مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

چرایی احساس درد در ناحیه فک

جام جم سرا: از علائم سندرم TMJ می‌توان به این موارد اشاره کرد: درد شعاعی در ناحیه گردن و عضلات شانه، درد در اطراف گوش که با صحبت کردن، جویدن یا باز کردن دهان تشدید می‌شود، سفتی عضلات فکّی، محدودیت باز کردن دهان یا قفل شدن فک، شنیدن صدا هنگام باز و بسته کردن فک و تغییر در مسیری که دندان‌های فک بالا و پایین روی هم جفت می‌شوند.

همچنین در مواردی، احساس دندان درد، سر درد، گردن درد، درد در ناحیه فوقانی شانه، گوش درد، مشکلات شنوایی، احساس صدای زنگ در گوش و گیجی از دیگر علائم این سندرم هستند.

عوامل ایجادکننده یا تشدیدکننده بیماری

جفت نشدن دندان‌ها روی هم، ساییدن دندان‌ها که به مفصل فشار زیاد وارد می‌کند، استرس، آرتریت روماتوئید و استئوآرتریت مفصلی و دیگر بیماری‌های اتوایمیون، جویدن زیاد آدامس و لیگامان‌های کشیده شده مفصل سبب می‌شود فک در موقعیت بدی قرار گیرد.

شیوه تشخیص و درمان

دندانپزشک می‌تواند با اطلاعات پزشکی که به او می‌‌دهید و معاینه دهان، سر، صورت، گردن و فک یا گاهی اوقات با استفاده از تجویز رادیوگرافی‌های خاص به شما کمک کند. علت‌های دیگر ایجادکننده درد مثل عفونت‌های سینوس، عفونت‌های گوش، انواع سردردها و مشکلات دندانی و لثه‌ای نیز باید بررسی شود. لازم به ذکر است که برای این مشکل طیفی از درمان وجود دارد. پیشنهاد می‌شود از آسان‌ترین، کم‌هزینه‌‌ترین و کم‌خطرترین درمان شروع کنید.

درمان‌های خانگی

1ـ خوردن غذاهای نرم

2ـ از حرکات فکی وسیع جلوگیری کنید مثلا: الف) آدامس جویدن ممنوع ب) آواز خواندن با صدای بلند ممنوع ج) هنگام خمیازه کشیدن زیر فک خود را بگیرید تا زیاد باز نشود. د) سیب، هویج و خوراکی‌های سفت را گاز نزنید، آنها را به تکه‌های کوچک‌تر تقسیم کنید.

3ـ تمرین‌هایی که مفصل و عضلات فکی را در حالت ریلکس قرار می‌دهد. (دندانپزشک متخصص می‌تواند آنها را به شما یاد دهد.)

4ـ نیم ساعت ورزش ایروبیک، سه تا چهار بار در هفته می‌تواند استرس را کاهش دهد و اندروفین در بدن ترشح کند که باعث کاهش درد می‌شود.

5 ـ تکنیک‌های کاهش استرس را فرا بگیرید. حواستان باشد در شرایط استرس، دندان‌ها را به هم نفشارید.

6 ـ به پشت یا به یک سمت بخوابید. اگر روی شکم بخوابید و یک سمت صورتتان را روی بالش بگذارید، مشکلات فکی شما تشدید می‌شود.

7ـ مستقیم راه بروید، عضلات پشت گردن باید ساپورت خوبی داشته باشد.

8 ـ اگر طولانی مدت از تلفن استفاده می‌کنید، گذاشتن تلفن بین شانه و عضلات گونه، فشار زیادی بر گردن و مفصل فکی وارد می‌کند. بنابراین از هندزفری استفاده کنید.

9ـ اگر احساس درد تیز دارید، تکه‌های یخ را در حوله نازک قرار دهید و حدود ده دقیقه (بیش از 20 دقیقه نشود) در ناحیه مفصل فکی قرار دهید. اگر نیاز است هر دو ساعت تکرار کنید.

10ـ اگر درد گنگ و مبهمی احساس می‌کنید، استفاده از گرما بهتر است. با این کار خونرسانی در عضلات مفصل زیاد می‌شود. حوله‌ای را در آب گرم بخیسانید و روی عضلات ناحیه مفصل به مدت 20 دقیقه قرار دهید.

اگر از این درمان‌ها نتیجه مطلوب نگرفتید:

1 ـ دارو درمانی: گاهی ممکن است بنا به صلاحدید دندانپزشک متخصص از داروهای کوتاه‌مدت یا ضدالتهاب‌ها، شل‌کننده‌های عضلانی یا ضد افسردگی استفاده کنید.

2 ـ تثبیت‌سازی با Splint : ممکن است نیاز باشد از گارد دهانی استفاده کنید. (به‌صورت کوتاه‌مدت و تحت نظر پزشک)

3 ـ درمان‌های فیزیکال‌تراپی: استفاده از لیزر سرد (اولتراسوند)، گرما و سرما درمانی و...

4 ـ تزریق بوتاکس: بی‌دردی سه تا هشت ماه برای بیمار فراهم می‌کند که نتایج آن هنوز در دست تحقیق و بررسی است.

5 ـ درمان‌های گسترده‌تر شامل درمان‌های جراحی مفصل یا استفاده از پروتز مفصلی که اگر تغییرات مفصلی غیرقابل بازگشت و علائم پایداری در مفصل مشاهده شود، ممکن است مورد نیاز باشد.(دکتر پریسا پیروزمند- رزیدنت تخصصی بیماری‌های دهان، فک وصورت/ضمیمه سیب)


ادامه مطلب ...

چرایی افزایش تعداد معلولان

جام جم سرا: علاوه بر این کمبود مراکز مشاوره ژنتیک و فقر فرهنگی در کشور سبب شده ازدواج‌های فامیلی هر سال تعداد زیادی معلول مادرزاد به جامعه هدیه کند، افزون بر این هوای آلوده کلانشهرها سبب شده بسیاری از شهروندان به بیماری‌های قلبی و عروقی مبتلا شده و تعدادی از آنها گرفتار معلولیت شوند.

این در حالی است که استاندارد نبودن مواد اولیه خوراکی و نبود نظارت دقیق بر تولید آنها را نیز می‌توان از عواملی دانست که زمینه را برای افزایش سکته و معلولیت در کشور آماده کرده است.

بنابراین اگر بگوییم همه دست روی دست گذاشته‌ایم تا معلولیت در کشور ریشه بدواند بیراه نگفته‌ایم، چون اگر غیر از این بود سالانه حدود یکصد هزار نفر فقط به دلیل تصادفات معلول نمی‌شدند.

در جدیدترین اظهار نظر درباره آمار معلولیت در کشور نیز معاون توانبخشی سازمان بهزیستی به ایرنا گفته آمار معلولیت در کشور طی دو سال اخیر از 10 به 15درصد افزایش یافته است، نکته اینجاست که در این حوزه مسئولان فقط به اظهار نظر و بیان آمار بسنده کرده و برای کاهش رشد سرعت این آمار و کاهش هزینه‌های تحمیلی معلولیت به کشور تلاش جدی نکرده‌اند زیرا مرور آمار مرگ و میر سالانه تصادفات در 13 سال گذشته بیانگر این حقیقت است که هر سال حدود 20 هزار نفر در تصادفات رانندگی جان خود را از دست داده و بین پنج تا هفت برابر کشته‌شدگان نیز اشخاص دچار معلولیت شده‌اند بنابراین می‌توان گفت مسئولان برنامه‌ای برای کاهش تعداد معلولان کشور ندارند.

این در حالی است که با یک حساب سرانگشتی می‌توان هزینه سرسام‌آوری را که معلولیت به کشور تحمیل می‌کند محاسبه کرد، برای نمونه اگر برخلاف استاندارد‌های جهانی حداکثر‌ها را در نظر نگرفته و در خوشبینانه‌ترین حالت هزینه نگهداری از هر معلول را ماهانه حدود 500 هزار تومان در نظر بگیریم، می‌توان نتیجه گرفت هزینه سالانه نگهداری از 12 میلیون معلول کشور برابر 72 هزار میلیارد تومان است. نکته اینجاست که باید هزینه‌های عاطفی معلولیت را نیز در نظر گرفت.

در شرایطی که معلولان از حداقل امکانات نیز برای تردد در شهر‌ها برخوردار نیستند، باید از مسئولان خواست دست‌کم برنامه ویژه‌ای برای مهار رشد آمار معلولیت در کشور در نظر بگیرند.

مهدی آیینی ‌- ‌گروه جامعه


ادامه مطلب ...

چرایی سالمندی پاها

جدای از آن که سالمندی فرآیندی است که طی آن مفاصل فرسوده و عضلات ضعیف می‌شوند و در نتیجه آن بسیاری از درد‌ها سراغ اندام مختلف از جمله پا می‌آید، باید توجه داشته باشید که بسیاری از موارد درد پا حاصل استفاده نامناسب از این اندام در طول زندگی است.

دکتر مجتبی کامیاب، دکترای تخصصی رشته ارتوز و پروتز درباره عواملی که طی زمان بر عملکرد طبیعی پاها تاثیر می‌گذارد، می‌گوید: عضوی در بدن است که برای عملکرد طبیعی خود، یعنی راه رفتن، تنها نیست و همواره با پای افزاری مثل کفش، صندل و... پوشانده می‌شود. مناسب یا نامناسب بودن این پای افزار بر ساختار پا اثر می‌گذارد و از آنجا که این تاثیر تدریجی است، طبیعی است که درد پا به عنوان پیامد سال‌ها استفاده از کفش نامناسب سالمندان را تهدید کند. از طرف دیگر، عضوی که بیشتر از هر قسمت دیگر بدن، وزن اضافه را تحمل می‌کند پاست و طبیعی است که چاقی می‌تواند اثرات مخربی روی پا داشته باشد که در سالمندی بروز می‌کند.

درد پا نشانه‌ای از سالمندی

دکتر کامیاب در گفت‌وگو با جام‌جم با بیان این که خلقت حیرت‌انگیز بدن انسان به نحوی است که تمامی اجزای آن در بیشتر افراد با سرعت نسبتا برابر به سمت کهنسالی می‌رود، توضیح می‌دهد: این که موردی مثل درد پا در سالمندی بسیار دیده می‌شود شاید علامت آن باشد که ما از این عضو به نحو مناسب استفاده نکرده‌ایم. در واقع، نپرداختن به مواردی از جمله تقویت عضلات پا تا انتخاب کفش نامناسب که به ظاهر آن بیشتر از خصوصیات طبی توجه شده از موارد این کم‌توجهی به سلامت پاست.

عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران در پاسخ به این پرسش که آیا علت بروز این نوع درد‌ها به شیوع پوکی استخوان، درد‌های آرتروزی یا مشکلات مفصلی ناشی از ساییدگی‌های احتمالی استخوانی در دوران سالمندی بازمی‌گردد، می‌گوید: استخوان‌های قرار گرفته در مجموعه پا از نظر ساختاری، دیرتر از استخوان‌های دیگر نقاط بدن مانند ستون فقرات دچار پوکی می‌شوند، اما مشکلاتی همچون آرتریت یا فرسودگی مفاصل به طور طبیعی با ماهیت سالمندی همخوانی دارند که در این دوره از عمر می‌توانند بروز کنند.

همه سالمندان پا درد ندارند

اما چرا در معدودی از افراد سالمند، مشکلات و دردهای استخوانی در ناحیه پا دیده نمی‌شود؟

دکتر کامیاب در پاسخ می‌گوید: اصولا در پزشکی اصلی وجود دارد مبنی بر این که بروز همه مشکلات برای همه افراد مطرح نیست، اما مشکلی که بیشتر افراد را در یک دوره تهدید می‌کند، نیازمند توجه است. بی‌شک در مورد افرادی که تناسب اندام داشته و عضلات خود را در وضعی مناسب حفظ کرده‌اند، مشکلات مربوط به پا در سنین سالمندی کمتر اتفاق می‌افتد. همچنین افرادی که از کفش مناسب استفاده می‌کنند دیرتر دچار سالمندی پا می‌شوند.

سالمندی بدون درد پا

دکتر کامیاب درباره شیوه‌های پیشگیری از بروز درد پا در سالمندان توضیح می‌دهد: از یک سو انجام برخی ورزش‌ها در ناحیه انگشتان پا می‌تواند به پیشگیری از درد پاها در سالمندان کمک کند. از سوی دیگر، انتخاب کفش خوب نیز می‌تواند از بروز این دردها جلوگیری کند.

این متخصص اورتز و پروتز می‌افزاید: کفش سالمندی باید سبک بوده و پاشته پهنی به ارتفاع حداکثر دو سانتی‌متر داشته باشد. همچنین باید بدون بند باشد تا به سهولت پوشیده شود و همین طور در جلوی پا فضای کافی داشته باشد تا باعث فشرده شدن انگشتان به هم نشود.

ضرورت استفاده از کفی‌های طبی

کفی مناسب رایج‌ترین روش و نقطه شروع درمان درد پا در سالمندان است.

البته دکتر کامیاب در این باره تاکید می‌کند: از آنجا که کفی‌ها انواع بسیار متنوعی دارند، انتخاب نوع مناسب باید حتما از سوی کارشـــناس مجرب ارتوز و پروتز صورت پذیرد. چرا که استفاده از کفی نامناسب به نوبه خود می‌تواند ضرر هم داشته باشد.

وی در پاسخ به این پرسش که آیا استفاده از ابزار کمک حرکتی مثل عصا در سالمندانی که درد پا دارند ضروری است، می‌گوید: استفاده از عصا، حتی با وجود درد پا ضروری نیست بلکه مستقل بودن سالمند درجه اول اهمیت را داراست.

مگر آن که به دلیل مشکلی دیگر، فراهم آمدن ثبات، نیازمند استفاده از عصا باشد.

این متخصص درباره استفاده از مکمل‌های کلسیمی و ویتامین D برای کاهش درد پاها می‌گوید: به‌طور کلی استفاده از مکمل‌ها در دوران سالمندی برای حفظ سلامت استخوان‌ها و مفاصل لازم است، اما باید با نظر پزشک متخصص در این زمینه صورت پذیرد.

پونه شیرازی / گروه سلامت


ادامه مطلب ...

پرویز پرستویی در اینستاگرامش از چرایی سقوط ملت‌ها نوشت

[ad_1]

پرویز پرستویی متنی را در اینستاگرام خود منتشر کرد و در آن از چرایی سقوط ملت ها گفت.

پرویز پرستویی متنی را در اینستاگرام خود منتشر کرد و در آن از چرایی سقوط ملت ها گفت.

جوان؛ بازیگر نام آشنای سینمای کشورمان این بار در صفحه رسمی اینستاگرام خود از چرایی سقوط ملت ها از زبان محمد مسعود نخستین سخن گفت.

در متنی که توسط پرویز پرستویی منتشر شده تقلب عامل اصلی سقوط ملت ها عنوان شده است.

وی در این پست به اقدام یکی از استاتید دانشگاه های افریقای جنوبی برای دانشجویانش اشاره کرد و نوشت : " محمد مسعود نخستین:
تقلب
یکی از استادان دانشگاهی در آفریقای جنوبی برای دانشجویان دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد مطلبی بر سر در ورودی دانشکده نصب کرده بود با این عنوان :
برای نابودی یک ملت نیازی به بمب هسته ای یا موشکهای دور برد نیست .
فقط کافیست سطح و کیفیت آموزش را پایین آورد و اجازه تقلب را به دانش آموزان داد ..!
مریض به دست پزشکی که بتواند تقلب کند خواهد مرد ..!
خانه ها بدست مهندسی که موفق به تقلب شده ویران خواهند شد..!
منابع مالی را بدست حسابداری که موفق به تقلب شده از دست خواهیم داد..!
و انسانیت بدست عالم دینی که موفق به تقلب شده می میرد ..!
و عدالت بدست قاضی که موفق به تقلب شده ضایع می شود ..! و جهل در کله فرزندانمان که موفق به تقلب شده فرو می رود ..! سقوط آموزش = سقوط ملت"



[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

پرویز پرستویی در اینستاگرامش از چرایی سقوط ملت‌ها نوشت


ادامه مطلب ...

چرایی ارسال پیامبران (ع)

[ad_1]
مفیدستان:
چرایی ارسال پیامبران ع

از دیرباز این سوال مطرح بوده که پیامبران برای چه آمده اند

1- آیا برای برپایی یک نظام سیاسی جدید با قوانینی جدید جهت ایجاد یک منظومه حقوقی، خانوادگی ، اقتصادی و حکومتی اختصاصی نوبنیاد بوده است ؟

2- و یا برای سوق مردم به سمت یک جامعه ای ایمانی اخلاقی و پویای مبتنی بر توحید بوده است ؟

در صورت پذیرش نظر اول ، همه تلاشهای دین مداران از عصر نزول تا امروز ، کشف قوانین مستتر در دعوت پیامبر برای اثبات و تثبیت آنها در هر زمان و زمینه ای خواهد شد ، بدون آنکه حتی نیم نگاهی به عقلانیت جامعه داشته باشند و یا به مغایرتهای اخلاقی آنها بیاندیشند و یا مظالمی که از ناحیه آنها به فرد و جامعه و حتی اصل دعوت پیامبر وارد می شود ، را مورد توجه قرار دهند .

در این نگاه که فقه متولی آن می شود ، هر تحقیق و یا سخنی با عنایت به محوریت احکام ( چه موجود در عصر نزول و چه استخراج شده از ذهن فقها بر مبنای معیارهای خود تعریفی آنها ) پیش می رود و احکام است که موضوعیت پیدا می کنند .

اما در صورت پذیرش نظر دوم ، همه تلاش دین مداران بر این متمرکز می شود که قالب کلی دعوت پیامبر ، که توحید ، معنویت و اخلاق است را از لابلای آیات قرآن و سیره او استخراج و پرورش داده و با توجه به ابزارهای علمی و فرهنگی زمانه به جامعه تزریق کنند و سرگشتگی بشر را در بین سوالها و اضطرابات درونی خود در این دنیای صنعتی مادی که آرامش درونی او را با چالشی جدی مواجه کرده ، از بین برده و معنای جدیدی از جاودانگی و عشق به او القا کنند .

در این نگاه ، هیچ حکمی موضوعیت نداشته و بلکه هر تلاشی در تحقیق و بررسی متون و سیره ، با عنایت به محوریت " اهداف عالی ایمان و اخلاق " به بار می نشیند و تبعا هر حکمی ( چه قدیمی و چه جدید ) تنها در حد طریقیت رسیدن به آن اهداف ارزش پیدا می کنند و هر زمانی که در مواجهه با عقلانیت و اخلاق و عدالت زمانه ، نتوانند نقش خود را ایفا کنند ، بدون هیچگونه شک و یا ابهام و یا ترسی ، جای خود را به قوانین جدید می دهند .

از آنجا که جامعه بشری ، در قرون گذشته به بلوغ اندیشه و عقلانیت کافی نرسیده بود ، جایی برای سخن گفتن از دین و نوع نگاهی که می توان به آن داشت نبوده است ( غیر از استثنائاتی که معمولا منجر به حذف صاحبان آنها می شده است . ) .

اما در این چند دهه اخیر ، که عقلانیت و اندیشه ، از ویژگیهای برجسته بشری شده است ، قالبهای فکری گذشته ، که ادیان مختلف ابراهیمی و غیر ابراهیمی از نمادهای خاص آنهاست ، بشدت مورد تردید و نقد جدی قرار گرفته است .

و در این آزمون عقلانیت و اخلاق ، نگاه اول به دین ، که نگاه احکام محور بوده است ، به بن بست عجیبی برخورد کرده و علیرغم دست و پازدنهای مختلف ، حتی با پوشیدن لباس مدرنیته به آن ( با اصطلاحات جدید حقوقی و اقتصادی و سیاسی و .. ) نه تنها به جایی نرسیده است ، بلکه بیشتر به گریزان کردن نسل نو جامعه از حتی اصل دین منجر شده است .

و لیکن از آنجا که انسان موجودی دو بعدی بوده ، که بعد معنویت و روحانیت اوست که در صورت هدایت درست آن ، به زندگی او معنا می بخشد و می تواند به اضطرابهایش پایان دهد ، دین هرگز قابل حذف از زندگی و یا حتی اندیشه او نبوده است .

در اینجا بود که دین مداران این چند دهه ، بعنوان نو اندیشان دینی ، وارد عرصه شده و نگاه دوم به دین ، که مبتنی بر ایمان و اخلاق میباشد را زنده کرده و بر آن پای می فشارند و روز بروز جای خود را در بین نسل نو اندیش ، بیشتر باز کرده است .

در این نگاه ، هدف پیامبران :

1- اصلاح اعتقاد ایمانی مردم میباشد . ( و ما ارسلنا من قبلک من رسول الا نوحی الیه انه لا اله الا انا فاعبدون / انبیا 25 )

2- و تربیت اخلاقی فرد و جامعه ( لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَٔ وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ / آل عمران 164 - انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق / مستدرک الوسائل، ج11، ص 187، باب6، ح1. )

3- بگونه ای که نتیجه نهایی آن ، ایجاد یک جامعه عدالت محور توسط خود مردم بشود .( لیقوم الناس بالقسط / حدید 25)

بنابر این ظهور پیامبر(ص) ، برای ایجاد یک جامعه جدید با نظامات و قواعد جدید و نوبنیاد در زمینه های خانوادگی ، حقوقی ، اقتصادی ، حکومتی و ... نبوده است ، بلکه ایشان ، در راستای تربیت ایمانی اخلاقی فرد ، جهت سوق جامعه بسوی یک جامعه عدالت محور ، ضمن رعایت قواعد و ارزشهای مثبت جامعه عصر نزول و عنایت به حد فهم و پذیرش مردم ، ارشاداتی در زمینه های مختلف کرده و وقتی به حکومت مدینه نائل می شوند ، از همان قوانین موجود آن عصر ، با تعدیلات و یا اصلاحات اخلاقی آنها ، در حدی که با مقاومت اقشار و افکار مختلف مردم روبرو نشده و اصل دعوتش تحت الشعاع آن اختلافات قرار نگیرد ، به عنوان ابزار و روش رسیدن به هدف خود ، بهره برداری نموده است ( احکام امضایی ) و هرگز در پی تدوین یک نظامنامه جدید حکومتی فراتاریخی نبوده است که در اعصار بعدی به دلیل رشد عقلانی و علمی مردم با چالشهای جدی مواجه شود . ( کتاب حکومت دینی و حقوق انسان – مرحوم منتظری - ص 144 )

بطور مثال :

• در نظام خانواده ، هدف را ایجاد سکون و آرامش همسران می داند بگونه ای که ضمن کاهش اضطرابهای آنها که حاصل مشکلات اقتصادی و اجتماعی جامعه می باشد ، بتوانند محیطی امن و زیبا برای پرورش فرزندانی ایمانی اخلاقی فراهم کنند . ( و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودهٔ و رحمهٔ ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون / روم 21 )

• در نظام حقوقی ، هدف را اجرای عدالت جهت تضمین آرامش و امنیت مردم می داند ، که بتوانند فارغ از هر اتفاقی ، تلاش خود را برای ارتقا سطح زندگی و جامعه خود از همه جنبه هایی که به آنها مربوط است ، به انجام برسانند . ( ان الله یامرکم ان تؤدوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل ان الله نعما یعظکم به ان الله کان سمیعا بصیرا / نسا 58 )

• در نظام اقتصادی ، هدف ، برخورداری همه جامعه از منابع خدادادی است بدون هیچگونه اجحاف به کسی و یا قشری خاص ( فانه لا ضرر و لا ضرار / قاعده لاضرر و لاضرار – و ده ها مصداق قرآنی از جمله و لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل و تدلوا بها الی الحکام لتاکلوا فریقا من اموال الناس بالاثم و انتم تعلمون / بقره 188 و یا ویل للمطففین / مطففین 1 )

• در نظام حکومتی ، هدف را حضور مردمی در تصمیمات حکومتی و اجتماعی می داند . ( امرهم شوری بینهم / شوری 38 – و شاورهم فی الامر / آل عمران 159 - لَوْ لاَ حُضُورُ اَلْحَاضِرِ وَ قِیَامُ اَلْحُجَّهِٔ بِوُجُودِ اَلنَّاصِرِ ... لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا – خطبه 3 نهج البلاغه ، شقشقیه )

• در نظام اجتماعی ، هدف را کرامت بخشی به انسان از هر نژاد و آیین و با هر تفکر و یا باور میداند . ( و لقد کرمنا بنی آدم / اسرا 70 – لاتکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا / نامه 31 نهج البلاغه ، وصیت به حسنین )

• در روابط اجتماعی بین افراد ، هدف را علاوه بر رعایت عدالت اجتماعی ، نیکویی و انفاق به یکدیگر را ارزشی والاتر معرفی میکند . ( ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی / نحل 90 - لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شی ء فان الله به علیم / آل عمران 92 )

با توجه به موارد مذکور :

آنچه که برای پیامبر(ص) ، در یک منظومه اجتماعی ، اهمیت داشته ، رسیدن به اهداف ارشادی فوق بوده است ، که در اولین و مهمترین مرحله ، تربیت ایمانی - خلاقی فرد و تبعا جامعه باید مورد توجه قرار گیرد ، و البته محور بنیادین بعثت ایشان نیز اهتمام جدی به همین امر مهم و اساسی بوده است .

و آنگاه که قرار است جامعه در راستای ایجاد حکومتی مردم محور ، اقتصادی قسط محور ، خانواده ای آرمش محور ، سیستم حقوقی عدالت محور و از همه مهمتر ، ایجاد فضایی آکنده از معنویت اخلاقی و کرامت انسانی ، حرکت کند ، بایستی به همه زیرساختهای فرهنگی ، سنتی ، علمی و عقلانی خود نگاه کرده و اقتضائات مربوطه را در نظر داشته و منظومه کلی خود را برقرار نماید .

و این امر ، نه حقی الهیست که به شخصی خاص عطا شده باشد ، که بر عهده خود مردم و از حقوق خود آنها شمرده شده است .

در این نگاهست که هیچ حکم و یا قانونی ، حتی از یک نسل قبل ، قابل تسری به عصر بعدی نخواهد بود ، مگر آنکه بتواند در رساندن جامعه به اهداف فوق ، در برابر قوانین رقیب خود ، ارجحیت خود را به اثبات رسانده و عقلا و متخصصان مربوطه را اقناع کند .

محمد صالحی

https://telegram.me/beshnofekrkon

http://mahsan.rasekhoonblog.com


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

مفهوم آیه النبی اولی بالمومنین من انفسهمچرایی ارسال پیامبران ع برخورد تاریخی امام علی با کسانی که با او بیعت نکردند هدف امام گفتاری از آیت‌الله جوادی آملی دلایل برتری پیامبر …همه انبیا سخن حق آورده‌‌اند ولی کتب انبیای گذشته زیر هیمنه، سیطره و نفوذ قرآن کریم بینات کار و تلاش از منظر قرآنو اما، در قرآن از کلمات مترادف و هم معنی کار و تلاش نیز فراوان یاد شده است برای چگونه مسلمان وشیعه شوم؟چگونه مسلمان وشیعه شوم؟ آموزش گام به گام اسلام به زبان ساده برای غیر شیعیان چگونه اسامی پیامبر اعظمص در کتاب‌های مقدس سایر ادیانعلاوه بر آیات قرآنی و اعترافات بسیاری از کشیشان مسیحی درباره رسالت و عظمت حضرت محمدص اسلام کوئست مرجعی برای پاسخگویی به سوالات دینی، اعتقادی و شرعیآیات قرآن که درباره امام زمانعج است، کدام هاست؟ …آیات بسیاری درباره امام زمان عج در قرآن وجود دارد و بعضی تا ۲۵۰ آیه از آیات قرآن را ذبح شرعیذبح شرعی ذبح شرعی امام حسین علیه السلام حسین بن علی بن ابی طالب ع ۴۶۱ق، مشهور چرا اهل تسنن دست بسته نماز می خوانند شهر سوالبا عرض سلام در پاسخ به اینکه حضرت علی ع و اهل بیت ع متعلق به تمام جهان هستند، باید مهدویت در قرآن کریم در این مقاله دو موضوع مهدویت در قرآن و لقب قائم آل محمد را بررسی می کنیم آیا مهدویت در گفتاری از آیت‌الله جوادی آملی دلایل برتری پیامبر اکرمص بر همه انبیا سخن حق آورده‌‌اند ولی کتب انبیای گذشته زیر هیمنه، سیطره و نفوذ قرآن کریم حفظ می بینات کار و تلاش از منظر قرآن و اما، در قرآن از کلمات مترادف و هم معنی کار و تلاش نیز فراوان یاد شده است برای مثال در مفهوم آیه النبی اولی بالمومنین من انفسهم چرایی ارسال پیامبران ع برخورد تاریخی امام علی با کسانی که با او بیعت نکردند هدف امام حسین چگونه مسلمان وشیعه شوم؟ اسلام یعنی ایمان به خداوند مهربان، فرشتگان، کتاب های آسمانی، پیامبران و فرستادگان الهی اسامی پیامبر اعظمص در کتاب‌های مقدس سایر ادیان علاوه بر آیات قرآنی و اعترافات بسیاری از کشیشان مسیحی درباره رسالت و عظمت حضرت محمدص در اسلام کوئست مرجعی برای پاسخگویی به سوالات دینی، اعتقادی و شرعی آیات قرآن که درباره امام زمانعج است، کدام هاست؟ شهر سوال آیات بسیاری درباره امام زمان عج در قرآن وجود دارد و بعضی تا ۲۵۰ آیه از آیات قرآن را مرتبط ذبح شرعی ذبح شرعی ذبح شرعی امام حسین علیه السلام حسین بن علی بن ابی طالب ع ۴۶۱ق، مشهور به چرا اهل تسنن دست بسته نماز می خوانند شهر سوال با عرض سلام در پاسخ به اینکه حضرت علی ع و اهل بیت ع متعلق به تمام جهان هستند، باید عرض بکنم ۞ به وبلاگ مرکا خوش آمدید ۞ بر قامت رعنای شهیدان صلوات زمزمه نایب المهدی با حضرتش عج ای سید و مولای من من جان ناقابلی


ادامه مطلب ...

تحلیلی بر چرایی اصرار مأمون و انکار امام رضا (ع) در ماجرای ولایتعهدی

[ad_1]

چکیده

ماجرای ولایتعهدی امام رضا (علیه‌السلام) در دربار عباسیان مهم‌ترین رخداد سیاسی است که برای اوّلین و آخرین بار در تاریخ سیاسی ائمه (علیهم‌السلام) رقم خورد. مأمون، خلافتی را که حاصل سال‌ها تلاش و مبارزه آبا و اجدادش بوده و خود نیز برای دستیابی به آن از ریختن خون برادرش دریغ نکرده بود، با کمترین هزینه به اصرار و تمهید، تقدیم بزرگ‌ترین رقیب خاندانی‌اش ساخت. او نیز که سال‌ها ‌آبا و اجدادش برای دستیابی به این خلافت از هیچ تلاش مشروعی فروگذار نبودند، از پذیرش آن استنکاف می‌ورزید.
این رخداد فرضیه‌های مختلفی را در ذهن بسیاری از پژوهشگران ایجاد نمود. مقاله‌ی حاضر پس از تبیین فرضیه‌ی سیاسی و بررسی اقوالی که اندیشه‌ی اعتزالی یا شیعی به مأمون نسبت داده‌اند، با تبیینی اجمالی از مسئله امامت در دو دیدگاه تشیع و اعتزال، جریان ولایتعهدی را از انحصار انگیزه‌های سیاسی خارج ساخته و باورهای اعتقادی طرفین را در کنار مواضع سیاسی آنان، به عنوان عاملی تأثیرگذار در اصرار و انکار آنها معرفی می‌سازد.

مقدمه

دوران 20 ساله‌ی امامت حضرت رضا (علیه‌السلام) (183-203ق) را می‌توان در میان ادوار سلسله‌ی امامان قبل و بعد از ایشان دورانی منحصر به فرد دانست که در مسائل گوناگون اعتقادی، فرهنگی و سیاسی می‌توان آن را بررسی کرد. در عرصه‌ی سیاست، بزرگ‌ترین رویداد تاریخ سیاسی ائمه در این دوره شکل گرفته و برای اوّلین بار حکومت، خلافتی را که سال‌ها ‌تلاش و مبارزه برای دستیابی به آن صورت پذیرفته بود، در ظاهر به امام پیشکش امام کرد و در نهایت به پذیرش ولایتعهدی منجر شد. این رخداد را از زوایای مختلف می‌توان بررسی کرد، محققان و نویسندگان نیز هر کدام از منظر خویش به تحلیل موضوع پرداخته‌اند.
از جمله آثاری که در این زمینه بحث کرده‌اند عبارتند از: الحیاة السیاسیة الامام الرضا (علیه‌السلام) به قلم جعفر مرتضی حسینی عاملی اثری است که تحلیل سیاسی دقیق و جامعی از مسئله‌ی ولایتعهدی ارائه کرده است. کتاب زندگی سیاسی و فرهنگی شیعیان بغداد تألیف سیدحسین موسوی پژوهش ارزشمندی است که تحلیل‌های ‌مناسبی از اوضاع سیاسی و وضعیت زندگی شیعیان در این دوره‌ها ‌به دست می‌دهد. به جریان ولایتعهدی به مثابه رخداد و مسئله‌ای سیاسی اشاره‌ی اجمالی شده است.
پژوهش دیگر تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم به قلم جاسم حسین است که دربرگیرنده‌ی مطالعه‌ی جامعی در زمینه‌های ‌تاریخی غیبت امام دوازدهم از زمان امام صادق (علیه‌السلام) است. او فعالیت‌های مخفی امامیه و نقش و تأثیر امامان بر تکامل تدریجی غیبت را بررسی کرده و بسیار گذرا و خلاصه، مطلبی را با عنوان «نگرش امام رضا (علیه‌السلام) به قیام علویان علیه مأمون» در قالب قیام ابوالسرایا و انگیزه‌های مأمون در مسئله‌ی ولایتعهدی بررسی نموده است.
رسول جعفریان در کتاب حیات فکری و سیاسی امامان شیعه در بخش مربوط به امام رضا (علیه‌السلام)، چگونگی تعامل و ارتباط امام با شیعیان و حکومت عباسی را بررسی کرده و ذیل این مباحث، مسئله‌ی ولایتعهدی را با نگاهی سیاسی تبیین کرده است. اثر دیگری که شایسته است از آن یاد شود، کتاب تاریخ سیاسی شیعیان اثنی‌عشری در ایران از ورود مسلمانان به ایران تا صفویه تألیف پروین ترکمنی‌آذر است که با توجه به حضور امام رضا (علیه‌السلام) در خراسان و حضور تشیع در ایران، در حد چند صفحه به سیاست‌های مأمون و مسئله‌ی ولایتعهدی پرداخته است.
مقاله‌ی «تحلیلی بر قیام‌های ‌علویان در دوران امام رضا (علیه‌السلام) و ارتباط آنها با ولایتعهدی» اثر نعمت‌الله صفری (مجله‌ی شیعه شناسی، شماره‌ی26) نیز تحلیل دقیق و ارزشمندی درباره‌ی این موضوع ارائه کرده است. همان‌طور که ملاحظه می‌شود، پژوهش‌های ‌انجام شده هر کدام از زاویه‌ای به تحلیل موضوع پرداخته‌اند و اغلب آنها مسئله‌ی ولایتعهدی را ترفندی سیاسی از سوی مأمون و انکار امام رضا (علیه‌السلام) را واکنشی برای گرفتار نشدن در حقه و نقشه‌ی سیاسی خلیفه معرفی کرده‌اند.
برخلاف تحقیق ‌گسترده‌ای که در این زمینه انجام شد، منحصر کردن مسئله‌ی ولایتعهدی در انگیزه‌ها و اهداف سیاسی به مثابه عمل و عکس‌العملِ سیاسی خالی از تحکم به نظر نمی‌رسد. در مقاله‌ی پیش رو تلاش می‌شود با شیوه‌ی کتابخانه‌ای و روش توصیفی- تحلیلی، انحصار مذکور شکسته شود و جایی برای باورهای اعتقادیِ طرفین ماجرا نیز باز شود. برای این منظور مروری اجمالی بر هر کدام از شاخص‌های ‌سیاسی- اعتقادی دخیل در ماجرای ولایتعهدی ضروری به نظر می‌رسد.

اوضاع سیاسی و نقش آن در ماجرای ولایتعهدی

فضای سیاسی دوران حاکمیت مأمون را نمی‌توان جدا از شخصیت و جایگاه ایشان در میان جامعه‌ی عرب و عباسیان دانست. مأمون از طرف پدر، هم عرب و هم عباسی محسوب می‌شد، اما مادر او کنیزی از دربار خلافت به نام «مراجل» بود (طبری، 1387ق: 8، 360). از این‌رو، در مقایسه با برادرش محمد (امین) موقعیت مناسبی در بین اشراف عرب نداشت. چگونگیِ به قدرت رسیدن وی نیز که با قتل برادرش- خلیفه‌ی محبوبِ اشراف عرب و بنی هاشم- همراه بود، به انضمام سپردن مقام وزارت و فرماندهی لشکریانش به ایرانیِ تازه مسلمان شده‌ای به نام فضل بن سهل، موقعیت و مقبولیت مأمون را نزد عرب‌ها ‌بیش از پیش متزلزل کرده بود (یعقوبی، 1371: 2، 445-450؛ ابن کثیر، 1407: 2، 159).
در کوتاه زمانی پس از کشته شدن امین و استقرار حکومت مأمون، دستگاه حاکمیت با انبوهی از مسائل مواجه شد. علاوه بر اختلاف‌های ‌داخلیِ ناشی از قتل امین و عزل و نصب‌های ‌حکومتی در میان خود عباسیان، در بغداد- مرکز تجمع عباسیان- شورش‌هایی شکل می‌گرفت که به واسطه‌ی تدبیر فضل، مأمون از آنها بی خبر بود. در سال 199 قمری، که هنوز کمتر از یک سال از دستیابی مأمون به حکومت نگذشته بود، علویانی که در دوره‌ی خلافت امین سکوت اختیار کرده بودند، از مناطق مرکزی عراق چون: کوفه، بصره، حجاز، یمن و برخی نقاط شرقی مانند: فارسی و اهواز با شعار «الرضا من آل محمد» تحرک‌هایی را آغاز کردند و به تهدیدی جدی برای حکومت (مأمون) عباسی تبدیل شدند (ابن اثیر، 1385ق: 4، 147).
محمد بن ابراهیم بن اسماعیل معروف به ابن طباطبا (199ق) از جمله علویانی است که با شعار محوری «الرضا من آل محمد» در کوفه قیام کرد (طبری، 1387ق: 8، 529).
ابن‌طباطبا با کمک و هم پیمانی یکی از فرماندهان ناراضی و جدا شده از سپاه مأمون به نام سری بن منصور شیبانی توانست پس از بیعت مردم و اعراب اطراف کوفه بر آن شهر مسلط شود (اصفهانی، 1416: 428). به دنبال این حرکت ائتلافی، سری بن منصور توانست به جایگاه جانشینی ابن‌طباطبا نائل آید، پس از پیروزی، اقدام به اعزام گروهای نظامی (سریه) به مناطق مختلف کرد و به همین مناسبت ملقب به «ابوالسرایا» شد.
به دلیل محبوبیت عمومی اهل بیت و شعار محوری «الرضا من آل محمد» پس مرگِ ناگهانی ابن‌طباطبا، ابوالسرایا به منظور حفظ ظاهری اصول یادشده، نوجوانی از نوادگان امام سجاد (علیه‌السلام) به نام محمد بن محمد بن زید را به رهبری دینی قیام منصوب کرد، اما در حقیقت زمام همه‌ی امور را خودش عهده‌دار بود (ابن اثیر، 1385ق: 4، 149). از جمله کارهای مؤثر او می‌توان به ضرب سکه و تعیین حاکمان و والیانی علوی برای سرزمین ‌مختلف اسلامی اشاره کرد:
1. ابراهیم فرزند امام کاظم (علیه‌السلام)؛ حاکم یمن؛
2. اسماعیل فرزند امام کاظم (علیه‌السلام)؛ حاکم فارس؛
3. زید فرزند دیگر امام کاظم (علیه‌السلام)؛ حاکم اهواز؛
4. محمد بن سلیمان از نوادگان امام حسن (علیه‌السلام)؛ حاکم مدینه؛
5. حسین بن حسن معروف به ابن‌افطس از نوادگان امام حسن (علیه‌السلام)؛ حاکم مدینه (همان).
این اقدام نه تنها سرزمین‌های مذکور را تحت کنترل علویان درمی‌آورد و از سیطره‌ی حکومت عباسی خارج می‌کرد، بلکه عاملی جدّی برای نفوذ روزافزون و رو به گسترش علویان در این مناطق بود که خطری به مراتب بزرگ‌تر برای عباسیان به حساب می‌آمد (عزام، 2009: 131).
از جمله موارد مشابه می‌توان به قیام زیدبن موسی در تصرف بصره (ابن اثیر، 1385ق: 27)، ابراهیم بن موسی در تصرف یمن و محمد بن جعفر معروف به محمد دیباج (مسعودی، 1374: 4، 27) اشاره کرد. در نگاه اوّل با این استدلال که عمده و اهم قیام‌های ‌مذکور قبل از ماجرای ولایتعهدی، از سوی سپاهیان مأمون سرکوب شده بود، رابطه‌ای میان جنبش ‌علویان و مسئله‌ی ولایتعهدی دیده نمی‌شود، اما حقیقت این است که گرچه شورش‌ها و از جمله قیام ابوالسرایا قبل از این سرکوب شده بود، حجاز و یمن هنوز در اختیار علویان بود و در عراق و جاهای دیگر نیز هر آن احتمال شورش می‌رفت.
شخصیت و ذکاوت سیاسی مأمون اقتضا می‌کرد که برای عبور از میان دو لبه‌ی قیچیِ مقبول نبودن خود نزد عباسیان و شورش‌های ‌علویان، تدبیری مؤثر بیندیشد. از این رو، ایشان با طرح ولایتعهدی امام رضا (علیه‌السلام) ضمن آنکه می‌توانست شورش علویان را فرونشاند (صدوق، 1378: 1، 150)، می‌توانست خطر حرکت جامعه‌ی عرب و عباسیان را به کمترین نقطه‌ی ممکن برساند. توضیح مطلب اینکه مأمون با آگاهی از اعتقاد علویان به مسئله‌ی حاکمیت و اندیشه‌ی سیاسی آنان، واقف بود که مردم به ویژه در عراق و خراسان دوستدار و علاقه‌مند به خاندان پیامبر هستند و در هر زمان و مکانی که یکی از آنان علَم مخالفت برمی‌افراشت، به سرعت گروهی از مردم گِرد وی را می‌گرفتند. بر همین مبنا، برای رفع خطر علویان، امام رضا (علیه‌السلام) را به عنوان اهل بیت از مدینه به مرو احضار، به اجبار او را ولیعهد خود کرد و الرضا نامید (طبری، 1387ق: 7، 139؛ اصفهانی، 1416: 405، 499؛ ابن اثیر، 1385ق: 6، 326) تا شعار «الرضا من آل محمد» علویان را تحقق بخشد و آنان را وادار به سکوت نماید.
از طرف دیگر، با واگذاری ولایتعهدی به امام رضا (علیه‌السلام) در مقام فردی از خاندان بزرگ و مهم عربی، از یک سو تلقی غلبه‌ی عنصر فارسی بر حکومت را از ذهن جامعه‌ی عرب دور می‌کرد و از دیگر سو، پیام و زنگ خطر مهمی برای عباسیانی که در بغداد علَم مخالفت با مأمون را برافراشته و او را از خلافت خلع کرده بودند به صدا درآورد، چرا که او می‌توانست به خوبی از این مسئله استفاده کند و با واگذاری ولایتعهدی به یکی از علویان، از آنها بخواهد اگر واقعاً طالب ادامه‌ی حکومت در نسل عباسیان هستند، از مخالفت‌های ‌خود دست بردارند و به مأمون ملحق شوند.

اندیشه‌ی اعتقادی مأمون و نقش آن در مسئله‌ی ولایتعهدی

مورخان و تحلیلگران تاریخی درباره‌ی مذهب و اندیشه‌ی اعتقادیِ مأمون دیدگاه‌های گوناگونی ارائه کرده‌اند. برخی به استناد شواهدی از تاریخ، وی را معتزلی خوانده و در مقابل، برخی به استناد شواهدی دیگر به او نسبت تشیع داده‌اند. بررسی ادله‌ی هر کدام از دیدگاه‌های ‌مذکور خارج از رسالت این مقاله است، اما به تناسب موضوع نوشتار برای اینکه بتوانیم پیش‌فرضی برای عقاید مأمون در نظر بگیریم، باید مروری اجمالی بر این مسئله داشته باشیم.
مذهب اعتزال که از نیمه‌ی اوّل قرن دوم با تأکید بر اصل اختیار انسانی و ارزش خِرَدورزی به مثابه مکتب کلامی ظهور کرده بود، توانست با همه‌ی فراز و فرودش شاکله‌ی قابل دفاعی به دست آورد و نقشی جدّی در نظام فکری جهان اسلام برای خود رقم بزند. این اندیشه در گذر زمان، شاخه‌ها ‌و فرقه‌های ‌متعددی پیدا کرد که همه‌ی آنها در پنج اصل اتفاق‌نظر دارند: توحید، عدل، المنزلة بین المنزلتین، وعد و وعید و امر به معروف و نهی از منکر. هر کدام از این اصول وجه تمایزی با دیگر مذاهب و مکاتب به حساب می‌آمد: توحید در مقابل ملاحده، معطله، دهریه و مشبه؛ عدل در مقابل مجبره؛ وعد و وعید در مقابل و رد مرجئه؛ منزلة بین المنزلتین در مقابل خوارج؛ امر به معروف و نهی از منکر در مقابل امامیه (قاضی، 1383ق: 124).
برخی چون ابن کثیر، مذهب مأمون را چنین بیان می‌کند: «مأمون، مذهب اعتزال را اختیار کرده، به گروهی که از پیروان مذهب معتزله بودند پیوسته است و آنان وی را اغفال نمودند. از افرادی که در این جریان تأثیر مهمی داشته است، بشربن غیاث مریسی است» (ابن کثیر، 1407: 10، 257). احمد امین مصری نیز بر این اندیشه صحه گذاشته و می‌گوید: «مأمون، معتزلی بوده، از عقاید معتزلی‌هایِ ‌بغداد پیروی می‌کرد و آنان نظرشان این بود که علی (علیه‌السلام) و فرزندانش از تمام صحابه حتی ابوبکر و عمر، به خلافت سزاوارتر بودند» ( بی‌تا: 3، 275).
ابن کثیر در جای دیگر به سبب بعضی مواضع و اظهاراتی که از مأمون می‌دیدند، به وی نسبت تشیع داده و آورده است: «مأمون، هم مذهب تشیع و هم روش اعتزال داشته و اما از مذهب صحیح سنت بهره‌ای نداشت» (1407: 10، 257).
نشست و برخاست مأمون با نامداران معتزله و نیز واگذاری برخی مناصب عمده به برجستگانی از آنان، دلیل مدعیان اعتزال مأمون است. در منابع تاریخی نیز شواهدی درباره‌ی رابطه‌ی مأمون با عناصر برجسته‌ای از معتزلیان وجود دارد که در نگاه آغازین، مؤید اندیشه‌ی مذکور است: مأمون بارها از معلم خود، ابوالهزیل علاف، با تمجید و ستایش یاد می‌کرد (ابن المرتضی، 1988: 49). خلیفه‌ی عباسی با معتزلیانی چون: نظّام (مسعودی، 1374: 227)، فوطی (ابن المرتضی، 1988: 61) و ثمامه بن اشرس (ابن خلکان، بی‌تا: 177؛ شهرستانی، 1368ق:71) ارتباط و معاشرت داشته است. همچنین، مأمون در وصیتی که به برادرش معتصم دارد از او می‌خواهد توصیه ‌ابن ابی دؤاد- که از برجستگان معتزلی است- را به جان و دل بشنود (ابن کثیر، 1407: 322). این گروه مهم‌ترین شاخص و نمود تأثیرپذیری مأمون از سران معتزله را درباره‌ی مسئله‌ی خلق قرآن و جریان محنه مطرح می‌کنند.
در مقابل نیز برخی منابع، ارتباط مأمون با عناصر ضدمعتزلی را نشان می‌دهد. شرکت مأمون در تشییع جنازه‌ی بشرالمریسی و نماز خواندن بر جنازه‌ی او که از مبلغان آموزه‌های ضرار بن عمر بود و از نظر کلامی نقطه‌ی مقابل اندیشه‌ی اعتزالی به حساب می‌آمد. همچنین، یحیی بن اکثم دشمن سرسخت معتزله، نزد مأمون قدر و منزلتی ویژه داشت و بعضی وقت‌ها همچون مستشاری مؤتمن برای او بود (خطیب بغدادی، بی‌تا: 199-200).
اما درباره‌ی تشیع مأمون، دومینیک سوردل، مستشرق معروف، در مقاله‌ای مبسوط در خصوص سیاست مذهبی مأمون مواردی نظیر: ازدواج موقت، تعلق خاطرش به علویان و مسئله‌ی امامت را دلیل بر نزدیکی دیدگاه مأمون به تشیع قلمداد می‌کند (1962: 27-48). ایشان ابراز می‌دارد که ازدواج موقت سنت شیعی است که مأمون با مجاز دانستن آن تمایل‌های ‌شیعی خود را آشکار می‌کند، اما حقیقت این است که مسئله‌ی متعه در تاریخ، فراز و فرودهای زیادی در میان جوامع شیعه و سنی داشته است (خطیب بغدادی، بی‌تا: 199). از سوی دیگر، مأمون در مسئله‌ی امامت، همان خصایص و اوصافی را که شیعیان برای امام قائل هستند به خلیفه نسبت می‌داد تا جایی که در دوران خلافتش امام و خلیفه را یکسان می‌دانست (صفوه، 1937: 377). اما با وجود همه‌ی این شواهد نمی‌توان تقارنی همخوان میان اندیشه‌ی شیعه و مأمون به دست آورد.
از این رو، نمی‌توان صِرف وجود ارتباط و مراوده‌ی خلیفه‌ی عباسی با معتزلیان را دلیلی بر اعتزال ایشان به حساب آورد، زیرا او همان‌طور که با معتزلیان مراوده داشته با دیگر متکلمان غیرمعتزلی نیز مرواده داشته است. به همین قیاس، وجود رگه‌هایی از باورهای شیعی در مأمون نمی‌تواند پشتوانه‌ی مقبولی برای اثبات تشیع او باشد، اما به یقین هر کدام از گزینه‌های ‌تشیع و اعتزال را برای مأمون انتخاب کنیم، می‌توانیم از دل آن خاستگاهی اعتقادی برای مسئله‌ی ولایتعهدی در نظر بگیریم. چنانچه پیش‌فرض اعتقادی مأمون را تشیع قرار دهیم، پاسخ مسئله روشن است و نیازی به بحث و اطاله نیست؛ اما در فرض باور اعتزالی برای مأمون، به منظور تطبیق بحث، مروری اجمالی بر اصول مذهب اعتزال ضروری به نظر می‌رسد.
مفروض است که مأمون، خلیفه‌ی مسلمین، (198-218ق) که آزاداندیش و دانش‌دوست بود، مذهب اعتزال اختیار کرد. او با برگزاری مجالس و محافل علمی، زمینه‌ی مناسبی برای بسط و ترویج اندیشه‌های ‌معتزله فراهم می‌کرد. روشن است که این اندیشه در سایه‌ی حمایت‌های ‌حاکمیت، در فرهنگ حاکم بر جامعه‌ی اسلامی بسیار تأثیرگذار بوده است. از جمله موضوع‌های مورد بحث آن روزگار مسئله‌ی پیشوایی امت است که می‌توان این موضوع را در اندیشه‌ی اعتزال واکاوی کرد. رویکرد معتزله به موضوع امامت را در دو گروه می‌توان بررسی کرد: گروهی بر آن هستند که به حکم دینی بر امت اسلامی واجب است به نصب امام اقدام کنند. دسته‌ای دیگر وجوب امام را نپذیرفته و بر این باورند که مسلمانان در گزینش امام مختارند (ناشی اکبر، 1971: 19).
ابن ابی‌الحدید نیز آورده است که همه‌ی معتزله از آن رو که به طور عادی امور مردم بدون رئیسی که حکم بِراند استواری نمی‌یابد، به وجوب امامت باور دارند (به استثنای ابوبکر اصم که معتقد است امامت در صورتی که امت در اعتدال و انصاف باشند و ستمی رخ ندهد، واجب نیست) (1385ق: 2، 308).
از این‌رو، برخلاف اینکه گروه‌های مذکور در چگونگی وجوب امامت- که آیا وجوب شرعی (معتزلة بصره) یا عقلی (معتزله‌ی بغداد و برخی بصریان)- با هم اختلاف‌نظر دارند، اما همه‌ی آنها در اصل ضرورت آن اشتراک‌نظر دارند (همان). در باور آنان امام باید دارای شرایط و خصال سه‌گانه‌ی علم، عدالت و پارسایی باشد (قاضی، 1383ق: 750).
زمخشری (467-538)، مفسر و دانشمند معروف معتزلی، در تفسیر آیه‌ی «وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ» (بقره/124) مقام امامت را از دسترس و شایستگی افراد ظالم و خطاکار دور می‌داند و آن را نفی می‌کند. وی در تفسیر «لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ‌» آورده است: «امامت، خلافت و پیمان من به آن گروه از فرزندانت که ستمکارند نمی‌رسد. تنها آن دسته از فرزندانت که عادل و از هر ظلم، پاک و مبرا هستند، شایستگی این مقام را دارا هستند» (1406: 1، 184). بنابراین، وی معتقد به اعتزال و حامی این اندیشه بوده است.
نکته‌ی دیگر اینکه بر مبنای خردورزی معتزلیان، از میان افراد ذی‌صلاح برای امر امامت و اداره‌ی امور جامعه آن فردی که از شایستگی بیشتری برخوردار بوده و به اصطلاح افضلِ آنان است در اولویت قرار می‌گیرد. گرچه در شاخص‌های ‌این اصل نیز اختلاف‌هایی در میان معتزله به چشم می‌خورد، اکثر آنان به امامت افضل قائل هستند (ناشی اکبر، 1971: 51-52).
نکته‌ی آخر اینکه در باور معتزله طبق اصل «وعد و وعید» (از اصول پنج‌گانه‌ی همه‌ی معتزلیان) و اینکه عالم آخرت، دار مکافات است (شهرستانی، 1368ق: 52 ،1)، انسانِ خطاکار راهی جز توبه در این دنیا برای جبران گناه و خطای ارتکابی خود ندارد، چرا که خداوند متعال همان‌طور که در وعده‌هایش تخلف نمی‌کند، در تحقق وعیدهایش نیز تخلف نخواهد کرد.
از مجموع مطالب بالا (وجوب امامت، امامت افضل، تحقق وعید خداوند) به ضمیمه‌ی اطلاعاتی که از شخصیت مأمونِ معتزلی در پایبندی به مسائل دینی (ابن طقطقی، 1367: 297) و غرور نداشتن او در مواجهه‌های ‌علمی به دست می‌آید، می‌توان چنین دل‌مشغولی و حدیث نفسی را برای او فرض کرد که من در جایگاه امامت افضل امت نیستم. در این صورت، ارتکاب چنین خطایی در اندیشه‌ی اعتزالیِ مأمون توجیه‌ناپذیر و گناهی نابخشودنی خواهد بود. در نتیجه‌ی چیدمانِ منطقی موارد مذکور، درباره‌ی پیشنهاد خلافت و واگذاری ولایتعهدی به امام رضا (علیه‌السلام) می‌توان خاستگاه و رویکردی اعتقادی برای مأمون در نظر گرفت. گرچه این دیدگاه از زاویه‌ای دیگر و انطباق آن با عملکرد رفتاری مأمون با امام و به شهادت رساندن آن حضرت نقدپذیر است.

امام رضا (علیه‌السلام) و مسئله‌ی ولایتعهدی

یک طرف ماجرای ولایتعهدی، مأمون بود که اهدف و انگیزه‌هایش از دو منظر سیاسی و اعتقادی بیان شد. اکنون به بررسی عکس‌العمل امام از زوایای مذکور پرداخته می‌شود. پس از آنکه امام به مرکز خلافت مأمون در خراسان وارد شد، مأمون درخواست خود را مبنی بر سپردن خلافت به امام مطرح کرد و پس از اصرار فراوان و استنکاف امام از پذیرش آن، بالاخره به اجبار ولایتعهدی به آن حضرت تحمیل شد (حسینی‌العاملی، 1398ق: 285-298؛ صدوق، 1378: 2، 139). در این مسئله، مأمون امام را با تهدید به قتل در صورت نپذیرفتن، در وضعیتی قرار داد که ناگزیر از پذیرش ولایتعهدی بود (اصفهانی، 1416: 375). اینکه چرا امام از پذیرش جایگاهی که سال‌ها ‌اهل بیت از آن محروم و به دنبال آن بودند سر باز می‌زد، در مواضع امام بعد از تحمیل ولایتعهدی به خوبی روشن خواهد شد.
آنچه بیش از همه اهمیت داشت این بود که امام اقدام مأمون را حرکتی تلقی کردند که می‌توانست حقانیت امامت ائمه را تأیید کند، زیرا تا آن زمان از میان خلفا کسی چنین حقی برای علویان قائل نبود. این اقدام به خوبی می‌توانست بطلان کارهای خلفای پیشین اموی و عباسی را در خلاف این جهت نشان دهد. در همین راستا امام هنگام احتجاج با مأمون در امر واگذاری خلافت، به گونه‌ای مأمون را در بن بست قرار دادند که اساساً یا منکر حق خلافت برای خود و آبای خود شود یا دست از سر امام بردارد:
ان کانت هذه الخلافه لک والله جعلها لک، فلا یجوز أن تخلع لباساً اَلبَسَکَ الله و تجعله الغیرک و اِن کانت الخلافه لیست لک فلا یجوز لک أن تجعل لی ما لیس لک؛ اگر این خلافت از آن تو بوده و خدا آن را برای تو قرار داده، پس جایز نیست لباسی را که حالا به تو پرشانده از خود خلع کرده و در اختیار دیگری قرار دهی و اگر از آن تو نیست، جایز نیست آنچه مال تو نیست به من واگذار نمایی (صدوق، 1378: 2، 138).
در جلسه‌ی معرفی امام به عنوان ولیعهد- جشن ولایتعهدی- آن حضرت بر این نکته تصریح داشتند و فرمودند: «اِن لنا حقاً علیکم حقاً برسول الله (صلی‌ الله ‌علیه ‌و ‌آله و سلم) و لکم علینا حق به فاذا ادیتم الینا ذلک وجب علینا الحق لکم: به خاطر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ما حقی بر گردن شما و شما حقی بر گردن ما دارید، پس اگر شما حق ما را ادا کنید، ما نیز حق شما را می‌دهیم» (اصفهانی، 1416: 375).
همچنین، امام برای خنثی کردن سیاست مأمون درباره‌ی بهره‌گیری از ولایتعهدی او، در پاسخ به این سؤال که چرا ولایتعهدی را پذیرفتید؟ فرمودند به همان دلیلی که جدم داخل شورا شد (صدوق، 1378: 140) و نیز فرمودند: «قد عَلِمَ الله کراهتی لِذلک فلَما خُیرتُ بین قبول ذلک و بین القتل اخترتُ القبولَ علَی القتل؛ خدا می‌داند که از قبول این امر کراهت داشتم، ولی در وضعیتی قرار گرفتم که میان قبول ولایتعهدی و قتل، یکی را باید اختیار کنم؛ پذیرش ولایتعهدی را بر قتل ترجیح دادم» (همان).
به هرحال، امام گرچه ناچار به پذیرش ولایتعهدی بود، با همه‌ی قدرت نه تنها در صدد جلوگیری از بهره‌برداری سیاسی حاکمیت از این ماجرا، بلکه به دنبال تصریح و تأکید بر حقوق اهل بیت بودند. خطبه‌ی آن حضرت پس از تثبیت ولایتعهدی این تحلیل را تقویت و تثبیت می‌کند که در آنجا به نکته‌های ‌مهمی اشاره فرمودند از جمله:
اِن امیرالمؤمنین عضدةالله بالسداد و وفقه الرشاد عرف من حقنا ما جهله غیره... و انه جعل الی عهده و الامره الکبری اِن بقیت بعده: امیرالمؤمنین (مأمون) که خدا او را در رفتن راه راست کمک کند و در استقامت امرش توفیق دهد، از حق ما آنچه دیگران انکار کرده بودند به رسمیت شناخت و برای من ولایتعهدی و اگر من پس از او زنده ماند م، ریاست کل را قرارداد (همان: 145).
اگر فرض مسئله این باشد که مأمون با این اقدامِ سیاسی به دنبال اهدافی چون مشروعیت‌بخشی و تأیید خلافت خویش از طرف امام بوده، موضعی که آن حضرت اتخاذ فرمودند در نقطه‌ی مقابل و درست بیانگر نامشروع بودن خلافت مأمون بوده است. به عبارت دیگر، نوع موضع‌گیری امام، اعتراف تلویحی مأمون بر حقانیت اهل بیت در امر خلافت را در پی داشت. ضمن آنکه امام شرایطی را برای پذیرش ولایتعهدی گذاشتند که عملاً ایشان را از مداخله در امور سیاسی و اجتماعی به طور کلی دور نگه دارد و مسئولیت هیچ کدام از نابسامانی جامعه متوجه امام نباشد. آن حضرت شرایط خود را بدین‌صورت بیان فرمودند:
و انا اقبل ذلک على انى لا أولى احداً و لا اُعزل احداً و لا اُنقض رسماً و لا سنهً و اَکون فی الامر من بعیدٍ مشیراً؛ من این امر را می‌پذیرم با این شرایط که به کسی مقام ندهم و کسی را از مقامش عزل نکنم و رسم و روشی را نقض نکنم، فقط از دور مقام ولایتعهد‌ی را داشته باشم (همان).
نکته‌ی دیگری که ذکر آن ضروری به نظر می‌رسد، موضعی است که امام در مجالس و محافل علمی مأمون انتخاب کردند. گرچه برخی، عواملی نظیر: زیر سؤال بردن علم لدنی امام در باور مردم، حسد مأمون به جایگاه علمی و اجتماعی امام (همان: 1، 152) یا حتی جلب نظر امام (همان:183) و علویان را در پشت پرده‌ی برگزاری این مجالس می‌دانند، اما به تناسب شرکت مأمون در جلسه‌های ‌علمی اهل حدیث (جعفریان: 1384، 442) روحیه‌ی علم‌دوستی وی را نیز نمی‌توان نادیده گرفت. این مجالس و مناظره‌های ‌علمی به هر دلیلی که برگزار می‌شد، شرایطی را پیش روی امام قرار می‌داد که نحوه‌ی مواجهه‌ی آن حضرت با شرایط پیش آمده، نقش تعیین کننده‌ای برای امام و حاکمیت داشت.
مدتی پس از برگزاری این مجالس به تدریج مسائلی برای مأمون پیش آمد که آنها را زنگ خطری برای خود احساس کرد و باعث شد این مجالس را محدود کند. نقل شده است که به مأمون اطلاع دادند امام رضا (علیه‌السلام) مجالس کلامی تشکیل داده و بدین‌وسیله مردم شیفته و جذب او می‌شوند. مأمون به محمد بن عمرو طوسی مأموریت داد تا مردم را از مجالس آن حضرت طرد و رد کند. با این اقدام، نفرین امام را برای خود به جان خرید: «وانتقم لی ممن ظلمنی و استخف بی و طرد الشیعه عن بابی؛ خدایا، انتقام مرا از کسی که در حق من ظلم روا داشته، مرا خوار گرداند و شیعه را از من طرد نمود، بگیر» ( صدوق، 1378: 170).
موضع مهم و اعتراض رسای دیگر امام را باید در ماجرای نماز عید دانست که مأمون از امام درخواست کرد نماز عید را بخواند، ولی امام به استناد شرایط پیشین خویش در قبولی ولایتعهدی، از پذیرش نماز عید عذرخواهی کردند. پس از اصرار مأمون، امام قبول کردند و فرمودند: «من همچون رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به نماز خواهم رفت.» و مأمون نیز پذیرفت. پس از اعلام رسمی برگزاری مراسم نماز عید به امامت امام در مقام ولیعهدی، انتظار بر این بود که همچون خلفا با آداب و رسوم خاصی امام از خانه خارج شود، اما ناگهان همه شگفت‌زده دیدند که امام با پای برهنه و تکبیرگویان به راه افتادند. مردم نیز یک صدا به خروش آمدند؛ چنان که شهر مرو یکپارچه تکبیر شده بود و مردم تحت تأثیر آن شرایط به گریه افتاده، شهر را زیر پای خود به لرزه انداخته بودند. امیران که با لباس‌ها ‌و تشریفات رسمی و معمول این مناسبات آمده بودند، چون با آن صحنه مواجه شدند، همه بی اختیار از مرکب‌ها ‌به زیر آمده، کفش‌هایشان را از پایشان درآوردند، تحت تأثیر این فضا قرار گرفتند، با مردم همراه شدند و به دنبال آنان به راه افتادند. فضل گزارش این صحنه ‌مهیج را چنین به مأمون رساند:
أن بلغ الرضا المصلى على هذا السبیل افتتن به الناس و الرأى أن تسأله ان یرجع فبعث الیه المأمون فسأله الرجوع فدعا ابوالحسن بخفه فلبسه و رکب و رجع؛ اگر امام رضا (علیه‌السلام) بدین‌صورت به مصلی برسد، مردم شیفته‌ی او می‌شوند. بهتر است که از او بخواهی برگردد. سپس مأمون فردی را مأمور کرد و از امام خواست برگردد. آن حضرت کفش خود را خواست و پوشید و بر مرکب خویش سوار شد و برگشت (همان : 2، 152).
دقت در مواضع و گفته‌های ‌سیاسی امام نشان می‌دهد که آن حضرت نمی‌خواستند مسئولیت وضع موجود و اَعمالی را که از طرف حکومت اعمال می‌شد به عهده بگیرند و کسانی گمان کنند که آن حضرت نظارت یا دخالتی در امور دارند، در این صورت طبعاً کسی ایشان را متهم نمی‌کرد، زیرا مسائلی که در کشور مطرح و دستوراتی که اجرا می‌شد، صرفاً از ناحیه‌ی خود مأمون تلقی می‌گردید و این امتیاز بزرگی بود که امام موفق شدند از مأمون بگیرند و بدین‌ترتیب مانع از آن شوند که به خاطر حضور ایشان در تشکیلات حکومتی، بدنامی برای خود فراهم کنند. از این رو، فرمودند: «انی ما دخلت فی هذا الامر الا دخول الخارج منه؛ من در این امر داخل نشدم، مگر مثل داخل شدن کسی که از آن خارج است» (همان: 138).
از نظر اعتقادی نیز فرمایش‌های امام در همه‌ی مواضع بیانگر نظریه‌ی امامت شیعی و اثبات حق اختصاصی اهل بیت بوده است. موضع ایشان در نماز عید به مثابه حرکتی در تعظیم شعائر دینی نقش بسزایی در ایجاد فضای روحی و احیای سیره‌ی عملی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داشته است که در پرتوِ آن حرکت اجتماعی- دینی، جریان حاکم احساس خطر کرد، پیامدهای نیمه کاره ماندن مراسم نماز عید را به جان خرید و دستور برگرداندن امام را صادر کرد.

نتیجه‌گیری

با توجه به آنچه گفتیم، به خوبی روشن است که نمی‌توان اقدام مأمون در مسئله‌ی ولایتعهدی را صرفاً انگیزه‌ای سیاسی برای فرونشاندن شورش‌ها و مخالفت‌های ‌آشکار و نهانِ علویان علیه حاکمیت و همچنین، همراه‌سازی امام در مقام بزرگ خاندان اهل بیت با خود دانست، شاید باورهای اعتقادیِ دغدغه‌های ‌دینی او (اعتزالی یا شیعی) تلنگری به وجدانش زده و او را وادار کرده که به هر طریقی بکوشد تا بزرگ خاندان رسالت را به پذیرش خلافت بکشاند.
استنکاف امام رضا (علیه‌السلام) از پذیرش خلافت و ولایتعهدی را نیز از دو زاویه‌ی سیاسی و اعتقادی می‌توان بررسی و توجیه کرد. از نظر سیاسی می‌توان آن را تدبیر امام برای محقق نشدن اهداف سیاسی خلیفه دانست که مبادا با حضور در حاکمیت، مسئولیتی از اوضاع نابسامان متوجه ایشان شود. از نظر اعتقادی، امام جایگاه امامت را امری الهی و حق اختصاصی اهل بیت می‌داند، بنابراین با این رویکرد نمی‌توانستند این جایگاه را به حکم کسی که هیچ تناسب و استحقاقی به آن نداشت، بپذیرند.

پی‌نوشت‌ها

1- دانش آموخته سطح سه حوزه علمیه قم، کارشناسی ارشد فِرَق تشیع از دانشگاه ادیان و مذاهب، عضو پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی Sahasanpour@yahoo.com

منابع تحقیق :
قرآن مجید.
ابن ابی الحدید مدائنی، عزالدین ابوحامد بن هبه‌الله بن محمد، (1385/ 1965). شرح نهج البلاغه، تحقیق ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن ابی الکرام، (1385ق/1965). الکامل فی التاریخ، بیروت.
ابن‌خلکان، شمس الدین احمد، (بی‌تا). و فیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، تصحیح احسان عباس، بیروت: دارالثقافه.
ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا، (1367). تاریخ فخری، ترجمه‌ی محمد وحید گلپایگانی، چاپ سوم، تهران: علمی و فرهنگی.
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، (1407/ 1986). البدایه و النهایه، بیروت: دارالفکر.
ابن المرتضی، احمد بن یحیی، (1988). طبقات المعتزله، بیروت: دارالجیل.
اصفهانی، ابوالفرج، (1416). مقاتل الطالبیین، چاپ دوم، قم: منشورات الشریف الرضی.
امین مصری، احمد، (بی‌تا). ضحی‌الاسلام، بیروت: دارالکتب العربی.
جعفریان، رسول، (1384). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، چاپ هشتم، قم: انصاریان.
حسینی العاملی، سیدجعفر مرتضی، (1398ق). الحیاةالسیاسیه الامام الرضا (علیه‌السلام)، قم، دارالتبلیغ اسلامی.
خطیب بغدادی، احمد بن علی، (بی‌تا). تاریخ بغداد، بیروت: دارالکتب العلمیه.
زمخشری، جارالله محمود بن عمر، (1406). الکشاف عن حقایق غوامض القرآن، چاپ دوم، تهران: ناصرخسرو.
شهرستانی، عبدالکریم، (1368ق). الملل و النحل، تصحیح احمد فهمی محمد، چاپ اوّل، بیروت: دارالسرور.
صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه، (1378). عیون اخبار الرضا، تهران: جهان.
صفوه، احمدزکی، (1937). جمهره رسائل العرب، تحقیق مصطفی حلبی، قاهره: بی‌نا.
طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، (1387ق/1967). تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم، بیروت: دارالتراث.
عزام، خالد، (2009). موسوعه التاریخ الاسلامی: العصر العباسی، چاپ اوّل، اردن: دار اسامه.
قاضی، عبدالجبار، (1383ق). شرح الاصول الخمسه، قاهره: مطبعه الاستقلال.
مسعودی، علی بن الحسین، (1374). مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده، چاپ پنجم، تهران: علمی و فرهنگی.
ناشی اکبر، ابوالعباس عبدالله بن محمد، (1971). مسائل الامامه، تحقیق یوسف فان آس، بیروت: بی‌نا.
یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، (1371). تاریخ یعقوبی، ترجمه‌ی محمد ابراهیم آیتی، چاپ ششم، تهران: علمی و فرهنگی.
Sourdel. Dominique, (1962)." La politique du Calife Abbadsid Al Ma"mun". Revue des etudes Islamiques No:30, pp. 27-48.

منبع مقاله :
فصلنامه‌ی فرهنگ رضوی، سال اول، شماره‌ی دوم، شماره مسلسل 2، تابستان 1392

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

تحلیل گفتمان مناظره‌های امام رضاع در دومین شماره …… فرهنگی هنری امام رضاع، به مدیرمسئولی سیدجواد جعفری احمدآبادی و سردبیری ماجرای ابن الرضا خوانده شدن امامان بعد از امام رضاع تراز مأمون به سبب اینکه به قتل امام رضا تراز مأمون به سبب اینکه به قتل امام رضاع ماجرای ابن‌الرضا خوانده شدن امامان بعد از امام رضاعمأمون به سبب اینکه به قتل امام رضاع موقوفه جدید در بابلسر و فریدونکنار شناسایی ماجرای ابن‌الرضا خوانده شدن امامان بعد از امام رضاع رضاع در ایران، ماجرای بود و امام رضاع با قدرت بر رضاع به اصرار مأمون فرهنگ رضوی آرشیو مقاله صفحه تحلیلی بر چرایی اصرار مأمون و انکار امام رضا ع در ماجرای ولایتعهدی امام رضاع در تحلیلی بر چرایی اصرار مأمون و انکار امام رضا ع در ماجرای ماجرای ولایتعهدی امام رضا علیه‌السلام در دربار عباسیان مهم‌ترین رخداد سیاسی است امام رضاع در فضای خدعه و محدودیت به نشر فرهنگ … امام رضاع در فضای خدعه و بر مسئله ولایتعهدی امام در پی اصرار مأمون ماجرای ابن‌الرضا خوانده شدن امامان بعد از امام رضاعمأمون به سبب اینکه به قتل امام رضا مأمون به سبب اینکه به قتل امام رضاع فیلم و صوت امامت امام رضاع امام رضا ع نمود ، و به لعن بر او می کرد در اصرار مامون و انکار امام امام رضا ع ولایت عهدیشعر های سروده شده در مورد امام رضا ع و بر امام اصرار اصرار مأمون و انکار امام تحلیلی بر چرایی اصرار مأمون و انکار امام رضا ع در ماجرای ولایتعهدی


ادامه مطلب ...

چرایی محبت هایی که کمرنگ شده است!

[ad_1]

سید حسین سیدی- کارشناس حوزه/ بخش قرآن تبیان

محبت به والدیت، احترام به والدین

فرهنگ دینی خود را پاس داریم

دین ما بر خانواده و احترام به بزرگتر، مخصوصاً والدین تأکید دارد. در آیاتی از آیات قرآن کریم راجع به احترام به والدین سخن به میان آمده است. در 4 جا از قرآن کریم، احسان به پدر و مادر در کنار توحید و یکتاپرستی ذکر شده است[1] و در آیاتی هم، تکریم و نیکی به پدر و مادر را از زبان پیامبران الهی نقل می کند[2]

احترام به والدین در همه حال باید حفظ شود؛ حتی اگر کافر باشند (شاید در جامعه مسلمان ما پیدا نشود ولی در اروپا و آمریکا که اقبال به مسلمانی زیاد است از این موارد پیدا می شود) ولی اطاعت از آنها در کارهای ضد دینی به هیچ وجه قابل قبول نیست: «وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً[لقمان/15] اگر آنها به تو اصرار کنند که مشرک شوى، اطاعتشان مکن، ولى در زندگى دنیا به نیکى با آنها معاشرت نما»!

با وجودی که دین ما دستور داده که هوای والدین را داشته باشیم (والبته آنها هم باید وظایف خود را انجام دهند) ولی متأسفانه در صفحه های حوادث روزنامه ها، گاهی انسان ژس این قضیه را می خواند: «پدری در مشهد دور از خانواده تبدیل به اسکلت شد! جنازه پیرمرد 90 ساله و بازنشسته یک شرکت بزرگ که از فرزندانش در تهران جدا شده و تنها زندگی می کرد 7 ماه پس از مرگش کشف شد»

کسی نمی داند انگیزه جدایی این پدر از فرزندانش چه بوده است؟ آیا با کم محبتی فرزندانش مواجه شده؟ آیا...؛ در هر صورت خوشا به حال فرزندانی که در پیری والدینشان، بیشتر مراقب آنان هستند تا شاهد این گونه حوادث نباشیم:«و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکى کنید! هر گاه یکى از آن دو، یا هر دوى آنها، نزد تو به سن پیرى رسند، کمترین اهانتى به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو.» [3]

این بی محبتی های بین فرزندان و والدین، یک پیام قابل تأمل دارد و آن اینکه در جامعه ای که خدا را فراموش کنند و دستورات او از جمله احترام و محبت به والدین را دست کم بگیرند؛ در حقیقت خود را فراموش می کنند: «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ [حشر/19] و مانند کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند، پس خدا هم آنان را دچار خود فراموشى کرد.»

خدا نکند که فرزندان این مرد (پدر مشهدی) در سن پیری پدرشان قصد آزار و اذیت او را از طریق سهم خواهی مادی(چون پدرشان با مکنت بوده) داشته اند؛ خدا نکند که فرزندان این پدر مشهدی، عاق پدرشان شده باشند. پیامبر اسلام می فرماید: «إِیَّاکُمْ  وَ عُقُوقَ  الْوَالِدَیْنِ؛ فَإِنَّ رِیحَ الْجَنَّةِ تُوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ أَلْفِ عَامٍ، وَ لَایَجِدُهَا عَاقٌّ[4] بترسید از این که: عاق پدر و مادر و مغضوب آنها شوید، زیرا بوى بهشت از هزار سال راه به مشام مى رسد، ولى هیچ گاه به کسانى که مورد خشم پدر و مادر هستند، نخواهد رسید.»

بسیار دیده شده فرزندانی که به والدین خود بی احترامی کرده اند؛ فرزندان آنها هم احترام آنها را نگه نداشته اند (نفرین والدین که بدترین شکل عاق والدین است که بحث دیگریست.)

فراموشی آموزه های رحمانی، فراموشی خود

این بی محبتی های بین فرزندان و والدین، یک پیام قابل تأمل دارد و آن اینکه در جامعه ای که خدا را فراموش کنند و دستورات او از جمله احترام و محبت به والدین را دست کم بگیرند؛ در حقیقت خود را فراموش می کنند: «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ [حشر/19] و مانند کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند، پس خدا هم آنان را دچار خود فراموشى کرد.»

وقتی که کسی به عنوان فرزند، احترام والدینش را نگه ندارد و از محبت کردن به آنها دریغ ورزد؛ در حقیقت به فرزندانش اجازه می دهد که احترام او را نگه ندارند(تجربه هم بارها این را ثابت کرده).

امام رضا (علیه السلام) درباره اثر نیکی به والدین می فرماید: «بَرُّوا آبَاءَکُمْ یَبَرَّکُمْ أَبْنَاوُکُمْ[5] به پدرانتان نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی کنند.»

وقتی که فرزندان یک خانواده با بدرفتاری با والدین، خود را از دعای آنان محروم می کنند؛ این یعنی فراموش کردن خود.

پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «دُعَاءُ الْوَالِدِ لِوَلَدِهِ  کَدُعَاءِ النَّبِیِ  لِأُمَّتِه [6] همانگونه که دعای پیامبران در مورد امت خودشان مستجاب است، دعای پدران نیز در حق فرزندانشان مستجاب است.»

قضیه بی محبتی بین فرزندان و والدین، با به وجود آمدن سرای سالمندان وارد مرحله جدیدی شد. فرزندانی که با کوچکترین ناملایمتی والدین پیرشان، آنها را به سرای سالمندان برده و بعد از آن هم سراغ چندانی از آنها نمی گیرند؛ اینها به فرزندان خودشان می آموزند که اینگونه رفتاری در حق آنها داشته باشند(البته در این شکی نیست که والدین نیز باید حال و روز فرزندان را درک کنند.)

سخن آخر

احترام به والدین و داشتن محبت به آنان مورد تأکید قرآن کریم و روایات اسلامی است. هر گاه فرزندی خدای ناکرده نسبت به والدینش بی احترامی روا دارد؛ خود را در معرض بی احترامی فرزندانش قرار داده است؛ و این یعنی با بی اعتنایی به حکم خداوند و فراموشی احکامش (احترام به والدین) در واقع خود را بسمت فراموش شدن و مورد بی احترامی قرار گرفتن سوق داده است.  

خداوند همه ی ما را در اجرای دستورات خود از جمله احترام وَ به والدین کمک کند.

پی نوشت ها:

[1]. آیات 83 بقره و 36نساء و 151 انعام و 23 اسراء.

[2]. آیات 41 ابراهیم و 28 نوح.

[3]. آیه 23 اسراء.

[4]. کلینی، الکافی (ط - دارالحدیث)، ج 4 ، 65

[5]. الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه السلام ، ص355.

[6].  طبرسی، علی بن حسن، مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار ، ص162.


 


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

وحدت شیعه و سنی سایت شخصی محمدباقر فیروزیبیان چرایی وحدت شیعه و سنیدنبال رضای خدا هستیم یا رضای دل خودمان ؟؟سایت خبری تحلیلی کلمه حصر بازیچه سیاسی نیست مساله ی حصر موضوع سختی است و از هرکسی انتظار نمی رود که برای آیا ازدواج با دختری که با پسری رابطه داشته درست است…آیا ازدواج با دختری که با پسری رابطه داشته درست است؟این پیامک رو واسه نفر بفرست خبر خوشی میشنوی …این روزها دریافت و ارسال پیامک هایی باب شده حاوی متن های مذهبی که در آن به دریافت یوزپلنگ ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادیوزواژه‌شناسی واژهٔ یوزپلنگ از ترکیب دو واژهٔ یوز و پلنگ تشکیل شده‌است یوز بُن کلاه‌قرمزی ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد…کلاه‌قرمزی نام شخصیت عروسکی ایرانی است که توسط ایرج طهماسب و حمید جِبِلّی خلق شده‌استچرا برخی زنها از سنین تا سالگی به خیانت و … روزی طلبان را در کسب روزی یکسان گردانید ۱ فراموش و به یاد آوری حقی٢ آسودگى این شماره من اگه ممکنه با من تماس بگیرید، …ماجرای مرد متاهل تهرانی که می‌خواست با زن شوهردار ازدواج کند، اما او را کشت آخرین آنچه باید پدر و مادرها و آموزگاران درباره‌ی کلاس اولی ها کتاب، تیشه ای است که دریای یخ زده درون مان را می شکافدشعر خانه پدر شعرسلام بر فرشته‌ای که بالهایش را نذر سلامتی تو کرده است و دعاهایش بوی امّ یجیب چشمان وحدت شیعه و سنی سایت شخصی محمدباقر فیروزی بیان چرایی وحدت شیعه و سنیدنبال رضای خدا هستیم یا رضای دل خودمان ؟؟ سایت خبری تحلیلی کلمه حصر بازیچه سیاسی نیست مساله ی حصر موضوع سختی است و از هرکسی انتظار نمی رود که برای شکستن آن آیا ازدواج با دختری که با پسری رابطه داشته درست است؟ آیا ازدواج با دختری که با پسری رابطه داشته درست است؟ یوزپلنگ ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد یوز واژه‌شناسی واژهٔ یوزپلنگ از ترکیب دو واژهٔ «یوز» و «پلنگ» تشکیل شده‌است یوز بُن مضارعِ این پیامک رو واسه نفر بفرست خبر خوشی میشنوی وگرنه اتفاق بدی این روزها دریافت و ارسال پیامک هایی باب شده حاوی متن های مذهبی که در آن به دریافت کننده می کلاه‌قرمزی ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد کلاه‌قرمزی نام شخصیت عروسکی ایرانی است که توسط ایرج طهماسب و حمید جِبِلّی خلق شده‌است چرا برخی زنها از سنین تا سالگی به خیانت و شهوت رانی روی « روزی طلبان را در کسب روزی یکسان گردانید ۱ « فراموش» و «به یاد آوری» حقی٢ «آسودگى خاطر»۱ این شماره من اگه ممکنه با من تماس بگیرید، مطمئن باشید ماجرای مرد متاهل تهرانی که می‌خواست با زن شوهردار ازدواج کند، اما او را کشت آخرین اعتراف آنچه باید پدر و مادرها و آموزگاران درباره‌ی کلاس اولی ها بدانند کتاب، تیشه ای است که دریای یخ زده درون مان را می شکافد کاردرمانی اوتیسم الف مشکلات حسی و حرکتی که به عنوان نمونه هایی از آن می توان به این موارد اشاره کرد دختر هایی که شپش گرفتند سایت هایی که فیلتر شکن عکس هایی که تکان می خورند سوره هایی که سجده دارند زن هایی که کون پسران مرده هایی که زنده شدن میوه هایی که برای قند خون غذا هایی که با کدو حلوایی


ادامه مطلب ...

پرویز پرستویی در اینستاگرامش از چرایی سقوط ملت‌ها نوشت

[ad_1]

پرویز پرستویی متنی را در اینستاگرام خود منتشر کرد و در آن از چرایی سقوط ملت ها گفت.

پرویز پرستویی متنی را در اینستاگرام خود منتشر کرد و در آن از چرایی سقوط ملت ها گفت.

جوان؛ بازیگر نام آشنای سینمای کشورمان این بار در صفحه رسمی اینستاگرام خود از چرایی سقوط ملت ها از زبان محمد مسعود نخستین سخن گفت.

در متنی که توسط پرویز پرستویی منتشر شده تقلب عامل اصلی سقوط ملت ها عنوان شده است.

وی در این پست به اقدام یکی از استاتید دانشگاه های افریقای جنوبی برای دانشجویانش اشاره کرد و نوشت : " محمد مسعود نخستین:
تقلب
یکی از استادان دانشگاهی در آفریقای جنوبی برای دانشجویان دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد مطلبی بر سر در ورودی دانشکده نصب کرده بود با این عنوان :
برای نابودی یک ملت نیازی به بمب هسته ای یا موشکهای دور برد نیست .
فقط کافیست سطح و کیفیت آموزش را پایین آورد و اجازه تقلب را به دانش آموزان داد ..!
مریض به دست پزشکی که بتواند تقلب کند خواهد مرد ..!
خانه ها بدست مهندسی که موفق به تقلب شده ویران خواهند شد..!
منابع مالی را بدست حسابداری که موفق به تقلب شده از دست خواهیم داد..!
و انسانیت بدست عالم دینی که موفق به تقلب شده می میرد ..!
و عدالت بدست قاضی که موفق به تقلب شده ضایع می شود ..! و جهل در کله فرزندانمان که موفق به تقلب شده فرو می رود ..! سقوط آموزش = سقوط ملت"



[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

پرویز پرستویی در اینستاگرامش از چرایی سقوط ملت‌ها نوشت


ادامه مطلب ...

تحلیلی بر چرایی اصرار مأمون و انکار امام رضا (ع) در ماجرای ولایتعهدی

[ad_1]

چکیده

ماجرای ولایتعهدی امام رضا (علیه‌السلام) در دربار عباسیان مهم‌ترین رخداد سیاسی است که برای اوّلین و آخرین بار در تاریخ سیاسی ائمه (علیهم‌السلام) رقم خورد. مأمون، خلافتی را که حاصل سال‌ها تلاش و مبارزه آبا و اجدادش بوده و خود نیز برای دستیابی به آن از ریختن خون برادرش دریغ نکرده بود، با کمترین هزینه به اصرار و تمهید، تقدیم بزرگ‌ترین رقیب خاندانی‌اش ساخت. او نیز که سال‌ها ‌آبا و اجدادش برای دستیابی به این خلافت از هیچ تلاش مشروعی فروگذار نبودند، از پذیرش آن استنکاف می‌ورزید.
این رخداد فرضیه‌های مختلفی را در ذهن بسیاری از پژوهشگران ایجاد نمود. مقاله‌ی حاضر پس از تبیین فرضیه‌ی سیاسی و بررسی اقوالی که اندیشه‌ی اعتزالی یا شیعی به مأمون نسبت داده‌اند، با تبیینی اجمالی از مسئله امامت در دو دیدگاه تشیع و اعتزال، جریان ولایتعهدی را از انحصار انگیزه‌های سیاسی خارج ساخته و باورهای اعتقادی طرفین را در کنار مواضع سیاسی آنان، به عنوان عاملی تأثیرگذار در اصرار و انکار آنها معرفی می‌سازد.

مقدمه

دوران 20 ساله‌ی امامت حضرت رضا (علیه‌السلام) (183-203ق) را می‌توان در میان ادوار سلسله‌ی امامان قبل و بعد از ایشان دورانی منحصر به فرد دانست که در مسائل گوناگون اعتقادی، فرهنگی و سیاسی می‌توان آن را بررسی کرد. در عرصه‌ی سیاست، بزرگ‌ترین رویداد تاریخ سیاسی ائمه در این دوره شکل گرفته و برای اوّلین بار حکومت، خلافتی را که سال‌ها ‌تلاش و مبارزه برای دستیابی به آن صورت پذیرفته بود، در ظاهر به امام پیشکش امام کرد و در نهایت به پذیرش ولایتعهدی منجر شد. این رخداد را از زوایای مختلف می‌توان بررسی کرد، محققان و نویسندگان نیز هر کدام از منظر خویش به تحلیل موضوع پرداخته‌اند.
از جمله آثاری که در این زمینه بحث کرده‌اند عبارتند از: الحیاة السیاسیة الامام الرضا (علیه‌السلام) به قلم جعفر مرتضی حسینی عاملی اثری است که تحلیل سیاسی دقیق و جامعی از مسئله‌ی ولایتعهدی ارائه کرده است. کتاب زندگی سیاسی و فرهنگی شیعیان بغداد تألیف سیدحسین موسوی پژوهش ارزشمندی است که تحلیل‌های ‌مناسبی از اوضاع سیاسی و وضعیت زندگی شیعیان در این دوره‌ها ‌به دست می‌دهد. به جریان ولایتعهدی به مثابه رخداد و مسئله‌ای سیاسی اشاره‌ی اجمالی شده است.
پژوهش دیگر تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم به قلم جاسم حسین است که دربرگیرنده‌ی مطالعه‌ی جامعی در زمینه‌های ‌تاریخی غیبت امام دوازدهم از زمان امام صادق (علیه‌السلام) است. او فعالیت‌های مخفی امامیه و نقش و تأثیر امامان بر تکامل تدریجی غیبت را بررسی کرده و بسیار گذرا و خلاصه، مطلبی را با عنوان «نگرش امام رضا (علیه‌السلام) به قیام علویان علیه مأمون» در قالب قیام ابوالسرایا و انگیزه‌های مأمون در مسئله‌ی ولایتعهدی بررسی نموده است.
رسول جعفریان در کتاب حیات فکری و سیاسی امامان شیعه در بخش مربوط به امام رضا (علیه‌السلام)، چگونگی تعامل و ارتباط امام با شیعیان و حکومت عباسی را بررسی کرده و ذیل این مباحث، مسئله‌ی ولایتعهدی را با نگاهی سیاسی تبیین کرده است. اثر دیگری که شایسته است از آن یاد شود، کتاب تاریخ سیاسی شیعیان اثنی‌عشری در ایران از ورود مسلمانان به ایران تا صفویه تألیف پروین ترکمنی‌آذر است که با توجه به حضور امام رضا (علیه‌السلام) در خراسان و حضور تشیع در ایران، در حد چند صفحه به سیاست‌های مأمون و مسئله‌ی ولایتعهدی پرداخته است.
مقاله‌ی «تحلیلی بر قیام‌های ‌علویان در دوران امام رضا (علیه‌السلام) و ارتباط آنها با ولایتعهدی» اثر نعمت‌الله صفری (مجله‌ی شیعه شناسی، شماره‌ی26) نیز تحلیل دقیق و ارزشمندی درباره‌ی این موضوع ارائه کرده است. همان‌طور که ملاحظه می‌شود، پژوهش‌های ‌انجام شده هر کدام از زاویه‌ای به تحلیل موضوع پرداخته‌اند و اغلب آنها مسئله‌ی ولایتعهدی را ترفندی سیاسی از سوی مأمون و انکار امام رضا (علیه‌السلام) را واکنشی برای گرفتار نشدن در حقه و نقشه‌ی سیاسی خلیفه معرفی کرده‌اند.
برخلاف تحقیق ‌گسترده‌ای که در این زمینه انجام شد، منحصر کردن مسئله‌ی ولایتعهدی در انگیزه‌ها و اهداف سیاسی به مثابه عمل و عکس‌العملِ سیاسی خالی از تحکم به نظر نمی‌رسد. در مقاله‌ی پیش رو تلاش می‌شود با شیوه‌ی کتابخانه‌ای و روش توصیفی- تحلیلی، انحصار مذکور شکسته شود و جایی برای باورهای اعتقادیِ طرفین ماجرا نیز باز شود. برای این منظور مروری اجمالی بر هر کدام از شاخص‌های ‌سیاسی- اعتقادی دخیل در ماجرای ولایتعهدی ضروری به نظر می‌رسد.

اوضاع سیاسی و نقش آن در ماجرای ولایتعهدی

فضای سیاسی دوران حاکمیت مأمون را نمی‌توان جدا از شخصیت و جایگاه ایشان در میان جامعه‌ی عرب و عباسیان دانست. مأمون از طرف پدر، هم عرب و هم عباسی محسوب می‌شد، اما مادر او کنیزی از دربار خلافت به نام «مراجل» بود (طبری، 1387ق: 8، 360). از این‌رو، در مقایسه با برادرش محمد (امین) موقعیت مناسبی در بین اشراف عرب نداشت. چگونگیِ به قدرت رسیدن وی نیز که با قتل برادرش- خلیفه‌ی محبوبِ اشراف عرب و بنی هاشم- همراه بود، به انضمام سپردن مقام وزارت و فرماندهی لشکریانش به ایرانیِ تازه مسلمان شده‌ای به نام فضل بن سهل، موقعیت و مقبولیت مأمون را نزد عرب‌ها ‌بیش از پیش متزلزل کرده بود (یعقوبی، 1371: 2، 445-450؛ ابن کثیر، 1407: 2، 159).
در کوتاه زمانی پس از کشته شدن امین و استقرار حکومت مأمون، دستگاه حاکمیت با انبوهی از مسائل مواجه شد. علاوه بر اختلاف‌های ‌داخلیِ ناشی از قتل امین و عزل و نصب‌های ‌حکومتی در میان خود عباسیان، در بغداد- مرکز تجمع عباسیان- شورش‌هایی شکل می‌گرفت که به واسطه‌ی تدبیر فضل، مأمون از آنها بی خبر بود. در سال 199 قمری، که هنوز کمتر از یک سال از دستیابی مأمون به حکومت نگذشته بود، علویانی که در دوره‌ی خلافت امین سکوت اختیار کرده بودند، از مناطق مرکزی عراق چون: کوفه، بصره، حجاز، یمن و برخی نقاط شرقی مانند: فارسی و اهواز با شعار «الرضا من آل محمد» تحرک‌هایی را آغاز کردند و به تهدیدی جدی برای حکومت (مأمون) عباسی تبدیل شدند (ابن اثیر، 1385ق: 4، 147).
محمد بن ابراهیم بن اسماعیل معروف به ابن طباطبا (199ق) از جمله علویانی است که با شعار محوری «الرضا من آل محمد» در کوفه قیام کرد (طبری، 1387ق: 8، 529).
ابن‌طباطبا با کمک و هم پیمانی یکی از فرماندهان ناراضی و جدا شده از سپاه مأمون به نام سری بن منصور شیبانی توانست پس از بیعت مردم و اعراب اطراف کوفه بر آن شهر مسلط شود (اصفهانی، 1416: 428). به دنبال این حرکت ائتلافی، سری بن منصور توانست به جایگاه جانشینی ابن‌طباطبا نائل آید، پس از پیروزی، اقدام به اعزام گروهای نظامی (سریه) به مناطق مختلف کرد و به همین مناسبت ملقب به «ابوالسرایا» شد.
به دلیل محبوبیت عمومی اهل بیت و شعار محوری «الرضا من آل محمد» پس مرگِ ناگهانی ابن‌طباطبا، ابوالسرایا به منظور حفظ ظاهری اصول یادشده، نوجوانی از نوادگان امام سجاد (علیه‌السلام) به نام محمد بن محمد بن زید را به رهبری دینی قیام منصوب کرد، اما در حقیقت زمام همه‌ی امور را خودش عهده‌دار بود (ابن اثیر، 1385ق: 4، 149). از جمله کارهای مؤثر او می‌توان به ضرب سکه و تعیین حاکمان و والیانی علوی برای سرزمین ‌مختلف اسلامی اشاره کرد:
1. ابراهیم فرزند امام کاظم (علیه‌السلام)؛ حاکم یمن؛
2. اسماعیل فرزند امام کاظم (علیه‌السلام)؛ حاکم فارس؛
3. زید فرزند دیگر امام کاظم (علیه‌السلام)؛ حاکم اهواز؛
4. محمد بن سلیمان از نوادگان امام حسن (علیه‌السلام)؛ حاکم مدینه؛
5. حسین بن حسن معروف به ابن‌افطس از نوادگان امام حسن (علیه‌السلام)؛ حاکم مدینه (همان).
این اقدام نه تنها سرزمین‌های مذکور را تحت کنترل علویان درمی‌آورد و از سیطره‌ی حکومت عباسی خارج می‌کرد، بلکه عاملی جدّی برای نفوذ روزافزون و رو به گسترش علویان در این مناطق بود که خطری به مراتب بزرگ‌تر برای عباسیان به حساب می‌آمد (عزام، 2009: 131).
از جمله موارد مشابه می‌توان به قیام زیدبن موسی در تصرف بصره (ابن اثیر، 1385ق: 27)، ابراهیم بن موسی در تصرف یمن و محمد بن جعفر معروف به محمد دیباج (مسعودی، 1374: 4، 27) اشاره کرد. در نگاه اوّل با این استدلال که عمده و اهم قیام‌های ‌مذکور قبل از ماجرای ولایتعهدی، از سوی سپاهیان مأمون سرکوب شده بود، رابطه‌ای میان جنبش ‌علویان و مسئله‌ی ولایتعهدی دیده نمی‌شود، اما حقیقت این است که گرچه شورش‌ها و از جمله قیام ابوالسرایا قبل از این سرکوب شده بود، حجاز و یمن هنوز در اختیار علویان بود و در عراق و جاهای دیگر نیز هر آن احتمال شورش می‌رفت.
شخصیت و ذکاوت سیاسی مأمون اقتضا می‌کرد که برای عبور از میان دو لبه‌ی قیچیِ مقبول نبودن خود نزد عباسیان و شورش‌های ‌علویان، تدبیری مؤثر بیندیشد. از این رو، ایشان با طرح ولایتعهدی امام رضا (علیه‌السلام) ضمن آنکه می‌توانست شورش علویان را فرونشاند (صدوق، 1378: 1، 150)، می‌توانست خطر حرکت جامعه‌ی عرب و عباسیان را به کمترین نقطه‌ی ممکن برساند. توضیح مطلب اینکه مأمون با آگاهی از اعتقاد علویان به مسئله‌ی حاکمیت و اندیشه‌ی سیاسی آنان، واقف بود که مردم به ویژه در عراق و خراسان دوستدار و علاقه‌مند به خاندان پیامبر هستند و در هر زمان و مکانی که یکی از آنان علَم مخالفت برمی‌افراشت، به سرعت گروهی از مردم گِرد وی را می‌گرفتند. بر همین مبنا، برای رفع خطر علویان، امام رضا (علیه‌السلام) را به عنوان اهل بیت از مدینه به مرو احضار، به اجبار او را ولیعهد خود کرد و الرضا نامید (طبری، 1387ق: 7، 139؛ اصفهانی، 1416: 405، 499؛ ابن اثیر، 1385ق: 6، 326) تا شعار «الرضا من آل محمد» علویان را تحقق بخشد و آنان را وادار به سکوت نماید.
از طرف دیگر، با واگذاری ولایتعهدی به امام رضا (علیه‌السلام) در مقام فردی از خاندان بزرگ و مهم عربی، از یک سو تلقی غلبه‌ی عنصر فارسی بر حکومت را از ذهن جامعه‌ی عرب دور می‌کرد و از دیگر سو، پیام و زنگ خطر مهمی برای عباسیانی که در بغداد علَم مخالفت با مأمون را برافراشته و او را از خلافت خلع کرده بودند به صدا درآورد، چرا که او می‌توانست به خوبی از این مسئله استفاده کند و با واگذاری ولایتعهدی به یکی از علویان، از آنها بخواهد اگر واقعاً طالب ادامه‌ی حکومت در نسل عباسیان هستند، از مخالفت‌های ‌خود دست بردارند و به مأمون ملحق شوند.

اندیشه‌ی اعتقادی مأمون و نقش آن در مسئله‌ی ولایتعهدی

مورخان و تحلیلگران تاریخی درباره‌ی مذهب و اندیشه‌ی اعتقادیِ مأمون دیدگاه‌های گوناگونی ارائه کرده‌اند. برخی به استناد شواهدی از تاریخ، وی را معتزلی خوانده و در مقابل، برخی به استناد شواهدی دیگر به او نسبت تشیع داده‌اند. بررسی ادله‌ی هر کدام از دیدگاه‌های ‌مذکور خارج از رسالت این مقاله است، اما به تناسب موضوع نوشتار برای اینکه بتوانیم پیش‌فرضی برای عقاید مأمون در نظر بگیریم، باید مروری اجمالی بر این مسئله داشته باشیم.
مذهب اعتزال که از نیمه‌ی اوّل قرن دوم با تأکید بر اصل اختیار انسانی و ارزش خِرَدورزی به مثابه مکتب کلامی ظهور کرده بود، توانست با همه‌ی فراز و فرودش شاکله‌ی قابل دفاعی به دست آورد و نقشی جدّی در نظام فکری جهان اسلام برای خود رقم بزند. این اندیشه در گذر زمان، شاخه‌ها ‌و فرقه‌های ‌متعددی پیدا کرد که همه‌ی آنها در پنج اصل اتفاق‌نظر دارند: توحید، عدل، المنزلة بین المنزلتین، وعد و وعید و امر به معروف و نهی از منکر. هر کدام از این اصول وجه تمایزی با دیگر مذاهب و مکاتب به حساب می‌آمد: توحید در مقابل ملاحده، معطله، دهریه و مشبه؛ عدل در مقابل مجبره؛ وعد و وعید در مقابل و رد مرجئه؛ منزلة بین المنزلتین در مقابل خوارج؛ امر به معروف و نهی از منکر در مقابل امامیه (قاضی، 1383ق: 124).
برخی چون ابن کثیر، مذهب مأمون را چنین بیان می‌کند: «مأمون، مذهب اعتزال را اختیار کرده، به گروهی که از پیروان مذهب معتزله بودند پیوسته است و آنان وی را اغفال نمودند. از افرادی که در این جریان تأثیر مهمی داشته است، بشربن غیاث مریسی است» (ابن کثیر، 1407: 10، 257). احمد امین مصری نیز بر این اندیشه صحه گذاشته و می‌گوید: «مأمون، معتزلی بوده، از عقاید معتزلی‌هایِ ‌بغداد پیروی می‌کرد و آنان نظرشان این بود که علی (علیه‌السلام) و فرزندانش از تمام صحابه حتی ابوبکر و عمر، به خلافت سزاوارتر بودند» ( بی‌تا: 3، 275).
ابن کثیر در جای دیگر به سبب بعضی مواضع و اظهاراتی که از مأمون می‌دیدند، به وی نسبت تشیع داده و آورده است: «مأمون، هم مذهب تشیع و هم روش اعتزال داشته و اما از مذهب صحیح سنت بهره‌ای نداشت» (1407: 10، 257).
نشست و برخاست مأمون با نامداران معتزله و نیز واگذاری برخی مناصب عمده به برجستگانی از آنان، دلیل مدعیان اعتزال مأمون است. در منابع تاریخی نیز شواهدی درباره‌ی رابطه‌ی مأمون با عناصر برجسته‌ای از معتزلیان وجود دارد که در نگاه آغازین، مؤید اندیشه‌ی مذکور است: مأمون بارها از معلم خود، ابوالهزیل علاف، با تمجید و ستایش یاد می‌کرد (ابن المرتضی، 1988: 49). خلیفه‌ی عباسی با معتزلیانی چون: نظّام (مسعودی، 1374: 227)، فوطی (ابن المرتضی، 1988: 61) و ثمامه بن اشرس (ابن خلکان، بی‌تا: 177؛ شهرستانی، 1368ق:71) ارتباط و معاشرت داشته است. همچنین، مأمون در وصیتی که به برادرش معتصم دارد از او می‌خواهد توصیه ‌ابن ابی دؤاد- که از برجستگان معتزلی است- را به جان و دل بشنود (ابن کثیر، 1407: 322). این گروه مهم‌ترین شاخص و نمود تأثیرپذیری مأمون از سران معتزله را درباره‌ی مسئله‌ی خلق قرآن و جریان محنه مطرح می‌کنند.
در مقابل نیز برخی منابع، ارتباط مأمون با عناصر ضدمعتزلی را نشان می‌دهد. شرکت مأمون در تشییع جنازه‌ی بشرالمریسی و نماز خواندن بر جنازه‌ی او که از مبلغان آموزه‌های ضرار بن عمر بود و از نظر کلامی نقطه‌ی مقابل اندیشه‌ی اعتزالی به حساب می‌آمد. همچنین، یحیی بن اکثم دشمن سرسخت معتزله، نزد مأمون قدر و منزلتی ویژه داشت و بعضی وقت‌ها همچون مستشاری مؤتمن برای او بود (خطیب بغدادی، بی‌تا: 199-200).
اما درباره‌ی تشیع مأمون، دومینیک سوردل، مستشرق معروف، در مقاله‌ای مبسوط در خصوص سیاست مذهبی مأمون مواردی نظیر: ازدواج موقت، تعلق خاطرش به علویان و مسئله‌ی امامت را دلیل بر نزدیکی دیدگاه مأمون به تشیع قلمداد می‌کند (1962: 27-48). ایشان ابراز می‌دارد که ازدواج موقت سنت شیعی است که مأمون با مجاز دانستن آن تمایل‌های ‌شیعی خود را آشکار می‌کند، اما حقیقت این است که مسئله‌ی متعه در تاریخ، فراز و فرودهای زیادی در میان جوامع شیعه و سنی داشته است (خطیب بغدادی، بی‌تا: 199). از سوی دیگر، مأمون در مسئله‌ی امامت، همان خصایص و اوصافی را که شیعیان برای امام قائل هستند به خلیفه نسبت می‌داد تا جایی که در دوران خلافتش امام و خلیفه را یکسان می‌دانست (صفوه، 1937: 377). اما با وجود همه‌ی این شواهد نمی‌توان تقارنی همخوان میان اندیشه‌ی شیعه و مأمون به دست آورد.
از این رو، نمی‌توان صِرف وجود ارتباط و مراوده‌ی خلیفه‌ی عباسی با معتزلیان را دلیلی بر اعتزال ایشان به حساب آورد، زیرا او همان‌طور که با معتزلیان مراوده داشته با دیگر متکلمان غیرمعتزلی نیز مرواده داشته است. به همین قیاس، وجود رگه‌هایی از باورهای شیعی در مأمون نمی‌تواند پشتوانه‌ی مقبولی برای اثبات تشیع او باشد، اما به یقین هر کدام از گزینه‌های ‌تشیع و اعتزال را برای مأمون انتخاب کنیم، می‌توانیم از دل آن خاستگاهی اعتقادی برای مسئله‌ی ولایتعهدی در نظر بگیریم. چنانچه پیش‌فرض اعتقادی مأمون را تشیع قرار دهیم، پاسخ مسئله روشن است و نیازی به بحث و اطاله نیست؛ اما در فرض باور اعتزالی برای مأمون، به منظور تطبیق بحث، مروری اجمالی بر اصول مذهب اعتزال ضروری به نظر می‌رسد.
مفروض است که مأمون، خلیفه‌ی مسلمین، (198-218ق) که آزاداندیش و دانش‌دوست بود، مذهب اعتزال اختیار کرد. او با برگزاری مجالس و محافل علمی، زمینه‌ی مناسبی برای بسط و ترویج اندیشه‌های ‌معتزله فراهم می‌کرد. روشن است که این اندیشه در سایه‌ی حمایت‌های ‌حاکمیت، در فرهنگ حاکم بر جامعه‌ی اسلامی بسیار تأثیرگذار بوده است. از جمله موضوع‌های مورد بحث آن روزگار مسئله‌ی پیشوایی امت است که می‌توان این موضوع را در اندیشه‌ی اعتزال واکاوی کرد. رویکرد معتزله به موضوع امامت را در دو گروه می‌توان بررسی کرد: گروهی بر آن هستند که به حکم دینی بر امت اسلامی واجب است به نصب امام اقدام کنند. دسته‌ای دیگر وجوب امام را نپذیرفته و بر این باورند که مسلمانان در گزینش امام مختارند (ناشی اکبر، 1971: 19).
ابن ابی‌الحدید نیز آورده است که همه‌ی معتزله از آن رو که به طور عادی امور مردم بدون رئیسی که حکم بِراند استواری نمی‌یابد، به وجوب امامت باور دارند (به استثنای ابوبکر اصم که معتقد است امامت در صورتی که امت در اعتدال و انصاف باشند و ستمی رخ ندهد، واجب نیست) (1385ق: 2، 308).
از این‌رو، برخلاف اینکه گروه‌های مذکور در چگونگی وجوب امامت- که آیا وجوب شرعی (معتزلة بصره) یا عقلی (معتزله‌ی بغداد و برخی بصریان)- با هم اختلاف‌نظر دارند، اما همه‌ی آنها در اصل ضرورت آن اشتراک‌نظر دارند (همان). در باور آنان امام باید دارای شرایط و خصال سه‌گانه‌ی علم، عدالت و پارسایی باشد (قاضی، 1383ق: 750).
زمخشری (467-538)، مفسر و دانشمند معروف معتزلی، در تفسیر آیه‌ی «وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ» (بقره/124) مقام امامت را از دسترس و شایستگی افراد ظالم و خطاکار دور می‌داند و آن را نفی می‌کند. وی در تفسیر «لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ‌» آورده است: «امامت، خلافت و پیمان من به آن گروه از فرزندانت که ستمکارند نمی‌رسد. تنها آن دسته از فرزندانت که عادل و از هر ظلم، پاک و مبرا هستند، شایستگی این مقام را دارا هستند» (1406: 1، 184). بنابراین، وی معتقد به اعتزال و حامی این اندیشه بوده است.
نکته‌ی دیگر اینکه بر مبنای خردورزی معتزلیان، از میان افراد ذی‌صلاح برای امر امامت و اداره‌ی امور جامعه آن فردی که از شایستگی بیشتری برخوردار بوده و به اصطلاح افضلِ آنان است در اولویت قرار می‌گیرد. گرچه در شاخص‌های ‌این اصل نیز اختلاف‌هایی در میان معتزله به چشم می‌خورد، اکثر آنان به امامت افضل قائل هستند (ناشی اکبر، 1971: 51-52).
نکته‌ی آخر اینکه در باور معتزله طبق اصل «وعد و وعید» (از اصول پنج‌گانه‌ی همه‌ی معتزلیان) و اینکه عالم آخرت، دار مکافات است (شهرستانی، 1368ق: 52 ،1)، انسانِ خطاکار راهی جز توبه در این دنیا برای جبران گناه و خطای ارتکابی خود ندارد، چرا که خداوند متعال همان‌طور که در وعده‌هایش تخلف نمی‌کند، در تحقق وعیدهایش نیز تخلف نخواهد کرد.
از مجموع مطالب بالا (وجوب امامت، امامت افضل، تحقق وعید خداوند) به ضمیمه‌ی اطلاعاتی که از شخصیت مأمونِ معتزلی در پایبندی به مسائل دینی (ابن طقطقی، 1367: 297) و غرور نداشتن او در مواجهه‌های ‌علمی به دست می‌آید، می‌توان چنین دل‌مشغولی و حدیث نفسی را برای او فرض کرد که من در جایگاه امامت افضل امت نیستم. در این صورت، ارتکاب چنین خطایی در اندیشه‌ی اعتزالیِ مأمون توجیه‌ناپذیر و گناهی نابخشودنی خواهد بود. در نتیجه‌ی چیدمانِ منطقی موارد مذکور، درباره‌ی پیشنهاد خلافت و واگذاری ولایتعهدی به امام رضا (علیه‌السلام) می‌توان خاستگاه و رویکردی اعتقادی برای مأمون در نظر گرفت. گرچه این دیدگاه از زاویه‌ای دیگر و انطباق آن با عملکرد رفتاری مأمون با امام و به شهادت رساندن آن حضرت نقدپذیر است.

امام رضا (علیه‌السلام) و مسئله‌ی ولایتعهدی

یک طرف ماجرای ولایتعهدی، مأمون بود که اهدف و انگیزه‌هایش از دو منظر سیاسی و اعتقادی بیان شد. اکنون به بررسی عکس‌العمل امام از زوایای مذکور پرداخته می‌شود. پس از آنکه امام به مرکز خلافت مأمون در خراسان وارد شد، مأمون درخواست خود را مبنی بر سپردن خلافت به امام مطرح کرد و پس از اصرار فراوان و استنکاف امام از پذیرش آن، بالاخره به اجبار ولایتعهدی به آن حضرت تحمیل شد (حسینی‌العاملی، 1398ق: 285-298؛ صدوق، 1378: 2، 139). در این مسئله، مأمون امام را با تهدید به قتل در صورت نپذیرفتن، در وضعیتی قرار داد که ناگزیر از پذیرش ولایتعهدی بود (اصفهانی، 1416: 375). اینکه چرا امام از پذیرش جایگاهی که سال‌ها ‌اهل بیت از آن محروم و به دنبال آن بودند سر باز می‌زد، در مواضع امام بعد از تحمیل ولایتعهدی به خوبی روشن خواهد شد.
آنچه بیش از همه اهمیت داشت این بود که امام اقدام مأمون را حرکتی تلقی کردند که می‌توانست حقانیت امامت ائمه را تأیید کند، زیرا تا آن زمان از میان خلفا کسی چنین حقی برای علویان قائل نبود. این اقدام به خوبی می‌توانست بطلان کارهای خلفای پیشین اموی و عباسی را در خلاف این جهت نشان دهد. در همین راستا امام هنگام احتجاج با مأمون در امر واگذاری خلافت، به گونه‌ای مأمون را در بن بست قرار دادند که اساساً یا منکر حق خلافت برای خود و آبای خود شود یا دست از سر امام بردارد:
ان کانت هذه الخلافه لک والله جعلها لک، فلا یجوز أن تخلع لباساً اَلبَسَکَ الله و تجعله الغیرک و اِن کانت الخلافه لیست لک فلا یجوز لک أن تجعل لی ما لیس لک؛ اگر این خلافت از آن تو بوده و خدا آن را برای تو قرار داده، پس جایز نیست لباسی را که حالا به تو پرشانده از خود خلع کرده و در اختیار دیگری قرار دهی و اگر از آن تو نیست، جایز نیست آنچه مال تو نیست به من واگذار نمایی (صدوق، 1378: 2، 138).
در جلسه‌ی معرفی امام به عنوان ولیعهد- جشن ولایتعهدی- آن حضرت بر این نکته تصریح داشتند و فرمودند: «اِن لنا حقاً علیکم حقاً برسول الله (صلی‌ الله ‌علیه ‌و ‌آله و سلم) و لکم علینا حق به فاذا ادیتم الینا ذلک وجب علینا الحق لکم: به خاطر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ما حقی بر گردن شما و شما حقی بر گردن ما دارید، پس اگر شما حق ما را ادا کنید، ما نیز حق شما را می‌دهیم» (اصفهانی، 1416: 375).
همچنین، امام برای خنثی کردن سیاست مأمون درباره‌ی بهره‌گیری از ولایتعهدی او، در پاسخ به این سؤال که چرا ولایتعهدی را پذیرفتید؟ فرمودند به همان دلیلی که جدم داخل شورا شد (صدوق، 1378: 140) و نیز فرمودند: «قد عَلِمَ الله کراهتی لِذلک فلَما خُیرتُ بین قبول ذلک و بین القتل اخترتُ القبولَ علَی القتل؛ خدا می‌داند که از قبول این امر کراهت داشتم، ولی در وضعیتی قرار گرفتم که میان قبول ولایتعهدی و قتل، یکی را باید اختیار کنم؛ پذیرش ولایتعهدی را بر قتل ترجیح دادم» (همان).
به هرحال، امام گرچه ناچار به پذیرش ولایتعهدی بود، با همه‌ی قدرت نه تنها در صدد جلوگیری از بهره‌برداری سیاسی حاکمیت از این ماجرا، بلکه به دنبال تصریح و تأکید بر حقوق اهل بیت بودند. خطبه‌ی آن حضرت پس از تثبیت ولایتعهدی این تحلیل را تقویت و تثبیت می‌کند که در آنجا به نکته‌های ‌مهمی اشاره فرمودند از جمله:
اِن امیرالمؤمنین عضدةالله بالسداد و وفقه الرشاد عرف من حقنا ما جهله غیره... و انه جعل الی عهده و الامره الکبری اِن بقیت بعده: امیرالمؤمنین (مأمون) که خدا او را در رفتن راه راست کمک کند و در استقامت امرش توفیق دهد، از حق ما آنچه دیگران انکار کرده بودند به رسمیت شناخت و برای من ولایتعهدی و اگر من پس از او زنده ماند م، ریاست کل را قرارداد (همان: 145).
اگر فرض مسئله این باشد که مأمون با این اقدامِ سیاسی به دنبال اهدافی چون مشروعیت‌بخشی و تأیید خلافت خویش از طرف امام بوده، موضعی که آن حضرت اتخاذ فرمودند در نقطه‌ی مقابل و درست بیانگر نامشروع بودن خلافت مأمون بوده است. به عبارت دیگر، نوع موضع‌گیری امام، اعتراف تلویحی مأمون بر حقانیت اهل بیت در امر خلافت را در پی داشت. ضمن آنکه امام شرایطی را برای پذیرش ولایتعهدی گذاشتند که عملاً ایشان را از مداخله در امور سیاسی و اجتماعی به طور کلی دور نگه دارد و مسئولیت هیچ کدام از نابسامانی جامعه متوجه امام نباشد. آن حضرت شرایط خود را بدین‌صورت بیان فرمودند:
و انا اقبل ذلک على انى لا أولى احداً و لا اُعزل احداً و لا اُنقض رسماً و لا سنهً و اَکون فی الامر من بعیدٍ مشیراً؛ من این امر را می‌پذیرم با این شرایط که به کسی مقام ندهم و کسی را از مقامش عزل نکنم و رسم و روشی را نقض نکنم، فقط از دور مقام ولایتعهد‌ی را داشته باشم (همان).
نکته‌ی دیگری که ذکر آن ضروری به نظر می‌رسد، موضعی است که امام در مجالس و محافل علمی مأمون انتخاب کردند. گرچه برخی، عواملی نظیر: زیر سؤال بردن علم لدنی امام در باور مردم، حسد مأمون به جایگاه علمی و اجتماعی امام (همان: 1، 152) یا حتی جلب نظر امام (همان:183) و علویان را در پشت پرده‌ی برگزاری این مجالس می‌دانند، اما به تناسب شرکت مأمون در جلسه‌های ‌علمی اهل حدیث (جعفریان: 1384، 442) روحیه‌ی علم‌دوستی وی را نیز نمی‌توان نادیده گرفت. این مجالس و مناظره‌های ‌علمی به هر دلیلی که برگزار می‌شد، شرایطی را پیش روی امام قرار می‌داد که نحوه‌ی مواجهه‌ی آن حضرت با شرایط پیش آمده، نقش تعیین کننده‌ای برای امام و حاکمیت داشت.
مدتی پس از برگزاری این مجالس به تدریج مسائلی برای مأمون پیش آمد که آنها را زنگ خطری برای خود احساس کرد و باعث شد این مجالس را محدود کند. نقل شده است که به مأمون اطلاع دادند امام رضا (علیه‌السلام) مجالس کلامی تشکیل داده و بدین‌وسیله مردم شیفته و جذب او می‌شوند. مأمون به محمد بن عمرو طوسی مأموریت داد تا مردم را از مجالس آن حضرت طرد و رد کند. با این اقدام، نفرین امام را برای خود به جان خرید: «وانتقم لی ممن ظلمنی و استخف بی و طرد الشیعه عن بابی؛ خدایا، انتقام مرا از کسی که در حق من ظلم روا داشته، مرا خوار گرداند و شیعه را از من طرد نمود، بگیر» ( صدوق، 1378: 170).
موضع مهم و اعتراض رسای دیگر امام را باید در ماجرای نماز عید دانست که مأمون از امام درخواست کرد نماز عید را بخواند، ولی امام به استناد شرایط پیشین خویش در قبولی ولایتعهدی، از پذیرش نماز عید عذرخواهی کردند. پس از اصرار مأمون، امام قبول کردند و فرمودند: «من همچون رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به نماز خواهم رفت.» و مأمون نیز پذیرفت. پس از اعلام رسمی برگزاری مراسم نماز عید به امامت امام در مقام ولیعهدی، انتظار بر این بود که همچون خلفا با آداب و رسوم خاصی امام از خانه خارج شود، اما ناگهان همه شگفت‌زده دیدند که امام با پای برهنه و تکبیرگویان به راه افتادند. مردم نیز یک صدا به خروش آمدند؛ چنان که شهر مرو یکپارچه تکبیر شده بود و مردم تحت تأثیر آن شرایط به گریه افتاده، شهر را زیر پای خود به لرزه انداخته بودند. امیران که با لباس‌ها ‌و تشریفات رسمی و معمول این مناسبات آمده بودند، چون با آن صحنه مواجه شدند، همه بی اختیار از مرکب‌ها ‌به زیر آمده، کفش‌هایشان را از پایشان درآوردند، تحت تأثیر این فضا قرار گرفتند، با مردم همراه شدند و به دنبال آنان به راه افتادند. فضل گزارش این صحنه ‌مهیج را چنین به مأمون رساند:
أن بلغ الرضا المصلى على هذا السبیل افتتن به الناس و الرأى أن تسأله ان یرجع فبعث الیه المأمون فسأله الرجوع فدعا ابوالحسن بخفه فلبسه و رکب و رجع؛ اگر امام رضا (علیه‌السلام) بدین‌صورت به مصلی برسد، مردم شیفته‌ی او می‌شوند. بهتر است که از او بخواهی برگردد. سپس مأمون فردی را مأمور کرد و از امام خواست برگردد. آن حضرت کفش خود را خواست و پوشید و بر مرکب خویش سوار شد و برگشت (همان : 2، 152).
دقت در مواضع و گفته‌های ‌سیاسی امام نشان می‌دهد که آن حضرت نمی‌خواستند مسئولیت وضع موجود و اَعمالی را که از طرف حکومت اعمال می‌شد به عهده بگیرند و کسانی گمان کنند که آن حضرت نظارت یا دخالتی در امور دارند، در این صورت طبعاً کسی ایشان را متهم نمی‌کرد، زیرا مسائلی که در کشور مطرح و دستوراتی که اجرا می‌شد، صرفاً از ناحیه‌ی خود مأمون تلقی می‌گردید و این امتیاز بزرگی بود که امام موفق شدند از مأمون بگیرند و بدین‌ترتیب مانع از آن شوند که به خاطر حضور ایشان در تشکیلات حکومتی، بدنامی برای خود فراهم کنند. از این رو، فرمودند: «انی ما دخلت فی هذا الامر الا دخول الخارج منه؛ من در این امر داخل نشدم، مگر مثل داخل شدن کسی که از آن خارج است» (همان: 138).
از نظر اعتقادی نیز فرمایش‌های امام در همه‌ی مواضع بیانگر نظریه‌ی امامت شیعی و اثبات حق اختصاصی اهل بیت بوده است. موضع ایشان در نماز عید به مثابه حرکتی در تعظیم شعائر دینی نقش بسزایی در ایجاد فضای روحی و احیای سیره‌ی عملی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داشته است که در پرتوِ آن حرکت اجتماعی- دینی، جریان حاکم احساس خطر کرد، پیامدهای نیمه کاره ماندن مراسم نماز عید را به جان خرید و دستور برگرداندن امام را صادر کرد.

نتیجه‌گیری

با توجه به آنچه گفتیم، به خوبی روشن است که نمی‌توان اقدام مأمون در مسئله‌ی ولایتعهدی را صرفاً انگیزه‌ای سیاسی برای فرونشاندن شورش‌ها و مخالفت‌های ‌آشکار و نهانِ علویان علیه حاکمیت و همچنین، همراه‌سازی امام در مقام بزرگ خاندان اهل بیت با خود دانست، شاید باورهای اعتقادیِ دغدغه‌های ‌دینی او (اعتزالی یا شیعی) تلنگری به وجدانش زده و او را وادار کرده که به هر طریقی بکوشد تا بزرگ خاندان رسالت را به پذیرش خلافت بکشاند.
استنکاف امام رضا (علیه‌السلام) از پذیرش خلافت و ولایتعهدی را نیز از دو زاویه‌ی سیاسی و اعتقادی می‌توان بررسی و توجیه کرد. از نظر سیاسی می‌توان آن را تدبیر امام برای محقق نشدن اهداف سیاسی خلیفه دانست که مبادا با حضور در حاکمیت، مسئولیتی از اوضاع نابسامان متوجه ایشان شود. از نظر اعتقادی، امام جایگاه امامت را امری الهی و حق اختصاصی اهل بیت می‌داند، بنابراین با این رویکرد نمی‌توانستند این جایگاه را به حکم کسی که هیچ تناسب و استحقاقی به آن نداشت، بپذیرند.

پی‌نوشت‌ها

1- دانش آموخته سطح سه حوزه علمیه قم، کارشناسی ارشد فِرَق تشیع از دانشگاه ادیان و مذاهب، عضو پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی Sahasanpour@yahoo.com

منابع تحقیق :
قرآن مجید.
ابن ابی الحدید مدائنی، عزالدین ابوحامد بن هبه‌الله بن محمد، (1385/ 1965). شرح نهج البلاغه، تحقیق ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن ابی الکرام، (1385ق/1965). الکامل فی التاریخ، بیروت.
ابن‌خلکان، شمس الدین احمد، (بی‌تا). و فیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، تصحیح احسان عباس، بیروت: دارالثقافه.
ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا، (1367). تاریخ فخری، ترجمه‌ی محمد وحید گلپایگانی، چاپ سوم، تهران: علمی و فرهنگی.
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، (1407/ 1986). البدایه و النهایه، بیروت: دارالفکر.
ابن المرتضی، احمد بن یحیی، (1988). طبقات المعتزله، بیروت: دارالجیل.
اصفهانی، ابوالفرج، (1416). مقاتل الطالبیین، چاپ دوم، قم: منشورات الشریف الرضی.
امین مصری، احمد، (بی‌تا). ضحی‌الاسلام، بیروت: دارالکتب العربی.
جعفریان، رسول، (1384). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، چاپ هشتم، قم: انصاریان.
حسینی العاملی، سیدجعفر مرتضی، (1398ق). الحیاةالسیاسیه الامام الرضا (علیه‌السلام)، قم، دارالتبلیغ اسلامی.
خطیب بغدادی، احمد بن علی، (بی‌تا). تاریخ بغداد، بیروت: دارالکتب العلمیه.
زمخشری، جارالله محمود بن عمر، (1406). الکشاف عن حقایق غوامض القرآن، چاپ دوم، تهران: ناصرخسرو.
شهرستانی، عبدالکریم، (1368ق). الملل و النحل، تصحیح احمد فهمی محمد، چاپ اوّل، بیروت: دارالسرور.
صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه، (1378). عیون اخبار الرضا، تهران: جهان.
صفوه، احمدزکی، (1937). جمهره رسائل العرب، تحقیق مصطفی حلبی، قاهره: بی‌نا.
طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، (1387ق/1967). تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم، بیروت: دارالتراث.
عزام، خالد، (2009). موسوعه التاریخ الاسلامی: العصر العباسی، چاپ اوّل، اردن: دار اسامه.
قاضی، عبدالجبار، (1383ق). شرح الاصول الخمسه، قاهره: مطبعه الاستقلال.
مسعودی، علی بن الحسین، (1374). مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده، چاپ پنجم، تهران: علمی و فرهنگی.
ناشی اکبر، ابوالعباس عبدالله بن محمد، (1971). مسائل الامامه، تحقیق یوسف فان آس، بیروت: بی‌نا.
یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، (1371). تاریخ یعقوبی، ترجمه‌ی محمد ابراهیم آیتی، چاپ ششم، تهران: علمی و فرهنگی.
Sourdel. Dominique, (1962)." La politique du Calife Abbadsid Al Ma"mun". Revue des etudes Islamiques No:30, pp. 27-48.

منبع مقاله :
فصلنامه‌ی فرهنگ رضوی، سال اول، شماره‌ی دوم، شماره مسلسل 2، تابستان 1392

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

تحلیل گفتمان مناظره‌های امام رضاع در دومین شماره …… فرهنگی هنری امام رضاع، به مدیرمسئولی سیدجواد جعفری احمدآبادی و سردبیری ماجرای ابن الرضا خوانده شدن امامان بعد از امام رضاع تراز مأمون به سبب اینکه به قتل امام رضا تراز مأمون به سبب اینکه به قتل امام رضاع ماجرای ابن‌الرضا خوانده شدن امامان بعد از امام رضاعمأمون به سبب اینکه به قتل امام رضاع موقوفه جدید در بابلسر و فریدونکنار شناسایی ماجرای ابن‌الرضا خوانده شدن امامان بعد از امام رضاع رضاع در ایران، ماجرای بود و امام رضاع با قدرت بر رضاع به اصرار مأمون فرهنگ رضوی آرشیو مقاله صفحه تحلیلی بر چرایی اصرار مأمون و انکار امام رضا ع در ماجرای ولایتعهدی امام رضاع در تحلیلی بر چرایی اصرار مأمون و انکار امام رضا ع در ماجرای ماجرای ولایتعهدی امام رضا علیه‌السلام در دربار عباسیان مهم‌ترین رخداد سیاسی است امام رضاع در فضای خدعه و محدودیت به نشر فرهنگ … امام رضاع در فضای خدعه و بر مسئله ولایتعهدی امام در پی اصرار مأمون ماجرای ابن‌الرضا خوانده شدن امامان بعد از امام رضاعمأمون به سبب اینکه به قتل امام رضا مأمون به سبب اینکه به قتل امام رضاع فیلم و صوت امامت امام رضاع امام رضا ع نمود ، و به لعن بر او می کرد در اصرار مامون و انکار امام امام رضا ع ولایت عهدیشعر های سروده شده در مورد امام رضا ع و بر امام اصرار اصرار مأمون و انکار امام تحلیلی بر چرایی اصرار مأمون و انکار امام رضا ع در ماجرای ولایتعهدی


ادامه مطلب ...

چرایی محبت هایی که کمرنگ شده است!

[ad_1]

سید حسین سیدی- کارشناس حوزه/ بخش قرآن تبیان

محبت به والدیت، احترام به والدین

فرهنگ دینی خود را پاس داریم

دین ما بر خانواده و احترام به بزرگتر، مخصوصاً والدین تأکید دارد. در آیاتی از آیات قرآن کریم راجع به احترام به والدین سخن به میان آمده است. در 4 جا از قرآن کریم، احسان به پدر و مادر در کنار توحید و یکتاپرستی ذکر شده است[1] و در آیاتی هم، تکریم و نیکی به پدر و مادر را از زبان پیامبران الهی نقل می کند[2]

احترام به والدین در همه حال باید حفظ شود؛ حتی اگر کافر باشند (شاید در جامعه مسلمان ما پیدا نشود ولی در اروپا و آمریکا که اقبال به مسلمانی زیاد است از این موارد پیدا می شود) ولی اطاعت از آنها در کارهای ضد دینی به هیچ وجه قابل قبول نیست: «وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً[لقمان/15] اگر آنها به تو اصرار کنند که مشرک شوى، اطاعتشان مکن، ولى در زندگى دنیا به نیکى با آنها معاشرت نما»!

با وجودی که دین ما دستور داده که هوای والدین را داشته باشیم (والبته آنها هم باید وظایف خود را انجام دهند) ولی متأسفانه در صفحه های حوادث روزنامه ها، گاهی انسان ژس این قضیه را می خواند: «پدری در مشهد دور از خانواده تبدیل به اسکلت شد! جنازه پیرمرد 90 ساله و بازنشسته یک شرکت بزرگ که از فرزندانش در تهران جدا شده و تنها زندگی می کرد 7 ماه پس از مرگش کشف شد»

کسی نمی داند انگیزه جدایی این پدر از فرزندانش چه بوده است؟ آیا با کم محبتی فرزندانش مواجه شده؟ آیا...؛ در هر صورت خوشا به حال فرزندانی که در پیری والدینشان، بیشتر مراقب آنان هستند تا شاهد این گونه حوادث نباشیم:«و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکى کنید! هر گاه یکى از آن دو، یا هر دوى آنها، نزد تو به سن پیرى رسند، کمترین اهانتى به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو.» [3]

این بی محبتی های بین فرزندان و والدین، یک پیام قابل تأمل دارد و آن اینکه در جامعه ای که خدا را فراموش کنند و دستورات او از جمله احترام و محبت به والدین را دست کم بگیرند؛ در حقیقت خود را فراموش می کنند: «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ [حشر/19] و مانند کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند، پس خدا هم آنان را دچار خود فراموشى کرد.»

خدا نکند که فرزندان این مرد (پدر مشهدی) در سن پیری پدرشان قصد آزار و اذیت او را از طریق سهم خواهی مادی(چون پدرشان با مکنت بوده) داشته اند؛ خدا نکند که فرزندان این پدر مشهدی، عاق پدرشان شده باشند. پیامبر اسلام می فرماید: «إِیَّاکُمْ  وَ عُقُوقَ  الْوَالِدَیْنِ؛ فَإِنَّ رِیحَ الْجَنَّةِ تُوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ أَلْفِ عَامٍ، وَ لَایَجِدُهَا عَاقٌّ[4] بترسید از این که: عاق پدر و مادر و مغضوب آنها شوید، زیرا بوى بهشت از هزار سال راه به مشام مى رسد، ولى هیچ گاه به کسانى که مورد خشم پدر و مادر هستند، نخواهد رسید.»

بسیار دیده شده فرزندانی که به والدین خود بی احترامی کرده اند؛ فرزندان آنها هم احترام آنها را نگه نداشته اند (نفرین والدین که بدترین شکل عاق والدین است که بحث دیگریست.)

فراموشی آموزه های رحمانی، فراموشی خود

این بی محبتی های بین فرزندان و والدین، یک پیام قابل تأمل دارد و آن اینکه در جامعه ای که خدا را فراموش کنند و دستورات او از جمله احترام و محبت به والدین را دست کم بگیرند؛ در حقیقت خود را فراموش می کنند: «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ [حشر/19] و مانند کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند، پس خدا هم آنان را دچار خود فراموشى کرد.»

وقتی که کسی به عنوان فرزند، احترام والدینش را نگه ندارد و از محبت کردن به آنها دریغ ورزد؛ در حقیقت به فرزندانش اجازه می دهد که احترام او را نگه ندارند(تجربه هم بارها این را ثابت کرده).

امام رضا (علیه السلام) درباره اثر نیکی به والدین می فرماید: «بَرُّوا آبَاءَکُمْ یَبَرَّکُمْ أَبْنَاوُکُمْ[5] به پدرانتان نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی کنند.»

وقتی که فرزندان یک خانواده با بدرفتاری با والدین، خود را از دعای آنان محروم می کنند؛ این یعنی فراموش کردن خود.

پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «دُعَاءُ الْوَالِدِ لِوَلَدِهِ  کَدُعَاءِ النَّبِیِ  لِأُمَّتِه [6] همانگونه که دعای پیامبران در مورد امت خودشان مستجاب است، دعای پدران نیز در حق فرزندانشان مستجاب است.»

قضیه بی محبتی بین فرزندان و والدین، با به وجود آمدن سرای سالمندان وارد مرحله جدیدی شد. فرزندانی که با کوچکترین ناملایمتی والدین پیرشان، آنها را به سرای سالمندان برده و بعد از آن هم سراغ چندانی از آنها نمی گیرند؛ اینها به فرزندان خودشان می آموزند که اینگونه رفتاری در حق آنها داشته باشند(البته در این شکی نیست که والدین نیز باید حال و روز فرزندان را درک کنند.)

سخن آخر

احترام به والدین و داشتن محبت به آنان مورد تأکید قرآن کریم و روایات اسلامی است. هر گاه فرزندی خدای ناکرده نسبت به والدینش بی احترامی روا دارد؛ خود را در معرض بی احترامی فرزندانش قرار داده است؛ و این یعنی با بی اعتنایی به حکم خداوند و فراموشی احکامش (احترام به والدین) در واقع خود را بسمت فراموش شدن و مورد بی احترامی قرار گرفتن سوق داده است.  

خداوند همه ی ما را در اجرای دستورات خود از جمله احترام وَ به والدین کمک کند.

پی نوشت ها:

[1]. آیات 83 بقره و 36نساء و 151 انعام و 23 اسراء.

[2]. آیات 41 ابراهیم و 28 نوح.

[3]. آیه 23 اسراء.

[4]. کلینی، الکافی (ط - دارالحدیث)، ج 4 ، 65

[5]. الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه السلام ، ص355.

[6].  طبرسی، علی بن حسن، مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار ، ص162.


 


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

وحدت شیعه و سنی سایت شخصی محمدباقر فیروزیبیان چرایی وحدت شیعه و سنیدنبال رضای خدا هستیم یا رضای دل خودمان ؟؟سایت خبری تحلیلی کلمه حصر بازیچه سیاسی نیست مساله ی حصر موضوع سختی است و از هرکسی انتظار نمی رود که برای آیا ازدواج با دختری که با پسری رابطه داشته درست است…آیا ازدواج با دختری که با پسری رابطه داشته درست است؟این پیامک رو واسه نفر بفرست خبر خوشی میشنوی …این روزها دریافت و ارسال پیامک هایی باب شده حاوی متن های مذهبی که در آن به دریافت یوزپلنگ ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادیوزواژه‌شناسی واژهٔ یوزپلنگ از ترکیب دو واژهٔ یوز و پلنگ تشکیل شده‌است یوز بُن کلاه‌قرمزی ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد…کلاه‌قرمزی نام شخصیت عروسکی ایرانی است که توسط ایرج طهماسب و حمید جِبِلّی خلق شده‌استچرا برخی زنها از سنین تا سالگی به خیانت و … روزی طلبان را در کسب روزی یکسان گردانید ۱ فراموش و به یاد آوری حقی٢ آسودگى این شماره من اگه ممکنه با من تماس بگیرید، …ماجرای مرد متاهل تهرانی که می‌خواست با زن شوهردار ازدواج کند، اما او را کشت آخرین آنچه باید پدر و مادرها و آموزگاران درباره‌ی کلاس اولی ها کتاب، تیشه ای است که دریای یخ زده درون مان را می شکافدشعر خانه پدر شعرسلام بر فرشته‌ای که بالهایش را نذر سلامتی تو کرده است و دعاهایش بوی امّ یجیب چشمان وحدت شیعه و سنی سایت شخصی محمدباقر فیروزی بیان چرایی وحدت شیعه و سنیدنبال رضای خدا هستیم یا رضای دل خودمان ؟؟ سایت خبری تحلیلی کلمه حصر بازیچه سیاسی نیست مساله ی حصر موضوع سختی است و از هرکسی انتظار نمی رود که برای شکستن آن آیا ازدواج با دختری که با پسری رابطه داشته درست است؟ آیا ازدواج با دختری که با پسری رابطه داشته درست است؟ یوزپلنگ ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد یوز واژه‌شناسی واژهٔ یوزپلنگ از ترکیب دو واژهٔ «یوز» و «پلنگ» تشکیل شده‌است یوز بُن مضارعِ این پیامک رو واسه نفر بفرست خبر خوشی میشنوی وگرنه اتفاق بدی این روزها دریافت و ارسال پیامک هایی باب شده حاوی متن های مذهبی که در آن به دریافت کننده می کلاه‌قرمزی ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد کلاه‌قرمزی نام شخصیت عروسکی ایرانی است که توسط ایرج طهماسب و حمید جِبِلّی خلق شده‌است چرا برخی زنها از سنین تا سالگی به خیانت و شهوت رانی روی « روزی طلبان را در کسب روزی یکسان گردانید ۱ « فراموش» و «به یاد آوری» حقی٢ «آسودگى خاطر»۱ این شماره من اگه ممکنه با من تماس بگیرید، مطمئن باشید ماجرای مرد متاهل تهرانی که می‌خواست با زن شوهردار ازدواج کند، اما او را کشت آخرین اعتراف آنچه باید پدر و مادرها و آموزگاران درباره‌ی کلاس اولی ها بدانند کتاب، تیشه ای است که دریای یخ زده درون مان را می شکافد کاردرمانی اوتیسم الف مشکلات حسی و حرکتی که به عنوان نمونه هایی از آن می توان به این موارد اشاره کرد دختر هایی که شپش گرفتند سایت هایی که فیلتر شکن عکس هایی که تکان می خورند سوره هایی که سجده دارند زن هایی که کون پسران مرده هایی که زنده شدن میوه هایی که برای قند خون غذا هایی که با کدو حلوایی


ادامه مطلب ...