مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

وزیر جوانان: زندگی مشترکم را با ۱۶هزار تومان شروع کردم

جام‌جم‌سرا: محمود گودرزی، با اشاره به معیارهای انتخاب فرد مناسب برای زندگی گفت: انتخاب درست و معیار واقعی برای انتخاب همسر مهم است. من زندگی مشترکم را با شانزده هزار تومان شروع کردم که نیمی از آن پس انداز خودم بود و بخشی را هم با اصرار خانواده قبول کردم.

وی افزود: توجه به ازدواج‌های دانشجویی و آسان‌سازی ازدواج برای جوانان می‌تواند به ایجاد فرهنگ مناسب برای کاهش طلاق و تشویق جوانان به تشکیل زندگی مشترک موثر باشد.

گودرزی با اشاره به آمار سازمان ثبت اسناد کشور گفت: خوشبختانه شیب افزایش طلاق در مدت یکسال گذشته نسبت به سال‌های قبل کاهش داشته است و امیدوارم با افزایش تسهیلات لازم و بهتر شدن شرایط اقتصادی که با تدبیر دولت صورت گرفته است جوانان بیشتری بتوانند به زندگی خود سامان بدهند.(خبرآنلاین)


ادامه مطلب ...

شروین: جنازه دوستم را به خاطر یک گرم مواد سر به نیست کردم

شروین فوق دیپلم حسابداری است و در خانواده نسبتا مرفهی بزرگ شده است ولی در هفده سالگی برای اولین بار تریاک می‌کشد و به ظن خودش اعلام استقلال می‌کند. همین اتفاق مسیر زندگی‌اش را کاملا تغییر می‌دهد به طوری که به استخدام رسمی‌اش در یک شرکت دولتی هم پشت پا می‌زند. شروین که هر روز بیشتر در منجلاب اعتیاد فرو می‌رود و برای نجات از بند اعتیاد به تریاک دست به دامان شیشه، حشیش و کراک می‌شود و پس ازطرد شدن از سمت خانواده به کارتن خوابی روی می‌آورد. اما شروین پس از هجده سال اعتیاد به انواع مخدر و دو سال کارتن خوابی تصمیم می‌گیرد به زندگی طبیعی باز گردد.

.

.

موسسه طلوع یکی از مراکز اصلی کمک به معتادان و کارتن خواب‌­‌ها، بازارچه خیریه‌­ای راه ­اندازی کرده است تا محصولات تولیدی زنان سرپرست خانوار و مردان تازه ترک کرده­ را به فروش برساند. حالا موقعیتی فراهم شده است تا این افراد مهارت­‌هایی را کسب و از طریق آن امرار معاش کنند. بازارچه طلوع در خیابان مفتح جنوبی محل فروش محصولات رنگ و وارنگ اعضای این موسسه است. طبقه بالای مجتمع هم کارگاه خیاطی ­­ای است که افراد پس از کسب مهارت ­های لازم به آنجا منتقل می‌­ شوند تا محصولات مورد نیاز بازارچه را مستقیما تولید کنند. به سراغ یکی از کارتن خواب‌های به زندگی برگشته این موسسه رفتیم تا زیر و بم زندگی پر فراز و نشیبش را از زبان خودش بشنویم.

شروین بلند قامت است و استخوان­ بندی درشتی دارد اما چین و چروک­‌ها خیلی زود روی صورتش نقاشی شده است و حداقل ده سالی از سن واقعی­‌اش پیر‌تر نشان می‌­ دهد. سگرمه ­های در هم تنیده­‌اش دلهره به همراه می‌­ آورد ولی با به زبان آوردن اولین کلمات باب دوستی باز می‌­شود و با خنده­‌هایش فضا را صمیمی می‌­ کند، حتی قلوه ­کن شدن ردیف دندان ­های بالایی­‌اش هم به نمک ماجرا اضافه می‌­ کند. با احتساب امروز ده ماه و چهار روز است که شروین تصمیم گرفته هجده سال اعتیاد را پشت سر بگذارد و به قول خودش دوباره متولد شود. بغض­‌های‌گاه و بی­گاه و صداقتی که در پس چشمان ترِ شروین به چشم می‌­ خورد نشان از تصمیم قاطعش برای بازگشت به زندگی دارد. شروین نه تنها از بند اعتیاد‌‌ رها شده است بلکه حالا به عنوان فروشنده یکی از غرفه­‌های بازارچه خیریه مشغول به فعالیت است. حالا پس از گذشت ده ماه پاکی از هرگونه مواد مخدر، از روزهای سخت زندگی‌اش می‌گوید.

ضیافت مرده خواری

یک بار که عجیب خمار شده بودم، باران شدیدی گرفته بود و به خودم می‌­لرزیدم. یک­دفعه صدای ترمز ماشین و بعد هم تصادف را شنیدم. ماشین به خانمی زده بود و خانم در جا فوت کرده بود. مردم بالای سر جنازه می‌­رسیدند و کفاره می‌­انداختند. چشمم که به پول­‌ها افتاد دست و پایم شل شد و چند ساعتی پشت شمشاد‌ها منتظر ماندم تا پلیس صورت جلسه کند. ماشین نعش­کش هم آمد و جنازه را به همراه مقداری از پول ­هایی که رویش بود همراه خود بردند. تنها یک سرباز مانده بود که داد و بی­داد کردم «چی می‌­خوای وایسادی؟ بدبختی مردم دیدن داره؟» بنده خدا فکر کرد من از اقوام خانم تصادف کرده­‌ام و راهش را گرفت و رفت. سریع رفتم وسط خیابان و هرچه پول کنار جدول و کف خیابان ریخته بود جمع کردم. سی هزار تومانی می‌­شد و سور و سات یک وعده­‌ام را فراهم می‌­ کرد.

مرگ در می‌زند

هیچی پول نداشتم، نه برای جنس و نه حتی برای یه لقمه غذا. برای صاحب پاتوق­‌ها کشیک می‌­ دادم تا اگر کلان! (کلانتری) اومد خبر بدهم. در عوضش بهم آشغال مواد و ته مانده غذای­شان را می‌­دادند تا فقط زنده بمانم. یک شب که برای کشیک دادن جلوی کانال کم آبی چمباتمه زده بودم، خوابم برد. در‌‌ همان حال سرم به سمت جلو خم شد و من کله معلق زدم و با کمر به داخل کانال پرت شدم. صدای افتادنم به قدری بلند بود که صاحب پاتوق آمد بالای سرم ببیند چه شده. هیچ­کس باور نمی‌­ کرد هنوز زنده باشم ولی حتی یک خراش هم بر نداشتم. یک فیزیوتراپیست معتاد هم داشتیم، می‌­ گفت: «در حالت خواب وزن بدنت تقسیم شده و فشار زیادی به کمرت نیومده واگرنه مرده بودی.»

رسم معتاد کشی

زمستان پارسال زمانی که سرمای شدیدی افتاد با دوست کُردم توی غار نشسته بودیم که دیدم حالش بدجوری خراب شد ولی هیچ کاری از دستم بر نمی‌­ آمد. این بنده خدا‌‌ همان شب فوت کرد و خبر به گوش صاحب پاتوق رسید. صاحب پاتوق هم که حوصله مامور بازار را نداشت، گفت: «هرکی این نعشو ببره بیرون یک گرم پیش من داره» من هم که خمار مواد بودم قبول کردم جنازه رفیقم را کول کنم و تا نزدیکی اتوبان ببرم. تا مقصد یک شیب نسبتا تندی بود که با برف پوشیده شده بود. چندین بار تا یه مسیری بالا می‌­رفتم و یک دفعه تعادلم بهم می‌­خورد و به همراه جنازه تا پایین شیب سقوط می‌­ کردم. بعد از یک ساعت کلنجار رفتن نعش را نزدیک اتوبان رساندم و برگشتم پاتوق اما به جای یک گرم مواد انواع فحش و ناسزا نصیبم شد و صاحب پاتوق تهدیدم کرد. «اگه بازم ببینمت می‌­ فرستمت پیش دوست کُردت.»

تولد یک رویا

حالا که به آن روز‌ها فکر می‌­ کنم از خودم خجالت می‌­کشم ولی اعتیاد قدرت تصمیم گیری­‌ام را گرفته بود و کاری از دستم بر نمی‌­ آمد. الان می‌­ دانم با اینکه خیلی بد کردم ولی مادرم باز هم چشم انتظار برگشتنم است اما هنوز جرات رو در رو شدن با خانواده را ندارم چون بار‌ها ترک کرده ­ام حتما فکر می‌­ کنند که این بار هم مثل دفعات قبلی است. با خودم عهد کرده­‌ام که تا یک سال آینده به مرحله ­ای برسم که بتوانم سربلند وارد جامعه شوم و به پیش خانواده برگردم. «خودمو سپردم دست خدا. باید منو آدم قابل قبولی کنه، این حقمه.»

خانم جدیری یکی از خیرین و مسئول بازارچه خیریه طلوع بی‌نشانه‌ها بر حرف‌های شروین صحه می‌گذارد و مطمئنمان می‌کند تصمیم شروین برای بازگشت به زندگی پاک و سالم قطعی است و این خاطرات حیرت‌انگیز و ترسناک برای همیشه به حافظه تاریخ پیوسته است.(مجله مهر/ محمدرضا جعفری)

70


ادامه مطلب ...

مش قاسم: کسی باور نمی‌کند اما فردوسی را خودم دفن کردم

رخ‌به‌رخ مقبره‌ مرمر نشسته است، ساکت، مثل سنگ، تا رسیدن ما.
دست می‌دهیم، محکم‌‌تر از معمول، پنجه‌اش را دور دستم قفل می‌کند و زور می‌آورد، ردِ قوتِ جوانی را در پیشانی طرفش می‌جوید. پسرش که پا جای پای او گذاشته و نگهبان مجموعه است، کنارمان ایستاده است، می‌خندد: «حاج‌آقا از پهلوان‌های قدیمه».
پیرمرد اسطقس‌داری است. کم‌گو است، اما حرف‌هایی دارد که تعداد زند‌گان آگاه از آن، احتمالا از تعداد مردگان کمترند. شاید در هیچ کتابِ تاریخی یا خاطرات آدم‌هایی که در ساخت آرامگاه فردوسی دست داشته‌اند، نامی از «قاسم ارفع» نیامده باشد، اما او هست، او یکی از فراموش شدگان بزرگ تاریخ است؛ یکی از آن‌ها که سنگ‌های اهرام مصر یا دیوار چین یا پارسه (تخت جمشید) را به گرده کشیدند و هیچ‌جا نامی از آن‌ها برده نشد. او را مش‌قاسم صدا می‌کنند، سرکارگر بازسازیِ آرامگاه فردوسی در دهه ١٣۴٠ بوده است. کارش فقط به دستور‌دادن ختم نمی‌شده است: «تمام این‌ سنگ‌ها روی شانه من آمد پایین و روی شانه من رفت بالا. هر جا‌ گیر می‌کردند، هر جا زور می‌خواستند، داد می‌زدند مش‌قاسم کجایی؟» اما آنچه داستان او را متفاوت می‌کند، جابه‌جایی سنگ‌های‌ گران نیست: «قبر فردوسی را خودم چاک دادم، استخوان‌هایش را درآوردم و ساخت آرامگاه که تمام شد، خودم دوباره فردوسی را دفن کردم».


در گور فردوسی کوتی از استخوان بود و دو جمجمه

سال ١٣۴٣، ٣٠ سال پس از ساخت آرامگاه فردوسی با طرح کنونی که توسط کریم طاهرزاده بهزاد ترسیم شده بود، نشست سازه سنگین و کوچک بودن اتاقی که قبر فردوسی در آن قرار داشت، کار را به تخریب و بازسازی مجدد ‌رساند: «سنه ١٣ این آرامگاه را ساختند، من هم‌‌ همان سال دنیا آمدم. پدرم ساخته‌شدن آرامگاه را دیده بود، اما سال ۴٣ گفتند باید خراب شود، حکمش از تهران آمد. قبر فردوسی یک جای کوچکی بود، شاید یک اتاق سه در چهار، ١٠ نفر که می‌رفتند داخل، دیگر برای کسی جا نبود، این بود که گفتند خرابش کنید».
دستش توی هوا می‌چرخد، انگار همین حالا در حال کار است: «چوب‌بست، بستیم و رفتیم تا سقف، از بالا یکی‌یکی سنگ‌ها را کندیم و آمدیم پایین. یک معماری داشتیم به نام شاه‌غلام، همه سنگ‌ها را به ترتیب شماره می‌زد و می‌برد از عقب باغ می‌چید و می‌آمد جلو. به کمر کار که رسیدیم، خراب نمی‌شد دیگر، بس که سفت بود؛ از ساروج بود. مجبور شدند با باروت خرابش کنند، خرده‌سنگ‌ها پرت می‌شد تا دهات‌ اطراف».
دیگر بنایی در کار نیست، به کف می‌رسند، به قبر فردوسی. طبق نقشه‌ای که مهندس هوشنگ سیحون و حسین جودت دارند، ظاهر و نمای آرامگاه‌‌ همان طرح قبلی است، اما در قسمت داخلی آرامگاه باید تغییرات زیادی انجام ‌شود. فردوسی باید بعد از هزار سال سر از قبر برون‎ آورد، در هوایی تازه نفس بکشد و چهره دیگری از دنیا را ببیند و آن کسی که باید دست فردوسی را بگیرد و او را از آن گودال کهن و پوده بیرون بکشد، مش‌قاسم است: «به‌هرصورت بود خراب کردند و آمدند تا کف، ماند جای قبر، گفتند می‌خواهند قبرش را چاک بدهند. خیلی‌ها فکر می‌کردند فردوسی حتما گنجی، چیزی دارد. آن روز که قرار بود قبر را چاک بدهم و فردوسی را از گور دربیاورم، از تهران و مشهد خیلی‌ها آمدند، استاندار، فرماندار، شهردار، فرمانده لشکر، اووووه، خیلی‌ها بودند. دور تا دور محوطه را صندلی چیدند. قبر را خودم چاک دادم، به پایین که رسیدم، ته یک گودالی دیدم یک کوت استخوان است که دو تا کله (جمجمه) دارد؛ کله‌های بزرگی هم بود. فرماندار به شوخی گفت فردوسی دو تا کله داشت! بعد هرچی استخوان بود جمع کردم و گذاشتم توی یک پارچه سفید، بعد گذاشتمش تو یک صندوق و بردمش دفتر».
به جمع گوربه‌گورهای تاریخ یک نفر دیگر را هم باید اضافه کرد؛ حکیم ابوالقاسم فردوسی. آمده‌ایم کنار سنگ قبر بزرگش که در طبقه پایین، زیرِ نمای آرمگاه قرار دارد؛ سنگی آن‌قدر بزرگ که خیال همه راحت است کسی که آن زیر خوابیده تا‌ زمانی‌که اسرافیل در صور بدمد، شانه‌به‌شانه هم نمی‌تواند بشود.

مش‌قاسم بالا را نشان می‌دهد: «قبر فردوسی آن بالا بود، اینجا نبود که، هفت متر گود کردند، این محوطه را ساختند و بعد دوباره سنگ‌ها را به‌‌ همان شماره‌ای که بود گذاشتند سرجایش، چیدند رفت بالا، مثل روز اولش، هیچ فرقی نکرد. تمام این‌ سنگ‌ها روی شانه من آمد پایین و روی شانه من رفت بالا. هر جا‌ گیر می‌کردند، هر جا زور می‌خواستند، داد می‌زدند مش‌قاسم کجایی؟ آن سنگ بالا را دیدی؟ بهش می‌گویند سنگ جمشید (سنگ یک‌تکه و بزرگی که نقش فروهر روی آن حک شده است و بالای مقبره در ضلع جنوبی قرار دارد)، شاید دو‌-سه تُن وزن داشته باشد، هیچ‌کس نمی‌توانست ببردش بالا، من نشستم پای قَرقَر که جرثقیل کوچکی بود و خیلی زور داشت، سنگ را نمدپیچ کردم و با سیم بکسل بستم و دادم بالا، به‌خاطر همین کار به من یک ماه اضافه‌کاری، پاداش دادند».


فردوسی چهار سال بیرون از قبر بود

کار ساخت آرامگاه که تمام می‌شود، زمین به اندازه نگاه داشتن باقی‌مانده فردوسی آغوش باز می‌کند، جای استخوان در گور است: «کار که تمام شد، دوباره استخوان‌ها را همان‌طور که بود آوردم گذاشتم توی قبر جدید. روزی هم که می‌خواستم فردوسی را بگذارم توی قبر خیلی‌ها آمده بودند، خیلی عکس‌برداری کردند، ولی به خودم هیچ عکسی ندادند. حالا به هرکس می‌گویم فردوسی را من دفن کردم، باور نمی‌کند».
خب از کجا باید باور کرد؟
«مدرک و سندی که ندارم، اما دو، سه تا از بچه‌های روستا که آن زمان با ما کار می‌کردند، شاهدند. بیشترشان مرده‌اند، اما چندتایی هنوز مانده‌اند».
فردوسی چند سالی بیرون از دنیای مردگان بوده است، بین سال‌های ١٣۴٣ تا ١٣۴٧ «خیلی‌ها نمی‌دانند، اما فردوسی چند سال اصلا توی قبر نبود، از زمانی که آرامگاه را خراب کردند و قبر را چاک دادم و فردوسی را بیرون آوردم، تا زمانی که آرامگاه ساخته شد و دوباره گذاشتمش سرجایش، شاید چهار سال طول کشید. تمام این چهار سال هم توی‌‌ همان جعبه بود، گوشه دفتر».
ساخت آرامگاه تمام می‌شود، کارگر‌ها را راهی می‌کنند سر خانه‌ و زندگیشان، مهندس‌ها باروبنه می‌بندند اما او می‌ماند، ٣٠ سال دیگر، کنار فردوسی: «مهندس جودت، گیو جودت، وقتی می‌‌خواست برود گفت دوست ‌داری تو را کجای باغ بگذارم برای کار؟ گفتم هر جا که دوست ‌داری؟ خلاصه گذاشتندم دم در. ۴٠ سال از عمرم را توی همین باغ گذراندم. خیلی برای این باغ زحمت کشیدم. روستای ما دیوار‌به‌دیوار آرامگاه است، همین‌جا دنیا آمدم، پدرم هم. قبل از خدمت توی باغ، شاگرد گل‌کار بودم، از خدمت که آمدم بعد از چند سال، کار ساخت آرامگاه شروع شد، بعدش هم ٣٠ سال دم در وایستادم».


یک‌روز قبل از سالروز بزرگداشت فردوسی (٢۵ اردیبهشت) است و با او در باغ هستیم. مش‌قاسم آدم‌ها را نشان می‌دهد: «می‌بینی، خبری نیست. اول انقلاب خیلی مسافر اینجا می‌آمد، تا روزی ١۵-١۶ هزار نفر می‌آمدند. از روی بلیت آمار داشتیم، اما الان خبری نیست».
دور آرامگاه قدم می‌زنیم، کُند و سنگین راه می‌رود، روی دیوار در ضلع شرقی، شعری حک شده است، روبه‌رویش می‌ایستد: «بخوان، برایم بخوان، بی‌سوادم، خودم هیچ‌وقت نتوانستم شاهنامه بخوانم، اما چند تا از شعر‌هایش را که برایم خوانده‌اند، حفظم. فردوسی مرد بزرگی بود، اگر نبود الان باید به زبان عربی حرف می‌زدیم».


بدین نامه بر عمر‌ها بگذرد / بخواند هر آن کس که دارد خرد
جهان از سخن کرده‌ام چون بهشت / از این پیش تخم سخن کس نکِشت
بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی
زمانم سرآورد گفت و شنید / چو روز جوانی به پیری رسید
رخ لاله‌گون گشت بر سان ماه / چو کافور شد رنگ ریش سیاه
ز پیری خم آورد بالای راست / هم از نرگسان روشنایی بکاست
کنون عمر نزدیک هشتاد شد / امیدم به یک‌باره بر باد شد
سر آمد کنون قصه یزدگرد / به ماه سِفَندار مَذ روز اَرد


شعر که به اینجا می‌رسد، زمزمه می‌کند، پیر و خش‌دار:
کنون عمر نزدیک هشتاد شد / امیدم به یک‌باره بر باد شد
سرآمد کنون قصه یزدگرد / به ماه سِفَندار مَذ روز اَرد

انگار چیزی را انتظار می‌کشد، عاقبتی محتوم که فردا یا پسان‌فردا در خواهد زد: «الان ٨١ سالمه، از دوست‌ها و همکارهای آن زمان چندتایی بیشتر نماندند، حالا کِی خط قرمزی برای ما بکشند، دیگر دست خداست. خیلی دلم می‌خواهد کنار فردوسی دفنم کنند، اما نمی‌گذارند، نمی‌شود؛ ما که کسی نیستیم، باید ببرندمان توی‌‌ همان قبرستان روستا که پدر و مادر و همه فامیلمان آنجا هستند. ما کسی نیستیم» (شرق)


ادامه مطلب ...

داماد جوان: عروس زشت بود ، خودکشی کردم + عکس

داماد جوان: عروس زشت بود ، خودکشی کردم + عکس

داماد جوان چینی که از جانب پدر و مادر خود برای ازدواج تحت فشار بود،در اقدامی عجیب و دور از ذهن خودکشی را تنها راه فرار دانست.
بنا بر این گزارش داماد ۲۴ ساله چینی که نامش در خبرگزاری ها فاش نشده به شدت از جانب پدر و مادر خود برای ازدواج تحت فشار بود و در اقدامی عجیب و دور از ذهن به قصد خودکشی که آن را تنها راه فرار خود می دانست به درون دریاچه ای در نزدیکی شهرستان شیان در استان هوبئی چین پرید.
عکس عروس و داماد عکس خودکشی خودکشی داماد
عکس عروس و داماد عکس خودکشی خودکشی داماد
لحظاتی پس از پریدن داماد به درون دریاچه توجه پلیس نسبت به یک شئ شناور بر روی آب جلب شد.
به گفته افسری که با اقدام به موقع خود جان داماد را نجات داد ” فرصتی برای پوشیدن جلیقه نجات و یا درآوردن لباس خود نداشتم و با همان وضعیت در حال ماموریت برای نجات وی به درون آب پریدم.”
عکس عروس و داماد عکس خودکشی خودکشی داماد
وی افزود: پس از پریدن به درون دریاچه تلاش کردم که مرد جوان بیهوش شده را به کنار دیواره بلند حرکت دهم که پس از حضور مامورین آتشنشانی توسط طناب های مخصوص این فرد به بالا کشیده شد.
عکس عروس و داماد عکس خودکشی خودکشی داماد
عکس عروس و داماد عکس خودکشی خودکشی داماد
این افسر پلیس ادامه داد: خوشبختانه تلاش من با کمک عابرین داوطلب به ثمر نشست و در یک امداد همگانی جان داماد را قبل از آنکه برای همیشه دیر شود نجات دادیم.
لحظاتی پس از حضور نیروهای آتشنشانی و امداد با ایمن کردن منطقه داماد را به نزدیک ترین مرکز درمانی منتقل کردند.
عکس عروس و داماد عکس خودکشی خودکشی داماد
از آنجا که پسران جوان در مراسم ازدواج خود لباس متفاوت ،به صورت پیراهن سفید با روبان قرمز بلند و شلوار مشکی ،می پوشند از دیگران متمایز میشوند که در این حادثه نوع این پوشش بخشی از هویت وی برای پلیس و شاهدان در صحنه محرز گردید.
پس از انتقال وی به مرکز درمانی این داماد علت خودکشی خود را برای پلیس اینطور شرح داد که وی حاضر نبود با عروسی که بسیار” زشت” است عهد و پیمان ببندد.
عکس عروس و داماد عکس خودکشی خودکشی داماد
به گفته این داماد پس از دیدن عروس آینده خود برای اولین بار از بیش از حد زشت بودن عروس به حدی غافلگیر شد که مرگ را تنها راه نجات از این امر دانست.
این مراسم ازدواج که به اسرار والدین با تحت فشار قراردادن داماد ترتیب داده شده بود بیش از پیش خشم و عصبانیت داماد را در رسیدن به هدف خود استوار کرده بود با این اقدام وی برای همیشه پایان یافت.
منبع:باشگاه خبرنگاران جوان
خودکشی داماد عکس خودکشی عکس عروس و داماد


ادامه مطلب ...

ناهید حسینی صاحب کارگاه گل ابریشم: از کرج تا قلب اروپا! ، از ۴ سالگی قالیبافی می کردم + عکس

سیده ناهید حسینی از کارآفرینان عرصه قالیبافی و صاحب کارگاه گل ابریشم در استان البرز می باشد.

آدرس : کرج، سه راه رجایی شهر، نرسیده به میدان سپاه، کانون فرهنگی شهید موسی سبحانی، سالن گل ابریشم.

تلفن های تماس: ۰۹۳۳۹۴۹۳۷۹۱ – ۰۹۱۲۴۶۰۵۲۵۵

سیده ناهید حسینی در حال بازدید از فرش بافته شده توسط یکی از کار آموزان کارگاه قالی بافی به سفارش کشور پرتقال

  • کارآفرین برنامه پایش راز میلیونر شدن راز پولدار شدن بیوگرافی ناهید حسینی
  • کارآفرین برنامه پایش راز میلیونر شدن راز پولدار شدن بیوگرافی ناهید حسینی

سیده ناهید حسینی در کنار همسر خود در حال پرسیدن آدرس منزل یکی از کار آموزان

  • کارآفرین برنامه پایش راز میلیونر شدن راز پولدار شدن بیوگرافی ناهید حسینی

سیده ناهید حسینی در کنار همسر خود آقای دارابی در منزل یکی از کار آموزان

  • کارآفرین برنامه پایش راز میلیونر شدن راز پولدار شدن بیوگرافی ناهید حسینی 

یکی از کار آموزان در حال بافت فرش در منزل خود

  • کارآفرین برنامه پایش راز میلیونر شدن راز پولدار شدن بیوگرافی ناهید حسینی
  • کارآفرین برنامه پایش راز میلیونر شدن راز پولدار شدن بیوگرافی ناهید حسینی

اولین تابلو فرش بافته شده توسط یکی از کار آموزان سیده ناهید حسینی

  •  
  • کارآفرین برنامه پایش راز میلیونر شدن راز پولدار شدن بیوگرافی ناهید حسینی

کتابهای تفسیر و ترجمه قرآن کریم  توسط خانم حسینی

سیده ناهید حسینی در حال صحبت کردن با مادر همسر خود که ساکن بیجار هستند

سیده ناهید حسینی در حال بازدید از فرش بافته شده توسط یکی از کار آموزان کارگاه قالی بافی به سفارش کشور روسیه

یک کار آموز جدید در حال پرسیدن شرایط کارگاه قالی بافی سیده ناهید حسینی

  • از کرج تا قلب اروپا
  • از کرج تا قلب اروپا 

سیده ناهید حسینی در حال بازدید از فرش بافته شده توسط یکی از کار آموزان کارگاه قالی بافی به سفارش کشور انگلیس

در کارگاه سیده ناهید حسینی  علاوه به آموزش قالی بافی فنون دیگر از جمله خیاطی هم به هنرجویان آموزش داده میشود

  • از کرج تا قلب اروپا

یکی از کارآموزان در حال رفو کردن فرش در کارگاه قالی بافی

  • از کرج تا قلب اروپا
  • از کرج تا قلب اروپا

حضور کارآموزان متاهل همراه فرزندان خود در کارگاه قالی بافی

  • از کرج تا قلب اروپا


ادامه مطلب ...

پوریا تابان (مجری): ۸ سال با همسرم زندگی کردم اما ظرف سه ساعت به این نتیجه رسیدیم که باید طلاق بگیریم! + عکس

پوریا تابان (مجری): ۸ سال با همسرم زندگی کردم اما ظرف سه ساعت به این نتیجه رسیدیم که باید طلاق بگیریم! + عکس

پوریا تابان که با اجرای برنامه دورخیز در میان ورزشی ها به چهره ای آشنا تبدیل شد و با اجرای ورزش از نگاه دو به قله شهرت رسید، حالا به جای آنکه یک شناخته شده بزرگ باشد، یک فراموش شده بزرگ است.

هرچند خبرهای خوشی از بازگشت او به تلویزیون به گوش می رسد اما غم سه ساله را باید یک جایی خالی کرد، کوله بار پر از غصه را یک روزی باید زمین گذاشت. پوریا برای این کار، ورزش و تصویر را انتخاب کرده است!

همسر پوریا تابان طلاق مجری بیوگرافی پوریا تابان اینستاگرام مجریان اینستاگرام پوریا تابان

«من بچه طلاقم، بچه یک ازدواج نافرجام، بچه زوجی که با هم ازدواج کردند تا من تنها را روی دست دنیا بگذارند اما من هیچ وقت خانواده ام را قضاوت نکردم. هیچ وقت نگفتم چرا؟ از زباله ها، از منجلاب و از دستفروشی و خیابان خوابی، راه خودم را پیدا کردم و هیچ وقت هم طلبکار نبودم.»

از همین چند جمله معلوم است تابان می خواهد ما و مخاطب را به یک اندازه غافلگیر کند: «در تهران به دنیا آمدم و بعد از جدایی پدر و مادرم، با نامادری زندگی کردم. نامادری ام با اینکه وضع پدرم خوب بود، من و پسر خودش که حاصل ازدواج اولش بود را وادار می کرد دستفروشی کنیم. او ما را به جوراب فروشی وامی داشت. شهریور ۷۲ در ۱۶ سالگی رفتم گرگان که با مادرم زندگی کنم، مادرم قبولم نکرد و حدود ۹ ماه در خانه پدربزرگ و مادربزرگ پدری ام زندگی کردم. ۹ ماه در خانه آنها بودم تا اینکه گفتند دیگر نمی توانند تحملم کنند و در حالی که تازه ۱۷ سالم شده بود، در گرگان در یک اتاق پنج متری با یک موکت و یک دست رختخواب قرضی، زندگی مستقلم را شروع کردم.»

کمی عجیب است که یک مجری تلویزیون خیلی راحت این خاطرات بد را به زبان بیاورد: «این ها را نمی گویم که به حالم ترحم کنید، این حرف ها را می زنم که شاید فقط یک کودک کار، دو بچه طلاق، سه نوجوان تنها بخوانند و به گوش شان برسد و بدانند بچه طلاق هم می تواند روزنامه نگار شود، کودک کار هم می تواند مجری تلویزیون باشد. من از زباله ها به تلویزیون رسیدم. از لای زباله هایی که باید دور ریخته شود، می توانست به جای این پوریا تابان که الان روبه روی شماست، یک جانی بیرون بیاید، یک قاتل، یک قاچاقچی مواد مخدر، یک سارق مسلح، یک هروئینی کارتن خواب، اما من شدم پوریا تابان، روزنامه نگار، خبرنگار، گزارشگر، گوینده و مجری و همه این ها را هم با یک مدرک دیپلم به دست آوردم. این ها را می گویم که دستفروش نوجوان گوشه خیابان، رویاهای خود را رها نکند.»

با این تفاسیر، پوریا تابان با تمام سختی هایی که کشیده باید از زندگی اش راضی باشد؟؛ «راضی ام اما سرطان تنهایی دارم. سرطان تنهایی از سرطان خون و سرطان هایی که شیمی درمانی دارد، لاعلاج تر است، سخت است که میان جمع باشی و تنها، سخت است که بین این همه آدم تنها بمانی، من تنها هستم و این سرطان تنهایی آخر من را می کشد. آمار کسانی که سرطان تنهایی دارند، خیلی بالاست، این از آن مرگ های خاموش جامعه است. به قول شاعر، قتل یک شاعر افسرده به دست گل یخ!»

همسر پوریا تابان طلاق مجری بیوگرافی پوریا تابان اینستاگرام مجریان اینستاگرام پوریا تابان

به اینجا که می رسیم، ناچار به زندگی خصوصی پوریا سرک می کشیم و می پرسیم چرا ازدواج نمی کنی؟ تابان لبخندی می زند و می گوید: «به این نتیجه رسیده ام که باید ازدواج کنم اما گزینه مناسب ندارم (خنده)، هم سن و سال های من یا ازدواج کرده اند و زندگی خودشان را دارند و یا آنهایی که مثل خودم جدا شده اند، شرایط مورد نظر من را ندارند. من ۸ سال با همسر سابقم زندگی کردم، زندگی خوبی هم داشتیم اما ظرف سه ساعت به این نتیجه رسیدیم که جدا شویم، چون من بچه می خواستم و همسر سابقم نمی خواست.

از سال ۸۹ دوباره مجرد زندگی می کنم و الان هم دوست دارم تشکیل خانواده بدهم و بچه داشته باشم ولی چون خدا گفته اگر چیزی از من می خواهی خوب بخواه، من همسری می خواهم که پولدار باشد، تحصیلکرده و زیبارو و با درک و فهم بالا، به هرحال خودم نه بیمه هستم و نه استخدام جایی و لازم است با کسی ازدواج کنم که بتواند آینده فرزندمان را بیمه کند! اگر کسی مایل به ازدواج است، من آماده ام!»؛ باش تا بیاید پوریاجان!

همسر پوریا تابان طلاق مجری بیوگرافی پوریا تابان اینستاگرام مجریان اینستاگرام پوریا تابان

سهیلا هادی زاده و پوریا تابان در مراسم رونمایی از کتاب

پوریا تابان (متولد ۱۳۵۶ در تهران ، قد: ۱۷۹ ، وزن :۸۰) مجری تلویزیونی، گزارشگر و کارشناس رشته ورزشی بسکتبال، روزنامه نگار و نویسنده ی ورزشی و سینمایی، شاعر و گوینده ی رادیو اهل ایران است. او هم اکنون مجری قدیمی ترین برنامه ی تاریخ صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران[نیازمند منبع] با نام (ورزش از نگاه دو) از شبکه ۲ است.

پوریا تابان با انتشار عکس زیر در اینستاگرامش نوشت:

من و این دو خانواده یک قبیله ایم
خانواده مظهر زندگیست، مظهر امید، مظهر رفاقت.
آدمهاى دور این سفره در حال حاضر عزیزترین داشته هاى خانوادگى من هستند.
بعد از درگذشت “بابا مهزاد” و مادربزرگم کسانى که دور این سفره نشسته اند عزیزترین داشته هاى همخون و نسبى ام به حساب مى آیند.
دور این سفره فقط جاى رضا پسر ارشد عمو مازیار خالیست.
عمو مازیار، همسرش، معید و مهربد.
پژمان پسر عمویم، همسرش، محمدمهدى و محنا.
و من بدون همسر و فرزندى.
ترشیدم رفت.
بعد از دو سال و یک ماه اختلاف و دورى همه ى ما به لطف خدا دور یک سفره نشستیم.
سفره ى عمو مازیار پربرکت.
زندگى ارزش هیچ کینه و اختلافى ندارد.
ناگهان خیلى زود دیر مى شود.
کاش قدر بدانید و قدر بدانیم.
براى باهم بودن فرصت اندک است.
زمان حسرت خوردنها خیلى زود فرا خواهد رسید.
شعله ى عشق را در قلبهایتان بالا بکشید تا کینه و کدورت رخت بربندد.
من از پژمان دو سال بزرگترم اما او امروز پسرش ده ساله و دخترش ٩ساله اند.
زندگى عین همین عکس است.
یکى در متن و دیگرى در حاشیه.
براى ما اینطورى رقم خورده و تمام.
پژمان و عمو مازیار با فرزندانشان در متن و من عین عکسى که مى بینید مثل همیشه در حاشیه.

همسر پوریا تابان طلاق مجری بیوگرافی پوریا تابان اینستاگرام مجریان اینستاگرام پوریا تابان

instagram pooriya.taban

اینستاگرام پوریا تابان اینستاگرام مجریان بیوگرافی پوریا تابان طلاق مجری همسر پوریا تابان


ادامه مطلب ...

ملودی را با تمام وجود حس کردم

[ad_1]

گفت‌وگو با آنیتا یارمحمدی، مترجم کتاب

ملودی را با تمام وجود حس کردم

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - مانلی شیرگیری:
آنیتا یارمحمدی نویسنده است و چندین رمان کودک و نوجوان نیز ترجمه کرده است. آخرین کار ترجمه‌ی او «بیرون ذهن من» در هفتمین جایزه‌ی ادبی پروین اعتصامی شایسته‌ی تقدیر شناخته شد و جایزه دریافت کرد. به همین بهانه درباره‌ی همین کتاب با او گفت‌وگو کردیم.

  • از دریافت جایزه‌ی پروین اعتصامی چه احساسی دارید؟

خب هر موفقیتی که به کتاب‌های آدم مجال بیش‌تر شناخته‌شدن بدهد، خوشحال‌کننده است. تقدیر‌شدن در جایزه‌ی پروین هم بیش‌تر از آن‌که بابت توجه به ترجمه‌ام خوشایند باشد، از این نظر دلگرم‌کننده بود که کاش امکان مطرح‌ شدن بیش‌ترِ کتاب را فراهم کند.

 

  • به‌نظر شما این کتاب چه وی‍ژگی‌ای داشت که دیده شد و شایسته‌ی تقدیر شناخته شد؟

فکر می‌کنم جایزه را به ترجمه‌ی کتاب دادند و نه صرفاً خود کتاب. درباره‌ی ترجمه‌اش که نمی‌توانم زیاد چیزی بگویم، حرفی نیست جز این‌که با جان و دل رویش کار کردم، چون قبل از هر چیز داستانش را بسیار دوست داشتم.

اما اگر بخواهیم به خود کتاب بپردازیم، به نظرم باز‌کردن زاویه‌دیدی جدید برای خواننده مهم‌ترین کار این کتاب است. «بیرون ذهن من» روایت یک ذهن گرفتار در خود است. ذهنی که می‌خواهد بیرون بریزد و سرانجام هم این کار را می‌کند.

ویژگی برجسته‌ی رمان همین است که به خواننده‌ی معمولی اشاره می‌کند، او را از بین جمعیت اطراف برمی‌خیزاند، می‌چرخاندش و روی یک صندلیِ دیگر می‌نشاند. حالا خواننده دنیا را از چشم ملودی می‌بیند و از این تفاوت غم‌انگیز یکه می‌خورد.

 

  • خودتان با شخصیت اول داستان چه ارتباطی برقرار کردید؟

به لطف قلم خوب نویسنده، تک‌تک لحظات ملودی را با تمام وجود حس کردم. واقعیت این بود که به‌رغم نویسنده‌بودنِ خودم و به‌رغم توجه همیشگی‌ام به افرادی که با مشکلات جسمی دست و پنجه نرم می‌کنند، هیچ‌وقت این‌قدر عمیق به دنیایشان فکر نکرده بودم.

ارتباط روحی‌ام با ملودی چنان چفت‌وبست داشت که می‌خواستم بلند شوم، فریاد بزنم، کاری بکنم که دنیا داستانش را بهتر بشنود. بلند‌شدن و فریاد‌‌زدنم دردی را دوا نمی‌‌کرد.

بهتر همان بود که می‌نشستم و ترجمه‌اش را ادامه می‌دادم تا آدم‌های بیش‌تری بخوانندش. همین کار را هم کردم.

 

  • فرایند ترجمه‌ی این کتاب با بقیه‌ی کتاب‌ها چه تفاوتی داشت؟

ترجمه‌ی هرکار حال‌وهوای مخصوص خودش را دارد. داستان‌ها با هم فرق می‌کنند و دنیای شخصیت‌ها با هم یکی نیست. قلم نویسنده‌ها هم با هم یکی نیست.

شاید سخت‌ترین بخش کار مترجم همین تغییرِ ذهن دادن‌های سریع با تجربه‌های جدید باشد. طبیعتاً این کتاب هم حال‌وهوای متفاوتی داشت که البته خیلی هم منحصر‌به‌فرد نیست.

 

  • درباره‌ی اسم کتاب هم توضیحی بدهید.

راستش «بیرونِ ذهن من» از همان اول با روایتی شاعرانه شروع می‌شود. کل فضای کار بر همین منوال است. اسم کتاب هم اسمی دوپهلو و شاعرانه بود، «بیرونِ ذهنِ من» به انگلیسی می‌شود (Out of my mind)، اصطلاحی که وقتی حالت جنون و از خودبی‌خودشدگی به کسی دست می‌دهد، به کار می‌برند.

مثلاً این‌که «فلانی به سرش زده، دیوانه شده». این‌جا هم عنوان در دو معنا بود؛ یکی بیرون ریختن از حصار ذهن و دیگری یک‌جور قیام و عصیانِ شوریده‌وار. طی صحبتی که با ناشر کردیم بنا شد معنای اولیه‌ی کتاب را حفظ کنیم.

 

  • اگر حرف و نکته‌ای ناگفته دارید بگویید.

دلم می‌خواست ترجمه‌ی کتاب به پدر و مادرم تقدیم بشود: «ترجمه‌ای برای مامان و بابا، حامیانِ همیشه». امیدوارم در چاپ‌های بعدی بشود این جمله را اول کتاب اضافه کرد. نکته‌ی آخر هم تشکر از شماست: متشکرم.

 

دوچرخه شماره ۸۴۶


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

جام نیوز رابطه عاشقانه خانم خبرنگار با …همزمان با تأیید انتشار نظر من، به من اطلاع داده شود اظهارنظرهای بارداری هفته به هفته هفته تا بارداری هفته به هفته هفته تا هفته شانزدهم کودک شما چگونه تغییر می کند؟ با طولی بارداری هفته به هفته هفته تا سئوال با سلام من در هفته به سر می برم جواب ازمایش غربالگری در سه ماهه دوم به شرح زیر گفت‌وگوی تفصیلی فارس با محمد علیزاده ما به …گفت‌وگوی تفصیلی فارس با محمد علیزاده ما به تلویزیون پول نمی‌دهیمنسل‌سوم پاپ کم من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریممن و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم صمیم۲۹و اندی سن ساله ازدواج کردههمسر و پسرکش گفتگوی صریح با اردوان کامکار همایون شجریان شأن خود را از پیشنهادم پشیمان شدم گفتگوی صریح با اردوان کامکار همایون شجریان شأن خود را عارف خواننده ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادعارفخوانندهزندگی شخصی تولد و کودکی عارف از پدر و مادری با اصالت اردبیلی با نام‌های عبدالله و فان وسرگرمیفان وسرگرمی فان وسرگرمی سرگرمی،طنز وسرگرمی،ترانه هندی،ترکی وهندی،سلفی بازیگران آلبوم جدید و کاملا متفاوت یانی محبوب ترین پیانیست جهان با من از هوادران قدیمی یانی هستماز کودکی با آهنگ های یانی بزرگ شدمتعصب روی یانی دارم آدرس و نحوه بیان بیماری دکتر علیرضا حقانی – …با سلام خدمت جناب دکتر حقانی تصویر پاهایم را به ایمیلتان ارسال کردم ۳۰ سال دارم مشکل جام نیوز رابطه عاشقانه خانم خبرنگار با یک داعشی همزمان با تأیید انتشار نظر من، به من اطلاع داده شود اظهارنظرهای دانلود آلبوم جدید و متفاوت آهنگساز محبوب یونانی یانی با نام این نوشته توسط در تاریخ بهمن ۹ام ۱۳۹۴ در دسته بندی های آلبوم های منتشر شده است بارداری هفته به هفته هفته تا بارداری هفته به هفته هفته تا هفته شانزدهم کودک شما چگونه تغییر می کند؟ با طولی به بارداری هفته به هفته هفته تا سئوال با سلام من در هفته به سر می برم جواب ازمایش غربالگری در سه ماهه دوم به شرح زیر می باشد گفت‌وگوی تفصیلی فارس با محمد علیزاده ما به تلویزیون پول نمی گفت‌وگوی تفصیلی فارس با محمد علیزاده ما به تلویزیون پول نمی‌دهیمنسل‌سوم پاپ کم‌سواد عارف خواننده ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد عارفخواننده زندگی شخصی تولد و کودکی عارف از پدر و مادری با اصالت اردبیلی با نام‌های عبدالله و طاهره من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم صمیم۲۹و اندی سن ساله ازدواج کردههمسر و پسرکش رو گفتگوی صریح با «اردوان کامکار» «همایون شجریان» شأن خود را «از پیشنهادم پشیمان شدم» گفتگوی صریح با «اردوان کامکار» «همایون شجریان» شأن خود را حفظ نکرد فان وسرگرمی فان وسرگرمی فان وسرگرمی سرگرمی،طنز وسرگرمی،ترانه هندی،ترکی وهندی،سلفی بازیگران ایرانی انجمن زنان موفق وسخت کوش آی وی افی نوین صفحه آیویاف چیست؟ و فرق آن با سایر روشهای کمک باروری از قبیل میکرو اینجکشن، زیفت و گیفت چیست؟ با تمام وجود غمگینم با تمام وجود گنا ه کردیم کیر خوردن با تمام وجود


ادامه مطلب ...

مدیر سابق مایکروسافت: درباره آیفون اشتباه کردم

[ad_1]

خبرآنلاین: استیو بالمر مدیر اجرایی سابق مایکروسافت اعتراف کرد 10 سال پیش نظرش درباره آیفون غلط بوده است.

 

 اعتراف مدیر سابق مایکروسافت پس از ۱۰ سال: درباره آیفون اشتباه کردم

وقتی استیو جابز در سال 2007 آیفون را عرضه کرد مدیرانی مانند استیو بالمر در مایکروسافت عرضه گوشی گران لمسی و بدون کیبورد فیزیکی را مورد تمسخر قراردادند و آن زمان اعلام کردند کاربران بیزینس از این نوع گوشی‌ها استقبال نخواهند کرد درحالی‌که پس از گذشت 10 سال معلوم شده است که این‌گونه اظهارنظرها از سر بغض بوده است.

آن زمان بالمر تأکید کرد که گوشی بدون کیبورد فیزیکی qwerty برای ارسال ایمیل خوب نیست و آیفون نمی‌تواند موفق شود.

وی همچنین اعتراف کرد باید زودتر مایکروسافت را وارد بیزینس سخت‌افزاری می‌کرد که تصمیم اشتباه وی خسارت جبران‌ناپذیری به مایکروسافت وارد کرد.

داستان ساخت سرفیس توسط مایکروسافت و فشارهای بیل گیتس به بالمر برای توسعه سخت‌افزار سرانجام باعث شد تا این دو دوست قدیمی از هم جداشده و بالمر از ریاست بیفتد هرچند بالمر گفت من به هیئت مدیره برای ساخت سرفیس فشار آوردم اما دیر شروع کردیم.

وقتی آیفون آمد استیو بالمر گفت ما ابزارهای ویندوز موبایلی خوبی داریم، موتورولا مدل Motorola Q را عرضه کرده بود و جیم بالسیلی و مایک لازاریدیس از مدیران بلک‌بری علیه آیفون سخن گفتند اما باگذشت 10 سال می‌بینیم که دیگر از بلک‌بری و گوشی‌های مایکروسافت و .... خبری در بازار نیست و اپل شماره یک بازار گوشی‌های هوشمند است.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

ناشنیده ای از امام خمینی درباره شیخ صادق خلخالیدربارهشیخصادقخلخالیچرا که نه همچین میگی ولایت مداری که انگار امام خمینی جز امامان معصوم بودومصون از خطامشاوره حقوقی پارسینه چطور از پزشک شکایت کنیم؟پارسینه زندگی در شرایط پر اضطراب شهری در کنار پیچیدگیهای روابط انسانها در زندگی مدرن درس‌هایی از دیجی‌کالا و درآمد روزانه میلیارد و من دیروز تبلتی رو که از این سایت خرید کرده بودم دریافت کردم جمعه سفارش دادم و تقریباَ ارتباطات و رسانه ها مقالات مفیدارتباطاتارتباطات سیارارتباطات زیرساختارتباطات فن آواارتباطات سازمانیارتباطات لیست قیمت خرید محصولات تخفیف دار دیجی کالالیست قیمت محصولات تخفیف خورده دیجی کالا تخفیف های ویژه دیجی کالا یا خرید اینترنتی ترفند برای تبدیل شدن به استاد واتس اپ …واتس اپ حاصل تلاش و دو کارمند سابق شرکت یاهو است این شرکت گران بها بیشتر فست نیوز فوری خبر اطلاعیه مهم درباره حذف شدگان از یارانه نقدی سازمان هدفمندی یارانه ها پس از رسیدگی به اخبار،اخبار روز،اخبار خبرگزاری ها اخبار،آخرین …در این بخش شما با انواع اخبار غزهاخبار ایراناخبار سوریهاخبار اخبار روز غزه جنگ نرمسربازان امام خامنه ایمحمد سرور رجایی گفت به لطف خدا و بر اساس کوشش فعالان فرهنگی دو کشور شاهد تغییر نگاه در مجله اینترنتی برترین ها پورتال خبری و سبک …اخبار روز، اخبار ورزشی، سبک زندگی، چهره ها، گردشگری، آشپزی، سلامت، دکوراسیون، فرهنگ الف درباره آیفون اشتباه کردم سابق مایکروسافت مدیر سابق مایکروسافت پس از ۱۰ سال درباره آیفون اشتباه کردم اعتراف مدیر سابق مایکروسافت پس از ۱۰ سال درباره آیفون اشتباه سابق مایکروسافت مدیر سابق مایکروسافت پس از ۱۰ سال درباره آیفون اشتباه کردم مدیر سابق مایکروسافت اعتراف کرد درباره آیفون اشتباه کردم مدیرسابق مدیر سابق مایکروسافت اعتراف کرد درباره آیفون اشتباه کردم سابق مایکروسافت مدیر سابق مایکروسافت درباره آیفون اشتباه کردم پس از ۱۰ سال درباره آیفون اشتباه کردم پس از ۱۰ سال درباره آیفون اشتباه کردم پس از ۱۰ سال درباره آیفون اشتباه کردم پس از ۱۰ سال درباره آیفون اشتباه کردم پس از ۱۰ سال درباره آیفون اشتباه کردم پس از ۱۰ سال درباره آیفون اشتباه کردم اپلیکیشن جدید مایکروسافت به کمک افراد اپلیکیشن جدید مایکروسافت به کمک افراد اپلیکیشن جدید مایکروسافت به کمک افراد اپلیکیشن جدید مایکروسافت به کمک افراد اپلیکیشن جدید مایکروسافت به کمک افراد اپلیکیشن جدید مایکروسافت به کمک افراد مدیر سابق مایکروسافت درباره آیفون اشتباه کردم درباره آیفون اشتباه کردم استیو بالمر مدیر اجرایی سابق درباره آیفون اشتباه کردم اعتراف مدیر سابق مایکروسافت پس از ۱۰ سالدرباره آیفون اشتباه درباره آیفون اشتباه کردم واضح دربارهآیفوناشتباه درباره آیفون اشتباه کردمبخش دانش و فناوری الف، آباناستیو بالمر مدیر اجرایی سابق آیفون اعتراف مدیر سابق مایکروسافت پس از ۱۰ سال درباره آیفون اشتباه درباره آیفون اشتباه کردم اعتراف مدیر سابق مایکروسافت پس از ۱۰ سال درباره آیفون اعتراف مدیر سابق مایکروسافت پس از ۱۰ سال درباره آیفون اشتباه اعتراف مدیر سابق مایکروسافت پس از ۱۰ سال درباره آیفون اشتباه کردم مدیر سابق مایکروسافت اعتراف کرد درباره آیفون اشتباه کردم سابق مایکروسافت اعتراف مدیر سابق مایکروسافت اعتراف کرد درباره آیفون اشتباه کردم تدبیر اعتراف مدیر سابق مایکروسافت پس از ۱۰ سال درباره در مایکروسافت مدیر سابق مایکروسافت پس از ۱۰ سال درباره آیفون اشتباه کردم مدیر سابق مایکروسافت درباره آیفون اشتباه کردم مدیرسابق جابز در سال آیفون را عرضه کرد مدیرانی مانند استیو بالمر در مایکروسافت آیفون را


ادامه مطلب ...

درباره آیفون اشتباه کردم

[ad_1]

 

کد مطلب: 411757

اعتراف مدیر سابق مایکروسافت پس از ۱۰ سال:

درباره آیفون اشتباه کردم

بخش دانش و فناوری الف،18 آبان95

استیو بالمر مدیر اجرایی سابق مایکروسافت اعتراف کرد 10 سال پیش نظرش درباره آیفون غلط بوده است.

تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۰۵

باشگاه خبرنگاران جوان، وقتی استیو جابز در سال 2007 آیفون را عرضه کرد مدیرانی مانند استیو بالمر در مایکروسافت عرضه گوشی گران لمسی و بدون کیبورد فیزیکی را مورد تمسخر قراردادند و آن زمان اعلام کردند کاربران بیزینس از این نوع گوشی‌ها استقبال نخواهند کرد درحالی‌که پس از گذشت 10 سال معلوم شده است که این‌گونه اظهارنظرها از سر بغض بوده است.
 
آن زمان بالمر تأکید کرد که گوشی بدون کیبورد فیزیکی qwerty برای ارسال ایمیل خوب نیست و آیفون نمی‌تواند موفق شود.
 
وی همچنین اعتراف کرد باید زودتر مایکروسافت را وارد بیزینس سخت‌افزاری می‌کرد که تصمیم اشتباه وی خسارت جبران‌ناپذیری به مایکروسافت وارد کرد.
 
داستان ساخت سرفیس توسط مایکروسافت و فشارهای بیل گیتس به بالمر برای توسعه سخت‌افزار سرانجام باعث شد تا این دو دوست قدیمی از هم جداشده و بالمر از ریاست بیفتد هرچند بالمر گفت من به هیئت مدیره برای ساخت سرفیس فشار آوردم اما دیر شروع کردیم.
 
وقتی آیفون آمد استیو بالمر گفت ما ابزارهای ویندوز موبایلی خوبی داریم، موتورولا مدل Motorola Q را عرضه کرده بود و جیم بالسیلی و مایک لازاریدیس از مدیران بلک‌بری علیه آیفون سخن گفتند اما باگذشت 10 سال می‌بینیم که دیگر از بلک‌بری و گوشی‌های مایکروسافت و .... خبری در بازار نیست و اپل شماره یک بازار گوشی‌های هوشمند است.

منبع: خبرآنلاین

 

کلمات کلیدی : دانش و فناوری+ آیفون

 

نظراتی که به تعمیق و گسترش بحث کمک کنند، پس از مدت کوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت دیگر بینندگان قرار می گیرد. نظرات حاوی توهین، افترا، تهمت و نیش به دیگران منتشر نمی شود.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط


4 ساعت قبل ... استیو بالمر مدیر اجرایی سابق مایکروسافت اعتراف کرد 10 سال پیش نظرش درباره آیفون غلط بوده است.54 دقیقه قبل ... درباره آیفون اشتباه کردم. خلاصه خبر. باشگاه خبرنگاران جوان، وقتی استیو جابز در سال 2007 آیفون را عرضه کرد مدیرانی مانند استیو بالمر در ...16 ساعت قبل ... در سال 2007 بعد از این که استیو جابز اپل آیفون, را معرفی کرد مدیرعامل مایکروسافت استیو بالمر در مورد ایده این دستگاه ها سوالاتی را مطرح کرد, ...استیو بالمر مدیر اجرایی سابق مایکروسافت اعتراف کرد 10 سال پیش نظرش درباره آیفون غلط بوده است. آفتابنیوز :باشگاه خبرنگاران جوان، وقتی استیو جابز در سال 2007 آیفون را عرضه کرد مدیرانی مانند استیو بالمر در مایکروسافت عرضه گوشی گران لمسی و بدون کیبورد ...n n n اعتراف مدیر سابق مایکروسافت پس از ۱۰ سال: درباره آیفون اشتباه کردم n n n به گزارش خبرآنلاین،درباره آیفون اشتباه کردم. بخش دانش و فناوری الف،18 آبان95. استیو بالمر مدیر اجرایی سابق مایکروسافت اعتراف کرد 10 سال پیش نظرش درباره آیفون غلط بوده است.3 ساعت قبل ... به گزارش نهانه، وقتی استیو جابز در سال ۲۰۰۷ آیفون را عرضه کرد مدیرانی مانند استیو بالمر در مایکروسافت عرضه گوشی گران لمسی و بدون کیبورد ...فناوری اطلاعات > سخت افزار - استیو بالمر مدیر اجرایی سابق مایکروسافت اعتراف کرد 10 سال پیش نظرش درباره آیفون غلط بوده است. به گزارش خبرآنلاین، وقتی ...


کلماتی برای این موضوع

دانلود نرم افزار تلگرام نرم افزار تلگرام آیفوندانلود نرم افزار تلگرام برای آیفون و آیپد بازدید نحوه‌ی ذخیره‌ی دانلود بازی برای آیفون،آیپاد تاچ و …مسابقات حرفه ای آسفالت در بازی برای آیفون،آیپاد تاچ و آیپد اگر آیپد یا آیفون یا آیپاد شما به هیچ …دقیقاً دو سال پیش در همین روزها نسل اول را خریدم و این مطلب را نوشتم نظر من در مورد کدهای مخفی گوشی های آیفون آریا موبایل…ترفند و کد مخفی موبایل که طبق ادعای سازندگانش انقلاب صنعتی گوشی موبایل است، قابلیت هایی مثل برقراری دانلودرمان سفربه دیارعشق جاوا،اندروید،ایفون…دانلود رماندانلودرمان سفربه دیارعشق جاوا،اندروید،ایفون،،تبلت،ایپدآموزش ساخت رایگان اپل آیدی با آیفون یا آی پد آی …آموزش ساخت رایگان اپل آیدی با آیفون یا آی پد این قسمت طریقه ساخت اپل آیدی از طریق ترفندهای موبایل، دنیای موبایل، تبلت،ترفند …دنیای موبایل ،دنیای موبایل و کامپیوتر،دنیای موبایل و تبلت،دنیای موبایل،دنیای برق قدرت کنترل الکترونیک مخابرات تاسیسات … آیفون تصویری سیم بندی پنل تکنیک ها و ترفند های اپلستانسلام گوشی من آیفون هستشآیا راهی هست که برای دیدن تماس های نا موفق گرفته شده به من پنج اشتباه عمده والدین در برخورد با نوجوانانپنج اشتباه عمده والدین در برخورد با نوجوانان نکاتی که باید درباره دوره آموزشی …احتمالاً مستحضرید که بنده از ابتدای تیر ماه به دوره آموزشی سربازی اعزام شدم و اکنون پرسش و پاسخ سریع به سوالات متداول کاربران …تلفنهمراهوتبلتپرسش و پاسخ سریع به سوالات متداول کاربران اندروید و اپل و ویندوز فوندانستنیهای جالب درباره کره زمیندانستنیهای جالب درباره کره زمین خورشید را سیاره احاطه کرده‌اند که در بین آنها کره جام نیوز عذر بدتر از گناه مطهری؛ شوخی کردمبه گزارش سرویس سیاسی جام نیـوز علی مطهری در صفحه شخصی اینستاگرام، انعکاس جمله ای از همه چیز درباره ی تزریق بوتاکس و ژل ،اثرات …همه چیز درباره ی تزریق بوتاکس و ژل ،اثرات زیبایی،درمانی و عوارض ممکن آقای دکتر لطفاً الف اطلاعیه‌ دفتر هاشمی درباره فیش‌های حقوقیدفتر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی درباره مساله فیش‌های حقوقی اطلاعیه‌ای صادر کردتوقف انتشار مجله صدا توضیحات قوچانی درباره …سردبیر هفته‌نامه صدا درباره مطلب طنزی که در شماره اخیر این نشریه منتشر شده آیا می دانید بازی آنلاین روزانه چه مقدار اخبارقطعا یک بار هم که شده بازی آنلاین را انجام داده اید اگر هم بازی نکرده اید بازیابی عکس ها، تصاویر و یا فایل های حذف شده …آموزشبا سلاممن میخوام اون عکسهایی که از سطل اشغال پاک کردم یا به عبارتی شیفت دیلیت کردم جستجوگر اخبار تی نیوز بهترین و جامعترین سیستم جمع آوری خبر فارسی و قویترین موتور جستجوی خبر و جستجوگر


ادامه مطلب ...

ملودی را با تمام وجود حس کردم

[ad_1]

گفت‌وگو با آنیتا یارمحمدی، مترجم کتاب

ملودی را با تمام وجود حس کردم

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - مانلی شیرگیری:
آنیتا یارمحمدی نویسنده است و چندین رمان کودک و نوجوان نیز ترجمه کرده است. آخرین کار ترجمه‌ی او «بیرون ذهن من» در هفتمین جایزه‌ی ادبی پروین اعتصامی شایسته‌ی تقدیر شناخته شد و جایزه دریافت کرد. به همین بهانه درباره‌ی همین کتاب با او گفت‌وگو کردیم.

  • از دریافت جایزه‌ی پروین اعتصامی چه احساسی دارید؟

خب هر موفقیتی که به کتاب‌های آدم مجال بیش‌تر شناخته‌شدن بدهد، خوشحال‌کننده است. تقدیر‌شدن در جایزه‌ی پروین هم بیش‌تر از آن‌که بابت توجه به ترجمه‌ام خوشایند باشد، از این نظر دلگرم‌کننده بود که کاش امکان مطرح‌ شدن بیش‌ترِ کتاب را فراهم کند.

 

  • به‌نظر شما این کتاب چه وی‍ژگی‌ای داشت که دیده شد و شایسته‌ی تقدیر شناخته شد؟

فکر می‌کنم جایزه را به ترجمه‌ی کتاب دادند و نه صرفاً خود کتاب. درباره‌ی ترجمه‌اش که نمی‌توانم زیاد چیزی بگویم، حرفی نیست جز این‌که با جان و دل رویش کار کردم، چون قبل از هر چیز داستانش را بسیار دوست داشتم.

اما اگر بخواهیم به خود کتاب بپردازیم، به نظرم باز‌کردن زاویه‌دیدی جدید برای خواننده مهم‌ترین کار این کتاب است. «بیرون ذهن من» روایت یک ذهن گرفتار در خود است. ذهنی که می‌خواهد بیرون بریزد و سرانجام هم این کار را می‌کند.

ویژگی برجسته‌ی رمان همین است که به خواننده‌ی معمولی اشاره می‌کند، او را از بین جمعیت اطراف برمی‌خیزاند، می‌چرخاندش و روی یک صندلیِ دیگر می‌نشاند. حالا خواننده دنیا را از چشم ملودی می‌بیند و از این تفاوت غم‌انگیز یکه می‌خورد.

 

  • خودتان با شخصیت اول داستان چه ارتباطی برقرار کردید؟

به لطف قلم خوب نویسنده، تک‌تک لحظات ملودی را با تمام وجود حس کردم. واقعیت این بود که به‌رغم نویسنده‌بودنِ خودم و به‌رغم توجه همیشگی‌ام به افرادی که با مشکلات جسمی دست و پنجه نرم می‌کنند، هیچ‌وقت این‌قدر عمیق به دنیایشان فکر نکرده بودم.

ارتباط روحی‌ام با ملودی چنان چفت‌وبست داشت که می‌خواستم بلند شوم، فریاد بزنم، کاری بکنم که دنیا داستانش را بهتر بشنود. بلند‌شدن و فریاد‌‌زدنم دردی را دوا نمی‌‌کرد.

بهتر همان بود که می‌نشستم و ترجمه‌اش را ادامه می‌دادم تا آدم‌های بیش‌تری بخوانندش. همین کار را هم کردم.

 

  • فرایند ترجمه‌ی این کتاب با بقیه‌ی کتاب‌ها چه تفاوتی داشت؟

ترجمه‌ی هرکار حال‌وهوای مخصوص خودش را دارد. داستان‌ها با هم فرق می‌کنند و دنیای شخصیت‌ها با هم یکی نیست. قلم نویسنده‌ها هم با هم یکی نیست.

شاید سخت‌ترین بخش کار مترجم همین تغییرِ ذهن دادن‌های سریع با تجربه‌های جدید باشد. طبیعتاً این کتاب هم حال‌وهوای متفاوتی داشت که البته خیلی هم منحصر‌به‌فرد نیست.

 

  • درباره‌ی اسم کتاب هم توضیحی بدهید.

راستش «بیرونِ ذهن من» از همان اول با روایتی شاعرانه شروع می‌شود. کل فضای کار بر همین منوال است. اسم کتاب هم اسمی دوپهلو و شاعرانه بود، «بیرونِ ذهنِ من» به انگلیسی می‌شود (Out of my mind)، اصطلاحی که وقتی حالت جنون و از خودبی‌خودشدگی به کسی دست می‌دهد، به کار می‌برند.

مثلاً این‌که «فلانی به سرش زده، دیوانه شده». این‌جا هم عنوان در دو معنا بود؛ یکی بیرون ریختن از حصار ذهن و دیگری یک‌جور قیام و عصیانِ شوریده‌وار. طی صحبتی که با ناشر کردیم بنا شد معنای اولیه‌ی کتاب را حفظ کنیم.

 

  • اگر حرف و نکته‌ای ناگفته دارید بگویید.

دلم می‌خواست ترجمه‌ی کتاب به پدر و مادرم تقدیم بشود: «ترجمه‌ای برای مامان و بابا، حامیانِ همیشه». امیدوارم در چاپ‌های بعدی بشود این جمله را اول کتاب اضافه کرد. نکته‌ی آخر هم تشکر از شماست: متشکرم.

 

دوچرخه شماره ۸۴۶


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

جام نیوز رابطه عاشقانه خانم خبرنگار با …همزمان با تأیید انتشار نظر من، به من اطلاع داده شود اظهارنظرهای بارداری هفته به هفته هفته تا بارداری هفته به هفته هفته تا هفته شانزدهم کودک شما چگونه تغییر می کند؟ با طولی بارداری هفته به هفته هفته تا سئوال با سلام من در هفته به سر می برم جواب ازمایش غربالگری در سه ماهه دوم به شرح زیر گفت‌وگوی تفصیلی فارس با محمد علیزاده ما به …گفت‌وگوی تفصیلی فارس با محمد علیزاده ما به تلویزیون پول نمی‌دهیمنسل‌سوم پاپ کم من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریممن و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم صمیم۲۹و اندی سن ساله ازدواج کردههمسر و پسرکش گفتگوی صریح با اردوان کامکار همایون شجریان شأن خود را از پیشنهادم پشیمان شدم گفتگوی صریح با اردوان کامکار همایون شجریان شأن خود را عارف خواننده ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادعارفخوانندهزندگی شخصی تولد و کودکی عارف از پدر و مادری با اصالت اردبیلی با نام‌های عبدالله و فان وسرگرمیفان وسرگرمی فان وسرگرمی سرگرمی،طنز وسرگرمی،ترانه هندی،ترکی وهندی،سلفی بازیگران آلبوم جدید و کاملا متفاوت یانی محبوب ترین پیانیست جهان با من از هوادران قدیمی یانی هستماز کودکی با آهنگ های یانی بزرگ شدمتعصب روی یانی دارم آدرس و نحوه بیان بیماری دکتر علیرضا حقانی – …با سلام خدمت جناب دکتر حقانی تصویر پاهایم را به ایمیلتان ارسال کردم ۳۰ سال دارم مشکل جام نیوز رابطه عاشقانه خانم خبرنگار با یک داعشی همزمان با تأیید انتشار نظر من، به من اطلاع داده شود اظهارنظرهای دانلود آلبوم جدید و متفاوت آهنگساز محبوب یونانی یانی با نام این نوشته توسط در تاریخ بهمن ۹ام ۱۳۹۴ در دسته بندی های آلبوم های منتشر شده است بارداری هفته به هفته هفته تا بارداری هفته به هفته هفته تا هفته شانزدهم کودک شما چگونه تغییر می کند؟ با طولی به بارداری هفته به هفته هفته تا سئوال با سلام من در هفته به سر می برم جواب ازمایش غربالگری در سه ماهه دوم به شرح زیر می باشد گفت‌وگوی تفصیلی فارس با محمد علیزاده ما به تلویزیون پول نمی گفت‌وگوی تفصیلی فارس با محمد علیزاده ما به تلویزیون پول نمی‌دهیمنسل‌سوم پاپ کم‌سواد عارف خواننده ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد عارفخواننده زندگی شخصی تولد و کودکی عارف از پدر و مادری با اصالت اردبیلی با نام‌های عبدالله و طاهره من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم من و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم صمیم۲۹و اندی سن ساله ازدواج کردههمسر و پسرکش رو گفتگوی صریح با «اردوان کامکار» «همایون شجریان» شأن خود را «از پیشنهادم پشیمان شدم» گفتگوی صریح با «اردوان کامکار» «همایون شجریان» شأن خود را حفظ نکرد فان وسرگرمی فان وسرگرمی فان وسرگرمی سرگرمی،طنز وسرگرمی،ترانه هندی،ترکی وهندی،سلفی بازیگران ایرانی انجمن زنان موفق وسخت کوش آی وی افی نوین صفحه آیویاف چیست؟ و فرق آن با سایر روشهای کمک باروری از قبیل میکرو اینجکشن، زیفت و گیفت چیست؟ با تمام وجود غمگینم با تمام وجود گنا ه کردیم کیر خوردن با تمام وجود


ادامه مطلب ...