مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

زنی فرزندش را به فروش گذاشت: می‌خوام خونه بخرم!

جام جم سرا: پدر و مادرش، یک زوج زابلی‌اند که پسر‌شان را برای فروش گذاشته‌اند. به این امید که از اجاره‌نشینی خلاص شوند و در مقابل، پسرشان به دست فرد نیکوکاری بیفتد و آینده روشنی داشته باشد. آگهی چند خطی، تکان‌دهنده است اما از آن تکان‌دهنده‌تر، واگذاری یک کودک ٥ساله در ازای یک خانه است، خانه‌ای در زابل. پسرشان را می‌فروشند چون پدر و مادرش، نمی‌توانند از پس هزینه‌های خود و سه فرزندشان بر بیایند، در پرداخت کرایه ماهیانه منزلشان مانده‌اند و نمی‌خواهند هر شب شاهد شب بیداری‌ها و گرسنگی‌های فرزندان دل‌خسته‌شان باشند.

پسرتان را برای فروش گذاشته‌اید؟
برای فروش نه، در ازایش یک خانه می‌خواهیم.

یعنی پسرتان را در ازای یک خانه می‌دهید؟
بله

چرا؟
چون پول نداریم حاج آقا، چون هیچ چیزی نداریم، صاحبخانه جوابمان کرده است. ما پول نداریم، رعیت هستیم.

خب هر کسی که پول نداشته باشد باید فرزندش را بفروشد؟
این کار را برای آینده بچه‌هایم انجام می‌دهم.

کجا زندگی می‌کنید؟
زابل.

خود زابل یا روستاهای اطراف؟
نه خود زابل.

به سازمان‌های مرتبط برای این‌که به شما کمک کنند مراجعه کرده‌اید؟
بله حاج آقا، همه جا رفتیم. قبول نمی‌کنند.

چی را قبول نمی‌کنند؟
این‌که کمکمان کنند.

یعنی خانه به شما بدهند؟
بله، ولی هیچ کمکی هم نمی‌کنند، ما هیچ چیزی نداریم.

دقیقا به شما چه گفتند؟
گفتند که شوهرم باید ٦٠ساله بشود. شوهرم مریض است، بدحال است، عکس از سینه و ریه‌اش گرفتیم و بردیم، شوهرم حتی ناراحتی قلبی دارد، دست و پاهایش شکسته است، اما باز هم می‌گویند وقتی ٦٠سالش شد کمک می‌کنیم. من سه‌سال است که پیگیر کمک هستم.

نامه‌نگاری مکتوب داشتید؟
بله، ولی گفتند شوهرم باید ٦٠سالش شود.

پیش چه کسی رفتید؟
یادم نیست.

چرا شوهرتان کار نمی‌کند؟
مریض است حاج آقا، کاری نمی‌تواند بکند.

اصلا شغل شوهر شما چیست؟
راننده بوده، ولی ماشین نداره.

یعنی قبلا ماشین داشته؟
نه قبلا هم نداشته.

خب چطوری رانندگی می‌کرده؟ برای کجا کار می‌کرده؟
قبلا که مرزها باز بودند، با ماشین گازوییل می‌برد مرز، ولی الان که مرزها بسته شده دیگه نمیشه گازوییل برد.

همسرتان از کجا ماشین می‌آورد؟
ماشین از آشناها می‌گرفت، یک ماشین از داماد خواهرزاده مادرم می‌گرفت و با رفیق‌هایش گازوییل می‌برد. با خود صاحب ماشین می‌رفتند مرز و گازوییل می‌فروختند.

الان پول از کجا میارید؟
از یارانه.

چقدر می‌گیرید؟
٢٠٠هزار تومان.

چرا شوهر شما کار نمی‌کند، به جز رانندگی کار دیگری بلد است؟
زمانی که در تهران بودیم کار می‌کرد، ولی کار برایش سخت بود و نمی‌توانست کار کند.


تهران به چه کاری مشغول بود؟
٢‌سال در کوره کار می‌کرد، ولی کارخانه بیمه‌اش نمی‌کرد، کارش هم سخت بود، دیگر نتوانست کار کند.

شوهرتان چند سالش است، شما چند‌ سال دارید؟
شوهرم ٥٥ ساله است و من ٣٥‌سال دارم.

اسمتان را می‌گویید؟
من آرزو . س و شوهرم عباسعلی. خ.

خب شوهرتان نمی‌تواند مثلا سرایدار شود، نگهبانی بدهد، کارهایی از این دست؟
دست‌ها و پاهای شوهرم شکسته، نمی‌تواند کارهای سنگین انجام بدهد، هیچ جای دیگری هم نتوانست کار نگهبانی و سرایداری پیدا کند. اگر از این کارها پیدا شود حتما کار می‌کند.

دست و پای شوهرتان به چه دلیل شکسته است؟
تصادف کرده، موقعی که رانندگی می‌کرد، تصادف کرد و دست‌ها و پاهایش آسیب دید.

شما چند تا بچه دارید؟
سه تا.

چند ‌سالشان است؟ اسم‌هایشان را می‌گویید؟
پسرم ابوالفضل کلاس ششم است. دخترم زهرا کلاس پنجم است و پسرم آریا...

...که ٥ سالشه و برای فروش گذاشتید.
بله. حاج آقا برای من هم خیلی سخته، از وقتی که کوچک بود، بزرگش کردم، من خودم شبانه‌روز گریه می‌کنم، ولی چه کاری می‌توانم انجام بدهم، گفتم شاید از طرف کمیته امداد کاری بکنند، ولی هیچ خبری نشد.

آریا خودش چیزی نمی‌گوید؟ خبردار شده که می‌خواهید بفروشیدش؟ زهرا و ابوالفضل چطور با این مسأله برخورد کرده‌اند؟
گریه می‌کنه، همه‌شان گریه می‌کنند، زهرا، ابوالفضل و آریا گریه می‌کنند، می‌گویند چرا این‌جوری شد، من هم ناراحت هستم، ولی جایی از خودمان نداریم، این کار را برای آینده خود بچه‌ها می‌خواهم انجام بدهم، برای این‌که معتاد نشوند، من جوان‌های دیگر را می‌بینم که پلاستیک جمع می‌کنند تا بفروشند برای عمل‌شان (اعتیادشان)، نمی‌خواهم بچه‌های من این‌طوری بشوند.

خب شما می‌خواهید یکی از بچه‌هایتان را فدا کنید تا بقیه بچه‌ها سرنوشت بهتری داشته باشند؟
من باید چه کار کنم؟ چه کاری از دست من بر می‌آید؟

خیلی‌ها هستند که خانه اجاره‌ای دارند، باید بچه‌های‌شان را بفروشند؟
ما که پول نمی‌خواهیم، فقط یک خانه می‌خواهیم.

فکر می‌کنید آخر و عاقبت آریا چی میشه اگر بفروشیدش؟
نمی‌دانم حاج آقا.

به این فکر نکردید که آریا دست یک آدم ناجوری بیفتد؟
خب همین جوری که بچه‌ام را نمی‌دهم، به کسی می‌دهم که امکاناتش خوب باشد، نه این‌که شرایطی مانند ما داشته باشد و فردا دوباره بچه‌ام را بفروشد.

چطور می‌فهمید کسی که برای بردن آریا آمده آدم خوبی است؟
خب باید بروم و خانه‌شان را ببینم، کجا زندگی می‌کنند، از چهارتا همسایه‌شان سوال کنم، باید مطمئن شوم بعد بچه‌ام را بدهم وگرنه اگر خوب نباشه من را هم بکشند بچه‌ام را نمی‌دهم.

به نظرتان فروختن پسرتان چه تأثیری هم روی آریا و هم بچه‌های دیگرتان دارد؟
من این کار را برای بچه‌هایم می‌کنم، می‌خواهم یک آدم خیرخواهی پیدا شود و به داد ما برسد. اگر می‌خواستم بچه‌ام را بفروشم در بیمارستان و موقع زایمان این کار را می‌کردم. من سر آریا سزارین شدم، مریض شدم. شوهرم هم که سکته کرده، من هم مریض هستم.

چه بیماری دارید؟
من بیماری کلیه دارم، یکی از کلیه‌های من کار نمی‌کند، فردا هم من می‌میرم هم شوهرم، می‌خواهم از آینده بچه‌هایم مطمئن شوم، من به آینده امید ندارم، مسئولان هم به داد ما نمی‌رسند، من خیلی وقته که رنگ دکتر را هم ندیده‌ام. چه کاری باید بکنم؟

شوهرتان معتاد که نیست؟
نه نیست.

هیچ‌وقت اعتیاد نداشت؟
قبلا بوده ولی الان رها کرده، معتاد اون‌طوری نبوده، معتاد شیره بوده، ولی چون قند داشته، دکتر گفته که خطرناکه، برای همین رها کرده، الان اصلا معتاد نیست.

شما که وضعتان این‌طوری بود، بی‌پول بودید و بیکار، شوهرتان هم که زمانی اعتیاد داشت، چرا سه بچه آوردید؟
خب قبلا این‌طوری نبودیم، اولش خوب بود. در خانه پدرم زندگی می‌کردیم، ولی بعد مشکلات ما زیاد شد.

شما خودتان نمی‌توانید کار کنید؟
کار نیست اصلا، زابل کار ندارد.

مثلا نمی‌توانید در خانه مردم کار کنید؟
شدنی است. من خیلی وقت‌ها در خانه مردم کار می‌کنم، ولی بیشتر مواقع به جای پول و مزد به من لباس می‌دهند، لباس که به کار من نمیاد. هیچ‌وقت حاضر نیستم لباس‌های کهنه دیگران را ببرم و بفروشم. در خانه‌ها کارگری می‌کردم، بادنجان و گوجه‌فرنگی پاک می‌کردم.

از وقتی این آگهی را پخش کردید چند نفر به شما زنگ زدند؟
خیلی‌ها زنگ زدند. می‌گفتند که بچه‌ات را نفروش، به تو کمک می‌کنیم خانه بگیری، گفتند به تو پول می‌دهیم، ولی دیگر خبری نشد. حتی یک نفر می‌گفت شخص خیری را معرفی می‌کند که کمکمان کند. ولی معرفی نکرد. می‌گفت برایتان با بلوک و آجر خانه درست می‌کنیم، ولی هنوز خبری نشده، من اگر می‌خواستم بچه‌ام را بفروشم، موقع زایمان این کار را می‌کردم، ولی الان راهی ندارم. الان آب و نان من گلی است.

چند وقت است آگهی فروش پسرتان را گذاشته‌اید؟
دو ماه.

از اقوام و فامیل و دوست و آشنا کسی به کمکتان نیامد؟
فامیلی که بتواند کمکمان کند و خانه بگیریم نداریم.

همسایه‌ها چی؟ همسایه‌ها کاری نکردند؟
نه، هیچ چیزی نگفتند.

چه وسایلی در خانه‌تان دارید؟
ما فقط یک یخچال داریم و یک تلویزیون، چیز دیگه‌ای نداریم. یخچال را هم یک نفر به شکل امانت به ما داده که تابستان را بگذرانیم.

غذا روی چی درست می‌کنید؟
یک گاز پیک‌نیکی دارم.

کرایه خانه شما چقدر است؟
ماهیانه صد‌هزار تومان.

چقدر پول پیش؟
پول پیش ندارد.

خانه‌تان چند متر می‌شود؟
حدودا ١٢٥ متر با یک سالن بزرگ.

خرج مدرسه بچه‌هایتان را چگونه تأمین می‌کنید؟
از طریق یارانه و کمک همسایه‌ها.

همسایه‌هایی که به مدرسه رفتن بچه‌هایتان کمک می‌کنند، نمی‌توانند کاری کنند که پسر ٥ساله‌تان را نفروشید؟
خب کمک می‌کنند ولی ما خانه می‌خواهیم، نمی‌توانند این کار را بکنند.

غذا را چه کار می‌کنید، با این توضیحاتی که دادید چه غذایی به بچه‌هایتان می‌دهید؟
خب بچه‌های من رنگ میوه را نمی‌بینند، گوشت و مرغ نمی‌توانم بخرم، همسایه‌ها کمکمان می‌کنند، دو همسایه قدیمی داریم که خیلی به فکر ما هستند، ولی برای آینده بچه‌هایم حاضرم همیشه گرسنه باشم، ولی در مقابل یک خانه داشته باشم تا بچه‌هایم بدون سقف نباشند.

شوهرتان با فروش پسرتان مخالف نیست؟
نه، مخالفتی ندارد. او کاری به این مسائل ندارد، او وضع خوبی ندارد. من هم چندان وضع خوبی ندارم.

منزل شما کجای زابل است؟
روبه‌روی مصلی، کوچه (...) ، پلاک (...) است. یک آزمایشگاه مرکزی نزدیک خانه ما است. (افشین امیرشاهی/شهروند)


ادامه مطلب ...

معضل فروش آنتی‌ بیوتیک‌های بدون نسخه

جام جم سرا: یکی از عمده دلایل مصرف بالای دارو در بین ایرانیان، نحوه تجویز نسخه درمانی از سوی پزشکان است؛ به گونه‌ای که مشاهده می‌شود هم اکنون بسیاری از پزشکان ایرانی، به تجویز زیاد دارو در نسخه‌های درمانی راغب هستند و برای اغلب بیماران، داروی زیادی را تجویز می‌کنند.

یکی دیگر از دلایل بالا بودن مصرف دارو در کشور ما به بحث خوددرمانی و سهولت دسترسی به انواع و اقسام داروهای مختلف برمی‌گردد.

به طور مثال، در هیچ کشور توسعه‌یافته‌ای نمی‌بینید که داروهای حساسی مثل آنتی‌ بیوتیک را بدون نسخه پزشک در اختیار بیمار قرار بدهند، اما متاسفانه در کشور ما برخی داروخانه‌ها، بدون نسخه هم این داروها را در اختیار بیمار قرار می‌دهند و به عوارض جانبی این داروها فکر نمی‌کنند.

البته نباید فراموش کرد که در این بین، بالا بودن هزینه ویزیت پزشکان نیز در بحث خوددرمانی بیماران، تاثیر دارد.

یعنی وقتی بیماری توانایی پرداخت حق ویزیت را نداشته باشد، در این صورت ترجیح می‌دهد که بدون نسخه به داروخانه برود و داروی حساسی مثل آنتی‌بیوتیک را برای درمان بیماری‌اش، دریافت کند.

به همین دلایل است که مصرف آنتی‌بیوتیک‌ها در کشور ما بسیار بالاست و مصرف بالای همین داروها نیز سلامت ایرانیان را مورد تهدید جدی قرار داده است.

برای کاهش مصرف بالای آنتی‌بیوتیک‌ها و دیگر داروها در ایران، باید ابتدا روی بیماران فرهنگ‌سازی شود تا آنها از معایب پرشمار خوددرمانی و تهیه بدون نسخه داروها، اجتناب کنند.

راهکار بعدی، آموزش و توجیه پزشکانی است که داروهای زیادی مثل آنتی‌بیوتیک را تجویز می‌کنند؛ باید به این گروه از پزشکان آموزش داد تا آنها نیز در نسخه‌های درمانی‌شان از تجویز داروهای غیرضروری برای بیماران پرهیز کنند.

افزایش قیمت داروهای تخصصی مثل آنتی‌بیوتیک و ممنوع شدن فروش بدون نسخه این داروها نیز از اقدام‌های دیگری است که می‌تواند مصرف افسارگسیخته این داروها را در کشور مهار کند.

البته ذکر این نکته ضروری است که مشکلات سوء‌مصرف داروها در ایران نیز دست کمی از تبعات افزایش مصرف دارو ندارد.

به طور مثال، همان‌طور که مصرف خودسرانه آنتی‌بیوتیک‌ها و گرفتن بدون نسخه این داروها می‌تواند خطرات متعددی را برای سلامت بیمار به همراه داشته باشد، مصرف نکردن داروهای آنتی‌بیوتیک که از سوی پزشک تجویز شده است یا نصفه نیمه خوردن این داروهای تجویزی هم می‌تواند تبعاتی ـ حتی گاه بدتر از تبعات افزایش مصرف خودسرانه دارو ـ داشته باشد.

دکتر اکبر منصوری ‌- داروساز


ادامه مطلب ...

فروش اینترنتی مواد مخدر!

جام جم سرا به نقل از بهارنیوز: اگر پیگیر اخبار همایش‌ها و سمینارهایی باشید که هر روزه در دانشگاه‌ها و مراکز علمی و پژوهشی برگزار می‌شود، به‌طور حتم به یک عنوان کلیشه‌ای برخورده‌اید: در بسیاری از موارد دست‌اندرکاران همایش‌ها، از پسوند یا پیشوند فرصت‌ها و تهدیدها استفاده می‌کنند. استفاده فراگیر از این عنوان‌ها نشان می‌دهد که در بسیاری از موارد مسائل حال حاضر در جامعه از طرفی فرصت و از طرفی تهدید به حساب می‌آیند.


کاربرد همزمان فرصت و تهدید برای ابزارهای جدید ارتباطی دیگر به امری رایج تبدیل شده است. در بسیاری از اظهارنظرهایی که کارشناسان و مسئولان درباره ابزارهای جدید ارتباطی انجام می‌دهند، عنوان می‌شود که این ابزارها می‌توانند فرصتی برای افراد باشند همان طور که استفاده نابجا از آنها یا عدم آگاهی درباره آنها می‌تواند فرصت‌های پیش رو را به تهدید تبدیل کند.


شبکه‌های اجتماعی که در چند سال اخیر در ایران فراگیر شده‌اند، همزمان فرصت‌ها و تهدید‌های بی‌شماری را برای شهروندان به وجود آورده‌اند. اکنون می‌توان عنوان کرد که ارتباطات نسبت به گذشته تسهیل شده است. با وجود این، شبکه‌های موجود بدون آسیب هم نمی‌توانند باشند. اظهارنظرهایی که مقامات پلیس فتا هرازچندگاهی انجام می‌دهند حاکی از سوءاستفاده برخی از افراد از این شبکه‌ها و ابزارهای جدید ارتباطی به انواع مختلف است. فروش مواد مخدر با استفاده از این شبکه‌ها و ابزارهای جدید ارتباطی، یکی از تهدیدات شبکه‌های اجتماعی است که در حال گسترش است.


اعتیاد؛ مخل آسایش خانواده

اعتیاد در ایران همواره جزو دغدغه‌های خانواده‌ها به‌شمار می‌رود. اعتیاد دارای تأثیراتی بر بنیان خانواده‌ها است و حتی در مواردی ممکن است به فروپاشی و گسست در خانواده‌ها بینجامد.
یکی از این تأثیرات نامطلوب، بر احساسات درون خانواده‌هاست. زمانی که یکی از اعضای خانواده معتاد می‌شود، سایر اعضا نیز هر یک به نوعی تحت تأثیر عواقب اعتیاد او قرار می‌گیرند.
بیماری اعتیاد بر روح و روان و رفتارهای هر یک از اعضای خانواده تأثیر گذاشته و زندگی آنها را نیز از حالت عادی خارج می‌کند. افزایش سرسام‌آور مصرف مواد مخدر در جهان و قاچاق روزافزون این مواد پیامدهای وحشتناکی دارد که مستقیماً بشریت را تهدید می‌کند. گسترش شبکه قاچاق بین‌المللی و دام اعتیاد، میلیون‌ها نفر جوان را به فساد و کام مرگ می‌کشاند و عده‌ای را نیز به ثروت می‌رساند. به‌دلیل مخرب بودن استفاده از مواد مخدر، یکی از مطالبات عمده شهروندان ایرانی از مسئولان مبارزه با مواد مخدر، جلوگیری از راه‌های تولید و توزیع مواد مخدر در کشور است.
اگر برای یک بار هم که شده پای درددل خانواده‌های ایرانی بنشینید در بسیاری از موارد با این مطالبه که پلیس باید خرده‌فروشان مواد مخدر را دستگیر کند روبه‌رو می‌شوید. در همین حال و در شرایطی که مقامات پلیس خبر از دستگیری خیل فراوانی از تولید و توزیع‌کنندگان مواد مخدر می‌دهند، اخباری مبنی بر استفاده خرده‌فروشان مواد مخدر از ابزارهای جدید ارتباطی منتشر شده است.


فروش اینترنتی مواد مخدر

شیوع فروش مواد مخدر به‌صورت اینترنتی در سال‌های اخیر روند رو به رشدی داشته است به‌صورتی که در سال جاری این روش خرید مواد مخدر به‌دلیل آنکه اندکی از ایمنی بیشتری برخوردار است در میان معتادان رواج داشته است. فراگیر شدن این روش خرید مواد مخدر باعث شد که افرادی در این‌باره به اظهارنظر بپردازند.
سال گذشته علی مؤیدی، رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر گفت:‌ متأسفانه در کشورهای در حال توسعه شاهد افزایش بازاریابی اینترنتی مواد مخدر هستیم. قاچاقچیان از این ابزار استفاده لازم را برده‌اند و با استفاده از ترفند‌های مختلف فضای مجازی را برای خود به یک فرصت تبدیل کرده‌اند.


رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر تاکید کرد:‌ بازاریابی اینترنتی مواد مخدر در ایران بسیار کم است ولی پلیس مبارزه با مواد مخدر با همکاری پلیس فتا عزمی جدی در برخورد با این پدیده دارد و در این زمینه به هیچ وجه از موضع خود کوتاه نمی‌آید.
او خاطرنشان کرد:‌ هم‌اکنون روزانه و به صورت آنلاین اطلاعات این نوع فعالیت‌ها در فضای مجازی رصد می‌شود و تلاش می‌کنیم تا باندهای فعال در این زمینه را شکار کنیم.
همچنین در سال جاری‌ علی سریزدی، مشاور دفتر مقابله با جرم و مواد مخدر سازمان ملل در تهران گفت: پولشویی اینترنتی و قاچاق مواد مخدر مهم‌ترین جرایم اعضای سایبر هستند.


کنترل، لازمه حضور اینترنت

یک آسیب‌شناس اجتماعی در این‌باره می‌گوید: اینترنت و سایر شبکه‌های اجتماعی از ملزومات یک کشور هستند منتهی باید در کشور کنترل شوند تا آسیب‌زا نشوند.
حسن عشایری ادامه می‌دهد: ما باید این شبکه‌ها را کنترل کنیم و در موقع لزوم در آن دخالت کنیم اما، به دلیل آنکه اینترنت در خانواده‌ها به عضو مهمی از آن تبدیل شده است ما باید خانواده‌ها را از سود و زیان آن باخبر کنیم تا مشکلی در خانواده ایجاد نشود.

این استاد دانشگاه می‌افزاید: خیلی از جوانان به‌دلیل بیکاری، به سراغ اینترنت می‌روند و باعث می‌شود به اعتیاد به اینترنت یا در مواردی به اعتیاد به مواد مخدر مبتلا شوند. او بیان می‌کند: نفوذ اینترنت به خانواده می‌تواند ارتباط مفید بین اعضای خانواده را مختل و زیربنای خانواده را متزلزل کند و در راستای آن اعتماد افقی بین اعضای خانواده نیز آسیب‌پذیر شود.
او تصریح می‌کند: اینترنت می‌تواند باعث معتاد شدن افرادی شود که از دریچه آن افراد اقدام به خرید مواد مخدر می‌کنند. این افراد در بیشتر موارد ممکن است فضای محبت‌آمیز خانه را دچار مشکل کنند.
این روانشناس خاطرنشان می‌کند: ما برای آنکه فرصت‌هایمان به تهدید تبدیل نشود، باید سازمان‌هایی از جوانان سالم تشکیل دهیم که حمایتگر سایر افراد باشند. در این راستا نیز باید فرصت‌های پیش رو را عملیاتی کنیم و به هیچ وجه نیز شعار ندهیم. او همچنین می‌گوید: برای عملیاتی کردن فرصت‌ها نیاز به روشنگری در سطح خانواده، جامعه و آموزش پرورش داریم.


نیاز به نظام حقوقی رسانه

یک استاد ارتباطات نیز در این‌باره می‌گوید: ابزارهای ارتباطی به خودی خود فاقد کارایی نامطلوب هستند بلکه این به افراد و سازمان‌ها مربوط می‌شود که چگونه از این ابزارها استفاده کنند.


اسماعیل قدیمی ادامه می‌دهد: این بستگی به افراد دارد که براساس درک خود و بر اساس شخصیت و فرهنگ خود به استفاده از این ابزارها بپردازند. به همین دلیل هم خانواده، هم جامعه و هم سازمان‌های آموزشی باید قابلیت‌های این ابزارها را به مردم آموزش دهند و با قابلیت‌های خوب و بد آنها آشنا سازند.
او با اشاره به ساختار آموزشی جامعه می‌گوید: آموزش باید در خانواده‌ها و جامعه و دانشگاه‌ها صورت بگیرد و مردم در این زمینه تربیت شوند. اینکه افراد دست به استفاده نامطلوب از این ابزار‌ها می‌زنند به تربیت خانوادگی، نظام سیاسی و اجتماعی و نهادهای نظارتی جامعه برمی‌گردد.

این استاد دانشگاه تصریح می‌کند: وقتی نهاد‌های نظارتی و امنیتی نتوانند کار خود را درست انجام دهند افراد فرصت آن را پیدا می‌کنند که از این ابزارهای ارتباطی استفاده نابجا بکنند.
این کارشناس ارتباطات درباره راهکارهای حل مشکل خاطرنشان می‌کند: اگر آموزش در جامعه و آموزش رسانه‌ای در مقاطع متوسطه صورت بگیرد و درصورتی که مسائل نظارتی را تقویت کنیم، مشکل تا حدی حل می‌شود. اما پیشنهاد آخر من این است که باید نظام حقوقی برای رسانه‌ها گذاشته شود تا متناسب با نیازها از جمله جرم‌ها، امکانات، احتمال‌ها و... باشند. همچنین درصورتی که نطام حقوقی رسانه‌ها به صورت مستقل در دانشگاه‌ها ایجاد شود و از افراد کارشناس داخلی و خارجی استفاده شود، می‌تواند کمک‌کننده باشد.


*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر می‌شود.


ادامه مطلب ...

فروش سمبوسه ، فلافل و نوشابه در مدارس ممنوع

جام جم سرا: با همکاری و مشارکت وزارتخانه‌های آموزش و پرورش و بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، دستورالعمل اجرایی پایگاه تغذیه سالم به تمام مدارس سراسر کشور ابلاغ شد.

نصب جدول مواد غذایی

در این دستورالعمل که طبق ماده سه آیین‌نامه اجرایی، تأمین، حفظ و ارتقای سلامت جسمی، روانی و اجتماعی دانش‌آموزان و با هدف ارتقای سلامت تغذیه‌ای دانش‌آموزان سراسر کشور تنظیم شده است، پایگاه تغذیه سالم و میان وعده تعریف و به ویژگی‌های مواد غذایی سالم و غیرقابل مصرف اشاره شده است.

بر اساس این دستورالعمل، استفاده از نوشیدنی‌های گازدار، انواع مواد غذایی فاقد بسته‌بندی و اصول بهداشتی، فرآورده‌های گوشتی مانند کالباس، سوسیس، همبرگر و فلافل و سمبوسه غیرمجاز اعلام و تصریح شده است که جدول مواد غذایی قابل عرضه در این پایگاه‌های تغذیه باید در معرض دید دانش آموزان و کارکنان مدارس نصب شود.

تأکید بر اصول بهداشتی و شرایط ویژه محیط

علاوه بر این ضمن تأکید بر اصول بهداشتی محیط، ایمنی و مکان پایگاه تغذیه سالم، شرایط بهداشتی ویژه نیز در این دستوالعمل شرح داده شده است که شامل کارت معاینه پزشکی، بهداشت فردی شامل کوتاه نگه داشتن ناخن‌ها و شستن مرتب دست‌ها با آب و صابون و نظافت روزانه محیط پایگاه برای متصدی می‌شود.

همچنین در این ابلاغیه آمده است: نظارت بر اجرای دقیق دستورالعمل بر عهده کمیته بهداشت، تغذیه و ایمنی در استان‌هاست که ترکیب اعضا و شرح وظایف آن در تفاهم‌نامه امضا شده توسط وزرای آموزش و پرورش و بهداشت، درمان و آموزش پزشکی درج شده است.


ادامه مطلب ...

خریداران دقت کنند: عوام‌فریبی در فروش لوازم خانگی

جام جم سرا: محمد طحان‌پور گفت: اکنون استاندارد برای کالاهایی مثل بخاری، آب‌گرمکن گازی و اجاق گاز اجباری است چون در بعضی از لوازم خانگی که ساخت آسانی دارد، تعدد کارخانه و تولیدکننده غیر قانونی هم وجود دارد.

وی افزود: استاندارد اجباری در بسیاری از کالا‌ها وجود داشت ولی با توجه به اینکه تعدد کارخانه‌ها زیاد شده و خیلی از تولیدکنندگان استاندارد را رعایت نمی‌کردند، همین موضوع باعث شد که بحث استاندارد در همه لوازم خانگی اجباری شود. البته نیروی انسانی کافی برای نظارت در همه مغازه‌های لوازم خانگی وجود ندارد ولی اجباری شدن استاندارد و اجرای دقیق آن می‌تواند از بسیاری مشکلات بکاهد.


تولید اجاق گاز رومیزی غیر استاندارد در انباری خانه‌ها!

رییس اتحادیه فروشندگان لوازم خانگی با بیان اینکه در حوزه تولید برخی لوازم خانگی با مواردی از تخلف مواجه شدیم، گفت: به عنوان مثال بعضا افرادی در انباری خانه‌شان اجاق گاز رو می‌زی تولید می‌کنند که استاندارد ندارد ولی آن‌ها مدعی هستند که کارشان استاندارد است.

وی تاکید کرد: تعدادی از خریداران به ما شکایت کردند که یخچالی را به عنوان ۲۴ فوت خریده‌اند ولی ۱۴ فوت بود که پیشنهاد می‌شود مراجع ذی‌ربط بحث فروش یخچا‌ل‌ها را از این پس فقط بر اساس لیتر عنوان کنند.

طحان‌پور با بیان اینکه هر فوت یخچال حدود ۲۸/۳ لیتر است، گفت: ‌به دنبال بازدید از یکی از کارخانه‌های تولید یخچال با موردی برخورد کردم که کارخانه مربوطه یخچال‌های دوقلو را که در بازار به عنوان ۳۵ فوت به فروش می‌رساند در واقع ۱۷ فوت است؛ این موضوع یک عوام‌فریبی محسوب می‌شود و مراکز مربوطه باید به آن رسیدگی کنند.

وی تاکید کرد: یکی از موضوعاتی که باید به آن توجه شود این است که فروشگاه‌ها باید یخچال‌ها را بر اساس لیتر اعلام کنند، نه فوت.

رییس اتحادیه فروشندگان لوازم خانگی تهران در ادامه با بیان اینکه در کولر‌ها معمولا از عنوان وات استفاده می‌شود ولی کولرهایی که به عنوان مثال به عنوان ۷۰۰۰ وات فروخته می‌شود در واقع مدل ۷۰۰۰ هستند، اظهار کرد: متاسفانه در حوزه فروش بخاری نیز شاهد بودیم که برخی از بخاری‌ها به عنوان بخاری ۱۲ هزار کالری فروخته می‌شوند و این در حالی است که فقط عنوان مدل این بخاری‌ها ۱۲ هزار است.

چندروز پیش با تایید سازمان ملی استاندارد ایران، طرحی تشویقی «استانداردسازی اجباری لوازم خانگی» به منظور جلوگیری از نابسامانی‌های موجود و ارائه خدمات و اقدامات به شکلی بهینه و هدفدار به مشتریان (لینک خبر) تصویب شد. (ایسنا)


ادامه مطلب ...

مغازه نانوایی به دلیل فروش ارزان نان پلمپ شد!

روز سه‌شنبه انتشار خبری مبنی بر پلمب یک نانوایی در شهرستان ورامین، موجب ایجاد واکنش‌های مختلفی نسبت به دلیل پلمب این نانوایی شد. آن‌طور که در این خبر به آن استناد شده است، این نانوایی در منطقه خیرآباد شهرستان ورامین به دلیل فروختن نان با قیمتی کمتر از نرخ مصوب، توسط کارگروه آرد و نان ورامین پلمب و از ادامه کار آن جلوگیری شد.

این واحد نانوایی، نان بربری را ۱۰۰ تومان ارزان‌تر از قیمت مصوب می‌فروخت و روزهای پنجشنبه نیز نان را به صورت رایگان و صلواتی به مردم عرضه می‌کرد. با شکایت عده‌ای از واحدهای خبازی شهرستان، کارگروه آرد و نان ورامین این واحد نانوایی را پلمپ کرد.

حسین میرزایی رییس اداره صنعت، معدن و تجارت شهرستان ورامین رعایت نرخ مصوب از سوی تمامی واحدهای نانوایی را الزامی قانونی دانست و در خصوص پلمب این واحد نانوایی به خبرنگار ایرنا گفت: رعایت قانون باعث ایجاد نظم در جامعه می‌شود و اگر قرار باشد هر کس به واسطه برداشت خود نسبت به برخورد با قانون اقدام کند نمی‌توان بازار مصرف را کنترل کرد.

وی بیان داشت: واحدهای نانوایی ملزم به رعایت قیمت ارائه شده هستند و نمی‌توانند گران‌تر یا ارزان‌تر از نرخ مصوب نان را عرضه نمایند زیرا این امر باعث ایجاد تنش در بازار مصرف می‌شود.

در این حال، یکی از مسئولان تعزیرات حکومتی استان تهران با بیان اینکه بعید است این واحد نانوایی صرفا به دلیل ارزان‌فروشی پلمب شده باشد، اظهار داشت: نه‌ تنها در قانون به پلمب و برخورد با واحد صنفی به دلیل ارزان‌فروشی اشاره نشده است بلکه این‌ دست افراد باید به خاطر ارزان‌فروشی مورد تقدیر هم قرار بگیرند.

وی ادامه داد: با توجه به اینکه این پرونده از سوی اداره‌کل صنعت، معدن و تجارت مورد رسیدگی قرار گرفته است، تعزیرات به این موضوع ورودی نخواهد داشت و مسئولان این مجموعه باید درباره آن، به ارائه توضیحات بپردازند.

انتشار این خبر و اعلام پلمب نانوایی مذکور به دلیل ارزان‌فروشی، موجی از واکنش‌ها و انتقادات را به مسئولان، بویژه در شبکه‌های اجتماعی به دنبال داشته است.

براساس مصوبه هیئت دولت در تاریخ ۱۴ آبان امسال، قیمت انواع نان از اول آذر ماه ۱۳۹۳، حداکثر به میزان ۳۰ درصد جهت جبران تعدیل قیمت گندم و افزایش سایر هزینه‌های دو سال اخیر کارخانجات آسیابانی و نانوایی‌ها نسبت به قیمت‌های رسمی و مصوب سال ۱۳۹۲ در سراسر کشور افزایش یافت. (تسنیم)


ادامه مطلب ...

توزیع و فروش ۳ نوع خوراکی در بوفه مدارس ممنوع شد

مهرزاد حمیدی درباره جزییات تفاهمنامه این معاوت با وزارت بهداشت اظهار کرد: تفاهم نامه‌ای دربارهٔ امنیت غذایی دانش آموزان با وزارت بهداشت درمان و آموزش منعقد کرده‌ایم و جلسات شواری راهبردی با حضور معاونان هر دو وزارتخانه برگزار شده است.

وی افزود: در فاز اول تفاهم نامه، ابلاغیه ممنوعیت ۳ قلم مواد غذایی نوشابه گازدار، سوسیس و کالباس در بوفه به مدارس ارسال شد.

معاون تربیت بدنی و سلامت وزیر آموزش و پرورش تصریح کرد: برای مدارس مروج سلامتی دستورالعمل‌هایی به استان‌ها ابلاغ شد و ۵ هزار نفر بسیج شدند تا بر بوفه مدارس نظارت داشته باشند.

وی اظهار کرد: طی یک ماه گذشته ۸۸ هزار مدرسه مورد نظارت قرار گرفت برخی از مدارس بوفه نداشتند و از آن تعداد مدرسه‌ای که دارای بوفه تغذیه بودند تنها ۲ درصد از مفاد بخشنامه تخطی کرده بودند. اگر بوفه مدرسه‌ای در سراسر کشور مواد غذایی ممنوعه را توزیع کند تخطی کرده است و با آن برخورد می‌شود. همچنین بخش بهداشت روستا‌ها با کمک تمام دانشگاه‌های علوم پزشکی کشور موظف شده‌اند برای نظارت بوفه تغذیه به مدارس سر بزنند.

او از کمپین تبلیغاتی تغذیه سالم خبر داد و گفت: تغذیه سالم یک مقوله فرهنگی است فقط نباید به بخشنامه‌ها اکتفا کرد و تابلوهایی برای آموزش بوفه داران در داخل بوفه‌ها نصب خواهیم کرد و یک تابلو هم برای آموزش دانش آموزان در بیرون از بوفه نصب می‌شود تا دانش آموزان از تغذیه‌های سالم و ناسالم آگاهی داشته باشند. (خبرگزاری مهر)

166


ادامه مطلب ...

ساماندهی قیمت قبور: پایان فروش قبرهای ۱۰۰ تومانی

رحمت الله حافظی افزود: شاید قیمت قبور در این لایحه کمی افزایش پیدا کرده باشد اما این لایحه می‌تواند نابسامانی‌های و هرج و مرجی که در حوزه قیمت قبور وجود داشت را بر طرف کند.

وی ادامه داد: بر اساس ضوابط جدید دیگر کسی نمی‌تواند قبر ۱۰۰ تومانی بفروشد و در گذشته یک قبر را برخی می‌توانستند به قیمت هزار ریال بخرند و یا مشابه آن را به دیگری به قیمت ۳۵ میلیون تومان بفروشند. برخی افراد که درگذشته با یک تلفن برای نزدیکان و آشنایان خود قبرهای ارزان قیمت می‌خریدند با این لایحه موافق نیستند اماضوابط جدید زمینه هرگونه اجحاف به شهروندان را از بین می‌برد و مشخص می‌کند هر قطعه‌ای چه قیمتی دارد و دیگر قبر ۳ تا ۵ میلیونی به قیمت ۱۰ تا ۳۰ میلیون به فروش نمی‌رود و قیمت قبور و خدمات قابل عرضه در بهشت زهرا شفاف سازی می‌شود.


نرخ پیشنهادی برای قبور

بر اساس ماده واحده لایحه «اصلاحیه مصوبه تعیین بهای خدمات قابل عرضه در سازمان بهشت زهرا (س)»؛ شهرداری تهران موظف است نسبت به کفن و دفن شهدا و خانواده آن‌ها شامل (پدر، مادر، همسر و فرزندان شهید)، جانبازان ۲۵ درصد و بالا‌تر از آن، آزادگان و همسر آنان، اهداکنندگان عضو، کارکنان تمام وقت و بازنشستگان بهشت زهرا (س) مشروط به آنکه قبلا قبر به آنان واگذار نشده باشد، با تایید مراجع ذیربط و با رعایت ضوابط و مقررات موضوعه برای یک نوبت به صورت رایگان اقدام کند.

دفن شهدا و خانواده معظم آنان (پدر، مادر، همسر و فرزندان) با تایید رسمی بنیاد شهید انقلاب اسلامی و مشاهیر شهر تهران بر اساس آیین نامه‌ای که به تصویب شورای شهر تهران می‌رسد، خواهد بود.


قیمت قبرهای طبقه ۲ و ۳

در این لایحه آمده است: سازمان بهشت زهرا (س) مکلف است جهت دفن اموات در چارچوب وظایف قانونی شهرداری‌ها نسبت به دفن در کلیه قطعات (قبور باقیمانده فاز سوم) تا سقف پنجاه درصد (۵۰ درصد) ظرفیت این قطعات بطور رایگان اقدام نماید و در صورتی که وابستگان متوفی تمایل به در اختیار گرفتن طبقات بالا این قبور را داشته باشند هزینه مترتبه به ازای واگذاری هر قبر معادل هفت میلیون و پانصد هزار (۷۵۰۰۰۰۰) ریال تعیین می‌شود.


قبرهای یک تا ۲ میلیونی

هزینه واگذاری هر قبر (قبور باقیمانده در فاز سوم) در ظرفیت پذیرش پنجاه تا شصت درصد معادل ده میلیون (۱۰۰۰۰۰۰۰) ریال و در ظرفیت پذیرش هفتاد تا هشتاد درصد معادل پانزده میلیون (۱۵۰۰۰۰۰۰) ریال و از سقف هشتاد تا صددرصد معادل بیست میلیون (۲۰۰۰۰۰۰۰) ریال تعیین می‌شود.

قبرهای ۶ میلیونی در کدام قطعه هستند

«هزینه واگذاری هر قبر در قطعات فاز دوم آرامستان بهشت زهرا (س) (قطعات ۲۰۰ تا ۲۵۸) تا سقف هفتاد درصد (۷۰درصد) ظرفیت پانزده میلیون (۱۵۰۰۰۰۰۰) ریال و از سقف هفتاد تا هشتاد درصد ظرفیت قطعات سی و پنج میلیون (۴۰۰۰۰۰۰۰) ریال و تا نود درصد (۹۰درصد) ظرفیت قطعات شصت میلیون (۶۰۰۰۰۰۰۰) ریال و در ظرفیت نود تا صددرصد هشتاد میلیون (۸۰۰۰۰۰۰۰) ریال تعیین می‌شود.


هر متر زمین در فاز اول بهشت زهرا چند است؟

هزینه واگذاری هر قبر در کلیه قطعات فاز اول آرامستان بهشت زهرا (س) قطعات یکم تا یکصد و دوازدهم به جزء قطعات ۳۲، ۳۵، ۸۴، ۸۶- ۱۰۰ دویست میلیون ریال (۲۰۰۰۰۰۰۰۰) و قطعات ۳۲، ۳۵، ۸۴، ۸۶- ۱۰۰ یکصد و هفتاد میلیون ریال (۱۷۰۰۰۰۰۰۰) ریال تعیین می‌شود.


نرخ جدید هزینه‌های دفن

(هزینه خدمات تغسیل و تکفین و حمل جنازه با آمبولانس عمومی «با ظرفیت چهار نفر متوفی»، مجموعا برای هر نفر متوفی به مبلغ سه میلیون (۳۰۰۰۰۰۰) ریال تعیین می‌شود. ضمنا هزینه خدمات فوق برای کودکان (تا هفت سال) معادل (۵۰ درصد) مبلغ مذکور خواهد بود. در صورت درخواست آمبولانس خصوصی برای هر نفر متوفی علاوه بر مبلغ مذکور مبلغ چهار میلیون (۴۰۰۰۰۰۰) ریال از متقاضی دریافت خواهد شد. همچنین حمل جنازه به شهرستان به ازاء هر کیلومتر طول مسیر رفت تا مبلغ (۸۰۰۰) ریال تعیین می‌شود.

بر اساس این اصلاحیه هرگونه تغییر تعرفه‌های این مصوبه و همچنین تعرفه قبور در فازهای توسعه‌ای آرامستان بهشت زهرا (س) منوط به ارائه لایحه از سوی شهرداری تهران و تصویب شورای اسلامی شهر تهران خواهد بود. همچنین شهردار تهران مکلف است سالانه گزارش حسن اجرای این مصوبه را به شورا ارائه کند. (خبرگزاری مهر)


ادامه مطلب ...

آمیزش رنگ و سنت: بازار فروش پارچه در زاهدان [مجموعه عکس]

جمعه 15 اسفند 1393 ساعت 08:11

جام جم سرا: بازار فروش پارچه و پوشاک، این روزهای آخر سال که زمان زیادی به فرا رسیدن عید نوروز نمانده، رونقی بیشتر یافته است. تصاویری از بازار فروش پارچه در زاهدان را در ادامه پیش رویتان گذاشته‌آیم که نقش و رنگارنگی و سنتی و ایرانی بودن آن‌ها چشم را بیشتر می‌نوازد.


ادامه مطلب ...

از ۷ میلیون تومان به بالا: درآمد فروش بچه در شمال ایران!

سودابه، ۲۲ ساله، محله نوبنیاد ساری


یک خانه که «خانه» نیست. یک دختر ۴ ساله که برای بازی در زمین خیس از باران، جز سنگ، چیز دیگری نمی‌شناسد. یک پسر ۱۰ ساله که هر روز برای وارد شدن به خانه‌ای که خانه نیست، باید مراقب مار درازی باشد که هم‌خانه جدیدشان شده. یک مادر ۲۲ ساله که خانه نیست؛ رفته پی مواد و «کار». یک پدر ۳۰ ساله که کمپ است با جیبی که مخدر‌ها سال‌هاست در آن لانه کرده‌اند. یک زندگی، که «زندگی» نیست؛ زیر این باران تند ظهرگاهی، با این هوای سرد، در محله «نوبنیاد»، زیر نگاه ماموران پلیسی که پدر را همین چند وقت پیش گرفته‌اند و برده‌اند.
در حاشیه ساری، مرکز یکی از پرجمعیت‌ترین استان‌های شمالی ایران، محله‌هایی هست که به سرتاسر ایران «آدم» صادر می‌کنند، به انواع و اقسام؛ معتاد، گدا، دزد، کارگر جنسی. «نوبنیاد» که قبلا آن را «جانبازان» می‌گفتند، یکی از همین محله‌هاست و «سودابه» ۲۲ ساله که امروز از صبح بیرون رفته و هنوزنیامده، یکی از زنانی است که حالا مددکار‌ها او را یکی از آسیب دیده‌ترین زنان «نوبنیاد» می‌دانند.
«محمد» ۱۰ ساله و «شکوفه» ۴ ساله که کنار خط آهن گرگان – تهران که محله را از جاده ساری – قائمشهر جدا می‌کند، بازی می‌کنند، بچه‌های «سودابه»اند. باران تند می‌بارد و آن‌ها در هوایی که نه زیاد گرم است و نه خیلی سرد، دور درخت‌هایی با برگ‌های تازه می‌گردند و علف‌هایی را زیر پا له می‌کنند که بهار تازه برایشان آورده. وسیله بازی آن‌ها سنگ است؛ سنگ‌های ریز، سنگ‌های درشت. به هم پرت می‌کنند و ترسی از آن ندارند. یکی به سر می‌خورد، یکی به پا و بعد که دردشان می‌آید، فحش‌های ریز و درشت راهشان را از دهانشان باز می‌کند.
«عمو میلاد» را که عموی تازه آنهاست و مددکار جمعیت امام‌علی (ع) ساری، وقتی می‌بینند که دیگر دمپایی‌هایشان بین گِل‌های کنار خط آهن گم شده. با پای برهنه از سر و کول او بالا می‌روند، به او به نشانه بازی، سنگ می‌زنند و پا‌هایش را نیشگون می‌گیرند. بازی بچه‌های «نوبنیاد» سخت است؛ بازی‌هایی که زور زیادی می‌خواهد. «محمد» با آن لباس سفیدی که باران و گِل، چرکش کرده و «شکوفه» با آن پاهای برهنه‌ای که هم روی سنگ می‌رود هم خرده‌شیشه‌های روی زمین، می‌گویند مادرشان خانه نیست و باید در خانه منتظرش ماند. خانه آن‌ها، یک مربع است با دیوارهای بلوکی که یک باغچه کوچک آن را از جاده خاکی روبه‌رویش جدا می‌کند؛ باغچه‌ای که «محمد» همین دیروز یک مار دراز را در آن دیده و با ترس جایش را نشان می‌دهد.


«همین جا بود. تا اومدم یکی رو صدا کنم بکشدش، در رفت. خیلی دراز بود.»
بعد از باغچه چند پله سیمانی هست که حیاط را به خانه می‌رساند؛ خانه که نه، یک اتاق ۹ متری کوچک که نه در دارد، نه پنجره؛ یک سوراخ بزرگ که پرده کثیف بلندی آن را پوشانده، تنها راه نفس «سودابه» و دو بچه‌اش است. اتاق، آب و برق و گاز ندارد و بو همه جا را برداشته. بو بیشتر از مدفوع سگی می‌آید که اسمش را «پاپی» گذاشته‌اند و دراز به دراز روبه‌روی در خوابیده و حال پارس کردن هم ندارد. هنوز از «سودابه» خبری نیست.
آن‌ها کف اتاق یک موکت انداخته‌اند که رویش شیشه خرده‌های بازمانده از شیشه مربا که همین چند دقیقه پیش «شکوفه» آن را به دیوار زده و خرده کرده، ریخته است. «محمد» و «شکوفه» روی خرده شیشه‌ها می‌دوند و بازی می‌کنند. شکوفه با میله آهنی «عمو میلاد» را می‌زند و با چاقو پشتش را خط می‌اندازد. می‌گوید: «با چاقو می‌زنم تا خون بیاد.»
بعد «محمد» است که اتاق را جارو می‌کند و تعارف می‌کند که «خاله بفرمایید داخل»
کنار رختخواب‌های دزدی، ظرف‌های یک بار مصرف غذا، خرده نان‌های خشک و البته بوی تندی که ماندن را سخت می‌کند، باید جایی پیدا کرد برای نشستن. هنوز چیزی نگذشته که مسئول بسیج محله و مامورهای پلیس می‌رسند؛ آمده‌اند ببینند این‌جا چه خبر است. مامور سگ را که می‌بیند می‌گوید «چرا این‌ها سگ نگه می‌دارند، سگ نجس است»
و بعد «عمو میلاد» می‌گوید وقت رفتن است. آن‌ها مشکوک شده‌اند به ورود غریبه‌ها در محل، آن هم زیر این باران تند که بی‌امان می‌بارد و ابر‌ها صدای غرششان، «نوبنیاد» را پر کرده. همینجاست که «سودابه» کم‌کم از راه می‌رسد. زن لاغراندام سبزه‌ای که یک دندان جلو ندارد و یک ظرف ماکارونی رنگ و رو رفته در دست دارد.
«سودابه» یکی از معروف‌ترین زنان «نوبنیاد» است. زنی که در ۱۳ سالگی با «عبدالله» ازدواج کرد، شش بار حامله شد، دو بار بچه‌هایش را سقط کرد، دو بچه‌اش را فروخت و یکی را داد که بهزیستی ببرد.
«عبدالله»، شوهر سودابه را هفته پیش همین مامور‌ها با مواد گرفته‌اند و به کمپ فرستاده‌اند. مامور خودش این را در مقابل نگاه‌های شکوفه و محمد می‌گوید:
«با خودش مواد داشت، فرستادیمش کمپ»
«سودابه» هنوز از راه نرسیده شروع می‌کند به حرف زدن. از خانواده‌اش می‌گوید که تهرانند و از وقتی او و «عبدالله» معتاد شده‌اند، به آن‌ها سر نمی‌زنند: «خواهرشوهرام هم ساری‌اند، وضعشون هم خوبه ولی هر وقت عبدالله ترک می‌کنه، به خونه‌شون راهش می‌دن».
سودابه برای بچه‌هایش از مرکز گذری کاهش آسیب DIC یک ظرف ماکارونی آورده ولی آن‌ها با همه گرسنگیشان، به آن لب نمی‌زنند. «شکوفه» نداشتن قاشق را بهانه می‌کند و «محمد» راستش را دور از چشم مادرش و در گوشی می‌گوید:
«من از اینا نمی‌خورم، اینارو می‌دن به معتادا، خوشمزه نیست.»
او به مادر معتادش می‌خندد. او مادر معتادش را دوست ندارد. «سودابه» که حالا بین زنان معتاد «نوبنیاد» یکی از‌‌‌ همان زنانی است که نه یک بار، دو بار بچه‌اش را فروخته، یک چوب دستش گرفته و تند تند راه می‌رود. عصبانی است. می‌گوید «سوگند»، «شکوفه» را برده گدایی. می‌گوید خودش بچه‌هایش را نمی‌برد گدایی، اما بقیه آن‌ها را کتک می‌زنند و می‌برند. به همین دلیل است که چند ماه پیش، وقتی برای اولین بار «عبدالله»، پدرش را گرفتند و به کمپ بردند، «محمد» طاقتش تمام شد و به مادرش گفت که می‌خواهد برود بهزیستی، چون بچه‌ها او را می‌زنند و به گدایی می‌برند. «سودابه» که یک دامن بلند پاره پوشیده و ناخن‌های سیاه و رمق پایش از زیر آن پیداست، در جاده خاکی اصلی «نوبنیاد» خانه قبلی‌اش را نشان می‌دهد که یک چهاردیواری دو در دو متر بوده:
«توی خونه‌مون راحت زندگی می‌کردیم، اومدن بولدوزر انداختن، خرابش کردن. شوهرم هم توی خونه بود اون موقع. خونه زندگی داشتم، اثاث داشتم.»
آن‌ها سه روز است که به خانه جدید آمده‌اند. بعد از آن‌که خانه‌شان خراب شد، به یک چهاردیواری بی‌در و پیکر رفتند که آن‌جا هم نه آب داشت، نه برق نه گاز. «سودابه» و بچه‌هایش چند هفته‌ای آن‌جا ماندند تا این‌که تصمیم گرفتند از آن‌جا به خرابه دیگری بروند چون «صاحب آن چهاردیواری بی‌تربیت بود.»
این را «سودابه» می‌گوید؛ از مردی که از نبودن «عبدالله» سوءاستفاده کرده و او را اذیت می‌کرده است. او نمی‌داند بچه‌هایش چندسالشان است؛ «شکوفه» را دو ساله می‌داند و «محمد» را ۱۰ ساله. باید کمی زمان بگذرد تا برسیم به موضوع اصلی. به سه فرزند دیگر «سودابه» که حالا دیگر نیستند.
یکی از بچه‌هایش را بهزیستی برده و دو تای دیگر را «از بغلش گرفته و برده‌اند.» حالا هنوز از آن روز که طلبکارهای شوهرش آمدند و کوچک‌ترین بچه‌اش را با خود بردند، یک‌سال نگذشته. «عبدالله» و «سودابه»، او را به ۴۰۰‌هزار تومان فروخته‌اند و کمی بعد از آن، یکی دیگر از بچه‌هایش را ۵۰۰‌هزار تومان.
«سودابه» حالا علاوه بر حسرت ندیدن بچه‌هایش، یک حسرت دیگر دارد؛ این‌که بلد نبوده آن‌ها را به قیمت بالاتری بفروشد:
«من که نمی‌دونستم. تا حالا بچه نفروخته بودم. می‌گن بچه بالای یه‌میلیون تومان قیمتشه، ولی ما ارزون دادیمشون رفتن.» او هیچ نشانی از بچه‌هایش ندارد. نمی‌داند کجا هستند. نمی‌داند پدر و مادرهای جدیدشان چه کسانی‌اند. نمی‌داند اصلا پدر و مادر دارند یا نه.
«نمی‌دونم بچه‌ها رو کجا بردن. شنیدم که می‌فروشنشون به خونواده‌هایی که بچه ندارن. تازه خیلی بالا‌تر از قیمتی که از ما خریدن؛ پنج شش میلیون. شنیدم که می‌برنشون تهران.»
«سودابه» مثل بیشتر زنان هم‌محله‌ای‌اش معتاد است. خودش می‌گوید «چندسال تریاک می‌کشیده ولی الان تریاک‌های محل خراب شده و حالا شیشه و دوا می‌کشد.»
حالا همین‌طور که زیر باران نم‌نم و روی علف‌های تازه بهاری راه می‌رود و پایش توی گِل گیر می‌کند، اخم‌هایش هم کم‌کم توی هم می‌رود. با چوبی که توی دستش است، به در و دیوار می‌زند، تند تند راه می‌رود و یاد بچه‌هایی که دیگر کنارش نیستند، ذهنش را به هم می‌ریزد؛ به خاطر همین است که شروع می‌کند به گلایه کردن، از زمین و زمان:
«اصن تقصیر ما نیست. ما‌ هزار بدبختی داریم، دلمون نمی‌خواست دیگه بدبخت مواد بشیم. به جای این‌که به ما بگن مواد نکشین، نذارن مواد وارد بشه. قانون اول باید جلوی اونا رو بگیره. ما چه گناهی کردیم. خانواده‌های ما شکارچی‌ان، با تفنگ نون می‌خوریم. حالا که تفنگامون رو هم ازمون گرفتن، می‌گن غیرقانونیه. بازم می‌گم خدا بزرگه. من الان خونه ندارم، خونه‌م رو خراب کرده‌ن، دزدا به سیم کابل و پنجره‌ش هم رحم نکردن و بردن. ما نه موادفروشیم نه قاچاقچی، فقط مصرف داریم. ما از خدامونه که نجات پیدا کنیم. اون روز که عبدالله رو بردن، شکوفه و محمد داشتن خودشونو تیکه پاره می‌کردن. یه شوهر داشتم، اونم ازم گرفتن.» و بعد اشک است که پشت سر هم می‌آید. یکی، دوتا، سه تا و صورت «سودابه» را اشک‌ها برمی دارند:
«عبدالله رو که بردن، رفتم یه چهاردیواری کرایه کردم، صاحبش دم به دقیقه می‌اومد می‌گفت یا کرایه رو زیاد کن یا [...].» و گریه امان نمی‌دهد.
گریه می‌کند و می‌گوید بیا برویم خانه «مریم».
حالا دیگر می‌توان دیوارهای نیمه کاره خانه «مریم» را از پشت اسکلت‌های خانه‌ها دید.


فروش بچه بین زنان آسیب‌دیده حاشیه ساری، دیگر تبدیل به یک موضوع جدی شده؛ این را «مهری خادمی» کار‌شناس ایدز اداره بهداشت استان مازندران می‌گوید. او می‌گوید که ابتلا به اچ‌‌ایوی (ایدز) هم در میان زنان معتاد باردار به‌ویژه در آمل رو به افزایش است:
«حالا روی هم ۳۵۰ زن معتاد و کارگر جنسی در آمل و ساری به مراکز مشاوره بهزیستی می‌آیند و برای کنترل ایدز مشاوره می‌گیرند. در دو‌ سال اخیر، سالی دو سه تا زن باردار اچ‌ آی وی (ایدز) شناسایی می‌شوند. فروش کودکان بین این زنان یک مسأله جدی است، به‌ویژه بین کارگران جنسی که خیلی جذاب نیستند و مشتری زیادی ندارند. آن‌ها شیشه می‌کشند و باردار می‌شوند تا بتوانند جنینشان را بفروشند و بتوانند درآمد داشته باشند. از طرف دیگر در مناطق حاشیه‌ای ساری و آمل دلال‌هایی هستند که این زنان را ترغیب می‌کنند که بچه‌دار شوند و سود هنگفتی دارند. من یک بار از یکی از این دلال‌ها درباره درآمدشان پرسیدم و او گفت که حدود هفت-هشت‌ میلیون برای هر بچه به او می‌رسد. حالا این‌که چقدر بچه‌ها را از آن‌ها می‌خرند متفاوت است و دقیق مشخص نیست».


مریم، ۳۰ ساله، تنها در خانه

«سودابه» با «مریم» دوست است. به او سلام می‌کند و می‌رود، انگار گوشش زنگ خورده باشد که این اطراف مواد پیدا می‌شود.
«مریم»، زن ۳۰ ساله‌ای که چند خانه آن طرف‌تر در یک خانه ۱۲ متری در محله «نوبنیاد» ساری با یک حیاط کوچک که رفت و آمد به آن آسان است، زندگی می‌کند. «مهرانه» و «سوگند» نام بچه‌هایش است؛ بچه‌هایی که البته اولی دیگر این‌جا نیست و دومی اطراف خانه بازی می‌کند. آب را گذاشته روی بخاری برقی که جوش بیاید و بخورد. این ناهار امروزش است. چیزی ندارد که بخورد. چایی و قوری هم ندارد. می‌گوید هیچی ندارم. قوز کرده، دست‌هایش به هم گرده خورده، خمار است و دنبال سیگار می‌گردد. خودش می‌گوید خمار نیست. می‌گوید مواد باشد، می‌کشد، نباشد نمی‌کشد.
«خودم رو زیاد وابسته نکردم به مواد. بقیه هر طور که باشد، موادشون رو تهیه می‌کنن ولی من نه. من این جوری نیستم.»
اما حال امروزش، چیز دیگری می‌گوید. او دو روز است که غذا نخورده و سیگار همدمش بوده است. روسری سبزش را می‌کشد جلو، می‌دهد عقب و می‌گوید خیلی خوشگل بودم، خیلی.
«من این شکلی بودم؟ نه! آن‌قدر خوشگل بودم که باورتون نمی‌شه.»
بعد آلبوم عکس عروسی‌اش را از پشت رختخواب‌ها بیرون می‌کشد. آلبوم عکس چهار ورقه‌ای رنگ و رو رفته‌ای که دو عکس از نامزدی و دو عکس از عروسی او را در خودش قایم کرده؛ آن روزهای خوب «مریم» و «مهران» را.
«ببین این‌جا چقدر قشنگم. عکسا بیشتر از اینا بود، همه شو خواهرشوهرم گرفت ازم.» ‌‌‌
همان خواهرشوهری که نخستین‌بار با او دم به مواد زد و بعد با شوهرش ادامه داد. «مریم» راست می‌گوید. او در عکس‌های عروسی‌اش، زیباست. زنی با ابروهای بلند، گونه‌های کشیده، چشم‌های درشت و لبی سرخ. مو‌هایش را مش کرده و بالای سرش درست کرده‌اند. تور عروسی هم هست و نگاهی که «مهران» به او می‌کند و سری که «مریم» به نشانه خجالت در یکی از عکس‌ها به زمین انداخته. آن روز‌ها حالا رفته‌اند. ۱۵‌سال گذشته. خانواده‌شان چهارنفره شده؛ البته تا همین دو ماه پیش. قبل از آن‌که مامور‌ها «مهران» را با خود ببرند و مددکارهای بهزیستی، «مهرانه» را.
«مریم» ۱۵ ساله بود که ازدواج کرد و شوهرش که پسرخاله‌اش است، حالا دو ماهی می‌شود که کمپ است. مامور‌ها او را با مواد گرفته‌اند. دو ماه پیش ۱۵ مرد را از محله گرفتند و شوهر مریم یکی از آن‌ها بود. شوهرش قبل این‌که به کمپ برود، ضایعات جمع می‌کرد.
«توی این دو ماه یه بار رفتم که ببینمش، ۳۰ تومن فقط کرایه ماشین دادم تا کمپ ولی راهم ندادن، گفتن باید صبح بیای. دنیا روی سرم خرابه ولی خونه نیست. می‌گن چون معتاد بودم ازم گرفتنش. شاید راست می‌گن. شاید تو خونه مردم خوشبخت باشه، راحت باشه.»
«مهرانه»، دخترش را هم بهزیستی بتازگی برده. دلیلش را درست به او نگفته‌اند یا گفته‌اند و او یادش نیست. آن طور که «مریم» می‌گوید وقتی در خیابان‌ها درحال گدایی بوده، ماموران شهرداری او را گرفته و تحویل بهزیستی داده‌اند. غصه حالای او شده مهرانه که نیست و او نمی‌تواند برش گرداند:
«آنقدر غم و غصه دارم که دلم پر خونه. اصلا نمی‌دونم کجاست، چیکار می‌کنه. پولم ندارم برم دنبالش بگردم و بینمش.»
دارد حرف می‌زند که سودابه می‌آید. با هم طوری حرف می‌زنند که کسی نفهمد درباره مواد حرف می‌زنند. مریم و سودابه امروز دست خالی مانده‌اند. پولی نیست برای خرید مواد. سیگار اما هست. از قبل گوشه و کنار خانه قایم کرده؛ سیگار سنگین، سیگار فیلتر قرمز:
«من از این باریک‌ها نمی‌کشم. فقط فیلتر قرمز.»
«محمد»، پسر سودابه هم حالا آمده. نشسته کنار مریم و به دقت او را نگاه می‌کند. مادرش را می‌بیند که به «مریم» می‌گوید شاید امروز بتواند کمی «شیشه» جور کند و «مریم» می‌گوید شیشه نمی‌خواهد:
«اگر دوا هست، جوریم.»
«مریم» می‌گوید سودابه گدایی می‌رود و او نه:
«من روم نمی‌شه برم گدایی. اگه از گشنگی بمیرم هم، گدایی نمی‌رم. سودابه می‌ره، همه کاری می‌کنه. ولی من نمی‌رم. فامیل شوهرم یه کم کمکم می‌کنن، همون بسه».
می‌گوید حالا که شوهرش نیست و مواد نیست و غذا نیست، او باز هم به کسی رو نداده که به خانه‌اش بیاید.
«بعضیا هستن خونه ۱۰ نفر می‌رن، من نه خودم جایی می‌رم نه می‌ذارم کسی بیاد. هر چی تنها باشم برام بهتره. شبا که می‌خوابم به در خونه زنجیر می‌زنم.»
او می‌گوید مردی را به خانه راه نمی‌دهد. در خانه را می‌زنند؛ مردی می‌آید داخل و چپ چپ نگاه می‌کند. مریم می‌گوید آشناست. آشنایی که البته فامیل نیست. «مریم» طوری نگاه می‌کند که یعنی دیگر وقت رفتن است. مرد حرف نمی‌زند؛ یک سلام کوتاه و خداحافظی کوتاه‌تر. در را «مریم» می‌بندد و مرد روی زمین می‌نشیند.


افسانه، ۴۰ ساله، محله «دباغ چال» آمل

شمالی‌ها حالا سال‌هاست که آمل را یکی از پرآسیب‌ترین شهر‌هایشان می‌دانند. شهری که محله‌های حاشیه‌ای‌اش، زنانی و مردانی دارد که معتادند، تن‌فروشند، بچه‌هایشان را می‌فروشند و از سرنوشت آن‌ها بی‌خبرترینند. «افسانه» یکی از همین زن‌هاست؛ زنی که در محله «دباغ چال» آمل، جایی که خیلی‌ها با شنیدن نامش، لرز به تنشان می‌افتد، با شوهر معتادش زندگی می‌کند و تا به حال سه بار جنین سقط کرده است.
او در خانه‌ای که شبیه خانه نیست و دیوار‌هایش را مربع‌های کوچک سیمانی ساخته‌اند با سه بچه و شوهرش شب‌ها را صبح می‌کند. «افسانه» دو بار ازدواج کرده. از شوهر اولش سه بچه دارد. «طناز»، نام یکی از آنهاست؛ کودک دو ساله‌ای که با یک زن و مرد معتاد به شیشه که خانه‌شان نه برق دارد، نه آب، نه گاز و البته همین دیروز خانه‌شان را خراب کرده‌اند، زندگی می‌کند. حالا «افسانه» از راه رسیده و اعصاب حرف زدن ندارد. خیلی کوتاه از وضع بچه‌هایش حرف می‌زند. درباره «طناز» می‌گوید:
«دادمشون به اونا، باهاش گدایی می‌کنن. از دیروز خبری ندارم ازش. معلوم نیست کجا رفتن».
سه فرزند او از شوهر جدیدش، «مرجان» و «مهسا» و «غلامرضا» با آن‌ها زندگی می‌کنند. «مرجان» ۱۱ ساله بزگ‌ترین است و «مهسا»، چهارماهه، کوچک‌ترین. «غلامرضا» هم از مرجان کوچک‌تر و خانه است. «قدرت» در را که باز می‌کند، سرش را از باران تند می‌دزدد. با اخم می‌گوید «افسانه» خانه نیست، رفته سر کار. «افسانه» و «مهسا»، دختر کوچک‌ترش ۱۰ دقیقه پیش از خانه رفته‌اند؛ دختر چهارماهه‌ای که وقتی به دنیا آمد معتاد بود؛ اعتیاد را از مادرش به ارث برده بود. پدرش همین طور که دستش را به در نگه داشته و اجازه نگاه کردن را به اتاق تاریکی که با بخاری نفتی گرم می‌شود، نمی‌دهد می‌گوید «مهسا» حالا دارد بهتر می‌شود چون شیر مادرش را نمی‌خورد.
افسانه شیشه می‌کشد و هرویین. شوهرش می‌گوید خودش هم متادون می‌خورد و ضایعات جمع می‌کند.
«مهسا»ی معتاد را ۱۰ روز در بیمارستان خوابانده‌اند تا ترک کند. «مرجان» و «غلامرضا» هم از‌‌‌ همان اول معتاد بودند و او آن‌ها را در خانه ترک داده است.
«اون موقع جون داشتم، خودم ترک می‌کردم و بعدش بچه‌ها رو ترک می‌دادم ولی الان دیگه جون ندارم مهسا رو ترک بدم. به خاطر همینم مهسا ۱۰ روز بیمارستان بود. بهش مرفین می‌دادن چون وقتی به دنیا اومد حالش خیلی بد بود. بعد بیمارستان از بهزیستی اومدن و بردنش. مهسا دو هفته بهزیستی ساری بود. بعدش رفتیم دادستانی، جز زدیم تا حکم داد بچه رو بدن بهمون.»
«مریم علی‌محمدی»، مدیر جمعیت امام علی ساری می‌گوید در‌سال ۹۴، ۲۵۹ زن آسیب دیده و معتاد در محله‌های حاشیه‌ای ساری مانند نوبنیاد و ترک محله شناسایی شده‌اند و از این تعداد، ۳۷ نفر باردارند: «بر اساس نتایج پژوهش ما ۵۶‌درصد زنان بالای ۱۸‌سال این نمونه آماری نمونه سقط جنین داشته‌اند و ۲۷‌درصد آن‌ها یک بار سقط جنین را تجربه کرده‌اند. ۲۰‌درصد زنان زیر ۱۸‌سال تجربه سقط جنین داشته و ۸۰‌درصد سقط جنین را تجربه نکرده‌اند. از طرف دیگر ۷۹‌درصد همسران زنان معتاد زیر ۱۸‌سال معتادند و از این تعداد ۳۷‌درصد تریاک، ۳/۱‌درصد کراک، ۳/۱ الکل، ۲۵‌درصد شیشه، ۴‌درصد کراک و ۹/۴‌درصد سایر مواد مخدر را مصرف می‌کنند. ۲۵‌درصد همسران زنان معتاد بالای ۱۸‌سال هم اعتیاد نداشته و از ۷۵‌درصدی که معتادند، ۲۵‌درصد از این مردان تریاک، ۲۵‌درصد شیشه و ۲۵‌درصد سایر مواد مخدر را مصرف می‌کنند».
«مریم محمودی»، مددکار اجتماعی هم درباره مشکلات زنان معتاد باردار این طور می‌گوید:
«ما موارد بسیاری را داشته‌ایم که زنان معتاد در محیط‌های آلوده زایمان می‌کنند و بعد از آن، افسردگی شدید آن‌ها باعث شده که مادر مجبور شده نوزادش را بکشد.»
از نظر او مهم‌ترین مشکل درحال حاضر برای مادران معتاد این است که هیچ کمپی برای حمایت از آن‌ها و نگهداری کودکان معتاد در ایران وجود ندارد:
«در زنان معتاد احتمال ابتلا به ایدز و هپاتیت بالاست و وقتی آن‌ها باردار می‌شوند، هیچ جای ویژه‌ای وجود ندارد که به آنان رسیدگی کند. از طرف دیگر بچه‌هایی که از این زنان به دنیا می‌آیند، دچار آسیب‌های زیادی‌اند؛ نداشتن شناسنامه، سوء تغذیه، مشکلات درمانی، انتقال بیماری‌های مادر به کودک مانند ایدز و البته وجود نداشتن مرکز یا کمپی برای نگه داشتن کودکان معتاد و احتمال مرگ نوزادان در دوران جنینی.»
«سودابه» و «مریم» و «افسانه» تنها نیستند. محله‌های آن‌ها پر از زنانی است که یا کودکانشان را سقط می‌کنند یا آن‌قدر «شیشه» می‌کشند که هرسال ناخواسته جنین‌های تازه می‌ه‌مان بدن‌هایشان می‌شود. بیماری‌های مختلف هم برای زنان و مردان این محله‌ها البته به جاست؛ تعداد زیادی از زنان و مردان محله‌های حاشیه‌ای آمل «ایدز» دارند و آمارهای غیررسمی اورژانس اجتماعی ساری از ابتلای ۵٠‌درصد مردان محله «نوبنیاد» ساری خبر می‌دهند. دلالی و خرده‌فروشی مواد و حاملگی و فروش مواد در سرنوشت این زنان و مردان است. (الناز محمدی/ شهروند)


*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر می‌شود.


ادامه مطلب ...