فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان
در اوایل سال 11 ق، بیماری و رحلت پیامبر (صلی الله و علیه وآله) پیش آمد. چون بیماری پیامبر (صلی الله و علیه وآله) سخت شد، به منبر رفت و مسلمانان را به مهربانی با یکدیگر سفارش فرمود و گفت اگر کسی را حقی بر گردن من است بستاند، یا حلال کند و اگر کسی را آزرده ام اینک برای تلافی آماده ام. وفات پیامبر (صلی الله و علیه وآله) در 28 صفر سال 11 ق، یا به روایتی در 12 ربیع الاول همان سال در 63 سالگی روی داد. در آن وقت از فرزندان او جز حضرت فاطمه (علیها السلام) کسی زنده نبود. دیگر فرزندانش، از جمله ابراهیم که یکی دو سال پیش از وفات پیامبر (صلی الله و علیه وآله) به دنیا آمد، همگی درگذشته بودند. پیکر مطهر پیامبر(صلی الله و علیه وآله) را حضرت علی (علیه السلام) به یاری چند تن دیگر از خاندان او غسل داد و کفن کرد و در خانه اش که اینک داخل در مسجد مدینه است به خاک سپردند.
ارتباط تنگاتنگی بین پیامبر صلی الله و علیه وآله و قرآن کریم بود به طوری که در پنج سوره از سوره های قرآن، سخن از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله به میان آمده است که از میان آنها سه سوره «انبیاء»، «زمر» و «طور» در مکه و دو سوره «آل عمران» و «نصر» در مدینه نازل شده اند.
مروری کوتاه بر این موارد خواهیم داشت...
مشرکان مکه برای جلوگیری از پیشرفت اسلام، اقدامات گوناگونی انجام می دادند؛ حتّی گاهی نسبتهایی از قبیل ساحر و جادوگر، مجنون، کاهن و شاعر به پیامبر صلی الله علیه و آله می دادند. وقتی نتوانستند با این نسبت های ناروا جلوی تبلیغ پیامبر صلی الله علیه و آله را بگیرند، ناچار شدند خودشان را این گونه تسلّی بدهند که منتظر مرگ او می شویم و با مرگش همه چیز تمام می شود؛ هم ما راحت می شویم، هم بتهایمان از طعنه های او نجات می یابند. (ر.ک: اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیّب، ج 9، ص172، و حجت التفاسیر، سید عبد الحجة بلاغی، ج 6، ص 50، و التفسیر الحدیث، محمد عزّه دروزه، ج 4، ص323 و 324)
همچنان که قرآن کریم در سوره طور به این موضوع اشاره کرده، می فرماید: «فَذَکِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ * أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ * قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصینَ»؛ (طور / 29 و 31) «پس تذکر ده، که به لطف پروردگارت تو کاهن و مجنون نیستی؛ بلکه آنها می گویند: او شاعری است که ما انتظار مرگش را می کشیم! بگو: انتظار بکشید که من هم با شما انتظار می کشم (شما انتظار مرگ مرا، و من انتظار نابودی شما را با عذاب الهی)!)
در سوره انبیاء نیز ضمن ردّ انتظار مشرکان، قانون کلی آفرینش را بیان فرموده است: «وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ * کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ»؛ (انبیاء / 34 و 35) «پیش از تو [نیز] برای هیچ انسانی جاودانگی قرار ندادیم [وانگهی آنها که انتظار مرگ تو را می کشند] آیا اگر تو بمیری، آنان جاوید خواهند بود؟! هر انسانی طعم مرگ را می چشد و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش می کنیم؛ و سرانجام به سوی ما بازگردانده می شوید.»
وفات پیامبر (صلی الله و علیه وآله) در 28 صفر سال 11 ق، یا به روایتی در 12 ربیع الاول همان سال در 63 سالگی روی داد. در آن وقت از فرزندان او جز حضرت فاطمه (علیها السلام) کسی زنده نبود. دیگر فرزندانش، از جمله ابراهیم که یکی دو سال پیش از وفات پیامبر (صلی الله و علیه وآله) به دنیا آمد، همگی درگذشته بودند. پیکر مطهر پیامبر(صلی الله و علیه وآله) را حضرت علی (علیه السلام) به یاری چند تن دیگر از خاندان او غسل داد و کفن کرد و در خانه اش که اینک داخل در مسجد مدینه است به خاک سپردند.
وقتی در جنگ احد، پیامبر اسلام مجروح شد؛ و حتی پیشانی و دندان آن حضرت شکست، «مصعب بن عمیر» که شباهت زیادی به پیامبر صلی الله علیه و آله داشت به شهادت رسید، دشمنان خیال کردند که خود پیامبر کشته شده است و این خبر را با صدای بلند اعلام کردند.
انتشار این خبر، در میان مسلمانان تزلزل عجیبی ایجاد کرد، جمعی هراسان شده، از میدان جنگ خارج می شدند؛ حتّی بعضی در این فکر بودند که با کشته شدن پیامبر از آئین اسلام برگردند و از سران مشرکان امان بخواهند؛ اما در مقابل آنها اقلیتی فداکار و پایدار استقامت کردند.
به زودی روشن شد که پیامبر صلی الله علیه و آله زنده است و این خبر اشتباه یا دروغ بوده، در این مورد آیه زیر نازل شد و دسته اول را سخت نکوهش کرد: (ر.ک: مجمع البیان، امین الاسلام فضل بن حسن طبرسی، ج 2، ص 403 - 406؛ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی و همکاران،ج 3، ص 136 و 137) «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرینَ»؛ (آل عمران / 144) «محمد صلی الله علیه و آله فقط فرستاده خداست و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند. آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمی گردید [و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیت و کفر بازگشت خواهید نمود]؟! و هر کس به عقب بازگردد، هرگز به خدا ضرر نمی زند، و خداوند به زودی شاکران [و استقامت کنندگان] را پاداش خواهد داد.»
در سوره «نصر» - به قرینه حدیث مربوط به آن - اشاره ای به رحلت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله شده است؛ چون یکی از نامهای آن، سوره «تودیع» (خدا حافظی) است؛ چرا که در آن به طور ضمنی از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله خبر داده شده است.
طبرسی از مقاتل نقل کرده است: «هنگامی که این سوره نازل شد و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله آن را بر یاران خود تلاوت کرد، همگی خوشحال و خوش دل شدند؛ ولی وقتی «عباس» عموی پیامبر آن را شنید، گریه کرد. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای عمو! چرا گریه می کنی؟
عرض کرد: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله! گمان می کنم خبر رحلت شما در این سوره داده شده است! حضرت فرمود: مطلب همان گونه است که تو می گویی. و پس از آن پیامبر دو سال زندگی کرد؛ ولی کسی او را خوشحال و خندان ندید. (مجمع البیان، ج 10، ص 467 و جوامع الجامع، طبرسی، ج 2، ص 898 و المیزان، ج 20، ص 532)
در اینکه از کجای این سوره چنین مطلبی استفاده می شود، در حدیث چیزی نیامده است و مفسران قرآن نیز نظریه های مختلفی داده اند.
در ظاهر آیات این سوره اشاره ای به رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله نشده است؛ اما اینکه عباس، این مفهوم را از کجای سوره فهمید که مورد تأیید پیامبر صلی الله علیه و آله هم قرار گرفت.، مرحوم طبرسی، دو احتمال نقل کرده است:
1. «از دیدگاه برخی، مفهوم آیه «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً» این است که: ای پیامبر! اینک به ستایش پروردگارت نیایشگر باش و از او آمرزش بخواه؛ چرا که توبه زودی به دیدار حق خواهی شتافت و همان سان که همه پیامبران جهان را بدرود گفتند، تو نیز بدرود خواهی گفت.
افزون بر این، مثال مشهوری است که: «عِنْدَ الْکَمَالِ یَرْقَبُ الزَّوَالِ؛ با رسیدن به اوج کمال باید در انتظار زوال بود.» شاعر در این مورد گفته است: اِذَا تَمَّ اَمْرٌ بَدَانَقْصُهُ/ تَوَقَّعْ زَوَالاً اِذَا قیِلَ تَمَّ
«هنگامی که کاری به پایان رسید، کاستی آن آشکار می گردد، و آنگاه که گفته شد کار تمام است، در انتظار زوال آن باش.»
2. گروهی گفته اند: خدای سبحان، در این سوره، پیامبر را به تجدید عهد توحیدی با خدا و طلب آمرزش فرمان داده است و عمل به این فرمانها، آخرین تلاش یک بنده با اخلاص در آستانه کوچ از این سرای فانی به عالم باقی می باشد.» (مجمع البیان، ج 10، ص 467)
در تفسیر نمونه آمده است: «این مفهوم (پایان عمر پیامبر) ظاهراً از اینجا استفاده شده که سوره نصر دلیل بر آن است که رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله به پایان رسیده، و آیین او کاملاً تثبیت شده است. و معلوم است در چنین حالتی، انتظار رحلت از سرای فانی به جهانی باقی، کاملاً قابل پیش بینی است.» (تفسیر نمونه، ج 27، ص 395) البته این نظریه نیز با همان احتمال اول منقول از «مجمع البیان» و «المیزان» و سخن مراغی سازگار است.
علامه طباطبایی احتمال زوال را نقل کرده است. (المیزان، ج 20، ص 532) مراغی نیز می گوید: «پیامبر صلی الله علیه و آله از این سوره فهمید که کار تمام شده و وظیفه ای باقی نمانده جز اینکه بایدبه رفیق اعلی بپیوندد.» (تفسیر مراغی، احمد مصطفی مراغی،ج 18، ص 260)
در تفسیر نمونه آمده است: «این مفهوم (پایان عمر پیامبر) ظاهراً از اینجا استفاده شده که این سوره دلیل بر آن است که رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله به پایان رسیده، و آیین او کاملاً تثبیت شده است. و معلوم است در چنین حالتی، انتظار رحلت از سرای فانی به جهانی باقی، کاملاً قابل پیش بینی است.» (تفسیر نمونه، ج 27، ص 395) البته این نظریه نیز با همان احتمال اول منقول از «مجمع البیان» و «المیزان» و سخن مراغی سازگار است.
و امّا اینکه منظور از فتح و پیروزی بزرگی که در این سوره بشارت آن داده شده، کدام است؟ باید گفت: «فتح مکه» است؛ گرچه در اسلام فتوحات زیادی رخ داد؛ ولی فتحی که با مشخصات فوق تطبیق کند، تنها فتح مکه می باشد که بنیان شرک را از «جزیرة العرب» ریشه کن کرد. (المیزان، ج 20، صص 530 تا 5531)
خبری تکان دهنده
مقبولیت نماز با تلاوت سوره نصر
کتابهاى آسمانى انبیاء، مویّد یکدیگرند
اسباط چه کسانى بودند؟
شرافتی - بخش قرآن تبیان
ایشان در جامعه ای غرق در جهالت؛ مبعوث شدند. جامعه ای اسیر انحراف ها، خرافات و تعصب های غلط. آنها در مسیر اشتباه خود بسیار سرسخت بودند.
پیامبر به خوبی از سختی وظیفه اش آگاهی داشتند و برای موفقیت، تدبیرهای مهمی را به کار گرفتند. در این یادداشت به سه تدبیر طلایی پیامبر در مواجهه با سختی ها می پردازیم تا با پیروی از ایشان، به تعبیر قرآن، راه حیات را پیش بگیریم: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ؛ اى کسانى که ایمان آورده اید چون خدا و پیامبر شما را به چیزى فراخواندند؛ که به شما حیات مى بخشد، آنان را اجابت کنید.»(توبه/61)
پیامبر بزرگترین امر به معروف و نهی از منکر را انجام دادند. ایشان به مبارزه با بزرگترین گناه، یعنی شرک پرداختند و بندگی را که بزرگترین معروف است، ترویج کردند. ایشان برای جذب حداکثری، شیفته هدف خویش بودند و نهایت دلسوزی و سوز و گداز را نسبت به جامعه داشتند؛ تا مردم هدف اصلی پیامبر را هدایتی برخاسته از دلسوزی بدانند؛ نه چیز دیگری.
سوز و گداز پیامبر برای هدایت مردم و خارج کردن آنان از گمراهی به اندازه ای بود که خداوند خطاب به پیامبرش فرمود: «لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُوْمِنِینَ؛ نزدیک است تو از اینکه [مشرکان] ایمان نمی آورند جان خود را تباه سازى.»(شعراء/20)
ایشان از رسالت خود انگیزه مادی نداشت و تنها درد جهالت جامعه را به دوش می کشید و برای هدایت آنان حرص می ورزید. قرآن این صفت را اینگونه بیان می دارد:«لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌعَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُوْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ؛ قطعاَ براى شما پیامبرى از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید به [هدایت] شما حریص و نسبت به مومنان دلسوز مهربان است.»(توبه/128)
امر به معروف و نهی از منکر کاری همجنس با رسالت نبوی است. برای انجام و نتیجه گرفتن در آن، نیاز است از پیامبر درس بگیریم، با دلسوزی وارد این عرصه شویم و از روی دردمندی نسبت به دین الهی، این مهم را انجام دهیم
وقتی مردم سرسخت حجاز، دلسوزی پیامبر نسبت به خودشان را دیدند و شیفتگی ایشان را نسبت به هدفش لمس کردند؛ در مقابل تعالیم نبوی نرم شدند و جز عده ای متعصب کوردل، راه اسلام و سعادت را پذیرفتند.
امر به معروف و نهی از منکر کاری همجنس با رسالت نبوی است. برای انجام و نتیجه گرفتن در آن، نیاز است از پیامبر درس بگیریم، با دلسوزی وارد این عرصه شویم و از روی دردمندی نسبت به دین الهی، این مهم را انجام دهیم.
در تعالیم اسلام، استقامت داشتن در راه حق و حقیقت، بسیار بسیار ارزشمند است. سفارش قرآن نیز به اهل ایمان، پایداری و استقامت است و فرموده: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ؛ محققاَ کسانى که گفتند پروردگار ما خداست سپس ایستادگى کردند بیمى بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد.»(احقاف/13) طبق این آیه، استقامت در ایمان از ارزشی بسیار بالا برخوردار است. پیامبر نیز به سفارش قرآن همواره در راه خدا و برای رسیدن به اهداف خود، خسته نشد و پایدار ماند. ایشان استقامت را تدبیری برای خروج از سختی ها می دانست و با استقامت، ناراحتی، ترس و دلهره ها را از حکومت اسلامی دور می کرد.
اهل باطل همواره با ایجاد وحشت دنبال سست کردن جبهه حق هستند. آنها مدام از ادبیات ترس آور استفاده می کنند و از گزینه های نظامی سخن می گویند. آنها منتظر می مانند تا جبهه مقابل یک گام، از مواضع خود کوتاه بیاید تا آنها پیشروی کنند. در مقابل این ترفند، دستور قرآن و سیره نبیّ گرامی اسلام، استقامت و پافشاری است؛ چرا که به دنبال استقامت است که دشمن ناامید شده و سیاست خود را تغییر می دهد.
جهالت اهل حجاز یک شبه ایجاد نشده بود و یک شبه نیز تغییر نمی کرد. برای تحول آنان نیاز به سال ها استقامت بود که پیامبر آن را عملی ساخت. امروزه نیز سیاستمداران مسلمان باید بدانند دشمنی که سابقه طولانی دشمنی را دارد با یک قرارداد و چند مذاکره تغییر رویه نمی دهد و کوتاه آمدن در مقابل چنین دشمنانی نه تنها کار را بهتر نمی کند؛ بلکه شرایط را به نفع دشمن سخت تر نیز خواهد کرد.
مشورت کردن از تدابیر همیشگی و طلایی پیامبر بود. تدبیری که با توجه به فواید بسیار آن، سفارش پیامبر نیز بود و درباره آن فرمودند: «ما یَسْتَغْنِی رَجُلٌ عَنْ مَشْوِرَةٍ؛ هیچ کس از مشورت بی نیاز نیست
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با آنکه علمی الهی داشت؛ باز با دیگران مشورت می کرد. حتی نظر دیگران را بر نظر و دیدگاه خود ترجیح می داد. آنقدر این صفت در پیامبر بارز بود که او را "أُذُن" می خواندند و در مقابل این کار پیامبر انتقاد می کردند. خداوند جواب انتقادات بی جا را چنین داد: «وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ؛ و می گویند: شخص زودباور و نسبت به سخن این و آن سراپا گوش است. بگو: او در جهت مصلحت شما سراپا گوش و زود باور خوبی است.»(توبه/61)
مشورت پیامبر با مسلمانان سبب نزدیک شدن بیشتر آنان به پیامبر می شد، ارتباط عاطفی بین آنان را بیشتر می کرد و روح همبستگی را در جامعه رواج می داد. حتی باعث می شد احساس شخصیت مسلمانان تقویت شود و مخالفان جذب اسلام شوند. خداوند نیز از این تدبیر پیامبرش رضایت داشت.
نقل شده در جریان جنگ اُحد نظر پیامبر، جنگ درون شهری بود. ایشان تصمیم داشتند با بهره گرفتن از ناآشنایی مشرکان با شهر مدینه، آنان را زمین گیر کرده و به پیروزی برسند؛ اما عده ای از جمله جوانان عقیده به جنگ در بیرون شهر داشتند. در انتها تصمیم شد جنگ به خارج از شهر و دامنه کوه احد کشیده شود. البته آن نبرد با عدم فتح روبرو شد و مسلمانان زیادی مانند حضرت حمزه(علیه السلام) شهید شدند و جان پیامبر نیز به خطر افتاد؛ اما در پایان، جوانان نسبت به پیامبر عقیده ای راسخ تر پیدا کردند و قرآن نیز علیرغم شکست، اصل مشورت کردن پیامبر را ستود و فرمود: «وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ؛ با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتى بر خدا توکل کن زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست مى دارد.»(آل عمران/159)
مشورت کردن از تدابیر همیشگی و طلایی پیامبر بود. تدبیری که با توجه به فواید بسیار آن، سفارش پیامبر نیز بود و درباره آن فرمودند: «ما یَسْتَغْنِی رَجُلٌ عَنْ مَشْوِرَةٍ؛ هیچ کس از مشورت بی نیاز نیست.»(نهج الفصاحة، حدیث 1637)
هنرمند شایسته بخت ور نپیچد ز رأی خردمند، سر
اگر زیرکی، کار هشیار کن به عقل دگر، عقل خود یار کن
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با دلسوزی نسبت به دیگران آنها را برای پذیرش هدایت نرم کردند و با استقامت خویش آنها را به مسیر هدایت فرا خواندند. پیامبر با دعوت به مشورت از منتقدان، مقام علمی خود را نمایان ساختند و آنها را شیفته اخلاق خود کردند. ما نیز اگر بخواهیم به اهداف خود برسیم باید علاوه بر مشورت، شیفتگی و استقامت در کار داشته باشیم و از این سه تدبیر مهم بهره ببریم.
صدای خدا را هم در آوردی!
جنبه خیرخواهانه امر به معروف و نهی از منکر باید در جامعه نهادینه شود
بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت؟!
وقتی امر به معروف و نهى از منکر اثر نمى کند، وظیفه چیست؟
آری: لوح محفوظ اســت او را پیشوا *** از چه محفوظ اســت؟ محفوظ از خطا.
پینوشتها:
1. در کتب خاصه ببینید: من لا یحضره الفقیه صدوق در احکام سهو در نماز- روایتی از سعید اعرج از امام جعفر صادق (علیه السلام). شهید اول در کتاب الذکری از قول زراره طی روایتی صحیح از امام محمد باقر (علیه السلام). فروع کافی از کلینی. نهایة شیخ طوسی. الرواشح السماویه میرداماد، راشحهی 25. بحار مجلسی- از ادوار فقه آقای محمود شهابی1: 325 به بعد. سفینة البحار1: 677 کلمهی سهو. بحارالانوار6: 218 کمپانی. در کتب عامه: کتب سته، الدارمی،طیالسی و مسند احمد از المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث 5: 232/ 2 و 6: 441/ 1 و 443/ 2. موطاء مالک: قوت ح: 25 و 26 و قصرالصلاة ح77. تا جایی که میگویند فرمود: انا بَشَرٌ مِثْلکم، أنْسی کما تَنْسَون: بخاری: صلاة، 3، مسلم: مساجد90...
2. بخاری: کتاب الشهادات11، مسلم1: 443 (مسافرین 224)، ارشاد الساری قسطلانی4: 72، مسند احمد 6: 138.
3. نولدکه: تاریخ قرآن 1: 47 ح2، مقدمهی بلاشر 16.
4. در ذیل آیهی 106 سورهی بقره، ابن کثیر شرح بیشتری دارد1: 150 و یا خداوند حتی از حافظهی اصحاب آیات را محو میفرمود. تفسیر فتح القدیر شوکانی 1: 9-108.
5. تفصیل را در تفسیر المیزان از علامه طباطبایی ذیل آیهی 106 سورهی بقره ببینید. هم چنین در مورد عصمت انبیاء ذیل آیهی 213 سورهی بقره.
6. بحوثٌ فی تاریخ القرآن ابوالفضل میرمحمدی 73.
7. من لا یحضره الفقیه باب السهو فی الصلاة.
8. ایضاً احکام السهو.
9. ادوار فقه آقای شهابی 1: 387 به بعد.
10. تفسیر تبیان طوسی آیهی 67 سورهی انعام، مجمع البیان 2: 317، روض الجنان 4: 203 چاپ قمشهای تهران در همان مورد.
11. لوائح الانوار البهیه 2: 291.
12. اضواء علی السنة المحمدیه ابوریّه: 42.
13. وحی و نبوت استاد مطهری ص 15 و 16 تهران.
پینوشتها:
1.مناهل العرفان زرقانی 1: 235.
2.عبدالملک بن قُرَیب (م216) راویهی عرب.
3.انباه الرواة 3: 198، تاریخ الادب العربی بروکلمن 1: 74.
4.تفسیر نوین شریعتی 12.
5.فهرست طوسی28، رجال نجاشی 68، اعیان الشیعه 9: 428.
6.تدریب الراوی 6-8.
7.النشر فی القراآت العشر1: 6.
8.مسلم: جنّة 63، احمد4: 162.
9.النهایة ابن اثیر 23:5.
1) قول پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
1) حارث بن هشام (1) (م18هـ) که روز فتح مکه ایمان آورده و ظاهراً اواخر وحی اسـت که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میپرسد که وحی چون آید؟ پیامبر فرمود: «اوقاتی چنان باشد که آوای جرس «صلْصَلةِ الجَرَس» و آن بر من سختترین باشد، بعد از من دور میشود و من «وحی» را حفظ کردهام. » (2)2-روایت شاهدان:
پس از نقل قول از شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، نوبت به روایت شاهدان میرسد.پینوشتها:
1. از بزرگان بنی مخزوم قریش بود. جزء صحابه شمرده شده. در طاعون عمواس به شام درگذشت. اصابه 1: 293، استیعاب1: 307، اعلام 2: 162.
2. این حدیث را عایشه از او نقل کرده: بخاری: بدءالوحی2، بدء الخلق6، مسلم: فضائل87، موطأ مالک فصل الوضوء لمن مسّ القرآن7، احمد6: 158، 163، طبقات ابن سعد 1/ 1/ 131 و 132، التاج 3: 251. ترمذی: مناقب7.
3. همان مراجع و بحارالانوار18: 260.
4. این زیادی را «ابی عَوانه» (م316هـ) در الصحیح المسند نقل میکند (اتقان1: 162 نوع 16 فصل و فتح الباری1: 30).
5. ترمذی: تفسیر سورهی 23 ح 1 مقابله کنید: احمد بن حنبل 1: 34 و 4: 268، 271 و الدارمی: مقدمهی 2. این حدیث در سندش اختلافی اسـت. زیرا مدارش بر یونس بن سلیم اسـت که مجهول میباشد. اما حاکم آن را صحیح الاسناد دانسته 1: 535 و 2: 292.
6. بخاری: توحید 43، نسائی: افتتاح باب 37، طیالسی شمارهی 2628، طبقات 1/ 1/ 132.
7. احمد بن حنبل 2: 222، اتقان1: 162 نوع 16 فصل.
8. حاکم این را از ابن مسعود نقل میکند 2: 4، طبرانی در کبیر از ابوامامه (حلیةالاولیاء ابونعیم 7/ 10/ 27) نقل میکند، بزّار از حدیث حذیفه اخراج کرده (الترغیب 3: 7) مجمع الزواید هیثمی 4: 71.
9. بخاری: تفسیر سورهی 74 مدّثر 1، 3، 4 و سورهی 96 العلق: 1، صحیح مسلم: ایمان 255، 257، ترمذی: تفسیر سورهی 47: 1، احمد3: 306، تاج العروس ذیل دثر.
10. سبیل الهدی2: 306.
11. شرح اصول کافی ملاصدرا: 454.
12. صحیح بخاری: بدء الوحی3، تفسیر سورهی 96: 1-3، تعبیر1، 5، مسلم: صلاة 207، 208، رویا 3، 4، 6 ابوداود صلاة 148، ترمذی: رؤیا 2، 3، نسائی: تطبیق8: 62، ابن ماجه: رؤیا 1... ابن هشام1: 234، اسباب النزول واحدی: 5.
13. الخصائص الکبری سیوطی1: 231.
14. بخاری: تعبیر2، ابن ماجه: رؤیا1، الدارمی: رؤیا6، طیالسی: رؤیا1، احمد بن حنبل3: 126، 135، 149، 257 و 5: 50، 454، سفینة البحار1: 494 و 2: 626.
15. بخاری، بدءالوحی3، تفسیر سورهی 96: 1-3، تعبیر 1، 5، مسلم: صلاة 208، 207 رؤیا 3، 4،6، ابوداود: صلاة 148...
16. تفسیر ابوالفتوح رازی10: 151 و نیز رجوع کنید: مجمع البیان5: 378، تبیان طوسی2: 720، صافی:548، تفسیر البرهان2: 1155، منهج الصادقین3: 315، امام فخر رازی8: 335، بیضاوی2: 558، کشف الاسرار10: 266، التجرید الصریح1: 4، سیرة حلبیه 1/ 1/ 132، بخاری: بدءالوحی2، تفسیر 24: 6، مسلم: فضائل 86، احمد6: 58، 103، 197، 202، 256 به بعد.
17. بخاری: حج17، عمره10، فضائل القرآن2، مسلم: حج6، احمد4: 222 و 224، فضائل القرآن ابن کثیر 12-13. «صفوان بن یعلی» آرزو داشت که حضرت را در حال وحی مشاهده کند. روزی مردی با جبّهای معطر از پیامبر پرسید که با آن جبه میتواند اِحرام حج عمره را بگزارد؟ حضرت در چادر بود که حالت وحی دست داد. عمر به یعلی اشاره کرد و او به داخل آمد و دید حضرت مثل کسی که در خواب اسـت، خُرخُر میکند و رنگ مبارکش به سرخی زده، پس از اندکی از آن حالت بیرون آمده سؤال کننده را خواست و به وی فرمود: سه بار جبّهی خود را از عطر بشوید و احرام عمره را نیز چون احرام حج بجای آورد. و نیز در حدیث آمده: «و کان عمر یستره اذا أنزل علیه الوحی» (مسلم: حج10) و یا «قد احرم فی جبة اذ أنزل علیه الوحی (نسائی: مناسک 29)
18. طبقات 1/1/ 131 کُرِبَ له را اضافه دارد یعنی نفسش گرفته بود، التاج الجامع 3: 251، مسلم: حدود13، الفضائل 88، سیرة ابن کثیر 1: 423، احمد5: 317 به بعد، تفسیر طبری18: 4، طیالسی: 2667، سبل الهدی2: 344 و 346. سیره ابن کثیر1: 423.
19. احمد بن حنبل 6: 103 «إذا اوحی الیه، یأخذه شبه السبات»
20. چهاردهمین مردی اسـت که اسلام آورد، دو بار به حبشه مهاجرت کرد. نخستین مهاجری اسـت که در مدینه درگذشت. ابن سعد 3: 286، اصابه 5455، اعلام4: 378.
21. به نقل از حیاة القلوب مجلسی2: 258، ایضاً شبیه آن احمدبن حنبل1: 318، ترجمه تفسیر طبری 4: 884، تفسیر ابوالفتوح 3: 355.
22. احمد بن حنبل1: 464.
23. ایضاً 6: 34، شبیه شمارهی 2 همین دسته از اخبار- پارچه بر سر افکندن و یا نقاب زدن به هنگام وحی در میان انبیاء خالی از سابقه نبوده، چنانکه طبق کتاب مقدس حضرت موسی وقتی میخواست به طور سینا به مناجات برود نقابی بر روی خود میکشید (سفر خروج 34: 33 و 34). گفتهاند طُلَیحه اسدی که ادعای وصول وحی داشت به تقلید از انبیاء خود را در پارچهای میپیچید و در انتظار میماند. طبری 1: 1890 محاسن بیهقی 33، چاپ شوالی، عوف بن الربیع که از شجعان عرب بود معروف به ذی الخمار شد. (قاموس و تاج العروس کلمهی خِمار) اسود عنْسی را هم که نخستین مرتدی بود که در اسلام به دست فیروز دیلمی کشته شد، به روایتی ذوالخمار مینامیدند. طبری1: 8-1795 و 68-1853.
24. کشف الاسرار میبدی2: 646، عبدالله بن ام مکتوم بعدها پرچمدار شد و در جنگ قادسیه کشته شد. اما عبدالله بن جحش برادر زینب روز احد شهید گردید.
25. بخاری: صلاة 12، جهاد 31، ترمذی تفسیر سورهیِ 4: 18، نسائی: جهاد 4، طبقات ابن سعد 4/ 1/ 155، احمد بن حنبل5: 184 و 190به بعد، ابوداود: جهاد19، زادالمعاد ابن قیم 1: 18(یا 25)، این روایت را از عثمان بن مظعون هم بازگفتهاند: بحارالانوار18: 264، 269، سعدالسعود 122.
26. تفسیر عیاشی1: 288، حیاة القلوب مجلسی2: 258، شبیه آن را از عبدالله بن عمر هم نقل کردهاند. منتهی در این یکی حیوان نتوانست تحمل کند و حضرت پیاده شدند. احمد بن حنبل 2: 176، سیرهی ابن کثیر1: 424،حاکم 2: 505، شبیه این را اسماء بنت یزید هم نقل کرده، احمد6: 455، 458، سیره ابن کثیر1: 424، سبل الهدی2: 345 و یا روایت دیگری شبیه آن از ارْوی الدوسی آمده که میگفت: چارپا، دستان را چندان از هم گشود که من بیم داشتم از هم بگسلد. ابن سعد 1/ 1/ 131، سفینة البحار2: 638، سبل الهدی2: 344.
27. بحار18: 261 از مناقب 1: 41، مسلم: فضائل 89، تاج3: 252.
28. سنن نسائی: باب قراءة بسمله2: 133.
29. طبقات ابن سعد 1/ 1/ 131.
30. مجمع البیان طبرسی10: 378، بحارالانوار 18: 263.
31. بحار18: 261، مناقب1: 41.
اى رسول خدا قرآن دیگرى بیاور تا قبول کنیم
این گونه گناهان مىریزد
پی نوشت :
1 - تفسیر نمونه، جلد 8، صفحه 244.
2 - سوره هود، آیه 114. به پاى دار نماز را هر دو سر روز و پارههاى از شب ...
3- تفسیر منهاج الصادقین، جلد 4، صفحه 462.
آیا اگر توبه کنم قبول مىشود
نمایندگان نجران در مدینه
پی نوشت :
1 - تفسیر جامع البیان، جلد 6، صفحه 149. کشف الاسرار، جلد 3، صفحه 113.
نهى از سؤال بیجا
علاقه پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله به قرآن
پی نوشت :
1 - حکایتهاى شنیدنى، جلد 1، صفحه 85.
2 - مهر تابان، صفحه 84 به نقل علامه طباطبائى. حکایتهاى شنیدنى، جلد 2، صفحه 161.
شکستى مغرورانه در برابر قرآن
مانند قرآن دعا کنید
پی نوشت :
1- سیره ابن هشام، جلد 1، صفحه 293 - 294. فروغ ابدیت، جلد 1، صفحه 241.
2 - سفینة البحار، جلد 2، صفحه 208. نمونه هائى از تأثیر و نفوذ قرآن، صفحه 190.