مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

عاقبت دوستی خیابانی

جام جم سرا: پسر جوان نمی‌دانست چه کند. مینا هم با ترس و وحشت از او خواست به داخل خانه بیاید و خودش را مخفی کند. با عجله وارد انباری شد‌. داخل کمد بزرگی خودش را مخفی کرد اما برادر مینا به سراغ کمد رفت. او در را باز کرد‌. با دیدن جوان غریبه‌، مجال نداد و شروع به کتک‌زدن او کرد. در این لحظه پسر دیگر خانواده هم سر رسید‌. پسر جوان کتکی مفصل از دو برادر خورد. آن‌ها دست و پایش را بستند و موضوع را به پلیس‌١١٠ اطلاع دادند.
تا زمان رسیدن ماموران کلانتری‌، او صحبت‌های دو برادر را می‌شنید. تازه فهمید مینا قبلا مشکلاتی داشته است. خودش را لعن و نفرین می‌کرد. یاد حرف‌های مادرش افتاده بود که می‌گفت: پسرجون‌، دختری که به‌راحتی توی کوچه و خیابون باهات دوست می‌شه شایسته یه عمر زندگی مشترک و تشکیل خانواده نیست و‌...

در همین افکار سیر می‌کرد که ماموران سررسیدند. ترسیده بود و نمی‌دانست چه دروغی جفت‌وجور کند‌. به چشمان برادران مینا که نگاه کرد، تصمیمش را گرفت. اعتراف کرد به منظور دزدی وارد این خانه شده است.
به گزارش جام جم سرا: بازجویی‌های اولیه از متهم آغاز شد‌. او یک شب تا صبح در بازداشتگاه بود. فرصت خوبی که سرش را حسابی به سنگ زمانه کوباند. لحظه‌های سرد و تاریکی که به قول پدرش به او فهماند یک من آرد چند تا فطیر می‌دهد. اما بالاخره پسر جوان راز این ماجرا را فاش کرد و در اعترافاتی صریح گفت عاشق دختری دروغ‌گو شده.

او می‌گفت: بزرگ‌ترین شجاعت‌، پذیرفتن اشتباه است‌. باید بروم و دست‌های مادر و پدرم را ببوسم. باید اعتراف کنم اشتباه کرده‌ام. تصورم این بود که چون آن‌ها سواد درست و حسابی ندارند امل و عقب‌مانده هستند‌ ولی حرف‌هایشان درست بود. باید این حرف‌ها را قاب طلا بگیرم. نزدیک بود برای خودم پرونده سرقت درست کنم.(شهرآرا)


ادامه مطلب ...

اسیدپاشی مرد غریبه عاقبت رابطه پنهانی

جام‌جم‌سرا: ماموران پلیس، تابستان سال 82 با تماس تلفنی پرستاران بیمارستانی در کرج متوجه شدند مردی با اسید مورد حمله قرار گرفته و سوخته ‌است. پلیس در تحقیقاتی که انجام داد، متوجه شد چون اسید وارد دستگاه گوارش این مرد شده‌ وضعیت خوبی ندارد. افرادی که مصدوم را به بیمارستان برده بودند به ماموران گفتند نه متوجه کسی شدند و نه خودرویی آن اطراف بود، فقط مرد جوان را دیدند که روی زمین افتاده بود و مرتب می‌گفت سوختم سوختم.


مجروح بعد از چندین‌بار عمل جراحی در نهایت توانست صحبت کند. او خودش را بهروز معرفی کرد و گفت: «روز حادثه مغازه‌ام را تعطیل کردم و داشتم به سمت خانه می‌رفتم که دو نفر با موتور جلویم پیچیدند و مرا از ماشین پیاده کردند. یکی از آنها اسید را روی صورتم ریخت و رفت. من با هیچ‌کس درگیری ندارم و اصلا هم نمی‌دانم چرا چنین‌کاری با من کردند.»

بهروز در ادامه تحقیقات مدعی‌ شد با همسرش مشکل دارد و ممکن است او این کار را کرده ‌باشد. وقتی ماموران سراغ همسر بهروز رفتند، او ادعا کرد اطلاعی از اینکه چه‌کسی به صورت همسرش اسید پاشیده، ندارد. این زن گفت: قبول دارم ما اختلافات زیادی با هم داشتیم اما من در این ماجرا نقشی ندارم.

پرونده با توجه به اینکه سرنخی از عاملان اسیدپاشی به دست نیامد همچنان در دادسرا باقی ماند تا اینکه چندسال بعد بهروز دوباره به پلیس مراجعه کرد و گفت: «در تحقیقاتی که خودم انجام دادم، متوجه شدم فردی که به صورتم اسید پاشیده مردی به نام کیوان است.»

شاکی گفت: «کیوان از طریق خواهرش با همسر من رابطه داشته و به همین دلیل هم، دست به این کار زد. متوجه شدم زمانی‌که من در بیمارستان بودم او خودش هم دچار سوختگی شده و در خانه بستری است.»

برادر کیوان هم این ادعا را تایید کرد و گفت: «برادرم سال 82 به من گفت کار مهمی دارد و از من خواست او را با موتور به جایی برسانم وقتی به جایی تاریک رسیدیم گفت موتور را نگه‌‌دار، بعد خودش پیاده ‌شد و به من گفت کمی جلوتر منتظر باش من هم قبول کردم چنددقیقه‌بعد برادرم آمد و به من گفت هرچه‌سریع‌تر حرکت کن من اصلا نمی‌دانستم چه اتفاقی افتاده، وقتی پرسیدم چه شده گفت به تو ربطی ندارد. بعد از آن با برادرم قهر بودم و از او خبر نداشتم تا اینکه خواهرم به من گفت کیوان با آب باطری سوخته ‌است در حالی‌که دروغ می‌گفت آن روز کیسه سیاهی دستش بود و من متوجه شدم دستانش سوخته‌ است. باز به خواهرم چیزی نگفتم بعد از مدتی از طریق خواهرم متوجه شدم کیوان با زنی متاهل رابطه دارد و این زن دوست خواهر من است. این‌طور بود که متوجه شدم فرد اسیدپاش، برادرم ‌است.»

به گزارش جام جم سرا، در پی این گفته‌ها، یک‌بار دیگر همسر بهروز مورد بازجویی قرار گرفت. او گفت: «با شوهرم اختلاف داشتم او بارها من را کتک زده‌ بود و حاضر نمی‌شد طلاقم بدهد در رفت‌وآمدی که به خانه خواهر کیوان داشتم این مرد در جریان وقایع زندگی من قرار گرفت و گفت از شوهرم انتقام می‌گیرد، البته من به او گفته ‌بودم شوهرم را طوری تنبیه کند که آسیب جدی به او وارد نشود.»

به این ترتیب کیوان بازداشت شد؛ او گفت: «اتهام را قبول ندارم و کسانی که علیه من صحبت می‌کنند همگی دروغ می‌گویند.»

هرچند متهم اتهامش را رد کرد، با توجه به مدارک موجود در پرونده، رای علیه او صادر و وی به قصاص یک چشم و پرداخت دیه محکوم شد از آنجایی که رای قصاص چشم از سوی پزشکی قانونی غیرقابل اجرا تشخیص داده‌ شد دادگاه متهم را به پرداخت دیه چشم محکوم کرد و حکم مورد تایید قرار گرفت.

پس از آن کیوان اعلام کرد توانایی پرداخت دیه را ندارد و دادخواست اعسار را ارایه داد، بار اول این درخواست رد شد اما قرار است پرونده برای بار دوم مورد بررسی قرار گیرد و قضات به‌زودی رای خود را در این خصوص صادر می‌کنند. این درحالی است که شکایت علیه همسر بهروز همچنان در جریان است و به دلیل اینکه در پرونده قبلی کیفرخواست علیه وی صادر نشده‌ بود او آزاد شده اما بهروز همچنان بر شکایت خود باقی مانده و خواستار مجازات همسرش شده‌ است. (فرارو)


ادامه مطلب ...

عاقبت یک زن پس از مصرف داروهای ضد افسردگی+ تصاویر

به گزارش جام جم سرا ، «امفو بودیا» زنی است که در ژانویه 2013 به تجویز پزشکان برای کاهش افسردگی و اضطراب شدید پس از مرگ یک دوست در سال 2010 به مصرف داروهای بالابرنده خلق و خوی مثبت روی آورده بود؛ اما تنها پس از چند هفته استفاده تمام بدن و صورتش شروع کرد به دانه دانه شدن. پزشک ها فکر کردند که آبله مرغان است اما با وخیم تر شدن جوش ها و پخش شدن تاول ها در سراسر بدنش، او را سریعاً به بخش مراقبت های ویژه منتقل کردند.

در آنجا بود که تشخیص دادند او مبتلا به «سندروم استیونز جانسون» است، اختلال نادری که در آن سیستم ایمنی در پی محرکی مثل عفونت خفیف یا دارو واکنش بیش از حد نشان می دهد. این بیماری که می تواند کشنده هم باشد منجر به تاول زدن و کنده شدن پوست و سطوح چشم، دهان و گلو می شود. به گفته این خانم سراسر بدنش با جوش های دردناکی پوشیده شده بود البته پیش از اینکه حواسش را از دست بدهد. همچنین می گوید هر مرتبه ای که در بینی اش می دمید ذره های گوشت از آن بیرون می ریخت.

این خانم که مادر یک دوقلوی 9 ساله است با انتقال به بخش قرنطینه به مدت دو هفته دائماً به هوش می آمد و از هوش می رفت. تا اینکه بالاخره وضعیتش رو به بهبود گذاشت و پزشکان پوست آسیب دیده اش را با توپ های پارچه ای پشمی شستشو دادند و یک ماه بعد یعنی در آوریل 2013 از بیمارستان مرخص شد.

حالا که پس از گذشت سه سال کاملاً بهبود پیدا کرده می گوید: هیچ کس پیش‌بینی نمی کرد که ممکن است چه اتفاقی برای من بیفتد اما می توانم بگویم که این اتفاق از من انسان بهتری ساخته است.

منبع : شفقنا


ادامه مطلب ...

عاقبت تجاوز جنسی پسران شرور به دختر جوان

عاقبت تجاوز جنسی پسران شرور به دختر جوان

دو پسر شرور که دو سال پیش دختری جوان را مورد آزار و اذیت قرار داده بودند در دادگاه کیفری تهران به اعدام محکوم شدند.

تیرماه سال ٩٠ دختری جوان به پلیس آگاهی تهران مراجعه و به ماموران گفت که چهار پسر شرور او را مورد آزار و اذیت قرار داده‌اند. به دلیل حساسیت موضوع به سرعت پرونده‌ای در این خصوص تشکیل و تیمی از کارآگاهان، رسیدگی به آن را آغاز کردند.

شاکی در اظهاراتش به پلیس گفت: «مدتی بود که با پسری جوان به نام فرید آشنا شده بودم. من با او بیرون می‌رفتم. یک روز فرید از من خواست تا به خانه‌اش در اسلامشهر بروم و به حرف‌هایش گوش کنم. من در ابتدا مخالفت کردم و قصد نداشتم که به خانه‌اش بروم اما فرید گفت که یکی از دوستانش به نام سهیل نیز با نامزدش در آنجا حضور دارد. بنابراین قبول کردم و به خانه او رفتم.»

دختر جوان گام در خانه‌ای گذاشته بود که قرار بود سرنوشتی شوم برای او رقم بزند. او ادامه داد: «وقتی به خانه فرید رفتم، سهیل و نامزدش هم در خانه بودند. لحظاتی بعد فرید برای تهیه غذا به بیرون رفت اما وقتی به خانه برگشت چهار پسر غریبه هم همراهش بودند. خیلی ترسیده بودم و اصلا نمی‌دانستم که چرا فرید دوستان خود را به آنجا آورده است.»

فرید دوستان خود را به خانه‌اش آورده بود تا نقشه شومی که برای دختر جوان کشیده بودند عملی شود. شاکی ادامه داد: «چهار پسری که همراه فرید آمده بودند مرا مورد آزار و اذیت قرار دادند. آنها حتی قصد داشتند به نامزد سهیل هم تجاوز کنند که سهیل با آنها درگیر شد و یکی از آنها با قمه او را مجروح کرد پس از آن همه آنها پا به فرار گذاشتند.» شاکی به ماموران گفت که حتی قصد داشت خود را از پنجره به پایین پرتاب کند اما چون خانه فرید در طبقه سوم بود او از ارتفاع ترسید و نتوانست این کار را انجام دهد.

با ثبت شکایت دختر جوان در پلیس آگاهی، به سرعت شناسایی متهمان در دستور کار پلیس قرار گرفت که در جریان آن مخفیگاه سه نفر از متهمان پرونده شناسایی شد. به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، ماموران پلیس در چند عملیات جداگانه سرانجام متهمان را دستگیر و برای انجام بازجویی‌ها به پلیس آگاهی منتقل کردند. آنها که با مدارک و اسناد پلیسی مواجه شده بودند پس از رویارویی با دختر جوان به جرم خود اعتراف کردند. به این ترتیب پرونده برای سیر مراحل قانونی به دادگاه کیفری ارجاع شد.

با این حال متهمان که در جلسه دادگاه قصد داشتند با انکار اعترافات خود مسیر رسیدگی به پرونده را با ابهام روبه‌رو سازند، جرم خود را به فرید نسبت دادند و به قاضی گفتند: «فرید ما را مجبور کرده بود به شاکی تجاوز کنیم.»

پس از پایان رسیدگی به پرونده، قاضی هر چهار متهم پرونده را تبرئه کرد که با شکایت دختر جوان روبه‌رو شد. این حکم پس از نقض در دیوان عالی کشور بار دیگر در جریان رسیدگی قرار گرفت و به شعبه هم عرض ارجاع داده شد. این در حالی بود که تحقیقات بیشتر ماموران نشان می‌داد که یکی از متهمان پرونده پیش از این به علت سرقت مسلحانه ١۵ سال از عمر خود را در زندان بوده است. به این ترتیب دستور بازداشت دوباره متهمان از سوی شعبه ٧٨ دادگاه کیفری صادر شد و بار دیگر پرونده در جریان رسیدگی قرار گرفت.

در جلسه دادگاه، متهمان که در دادگاه بدوی، با اظهارات خود حکم تبرئه گرفته بودند حرف‌های خود را تکرار کردند اما این‌بار حکم متفاوتی انتظار آنها را می‌کشید. قاضی این شعبه پس از شنیدن اظهارات متهمان و شاکی پرونده سرانجام دو متهم اصلی پرونده را به اعدام محکوم کرد. این حکم در دیوان عالی کشور تایید و قرار است به زودی اجرا شود.

تجاوز جنسی عکس تجاوز جنسی عکس تجاوز جنسی به دختر فیلم تجاوز جنسی


ادامه مطلب ...

عاقبت تجاوز جنسی به زن شوهردار در مقابل فرزندش + عکس

عاقبت تجاوز جنسی به زن شوهردار در مقابل فرزندش + عکس

فردی به اتهام تجاوز به عنف که مراحل محاکمه و تایید حکم اعدام آنها توسط مرجع قضایی صادر شده بود در انظار عمومی جنب ساختمان سیلو داراب به دار مجازات آویخته شد.

حجت الاسلام موسوی رییس دادگستری شهرستان داراب گفت: امروز شاهد اعدام یکی از متجاوزین به عنف هستیم که دو سال پیش با اعمال زشتی دچار جنایت بسیار فجیعی شده بود.

وی افزود: فرد مذکور در اقدامی بسیار زشت به خانمی که شوهرش خارج از خانه بوده در حضور دختر خردسالش تجاوز کرده است که البته این فرد دارای سوابق قبلی شرارت نیز می باشد.

فیلم تجاوز جنسی عکس رابطه جنسی عکس تجاوز جنسی عکس اعدام اخبار تجاوز جنسی

وی ادامه داد: با پیگیری های انجام شده نیروی انتظامی فرد مذکور دستگیر و حکم اعدام این شرور سابقه دار صادر شد و پس از تایید دیوان عالی کشور و طی مراحل قانونی توسط ریاست معظم قوه قضاییه ابلاغ گردید.

رییس دادگستری داراب تاکید کرد: در ابتدای ورودم به داراب به مردم قول دادم با احکام مناسب و به موقعی که صادر خواهد شد خواب را از متجاوزان به جان و مال و نوامیس مردم خواهیم گرفت که امروز شاهد یک مورد آن هستیم و امیدواریم اجرای این حکم عبرتی برای همه کسانی باشد که به قوانین پایبند نیستند.

کاهش ۱۵ درصدی جرائم در شهرستان داراب

وی افزود: به خانواده ها هشدار می دهم از فرزندان و جوانان خود مراقبت کنید چرا که عزم دستگاه قضایی برای برخورد با این چنین مواردی و حتی موارد جزئی تر جدی است.

حجت الاسلام موسوی گفت: با برنامه ریزی های انجام شده در یکسال گذشته جرائم شهرستان داراب ۱۵ درصد کاهش داشته است و امروز شهرستان داراب یکی از امن ترین شهرها می باشد.

وی ادامه داد: به مردم ولایت مدار و مومن داراب قول می دهم هر کسی کوچکترین اخلالی در نظم و امنیت و تجاوز به جان و مال و ناموس مردم داشته باشد با شدت با آن برخورد خواهیم کرد.

محمود بهرامی دادستان داراب نیز گفت:خانواده های دارابی از فرزندان خود مراقبت کنند و جرائم را کوچک نشمارند. ما دوست نداریم شاهد مجازات باشیم اما در صورت ارتکاب جرائم قطعا برخورد خواهیم کرد.

فیلم تجاوز جنسی عکس رابطه جنسی عکس تجاوز جنسی عکس اعدام اخبار تجاوز جنسی

فیلم تجاوز جنسی عکس رابطه جنسی عکس تجاوز جنسی عکس اعدام اخبار تجاوز جنسی

فیلم تجاوز جنسی عکس رابطه جنسی عکس تجاوز جنسی عکس اعدام اخبار تجاوز جنسی

فیلم تجاوز جنسی عکس رابطه جنسی عکس تجاوز جنسی عکس اعدام اخبار تجاوز جنسی

فیلم تجاوز جنسی عکس رابطه جنسی عکس تجاوز جنسی عکس اعدام اخبار تجاوز جنسی

فیلم تجاوز جنسی عکس رابطه جنسی عکس تجاوز جنسی عکس اعدام اخبار تجاوز جنسی

اخبار تجاوز جنسی عکس اعدام عکس تجاوز جنسی عکس رابطه جنسی فیلم تجاوز جنسی


ادامه مطلب ...

عاقبت ازدواج مرد ناشنوا با زن نابینا در کرمان

عاقبت ازدواج مرد ناشنوا با زن نابینا در کرمان

به دلیل ناتوانی مرد ناشنوا در پرداخت مهریه همسرش، دادگاه تصمیم می‌گیرد او را روانه زندان کند اما نگهداری افراد معلول بویژه ناشنوایان و نابینایان در زندان مشکلات خاص خود را دارد و به همین دلیل پرونده در دستور کار ستاد دیه قرار می‌گیرد.
 تیلور کالریج، شاعر و فیلسوف انگلیسی می‌گوید: سعادتمندانه‌ترین ازدواجی که در خیال من می‌گنجد ازدواج مردی است ناشنوا با زنی نابینا؛ اما این نوع ازدواج در کرمان نه تنها به سعادتمندی ختم نشد بلکه زوجین تنها پس از یکسال از هم طلاق گرفتند.
طلاق جالب ستاد دیه ازدواج معلولان ازدواج جالب

چند سال پیش در استان کرمان، مردی ناشنوا با زنی نابینا ازدواج می‌کند اما زندگی مشترک آنها کمتر از یکسال به طول می‌انجامد و با هم به مشکل بر می‌خورند.

به اعتقاد کارشناسان، ۷۰ درصد حواس آدمی را بینایی، ۲۰ درصد شنوایی و ۱۰ درصد نیز حواسی مانند لامسه، چشایی و بویایی تشکیل می‌دهد. این مرد و زن که در مجموع از ۹۰ درصد حواس یک انسان محروم بودند، در برقراری ارتباط با یکدیگر دچار مشکل می‌شوند و همین مساله موجب می‌شود زوجه که مهریه‌اش ۵۰ سکه تمام بهار آزادی بود، تقاضای طلاق کند.

به دلیل ناتوانی مرد ناشنوا در پرداخت مهریه همسرش، دادگاه تصمیم می‌گیرد او را روانه زندان کند اما نگهداری افراد معلول بویژه ناشنوایان و نابینایان در زندان مشکلات خاص خود را دارد و به همین دلیل پرونده در دستور کار ستاد دیه قرار می‌گیرد.

در نهایت با تلاش مددکاران ستاد دیه و گذشت زوجه از دریافت بخشی از مهریه و دریافت ۲۰ میلیون تومان، زندگی مشترک مرد ناشنوا و زن نابینا پایان یافت.

ستاد دیه برای کمک به زندانیان نیازمند و محکومان جرائم مالی غیرعمد، پرونده‌های مختلفی را در دستور کار قرار دارد و خیرین و نیکوکاران می‌توانند برای کمک به زندانیان نیازمند و محکومان جرائم مالی غیرعمد، کمک‌های نقدی خود را به حساب ۷۴/۷۴ بانک ملت به نام ستاد مردمی رسیدگی به امور دیه و کمک به زندانیان نیازمند پرداخت کنند.

ازدواج جالب ازدواج معلولان ستاد دیه طلاق جالب


ادامه مطلب ...

تلخ ترین عکسی که شاید دیده باشید + عاقبت عکاس

تلخ ترین عکسی که شاید دیده باشید + عاقبت عکاس

شاید شما هم عکس معروفی را که در آن یک کودک نحیف و قحطی زده در حال جان دادن است را دیده‌اید.
در آن عکس که در سال ۱۹۹۳ توسط «کوین کارتر» گرفته شد، یک لاشخور به انتظار مرگ کودک نشسته تا او را بخورد.
کوین کارتر کودک و لاشخور عکس دردناک Kevin Carter

یکی از بازتابهای مهم پس از انتشار این عکس، انتقادات بسیار شدیدی بود که متوجه کوین کارتر گردید چرا که از سرنوشت دختربچه اطلاعی در دست نبود و کارتر به عنوان تنها فردی که امکان یاری کودک و پی گیری سرنوشت او را داشت؛ بخاطر این که برای کمک به دختربچه تلاشی نکرده و او را با لاشخور به حال خویش رها کرده‌است، مقصر تلقی می‌گردید.

سنت پترزبورگ تایمز در فلوریدا دربارهٔ کارتر گفت: او مردی است که لنز دوربین خود را به دقّت تنظیم کرد تا یک تصویر واقعی از درد و رنج کودک را ثبت کند، و از این روی او، به خوبی یک شکارچی یا صیّاد لحظه‌ها عمل کرد، امّا حقیقت این است که او لاشخور دیگری است که در صحنه حضور دارد!

کوین کارتر کودک و لاشخور عکس دردناک Kevin Carter

کوین کارتر(به انگلیسی: Kevin Carter) عکاس و فتوژورنالیست سرشناس عکس کودک و لاشخور است که در ۱۳ سپتامبر ۱۹۶۰ در ژوهانسبورگ در زمان رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی متولد شد.در گروهی پنج نفره جهت گرفتن عکس از قحطی زدگان سودان به آن کشور سفر کرد و موفق به ثبت عکس معروف کودک و لاشخور شد.این عکس در ۲۶ مارس ۱۹۹۳ در روزنامه نیویورک تایمز به چاپ رسید و پس از آن روزنامه های فراوانی اقدام به چاپ مجدد آن نمودند.عکس وی در ۲۳ می ۱۹۹۴ در دانشگاه کلمبیا آمریکا برنده جایزه پولیتزر گشت. وی در ۲۷ ژولای ۱۹۹۴ در ساعت ۹ شب به دلایل افسردگی خودکشی کرد.
کوین کارتر کودک و لاشخور عکس دردناک Kevin Carter

وی در هنگام مرگ تنها ۳۳ سال داشت. در بخشهایی از یادداشتی که کارتر قبل از خودکشی از خود باقی گذاشت آمده‌است:

من افسرده و ناامید بودم… بدون تلفن… بدون پول برای پرداخت اجاره… بدون پول برای حمایت از کودکان… بدون پول برای پرداخت بدهی… بدون پول!!… ذهن من با خاطرات زنده‌ای از خشم و درد و کشتار و اجساد روی هم تلنبار شده و خانه‌های خالی از سکنه و کودکان گرسنه و رنجور انباشته شده‌است…. من اگر شانس بیاورم برای پیوستن به “کن” خواهم رفت (مقصود از کن، کن اوستربروک، دوست و همکار کارتر بود که اخیراً درگذشته بود)

Kevin Carter عکس دردناک کودک و لاشخور کوین کارتر


ادامه مطلب ...

سریال شهرزاد و عاقبت ازدواج مصلحتی

سریال شهرزاد و عاقبت ازدواج مصلحتی

اگر بیننده سریال شهرزاد، جدیدترین ساخته حسن فتحی، باشید حتما با داستان عاشقانه آن که در بستر تهران قدیم روایت می شود، اشنایید.

یک ملودرام عشقی – جنایی خوش ساخت با هنرنمایی سه نسلی از هنرمندان خاطره انگیز کشورمان که روایتی جذاب از ماجرای عشق دو جوان در سال ۱۳۳۲ را به تصویر میکشد.

عشق فرهاد و شهرزاد در بحبوحه درگیریها و زدوبندهای کودتای ۲۸ مرداد از آن دست قصه های عاشقانه ای است که به رسم تمام عشق های افلاطونی سرانجامی جز ناکامی ندارد. از آنجا که در تندباد حادثه همواره عشق قربانی می شود، عشق فرهاد و شهرزاد هم در گرداب بگیر و ببندهای کودتا، سرگردان و متلاطم روی امواج رها می شود تا جایی که شهرزاد برای حفظ جان معشوق دست به فداکاری می زند و به ازدواج اجباری تن می دهد. شهرزاد فداکاری می کند و به این ترتیب قربانی اول و آخر قصه می شود. این دست فداکاری ها در دنیای امروز ما اگرچه رنگ و بویی دیگر به خود گرفته اما همچنان می توان موقعیتهایی مشابه در جامعه را مثال زد که یک سوی رابطه بنا به هر دلیلی و مصلحت اندیشی دست رد به سینه عشق می زند و زندگی j دیگری را تجربه میکند بدون آنکه عواقب و پیشامدهای بعدی این انتخاب را مورد نظر قرار دهد. پخش این سریال از شبکه نمایش خانگی بهانه ای شد تا سراغ پروفسور حسین باهر برویم و دیدگاههای این جامعه شناسق و بنیانگذار مکتب رفتارشناسی را درباره مصادیق واقعی شخصیتهای سریال شهرزاد در جامعه مرور کنیم

سریال شهرزاد ازدواج اجباری احکام ازدواج آموزش ازدواج

ازدواج فداکارانه شهرزاد با قباد اگر چه این روزها سر و شکل دیگری به خود گرفته اما همچنان شاهد ازدواج هایی هستیم که به جای عشق و محبت و دوستی مصلحت اندیشی در آن حرف اول را میزند. چه سرانجامی در انتظار این ازدواج هاست؟
ازدواج وصلت دو قلب است. وقتی از ازدواج صحبت می کنیم یعنی از نکاح سخن میگوییم و نکاح به معنای تناظر دو قلب است، بنابراین در چنین شرایطی ممکن است فردی به خاطر مصلحت اندیشی هر چه که باشد – تن به ازدواج دهد اگرچه شرع بر او خرده نمی گیرد چون صیغه ازدواج جاری شده است اما خداوند بر موضوع مودت تاکید بسیار دارد. خداوند در قرآن می فرماید: ما بین شما مودت قرار داده ایم. پس اگر در مواردی دیدیم که مودت وجود ندارد آن ازدواج مصلحتی است. آنچه ما آن را ازدواج پایدار و موفق می دانیم در سایه این تصمیم های مصلحتی به سرانجام نمی رسد که نمونه اش در جامعه زیاد است.

تصمیم شهرزاد از جنس عشق و فداکاری بود اما مصلحت اندیشی های امروزی از چه جنسی است و چه سرانجامی برایش متصور هستید؟
مثالهای زیادی است. بیشتر این مصلحت اندیشیها حول و حوش مسائل مالی است. ازدواج به خاطر موقعیت مالی، ماشین شاسی بلند، خانه و ویلا و تجربه استقلال و خارج شدن از منزل نمونه های آن است. به همین دلایلی است که این روزها طلاق زیاد شده،بچه ها و افراد ناهنجار در جامعه زیاد شده؛ چون وقتی ازدواجی براساس عشق صورت نگرفته باشد بچهای که تشکیل شده هم براساس عشق نیست. وقتی بچه با تنفر و انزجار و با نوعی اکراه به وجود آید، نتیجه اشی میشود افراد ناهنجاری که گاهی در جامعه می بینیم. این افراد را وقتی بررسی می کنید، می بینید که حاصل ازدواج های منفورند.

این روزها که در آستانه سال ۲۰۱۶ میلادی هستیم آیا ازدواج فداکارانه اتفاق می افتد؟
این اواخر راستش خیلی نمونه ای به یاد ندارم اما در زمان جنگ تحمیلی و بعد از آن اتفاق های اینچنینی می افتاد. آن زمان بعضی دخترخانمها و خانمها بودند که ازدواجهای فداکارانه زیادی داشتند و تجربه کردند، اما شخصا در این باره چیزی ندیدم یا مراجعه کنندهای در این باب نداشتم.

گاهی می شنوم دخترخانم یا آقاپسری سالهاست با یکدیگر آشنا هستند اما یک سمت ماجرا به این نتیجه میرسد که طرف مقابلش فردی نیست که بتواند برای ازدواج روی او حساب کند. اما به خاطر اشنایی طولانی مدتی که داشتند و اینکه طرف مقابلش آسیب نبیند تن به ازدواج می دهد. آیا این شکل از ازدواج این روزها وجود ندارد؟ این شکل ازدواج آیا فداکارانه نیست؟
بله، این شکل از ازدواج وجود دارد، اما به این ازدواج ما فداکارانه نمی گوییم. این ازدواجی است که محافظه کارانه صورت گرفته است. خیلی ازدواج ها که با عشق شروع میشود بعدها متوجه می شویم که واقعا عاشقانه و عاقلانه نبوده اما به خاطر آبرو و خانواده و بچه و مسائل اقتصادی دو نفر سال های سال با هم زندگی می کنند. این اتفاق ممکن است بعد از ازدواج هم شاهدش باشیم. این همان طلاق ذهنی است. شرع میگوید که این مشکلی ندارد، اما موضوعی که شریعت گفته و افراد متشرع زیاد به آن توجه نمیکنند مسئله کفو است. کفویعنی همدل، امامامی گوییم هم شأن، یعنی اگر یکی لیسانس است دیگری هم لیسانس باشد. درحالی که کفو یعنی همدلی و این موضوعی است که کمتر به آن توجه شده است.

شهرزاد بعد از ازدواج فداکارانه اش از یک سو هنوز به فرهاد فکر می کند و از سوی دیگر در جریان زندگی با مردی مواجه است که دارد تلاشی می کند توجه او را به دست آورد. او به مرور درگیر یک مثلث عشقی می شود. چطور میتوان چنین ضعیتی را تحلیلی و مدیریت کرد؟
یکی از مسائلی که ما آن را با عشق اشتباه می کنیم انس است. عشقی که از آن سخن میگویم و از ارکان ازدواج است این است که دو نفر واقعا همه جوره یکدیگر را قبول کنند برای آنکه پدر و مادر بچه های مشترکی باشند و مسیر زندگی را ادامه دهند و در برابر مشکلات با سعه صدر و بدون تنگ نظری کنار هم باشند و با واقعیتها کنار بیایند. این می شود یک ازدواج دائمی موفق مثل ازدواج حضرت علی(ع) با حضرت زهرا(س) با حضرت محمد(ص) با حضرت خدیجه (س). اما به هر دلیلی اگر بخواهیم ازدواج بدون عشق را توجیه کنیم این گونه می شود که با یک ازدواج رسمی طرفیم. یک نکاح رسمی داریم که زوجیت در ان دلی و قلبی نیست. قرآن می فرماید: یکی از منتها و نشانههای خدا این است که از جنسی دیگری همسر برای شما قرار داده است که زن در زندگی ایجاد آرامش کند و مرد ایجاد آسایش و بعد می فرماید که مابین شما دوجنسی مخالف مودت قرار دادیم، یعنی اگر مودت و دوستی واقعی یا قلبی نباشد ظاهرا ازدواج به عنوان بیزینسی است. اما اگر بخواهیم از بحث خارج نشویم و از مثلث عشقی بگوییم، باید بگویم که عشق مثل خداست و در یک دل دو خدا نمی گنجد و یک دل نمی تواند جایگاه دوعشق باشد.

پس چطور می شود این همه سال درباره مثلث های عشقی حرف میزنند و ماجراهای مختلف از مثلث عشقی می شنویم؟
این مثلث عشقی ساخته بشر است. ما برای توجیه کارهای مان تئوری و فرمول می سازیم، الگوریتم فراهم می کنیم. ما چند مسئله مبنایی داریم. یکی دین است. ببینیم قرآن چه می فرماید. قرآن صریحا می فرماید شما نمی توانید بین دو زن عدالت برقرار کنید حتی اگر به آن مشتاق باشید.

در موقعیتی که در سریال شهرزاد به تصویر کشیده موضوع عشاق دو مرد به یک زن است. یکی عاشق شهرزاد است و ناکام در رسیدن به او و دیگری به مرور بعد از ازدواج به شهرزاد علاقه مند می شود
نه تنها در بینش اسلامی بلکه در عالم هستی این مونث است که انتخاب می کند. شیرهای نر دوئل می کنند و شیر ماده از میان انها انتخاب می کند. این همه اسپرم می رود سراغ تخمک و آن تخمک است که از میان آنها یک اسپرم را انتخاب می کند. این نظام عالم هستی است. پس انتخاب اصلح با زن است. اگر زن هر کدام را انتخاب کند، انتخاب اصلح است. اما اگر او حسابگرانه انتخاب کند همان می شود که انتخابش بر مبنای دل نیست، بر مبنای عقل است.

انتخاب بر مبنای دل را قبول دارید؟
بله به شرط آنکه عقل هم آن را توجیه کند. یعنی دل انتخاب کند و عقلی آن را کامل کند. اگر من بخواهم با شما همکاری کنم باید از قیافه شما خوشم بیاید و به طور همزمان ببینم آیا می توانیم همکاری خوبی داشته باشیم یا نه؟ ما یکی از اشکالیهای ازدواجهایمان یا عقل است یادل، این دو را در کنار هم قرار نمی دهیم یا چرتکه میاندازیم که فلاتی دختر حاجی است و ماشین و خانه به نامش است یا برعکس عاشق چشم و ابرو می شویم و بعد با مسائلی مواجه می شویم. عشق مثل نگین انگشتری است و عقلی مثل رکاب ان، هم نگین خوب است و هم رکاب آن ولی موقعی مفید و موثرند که رکاب، نگین را به خوبی نگه دارد وگرنه، نه رکاب به تنهایی به کار می آید و نه نگین، پس عشق و عقل دو روی یک سکه است. مسئله این است که هم عشق باید باشد هم دو نفر با هم جور در بیایند. یعنی خرد جمعی هم انها را کنار هم جور ببیند وگرنه که دوست داشتن فردی است. اما خرد جمعی و جامعه هم اگر بگوید که به هم می آید، خب وضعیت مناسب تری است. پس هر دو باید باشد. اگر نباشد بسوز و بساز است که نتیجه اشی طلاق ذهنی است یا مشکل آنقدر بزرگ می شود که طلاق اتفاق می افتد یا گاهی کژتابی هایی صورت می گیرد و منتهی به خیانت می شود.

شهرزاد عشقی در دلش دارد که آن را سرکوب می کند و وارد زندگی فردی می شود که از روی مصلحات او را انتخاب کرده است. خب این اتفاق ها چه تاثیراتی بر روان او می گذارد؟ شهرزادی که در مقایسه با زنان هم دوره ای اش تحصیل کرده، مستقل و کاملابه روز است.
امثال این افراد می خواهند قواعد طبیعت را به صنعت و قواعد سنت را به مدرنیته تبدیل کنند. یعنی چیزی که کل طبیعت روال آن بوده، ازدواج امرطبیعی است و همه موجودات زنده آن را تجربه میکنند. اگر این چنین باشد و مایک امر طبیعی را بیاییم به یک امر مصنوعی تبدیل کنیم همین می شود که امروز دچارش هستیم. الان جهانی که داریم جهان دوقطبی است؛ یک قطب ان متمول و متجدد است و یک قطب محروم و حاصل این جهان دو قطبی چه می تواند باشد چیزی شبیه داعش، داعش که زاییده آسمانها نیست، زاییده خود انسانهاست. تمام ناهنجاریهازاییده عملکرد خود بشر است. زلزله چطور ایجاد می شود. وقتی از زمین بیشتر از اندازه استفاده کنیم، هوا را آلوده کنیم و از زمین سوء استفاده کنیم و به قواعد طبیعت احترام نگذاریم با زلزله مواجه می شویم و هستی عکس العمل نشان میدهد. ماقواعد را رعایت نمی کنیم و انتظار داریم به دنبالش دچار مشکلات و بحران نشویم.

در دنیای واقعی چقدر این احتمال وجود دارد که فردی بعد از ازدواج مصلحتی بخواهد به عشق قدیمی اش برگردد؟ اتفاقی که هنوز نمی دانیم برای شهرزاد قصه ما می افتد یا نه؟!
این احتمال خیلی زیاد است. مراجعانی داشتم که عاشق فردی بودند و به هر دلیلی نتوانستند با او ازدواج کنند پس با فرد دیگری ازدواج کردند و بعد از سال ها زندگی حتی در شرایطی که بچه هم داشتند، طلاق گرفتند تا به عشق اول شان مراجعه کنند. در صورتی که اولی هم ازدواجی را تجربه کرده بود و آنها آنقدر تلاشی کرده بودند تا بالاخره دو خانواده را به هم ریختند تا به هم برسند. بعد از این هم خرابکاری تازه به مشاوره مراجعه کرده بودند.

مقصودتان این است فردی که عاشق بوده و به عشق اش نرسیده اگر با فرد دیگری ازدواج کند، نمی تواند عاشق او شود؟
باید عشق را تعریف کنیم، یعنی آن عشق اولیه عشق بوده همیشه می ماند. پس عشقی در ازدواج بعدی به وجود نمی آید اما انس چرا عشق فقط یک بار شکل می گیرد. مثل عشق ما به خدا، مثل عشق ما به مادر آیا می توانی عشقی که به مادرت داری به فرد دیگری داشته باشی؟ حالا هر قدر هم که تحت تاثیر محبت باشی، شدنی نیست. مثال ساده زمینی برای عشق پاک، مادر است.

پس می شود این فرمول را استخراج کرد که اگر دو نفر عاشق بودند و به هر دلیلی موانعی سر راه ازدواجشان بود به هر شکلی موانع را برطرف کنند و زندگی در کنار یکدیگر را انتخاب کنند؟
من بیشتر این را توصیه می کنم که اگر عشق دوسویه بین دو طرف باید به آن ارج گذاشت و آن را گرامی داشت، نه عشق یک سویه و یک طرفه، عشقی که فداکاری و ایثار برای هم داشته باشد را باید محترم دانست.

تا کجا می شود برای حفظ یک عشق دو سویه مبارزه کرد؟
ببینید این فرهنگ درستی نیست که بچه ها را مجبور کنیم باب میل بزرگترها عمل کنند تا از سر ناچاری دست به کارهای نادرست بزنند. تصور می کنم بالا بردن سطح فرهنگ و مشورت گرفتن از مشاور مهم است. گاهی دختر و پسرهایی برای مشاوره ازدواج به من مراجعه می کنند که یکدیگر را دوست دارند اما می گویند خانواده هایشان مخالفند. ما همیشه می گوییم که نظر خانواده محترم است اما معتبر نیست. هیچ انسانی در غیر از موضع خودش معتبر نیست. شما در رشته خودت معتبری اما در جاهای دیگر محترم هستید. به جای اینکه خانواده ها بخواهند خودشان مسائل و اختلاف نظرهای اینچنینی را حل وفصل کنند باید از کسی که متخصص کار است، کمک بگیرند.

از صحبت های شما این طور برداشت کردم که اگر خانواده مخالف یک ازدواج بود اما مشاور موافق بود، می توان به آن ازدواج فکر کرد و آن را عملی کرد؟
بله می توانند ازدواج کنند.

حتی اگر مجبور شدند خانواده را کنار بگذارند؟
بله.

پس معتقدید که آنها نباید وارد زندگی دیگری بدون عشق شوند؟
ببینید اصلا مرد و زن بودن یک پسر و دختر راما این گونه میسنجیم که یک مرد موقعی مردانگی دارد که بتواند منویات خودش را به خانواده اش بقبولاند و مدیریت کند و زن هم موقعی زنانگی دارد که موقعی بتواند به طور منطقی جلوی خانواده اش بایستد و آنها را قانع کند.

اگر این اتفاق نیفتاد و خانواده، با منطق راضی به ازدواج نشد، چه؟
ببینید یک پرنده که جوجه اش به دنیا میآید و دست به لانه اش بزنی نوک می زند و از جوجه محافظت می کند وقتی جوجه اش پردرآورد او را از لانه بیرون می کند تا او مستقل شود. اما ما می بینیم که در ایران پسر ۵۰ساله و دختر ۴۰ساله مجرد هنوز توی خانه با پدر و مادرش زندگی می کند. پدر و مادر مراقبت می کنند و اجازه نمی دهند بچه مستقل بار بیاید. استقلال فکری برای بچه ایجاد نمی شود چون استقلال مالی هم فراهم نمی شود. اگر کسی دستش توی جیبش باشد احتیاجی به اجازه ندارد با احترام به خانواده اطلاع می دهد که قصد ازدواج دارد. ببینید وقتی قرار است کسی را به زندگی متاهلی دعوت کنیم او قرار است بیاید با یک فرد مستقل زندگی کند. قرار نیست بیاید با یک فرد وابسته زندگی کند.

اگر کسی نتوانست با فردی که عاشقش است ازدواج کند و فرد دیگری را برای ازدواج انتخاب کرد و وارد زندگی شد، چه راهی پیش رو دارد؟
اگرمیتوانند بدون دغدغه ادامه دهند یک زندگی عاقلانه را ادامه می دهند که عاشقانه نیست، اگر امکانش را ندارند باید باهم صادقانه و روراست صحبت کنند. مثلا بگوید که من نمی خواهم به تو خیانت درونی هم بکنم، ذاتم با تو مقابله می کند و موافقتی ندارد اجازه بده دوستانه از هم جدا شویم و من به عشقم برسم و توهم به عشقت برسی و هر دو خوشبخت شویم، برای همین توصیه می کنیم که یکی، دو سال اول ازدواج بهتر است زوج ها بچه دار نشوند تا ببینند، می توانند کنار یکدیگر بمانند و به خاطر بچه سرزندگی نمانند. چون یک شکاف کوچک در اول زندگی بعد از چند سال به مرور بیشتر و بیشتر میشود و این طاقت فرساست.

آموزش ازدواج احکام ازدواج ازدواج اجباری سریال شهرزاد


ادامه مطلب ...

عاقبت دختر فراری که مهمان خانه مجردی بود

معاون اجتماعی پلیس خراسان شمالی سرگذشت یک دختر فراری که مهمان خانه مجردی بود را تشریح کرد.

مطلب زیر سرگذشت دختر جوانی است که به دلیل فشارهای روحی و روانی و خلاء عاطفی از خانه فرار کرد و …

دختر فراری دختر جوان

« وقتی مشکلاتم را توضیح دادم او هم با من همدردی می‌کرد انگار سال هاست که همدیگر را می شناختیم.

به دلیل اینکه دیر به مدرسه رسیده بودم صحبت مدیر ته دلم را خالی کرد. او خطاب به من گفت اگر نمی توانم به موقع سر کلاس حاضر شوم بهتر است کلاس درس را فراموش کنم و این حرفی بود که انگیزه من را از ادامه تحصیل گرفت، ضمن اینکه بهانه‌های پدر و مادرم هم در خانه کلافه‌ام کرده بود.

احساس دلتنگی می کردم و کلاس های درس را به زور تحمل می کردم. حرف های دخترهای هم‌سن و سالم بیشتر از حرف های معلمم در ذهنم باقی می ماند. این روزهای بحرانی برایم خیلی سخت بود و وقتی نمره های میان ترم را دریافت کردم بیشتر آنها تک بود و علامت قرمز؛ یعنی خواندن درس بی فایده!

از خجالتم نمره هایم را به والدین خود نشان ندادم اما چند روز بعد پدرم از وضعیت درس هایم مطلع شد و وقتی فهمید که من آنها را از او و مادرم مخفی کرده ام آن شب تمام تنم را با کمربند کبود کرد. صورتم از بس سیلی خورده بود قرمز و زیر چشمانم کبود شده بود.

روی رفتن به مدرسه را نداشتم، کیف پشتی را برداشتم و بی هدف از خانه خارج شدم و دیگر دوست نداشتم به خانه بازگردم. وقتی به خودم آمدم که به پارک رسیده بودم. آرام روی صندلی نشستم و کتابم را بی هدف ورق می زدم که ناگهان حضور جوانی را در کنارم احساس کردم.

بدون مقدمه و بی آنکه من را بشناسد علت کبودی صورتم را پرسید و من که تا به حال با پسری در خلوت حرف نزده بودم از خجالت رویم را برگرداندم و به او بی محلی کردم ولی سماجت او خیلی زود من را فریب داد.

او با حرف هایش توانست پس از چند دقیقه اعتماد من را به خود جلب کند. ساعت ها در پارک با او درد و دل کردم وقتی مشکلاتم را توضیح دادم او هم با من همدردی می کرد؛ انگار سال ها همدیگر را می شناختیم.

این حرف ها گویا گذر زمان را سریع تر می کرد و تا به ساعت نگاه کردم دیگر از زمان بازگشت به خانه گذشته بود. از این می ترسیدم اگر مجدد به خانه بازگردم باید کتک های پدرم را تحمل کنم. پسر جوان از این موقعیت استفاده کرد و اصرار داشت برای مدتی مهمان خانه مجردی او باشم.

من که از این وضعیت خسته شده بودم خیلی زود خام حرف های او شدم و با او به سوی خانه اش رهسپار شدیم که ای کاش پاهایم می شکست و این راه را انتخاب نمی کردم.

پس از حضور در آن خانه متوجه حضور چند نفر دیگر هم شدم که به بهانه ای سریع از آن جا فرار کردم و با هزار سختی و به کمک اهالی محل از دست آن پسر شیطان صفت نجات پیدا کردم اما توسط مأموران کلانتری به اتهام شب گردی دستگیر شدم.

وقتی پدرم برای تحویل من به کلانتری آمد خشم تمام وجودش را گرفته بود و احساس می کردم که سرنوشت سختی در انتظارم است ولی با صحبت های مشاور کلانتری با والدینم روش برخورد آنان به طور کامل تغییر کرد و حالا در کنار خانواده ام در محیطی امن و با آرامش مشغول به تحصیل هستم.»

نظریه کارشناسی:

معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی استان خراسان شمالی در این رابطه ضمن توصیه به والدین، گفت: فشارهای روحی و روانی و خلاء عاطفی علت اصلی فرار از منزل فرزندان به شمار می رود.

سرهنگ حیدر اقبالی مطلق، فرار از منزل را در سنین نوجوانی شایع تر بیان کرد و از خانواده ها خواست که با فرزندان خود در این سنین بیشتر ارتباط برقرار کنند.

این مقام انتظامی فرار از منزل را سرمنشاء ورود به انواع بزه های اجتماعی دانست و خطاب به دختران نوجوان افزود: فرار از منزل نه تنها باعث کاهش مشکلات نمی شود بلکه مشکلات را صد چندان می کند.


ادامه مطلب ...

چه کسی حتما عاقبت به خیر است ؟

مطلبی از دروس اخلاق آیت الله قرهی برای علاقه مندان در پی می آید.

آیت‌الله مولوی قندهاری، آن کنز خفیّ الهی بیان می­ فرمودند: آیت‌الله آسیّد ابوالحسن اصفهانی آن مرجع عظیم‌الشّأن و یّکه‌تاز، آن مرد عظیم‌الشّأنی که از وجود مقدّس مولا، سیّد، صاحب و سالارمان حضرت حجّت‌‌بن‌الحسن‌المهدی(ع)  توقیع شریف دارند،  فرمودند: اگر آن لحظات آخر باطن خودت را دیدی یا یک طوری الآن به تو تضمین دادند و فهمیدی باطنت برتر از ظاهرت است، بدان عاقبت به خیری.

چه کسانی عاقبت به خیر هستند؟ آن‌ها که باطنشان برتر از ظاهرشان است. آن‌ها که لطف خدا و محبّت خدا شامل حالشان بشود و باطن خود را ببینند.

لذا فرمودند: حالا که از من سؤال کردی، بگذار برایت بگویم: عزیز دلم! تا یقین پیدا نکردی، باطنت برتر از ظاهرت است و تا باطنت را به تو نشان ندادند که از ظاهر خودت برتر است، هیچ‌گاه مطمئن نباش که تو عاقبت به خیری. آیت‌الله مولوی قندهاری فرمودند: از آن لحظه به بعد تمام وجودم در لرزه است و می‌ترسم.

چه کسی می‌تواند اعلام کند من عاقبت به خیرم ولو به این که هرشب اهل تهجّد باشد که توفیق شب‌خیزی برای همه نیست؟ مگر همه می‌توانند توفیق داشته باشند که هر شب شب‌خیزی داشته باشند؟ امّا چه کسی می‌تواند اعلام کند با این که شب‌خیز هستم امّا باطنم از ظاهرم برتر است؟

این مرد الهی که با وجود مقدّس مولایمان در ارتباط بودند، می­فرمایند: آشیخ محمّدحسن! حالا که سؤال کردی بدان، تا موقعی که ندانستی باطنت بهتر از ظاهرت است، نه این که ظاهرت خبیث یا باطنت خبیث باشد، خیر. باطن اولیاء که خوب است امّا باید آن‌قدر بالا بروی و اوج بگیری که باطنت برتر از ظاهرت شود. یعنی اگر ظاهرت این است که برای قیام در دل شب توفیق داری، اگر خدا به تو لطف کرده است که مشمول «قُمِ اللَّیْلَ» شوی و تو هم قیام کنی، ولی باید ببینی باطنت چگونه است وإلّا معلوم نیست عاقبت به خیر شوی.

نقل است که آیت‌الله العظمی بروجردی هم گریه می‌کردند. گفتند: آقا! شما چرا گریه می­ کنید؟ شما که این همه بزرگان و مجتهد پرورش دادید؟ – همان‌طور که برای آیت‌الله العظمی آسیّد ابوالحسن هم همین را بیان کردند – فرمودند: تا ندانم که دینم را می‌توانم سالم از این دنیا ببرم، نمی‌توانم بگویم عاقبت به خیرم. خیلی مهم است!

منبع: مهر


ادامه مطلب ...