مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

چرا همسرم با خانواده من رفت و آمد نمی‌کند

جام جم سرا:
اگر همسر ما به خانواده‌مان بدبین است و به آن‌ها سوءظن دارد قدم اول این است که کمی درباره بدبینی و سختگیری او احساس مسئولیت کنیم و از خود بپرسیم آیا گفتار یا رفتاری از جانب خانواده من سر زده که باعث بدگمانی او شده است؟

چرا روابط خانوادگی سرد می شود؟

تعداد زیادی از زوجین به دلایلی که در ادامه می خوانید از رفت و آمد و برقراری تعاملات مرسوم با خانواده همسرشان خودداری می کنند، در حالی که ممکن است به نظر شما امتناع ورزیدن از این ارتباط، تنها به یک بهانه گیری شباهت داشته باشد:

دیدارهای مکرر، غیرضروری و بدون برنامه

در موارد زیادی یکی از زوجین وابستگی زیادی به خانواده خود نشان می دهد و دیدارهای مکرر، غیرضروری و بدون برنامه او باعث می شود تا همسرش زبان به اعتراض بگشاید و با سرسختی زیاد، مانع از رفت و آمد او با خانواده پدری اش شود. بسیاری از زوجینی که از این الگوی رفت و آمد تبعیت می کنند با وجود این که در زندگی شخصی شان مشکلات زیادی دارند که حل نشده باقی مانده است، اما درگیری با مشکلات خانواده پدری شان را بر حل مشکلات زندگی زناشویی خود ترجیح می دهند.

زیاد ماندن یکی از اعضای خانواده به عنوان میهمان

در زندگی زوجینی که از چنین الگویی پیروی می کنند، همسران احساس راحتی در منزل خودشان هم ندارند. از آن جا که حضور دائمی عضو میهمان موجب می شود که او ناخواسته در جریان بسیاری از مسائل خصوصی و یا حتی اختلافات آن ها قرار بگیرد ،در نتیجه مرد یا زن به طور کلی امنیت خود را از دست می دهد و بزودی دچار خستگی روانی می شود.

مکالمات تلفنی مکرر و طولانی مدت با والدین

تعدادی از زوجین در محیط منزل نیز دست از وابستگی شان به خانواده بر نمی دارند و حتی در زمان حضور همسر در منزل هم مشغول مکالمات تلفنی طولانی مدت هستند. یقینا موضوع صحبت نمی تواند چیزی جز بازگوکردن مسائل روزمره باشد و همین امر باعث می شود پای دیگران به حریم خصوصی زندگی باز شود و همسر فرد فکر کند در تصمیم گیری های زندگی مشترکش ردپایی از افکار خانواده همسرش وجود دارد. طبیعی است که تکرار چنین اتفاقاتی در طول زمان به شکل گیری بدبینی در یکی از زوجین نسبت به خانواده طرف مقابل منجر شود.

تجربه احساس حقارت در اثر مقایسه های فامیلی

در تعدادی از خانواده ها معمولا یک داماد، عروس یا خواهر و برادر وجود دارد که از ابعاد مختلف بر دیگر اعضای آن خانواده برتری دارد و مورد تعریف و تمجید خانواده است. به طور مثال یکی از دامادها تحصیلکرده و مرفه است و دیگری از موقعیت اجتماعی، شغلی و مالی پایین تری برخوردار است. در چنین مواردی فردی که در ابعاد مختلف از جایگاه پایین تری برخوردار است چه به صورت واقعی و چه در عالم پنداشت ها و برداشت های خود احساس حقارت و یا حسادت می کند و علاقه ای به تعامل با اعضای خانواده همسرش ندارد زیرا احساس می کند که اطرافیان بین او و دیگری تبعیض قائل می شوند.

و دیگر عوامل

همچنین خودشیفتگی و زخم زبان های اعضای خانواده همسر، حضور عضوی در خانواده همسر که ویژگی های اخلاقی مناسبی ندارد و یکی از زوجین نگران است مبادا همسرش از آن فرد تاثیر منفی بپذیرد، دخالت خانواده ها در مسائل اقتصادی زوجین و تربیت فرزندان آن ها و ... همه وهمه موجب می شود تا همسر شما نه تنها شخصا از خانواده تان فاصله بگیرد بلکه مانع از ارتباط شما با خانواده تان نیز بشود.

یک نکته مهم

البته همیشه این طور نیست که همسرتان صرفا به دلیل رفتارهای نادرست شما یا خانواده تان با آن ها قطع رابطه کند، در واقع گاهی اوقات مشکل از خود اوست. حتی ممکن است خانواده شما خیلی به او محبت کند ولی چون او به طور کلی فرد منزوی و گوشه گیر است باز هم از داشتن روابط اجتناب ورزد.

برای پی بردن به این موضوع باید بررسی کنید که آیا همسرتان برای ارتباط داشتن با دیگران از جمله خانواده و دوستان خود نیز بی انگیزه است یا فقط برای رفت و آمد با خانواده شما مشکل دارد. اگر این مشکل در دیگر ارتباط ها هم دیده می شود، لزوم بهره گیری از مشاوره حضوری لازم است. گاهی اوقات نیز برآورده نشدن برخی توقعات (هرچند غیرمنطقی) باعث ایجاد دلخوری و قطع رابطه می شود. به عنوان مثال ممکن است همسرتان توقع حمایت مالی از خانواده شما داشته باشد، در نظر داشته باشید حتی اگر این توقع را بی جا می دانید باز هم می توانید با گفت وگو این اختلاف و سوءتفاهم را حل و فصل کنید. در کل بهتر است از همسر خود بخواهید تا دلایل این قطع رابطه را بازگو کند.(خراسان )

Share


ادامه مطلب ...

شهلا ریاحی: همه زندگی‌ام خانه و همسرم بود

جام جم سرا: عاشق شیرینی و شکلات است و کیف میکردم وقتی با لذت نگاه میانداخت و تشکر میکرد. از این همه قصور در ندیدنش احساس عذاب وجدان داشتم به خصوص زمانی که یادم آمد به خاطر چشمش کمی مریض احوال شده بود. شنبه 17 خردادماه به پسرش زنگ زدم و او مثل همیشه با روی باز از من استقبال کرد و به خانه بانو شهلا ریاحی یکی از بازیگران زن باسابقه سینما و تئاتر ایران رفتم.

ظاهرا قبراق و سرحال بود و این جای خوشحالی داشت، اما دلم گرفت وقتی هیچ از من یادش نبود. 3،4 ساعتی را باهم بودیم. سریال دیدیم و چقدر از دست این پسر عاشق پیشه هندی حرص خوردیم و خندیدیم. پرستارش در پذیرایی سنگ تمام گذاشت.

خوشحال بود میگفت: در این چندماه اجازه ندادند کسی به دیدن خانم شهلا بیاید. خودشان هم چون کسی را به خاطر نمیآورند کمی فضای مهمانی و دیدار سرد میشود. اما تا دلتان بخواهد از قدیم یادش است. پرستارش برایم تعریف کرد که چند روز پیش نوه مرحوم فردین به خانه شان آمده و خوش و بشی باهم کرده اند. انگار هرچه او اصرار داشت بگوید فردین همه فیلمهایش را دوست نداشت، خانم شهلا زیر بار نرفته و منکر میشد. تا جایی که گفت: «زمان پدربزرگت تو بودی یا من؟!»

کم کم اهمیت اینکه مرا یادش نمیآید در تعریف از خاطرات قدیمش گم شد. هیچ چیز اندازه گفتن از مرحوم اسماعیل ریاحی خوشحالش نمیکرد. اینکه تمام سال را تهران میماندند به عشق سفرهای شمال در تابستان. برایم تعریف کرد چطور او دستش را گرفت و به دنیای سینما برد و نامش که قدرت الزمان بود بعد از ازدواج به خواست همسرش شهلا شد. تنها دوست سینمایی اش خانم نادره خیرآبادی بود و با رفتن او و همسرش سینما دیگر لطفی نداشت. وقتی برایش گفتم که این روزها بازیگران خارجی را برای کار دعوت میکنند، چندان خوشش نیامد و ناراحت شد. گفت مگر بازیگران ما کم استعداد دارند؟ از احوال پیشکسوتان و دوستان سابق عزت ا... انتظامی، محمدعلی کشاورز، آزیتا لاچینی و ... برایش گفتم. انگار تازه سر درد دلش باز شده بود که گفت: «ما خیلی وقت است که اینجا کاری نداریم. حتی دلم برای کارم تنگ نشده. همان وقتها بازی ام که تمام میشد همه زندگی ام خانه و همسرم بود» و شروع کرد به خواند این شعر:

زندگی گفت که آخر چه بود حاصل من؟ / عشق فرمود ببین تاکه چه گوید دل من
عقل نالید کجا حل شود این مشکل من؟ / مرگ خندید که در منزل من، منزل من

خانه اش پر است از عکس و قاب و تابلوهایی که خاطرات بسیاری را در خود پنهان کرده اند. رازهایی بزرگ از سینما و تئاتر ایران. به خوبی یادش هست که هر کدام از عکسهای جوانی را کجا گرفته، اما نوه و نتیجه هایش را نمیشناسد. خیلی کم از خانه بیرون میرود و تفریحش حل جدول و تماشای تلویزیون است.

همیشه این بیت را سر زبان داشت که «ما نمانیم و عکس ما ماند/ کار دنیا همیشه بر عکس است».

به عکس های کودکی اش که زیر شیشه میز پذیرایی گذاشته شده نگاه میکردم که پرستارش گفت: «تمام زندگی اش همین عکسهاست. این بیماری فراموشی که باعث میشود حافظه کوتاه مدت ضعیف شود برایشان بد نیست، اگر قرار بود همه چیز یادشان بماند دنیا برایش تنگ میشد. فرزند ایشان سایتی طراحی کرده که همه اطلاعات و عکسهای خانم شهلا در آن درج شده و من خوشحالم دوستداران میتوانند در آن سایت اطلاعات درست را ببینند.»

نیم ساعت آخر بودنمان به عکس و ژست گرفتن و خندیدن و خنداندن گذشت. به این فکر کردم که وقتی من پایم را از این در بیرون بگذارم دیگر مرا یادش نمیماند، اما من همیشه یادم می ماند که این روز و این ساعت را کجا بودم.

شهلا ریاحی متولد سال 1305 است، او سابقه حضور در تئاتر را دارد و در فیلمهای سینمایی «دعوت به شام»، «بادامهای تلخ»، «سلام به انتظار»، «تحفه هند» و... مقابل دوربین رفته. وی در مجموعه های «در خانه»، «همسران»، «این خانه دور است»، «چراغ خانه» و ... بازی کرده است.(سوره سینما)

Share


ادامه مطلب ...

شما بگویید؛ با والدین پرتوقع همسرم چه کنم؟

جام جم سرا: علت اصلی شکل گیری کدورت‌های شما و همسرتان، یک خطای‌شناختی رایج است که به زبان ساده عبارت است از «تغییر چیزی که شما اصلا نمی‌توانید و نباید هم که بخواهید آن را تغییر دهید.» آن چیز رفتارهای درست یا نادرست والدینتان است؛ از شما ادعا و شکایت، از شوهرتان انکار مکرر و در ‌‌نهایت بی‌اعتنایی و ملالت.

اینکه به فرض، پدر و مادر شوهرتان توقعات نابجایی دارند اشتباه است اما اشتباه بد‌تر این است که شما شوهرتان را به خاطر رفتار آن‌ها متهم کنید که چرا روی رفتار پدر و مادرش کنترل ندارد؟ مرد‌ها به واسطه ذهن منطقی و استدلال خطی قوی‌تر نسبت به زنان، خیلی سریع به موضوعاتی که از دید آن‌ها غیر منطقی باشد واکنش نشان می‌دهند و اینکه می‌گویید زود عصبانی می‌شود به همین دلیل است.و اینکه چند روزی قهر و یا بی‌اعتنایی می‌کند نیز نشانه درماندگی و احساس بلاتکلیفی اوست که چرا موضوع به این سادگی را نمی‌تواند به شما بفهماند. اگر این نوع جر و بحث‌ها خیلی تکرار شود و همسرتان واقعاً به درماندگی برسد، ممکن است به شیوه‌های مختلف رابطه زناشویی را دچار مشکل کند؛ به عنوان مثال با بی‌اعتنایی به خواسته‌های همسر و فرزندان وکم حرفی وسردی در روابط- مصرف داروهای آرام بخش و حتی مواد مخدر- پرکاری و کمتر در خانه بودن- برقراری روابط عاطفی ناسالم در محیط‌های مجازی و واقعی و در ‌‌نهایت طلاق

البته خاطر نشان می‌کنم هر دل دردی، نشانه آپاندیس نیست پس مراقب باشید بی‌جا برچسب نزنید! تاکید می‌کنم اگر می‌خواهید اصطلاحاً کار به جاهای باریک نکشد دست از جر و بحث درباره موضوعاتی که اصلاً روی آن هیچ کنترلی ندارید، بردارید. شما و شوهرتان اگر بدانید حتی روی رفتارهای خودتان هم کنترل مطلق ندارید بلکه کنترل نسبی دارید که البته در عمل این گونه فکر نمی‌کنید، دیگر انتظارات بی‌جا از یکدیگر به خاطر رفتار‌ها و صحبت‌های پدران و مادران بزرگوار خود نخواهید داشت اما بد نیست شوهرتان هم این نکته را به یاد داشته باشد:

همسر شما همیشه دوست دارد فقط یک مرد در زندگی کنونی‌اش برای او و فرزندانش تصمیم بگیرد و آن مرد شمایید و بالعکس شما نیز چنین هستید. پس ابتدا این اصل را بدانید و سعی کنید به آن عمل کنید و ثانیاً اگر نمی‌توانید آن را به طور کامل اجرا کنید، بدانید که برخی بی‌مهارتی‌ها و افراط و تفریط‌ها و حتی خطاهای‌شناختی (نگرش‌های اشتباه) باعث آن شده است. مشاوران و روان‌شناسان می‌توانند در این باره به شما کمک کنند. موفق باشید. (رضا زیبایی – کار‌شناس ارشد روان‌شناسی بالینی/خراسان)


ادامه مطلب ...

فکر می‌کردم می‌توانم همسرم را تغییر دهم

جام جم سرا: این جملات در دادگاه خانواده بین زن و شوهری رد و بدل می‌شود که به آخرین لحظات با هم بودن رسیده‌اند. سر و وضع ظاهری آن‌ها نشان از اوضاع خوب مالی این خانواده داشت. مرد مردد به نظر می‌رسید و انگار تمایلی نداشت مقابل قاضی بنشیند تا اینکه قاضی از آن‌ها خواست که روی صندلی‌‌هایشان بنشینند تا جلسه دادگاه شروع شود. زن و شوهر کنار یکدیگر نشستند، چند ثانیه به یکدیگر خیره شدند و...


ازدواج با نیمه گمشده

قاضی از مرد می‌خواهد که درباره علت درخواست طلاق توضیح دهد. مرد می‌گوید: باور کنید چاره دیگری ندارم وگرنه من زندگی‌ام را دوست دارم. به نظرم این زندگی سرانجامی نخواهد داشت و ما در این زندگی، به خواسته‌‌هایمان نخواهیم رسید. مرد می‌افزاید: ۲۵ ساله بودم که ازدواج کردم. از لحاظ مالی مشکلی نداشتم و در یک شرکت خصوصی مشغول به کار بودم. حقوقم نسبت به بقیه همکاران بد نبود و تقریبا ماهی ۴ تا ۵ میلیون درآمد داشتم. به خاطر بیماری یکی از فامیل‌‌هایمان به بیمارستان رفته بودیم که خانم دکتری را در آنجا دیدم. در آن لحظه، ناگهان دلم ریخت و با خودم فکر کردم که او نیمه گمشده من است. با یکی از همکارانش صحبت کردم و زمانی که از مجرد بودنش مطمئن شدم، شماره تلفن همراه خانم دکتر را گرفتم. بعد هم شماره را به مادرم دادم و به خواستگاری او رفتیم.

مخالفت با کار کردن همسر

مرد که انگار از یادآوری آن روز‌ها حس خوبی ندارد، نمی‌تواند ناراحتی‌اش را پنهان کند و با کشیدن آهی، صحبت‌هایش را ادامه می‌دهد: همسرم پزشک است. با اینکه من با کار کردن خانم‌ها در بیرون از خانه مشکل داشتم ولی فکر می‌کردم که اگر در زندگی مشترک مشکل مالی وجود نداشته باشد خانم‌ها علاقه زیادی به کار کردن نخواهند داشت؛ بنابراین به دلیل اینکه تقریبا خانواده‌های ۲ طرف هم کفو بودند و من هم عاشق شده بودم، با اشتغال همسرم کنار آمدم و این ازدواج سر گرفت. یک سال و نیم در عقد بودیم و سپس مراسم عروسی را برگزار کردیم. الان هم ۴ سالی می‌شود که زیر یک سقف با هم زندگی می‌کنیم و یک فرزند ۲ ساله هم داریم.

شوهر بی‌منطق

زن در حالی که قیافه حق به جانب به خود گرفته است، با اجازه قاضی این گونه صحبت‌هایش را شروع می‌کند: شوهرم از من می‌خواهد که سر کار نروم و تنها دلیلش برای طلاق هم همین است. آقای قاضی، من سال‌ها با سختی زیاد درس خوانده‌ام تا پزشک شوم. حالا راضی نمی‌شوم که به خاطر چند دلیل بی‌منطق شوهرم، دست از کارم بردارم.

نیاز فرزند به حضور مادر در خانه

مرد با شنیدن کلمه «بی‌منطق» صندلی‌اش را تکان می‌دهد و آن را کمی به سمت همسرش می‌چرخاند و می‌گوید: باز می‌گویی بی‌منطق! آقای قاضی، من تا قبل از به دنیا آمدن فرزندمان هر جور شده بود، با موضوع کار کردن همسرم در بیرون از خانه کنار می‌آمدم ولی حالا از همسرم می‌خواهم که حداقل سال‌های ابتدایی تولد فرزندمان در کنارش باشد. شغل همسرم طوری است که گاهی شیفت شب است و شب‌ها را درکنار ما نیست. خستگی و فشار روحی شغل او به گونه‌ای است که حتی در خانه هم بیشتر از ما، به فکر پیشرفت شغلی‌اش است. این اواخر با توجه به ارتقای شغلی هم که به دست آورده است، توجه‌اش به من و فرزندش خیلی کمتر شده است. به نظرم این خواسته زیادی نیست که راضی نشوم، فرزندم در چنین شرایطی بزرگ شود.

درخواست پول از شوهر

قاضی از زن می‌خواهد که نظرش را درباره صحبت‌های همسرش بیان کند. زن ادامه می‌دهد: من شغلم را دوست دارم و ادامه خواهم داد. ضمن اینکه اگر من شغلم را از دست بدهم، زندگی ما از لحاظ مالی به مشکل خواهد خورد. هرچند درآمد شوهرم بد نیست ولی باید قبول کنیم که هزینه‌های زندگی خیلی بالا رفته است و با حقوق شوهرم نمی‌توانیم رفاه کامل داشته باشیم. جدای از این‌ها، من به گونه‌ای تربیت شده‌ام که نمی‌توانم از همسرم درخواست پول کنم. من با مدرک دکترا، چگونه از همسرم بخواهم که به من پول تو جیبی بدهد. من تا زمانی که زنده‌ام، دستم را جلوی دیگران دراز نخواهم کرد.

کاش قبل از ازدواج...

مرد از قاضی اجازه می‌خواهد که صحبت‌هایش را این گونه تمام کند: شاید من بتوانم همسرم را مجبور کنم که سرکار نرود ولی مطمئنم که بعد از آن، دیگر رنگ خوشی را در زندگیمان نخواهم دید. کاش از‌‌ همان روز اول که عشق این خانم کورم کرده بود، علاقه و تصمیم جدی او به کار کردن را می‌دانستم تا زندگی‌ام به اینجا نمی‌کشید. قاضی آخرین اظهارات مرد و زن را در پرونده‌شان ثبت می‌کند و از آن‌ها می‌خواهد که منتظر رای دادگاه باشند. (خراسان)


ادامه مطلب ...

همسرم می‌گه: یعنی که چه؟ دوست و رفیق، ممنوع!

جام جم سرا: یک تعامل دو طرفه می‌تواند مشکل شما را حل کند. در واقع هم لازم است شما قدری با کاهش رفت و آمدهای دوستانه به احساسات همسرتان احترام بگذارید و هم از سوی دیگر لازم است همسرتان قدری از سخت گیری‌های خود بکاهد. این را هم فراموش نکنید که شما تازه ازدواج کرده‌اید و روزهای حساسی را پشت سر می‌گذارید. در سال‌های اول زندگی همسران به خاطر ترس از طرد شدگی تمایل دارند تمام توجه همسرشان به آن‌ها باشد، اما به مرور زمان هم اشتیاق رفت و آمد با دوستان مجردی در شما کاهش می‌یابد و هم همسرتان از سخت گیری‌های افراطی خود می‌کاهد.

با این حال اگر احساس می‌کنید کنترل‌گری همسر شما بیش از حد است و در دیگر موارد زندگی مثل رفت و آمد با فامیل و... هم سختگیری می‌کند، این مطلب می‌تواند به شما کمک کند. خوب است این نکته را هم بدانید که تمام انسان‌ها به طور معمول حد و مرزهایی در زندگیشان دارند که برای آن‌ها حس امنیت، آزادی، استقلال، اعتماد به نفس و خودکفایی را به ارمغان می‌آورد.

در واقع مرزهای هر انسان به نوعی معرف «هویت» اوست و چنانچه آگاهانه و یا ناآگاهانه از طرف دیگران مورد تهدید قرار گیرد «هویت» فرد خدشه دار می‌شود. با این حال اگر شما با فنون مطرح کردن اصولی خواسته‌های منطقی آشنا باشید می‌توانید هم به خواسته‌های خود برسید و هم از ناراحتی همسرتان و تلخ شدن زندگی مشترکتان جلوگیری کنید.

«کنترلگر»‌ها را بیشتر بشناسیم

افراد «کنترل کننده» در عین حال که انسان‌هایی عاطفی و یا حتی زودرنج هستند اما به سادگی احساسات و عواطف خود را بروز نمی‌دهند، از قانون همه یا هیچ پیروی می‌کنند، ریزبینی، موشکافی و نظارت دقیق را در تمام امور زندگی خود و دیگران لحاظ می‌کنند، از ایده آل‌های زندگی مشترک و رعایت کردن آرمان‌های اخلاقی سخن می‌گویند اما از رعایت کردن این مسائل در زندگی مشترک خود و روابطشان با اطرافیان نزدیک عاجزند، به گونه‌ای رفتار می‌کنند و تصمیم می‌گیرند که انگار ربطی به دیگران ندارد و در بسیاری از موارد دوست، همکار و بویژه همسر خود را محکوم می‌کنند، در واقع افراد کنترلگر همواره در حال کنترل دیگران هستند اما خودشان تحت کنترل در نمی‌آیند، همچنین با انتظارات کمال گرایانه، معیار‌ها و استانداردهای غیرقابل دسترس تعیین می‌کنند.

در عده‌ای از افراد کنترلگر علائم اعتماد به نفس «پایین» یا اعتماد به نفس «کاذب» دیده می‌شود اما رنگ و بویی از عزت نفس «سالم» در آن‌ها مشاهده نمی‌شود. این دسته از افراد اگر چه در جنگ قدرت «برنده» هستند اما به زودی خودشان نیز در پشت میله‌های کنترل‌گریشان زندانی می‌شوند زیرا شور و نشاط طرف مقابل برای بروز آزادانه احساساتش را با دلسرد کردن او از بین می‌برند و زندگی را به یکنواختی می‌رسانند.

در مقابل «کنترلگر» چگونه رفتار کنیم؟

عموما افراد مختلف با تعمق در روحیات و شخصیت خود و همچنین وقوف کافی بر ابعاد شخصیتی فرد کنترلگر در رفتار با این دسته از افراد تدابیر مختلفی اتخاذ می‌کنند که به ۳ طبقه تقسیم می‌شود:

۱ -مقاومت: عبارت است از گارد گرفتن لجبازانه همراه با داد و بیداد و پرخاشگری در برابر فرد کنترلگر برای به کرسی نشاندن حرف خود، طوری که موجب پرخاشگری و ایجاد واکنش در کنترلگر می‌شود.

۲ -بی تفاوتی و یا گریز: جدی نگرفتن رای و نظر کنترلگر و ادامه دادن راه خود، اما با رعایت پاره‌ای از ملاحظات و چارچوب‌ها. به طور مثال فرد با زبان یا رفتار غیرکلامی نشان می‌دهد که برای حرف کنترل گر احترام قائل است اما در عمل کار خود را انجام می‌دهد و یا گاهی در مقابل او سکوت می‌کند تا جو کمی آرام‌تر شود منتهی همچنان در انجام آنچه صلاح می‌بیند مصر است.

۳ - اطاعت و تسلیم پذیری: که نشانگر اعتماد به نفس ضعیف و به معنای تبعیت کامل از تصمیمات کنترلگر است. این دسته از افراد به مرور زمان مستعد ابتلا به اضطراب، افسردگی، وسواس فکری و عملی می‌شوند.

۴ - حفظ اعتماد به نفس و اصرار بر تحقق خواسته‌ها: از آنجا که به توصیه روان‌شناسان حفظ اعتماد به نفس و اصرار بر تحقق خواسته‌ها منطقی‌تر از دیگر تدابیر به نظر می‌رسد در ادامه به بیان راهکارهایی برای پیاده سازی این نوع رفتار می‌پردازیم:

در ابتدا صادقانه به بررسی صلاحیت دوستانتان برای ادامه ارتباط بپردازید
بسیاری از ما بر اهمیت این موضوع واقفیم که ارتباط با دوستان با تجربه و موفق می‌تواند نقش موثری در پیشرفت‌های بعدی ما چه در دوران تجرد و چه در زندگی بعد از ازدواج داشته باشد. با این حال عده‌ای از افراد به خوبی آگاهند که برخی از دوستانشان صلاحیت و شایستگی لازم برای ادامه روابط را ندارند اما از آنجا که مصرانه به دنبال پر کردن وقتشان بیرون از فضای منزل‌اند و یا لجوجانه به دنبال مقاومت در برابر رای و نظر همسرشان هستند، از این واقعیت که تعامل با تعدادی از دوستانشان به طور غیرمستقیم و نامحسوس زندگی زناشویی آنان را نیز به مخاطره می‌اندازد، چشم پوشی می‌کنند؛ بنابراین دلایل مخالفت همسرتان را با دوستانتان جویا شوید.

بررسی کنید چه عملی از دوستانتان سر زده که باعث تشدید چنین عکس العملی در همسرتان شده است، آن‌ها را عنوان و سعی کنید بی‌طرفانه درباره خودتان و دوستانتان قضاوت کنید. چنانچه به این نتیجه رسیدید که درباره ویژگی‌های اخلاقی و شخصیتی برخی از دوستانتان با همسرتان موافق هستید و به او حق می‌دهید که با حضور آنان در زندگی شما مخالفت کند، پس ارتباطتان را با آن‌ها قطع کنید.

از فراوانی و میزان رفت و آمد خود با دوستانتان بکاهید
در مواردی نیز دیده می‌شود که رفت و آمد بیش از اندازه یکی از طرفین با دوستانش زمینه حساسیت و کنترل‌گری طرف مقابل را فراهم می‌آورد. در چنین شرایطی بهترین کار این است که رفت و آمد خود را به حد اعتدال برسانید.

فرصت آشنایی با دوستان خود را برای همسرتان فراهم آورید
اجازه بدهید همسرتان از نزدیک با دوستانتان آشنا شود. به جای پنهان کاری درباره خصوصیات دوستانتان با همسرتان گفت‌و‌گو کنید تا بیش از این حساس نشود.

ایستادگی اصولی بر سر تحقق نیازهای منطقی خود را بیاموزید
به طور کلی با قرار گرفتن در هر رابطه‌ای که طرف مقابل شما فردی انعطاف ناپذیر است و احتمال می‌رود که شما در ارتباط با چنین فردی به دلیل نادیده گرفتن نیازهای طبیعیتان به نوعی انفعال، استیصال و افسردگی مبتلا شوید بهتر است حس خودباوری و اعتماد به نفس را در خود بیدار و بر سر تحقق خواسته‌‌هایتان ایستادگی کنید. به طور قطع، در بسیاری از موارد زمانی که با همسرتان درباره مسئله‌ای مخالفت می‌کنید نمی‌توانید انتظار تغییر او را داشته باشید.

در چنین شرایطی بهترین عکس العمل، تحمل احساسات خود در برابر واکنش‌های همسر است که نیازمند خود حمایتی و عزت نفس در شماست. پس همسرتان را همانگونه که هست و با حفظ عزت نفس خود بپذیرید.

به همسرتان احترام بگذارید و از او بخواهید ملاک‌های صلاحیت و شایستگی دوستانتان را معرفی کند
چنانچه در مقابل افراد کنترل گر شما نیز به مقاومت یا لجبازی اقدام کنید معمولا فضای خانواده متشنج می‌شود و کاری از پیش نمی‌برید. منطقی‌تر این است که به حساسیت همسرتان احترام بگذارید و از او بخواهید برایتان توضیح دهد وجود چه «ملاک‌هایی» را در دوستان شما تایید می‌کند و بر آن اساس اجازه رفت و آمد آسان‌تر را به شما می‌دهد.

در واقع با فراهم آوردن چنین شرایطی به طور غیرمستقیم این پیام را می‌رسانید که دوست دارید با دوستانتان ارتباط داشته باشید اما به او هم احترام می‌گذارید و می‌توانید زیر نظر همسرتان روابطتان را با دوستانی که بر سر شایستگی آن‌ها اتفاق نظر دارید ادامه دهید. (ملیحه شهرستانی - کار‌شناس ارشد مشاوره خانواده/ خراسان)


ادامه مطلب ...

خسته شدم! چرا حرفهای من و همسرم به مشاجره می‌کشد؟

جام جم سرا: گفت‌وگو با دکتر اعظم صالحی، روان‌شناس و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان را در ادامه بخوانید تا بدانید چرا برخی گفت‌وگو‌ها شکل مشاجره به خود می‌گیرد.

چرا گاهی صحبت حتی بر سر مساله‌ای جزئی شکل مشاجره به خود می‌گیرد؟
در هر جمع انسانی و از جمله خانواده، امکان ایجاد بحث و مشاجره با شدت و ضعف‌های مختلف وجود دارد که مجموعه‌ای از رفتارهای مختلف، از جمله پچ‌پچ بین دو نفر، بحث‌، دادزدن، ناسزاگویی، فریادهای بلندی که همسایه‌ها می‌شنوند و در ‌‌نهایت کتک‌کاری، شکستن اشیاء و خشونت فیزیکی است. موضوع این مشاجره‌ها می‌تواند از کوچک‌ترین تا بزرگ‌ترین مسایل را شامل ‌شود؛ برآورده نشدن انتظاراتی مانند نوبت و برعهده‌گرفتن انجام امور منزل و مسوولیت‌ها، چگونگی استفاده از امکاناتی مانند تلویزیون، اتاق، دستشویی و... از سوی دیگر، زن و مردی که با هم یک خانواده را تشکیل می‌دهند، دو جنس متفاوتند با مجموعه‌ای از ویژگی‌های متفاوت.
علاوه بر این، هرکدام از آن‌ها فرهنگ، خانواده، تاریخچه و مجموعه تجربه‌های متفاوتی دارند. پس کاملا طبیعی است که انتظار‌ها و سلیقه‌های مختلفی داشته باشند. همین تفاوت‌ها باعث اختلاف‌نظر می‌شود و اختلاف‌نظر هم می‌تواند باعث بروز بحث و مشاجره شود.

پس چرا برخی زوج‌ها رابطه آرام‌تری دارند و کمتر با هم بحث می‌کنند؟
برای رسیدن به پاسخ این سوال، بهتر است مقایسه‌ای بین دو گروه خانواده‌های «پرمشاجره» و «آرام» انجام دهیم. با نگاهی عمیق‌تر به این دو گروه خانواده، می‌بینید آنچه باعث بحث بین زن و شوهر می‌شود، تفاوت‌های بین فردی نیست بلکه شیوه‌ای است که برای حل اختلافاتشان از آن استفاده می‌کنند. در واقع مشاجره نوعی روش گفت‌وگوست؛ گفت‌وگویی بی‌نتیجه و حتی با پیامد منفی؛ بنابراین مهم‌ترین دلیل در بروز مشاجره‌، شکل و نحوه گفت‌وگوی اعضا است که در دو گروه متفاوت است.

به این تفاوت‌های شکل و نحوه گفت‌وگو اشاره می‌کنید؟
اولین نکته در مورد چگونگی شروع گفت‌وگو است. اعضای خانواده‌های پرمشاجره، درباره اختلافشان صحبت نمی‌کنند و زمانی لب به شکایت می‌گشایند که جانشان به لب رسیده و به لحاظ احساسی در اوج ناراحتی باشند. پس بدیهی است که گفت‌وگویشان با خشونت و سرزنش آغاز شود. این حالت احساسی به طرف مقابل سرایت و نوعی جو ستیز و مبارزه‌طلبی را ایجاد می‌کند اما حتی اگر در جنگ بین دو کشور، برنده‌ای وجود داشته باشد، در جنگ بین دو عضو خانواده هیچ برنده‌ای وجود ندارد و بی‌شک هر دو بازنده هستند و به هدف خود (حل اختلاف) نمی‌‌رسند. بدیهی است وقتی همسران در حالی گفت‌وگو را شروع می‌کنند که درگیر احساسات منفی مانند خشم و تنفر هستند، به لحاظ احساسی توان اداره و هدایت بحث را ندارند و به نتیجه دلخواه هم نمی‌رسند.

نوع دیدگاه افراد هم در حل مساله تاثیرگذار است؟
بله، در یک گفت‌وگوی اصولی برای حل مشکلات، باید نگاه افراد به مشکلات مشخص شود. در واقع نوع نگاه افراد به مشکلات دوگونه است؛ مساله‌مدار و راه‌حل‌مدار. به عبارت ساده‌تر، هر کدام از ما پیرامون خود کسانی را می‌شناسیم که در مواجهه با مشکلات، فورا می‌گویند: «خب، به هر حال مشکلی برایمان پیش آمده... حالا باید با این مشکل چه کنیم؟» چنین افرادی نگاه راه‌حل‌مدار دارند ولی افراد مساله‌مدار دائم از مشکلاتشان شکایت و دیگران را سرزنش می‌کنند. آن‌ها به دنبال علت بروز مشکل و مقصر هستند و وقت و انگیزه‌ای برای پرداختن به راه‌حل ندارند. در مقابل، افراد راه‌حل مدار، فقط در حد لازم به مساله و علت آن می‌پردازند و بیشتر وقت خود را صرف یافتن راه‌حلی مناسب می‌کنند. در خانواده‌های پرمشاجره، افراد عمدتا مساله‌مدارند، نه راه‌حل مدار.

گاهی حین مشاجره یکی از طرفین یا حتی هر دو، بحث‌های گذشته را به میان می‌کشند. چرا؟
به دلیل اینکه این افراد هم نسبت به حل مشکل، نگاه مساله‌مدارانه دارند و جزو خانواده‌های پرمشاجره به شمار می‌روند. خانواده‌های پرمشاجره در اتفاق‌های گذشته غرق می‌شوند و به مسایلی می‌پردازند که در حال حاضر وجود ندارد. این حالت نوعی سرزنش بی‌نتیجه برای فرد خاطی محسوب می‌شود و موجی از ناامیدی در فرد سرزنش‌کننده و سرزنش‌شونده ایجاد می‌کند.

پس برای پیشگیری از بروز مشاجره، چگونه می‌توان گفت‌وگویی راه‌حل‌مدار داشت؟
مشاجره نوعی روش گفت‌وگوست که نتایج منفی به بار می‌آورد. در خانواده‌های پرمشاجره، افراد شیوه‌های تکراری و بدون نتیجه را برای حل اختلاف‌ها به کار می‌برند. آن‌ها ناامیدانه تلاش می‌کنند و هر بار شکست می‌خورند و در ‌‌نهایت فقط می‌توانند احساسات منفی خود را بر سر یکدیگر خالی و البته به هم منتقل کنند. متاسفانه آن‌ها این شیوه غلط را از خانواده خود یاد می‌گیرند و بعد از مدتی که از آن استفاده می‌کنند، آنچنان در این چرخه غلط گرفتار می‌شوند که غیرارادی آن را به‌کار می‌برند.
چنین اشخاصی اصلا متوجه نیستند با این رفتار چه بر سر رابطه‌ خانوادگیشان می‌آید و با این مشاجره‌ها هیچ نتیجه مثبتی عایدشان نمی‌شود. خوشبختانه این روش گفت‌وگوی غلط، همانطور که یاد گرفته می‌شود، از یاد زدوده خواهد شد البته نه به‌سادگی ولی می‌توان با آن مقابله و روش‌های گفت‌وگوی موثر و صحیح را جایگزین کرد. (سلامت)


ادامه مطلب ...

همسرم توهم می‌زند: با کی کجا بودی؟!

جام جم سرا: اگر شما از سالم بودن روابط خود اطمینان دارید و شک‌های همسرتان خیلی زیاد است و این مشکل در طول زندگی مشترکتان تداوم داشته است، احتمال دارد همسرتان آدم بدبینی باشد یا در صورت شدت مشکل، احتمال اختلال پارانوئید (بیماری بدبینی) وجود دارد. در این صورت بهتر است. درمانگری توسط روان‌شناس انجام و افکار همسرتان اصلاح شود. در خور ذکر است که شما هم باید تغییراتی در رفتار خود ایجاد کنید تا شک و بدبینی همسرتان کمتر شود.

انجام ندادن رفتارهای شک برانگیز

ممکن است شما رفتارهایی انجام می‌دهید که همسرتان به آن‌ها حساس است؛ به طور مثال برای گوشی همراه‌تان رمز گذاشته‌اید و پنهانی از آن استفاده می‌کنید؛ یا زمانی که بیرون می‌روید در ارتباط با جنس مخالف راحت هستید. برای بهبود شرایط روحی همسرتان، لازم است در این گونه رفتار‌ها تجدیدنظر کنید و تا مدتی کارهایی که همسرتان روی آن‌ها حساس است، انجام ندهید.

یافتن مصادیق محبت از نظر همسر

با توجه به اینکه اصلیترین نیاز همسرتان محبت است، سعی کنید بیشتر به همسرتان محبت و توجه داشته باشید و برای بودن در کنار او وقت اختصاص بدهید و در آن وقت به دور از تمام دغدغه‌ها و قید و بندهای بیرونی با همسرتان گفت‌و‌گو کنید. همچنین از آنجا که مصادیق محبت برای هر فردی متفاوت است از همسر خود بپرسید که چه چیزهایی را محبت تلقی می‌کند. به طور مثال ممکن است خانمی خرید گل و هدیه را نشانه محبت بداند یا اینکه دوست داشته باشد زمانی که مهمان می‌آید همسرش به او کمک کند و... با پی بردن به نظر همسرتان درباره مصادیق محبت و انجام آن‌ها، به او اطمینان دهید که دوستش دارید. این کار تأثیر زیادی در حفظ آرامش بین شما دارد. وقتی همسرتان مطمئن شود شما به او علاقه دارید تا حد زیادی از بدبینی او کم می‌شود.

اضطراب همسرتان را بیشتر نکنید

به همسرتان توصیه کنید میزان فعالیت‌های فردی و اجتماعی‌اش را افزایش بدهد؛ به عبارتی دیگر، ساعت‌های بیکاری خود را کم کند و با افزایش ارتباط اجتماعی و رفت و آمد با اقوام و دوستانش از فکرهای بیهوده دوری کند. همچنین توجه داشته باشید که خانم‌هایی که حساسیت‌های بیش از حد به همسر خود دارند، دچار استرس و اضطراب بیشتری هستند؛ بنابراین از انجام رفتارهایی که استرس او را بیشتر می‌کند، با جدیت پرهیز کنید. (مریم احمدی - کار‌شناس ارشد روان‌شناسی و مشاور خانواده/خراسان)


ادامه مطلب ...

دلم برای همسرم تنگ نمی‌شود

جام جم سرا: ما خیلی آرام کنار هم زندگی می‌کنیم بدون این که به یکدیگر وابسته باشیم. همه چیز در زندگی ما حالتی معمولی و روزمره دارد. حضور بچه‌ها، اشتغال هر دوی ما و مشکلات زندگی امروز کاری کرده که از صبح تا شب هر دو مشغول هستیم، این که هیچ وقت دلم برای همسرم تنگ نمی‌شود، طبیعی است؟ همه زن‌ها بعد از چند سال این گونه می‌شوند؟

***

پاسخ مشاور: یکی از زنگ خطر‌های مهم زندگی زناشویی این بی‌تفاوتی نسبت به یکدیگر است. بهانه این بی‌تفاوتی هرچه باشد فرقی نمی‌کند، ارتباط زناشویی به گونه‌ای است که باید همیشه قلب دو نفر برای هم بلرزد. این یک شعار نیست. اگر این گونه نباشد، بی‌تفاوتی می‌تواند به از هم پاشیدن زندگی زناشویی منجر شود. زن و شوهر‌هایی که بعد از گذشت چند سال احساس می‌کنند نسبت به هم بی‌علاقه هستند، باید این علامت را جدی بگیرند. مثل تب کردن که می​تواند نشانه یک بیماری نهفته باشد باید پیگیر شوید تا بفهمید علت این بی‌تفاوتی چیست. زندگی مشترک یک موجود زنده است، نیاز به رسیدگی دارد. آب می‌خواهد، غذا می‌خواهد، باید گاهی استراحت کند، باید هیجان‌زده شود و رشد کند، خود را ترمیم کند تا زنده بماند. اگر زن و شوهر حواسشان به برخی نیازهای زندگی مشترکشان نباشد، بیمار می‌شود و در آخر می‌میرد. طلاق، مرگ دوست داشتن‌هایی است که در بسیاری از مواقع می‌شود آن را زنده نگه داشت. پس تا رابطه‌تان بیمار است به فکر درمان آن باشید و نگذارید وضع از این که هست خراب‌تر شود. اول از همه شاید اشتباه فکر می‌کنید و با هم بودن‌های همیشگی باعث شده است که گمان کنید حضور همسرتان برایتان عادی است. اگر فکر می‌کنید به همسرتان علاقه‌ای ندارید، به نبود او فکر کنید. اگر خدایی نکرده بیماری بگیرد یا اتفاقی برایش بیفتد، شما چه احساسی دارید؟

خیلی اوقات شما نبود هیجان را به بی‌علاقگی تعبیر می‌کنید اگر بعد از بررسی‌های درونی به این نتیجه رسیدید که علاقه‌ای وجود ندارد، باید چند کار انجام دهید: خوب فکر کنید و دلیل این سرد شدن را پیدا کنید. به مشاور مراجعه کنید و در این خصوص با همسرتان حرف بزنید. البته نگویید که به تو بی‌علاقه شده‌ام، اما از او بخواهید تا کمک کند زندگی‌تان گرم‌تر بشود. در بخشی از سوال شما آمده است که حس می‌کنید همسرتان هم همین طور است. این را از کجا متوجه شده‌اید: از عدم ابراز دلتنگی و علاقه نسبت به خودتان، اما یادتان باشد که مردها بیشتر عملی محبت‌شان را بروز می‌دهند. سکوت یک مرد دلیل خوبی برای نتیجه‌گیری به بی‌علاقگی او نیست. البته همین که بیان کرده‌اید از بی‌علاقگی همسرتان می‌ترسید، یعنی او و جایگاه شما در قلبش برایتان مهم است. نگذارید این بی‌تفاوتی عادت شود. هر چه زودتر زندگی‌تان را نجات دهید. (ضمیمه چاردیواری)


ادامه مطلب ...

همسرم فقط به بچه‌ها توجه می‌کند

جام جم سرا: اینکه ۱۶ سال از شروع زندگی مشترک شما و همسرتان گذشته است و حاصل آن فرزندانی هستند که به زندگی مشترکتان معنا بخشیده‌اند، نشاندهنده علاقه شما به یکدیگر و تلاشتان برای دوام و بقای زندگی مشترکتان است. با این حال اگر احساس می‌کنید که همسرتان بعد از تولد فرزندانتان به شما بی‌توجه یا توجهش کمتر شده است، ممکن است به خاطر بعضی عوامل باشد که با مدیریت صحیح رابطه با شریک زندگیتان و توجه به چند نکته زیر می‌توانید این مشکل را حل کنید.


جذابیت‌های فرزند مانع توجه به همسر نشود

گاهی اوقات حضور فرزند و جذابیت‌های او، سبب می‌شود که همسران از یکدیگر غافل شوند و کمتر برای یکدیگر وقت بگذارند؛ به طور مثال، مادری که مجبور است بیشتر وقت خود را صرف رسیدگی به نوزادش کند و حتی برنامه خواب و بیداری خودش را تغییر می‌دهد، به طور طبیعی توجهش به همسرش کمتر می‌شود و این باعث سرد شدن رابطه زن و شوهر می‌شود.


از محبت به همسرتان غافل نشوید

گاهی یکی از زوجین آن چنان به فرزندشان ابراز علاقه می‌کند که از حمایت و محبت به همسر خود غافل و باعث حساس شدن همسرش می‌شود. این زن یا شوهر‌ها تصور می‌کنند که فقط کودک به محبت نیاز دارد در حالی که در این مواقع همسر نیاز مضاعفی به محبت و پشتیبانی احساس می‌کند و بی‌توجهی به نیازهای او باعث دلسردی او برای ادامه زندگی مشترک خواهد شد.


روش‌های تربیتیتان را هماهنگ کنید

یکی از دلایل اینکه یکی از زوجین احساس می‌کند همسرش به او کم توجه شده است، متفاوت بودن روش‌های تربیتی فرزندان از نظر والدین است. گاهی رفتارهای مادر با فرزندان، مطابق میل پدر نیست؛ به طور مثال، پدر و مادری که روش‌های تربیتی متفاوتی دارند با به کارگیری روش‌های تربیتی خودشان موجب ناراحتی همسرشان می‌شوند در حالی که شرط اول برای تربیت صحیح و تاثیرگذار، هماهنگی بین والدین است؛ بنابراین والدین باید برای تربیت فرزندانشان با یکدیگر صحبت کنند و به اصولی مشترک برسند.


گاهی یک تذکر توجه همسرتان را جلب می‌کند

گاهی همسران از یکدیگر غافل می‌شوند و فراموش می‌کنند همسرشان در تمام مراحل زندگی به محبت نیاز دارد. در این مواقع گاهی یک تذکر، طرف مقابل را هوشیار می‌کند؛ بنابراین اگر احساس می‌کنید، توجه همسرتان به شما کمتر شده است، در یک موقعیت مناسب با او در این باره صحبت کنید.


زمان‌هایی را به در کنار هم بودن اختصاص دهید

گاهی وجود فرزندان روابط خصوصی همسران را تحت تاثیر قرار می‌دهد و باعث نارضایتی آن‌ها از زندگی مشترک می‌شود. زن و شوهر‌ها باید با توجه به این نکته، زمان‌هایی را برای در کنار هم بودن اختصاص دهند. با این حال، اگر هیچ کدام از موارد مذکور برای زیبا‌تر شدن زندگی مشترکتان موثر نبود، لازم است که به یک مشاور خانواده مراجعه کنید تا مشکلتان مورد بررسی دقیق تری قرار بگیرد. (حجت الاسلام محمدکاظم جباریان - کار‌شناس و مشاور خانواده/خراسان)


ادامه مطلب ...

بردۀ همسرم شدم: پول مرا به خانواده‌اش می‌دهد!

جام جم سرا به نقل از خراسان: متأسفانه اطلاعات زیادی از خود و مشکلتان مطرح نکردید، اینکه چند سال دارید و چه مدت از زندگی مشترکتان می‌گذرد، چند فرزند دارید و حتی جنسیت شما مشخص نیست. همچنین دلیل رفتارهای همسرتان یا آنچه باعث شده شما احساس کنید که او خانواده‌اش را به شما ترجیح می‌دهد نیز ذکر نشده. با این حال، توضیحاتی کلی درباره مشکل شما ارائه می‌شود که امیدواریم در رفع مشکل کمک کند:

قبل از هر چیز لازم است که با همسرتان در شرایطی آرام و به دور از جنجال و درگیری به گفت‌و‌گو بنشینید و خواسته‌های منطقی خود را برای همسرتان توضیح دهید و دلایل او را نیز با صبر و حوصله گوش دهید. توجه داشته باشید که ۵ ماه بزر گ‌تر بودن همسر (چه مرد و چه زن) لزوما در زندگی مشترک مشکلی ایجاد نمی‌کند و اصلا نگران این موضوع نباشید.


مشخص کردن وظایف و جایگاه‌ها

جام جم سرادر زندگی مشترک جایگاه و شرح وظایف زوجین در قبال یکدیگر امری مشخص و بدیهی است؛ بنابراین گاهی ممکن است زن و شوهر به دلایلی مثل آشنا نبودن با مهارت‌های زندگی و... این جایگاه‌ها را تغییر دهند و به تبع آن باعث ایجاد اختلافاتی در زندگی خود شوند و متأسفانه به نظر می‌رسد که در زندگی شما نیز به جای مشورت و همدلی، یکدیگر را مجبور به انجام خواسته‌های فردی می‌کنید که باعث نارضایتی شما از زندگی شده است.


متقاعد کردن همسر با دلایل منطقی

اگر به این نتیجه رسیده‌اید که هزینه‌های زندگیتان با یک شیفت کار کردن تأمین می‌شود، بهتر است به جای اطاعت بی‌چون و چرا، همسرتان را متقاعد کنید که به کار مضاعف نیازی ندارید و زمان بیشتری را صرف بودن در کنار خانواده کنید. همچنین همسرتان باید به این نکته توجه داشته باشد که درست نیست بدون هماهنگی با شما کمک مالی به فردی بکند و به او یادآوری کنید که این کار شما را آزرده خاطر می‌کند.


کمک به ترک اعتیاد برادر همسر

تأمین هزینه مواد برای فردی که مشکل اعتیاد دارد به هیچ عنوان خوبی و لطف به او محسوب نمی‌شود، بلکه به غرق شدن او در منجلاب اعتیاد کمک می‌کند. همسرتان اگر می‌خواهد مساعدتی به برادرش بکند بهتر است که به جای پول مواد، با موافقت شما هزینه درمان او را تأمین کند. بنابراین این پیشنهاد را به همسرتان بدهید تا این مشکل حل شود.

همچنین پیشنهاد می‌شود شما و همسرتان ضمن بهره‌گیری از یک مشاور خانواده در کارگاه‌ها و کلاس‌هایی که در خصوص مهارت‌های زندگی و ارتباطی تشکیل می‌شود، شرکت کنید تا بتوانید ارتباط بهتری با یکدیگر برقرار کنید. (حسین محرابی - کار‌شناس ارشد روان‌شناسی)


ادامه مطلب ...