معاون سازمان فناوری اطلاعات ایران از شروع مهاجرت به نسخه جدید آدرسهای اینترنتی (IPv۶ ) خبر داد و گفت: توسعه شبکه باندپهن کشور براساس IP نسخه شش، اجرایی می شود.
شرکت جنرالموتورز عزم خود را برای ساخت و آزمایش خودروهای خودران جزم کرده تا از شرکتهای تاکسیرانی وایمو و اوبر عقب نماند.
به گزارش ایسنا به نقل از سایتک، ماری بارا، رئیس و مدیرعامل شرکت جنرالموتورز در نشستی خبری از ورود خودروی خودران خود به نام "شورولت بولت" به خیابانهای جنوب شرق ایالت میشیگان خبر داد.
تاکنون تعدادی خودروی خودکار بولت در سانفرانسیسکو و آریزونا مورد آزمایش قرار گرفتهاند.
جنرالموتورز اعلام کرده که نخستین نسل از خودروی برقی بولت در کارخانجات مونتاژ اوریون در میشیگان ساخته خواهد شد. به گفته مقامات این شرکت، جنرال موتورز نخستین خودروساز عمده است که یک نسخه اولیه از خودروی کاملا خودکار را در یک کارخانه مونتاژ خواهد ساخت.
کارآزمایی خودروهای بولت در نزدیکی کارخانجات جنرال موتورز پس از تصویب قانون جدیدی در میشیگان در مورد پارامترهایی صورت گرفته که راه را برای آزمایش ایمن خودروهای بدون راننده در این ایالت هموار میکند. این آزمایشات در ماههای آینده تا دیترویت گسترش خواهند یافت.
خبرگزاری آریا-وقتی اسم فصل پاییز به گوش می رسد ناخوداگاه یاد بیماری هایی نظیر سرماخوردگی و آنفلوآنزا می افتید. بیماری هایی که اگر در آن کمی دقت شود می توان از بروز آن پیشگیری کرد تا سلامت بمانید.
به گزارش خبرگزاری آریا،در این فصل خوراکی ها و مواد غذایی مناسبی وجود دارد که متناسب با بیماری های همین فصل است. با تغییر هر فصل می توان با کمی تغییر در شیوه ی غذایی خود از بیماری های فصلی در امان ماند.
بادمجان: ناسونین، آنتوسیانین موجود در پوست بادمجان است که مشخص شده سلول های مغز را در برابر استرس اکسیداتیو محافظت می کند. علاوه بر این، اسید کلروژنیک موجود در بادمجان، خواص ضد سرطان، ضد ویروسی و کاهنده کلسترول دارد.
کدو حلوایی: این گیاه مزایای تغذیه ای بیشماری دارد. کدو حلوایی سرشار از بتاکاروتن است که در بدن تبدیل به ویتامین آ می شود و در حفظ سلامت پوست، چشم و استخوان ها بسیار موثر است. مصرف کدو حلوایی منجر به تقویت سیستم ایمنی بدن می شود و آنهم به دلیل وجود ویتامین ث و فیبر موجود در آن.
انار: مطالعات نشان داده اند که مصرف انار می تواند منجر به جلوگیری از آسیب های گردش خون با کاهش تجمع چربی های مضر در عروق شود. در واقع مصرف منظم انار با سلامت قلب ارتباط دارد.
قره قاط: این میوه سرشار از آنتوسیانین ها برای کاهش التهاب در بدن است. مصرف قره قاط سلامت مثانه را بهبود می بخشد و سدی است در برابر ابتلا به سرطان سینه، روده بزرگ، سرطان ریه، سرطان پروستات.
تره فرنگی: اکثر ما می دانیم که مصرف سیر و پیاز منجر به پیشگیری از ابتلا به بیماری های قلبی می شود و آنهم به دلیل این که پلی فنول موجود در آنها از رگ های خونی در برابر آسیب اکسیداتیو محافظت می کند. تره فرنگی نیز از خانواده پیاز است که سرشار از ویتامین کا بوده و مصرف آن خاصیت ضد سرطانی دارد. ضمن این که سلامت استخوان ها را نیز بهبود می بخشد.
کلم بروکلی: روی موجود در این سبزی منجر به افزایش توان دفاعی بدن در برابر بیماری هایی مانند سرماخوردگی و آنفلوآنزا می شود. فیبر موجود در کلم بروکلی همچنین برای حفظ سلامت دستگاه گوارش مفید است.
شلغم: شلغم ازجمله ریشه های خوراکی سبزیجات است که می تواند در روزهای پاییزی جانشین مناسبی برای تربچه و کلم باشد. شلغم منبع عالی از ویتامین های آ و کا و همچنین اسیدفولیک است و برای طعم دادن به آن می توانید از رازیانه، خرده نان و شکر قهوه ای استفاده کنید.
گریپ فروت: گریپ فروت بیش از 75 درصد ویتامین ث موردنیاز بدن را تامین میکند و منبع غنی از لیکوپن است. این رنگدانه های قرمزرنگ برای جلوگیری از سرطان نقش بسیار مهمی دارند، همچنین در این میوه مقدار زیادی پکتین وجود دارد که می تواند موجب کاهش کلسترول بدن شود. اگر به خوردن میوه های ترشمزه علاقهمند هستید، می توانید از نوشیدن یک لیوان آب گریپ فروت که سرشار از آنتی اکسیدان است لذت ببرید و اگر ترش بودن آب این میوه برای شما چندان لذتبخش نیست، می توانید آن را همراه با انواع مغزها و خشکبار مصرف کنید.
امروزه بیشتر والدین تلاش میکنند آموزش کودکان خود را از سنین پایین شروع کنند. اما بهترین زمان برای آموزش کودکان چه زمانی و چگونه است؟
آموزش زبان به کودکان، چگونه؟
کودکان از زمان تولد توانایی شنوایی فوقالعادهای دارند که به آنها اجازه میدهد اصوات مختلف را از هم تشخیص دهند. در صورتی که از زمان تولد با کودکی به 2 زبان صحبت شود، او به طور طبیعی قادر به درک هر دو خواهد بود. کودکانی که دو زبان را حین تولد میشنوند معمولا دیرتر به حرف میآیند. دلیل آن هم مواجهشدن کودک با دایره وسیعی از لغات است که باید آنها را درک و بیان کند. گاهی نیز کودک دو زبان را با هم مخلوط میکند. این حالت کاملا طبیعی است و در 3، 4 سالگی از بین میرود. هرگز برای آموزش کودکان، به عنوان مثال آموختن یا حرف زدن یک زبان نباید به کودک فشار آورد. اگر کودک حس کند والدین از پیشرفت نکردن او نگران هستند، ممکن است دچار اختلالات تکلمی شود. اگر مجبور شدید به کشور دیگری مهاجرت کنید برای اینکه کودک شما زبان را بیاموزد کافی است یکی از والدین به زبان مادری و دیگری به زبان خارجی صحبت کند تا کودک آرامآرام با زبان بیگانه خو بگیرد. به محض تکمیل زبان اول، معمولا در 3 سالگی و با شروع مهدکودک میتوان آموزش کودکان برای زبان دوم را آغاز کرد و خیلی خوب است که با آغاز مدرسه بچهها از کلاسهای زبان دوم هم استفاده کنند.
آموزش نقاشی به کودکان
2سالگی سن تحول و پیشرفت نقاشی در کودکان است زیرا کودک از لحاظ روانی و جسمی رشد میکند، ماهیچههای او قوی میشود و از نظر بینایی چشماش توانایی دنبال کردن و هدایت دست به سمتی را که میخواهد، دارد. نقاشی کشیدن در کودکان از این سن با ژستهای کوچک و کند آغاز میشود.
کودکان سعی میکنند خطوطی را معمولا از چپ به راست رسم کنند. از آنجا که نقاشی آغازی برای نوشتن است، لازم است کشیدن نقاشی را در کودکان تشویق کنیم. برای کودک زیر 3 سال لازم است برای نقاشی قوانینی را وضع کنیم. مثلا از او بخواهیم تنها روی کاغذ و در چارچوب آن نقاشی کند. در سنین زیر دبستان منظور از آموزش نقاشی این نیست که دست بچهها گرفته و به آنها آموزش داده شود؛ بلکه منظور فراهم کردن فضایی برای رشد خلاقیت بچهها از جمله نقاشی است. حتی بدون کلاس هم خانوادهها میتوانند این فضا را در خانه در اختیار بچهها قرار دهند. بهتر است زیر 3 سالگی بچهها از گواش، آبرنگ و مداد شمعی برای نقاشی استفاده کنند و از چهار، پنج سالگی به بعد خوب است که از مدادرنگی استفاده شود. کافی است یک کاغذ در اختیار بچهها قرار دهید تا هر آنچه که ذهنشان است روی کاغذ بیاید. اگر بچههایی در زمینه نقاشی ضعف دارند و مهارتهای دستورزی آنها ضعیف است، میتوان آنها را در کلاس نقاشی ثبتنام کرد تا مهارتهای دستورزی آنها قوی شود. وقتی دست قوی شد، مدادگرفتن در دست قوی و کشیدن نقاشی راحتتر میشود.
نکته بسیار مهم در شکوفایی استعداد نقاشی کودک این است که نقاشی را در فضایی انجام دهد که هیچگونه استرسی از سوی والدین به او وارد نشود. اگر مادر هم استرس داشته باشد که کودک دیوارها را کثیف کند یا روی میز خط بکشد سبب گریز کودک از نقاشی میشود. اجازه دهید کودک در مکانی خاص که کثیف شدن آن مهم نیست نقاشی کند. در این صورت کودک بدون هیچ استرسی توانایی و خلاقیت خود را در نقاشی بروز میدهد.
آموزش موسیقی به کودکان
موسیقی در واقع یک زبان است که الفبای خاص خود را دارد. آموزش موسیقی به کودکان سبب حساسشدن گوش میشود و شنواییشان را تقویت میکند. در ضمن بر هوش و احساسات آنها هم تاثیر میگذارد و سبب شکوفایی در آیندهای نزدیک میشود. آموزش موسیقی را باید دیرتر شروع کرد. البته سن آغاز آموزش موسیقی به ابزاری که قرار است آموزش داده شود بستگی دارد ولی به طور میانگین گفته میشود 5 سالگی سن مناسبی است. برای اینکه بفهمید کودکتان به چه نوع ابزاری علاقهمند است، او را به یک مغازه ابزار موسیقی ببرید و اجازه بدهید تمامی صداها را بشنود یا در خانه برای او انواع موسیقی را پخش و به عکسالعمل او دقت کنید. البته باز هم نمیتوان فهمید کودک به چه ابزاری علاقه دارد و ممکن است طی روند آموزش ابزار موسیقی خود را تغییر دهد. جز ابزارهایی که نفس میخواهند مانند فلوت و ساکسیفون، نواختن باقی ابزارها را میتوان از سن پایین به کودک آموزش داد. مثلا ویولون از 6 سالگی، آکاردئون از 7 سالگی، گیتار از 7 تا 8 سالگی، پیانو از 7 سالگی و شیپور و ساکسیفون را میتوان از 9 تا 10 سالگی به کودک آموزش داد اما بهتر است از 3 تا 5 سالگی اجازه بدهید گوش کودک با موسیقی آشنا شود.
ورزش و کودکان
یکی از رشتههای ورزشی مناسب برای سن پایین در کودکان ژیمناستیک است که مهارتها و هماهنگیهای حرکتی آنها را تقویت میکند. در بسیاری از مهدها و باشگاهها این کلاسها دایر است و شما میتوانید از سن 4 سالگی فرزندتان را در این کلاسها ثبتنام کنید.
منبع: سازمان اسلامی بین المللی دفاع از حقوق کودکان
جام جم سرا: در پی بازگشت رونق به بازار مسکن و افزایش میزان قراردادهای منعقد شده در این بخش و همچنین آغاز فصل تابستان و داغ شدن بازار اجاره، میزان معاملات در این بخش نیز افزایش یافته و از کل معاملات مسکن اجارهنامهها سهم 29 درصدی را به خود اختصاص دادهاند.
بر اساس اخبار رسیده، میزان قراردادهای اجاره در اردیبهشت امسال نسبت به فروردین 57 درصد و نسبت به مدت مشابه پارسال 11 درصد افزایش داشته است. همچنین بر اساس آمارها از 228 هزار مورد قرار داد منقعد شده در اردیبهشت ماه بیش از 65 هزار قرارداد مربوط به اجارهنامهها بوده که نسبت به فروردین 59 درصد افزایش یافته است.
به نقل از ایسنا، طبق آنچه وزیر راه و شهرسازی اعلام کرده "میزان افزایش نرخ اجارهبها از ابتدای امسال با افزایش هشت درصدی روبرو بوده است" درحالی که به گفته مشاوران املاک طی نیمه اول امسال نرخ اجارهبها در شهرهای بزرگ با افزایش حدود 15 درصدی و در شهرهای کوچک با افزایش کمتر از 10 درصدی مواجه خواهد بود.
البته طبق تاکید مظاهریان، معاون مسکن و ساختمان وزارت راه و شهرسازی بازار اجاره بها به صورت لحظهای رصد میشود و با تورم ناگهانی در این بخش مواجه نخواهیم شد.
با توجه به افزایش کلی میزان معاملات در بازار مسکن و با شروع سال جدید، تقاضا در بازار اجاره نیز با افزایش روبرو بوده و براساس پیشبینی کارشناسان این روند با شروع فصل تابستان که از آن به عنوان فصل جابجایی یاد میشود، افزایش خواهد داشت.
جام جم سرا: سعید متصدی در نخستین همایش تغییر اقلیم و راهی به سوی آینده پایدار، اظهار داشت: فرصتها همه از دست رفتهاند و هر چه برای ما باقی مانده، تهدید است.
معاون سازمان محیط زیست با بیان اینکه امروز کشور ما با گرمایش عجیب و غریب رو به رو است، افزود: این امر با خشکسالیها و شیوع بیماریها همراه است.
به نقل از ایلنا، وی ادامه داد: مشارکت مردم در حل مشکلات زیست محیطی بسیار با اهمیت است که متاسفانه در گذشته نادیده گرفته شده است. باید این حس در مردم به وجود آید که حل بحران زیست محیطی به همت آنان بستگی دارد.
جامجمسرا: محمود گودرزی، با اشاره به معیارهای انتخاب فرد مناسب برای زندگی گفت: انتخاب درست و معیار واقعی برای انتخاب همسر مهم است. من زندگی مشترکم را با شانزده هزار تومان شروع کردم که نیمی از آن پس انداز خودم بود و بخشی را هم با اصرار خانواده قبول کردم.
وی افزود: توجه به ازدواجهای دانشجویی و آسانسازی ازدواج برای جوانان میتواند به ایجاد فرهنگ مناسب برای کاهش طلاق و تشویق جوانان به تشکیل زندگی مشترک موثر باشد.
گودرزی با اشاره به آمار سازمان ثبت اسناد کشور گفت: خوشبختانه شیب افزایش طلاق در مدت یکسال گذشته نسبت به سالهای قبل کاهش داشته است و امیدوارم با افزایش تسهیلات لازم و بهتر شدن شرایط اقتصادی که با تدبیر دولت صورت گرفته است جوانان بیشتری بتوانند به زندگی خود سامان بدهند.(خبرآنلاین)
جام جم سرا: فرهاد حسنزاده در بیان خاطرهای از دوران مدرسهاش اظهار کرد: خانه ما از مدرسه خیلی دور بود. روز اول پدرم مرا به یکی از دوستان برادرم سپرد تا به مدرسه ببرد. او مرا تا نزدیکی مدرسه همراهی کرد و بیتوجه به نابلدی من گفت مابقی راه را خودت برو. نابلدی همان و گم شدن در نزدیکی مدرسه همان؛ ولی بالأخره مدرسه را پیدا کردم، البته خیلی دیر.
او افزود: صفبندی انجام شده بود و همه بچهها در کلاس بودند که ناظم مرا در راهرو دید و آنچنان خطکش را بر کف دستم کوبید که همچنان در حافظهام مانده است.
حسنزاده با متفاوت دانستن روزهای گذشته با زمان حال در بازگشایی مدارس گفت: روز اول مدرسه من به هیچ عنوان به روز اول مدرسه بچههای نسل فعلی که همراه با گل و شیرینی و با رد شدن از زیر قرآن شروع میشود، شبیه نبود. (ایسنا)
مادر رضا که زنی سرد و گرم چشیده بود و از خلق و خوی خواهر و شوهرخواهرش بخوبی آگاه بود از لحظه اول رضا را از این تصمیم منصرف کرد. او میدانست که در فرهنگ شوهرخواهرش چیزی بجز ثروت کلان معنا ندارد و مطمئنا دخترش را به همسری مردی بسیار متمول درمیآورد، نه جوانی مثل رضا که تا آخر عمر باید زندگیاش را با حقوق کارمندی میگذراند، اما رضا ول کن نبود. او پدرش را هم در جریان گذاشت، ماجرا را به گوش خالهاش رساند و آنقدر به مادرش اصرارکرد تا بالاخره پدر و مادر راضی شدند یک روز شال و کلاه کنند و برای خواستگاری به منزل خاله رضا بروند؛ رفتنی که البته دیگر تکرار نشد، چون عکسالعمل شوهرخاله رضا از آگاه شدن احساس پسر عاشقپیشه نسبت به دخترش آنقدر فجیع بود که باعث شد تا سالهای سال، رابطه بین دو خواهر از بین برود.
پدر و مادر رضا هم آب پاکی را روی دست او ریختند که هرگز دوباره به خواستگاری آن دختر نخواهند رفت. حال چه کسی میتوانست بر قلب شکسته رضا مرهم بگذارد و غرور جریحهدارشدهاش را ترمیم کند؟ قضیه زمانی وحشتناکتر شد که به گوش رضا رسید دخترخالهاش را به عقد مرد میانسال متمولی درآوردهاند که با ثروت افسانهایاش میتواند هزاران جوان مثل رضا را بخرد و آزاد کند.
زندگی برای رضا تمام شده بود. بیهدف صبحها از خواب برمیخاست و به بیمارستان میرفت. پیشتر کارش را دوست داشت و بهعنوان کارمند نمونه شناخته شده بود، اما در آن وضع دیگر چیزی از او جز یک مرده متحرک باقی نمانده بود. پدر و مادر بسیار نگران وضع روحی او بودند. رضا روز به روز تکیدهتر میشد و بیش از پیش در باتلاق افسردگی فرومیرفت. معلوم نبود زندگی او قرار است به کدام سمت هدایت شود.
در بخش او یک پرستار خانم حدودا چهل ساله به نام مریم کارمیکرد که تجربه یک ازدواج ناموفق را در کارنامه زندگیاش داشت. او متوجه تغییرات رفتاری رضا شده بود و هیچ خوشحال نبود که میدید همکارش روز به روز در حال تحلیل رفتن است. او در مواقع آزاد به رضا نزدیک میشد و مایل بود علت ماجرا را بداند. رضا خاموش بود، اما بالاخره یک روز در فرصتی مناسب جریان را برای مریم تعریف کرد و بغضش در حضور او ترکید. زن میانسال شروع به دلداری دادن به رضا کرد. حرفهای مریم متفاوت از سخنانی بود که تا آن روز به گوش رضا رسیده بود. او خیال نصیحت کردن نداشت. برعکس، چیزهایی به رضا گفت که موجب تسلی خاطر او شد و این شروعی فوقالعاده برای دوستیشان بود.
رضا فهمیده بود که در محل کارش کسی هست که میتواند با او درددل کند و در پاسخ داستانهای غمانگیز او، برایش یک سنگ صبور و در عین حال طبیب به معنای واقعی باشد. رضا بهدلیل شرایط روحی لطمه خورده، بشدت نیازمند یک چنین یاری بود و براحتی نیمهگمشده خود را در مریم یافت.
از آن طرف، مریم هم بهدلیل مطلقه بودن احتمال ازدواج مجدد با فردی مجرد را تقریبا نزدیک به صفر میدانست و به همین دلیل، از عواطف رضا نهایت استقبال را کرد. آنها برخلاف مخالفت شدید اطرافیان با یکدیگر ازدواج کردند و به خانهای که به مریم ارث رسیده بود نقل مکان کردند.
روزگار آنها به شیرینی میگذشت. مریم که از تجربه طلاق درسهای مهمیگرفته بود و به هیچ وجه نمیخواست اشتباهات سابق را در این زندگی تکرار کند، تا آنجا که توان داشت تلاش میکرد تا همسر جوانش را به خود جذب کند و از هیچ لحاظ برای او کم نمیگذاشت. رضا هم شیفته همسر مهربانش شده بود و سعی میکرد این مطلب را به گوش خاله و شوهرخاله نامهربانش هم برساند. آن دو خیلی زود صاحب فرزند شدند و زندگیشان رنگ و بوی شادتری به خود گرفت. دو سال بعد، فرزند بعدی هم به جمعشان اضافه شد تا این اجتماع کوچک و خوشبخت دیگر چیزی کم نداشته باشد. بچهها بزرگ میشدند و زن و شوهر هم ناظر رشد آنها بودند.
ده سال از ازدواج مریم و رضا گذشت. مریم در مرز پنجاه سالگی قرار داشت و دیگر انرژی سابق برای جذب همسر سی و چهار سالهاش را نداشت. او به زنی جاافتاده تبدیل شده بود که بسختی میتوانست از فرزندان کوچکش مراقبت کند. زندگی آنها مانند روز اول شاد نبود. رضا هم مانند اوایل از این زندگی رضایت نداشت. او مدتی بود که احساسات متفاوتی را در خود تجربه میکرد. هرگاه با دختری بیست و چند ساله روبهرو میشد، احساس نیاز شدید میکرد، اما مگر ارضای این نیاز شدنی بود؟ او همسر و دو بچه داشت و نمیتوانست به آنها خیانت کند. پس سعی میکرد خود را سرکوب کند. اما اوضاع روحیاش روز به روز بدتر میشد. رضا احتیاج داشت با دختری چندسال کوچکتر از خود باشد، اما هربار که به همسرش نگاه میانداخت، زنی در سنین یائسگی را میدید. بدتر از همه این که دیگر به بچههایش هم عاطفهای نداشت و آن دو را به چشم افرادی تحمیل شده از سوی زنی زرنگ میدید که سعی کرده بود شوهر جوانش را از طریق بچهها به آن زندگی زنجیر کند. دو سال بعد آن زندگی از هم پاشید، زیرا رضا با دختری دوازده سال جوانتر از خود قول و قرار عروسی گذاشت.
این بود پایان زندگی رضا و مریم و آغاز بیپناهی دو بچه. هستند پسران جوانی که بهدلیل مشکلات مادی و یا لطمههای شدید عاطفی حاضر به ازدواج با زنانی مسن میشوند؛ اما پس از گذشت چندسال و برآورده شدن احتیاجات مادی یا برطرف شدن ناراحتیهای روحی، احساس میکنند که دیگر به آن زندگی علاقه ندارند و نیاز آنها، زندگی با دختری جوانتر از خودشان است. معمولاً یک چنین ازدواجهایی نمیتواند دوامی درست داشته باشد و بهتر است هر مردی با زن جوانتر از خودش پیوند زناشویی ببندد.
زنان زودتر از مردان به بلوغ فکری و جسمی میرسند. زن بزرگتر از یک مرد تجربههایی را دارد که مرد از آنها آگاه نیست. در عین حال، مرد بهدلیل مردانگیاش اصرار به ریاست دارد و این در حالی است که زن از اشتباه مرد اطمینان دارد. زن نمیتواند جوابگوی نیازهای جنسی مرد باشد و بهدلیل اختلاف سن، بمراتب سردتر از مرد است. تفاوت نسل آن دو موجب شده که هرکدام از یکسری اصطلاحات مخصوص نسل خود استفاده کنند و زبان یکدیگر را نفهمند. مرد جوان بمراتب خود را به روزتر از زن مسن میداند و او را تمسخر میکند.
مرد در میان آگهیها بهدنبال گجت جدید میگردد و زن باید پیگیر معالجه بیماریهای مربوط به سن خود باشد. بدتر از همه این که مرد جوان به زنی جوانتر از خود احتیاج پیدا میکند؛ احتیاجی که هرگز همسر مسناش توان برآورده کردنش را نخواهد داشت.
معمولا هر پسری که در سنین پایین، زنی بمراتب بزرگتر از خود را به همسری برمیگزیند، احتیاجاتی از جمله نیاز مالی یا عاطفی دارد که کلید آن را در دست زنی مسن دیده است. اما آیا این نیاز تا ابد ارضانشده باقی خواهد ماند؟ به محض این که شوهر جوان بتواند بحرانهایش را پشت سر بگذارد، تردیدها در ادامه این پیوند زناشویی در ذهنش به او خودنمایی میکنند و دیری نمیپاید که او مجبور به گرفتن تصمیمی سخت اما ضروری خواهد شد. آن تصمیم چیزی نیست جز جدایی از این زن و ادامه مسیر زندگیاش با زنی جوانتر از خود. به نفع هر زنی است که پیش از آغاز این زندگی، به تمامی جنبههای آن بیندیشد. (جام جم سرا/ چاردیواری، ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)
ولیعصر، محله باغ فردوس. اگر یک روز برحسب اتفاق گذرتان به بلندترین خیابان پایتخت افتاد، این نشانی میتواند شما را به فروشگاهی کوچک برساند. فروشگاهی که از کف تا سقف پر است از محصولات مختلف محلی و بومی. غریبی نکنید این مغازه شاید شبیه هیچ کدام از مغازههایی که تا حالا دیده اید نباشد اما اگر کمی زیر سقف کوتاه آن بایستید به راز شگفت انگیزش پی میبرید. فروشگاهی که به لطف لیلا خادمی و همسرش پژمان پازوکی، بوی طبیعت میدهد و زندگی.
برای شروع فقط کافی است از در چوبی فروشگاه بگذرید. همین جاست که عشق را میبینید که داخل فروشگاه بین قفسهها پرسه میزند، لای محصولاتی که به ردیف کنار هم چیده شدهاند خودش را نشان میدهد، زیر سقف مغازه غوطه میخورد و پایتان را سست میکند برای ماندن؛ برای چند دقیقه بیشتر نفس کشیدن در فضایی که بوی درخت میدهد و خاک، بوی آب میدهد و نان. عشقی که صاحب این فروشگاه به زمین دارد؛ به یک کشور سبز در قلب خاورمیانه و طبیعت بکر چهارفصلش.
شانه به شانه همسرم
این عشق مسیر زندگی او را تغییر داده؛ زیباترکرده؛ لیلا برای رسیدن به امروز، روزها و شبهای زیادی را در گوشه گوشه ایران گذرانده؛ شانه به شانه همسری که همه این اتفاقها به لطف تجربه 15 ساله او در توانمندسازی جوامع محلی و مستندسازی طرحهای محیط زیستی رخ دادهاند.
روایت زندگی این زن شنیدنی است؛ پس همین جا بنشینید داخل مغازه؛ با یک فنجان چای سیب که عطر بهشت میدهد، از خودتان پذیرایی کنید و ماجرا را از زبان خود لیلا بشنوید:
«من و همسرم هردو دغدغه زیست محیطی داریم،به همین بهانه به شهرهای مختلف کشورمان سفر میکنیم. در این سفرها و مخصوصاً در سفری که به روستای لزور شهرستان فیروزکوه داشتیم، با این واقعیت تلخ روبه رو شدیم که محیط زیست ما به دلایل مختلف آسیبهای زیادی دیده؛ حالا یا به خاطر برداشت زیاد جوامع محلی از این منابع، یا تغییرات شرایط اقلیم در بعضی جاها و دلایل بسیار زیاد دیگر... به هرحال این منابع در حال تمام شدن هستند. نخستین گروهی هم که از آسیبهایی که در حوزه محیط زیست اتفاق میافتد، تأثیر میپذیرند اعضای جامعه محلی هستند. البته قبلاً یکسری طرحهای بینالمللی در بخشهای مختلف خصوصی و دولتی برای حفظ و احیای این منابع طبیعی در کشورمان اجرا شدهاند. در این طرحها از جوامع محلی حمایت میشد، به آنها برای فروش محصولات بومی و دست ساختههایشان امکانات داده شده و امکان دسترسی به بازار فروش هم برایشان فراهم میشد اما مشکل بزرگ این جا بود که این بازار فروش همیشگی نبود. ما همین جا بود که به این فکر افتادیم چطور میشود امکان دسترسی دائمی این محصولات را فراهم کرد؟»
معیشت جایگزین
سؤال سادهای که به تحقیقی مفصل در این باره رسید؛ آن هم درست وقتی که لیلا و همسرش تعطیلات نوروزی خودشان را در سال 92 در روستای لزور میگذراندند: «در این پروسه تحقیقی متوجه شدیم که عدم دسترسی به بازار فقط یکی از دلایل عرضه نشدن محصولات و دست ساختههای بومی روستاییان ماست. دلایل دیگری هم در به بازار نرسیدن این محصولات وجود دارد؛ مثل اینکه محصولات بهطور کلی بدون اینکه ارزش افزودهای به آنها اضافه شود خریداری میشدند در حالیکه این محصولات به خاطر معیشت جایگزین بودنشان تولید میشدند. یک دلیل دیگر این بود که تولیدکننده بلد نبود محصولش را بهطور مرتب به بازار عرضه کند، مثلاً نمیدانست چطورمواد اولیه همیشگیاش را تهیه کند، یا آنها را بستهبندی و لیبلگذاری کند. بحث مجوزهای بهداشتی در بخش محصولات خانگی مطرح بود؛ همه این عوامل باعث عدم دسترسی این محصولات به بازارهای شهرهای بزرگ میشدند.»
برای درک مفهوم بهتر معیشت جایگزین به توضیحات لیلا خادمی گوش بدهید:
«معیشت جایگزین یعنی آنچه که روستایی یا عشایر برای مصرف خودش تولید می کرده را حالا بیشتر تولید کند، تولیداتش را بفروشد و از آن درآمدزایی کند. به جای اینکه با صید بیشتر به ذخایر دریایی فشار بیاورد، یا با چرای بیشتر دامها مراتع را از بین ببرد. البته در بحث معیشت جایگزین ممکن است یکسری محصولات جدید هم تولید شود که قبلاً توسط آنها تولید نمیشده ولی ظرفیت بالقوهای بوده که در این فرایند بالفعل شده.»
لیلا و همسرش در این تحقیق متوجه شدند که مشکلاتی سر راه عرضه محصولات و دست سازههای محلی وجود دارد و این محصولات باید برای عرضه مداوم از یک دوره بگذرند؛ دوره اینکه آنها به آن میگویند دورهگذار در توانمندسازی جامعه محلی برای معیشت پایدار:
«با مشخص شدن مشکل سعی کردیم با فروشگاههایی که این سبک کارها را ارائه میدهند مشارکت کنیم، اما آنها به دلیل همان سختی دسترسی، پخش این محصولات را نمیپذیرفتد، درنهایت تصمیم گرفتیم خودمان دست به کار شویم و به عنوان یک NGO فروشگاهی را برای عرضه این محصولات راه اندازی کنیم. . فروشگاه ما درحقیقت یک ویترین برای فروش و عرضه این محصولات و کمک به جوامع محلی برای طی این دورهگذار است و مؤسسه ما راههای تولید و عرضه این محصولات را سهلتر میکند.»
تولد یک کفشدوزک
به این ترتیب بعد از 15 سال فعالیت مؤسسه فرهنگ و توسعه پایدار ایرانیان، فروشگاه کفشدوزک در آذرماه سال 92 به دنیا آمد؛ بعد از 9 ماه تحقیق و بررسی مستند و همه جانبه: «قبل ازهرچیز میخواستیم در زمینه محیط زیست فرهنگسازی کنیم و بعد جامعه شهری را آگاه کنیم؛ جامعهای که مصرفگراست و مولد نیست. به همین خاطر کارمان را روی سه محور متمرکز کردیم. یکی اینکه با ارتباط مستقیم با جامعه محلی به آنها کمک میکنیم و آموزش میدهیم تا از چیزهایی که در محیطشان وجود دارد برای تولید استفاده کنند؛ در قدم بعد بسته بندی مناسب و لیبلگذاری را به آنها یاد میدهیم تا به محصولاتشان هویت بدهند. بعد هم کمک میکنیم زنجیره تأمین مواد اولیه را برای سال بعد پیشبینی کنند تا این محصول بهطور مرتب تولید شود. البته تمام این کارها با مشارکت مستقیم خود روستاییان انجام میشود. فروش محصولات با قیمت مناسب به طوری که با برگشت پول به توسعه کار کمک کند و مشخص کردن ارزش این محصولات برای مخاطبان و جوامع شهری و آگاهسازی این جامعه نسبت به اتفاقهایی که در محیط زیست و منابع طبیعی میافتد، مرحلههای بعدی این کار هستند.»
لیلا معتقد است جامعه شهری حق دارد که بداند چه ماده غذایی را مصرف میکند، حقی که خیلی وقتها از او گرفته شده: «محصولاتی که به روشهای کاملاً سنتی توسط روستاییان و عشایر تولید میشوند، ماده نگهدارنده یا شیمیایی ندارند،از مواد طبیعی و سالم در تولیدشان استفاده میشود.سال های زیادی نیاکان ما استفاده کردهاند و پشتوانه فرهنگی طولانی دارند. »
تک بیت مشهور مولانا جلالالدین بلخی؛ «تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید... تو یکی نهای هزاری، تو چراغ خود برافروز!» به شعار لیلا خادمی و فروشگاه دوست داشتنیاش تبدیل شده: «متأسفانه همه ما این عادت را داریم که خیلی وقتها در مواجهه با مشکلات مختلف غر میزنیم. همیشه فکر میکنیم که اگر ایرادی وجود دارد تقصیر دیگران است و خودمان هیچ کاری نمیکنیم. درحالی که اگر تغییر را شروع کنیم هرچقدر هم که کوچک باشد در نهایت یک کل را تحت تأثیر قرار میدهد.»
ما در فروشگاهمان به هیچ عنوان کیسه پلاستیکی نداریم؛ شاید این کار واقعاً در بازارمان تأثیر داشته باشد اما سعی میکنیم پاکت بدهیم یا کیسه پارچهای استفاده کنیم تا زمانی که این فرهنگ جا بیفتد و مردم خودشان داوطلبانه کیسه پلاستیکی نخواهند |
حرکتی که لیلا و همسرش شروع کردهاند حالا یک سال و 4 ماه شده؛ حالا آنها یک گنجینه بزرگ دارند؛ گنجینهای که شامل 140 محصول غذایی، صنایع دستی و عروسک های محلی است که تولیدات 24 تشکل و تعاونی روستایی و 18 تولید کننده از 14 استان کشور را شامل می شود. تلاشی که نتیجهاش تقدیر از آنها در دومین کنفرانس ملی مخاطرات محیط زیست زاگرس است؛ تقدیری که با یک جمله زیبا شروع میشود: «به پاس فعالیتهای اثرگذار در توانمندسازی جوامع محلی و معیشت پایدار.»
آشنایی با گونههای درحال انقراض
خرس سیاه آسیایی، گاندو، فک دریای خزر، سمندر امپراطور و... تعجب نکنید؛ در فروشگاه کوچک لیلا خادمی دیدن این حیوانات هم اصلاً عجیب نیست! البته در سایز مینیاتوری و به شکل عروسکی: «در این بخش با همکاری مؤسسه حافظان طبیعت پایدار اقدام به فروش محصولات تولیدی آنها کردیم؛ عروسک گونههای حیوانی در معرض خطر که کاملاً شبیه نمونههای واقعی هستند. حیواناتی که در سایزهای مختلف تولید میشوند، قیمت مناسبی دارند و مورد توجه بچهها هم قرار گرفتهاند.»
کوچک، زیبا و سنتی. عروسکهای دست ساز فروشگاه لیلا با این خصوصیتهای اصلی شناخته میشوند؛ عروسکهایی که هرکدام راه درازی را برای رسیدن به پایتخت طی کردهاند و قصه خودشان را دارند. بین همه این عروسکهای سنتی، بعضیها اما چشم ندارند؛ صورت شان کامل نیست؛ دماغ و دهان هم همین طور:
«بعضی از سازندگان عروسک در برخی نقاط کشور بر این باورند که «خلقت کامل» متعلق به خداست. بنابراین عروسکی که ساخته میشود باید نقصی داشته باشد (مثلاً اعضای صورتش را نقاشی نمیکنند) تا در خلقت آفرینش دخالت نکرده باشند.»
مواد غذایی سالم و طبیعی
اگر تصمیم به خرید محصولات غذایی طبیعی و سالم گرفتهاید، اینجا بهترین جاست. محصولاتی که مدتهاست سر سفره خانه لیلا و اطرافیانش جا خوش کردهاند و طعم و رنگ شان به مواد صنعتی غالب شده:
«انواع ترشی و شور، حبوبات، خوراکیهای محلی، روغنهای گیاهی مختلف، سبزیجات خشک، عرقیجات، عسل و مربا، ادویهها، گیاهان دارویی، چایها، میوههای خشک و مغزها، نان،غلات و شیرینیها و... این موجودی فعلی فروشگاه ماست و سعی میکنیم همه این محصولات را به صورت مداوم به مشتری عرضه کنیم.»
ممنون، کیسه پلاستیکی نمیخواهم!
«گرفتن کیسه برای خریدتان حق شماست، اما ما از شما میخواهیم به نفع طبیعت بلند شوید» این هم شعار دیگری است که پشت شیشه فروشگاه لیلا چسبانده شده است:
«ما در فروشگاهمان به هیچ عنوان کیسه پلاستیکی نداریم؛ بارها شده که مشتریها برای حمل چیزهایی که خریدهاند از ما کیسه پلاستیکی خواستهاند اما ما خیلی مقاومت میکنیم؛ شاید این کار واقعاً در بازارمان تأثیر داشته باشد اما سعی میکنیم پاکت بدهیم یا کیسه پارچهای استفاده کنیم تا زمانی که این فرهنگ جا بیفتد و مردم خودشان داوطلبانه کیسه پلاستیکی نخواهند و استفاده نکنند.» (ایران بانو)
361