دورهی نوجوانی و جوانی
- دوره نوجوانی و جوانی از 12 تا 18 یا 20 سالگی ادامه دارد و در دختر و پسر و افراد مختلف پایان آن فرق میکند. این دوره هم آخرین مرحلهی رشد و تربیت اســت و هم دورهای اســت که با مراحل گذشته که معمولاً آنها را بر رویهم دوره کودکی مینامند تفاوت فاحش دارد.
از لحاظ زیست شناسی این دوره با بیداری عمل جنسی که از خلال پدیدهی بلوغ ظاهر میشود مقارن اســت. از لحاظ روان شناسی دارای خصائصی پیچیده تر ولی روشن تری اســت. این خصائص عبارتند از:
1- تأثیر روزافزون جنبهی انفعالی در روحیات؛
2- گسترش سریع افق فکری از راه علاقهها و رغبتهای متعدد؛
3- درونی شدن بیش و کم آشکار حیات روحی که قبلا در اعمال و افعال پخش و پراکنده بود؛
4- فردی شدن رفتار که با سرعت صورت میگیرد. این تفرد خود بر اثر افزایش تفاوتهائی ظاهر میشود که بر حسب این که فرد دختر باشد یا پسر و محیطهای مختلف و افراد پدید میآید. به حدی که در طی دورهی نوجوانی صور مختلف و متنوعی از رشد مشاهده میکنیم و به آن توالی مراحلی که در طی دورهی کودکی دیده میشد کمتر برمی خوریم. وقتی از دریچهی جامعه شناسی به این دوره نگاه کنیم میبینیم که این دوره زمینه را برای قبول شدن در جمع بزرگسالان فراهم میکند و این امر خود بر اثر یک سلسله کارآموزیهای اجتماعی و فرهنگی صورت میگیرد.
هر یک از این اطلاعات عمومی و کلی، مسائل تربیتی خاصی را پیش میآورد و برحسب این که با آغاز یا انجام این دورهی طولانی روبرو باشیم به صور مختلفی جلوه میکند.
در سالهای نخستین این دوره، تربیت شخصیت در درجهی اول اهمیت قرار دارد در حالی که در سالهای بعد، تربیت فرهنگی و تمدنی (یعنی آشنائی با علم و ادب) حائز اهمیت بیشتر اســت و بنابراین، تکیه گاههای مربی نیز تغییر میکند. از این رو نیز با وجود وحدت این مرحله از تربیت، باید آن را به دو دوره متمایز تقسیم کرد که هر چند به صراحت و روشنی مراحل کودکی نیستند، لکن آن قدر تفاوت دارند که میتوان آنها را سنین مشخص و معینی شمرد. یکی از این دو دوره، دورهی نگرانی آور بلوغ یعنی از 12 تا تقریباً 16 سالگی اســت و دیگری دورهی شور و شوق جوانی اســت که از 16 تا 20 سالگی به طول میانجامد.
***
دورهی بلوغ هم برای شاگرد و هم برای مربی مرحلهی نگرانی اســت. اما نگرانی نوجوان با نگرانی مربی فرق دارد. نگرانی نوجوان معلول انعکاس تغییرات بدنی او در حیات روانی اوست. در حالی که نگرانی مربی از اینجا ناشی میشود که درست یا نادرست تصور میکند خطراتی در کمین شاگرد اوست یا نتیجهی مشکلات جدیدی اســت که در راه انجام دادن وظیفهی تربیتی، وی با آن مواجه خواهد شد.
خصائص بدنی و روانی در دورهی نوجوانی
- میدانیم که رشد طبیعی بدن به صورت سه رشته پدیدههائی جلوه میکند که بر اثر عمل غدههای درون ریز حاصل میشود: از جمله میتوان از آخرین رشد قد و وزن نام برد که در دختران زودتر از پسران صورت میگیرد. دیگر ظهور صفات جنسی فرعی یا ثانوی اســت که خود نشانهی پدیدهی عمدهای اســت. سوم رشد دستگاه تناسلی اســت که عادت ماهانه در دختران و نخستین احتلام در پسران از آثار آن به شمار میرود.
این تغییرات عمیق و دشواریهای گذران رشد که غالباً همراه آنهاست روی هم رفته در روحیات شخص اثر میکند و سبب اختلال و تشنجی میشود که جنبههای خاص متعددی به خود میگیرد و از مشخصات این دوره اســت.
حالت هیجانی غنی تر میشود و در عین حال وضع عاشقانه به خود میگیرد و حتی گاهی به صورت حساسیت و هیجان شدید در میآید. توجه و دقت نسبت به بدن بیدار میشود. در دختران مخصوصاً حجب و حیا ظاهر میگردد. کنجکاویها و بازیهای جنسی و کامجویی پسران جوان به دست خود و به وسیلهی بدن خود و شور و التهاب جدیدی که نوجوانان را به سوی جنسی دیگر میکشاند، همه و همه نشانههائی اســت که اغلب با بیداری میل به بدن دیگری آن هم به رنگ جنسی آن همراه اســت.
در پایان این مرحله، رفاقت جای خود را به احساسات پرتوقع تر و مشکلی پسندتر یعنی به دوستی میدهد که غالبا مقدمهی پیدا شدن عشق اســت. احتیاج به دوست داشتن نه تنها احساسات آتشین دورهی نوجوانی را سیراب میکند بلکه به عشقهای گذران دبیرستان و حتی گاهی به نخستین عشق که در آن مهربانی و عطوفت شدید معمولاً بر میل به تملک برتری دارد، دامن میزند.
تغیر و تلون علائق و عقاید و همچنین میل به مباحثه، مقدمهی پختگی عقلی اســت. طغیان خیال که هنوز درست زنجیر نشده و از نزدیک به حیات هیجانی مربوط اســت، فورانهای انفعال را به احساساتی مبدل میسازد که سراسر حیات روانی را فرا میگیرد. خیال بافی یکی از شیوههای اختصاصی تفکر در این دوره اســت و گاهی نیز هیأت خطرناکی به خود میگیرد. یکی از آنها «خواب دیدن در بیداری» اســت که در آن ناسازگاری با واقعیات با پناه بردن به عالم خیال همراه میشود. این خیال بافی روی هم رفته دهلیزی اســت که به رفتار عجیب نوجوان که میتوان آن را عمل خیالی نامید منتهی میشود. در طی این دوره، فکر مبتنی بر مفهوم کلی جانشین فکر مبتنی بر مفهوم اجمالی (1) میشود و استعدادهای فردی بیش از پیش پدیدار میگردد. لکن ممکن اســت این ترقیات عقلی عظیم که بر دوام تحولی دلالت دارد که از کودکی اول پیوسته صورت میگیرد، به واسطه اختلالات مربوط به بلوغ پنهان ماند.
اختلال خلقی در این دوره بسی محسوس تر اســت. بی ثباتی، حرکتی معمولاً سطحی اســت و چه بسا ممکن اســت در موارد حاد به صورت حال و جذبهی خاصی (2) تنزل کند. مخالفت با نزدیکان و دیگران مخصوصاً با محیط خانوادگی و مدرسه به صور مختلف از نافرمانی تا فرار از خانه و مدرسه در میآید. این عناد نشانهی میل به تشخص طلبی اســت. این وضع که شبیه به دورهی دوم کودکی اســت در طی دورهی نوجوانی گسترش مییابد.
حجب و کمروئی مخصوصاً در پسران دال بر این اســت که تماس با دیگران برای آنان دشوار اســت، در عین حال حاکی از آن اســت که نوجوان بیش از پیش به شخصیت خود پی میبرد.
باری، نوجوانان در سالهای اول این دوره مایلند ایفای نقشی را به عهده بگیرند و اشخاصی را که سرمشق خود قرار میدهند به حد پرستش دوست میدارند. همچنین پی در پی نقش اشخاصی خیالی را بازی میکند و از خلال این «پرسوناژها» یا اشخاص نمایشی خود را میجویند بی آنکه آن را بیابند.
شخصیت آنان از صفات دیگران تشکیل شده اســت و این صفات عاریتی به عناصر پایدار طبیعت خود آنان افزوده میشود و بنابراین پیوسته گسسته و نامتعادل و متغیر میماند.
تحول روانی نیز خود جنبهی شگفت انگیزی دارد. غالباً ورود به دورهی نوجوانی نخست به صورت سیر قهقرائی نمودار میشود. گوئی روح کودکانه بر اثر سرعتی که به دست آورده و تحت تأثیر دائم محیط مدرسه، هم چنان ادامه دارد. لکن بزودی این ظاهر زیبا ناساز میگردد و خلق و خو آشفته میشود و ارزشهای سنین قبل، بهای خود را از دست میدهد. سپس نیازمندیهای جدیدی پدید میآید و مژده میدهد که دوران کودکی طی شده و دورهی نوجوانی فرا رسیده اســت. نوع و سرعت و اهمیت نسبی تغییراتی که صورت میگیرد در افراد مختلف بسیار متفاوت اســت و بر اثر وضع زندگانی نیز گوناگون میشود؛ مثلاً نوجوانی که در زیر دست استادکار شاگردی میکند با دانش آموز دبیرستانی فرق دارد.
دورهی بلوغ نماینده این اســت که رشد طبیعی اعضاء بار دیگر حملهی خود را آغاز میکند و به صورت عاملی نمودار میشود که مبین رشد اســت. عامل تربیت و تمرین و ممارست که در دورهی دبستانی عامل بسیار نیرومندی به شمار میرفت، گاهی تحت الشعاع رشد طبیعی بدن قرار میگیرد چنان که در سالهای اول زندگانی نیز چنین بود. اما این قیاس نباید ما را به خطا اندازد زیرا رشد اعضاء در دورهی بلوغ مانند سالهای اول حیات ذاتاً عصبی نیست بلکه بیشتر مربوط به ترشح غدد درون ریز یا هورمونهاست. این رشد بیشتر در میل جنسی اثر دارد نه در قدرت حرکتی عمومی. وانگهی، در شرایطی صورت میگیرد که با شرایط کودکی اول بسیار تفاوت دارد. به عبارت دیگر، این رشد در رفتاری اثر میکند که در تمام مدت کودکی تحت تأثیر تربیت بوده اســت. ظهور ناگهانی غریزهی جنسی مخصوصاً با مجموعهای از عادات و قواعد اجتماعی و اخلاقی برخورد پیدا میکند که سد راه آن اســت یا در برابر آن میایستد و یا مسیرش را تغییر میدهد. و همین مشکلات تا حد زیادی مبین شیوهی بحرانی اعمال دورهی بلوغ اســت. علاوه بر این، تنها رشد بدن دست اندرکار نیست. کارآموزیهای مهمی که به وسیله آنها آدمی با تکالیف حیات بزرگسالان سازگار میشود نیز در طی این سنین دشوار آغاز میشود. بنابراین، تنها یادگرفتن امور گذشته نیست که با دورهی بلوغ در کشمکش اســت؛ آموزشهای فعلی نیز در سر راه بلوغ سبز میشود و تنازع و تناقض این دوره را تشدید میکند.
باری، برای درک اسرار نوجوانی، اطلاع از معلومات زیست شناسی و جامعه شناسی کافی نیست. نظر زیست شناسان و پزشکان که تنها به تغییرات بدنی اهمیت میدهند همان اندازه گمراه کننده اســت که دید جامعه شناسانی که فقط به انواع یادگیری اهمیت میدهند. این دو دید چون آینهای کج نما نوجوانی را نادرست جلوه میدهد. مسألهی روانی حقیقی همان مطالعهی تأثیر و تأثر دو جانبهی اعمال بدنی و اجتماعی در وجود فردی اســت که هم این آثار را تحویل میگیرد و هم آنها را دگرگون میسازد. کار مربی این اســت که میان این دو فشار، تعادلی برقرار کند تا راه را بر ترقی شخصیت نوجوان هموار سازد.
***
اصول آموزش و پرورش در دورهی نوجوانی
با در نظر گرفتن این خصائص عمومی، ملاحظه میکنیم که وظایف مربی در طی این دوره به همان اندازه که تعریفش آسان اســت تحقیق در آن دشوار اســت.
نخست باید نوجوانان را یاری کرد تا به آسانی از این سنین پرآشوب بگذرند. نباید گذاشت این سنین باعث التهاب بیهوده و بی ثمر و تجارب پرخطر گردد. آنگاه باید به حیات روحی که تکثرش از دورهی پیش کمتر اســت وحدت بخشید. برای این کارها لازم اســت مربی با شاگرد خود تماس نزدیک داشته باشد. لکن همه کس میداند که در دورهی نوجوانی این تماس از هر دوره دیگر دشوارتر اســت. مخصوصاً پدران و مادران دائماً شکایت دارند و از این مینالند که دیگر قادر نیستند حال فرزند خود را که بالغ شده اســت دریابند.
اما حقیقت این اســت که چنین عدم تفاهمی تنها میان ما و نوجوانان وجود ندارد، بلکه ما از حال و کار کودکان نیز بی خبریم و این به علت تفاوتهای عمیقی اســت که میان ساخت ذهنی ما و آنان وجود دارد. اما این تفاوتها را حدس میزنیم اما نمیفهمیم. وقتی سروکار ما با کودکان اســت، این فاصله طبیعی به نظر میرسد و ما را نگران و آشفته نمیکند. در صورتی که چون نوجوانان به وضع و حال ما نزدیکترند، گمان میکنیم میتوانیم به آسانی به روحیات آنان پی ببریم. حال اگر میان ما و ایشان پردهای حائل گردد و این حجاب ما را به شگفتی آرد و آشفته کند خطا از ماست زیرا ما گاهی ایشان را کودک میانگاریم و حال آن که دیگر بچه نیستند و گاهی با آنان مانند بزرگسالان رفتار میکنیم و حال آن که هنوز چنین نیستند. خلاصه، اگر بخواهیم نوسانهای اعمال و افکار آنان را که تعجب آوراست پابپا دنبال کنیم، کار بسیار دشواری را به عهده گرفته ایم . البته نوجوانان هم در این عدم تفاهم تا حدی مقصرند زیرا بسیار زود عصیان میکنند و نمیخواهند اعتماد از خود نشان دهند و حتی گاهی ادای کسی را در میآورند که هیچ کس به فهم کار و بار او قادر نیست. مخصوصاً هرچه بیشتر از خود نافرمانی و سرسختی نشان میدهند توقعشان از ما بیشتر میشود. نوجوانان برخلاف کودکان معلمی نمیخواهند که معلوماتش آنان را به اعجاب آورد بلکه خواستار کسی هستند که مسائل آنان را بفهمد و به هنگام خود بتواند از آنان انتقاد کند و در عین حال قادر باشد در لحظات دشوار زندگانی پشتیبانشان باشد. پس تربیت این دوره باید بیش از هر دورهی دیگر با دوستی و محبت همراه باشد.
اما این طرز عمل جدید که نوجوانان از مربی انتظار دارند مستلزم نزدیکی و آشنائی با ایشان اســت در حالی که تحصیلات آنان طوری اســت که به عکس باید با عدهی کثیری متخصص سروکار داشته باشند که حداکثر هفتهای چند ساعت بیشتر به دیدارشان نایل نمیشوند. بنابراین، تردیدی نیست در این که باید در هر مدرسه یک معلم اصلی وجود داشته باشد تا دانش آموزان بیشتر با او در تماس باشند. این معلم میتواند به نحو مؤثرتری به تربیت شخصیت نوجوانان مدد کند و از این راه تا حدی از نتایج وخیم پراکندگی تعلیمات جلوگیری نماید.
مشکل دیگر از اینجا ناشی میشود که تنوع و اختلاف منشها در این دوره ظاهر و بارز میگردد. پس باید بیش از پیش تربیت را با تنوع و تفاوت طبیعتهای فردی سازگار و متناسب نمود. به عبارت دیگر، نمیتوان با نوجوان آتشین خو (3) و نوجوان خیالباف به یک شیوه رفتار کرد و یا نوجوان پرشور را با نوجوان بلغمی مزاج با یک چوب راند. فایدهی اطلاعات و راهنمائیهای منش شناسی نیز از همین جاست. نخستین کار ما باید سعی در این موضوع باشد که ببینیم کودک ما به کدام دسته یا «تیپ» تعلق دارد. تحقیقات نوع شناسی (4) پنجاه سال اســت افراد را به انحاء مختلف طبقه بندی کرده اســت. البته این طبقه بندیها به قدری متنوع اســت که انسان متحیر میماند کدام را انتخاب کند. وانگهی، تعیین این که فلان فرد به کدام گروه تعلق دارد از انتخاب یکی از طبقه بندیهای منش دشوارتر اســت. کار دوم این اســت که در شناختن نوع و گروهی که کودک به آن تعلق دارد به نحو کلی و انتزاعی اکتفا نکنیم بلکه سعی کنیم جنبهی بدیع و بیهمتای منش کودک را مورد مطالعه قرار دهیم. چه مانند هیمنز (5) و لوسن (6) منشها را به هشت دسته از قرار عصبی و بلغمی و مانند آن تقسیم کنیم و چه از طبقه بندیهای سرشتی که از روان شناسی مرضی الهام میگیرد و به انواع شبه گسیخته روان (7) و شبه هیستریک (8) و شبه مصروع (9) و مانند آن قائل اســت، سخن بگوئیم، پیوسته باید انواع منشها را وسیلهی مطالعه و تحقیق موقت فردیت تلقی کنیم. سعی عمدهی ما باید بر این باشد که عمل تربیتی را با واقعیت خلقی منطبق سازیم که خود بی نهایت متنوع و متفاوت اســت. گزافه گوئی نیست اگر ادعا کنیم که سازمان تربیتی جمعی ما در حال حاضر این انطباق با منشا هر شاگرد را به نحو خاصی دشوار میسازد.
مراتب جنبههای مختلف تربیت در طی این دوره نسبت به دورهی پیش وارونه اســت. آنچه در درجهی اول اهمیت اســت تربیت عقلی نیست بلکه بیشتر تربیت منش یا صریحتر بگوئیم تربیت شخصیت اســت. زیرا آنچه به نظر ما اساسی اســت تلاش نوجوان در راه تشخص طلبی اســت. اگر به عادات فعلی خود توجه کنیم در صحت آنچه گفته شد تردیدی باقی نمیماند. از نظر نوجوانانی که به تحصیلات خود ادامه میدهند (یا لااقل به گمان خانواده و دبیرانشان) تربیت فکر و به نحو پراکنده تری، حاضر کردن خود برای امتحانات تقریباً تنها مسألهی مهم این دوره اســت. کسانی که از این دوره وارد کارآموزی یا شاگردی میشوند تربیت شغلی حتی بیش از آنچه دربارهی دانش آموزان گفته شد ذهن آنان را به خود مشغول میدارد. البته همهی ما به ضرورت تربیت منش اذعان داریم ولی میگذاریم این کار خود به خود و هرجور که پیش آید، چه خوب و چه بد و خلاصه دور از نظارت و مراقبت ما انجام گیرد. در سازمان تربیتی کنونی وقتی مواظبت بیش از اندازهای را که دربارهی تربیت عقلی نوجوانان مبذول میشود با مساعی ناچیز و پراکندهای که در راه تربیت شخصیت آنان به کار میرود مقایسه میکنیم، بی اختیار به این فکر میافتیم که روان شناسی هنوز آن طور که در آموزش و پرورش دورهی دبستانی اثر کرده در آموزش و پرورش دورهی بلوغ تأثیر ندارد. هرچه کودک بزرگتر میشود تأثیر روان شناسی مانند چرم ساغری کوتاه تر و محدودتر میشود.
این دشواریها باید عزم ما را برانگیزد تا با استفاده از امکانات جدیدی که رشد فراهم میآورد نوجوانان را به نحوی همآهنگ تربیت کنیم. اصول تربیت فرد در این دوره با دورهی قبل فرق دارد. مثلا در این دوره نمیتوان به قدرت مطلق عادت، اعتماد کرد زیرا فرد تازه بالغ تغییر و تازگی و بی سابقه بودن امور را بیشتر میپسندد. قانون اعتدال نیز ارزش خود را از دست میدهد و جای خود را به محرکهای هیجان آمیز واگذار میکند. عامل انفعالی هم که سایر عوامل را تحت الشعاع قرار میدهد همیشه احساسات خانوادگی نیست؛ غالباً علاقهی به شخص بیگانه مثلاً دبیر نقش برجستهای را ایفا میکند. از این پس مدرسه نیز مانند خانواده نیازمندیهای نوجوانان را بر نمیآورد. نوجوان در این دوره به همهی چیزهائی که ما آنها را سبب حواسپرتی میدانیم علاقه نشان میدهد. همین علاقههای هیچ و پوچ و عجیب او حتی در صورتی که با برنامههای مدرسه مغایر باشد ممکن اســت در تربیت او سودمند واقع گردد.
نوجوانان به زندگانی مشترک با نوجوانان دیگر علاقهی وافر دارند. اما این زندگانی اشتراکی با حیات اجتماعی گروه کودکان متفاوت اســت. اجتماع نوجوانان محیطی اســت که ممکن اســت در شخصیت هر یک از آنان اثر عمیق داشته باشد. رقابت و همچشمی که در زندگانی کودک دبستان اثر آن چنان مهمی داشت که گفته شد اینک با وضع نفسانی جدیدی همراه میشود که با خودشناسی رابطهی نزدیک دارد. یعنی رفتار جدیدی به وجود میآورد که همان رقابت با خویش اســت (10). مقایسه خود با خود، رفته رفته جای مقایسه خود با دیگران را میگیرد. شاگرد به ترقیات خود علاقه مند میشود و با کمی و کاستیهای خود به مبارزه برمی خیزد و میکوشد تا در دیدهی خود به ترقی و تعالی نائل گردد. از طرف دیگر، فعالیت او صورت انطباق با زمان حال را از دست میدهد و متوجه آینده میشود؛ یعنی نوجوان نقشههای دور و دراز طرح میکند. باری، میل به کمال مطلوب جانشین علاقهی عملی و آنی میشود.
این دگرگونیها با تغییرات نیرومند حساسیت و تخیل پیوند دارد لکن دلیل بر رشد و ترقی عزم و اراده شخصی نیز هست. و همین اراده شخصی که هنوز سست و ناپایدار اســت و تناقضات آن اندک نیست رفته رفته پایه و مایهی جدیدی را برای تربیت فراهم میکند. مربی باید از این عزم و اراده پشتیبانی کند و آن را ورزیده سازد به قسمی که رفته رفته به اراده و عزمی فعال مبدل گردد.
در این جاست که در تربیت تکوینی به معنائی که منظور ماست تغییر قاطعی روی میدهد. زیرا درست اســت که این جهشهای جدید در نخستین مرحلهی تجلی خود به ناتوانی آمیخته و عاری از مهارت و حیران کنندهاند اما رفته رفته جوانان را به تحصیل شخصیت قادر میسازند.
ما در برابر یکی از آن اوضاع پرماجرائی قرار داریم که در طی ادوار رشد آدمی به وقوع میپیوندد. بلوغ دورهای اســت که در آن به شرط این که ما شاگرد خود را در تلاشی که میکند یاری کنیم میتواند از حد میانهای که غالب اشخاص بالغ از روی خودپرستی گرفتار آن میشوند بگذرد. اما در همین زمان، جامعه نیز با تمام سنگینی خود بر دوش فرد تازه بالغ فرو میآید تا او را برای تکالیف معینی مهیا کند. هیأت اجتماعی تلاش تربیتی خود را سراسر در راه تحقق این هدف متشکل میسازد و این امر چه بسا استعدادهای فطری نوجوانان را خرد میکند یا آنها را عاطل و باطل میگذارد. البته چنین تربیتی فقط تمرین سودجویانه و صورت مضحکی از تربیت تکوینی اســت که میخواهد به رشد و توسعهی تمامیت و کمال انسانی مدد کند.
***
تربیت بدنی و جنسی
تربیت بدنی و جنسی و مخصوصا تربیت اخلاقی به پرورش شخصیت تازه بالغ مدد میکند. بیداری رشد به بهداشت بدن اهمیت روزافزونی میبخشد. نخستین سعی ما باید بر این باشد که غذای مقوی تر و بیشتری را برای نوجوانان فراهم کنم بتواند به رشد سریع بدنشان مدد کند و از عواقب لاغر شدن و خستگی مفرط جلوگیری نماید. هدف دوم این اســت که مواظب و مراقب اختلالات رشد باشیم تا نیرویی که هر روز رو به تزاید میرود، ورزیده شود. دورهی بلوغ، به حقیقت، دورهی ورزش نیست بلکه مرحلهای قبل از دورهی ورزش اســت؛ باید از راه تقلیل مدت مسابقات و تبدیل زمین ورزش وسیع به زمین ورزش کوچکتر، ورزشهای گروهی را به بازیهای جمعی مبدل ساخت و از میان ورزشهای پهلوانی آنهائی را انتخاب کرد که مستلزم کوشش و تلاش شدید و طولانی نباشد، باید پیوسته از ترتیب دادن «رکورد» و تشویق نوجوانان به شکستن آن اجتناب کرد.
این احتیاطهای مقدماتی از این جهت باید به عمل آید که نوجوانان غالباً به علت شتابزدگی و ناشکیبائی از رعایت آن سرباز میزنند. فعالیتهای بدنی باید با معاینه پزشکی دقیق و در فواصل زمانی معین و با اندازه گیری منظم وزن و قد همراه باشد.
هیچ کس منکر این نیست که تربیت بدنی و ورزش برای دختران نیز مانند پسران حائز اهمیت اســت. تربیت بدنی و ورزش کودک را برای عبور از دورهی بلوغ آماده میکند و کارش را آسان میسازد. فوائد تربیت بدنی و ورزشی به بدن محدود نمیشود یعنی در شخصیت عقلی و اجتماعی و اخلاقی نیز مؤثر اســت.
تغییرات بلوغ به معنی اخص کلمه، مستلزم تربیت جنسی اســت ولی هنوز نه در خانواده به این تربیت اهمیت کافی داده میشود نه در مدرسه. اغلب اوقات پدر و مادر از بجا آوردن وظیفهی خود شانه خالی میکنند و دبیران نیز خود را به کری میزنند در صورتی که باید این نکته را خوب به خاطر داشت که تربیت جنسی جزء لاینفک وظایف مربیان اســت. اگر ما مسألهی جنسی را از لحاظ اهمیت در ردیف سایر فعالیتهای انسانی قرار دهیم و آن را موضوع جداگانه و امری نشماریم که گفتگوی از آن گناه اســت، بسیاری از مشکلاتی که امروز ظاهراً وجود دارد از میان خواهد رفت.
اثر حیات جنسی در انواع مختلف رفتار نوجوانان دیده میشود و وقتی این امر را از سایر جنبههای فعالیت او جدا میکنیم خطر این اســت که افکار وسواسی و وحشتهای دورهی بلوغ در او پرورش یابد.
چنان که دیدیم حتی کودک هم نوعی فعالیت جنسی از خود نشان میدهد که هنوز رنگ تناسلی ندارد و نادیده انگاشتن آن با خطرات جدی همراه اســت. اما بلوغ مسائل جدیدی را پیش میآورد. مربی در اینجا دو وظیفه دارد. اول این که باید نوجوانان را از وقوع این تغییرات که آنان را غافلگیر و غالباً نگران میکند آگاه سازد؛ دوم این که باید از ظهور برخی از انحرافهای معمولاً غریزهی جنسی جلوگیری کند و هرگاه به چنین انحرافهائی برخورد، آنها را به راه راست باز آورد. جهالت و شتابزدگی جنسی در واقع دو خطر بسیار بزرگ در این مرحله از رشد آدمی اســت.
مطلع ساختن کودکان که در دورهی دبستان آغاز شده اســت، در دورهی بلوغ اهمیت بیشتری پیدا میکند و در عین حال وضع جدیدی به خود میگیرد. بهتر آن اســت که در این دوره، از گفتگوها و مباحثات جمعی که بسیار از شاگردان را ناراحت میکند اجتناب کنیم و بیشتر به بحث و گفتگوهای انفرادی بپردازیم. باید پسران و دختران را از 12 سالگی از بلوغ قریب الوقوع خود آگاه ساخت. (11) این وظیفه را پدر و مادر به عهده دارند و هرگاه خود را برای انجام دادن آن قادر نمیبینند باید شخص دیگری را به عنوان نمایندهی خود مأمور این کار کنند. مادر باید دختر خود را از وقوع عادت ماهانه مطلع سازد. نباید گذاشت دختر به سن عادی نخستین عادت ماهانهی خود برسد و از این واقعه به روشنی خبر نداشته باشد. وقتی چنین شد دختر بی این که به وحشت افتد یا احساس شرم کند میداند که این امر کاملاً طبیعی اســت. وانگهی، میداند در این دوره چه احتیاطهائی را باید به جا آورد. در همین موقع نیز میتوان به آسانی معنی مادر بودن را برای دختر تشریح کرد و زیبائی آن را به وی تذکر داد. پدر نیز باید با پسر خود همین گفتگوها را بکند تا او نیز از پیشآمدهائی نظیر نعوظ و احتلام نگران نشود. بدین نحو، پدر و مادر و مربی در فکر نوجوانان خود زندگی جنسی و خانوادگی را به هم نزدیک میکنند و از این راه نمیگذارند میان قلمرو جسم و سایر قسمتهای حیات شکافهای خطرناک امروزی به وجود آید. البته نباید نوجوانان را از جسم خود متنفر ساخت بلکه باید کاری کرد تا جسم را عنصر اساسی شخصیت خود بدانند و به آن احترام گزارند.
در عین حال، باید نوجوانان، خاصه پسران را از «عادات زشت» مخصوصاً استمناء و تظاهر به عشقبازی با خود (12) که در این دوره شیوع دارد برحذر داشت. این امر در صورتی که به درازا بکشد نشانهی بیماری روانی خواهد شد. لکن از آغاز دورهی نوجوانی این کار عیب بی اهمیتی اســت که درمان آن آسان اســت به شرط آن که مربی بکوشد اعتماد شاگرد را به خود جلب کند و از این که احساس گناهکاری در او بیدار شود، اجتناب ورزد و برای او فعالیتهای سالمی فراهم کند که بتواند امیال نوظهور او را تشفی بخشد یا جهت آنها را تغییر دهد. غذای ساده و سبک و عادت به برخاستن به محض بیداری و دوش گرفتن و تمرین بدنی در این مورد بسیار مفیدتر و مؤثرتر از عتاب و خطابها یا نطقهای اخلاقی و موعظه اســت.
در پایان دورهی بلوغ میتوان به بیان پدیدهی توالد و تناسل در موجودات زنده و سپس در آدمی پرداخت. تجربه نشان میدهد که این گونه گفتگوها در صورتی که به جا صورت گیرد و با مهارت رهبری شود ممکن اســت بی این که نوجوان را پریشان سازد راهنمای او گردد. این که اعتراض کرده و گفتهاند که تربیت جنسی جز این که کنجکاوی نگران جوانان را به حد افراط تحریک کند فایدهای ندارد بی اساس به نظر میرسد. حتی وقتی بر اثر خطای مربی خطری پیش آید خطر این کار بسی کمتر از آن اســت که بگذاریم نوجوان از روی اتفاق و از راه خواندن کتابهائی که معنیش را درست نمیداند یا گفت وشنودهائی که با رفقای مسن تر و پیشرس تر از خود میکند به این امور آشنا شود.
تربیت اخلاقی
دشوارترین قسمت تربیت شخصیت در دورهی بلوغ تربیت جنسى نیست؛ دشواری تربیت اخلاقی از این هم بیشتر اســت.
تا این دوره، حیات اخلاقی تقریباً جز تجلی عادات اجتماعی که از خارج بر ارادهی کودک تحمیل میشود و همچنین قواعد مرسوم و مقبول چیزی نیست. اما حیات اخلاقی نخستین بار به صورت تعالی به سوی خیر درمی آید و آن از شخصیتی ناشی میشود که تشنهی خودمختاری اســت. البته ممکن اســت همان طریق اخلاقی کودک دبستانی را دنبال کنیم و افرادی بار آوریم که اعمال آنان از روی اصل عدالت و تعاون منظم شده و کاملاً افتخارآمیز باشد. اما این کار در حکم این اســت که در میان راه اخلاق تکوینی توقف کنیم؛ به عبارت دیگر، این کار در حکم آن اســت که منابع تکامل اخلاقی مخصوص نوجوانان را عاطل و مهمل بگذاریم.
در تعریف این امکانات جدید میتوان گفت که اینها به طور کلی با اخلاق باز (13) مطابقت دارند که برگسن آن را در کتاب «دو سرچشمهی اخلاق و دین» در برابر اخلاق بسته (14) قرار میدهد. امکانات اخلاقی جدید همان اخلاق فردی به جای اخلاق اجتماعی و اخلاق آرمانی به جای اخلاق مقرراتی اســت.
نکته عمدهای که شرط تعالی ممکن به سوی خیر اســت، تلاشی در راه اثبات شخصیت خویش اســت که با بلوغ آغاز میشود و در طول این دوره بسط و توسعه مییابد. این تلاش برحسب طبیعت افراد گاهی به صورت «بحران بی همتائی یا بدیع بودن»(15) بیش و کم شدید ظاهر میشود. در این وضع، شخص از راه مخالفت با محیط به خویشتن خود پی میبرد. گاهی نیز این حالت به صورت تحولی منظم تر جلوه میکند. اما در هر حال، نوجوانان پیوسته به سوی حیاتی شخصی تر و خصوصی تر میروند و میخواهند آزاد باشند و بتوانند به میل خود رفتار کنند. غالباً در خصوص ارزش خود احساس تند و مبالغه آمیزی دارند و از روی احساسات، اعمال خود را تنظیم میکنند مثلاً خوب رفتار کردن در نظر آنان یکی از طرق اثبات و رشد شخصیت اســت اما این اخلاق شخصی، اخلاق احساساتی نیز هست، یعنی بر پایهی عشق به خیر قرار دارد. البته این وضع به هیچ رو شگفت انگیز نیست زیرا به نظر ما احساسات یکی از اعمال حیاتی بارز دورهی نوجوانی اســت. در سنین نوجوانی در وهلهی اول میل به زندگانی پاک تر و سخاوتمندانه تر و بی غرضانه تر پیدا میشود. اما در دورهی بعد، این نگرانی در راه خیر، به تحسین و تمجید پرشوری از خیر مبدل میگردد. خلاصه، سرانجام به «اخلاق ارزشها» میرسیم . در مرکز این اخلاق انواع رفتاری قرار دارد که در نظر نوجوانان بسی گرانبهاست و آن عبارت از فداکاری و یکرنگی و پاکدلی و رحم و شفقت و قهرمانی و حالاتی مانند اینهاست. اما در دورهی بلوغ، ارزشهای اخلاقی به اصول تبدیل نمیشود بلکه در وجود سرمشقهای انسانی تجلی میکند و صورتهائی به خود میگیرد که نوجوانان سعی میکنند به هیأت آنها درآیند. نوجوانان این اشخاص نمونه را آئینه آرمان و کمالی میدانند که خود آنها را حس میکنند. مربی میتواند در این دوره آنان را وادار کند به ندای پاکان و قهرمانان (چنان که برگسن گفته اســت) گوش فرا دهند. در کسانی که طبع دینی دارند، ندای پاکان همان ندای الهی اســت. برای نوجوانان مسیحی زندگانی عیسی عالیترین نمونه اســت.
باری، پایهی حیات اخلاقی آنان نه مانند گذشته قاعده اســت و نه هنوز وظیفه بلکه بیشتر توقع اســت. نوجوانان مشکلات را برای آن دوست دارند که میتوان بر آنها فائق شد. از امور عادی و متوسط و سازشکاری متنفرند. آنچه آنان را جلب میکند امری اســت که مستلزم کوشش و عشق باشد. نگرانی آنان را به انتقاد از رفتار خود متمایل میسازد. ارادهای که هنگام ایستادگی در برابر امیال خود به کار میبرند و احساس ارزش خود که وقتی خوب عمل میکنند آنان را از کار خود راضی میکند و سبب احساس غرور و سربلندی میشود، همه اینها عناصری اســت که میتوان با استفاده از آنها توقع اخلاقی را در نوجوانان آبدیده و ورزیده ساخت.
فضائل به جای آن که مانند دورهی قبل بر پایهی عدالت قرار گیرد در حول احساس افتخار گرد میآید. لاک در این که افتخار را اصل هر گونه تربیت اخلاقی میپنداشت به خطا میرفت. اما باید اذعان کرد که فلسفه او بیشتر از اخلاق اجتماعی دورکیم با احتیاجات این دوره از زندگانی مطابقت دارد. بیرگی و نادرستی و دغلکاری و حسابگری به نظر نوجوانان اموری زشت و خوار شمردنی اســت در صورتی که دلیری و خوش قولی و از خودگذشتگی در خور ستایش و تحسین اســت. از این لحاظ و با این دید، نیک و زیبا و امر اخلاقی و جمالی و ذوقی پیوستگی نزدیک دارند. این عدم صراحت، یا بهتر بگوئیم، این ابهام و به هم آمیختگی یکی از خصائص و اوصاف دیگر دورهی بلوغ اســت. در 15 سالگی یک حرکت بجا و شایسته، یک رفتار دلاورانه، یک شعار آمیخته به غرور، نوعی کمال اخلاقی ایجاد میکند. البته این حرکات بزرگسالان را به خنده میاندازد زیرا با مرحلهی معینی از روح اخلاقی مطابقت دارد که ایشان آن را طی کردهاند.
باری، گمان این که رسیدن به دورهی نوجوانی سیر طبیعی و عمومی به سوی خیر اســت نوعی ساده لوحی اســت زیرا چنان که نشان دادیم درست اســت که پرورش، امکانات جدیدی در اختیار دارد لکن در عین حال با دشواریهای جدیدی نیز برخورد میکند. از جمله نقائص عادی بلوغ، گستاخی و شوخ چشمی و پرروئی و بی ادبی اســت که در واقع جلوههای تشخصی طلبی به شمار میروند و از راه تمسک به افتخار جوئی در جوانان و به سختی و با رنج فراوان میتوان با آنها مبارزه یا بهتر بگوئیم معامله بمثل کرد. وانگهی ، نباید فراموش کرد که دورهی اخلاق شخصی، دورهای اســت که در طی آن اخلاق بد نیز بر اثر فشار غرائز و امیال پیش میآید، خاصه موقعی که شرایط محیط نیز به آن مدد میکند. حال اگر ما این خطر را حقیر بشماریم، بزهکاری نوجوانان با خشونت تمام آن را به خاطر ما میآورد. بیداری اخلاق شخصی نیز بدون خطر صورت نمیگیرد. نخستین نقص، اخلاق خیالی یا رویائی اســت که به جای این که در عمل احساس شود به صورت خیال واهی در میآید. هرچه سرمشق بیشتر مورد تحسین باشد، یعنی از ذهن دورتر باشد این حالت وحشتناک تر اســت.
بنابراین، مربی باید هرچه بیشتر برای شاگردان خود موقعیتهای نیکوکاری فراهم کند. گاهی کار نیک (BA)(16) پیشاهنگان یعنی نیکوکاری هر روز را مسخره میکنند در صورتی که شعار والائی اســت که جوانان آرماندوست را وادار میکند تا در ابرهای تیره خیال سردرگم نشوند. وانگهی، باید شور و شوق اخلاقی که ما جوانان را در راه آن تشویق میکنیم با مقدورات واقعی آنان متناسب باشد. افراط و تفریط یکی از خصائص نوجوانی اســت و تقویت این حالت سبب ظهور خیالات واهی خطرناکی میشود که نومیدیهای خطرناکتری را به دنبال دارد. آدمی در پانزده سالگی نمیتواند مسؤولیتهای بیش از حد سنگین را هرچند به آنها علاقه داشته باشد بر دوش گیرد. زیرا چه بسا در زیر بار این مسؤولیتها خرد میشود یا به اختلالات عمیقی دچار میگردد.
عیب دوم، عیب اخلاقی صرفاً ذهنی اســت که به تماشای تصویرخود یا خودپرستی و خودپسندی منجر میگردد. بسیاری از نوجوانان مدتی به خودپرستی و خودپسندی متمایل میشوند و این حالت در آخرین تحلیل یکی از صور نگرانی و از خود کامجوئی مربوط به دورهی بلوغ اســت که به موازات کشف خود ظاهر میشود. وانگهی، چه بسا بعد از سن شرو بن (17) باید سن نارسیس (18) را طی کرد. اما یکی از وظایف مربی آن اســت که نگذارد نوجوان در ناسازگاری با محیط و در خود فرورفتن و احتیاج به تنهائی مبالغه کند به حدی که در خودستائی یا تحسین تصور خود باقی بماند. باید به هر قیمت که باشد نوعی زندگانی اجتماعی به وجود آورد که حالت تفرعن و تشخص طلبی را تعدیل کند. برای این کار عامل نیرومندی در دست اســت و آن همدلی و همدردی اســت که از خلال دوستیهای میان نوجوانان و در نهضتها و سازمانهای جوانان و مانند آن دیده میشود.
ملاحظه میکنید که چگونه تربیت اجتماعی جزئی از تربیت در دورهی بلوغ به شمار میرود. البته این امر مانند دورهی قبل عامل اصلی تربیت نیست اما وسیله گرانبهائی اســت و در تربیت شخصیت سدی به شمار میرود.
بعضی گرچه این برنامه را محدود و متعادل میدانند ولی معتقدند با بلندپروازی زیاده از حد نیز همراه اســت. البته راست اســت که تمام شاگردان قادر نیستند در اجرای این برنامه کوشش لازم به خرج دهند. طبایع کند و سنگین هنوز به قاعده و ترس از قدرت احتیاج دارند. اما از طرف دیگر، نباید فراموش کرد که بلوغ مقدمهی پیدایش احساس شخصیت اســت و نتایج این حالت به تمامی در دوره بعد ظاهر میگردد. بندرت میتوان از همین دوره به احساس ارزش خود و محرکات بی غرضانه تر از دوران سوم کودکی متوسل شد. همهی این امور کافی اســت تا صحت راه تربیت شخصیت را در این دوره به ترتیبی که نشان دادیم ثابت کند.
***
تربیت عقلی
در دورهی بلوغ تربیت عقلی دارای هدفهای دوگانه زیر اســت:
1- گشودن راه پیشرفتهای فکر انتزاعی؛
2- متوجه ساختن تربیت در جهت استعدادهای شاگردان
مطالعهی ما نیز شامل یک قسمت عمومی اســت که برای همهی نوجوانان معتبر اســت و قسمت دیگر که ما در آن نوجوانان محصل و نوجوان شاگرد کارگاه و نوجوانان روستائی را جداگانه در نظر خواهیم گرفت.
چنان که دیدیم با وجود تلاطم انفعالی بلوغ، فکر به ترقی خود ادامه میدهد. نه تنها میزان عقل و هوش هم چنان (و البته کندتر از سابق) ترقی میکند، بلکه استعدادهای فردی به صراحت میرسد و امکانات تعقل افزایش مییابد و تفکر قوت میگیرد و تحلیل درونی پدیدار میشود. مقارن 15 سالگی مرحلهی مفهوم اجمالی جای خود را به تصورات کلی یا مفاهیم کلی (19) میدهد. این فکر هنوز اندکی رنگ خود (20) دارد یعنی هنوز نوجوانان واقعیت پیرامون خود را با رجوع به خود در مییابند؛ به عبارت دیگر، قضاوت آنان بیطرفانه نیست و مثلاً در بحث به مخالفت با عرف (21) مایلند. روحیهی خودخواه نوجوان نمایندهی مرحلهای میان خودمداری کودکانه و عینی بودن آرمانی انسان بالغ و کامل اســت. در این دوره، دو تصور جدید پیدا میشود که مفاهیم اصلی را که در سنین دبستانی در ذهن به وجود آمده بود تکمیل میکند. این دو مفهوم عبارتند از مفهوم قانون و مفهوم محیط.
تحصیل این دو مفهوم که در دورهی دبستانی آغاز شده بود از این پس باید مورد توجه مربی باشد.
تصور قانون علمی بر استدلال استقرائی مبتنی اســت و نتیجه و پایان رشد فکر علی به شمار میرود، یعنی روابط میان پدیدهها را به عناصر ثابت و قابل اندازه گیری برمی گرداند و تصور موجبیت یا جبر علمی (22) را دخالت میدهد و از این راه به تصور نوجوان از جهان، یگانگی و وحدت میبخشد. تعلیم علوم تجربی نوجوان را در نیل به تصور قانون و تصور علت یاری میکند. بنابراین، از 14 سالگی باید به این گونه تعلیمات اهمیت بسیار داده شود.
تصور محیط پیچیده تر از تصور قانون علمی اســت و تنظیم و تشکیل آن زمان بیشتری لازم دارد. محیط از دو راه یعنی از راه روابط دوگانهی کالبد زنده (ارگانیسم) با پیرامون خود و یک مرکز و یک محیط تعریف میشود محیط در فرد اثر میکند و زندگانی فرد بسته به آن اســت.
در عین حال نیز فرد بر محیط اثر میگذارد و خود در تغییر آن مؤثر اســت. نتیجهی این تأثیر و تأثر متقابل همان سازگاری موجود زنده اســت.
به دست آوردن تصور محیط به دو علت برای کودکان دشوار اســت: از طرفی به علت تعداد و تکثر روابطی که کالبد زنده را با محیط مربوط میکند و از طرف دیگر و از این مهمتر آن که روابط به روابطی که مفاهیم اصلی مانند مفهوم علیت نمونهای از آن را به دست میدهد محدود نمیشود. مخصوصاً وقتی که منظور محیط انسانی باشد شهر و خانواده و انواع ابتکارات و وقایع و اوضاع و احوال کیفیت علّی را دگرگون میکند. از این رو، توضیح این پیوستگیهای ظریف، کاری اســت که مدتی دراز لازم دارد.
مطالعهی محیط که امروزه در مدارس ابتدائی معمول و مرسوم شده تنها مرحلهی اول این کار اســت: این نوع مطالعه در عین این که به تربیت قدرت مشاهدهی دقیق و صریح مدد میکند، این تصور را در ذهن کودک به وجود میآورد که محیط بر جانداران تأثیرات متعدد دارد. بر اثر بلوغ نیز میتوان مفهوم کامل تری از کالبد زنده به نوجوان داد و عملی موجود زنده را در پیرامون خود مطالعه کرد. در طی دورهی بعد شاگرد میتواند نحوه و نتایج روابط دوگانه میان فرد و محیط پیرامون خود را دریابد. و تنها در این موقع اســت که تصور محیط به طور کامل در ذهن ایجاد میشود. پیدایش این تصور، نخست از راه علوم طبیعی یعنی گیاه شناسی و زیست شناسی و جغرافیا و سپس از طریق علوم انسانی مانند روان شناسی و جامعه شناسی و تاریخ تسهیل میشود.
باری، تصور محیط دارای اهمیت فوق العاده اســت زیرا گرچه مفهوم محیط به تازگی در طی پیشرفت و رشد علوم پدید آمده اســت اما به نظر من امروز این مفهوم به اندازه مفهوم زمان و عدد و علت برای درست فکر کردن لازم اســت: به مدد این مفهوم اســت که آدمی میتواند خود را در جهانی که در آن زندگی میکند جایگزین سازد. تربیت عقلی همه نوجوانان هم باید بر پایهی مشترکی استوار گردد.
مسألهی راهنمائی
همین که بلوغ آغاز میشود، مسألهی راهنمائی شاگردان پیش میآید. لکن منظور از این راهنمائی نخستین ، تعیین راهی اســت که رفته رفته روشن تر خواهد شد. از این رو، باید آنقدر انعطاف پذیر باشد که بتوان در طی تحصیل نوجوان را از نو راهنمائی کرد. اطلاعاتی که بر اثر بررسیهای روانی دربارهی استعدادهای کودک 12 یا 13 ساله در دست اســت همیشه برای راهنمائی قطعی او کافی نیست. در عوض، به وسیلهی تستهای هوشی و از روی نتایج تحصیلی میتوان معمولاً بدون زحمت در پایان کودکی سوم کسانی را که مستعد تحصیلات طولانی نیستند و باید به طرف کارآموزی راهنمائی شوند تشخیص داد، بدین ترتیب باید مسائل نوجوانان محصل و مسائل نوجوانان کارآموز را جداگانه و یکی پس از دیگری در نظر گرفت.
در طی مرحلهی قبل، تعلیمات برای همهی شاگردان مشترک بود. در سن بلوغ، ترکیب استعدادهائی که رفته رفته ظاهر میشود چندین گونه تحصیل را میسر میسازد و هر یک از آنها بر مبنای مادهی درس اصلی و فقط یک رشته قرار دارد: مثلاً یکی تربیت ادبی باستانی (کلاسیک) اســت که پایهی آن زبان لاتینی و یونانی اســت. دیگر تربیت جدید اســت که یا برمبنای یک زبان زنده یا تعلیم عمومی قرار دارد. سوم تربیت فنی اســت که مبنای آن کار در کارگاه اســت. بعلاوه دو مادهی عمومی در هر آموزش و پرورش ضروری به نظر میرسد: یکی ادبیات و دیگری ریاضیات. البته مقدار این دو ماده در شعبههای مختلف تغییر میکند اما در هرحال شایسته اســت در تمام برنامههای دورهی بلوغ این دو ماده جای خاصی داشته باشد. در دنیای فعلی هرکسی احتیاج دارد اطلاعاتی محکم در ریاضیات داشته باشد. هم چنان که هرگاه تعلیم ادبی نیافته باشد نسبت به امور انسانی در هر تمدنی بیگانه خواهد ماند.
بدین ترتیب، هر رشتهی تحصیلی شامل یک مادهی اصلی و دو مادهی مشترک عمومی اســت و مواد دیگر را میتوان قطعاً مواد فرعی دانست. تنها با این شرط میتوان وحدت تربیت باستانی و جدید یا فنی را حفظ کرد.
یکی از ناتوانیهای تعلیمات کنونی ما این اســت که در آن هر ماده مدعی اســت که محور معرفت به شمار میرود. البته این ادعا صحیح و معقول اســت زیرا هرگونه مطالعه به شرط آن که عمیق باشد تربیت کننده اســت. مثلاً به خوبی میتوان تربیتی تصور کرد که مبنای آن تاریخ یا علوم طبیعی یا جغرافیا و مانند آنها باشد. اینها همه رشتههائی هستند که میشود ایجاد آنها را مفید دانست. اما باید در هر رشته به جای آن که وقت شاگرد را در پنج یا شش علم متضاد و معارض با یکدیگر پراکنده سازیم، تعلیمات را بر طبق آن مادهی اصلی سازمان دهیم که معرفتی را تعریف و معین میکند. اما از آنجائی که هنوز سلسله مراتب کافی میان تعلیمات رشتهی معینی به وجود نیامده اســت در حال حاضر کار به معارف متعدد و سنگین و زیان بخشی کشیده اســت که مانع وحدت تربیت میشود و مسؤول سنگینی برنامهها و خستگی زیاده از حد شاگردان اســت.
تا دیروز بعد از ترک تحصیلی، تربیت هنرآموزان در تمام عمر همان تربیت حرفهای بود و بس؛ یعنی تربیت آنان تقریباً به اتفاق واگذار میشد. اما این وضع رسوا تا حدی از میان رفته اســت. تا این اواخر سعی بر این بود که تعلیمات ابتدائی را یک سال و سپس دو سال تمدید کنند و این راه حل مأیوس کنندهای بود. اما امروز سعی میکنند دختران و پسران هنرآموز را در مدارس جدید و در مراکز کارآموزی با تربیت عمومی و حرفهای آشنا کنند و این مهمترین کوشش تربیتی اســت که از بدو سازمان تعلیمات ابتدائی تا کنون در فرانسه به عمل آمده اســت.
آنچه را که ژول فری (23) در قرن گذشته برای کودکان ملت انجام داد امروز سعی میکنند برای نوجوانان طبقهی کارگر انجام دهند. مراکز هنرآموزی بعد از امتحان راهنمائی حرفهای که در واقع برای هنرآموزان در حکم راهنمائی تحصیلی اســت شاگردان را برای مشاغل مختلف که در مراکز مختلف تعلیم داده میشود، اماده میکنند. دوره قانونی هنرآموزی از 14 تا 18 سالگی اســت و بنابراین به دو مرحلهی رشد مربوط میشود. ولی امیدواریم دورهی هنرآموزی (یعنی آشنائی به مشاغل) قبل از 16 سالگی صورت نگیرد و مختص دورهی جوانی باشد.
عجالة در هر سنی بخواهند هنرآموزی را آغاز کنند، نباید فراموش کنند که مرکز حرفه آموزی نه مدرسه ابتدائی تمدید شده اســت نه دبیرستان فنی سرپائی. کسانی که به این گونه مراکز میروند سعی میکنند هرچه زودتر مدرسهای را که در آن توفیق حاصل نمیکنند ترک گویند. به علاوه روشها و تمرینها و تعلیمات مقدماتی نیز نه با ذوق آنان سازگار اســت نه با سن آنان. تا چندی پیش معلمان این مراکز مخصوصاً در کارگاه نخست کارگرانی بودند که در آموزش و پرورش تجربه نداشتند. در تعلیمات عمومی نیز معلمان همان آموزگاران قدیم بودند که با شاگرد دبستانی کار کرده بود
کلماتی برای این موضوع تربیت نوجوان آکاایران آکابانوبا هم دیگه بلوغ میشیم سرم داد می زنی؟ برو تو اطاقت دادگاه رسمی است، قیام کنید یک کار مشکل دوره ی نوجوانی در این مقاله به ذکروتوضیح اجمالی مورد از مشکلات دوران نوجوانی می پردازیمدر مقاله ی تربیت جنسی کودکان مطالب دیگر در بخش نکات تربیتی نخبه پروری تأثیر رنگها برتفکر و خلاقیت روانشناسی و روانشناسی بررسی تربیت فرزنداز نظر اسلام و روان …موضوع سمینار بررسی تربیت فرزند از نظر اسلام و روان شناسی استاد فیض ا رحیمی دانشجو روان شناسی نوجوانی میانبرهای رفتار با نوجوان لجباز پژوهش ها نشان می دهد که در سنین نوجوانی، تغییرات میگنا روان شناسی دنیای پررمز و راز نوجوانیمعنای نوجوانی نوجوانی به چه معنی است؟ واژه لاتین آن از کلمه یونانی گرفته شده که همه چیز دربارهی ماهواره؛ شبکههای ماهواره چگونه موجب بلوغ جریان جلوگیری از منکرات توسط حزبالله در جنوب لبناندرگیریهای مقاومت با نیروهای دبیرستان هیات امنایی شهید سالدورگریک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج راه روشن آرامش مقاله اختلالات رفتاری و عاطفی …نوشته شده در ۹۲۱۰۱۷ساعت توسط لیلا صادقی شفیع میگنا اعلام شرایط پذیرش دانشجو در دانشگاه …لام میخواستم بگم که رشته تربیت معلم بیشتر برای متاهل ها خوبهمامجردها رشته های دیگه