقید کرده و یا به نحوی از انحا، عمده باورهای فرد را مشروط می‌سازند. (43)
باورهای وسواسی عبارتند از:
1. اهمیت دادن بیش از حد به افکار و کنترل دائم آن ها؛
2. کمال گرایی و نیاز شدید به یقین و اطمینان؛
3. مسئولیت پذیری افراطی.
گفتنی است که وجه تسمیه این اختلال شخصیتی به «وسواسی» از باب اشتراک لفظ است و معنایی کاملاً مباین با نوع اختلال وسواس اجباری دارد که وجه شاخص آن در اذهان عمومی شست و شو است. (44)
وسواس گرایی در فرد تکفیری به معنای اختلال تمام عیار شخصیت نیست، بلکه لحاظ آن نسبت به افراد بر سبیل تشکیک است؛ یعنی هر کس به میزان بهره‌ای که از هر یک از موارد سه گانه فوق الذکر داشته باشد، به سمت وسواس گرایی در هویت میل می‌کند تا آن جا که در انتهای طیف افراط به تحجّر شدید و دگماتیسم تام نایل شود.
تحقیقات اخیر حاکیست که با تشدید علایم هویت وسواسی، تاب و توان فرد تحلیل رفته و به تفکرگرایی می‌انجامد. آنچه بدواً به وسواس گرایی منجر می‌شود، روابط شکلی حاکم بر محیط فردی و اجتماعی شخص است که شرح آن پیش از این آمد.
این که ابتدا به ساکن، فضای توهین و تحقیر است که تحمل پریشانی را تحلیل می‌برد، یا تجربه علایم تشدید شده هویت وسواسی به طریق ثانوی عامل اصلی است، محل بحث است، اما قدر مسلم این دو مقوله مانع الجمع نیستند و برای هر دو مورد شواهدی در دست است.
همان طور که پیش تر نیز ذکر شد به نظر می‌رسد آنچه در اولویت و اهمیت افکار و باورها و به تبع آن، تصلّب هویت‌های فردی نقش اصلی را ایفا می‌کند، برخورد دیگران است. اینکه هویت رقیب تا چه‌ اندازه با توسل به ابزارهای مختلف، اعم از تمسخر و طرد و تحریم و احتمالاً بهره گیری از هژمونی رسانه ای، درصدد مستهلک و منحل کردن سایر هویت‌ها در خود است و یا با تأکید بر جامع مشترک میان خود و دیگری، درصدد به رسمیت شناختن تفاوت هاست، تعیین کننده توازن و تعادل میان حیثیات دوگانه هویت؛ یعنی جامعیت افراد و مانعیت اغیار خواهد بود. (45)
کامل گرایی، ملازم توجه بیش از حد به جزئیات فرعی و بعضاً کم اهمیت است که تنها به کار مرزبندی با اغیار می‌آید. وقتی هویت‌ها متصلّب و متورّم می‌شوند، نیاز به مرزبندی‌های صریح با اغیار پیش می‌آید و این جز با مدنظر قرار دادن جزئیات پیش پا افتاده میسّر نیست؛ چون حق آن است که شخصیت و هویت، نقابی بر چهره نفس است که فی نفسه و نه لذاته لحاظ شده و در آخرالامر اعتباری و ذهنی است. شخصیت به این معنا امری عاریتی است و اصلاً چیزی [واقعی] نیست و وجود منهاز و مستقلی در خارج ندارد.
این که این صفات اضافی تغییر و تبدیل می‌پذیرند و از نفس زایل شده و مفارقت می‌کنند بدون این که هستی نفس به مخاطره بیفتد، به معنای آن است که عقل، آن‌ها را بالقیاس لحاظ کرده است و قیام آن‌ها به دو طرف اضافه است و لاغیر. (46)
این‌ها از این جهت مطرح شده‌اند که بتوانیم همان گونه که ابن سینا (47) اشاره کرده است، جزئی را بر سبیل کلی بشناسیم وگرنه برخورد با این صفات به مثابه عینیت‌های لایتغیر، امری مغالطی و نه تنها مستلزم خلط حیثیت هاست که به گفته آدریان ولز نشان: همجوشی فکر - عمل [لحاظ کردن فکر به مثابه عمل عینی] است که علامت بارز وسواس گرایی است. (48) حقیقت این است که انسان‌ها بیش از آن که متفاوت باشند به هم شبیه هستند و یکی از وجوه شباهت مهم آن‌ها شاید به طرز تناقض آمیزی همین نکته باشد که اولین بار فروید به آن اشاره کرده است و آن این که همه آن‌ها متفقاً عاشق تفاوت‌های جزئی خود با دیگران هستند و کم و بیش به این جزئیات دل مشغول. (49)
سخت گیری ناشی از کامل گرایی که خواهان تطبق و لحاظ کردن مو به موی جزئیات است، غالباً مستدعی ظلم و ستم و اکراه و فشار بر دیگرانِ مرتبط با فرد وسواسی می‌شود و این قطعاً با روح هویت دینی اسلامی و قاعده (لا اکراه فی الدِّین) قابل تطبیق نیست.

مفهوم وظیفه گرایی افراطی

وظیفه گرایی افراطی چیست؟ در متون روان شناسی برای اشاره به وظیفه گرایی افراطی از اصطلاح واقع پنداری اخلاقی استفاده شده است که مستلزم این پیش فرض است که گزاره‌های اخلاقی، صدق و کذب بر نمی‌دارد و غیر واقعی هستند. این پژوهش منکر بنیادهای واقعی اخلاق در طبیعت و ماورای طبیعت نیست و می‌کوشد تا تصویر صحیح تری از آنچه با مسامحه، واقع پنداری اخلاقی خوانده شده است به دست دهد.
وظیفه گرایی افراطی به معنای ارزش داوری‌های مطلق و استثناناپذیر است که شاخص اصلی اخلاق قاعده نگر کانت می‌باشد. در نظام اخلاقی کانت، ارزش‌ها اعتباری هستند که اشکال کردن به آن محل بحث نیست، اما به شیوه‌ای مطلق و به طرزی لحاظ می‌شوند که هیچ استثنایی را به رسمیت نمی‌شناسند، تو گویی که قواعد اخلاقی همان قوانین طبیعت هستند. قوانینی بی‌رحم و لا یتخلف که ضعیف و قوی نمی‌شناسند و استثنایی برای هیچ کس قائل نمی‌شود.
تشبّث به این قسم اخلاقیات دو کارکرد منفی دارد که یکی را اشاره کردیم و آن دیگری است که به عامل اخلاقی در فیصله بخشیدن به تعارضات اخلاقی‌اش یاری نمی‌رساند. چنین فردی چاره‌ای ندارد مگر این که تعارض‌های اخلاقی خود را انکار کند.
اشکال دیگر این طرز تلقی آن است که نسبت به مصلحت وقت و اوضاع اجتماعی و عرفی کور است و در خلاء واقعیت روانی و اجتماعی سیر می‌کند.
البته وسواس گرایی با فضیلت گرایی نیز جمع می‌شود؛ آن جا که اشخاص یا واحد فضیلتی هستند و یا نیستند و در حد فاصل عدم و ملکه جایی برای موصوف نیست. کدام صاحب نظری است که نداند نگاه مطلق به اخلاق آبستن چه فجایعی است. اخلاق اعتبارگرای کانتی «وظیفه گرای قاعده نگر» نمونه تمام عیار وجدان سخت گیر وسواسی است که احکام آن اقوال جازم مطابق غیر ثابت و ملحق به مظنونات است که گرچه به مقام یقین نزدیک می‌شود، اما هرگز به یقین باب برهان نمی‌رسد و اگر ملاک و معیار راه بردن به حق و حقیقت و پرهیز از گمراهی آن گونه که در قرآن مجید وارد شده و استاد شهید مطهری به آن تصدیق داشته است، صرفاً تبعیت از علم (یقین باب برهان) باشد، پیروی از مظنونات و استقرائیات راهی به حق ندارد و مفید یقین نیست بلکه بیشتر علامت جهل و گمراهی، نیاز به یقین و وسواس گرایی است. (50)

ریخت شناسی در آرای متقدمین

بقراط (51) و پس از او جالینوس (52) امزجه را بر مبنای اخلاط چهارگانه صورت بندی کردند و برای هر یک، برخی صفات شخصیتی قائل شدند، اما در میان امزجه شاید بیش از سایر مزاج ها، مزاج‌های صفراوی از تجربه دینی به دور و مورد نکوهش بوده است.
از ویژگی‌های مزاج صفراوی، غلبه اراده و تعقل بر حساسیت و عاطفه و زود خشمی، تندخویی و کم طاقتی است. حال آن که مزاج‌های دموی و سوداوی تجربه‌های مذهبی بیشتری را گزارش می‌دهند.
ملازمت این قسم عینیت گرایی و تحجّر، بعدها در کارهای یونگ (53) دوباره مورد اشاره قرار گرفت. او که دو جهت گیری درون گرا و برون گرا را نسبت به چهار کنش: «حس»، «شهود»، «احساس» و «فکر» تلفیق کرده بود به هشت سنخ دست یافت که در میان آن‌ها تنها برون گرای متفکر بود که با تحجّر و خشک مغزی، عینیت گرایی و مهار احساسات همراه بود و شاید وصف حال تکفیری باشد.
به عقیده یونگ مناسب‌ترین تیپ شخصیتی برای جهان سیاست، برون گرای شهودی است که استعدادی قوی در بهره گیری از فرصت‌ها دارد، جذب‌ اندیشه‌های نو می‌شود و خلاق است و می‌تواند دیگران را برای پیش رفت و موفقیت بیشتر ترغیب کند.
ارنست کرچمر (54) از دیگر کسانی است که به سنخ‌های بنیه‌ای توجه کرد و در کتاب خود موسوم به «جسم و شخصیت» کوشید میان ظاهر جسمی و برخی خصوصیات روانی افراد تناظری ترسیم کند. او به دو اصطلاح گر پروتستان اشاره می‌کند یکی، مارتین لوتر (55) و دیگری، جان کالون. (56) از نظر او اولی دارای سنخ بنیه‌ای فربه تن ادواری خو بود، اما دومی که چهره‌ای منفور و متحجّر است و با شاخص‌های تکفیری‌ها هم خوانی دارد، واجد سنخ بنیه‌ای باریک‌اندام اسکیزوخوی است.
جان کالون اصلاح گر مرتجع و عمیقاً بیمار که نمونه خلق اسکیزوتیمیک او را می‌توان در تصویر غضبناکی که از خدا ارائه می‌کرد دید، ویژگی‌های این سنخ پریشان را آرمان گرایی، استبداد و کهنه گرایی گفته‌اند.
کرچمر می‌گوید: «هر یک از افراد این بنیه، نفرتی شدید از واقعیت، زیبایی و لذت و نفرت مفرط از هر آن چیزی دارند که نشانی از خنده و نشاط و شوخی داشته باشد». به عقیده کرچمر میانه ‌اندامی کمتر با فعالیت‌های مذهبی و سیاسی جمع می‌شود.
سر فرانسیس گالتون (57) معتقد بود هیکل قوی و ستبر تا حد زیادی با طبع بسیار پارسا در تضاد است.
جیمز استدلال می‌کند که شور و حرارت، سرسختی و عشق به ماوراء الطبیعه که ویژگی مزاج روان رنجور یا جامعه ستیز است، او را به عرصه مذهب وارد می‌کند، اما دستگاه عصبی سنخ ستبر و زمخت که پیوسته به عضلات خود می‌نازد و سینه ستبر می‌کند و خدا را شکر می‌کند که یک سر مو هم مریض نیست، به یقین صاحبان از خود راضی اش را از ورود به عرصه مذهب باز می‌دارد. این در حالی است که میانه‌ اندامی در میان بزهکاران بیشتر است که این نکته باز هم با ارزش مذهبی رابطه معکوس دارد. شاید بهترین گزینه برای تکفیری قسمی اسکیزوخویی باشد که متمایل به میانه‌ اندامی شده است.
شلدون (58) کسی بود که ضمن پژوهش‌های خود بر روی تمثال‌های جدید عیسی (علیه السلام) دریافت که تحریم سوماتوتونیا (فعالیت گرایی) در حال کاهش است و حرکت از باریک ‌اندامی به سمت میانه ‌اندامی آغاز شده است. در تمثال‌های جدید عیسی (علیه السلام) او را همچون شخصی قوی و زورآور ترسیم می‌کنند و برای او بازوهای ستبر می‌کشند.
به نظر می‌رسد که تحریم سوماتوتونیا در غرب، جای خود را به تلفیق سوماتوتونیا (فعالیت گرایی) با سربروتونیا (اندیشه ورزی) می‌دهد که ویژگی‌های سنخ سربروتونیا، خویشتن داری و رازداری و واکنش‌های بسیار تند است.
شلدون هشدار می‌دهد که «سنخ بنیه‌ای بیش از آن که کلاً علت سازگاری یا ناسازگاری افراد با پارسایی باشد، ممکن است آنان را به سوی شکل‌ها و جلوه‌های خاص پارسایی سوق دهد» یا اینکه صرفاً نمادی باشد از شکل تغییر یافته پارسایی «من» که البته تکفیرگرایی می‌تواند یکی از همین اشکال پارسایی باشد. (59)

ریخت شناسی جزء نگر آیزنک

آیزنک (60) شاید اولین کسی است که به رویکرد ابعادی در ریخت شناسی توجه کرد. او مزاج‌های چهارگانه در قالب چهار مقوله بر روی دو بعد (درون گرایی - برون گرایی) و (نوروزگرایی) یا تهییج پذیری در برابر ثبات هیجانی قرار داد و مثلاً برای مزاج صفراوی، بی‌ثباتی هیجانی و برون گرایی را لحاظ کرد که مستلزم نوعی هیجان خواهی افراطی و پرخاش گری، تحریک پذیری و تکان شوری است.
رویکرد ابعادی آیزنک برای غایت هر بعد نامی لحاظ کرد، اما به افراد این فرصت را داد که بسته به جایگاه خود بر محور ابعاد مذکور همزمان در چند مقوله متفاوت قرار گیرند، کاری که مسبوق به سابقه نبود. بعد دیگری که آیزنک تعریف کرد و از آن کمتر یاد می‌شود بعد روان گسسته گرایی است که ملازم جامعه ستیزی (عدم التزام و وابستگی روانی به هیچ فرد یا گروه) است.
نمرات بالا در روان گسسته گرایی آیزنک با علائمی همچون بی‌رحمی، بی‌احساسی و احساس خصومت نسبت به دیگران و بی‌توجهی به حقوق و رفاه آن‌ها، تمسخر دیگران و بعضاً مردم آزاری همراه است و بعضاً به طوری است که بی‌توجهی ایشان به آداب اجتماعی و اخلاقی برای همه دردسر آفرین است. این افراد برای یافتن شور و هیجان به سمت تجربه‌های عجیب و غریب جذب می‌شوند. (61)
اما نکته جالب توجه کار آیزنک پیرامون سرشت‌های سیاسی است که روی دومحور ابعادی «خشن - ملایم» و «راست - چپ» یا «رادیکال - محافظه کار» طرح می‌شوند و چهار مقوله جریان سیاسی را می‌سازند. خشن به معنای اقتدارگرا نیست، بلکه بیشتر بازتاب دهنده قبح خشونت در فرهنگ پروتستانیسم مسیحی است. پیش تر به وجه تشابه تکفیری‌ها با فاشیست‌ها به هیتلر مثال زدیم. در ادامه ضمن پرداختن به آرای آدورنو به برخی لوازم فاشیسم اشاره خواهیم کرد.
علل روان شناختی تکفیر گرایی

آدورنو و رگه اقتدارگرایی

بررسی بسیار مشهوری که توسط آدورنو (62) و همکارانش به سال 1950 صورت گرفته، بسیار جالب توجه است. به دنبال نتایج هولناک جنگ جهانی دوم بود که تئودور آدورنو به تئوری پردازی درباره رابطه شخصیت اقتدارطلب و بازخوردهای سیاسی پرداخت.
آدورنو و همکارانش در جست و جوی کشف ریشه‌های یهودستیزی در آن دوران بودند. آن‌ها پیشهاد کردند که نشانه‌های شخصیتی ویژه‌ای با یهودستیزی مرتبط است و آن را نشان شخصیت اقتدارطلب نام نهادند که در قالب چهار مقیاس سنجش می‌شد: 1. گرایش‌های فاشیستی؛ 2. ضد یهودی؛ 3. نژاد پرستی به طور عام و 4. محافظه کاری اقتصادی و سیاسی و نام مقیاس را «مقیاس F» گذاردند.
شخصیت اقتدارگرا شخصیتی است که در دوران کودکی کمبود محبت شدید و تنبیهات بدنی سخت و اقتدار و نظم را همراه با جنسیت به منزله یک تابو تجربه کرده است.
به عقیده آدورنو و همکارانش ریشه‌های اقتدارگرایی، روانی است. افرادی که سمت راست افراطی تمایل دارند، نمایان گر احساس شدید انزوا، عدم اعتماد به نفس، عدم کفایت و نیاز اغراق آمیزی برای امنیت، ثبات و اطمینان هستند. گفته شده است که شخصیت‌های اقتدارگرا برای رسیدن به امنیت در رفتارهای ذیل افراط می‌کنند:
1. تشریفات گرایی؛
2. اطاعت استبدادی؛
3. تجاوز استبدادی؛
4. ضد تحلیل (ضد ذهن گرایی)؛
5. موهوم پرستی و رفتار کلیشه‌ای؛
6. قدرت، سختی و خشونت؛
7. ویران گری و بدبینی؛
8. توجه مبالغه آمیز به جنسیت.
سایر ویژگی‌های کسانی که اقتدارگرا هستند عبارتند از:
1. تحجّر فکری؛
2. عدم گذشت در برابر خطای دیگران؛
3. دارای تمایلات تبعیض نژادی؛
4. شدیداً خود میان بین؛
5. تملّق نسبت به منابع قدرت؛
6. زور گو به زیردست؛
7. طرف دار مجازات‌های سخت و خشن؛
8. پیش داوری نسبت به گروه‌های دیگر به ویژه اقلیت‌ها؛
9. هوادار تطابق خویش با عرف و سنت؛
10. پیروی از نظام‌های ارزشی متعارف؛
11. مطیع و منقاد و وفادار به قدرت‌ها؛
12. دید سطحی از دنیای اجتماعی و اخلاقی که به مقوله‌هایی کاملاً متمایز (خوب و بد، سیاه و سفید) تقسیم شده است دارند. (63)
این‌ها کسانی هستند که در کنه وجودشان نسبت به خود عمیقاً مردد هستند و هرگز موفق به احراز هویت کامل نشده‌اند و به «من» خود همواره مشکوک‌اند. از آن جا که در درون خود چیزی ندارند که به آن متوسل شوند به قالب‌های بیرونی متشبّث می‌شوند، لذا نظم اجتماعی پایه ثبات شخصیت متزلزل ایشان می‌شود و با دفاع از آن در واقع از اساس «من» خود دفاع می‌کنند. نفرت آنان از کسانی که نظم اجتماعی را به چالش می‌کشند از همین جا ناشی می‌شود. اینان در دوران ثبات و آرامش به احزاب محافظه کار می‌پیوندند، اما در دوران فشار و آشوب، مشی فاشیستی پیدا می‌کنند و خشونت عریان خود را به نمایش می‌گذارند، پس این نیاز مستمر به قدرت، از ضعف درونی مایه می‌گیرد و بر سبیل جبران است. بعدها آدلر احساس کهتری را نیز ضمیمه این قسم عوامل روان شناختی کرد. همان طور که ملاحظه می‌شود بسیاری از این نشانه‌های فوق الذکر داخل در علائم وسواس‌اند. (64)

ریخت شناسی کل نگر لاسول (65)

هارولد لاسول در روان شناسی سیاسی دیدگاهی کل نگر داشت. او معتقد بود که گرایش خصوصی جا به جا شده، و جای خود را به هدف‌ها و موضوعات سیاسی می‌دهند و پس از آن که مورد تحلیل منطقی قرار گرفتند از سوی عموم به عنوان افکار قابل قبول و انگیزه‌های نهادینه شده پذیرفته می‌شوند.
لاسول الگوی رفتار سیاسی‌اش را با نظریه فروید از تحول شخصیت ارتباط داد. او معتقد بود روشی که برای دنیای سیاست به کار می‌بریم انعکاسی از نیازهای باقی مانده از دوران‌های تحول شخصیت روانی - جنسی است. اشخاص در مرحله دهانی تمرکز بر امنیت دارند، در مرحله مقعدی روی نظم، در مرحله احلیلی روی سلطه و در مرحله تناسی روی مشارکت متمرکز می‌شوند.
لاسول معتقد به سیاست پیش گیرانه از طریق آموزش سنجی موسوم به «سنخ مدیر» بود. او جهان سیاست را یک سره تحت سلطه سنخ‌های بیمارگون می‌دید و ریشه این بی‌کفایتی را در خانواده می‌جست.
ریخت آشوب گر آن ریخت اقتدار طلبی است که شناسایی و حرمت لازم را از والدین خود دریافت نکرده بنابراین، کاملاً گرایش و توجه به خود دارد که موجب پیدایش یک خودشیفتگی قوی در او می‌شود و می‌خواهد که کمبود عشق و عاطفه و حرمت را از طریق جامعه پیدا و جبران کند.
آشوب گر برای این که بتواند حرمت جامعه را جذب کند بایستی از طریق ایجاد تغییراتی در نهادها و محیط اجتماعی آن توجهی را که می‌خواهد به دست آورد و آن رابطه عاطفی و عشق و حرمتی را که حس می‌کند در کودکی از او دریغ شده از این طریق جبران کند. بنابراین، لیبیدوی او به سوی خودش بر می‌گردد. چنین فردی از نظر رفتار اجتماعی اعتراض خودش را از آغاز نسبت به نهادهای اجتماعی ابراز می‌دارد، مانند نهادهای اخلاقی، خانوادگی، مذهبی و جامعه تا خود دولت و رهبران سیاسی جامعه. به عبارت دیگر او همه نهادهای اجتماعی و سیاسی را زیر سؤال می‌برد و به اصطلاح خودش می‌خواهد از همه ارزش‌ها ارزش زدایی کند. پس لیبدوی آشوب گر متوجه خودش است و می‌خواهد از خود ابرمرد بسازد. می‌خواهد نهادهای اجتماعی را به نحوی متحول کند که حرمت از دست رفته خود را به او بدهند.
ریخت اصلاح گر، ریختی است که در اثر تربیت ناصحیح خانوادگی «اعتماد به خود» کسب نکرده است. این تیپ به شدت تیپ آشوب گر مورد بی‌اعتنایی نبوده، اما کسب اعتماد و اطمینانی هم از محیط اجتماعی خود نداشته است. بنابراین، ریخت اصلاح گر تیپی است که اعتماد به نفس ندارد و ذهنش پر از اشک و تردید است. همیشه به دنبال پیدا کردن یقین است و کسانی که دائم به دنبال یقین مطلق می‌گردند کسانی هستند که بر خلاف ظاهر مطمئن خود از درون متزلزل و شکاک‌اند. از نظر لاسول، فرد لزوماً از این جهت گیری‌های درون روانی آگاه نیست و این بیشتر به صورت یک مکانیسم دفاعی ناخودآگاه عمل می‌کند تا فرد را از شکاکیت و تزلزل دور کرده و به یقین و اطمینان برساند. بنابراین، شخص اصلاح گر لیبیدوی خود را متوجه زندگی اجتماعی می‌کند و آن را برای تغییر محیط اجتماعی به کار می‌برد و اگر مشاهده کند که بر اساس آن حقیقت خودش جهان را دگرگون ساخته است، احساس شک و تردیدش تسکین می‌یابد. او می‌خواهد جهان و محیط آلوده خود را تغییر دهد، اما بنیادگرایان نزد لاسول «ترکیبی از ریخت اصلاح گر و ریخت آشوب گر» هستند. این‌ها کسانی هستند که نه

عبارات مرتبط با این موضوع

علل روان شناختی تکفیر گراییروانشناختیتکفیرگراییعلل روان شناختی تکفیر گرایی نویسنده آرش کازرانی چکیده لازمه تقابل درروان تبارشناسی مبانی معرفت شناختی و انسان شناختی …تبارشناسی مبانی معرفت شناختی و علل روان شناختی تکفیر گرایی گرایی شدید و تکفیر همجنس‌گرایی و روان‌شناسی ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد…عوامل روانی همجنس‌گرایی یکی ایجاد عوامل روان‌شناختی را درک کردن علل احساس روابط پدر اصلاح رفتارطبیعت در روانشناسی تربیتی علل گرایش به مدل های غربی …مد گرایی و غرب بررسی علل روان شناختی تنوع طلبی و نوگرایی تقیه، دست آویز تکفیر شیعه تقیهدستآویزتکفیرشیعهعلل روان شناختی تکفیر لازمه تقابل در عرصه نرم و ذهنی شاکله، جزمیّت و وسواس گرایی و مکتب شناخت گرایی مکتب شناخت گرایی فرآیند های ذهنی روان شناسی شناختی به کلیه ی فرآیند هایی علل موانع زهدورزی موانعزهدورزیعلل روان شناختی تکفیر کثرت گرایی مطلق مانند وحدت گرایی مطلق خود موانع تفکر و میگنا جامعه شناختی و روانشناختی مد و مدگراییعلل سادیسم یا و سازه های روان شناختی نیز تبعیت می سازی و غرب گرایی کاملاً هم درخواست قناعتی از پلیس برای رفع ترافیک شب های …علل روان شناختی تکفیر علل روانی چاقی چه عوامل روان ‌شناختی در بروز چاقی موثر علل روانی چاقی بشقاب‌درمانی برای لاغر شدن طبیعت‌گرایی فلسفه ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد تاریخچه ایده‌ها و فرضیات فلسفی طبیعت‌گرایی نخستین بار در آثار فلاسفهٔ پیشا سقراطی اهل ماده‌باوری ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد ماده‌باوری و مادی‌گرایی برای هردوی این واژه‌ها در زبان انگلیسی یک معادل وجود دارد مقلات جامعه شناسی آسیب های اجتماعی چیست؟ این وبلاگ قصد دارد تا مقالات مرتبط با رشته علوم اجتماعی را با ساختار علمی و تحصصی در اختیار پرسمان دانشجویی اندیشه ی سیاسی خود این صلح و شرایط امام حسنع همه‌اش یک مکر الهی بودیعنی اگر امام حسن می‌جنگید و در این برچسب‌ها برچسب‌ها و تگ‌های موضوعات و زمینه‌های کتاب‌های موجود در کتابناک چرا مرتد باید اعدام شود در حالیکه در دین اجبار نیست؟ شهر سوال خداوند در سوره بقره آیه ۲۵۶ است که می فرماید « لا اکراه فی الدین قد تبیّن الرشد من الغی ؛ در حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوف مباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ ‎بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦ پژوهشهای روان شناختی روان شناختی


ادامه مطلب ...

۶ خطای شناختی که مانع ازدواجتان می‌شود

جام جم سرا به نقل از خبرنو:

تعمیم‌های افراطی

«هرگز»، «همیشه»، «هیچ وقت»، «همه» اگر این کلمات را در اتفاقات زندگیتان زیاد به کار می‌برید، به خودتان شک کنید. شاید شما هم یکی از افراطیون باشید. این دسته از افراد حقیقت‌های زندگیشان را خیلی پر رنگ‌تر از مقدار واقعی‌اش می‌بینند و این برایشان مشکل ساز می‌شود. مثلا اینکه دختری به آن‌ها جواب رد داد، نا‌امید می‌شوند و این موضوع را تعمیم می‌دهند به همه مورد‌های دیگر! یعنی با خودشان می‌گویند: «معلوم است دیگر همه به من جواب رد می‌دهند!»


فیلترینگ

تا به حال آدم‌هایی با زندگیِ پر قرارداد دیده‌اید؟ قراردادهای ذهنی که شاید خیلی اوقات مانع تصمیم گیری و انتخاب درستشان شود! این قرارداد‌ها‌‌ همان باید و نباید‌ها و اعتقاداتی هستند که ممکن است درست و به جا نباشند اما در زندگی فرد چهارچوب‌های خاصی ایجاد می‌کنند که مانع حرکتشان می‌شود.
فردی که فیلترهای زیادی دارد، در واقع تحت تاثیر یک نکته منفی همه واقعیت را تاریک می‌بیند و دیدش به قضیه منفی است. مثلا دختری که قرارداد ذهنی‌اش این است که پسرهای تحصیل کرده فهمیده‌ترند، یک فیلترینگ بزرگ دارد و آن هم این است که اگر فردی با تحصیلات کم برای خواستگاری‌اش بیاید با یک دید منفی به او نگاه می‌کند و قضاوت‌هایش نادرست و نتیجه گیری غلط است. یا عقاید عجیبی که صرفا بر اساس تجربیات قبلی شما رخ داده و ممکن است درست نباشد. مثلا مردان کوتاه قد خیانت می‌کنند، تکفرزند‌ها همیشه لوس هستند و...


ذهنخوانی

کم و بیش همه ما درگیرش هستیم. وقتی فکرهایی که به ذهن خودمان خطور می‌کند را به دیگران نسبت می‌دهیم در واقع‌‌ همان گمان بردن یا ذهنخوانی است. مثلا آقا پسری که می‌گوید: «از نگاهش فهمیدم که اصلا از من خوشش نیامد و فکر می‌کند من آدمِ بی‌عرضه‌ای هستم!» دچار ذهنخوانی است.
این تیپ افراد انگار دوست دارند فکر دیگران را در مورد خودشان بخوانند، اما با دیدی منفی! فکرخوانی باعث می‌شود قبل از آنکه تعاملی میان شما و طرف مقابلتان شکل بگیرد رابطه از بین برود. ذهنخوانی بزرگ‌ترین دلیل اختلافات افراد و سوء تعبیر‌ها است. چون شما بر مبنای تصورات و تجربیات خودتان تصمیم می‌گیرید نه آنچه حقیقتا وجود دارد.


استدلال هیجانی

اگر بر اساس احساساتتان تصمیم می‌گیرید و نمی‌توانید بر هیجاناتتان مدیریت داشته باشید و وقتی که باید نمی‌توانید احساساتتان را کنترل کنید، متاسفانه دچار خطای‌شناختی استدلال هیجانی هستید! یعنی استدلال می‌کنید اما بر اساس هیجاناتتان نه عقلتان!
این جور استدلال کردنتان، ببخشید، اما به دردِ خودتان می‌خورد! مثلا فرض بفرمایید دختری را که می‌داند طرف سن بالا می‌زند و تحصیلاتی هم ندارد و فقط یک شغل خوب دارد و به لحاظ خانوادگی تناسب هم ندارند ولی ته ماجرا می‌گوید: خب دوستش دارم و بله!
این بله گفتن‌ها مبارکی دارد؟! به این می‌گویند استدلال از نوع هیجانی‌اش! دختر خانم را فاز پولداری می‌گیرد و هیجانی می‌شود و می‌گوید بله! پشت این استدلال‌های هیجانی پشیمانی است.
متاسفانه خیلی از خطاهای‌شناختی به خاطر منفی‌نگری ما به زندگی و اتفاقاتی است که برایمان می‌افتد. مطمئنا با دیدی مثبت‌تر و باز‌تر برداشت‌های بهتری از اتفاقات زندگیمان خواهیم داشت و موانع ازدواج هم از سر راهمان برداشته می‌شود.


تفکر دوقطبی

این نوع تفکر را تفکر قطبی شده، سیاه و سفید و استدلال به شیوه همه یا هیچ نیز می‌نامند. در این شیوه فرد تمایل دارد واقعیات را به صورت مطلق تعبیر کند، در این حالت، او به هیچ وجه تعبیرهای بینابینی (خاکستری) را نمی‌پذیرد.
در ذهنیت اشخاصی با این طرز تلقی، امور به دو طبقه تقسیم می‌شود: خوب و بد، سیاه و سفید، ممکن یا غیر ممکن، مطلوب یا غیر مطلوب. مثلا ممکن است فرد معتقد باشد همسر آینده او باید در رشته تحصیلی مشابه خودش درس خوانده باشد در این صورت ازدواج بی‌ازدواج! یا اینکه فرد ممکن است عقیده داشته باشد اختلاف سنی در ازدواج باید بین ۳ تا ۵ سال باشد و بیشتر و کمتر از آن بی‌معنی است و نباید با فردی در آن رده سنی ازدواج کرد.
این طور آدم‌ها فکر می‌کنند اگر کسی کاملا خوب نباشد، حتما بد است. اگر کاملا خوشبخت نباشد، حتما بدبخت است و...


بزرگ نمایی و کوچک نمایی

در این فرایند شما ممکن است فرد یا وقایع اتفاق افتاده را بسیار کوچک و دست کم بگیرید یا اینکه بعضی از وقایع را بیش از حد بزرگ، جلوه دهید. ممکن است این خطای‌ شناختی در قضاوت کردن توانمندی‌های خودتان باشد یا همسر آینده‌تان.
به هر ترتیب، شما ممکن است در بزرگ دیدن یا کوچک دیدن خودتان یا او دچار اغراق شوید و این تفکر اغراق آمیز شما را از یک انتخاب واقعی و منصفانه دور کند.


ادامه مطلب ...

یک طراح لباس: اغلب خانم‌ها شناختی از تناسب لباس و اندامشان ندارند

اعظم خدابخش که سال‌ها است در مزون خود به کار شخصی‌دوزی مشغول است گفت: از کودکی علاقه زیادی به خیاطی داشتم و به همین دلیل از ۱۵ سالگی در یک خیاطی مشغول به کار شدم. پس از چند سال احساس کردم که باید این کار را به صورت آکادمیک بشناسم بنابراین وارد دوره‌های کاردانش طراحی دوخت شدم و بعد از آن هم دوره کاردانی طراحی و دوخت لباس را گذراندم.
او که سابقه ۱۵ سال فعالیت حرفه‌ای در زمینه دوخت انواع لباس سفارشی از مانتو تا لباس عروس دارد ادامه داد: با توجه به اینکه دوست داشتم در کارم قوی‌تر باشم تصمیم گرفتم در این زمینه تحصیل کنم. الان هم دوست دارم در کلاس‌های مختلف شرکت کنم، آموزش ببینم و هر نکته جدیدی که وجود دارد را یاد بگیرم.
خدابخش در مورد تفاوت کار خود قبل و بعد از آموزش آکادمیک گفت: تفاوت بسیار زیاد است. حس کردم کارم خیلی علمی‌تر شد و اعتماد به نفس بیشتری در کار پیدا کردم. نکات زیادی وجود داشت که در کار تجربی به دست نیاورده بودم، مثلاً حالا بهتر و با اعتماد به نفس بیشتری می‌توانم مشتری را در انتخاب مدل لباس راهنمایی کنم.
وی ادامه داد: کسانی که طراحی لباس را نمی‌دانند هر مدلی را مشتری سفارش دهد برای او می‌دوزند، اما من با مشتری مشاوره می‌کنم و بر اساس اندام او می‌گویم چه لباسی مناسب نیست و چه لباسی بهتر است. من هم قبلاً هر چیزی را که مشتری می‌خواست می‌دوختم اما الان سعی می‌کنم مشتری را از انتخاب اشتباه خود منصرف کنم.
او با اشاره به اینکه معمولاً مشتری‌ها برای دوخت لباس شب به مزون مراجعه می‌کنند گفت: به نظر می‌رسد اهمیت لباس عصر یا نیمه رسمی برای مردم کمتر است. شاید هم به دلیل هزینه‌های بالا تصمیم می‌گیرند لباس‌هایی مانند بلوز و دامن را به صورت آماده از فروشگاه‌ها خریداری کنند.
خدابخش همچنین درباره نحوه انتخاب مدل لباس شب توسط مشتری‌ها گفت: بیشتر آن‌ها براساس جذابیت تصاویر ژورنال‌ها، اینترنت و... لباس مورد نظر خود را انتخاب می‌کنند و شناختی از اندام خود و تناسب آن لباس با اندامشان ندارند. البته عده کمی هستند که خودشان با وجود علاقه به یک مدل می‌دانند که آن لباس با شرایط اندامی آن‌ها هماهنگ نیست.
او در مورد تفاوت لباس شب‌های دوخت مزون و موجود در فروشگاه‌ها گفت: بیشتر مشتری‌ها همان نوع آثاری را می‌پسندند که در فروشگاه‌ها هم وجود دارد، اما آن‌ها هم می‌خواهند تغییر کوچکی در پارچه یا برش لباس ایجاد کنند تا لباسشان شبیه فرد دیگری نباشد. عده کمی هم وجود دارند که به لباس‌های خاص و متفاوت علاقه دارند و سفارش‌های آن‌ها مختص خودشان است.
خدابخش در مورد نقش مزون‌ها در تغییر نوع پوشش مردم گفت: در چند سال اخیر مزون‌ها تغییر زیادی در مانتوهای بانوان ایجاد کردند، اگرچه هنوز هم کسانی هستند که هرچه در مغازه‌ها باشد را می‌خرند و اهمیتی به مدل آن نمی‌دهند. اما مزون‌ها با ایجاد ترکیبات جدید پارچه و رنگ مانتوهایی جذاب به وجود می‌آورند و همین باعث شده بعضی افراد فقط از مزون خرید کنند. حتی بعضی از فروشگاه‌ها نیز به کارهای مزونی علاقه‌مند شدند و کار آن‌ها را برای فروش می‌گذارند.
این طراح لباس ادامه داد: ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که پوشش رایج بانوان مانتو است بنابراین باید تنوع و زیبایی در آن‌ها وجود داشته باشد و افزایش تعداد مزون‌ها به این موضوع کمک می‌کند. در عین حال نکته منفی این اتفاق کسانی هستند که کارهایی با کیفیت پایین را با قیمت کم و بدون ارزش‌های زیبایی شناسی روانه بازار می‌کنند. (هنرآنلاین)


ادامه مطلب ...

علت های روان شناختی مجرد ماندن

به گزارش جام جم سرا به نقل از ماهنامه سپیده دانایی، به عنوان مصداق این مطلب می توانیم به جوانانی اشاره کنیم که نه مشکل اقتصادی دارند و نه معضل فرهنگی- اجتماعی خاصی اما هم چنان بر مجرد ماندن اصرار دارند. از این شواهد نتیجه می گیریم که باید عوامل دیگری هم در این مسئله دخیل باشند. این عوامل کدام اند و به عنوان یک فرد، چه قدر می توانیم در رفع آن ها موثر باشیم؟ روان شناسی پاسخ های جالبی برای این سوالات دارد.

گفتیم که مجرد بودن نتیجه اجتماع چندین دلیل است، اما چند تا از این دلایل همان چیزهایی هستند که واقعا هستند؟! مثالی می زنم: «آقای دکتر حدود 40 ساله ای مدت ها پیش از دوستانش خواسته بود که اگر گزینه مناسبی برای ازدواج سراغ دارند به او معرفی کنند. البته چون به لحاظ مشغله کاری وقتی برای جلسه معارفه نداشت سفارش داده بود که به عنوان قدم اول عکس ها و اطلاعات آن ها برایش ایمیل شود، بدون اینکه خودش عکسی در اختیار کسی بگذارد».

این آقای که هم چنان هم مجرد است مشکل اقتصادی ندارد، از لحظه رتبه بندی های اجتماعی هم که وضعش بد نیست، پس به قول خودش می ماند دو چیز: یکی کمبود وقتش و دومی خلقیات زنان امروزی؛ اما آیا این ها دلایل واقعی مجرد ماندن او هستند؟ به عبارت دیگر چه دلایل مهم تری ممکن است در پس ظاهر استدلال های او پنهان شده باشد؟ در ادامه به چند مورد از این دلایل می پردازیم:

1- اجتناب از تکرار کودکی

رسم بر این ست که والدین تسهیل کننده ازدواج فرزندانشان باشند، اما گاهی ناخواسته به مانع آن تبدیل می شوند. ریشه این ماجرا به نوع رابطه ای که فرزند در زمان کودکی از آن ها شاهد بوده بر می گردد. به عبارت دیگر اگر آنچه که کودک از رابطه پدر و مادر می بیند، دوستی و تفاهم باشد یک تاثیر بر تمایل او به ازدواج می گذارد و اگر شاهد خصومت ورزی های آن ها باشد یک تاثیر دیگر.

مجردهایی که معتقدند «ازدواج مساوی با بدبختی است» و یا «نمی توانند از این دوران طلایی (مجردی) دل بکنند»، شاید با چنین تجربه هایی مواجه بوده اند.

2- ترس از صمیمیت

ترس های ناخودآگاه هم ممکن است در دوران کودکی ایجاد شوند و هم در طی دوره های بعدی زندگی. برای مثال دختر خانم 30 ساله ای که مدت ها پیش رابطه ای دو ساله و صمیمی را با پسری همسن خود تجربه کرده بود و از آن انتظار ازدواج داشت، توجه دروغ های طرف مقابل درباره وفاداری به خودش شده و به اصطلاح رابطه را کات کرده بود.

در طی چند سالی که از آن ماجرا می گذرد، او آن قدر خودش را غرق در کار کرده و آن چنان درآمد و اعتباری به هم زده است که به قول خودش «نیازی به آقا بالاسر ندارد». او اگرچه معتقد است آن قضیه برایش تمام شده اما در واقعیت چنین نیست، او دچار ترس از صمیمیت است، نداشتن حتی یک دوست صمیمی این ادعا را تایید می کند.

3- کمبود عزت نفس و اعتماد به نفس

کمبود عزت نفس، افکار و رفتار ما را تحت تاثیر قرار داده و به کاهش شانس ازدواج کمک زیادی می کند! چگونه؟ وقتی که عزت نفس کافی نداریم صدای منتقدی را در ذهن خود می شنویم که می گوید: «هیچ کس از من خوشش نخواهد آمد»، «من جذاب نیستم»، «کی می آید خواستگاری من؟»، «کی زن من می شود؟» و...

علت های روان شناختی مجرد ماندن


در این وضعیت رفتاری هم که از خود نشان می دهیم، شامل بستن راه های ارتباطی با افراد جدید، منفی بافی، تن دادن به رابطه با کسی که از استانداردهای مورد نیاز برای ازدواج فاصله دارد و... می شود.

به علاوه کاهش عزت نفس کاهش اعتماد به نفس را به همراه می آورد. در این شرایط نمی توانیم در روابط به خودمان اعتماد کنیم، بنابراین از عهده مدیریت درست آن ها بر نمی آییم و طوری رفتار می کنیم که دیگران آن را حمل بر بی اعتمادی ما نسبت به خودشان می کنند. در نتیجه آن ها هم کمتر به ما اعتماد می کنند و تمایلشان را به ارتباط بیشتر با ما از دست می دهند.

4- خطاهای فکری

فکرهایی که شامل «همه یا هیچ» می شوند، به «حدس زدن افکار دیگران» می پردازند و «خیلی کلی یا خیلی جزئی به دیگران نگاه می کنند» از جمله خطاهای فکری هستند که احتمال مجرد ماندن را افزایش می دهند. برای مثال جملات قالبی معروفی مانند «همه زن ها عین هم اند»، «مردها به چیزی جز خودشان فکر نمی کنند» و «زن و شوهرهای امروزی فقط دو روز اول عاشق هم هستند» مصادیق گفتاری این قبیل اشتباهات فکری هستند.

5- ترس از دست دادن منطقه امن

همه آدم ها برای خودشان منطقه امنی دارند چون همه به احساس کنترل بر زندگی نیاز دارند. وقتی در روابطمان تجربه تلخی پیدا می کنیم، مرزی روانی- عاطفی را برای این جنبه از روابطمان تعیین کرده و داخل آن بی اضطراب زندگی می کنیم. گاهی هم تحت عنوان عادت کردن به زندگی به یک رویه مشخص به این منطقه پناه می بریم. در این شرایط به سادگی راضی به از دست دادن امنیت ساختگی مان نمی شویم.

6- معیارهای بلندپروازانه

دخترخانم 31 ساله ای به شوخی گفت که «همسر مورد نظر او را باید برایش بسازند». از آنجا که در هر شوخی واقعیتی نهفته است، از همین جمله وسواس او قابل حدس است. جوانان زیادی هستند که مثل این خانم آن قدر در معیارگذاری ازدواج مته به خشخاش می گذارند که همسر مناسبشان در جهان «نیست» به نظر می رسد.

7- انزوا

وقتی از دیگران کناره گیری می کنیم گزینه های کمتری از توفیق آشنایی با ما برخوردار خواهند شد!

علت های روان شناختی مجرد ماندن


چگونه این موانع را از میان برداریم؟

حالا که دلایل مجرد ماندن را گفتیم راه حل هایش را با هم مرور کنیم:

1- حواسمان به خودمان باشد

بالا و پایین های زندگی زخم هایی را بر روان همه ما می اندازد. بعضی زخم ها مثل یک خراش می مانند و با گذر زمان خود به خود خوب می شوند اما بعضی آن قدر عمیق اند که ممکن است عفونی شوند. راه پیشگیری از این وضعیت توجه کردن آگاهانه به «خود» است. یعنی فکر کردن به اتفاقات گذشته و تاثیرات آن ها بر خود و نترسیدن از مواجه شدن با ترس ها و گره های روانی.

2- صدای منتقد درونمان را به چالش بکشیم

این کار کمک می کند عزت نفس و اعتماد به نفسمان بهبود پیدا کنید. در نتیجه شبکه ارتباطاتمان هم گسترده تر می شود. البته اول باید ببینیم این صدا از کجا آمده است. خیلی وقت ها ریشه این صدا انتقادهای نا به جایی است که در کودکی از والدینمان شنیده ایم.

یادمان باشد که ما بزرگسالیم. درست است که تحت تاثیر کودکی هستیم اما امکاناتی داریم که می توانیم این تاثیرها را کم کنیم. امکاناتی مثل گفت و گو کردن با خود، بررسی صدای منتقد درون و فیدبک گرفتن از دوستان صمیمی در مورد جذابیت خود.

3- فکرمان را به دام بیاندازیم

درباره خطاهای فکری مطالب زیادی نوشته شده است. سعی کنیم این خطاهای فکری را شناسایی کرده و آن ها را اصلاح کنیم. مثلا خطاهایی مثل همه و هیچ کردن را می توانیم با نسبی کردن اصلاح کنیم. جمله ای مثل «همه مردها مثل همند» می تواند به این جمله تبدیل شود: «ممکن است بعضی از مردها ویژگی منفی داشته باشند اما این به همه آن ها مربوط نیست».

علت های روان شناختی مجرد ماندن


4- با گذاشتن یک نقطه به خط بعدی برویم

اگر رنجش مهمی را تجربه کرده ایم از آن فاجعه نسازیم، سرکوبش هم نکنیم. محکوم بودن به تحمل مادام العمر جراحت ها را نیز به فراموشی بسپاریم. به جای این کارها با توجه آگاهانه به آن از بار عاطفی اش کاسته و برای بهبودی اقدام کنیم.

5- قانون شکنی کنیم

قانون گذاشتن و منطقه امن ایجاد کردن تا جایی خوب است که فرصت های جدید را از ما نگیرد که اگر این طور بشود، باید آن ها را زیر پا گذاشت. به جای محدود کردن باید ذهن را برای آشنایی های جدید گشوده تر کنیم و بدون بررسی کافی، درباره دیگران نظر ندهیم.


ادامه مطلب ...

نخستین مدرسه تابستانی دانشجویی علوم اعصاب شناختی برگزار شد

[ad_1]

نخستین مدرسه تابستانی دانشجویی علوم اعصاب شناختی از ۲۳ شهریور با هدف تعاملات بین رشته ای دانشجویان کشور آغاز شده و تا ۲۸ شهریور ماه ادامه دارد.

مراسم افتتاح آزمایشگاه طبی نقشه برداری مغز

به نقل از معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری، رضا پناهی، دبیر کمیته دانشجویی ستاد توسعه علوم و فناروی‌های شناختی معاونت علمی اظهار داشت: دانشجویان در این مدرسه تابستانی به چندین گروه تقسیم می‎شوند تا هر گروه پژوهشی بین رشته‌ای را انجام دهند.

پناهی با بیان اینکه اخرین روز از این مدرسه تابستانی از پژوهشگر برگزیده تقدیر می شود، عنوان کرد: در کنار تمام کارگاه‌ها و برنامه‌ها نشستی با عنوان «هنر و علوم شناختی» با حضور اساتید علوم شناختی و شاعران معاصر برگزار و ارتباط ادبیات و علوم شناختی بررسی می‌شود.

دبیر کمیته دانشجویی ستاد توسعه علوم و فناروی‌های شناختی معاونت علمی گفت: بررسی هنر در بحث سلامت روان موضوع مد نظر ما اسـت.

به گفته وی، نخستین مدرسه تابستانی دانشجویی علوم اعصاب شناختی با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوری‌های شناختی معاونت علمی و همکاری دانشگاه‌ های علوم پزشکی ایران و شهید بهشتی، مرکز پژوهش‌های بنیادین، آزمایشگاه ملی نقشه برداری مغز و پژوهشکده علوم شناختی در حال برگزاری اسـت.

پناهی افزود: این مدرسه تابستانی با حضور ۵۵ دانشجوی رشته‌های مختلف از سراسر کشور برگزار شده و دانشجویان در این مدرسه به مدت یک هفته در حوزه علوم اعصاب شناختی آموزش می‎بینند. در واقع در این برنامه علاوه بر شکل گیری همکاری‌های بین رشته‌ای دانشجویان رشته‌های مختلف موضوعاتی یکسان را در کنار یکدیگر بررسی می‌کنند.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط


17 سپتامبر 2016 ... نخستین مدرسه تابستانی دانشجویی علوم اعصاب شناختی از ۲۳ شهریور با هدف تعاملات بین رشته ای دانشجویان کشور آغاز شده و تا ۲۸ شهریور ماه ادامه ...پناهی افزود: این مدرسه تابستانی با حضور ۵۵ دانشجوی رشتههای مختلف از سراسر کشور برگزار شده و دانشجویان در این مدرسه به مدت یک هفته در حوزه علوم اعصاب شناختی ...دانشجویان در این مدرسه تابستانی به چندین گروه تقسیم می شوند تا هر گروه پژوهشی بین رشتهای را انجام دهند.خبرنامه الکترونیکی ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی - شماره ۱۳ ... اولین مدرسه تابستانی دانشآموزی علوم اعصاب برگزار شد ... به پیشنهاد تعدادی از دانشجویان و پیگیری دکتر علیرضا مرادی، رئیس پژوهشکده علوم شناختی انجمن علمی علوم ...8 آگوست 2016 ... اولین مدرسه تابستانی علوم اعصاب شناختی توسط کمیته دانشجویی ستاد توسعه علوم و فناوری های شناختی برگزار خواهد شد.نخستین مدرسه تابستانی دانشجویی علوم اعصاب شناختی از تاریخ ۲۳ شهریور با هدف تعاملات بین رشته ای دانشجویان کشور آغاز شده و تا ۲۸ شهریور ماه ادامه دارد.18 سپتامبر 2016 ... اولین مدرسه تابستانه علوم اعصاب شناختی دانشجویان افتتاح شد ... دکتر قدیری معاون آزمایشگاه ملی نقشه برداری مغز به مدت دو ساعت برگزار گردید.17 سپتامبر 2016 ... وی یاد آور شد: این مدرسه تابستانی با حضور 55 دانشجوی رشتههای ... عنوان "هنر و علوم شناختی" با حضور اساتید علوم شناختی و شاعران معاصر برگزار و ...نخستین مدرسه تابستانی دانشجویی علوم اعصاب شناختی از ۲۳ شهریور با هدف تعاملات بین رشته ای دانشجویان کشور آغاز شده و تا ۲۸ شهریور ماه ادامه دارد. ادامهی خبر را از ...6 آگوست 2016 ... اواخر سال گذشته کمیته دانشجویی فعالیت خود را در ستاد آغاز کرد و ... و فنی و مهندسی راه اندازی کردهایم که اولین دوره آن سال پیش در دانشگاه ایران برگزار شد و ... وی همچنین درباره برگزاری مدرسه تابستانی علوم اعصاب شناختی گفت: این ...


کلماتی برای این موضوع

ایران کنفرانسفراخوان های کنفرانس،سمینار،کنگره،همایش علوم خانهعلوماجتماعیروااخبار جدید از آزمون دکتری ادغامی دستورالعمل وزارت علوم برای جلوگیری از مشابهت ایران کنفرانسفراخوان های …خانهدینومذهبایران کنفرانس مرجع همایش هاوکنفرانس ها و سمینارهای داخلی و خارجی،راهنمای راهنما و اخبار دانشگاههای ایران برای دانشجویان و …با حضور خیرین دانشگاه ساز کشورمسجد حضرت ابوالفضل ع دانشگاه تفرش افتتاح شد نویسنده وبلاگ روانشناسی شفای درون اختلالات روانپزشکی …اختلال دوقطبی اختلال دوقطبی به انگلیسی یا شیدایی‌ ـ افسردگی‌ نوعی


ادامه مطلب ...

علل روان شناختی تکفیر گرایی

[ad_1]

چکیده

لازمه تقابل در عرصه نرم و ذهنی شاکله، جزمیّت و وسواس گرایی و در عرصه سخت و عینی آن، اقتدارگرایی و خشونت است و یقیناً یگانه قربانی چنین شرایطی «صبر و شکیبایی» است.
این مقاله با استفاده از روش توصیفی - تطبیقی، رابطه پوسته و مغز تکفیرگروی را می‌کاود. در وضعیت تغلّب جویی پسامدرن، شاکله‌های مذهبی با رفع تحریم سوماتوتونیک به افراد مجال دادند تا در راه دفاع از هویت مذهبی، قدری صفرای داغ به رگ‌های دین فرو ریزند و دیری نپایید که مذاهب، پاتوق میانه ‌اندام‌های اسکیزوخویی شدند که زود خشمی و عینیت گرایی را در کنار تحجّر و تعصّب فکری به کار می‌گرفتند تا از شاکله خود دفاع کرده و شاکله رقیب را منهدم سازند. یونگ این قسم «برون گرایان متفکر» را دقیقاً به علت تعصّب و تحجّر و بی‌بهرگی از شهود، مناسب عرصه سیاست نمی‌دید.
در دیدگاه نظریه پردازان مختلف، تکفیری‌ها عنوان‌هایی را به خود اختصاص داده‌اند، از قبیل: راست خشن فاشیست تا روان گسسته گرای جامعه ستیز نزد آیزنک، شخصیت اقتدارگرای آدورنو، ریخت «ترکیبی از ریخت اصلاح گر و آشوب گر» نزد لاسول، خشمگین‌ها و عصبی‌ها نزد هیمانس و ویرسما، هورنای و نیاز روان رنجور به قدرت و استثمار دیگران و ژیژک و ملکه حسد به مثابه سائق مرگ خواهی و درک از عدالت به مثابه برابری.
در سطح پوسته، ذیل هر عنوان به صفاتی، از قبیل: تعصّب و خشک مغزی، خود میان بینی، زورگویی و مردم آزاری، ویران گری، خشونت، خودآگاهی جنسی، منقاد و مطیع بودن نسبت به قدرت‌ها و تفکر دو وجهی و ... اشاره شده است.
در سطح مغز اما، دو عرصه وجود دارد که در تعامل با هم هستند. اولی عرصه روان است که در سطح آن کمبود محبت شدید، تربیت سخت گیرانه یا سهل انگارانه که به احساس حقارت شدید منجر می‌شود، تمرکز لیبیدو بر خود (خودشیفتگی) و غلبه سائق مرگ خواهی و البته برخی مؤلفه‌های شناختی، نظیر: کامل گرایی و هم جوشی فکر و عمل دیده می‌شود که در تعامل با دومین عرصه که فضای تقابلی پسامدرن در جهان شاکله‌ها باشد، به پدیده تورم هویتی و خشونت منتهی می‌شود. در نتیجه، برای درک علل تکفیر گرایی باید به عرصه روان و جهان، هر دو و همزمان توجه داشت. برای غلبه بر این دور باطل باید به صبر و ایمان راستین متمسک شد و ظرفیت صبر انسان‌ها را از طریق مراقبت و محاسبه نفس علمی توسعه داد. تأکید آموزه‌های دینی باید بر ارجا و تحبیب باشد تا انگیزه‌های پیوند مجال بروز یابند.
کلید واژه : تکفیرگروی، تورم هویتی، تعصّب، خشونت، حسد، سائق مرگ خواهی، خودشیفتگی، فقدان صبر و شکیبایی، کمبود محبت.

مقدمه

جهان اسلام شاهد رشد روزافزون جریان‌های تکفیری و جهادی است. افراد و گروه‌هایی که با تشبث به هویت دینی، مرتکب شنیع‌ترین جنایت‌ها می‌شوند، اما فقط جهان اسلام نیست که از چنین عارضه دردناکی در رنج است. جامعه جهانی در تمامیت خود گرفتار رشد جریان‌های بنیادگرایی مذهبی و غیر مذهبی بوده است و دامنه فعالیت و نضج این جریان‌ها از مرزهای جهان اسلام فراتر می‌رود. (2) محصول آنچه از آن تعبیر به «قرار گرفتن جهاد در وضعیت پسامدرن» شده تنها رشد شکاکیت نیست، بلکه خطر بزرگ تر از ناحیه رشد جریان‌های بنیادگرای متصلّبی است که از انفعال مطلق راه زده [ملازم شکاکیت] به سوی عمل گرایی شدید و کور محرومیت زده [ملازم یقین خواهی] چرخش کرده‌اند. (3) چکامه «دومین ظهور» از ویلیام باتلر بیتس، تنگنایی را که در آن گرفتار آمده ایم چنین توصیف می‌کند: «بهترین‌ها فاقد هر گونه اعتقادی هستند و بدترین‌ها آکنده از شوری آتشین». به زعم اسلاوی ژیژک (4) این بهترین توصیف برای شکاف میان لیبرال‌های رنگ پریده و بنیادگرایان پر شور است. همان‌ها که گرفتار خشک‌اندیشی نژاد پرستانه مذهبی، یا جنسیت گرایانه‌اند. (5) در این جا ماده مسئله تکفیر که شامل پرداختن به محتوا و تبارشناسی این قسم جریان هاست کمتر محل بحث است.
این پژوهش توصیفی - تحلیلی در جست و جوی علل و عوامل روان شناختی گرایش به بنیادگرایی اسلامی و تکفیری است که مستلزم نشان دادن جنبه‌های صوری [شکلی] مسئله تکفیرگرایی است و ضرورت و اهمیت آن را با توجه به جایگاه جهاد اکبر در اسلام باید فهمید.

بیان مسئله

چه چیز انسان را به سوی جریان‌های تکفیری و بنیادگرا سوق می‌دهد، در حالی که دین عینیت ثابتی است، چه چیز واکنش‌های متفاوت ما را در برابر آن رقم می‌زند، چرا در حالی که افراد به دین واحدی ملتزم هستند، برخی، بعض دیگر را تکفیر می‌کنند؟ منشاء قرائت‌های متفاوت از دین در کجاست؟ آیا گروندگان به جریان‌های تکفیری، گرایش‌ها و خصوصیات روانی معینی دارند، یا خیر؟ اگر چنین است این خصوصیات چیست؟
میشل دو مونتنی (6) که زمانی جنگ‌های صلیبی را درک کرده بود در توصیف صلیبیون چنین آورده است: «مردم آن چنان در آرای خویش راسخ‌اند که در نابود ساختن یکدیگر درنگ روا نمی‌دارند گویی کشتن خصم کشتن اعتراضات اوست» (7)
تکفیری‌ها جریان‌هایی در جهان اسلام هستند که سایر مسلمانان و فرق و مذاهب دیگر را کافر می‌شمارند و تکفیر می‌کنند. تو گویی تمکین و اقرار به اصول دین برای مسلمان بودن کافی نیست و فروع و جزئیات فرعیِ محل نزاع به‌ اندازه اصول اهمیت دارند. (8) مدعای این پژوهش این است که بنیادگرایان مذهبی، یا تکفیری‌ها به واسطه برخی خصوصیات روانی خود از دیگر افراد متمایز می‌شوند. مطابق با یک اصل روانی، آنچه واکنش ما را در برابر پدیده‌ها رقم می‌زند، نه عینیت پدیده‌ها که خوانش ذهنی ما از آن هاست و این امر، مذهب و دین را نیز شامل می‌شود. (9)
افراد خوانش‌ها و قرائت‌های مختلفی از دین دارند و همین خوانش‌های متعدد زمینه ساز تفاوت واکنش آن‌ها در برابر امر الهی و پدیدار شدن مذهبی عامیانه است که گاهی به صورت «انحصارطلبی هویت»، «تورّم هویتی - عقیدتی»، «هویت مقاومتی» یا «هویت وسواسی» جلوه گر می‌شود که ملازم و مستدعی بنیادگرایی است. (10)
وسواس گرایی در شخصیت در تعامل با ناشکیبایی و بی‌صبری است که سرمایه‌های اصلی تصلّب هویتی و فکری به شمار می‌روند.
هم بستگی دائمی میان بنیادگرایی مذهبی و تعصّب در همه پژوهش‌های تجربی تأیید شده است و جای تردید چندانی در عدم انفکاک آن‌ها از هم نیست و این در حالی است که آلپورت می‌نویسد: «تأثیر دین بر تعصب، تناقض آمیز است. تعصب را به وجود می‌آورد و از میان می‌برد». (11) به نظر می‌رسد تمایز ظاهری - باطنی در توضیح پیوند میان دین و تعصب به مثابه مؤلفه شخصیتی مفید باشد. بر اساس پژوهش‌های آلپورت و راس، افراد از هر نظر طرف دار دین متعصب‌ترین افراد هستند و پس از ایشان به ترتیب ظاهرگرایان و باطنی‌ها قرار دارند. (12) این قسم طرف داری تام و تمام را باید نوعی کامل گرایی دانست که مقوم هویت وسواسی است.
اکنون اساسی‌ترین پرسش پیش رو این است که هویت وسواسی چیست و چه ارتباطی با تحجّر و خشک مغزی دارد؟ هویت‌های وسواسی چگونه و در چه بستری شکل می‌گیرند و چه ارتباطی با بی‌صبری و ناشکیبایی دارند و چگونه می‌توان با نیم نگاهی به قرآن مجید برای علاج این مسئله چاره جویی کرد؟ آیا می‌توان تبیین‌های دیگری برای تکفیر گرایی لحاظ کرد؟

مسئله هویت

هویت تعریفی است که هر فرد از خود به مثابه «من» دارد. پاسخی که فرد به پرسش «من کیستم؟» می‌دهد تا حد زیادی معرف هویت اوست. (13) اما هویت دو شأن مختلف دارد. یک شأن وجودی و یک شأن ذهنی و اعتباری. بنا به رأی فلاسفه مشاء، شأن وجودی هویت، همان خارجیت و عینیت آن است که در چارچوب شکست ناپذیری قرار گرفته است و در پاسخ از هلِ بسیطه به آن اشاره می‌شود و نوع آن منحصر در فرد است [یا منحصر به فرد است]، اما آنچه در پاسخ به پرسش فوق الذکر می‌آید بر سبیل ماهو «ماهیت» بوده و امری سیّال و اعتباری است. این قسم هویت، هویت مضاف است [هویت اجتماعی، هویت دینی، هویت ایلیاتی، هویت جنسی و ...] که «بالقیاس مع الغیر» اعتبار شده است و سیّالیّت و انعطاف، ذاتی آن است تا بتواند به بهترین وجهی، خود را با مقتضیات محیط و جامعه و ... هماهنگ سازد.
این قسم هویت ذهنی و اعتباری، بالطبع تابع شرایط محیط است و از شکنندگی و زوال مصون نیست، هم چنین این قسم هویت [یعنی هویت اعتباری] بسیار متکثر و متعدد است و وجهه‌های مختلفی پیدا می‌کند و به حمل اولی، بر مصادیق بسیاری صدق می‌کند؛ مثلاً هر فردی بالقوه می‌تواند ضمن اقرار به حقانیت اصول دین اسلام، هویت اسلام احراز کند و خود را مسلمان بخواند، بدون این که این مستلزم غیر مسلمان بودن دیگران باشد. این قسم هویت؛ چون تابع محیط است، روابط کم و بیش پایدار فرد با اعیان ثابته خارجی در نضج و قوام آن تأثیر بسزایی دارد. هم چنین است تشتنج و تشتت روابط که آن را منهدم و صاحب آن را رنجور می‌سازد. (14)
وقتی از صفات شخصیتی سخن می‌رود، اشاره به معقولات ثانوی فلسفی است؛ یعنی اعتباریاتی که عروضشان در ذهن و اتصافشان در خارج است. علامه طباطبائی درباره اعتباریات اشاراتی دارد که شامل حال هویت اعتباری انسان نیز می‌شود. او اشاره دارد که:
اولاً: اعتباریات ما به ازایی در خارج ندارند؛ ثانیاً: متعلق قوای فعاله و راهبر عمل هستند و از حیث کاربری که دارند اعتبار شده‌اند و ثالثاً: ریشه در امیال و احساسات ما دارند و عمیقاً از آن ها تأثیر می‌پذیرند و با تغییر و تحول در آن‌ها متحول می‌شوند و از این حیث باید آن‌ها را با توجه به نیروهای محرک نفس از قبیل: قوای خیال و واهمه درک کرد، نه نیروهای مدرکه. (15) موارد دوم و سوم، محور بحث این پژوهش است. مورد دوم، اساس نظریه هویت و مورد سوم، مبنای نظریه سائق است که در ادامه به طرح آن‌ها می‌پردازیم.
به طور سنتی، احراز هویت از تکالیف دوران نوجوانی دانسته شده است، اما به نظر می‌رسد آنچه از آن تغییر به «وضعیت پسامدرن جوامع بشری» می‌شود. این فرایند را هر چه بیشتر به تعویق می‌اندازد و عبور از بحران هویتی به راحتی میسور نیست. اریکسون (16) که اصطلاح «تعلیق روانی اجتماعی» را برای توصیف دوره‌ای از نوجوانی ابداع کرد که ضمن آن: «فرد از حرکت باز ایستاده و شرایط و نقش‌های مختلف را می‌سنجد بدون این که به هیچ یک از آنها احساس تعهد کند» گرچه می‌دانست فرایند احراز هویت در جوامع مختلف به یک‌اندازه سریع نیست، اما شاید نمی‌دانست که شکست در نیل به هویت و سردرگمی و شکاکیت ناشی از آن، می‌تواند تا این‌ اندازه به عارضه‌ای فراگیر و همگانی تبدیل شود. (17)
لوازم «وضعیت پست مدرن»؛ یعنی تسهیل ارتباطات، توده عظیم اطلاعات در حال گردش با تسهیل تعامل و تزاحم فرهنگی، نه فقط کار احراز هویت را دشوار و درازمدت ساخته، بلکه هویت‌های معارض را هر چه بیشتر به هم نزدیک و در معرض متعارض و تنش قرار داده است. (18) شکاکیت را باید محصول تعلیق روانی اجتماعی دانست، اما اریکسون در نظریه روانی اجتماعی خود تبیین دیگری از افراط گرایی دارد؛ او افراط گرایی در رهبران سیاسی را ناشی از پدیده «شخصی کردن سیاست» می‌داند. از نظر اریکسون، سیاست مدار کسی است که زندگی سیاسی را شخصی کرده است؛ چون سلطه سیاسی همیشه به معنای شخصی کردن سیاست نیست.
برای نمونه، در زندگی سیاسی اجتماعی معاصر، وقتی رئیس جمهوری به قدرت می‌رسد مدتی ریاست می‌کند و سپس از عرصه سیاست خارج می‌شود. او در این حالت، سیاست را شخصی نکرده است، زیرا او در نهادهای از پیش تعیین شده، قدرت را به دست گرفته است و این نهادها هستند که شخص رئیس جمهور را تحت تأثیر قرار می‌دهند، ولی زمانی هم هست که یک شخصیت سیاسی می‌آید و کل زندگی اجتماعی سیاسی رنگ شخصیت او را به خود می‌گیرد و به این ترتیب کاملاً غیر نهادینه می‌شود. اریکسون که قائل به هشت مرحله رشد روانی اجتماعی در طول عمر افراد بود، می‌کوشید رفتار سیاسی را به تجارب زندگی پیوند دهد. او به خصوص نقش چهار بحران اولیه: اعتماد در برابر عدم اعتماد در مرحله اول، استقلال عمل در برابر شرم و تردید در مرحله دوم، ابتکار در برابر احساس قصور در مرحله سوم و تحقق عمل در برابر احساس کهتری در مرحله چهارم را هم در تعیین شخصیت فرد سیاست مدار و هم در پیدا کردن راه حل‌های بعدی کلیدی تر می‌دید.
اریکسون می‌کوشد زندگی سیاسی رهبران را به تجارب دوران کودکی ایشان ربط دهد. به عقیده اریکسون سیاسی شدن فرد ناشی از عدم حل بحران هویت است و هر قدرت که بحران های هشت گانه کمتر حل شده باشد، شخص افراطی تر می‌شود.
بنیادگرایی مذهبی و غیرمذهبی و به طور اخص جریان‌های تکفیری مصنوع و محصول چنین بحران‌هایی هستند. (19)
اریکسون برای ارائه نمونه‌ای از شخصی کردن سیاست به هیتلر و آلمان بعد از جنگ جهانی اول مثال می‌زند. هیتلر دارای احساس ناامنی شدید بود. پدرش دائم الخمر بود و هیتلر را دائم کتک می‌زد. عشق و مهری که نیازهای فرد را برآورده کند در خانواده وجود نداشت. همزمان آلمان آن دوران، نوع بزرگ شده ویژگی هیتلر بود و هویت ملی اش به شدت مخدوش شده و شکست خورده بود. پیدایش گروه‌های اجتماعی معارض، اختلافات حزبی و درگیری دائم میان جناح‌ها در ناامنی و بحران هویت فرو برده بود. هیتلر که خواهان قدرت بود، دوای درد خود را در درمان آلمان دید و کوشید با احیای ناسیونالیسم آلمانی هویت آلمان را اعاده کند. (20)
اشاره به هویت زدگی سیاست در نظریه اریکسون نقش تجارب زندگی سیاست مداران را پر رنگ می‌کند، اما نظریه روان شناسی اجتماعی تبیین دیگری ارائه کرده است. مطابق این دیدگاه، روابط شکلی حاکم بر محیط فرد به گونه ایست که یا احراز هر گونه هویت را سخت و دشوار می‌سازد که یا به شکاکیت و انفعال منتهی می‌شود یا ضمن تعارض و تزاحم بینا هویتی، بخش یا جزئی از هویت را نسبت به سایر بخش‌ها و اجزاء متورّم و متصلّب می‌کند که حاصل این تعصّب و تورّم هویتی بیمارگون و اجباری، تکفیرگرایی و بنیادگرایی خشن است. (21)
هر امر اعتباری و از جمله آن ها، هویت اعتباری ضمن سیّالیتی که ذکر آن رفت به هر حال، جامع افراد و مانع اغیار است که ضامن یک پارچگی آن است و هویت دینی هم استثنا نیست. با این دو مؤلفه می‌توان تصلّب هویتی را به وضعیتی تعبیر کرد که در آن، برخی روابط شکلی محیط که عمدتاً بر اساس تعارض و تقابل و مبتنی بر تهدید، حذف، ارزش زدایی و انکار غیر خودی است، سبب می‌شوند که مانعیت اغیار از جامعیت افراد پیشی بگیرد و مرزهای هویت را سخت و نفوذناپذیر سازد تا جایی که به قول امین معلوف «هویتی که فرد برای خود دست و پا می‌کند، عکس برگردان حریف یا دشمن او می‌شود». (22)
اگر محل تهدید، هویت اسلامی صرف نظر از مذاهب آن باشد، [مانند تهدیدی که مثلاً از سوی رژیم غاصب صهیونیستی متوجه جهان اسلام است] تعلّق دینی برجسته شده و تمام هویت از جمله، محل نزاع فرق و مذاهب را می‌پوشاند، اما اگر محل نزاع، موارد اختلاف بینامذهبی و بینافرقه‌ای باشد، تعلّقات فرقه‌ای برجسته شده، فرع به جای اصل نشسته و جزئیات مفروع، اصیل جلوه می‌کنند و محل اهمیت مضاعف شده، دستمایه عناد و تکفیر می‌شوند.
دقت شود که تکفیر مُسلِم تنها ضمن روی گردانی از اصول بر سبیل عناد جایز است و لاغیر. جایی که مسُلِم، مُسلِم را تکفیر، می‌کند روشن است که امری سبب شده است که فروع جای اصول بنشینند و این است وصف حال تکفیری. (23)
سرایت تورّم و آماس هویتی فراگیر است و به حوزه باورهای مذهبی و عقیدتی نیز نفوذ خواهد کرد و به این ترتیب به وضعیتی می‌رسد که به تعبیر قرآن، فرد به فراخور حال و هوای خود به بعض کتاب ایمان آورده و به بعض دیگر کافر می‌شود و عاقبتش در دنیا و آخرت، آن می‌شود که در کتاب الهی مضبوط است. (24)
اینان اگر بر جوامع سیطره یابند و موفق به تشکیل دولت و حکومت شوند، به قول حکیم ارجمند فارابی، از حد مدینه متبدّله یا ضالّه فراتر نمی‌روند که در اولی، روش اعمال احکام دینی به نحوی است که مایه فساد می‌شود و در دومی، پیامبر و امام دروغین بر مردم حاکم است و صرفاً ادعای مذهبی بودن مطرح است و بس. (25)
بنابراین، تکفیری کسی است که خود، زمانی طرد و تکفیر شده است و زخم اذیت و آزار و طرد و تهدید را بر جان دارد. او را برای چیزی که هست یا در آن زاده شده مثل: رنگ پوست یا سرزمین مادری . ... یا چیزی که به آن می بالد مثل: ایمان و عقیده دینی مورد بی مهری، تبعیض و یا خشونت و طرد قرار داده‌اند، او را محروم ساخته یا تمسخر کرده‌اند و یا بدتر از آن، به زور بازو یا اسلحه وادار به تسلیم ساخته‌اند. این یک اصل روان شناسی است که بزهکاری خشن، اکثراً ملازم بحران هویت شدید همزمان با اعمال تنبیه‌های شدید و سخت بدنی است.
مزتکب خشونت کسی است که قبلاً قربانی خشونت شده است و اکنون آن را بر هر دوست و دشمن غالباً زیردست و بی‌دفاع روا می‌دارد. خشونت، خشونت می‌آفریند و قربانی خود شروع به قربانی، گرفتن می‌کند تا این دور باطل و حلقه شیطانی در پس پشت هویت دینی به حیات خود ادامه دهد. (26)
در این زمان تصلّب هویتی مستدعی نوعی تفکر دو وجهی است که جنبه وسواسی آن را می‌سازد. (27)
در شرایط مقاومت در برابر هویت دشمن، هر مسلمان دیگر، یا با ماست، یا بر ما و حالت بینابینی دیگر قابل تصور نیست. این قسم انحصار طلبی هویت که ناشی از تورّم مانعیّت اغیار در برابر جامعیّت افراد است، بر سبیل قسمی کامل گرایی تا نفی دین به مثابه امر مشکّک پیش می‌رود و از رهگذر نوع قیاس به نفس [که گفته شد ابرهای تیره جزء هویت تکفیری عمدتاً در سایه اهمیت مضاعف جهاد و مقابله جلوی اجزای دیگر را پوشانده است] خواستار استانداردهای مشخص و سخت گیرانه‌ای برای هویت دینی هم کیشان می‌شود. (28)
در این میان هر کس از برادران و خواهران هم کیش که از این استاندارد سخت گیرانه و کامل گرایانه عدول کند، گرفتار «اثر گوسفند سیاه» یا «اثر گاو پیشانی سفید» خواهد شد. (29)
برای مثال گروه تکفیری بوکوحرام (30) که در تنش دائم با دولت مرکزی به سر می‌برد، از مردم مسلمان دیگر انتظار دارد که هم پای او به جهاد با دولت برخیزند. در چنین شرایطی اگر هم کیشان طوری رفتار کنند که شبیه به دشمن به نظر برسند؛ مثلاً در برنامه‌های فرهنگی دولت مشارکت کنند، با آن‌ها همچون دشمن رفتار خواهد شد و سزاوار برده شدن و حتی مرگ‌اند و لو خود از هر لحاظ با دولت متبوعشان هم داستان نباشند، مثل گوسفندی سیاه در گله گوسفندان سفید که جلب نظر می‌کند و به همان‌ اندازه که جلب نظر می‌کند، غیرعادی و یا غیر گوسفند به نظر می‌رسد و چه بسا همچون گرگ مشتبه شود. به این ترتیب هر چه نشان دشمن بیگانه را بر پیشانی داشته باشد، فرق نمی‌کند مذهب باشد یا تجدد و مدرنیته، مشمول قاعده گوسفند سیاه و طرد و نفرت ناشی از آن خواهد شد. این همان چیزی است که در روان شناسی از آن تعبیر به «سخت گیری وسواسی» می‌شود و ملازم هویت وسواسی است. (31)
تکفیری‌ها می‌کوشند با توسل به خشونت و ترور، عقیده و استاندارد مذهبی خود را تحمیل کنند و اگر معروض خشونت سایر مسلمانان هستند که هستند، انگیزه فعال سازی در کنار اثر گوسفند سیاه مطرح است.
اصل روان شناسانه دیگری به ما می‌گوید که همیشه رنج‌ها بیشتر از لذت‌ها در خاطر می‌مانند. هنگام درد کشیدن، زمان کِش می‌آید و کُند می‌شود؛ تو گویی اصلاً درد را پایانی نیست. برخی زخم‌ها هرگز خوب نمی‌شوند و اگر التیام یابند نیز باز ردی روشن از خود به جا می‌گذارند. لاسول به این اصل روان شناختی تصریح داشت که اغلب «افراد رنج تجارب هیجانی گذشته خود را به همراه دارند». تحقیر شدن به علت باور دینی یا رنگ پوست یکی از همین زخم هاست. (32)
مارتین لوترکینگ (33) در «نامه‌ای از زندان بیرمنگام» چنین آورده است:
شاید برای کسانی که هرگز تیرهای تبعیض نژادی را احساس نکرده‌اند، ساده باشد که بگویند «صبر کنید»، ولی وقتی شما به چشم خود می‌بینید که عده‌ای شرور و بد طینت، پدران و مادرانتان را از روی سرگرمی می‌کشند و خواهران و برادرانتان را از روی هوا و هوس خفه می‌کنند، وقتی شما پلیس‌های لب ریز از تنفر را می‌بینید که با تفنگ، خواهران و برادران سیاه پوستتان را می‌زنند و می‌کشند و ... آن وقت می‌فهمید که چرا صبر برای ما مشکل است» (34)
انسانی که هویت او در معرض تهدید است با دو انتخاب ناصحیح رو به روست: یا خشم خود را قورت دهد و به بی‌ارزشی خود اذعان کند و هویت رقیب مهاجم را پذیرا شود که مستلزم تخریب کرامت و عزت نفس اوست و یا بر بخش دردناک خود، ارزش مضاعف نهاده، علیه هویت رقیب طغیان کند تا بتواند عزت نفس خود را حفظ و احیا کند. راه حل اول، شیوه شکاکان غالباً مرفّه و راه حل دوم، شیوه بنیادگرایان محرومیت زده عصبانی و روان رنجور است. اینان به واسطه فقدان بینش و بصیرت به حالات روحی خود متوجه نیستند که آنچه از هویت برای خود تدارک دیده‌اند تا چه‌ اندازه غلوآمیز و غیرعقلانی است. مَثَل آن‌ها مثل پانک‌هایی است که به نشان اعتراض اجتماعی، بدن خود را سوراخ کرده و حلقه‌های فلزی بزرگ و کوچک از آن رد می‌کنند و شلوار جین [که در آن زمان اصلاً مرسوم نبود] به پا می‌کنند و موها و آرایش‌های اغراق آمیز بر می‌گزینند. نظیر این شیوه‌های ابراز هویت اغراق آمیز در تکفیری‌ها دیده می‌شود و همین شیوه‌های غلوآمیز آن‌ها در ابراز هویت دینی شان است که مایه حجر و انزوای بیشتر آن‌ها می‌شود و دریغا که این دومی آن اولی را بیشتر تغذیه می‌کند و اکثراً آن تالی‌های فاسد را برای هم کیشان دور و نزدیک به ارمغان می‌آورد و بهانه‌ای به هویت‌های رقیب و دشمن می‌دهد که محکم تر بر طبل تحقیر تکفیری‌ها بکوبند و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. (35)
اما چرا ادبار جای اقناع می‌نشیند؟ چه می‌شود که تکفیر جای تحبیب را می‌گیرد؟ پاسخ واضح است. یک علت فقدان بصیرت به حالات روحی خود است که فرد را در برابر موانع درون روانی او عاجز می‌کند و دست مایه تقدم عمل بر‌اندیشه می‌شود [یعنی چون ناآگاه است صدور فعل از او، یا ناخودآگاه است، یا نیمه آگاه و بر سبیل عواطف و عادت] و دیگری بی‌صبری و کم طاقتی است که در قرآن از آن تعبیر به «خلق هلوع» (36) شده است و خواستار امر عاجل است و فاقد آینده نگری و مستلزم تقدم عمل بر‌اندیشه که در روان شناسی از آن تعبیر به «تکانشوری و عدم بازداری» می‌شود. (37)
تکانشوری بر اساس مدل هیمانس و ویرسما (38) که مدل سه رگه‌ای شخصیت است (هیجان پذیری، فعالیت و طنین) به ریخت خشمگین‌ها اشاره دارد که افرادی هیجان پذیر و فعال و زود آهنگ هستند و غالباً به سوی پیکار سیاسی و قدرت جذب می‌شوند. (39)
افراد تکانشی درک صحیحی از مصلحت خود ندارند و پی آمد اعمال خود را در نظر نمی‌گیرند و اقدامات ایشان ضمن این که مستلزم آسیب به دیگران است، غالباً منافی منفعت خود آن‌ها نیز هست. (40)
در مجموع انسان به دو شیوه عمل می‌کند: یکی، ‌اندیشه پیش از عمل که مستلزم مراقبه و محاسبه نفس و سنجش مصلحت امور و مقتضی حال است و دیگری، عمل پیش از‌ اندیشه که یا ناخودآگاه است یا نیمه آگاه و در هر دو شق، مستلزم آن است که فرد از جانب موانع و معضلات روانی و اجتماعی خود یا جامعه مضطر باشد. (41)
بخشی از تقدم عمل بر‌اندیشه ناشی از قرار گرفتن در موقعیت تهدیدآمیز خیالی یا واقعی است. وقتی فرد، خود یا مرام را در معرض خطر جدی حس می‌کند، عمل او بر‌اندیشه‌اش سبقت می‌جوید و عمدتاً عاری از بصیرت و کور است. مثل او همچون کسی است که در حال غرق شدن به هر چیزی چنگ می‌زند و دست و پا زدن بیهوده سرانجام او را از پای می‌اندازد و چه بسا منجی خود را نیز با دست و پا زدن بیهوده و حمله‌های پانیک غرقه سازد. دست پاچگی و بی‌فایدگی اعمال کور تکفیری‌ها تا برطرف شدن دائمی یا موقتی تهدید غالباً بر خود ایشان پوشیده می‌ماند و پس از رفع تهدید نیز برای حفظ غرور و اعتبار شخصی و گروهی پیش چشم خودی و غیر خودی، با تمسک به کتاب الهی توجیه و تطهیر می‌شود. (42)

هویت وسواسی تکفیرگرایان

مطابق تعریف راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی، شخصیت یا هویت وسواسی الگوی فراگیر اشتغال ذهنی نسبت به نظم و انضباط، کامل گرایی و کنترل ذهنی و میان فردی به بهای از دست دادن انعطاف پذیری، گشاده رویی و کارآمدی است که از اوایل بزرگ سالی آغاز می‌شود و در زمینه‌های مختلف جلوه می‌کند، مانند:
1. اهمیت دادن به جزئیات و فروع به بهای از دست رفتن اصول و مبناها؛
2. کامل گرایی بر وجهی که نافی طرح و مهم‌ترین مانع تحقق آن می‌شود؛
3. افراط در کار و تولید به نحوی که تفریح و معاشرت با دوستان مقدور نیست؛
4. وظیفه شناسی افراطی به شکل عدم انعطاف در مسائل ارزشی و اخلاقی؛
5. کهنه گرایی؛
6. اکراه در واگذاری امور به دیگران، مگر این که بی‌چون و چرا مطابق امر او عمل کنند؛
7. ناخن خشکی، خست و گرایش به پس‌انداز بدون نیاز مالی روشن؛
8. انعطاف ناپذیری و سرسختی شدید.
اگر چنانچه کسی 4 مورد از موارد فوق الذکر را داشته باشد معیار تشخیص احراز شده و هویت وسواسی را واجد است، اما در کنار نشانه شناسان، برخی طرف داران رویکرد شناختی معتقد هستند که هویت وسواسی را باید با توجه به برخی قیود و شرایط ذهنی عام فهم کرد که سایر باورهای مذهبی و غیر مذهبی مقید کرده و یا به نحوی از انحا، عمده باورهای فرد را مشروط می‌سازند. (43)
باورهای وسواسی عبارتند از:
1. اهمیت دادن بیش از حد به افکار و کنترل دائم آن ها؛
2. کمال گرایی و نیاز شدید به یقین و اطمینان؛
3. مسئولیت پذیری افراطی.
گفتنی است که وجه تسمیه این اختلال شخصیتی به «وسواسی» از باب اشتراک لفظ است و معنایی کاملاً مباین با نوع اختلال وسواس اجباری دارد که وجه شاخص آن در اذهان عمومی شست و شو است. (44)
وسواس گرایی در فرد تکفیری به معنای اختلال تمام عیار شخصیت نیست، بلکه لحاظ آن نسبت به افراد بر سبیل تشکیک است؛ یعنی هر کس به میزان بهره‌ای که از هر یک از موارد سه گانه فوق الذکر داشته باشد، به سمت وسواس گرایی در هویت میل می‌کند تا آن جا که در انتهای طیف افراط به تحجّر شدید و دگماتیسم تام نایل شود.
تحقیقات اخیر حاکیست که با تشدید علایم هویت وسواسی، تاب و توان فرد تحلیل رفته و به تفکرگرایی می‌انجامد. آنچه بدواً به وسواس گرایی منجر می‌شود، روابط شکلی حاکم بر محیط فردی و اجتماعی شخص است که شرح آن پیش از این آمد.
این که ابتدا به ساکن، فضای توهین و تحقیر است که تحمل پریشانی را تحلیل می‌برد، یا تجربه علایم تشدید شده هویت وسواسی به طریق ثانوی عامل اصلی است، محل بحث است، اما قدر مسلم این دو مقوله مانع الجمع نیستند و برای هر دو مورد شواهدی در دست است.
همان طور که پیش تر نیز ذکر شد به نظر می‌رسد آنچه در اولویت و اهمیت افکار و باورها و به تبع آن، تصلّب هویت‌های فردی نقش اصلی را ایفا می‌کند، برخورد دیگران است. اینکه هویت رقیب تا چه‌ اندازه با توسل به ابزارهای مختلف، اعم از تمسخر و طرد و تحریم و احتمالاً بهره گیری از هژمونی رسانه ای، درصدد مستهلک و منحل کردن سایر هویت‌ها در خود است و یا با تأکید بر جامع مشترک میان خود و دیگری، درصدد به رسمیت شناختن تفاوت هاست، تعیین کننده توازن و تعادل میان حیثیات دوگانه هویت؛ یعنی جامعیت افراد و مانعیت اغیار خواهد بود. (45)
کامل گرایی، ملازم توجه بیش از حد به جزئیات فرعی و بعضاً کم اهمیت است که تنها به کار مرزبندی با اغیار می‌آید. وقتی هویت‌ها متصلّب و متورّم می‌شوند، نیاز به مرزبندی‌های صریح با اغیار پیش می‌آید و این جز با مدنظر قرار دادن جزئیات پیش پا افتاده میسّر نیست؛ چون حق آن است که شخصیت و هویت، نقابی بر چهره نفس است که فی نفسه و نه لذاته لحاظ شده و در آخرالامر اعتباری و ذهنی است. شخصیت به این معنا امری عاریتی است و اصلاً چیزی [واقعی] نیست و وجود منهاز و مستقلی در خارج ندارد.
این که این صفات اضافی تغییر و تبدیل می‌پذیرند و از نفس زایل شده و مفارقت می‌کنند بدون این که هستی نفس به مخاطره بیفتد، به معنای آن است که عقل، آن‌ها را بالقیاس لحاظ کرده است و قیام آن‌ها به دو طرف اضافه است و لاغیر. (46)
این‌ها از این جهت مطرح شده‌اند که بتوانیم همان گونه که ابن سینا (47) اشاره کرده است، جزئی را بر سبیل کلی بشناسیم وگرنه برخورد با این صفات به مثابه عینیت‌های لایتغیر، امری مغالطی و نه تنها مستلزم خلط حیثیت هاست که به گفته آدریان ولز نشان: همجوشی فکر - عمل [لحاظ کردن فکر به مثابه عمل عینی] است که علامت بارز وسواس گرایی است. (48) حقیقت این است که انسان‌ها بیش از آن که متفاوت باشند به هم شبیه هستند و یکی از وجوه شباهت مهم آن‌ها شاید به طرز تناقض آمیزی همین نکته باشد که اولین بار فروید به آن اشاره کرده است و آن این که همه آن‌ها متفقاً عاشق تفاوت‌های جزئی خود با دیگران هستند و کم و بیش به این جزئیات دل مشغول. (49)
سخت گیری ناشی از کامل گرایی که خواهان تطبق و لحاظ کردن مو به موی جزئیات است، غالباً مستدعی ظلم و ستم و اکراه و فشار بر دیگرانِ مرتبط با فرد وسواسی می‌شود و این قطعاً با روح هویت دینی اسلامی و قاعده (لا اکراه فی الدِّین) قابل تطبیق نیست.

مفهوم وظیفه گرایی افراطی

وظیفه گرایی افراطی چیست؟ در متون روان شناسی برای اشاره به وظیفه گرایی افراطی از اصطلاح واقع پنداری اخلاقی استفاده شده است که مستلزم این پیش فرض است که گزاره‌های اخلاقی، صدق و کذب بر نمی‌دارد و غیر واقعی هستند. این پژوهش منکر بنیادهای واقعی اخلاق در طبیعت و ماورای طبیعت نیست و می‌کوشد تا تصویر صحیح تری از آنچه با مسامحه، واقع پنداری اخلاقی خوانده شده است به دست دهد.
وظیفه گرایی افراطی به معنای ارزش داوری‌های مطلق و استثناناپذیر است که شاخص اصلی اخلاق قاعده نگر کانت می‌باشد. در نظام اخلاقی کانت، ارزش‌ها اعتباری هستند که اشکال کردن به آن محل بحث نیست، اما به شیوه‌ای مطلق و به طرزی لحاظ می‌شوند که هیچ استثنایی را به رسمیت نمی‌شناسند، تو گویی که قواعد اخلاقی همان قوانین طبیعت هستند. قوانینی بی‌رحم و لا یتخلف که ضعیف و قوی نمی‌شناسند و استثنایی برای هیچ کس قائل نمی‌شود.
تشبّث به این قسم اخلاقیات دو کارکرد منفی دارد که یکی را اشاره کردیم و آن دیگری است که به عامل اخلاقی در فیصله بخشیدن به تعارضات اخلاقی‌اش یاری نمی‌رساند. چنین فردی چاره‌ای ندارد مگر این که تعارض‌های اخلاقی خود را انکار کند.
اشکال دیگر این طرز تلقی آن است که نسبت به مصلحت وقت و اوضاع اجتماعی و عرفی کور است و در خلاء واقعیت روانی و اجتماعی سیر می‌کند.
البته وسواس گرایی با فضیلت گرایی نیز جمع می‌شود؛ آن جا که اشخاص یا واحد فضیلتی هستند و یا نیستند و در حد فاصل عدم و ملکه جایی برای موصوف نیست. کدام صاحب نظری است که نداند نگاه مطلق به اخلاق آبستن چه فجایعی است. اخلاق اعتبارگرای کانتی «وظیفه گرای قاعده نگر» نمونه تمام عیار وجدان سخت گیر وسواسی است که احکام آن اقوال جازم مطابق غیر ثابت و ملحق به مظنونات است که گرچه به مقام یقین نزدیک می‌شود، اما هرگز به یقین باب برهان نمی‌رسد و اگر ملاک و معیار راه بردن به حق و حقیقت و پرهیز از گمراهی آن گونه که در قرآن مجید وارد شده و استاد شهید مطهری به آن تصدیق داشته است، صرفاً تبعیت از علم (یقین باب برهان) باشد، پیروی از مظنونات و استقرائیات راهی به حق ندارد و مفید یقین نیست بلکه بیشتر علامت جهل و گمراهی، نیاز به یقین و وسواس گرایی است. (50)

ریخت شناسی در آرای متقدمین

بقراط (51) و پس از او جالینوس (52) امزجه را بر مبنای اخلاط چهارگانه صورت بندی کردند و برای هر یک، برخی صفات شخصیتی قائل شدند، اما در میان امزجه شاید بیش از سایر مزاج ها، مزاج‌های صفراوی از تجربه دینی به دور و مورد نکوهش بوده است.
از ویژگی‌های مزاج صفراوی، غلبه اراده و تعقل بر حساسیت و عاطفه و زود خشمی، تندخویی و کم طاقتی است. حال آن که مزاج‌های دموی و سوداوی تجربه‌های مذهبی بیشتری را گزارش می‌دهند.
ملازمت این قسم عینیت گرایی و تحجّر، بعدها در کارهای یونگ (53) دوباره مورد اشاره قرار گرفت. او که دو جهت گیری درون گرا و برون گرا را نسبت به چهار کنش: «حس»، «شهود»، «احساس» و «فکر» تلفیق کرده بود به هشت سنخ دست یافت که در میان آن‌ها تنها برون گرای متفکر بود که با تحجّر و خشک مغزی، عینیت گرایی و مهار احساسات همراه بود و شاید وصف حال تکفیری باشد.
به عقیده یونگ مناسب‌ترین تیپ شخصیتی برای جهان سیاست، برون گرای شهودی است که استعدادی قوی در بهره گیری از فرصت‌ها دارد، جذب‌ اندیشه‌های نو می‌شود و خلاق است و می‌تواند دیگران را برای پیش رفت و موفقیت بیشتر ترغیب کند.
ارنست کرچمر (54) از دیگر کسانی است که به سنخ‌های بنیه‌ای توجه کرد و در کتاب خود موسوم به «جسم و شخصیت» کوشید میان ظاهر جسمی و برخی خصوصیات روانی افراد تناظری ترسیم کند. او به دو اصطلاح گر پروتستان اشاره می‌کند یکی، مارتین لوتر (55) و دیگری، جان کالون. (56) از نظر او اولی دارای سنخ بنیه‌ای فربه تن ادواری خو بود، اما دومی که چهره‌ای منفور و متحجّر است و با شاخص‌های تکفیری‌ها هم خوانی دارد، واجد سنخ بنیه‌ای باریک‌اندام اسکیزوخوی است.
جان کالون اصلاح گر مرتجع و عمیقاً بیمار که نمونه خلق اسکیزوتیمیک او را می‌توان در تصویر غضبناکی که از خدا ارائه می‌کرد دید، ویژگی‌های این سنخ پریشان را آرمان گرایی، استبداد و کهنه گرایی گفته‌اند.
کرچمر می‌گوید: «هر یک از افراد این بنیه، نفرتی شدید از واقعیت، زیبایی و لذت و نفرت مفرط از هر آن چیزی دارند که نشانی از خنده و نشاط و شوخی داشته باشد». به عقیده کرچمر میانه ‌اندامی کمتر با فعالیت‌های مذهبی و سیاسی جمع می‌شود.
سر فرانسیس گالتون (57) معتقد بود هیکل قوی و ستبر تا حد زیادی با طبع بسیار پارسا در تضاد است.
جیمز استدلال می‌کند که شور و حرارت، سرسختی و عشق به ماوراء الطبیعه که ویژگی مزاج روان رنجور یا جامعه ستیز است، او را به عرصه مذهب وارد می‌کند، اما دستگاه عصبی سنخ ستبر و زمخت که پیوسته به عضلات خود می‌نازد و سینه ستبر می‌کند و خدا را شکر می‌کند که یک سر مو هم مریض نیست، به یقین صاحبان از خود راضی اش را از ورود به عرصه مذهب باز می‌دارد. این در حالی است که میانه‌ اندامی در میان بزهکاران بیشتر است که این نکته باز هم با ارزش مذهبی رابطه معکوس دارد. شاید بهترین گزینه برای تکفیری قسمی اسکیزوخویی باشد که متمایل به میانه‌ اندامی شده است.
شلدون (58) کسی بود که ضمن پژوهش‌های خود بر روی تمثال‌های جدید عیسی (علیه السلام) دریافت که تحریم سوماتوتونیا (فعالیت گرایی) در حال کاهش است و حرکت از باریک ‌اندامی به سمت میانه ‌اندامی آغاز شده است. در تمثال‌های جدید عیسی (علیه السلام) او را همچون شخصی قوی و زورآور ترسیم می‌کنند و برای او بازوهای ستبر می‌کشند.
به نظر می‌رسد که تحریم سوماتوتونیا در غرب، جای خود را به تلفیق سوماتوتونیا (فعالیت گرایی) با سربروتونیا (اندیشه ورزی) می‌دهد که ویژگی‌های سنخ سربروتونیا، خویشتن داری و رازداری و واکنش‌های بسیار تند است.
شلدون هشدار می‌دهد که «سنخ بنیه‌ای بیش از آن که کلاً علت سازگاری یا ناسازگاری افراد با پارسایی باشد، ممکن است آنان را به سوی شکل‌ها و جلوه‌های خاص پارسایی سوق دهد» یا اینکه صرفاً نمادی باشد از شکل تغییر یافته پارسایی «من» که البته تکفیرگرایی می‌تواند یکی از همین اشکال پارسایی باشد. (59)

ریخت شناسی جزء نگر آیزنک

آیزنک (60) شاید اولین کسی است که به رویکرد ابعادی در ریخت شناسی توجه کرد. او مزاج‌های چهارگانه در قالب چهار مقوله بر روی دو بعد (درون گرایی - برون گرایی) و (نوروزگرایی) یا تهییج پذیری در برابر ثبات هیجانی قرار داد و مثلاً برای مزاج صفراوی، بی‌ثباتی هیجانی و برون گرایی را لحاظ کرد که مستلزم نوعی هیجان خواهی افراطی و پرخاش گری، تحریک پذیری و تکان شوری است.
رویکرد ابعادی آیزنک برای غایت هر بعد نامی لحاظ کرد، اما به افراد این فرصت را داد که بسته به جایگاه خود بر محور ابعاد مذکور همزمان در چند مقوله متفاوت قرار گیرند، کاری که مسبوق به سابقه نبود. بعد دیگری که آیزنک تعریف کرد و از آن کمتر یاد می‌شود بعد روان گسسته گرایی است که ملازم جامعه ستیزی (عدم التزام و وابستگی روانی به هیچ فرد یا گروه) است.
نمرات بالا در روان گسسته گرایی آیزنک با علائمی همچون بی‌رحمی، بی‌احساسی و احساس خصومت نسبت به دیگران و بی‌توجهی به حقوق و رفاه آن‌ها، تمسخر دیگران و بعضاً مردم آزاری همراه است و بعضاً به طوری است که بی‌توجهی ایشان به آداب اجتماعی و اخلاقی برای همه دردسر آفرین است. این افراد برای یافتن شور و هیجان به سمت تجربه‌های عجیب و غریب جذب می‌شوند. (61)
اما نکته جالب توجه کار آیزنک پیرامون سرشت‌های سیاسی است که روی دومحور ابعادی «خشن - ملایم» و «راست - چپ» یا «رادیکال - محافظه کار» طرح می‌شوند و چهار مقوله جریان سیاسی را می‌سازند. خشن به معنای اقتدارگرا نیست، بلکه بیشتر بازتاب دهنده قبح خشونت در فرهنگ پروتستانیسم مسیحی است. پیش تر به وجه تشابه تکفیری‌ها با فاشیست‌ها به هیتلر مثال زدیم. در ادامه ضمن پرداختن به آرای آدورنو به برخی لوازم فاشیسم اشاره خواهیم کرد.
علل روان شناختی تکفیر گرایی

آدورنو و رگه اقتدارگرایی

بررسی بسیار مشهوری که توسط آدورنو (62) و همکارانش به سال 1950 صورت گرفته، بسیار جالب توجه است. به دنبال نتایج هولناک جنگ جهانی دوم بود که تئودور آدورنو به تئوری پردازی درباره رابطه شخصیت اقتدارطلب و بازخوردهای سیاسی پرداخت.
آدورنو و همکارانش در جست و جوی کشف ریشه‌های یهودستیزی در آن دوران بودند. آن‌ها پیشهاد کردند که نشانه‌های شخصیتی ویژه‌ای با یهودستیزی مرتبط است و آن را نشان شخصیت اقتدارطلب نام نهادند که در قالب چهار مقیاس سنجش می‌شد: 1. گرایش‌های فاشیستی؛ 2. ضد یهودی؛ 3. نژاد پرستی به طور عام و 4. محافظه کاری اقتصادی و سیاسی و نام مقیاس را «مقیاس F» گذاردند.
شخصیت اقتدارگرا شخصیتی است که در دوران کودکی کمبود محبت شدید و تنبیهات بدنی سخت و اقتدار و نظم را همراه با جنسیت به منزله یک تابو تجربه کرده است.
به عقیده آدورنو و همکارانش ریشه‌های اقتدارگرایی، روانی است. افرادی که سمت راست افراطی تمایل دارند، نمایان گر احساس شدید انزوا، عدم اعتماد به نفس، عدم کفایت و نیاز اغراق آمیزی برای امنیت، ثبات و اطمینان هستند. گفته شده است که شخصیت‌های اقتدارگرا برای رسیدن به امنیت در رفتارهای ذیل افراط می‌کنند:
1. تشریفات گرایی؛
2. اطاعت استبدادی؛
3. تجاوز استبدادی؛
4. ضد تحلیل (ضد ذهن گرایی)؛
5. موهوم پرستی و رفتار کلیشه‌ای؛
6. قدرت، سختی و خشونت؛
7. ویران گری و بدبینی؛
8. توجه مبالغه آمیز به جنسیت.
سایر ویژگی‌های کسانی که اقتدارگرا هستند عبارتند از:
1. تحجّر فکری؛
2. عدم گذشت در برابر خطای دیگران؛
3. دارای تمایلات تبعیض نژادی؛
4. شدیداً خود میان بین؛
5. تملّق نسبت به منابع قدرت؛
6. زور گو به زیردست؛
7. طرف دار مجازات‌های سخت و خشن؛
8. پیش داوری نسبت به گروه‌های دیگر به ویژه اقلیت‌ها؛
9. هوادار تطابق خویش با عرف و سنت؛
10. پیروی از نظام‌های ارزشی متعارف؛
11. مطیع و منقاد و وفادار به قدرت‌ها؛
12. دید سطحی از دنیای اجتماعی و اخلاقی که به مقوله‌هایی کاملاً متمایز (خوب و بد، سیاه و سفید) تقسیم شده است دارند. (63)
این‌ها کسانی هستند که در کنه وجودشان نسبت به خود عمیقاً مردد هستند و هرگز موفق به احراز هویت کامل نشده‌اند و به «من» خود همواره مشکوک‌اند. از آن جا که در درون خود چیزی ندارند که به آن متوسل شوند به قالب‌های بیرونی متشبّث می‌شوند، لذا نظم اجتماعی پایه ثبات شخصیت متزلزل ایشان می‌شود و با دفاع از آن در واقع از اساس «من» خود دفاع می‌کنند. نفرت آنان از کسانی که نظم اجتماعی را به چالش می‌کشند از همین جا ناشی می‌شود. اینان در دوران ثبات و آرامش به احزاب محافظه کار می‌پیوندند، اما در دوران فشار و آشوب، مشی فاشیستی پیدا می‌کنند و خشونت عریان خود را به نمایش می‌گذارند، پس این نیاز مستمر به قدرت، از ضعف درونی مایه می‌گیرد و بر سبیل جبران است. بعدها آدلر احساس کهتری را نیز ضمیمه این قسم عوامل روان شناختی کرد. همان طور که ملاحظه می‌شود بسیاری از این نشانه‌های فوق الذکر داخل در علائم وسواس‌اند. (64)

ریخت شناسی کل نگر لاسول (65)

هارولد لاسول در روان شناسی سیاسی دیدگاهی کل نگر داشت. او معتقد بود که گرایش خصوصی جا به جا شده، و جای خود را به هدف‌ها و موضوعات سیاسی می‌دهند و پس از آن که مورد تحلیل منطقی قرار گرفتند از سوی عموم به عنوان افکار قابل قبول و انگیزه‌های نهادینه شده پذیرفته می‌شوند.
لاسول الگوی رفتار سیاسی‌اش را با نظریه فروید از تحول شخصیت ارتباط داد. او معتقد بود روشی که برای دنیای سیاست به کار می‌بریم انعکاسی از نیازهای باقی مانده از دوران‌های تحول شخصیت روانی - جنسی است. اشخاص در مرحله دهانی تمرکز بر امنیت دارند، در مرحله مقعدی روی نظم، در مرحله احلیلی روی سلطه و در مرحله تناسی روی مشارکت متمرکز می‌شوند.
لاسول معتقد به سیاست پیش گیرانه از طریق آموزش سنجی موسوم به «سنخ مدیر» بود. او جهان سیاست را یک سره تحت سلطه سنخ‌های بیمارگون می‌دید و ریشه این بی‌کفایتی را در خانواده می‌جست.
ریخت آشوب گر آن ریخت اقتدار طلبی است که شناسایی و حرمت لازم را از والدین خود دریافت نکرده بنابراین، کاملاً گرایش و توجه به خود دارد که موجب پیدایش یک خودشیفتگی قوی در او می‌شود و می‌خواهد که کمبود عشق و عاطفه و حرمت را از طریق جامعه پیدا و جبران کند.
آشوب گر برای این که بتواند حرمت جامعه را جذب کند بایستی از طریق ایجاد تغییراتی در نهادها و محیط اجتماعی آن توجهی را که می‌خواهد به دست آورد و آن رابطه عاطفی و عشق و حرمتی را که حس می‌کند در کودکی از او دریغ شده از این طریق جبران کند. بنابراین، لیبیدوی او به سوی خودش بر می‌گردد. چنین فردی از نظر رفتار اجتماعی اعتراض خودش را از آغاز نسبت به نهادهای اجتماعی ابراز می‌دارد، مانند نهادهای اخلاقی، خانوادگی، مذهبی و جامعه تا خود دولت و رهبران سیاسی جامعه. به عبارت دیگر او همه نهادهای اجتماعی و سیاسی را زیر سؤال می‌برد و به اصطلاح خودش می‌خواهد از همه ارزش‌ها ارزش زدایی کند. پس لیبدوی آشوب گر متوجه خودش است و می‌خواهد از خود ابرمرد بسازد. می‌خواهد نهادهای اجتماعی را به نحوی متحول کند که حرمت از دست رفته خود را به او بدهند.
ریخت اصلاح گر، ریختی است که در اثر تربیت ناصحیح خانوادگی «اعتماد به خود» کسب نکرده است. این تیپ به شدت تیپ آشوب گر مورد بی‌اعتنایی نبوده، اما کسب اعتماد و اطمینانی هم از محیط اجتماعی خود نداشته است. بنابراین، ریخت اصلاح گر تیپی است که اعتماد به نفس ندارد و ذهنش پر از اشک و تردید است. همیشه به دنبال پیدا کردن یقین است و کسانی که دائم به دنبال یقین مطلق می‌گردند کسانی هستند که بر خلاف ظاهر مطمئن خود از درون متزلزل و شکاک‌اند. از نظر لاسول، فرد لزوماً از این جهت گیری‌های درون روانی آگاه نیست و این بیشتر به صورت یک مکانیسم دفاعی ناخودآگاه عمل می‌کند تا فرد را از شکاکیت و تزلزل دور کرده و به یقین و اطمینان برساند. بنابراین، شخص اصلاح گر لیبیدوی خود را متوجه زندگی اجتماعی می‌کند و آن را برای تغییر محیط اجتماعی به کار می‌برد و اگر مشاهده کند که بر اساس آن حقیقت خودش جهان را دگرگون ساخته است، احساس شک و تردیدش تسکین می‌یابد. او می‌خواهد جهان و محیط آلوده خود را تغییر دهد، اما بنیادگرایان نزد لاسول «ترکیبی از ریخت اصلاح گر و ریخت آشوب گر» هستند. این‌ها کسانی هستند که نه

عبارات مرتبط با این موضوع

علل روان شناختی تکفیر گراییروانشناختیتکفیرگراییعلل روان شناختی تکفیر گرایی نویسنده آرش کازرانی چکیده لازمه تقابل درروان تبارشناسی مبانی معرفت شناختی و انسان شناختی …تبارشناسی مبانی معرفت شناختی و علل روان شناختی تکفیر گرایی گرایی شدید و تکفیر همجنس‌گرایی و روان‌شناسی ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد…عوامل روانی همجنس‌گرایی یکی ایجاد عوامل روان‌شناختی را درک کردن علل احساس روابط پدر اصلاح رفتارطبیعت در روانشناسی تربیتی علل گرایش به مدل های غربی …مد گرایی و غرب بررسی علل روان شناختی تنوع طلبی و نوگرایی تقیه، دست آویز تکفیر شیعه تقیهدستآویزتکفیرشیعهعلل روان شناختی تکفیر لازمه تقابل در عرصه نرم و ذهنی شاکله، جزمیّت و وسواس گرایی و مکتب شناخت گرایی مکتب شناخت گرایی فرآیند های ذهنی روان شناسی شناختی به کلیه ی فرآیند هایی علل موانع زهدورزی موانعزهدورزیعلل روان شناختی تکفیر کثرت گرایی مطلق مانند وحدت گرایی مطلق خود موانع تفکر و میگنا جامعه شناختی و روانشناختی مد و مدگراییعلل سادیسم یا و سازه های روان شناختی نیز تبعیت می سازی و غرب گرایی کاملاً هم درخواست قناعتی از پلیس برای رفع ترافیک شب های …علل روان شناختی تکفیر علل روانی چاقی چه عوامل روان ‌شناختی در بروز چاقی موثر علل روانی چاقی بشقاب‌درمانی برای لاغر شدن طبیعت‌گرایی فلسفه ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد تاریخچه ایده‌ها و فرضیات فلسفی طبیعت‌گرایی نخستین بار در آثار فلاسفهٔ پیشا سقراطی اهل ماده‌باوری ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد ماده‌باوری و مادی‌گرایی برای هردوی این واژه‌ها در زبان انگلیسی یک معادل وجود دارد مقلات جامعه شناسی آسیب های اجتماعی چیست؟ این وبلاگ قصد دارد تا مقالات مرتبط با رشته علوم اجتماعی را با ساختار علمی و تحصصی در اختیار پرسمان دانشجویی اندیشه ی سیاسی خود این صلح و شرایط امام حسنع همه‌اش یک مکر الهی بودیعنی اگر امام حسن می‌جنگید و در این برچسب‌ها برچسب‌ها و تگ‌های موضوعات و زمینه‌های کتاب‌های موجود در کتابناک چرا مرتد باید اعدام شود در حالیکه در دین اجبار نیست؟ شهر سوال خداوند در سوره بقره آیه ۲۵۶ است که می فرماید « لا اکراه فی الدین قد تبیّن الرشد من الغی ؛ در حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوف مباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ ‎بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦ پژوهشهای روان شناختی روان شناختی


ادامه مطلب ...

نخستین مدرسه تابستانی دانشجویی علوم اعصاب شناختی برگزار شد

[ad_1]

نخستین مدرسه تابستانی دانشجویی علوم اعصاب شناختی از ۲۳ شهریور با هدف تعاملات بین رشته ای دانشجویان کشور آغاز شده و تا ۲۸ شهریور ماه ادامه دارد.

مراسم افتتاح آزمایشگاه طبی نقشه برداری مغز

به نقل از معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری، رضا پناهی، دبیر کمیته دانشجویی ستاد توسعه علوم و فناروی‌های شناختی معاونت علمی اظهار داشت: دانشجویان در این مدرسه تابستانی به چندین گروه تقسیم می‎شوند تا هر گروه پژوهشی بین رشته‌ای را انجام دهند.

پناهی با بیان اینکه اخرین روز از این مدرسه تابستانی از پژوهشگر برگزیده تقدیر می شود، عنوان کرد: در کنار تمام کارگاه‌ها و برنامه‌ها نشستی با عنوان «هنر و علوم شناختی» با حضور اساتید علوم شناختی و شاعران معاصر برگزار و ارتباط ادبیات و علوم شناختی بررسی می‌شود.

دبیر کمیته دانشجویی ستاد توسعه علوم و فناروی‌های شناختی معاونت علمی گفت: بررسی هنر در بحث سلامت روان موضوع مد نظر ما اسـت.

به گفته وی، نخستین مدرسه تابستانی دانشجویی علوم اعصاب شناختی با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوری‌های شناختی معاونت علمی و همکاری دانشگاه‌ های علوم پزشکی ایران و شهید بهشتی، مرکز پژوهش‌های بنیادین، آزمایشگاه ملی نقشه برداری مغز و پژوهشکده علوم شناختی در حال برگزاری اسـت.

پناهی افزود: این مدرسه تابستانی با حضور ۵۵ دانشجوی رشته‌های مختلف از سراسر کشور برگزار شده و دانشجویان در این مدرسه به مدت یک هفته در حوزه علوم اعصاب شناختی آموزش می‎بینند. در واقع در این برنامه علاوه بر شکل گیری همکاری‌های بین رشته‌ای دانشجویان رشته‌های مختلف موضوعاتی یکسان را در کنار یکدیگر بررسی می‌کنند.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط


17 سپتامبر 2016 ... نخستین مدرسه تابستانی دانشجویی علوم اعصاب شناختی از ۲۳ شهریور با هدف تعاملات بین رشته ای دانشجویان کشور آغاز شده و تا ۲۸ شهریور ماه ادامه ...پناهی افزود: این مدرسه تابستانی با حضور ۵۵ دانشجوی رشتههای مختلف از سراسر کشور برگزار شده و دانشجویان در این مدرسه به مدت یک هفته در حوزه علوم اعصاب شناختی ...دانشجویان در این مدرسه تابستانی به چندین گروه تقسیم می شوند تا هر گروه پژوهشی بین رشتهای را انجام دهند.خبرنامه الکترونیکی ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی - شماره ۱۳ ... اولین مدرسه تابستانی دانشآموزی علوم اعصاب برگزار شد ... به پیشنهاد تعدادی از دانشجویان و پیگیری دکتر علیرضا مرادی، رئیس پژوهشکده علوم شناختی انجمن علمی علوم ...8 آگوست 2016 ... اولین مدرسه تابستانی علوم اعصاب شناختی توسط کمیته دانشجویی ستاد توسعه علوم و فناوری های شناختی برگزار خواهد شد.نخستین مدرسه تابستانی دانشجویی علوم اعصاب شناختی از تاریخ ۲۳ شهریور با هدف تعاملات بین رشته ای دانشجویان کشور آغاز شده و تا ۲۸ شهریور ماه ادامه دارد.18 سپتامبر 2016 ... اولین مدرسه تابستانه علوم اعصاب شناختی دانشجویان افتتاح شد ... دکتر قدیری معاون آزمایشگاه ملی نقشه برداری مغز به مدت دو ساعت برگزار گردید.17 سپتامبر 2016 ... وی یاد آور شد: این مدرسه تابستانی با حضور 55 دانشجوی رشتههای ... عنوان "هنر و علوم شناختی" با حضور اساتید علوم شناختی و شاعران معاصر برگزار و ...نخستین مدرسه تابستانی دانشجویی علوم اعصاب شناختی از ۲۳ شهریور با هدف تعاملات بین رشته ای دانشجویان کشور آغاز شده و تا ۲۸ شهریور ماه ادامه دارد. ادامهی خبر را از ...6 آگوست 2016 ... اواخر سال گذشته کمیته دانشجویی فعالیت خود را در ستاد آغاز کرد و ... و فنی و مهندسی راه اندازی کردهایم که اولین دوره آن سال پیش در دانشگاه ایران برگزار شد و ... وی همچنین درباره برگزاری مدرسه تابستانی علوم اعصاب شناختی گفت: این ...


کلماتی برای این موضوع

ایران کنفرانسفراخوان های کنفرانس،سمینار،کنگره،همایش علوم خانهعلوماجتماعیروااخبار جدید از آزمون دکتری ادغامی دستورالعمل وزارت علوم برای جلوگیری از مشابهت ایران کنفرانسفراخوان های …خانهدینومذهبایران کنفرانس مرجع همایش هاوکنفرانس ها و سمینارهای داخلی و خارجی،راهنمای راهنما و اخبار دانشگاههای ایران برای دانشجویان و …با حضور خیرین دانشگاه ساز کشورمسجد حضرت ابوالفضل ع دانشگاه تفرش افتتاح شد نویسنده وبلاگ روانشناسی شفای درون اختلالات روانپزشکی …اختلال دوقطبی اختلال دوقطبی به انگلیسی یا شیدایی‌ ـ افسردگی‌ نوعی


ادامه مطلب ...