مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

نخستین روز مدرسه چطور گذشت؟ پدرم مادرم را کشت!

جام جم سرا: مرد که زیرچشمی همسرش را تعقیب می‌کرد، ناگهان از جا برخاست و به داخل اتاق رفت. سروصدا و فریادهای دلخراش آن‌ها، دخترک را نگران کرده بود. او که فکر می‌کرد پدر و مادرش مانند همیشه در حال دعوا هستند، کنار در اتاق رفت اما جرات نداشت در را باز کند. اضطراب و وحشت در چشمان دخترک موج می‌زد که ناگهان مرد هراسان و خون آلود از اتاق بیرون آمد و پا به فرار گذاشت.

دختر ۷ساله با مشاهده این وضعیت به سمت اتاق دوید اما با صحنه دلخراشی روبه رو شد مادرش غرق درخون در کنار تختخواب افتاده بود. او وحشت زده جیغ کشید و در حالی که پا‌هایش خون آلود شده بود، گریه کنان از در حیاط بیرون رفت. او با پاهای خونین درکوچه می‌دوید تا به در منزل شاگرد مادرش رسید و هق هق کنان ماجرای دعوا و قتل مادرش را برای شاگرد آرایشگاه مادرش بازگو کرد.

بر اساس گزارش خبرآنلاین به نقل از خراسان، لحظاتی بعد همسایگان که با فریادهای دخترک در جریان موضوع قرار گرفته بودند، با پلیس تماس گرفتند و بدین ترتیب یک پرونده جنایی دیگر مقابل قاضی ویژه قتل عمد گشوده شد. عقربه‌های ساعت ۲۲:۲۰ را نشان می‌داد که قاضی سید جواد حسینی و عوامل بررسی صحنه جرم و کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی عازم محل وقوع قتل در منطقه گلشهر مشهد شدند. همزمان با آغاز تحقیقات قضایی و اظهارات دختر خردسال، «قاضی حسینی» دستور شناسایی مخفیگاه و دستگیری همسر مقتول را صادر کرد.

نتایج بررسی‌ها نشان می‌داد زن جوان با وارد آمدن ۲۵ ضربه کارد که بیشتر آن‌ها به نقاط گردن و پهلوی او اصابت کرده بود، به قتل رسیده است.

پس از انجام تحقیقات مقدماتی در محل جنایت و کشف آلت قتاله، ماموران انتظامی موفق شدند مخفیگاه متهم فراری را شناسایی و ۲ ساعت بعد او را دستگیر کنند. مرد ۳۵ساله که شبانه توسط قاضی حسینی مورد بازجویی قرار گرفت، ضمن اعتراف صریح به قتل همسرش گفت: ۱۰سال قبل از همسر اولم جدا شدم که از او یک پسر ۱۶ساله دارم. یک سال بعد هم با این زن (مقتول) ازدواج کردم. اما به او سوء ظن داشتم وقتی او وارد اتاق خواب شد، احساس کردم با فرد دیگری صحبت می‌کند که من هم وارد اتاق شدم و او را کشتم!

متهم این پرونده جنایی پس از اعتراف به قتل همسرش، با صدور دستور بازداشت موقت از سوی مقام قضایی در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت تا زوایای پنهان این پرونده جنایی نیز افشا شود.

به گزارش جام جم سرا، دختر ۷ساله مقتول که شاهد این جنایت هولناک بود و در گوشه‌ای از منزل اشک می‌ریخت، با سادگی کودکانه خود خطاب به قاضی ویژه قتل عمد گفت: حاج آقا اجازه می‌دهید من کیفم را بردارم چون فردا می‌خواهم به مدرسه بروم وگرنه خانم معلم ناراحت می‌شود!


ادامه مطلب ...

مادرم دوست ندارد به همسرم محبت کنم

جام جم سرا: اولین قدم برای ازدواج رسیدن به بلوغ فکری است. در حال حاضر شما ۲۷ ساله هستید و اینکه ادعا کرده‌اید با اجبار مادرتان ازدواج کرده‌اید، نشاندهنده یک نکته مهم است. اینکه شما نتوانسته‌اید مادرتان را از تصمیمش یعنی «داماد کردن اجباری شما» منصرف کنید. ممکن است شما هم در این زمینه مقصر باشید. بنابراین قبل از اینکه مادرتان را مقصر بدانیم، به نظر می‌رسد شما هنوز خیلی رشد یافته نیستید چون اگر رشد یافته بودید، تن به ازدواج اجباری نمی‌دادید و در عین رعایت احترام مادرتان، او را از تصمیم‌اش منصرف می‌کردید.


مداخله والدین به خاطر نداشتن توانمندی

از بحث اجباری بودن ازدواجتان که بگذریم، ظاهراً مشکل دیگر شما دخالت‌های بی‌جای مادرتان است. توجه داشته باشید که ممکن است شما با رفتار‌هایتان، باعث شده باشید مادرتان در زندگی شما دخالت کند. معمولا اگر زن و شوهری در مدیریت زندگیشان توانمند باشند، خانواده‌ها در زندگیشان نظر نخواهند داد. اصولا مداخله زمانی اتفاق می‌افتد که خانواده‌ای توانمندی‌های فرزند خود را باور نداشته باشند و فرزندشان نتوانسته باشد با رفتار‌هایش ابراز وجود کند.
در ادامه چند نشانه رشد یافتگی بیان می‌شود که باید وجود یا نبود آن‌ها را در خودتان بررسی کنید.


مشکلاتتان را خودتان حل کنید

زن و شوهر بعد از ازدواج، باید بتوانند مشکلاتشان را با یکدیگر حل کنند و برای هر مشکل کوچکی از والدینشان کمک نخواهند. وقتی شما برای هر ناراحتی کوچکی در زندگی، والدینتان را درگیر می‌کنید باید آماده نظر دادن آن‌ها باشید. به طور طبیعی آن‌ها تلاش می‌کنند شما را راهنمایی کنند، اما شما گفته‌های آن‌ها را دخالت می‌دانید. به نظر می‌رسد شما و همسرتان بعد از ازدواج با یکدیگر «ما» نشده‌اید. شما باید توانایی این را داشته باشید که با همسرتان یکی شوید و اطرافیان را هم متوجه این قضیه بکنید. اگر درباره رفتارهای مادرتان با همسرتان هم صحبت بکنید شاید بتوانید راه حلی بیابید تا حساسیت‌های مادرتان را کاهش دهید.


اضطراب جدایی از پسر

علاوه بر این، ممکن است مادرتان دچار اضطراب جدایی از شما شده باشد. اینکه گفته‌اید مادرتان از ابراز علاقه شما به همسرتان ناراحت می‌شود و دوست ندارد با او بیرون بروید، ممکن است نشان دهنده این اختلال در مادرتان باشد. اضطراب جدایی در مواردی پیش می‌آید که مادر احساس می‌کند، عروس پسرش را از او گرفته است. چنین مادری به خاطر این اضطراب تلاش می‌کند تا پسرش بیشتر در کنار او باشد و برنامه‌های پسرش برای بودن در کنار همسرش را مختل می‌کند.


تغییر شناخت مادر

اگر احساس می‌کنید مادرتان چنین مشکلی دارد، باید حتما برای درمان به مشاور مجرب مراجعه کنید. با این حال، دادن اطمینان به مادرتان که از زندگی فعلیتان راضی هستید و همسرتان زندگی شما را در دست نگرفته است، باعث می‌شود حساسیت‌های مادرتان نسبت به شما کاهش یابد. همچنین با مادرتان صحبت کنید و به او بگویید که همیشه در قلب شما جای دارد و هیچ فردی نمی‌تواند جای علاقه مادری را در دل شما بگیرد. بنابراین شما باید تلاش کنید که شناخت مادرتان را نسبت به خود و همسرتان تغییر دهید. (عبدالحسین ترابیان - کار‌شناس و مشاور خانواده/خراسان)


ادامه مطلب ...

مادرم با من مثل غریبه‌ها رفتار می‌کند

پاسخ مشاور: برای تحلیل این موضوع، باید بدانیم که آیا شما این مسئله را بتازگی احساس کرده‌اید یا این احساس از قبل هم وجود داشته؟ یعنی شما از کودکی حس می‌کردید که مادرتان توجهی به شما ندارد یا این موضوع به سال‌های اخیر بازمی گردد؟ با این حال، در ادامه هر دو منظر را به طور مختصر بررسی می‌کنیم تا بنوعی راهنمایتان باشد.


حس جدیدی به نام غریبگی

اگر به تازگی حس غریبگی به شما دست داده، این موضوع به دلیل برهه سنیتان است. از آنجا که نزدیک به سن نوجوانی هستید و نوجوانان اغلب خود را باهوش‌تر از والدین می‌دانند و تصور می‌کنند که در بسیاری زمینه‌ها حق با آن‌هاست و سطح انتظارات بالایی دارند، برای رسیدن به یک ثبات و استقلال فکری، بیشتر در حال بحث و جدال با آن‌ها هستند.
فرد در نوجوانی برای اینکه احساس کند با پدر و مادرش ارتباط دارد و مورد محبت آن هاست، باید مدتی از وقت خود را با آن‌ها بگذراند. همچنین اگر والدین می‌خواهند نوجوانشان احساس محبت کند، باید مدتی از وقت خود را به او اختصاص دهند؛ چرا که نوجوان دوست دارد والدینش او را بپذیرند و حمایت کنند. لذا بهتر است با مادرتان صحبت کنید و به جای «تو من را دوست نداری و من برایت غریبه هستم» به او بگویید «درگذشته به من بیشتر توجه می‌کردی و کارهای خوبم را بیشتر می‌دیدی».
رفتارهایی را که انتظار دارید مادرتان برای شما انجام دهد مطرح کنید یا رفتارهایی را که بتازگی انجام می‌دهد و باعث شده شما حس دوری کنید با او در میان بگذارید.


غریبگی؛ حسی دیرینه

چنانچه حس غریبگی را از بچگی داشته و همچنان نیز دارید، این مسئله به دلیل تفاوت بین زبان عشق شما و مادرتان رخ داده است. در واقع مادرتان به شما محبت می‌کند اما به زبان (سبک یا روش) خودش؛ در نتیجه محبتش آن طور که شما انتظار دارید نیست و برای همین حس غریبگی می‌کنید.
با توجه به اینکه گفته‌اید دوست دارید از شما تعریف کنند، احتمالاً زبان عشق شما کلام تاییدآمیز است؛ یعنی زمانی احساس می‌کنید که به شما عشق و محبت نشان داده شده که به صورت کلامی از شما تعریف کنند، کارهایتان دیده شود و مورد تشویق قرار بگیرید؛ وقتی این اتفاق به هر دلیلی نیفتد، حس می‌کنید که محیط سرد است و حس غریبه بودن می‌کنید.
برای ابراز عشق، زبان‌های دیگری نیز وجود دارد که احتمالاً مادرتان به یکی از آن‌ها ابراز عشق می‌کند و اگر به رفتارهای او دقت کنید، میزان عشقش را به خودتان متوجه می‌شوید.
نمونه‌هایی از این نوع محبت و عشق را در ادامه ذکر می‌کنیم.

خدمت کردن:
وقتی در حال مطالعه هستید، مادرتان برای شما آبمیوه یا خوراکی می‌آورد، اتاق شما را مرتب می‌کند، لباس‌های شما را می‌شوید، آشپزی می‌کند و....
وقت گذاشتن برای یکدیگر:
این موضوع زمانی اتفاق می‌افتد که مادرتان با شما گفت‌و‌گو می‌کند، از اتفاقات مدرسه سوال می‌کند، شما را برای خرید همراهی می‌کند و یا وقتی که در حال تماشای فیلم هستید یا بازی می‌کنید، در کنار شما می‌نشیند و....
هدیه دادن:
اگر مادرتان به مناسبت‌های متفاوت یا به دلیل کسب نمره خوب یا رتبه عالی برای شما هدیه‌ای می‌خرد یا وسایلی می‌خرد که مورد علاقه‌تان است در واقع در حال ابراز عشق به شماست.
تماس فیزیکی:
اگر زمانی که موفقیتی به دست می‌آورید، مادرتان دست شما را می‌گیرد یا با دست به پشت شما می‌زند، به استقبال شما می‌آید و شما را در آغوش می‌گیرد و مانند اینها، در واقع در حال ابراز محبت و بیان عشق و توجه خود به شماست.


این گونه موارد یا رفتارهای مشابه که با اندکی دقت در رفتار مادرتان قابل مشاهده است، روش‌هایی برای بیان عشق مادرتان به شما و نشان دادن میزان اهمیت شما برای اوست. چنانچه احساس کردید در شناخت زبان عشق همدیگر مشکل دارید، می‌توانید از مشاوره حضوری برای برطرف کردن حس غریبگی خود کمک بگیرید. (راهله فارسی - کار‌شناس ارشد مشاوره/ خراسان)


*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر می‌شود.

920


ادامه مطلب ...

دختری را پسندیده‌ام اما مادرم مخالفت می‌کند

پاسخ مشاور: هر انسانی در طول عمرش سه انتخاب مهم دارد: انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب شغل مناسب و انتخاب همسر مطلوب. از این میان، حساسترین، دقیق‌ترین و ظریف‌ترین این انتخاب‌ها انتخاب همسر است.
شما درباره هویت شغلی و استقلال اقتصادی- اجتماعی و وضعیت درآمدتان صحبتی نکرده‌اید ولی در عین حال توجهتان را به نکاتی معطوف می‌دارم که بتوانید تصمیم بهتری بگیرید:


عشق را با میل و جذابیت اشتباه نگیرید

ممکن است بین دو نفر که همدیگر را دوست دارند جذابیت و تمایلی برای نزدیک شدن به هم ایجاد شده باشد، اما عشق مقوله مقدسی است که در طول زمان و طی فرآیند خاصی پس از احساس آرامش، امنیت، دل بستگی و دوست داشتن ایجاد می‌شود. بنابراین آنچه بین شما دو نفر اتفاق افتاده،‌‌ همان میل جذابیت یا کنجکاوی است.


هویت شغلی، قبل از ازدواج

اشاره‌ای به وضعیت شغلی خود نکرده‌اید در صورتی که هویت شغلی و استقلال مالی جایگاه بسیار مهمی در ازدواج موفق محسوب می‌شود. منظور از هویت شغلی داشتن درآمد بسیار عالی نیست، بلکه منظور این است که یک پسر جوان در آستانه ازدواج به یک جایگاه اقتصادی و درآمدی مناسب نایل آمده باشد تا بتواند در ادامه مسیر با تشکیل خانواده و تقویت تعهد و مسئولیت پذیری اجتماعی به اهداف زندگی‌اش برسد.


سن مناسب ازدواج

براساس تحقیقات علمی، سن مناسب ازدواج برای دختران ۲۰ تا ۲۵ و برای پسران ۲۰ تا ۳۰ سال است اما از سن شناسنامه‌ای که بگذریم در نظر داشتن سن روانی، سن اجتماعی، سن عقلانی و سن عاطفی، نیز برای ازدواج مهم است و باید مطمئن شویم که خودمان و طرف مقابلمان از سنین مناسب ازدواج موفق برخوردار هستیم.
همچنین برخورداری از هوشمندی، قدرت مسئولیت پذیری اجتماعی، تعهد، سلامت روانی، تعادل عاطفی، سلامت و پاکی نفس نیز از ویژگی‌های مهم برای ازدواج و همسر مطلوب بودن محسوب می‌شود.
اگر از شرایطی که عنوان شد اطمینان کامل دارید و تصور می‌کنید حالا وقت ازدواجتان است، موضوع را با یکی از افراد صاحب نفوذ خانواده برای میانجی‌گری بین شما و مادرتان در میان بگذارید تا مادرتان برای خواستگاری از آن دختر اقدام کند. البته باید دلایل مخالفت مادرتان را نیز بی‌طرفانه شنید و بررسی کرد. پس از انجام مراحل خواستگاری، از بررسی و تحقیق از طرف مقابل نیز غافل نشوید و با کمک یک مشاور قبل از ازدواج شرایط هر دو نفرتان را ارزیابی کنید. (محمدباقر ذبیحی - کار‌شناس ارشد روان شناسی/ خراسان)


*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر می‌شود.


ادامه مطلب ...

خیلی مشکوکم: تازگی‌ها مادرم رفتارهای عجیبی دارد!

پاسخ مشاور: همان طور که می‌دانید، قدرت تفکر به عنوان یکی از ویژگی‌های متمایزکننده انسان از دیگر موجودات زنده به شمار می‌رود و شکل‌گیری و تکوین آن در همه انسان‌ها با یکدیگر تفاوت دارد. تفکر، نیروی مثبت و سازنده است، اما ممکن است مانند هر سیستم دیگری در بدن دچار اختلال و بیماری شود. بالطبع به علت قدرت و نفوذ اندیشه و فکر در زندگی، اختلال در آن اثری مخرب در زندگی افراد خواهد داشت.


کدام تفکر، کدام اختلال؟

تفکر به ۲ بخش تقسیم می‌شود؛ یکی شکل ظاهری تفکر یا در حقیقت روش بیان فکر و دیگری محتویات تفکر است که هرکدام از آن‌ها ممکن است دچار اختلال شوند.


از مهم‌ترین اختلال‌های تفکر می‌توان به حاشیه‌پردازی در ذکر جزئیات بی‌اهمیت، نپرداختن به فکر اصلی و پرش افکار از یک موضوع به موضوع دیگر اشاره کرد. این اختلال‌ها ممکن است در حالت عادی در بسیاری از انسان‌ها دیده شود، اما معمولاً درجه‌های شدید آن در بیماری‌های مهم روان پزشکی مثل شیدایی یا افسردگی شدید است که زندگی انسان را تحت الشعاع قرار می‌دهد.
آنچه به عنوان اختلال در تفکر شناخته می‌شود مربوط به محتوای فکر است و طیف وسیعی از اختلال‌ها از افکار منفی گرفته، تا وسواس‌های فکری و هذیان‌های مختلف را دربرمی گیرد.


کمک گرفتن از روان‌پزشک

با توجه به توصیف‌هایی که از رفتارهای مادرتان ارائه کرده‌اید، فقط می‌توان به بیان کلیات در این باره بسنده کرد. بخصوص آنکه اطلاعات مهم دیگری مانند سن مادرتان، سابقه بیماری‌های روانی، وجود مشکلات خانوادگی و... نیز مشخص نیست. لذا پیشنهاد می‌شود قبل از هر تشخیصی و قبل از در پیش گرفتن هر نوع رفتاری، مادرتان را به یک روانپزشک نشان دهید و این مطلب را به مادرتان القا کنید که روان‌شناس و روانپزشک مختص بیماران روانی نیست و هرکسی در اثر فشارهای زندگی ممکن است نیاز به کمک گرفتن از روان‌شناس یا روانپزشک پیدا کند‌‌؛ چنان که یک بیمار قلبی هم بدون هیچ واهمه‌ای از متخصص قلب کمک می‌گیرد.
برای اینکه نگرانی مادرتان در این باره تشدید نشود سعی کنید دیگران بخصوص آن دسته از اقوام که مادرتان با آن‌ها رودربایستی دارد از این قضیه مطلع نشوند. همچنین در جلسات مشاوره به اتفاق یکدیگر حضور یابید. علاوه بر این، طوری هم وانمود نکنید که هیچ مشکلی متوجه رفتارهای شما نیست و این مادرتان است که همه رفتار‌هایش عجیب و غیرمنطقی است. (نسیم احمدی- کار‌شناس ارشد روان شناسی/ خراسان)


*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر می‌شود.


ادامه مطلب ...

لطفاً مادرم را «فیلتر» کنید!

به گزارش جام جم آنلاین ، روزنامه «ایران» آورده است: «مادرم معتاد تلگرام و اینستاگرام است. با زن‌های فامیل یک گروه تلگرامی دارند که شب و روز با هم در آنجا چت می‌کنند. هر بار که می‌خواهم با او حرف بزنم مدام به تلفن همراهش نگاه می‌کند و تنها با حرکات سر جملاتم را تأیید می‌کند. زمانی که در میان حرف‌هایم از او سؤال می‌کنم هاج و واج مرا نگاه می‌کند زیرا تمام مدت حواسش به گوشی‌اش بوده و حتی کلمه‌ای از حرف‌هایم را نفهمیده است.» این‌ها گله‌های دختر یکی از طرفداران پروپاقرص تلگرام است. هرچند که مادرش اعتقاد دارد حضورش در فضای مجازی لطمه‌ای به رابطه‌اش با فرزندانش نزده اما با هر کدام از بچه‌هایش که حرف می‌زنی آه از نهادشان بلند می‌شود.

ارتباط‌های دنیای واقعی به ته خط رسیده‌اند، آن هم با شعار دوری و دوستی. به طوری که 28 میلیون ایرانی شب و روزشان راصرف گشت‌زنی در تلگرام می‌کنند. این نرم‌افزار آنقدر در دل برخی‌ها جا باز کرده که خیلی‌ها حتی علاقه‌ای به دید و بازدید‌های خانوادگی ندارند. دلشان می‌خواهد یک گروه تلگرامی خانوادگی داشته باشند تا خبری از دید و بازدید‌های خانوادگی نباشد. وقت گذرانی در این شبکه‌ها آنقدر وسوسه‌انگیز شده که برخی از مادران حتی بدون در نظر گرفتن عواقب این کار مدت‌های طولانی را صرف گشت‌زنی در سایت‌های مجازی می‌کنند و شاید حتی فرصتی در نیمه‌های شب هم پیدا نشود که پای درد دل فرزندان خود بنشینند.

اما در این میان مادرانی هم هستند که وابستگی چندانی به استفاده از شبکه‌های مجازی ندارند. سپیده مادری است که بودن یا نبودن گوشی همراهش برایش تفاوت چندانی ندارد. هرچند که امید پسر بزرگ او از کم بودن فعالیت مادرش در فضای مجازی گله‌مند است و می‌خواهد او کمی در فضای مجازی سرگرم باشد تا کمتر در طول روز پاپیچش شود: «مادرم اغلب درگیر رسیدگی به من و برادرم است. دائم نگران می‌شود و روزی چند بار به من زنگ می‌زند ولی مادران دوست‌های من آنقدر سرگرم تلگرام و اینستاگرام هستند که حتی روزی یک بار هم با آنها تماس نمی‌گیرند.»

اعتیاد به فضای مجازی تا مرز دیوانگی

«یک روز اگر گوشی‌ام کنارم نباشد، دیوانه می‌شوم» این‌ها حرف‌های سارا مادر یک دختر 16 ساله است: «در گذشته بیشتر با دخترم بیرون می‌رفتیم و با هم وقت می‌گذراندیم اما حالا او هم بیشتر دوست دارد در اتاقش با گوشی همراهش سرگرم باشد تا اینکه با هم برای تماشای یک فیلم به سینما برویم.»

مادر الناز هم طرفدار ثابت صفحه‌های اینستاگرامی است. کار صبح تا شب او تنها باز کردن صفحات سلبیریتی‌های دنیاست تا با تقلید از آنها دریچه‌ای به دنیای مد باز کند. وقتی از الناز می‌پرسی که آیا فعالیت مادرت باعث کم توجهی به تو شده است، پاسخ جالبی می‌دهد: «وقتی از خانه به دانشگاه می‌روم تمام مدت نگران هستم، زیرا مادرم از وقتی اینستاگرام را در گوشی‌اش نصب کرده گاهی یادش می‌رود که برادر کوچکم، گرسنه است و باید به او شیر بدهد.»

احوال‌پرسی‌های استیکری

فرستادن شکلک‌های مختلف و احوال‌پرسی‌های استیکری کار هر روز کاربران تلگرامی است. دنیای مجازی آنقدر گسترش پیدا کرده که حتی راه ارتباط‌های واقعی را هم مسدود کرده، به طوری که حتی زمانی که در یک جمع خانوادگی قرار می‌گیری همه مشغول استفاده از گوشی همراهشان هستند.

آن طور که دکتر مصطفی آب روشن در گفت‌و‌گو با «ایران»، می‌گوید: «وابستگی به شبکه‌های مجازی یک اصل فراگیر است. این شبکه‌ها یکی از مهم‌ترین ابزارهای نوین ارتباطی محسوب می‌شوند و در زندگی فردی و اجتماعی ما ایرانی‌ها جایگاه ویژه‌ای پیدا کرده‌اند. بنابراین به نظر می‌رسد دنیای مجازی جزو جدا نشدنی مناسبات روز مره افراد قرار گرفته است.»

این جامعه شناس در ادامه بیان می‌کند: «اغلب در میهمانی‌های خانوادگی و دوستانه مشاهده می‌کنیم که همه در گیر تلفن همراهشان هستند و برخی از نوجوانان به جای ارتباط کلامی با همسالان خود، متأسفانه از طریق شبکه‌های اجتماعی یا تلگرام با یکدیگر صحبت می‌کنند، یعنی شخص در میان اعضای خانواده حضور دارد ولی دیواری شیشه‌ای به دور خود کشیده و با اطرافیان ارتباط مؤثری ندارد.»

بچه‌ها می‌بینند پس یاد می‌گیرند

دختر شما هم کفش‌های پاشنه بلندتون رو به پا می‌کنه و کیف شما رو بر میداره تا خاله بازی کنه؟، پسر بچه تون رو دیدین که مثل شما راه بره و ادای سیگار کشیدن شما رو دربیاره؟ تا حالا به بازی کردن دختر تون با عروسک هاش دقت کردین؟

برای یادآوری نقش والدین در رفتارهای کودکان می‌توان این سؤال‌ها را از آنها پرسید تا به آنها یادآوری کرد که والدین نخستین الگوی کودکان هستنند. به طوری که حتی روانشناسان هم اعتقاد دارند که رفتار والدین تأثیر بسزایی در رفتارهای آینده فرزندان آنها دارد.

دکتر آب روشن هم با تأیید این موضوع می‌گوید: الگوهای رفتاری فرزندان، وابستگی مستقیمی به رفتارهای مادران دارد لذا نخستین قدم به سوی انحراف از هنجارهای اجتماعی زمانی آغاز می‌شود که فرزند از حیطه نظارت والدین خارج شود. در واقع مشاهده می‌کنیم که در خلأ الگوهای رفتاری شایسته، فضای مجازی در اجتماعی کردن فرزند پر رنگ می‌شود.

او در ادامه بیان می‌کند: به عبارتی می‌توان این قاعده را در حکم یک کفه ترازو در نظر گرفت که یک سوی آن والدین هستند و از سوی دیگر عوامل بیرونی مانند شبکه‌های اجتماعی که به نوعی فرزندان را اجتماعی می‌کنند. لذا در نبود الگوهای تربیتی، آموزشی و رفتاری شایسته در نظام خانواده شاهد فرزندانی خواهیم بود که با ما بیگانه هستند. یعنی ظاهر فیزیولوژیکی‌شان به ما شبیه است اما از لحاظ تفکر، عقیده و سبک زندگی با ما متفاوت هستند. به گفته آب روشن، زمانی که مادر درگیر استفاده از فضای مجازی است به طور ناخواسته فرزند را در مسیری قرار می‌دهد که از سوی دیگران جامعه پذیر می‌شود یعنی هنجارها، الگوها و باورهای محیط اجتماعی درونی و تبدیل به رفتار خواهد شد.

جامعه تلگرامی جامعه منزوی

تحقیقات مؤسسه افکار سنجی دانشجویان ایران هم نشان می‌دهد که از هر ۱۰۰ مرد ایرانی ۵۵ نفر و از هر ۱۰۰ زن ایرانی ۵۱ نفر عضو شبکه‌های اجتماعی هستند. یکی از آسیب‌هایی که در اثر استفاده مدام از فضای مجازی ایجاد می‌شود، منزوی شدن و عدم اعتماد به نفس است که تداوم این مشکلات در آینده می‌تواند خطرآفرین باشد.

آب روشن هم به این موضوع تأکید کرده و بیان می‌کند:«زمانی که افراد ترجیح می‌دهند با دوستان خود از طریق شبکه‌های اجتماعی ارتباط داشته باشند و تمایلی به ملاقات‌های حضوری احساس نمی‌شود، به مرور برقراری اینگونه ارتباطات تلگرامی و غیر مستقیم، اعتماد به نفس آنان را کاهش داده و مشاهده می‌کنیم که مهارت‌های ارتباطی برای حضور در محیط‌های اجتماعی به شدت تضعیف می‌شود.»

او با اشاره بر اینکه تداوم استفاده از فضای مجازی ارزش‌های خانوادگی را سست می‌کند، می‌گوید: ما با نوعی از اولویت بخشی به دنیای مجازی روبه‌رو هستیم زیرا فرد در جمع خانوادگی بیشترین وقتش را با تلگرام سپری می‌کند که این به این معنی است که خانواده از اولویت کمتری برخوردار است و شخص به افرادی که در جمع خانوادگی حضور ندارد اولویت بیشتری می‌بخشد و این اولویت بخشی به سمبل‌ها (sticker) و اپلیکیشن‌های ارتباطی جهت ابراز عقیده و احساسات در مناسبات ارتباطی باعث می‌شود که شخص در مهارت‌های ارتباطی دچار مشکل شود.

آب روشن اعتقاد دارد، یکی از عواملی که به روند استفاده گسترده کودکان و نوجوانان از تلفن همراه دامن می‌زند چشم و هم چشمی خانواده‌هاست. به طوری که والدین تمایل ندارند که فرزندشان نسبت به بچه‌های فامیل یا همکلاسی‌هایش که از تلفن همراه‌های پیشرفته استفاده می‌کند کم بیاورد زیرا نداشتن گوشی را به منزله تنزل شخصیت و پایگاه اجتماعی پایین تلقی کرده سعی می‌کنند با خرید گوشی گرانقیمت برای فرزندشان، از این سرخوردگی و احساس ناکامی جلوگیری کنند در حالی که داشتن تلفن همراه‌های پیشرفته برای فرزندان نه تنها ضروری نیست بلکه آسیب‌های روانی و اختلالات ارتباطی شدیدی را برای فرزندان به ارمغان می‌آورد.

این جامعه‌شناس با تأکید بر اینکه شبکه‌های اجتماعی یا امواج ماهواره‌ای از عوامل بسیار مؤثر در اجتماعی کردن فرزندان هستند، می‌گوید: متأسفانه خود والدین بخصوص مادران در موارد زیادی متأثر از این روند تغییرات قرار گرفته و به نوعی جزو آسیب‌های جامعه هستند و به جای اینکه راه حلی برای نابسامانی‌های ذهنی و وابستگی‌های بیمارگونه فرزند‌شان ارائه دهند متأسفانه خودشان نیز بخشی از صورت مسأله محسوب می‌شوند.


ادامه مطلب ...

پدرم با دخترخاله‌ام رابطه نامشروع داشت مادرم خودسوزی کرد من ایدز گرفتم!

پدرم با دخترخاله‌ام رابطه نامشروع داشت/ مادرم خودسوزی کرد/ من ایدز گرفتم!

دیگه حرفاتو باور نمی کنم “آرش”! تو یه دروغگوی تمام عیاری، تو یه بیماری، می فهمی! عقدّه داری که دیگران بهت توجّه کنند وآن وقت تو لذّت بری! هر وقت بهت گفتم برخی از دوستان و بستگانم تو رو با یه زن یا دختر جوون، درکافی شاپ و جاهای دیگه دیدن، قشقرقی به پا کردی و گفتی نه! همچین چیزی امکان نداره! اونایی که این حرفا رو بهت می زنند، چشم دیدن خوشبختی ما رو ندارند و برای همین این حرفا رو می زنند!

همسر روشنفکر مشاوره ازدواج شوهر عاشق زن جوان مطلقه رابطه نامشروع جنسی رابطه جنسی با دوست دختر دوست پسر یابی دختر فراری دختر ایدزی داستان واقعی داستان عشقی خودسوزی جلوگیری از ایدز تجاوز به دوست دختر بهترین شوهر ازدواج عاشقانه

به تماس های تلفنی وقت و بی وقتت با دیگران مشکوک شدم، اعتراض کردم اما به گونه ای باهام برخورد کردی که دیگه جرات نکردم درباره ش حرفی بزنم. من چهارده سال تو خونه تو، همه رفتارها واعمال تو رو دیده و تنها تحمّلت کردم.

تو شوهر من بودی  و من  با بی غیرتی تمام، همه چیزایی که دیگران درباره تو می گفتند رو نشنیده می گرفتم، امّا این بار خودم دیدمت، با چشمای خودم! این بار نمی تونی انکار کنی و بگی من نبودم. خودم دیدمت که ” گلی” رو سوار ماشینت کرده بودی و با هم می گفتید و می خندیدید! دیگه نمی تونم آرش! دیگه نمی تونم به این وضع ادامه بدم، من طلاق می خوام!

پدرم با حالتی عصبی، گفت: ” طلاق می خوای؟! پس اون همه عاشقی ها و دوستت دارم گفتن هات دروغ بود، آره؟! طلاق می خوای؟! دیر یادت افتاده جونم، بعد از چهارده سال زندگی، طلاقت بدم که چی بشه؟!”

مادرم همچون اسپند روی آتیش، گفت: ” طلاقم بده و برو با گلی ازدواج کن! می دونی آرش، من یه دختر بچّه دبیرستانی بودم که  تو سر راهم قرار گرفتی و آن قدر چونان عاشقان سینه چاک، از عشق و عاشقی گفتی که خام شده و تحت تاثیر قرار گرفته و حرفات رو باور کردم، من به خاطر رسیدن به تو بر خلاف میل باطنی، به خانواده ام پشت کرده و متاسفانه همون یکی، دوسال بعد از ازدواج، به حرف پدرهمیشه خیر خواه و مهربانم رسیدم که دلسوزانه به من می گفت:” نگاه به خوشگلی و قد و قامت آرش نکن! نگاه نکن که از دولتی سر پدرش شرکت داره و وضع مالیش خوبه! آرش مرد زندگی نیست، دخترم!

من به حرف پدرم رسیدم، امّا اون وقت دیگه دیر شده بود و متاسفانه ازت یه بچّه داشتم و فقط به خاطر دخترم کتایون تو این خونه موندم! موندم و عکس و نامه های عاشقانه دخترای جوون رو از جیب کتت پیدا کردم! موندم و جواب تلفن هایی رو دادم که تا من بر می داشتم و می گفتم الو، قطع می کردند!

موندم و از در و همسایه ها شنیدم که آرش خان، دوست دختر جدید پیدا کرده است! من همه اینا رو به خاطر کتایون تحمّل کردم، اما دیگه نمی تونم. آرش، گلی دختر خواهر منه! تو با دختر خواهر مطلقه من رابطه برقرار کردی  و آن وقت انتظار داری که به روی خودم نیارم؟!

می دونی البتّه خیلی هم خوب شد که گلی رو انتخاب کردی، چون اون مثل من و افراد دیگه نیست که سریع، رام حرفات شده و به آسونی فریب تورو بخوره! گلی پس از این که شوهر اوّلش رو حسابی دوشید، ازش طلاق گرفت! همه فامیل می دونند که گلی یک زن درست و حسابی نیست و به همین خاطر خواهرم هم بنده خدا از این که دختری مثل گلی داره، بسیار خجالت می کشه. خوب شد، خیلی خوب شد، خلایق هرچه لایق! حالا گلی یک پدری از روزگارت در میاره که اون سرش ناپیدا…”

پدر با شنیدن حرف های مامان، ناگهان از کوره در رفت  و به سمت مادر یورش برد و بعد از سیلی محکمی که به صورتش نواخت، چند بار پشت سر هم فریاد زد: ” خفه شو… خفه شو…” مادر که شاید انتظار چنین حرکتی را نداشت، چند ثانیه غضب آلود به پدر خیره شد و سپس با غیض آب دهانش را به صورت پدر پرتاب کرد و گفت: ” خیلی پستی آرش، تو یه حیوونی!” و پدر برای این که دعوایشان بیشتر از این ادامه پیدا نکند و همسایه ها سرو صدایشان را نشوند، کتش را برداشت و از خانه بیرون رفت.

من آن روزها سیزده سال بیشتر نداشته و در حالی که از شدت اضطراب ناخن هایم را می جویدم، به دعوای آن دو خیره شده بودم.

با همان سن و سال کمی که داشتم، خوب می دانستم این پدر است که مادر را آزار می دهد. همه چیز زندگی مان عالی بود، ماشین مدل بالا، آپارتمان، ویلای شمال و بهترین امکانات را داشتیم، امّا چه سود که دلمان خوش نبود! از وقتی یادم می آید همیشه ایّام، چشمان مادر را خیس، قرمز ، متورّم  و اشک آلود دیده بودم.

او به قول خودش تاوان عشق خود به پدر را پس می داد و به خاطر من، چاره یی جز سوختن و ساختن نداشت. راستش گاهی از این حرف مادرم که می گفت: ” مادرجان ، اگه تو نبودی من تا حالا صد باراز بابات طلاق گرفته بودم.” به شدت افسرده و غمگین شده و آرزو می کردم که ای کاش من هیچ وقت به دنیا نیامده بودم تا مادرم هرگزدرزندگی خود، اینچین مجبور به عذاب کشیدن نمی شد!

فردای همان شب بود که خاله- مادر گلی- گریه کنان به خانه مان آمد و به مادر گفت:” به خدا شرمنده تم آبجی. من اصلا فکر نمی کردم گلی بخواد قاپ شوهر تو رو بدزده!” و مادر در حالی که مانتوی خود را می پوشید، گفت:” خواهر جان، مقصر گلی نیست، مقصر شوهر نامرد منه! چندان مهم نیست چون آرش خیلی قبل تر از اینها برام مرده بود!”

مادر همان روز درخواست طلاق داد و وقتی پدر به خانه آمد به او گفت: ” من امروز رفتم دادگاه آرش، چاره ایی ندارم جز این که اینجا بمونم تا نوبت دادگاهمون بشه!” و پدرکه انگار در این سالها جز صبوری از مادر چیزی ندیده بود گفت: ” من طلاقت نمی دم. این پنبه رو از گوشت در بیارعزیزم، من طلاقت نمی دم! آره حق با توئه، من گلی رو دوست داشته و به عقد موقّت خودم درآورده ام امّا او هیچ وقت نمی تونه جای تو رو برام پر کنه، تو زن خونه منی و من هیچ وقت از تو جدا نخواهم شد!”

دادگاه رفتن های پدر و مادر چند ماهی کش و قوس پیدا کرد و از آنجایی که مادر نتوانست پدر را متّهم کند، رای طلاق صادر نشد امّا ای کاش پدر، مادر را طلاق می داد تا آن اتفاق نمی افتاد! چون مادرم ناباورانه صبرش لبریز شد ودر روزی از روزها، هنگامی که کسی در خانه نبود، در حیاط خانه پیت بنزین را روی خودش خالی کرده و کبریت را کشیده و جرقه های کوچک کبریت، ناگهان تبدیل به کوهی از آتش شده و همه وجود مادرم را در برگرفت و تا پدر و همسایه ها بتونند به داد مادر مهربان و مظلوم برسند، او سوخت و جا در جا، مرد و برای همیشه ایّام، دختر دلبندش را در برزخی از مشکلات تنها گذاشت.

من هرچند کوچک بودم امّا پیوسته خود را در مرگ مادرم مقصر دانسته و پیوسته شب و روز گریه می کردم. بعد از فوت مادر دیگر هرگز به مدرسه نرفته و خود را به تمامی در خانه حبس کردم. بعد از چهلم مادر، پدرم گلی را به خانه آورد و از همان بدو ورودش به خانه، جنگ و جدل بین من و او آغاز شد.

گلی زن بی بند و باری بود و هر کاری دلش می خواست، آزادانه انجام می داد و برایم جای سوال داشت که چرا پدر هیچگاه به هیچ کدام از رفتارهای او اعتراض نمی کند!  گلی هر روز ساعت ها پای تلفن می نشست و با دوست پسرهایش صحبت کرده و هنگامی که من جریان را به پدرم می گفتم، پدرنه تنها به گلی چیزی نمی گفت، بلکه به حمایت از او من را نیز کتک زده و می گفت:” هرگز تو کاری که به تو مربوط نیست، دخالت نکن!”  البتّه پیدا بود که پدر حقّ هیچ گونه اعتراضی به گلی نداشت، چون او خودش هم مرد بی قید و بندی بود و قادر نبود گلی را از کاری که خودش انجام می داد، منع کند.

من همیشه از گلی متنفّر بوده و آنقدر در دو سالی که با هم زندگی کردیم، آزارش دادم که یک شب، وقتی که پدر به خانه آمد، گلی با گریه سوزناک به او گفت: “من دیگه نمی تونم  کتایون رو تحمل کنم!” شاید باورش سخت باشد امّا پدر بعد از شنیدن حرفهای گلی و در حالی که ساعت نه و نیم شب بود، به حمایت از همسر روشنفکرش! و برای تنبیه کردن من، مرا از خانه بیرون کرد!
او می دانست من جایی برای رفتن ندارم و تصوّر می کرد که بعد از چند ساعت پشت در ماندن، دوباره به خانه بازگشته و به دست و پای او و گلی می افتم که مرا ببخشند، امّا  من هرگز این کار را نکردم.

گرچه ترسی وحشتناک، سراسر وجودم را آکنده بود، امّا آوارگی را به دوباره رفتن نزد پدر و گلی ، ترجیح می دادم. بی هدف در خیابان ها درحال قدم زدن بوده و حتی یک هزار تومانی هم در جبیم نداشته و بسیار کوچکتر و بی تجربه تر از آن بودم که دانسته و درک کنم  که همان یک شب، در بیرون از خانه ماندن، ممکن است که چه بلاهایی بر سرم آورده و چگونه، به تمامی، زندگی ام را بر باد فنا داده و در منجّلاب نیستی غوطه ورم کند.

نیمه های شب شده بود و من همچنان در یکی از خیابان های خلوت شهر درحال پرسه زدن بودم که ماشین مدل بالایی جلوی پایم ترمز کرد. راننده خودرو، زن میان سالی با ظاهری آراسته بود که با لبخند مهربانش از من خواست که سوار ماشینش بشوم.

حسابی سردم شده و پاهایم به دلیل پیاده روری  بسیار،  درد گرفته بود. به زن بودن راننده اعتماد کرده و سوار ماشینش شدم. او که نامش “طوبی” بود، خیلی زود توانست اعتماد مرا جلب کند، به گونه ای که دیری نگذشت که من سفره دلم را نزدش گشوده و تمامی اسرار زندگیم را برایش بازگوکردم.

طوبی آن شب مرا به خانه اش برد و شام مفصّلی برایم آورد و یکی از اتاق های خانه اش را نیز برایم آماده کرد تا  در آن بخوابم. او بسیار با من مهربان بود و می گفت مرا مانند دختر خودش دوست دارد و من نیز فریب حرف ها و ظاهر مهربانش را خورده و همانجا در خانه اش مانده و استراحت کردم!

پس از چند روز میهمانی  و در خانه طوبی خوردن و خوابیدن، فهمیدم که اوضاع از چه قرار است و طوبی در ازای آن همه مهربانی چه انتظاراتی از من دارد. من کسی را نداشتم و دلم هم نمی خواست که هرگز، بار دیگر نزد بابا و گلی که مسبّب مرگ مادرم شده بودند، برگردم، به همین دلیل مجبور بودم همانجا نزد طوبی مانده و غلام حلقه به گوش او شده و هر کاری که از من بخواهد، بدون هیچ چون و چرایی، انجام بدهم!

او دخترهای زیادی همچون من را در اختیار داشت  و از این طریق توانسته بود که برای خود پول و پله ای بهم بزند. طوبی دخترانی چون من را به انجام کارهای نامشروع  و دلخواه خود، وا داشته و درازای انجام آن کارها، مبلغ ناچیزی به ما می داد.

دو سال از بودن من در خانه طوبی می گذشت که در یکی از همان روزها به دلیل ضعف و سستی بسیار به پزشک مراجعه و پس انجام آزمایشات گوناگون، ناباورانه دریافتم  که  در اثر روابط نامشروع،  به بیماری ایدز مبتلا و ویروس آن، وارد خونم شده است!

طوبی همان روز که نتیجه آزمایش من را دید، در کمال شگفتی، مرا از خانه اش بیرون انداخت و من باز هم بی سرپناه شدم. مانده بودم که چه کنم! از یک طرف بیماری و از طرفی دیگر نیز بار دیگر بی سر پناهی، گریبان گیرم شده بود! به همین دلیل بی هدف به سوی پارکی روانه شده و چند روزی در آنجا در کنار معتادان کارتن خواب، شبها را به صبح رساندم تا این که سرانجام با عشوه های هدفمند و پنهان کردن بیماریم، توانستم با فردی به نام اشکان که درکار خرید و فروش مواد مخدّر بود آشنا و دلش را بدست آورده و راهی خانه او بشوم.

من در راستای جلب کردن اعتماد بیش از حد اشکان از هیچ کاری دریغ نکرده و حتّی در پخش مواد مخدر در پارکهای مختلف نیز به او کمک کرده و گاهی هم نیزهمدم بساط او شده و با یکدیگر شروع به مصرف مواد می کردیم.

با مرور زمان اشکان بسیار به من وابسته شد ، تا جایی که بارها از من  خواست تا با او ازدواج کنم، من نیز داستان زندگیم را برای او تعریف کرده و به او گفتم که شرط ازدواج با من تنها این است که با هر ترفنّدی که شده با گلی که بسیار به خود مغرور است و همواره خود را انسان بسیار بی گناه  و پاکی نسبت به دیگران می داند، طرح دوستی ریخته و با بر قراری رابطه با او، باطن کثیفش را برای همگان آشکار کند، تا طبل رسوایی او در همه جانواخته شده و من نیزبتوانم انتقام خود را از او بگیرم.

اشکان که مصرف شیشه، دیگر هیچ اراده ای برای او باقی نگذاشته بود و چندان به عاقبت اعمالی که انجام می داد، هیچ توجّهی نداشت، بدون هیچ قیدّ و بندی، شرط من را پذیرفت و از آن جا که گلی همواره زنی بوالهوس و خیانتکار بود، توانست به راحتی او را فریب داده و با او روابط نامشروع بر قرار کند.

آری، سرانجام نقشه من عملی شده و پس از اندک زمانی، اشکان  و گلی  نیز از طریق من به بیماری ایدز مبتّلا شدند و من نیز که در اثر افکار و اعمال شیطانی افرادی به مانند آنها به چنین سرنوشت شومی دچار شده بودم، بسیار خوشحال از این بودم که سرانجام همانگونه که سالیان پیش، مادرم به پدرم درباره فاسد بودن گلی، هشدار داده بود، توانسته بودم سخن او را عملی کرده و به پدرم ثابت کنم که گلی زنی خیانتکار و فاسد است.

چندی نگذشت که اشکان به دلیل توّهم ناشی از مصرف بیش از حد شیشه، ناباورانه از بام ساختمانی چندین طبقه به پرواز درآمده و به ناگاه بر زمین حماقت های ناپایان خود فرود آمده و جان سپرد ، پدر سنگ دل نیز در برابر خیانت های پی درپی گلی، تاب نیاورده و پس از به قتل رساندن او با ضربات بی رحم چاقو، خود نیز خودکش کرد!

من نیز بی نصیب از اثر گناهان خود نمانده و همچنان با بیماری ایدز سوخته و ساخته و در کابوس های شبانه خود به سر می برم تا چه زمان ناقوس مرگ به صدا درآمده  و خزان من را نیز به مانند دیگران، بر فرازحسرت های همیشگی، طنین انداز نماید.

نظر کارشناس روانشناسی، مشاوره و مدد کاری اجتماعی:
خیانت، زیان‌آورترین عمل در یک ارتباط است که نه تنها منجر به صدمه‌های غیرقابل جبران به طرفین شده، بلکه اعتماد و اطمینان کسی که مورد خیانت قرار گرفته شده را نیز نسبت به افراد دیگر از بین خواهد برد.

خانواده همچون عمارتی است که زن و شوهر ستون‌های آن را تشکیل می‌دهند. فروریختن هر یک از این ستون‌ها استحکام و استواری این عمارت را دچار تزلزل می‌کند. طلاق واقعه‌ای ناگوار است و از آن رو که تاثیر منفی بسیاری بر پیکر خانواده و سازمان جامعه می‌گذارد، بسیارآسیب ‌زاست. به راستی که طلاق هنوز یکی از بحران‌های وحشتناک زندگی به شمار می‌آید که جوانب و عوارض آن از دید هیچ کس پنهان نیست.

دختران فرارى کسانى هستند که به دلایل مختلف و در اثر فشارهاى ناشى از شرایط سخت زندگى، غالباً على رغم میل باطنى اقدام به ترک خانه و کاشانه خود کرده و از کانون خانواده جدا مى شوند و عموماً در شهرى دیگر بدون داشتن مأمنى مناسب و خانه اى دائمى ساکن مى شوند.

این گروه از دختران عموماً به دلایلى نظیر فقر، خشونت، محدودیت هاى غیر منطقى، آزار دیدگى، رها شدن از سوى اطرافیان بخصوص خانواده و… روى به خیابان ها مى آورند و بیشتر آن ها به تدریج تبدیل به زنان خیابانى مى شوند که راهى تاریک در پیش رو دارند. دختران فرارى در بیشتر موارد براى زندگى و امرار معاش به کارهاى ناپسند و نامشروع روى مى آورند.

منبع: رکنا

ازدواج عاشقانه بهترین شوهر تجاوز به دوست دختر جلوگیری از ایدز خودسوزی داستان عشقی داستان واقعی دختر ایدزی دختر فراری دوست پسر یابی رابطه جنسی با دوست دختر رابطه نامشروع جنسی زن جوان مطلقه شوهر عاشق مشاوره ازدواج همسر روشنفکر


ادامه مطلب ...

کاش پدر و مادرم مرا ببینند!

[ad_1]
مجله موفقیت - دکتر نوید نوری: «این چندمین باره که زنگ می زنم به بابام ... اما هر بار یا جواب نمی ده یا می گه کار دارم. بعدا بگو یا شب که اومدم خونه، بگو ... الان نمی رسم ... بعدا حرف می زنیم. حتی بیشتر اوقات وقتی از طرف مدرسه می خوان که پدر و مادرم تو مدرسه حاضر بشن، اونها نمیان و هر بار هم بهانه و توجیهی برای کارشون دارن. اینجوری هر بار از نمره انضباط من کم می شه. بعد می گن دفعه بعد میایم و باز هم نمیان... اصلا گاهی فکر می کنم هیچ توجهی به من ندارن... شاید هم اصلا دوستم ندارن!»

علی در حالی که ناامید بود، این حرف ها را به دوستش فرهاد، می گفت. او از این ناراحت بود که پدر و مادر او مثل والدین دوستش رفتار دوستانه ای با او ندارند و آنقدر که باید، به وی توجه نمی کنند.

اینکه واقعا پدر و مادر علی به اندازه پدر و مادر فرهاد به او توجه دارند یا نه، موضوعی نیست که بتوان در مورد آن، حکم کلی و درستی صادر کرد. در واقع نوجوانان انتظاراتی از پدر و مادر خود دارند، در حالی که گاهی والدین به این موضوع خیلی اهمیت نمی دهند و تصور می کنند اگر در مواردی توجه لازم را به خواسته های نوجوانان خود نداشته باشند، می توانند در آینده تمام کمبودها را جبران کنند؛ ولی باید این نکته مهم را در نظر بگیرند که مشکلات مربوط به این دوره حساس از زندگی، تاثیرات و تبعاتی دارد که جبران آن در آینده بسیار سخت بوده و حتی گاهی غیرممکن اســت.

کاش مرا ببینند!

به نوجوانان اعتماد کنید
بر اساس تحقیقات، برآورده کردن خواسته ها و انتظارت نوجوانان، در آینده می تواند سلامت روان و ذهن آنها را تامین کند. نخستین انتظاری که نوجوانان از والدین خود دارند این اســت که مورد اعتماد والدین شان باشند. با توجه به اینکه نوجوانان هنوز از لحاظ مغزی و روانی به رشد کامل نرسیده اند، گاهی تصمیمات و رفتارهای آنها هیجانی اســت و صحبت ها، مداخلات و پیشنهادهای والدین را نمی پذیرند؛ بنابراین احتمال اینکه آنها در این دوره اشتباهات زیادی بکنند هم بسیار اســت.

اما با وجود این مسئله چرا نوجوانان همچنان انتظار دارند که پدر و مادرشان به آنها اعتماد کنند؟ زیرا والدین اغلب فرصت توضیح را به آنها نمی دهند اما فراموش نکنیم با وجود اشتباهاتی که نوجوانان دارند، هیچ چیز در این دوران برای آنها بالاتر از وجود والدین آرامش بخش که بتوانند با آنها حرف بزنند، نیست.

نوجوانان دوست دراند آزادانه حرف بزنند و رفتار کنند اما چون والدین نگرانند که مبادا اشتباهات نوجوانان در آینده، آنها را وارد فضاهای پیچیده منفی بکند، مداخلات سرکوبگرانه ای انجام می دهند که نتیجه آن، گرایش فرزندان به سوی هم سن و سالانشان اســت.

محرم اسرار نوجوانان باشید

دومین انتظار نوجوانان از والدین این اســت که آنها محرم اسرار فرزندان شان باشند؛ به طوری که فرزندان به راحتی بتوانند مشکلات شان را با والدین در میان بگذارند. به طور کلی نوجوانان از والدین شان انظار دراند برای آنها گوش شنوا باشند و به جای سرزنش دائم آنان، درک شان کنند و مهمتر از همه اینکه اگر چیزی را به طور خصوصی به والدین خود می گویند، آنها راز نگهدار فرزندانشان باشند؛ در غیر این صورت، حتما اشخاص جایگزینی را پیدا می کنند که به احتمال زیاد این افراد از دوستان آنها هستند و البته در این مواقع مورد سرزنش والدین قرار می گیرند؛ چون پدر و مادرها نمی توانند علت صمیمیت و نزدیکی بیش از حد فرزندان شان را با دوستان خود درک کنند و با خود فکر می کنند چرا فرزندان شان به جای اینکه با آنها صحبت کنند، ترجیح می دهند با همسالان شان درد دل کنند؟

جالب این اســت که در بهترین حالت، نوجوانان ترجیح می دهند معلم یا مشاور مدرسه را رازدار خود بدانند که متاسفانه چون اغلب شکاف زیادی بین والدین و فرآیند مشاوره وجود دارد، آنها تمایلی برای رفتن پیش مشاور ندارند و با توجه به اینکه خانواده ها هم در این حالت رازدار خوبی نیستند و نمی توانند اعتماد فرزندشان را جلب کنند، نوجوان به پنهان کاری رو می آورد و کم کم مشکلاتش را در خانواده مطرح نمی کند و والدین هم اغلب از این رفتار گله دارند.

برای اینکه والدین چنین مشکلی با فرزندان شان نداشته باشند، باید از سبک مستبدانه، اجبار و تحکم برای پذیرفتن قوانینی که در خانواده حاکم اســت دوری گزینند. انطعاف پذیری بیشتری داشته باشند و با در نظر گرفتن نیازهای نوجوان شان، فضای صمیمانه و دوستانه ای را در خانه به وجود بیاورند.

کاش مرا ببینند!

به نوجوان حق انتخاب دهید
گاهی والدین در تصمیم گیری های نوجوانان شان بیش از اندازه مداخله می کنند و در این خصوص به وی آزادی نمی دهند. به این ترتیب، نوجوان به صورتی تربیت می شود که نه مهارت های اجتماعی را یاد می گیرد و نه اعتماد به نفس لازم را برای حل مشکلاتش دارد؛ به همین دلیل به والدین توصیه می شود گاهی نوجوان را در تصمیم گیری هایش آزاد بگذارند.

گاهی هم والدین به نوجوان خود برچسب هایی مثل بزرگ و بالغ نشدن یا تشخیص ندادن راه درست از غلط می زنند و به همین سبب او نمی تواند حتی در بزرگسالی توانایی حل مسئله و برخورد صحیح با مشکلات را یاد بگیرد؛ در نتیجه صمیمیت و نگرش مثبت در رابطه والد و فرزند از بین می رود؛ پس لازم اســت والدین سعی کنند به تدریج فرزندشان را در تصمیم گیری هایی که خیلی مهم و سرنوشت ساز نیستند، آزاد بگذارند.

نوجوان نیازمند تایید و تشویق اســت

نوجوان در هر شرایطی به تایید، تشویق، علاقه و توجه والدینش نیاز دارد. اینکه همه ما دوست داریم در آینده کارمندان، فرزندان و همسران مسئولی داشته باشیم، امری بدیهی اســت ولی آیا تا به حال فکر کرده ایم که خودمان در قبال مسئولیت پذیری دیگران، چگونه باید رفتار کنیم؟

یادمان باشد کودکان و نوجوانان همانطور که والدین شان از آنها انتظار دارند مسئولیت پذیر باشند، آنها نیز متقابلا همین انتظار را از والدین خود دارند. یکی از مهمترین مسئولیت هایی که والدین در قبال نوجوانان دارند و موجب رضایت بیشتر آنان می شود، این اســت که مدام علاقه، عشق و نیز احساس تعلق، ارزشمندی و امنیت عاطفی را به نوجوان خود القا کنند. در واقع اگر خانواده ای بتواند این حس را به فرزند خود بدهد، بسیار با ارزش اســت چون بدین ترتیب احساس اطمینان و رضایتی که با جنبه سلامت روان در ارتباط اســت، در نوجوان به وجود می آید. ما اغلب در خانواده بیشتر از آنکه به رفتارهای مثبت افراد پاداش بدهیم، سعی می کنیم رفتارهای اشتباه را مورد انتقاد قرار دهیم.

کاش مرا ببینند!

والدین باید خودشان به گفته های شان عمل کنند
وقتی والدین، به عنوان الگو، چیزی را از فرزندان خود می خواهند، حتما باید خودشان هم به آن عمل کنند؛ یعنی وقتی نوجوان ببیند گفته های والدین با رفتارهای آنها در تعارض اســت، نمی تواند آن گفته ها را بپذیرد؛ مثلا اگر والدین از فرزندان خود می خواهند که مدیریت مالی داشته باشند و پول های شان را بیهوده خرج نکنند، حتما خودشان هم باید بتوانند این کار را به درستی انجام دهند یا اگر والدین می خواهند فرزندان شان به آنها احترام بگذارند، باید متقابلا خودشان هم احترام آنان را حفظ کنند.

شیوه تربیتی والدین باید با همدیگر هماهنگ باشد
یکی دیگر از مشکلاتی که باعث می شود نوجوانان به حرف های پدر و مادر خود بی توجهی کنند، این اســت که در رفتار والدین قاطعیت لازم وجود ندارد یا حرف و شیوه تربیتی والدین و درخواست های آنها از نوجوان با هم هماهنگ نیست؛ بدین ترتیب نوجوان نمی داند کدام رفتار صحیح اســت و چگونه باید عمل کند و به حرف کدام یک از والدینش گوش دهد؛ مثلا اگر یکی از والدین سهل گیر باشد و دیگری سختگیر، نوجوان واقعا سردرگم می ماند که چگونه باید عمل کند.

بدین صورت او احساس می کند در دنیای ناامنی زندگی می کند؛ زیرا در دنیای او رفتارها و پیامدهای ناشی از آن، روز به روز تغییر می کند؛ یعنی یک رفتار در یک روز پیامد خوب و در روز دیگر پیامد منفی و حتی مجازات دارد.

کاش مرا ببینند!

نکات قابل توجه والدین
توجه به چند عامل می تواند موجب حفظ بهداشت روانی نوجوانان شود:

- اینکه والدین همواره به نوجوان احترام بگذارند و دوستش داشته باشند؛ نه فقط زمانی که مطابق میل آنها رفتار می کند.

- والدین باید سعی کنند برای فرزند خود الگوی مناسبی باشند.

- پدر و مادر باید به فرزندشان کمک کنند تا وی مسائل مختلف را یاد بگیرد و سطح دانش و علم خود را بالا ببرد.

- همیشه باید قوانینی در خانه وجود داشته باشد تا نوجوان با انضباط بار بیاید.

- لازم اســت همه افراد در فضای خانواده مسئولیت پذیر باشند. فراموش نکنیم خانواده ها بیشترین تاثیر را بر فرزندان دارند، بنابراین باید خودشان خط مشی درستی داشته باشند و آن را در اختیار نوجوانان هم قرار دهند.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط


20 فوریه 2016 ... کاش پدر و مادرم مرا ببینند! این چندمین باره که زنگ می زنم به بابام ... اما هر بار یا جواب نمی ده یا می گه کار دارم. بعدا بگو یا شب که اومدم خونه، بگو .کاش پدر و مادرم مرا ببینند! این چندمین باره که زنگ می زنم به بابام ... اما هر بار یا جواب نمی ده یا می گه کار دارم. بعدا بگو یا شب که اومدم خونه، بگو ... الان نمی رسم .20 فوریه 2016 ... کاش پدر و مادرم مرا ببينند! برترين ها/ اين چندمين باره که زنگ مي زنم به بابام ... اما هر بار يا جواب نمي ده يا مي گه کار دارم. بعدا بگو يا شب که اومدم ...این چندمین باره که زنگ می زنم به بابام ... اما هر بار یا جواب نمی ده یا می گه کار دارم. بعدا بگو یا شب که اومدم خونه، بگو ... الان نمی رسم ... بعدا حرف می زنیم.دوست نوجوانی می گفت: پدر و مادرم مرا درک نمی کنند، آنها مدام به من ایراد می گیرند ... به همین دلیل سعی کرده ام حرفی از آن نزنم، ولی کاش شما هم مرا درک کنید، تا وقتی وارد ...23 مارس 2016 ... تلویزیون حکم پدر و مادرم را دارد; سفر به سه کشور در یک کشور عکس فکر میکردم مولانا مسعود فروتن به عنوان .... کاش پدر و مادرم مرا ببینند!4 فوریه 2014 ... پدر و مادرم نسبت به من بی توجه بودند و محبتی نمیکردند، مثلا اگر از مدرسه حتی ... اگر میگفتم خانه دوستم بودم، پرس و جو نمیکرد ببیند راست می گویم یا نه؟ ... اگر به مادرم میگفتم عاشق شدم به داییهایم میگفت و آنها مرا کتک میزدند. .... متاسفم كاش به دختران در مدارس آموزشهای ابتدایی در این زمینه ها داده شود و دخترانی كه ...25 آگوست 2005 ... چون پدر و مادر من با وجود اين كه هر دوتحصيل كرده و دنيا ديده بودند، ... اززندگي من خارج شد و در طي تمام سالهاي بعد،حتي براي يكبار هم نخواست مرا ببينند ياخبري از من بگيرد. .... اي كاش كسي بودكه راهنماييام ميكرد و مرا به فرداها گره ميزد.مثل طفلی که بچسبد به پدر وقت خطر ... کاش یک تابوت بودم کاش آن نجار پیر. راهیم می کرد ... مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر ... مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد


کلماتی برای این موضوع

نامه نگار به رئیس جمهور دل نوشته ای به رئیس جمهور و به همه ی روئسا و مسئولین کشورم ایران ای کاش از این مرگ غروب همیشه واسه من نشونی از تو بودهآمدم ای شاه ، پناهم بده خط امانی ز گناهم بده ای حَرمَت ملجأ در ماندگان دور مران از در و چیزای خوب عکس های خنده دار و دیدنی چیزای خوب عکس های خنده دار و دیدنی واقعا چه فایده ؟ بالای خط فقر باشی و زیر خط فهممعجزه در دستان خود شماست ای ال اس ایرانسلام متاسفانه بیماری مادرم را ایالاس تشخیص داده اند مادرم جوان استسال تمام بدنش داستان های کوتاه و خواندنیروزی پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت من پول لازم دارم درخت گفت من پول ندارم ولی جهنم و بهشت قبــــــــــرلا حول و لا قوة الا بالله هو العلی العظیم و صلی علی محمد و اله الطاهرین علامه سید محمد سایت کرب و بلا سایت تخصصی امام حسین علیه …محمد مهدى ۱۳۹۵۰۸۰۶ سلام اقا نور وجودت با برکتتو تو وجود و زندگی و روحم هدیه کن شجره نامه عمر بن خطاب رض و فضایل او پایگاه …سلام برادرای گلم من مصطفی هستم و شیعه حرف و بحث خوبه بد نیس اما توهین نشهمحکم بشیم زنگــ انشا انشاء دانش آموزاناز پرهاى سوخته و خیمه هاى خاکستر، چهل روز مى گذرد؛ از شانه هاى بى تکیه گاه و چشم هاى به میگنا اس ام اس های تبریک روز معلمممتاز و نمونه شدن برای یکسال است، و ماندگار شدن برای یک عمر؛ سلام بر معلمی که هر سال


ادامه مطلب ...