جام جم سرا به نقل از سه نسل: برای زندگی و احساس عشق در کنار یکدیگر، کافی است همواره چند راهکار را به کار ببندید:
۱- ابتدا خود را بشناسید و شدت نیازهای مختلف را در خود تعیین کنید. با خود فکر کنید کدام نیاز در شما قویتر است و کدام نیاز از شدت کمتری برخوردار است.
۲- قدم دوم شناخت نیازهای همسر و نامزدتان میباشد. باید با کمک خودش به شدت نیازهایش پی ببرید.
۳- نکتهای که در اینجا وجود دارد این است که هر چقدر شما و همسر آیندهتان در شدت نیازهای بقا، دوست داشتن و تفریح به هم شبیه باشید، شانس موفقیت شما در ازدواج بیشتر است و هر چقدر در نیاز به آزادی و قدرت متفاوت باشید کمتر با مشکلات روبرو میشوید.
اما بهترین تناسب نیازها برای ازدواج، نیاز بالا به دوست داشتن و نیاز متوسط برای بقا و نیاز کم به قدرت و آزادی و نیاز بالا برای شادمانی میباشد. اگر هنوز دست به انتخاب نزدهاید، در قدم سوم پس از شناخت یکدیگر، کسی را انتخاب کنید که از لحاظ شدت نیازهایش با شما متناسب باشد.
حال اگر انتخاب کرده باشید یا دوست دارید با کسی ازدواج کنید که اتفاقا بسیار متفاوت از شماست، باید چه کار کنید؟ راه حل آن بسیار ساده است؛ با یکدیگر گفتگو کنید.
خود و همسرتان را در دایرهای به نام زندگی مشترک تصور کنید. توجه کنید اگر شدت نیاز به قدرت در زوج بالا باشد، نمیتوانند با یکدیگر گفتگو کنند و هر دو یکدیگر را سرکوب میکنند و در شدت بالای نیاز به آزادی فرار را بر قرار ترجیح میدهند زیرا دایره خود چارچوبی برای آنها شمرده میشود، بنابراین سعی نکنید همدیگر را از دایره خارج کنید، بلکه بر با هم بودن اصرار بورزید و در مورد نیازهایتان گفتگو کنید.
در مورد کارهایی که میتوانید برای ارضای نیازهای طرف مقابلتان انجام دهید گفتگو کنید یا کارهایی که دوست دارید همسر شما برای ارضای نیازهای شما انجام دهد. به جای تکیه کردن بر اختلاف سلیقهها، بر چیزی تکیه کنید که تعارض شما نیست؛ بر توانمندیها و کارهایی که میتوانید برای ازدواجتان انجام دهید تکیه کنید.
مزیت این روش این است که شما در کنار همسرتان راه میروید و دنیای او را تجربه میکنید و اجازه میدهید او هم کنار شما راه رود و دنیای شما را تجربه کند. شما به دنبال کنترل همسرتان نیستید، بلکه به دنبال کنترل رفتار خودتان هستید. نمیخواهید همسرتان مانند شما فکر کند، مانند شما عشق بدهد و مانند شما بخواهد تصمیمگیری کند یا حتی پس انداز کند.
میتوانید با توجه به منفعت ازدواجتان، زمانی را برای ارضای نیازی به تعویق بیندازید و همسر شما هم چنین میکند، زیرا این قراردادی است که با یکدیگر در دایره گفتگو منعقد کردهاید. شما با یکدیگر عهد بستهاید به نیازهای یکدیگر و ارضای آن توجه کنید و این واقعیت را پذیرفتهاید که با یکدیگر متفاوت هستید. ازدواج یعنی گذشتن از خودخواهی و منیت و این بدین معناست که وقتی ازدواج میکنید تصمیم گرفتهاید جایی از خواستهها و نیازهایتان بگذرید و زمانش را خوب میدانید. هر چند به دنبال این شیوه تفکر ازدواج شما بهترین محل برای ارضای خواستههای شما میشود و در نهایت، رسیدن به احساس آرامش هدیهای است که دریافت میکنید.
فقط در این صورت است که میتوانید بودن با یکدیگر را تجربه کنید و این میتواند تجربه عشق را برای شما به ارمغان آورد. عشق میتواند در زندگی شما با اندیشه و احساس خودتان خلق شود.
جام جم سرا به نقل از شهروند: گروگانگیران برای اینکه پسر خانواده پولدار را بربایند نقشهای عجیب کشیدند. آنها با فرستادن پیامکهای عاشقانه پسر جوان را به محل قرار کشاندند و با گروگان گرفتن او برای آزادیاش درخواست یک میلیارد و ٥٠٠میلیون تومان پول کردند.
برگ اول این پرونده زمانی نوشته شد که مرد ثروتمند قمی با حضور در کلانتری ٣٤ مهدیه از ناپدید شدن فرزندش به نام ابراهیم خبر داد. پس از شکایت مرد ثروتمند پروندهای در این زمینه در پلیس آگاهی قم تشکیل شد و کارآگاهان اداره آگاهی تحقیقات خود را برای به دست آوردن ردی از ابراهیم به دست آوردند.
کارآگاهان پلیس در تحقیقات اولیه خود با توجه به اینکه مرد شاکی از وضع مالی خوبی برخوردار بود احتمال وقوع آدمربایی را پررنگتر از سایر احتمالات دانستند، به همین دلیل پرونده حساسیت بیشتری پیدا کرد.
جستوجوها برای پیدا کردن ردی از ابراهیم ادامه داشت تا اینکه کارآگاهان اداره آگاهی متوجه شدند مردی ناشناس با خانواده فرد ربودهشده تماس گرفته و در ازای آزادی فرزند آنها مبلغ یکمیلیارد و ٥٠٠میلیون تومان درخواست کرده است.
با تماس گروگانگیر، کارآگاهان دور جدیدی از تحقیقات خود را آغاز کردند تا ردی از آدمربایان به دست آورند. شماره فرد تماسگیرنده توسط کارآگاهان ردیابی شد و ماموران پلیس نحوه صحبت دوباره با آدمربایان را به پدر ابراهیم آموزش دادند تا شاید از این طریق بتوانند مخفیگاه آدمربایان را شناسایی کنند اما هنوز تحقیقات به سرانجام نرسیده بود که آدمربایان ابراهیم را در یکی از خیابانهای فرعی شهر قم رها کرده و پا به فرار گذاشتند.
ابراهیم به پلیس آگاهی منتقل شد و توسط کارآگاهان مورد پرسوجو قرار گرفت. وی به ماموران آگاهی گفت: ٢ هفته پیش از طریق پیامک تلفنی با دختری به نام آرزو آشنا شدم. آرزو با ارسال پیامکهای عاشقانه من را شیفته خودش کرد تا اینکه پس از مدتی درخواست کردم تا همدیگر را ببینیم. آرزو هم درخواست من را قبول کرد و قرار شد در مکان خلوتی اطراف شهرک پردیسان با یکدیگر قرار بگذاریم. وقتی آن روز به محل قرار رفتم ناگهان دو مرد جوان درحالیکه در دست هر کدامشان یک چاقو بود به طرفم حملهور شدند و درحالیکه من را با چاقو تهدید به مرگ میکردند سوار خودرو شدیم و به قلعه خرابهای که در بیرون شهر بود رفتیم.
ابراهیم در ادامه گفت: یکی از آدمربایان در قلعه خرابه، من را مورد آزار و اذیت قرار داد و سپس مرا به زیرزمین یک خانه بردند و در آنجا حبس کردند. همه پیامکهایی که از آرزو دریافت میکردم یک نقشه از پیش تعیینشده بود و قربانی یک آدمربایی شده بودم. من چند روز در همان زیرزمین حبس بودم تا اینکه دوباره مرا به یک خانه دیگر بردند اما نمیدانم چه اتفاقی رخ داد که بین آدمرباها اختلافی به وجود آمد. همین اختلاف باعث شد تصمیم بگیرند من را آزاد کنند به همین خاطر درخیابانهای فرعی بردند و آزادم کردند.
اظهارات ابراهیم کافی بود تا کارآگاهان پلیس آگاهی قم، پس از چهرهنگاری دقیق آدمربایان یکی از آنان را به نام ناصر شناسایی کنند. وقتی کارآگاهان سوابق ناصر را مورد بررسی قرار دادند متوجه شدند وی از افراد سابقهدار بوده و ٣ بار به دلیل ایراد ضرب و جرح با چاقو پشت میلههای زندان را تجربه کرده است.
با شناسایی ناصر، کارآگاهان محل زندگی وی را تحت نظر قرار دادند تا اینکه در یک عملیات غافلگیرانه پلیسی ناصر در مخفیگاه خود محاصره و دستگیر شد. ناصر پس از دستگیری به اداره آگاهی منتقل شد و تحت بازجویی قرار گرفت. ناصر که ابتدا خود را بیگناه معرفی میکرد وقتی شواهد و مدارک بهدستآمده توسط کارآگاهان را علیه خود دید لب به اعتراف گشود و پرده از راز آدمربایی خانواده ثروتمند قمی و آزار و اذیت او در خرابه با دو همدستش برداشت.
با دستگیری ناصر کارآگاهان عملیات تازهای را برای دستگیری دو همدست وی آغاز کردند. تنها کسی که میتوانست از مخفیگاه دو عضو دیگر باند آدمربایان به ماموران اطلاعات دهد ناصر بود اما وی برای دستگیری همدستانش از دادن اطلاعات به ماموران خودداری کرد و به ماموران گفت که آنها را فقط در قهوهخانه ملاقات میکرده و از محل سکونتشان هیچ آدرسی ندارد.
او ادعا میکرد که حتی نمیداند اسم واقعی آنان چیست. اما وقتی وی توسط کارآگاهان مورد بازجویی فنی قرار گرفت در نهایت از محل اختفای دو همدست خود نیز اطلاعاتی در اختیار ماموران قرار داد. اعترافات جدید ناصر باعث شد ماموران پلیس آگاهی متوجه فرد دیگری به نام احسان از اقوام پسر گروگان شوند که او نیز در جریان این گروگانگیری نقش داشته است.
احسان توسط کارآگاهان دستگیر شد و تحت بازجویی قرار گرفت. او که هیچ سوء پیشینه کیفری در پرونده خود نداشت در ابتدا خود را بیگناه میدانست تا اینکه وقتی کارآگاهان در بازرسی از خانه وی خط و گوشی همراهی که با آن ابراهیم را فریب داده بودند، کشف کردند لب به اعتراف گشود و به ماموران گفت: مدتی پیش در قهوهخانه با ناصر و فرد دیگری به نام افشین آشنا شدم. نیاز مالی شدیدی داشتیم. به همین خاطر پیشنهاد دادم تا ابراهیم را به گروگان بگیریم و از خانوادهاش برای آزادی او درخواست پول کنیم.
با اعترافات احسان، تحقیقات برای دستگیری افشین ادامه پیدا کرد تا اینکه کارآگاهان متوجه شدند افشین در یک کارخانه تولید فرآوردههای گوشتی مشغول است. با به دست آمدن این اطلاعات ماموران با کشف مخفیگاه افشین وی را نیز در جریان یک کار عملیاتی بهطور غافلگیرانه محاصره و دستگیر کردند.
افشین که دارای دو سابقه کیفری حمل مواد مخدر بود در بازجوییهای پلیسی گفت: احسان طراح نقشه آدمربایی بود و از وضع مالی پدر «ابراهیم» خبر داشت و مدعی بود که او پسرعمویش است و با یکدیگر اختلاف حساب دارند و همگی آنها میتوانند با ربودن او به ثروت زیادی دست پیدا کنند و تا آخر عمر به خوشگذرانی بپردازند. هر سه متهم با قرار قانونی بازداشت موقت روانه زندان شدند تا پای میز محاکمه قرار بگیرند.
جام جم سرا: هشدارهای زیادی درباره ازدواج به شما داده میشود اما شما استثنا هستید! قرار نیست سرنوشت دیگران برای شما تکرار شود و به همین دلیل، این توصیهها را با وجود آنکه درست میدانید، درباره خودتان صادق نمیبینید.
شما و نامزدتان، عشقی اسطورهای دارید که حلال همه مشکلات است و از آن گذشته، با درکی که از یکدیگر دارید، میتوانید تفاوتهایتان را حل کنید. اگر این چیزی است که شما درباره رابطهتان فکر میکنید، کمی دست نگه دارید. این مطلب درست مختص شماست.
شکی نیست که افراد با یکدیگر متفاوتاند و در شرایط مختلفی قرار میگیرند که مشابه شرایط دیگران نیست و نمیتوان یک نسخه را برای همه پیچید. با این حال، تصور قهرمان بودن و استثنا بودن، توجیهی است که خیلی وقتها برای کارهای خود میآوریم. اینکه فکر میکنیم ما از پس این مساله بر میآییم، عشق ما با بقیه عشقها متفاوت است، تجربه ما، سازگاری ما و آیندهای که ما ترسیم کردهایم با بقیه فرق دارد و... بدون شک حداقل یک بار به ذهن تمام کسانی که شکست را در رابطهشان تجربه کرده رسیده است.
هر قدر رویاییتر به رابطهتان فکر کنید و خود را استثنا ببینید، خطر دور شدن از واقعیات در شما بیشتر میشود و احتمال شکستتان بالاتر میرود. ما در اینجا رایجترین توهمات عاشقانه را به شما معرفی میکنیم.
مهم ما دو نفریم
ازدواج پیوند شما دو نفر نیست. پیوند دو خانواده و دو فرهنگ است. بنابراین اگر اختلاف فرهنگی دارید، اگر خانوادههایتان مخالف این ازدواج هستند، فکر نکنید آنها حق اظهار نظر ندارند و باید در حاشیه باشند تا شما و نامزدتان به هم برسید. حتی مهمتر از آن، زرنگ بازی در نیاورید و به خانوادههایتان اطلاعات غلط ندهید تا به خیال خودتان همه چیز را کجدار و مریز طی کنید و این وصلت سر بگیرد.
وقتی بعد از ازدواج تفاوتها آشکار شد یا واقعیتهایی که پنهان کرده بودید برملا شدند، روزهای طوفانی زندگی شما هم شروع میشوند. یادتان باشد در فرهنگ ایرانی تا ابد نمیتوان از مادر و پدر عروس و داماد خواست که در انتخاب عروس یا داماد خود منفعل عمل کنند و دخالتی نداشته باشند.
همه چیز را درست میکنیم
نامزد شما، جوان است و آینده دار. اما هیچ آمادگیای برای ازدواج ندارد. شغلی ندارد و هنوز درسش را تمام نکرده. سربازی نرفته، پس اندازی ندارد و تجربه شغلی هم نداشته است. با این حال جوان است و آینده از آن جوان هاست. بنابراین به خودتان میگویید با کمک هم زندگی را میسازیم.
این جمله بسیار درست و عاشقانه و منطقی است اما قکر میکنید در شرایط شما امکان پذیر است؟ برای آنکه بتوانید بگویید همه چیز درست میشود و ما هر دو جوان هستیم و آینده دار، باید مقدماتی فراهم باشد و حداقلهایی را داشته باشید. جوانی که بلوغ کافی برای ازدواج را کسب نکرده، آمادگی وارد کردن یک فرد دیگر و پذیرفتن مسئولیت یک زندگی واقعی را ندارد. بنابراین مراقب باشید که یک جمله درست را در جای درست به کار ببرید نه در شرایط ناقص و ناممکن!
ازدواج کند خوب میشود
بگذارید رک و راست بگوییم. اعتیاد، اخلاق بد، انحراف اخلاقی، عصبانی بودن، بیماریهای روانی، هیچ کدام با ازدواج درمان نمیشوند. ازدواج درمانگاه نیست و هیچ پزشکی نمیتواند چاره بیماریها و اختلالات یک فرد را در ازدواج کردن او ببیند. ازدواج نیاز به بلوغ و آمادگی روانی و شخصیت سالم دارد. شاید آرامش حاصل از ازدواج بتواند تاثیرات مثبتی روی روحیات فرد بگذارد اما کسی را تغییر نخواهد داد و اگر تغییری هم دیده شود موقتی و سطحی است. ازدواج از یک فرد سالم مرد و زنی قویتر میسازد اما هرگز یک فرد بیمار و مشکل دار را سالم نخواهد ساخت.
کم کم عوضش میکنم
هیچ کسی حاضر نیست به خاطر فشار فردی دیگر خودش را تغییر دهد. افراد، وقتی به سن ازدواج میرسند معمولا آنقدر بالغ هستند که شخصیتشان را شکل گرفته بدانند و نخواهند عوض شوند. بنابراین اگر رفتارهای طرف مقابل را نمیپسندید یا تفاوت مذهبی، تفاوت ظاهری، تفاوت رفتاری و شخصیتی دارید، به امید تغییر دادن طرف مقابل تن به این ازدواج ندهید.
قیافه برای من مهم نیست
شاید خیلی در بند ظواهر نباشید اما پسندیدن چهره اولین شرط ازدواج است. هیچ کس نمیتواند با همسری که قیافه او را نمیپسندد زندگی کند. حتی اگر این همسر بهترین خصوصیات اخلاقی را داشته باشد. ظاهر طرف مقابل باید برای شما خوشایند باشد و نسبت به او کشش پیدا کنید. ممکن است این ظاهر با معیارهای زیبایی پسندانه دیگران منطبق نباشد. ایرادی ندارد. مهم این است که علف به دهان بزی شیرین بیاید! (نواندیش به نقل از ایران فروم)
رضا صادقی نوشته: «خسته باشم با یه جمله خستگیمو در میاره... بدجوری هـوامو داره... پشت هـر دوتائیمون گرمه به خورشید ، اون نگاهـمو فهـمید... از خدا می خوام تمام خانواده هارو در پناه لطف و محبتش قرار بده و نگاه پاکش رو از زندگیشون بر نداره...»
جشن گرفتن در ذهن اکثریت ما به معنی خرج کردن پول هنگفت و خریدن هدیههای گرانقیمت و کیک و …. است. اما تجربه ثابت کرده است که اتفاقا پول در این نوع مراسم در درجه دوم قرار دارد، اصل حس درونی شما نسبت به آن، انگیزه و اشتیاقتان برای انجام کارها و خلاقیت و هنری است که در آن به کار میبرید. با کمی فکر کردن و صبر، هنر و حوصله به خرج دادن میتوانید جشنی به یاد ماندنی و تا ابد خاطره انگیز برای همسرتان ترتیب دهید.
قبل از هر چیز برنامه ریزی و کارها را دسته بندی کنید.
غذای لذیذ
سعی کنید غذای مورد علاقه همسرتان را با عشقی فراوان درست کنید، باور کنید تهیه غذا با عشق طعم آن را محشر میکند. لازم نیست سخت بگیرید تلاش کنید در نهایت سادگی بشقاب غذایی زیبا و چشم نواز برای او بچینید.
شیرینی، کیک و دسر
همه اینها در شیرینی فروشیها و قنادیها در انواع مختلف یافت میشود، اما آنچه جشن شما را متفاوت میکند این است که خودتان اینها را درست کنید. بازهم سعی کنید سادهترین آنها را انتخاب کنید اما آن را زیبا تزیین کنید. قالبهای قلبی شکل برای کیک، شیرینیهای خشک کوچک و شکلات عالی هستند و دیگر شما نیازی به تزیین بیشتری نخواهید داشت. برای دسر هم از ترکیب رنگهای گرم و میوههایی مانند توت فرنگی استفاده کنید. حتی میتوانید قندهای رنگی به شکل قلب درست کنید که دستور بسیار سادهای هم دارند.
.
هدیه مناسب
اگر همسرتان چیزی لازم دارد و مطمئنید که سلیقه او را در آن زمینه خاص میدانید برای او بخرید در غیر این صورت باید بدانید که همیشه مجبور نیستید پول خرج خریدن چیزی کنید. به جای آن خلاقیت به خرج دهید و کارهای متفاوتی انجام دهید. مثلا چندین خاطره خوب از زندگی مشترکتان که به هر دوی شما احساس خوبی میدهد را انتخاب کنید آنها را مفصل و با ادبیاتی زیبا روی کاغذ نامههای رنگی بنویسید و در پاکتهای زیبا بگذارید و با یک بند زیبا بسته بندی کنید.
.
کارتهای کوچک رنگی درست کنید و دلایلی که به خاطر آنها همسرتان را دوست دارید روی آنها مختصر بنویسید و در نهایت آنها را در یک جعبه رنگی یا حتی یک شیشه خالی قرار دهید و آن را ربانهای پارچهای تزیین کنید.
از عکسهای خود نیز میتوانید استفاده کنید، عکسها را از آلبوم در آورید و زیر شیشه میز بچینید یا اینکه آنها را با گیرههای فانتزی به بندها یا طنابهای فانتزی بیاویزید.
همین طور میتوانید خودتان کارتهای تبریکی برای همسرتان درست کنید، روش درست کردن سه کارت تبریک بسیار زیبا در اینجا قرار داده شده است.
کار دیگری که میتوانید انجام دهید این است که وسایل قدیمی همسرتان را که متعلق به دوران کودکیاش است و قطعا برای او خاطره انگیز است را جمع آوری کنید و با تزیینات زیبا درون یک جعبه مقوایی یا فلزی بچینید و به او تقدیم کنید. همین کار را میتوانید با وسایل کوچک که از زمان آشنایی دارید و برای هر دو خاطره انگیز است انجام دهید.
همین طور میتوانید گل مورد علاقه همسرتان را خریداری کنید و در گلدانی که مخصوص این روز درست کردهاید قرار داده روی میز بگذارید.
برای آن شب ویژه میتوانید مراسم تماشای فیلم نیز در نظر بگیرید. فیلم رمانتیک مورد علاقه هر دو یا حتی فیلم مراسم ازدواج یا فیلمهای خانوادگی گزینههای خوبی برای پر کردن اوقات آن شب هستند. تنقلات مخصوص فیلم دیدن فراموش نشود.
چطور است به دوران کودکی برگردید و بازی کنید. البته نه بازیهای کودکانه پر تحرک و پر سروصدا بلکه بازیهای سادهای مثل دوز یا اسم فامیل یا هفت سنگ یا …… اصلا میتوانید اسم بازیها را روی کاغذهای کوچک بنویسید و داخل یک شیشه بانمک بیندازید و قرعه کشی کنید.
دکوراسیون را فراموش نکنید. سعی کنید خانه را طوری طراحی کنید که تمام قسمتهای آن یادآور رابطه عاشقانه بین شما و همسرتان باشد. کاغذ رنگیهای را به شکل قلب برید و روی در بچسبانید. بنرهایی با قلب یا گل درست کنید و به دیوار نصب کنید. و هزاران ایده دیگر که در اینجا میتوانید پیدا کنید.
فراموش نکنید که باید همسرتان را برای این جشن کوچک آماده کنید برای او پیامکهای عاشقانه و یا ایمیلهای زیبا بفرستید. در تماس تلفنی که بر قرار میکنید حرفهای عاشقانه بزنید.امیدواریم چشن خوبی داشته باشید.(نیکو)
مادر رضا که زنی سرد و گرم چشیده بود و از خلق و خوی خواهر و شوهرخواهرش بخوبی آگاه بود از لحظه اول رضا را از این تصمیم منصرف کرد. او میدانست که در فرهنگ شوهرخواهرش چیزی بجز ثروت کلان معنا ندارد و مطمئنا دخترش را به همسری مردی بسیار متمول درمیآورد، نه جوانی مثل رضا که تا آخر عمر باید زندگیاش را با حقوق کارمندی میگذراند، اما رضا ول کن نبود. او پدرش را هم در جریان گذاشت، ماجرا را به گوش خالهاش رساند و آنقدر به مادرش اصرارکرد تا بالاخره پدر و مادر راضی شدند یک روز شال و کلاه کنند و برای خواستگاری به منزل خاله رضا بروند؛ رفتنی که البته دیگر تکرار نشد، چون عکسالعمل شوهرخاله رضا از آگاه شدن احساس پسر عاشقپیشه نسبت به دخترش آنقدر فجیع بود که باعث شد تا سالهای سال، رابطه بین دو خواهر از بین برود.
پدر و مادر رضا هم آب پاکی را روی دست او ریختند که هرگز دوباره به خواستگاری آن دختر نخواهند رفت. حال چه کسی میتوانست بر قلب شکسته رضا مرهم بگذارد و غرور جریحهدارشدهاش را ترمیم کند؟ قضیه زمانی وحشتناکتر شد که به گوش رضا رسید دخترخالهاش را به عقد مرد میانسال متمولی درآوردهاند که با ثروت افسانهایاش میتواند هزاران جوان مثل رضا را بخرد و آزاد کند.
زندگی برای رضا تمام شده بود. بیهدف صبحها از خواب برمیخاست و به بیمارستان میرفت. پیشتر کارش را دوست داشت و بهعنوان کارمند نمونه شناخته شده بود، اما در آن وضع دیگر چیزی از او جز یک مرده متحرک باقی نمانده بود. پدر و مادر بسیار نگران وضع روحی او بودند. رضا روز به روز تکیدهتر میشد و بیش از پیش در باتلاق افسردگی فرومیرفت. معلوم نبود زندگی او قرار است به کدام سمت هدایت شود.
در بخش او یک پرستار خانم حدودا چهل ساله به نام مریم کارمیکرد که تجربه یک ازدواج ناموفق را در کارنامه زندگیاش داشت. او متوجه تغییرات رفتاری رضا شده بود و هیچ خوشحال نبود که میدید همکارش روز به روز در حال تحلیل رفتن است. او در مواقع آزاد به رضا نزدیک میشد و مایل بود علت ماجرا را بداند. رضا خاموش بود، اما بالاخره یک روز در فرصتی مناسب جریان را برای مریم تعریف کرد و بغضش در حضور او ترکید. زن میانسال شروع به دلداری دادن به رضا کرد. حرفهای مریم متفاوت از سخنانی بود که تا آن روز به گوش رضا رسیده بود. او خیال نصیحت کردن نداشت. برعکس، چیزهایی به رضا گفت که موجب تسلی خاطر او شد و این شروعی فوقالعاده برای دوستیشان بود.
رضا فهمیده بود که در محل کارش کسی هست که میتواند با او درددل کند و در پاسخ داستانهای غمانگیز او، برایش یک سنگ صبور و در عین حال طبیب به معنای واقعی باشد. رضا بهدلیل شرایط روحی لطمه خورده، بشدت نیازمند یک چنین یاری بود و براحتی نیمهگمشده خود را در مریم یافت.
از آن طرف، مریم هم بهدلیل مطلقه بودن احتمال ازدواج مجدد با فردی مجرد را تقریبا نزدیک به صفر میدانست و به همین دلیل، از عواطف رضا نهایت استقبال را کرد. آنها برخلاف مخالفت شدید اطرافیان با یکدیگر ازدواج کردند و به خانهای که به مریم ارث رسیده بود نقل مکان کردند.
روزگار آنها به شیرینی میگذشت. مریم که از تجربه طلاق درسهای مهمیگرفته بود و به هیچ وجه نمیخواست اشتباهات سابق را در این زندگی تکرار کند، تا آنجا که توان داشت تلاش میکرد تا همسر جوانش را به خود جذب کند و از هیچ لحاظ برای او کم نمیگذاشت. رضا هم شیفته همسر مهربانش شده بود و سعی میکرد این مطلب را به گوش خاله و شوهرخاله نامهربانش هم برساند. آن دو خیلی زود صاحب فرزند شدند و زندگیشان رنگ و بوی شادتری به خود گرفت. دو سال بعد، فرزند بعدی هم به جمعشان اضافه شد تا این اجتماع کوچک و خوشبخت دیگر چیزی کم نداشته باشد. بچهها بزرگ میشدند و زن و شوهر هم ناظر رشد آنها بودند.
ده سال از ازدواج مریم و رضا گذشت. مریم در مرز پنجاه سالگی قرار داشت و دیگر انرژی سابق برای جذب همسر سی و چهار سالهاش را نداشت. او به زنی جاافتاده تبدیل شده بود که بسختی میتوانست از فرزندان کوچکش مراقبت کند. زندگی آنها مانند روز اول شاد نبود. رضا هم مانند اوایل از این زندگی رضایت نداشت. او مدتی بود که احساسات متفاوتی را در خود تجربه میکرد. هرگاه با دختری بیست و چند ساله روبهرو میشد، احساس نیاز شدید میکرد، اما مگر ارضای این نیاز شدنی بود؟ او همسر و دو بچه داشت و نمیتوانست به آنها خیانت کند. پس سعی میکرد خود را سرکوب کند. اما اوضاع روحیاش روز به روز بدتر میشد. رضا احتیاج داشت با دختری چندسال کوچکتر از خود باشد، اما هربار که به همسرش نگاه میانداخت، زنی در سنین یائسگی را میدید. بدتر از همه این که دیگر به بچههایش هم عاطفهای نداشت و آن دو را به چشم افرادی تحمیل شده از سوی زنی زرنگ میدید که سعی کرده بود شوهر جوانش را از طریق بچهها به آن زندگی زنجیر کند. دو سال بعد آن زندگی از هم پاشید، زیرا رضا با دختری دوازده سال جوانتر از خود قول و قرار عروسی گذاشت.
این بود پایان زندگی رضا و مریم و آغاز بیپناهی دو بچه. هستند پسران جوانی که بهدلیل مشکلات مادی و یا لطمههای شدید عاطفی حاضر به ازدواج با زنانی مسن میشوند؛ اما پس از گذشت چندسال و برآورده شدن احتیاجات مادی یا برطرف شدن ناراحتیهای روحی، احساس میکنند که دیگر به آن زندگی علاقه ندارند و نیاز آنها، زندگی با دختری جوانتر از خودشان است. معمولاً یک چنین ازدواجهایی نمیتواند دوامی درست داشته باشد و بهتر است هر مردی با زن جوانتر از خودش پیوند زناشویی ببندد.
زنان زودتر از مردان به بلوغ فکری و جسمی میرسند. زن بزرگتر از یک مرد تجربههایی را دارد که مرد از آنها آگاه نیست. در عین حال، مرد بهدلیل مردانگیاش اصرار به ریاست دارد و این در حالی است که زن از اشتباه مرد اطمینان دارد. زن نمیتواند جوابگوی نیازهای جنسی مرد باشد و بهدلیل اختلاف سن، بمراتب سردتر از مرد است. تفاوت نسل آن دو موجب شده که هرکدام از یکسری اصطلاحات مخصوص نسل خود استفاده کنند و زبان یکدیگر را نفهمند. مرد جوان بمراتب خود را به روزتر از زن مسن میداند و او را تمسخر میکند.
مرد در میان آگهیها بهدنبال گجت جدید میگردد و زن باید پیگیر معالجه بیماریهای مربوط به سن خود باشد. بدتر از همه این که مرد جوان به زنی جوانتر از خود احتیاج پیدا میکند؛ احتیاجی که هرگز همسر مسناش توان برآورده کردنش را نخواهد داشت.
معمولا هر پسری که در سنین پایین، زنی بمراتب بزرگتر از خود را به همسری برمیگزیند، احتیاجاتی از جمله نیاز مالی یا عاطفی دارد که کلید آن را در دست زنی مسن دیده است. اما آیا این نیاز تا ابد ارضانشده باقی خواهد ماند؟ به محض این که شوهر جوان بتواند بحرانهایش را پشت سر بگذارد، تردیدها در ادامه این پیوند زناشویی در ذهنش به او خودنمایی میکنند و دیری نمیپاید که او مجبور به گرفتن تصمیمی سخت اما ضروری خواهد شد. آن تصمیم چیزی نیست جز جدایی از این زن و ادامه مسیر زندگیاش با زنی جوانتر از خود. به نفع هر زنی است که پیش از آغاز این زندگی، به تمامی جنبههای آن بیندیشد. (جام جم سرا/ چاردیواری، ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)
تا به حال در زندگی زناشویی خود چند بار از زمین و زمان ناامید شدهاید و شروع کردهاید به گله و شکایت؟ چند بار کارد به استخوانتان رسیده و گفتهاید بدتر از این نمیشود؟
خیلی وقتها اشکال از قدمهای خودمان است؛ ما با رفتار و گفتارمان به سمت دره میرویم اما توقع داریم در انتها روی قله کوه خوشبختی ایستاده باشیم!
احمد و فاطمه مثل ما نیستند. احمد از داشتن دست بیبهره است و فاطمه از داشتن پا؛ نه ثروت زیادی دارند و پست و مقام دهانپرکنی؛ با این حال، زندگی برای این زوج، به معنای حقیقی خوشبختی است.
54
افرادی که میتوانستند از یک طرف کره زمین بسادگی با مردمان آن طرف کره زمین همصحبت شوند، هنوز یاد نگرفته بودند با نزدیکترین افراد زندگیشان همدل شوند و این بزرگترین مشکل ارتباطی مردم آن شهر بود. خلاصه مردم آن شهر دچار مشکلات زیادی شدند، چه در خانههایشان چه در شهرشان و تصمیم گرفتند یاد بگیرند تا بایکدیگر همدل باشند و این شروع یک زندگی متفاوت شد.
این شهر برایتان آشنا نیست؟ فکر میکنم حال و هوای شهر ما و خانههای ما همین طور است. ما هم باید یاد بگیریم در زندگیمان همدل باشیم. کار چندان سختی نیست، کمی تغییر میخواهد که فصل بهار بهانه این تغییر در رفتار و نگرش را به ما خواهد داد.
مثل همیشه میگویم، برای هر تغییر اول باید از چاردیواری خانهمان شروع کنیم. اینجا نقطه فرماندهی جهان است. اگر باور کنیم که خانه ما میتواند از دنیا جای زیباتری برای زندگی بسازد، بیشتر دقت میکنیم. حرفهایمان، خواستههایمان وحتی نگاهمان را زیر ذرهبین میگذاریم تا خودمان و فرزندانمان برخی مهارتهای لازم و ضروری برای زندگی را بیاموزیم.
همدلی که یکی از مهمترین مهارتهای زندگی است، اولین جایی که باید تمرینشود، بین همسران است. همسر، همراه، همسفر، همبستر و همراز وقتی معنا پیدا میکند که همدلی وجود داشته باشد، وگرنه اینها به تنهایی باعث ایجاد عشق بین زن و مرد نخواهد شد.
اول یک تعریف مختصر از همدلی را باهم مرور میکنیم و بعد به طور خاصتری به این مهارت مهم بین همسران میپردازیم: همدلی نوع خاصی از توجه داشتن به دیدگاه دیگری است. به این معنا که «فرد از طریق ادراک واکنشهای عاطفی دیگران، واکنشهایی عاطفی از خود نشان میدهد که به آن همدلی میگویند.»
دانشمندان معتقدند، همدلی دو جزء شناختی و یک جزء عاطفی دارد. اجزایشناختی همدلی عبارتند از توانایی در شناسایی و نامگذاری حالات دیگران و توانایی در حدس زدن دیدگاه شخص دیگر و جزء عاطفی آن توانایی نشان دادن پاسخ عاطفی مناسب است.
پس با توجه به تعریف بالا و به منظور برقراری روابط همدلانه، فرد باید بتواند خود را به جای دیگران بگذارد، امور را از دیدگاه آنان ببیند و از خود بپرسد که اگر من به جای او و در شرایط او بودم چه احساسی داشتم؟
وقتی این جملات را میخوانیم متوجه میشویم، اگر بین زن و شوهری این مهارت وجود داشته باشد، دیگر بسیاری از مشکلات و سوءتفاهمها خودبهخود حل خواهد شد؛ اما اگر بخواهید با همسرتان همدل باشید، باید خود را مجهز به چه رفتارهایی کنید؟ کار چندان سختی نیست.
اول از همه برای آنکه با کسی بتوانیم رفتار خاصی داشته باشیم، باید نگاهی به خودمان بیندازیم و به شناخت درستی از احساسات خودمان برسیم. تا خودآگاهی وجود نداشته باشد، نمیتوان از دیگران و احساساتشان آگاهی پیدا کرد. وقتی شما ویژگیها، موفقیتها و شکستهای خود را شناختید، آنها را پذیرفتید و به خود به عنوان یک «انسان ارزشمند» احترام گذاشتید، آنگاه میتوانید دیگران را با همان وضعی که هستند، با تمام ضعفها و توانمندیهایشان بپذیرید و به آنها احترام بگذارید. پس اگر میخواهید با همسرتان، همدل باشید اول خودتان را خوب بشناسید. با نیازها و خواستهها و رویاهایتان طرف شوید. اینجا دیگر باید رودربایستی را کنار بگذارید.
وقتی خودتان را شناختید، قبول کنید همسر شما قرار نیست یک کپی از شما باشد یا یک رونوشت از رویاهای شما. تفاوت در سر انگشتان انسانها را به یاد بیاورید و قبول کنید تفاوتهای فردی همان چیزی است که دنیا را زیبا کرده است، پس هر جا تفاوتی بین خودتان و همسرتان دیدید، آن را تحمل نکنید؛ بلکه بپذیرید.
فکر کنید چه احساس خوبی در خانهتان موج خواهد زد، اگر هر دوی شما بپذیرید که برای همراهی با هم نیازی نیست مانند هم باشید، اما میتوانید هر آنچه را هستید بیان کنید، طرف مقابل آن را قبول میکند و دوست دارد.
همسران همدل از این نمیترسند که از مشکلاتشان و آنچه در ذهنشان میگذرد، باهم حرف بزنند. آنها همیشه حرفهایی برای گفتن دارند. برای رسیدن به همدلی باید همصحبت بود. دلهای ما از پشت چشمانمان دیده نمیشوند، باید از ابزار کلمات کمک بگیریم تا طرف مقابل بداند درونمان چه میگذرد.
داشتن شریک همیشگی که میشود، با او همدل بود، نعمت بزرگی است و ارزش آن را دارد که سعی کنیم این مهارت را کاربردی کرده و به خانههایمان بیاوریم. اگر در خانههای ما همدلی باشد، شهرمان هم تغییر میکند. کوچهها و خیابانهایمان هم رنگ همدلی میگیرد. باز هم میگویم همه چیز از چاردیواری ما شروع میشود.
از همین امروز برای آنکه یک همسر همدل باشید، تلاش کنید. دل به دل همسرتان بدهید و خود را جای او بگذارید و از دریچه نگاه او به دنیا نگاه کنید. درک کنید چیزهایی را که برایش دغدغه است و بفهمید موضوعاتی را که در روز و شبهای او نقش دارند، حتی اگر آن چیزها به نظر شما چندان مهم نباشند. «با من صنما دل یک دله کن/ گر سر ننهم آنگه گله کن» شما همدل شوید، عشق همسرتان را چند برابر خواهید دید. (جام جم سرا/ چاردیواری، ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)
به گزارش جام جم سرا به نقل از تبیان:
روز اول: با هم در یک دوره آموزشی ثبت نام کنید یا با استفاده از وسایل آموزشی در منزل مباحث جدیدی را بیاموزید.
روز دوم: یک منظره یا جای مناسبی را پیدا کنید و در سکوت در کنار هم غروب خورشید را تماشا کنید.
روز سوم: با هم به جایی بروید که قبلا نرفته اید و آنجا برای مثال چای بنوشید، حرف بزنید و کنار هم وقت بگذرانید. حتی اگر این مکان جدید، حیاط خلوت یا تراس یا یکی از اتاق های منزلتان باشد، امتحان کنید.
روز چهارم: امروز ترتیب یک شام دونفره ی خاص را بدهید، بهترین لباس هایتان را بپوشید، تلفن را قطع کنید و خودتان را به یک ضیافت دعوت کنید.
روز پنجم: امروز یک یادداشت محبت آمیز برای هم بنویسید و جایی بگذارید که همسرتان ببیند و غافلگیر شود.
روز ششم: با هم به دیدن یک فیلم، تئاتر بروید.
روز هفتم: برای یک گفتگوی دو نفره ی طولانی برنامه ریزی کنید، واقعا روی هم متمرکز باشید و به هم گوش دهید و یک بده بستان کامل در درک هم را تجربه کنید.
روز هشتم: امروز دو نفری آشپزخانه را تجربه کنید و یک غذای جدید با کمک هم بپزید.
روز نهم: یک بازی راه بیندازید و با هم مسابقه دهید و خوش بگذرانید!
درباره اولین ها با هم صحبت کنید، اولین بار که او را دیدید، اولین باری که احساس کردید دوستش دارید، اولین بار که ... این یادآوری طراوت بیشتری به رابطه شما خواهد داد
روز دهم: فهرستی از دلایلی که بخاطرش همدیگر را دوست دارید، تهیه کنید و سپس فهرست ها را با هم عوض کنید؛ فهرستی مثل دوستت دارم بخاطر آهنگ صدایت، بخاطر صداقتت، علایق مشترکمان، تواناییت در آرام کردن من ... .
روز یازدهم: آلبوم های قدیمی را بیاورید و با هم تماشا کنید، خاطرات ماه عسل تان را مرور کنید و حال و هوایتان را تغییر دهید.
روز دوازدهم: با یک ظرف از خوراکی مورد علاقه تان کنار هم وقت بگذرانید، بخندید، یکدیگر را ماساژ بدهید و از بودن کنار هم لذت ببرید.
روز سیزدهم: جای مناسب و راحتی را پیدا کنید و یکی از شعرهای مشترک مورد علاقه تان را با صدای بلند بخوانید، این بلند خواندن واقعا مهم است، از ماشین شخصی و زمان رانندگی هم میتوانید استفاده کنید؛ امتحان کنید و ببینید که چطور نشاط و شادی وارد رابطه تان می شود.
روز چهاردهم: یک برنامه ی فعالیت دو نفره در بیرون از خانه ترتیب بدهید، مثلا کوهپیمایی کنید، در پاکسازی محیط زیست شرکت کنید و ... در هرصورت بروید بیرون و دونفری کاری را با هم انجام بدهید.
روز پانزدهم: یک برنامه ی دونفره عکاسی بگذارید و عکس های دونفری بندازید و آنها را چاپ کنید، دقت کنید که اگر عکس ها را چاپ نکنید در واقع تمرین را انجام نداده اید.
روز شانزدهم: عکس هایی را که چاپ کرده اید روی یکی از دیوار های منزلتان بچسبانید؛ جایی که حداقل یکبار در روز بتوانید ببینید.
روز هفدهم: یک برنامه دوستانه ترتیب بدهید و با یکی از دوستان نزدیک خود که شرایط مشابه شما را دارند و از بودن با آنها لذت می برید، شام یا ناهار را بیرون صرف کنید و معاشرت کنید.
روز هیجدهم: خاطرات مشترک، شیرین و عاشقانه تان را با هم مرور کنید.
یک زمان مخصوص برای بیرون ریختن دلخوری ها و ناراحتی ها و نگفته هایتان تعیین کنید؛ زمانی که هر دو آمادگی کامل برای شنیدن کامل داشته باشید
روز نوزدهم: یکی از اتاق های منزلتان را دوباره بچینید، می توانید چیدمان اتاق را تغییر دهید، یا با توافق هم یک وسیله مشترک بخرید و به اتاق اضافه کنید، لازم نیست خیلی گران و بزرگ باشد، می توانید یک گلدان طبیعی به اتاق بیاورید، یا اینکه یک وسیله قدیمی را بازسازی کنید و به اتاق بیاورید. دقت کنید هدف اضافه کردن حس انرژی مشترک شما به فضای اتاق است.
روز بیستم: غذای مورد علاقه همسرتان را خودتان شخصا برایش بپزید، فرقی نمی کند شما مرد هستید یا زن؛ در هر صورت امتحان کنید، مطمئن باشید تاثیر خوبی روی رابطه ی شما خواهد گذاشت!
روز بیست و یکم: دریافت یک ماساژ خوب اغلب انسداد انرژی را از بین برده و موجب ترشح هورمون های آرامش بخش و ضد استرس می شود، تصمیم بگیرید حداقل هفته ای یکبار ماساژ پاها یا شانه را امتحان کنید، برای شروع یک سی دی آموزشی ماساژ تهیه کنید و این امکان را برای همسرتان فراهم کنید، قطعا نتیجه خوبی خواهد داشت.
روز بیست و دوم: امروز همدیگر را غافلگیر کنید، انتخاب سوژه با شماست، سعی کنید خلاق باشید.
روز بیست و سوم: با هم برای یک سفر ایده آل برنامه ریزی کنید، مهم نیست به کجا و کی، صرف وقت گذاشتن و برنامه ریزی کردن و حرف زدن درباره ی این برنامه حال شما را بهتر خواهد کرد و چه بسا به زودی فرصتش هم فراهم شود. امتحان کنید.
روز بیست و چهارم: درباره اولین ها با هم صحبت کنید، اولین بار که او را دیدید، اولین باری که احساس کردید دوستش دارید، اولین بار که ... این یادآوری طراوت بیشتری به رابطه شما خواهد داد.
روز بیست و پنجم: کمی تفریح و هیجان انرژی تازه ای به زندگی شما وارد می کند. بازی یکی از وجوه عشق ورزی است و طرف بازی را برای شما دوست داشتنی تر می کند. پیشنهاد امروز ما به شما این است : به یک فروشگاه بزرگ بروید و قایم باشک بازی کنید. همه مشغول خرید هستند، اما شما دو نفر لابلای قفسه ها در جستجوی هم! امتحان کنید و لذت ببرید.
روز بیست و ششم: جایی را پیدا کنید که بطور مرتب بتوانید به آنجا سر بزنید، جایی مخصوص به خودتان؛ مثلا هفته ای یکبار یا ماهی یکبار، جایی مثل یک کافه یا رستوران یا یک نیمکت دنج در پارک، یا ... جایی متعلق به خودتان دونفر ... برای وقت هایی که دلتنگ یکدیگر می شوید؛ برای روزهایی که نیاز دارید یادتان بیاید که چقدر همدیگر را دوست دارید! دقت کنید که باید و بهتر است جایی باشد که خلوت باشد و نیاز به هزینه بالا نداشته باشد و بتوانید مرتب به آنجا سر بزنید!
روز بیست و هفتم: یک زمان مخصوص برای بیرون ریختن دلخوری ها و ناراحتی ها و نگفته هایتان تعیین کنید؛ زمانی که هر دو آمادگی کامل برای شنیدن کامل داشته باشید؛ ایده آل هفته ای یکبار هست که کمک می کند در زندگی دو نفره تان انرژی منفی انبار شده وجود نداشته باشد.
روز بیست و هشتم: بازی کردن و تفریح یکی از بهترین روش های وارد کردن انرژی مثبت به رابطه، افزایش صمیمیت و کاهش تنش و استرس محسوب می شود. می توانید از تاب یا ترامبولین شروع کنید؛ اکثر بزرگسالان هم مثل کودکان از این وسایل لذت می برند؛ یک پارک بازی خلوت پیدا کنید یا حتی اواخر شب که فرصت و فضای بیشتری فراهم هست، این چالش را امتحان کنید.
روز بیست و نهم: برای هم یادداشت بنویسید؛ کوتاه یا بلند ... همه ما هنوز هم نامه ی کاغذی را بیشتر دوست داریم ... نامه هایی با عنوان های مختلف مثل برای روزهایی که میخواهی بدانی چقدر دوستت دارم، برای روزهایی که دلتنگی آزارت میدهد، برای روزی که پدر میشوی، برای ... میتوانید این نامه ها را به آدرس خانه یا محل کار همسرتان پست کنید. مطمئن باشید از دریافتشان واقعا خوشحال خواهد شد.
روز سی ام: امروز یکبار دیگر تمام تمرین های گذشته را مرور کنید و آنهایی را که بیشتر دوست داشتید انتخاب کنید و در برنامه هفتگی خود چند مورد بگنجانید.
برای اغلب افراد که در دوران نامزدی به سر می برند، یک سوال جدی مطرح است:چقدر اجازه داریم به هم نزدیک شویم؟در این دوران باید مثل زن و شوهرها رفتار کنیم یا مثل دوست یا غریبه؟
حد و مرز نگه داشتن در دوره نامزدی کار خیلی سختی است. از یک طرف علاقه شدید و میل به کشف کردن یکدیگر شما را به سمت هم جذب می کند و از سوی دیگر، هنوز درباره آینده مشترکتان تردید دارید و نمی دانید که آیا این نامزدی به زندگی زیر یک سقف ختم خواهد شد یا نه.
بخشی دیگر، شناختی است که اساسا با نزدیک شدن به یکدیگر کسب می کنید. مثل شناخت درباره گرایش های جنسی، جذابیت های جنسی و در یک کلام تناسب جنسی که با طرف مقابل تان دارید. در این شرایط چطور باید با نامزدتان رابطه داشته باشید تا مانع شناخت تان نشود؟
رابطه جنسی بی مهابا، می تواند روی شناخت تان تاثیر بگذارد و جایگاه هوا و هوس را در رابطه تان آنقدر پررنگ کند که دیگر شناخت یکدیگر و رسیدن به تفاهم فراموش شود.
شما چطور می بینید؟
افراد مختلف نسبت به رابطه جنسی (منظورمان هر نوع نزدیکی فیزیکی محبت آمیز است، نه ارتباط کامل جنسی) نگاه متفاوتی دارند. برای بعضی افراد، رابطه جنسی راهی برای صمیمی تر شدن است. بعضی ها رابطه جنسی را تعهد آور می دانند و برخی آن را مرحله نهایی صمیمیت می دانند. بسته به این که نگاه شما به یک رابطه جنسی به کدام یک از این ها نزدیک است، تمایل تان برای رابطه فرق می کند.
* اگر رابطه جنسی را تعهدآور بدانید (که هست) با برقراری رابطه جنسی به طور ناخودآگاه احساس می کنید که باید هر طور شده این نامزدی را ادامه دهید. چون شما فردی را به خصوصی ترین حریم زندگی تان راه داده اید و با او لذتی را تجربه کرده اید که حاضر نیستید آن را با کسی دیگر تجربه کنید. بنابراین، حتی اگر اختلافاتی در دوران نامزدی مشاهده کنید، از آن چشم پوشی خواهید کرد.
* اگر رابطه جنسی را راهی برای صمیمی تر شدن ببینید، یعنی خود را به دست هیجانات عاشقانه ای سپرده اید که با این رابطه نصیبتان شده است. لذتی که از این رابطه نصیب شما می شود، اجازه نمی دهد رنجی را که در سایر مواقع از طرف فرد مقابلتان دریافت می کنید، ببینید. شما با وجود اختلافاتی که با هم دارید یا دلخوری هایی که بینتان پیش می آید، یک کلید موثر دارید که هر قفلی را باز می کند. این کلید، رابطه جنسی است.
شما در سایه این نزدیکی و این لذتی که در کنار هم تجربه می کنید، احساس نزدیکی روحی خواهید کرد، همه اختلافات را برای مدت کوتاهی فراموش می کنید و ممکن است تفاوت های فردی تان را (که اصلا به خاطر شناخت همان ها نامزد کرده اید) نادیده بگیرید. نتیجه؟! یک وقتی چشم باز می کنید و می بینید چندسال گذشته، رابطه جنسی تان به پرشوری دوران نامزدی نیست و حالا هر چه می بینید، تفاوت و فاصله و جنگ اعصاب است! آن وقت خیلی دیر شده چون شما زیر یک سقف به عنوان همسر با هم زندگی می کنید.
* اگر نزدیکی فیزیکی و کنجکاوی های جنسی را مرحله ای از شناخت بدانید، یعنی بخواهید از طریق نزدیک شدن به فرد مقابلتان، تناسب جنسی، گرایش های یکدیگر (مثل گرایش های نامعقول و انحرافات جنسی)، بیماری های احتمالی (مثل سردمزاجی) و... آن وقت اوضاع بهتر می شود. چون شما با چشم بازتری طرف مقابل را می سنجید.
به جای آنکه عمل جنسی داشته باشید، خیلی وقت ها گفتگوی جنسی خواهید داشت و درباره تفاهم های جنسی تان صحبت خواهید کرد. برای شناخت، می دانید که لازم نیست تا ته خط بروید و یک رابطه کامل جنسی را تجربه کنید. بلکه با زیر نظر گرفتن حرف ها، حرکات و رفتارها، تب و تاب و... کدهای کافی را برای شناخت دریافت می کنید و در عین حال، مجالی هم برای ابراز محبت دارید.
* اگر شما رابطه جنسی را مرحله نهایی صمیمیت ببینید، کنترل خوبی بر بده بستان های عاطفی، نزدیکی های فیزیکی و تعاملات جنسی تان خواهید داشت. شما می دانید که رابطه جنسی بی مهابا، می تواند روی شناخت تان تاثیر بگذارد و جایگاه هوا و هوس را در رابطه تان آنقدر پررنگ کند که دیگر شناخت یکدیگر و رسیدن به تفاهم فراموش شود. در این صورت، محبت می کنید، دست یکدیگر را می گیرید، با عبارات عاشقانه یکدیگر را خطاب می کنید، درباره کنجکاوی های جنسی تان و تمایلات خود صحبت می کنید، اما مراقب هم هستید که این نزدیک شدن، از حدی که منطق شما را تعطیل کند، پیش تر نرود.
کامتان تلخ نشود
رابطه جنسی داشتن در دوران نامزدی، خطرهای دیگری هم دارد. دوران نامزدی، به سفت و سختی دورانی که شما زیر یک سقف زندگی می کنید نیست. هر چیزی می تواند این نامزدی شکننده را به هم بزند. اختلافات بین خودتان، اختلافات خانوادگی، مشکلات پیش بینی نشده ای که یکی یا هر دو را از ازدواج منصرف می کند و... . بنابراین اگر در دوران نامزدی بی مهابا رابطه جنسی داشته باشید، ممکن است با برهم خوردن رابطه تان، رنج و تحقیر و دل شکستگی و خسارت زیادی را احساس کنید.
بارداری های ناخواسته در دوران نامزدی هم اوج دردسرهایی است که ممکن است تجربه کنید. جدا از شرمی که مقابل عرف و فرهنگ جامعه و خانواده تان تجربه می کنید، باید بی برو برگرد حتی اگر با هم تفاهم کافی نداشته باشید، این رابطه را به ازدواج منتهی کنید.
با این حساب، شاید بهترین و بی ضررترین راه این باشد که از همان ابتدای نامزدی، تکلیف تان را با خودتان و نامزدتان مشخص کنید و با اصلاح نگاهتان به این دوران، از خطرات آن دور بمانید. یادتان باشد، وقتی به یکدیگر محرم هستید یا عقد کرده اید، شرعا اجازه نزدیکی جسمی را دارید اما اینجا مسایل دیگری به جز شرع و عرف مطرح است. شناخت یکدیگر و خوشبختی یک عمر که فقط در سایه هشیاری شما در دوران نامزدی به دست می آید.