**از مقایسه خود با دیگران دست بردارید
کاربرد عباراتی نظیر خانه او از خانه من زیباتر اســت یا او از من لاغرتر اســت روش مناسبی برای ارزیابی ارزش های فردی و مقایسه عادلانه نیست. هر شخص نقاط قوت، استعداد و تجربیات منحصر به فرد خود را دارد.
همواره افرادی بهتر، ثروتمندتر و توانمندتر وجود دارند، اما نباید انرژی خود را با احساس غبطه هدر داد.
تنها کسی که باید خود را با او مقایسه کنید خود دیروزتان اســت.
**دستاوردهای دیگران را به دیده تحقیر نگاه نکنید
افکاری نظیر او به خاطر رابطه خوبی که با رئیس داردt ترفیع گرفته اســت یا او جایزه را به این خاطر گرفته که خانواده اش ثروتمند اســت، باعث بروز غبطه می شود.
شما هرگز با خوار کردن دستاوردهای دیگران به قدرت روحی دست پیدا نمی کنید. پذیرش را در خود تقویت کنید و بدون قضاوت موفقیت های دیگران را تصدیق کنید. وقتی آن فرد را تحسین کنید، زمانیکه حس کنید آن موفقیت حق آن فرد اســت، همین حس به شما انگیزه می دهد و تشویقتان می کند که سخت تر تلاش کنید و اهدافی والاتر پیدا کنید.
اگر احساس می کنید که تلاش تان به اندازه کافی نیست، به جای موفقیت آن فرد، تمرکز را به رفتارهای خودتان معطوف کنید.
****به کلیشه های خود آگاه شوید
فرض و گمان درباره افراد موفق کار آسانی اســت. این که دیگران از ثروت، شهرت و موفقیت شغلی برخوردارند دلیل نمی شود که از روش های غیرقانونی به این دستاوردها رسیده باشند.
به جای تعمیم های گسترده برای شناخت این افراد تلاش بیشتری کنید.
وقتی به نظرتان می رسد آن فرد شایسته آن موفقیت نیست و اگر احساس کنید که موفقیت آن فرد به خاطر روابط ویژه یا شرایط ناعادلانه جامعه اســت، حسادت بدخواهانه بر شما غلبه می کند، انگیزه تان از بین رفته و به فردی تلخ و عصبانی تبدیل می شوید.
****بر ضعف های خود تمرکز نکنید
برخی موارد تمرکز بر ضعف های خود و قوت دیگران ساده ترین کار اســت، اما این نگرش باعث می شود شما رفته رفته تبدیل به فردی غبطه خور و ناامید شوید.
به جای این که کمبودهای خود را زیر ذره بین قرار دهید، بیشتر به فکر بهبود نقاط قوت خود باشید.
خود همدلی را پیشه کنید و نهایت توان خود را به کار بگیرید.
****حقایق را آن گونه که هست بپذیرید
برخی موارد بعضی افراد خوشبخت تر از دیگران هستند، اما تمرکز روی این که چه چیز عادلانه اســت و چه کسی بیشترین شایستگی را دارد بی حاصل اســت.
در واقع شکایت از بی عدالتی ممکن اســت احساسات تلخی در ما پدید بیاورند و این احساسات بازدارنده می توانند مانع بزرگی برای دستیابی به نیروهای بالقوه مان شوند.
*تعریفی شخصی از موفقیت برای خود خلق کنید
به خاطر داشته باشید اگر شخصی آنچه را شما می خواهید دارد به این معنا نیست که شما نمی توانید به آن دست یابید. الگوهای فکری تان را از پیروزی او- شکست من، به پیروزی او- پیروزی من، تغییر دهید و فکر کنید وقتی یک نفر می تواند موفق شود، دیگران نیز می توانند.
تمرکز افکار و انرژی تان روی کارهایی که باید برای رسیدن به اهدافتان انجام دهید، باعث می شود وقت کمتری برای نگران کردن خود با این قبیل حسادت ها داشته باشید.کورکورانه رویاهای دیگران را تعقیب نکنید.
تعریف شخصی خود را از موفقیت خلق کنید و این باعث می شود کمتر نسبت به تلاش دیگران برای رسیدن به هدف هایشان احساس ترس و واهمه داشته باشید. روی اهداف خود تمرکز کنید.
دویچه وله فارسی در پایان افزود: هریک دقیقه وقتی که صرف رویاهای دیگران می کنید، یک دقیقه از اهداف خود غافل می شوید.
میخواهید افراد از ایدههای شما حمایت کنند؟ بر ترس آنها غلبه کنید
داشتن ایده های فراوان تضمین کننده موفقیت شما نخواهد بود! ایده شما وقتی موثر اسـت که دیگران آنرا باور داشته باشند و از آن حمایت کنند البته به این معنی نیست که ایده آنقدر ابتدایی و تکراری باشد که همه آنرا بشناسند.
به گزارش آلامتو و به نقل از بیزینس ترند؛ «قدیمیترین و قویترین احساس بشری ترس اسـت و قدیمیترین و قویترین نوع ترس، ترس از ناشناختههاست.» اچ. پی. لاورکرفت
یکی از بزرگترین چالشهایی که هنگام نوآوری و تغییر با آن مواجه خواهید شد این اسـت که ایدههای خود را به شیوهای ارائه دهید که بتوانید بر نگرانیهای افراد و مقاومت آنها در برابر تغییر چیره شوید.
یک ایده خوب بهتنهایی کافی نیست. اگر میخواهید از تغییر، نوآوری، محصول، فرایند یا استراتژی تازهای حمایت شود، لازم اسـت نسبت به روانشناسی پشت پرده مقاومتها – ترسها، نگرانیها و دلواپسیهایی که افراد را از پذیرش تغییر بازمیدارد – شناخت داشته باشید.
در ادامه چهار مورد از دلایل کلیدی آمده اسـت که باعث میشود افراد (ازجمله کارکنان، اعضای هیئتمدیره و دیگران) در برابر ایدههای شما مقاومت کنند:
به این فکر کنید که از دیگران چه چیزی را تقاضا میکنید. شما از آنها میخواهید زمان، تلاش و شاید پول خود را صرف پروژهای کنند که عاقبت آن (هرچقدر هم که موفقیت ازنظر شما قطعی به نظر برسد) برای آنها غیرقطعی اسـت. با توجه به اینکه اغلب افراد ریسکگریز هستند، ترس از شکست یک دلیل بدیهی نگرانی و مقاومت اسـت.
بهصورت نظری بسیاری یک جهتگیری جدید را به چالش نخواهند کشید؛ اما زمانی که تغییر در واقعیت آغاز میشود – و رویهها، بودجهها و فرایندهای کاری معمول دستخوش تغییر قرار میگیرند – افراد بهسرعت سنتگرا میشوند. توجه داشته باشید در عین اینکه ممکن اسـت افراد بگویند به ایدههای جدید و نوآورانه تمایل دارند، اما زمانی که مجبور میشوند با پیامدها مواجه شوند ممکن اسـت آنگونه که انتظار داشتید پذیرای وضعیت جدید نباشند.
معرفی ایدههای جدید ممکن اسـت منجر به یک جابجایی در اولویتها و منابع شود و درنتیجه برخی احساس انزوا، دستکم گرفته شدن یا نگرانی کنند. تغییرات گسترده حفظ جایگاهها و شیوههای پیشین انجام دادن کارها را برای افراد دشوار میکند. ایدههای جدید ممکن اسـت منجر به افول جایگاه و قدرت پیشین برخی از افراد شود. شما باید این دغدغهها را جدی بگیرید و به دنبال شیوههایی بگردید تا در عین این که ایدههای جدید خود را پیادهسازی میکنید، جایگاه و منابع ذینفعان کلیدی را حفظ کنید.
ایدههای جدید اغلب پیچیده هستند و بهسادگی قابلدرک نیستند؛ در نتیجه ممکن اسـت ایدههای شما نیازمند صرف انرژی و توجهی فراتر از ظرفیت افرادی باشد که تلاش میکنید با خود همراه کنید.
بهمنظور غلبه بر این موانع و به جنبوجوش آوردن افراد درباره ایدهها، نوآوریها، تلاشهایتان برای تغییر، لازم اسـت هنگام ارائه خود این نگرانیها را تعدیل کنید. در ادامه پنج توصیه برای این کار آمده اسـت:
رهبران، وقتیکه ایده جدیدی را پیشنهاد میدهند اغلب فرض را بر این میگیرند که مزایای ایدههای آنها واضح و بدیهی اسـت. بر مزایا تأکید کنید، فرض نکنید که همه بلافاصله و عمیقاً درک خواهند کرد که شما قصد دارید به چیزی دست پیدا کنید. داستانی بگویید که تکتک مزایای ایده شما را به مخاطبتان نشان میدهد.
همیشه باید به مخاطبان و دنیای آنها فکر کنید. لازم اسـت ایدههای خود را بهگونهای به تصویر بکشید که نشان دهد چگونه ایدههای شما با زندگی آنها ارتباط دارد.
رهبران اغلب هنگام ارائه ایدههای خود به تیمها به ریسکهای ذاتی آنها اشارهای نمیکنند. وقتی را صرف شناسایی ریسکها و شیوههای تعدیل آنها کنید.
ایدهها ممکن اسـت به این دلیل که بیشازحد گسترده یا مبهم باشند، رد شوند. حدود ایده خود را مشخص کنید و بر روی هزینهها و زمانبندیهای واقعگرایانه متمرکز شوید. اجازه ندهید احساسات و قدرت ایدهتان شما را وسوسه کند بیش ازآنچه میتوانید وعده دهید.
با آگاهی از اینکه افراد اغلب به دلیل ترس از دست دادن جایگاه و موقعیت خود در برابر تغییر مقاومت میکنند، بر وجهه و استقبال اجتماعی تأکید داشته باشید که آنها احتمالاً با همراهی و پیوستن به شما به دست خواهند آورد.
اگر برای گرفتن طلاق از همسر خود مصمم هستید احتمالا درمورد اطلاع دادن آن به بقیه دچار مشکلاتی خواهید شد! در این مقاله قصد داریم به این موضوع بپردازیم.
به گزارش آلامتو و به نقل از سپیده دانایی؛ تردیدی وجود ندارد که تصمیم به طلاق موجب آشوب و پریشانی روانی میشود. در این زمان دشوار، شما به حمایت خانواده و دوستانتان بیش از هر زمان دیگری نیاز دارید. اما باید چگونه به آنها خبر دهید که زندگی مشترکتان به پایان رسیده اسـت بدون آنکه استرس بیش از حدی به آنها یا خودتان وارد شود؟ چه موقع و چقدر باید به همکارانتان در این مورد اطلاعات دهید؟
میخواهید طلاق بگیرید. با همسرتان در این مورد صحبت کردهاید و به توافق رسیدهاید. با یک روانشناس باتجربه نیز در این مورد مشورت کردهاید و او پس از چند جلسه مشاوره با شما و همسرتان به این نتیجه رسیده که باید از هم جدا شوید. اکنون چگونه باید به بچهها، دوستان و خانوادهتان اطلاع دهید؟ آیا باید به همکاران و رئیستان هم این خبر را بگویید؟ کنستانس آرونس، نویسندة کتاب «طلاق خوب»، 5 مرحله را در فرایند طلاق مشخص کرده اسـت. مراحل یک تا سه عبارتند از؛ تصمیم، اعلام تصمیم و جدایی که موجب بیشتری آشفتگی و ناآرامی میشود. او در این کتاب مینویسد: «تصمیم به طلاق، گفتن آن به همسر و خانواده، و ترک زندگی مشترک هستة هیجانی طلاق اسـت. این سه مرحله با تردید، ابهام، جنگ قدرت، تعمق و استرس مشخص میشود.»
باید توجه داشته باشید که هیچ قاعدة صریحی وجود ندارد که شما از آن تبعیت کنید در زمانی که میخواهید خبر طلاقتان را اعلام کنید. آنچه در زیر ارائه میشود، نکات بنیادی اسـت که برای راهنمایی شما در این مرحله ارائه میشود.
هنگامی که قصدتان را برای ازدواج با فردی که دوستش دارید به خانواده و دوستانتان اعلام میکنید، احتمالاً تصور خوبی از نحوة واکنش آنها دارید: شادی، هیجان و تبریک. خانواده و دوستانتان احتمالاً منتظر آینده نیستند که از شکست در زندگی مشترکتان بشنوند و به همین دلیل واکنش شان به خبر طلاق احتمالاً غیرقابل پیشبینی خواهد بود، مگر اینکه همسرتان فردی نامطلوب و نامناسب باشد.
لاری نیسان، مدیر انستیتو رواندرمانی تورنتو، اشاره میکند: «اگر جداییتان غیرخصمانه اسـت، شما و همسرتان با همدیگر به نزد خانواده هایتان بروید و به آنها در مورد طلاقتان بگویید. اما اگر اختلافتان شدید اسـت، نباید با همدیگر این خبر را اطلاع دهید زیرا این میتواند به دعوای دیگری بین شما و همسرتان در جلوی خانوادههایتان منجر شود و آنها را از هر دوی شما دلخور و ناراحت کند.»
خواه شما به تنهایی این خبر را به خانوادهتان اطلاع دهید یا همراه با همسرتان، این ایده خوبی اسـت که قبلاً تمرین کنید که چه چیزی را باید بگویید و چگونه. تصمیم بگیرید چه میزان از جزئیات برای گفتن به آنها مناسب اسـت، سپس سعی کنید که به ارائه اطلاعات اضافی نپردازید. ارائه اطلاعات بیش از حد در مورد مشاجرات و پیمانشکنیهای زندگی مشترک می تواند موجب شود شنوندگانتان خشمگین و افسرده رها شوند و اگر شما سرانجام با همسرتان آشتی کردید، همه این جزئیات شرمآور میتواند باور یا پذیرش اینکه به زندگی مشترکتان برگشتهاید را برای آنها دشوار سازد.
هنگامی که میخواهید این خبر را به خانوادهتان بگویید، آرام باشید اما با یک مقدمه طولانی شروع نکنید. اگر این خبر را بدون مقدمه طولانی بگویید و سپس موقعیت را تا آنجا که ممکن اسـت با ظرافت برای آنها تبیین کنید، مقداری از اضطراب آنها کم خواهد شد.
دکتر نیسان معتقد اسـت که با فردی که به شما نزدیکتر اسـت شروع کنید، خواه این فرد برادرتان باشد یا مادرتان. او میگوید: «شروع با افرادی که بیشتر حمایتکننده هستند، به شما کمک خواهد کرد تا از این دورة دشوار عبور کنید. انتظار هیچ پاسخ مشخصی از آنها نداشته باشید؛ تضمینی وجود ندارد که افراد مختلف چگونه در مواجهه با این خبر واکنش نشان میدهند. در وهلة اول، ممکن اسـت شوکه و ناراحت شوند اما معمولاً بعد از این حالت شگفتی اولیه، با عشق و حمایت به فرد واکنش نشان میدهند.
اگر ازدواجتان از ابتدا با فرد مناسبی نبوده اسـت، دوستان و خانوادهتان ممکن اسـت به صورتی مثبت به این خبر واکنش نشان دهند. اما مناسب بودن در این مورد واژهای نسبی اسـت. اگر آنها از همسرتان خوششان نیاید، فکر میکنند اتفاق بسیار خوبی در زندگی شما افتاده اسـت. در این مواقع، شما که احتمالاً با این تردید دست و پنجه نرم می کنید که آیا کار درستی کردهاید یا نه، پذیرش آسان آنها ممکن اسـت شوکهتان کند.
اگر خانوادهتان رابطه خوبی با همسرتان داشته باشند، بین وفاداری شان به شما و ارتباط خوبشان با او سرگردان میمانند. سعی نکنید که از خانوادهتان بخواهید که همه روابطشان با او را قطع کنند، مگر اینکه همسر سابقتان در زندگی مشترک به صورتی پنهان از خانوادهتان از شما سوءاستفاده کرده باشد.
اگر دارای فرزند هستید، از هر تلاشی برای داشتن یک رابطه مثبت با همسر سابقتان فروگذار نکنید و خانوادهتان را نیز به رابطه خوب با او ترغیب کنید. بچههایتان از این روابط مثبت منافع زیادی را کسب میکنند.
اگر به نظر میرسد که اعضای خانواده در برابر اتفاقی که برای شما افتاده اسـت بیاحساس هستند، به آنها بگویید که چه احساس ناگواری دارید و به آنها این امکان را بدهید که بر نگرششان دوباره تأمل کنند.
ممکن اسـت قادر نباشید که واکنش دوستانتان را در هنگامی که خبر طلاقتان را اطلاع میدهید به درستی پیشبینی کنید. برخی از دوستان ممکن اسـت از شما جدا شوند، برخی ممکن اسـت دوستان وفادارای برای همسر سابقتان باقی بمانند و برخی ممکن اسـت هر زمان که با شما صحبت میکنند احساس بدی داشته باشند که صحبت شما با آنها اغلب کمتر و کمتر خواهد شد.
دکتر مل کرانتزلر، روانشناس و نویسندة کتاب «مدیریت طلاق»، میگوید: «اگر این اتفاق افتاد، سعی کنید آن را به این صورت حل کنید: نگاهی دقیقتر به ماهیت رابطهتان با افرادی داشته باشید که به عنوان دوست شما هستند و اکنون غیبشان زده اسـت. این زمان مناسبی اسـت که دوباره روابطتان با آنها را ارزیابی کنید. از خودتان بپرسید که چه تعداد از آنها تنها آشنایی معمولی هستند؛ اشخاصی که شما آنها را به این دلیل میشناسید که همسایه تان بودهاند و یا به دلیل متأهل بودن یا بچهداربودنشان سبک زندگی شبیه به شما را داشتهاند. اینها افرادی هستند که شما هرگز افکار درونیترتان را به آنها نگفتهاید یا احساس نمیکنید که عمیقاً نگرانتان هستند. از دست دادن آنها در واقع از دست دادن یک عادت قدیمی اسـت به جای آنکه از دست دادن یک دوست واقعی باشد.»
طلاق مسئلهای شخصی اسـت و شما متعجب هستید که چرا نیاز اسـت به رئیستان و همکارنتان در مورد آن اطلاع دهید. اما گفتن این خبر به افراد مناسبی همچون سرپرستتان مزایایی دارد؛ برنامة کاری شما ممکن اسـت به دلیل قرارهایی که با وکیل یا مشاورتان دارید، تغییر کند و سرپرستتان اگر در مورد این موضوع اطلاع داشته باشد ممکن اسـت حمایت بیشتری از شما کند. همچنین اگر او در طول چند ماه با کاهش بهرهوری شما به دلیل احساس پریشانی یا افسردگی ناشی از طلاق مواجه شود، شما را بیشتر درک خواهد کرد. این ایدة خوبی اسـت که به بخش مددکاری سازمان متبوعتان مراجعه کنید و آنها را از طلاقتان مطلع سازید یا در صورت فقدان چنین بخشی، به بخش نیروی انسانی مراجعه کنید. ممکن اسـت برای برخی از کمکها از سوی آنها واجد شرایط تشخیص داده شوید و این به عبور شما از این دورة دشوار کمک خواهد کرد. ممکن اسـت شما تمایل داشته باشید این خبر را به برخی از همکارانتان اطلاع دهید. در این باره دکتر اسکات فاگان، مشاور و مدیر مرکز مشاوره وارن شپل تورنتو، میگوید: «مراقب باشید که به چه فردی یا افرادی این خبر را اطلاع میدهید.» او میگوید: «برخی از دوستان نزدیک ممکن اسـت از همکارانتان باشند، اما هر فردی که با شما در محل کار ارتباط دارد، نباید جزئیات زندگی شما را بشنود، بنابراین آنچه را میخواهید، اطلاع دهید محدود کنید. این یک مسئله کاری نیست بلکه مسئلهای شخصی اسـت مگر اینکه بر کارتان تأثیر بگذارد.»
فاگان میگوید: «اگر برخی سخن چینیها و شایعات در محل کار شما را آزار میدهد، با افرادی که این گونه شایعات را رواج میدهند صحبت کنید و مشکلتان را تا آنجا که ممکن اسـت صریح بیان کنید. به آنها بگویید که طلاقتان مسئلهای شخصی اسـت و به آنها مربوط نیست. از سوی دیگر، منتظر باشید که آنها نیز صحبت کنند. بر آنچه که برایتان مهم اسـت تمرکز کنید و متوجه باشید که احساس شما حساستر از زمان عادی اسـت. اگر به کارتان یا آبرویتان آسیب نرساند، به این شایعات اهمیتی ندهید.»
جان سینکلیر، مددکار اجتماعی و مشاور خانواده، معتقد اسـت: «نحوة مطلع ساختن بچهها بستگی به سن و میزان رشدشان دارد. برای مثال، بچه های کوچک بین سنین 3 تا 5 سال نیاز به اطلاعات واقعی و عینی دارند. آنها نیاز دارند بدانند که از آنها در هر صورتی مراقبت میشود و ایمن هستند، اسباب بازیهایشان با آنها هست و نیازهایشان مورد توجه قرار خواهد گرفت. به یاد داشته باشید که این مسئله را برای آنها ساده نگهدارید. بچه های شما نیاز ندارند که میزان زیادی از جزئیات شخصی طلاقتان مطلع شوند و اگر هم به آنها این جزئیات را بگویید، متوجه نخواهند شد. بنابراین به آنها اطلاعات غیرضروری ندهید. این بدان معنا نیست که شما میخواهید چیز ی را از آنها پنهان کنید، بلکه تنها به آنها مواردی را خواهید گفت که نیاز دارند بدانند.»
نحوه مدیریت این بحث دشوار با بچه هایتان از سوی شما و همسرتان، نشانهای مناسب از نحوه مشارکت والدینی اسـت. سینکلر میگوید: «این موضوع ممکن اسـت دشوار باشد، اما اگر شما بتوانید همچون یک تیم با همدیگر این خبر را به بچه ها بدهید، به آنها نشان میدهید که میتوانید برای همیشه به عنوان والدین آنها باقی بمانید.» گفتن خبر طلاق به بچهها نیاز به میزان زیادی همکاری دارد. توجه بچهها عمدتاً به مسائل عملی اسـت: آنها تمایل دارند بدانند که کجا و با کدام یک از والدینشان زندگی خواهند کرد، آیا مدرسهشان تغییر خواهد کرد یا نه و غیره. قبل از اینکه به بچهها اطلاع دهید که میخواهید از هم جدا شوید، محل زندگی آیندهتان را انتخاب کنید. تا جایی که امکان دارد اتاقی برای بچههایتان در مکان جدید آماده کنید که به آنها کمک میکند تا در تنظیم زندگی آیندهشان راحتتر باشند.
استن بنر، روانشناس و مشاور خانواده، تاکید میکند: «به دفعات به بچهها اطمینان بدهید که دوستشان دارید. این بهترین روشی اسـت که خبر طلاق را برای آنها قابل هضم میکند. به بچههایتان بگویید که علاقهتان به آنها تغییری نخواهد کرد.»
این یک دوره دشوار برای شما اسـت. احساس میکنید که مجبور هستید یا همهچیز در مورد موقعیتتان را به همه بگویید یا به هیچ کس نگویید. به یاد داشته باشید که اطلاع خبر طلاق با روشی ملایم و آرام به افرادی که شما را دوست دارند سبب می شود از حمایت و علاقه مثبت آنها برخوردار شوید، نه اینکه با دیگران برای نزاع و مشاجره با همسر سابقتان متحد شوید. طلاق یک مرحلة گذار بزرگ اسـت و دیگران برای شما نگران هستند، بنابراین به خودتان و آنها فرصت بدهید تا این خبر را پردازش کنند و با تغییراتی که اتفاق خواهد افتاد کنار بیایند. این آسان نیست اما صبر، حمایت و صداقت میتواند عبور از این مرحله را برای هر فردی آسانتر کند.
اگر میخواهید خواسته شما انجام شود باید ابتدا دیگران را متقاعد کنید و متقاعد کردن دیگران نیز روشهای زیادی دارد.
به گزارش آلامتو به نقل از زومیت؛ هر فردی برای انجام خواستهاش توسط دیگران روشی دارد. بعضی افراد با گفتن بیپردهی حقیقت، خواستهشان را بیان میکنند. دیگران حقیقت را دستکاری کرده، چاپلوسی میکنند و نامشخص و رمزی صحبت میکنند. اینها کسانی هستند که درمجموع متقاعدکننده نیستند.
بهرحال مهم نیست که شما جزء کدام دستهاید و از چه روشی استفاده میکنید، توانایی تاثیرگذاری روی دیگران بسیار مهم اســت.
در اینجا ۷ روش برای متقاعدسازی دیگران بیان میکنیم. برخی شاید اندکی فریبآمیز به نظر برسند ولی میتوانند کمک جدی برای زندگیتان فراهم کنند.
یک تصویر ارزش هزاران کلمه را دارد. همانگونه که فوربس توضیح داد، برندان نیهان از دانشگاه دورتموند و جیسون ریفلر از ایالت جرجیا مطالعهای نسبت به آگهیهای سیاسی موثر، انجام دادهاند.
محققان اطلاعاتی ارائه کردند که با شرکتکنندگان جهانی بررسی، تناقض داشت. مطالب برای خلاصهی کتبی مدارک یا برای کمکردن احساس خود ارزشمندیشان و احساس راحتی داشتنشان، درست جواب نمیدهد.
اگر چه همه چیز از دست نرفته اســت. بر اساس مطالعه ،جدولها عملاً متقاعدکننده بودند.
انجام این کار همیشه آسان نخواهد بود. شبیه این نیست که شما هر جا لازم داشتید کسی را دربارهی چیزی مجاب کنید همیشه جدول یا پاورپوینتی در دستتان داشته باشید. گرچه به خاطر داشتن اینکه حقایق غیردوستانه و ارتباطات شخصی همیشه نیرنگ نیستند، مهم اســت. معرفی دیداری برای مواقعی که نیاز به مجاب کردن دارید تحریککننده اســت.
حتی به داشتن تخیل زیاد احتیاج ندارید، چنانچه استفان مایر به فوربس نوشت:
˝تمام پارامترهای دیداری استفاده شده در مطالعه، نمودارهای درختی واضح ساده بودند ،بنابراین توانشان چیزی برای ازدحام طراحی تخیلی یا ارزشهای تولیدی بزرگ نداشت. اینها موثر بودند زیرا با مغز در زبان شخصی خودش صحبت کردند.˝
دکتر رابرت کیالدینی نویسنده ˝تاثیر :روانشناسی متقاعدسازی” علایق فرد را به عنوان ˝اسلحه ی تاثیر ˝ معرفی کرده اســت.
مطابق با انجمن روانشناسی امریکا، زمانی که ما احساس خوبی دربارهی فردی داشته باشیم احتمالاً بیشتر او را متقاعدکننده میبینیم.
این خیلی حیرتآور نیست. باز هم برای هر کسی این کمی خجالتآور یا دستپاچهکننده اســت، احتمالاً گفتنش از انجام دادنش آسانتر خواهد بود.
آیا شما از فروشندهای که سربهزیر و بیقرار اســت و از ارتباط چشمی دوری میکند، خرید میکنید؟ البته که نه! آنها ممکن اســت درستکارترین افراد روی کره زمین باشند ولی موضوع این نیست. زبان بدنشان در بهترین حالت کمبود اعتماد بهنفس و در بدترین حالت، فریب را نشان میدهد.
اگر قرار اســت متقاعدکننده باشید باید روی برخی از نکات زبان بدن تجدید نظر کنید وشروع به پذیرش نقش کنید.
همانگونه که هملت گفته:˝کلمات، کلمات، کلمات .˝
تکرار تا حدی میتواند آزاردهنده باشد. در نوشته اگر زیاد انجام شود وحشتناک اســت. در گفتگو زننده اســت (همه ما کسی را میشناسیم که بین تعداد کمی داستان یکسان دور میزند –یا اگر شما مثل من باشید ،خودتان آن فرد هستید).
بههرحال تکرار در گفتگوها لزوماً چیز بدی نیست. سخنگوهای مشهور بسیاری، شیوههای معانی بیانی را به کارگرفتهاند که شامل تکرار بوده اســت. در بکارگیری تکرار برای تایید و موضوعتان را مطابق انتظارتان جلوبردن، راحت باشید.
انجمن روانشناسی امریکا گزارش میدهد که کیالدینی تشخیص داده مقابله به مثل فاکتور کلیدی در متقاعدسازی اســت .
این کار، حسی عالی را ایجاد میکند. مردم به افراد حمایتکننده که به طور قابل اثباتی کاری برایشان انجام دادهاند، بیشتر گرایش دارند.
پس ایجاد شبکهای از افرادی که ˝یکی به شما بدهکارند˝ فکر بدی نیست.
ایجاد تعادل خوب زمانی که سعی در ارائه موضوع متقاعدکنندهای دارید، میتواند مشکل باشد. شما نمیخواهید انسانی مطیع ظاهر شوید همچنین نمیخواهید که خیلی قوی هم به نظر بیایید.
جان برندن از Inc مینویسد، احتمالاً بهتر اســت که جنبهای از صداقت و ادب را نشان دهید:
˝برخی از افراد تیرهروزی که من میشناسم این رفتار درباره متقاعدسازی را دارند که قصد فریب دیگران را دارند. شما سعی میکنید که برای بدستآوردن آنچه شما میخواهید، گولشان بزنید (معمولاً از طریق رفتاری محکم یا صدایی رسا). این واقعاً کار نمیکند مگر اینکه واقعا مشکلاتی داشته باشید.˝
چه چیزی طلا و الماس را بسیار ارزشمند می کند؟ کمیابی. انجمن روانشناسی امریکا معتقد اســت، کمیابی یکی دیگر از مشخصات متقاعدسازی اســت.
مردم به بهادادن آنچه کمیاب و نامعمول اســت، متمایل هستند. این کار بعضی مواقع نیرنگآمیز اســت ولی برای بیانکردن و شکلدادن به یک بحث متقاعدکننده، در بکارگیری خصوصیات روانشناختی مفید اســت.
در این مقاله شما را با ۷ راهکار آشنا کردیم. آیا تا کنون از این ترفندها برای ارتباط با دیگران، استفاده کردهاید؟ برای شما کارساز بودهاند؟
وبسایت چطور - صدف دژآلود: طرز صحبت کردن کارآفرینان موفق با آدمهای معمولی فرق دارد. آنها خوب میدانند چطور مُخ دیگران را بزنند و از چه جملاتی استفاده کنند که بیشترین تأثیر را روی مخاطبشان بگذارند.
در واقع، رمز موفقیت این افراد در هنر متقاعد کردن دیگران اسـت که یکی از مهمترین مهارتهای ارتباطی بهشمار میرود. در ادامهی این مقاله با ما همراه باشید تا فقط با ۵ راه ساده به راز و رمز این هنر مسلط شوید و بتوانید در صحبتکردن تاثیرگذارتر باشید.
چنانچه با سؤالی مواجه شدید که جوابش را نمیدانید، بهجای اینکه فقط اظهار بیاطلاعی کنید، چیزی بگویید که در عوض، کاربلد بودنتان به چشم بیاید. مثلا بگویید: «این موضوع، راسته کاره علی آقاست، پس بذارید ببینیم نظر علی در مورد این سؤال چیه.»
این طرز جواب دادن موجب افزایش اعتبار حرفهایِ شما نزد دیگران میشود، چون با این کار نشان میدهید که واقعا سعی دارید به سؤال طرف مقابلتان جواب دهید و اینکه خوب میدانید چطوری از تخصص همکارانتان برای رسیدن به جواب کمک بگیرید.
هر وقت به بُنبَست رسیدید، از دیگر اعضای تیم بپرسید: «دیگه چی کار میتونیم بکنیم تا یه قدم بیشتر به راهحل نزدیک شیم؟» به عبارت دیگر، از همتیمیهای خود نظرخواهی کنید و حتی اگر نظراتشان بیراه یا نشدنی بود، باز هم در تبادلنظر با آنها کوتاهی نکنید.
به این ترتیب، دیگران را تشویق کردهاید که در بحث شرکت کنند و هر چه را در ذهنشان میگذرد با شما در میان بگذارند. شاید دانش و استعداد منحصربهفرد یکی از اعضای تیم که میتواند چالشها را از دریچه یا زاویهی جدیدی ببیند، کمک کند که موانع را کنار بزنید.
به همکارانتان نشان دهید که تلاششان را میبینید و قدر زحماتشان را میدانید تا ترغیبشان کنید به قابلیتهایتان ارزش بگذارند و برایتان احترام قائل شوند. به مشکلات همکارانتان گوش دهید و برای اینکه بفهمند درکشان میکنید، خط فکری خودشان را در صحبتهایتان بازتاب دهید.
همچنین از زبان بدن کمک بگیرید تا در طول مکالمه به طرف مقابل نشان دهید به آنچه میگوید توجه دارید. مثلا کمی به جلو خم شوید و ارتباط چشمیِ مستقیم برقرار کنید تا همدلی کردنتان بیشتر حس شود. دیگر اینکه حرفی بزنید که به تقویت رابطهیتان کمک کند، مثلا بگویید: «آره، خیلی چالشی به نظر مییاد» یا «میفهمم چی داری میگی.»
هر وقت کسی به شما انتقاد کرد، نظراتش را در کمال آرامش بشنوید و حتی اگر نظراتش را قبول ندارید، خیلی مؤدبانه از اینکه دیدگاهش را صادقانه با شما در میان گذاشته تشکر کنید. این واکنش نشان میدهد به خودتان مسلط هستید و از هر بازخوردی که شاید به بهبود عملکردتان بینجامد، استقبال خواهید کرد. بهعلاوه، این طرز برخورد نشان میدهد به اندازهی کافی، عاقل هستید که بازخوردهای کاربردی را به مرحلهی اجرا درآورید.
همچنین یادتان باشد دیگران را به دلیل نقاط ضعفشان به باد انتقاد نگیرید. در عوض، با تعریف و تمجیدهای سازنده بکوشید تا روحیهی همکارانتان را تقویت کنید. مثلا بگویید: «خیلی داری کارت رو خوب انجام میدی.» یا مثلا «میدونم که میتونی انجامش بدی.» دیگران با شنیدن این قبیل تأکیدات مثبت ترغیب خواهند شد که نهایت تلاششان را به کار ببندند.
به دستاوردهای سایر همکارانتان اذعان داشته باشید و نشان دهید که برای خدمات همگی آنها ارزش قائل هستید و میخواهید از زحماتشان قدردانی کنید. مثلا در پایان پروژه بگویید: «این یه تلاش تیمی فوقالعاده بود. مطمئنا بدون شما نمیتونستم از پَسِش بربیام.» همین دو جملهی ساده نشانهی فروتنی، سخاوت، خوشقلبی و سایر خصلتهای مثبتی اسـت که دیگران را ترغیب میکند دوباره با شما همکاری کنند.
هر انسانی به طور متوسط طی ۸ ثانیه توانایی تمرکز خود را از دست می دهد، بنابراین اثرگذاری بر دیگران و ماندگار شدن در ذهن آنها نمی تواند کار ساده ای باشد. به بیان دیگر، وقتی برای اولین بار با کسی برخورد دارید، برای شکل دهی به اثری که در ذهن او می گذارید فرصت زیادی نخواهید داشت.
در ادامه ۵ راهکار به شما ارائه خواهیم کرد که کمک می کنند ظرف ۳۰ ثانیه بیشترین اثرگذاری را روی طرف مقابل خود داشته باشید:
آماندا مارکو، مشاور ارتباطات استراتژیک می گوید وقتی کسی از شما می پرسد که هستید و به چه کاری مشغولید، به عبارت «من فلانی هستم، [عنوان شغلی تان]»، بسنده نکنید. در عوض از روایتی استفاده کنید که طرف مقابل بتواند با آن ارتباط برقرار کند و سریع و راحت بفهمد چه کسی هستید و چه کاری انجام می دهید. برای مثال اگر از کودکی به شغل فعلی خود علاقه داشته اید، این را به شکلی کاملاً مختصر و مفید در معرفی خود بگنجانید.
این کاملاً به شناخت شما از طرف مقابل بستگی دارد. از به کار بردن اصطلاحات و عبارات تخصصی حوزه ی فعالیت خود بپرهیزید، مگر آنکه طرف مقابل شما نیز در همین حوزه فعالیت داشته باشد و با تمام زیر و بم آن آشنا باشد. این کار باعث می شود حرف هایتان برای طرف مقابل قابل فهم تر شود و بهتر در ذهن او بنشیند.
پژوهشی از سوی دانشگاه استنفورد نشان می دهد آمار به تنهایی با نرخ ۵ درصد تا ۱۰ درصد در ذهن افراد ماندگار می شود. اما همین آمار اگر با شرح یا روایت ماجرا همراه شود نرخ ماندگاری اش در ذهن افراد تا ۶۵ الی ۷۰ درصد افزایش پیدا خواهد کرد. بنابراین اگر آماری برای ارائه کردن دارید، داستان آن را نیز به این آمار بیافزایید.
پس از اینکه با کسی مکالمه ای داشتید، به این فکر کنید که از مکالمه تان چه چیزهایی در خاطرتان مانده اســت. اغلب مواقع درس خواندن در یک مدرسه یا زندگی در یک محل می تواند به خوبی در ذهن افراد بماند. علت این امر آن اســت که عوامل مشترک، شما و مخاطبتان را با یکدیگر پیوند می زنند و با گره خوردن این آشنایی و خاطرات گذشته، شما را در ذهن او ماندگار تر می کنند.
اگر در میان صحبت هایتان یا از روی پروفایل طرف مقابل در شبکه های اجتماعی به نقطه ی اشتراکی برخورد کردید، این موضوع را به زبان بیاورید؛ اما مراقب باشید در جزئیات زندگی طرف مقابل بیش از اندازه کنجکاوی نکنید.
به زبان ساده، افراد احساسی که به آنها منتقل می کنید را به خاطر خواهند سپرد. با تعریفی به جا و صادقانه از آنها، سعی کنید حسی که از دیدن شما در خاطرشان ثبت می شود گرما و صمیمیت باشد. همیشه به خاطر داشته باشید همه ی انسان ها به راحتی تفاوت تعریف و تمجید های صادقانه را از تملق گویی و تعریف های بی جا تشخیص می دهند. بنابراین به هیچ وجه سعی نکنید بی جهت از کسی تعریف کنید.
ترجیحاً سعی کنید موضوع مورد تحسین تان با مباحث کاری در ارتباط باشد؛ مثلاً اگر طرف مقابل ارائه ی خوبی داشته یا در ملاقات با شما نظر هوشمندانه ای داده اســت، از همین موضوع استفاده و او را بابتش تحسین کنید.