مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

تصویر دیده نشده از قبرستان بقیع قبل از تخریب

[ad_1]

عکسی دیده نشده از قبرستان بقیع و قبور ائمه قبل از تخریب را مشاهده می کنید.

عکسی دیده نشده از قبرستان بقیع و قبور ائمه قبل از تخریب را مشاهده می کنید.

جوان؛ بقیع یا بقیع‌الغرقد یا جنت‌البقیع گورستانی در مدینه است. عده بسیاری از اهل بیت و صحابه پیامبر اسلام از جمله چهار تن ازامامامان شیعه، امام حسن مجتبی(علیه‌السلام)، امام سجاد(علیه‌السلام)، امام باقر(علیه‌السلام) و امام صادق(علیه‌السلام) است؛ همچنین قبر بیشتر زنان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و نیز عباس عموی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و فاطمه بنت اسد، مادر امام علی(علیه‌السلام) و برخی دیگر از بزرگان در این مکان شریف قرار دارد.

از آنجایی که وهابیان، ساختن گنبد و ضریح و بقعه و ... بر روی قبور را حرام و تخریب آن را واجب‌ می‌دانند طی چند قرن اخیر، تا آنجایی که ‌توانسته‌اند مشاهد و زیارتگاه‌ها را ویران‌ کردند که از جمله آن ها می توان به تخریب قبرستان بقیع اشاره داشت.

به تازگی عکسی قدیمی در فضای مجازی در حال دست به دست شدن است که اولین تصویر گرفته شده از قبرستان بقیع و قبور ائمه قبل از تخریب را نشان می دهد.




[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

سجده بر آرامگاه کوروش هخامنشی عکسحمایت روسیه و سوریه از ادامه نبرد در جبهه حلب آغازگر نقض تعهدات نخواهیم بود شمسایی سایت خبری تیک فضای قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال را به یادآورید که یأس عمومی همه جا را فراگرفته امارت اسلامی افغانستانمورخ ۲۰۱۳۱۱۶م بعضی از رسانه های خبری اخباری را به نشر سپردند که گویا نماینده گان بافران بافراناز بافران می نویسیم و نوشتن از دیارمان تنها دلخوشیمان است برای فرار از روزمرگی های زنانه زنان و حضرت فاطمهعملکرد سیاسی حضرت زهرا علیهاالسلام در دفاع از حریم ولایت، پس از دوران رحلت پیامبر آذر طب اسلامی وسنتی عقیلی خراسانیقبل از هر چیز بدانیم که وضو داشتن هنگام پخت غذا و خوردن غذا و ذکر نام سجده بر آرامگاه کوروش هخامنشی عکس برخی بازدیدکنندگان مقبره کوروش هخامنشی در پاسارگارد استان فارس، طی یک بدعت عجیب در هنگام سایت خبری تیک فضای قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال را به یادآورید که یأس عمومی همه جا را فراگرفته بود بافران بافران بافران اِخ دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان نائین که در هزارگزی جنوب خاور نایین متصل به امارت اسلامی افغانستان مورخ ۲۰۱۳۱۱۶م بعضی از رسانه های خبری اخباری را به نشر سپردند که گویا نماینده گان امارت زنانه زنان و حضرت فاطمه عملکرد سیاسی حضرت زهرا علیهاالسلام در دفاع از حریم ولایت، پس از دوران رحلت پیامبر اکرم صلی آذر طب اسلامی وسنتی عقیلی خراسانی قبل از هر چیز بدانیم که وضو داشتن هنگام پخت غذا و خوردن غذا و ذکر نام خدا و


ادامه مطلب ...

«آزار جنسی کودکان» واقعیتی سیاه که باید دیده شود

جام جم سرا: پسران نوجوانی هم بودند که با رؤیای فوتبالیست شدن، چند میلیون تومان به یک دلال داده بودند ولی به جای شهرت فقط آزار جنسی دیدند. این‌ها نمونه‌ای از خبرهایی است که از آزار جنسی کودکان منتشر می‌شود. مواردی که منتشر نمی‌شوند و هیچ کس خبردار نمی‌شود بحث دیگری است.

آزار جنسی کودکان، آمار دقیق ندارد. صحبت کردن از تجاوز نوعی تابوست و قربانیان آن کمتر زبان به اعتراف باز می‌کنند؛ بیشتر این آزار‌ها زیرپوست جامعه اتفاق می‌افتند. آخرین گزارش‌ها می‌گویند ۵۰ درصد دختران تجربه آزار جنسی دارند. به طور مشخص ۳۲درصد دختران دوره راهنمایی و دبیرستان این تجربه را پشت سر گذاشته‌اند. هر چند دقت مفهومی و کمی این آمار مورد پرسش است اما در مورد پسران هیچ‌گاه همین آمار مبهم هم وجود نداشته است و همیشه با گمان و حدس گفته شده است که تعداد پسرانی که مورد آزار جنسی قرار گرفته‌اند، بیشتر از دختران است.

آمارهای جهانی می‌گویند قربانیان سوءاستفاده‌های جنسی بیشتر دخترند اما یک روانپزشک کودکان می‌گوید در ایران پسر‌ها بیشتر از دختر‌ها مورد آزار جنسی قرار می‌گیرند. چرا که خانواده‌های ایرانی محدودیت‌ها و مراقبت بیشتری برای دختران قائلند تا پسرانشان. پسر‌ها آزادی بیشتری در رفت و آمد‌هایشان دارند و نظارت کمتری رویشان اعمال می‌شود. پس پسر‌ها خیلی راحت‌تر در دسترس مردان غریبه قرار می‌گیرند.

چه بخواهیم و چه نخواهیم امثال بیجه‌ها در کشور هستند. اما پیش از تبدیل شدن به متجاوز لایق اعدام، می‌توانند شناسایی و درمان شوند. کار‌شناسان در این زمینه الگوهایی را معرفی می‌کنند. یکی از آن‌ها کشور آلمان است که در مهد کودک‌ها و مدارس شروع می‌کند و راه‌های مقابله با خشونت جنسی را به روش‌های خاص آموزشی ـ تربیتی یاد می‌دهد

برای مثال خانواده‌ای ممکن است بپذیرد که پسرشان شب را در خانه یک دوست سپری کند یا با دوستانش به سفر برود، اما دختران کمتر چنین اجازه‌ای دارند. البته در سال‌های اخیر این نگاه کمی تغییر کرده و نگرانی‌های والدین در مورد امنیت پسر‌ها هم بیشتر شده است.

متأسفانه این پدیده در مورد کودکان عقب‌مانده زیاد رخ می‌دهد. مثل سرگذشت دختر معلول ذهنی در استان خراسان رضوی که راننده سرویس بار‌ها او را آزار داده بود ولی خانواده‌ وقتی خبردار شد که دخترشان را باردار دیدند.

کار‌شناسان می‌گویند این خانواده‌ها هستند که باید اطلاعات کافی داشته باشند و از فرزندانشان حمایت کنند. این کار نیازمند حوصله است تا کودکان نشانه‌های خطر را شناسایی کنند.

شیوا دولت‌آبادی، روان‌شناس کودکان در این‌باره گفته است: «خطر هرجا ممکن است در کمین باشد اگر به‌موقع آموزش داده شود و کودکان از نقاط حساس بدن آگاه شوند، خطرپذیری کمتر می‌شود.»

باوری وجود دارد که کودکان بهتر است مسائل جنسی را یاد نگیرند، چرا که این‌طور بیشتر در امان هستند. اما لیلا ارشد، عضو انجمن حمایت از حقوق کودکان این باور را اشتباه می‌داند. به عقیده این روان‌شناس اگر کودکان نسبت به محیط آگاه شوند، در مواقع لازم عکس‌العمل خوبی نشان می‌دهند و از خودشان مراقبت می‌کنند.

مشکل دیگر این است که وقتی کودکی مورد آزار قرار گرفت، خانواده‌ها موضوع را فاش نمی‌کنند. آن‌ها از آینده بچه می‌ترسند و به پنهان‌کاری روی می‌آورند.

فیلم «هیس، دختر‌ها فریاد نمی‌زنند» برای اولین بار با موضوع آزار جنسی کودکان ساخته شد، تلاشی بود برای هشیار کردن والدین‌ و مقابله با پنهان‌کاری خانواده‌ها. چرا که اگر والدین در مورد آزار و تعارض جنسی کودک حرفی نزنند و موضوع را نادیده بگیرند، کودک فکر می‌کند گناهی انجام داده. در این صورت مشکلات او بیشتر خواهد شد. اما آموزش به کودکان و خانواده‌ها یا تغییر نگاه به قربانیان کودک آزاری تنها بخشی از ماجراست. بخش دیگر وجود بیماران جنسی یا‌‌ همان «پدوفیلی» است. افرادی که هنوز تبدیل به مجرم یا متجاوز نشده‌اند و شاید بتوان با روش‌های درست نجاتشان داد. طوری که نه به خود آسیب برسانند و نه کودکان را آزار دهند.

با توجه به اینکه سیاست انکار دیگر پاسخگو نیست، شاید زمان آن رسیده که تابوهای نادرست اجتماعی شکسته شوند و کار‌شناسان، روانپزشکان و مسئولان برای نجات بیماران جنسی و کودکان آزار دیده یا در معرض آزار گامی اساسی بردارند

یکی از جنجال‌ترین موارد سوءاستفاده جنسی، چند سال پیش در یکی از شهر‌های کوچک استان تهران اتفاق افتاد. فردی به نام بیجه چندین پسر بچه را دزدیده بود و پس از تجاوز جنسی آنان را کشته بود. در بررسی‌های روان‌شناسانه معلوم شد که او فقط به دلیل اینکه در کودکی به وی تجاوز کرده بودند مرتکب این عمل شده بود. بیجه فکر می‌کرد کسی که به او تجاوز کرده را باید کشت، پس خودش آدمی شد که باید این نمایشنامه ناتمام را تمام می‌کرد.

چه بخواهیم و چه نخواهیم امثال بیجه‌ها در کشور هستند. اما پیش از تبدیل شدن به متجاوز لایق اعدام، می‌توانند شناسایی و درمان شوند. کار‌شناسان در این زمینه الگوهایی را معرفی می‌کنند. یکی از آن‌ها کشور آلمان است که در مهد کودک‌ها و مدارس شروع می‌کند و راه‌های مقابله با خشونت جنسی را به روش‌های خاص آموزشی ـ تربیتی یاد می‌دهد. از طرفی طرحی اجرا می‌کنند با عنوان «مجرم نشویم» که بر اساس تجربه‌ها، شناخت‌ها و روش‌های موفق روان‌درمانی یک گروه روان‌شناس و روانکاو تنظیم شده است. در چارچوب این برنامه به پدوفیل‌ها آموزش داده می‌شود، چگونه گرایشهای خود را تحت کنترل در آورند یا با دارو درمان کنند.

با توجه به اینکه سیاست انکار دیگر پاسخگو نیست، شاید زمان آن رسیده که تابوهای نادرست اجتماعی شکسته شوند و کار‌شناسان، روانپزشکان و مسئولان برای نجات بیماران جنسی و کودکان آزار دیده یا در معرض آزار گامی اساسی بردارند.(فرارو)


*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر می‌شود.


ادامه مطلب ...

مصاحبه با یک کهنه‌سرباز : سربازان جنگ، دیده نشدند

جام جم سرا: سال پنجم جنگ 18ساله شد. دوسال سربازی‌اش را جنگید، بیسیم‌چی شاخص جنگ شد، می‌گوید: «قشنگ‌ترین لحظه بیسیم‌چی زمانی بود که گلوله آماده می‌شد.» بعد از پایان خدمت برگشت، شروع کرد به نوشتن، نوشتن از جنگ، نوشتن از عملیات‌ها، از فرماندهان، از سربازها... . می‌گوید: «جنگ شاهنامه‌ای است که هزاران رستم دارد... .»

شما چه سالی جنگ رفتید؟
سال 64 بود.

چند سال داشتید؟
18 سالم بود. 18سال، فکر می‌کنم از نظر سنی برای جوان سن کمی باشد، منتها انقلاب شده بود یکسری مسایل سیاسی در کشور ما اتفاق افتاده بود و جوانان آن موقع یک پختگی خاصی داشتند. یک مقدار از سنمان بزرگ‌تر شده بودیم.

چه نیرویی؟
من نیروی زمینی ارتش خدمت کردم بعد هم به اصفهان رفتم، شهرضا، گروه21 توپخانه، چندماهی آنجا بودم و بعد عازم جبهه جنوب شدم.

در کدام عملیات شرکت داشتید؟ مهم‌ترین عملیات چه بود؟
عملیات مختلفی بود که شاخص‌ترین آنها عملیات والفجر8 بود. من مهم‌ترین عملیاتی که در آن شرکت کردم و خیلی هم به آن علاقه‌مندم عملیات والفجر8 است که فاو سقوط کرد و ایرانی‌ها بندر فاو را گرفتند که پیروزی مهمی برای کل مردم در طول سال‌های دفاع مقدس بود.

دوران سربازی چگونه است؟
من خودم اعتقاد دارم دوران سربازی مثل دانشگاه است. واقعا یک دانشگاه مجانی است. شما هیچ تاریخی را در کشور ما سراغ نداری که مردها در یک جمعی بنشینند و این جمله را استفاده نکنند؛ «یادش بخیر سربازی که بودیم...» حالا دوران جنگ و دفاع مقدس به مراتب خیلی بهتر است چون بالاخره یک اتفاق تاریخی بود... سربازی یک‌چیز متفاوتی که داشت شیطنت‌هایش بود.

موقعی که شما می‌خواستید عازم بشوید خودتان و خانواده‌تان چه حسی داشتید؟
یک حسی آن زمان بود که من فکر می‌کنم دیگر در کشورمان اتفاق نمی‌افتد. الان خیلی سخته از بچه‌ها جداشدن، حتی خود بچه‌ها هم شاید به سختی جدا بشوند ولی واقعا آن موقع این‌طور نبود. من با اینکه برادرم جبهه بود بعد از خدمت هم جبهه بود، با اینکه من رفته بودم سربازی و مثل ما هم زیاد بودند. من همیشه نسبت به اینکه داشتم می‌رفتم سربازی حس خیلی خوبی داشتم با اینکه برادرم هم جبهه بود ولی بعد از اینکه ما بعد از دوره آموزشی وارد گروه21 توپخانه شهرضا شدیم، یادم هست تمام بچه‌های سرباز با اصرار می‌خواستند که جبهه بروند. کسی حاضر نبود در پادگان‌ها بماند و این را برای خودمان یک وظیفه می‌دانستیم شاید هم خواست خدا بود که در این اتفاق تاریخی بزرگ که در کشورمان داشت رخ می‌داد، ما هم سهمی داشته باشیم.

خانواده همین برخورد را داشتند؟
خانواده هم دقیقا همین عکس‌العمل را داشتند. شاید این قابل چاپ نباشد ولی من می‌گویم من نامه‌هایم را نگه داشته‌ام. یادم هست برای اینکه خانواده‌ام نگران نباشند در نامه‌ای برایشان نوشتم که من اینجا در آشپزخانه کار می‌کنم. بعدها که آمدم این نامه‌ها را مرتب کنم، دیدم روی نامه‌ای که نوشته بودم؛ من در آشپزخانه هستم، برادر کوچکم خط زده، چرا؟ چون خجالت می‌کشیدند حتی بگویند برادرمان در جبهه در آشپزخانه کار می‌کند. تمام خانواده‌ها با غرور و افتخار می‌گفتند بچه‌مان دارد به جبهه می‌رود. تمام دوران بی‌شیله پیله کشور ما، دوران دفاع مقدس است. تمام اقشار مردم با توان مقدسی کار کردند. هر کسی هر چیزی داشت واقعا نثار می‌کرد برای جبهه و جنگ و بچه‌های رزمنده به ویژه پدر و مادرها. ما خودمان سه برادر بودیم که هر سه جبهه بودیم، بعد من رفتم و بعد برادر کوچک‌ترمان. بعد از آن هم ما هنوز درگیریم. یعنی درست است جنگ تمام شده و دیگر خاکریز و صدای توپ و تانک و... نیست ولی ما بعد از دفاع مقدس هنوز درگیر جنگیم. بنده از سال70 تقریبا دارم درباره جنگ می‌نویسم، امسال که سال93 هست 23سال می‌شود.

بودند کسانی که نخواهند به سربازی بروند یا کسانی که از هم‌خدمتی‌های شما بودند از جنگ ترس داشته باشند و نخواهند بروند؟
شما آقای هیوا مسیح را می‌شناسید؟ ایشان نکته جالبی درباره نویسندگی گفته بودند. می‌خواهم بعد از این جواب شما را بدهم. ایشان گفته‌اند: «یک نویسنده کی موقع چاپ کتابش است؟» بعد جواب داده‌اند «شبی تابه‌حال در باغ انار خوابیدی؟ انارهایی که می‌رسد، می‌ترکد. شما اگر در آن باغ باشی از صدای ترکیدن انار وحشت می‌کنی. آن وقت موقع چاپ کتاب است.» انار مگر چقدر است. ولی از جمع انارهایی که دارند می‌ترکند وحشت می‌کنی. می‌خواهم این را به شما بگویم پیوست حرف ایشان؛ واقعا اگر کسی در دوران دفاع مقدس بود از این همه ایثار و از خودگذشتگی وحشت می‌کرد. لذت می‌برد از این همه عشق بین نیروها، بین مردم، حالا شاید کسانی هم بودند که می‌گفتند خب چرا باید برویم. ولی خب درصدش خیلی پایین بود، خیلی.

از خستگی، گرفتیم چند ساعتی خوابیدیم بعد اینکه بیدار شدیم دیدیم قبرستان، ده است که خیلی هم گلوله خورده خب بالاخره به آدم احساس وحشت دست می‌دهد. من در چاله خوابیده بودم بعد از بیدارشدن متوجه شدم جایی که خوابیده بودم قبر بود

همان‌ها هم وقتی وارد جنگ و دفاع مقدس می‌شدند به این باور می‌رسیدند که این تاریخ خیلی بزرگ است. فضایی که غالب بود خیلی بیشتر بود. شاید افرادی بودند که می‌گفتند ما نمی‌گذاریم که بچه‌مان برود. حتی کسی بود که دوران سربازی‌اش بود ولی نرفت. ولی اینها خیلی انگشت‌شمار بودند. عرض کردم که خانواده من «در آشپزخانه کارکردن» را در نامه‌ام خط زده بودند. چه برسد به اینکه من بگویم نمی‌خواهم بروم. شما هر خانواده‌ای را که می‌دیدی کسی را در جبهه داشت. فضای کشور فضایی بسیار معنوی بود. اصلا در تاریخ کشور ما مشابه ندارد.

فضای جنگ فارغ از فداکاری‌ها و شجاعت‌های رزمندگان، دشواری‌ها و سختی‌هایی داشت. بالاخره جنگ، جنگ است. هیچ کسی از جنگ خوشش نمی‌آید. با توجه به اینکه شما در حوزه ادبیات دفاع مقدس کار کرده‌اید فضای واقعی جنگ را چگونه می‌دانید؟
سربازها وقتی جلو فرمانده‌هایشان رژه خیلی‌خوبی می‌روند اگر فرمانده پشت بلندگو به اینها بگوید سربازها خوب، اینها نمی‌دانند چه باید بگویند. همه می‌مانند. ازشان تقدیر می‌کند ولی همه آنها می‌مانند که چه بگویند. ولی اگر فرمانده بگوید گروهان خیلی خوب، اینها همه می‌دانند چه بگویند می‌گویند الله‌اکبر یا... - چیزی که اعتقاد شخصی من است -در ادبیات دفاع مقدس و کارهای تصویری که انجام می‌دهیم کار خوب بوده و کار خیلی خوب انجام نداده‌ایم. به خاطر همین این فضایی که شما می‌گویید را نمی‌توانیم به تصویر بکشیم. نمی‌توانیم یک کتاب خیلی عالی بدهیم و این کتاب یک دفعه در اولین چاپش در کشور ما یک‌میلیون‌نسخه از آن به‌فروش برود و این هم خب عقبه‌هایی دارد. چون احساس می‌کنم در این کارها در درجه اول باید تبلیغات خیلی خوبی باشد و دولت از فضای فرهنگی خیلی خوب حمایت کند. اگر در فضای تصویری فیلمی ساخته شود، مثلا استاد حاتمی‌کیا همین چندوقت پیش «چ» را ساخت، باز دید خودشان را نمایش داد. من اعتقادم این است با اینکه خدمت ایشان ارادت دارم و استاد بنده هم هستند ایشان در بحث فیلمسازی زحمت زیادی کشیدند ولی باز دید خودشان را ساخت.

تصویر خودتان از جنگ چیست؟ شما چه صحنه‌هایی را می‌دیدید از آن تصاویری که به‌خاطر دارید. از آن واقعیت‌های تلخ که برایتان اتفاق افتاده بود. جایی شما به تردید افتادید یا بترسید.
اگر بخواهیم از جنبه نظامی به جنگ نگاه کنیم، جنگ ما یک‌خوبی دارد و یک‌اشکال؛ دلیلش این است که ما یک نیرو در جنگ نداشتیم، خیلی از جنگ‌های دنیا مشخص است نیرو کیست؟ ارتش است. خیلی مشخص است نیروهای پارتیزان است ولی در جنگ ما این‌طور نبود. ارتش بود، سپاه بود، بسیج بود، نیروهای مردمی بودند، نیروهای گمنام بودند؛ تازه ما زیرمجموعه نیروها هم داشتیم. کسانی بودند که کارهای بزرگی انجام دادند که همین الان هم به سراغشان بروید، حرف هم نمی‌زنند. به همین دلیل که ما واقعا یک نیرو در جنگ نداشتیم پرداختن به هشت‌سال دفاع مقدس اینطور سخت می‌شود. به دلیل اینکه هر کسی که آنجا بود یک نگرشی داشت. شما بحث سربازها را اگر مطرح می‌کنید سربازها علاوه بر عقیده‌ای که داشتند علاوه بر اعتقادی که به دین و کشورشان داشتند و واقعا مثل یک بسیجی و بسیجی‌وار جلو می‌رفتند، منتها دوران سربازی دوران شیطنت هم است و بین بچه‌ها مرسوم بود. من یادم است چندساعت بعد از گذشتن از عملیات والفجر8 یک‌سری سرباز آمده بودند و ما یکی از سربازهای قدیمی را که یک مقدار سنش بالاتر هم بود به‌جای فرمانده ارتش جا زده بودیم و او را به این سربازها معرفی می‌کردیم و این شیطنت‌های دوران سربازی را انجام می‌دادیم. ولی شاید در نیروهای دیگر این اتفاق نمی‌افتاد. ولی اگر بخواهید از دید من در نظر بگیرید اینکه آن فضای معنوی و آن فضایی که ما تردید داشته باشیم به اینکه یک موقع بخواهیم بترسیم، نه واقعا اصلا بحث ترس هیچ‌وقت نبود. چنین فضایی من ندیدم.

تلخ‌ترین صحنه‌ای که از همرزمانتان در جنگ یادتان هست.
یک دوست عزیزی داشتم، زمانی که در جزیره مجنون بودیم آنها برای آوردن یک قطعه مخابراتی رفته بودند و گلوله‌ای که عراقی‌ها زده بودند دقیقا خورده بود بغل ماشین و اینها شهید شده بودند. این اتفاقی که برایتان می‌گویم شاید در مجموع هفت‌،هشت‌دقیقه بیشتر طول نکشید. وقتی ما به بالاسر آنها رسیدیم ماشین که به‌کلی از بین رفته بود. خود اینها هم از بین رفته بودند. قطعات تکه‌تکه‌شده ماشین آنقدر داغ بود که چندساعتی صبر کردیم تا ماشین خنک شد و بعد این بچه‌ها را در پتو گذاشتند. خب از این صحنه‌ها زیاد بود ولی برای خودم چون او دوست صمیمی من بود، خیلی تلخ بود و این اتفاق هم خیلی سریع یعنی برق‌آسا افتاد. او از ما خداحافظی کرد چنددقیقه‌ای طول نکشید که گفتند ماشین را گلوله زده. فضای خاصی بود، همه به هم نگاه و گریه می‌کردند. کسی هم نمی‌توانست کاری انجام دهد. فردا ما دوباره می‌رفتیم کنار آن ماشین گریه می‌کردیم قطعاتی از آن را برمی‌داشتیم. با چه سختی‌ای رفتیم ماشین را آوردیم گذاشتیم در همان جایی که خودمان بودیم و چیزهایی مرقدمانند اطرافش درست کردیم چیزهایی احساسی که خب برایمان سخت بود. اما فضای طنزگونه در جنگ خیلی بیشتر بود. من یادم است که برادرم به‌عنوان یک بسیجی به جزیره فاو آمده بود و من قرار بود بروم ایشان را ببینم باران‌های جنوب هم باران است، آنجا خشک است اما دوساعت بعد باران می‌آید و طوری که قایق آنجا می‌رود. باران که نه هر قطره‌اش یک سطل آب بود. من با این بچه‌های بسیج برمی‌گشتم، جلو آتشبار که رسیدیم آنها به اهواز می‌رفتند من در مسیر با اینها بودم به راننده گفتم مرا اینجا پیاده کنید بنده‌خدا یک مقدار به راست جاده متمایل شد که زمین خیس بود مینی‌بوسی که همراه بسیجی‌ها بود کلا تا سقف داخل گِل رفت.

چندبار خطر از بیخ گوشتان رد شد؟
ما چون توپخانه بودیم و توپ‌های 130میلیمتری بود خب من فکر می‌کنم فضای ما مقداری با خطوط دیگر فرق می‌کرد مثلا با بچه‌هایی که جلو بودند. ولی از نظر خطر من فکر می‌کنم با خط‌مقدم خیلی فرق نداشت. به دلیل اینکه گلوله بود دیگر، شما شاید صدای صوت گلوله را می‌شنیدید که دارد می‌آید ولی خب چه عکس‌العملی باید نشان بدهی اینکه خودت را به سنگر انفرادی برسانی بخوابی روی زمین حالا آن گلوله صاف بخورد به همان سنگر انفرادی یا بغل شما یا شما جایی که پنهان شدی و... اما واقعا نسبت به آن بی‌اعتنا بودیم. اینکه بخواهیم بترسیم، اینطور نبودیم نه. یک چیز دیگری که در جبهه داشت برای من و دوستانم اتفاق می‌افتاد این بود که وقتی به مرخصی می‌آمدیم واقعا دلمان برای برگشتن تنگ می‌شد.

از بیسیم‌چی‌بودنتان بگویید. خبرهایی که می‌شنیدید یا خبرهایی که می‌دادید... .
کار بیسیم‌چی یک‌چیز جالبی بود. مخابرات به‌طور کلی در هر نیرویی اولین نیرویی است که مستقر می‌شود و آخرین نیرویی است که برمی‌گردد. گاهی می‌گویند مخابرات خیلی راحت بود ولی سیستم مخابراتی در ارتش و کل نیروهای رزمنده یک سیستم عجیب‌وغریب بود. خود حضرت امام در دیدار با شهید خوشرو، فرمانده گروه401 مخابرات و دوستانی که به قم رفته بودند گفته بود: سلسله‌اعصاب ارتش و نیروهای مسلح مخابرات است و دقیقا همینطور است و خیلی حایزاهمیت است. وقتی همه رزمنده‌ها کارشان تمام می‌شد تازه کار ما شروع می‌شد. چون ما باید می‌رفتیم سیم‌هایی که قطع شده بود را گره می‌زدیم و به این راحتی نبود. سیم‌ها شش‌تا رشته بود که سه‌تا رشته مسی بود که شما به‌راحتی گره می‌زدی. سه‌تا رشته فولادی بود که این فولادی‌ها را نمی‌شد به‌راحتی گره زد. یک گره خاصی داشت باید حتما آن گره را می‌زدی تا ارتباط برقرار شود. خب فولاد بود دیگر. با آن عجله‌ای که بعد از عملیات داشتیم. با دستمان سیم‌ها می‌گرفتیم و جلو می‌رفتیم وقتی آن سیم داخل دست می‌رفت یعنی آن سیم پاره است. حالا قسمت مسی خیلی مهم نبود ولی قسمت فولادی واقعا دردناک بود. ولی چیز جالبی که یادم است، ما وقتی با بیسیم صحبت می‌کردیم خب کد داشت دیگر، مثلا به گلوله می‌گفتیم نخود- لوبیا و خیلی چیزهای دیگر را استفاده می‌کردیم. بعضی‌وقت‌ها که عملیات بود و دنبال این کدها می‌گشتیم و مثلا می‌خواستیم بگوییم شلیک کن یا فلان کار، بچه‌هایی که آن‌طرف خط بودند متوجه می‌شدند، بچه‌ها زبان زرگری را بلد بودند. فوری از این چیزها استفاده می‌کردیم. قشنگ‌ترین لحظه بیسیم‌چی زمانی بود که گلوله آماده می‌شد. ما به دیده‌بان‌ها اطلاع می‌دادیم که گلوله آماده است و آنها به ما اعلام آمادگی می‌کردند. یا مثلا سرباز‌ها وقتی می‌گفتند «الله‌اکبر» یعنی آمادگی کامل بود و ما هم در جواب می‌گفتیم «جانم فدای رهبر.» اینها لحظه‌های خیلی قشنگی بود و یک احساس شور خیلی قشنگی داشت. ولی خب بیسیم بود دیگر، گاهی فرکانس می‌افتاد روی فرکانس عراقی‌ها یا مثلا نیروهای دیگر بسیج و سپاه. همدیگر را اذیت می‌کردیم آنها می‌گفتند آقا از فرکانس ما خارج شوید ما داریم فلان کار را انجام می‌دهیم. ولی در مجموع خود بیسیم‌چی‌بودن یک حس خاصی داشت. بیسیم روی دوش آدم بود و من هم خیلی علاقه‌مند بودم. دنبال فرمانده می‌دویدم، دوست داشتم.

تمام دوران جنگ شما بیسیم‌چی بودید؟
یعنی به‌طورکلی بیسیم‌چی باشم؟ نه. طبیعتا سرباز وقتی وارد یک‌جایی می‌شد تا آموزش‌های لازم را می‌دید و تا قابلیت‌های خودش را نشان می‌داد طول می‌کشید تا فرماندهان به او اعتماد کنند.

چند مدت بیسیم‌چی بودید؟
تقریبا فکر می‌کنم ما از زمانی که وارد جبهه شدیم من به دلیل علاقه‌ای که به مخابرات و این بحث‌هایی که در محدوده بیسیم‌چی بود، داشتم، همیشه دنبال این بودم که این قضیه را به سمت خودم بیاورم. مثلا سعی می‌کردم این قابلیت را نشان دهم که فرمانده‌مان این اعتقاد را پیدا کند که بیسیم‌چی باشم و آخر هم این اتفاق افتاد. من بیسیم‌چی شدم و هم در مخابرات آتش‌بار بودم و هم وقتی عملیات می‌شد آنقدر به فرمانده می‌چسبیدم که حالا او بخواهد یک دستوری بدهد. گاهی فرمانده به من می‌گفت تو چقدر به من نزدیک می‌شوی یک‌خرده دورتر باش. (خنده). این کار را خیلی دوست داشتم.

در عملیات والفجر8 هم بیسیم‌چی بودید؟
بله... در عملیات والفجر8، ما جایی مستقر شده بودیم که دقیقا همان شب آن موضعی که ما بودیم را زدند؛ قبل از شروع عملیات که هیچ‌وقت این یادم نمی‌رود که اینقدر صدای گلوله و آتش و اینها زیاد بود. نزدیک بهمن‌شیر بودیم، موج انفجار و صدای نور شلیک گلوله‌ها زیاد بود. آن شب یادم است که با فرمانده‌مان بودیم و من و فرمانده و یک راننده. جای خواب نبود. آنجا یک دهی بود به نام «قفاد»، وقتی از خستگی، گرفتیم چند ساعتی خوابیدیم بعد اینکه بیدار شدیم دیدیم قبرستان، ده است که خیلی هم گلوله خورده خب بالاخره به آدم احساس وحشت دست می‌دهد. من در چاله خوابیده بودم بعد از بیدارشدن متوجه شدم جایی که خوابیده بودم قبر بود.

برای شروع عملیات و بعد از پایانش شما با چه کسی صحبت می‌کردید؟
ما در عملیات‌ها اصولا کارمان به صورتی بود که وقتی عملیات می‌شد به ما اعلام می‌کردند. بچه‌ها پراکنده بودند و در سطح آتش‌بار هر کسی در گوشه‌ای نشسته بود، یا کار روزمره انجام می‌داد یا توپ تعمیر می‌کرد یا نامه می‌نوشت. بلندگو هم که نبود وقتی چیزی می‌شد ما بدوبدو بیرون می‌آمدیم، فریاد می‌زدیم ماموریت، ماموریت... که بچه‌ها مثل آتش‌نشان‌ها سریع لباسشان را می‌پوشیدند ماسک‌های ضدگازشان را برمی‌داشتند و همه‌چیز را برمی‌داشتند و پای توپ می‌رفتند. من به‌عنوان بیسیم‌چی که بودم، با فرمانده آتش‌باری که آنجا بود در سطح آتش‌بار می‌چرخیدیم که حین ماموریت به توپ‌ها و سرباز‌ها سر می‌زد که ببیند چه‌کار می‌کنند. وقتی هم ماموریت تمام می‌شد از طریق بیسیم و تلفن‌های هندلی و قورباغه‌ای که می‌گفتند ما اطلاع می‌دادیم...

عملیات والفجر8 چقدر طول کشید؟
فکر کنم چند روزی بود. دقیقا اواخر سال 65 بود.

لحظه موفق‌شدن عملیات چطور بود؟ پشت بیسیم چه گفتید؟
خیلی قشنگ بود وقتی ما شنیدیم بندر فاو سقوط کرده. شادی‌هایمان هم عجیب و غریب بود؛ مثلا هورا می‌کشیدیم. صلوات می‌فرستادیم. مثلا در یک جایی 10نفر ایستاده‌اند از آن 10نفر، یکی تکبیر می‌گوید، یکی هورا می‌کشد.

قاعدتا شما اولین کسی بودید که خبردار می‌شدید.
طبعا بله، در آن قسمتی که بودیم ما سریع می‌فهمیدیم که مثلا عملیات پیروز شده، ولی خب نه، آن ریز پیروزی عملیات را بعدها ما هم از طریق اخبار و اینجور مسایلی که در جبهه پخش می‌شد متوجه می‌شدیم. حالا فرمانده‌ها خیلی سریع‌تر متوجه می‌شدند که چه اتفاقی افتاده است.

شده بود اشتباه هم بکنید؟
بله، اشتباه هم رخ می‌داد دیگر. ولی اشتباهات اینقدر بزرگ نبود. من یک‌بار یادم است قرار بود از گرمدشت آبادان به سمت جزیره مجنون برویم و ما خودمان گرا را انتخاب کردیم. من شدم «ببر یک» و کسی که آن طرف دستگاه بود شد «ببر دو.» ما با فرماندهی در آمبولانس بودیم؛ اول دسته، بعد از ما توپ‌ها بود یک‌جیپ نظامی آخر دسته با یک‌فرمانده رده‌پایین‌تر. من تا حدودی از او می‌پرسیدم که موقعیت چنده وقتی می‌گفت پنج-پنج، یعنی همه چیز خوب است. یک جایی از من سوال کرد پنج - پنج، صدایش را نشنیدم. فرمانده‌مان هم که بسیار آدم نظامی خاصی بود و خیلی عجیب بود، یک لحظه به من گفت: «چی شد؟» من ترسیدم جواب بدهم گفتم قربان گفتند پنج – پنج. چون سرباز قدیمی هم بودم از من انتظار نداشت که چنین اشتباهی بکنم. گفت: «بزنید کنار.» زدیم کنار. پایین آمدیم، گفت: «اینجوری «پنج - پنج» است؟ پس کو توپخانه؟» هیچ‌کس نبود؛ یعنی در حقیقت توپخانه را گم کرده بودیم. که بعد من همانجا از ماشین پیاده شدم، آنها رفتند به همان مقری که آنجا قرار بود به ما بدهند من همانجا ایستادم و با فرکانس بیسیم پیام می‌فرستادم. آنها را پیدا کردم و گفتم من فلان جا ایستادم، چون تاریکی مطلق بود. ایستادم که دوستان برسند وارد مقر شوند و آخرین ماشینی که وارد شد و آنها داخل رفتند و من با آخرین ماشین رفتم.

تنبیه هم می‌شدید؟
صددرصد...

شما در دوران جنگ ازدواج کردید؟
نه. من سال 72 ازدواج کردم.

آن موقع عاشق نشده بودید؟
اتفاقا یکی از اتفاقاتی که در جنگ می‌افتاد چنین چیزهایی بود. بعضی‌ها متاهل بودند بعضی‌ها نامزد داشتند. شما باید در یک فضایی هم قرار بگیری تا متوجه شوید که اصلا این فضا چیست. داستانی نوشتم که این ماجرای عشق یک دختر شادگانی بود. در هفت کلمه این را نوشتم. در حقیقت انتظار آن دختر بود برای دیدن آن سربازی که عاشقش بود. چرا موضوعات عشقی هم خیلی زیاد بود.

شما چطور؟
خود من خیلی اجازه نمی‌دادم این مسایل به ذهنم بیاید و زیاد برایم مهم نبود. من بیشتر دنبال نوشتن بودم. فکر می‌کنم یکی از افرادی باشم که تمام طول خدمت خود را نوشتم. شاید یکی از معدود افرادی باشم که جلو تمام تابلوهایی که در جبهه بود، عکس انداختم. آبادان، اهواز، جزیره مجنون، مقر شهدای والفجر8 و... یادم است سربازی داشتیم که نامزدش به اهواز آمده بود. حالا چطور متوجه شده بود، نمی‌دانم. قشنگ یادم است خدا رحمتش کند «شهید میمندی» بود. وقتی متوجه شده بود نامزدش به اهواز آمده حتی فرمانده‌مان تیر هوایی هم زد که نرو، ولی رفت. گفت نه من باید بروم نامزدم را ببینم و فرمانده هم البته جلوگیری نکرد و اجازه داد برود و رفت دو، سه‌روز هم اهواز بود و بعد برگشت. بعدها نزدیک آبادانی که گفتم خدمتتان، گلوله زدند ترکش خورد و شهید شد.

سربازان جنگ ویتنام در کشورشان بازوبند مخصوصی دارند. یک سرباز این جنگ در خیابان که راه می‌رود مردم خیلی به او احترام می‌گذارند. در فرانسه یک جایگاه خاصی دارند، در مراکز عمومی حمل و نقل ولی ما الان مثلا می‌رویم جلوی یک‌مرکز نظامی می‌گوییم من سرباز جنگ هستم، یا مثلا ما بچه‌ها وارد بنیاد شهید می‌شویم، یک‌خواسته خیلی کوچک داریم، هیچ اتفاقی برایمان نمی‌افتد

بعد از آن از نامزدش خبری نشد؟
نه دیگر، چون ما بعدها دیگر ارتباط نداشتیم... . من از کتاب فرماندهان جنگ، شهیدهمت را خوانده‌ام. ایشان با همسرش در طول جنگ آشنا شده، مطلب خیلی جالبی که من از شهیدهمت خوانده‌ام این است که همسرش از او خواسته بود حلقه را از دستش خارج کند، حاج‌همت به همسرش گفته بود من می‌خواهم این همیشه در دستم باشد که سایه تو را بالای سرم احساس کنم. از این اتفاقات ما خیلی در جنگ داریم.

فکر می‌کنید سربازان جنگ چقدر دیده شده‌اند؟
اصولا حکومت مثل یک پدر برای مردم می‌ماند. فرقی نمی‌کند دولت هم همین‌طور. حالا شما می‌بینید در خانواده‌ای مثلا چهار تا پسر هستند اگر پدر بیاید به اینها بگوید بارک‌الله، به یکی بگوید آفرین، به دیگری یک تشویقی دیگر بدهد اما یکی از آن پسرها را نبیند، آن بچه پیش خودش فکر می‌کند که چرا... ما هم خودمان را فرزند حکومت می‌دانیم. فرزند دولت و نظام می‌دانیم. دوست داریم به عنوان کسانی که جنگیدیم و به عنوان کسانی که در کنار فرماندهانمان بودیم، در طول دفاع مقدس، پدر، ما را هم ببیند. ما را نمی‌بینند، این دلیل مظلومیت ماست. اصلا شما ببینید کجای سینما هست؟ تاریخ شفاهی جنگ، کجا ما مشخص هستیم؟ کدام پس‌کوچه‌ای در کشور ما به اسم سربازان جنگ است. اصلا خیابان و اتوبان و جنگل و پارک و... هیچ، ‌یک کوچه! شما یک میدان در تهران نشان دهید که نوشته باشد میدان سربازان دوران دفاع مقدس. اگر مظلوم نبودیم سه‌میلیون‌نفر شرکت‌کننده بزرگ‌ترین آمار شرکت‌کننده در جنگ، لااقل در تهران یک کوچه به اسمش بود. وقتی در چنین جایی حتی اسممان هم نیست، خب مظلومیم دیگر. وقتی به بنیادشهید می‌رویم و می‌گوییم از همه بیشتر در دوران دفاع مقدس جنگیدیم به ما می‌گویند کنار بروید. ما باز هم می‌آییم برای نظام و کشورمان کار خودمان را انجام می‌دهیم چون وظیفه‌مان را می‌دانیم اما خب معلوم است که مظلوم هستیم. من همین‌جا از آقایان قالیباف و مهندس چمران می‌خواهم کوچک‌ترین کاری که می‌شود انجام داد یک اسم اتوبان به نام سربازان دفاع مقدس بگذارند که حداقل مردم و جوانان رد می‌شوند، بگویند اینها که بودند. ما کجای تاریخ شفاهی جنگ هستیم. کجای قصه‌ها و رمان‌های جنگ هستیم. الان هم می‌گوییم وظیفه‌مان است باز هم برای کشورمان می‌جنگیم. اگر آمدیم در کارهای سیاسی شرکت کردیم، وظیفه‌مان بود. اگر در ادبیات دفاع مقدس شرکت کردیم، وظیفه‌مان بود. اگر آمدیم خانه، سرباز ایران را راه‌اندازی کردیم، وظیفه بود. اگر بخواهیم الان با این خانه سربازان جنگ را دور همدیگر بیاوریم جمع کنیم و یک شبکه راه‌اندازی کنیم که این شبکه باز می‌آید به کشورمان خدمت می‌کند باز وظیفه خود را انجام می‌دهیم ولی به هرحال برای مسوولان هم کوچک‌ترین کار، نامگذاری است بیایند این‌کار را انجام بدهند. نه فقط ما، یکی از قشرهایی که به نظر من مظلومند واقعا، همسران نظامی‌ها بودند. فرقی هم نمی‌کرد چه نیرویی، کسانی که متاهل بودند. همسرانشان واقعا زجر کشیدند و افتخاری نصیب خودشان کردند. خب حالا یک نیروی نظامی می‌رفت می‌جنگید ولی همسرش خانه و زندگی‌اش را نگه می‌داشت. واقعا هیچ‌وقت به اینها پرداخته نشده، این زن‌ها چه کار بزرگی در دوران جنگ انجام دادند. سربازها اولین نیروی نظامی یعنی اسلحه‌شناس بودند که به جبهه اعزام شدند؛ یعنی افرادی بودند که اسلحه را می‌شناختند آن هم به دلیل اینکه منقضی‌خدمتان 56 نیروهایی بودند که در خانه خود و کنار زن و بچه‌هایشان بودند و کار و زندگی می‌کردند، همراه با شروع جنگ اینها ازشان خواستند که دوره احتیاطشان را دوباره برگردند و اکثر قریب‌به‌اتفاق آنها برگشتند. ما سهم‌خواهی نمی‌کنیم و هیچ‌وقت هم به‌خاطر این مسایل این کار را نکردیم ولی می‌گویم، مثلا اگر برویم و بگوییم یک سرباز جنگ به یک نامه نیاز دارد آنها انجام نمی‌دهند. سربازان جنگ ویتنام در کشورشان بازوبند مخصوصی دارند. یک سرباز این جنگ در خیابان که راه می‌رود مردم خیلی به او احترام می‌گذارند. در فرانسه یک جایگاه خاصی دارند، در مراکز عمومی حمل و نقل ولی ما الان مثلا می‌رویم جلوی یک‌مرکز نظامی می‌گوییم من سرباز جنگ هستم، یا مثلا ما بچه‌ها وارد بنیاد شهید می‌شویم، یک‌خواسته خیلی کوچک داریم، هیچ اتفاقی برایمان نمی‌افتد. حالا آن احترام عمومی که جای خود دارد. البته این را خدمتتان عرض کنم مردم و مسوولان وقتی بحثی می‌شود واقعا به ما احترام می‌گذارند ولی ما می‌گوییم یک اتوبان هست دیگر به اسم اتوبان بسیج، غیر از این است مگر، خب یک اتوبان هم به اسم سربازان دفاع مقدس بزنند. بسیجی و سپاهی و ارتشی و سرباز جنگ و تمام نیروها هیچ فرقی با هم نمی‌کنند. همه در کنار هم بودیم این افتخار آفریده شده، ولی خب آدم یک‌مقدار احساس مظلومیت می‌کند. (شرق)


*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر می‌شود.


ادامه مطلب ...

نقاشی‌هایی که فقط زیر باران دیده می‌شوند! [+عکس]

یک هنرمند اهل سیاتل باتوجه به هوای همیشه ابری آسمان شهرش در سطح شهر طراحی‌هایی را انجام داده که فقط زمان بارش باران قابل مشاهده است. این طراحی‌ها که به «Rainwork» معروف شده است در روزهای آفتابی و با چشم غیر مسلح قابل مشاهده نیستند و فقط زمانی دیده می‌شوند که باران زمین را خیس کند. طراحی‌های او حاوی تصاویر و پیام‌هایی هستند که به گفته خالقش حال مردم را در روزهای بارانی بهتر می‌کند. این طرح‌ها با استفاده از رنگ‌هایی پدید آمده که آب‌گریزند و خیسی را از خود دور می‌کنند؛ در نتیجه هنگام بارش باران قسمتی که نقاشی شده خشک می‌ماند و همین امر باعث پدید آمدن تصاویری زیبا می‌شود.


طرح‌های مذکور دربردارنده پیام‌هایی روحیه‌بخش، شنای قورباغه‌ها در برکه‌ای خیالی و بازی‌هایی مانند «لی‌لی» در سطح خیابانند و مردم بویژه کودکان در روزهای بارانی با تماشای این طرح‌ها اثری لذتبخش را در چهره خود ظاهر می‌کنند. جنس رنگ‌های این نقاشی‌ها سازگار با طبیعت است و هیچ گونه آسیب زیست محیطی ندارد و بعد از حدود ۴ ماه کاملا محو می‌شود و می‌توان طرح‌های جدیدتری را جایگزین آن‌ها کرد. (نامه به نقل از مهر)

53


ادامه مطلب ...

چشم آسیب دیده را به هیج وجه نمالید توصیه‌هایی برای حفظ سلامت چشم در چهارشنبه سوری

دکتر محمد طاهر رجبی معاون پژوهشی بیمارستان فارابی در گفت و گو با جام جم آنلاین بیان کرد :در سال 81، 250 نفر از ناحیه چشم در شب چهارشنبه سوری به اورژانس مراجعه کردند که 24 مورد به دلیل حوادث شدید چشمی در بیمارستان بستری شدند اما سال گذشته حدود 243 تعداد صدمه دیده گزارش شده است و نزدیک 68 مورد به دلیل آسیب‌های شدید چشمی بستری شدند که نسبت به سال 81 تعداد آسیب‌های شدید افزایش بالایی داشته است.

به گفته رجبی، افرادی که از مواد محترقه استفاده می‌کنند بیشتر از نواحی دست، صورت و چشم آسیب جدی می‌بینند. هر نوع انفجاری، ‌مستقیم یا غیرمستقیم اثرات زیان‌باری را برای چشم به همراه خواهد داشت و می‌تواند قرنیه، ‌شبکیه و عصب بینایی چشم را مختل کند.

وی سوختگی صورت به خصوص در چشم و اطراف آن و پلک ها را مهمترین علل مراجعه افراد به اورژانس دانست و افزود: سوختگی چشم می‌تواند هر یک از اجزای این عضو مهم بدن را درگیر کند. سوختگی پلک همراه با سوختگی صورت و قرنیه چشم از شایع‌ترین سوختگی‌های چهارشنبه‌سوری است و شدت آن می‌تواند از درجه یک تا چهار متغیر باشد.

معاون پژوهشی بیمارستان فارابی افزود: شایع‌ترین مشکلی که در اثر حوادث چهارشنبه‌ آخر سال برای چشم رخ می‌دهد پرتاب جسم خارجی ناشی از انفجار مواد محترقه است که علاوه بر آسیب به پلک باعث نابینایی، تخریب قرنیه، شبکیه و ... می‌شود. ضربه‌ها در بعضی موارد باعث خونریزی شده و حتی در برخی باعث پارگی شبکیه شده است و در مواردی باعث ابتلا به آب مروارید می‌شوند. این ضربات گاهی موجب کنده شدن عدسی نیز شده و به حدقه چشم یا بافت استخوانی عضلات چشمی آسیب جدی وارد می‌کند.

رجبی فاصله زمانی آسیب وارد شده تا مراجعه به اورژانس را بسیار سرنوشت ساز دانست و گفت: متأسفانه در روزهای پایانی سال،‌ حوادث چشمی بیشترین ضربه را به نوجوانان وارد می‌کند و در اغلب موارد باید این بیماران به صورت اورژانسی درمان شوند، یعنی در چنین مواردی باید بیمار خیلی سریع به مرکز چشم‌پزشکی منتقل شده تا از بروز عوارض بیشتر جلوگیری شود. فاصله زمانی وارد شدن ضربه تا رسیدن به اورژانس، در روند بهبودی بسیار مهم است چرا که اغلب ضربه‌های چشمی، التهاب ایجاد می‌کنند و این التهاب باعث چسبندگی عنبیه به عدسی و باقی ماندن خونریزی و بالا رفتن فشار و در نتیجه بروز آب سیاه وابسته به ضربه می‌‌شود و در نهایت ممکن است فرد بینایی کاملش را از دست بدهد.

وی بعد از سوختگی‌های شدید، آسیب‌های چشمی را دومین عارضه مهم آتش‌بازی در چهارشنبه آخر سال اعلام کرد و متذکر شد: تماشاچیان که به ناظرین بی گناه معروف هستند معمولا در خطر اصابت ترکش‌های ترقه ها و مواد منفجره(سنگ و شیشه) قرار دارند. بسیار توصیه می‌شود در محل‌هایی که مواد منفجره وجود دارد به شدت دوری کنید.

این فوق تخصص جراحی پلاستیک چشم توصیه کرد: افراد باید یکسری نکات مهم را در صورت صدمه دیدن چشم هایشان انجام دهند. از مالیدن چشم‌ها و پلک‌ها به شدت خودداری کنید. در اولین فرصت به اورژانس چشم‌پزشکی مراجعه کنید زیرا در بعضی مواقع آسیب‌های چشمی در مراحل اولیه علائم زیادی ندارند و ظاهر بدی ایجاد نمی‌کنند اما می‌توانند حوادث ناگواری برای چشم ایجاد کنند.

رجبی ادامه داد: چشم آسیب دیده را با یک وسیله در دسترس مانند لیوان‌های یکبارمصرف بپوشانید و نیازی به گذاشتن دستمال، پنبه یا گاز روی چشم وجود ندارد و این کار شرایط را وخیم‌تر می کند. از هیچ‌گونه پماد یا قطره چشمی استفاده نکنید و چشم‌ها را نشویید زیرا استفاده از آنها می‌تواند آسیب ‌وارده به چشم را شدیدتر کند.

معاون پژوهشی بیمارستان فارابی در پایان خاطرنشان کرد: خانواده ها در کاهش اینگونه از صدمات نقش به سزایی را برعهده دارند همچنین جوانان و نوجوانان باید حوادث چهارشنبه آخر سال را جدی بگیرند و حتی‌المقدور از هر موج انفجار ناشی از مواد محترقه خود را دور کنند تا شاهد مشکلات جسمی و روحی ناشی از این حوادث نشوند.


ادامه مطلب ...

مگس پرانی که نور دیده را پر می دهد

به گزارش جام جم آنلاین از ایرنا، عموم مردم کمتر به سرطان چشم توجه دارند و خود را تحت معاینات دوره ای برای بررسی احتمال ابتلا به این بیماری قرار نمی دهند، این درحالی است که علم پزشکی امروز، برق زدن داخل چشم، مگس پران و تاری دید را از علائم این بیماری اعلام کرده است.

سرطان چشم از جمله بیماری هایی است که اگر به موقع تشخیص داده شود، می توان آن را به طور کامل درمان کرد اما در صورت عدم توجه به علائم و نشانه ها و تشخیص دیرهنگام، درمان تاثیر چندانی نخواهد داشت و حتی در مواردی منجر به تخلیه چشم خواهد شد.

بر این اساس لزوم آگاهی از علائم و نشانه های این بیماری و اهتمام ویژه هر یک از افراد جامعه به معاینات دوره ای چشم پزشکی به ویژه در صورت مشاهده این علائم مانند سایر بیماری ها امری ضروری به نظر می رسد.

به تازگی گفته می شود که آمار ابتلا به سرطان های چشمی در کشور ما بالا رفته است اما از آنجایی که آمار دقیقی در خصوص میزان شیوع بیماری ها در ایران وجود ندارد، به گفته متخصصان این رشته نمی توان به طور دقیق گفت میزان افزایشی که اکنون در زمینه تومورهای سرطانی داریم به علت قدرت تشخیص بهتر و غربالگری بیشتر است یا اینکه شیوع آن بالاتر رفته است.

دکتر مسعود ناصری پور فوق تخصص شبکیه و آنکولوژی چشم و عضو هیات مدیره انجمن چشم پزشکان ایران در این خصوص گفت: با توجه به پیشرفت تکنولوژی و ظهور تست های تشخیصی مختلف که برای تومورهای چشمی به کار برده می شود، میزان تشخیص این تومورها و دقت آنها بسیار بالا رفته است.

وی افزود: از سوی دیگر بالا رفتن سطح آگاهی مردم و مراجعه زودتر و به موقع به مراکز درمانی در کنار افزایش قدرت تشخیص بیماری ها سبب شده که این موضوع به نظر برسد که شیوع این بیماری افزایش یافته است.

ناصری پور تاکید کرد: از این رو نمی توان با قطعیت گفت که میزان شیوع سرطان های چشمی در ایران افزایش یافته است؛ همچنین اینکه طبق همین آمارهای موجود که از میزان مراجعات بیماران به مراکز درمانی حاصل می شود، تفاوت عمده ای بین میزان شیوع تومورهای چشمی در ایران با میزانی که در آمارهای بین المللی ذکر می شود، وجود ندارد.

ملانوم، شایع ترین سرطان چشم بزرگسالان

فوق تخصص شبکیه و آنکولوژی چشم گفت: شایعترین تومور داخل چشمی در بزرگسالان 'تومور ملانوم بافت مشیمیه چشم' است که از سلول های رنگدانه ای مشیمیه نشات می گیرد و شیوع سالانه آن 6 تا 7 نفر در هر یک میلیون نفر است.

به لایه رگی چشم که بین صلبیه و شبکیه قرار دارد، مشیمیه یا پوستینه می‌گویند. مشیمیه یکی از لایه ‌های ساختمان چشم است که رنگ‌دانه‌دار و حاوی مویرگ ‌های فراوانی است که تغذیه عنبیه و سلول ‌های گیرنده نور شبکیه را برعهده دارد.

ناصری پور اظهار کرد: این سرطان در برخی نژادها شیوع بیشتر و در برخی دیگر شیوع کمتری دارد؛ تومور ملانوم در نژادهای سیاه پوست شیوع خیلی کمتری دارد درحالی که در نژادهای سفید پوست و آمریکای شمالی و اروپایی شیوع بیشتری دارد.

وی گفت: میزان شیوع ملانوم در ایران مابین میزان شیوع در آمریکای شمالی و اروپایی و نژادهای سیاه است؛ بنابراین به نظر می رسد که شیوع تومور در کشور ما بالاتر از متوسط جهانی نیست.

ملانوم چشمی

ملانوما، شایع ترین تومور چشمی میان بزرگسالان است. این بیماری نوعی اختلال است که در سلول های تولیدکننده ملانوم ایجاد می شود.

این بیماری در سنین بالا بروز می یابد و به همین دلیل بیماری مخصوص بزرگسالان است و شامل کودکان نمی شود.

گاهی خال های چشمی و خال هایی که در ته کاسه چشم قرار دارند، می توانند عامل بروز سرطان های چشمی باشند؛ از این رو افرادی که اینگونه خال ها را در چشم دارند، باید به صورت دوره ای تحت معاینات چشم پزشکی باشند.

علل ملانومای چشم

فوق تخصص شبکیه و آنکولوژی چشم در خصوص علائم سرطان های چشم بزرگسالان گفت:به طور کلی تومورها در اثر رشد غیرطبیعی سلول های رنگدانه ای چشم بروز می کنند.

ناصری پور افزود: علل مختلفی مانند تابش مستقیم آفتاب، وجود خال هایی در داخل یا روی مشیمیه چشم و اشعه ماوراء بنفش به عنوان ریسک فاکتور مطرح شده اند که البته هیچ کدام ثابت شده نیستند.

علائم ملانومای چشم

وی اظهار کرد: در ملانوما، برق زدن داخل چشم، مگس پران، تاری دید، نقص در بینایی و افزایش فشار چشم می تواند جزو علائم باشد.

ناصری پور افزود: البته یک سوم بیماران می توانند بدون علامت باشند و در معاینه های دوره ای می توان به وجود تومور سرطانی در چشم ها پی برد.

مگس پران

مگس پران نوعی سایه های مزاحم در دید چشمان برخی افراد است؛ شخص مبتلا به مگس پران، ذرات کوچک غبارمانندی را جلوی چشمانش می‌بیند که مانند مگس بالا و پایین می‌ روند و با وجود پلک زدن همچنان مانند یک سایه کوچک در جلوی چشم‌ ها قرار دارند.

این عارضه سایه کدورت‌های موجود در مایع زجاجیه است که روی شبکیه می‌ افتد و به صورت یک سایه تیره دیده می‌شود. چسبندگی و ضخیم شدن رشته‌ های زجاجیه، جمع شدن سلول ‌های التهابی در زجاجیه، خونریزی درون چشم و ملانوم می ‌تواند از عوامل ایجاد مگس ‌پران باشد.

رتینوبلاستوما، شایعترین تومور چشمی کودکان

فوق تخصص شبکیه و آنکولوژی چشم شایعترین تومور داخل چشمی در کودکان را رتینوبلاستوما با منشا سلول های شبکیه عنوان کرد و گفت: میزان شیوع این بیماری یک کودک در هر 15 تا 20 هزار تولد زنده است.

ناصری پور اظهار کرد: میزان ابتلا به رتینوبلاستوما با توجه به تعداد تولدهای زنده و میزان ابتلای سالانه، تقریبا با آمارهای جهانی هماهنگی دارد.

علل رتینوبلاستوما

عضو انجمن چشم پزشکان ایران در مورد علل رتینوبلاستوما گفت: تومور رتینوبلاستومای کودکان از جهش ژنی ناشی می شود و عوامل ژنتیکی در آن دخیل هستند.

ناصری پور افزود: 6 تا 7 درصد کودکان به دلیل سابقه خانوادگی به این بیماری مبتلا می شوند و در 93 تا 94 درصد موارد ممکن است سابقه فامیلی وجود نداشته باشد و در اثر جهش ژنتیکی در کروموزوم 13 به این بیماری مبتلا شوند.

علائم رتینوبلاستوما

فوق تخصص شبکیه و آنکولوژی چشم گفت: شایعترین علامت سرطان شایع چشم کودکان، مردمک سفید رنگ است.

وی افزود: در رتینوبلاستوما بعد از مردمک سفیدرنگ، انحراف چشم جزو علائم بارز این بیماری است.

رتینوبلاستوما

این بیماری نوعی سرطان چشم است که از شبکیه چشم که لایه درونی و حساس چشم است، آغاز می شود. شبکیه از بافت عصبی تشکیل شده و از طریق اعصاب بینایی پیام هایی را به مغز ارسال می کند که این پیام ها در آنجا به صورت تصویری تفسیر می شوند.

رتینوبلاستوما زمانی اتفاق می افتد که سلول های عصبی شبکیه چشم دچار جهش ژنتیکی می شوند؛ این جهش ها سبب می شود سلول ها به طور پیوسته رشد کرده و تکثیر شوند.

این تجمع توده سلولی تشکیل تومور می دهد. سلول های رتینوبلاستوما می توانند تهاجم گسترده ای در چشم داشته و به ساختار آن برسند. همچنین رتینوبلاستوما می تواند در سایر اندام های بدن از جمله مغز و نخاع گسترش یابد یا به اصطلاح متاستاز دهد.این بیماری می تواند در یک یا هر دو چشم بروز کند.

سایر سرطان های چشم

ناصری پور اظهار کرد: سرطان های دیگر ناحیه چشم مانند سرطان های ناحیه پلک، بازال سل کاستوما، تومورهای مربوط به ملتهمه چشم، تومورهای مربوط به کاسه چشم و تومورهای غدد اشکی هستند.

وی افزود: تقریبا همه قسمت های داخل چشم می توانند دچار تومورهای بدخیم یا خوش خیم شوند.
ناصری پور خاطرنشان کرد: این سرطان ها نسبت به دو نوع رتینوبلاستوما و ملانومای چشمی شیوع کمتر دارند.

پیشگیری

فوق تخصص شبکیه و آنکولوژی چشم گفت: در مورد سرطان ها با عامل ژنتیکی تاکنون علم نتوانسته کاری چندانی انجام دهد اما در مورد سرطان هایی که عوامل محیطی در آن دخیل هستند هرچند تاثیر این عوامل به اثبات نرسیده اما بهتر است مواردی برای پیشگیری از بروز سرطان های چشمی رعایت شود.

ناصری پور اظهار کرد: از آنجایی که تاثیر تابش مستقیم نور آفتاب در بین عوامل محیطی در بروز سرطان های چشمی از سایر عوامل محتمل تر به نظر می رسد، بهتر است افراد به ویژه آنهایی که در مناطق گرمسیر زندگی می کنند یا افرادی مانند کشاورزان که به دلایل شغلی مجبورند ساعت ها زیر تابش نور آفتاب باشند، حتما از عینک های آفتابی استفاده کنند.

درمان

فوق تخصص شبکیه و آنکولوژی چشم گفت: در صورتی که سرطان های چشم به موقع تشخیص داده شوند و درمان های لازم ارائه شود، نتیجه بسیار رضایت بخش خواهد بود اما در صورت مراجعه دیرهنگام به مراکز درمانی و از دست رفتن زمان مفید برای تشخیص و درمان بیماری، پس از مدتی علاوه بر عوارض شدید بیماری که در موارد بسیار نادر منجر به تخلیه چشم می شود، ممکن است تومور به سایر اندام ها به ویژه در بخش سر و صورت گسترش یابد.

ناصری پور در خصوص ارائه درمان های پیشرفته به بیماران مبتلا به سرطان چشم در ایران اظهار کرد: در ایران تمام درمان هایی که در سطح کشورهای پیشرفته دنیا صورت می گیرد، به بیماران ارائه می شود و فقط درمان های نادری است که تنها در چند کشور انجام می شوند، ممکن است در کشور ما ارائه نشود.


ادامه مطلب ...

عکس دیده نشده از بهزاد خداویسی و همسرش اردیبهشت ۹۶

عکس دیده نشده از بهزاد خداویسی و همسرش اردیبهشت ۹۶

بهزاد خداویسی یکی از بازیگران به نسبت قدیمی است که در سریالها و فیلمهای زیادی ایفای نقش داشته است. از جمله سریالهای بهزاد خداویسی می توان به سریال سرنخ اشاره کرد که در آن با جهانبخش سلطانی همبازی بوده است. در این مقاله از پورتال وهاران برای شما عکس همسر بهزاد خداویسی را منتشر کرده ایم.

عکس بهزاد خداویسی در کنار همسرش

عکس دیده نشده از بهزاد خداویسی و همسرش اردیبهشت 96

بهزاد خداویسی زاده ۱۳۴۴ در تهران است.

لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر خود را از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران دریافت کرد و بعد‌ها فوق لیسانس نیز گرفت.

او با فیلم «تحفه ها» به سینمای ایران وارد شد و سپس با بازی در فیلم «ضیافت» به کارگردانی مسعود کیمیایی و در کنار بازیگران بسیار مشهور آن زمان همچون فریبرز عرب‌نیا و پارسا پیروزفر توجه بسیاری را به خود جلب کرد.

این بازیگر متاهل است و در ادامه می توانید عکس او و همسرش را مشاهده کنید.

گردآوری: پورتال وهاران www.vaharan.ir

(Visited 1 times, 1 visits today)
همچنین بخوانید:  درگذشت غم انگیز احمد عزیزی + جزییات کامل


ادامه مطلب ...

عکس دیده نشده تعطیلات محمدرضا شاه و فرح دیبا به همراه لیلا پهلوی در پیست اسکی

عکسی جالب از شاه پهلوی و فرح دیبا و لیلا پهلوی در حال گذراندن تعطیلات زمستانی

عکسی که مشاهده می کنید مربوط به سال 1968 بوده و محمدرضا شاه را در کنار همسرش، فرح دیبا و لیلا پهلوی در پیست اسکی گرنوبل نشان می دهد:

محمدرضا شاه و فرح دیبا به همراه لیلا پهلویمحمدرضا شاه و فرح دیبا به همراه لیلا پهلوی


ادامه مطلب ...

عکس های کمتر دیده شده از زنان بی حجاب در جشن پیروزی انقلاب

در ادامه عکس هایی از روز پیروزی انقلاب اسلامی و حضور زنان بی حجاب را مشاهده می کنید:

زنان بی حجاب در جشن پیروزی انقلابزنان بی حجاب در جشن پیروزی انقلابزنان بی حجاب در جشن پیروزی انقلابزنان بی حجاب در جشن پیروزی انقلابزنان بی حجاب در جشن پیروزی انقلابزنان بی حجاب در جشن پیروزی انقلابزنان بی حجاب در جشن پیروزی انقلابزنان بی حجاب در جشن پیروزی انقلاب

/ فرادید


ادامه مطلب ...

عکس کمتر دیده شده و جالب فرح دیبا با کره الاغی در شیراز!

عکس دیدنی فرح دیبا با کره الاغی در جشن هنر شیراز

به گزارش کوکا، در ادامه عکس جالب و متفاوتی از فرح دیبا مشاهده می کنید که در جشن هنر شیراز گرفته شده است.

فرح دیبافرح دیبا


ادامه مطلب ...