مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

میلاد امام جعفر صادق (ع) ششمین امام شیعیان

[ad_1]

میلاد امام جعفر صادق در روز 17 ربیع الاول و همزمان با میلاد پیامبر می باشد. میلاد امام جعفر صادق در شهر مدینه بوده و پدر ایشان امام باقر است

امام صادق(ع) در هنگام طلوع فجر روز جمعه 17 ربیع الاول سال 83 هجری قمری در شهر مقدس مدینه به دنیا آمدند، پدر آن بزرگوار حضرت امام باقر (ع) و مادر آن بزرگوار امّ فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر بودند.

امامت امام صادق (ع)

حضرت صادق جعفر بن محمد بن على بن الحسین(ع) از میان برادران خویش جانشین پدرش حضرت باقر (ع) بود که پس از او به امر امامت قیام نمود و در فضل و دانش سرآمد همه برادران گشت. امام جعفر صادق (ع) از همه برادران خویش نام آورتر و در قدر و منزلت بالاتر و در میان شیعه و سنى مقامش ارجمندتر بود. مردم به اندازه ای از علوم آن حضرت نقل کرده اند که سخنانش توشه راه کاروانیان و مسافران و نام نامی اش در هر شهر و دیار زبانزد مردمان گشته و از هیچ یک از این خاندان علماء و دانشمندان بدان اندازه که از آن جناب حدیث نقل کرده از دیگرى نقل نکرده اند. هیچ یک از اهل آثار و ناقلان اخبار بدان اندازه که از آن حضرت بهره بردند از دیگران بهره گیرى نکردند، زیرا اصحاب حدیث که نام راویان ثقات آن بزرگوار را جمع کرده اند با اختلاف در عقیده و گفتار شماره آن به 4000 نفر مى رسد.

میلاد امام جعفر صادق. ولادت امام صادق در چه روزی است؟ میلاد امام صادق و پیامبر
میلاد امام جعفر صادق گرامی باد

اسماء و القاب امام صادق (ع)

نام آن حضرت جعفر و لقب شاخص ایشان «صادق» است؛ اگر چه القاب دیگرى همانند فاضل و صابر، و طاهر هم داشته اند، لقب صادق را حضرت رسول اکرم (ص) براى آن حضرت انتخاب فرمودند. مرحوم مجلسى در جلد 47 بحار الانوار صفحه 8 روایتى بدین مضمون نقل کرده است:

«امام زین العابدین (ع) از پدرش و او از جدش امیر المؤمنین (ع) نقل کرده که فرمود: پیامبر اکرم (ص) فرمود: وقتى که فرزند من جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب متولد شد، او را صادق نام گذارید، زیرا در اولاد او کسى همنام او خواهد بود که به ناحق دعوى امامت مى کند و او را کذاب خواهند گفت».

میلاد امام جعفر صادق. میلاد امام صادق و پیامبر
میلاد امام جعفر صادق گرامی باد

فضائل و کرامات امام صادق(ع)

  • مالک بن انس، فقیه مدینه مى گوید: نزد امام صادق (ع) مى رفتم، آن حضرت براى نشستن من متکا مى گذاشت و احترام مى فرمود و ایشان نسبت به من محبت داشت و این امر مرا بسیار خوشحال مى کرد و خداى را بر این نعمت شکر مى کردم. سپس مالک مى گوید: آن حضرت مردى بود که از سه حال خارج نبود: یا روزه بوده یا در حال نماز و یا در حال ذکر خداوند، از بزرگان عبادت کنندگان و در زهد سرآمد بود، از همان هایى که از خدا خوف و خشیت فراوان دارند. آن حضرت کثیر الحدیث، خوش مجلس، پر فایده بود. هر زمانى که مى فرمود: «قال رسول الله» گاهى رنگ آن حضرت کبود و گاهى زرد مى شد، تا به جایى که گاهى شناخته نمى شد. یک سال با آن حضرت به حج خانه خدا رفته بودم، وقتى که گاه احرام شد، هرچه آن حضرت سعى مى کرد که تلبیه «لبیک اللهم لبیک» بگوید، صدا در گلوى آن حضرت قطع مى شد و نزدیک بود که از بالاى مرکب به زمین بیافتد، به آن حضرت عرض کردم: اى فرزند پیامبر بگو لبیک، زیرا باید محرم شوى و چاره اى از گفتن نیست، آن حضرت فرمود: چگونه جسارت کنم و بگویم: «لبیک اللهم لبیک» در حالى که مى ترسم از آن که خداوند عزوجل به من بگوید: «لا لبیک و لا سعدیک؟»
میلاد امام جعفر صادقولادت امام صادق در چه روزی است؟
میلاد امام جعفر صادق گرامی باد
  • شخصى به نام مفضل بن قیس مى گوید: نزد امام صادق (ع) رفتم و بعض گرفتارى هایم را به آن حضرت گفتم و از ایشان خواستم که برایم دعا کند، آن بزرگوار به خادمه خانه فرمود: آن کیسه پولى را که ابوجعفر منصور براى ما فرستاده بیاور، خادمه کیسه را آورد، آن حضرت فرمود: این کیسه اى است که در آن 400 دینار است، به واسطه آن امور خود را اصلاح کن، به آن حضرت گفتم: فداى شما شوم، قصد من این نبود، بلکه مى خواستم که شما برایم دعا بفرمایید، آن حضرت گفت: من به شما دعا هم مى کنم، لکن همه گرفتاریت را براى دیگران بازگو مکن، زیرا خوار مى شوى.
  • هشام بن سالم که یکى از اصحاب آن حضرت است مى گوید: حضرت صادق (ع) وقتى شب مى شد کیسه اى برمى داشتند که در آن نان و گوشت و پول گذاشته بودند، آن را به دوش مى گرفتند و براى فقراء و نیازمندان مدینه مى بردند و بین آنان تقسیم مى کردند و کسى آن حضرت را نمى شناخت. تا آن که ایشان از دنیا رفتند و فقراء دریافتند که آن کسى که دست کرم او بر سر آنان بوده امام صادق (ع) بوده است.
میلاد امام جعفر صادق
میلاد امام جعفر صادق گرامی باد
  • مسمع بن عبدالملک مى گوید: در منى نزد امام صادق (ع) نشسته بودم در حالى که ظرف انگورى در مجلس بود که از آن مى خوردیم. سائلى آمد و چیزى خواست، امام صادق (ع) خوشه انگورى به او داد. سائل گفت: به انگور نیازى ندارم، اگر پول بود! حضرت فرمود: خدا کار تو را بگشاید، شخص فقیر رفت و سپس برگشت و گفت: خوشه انگور را بدهید، حضرت فرمود: خدا کار تو را بگشاید و چیزى به او نداد. سپس شخص دیگرى آمد، امام (ع) سه دانه انگور به او داد، آن شخص سائل گرفت و گفت: سپاس خداوند دو جهان را که مرا روزى داد. امام صادق (ع) به او فرمود: بایست، سپس دو دست خود را از انگور پر کرد و به او داد، آن مرد گرفت و مثل دفعه قبل حمد خداى را به جاى آورد، امام (ع)دوباره او را امر به ایستادن کرد و به خادم فرمود: چقدر پول همراه دارى، نزد خادم 20 درهم یا نزدیک به این مبلغ بود، آن بزرگوار آن پول را به شخص سائل دادند، او گرفت و گفت: سپاس خداى را، این نعمت از توست به تنهایى و شریکى براى تو نیست. امام (ع) او را امر به توقف فرمود و سپس پیراهنى که در بر داشت بیرون آورده به او داد و فرمود این لباس را بپوش. او هم پوشید و گفت: سپاس خداوندى را که مرا پوشانید و مستور نمود. اى ابا عبدالله خداوند تو را جزاى خیر دهد و سپس رفت. راوى مى گوید این شخص جز این دعایى براى امام صادق (ع) نکرد و ما گمان مى کردیم که اگر براى خود آن حضرت دعا نکرده بود، بلکه فقط خداوند را سپاس مى گفت حضرت مرتب به او بخشش و احسان مى کردند، زیرا هر وقت حمد خداوند را به جاى مى آورد حضرت چیزى به او مى دادند.
  • در روایت دیگر وارد شده است که امام صادق (ع) در نماز قرآن تلاوت مى کرد، تا آن که غش کرد، وقتى که به حالت عادى برگشت کسى پرسید: چه چیز باعث این حالت براى شما شد؟ آن حضرت فرمود: من مرتب آیات قرآن را تکرار مى کردم تا آن که حالى براى من پیدا شد که گویا قرآن را رو در رو از کسى که آن را فرستاده مى شنیدم.


گردآوری: مجله اینترنتی ستاره


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

میلاد امام جعفر صادق ع ششمین امام شیعیان میلاد اماممیلاد امام جعفر صادق در روز ربیع الاول و همزمان با میلاد پیامبر می باشد میلاد امام میلاد امام جعفر صادق ع ششمین امام شیعیانمیلاد امام جعفر صادق در روز ربیع الاول و همزمان با میلاد پیامبر می باشد میلاد امام زندگی نامه ششمین امام شیعیان ، امام صادق علیه …مذهبیزندگی نامه ششمین امام شیعیان ، امام صادق زندگی پر بار امام جعفر صادق ع میلاد بی میلاد حضرت پیامبراکرمصو امام جعفرصادقع مبارک … و ولادت حضرت امام جعفر صادقع میلاد مسعود پیامبر شیعیان و محبّان اهل بیتع اندرز از ششمین پیشوای شیعیان امام جعفرصادقعگوناگونامام جعفر صادق ع اندرز از ششمین پیشوای شیعیان امام جعفرصادقع شهادت ششمین امام شیعیان حضرت جعفربن محمدامام صادق …اخبار هنریامام جعفر صادقع امام موسی شهادت ششمین امام شیعیان ، مؤسس مکتب جعفری و مروج احکام چرا مذهب شیعه را مذهب جعفری می گویندحضرت امام جعفر صادق ع ششمین امام شیعیان ایشان بویژه اولین امام شیعیان حضرت علی ع امام موسی کاظمع، هفتمین امام شیعیانهفتمین امام شیعیان پدر بزرگوارش حضرت امام جعفر صادق درس‌هایی از امام صادقعجعفر صادق ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادجعفرصادقششمین امام شیعیان • عید مبعث • میلاد معروف به امام صادق یا امام جعفر صادق تولد و دوران امامتزندگی مرگپیامک تبریک تولد امام صادق ع آسمونی…پیامک تبریک و ولادتپیامک تبریک تولد امام صادق ع میلاد ششمین اختر حقایق، امام جعفر صادق علیه امام صادق علیه السلام امام صادق علیه السلام در رویارویی با عرفان التقاطی امام فرمود «آنان دشمنان ما هستند پس جمله‌ای که انیشتین درباره امام صادقع گفت شهرت علمی امام صادقع جهانی بود تا جایی که انیشتین دانشمند معروف جهان لب به تعریف از ایشان اس ام اس برای همه اس ام اس جدید خنده دار اس ام اس جوک و سرکاری جملات پ ن پ اس ام اس پ ن پ اس ام اس پسرانه حجت بن الحسن ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد حجتبنالحسن امام شیعه محمد بن حسن نقش امام دوازدهم شیعه نام محمد بن حسن کنیه ابوالقاسم، احمد و لقب چهارده معصوم ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد چهاردهمعصوم چهارده معصوم، عنوانی است که از سوی شیعیان دوازده‌امامی برای چهارده نفر از بزرگان این شاخه شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام هفتم یا بیست وهشتم صفر شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام هفتم یا بیست وهشتم صفر؟ در تقویم، هفتم ماه صفر روز میلاد بیمارستان عیسی بن مریم ع اقتصاد مقاومتی؛ اقدام و عمل روز یکشنبه ۹۵۰۹۰۷ کلاس آموزش مراقبتهای حیاتی پیشرفته در بیمارن ترومایی با حضور متخصصین تصاویر سال آرشیو تصاویر رهبری پیام رهبر انقلاب به بیست و پنجمین اجلاس نماز نگاهی به تاریخچه قدس و فلسطین و دیدگاه امام خمینی ره نسبت به آن اشاره درباره اهمیت قدس شریف و مسئلة فلسطین از دیدگاه امام خمینی،‌ هر چه بگوییم و بنویسیم ره ولاء فرهنگ و اجتماع زمانی آل سعود، خاندان حاکم بر عربستان تلاش بسیار می‌کرد تا به هر طریق ممکن بر جنگ داخلی که


ادامه مطلب ...

۳۰ شرط امام زمان برای منتظران ظهورش

[ad_1]

بامداد – امام مهدی(ع) در سپیده دم روز جمعه، نیمه شعبان سال ۲۵۵ هجری قمری برابر ۸۶۹ میلادی در شهر سامرا در عراق دیده به جهان گشود. البته در سال تولد ایشان اختلافی مطرح است و سال ۲۵۴ و ۲۵۶ نیز گفته شده است که می تواند به علت پنهانی بودن تولد ایشان باشد.

حجت الاسلام والمسلمین محمدجواد مهری کارشناس علوم دینی در گفت وگو با روزنامه کیهان در باب ویژگی های منتظر واقعی امام عصر(عج) می گوید: «در لغت منتظر به کسی می گویند که چشم انتظار باشد و یا آماده آمدن و ورود کسی باشد.»

وی در ادامه می گوید: «این حالت را می توان به فردی تشبیه کرد که روی زانو در حال تجافی و منتظر قیام امام جماعت برای رکعت بعدی نماز باشد، یعنی نیم خیز و کاملا آماده قیام و همراه شدن با امام جماعت، در واقع یک منتظر واقعی هم باید اینچنین حالتی داشته باشد و هر لحظه منتظر امام غایب (عج) باشد.»

در روایات متعددی آمده است که یک منتظر واقعی باید آداب و اصولی را رعایت کند تا بتواند در جرگه منتظران واقعی امام مهدی(عج) درآید.حجت الاسلام والمسلمین مهری در ادامه همین بحث می افزاید: «بدون شک باید شرایط ویژه ای را رعایت کرد تا بتوان یک منتظر به معنای حقیقی کلمه بود.

بر همین اساس یک منتظر واقعی کسی است که گوش به فرمان امام خود باشد و آنچه که او می گوید و فرمان می دهد انجام دهد و در دوران انتظار به تمام اعمال خواسته شده جامه عمل بپوشاند و در رفتار، گفتار، کردار و تمامی اعمال ریز و درشت خود نظارت و کنترل کامل داشته باشد و مطیع محض امام خود در هر حال و شرایطی باشد.»

 img12265034

نشانه منتظران ظهور

در دوران کنونی که زمان غیبت امام زمان(عج) است، ولایتمداری افراد می تواند از نشانه های بارز یک منتظر حقیقی امام غایب(عج) باشد.

حجت الاسلام والمسلمین مهری در این باره به گزارشگر کیهان می گوید: «ولایتمداری رکن اصلی نشانه یک منتظر واقعی است این بدان معناست کسانی که ولایت پذیریشان در زمان غیبت از امام و نایب امام بالاتر است به بحث مهدویت و انتظار نزدیک تر هستند.»

این کارشناس علوم دینی با تاکید بر اهمیت فراوان موضوع ولایتمداری افراد در مباحث انتظار می گوید: «در زمان حاضر بارزترین و برجسته ترین نشانه یک منتظر واقعی امام زمان(عج) را باید با محک ولایت پذیریشان سنجید.

افرادی که در برابر نایب امام غایب(عج) می ایستند و مطیع محض و امر او نیستند قطعاً نمی توانند در زمره منتظران واقعی به حساب آیند. به بیان دیگر باید گفت اگر شما ولایت پذیریتان زیر سؤال باشد قطعاً در بحث انتظار نیز نمی توانید در ردیف منتظران حقیقی امام زمان(عج) قرار بگیرید.»

وظیفه اصلی منتظران ظهور چیست؟

افرادی که در جرگه منتظران ظهور امام مهدی(عج) قرار دارند قطعاً دارای وظایفی هستند که باید در دوران انتظار انجام دهند.

مریم محمودزاده استاد دانشگاه شهیدبهشتی در این باره می گوید: «انتظار ظهور حضرت صاحب الزمان(عج) به دو گونه است؛ یکی انتظار اعتقادی و شعاری و دیگری انتظار عملی و فراهم کردن زمینه ظهور آن حضرت.»

وی می افزاید: «اما آنچه که مهم تر و مأموریت اصلی منتظران ظهور است، انتظار عملی و زمینه سازی برای برپایی حکومت عدل جهانی در ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است.»

محمودزاده در ادامه به روایاتی اشاره می کند و می گوید: «علی بن محمد از محمد بن علی بن ابراهیم و او از عبدالله بن صالح نقل می کند که گفت: امام زمان(عج) را در کنار حجرالاسود مشاهده کردم که مردم همگی جذب نورانیت وجود او شده بودند، درحالی که ایشان را نمی شناختند چنین مجذوب بودند.»

اهمیت شناخت امام غایب
حجت الاسلام والمسلمین مهدی یوسفیان، استاد مرکز تخصصی مهدویت به شناخت امام مهدی و اهمیت آن اشاره می کند و می گوید: «شناخت وجود مقدس امام زمان(عج) بسیار مهم و ارزشمند است، چرا که از یک سو معرفت صحیح امام بر هر فردی واجب بوده و نبود آن، مرگ جاهلیت را به دنبال دارد و از سوی دیگر شناخت بهترین موعود پیامبران و مصلح جهانی و آگاهی از زندگانی او، نقش مهم و تعیین کننده ای در زندگی افراد دارد و حرکت آنان را تنظیم می کند.»

حجت الاسلام یوسفیان می گوید: «این شناخت دو جنبه دارد، اول معرفت شخص آن بزرگوار که او کیست و زندگانی او به چه صورت است؟ دوم معرفت شخصیت ایشان که جایگاه آن حضرت در نظام هستی کجاست و چه آثاری بر آن مترتب است و ما چه وظایفی در قبال امام داریم؟»

انتظار فرج در عصر حاضر

روایت است از پیامبر اعظم(ص) که فرمودند: بالاترین جهاد امت من انتظار فرج است.
حجت الاسلام والمسلمین محمد مهدی مرادی کارشناس امور فرهنگی و مدرس حوزه علمیه در گفت وگو با گزارشگر کیهان می گوید: « دو نوع انتظار وجود دارد، یکی انتظاری است که سازنده است و دیگری انتظاری است که ویرانگر است.»

مرادی در تشریح این سخنان می گوید: «انتظار سازنده اصلاح گراست و دارای شرایط و ویژگی هایی است. اما انتظار ویرانگر هم همان است که معتقد است باید جامعه را به فساد کشاند تا ظهور حضرت میسر گردد.»

این کارشناس امور فرهنگی به فرهنگسازی در باب مهدویت اشاره می کند و تصریح می کند: «باید با فرهنگسازی در جامعه موضوع مهدویت و انتظار را نهادینه کنیم، امروز خیلی از افراد هنوز با موضوع مهدویت بیگانه و ناآشنا هستند.

لذا یکی از اصلی ترین وظایف در باب مهدویت این است که یک منتظر واقعی در بعد علمی، عقلی و رفتاری پیرو واقعی امام باشد و ایمان و فضایل را در وجودش تقویت کند و در وهله اول به ولایت اهل بیت عصمت و طهارت(ع) تمسک بجوید. از حضرت امام صادق(ع) روایت است که فرمودند: خوشا به حال شیعیان ما، همان کسانی که تمسک می جویند به محبت ما در زمان غیبت قائم ما.»

مرادی به روایت دیگری از امام زین العابدین(ع) اشاره می کند و می گوید: «امام سجاد(ع) می فرمایند: هر کس که در زمان غیبت امام زمان(عج) در ولایت ما اهل بیت علیهم السلام ثابت قدم باشد پاداش هزار شهید از شهدای جنگ بدر و احد را به او می دهند. این حدیث بسیار پر مغز از امام چهارم شیعیان نشان از اهمیت بسیار زیاد بحث ولایت پذیری و ثابت قدم ماندن در راه ولایت اهل بیت و نایب امام زمان(عج) دارد.»

امر به معروف و نهی از منکر

حجت الاسلام مرادی در ادامه سخنان خود به امر به معروف و نهی از منکر اشاره کرده و تصریح می کند: «از دیگر نشانه های منتظران ظهور این است که بسیار اهل امر به معروف و نهی از منکر هستند و دوست دارند جامعه اصلاح شود، از همین رو این فریضه یکی از ارکان اصلی در باب مهدویت و نشانه منتظران ظهور است.»

مرادی غافل نبودن از یاد امام مهدی(عج) و گوش به فرمان نایب امام بودن را از جمله خصوصیات بارز منتظران ظهور می داند و می گوید: «در زمان حاضر توجه به فرامین نایب امام زمان که همانا مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای مدظله العالی است می تواند منتظران ظهور را به سرچشمه اصلی زلال ولایت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نزدیک تر کند.»

امام مهدی(عج) در توقیعی به شیخ مفید می فرمایند: «ما بر اخبار و احوال شما آگاهیم و هیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده و مخفی نیست.» و در قسمتی دیگر از این توقیع آمده است: «ما در رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی و اهمال نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده ایم؛ اگر جز این بود دشواری ها و مصیبت ها بر شما فرود می آمد و دشمنان شما را ریشه کن می کردند.»
ویژگی بارز در مورد امام زمان(عج) این است که شباهت زیادی به پیامبر اکرم(ص) دارد و ایشان دارای کمال موسی، شکوه عیسی و شکیبایی ایوب(ع) است.

شرایط بیعت یاران خاص با امام زمان(عج)

حضرت امیرالمؤمنین(ع) در خطبه معروف به «خطبه البیان» که در بصره ایراد فرمودند، در بیان علائم و نشانه های ظهور امام زمان(عج) و نیز وقایع هنگام و بعد از ظهور آن حضرت، مطالبی فرمود که در بخشی از آن آمده است:

پس از آن که حضرت صاحب الزمان(عج) در ابتدای ظهور، یاران خاص خویش، یعنی همان ۳۱۳ نفر را مورد آزمایش قرار می دهد و آنان را در طلب آن حضرت از مکه به مدینه، سه بار رفت و آمد می کنند، آن بزرگوار بین صفا و مروه بر آنان ظاهر می شود و خطاب به آنان می فرمایند: «انی لست قاصعاً امراً حتی تبایعونی علی ثلاثه خصله تلزمکم لاتغیرون منها شیئاً و لکم علی ثمان خصال فقالوا: سمعنا و اطعنا فاذکر لنا ما انت ذاکره، یا ابن رسول الله!»؛

«هیچ برنامه روشنی برای شما ارائه نمی دهم، مگر این که با من هم پیمان شوید که سی خصلت را همواره مراعات کنید و هرگز هیچ یک از آنها را تغییر ندهید و رها نکنید، در برابر پیمانی که شما با من می بندید، من هم با شما پیمان می بندم، هشت خصلت را همواره مدنظر داشته باشم.»

آنان عرض می کنند: ما گوش به فرمان و مطیع هستیم، ای پسر پیامبر خدا! هر شرطی که می خواهی مطرح فرما، پس از آن که یاران اعلان آمادگی کردند، حضرت صاحب الزمان(عج)، به طرف کوه صفا حرکت می کند و آنان نیز همراه آن حضرت حرکت می کنند، در آنجا امام زمان(عج) خطاب به آنان می فرماید: «اما آن سی نکته ای که باید منشور هم پیمانی شما با من باشد، مواردی است که در ذیل می آید:

۱- هرگز از اطاعت من سرپیچی نکنید و از هیچ یک از اصول توافقات عقب نشینی نکنید.
۲- هرگز دست به دزدی نزنید.
۳- هرگز به زناکاری آلوده نگردید.
۴-هرگز فعل حرام انجام ندهید.
۵- هرگز به فحشا و فساد گرایش نداشته باشید.
۶- به ناحق هیچ کس را نزنید.
۷- به زراندوزی و جمع کردن طلا مبادرت نکنید.
۸- به جمع کردن نقره مشغول نشوید.
۹- گندم را احتکار نکنید.
۱۰- هرگز جو را احتکار نکنید.
۱۱- هیچ مسجدی را خراب نکنید.
۱۲- هرگز شهادت باطل ندهید.
۱۳- هرگز از مؤمنین بدگویی نکنید.
۱۴- هرگز ربا نخورید.
۱۵- در سختی ها بردبار باشید.
۱۶- بر هیچ خداپرستی لعنت نفرستید.
۱۷- هرگز شراب نخورید.
۱۸- هرگز لباس زربافت (بافته شده از تار و پود طلا) نپوشید.
۱۹- هرگز پارچه ابریشمی را به روی خود نیندازند.
۲۰- لباسی که از دیباج «پارچه ابریشمی رنگ شده» دوخته شده است را نپوشید.
۲۱- دشمن شکست خورده در حال فرار را تعقیب نکنید و نکشید.
۲۲- هیچ خون ناحقی را نریزید.
۲۳- با هیچ مسلمانی به حیله و نیرنگ برخورد نکنید.
۲۴- حتی بر کفار هم تجاوز و ستم نکنید.
۲۵- با منافقان به تجاوز و ستم برخورد نکنید.
۲۶- هرگز لباس دوخته شده از ابریشم بر تن نکنید.
۲۷- در زندگی ساده زیست باشید و خاک، فرش زندگی شما باشد.
۲۸- از فساد و فحشا همواره بیزاری بجویید.
۲۹- امر به معروف را سرلوحه زندگی خویش قرار دهید.
۳۰- همواره نهی از منکر کنید.

هرگاه شما نسبت به این ۳۰مورد ذکر شده با من پیمان بستید، این حق را خواهید داشت که من هم در مورد هشت چیز با شما پیمان بسپارم:

۱- متعهد می شوم، شما دوستان خاص من باشید و دیگران را بر شما ترجیح ندهم.
۲- لباس هایی را که می پوشم، مانند لباس های شما باشد.
۳- غذا و خوراکم مانند غذای شما باشد.
۴- مرکب سواری من همتراز مرکب شما باشد.
۵- در همه حال و هر زمان با شما باشم.
۶- همواره همراه با شما حرکت کنم.
۷- در زندگی به مقدار کم راضی باشم.
۸- زمین پر از ظلم و جور شده را پر از عدل و داد کنم.

پس همگان، خدا را آن گونه که شایسته است، عبادت می کنیم، من به عهدم با شما وفا می کنم و شما هم به عهدتان با من وفادار بمانید.»

حال آیا ما منتظر واقعی امام عصر(عج) هستیم و می توانیم با توجه به این تعهدات خود را بیازماییم؟!

 

نوشته ۳۰ شرط امام زمان برای منتظران ظهورش اولین بار در بامداد پدیدار شد.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

چگونه از یاران امام زمانعج باشم؟یاری امام زمانعج در این زمان به انجام صحیح وظایف خود در زمان غیبت است وظیفه منتظر آیة الله بهجت و امام زمانعجسخنانی از آیة الله بهجتره در باب فرج امام به مناسبت فرا رسیدن روز ولادت سرور عالمیان نشانه های بسیار در نزدیک بودن ظهور امام زمان عج – …برترین مقالات آیا امام عصر عج گردن می زنند؟ حکومت جهانی حضرت مهدی ع فقط پنج نشانه گنجینه سوالات کاربران تبیان در باره حضرت مهدیعج لطفاً در مورد مهدویت بیشتر توضیح دهید ؟ آیا در بین سربازان امام زمانعج زنان نیز بیانات در مراسم بیست و ششمین سالروز رحلت حضرت امام …درود بر نائب امام زمان امام خامنه ای من همه دل نوشته های مردم را خواندم چه مردم دانلود سخنرانی های استاد رائفی پور با لینک …۱مجوز کپی برداری از مطالب تنها یک صلوات به نیت تعجیل در فرج آقا امام زمانعج و سلامتی حدیث عربی و فارسی و انگلیسی مرکز آموزش زبان …مرکز آموزش زبان انگلیسی امام علی علیه السلام مراقب افکارت باش که رفتارت میشودشرایط استخدام در وزارت اطلاعات چیست؟ قدس آنلاین …سلام به همه عزیزاناجالتآ استخدام شدن در این وزارتخانهشرط اساسیش علاقه نیستاگر کسی نشانه های بسیار در نزدیک بودن ظهور امام زمان عج – مهدی بیا برترین مقالات آیا امام عصر عج گردن می زنند؟ حکومت جهانی حضرت مهدی ع فقط پنج نشانه ظهور دانلود سخنرانی های استاد رائفی پور با لینک مستقیم » اعلانات سایت ۱مجوز کپی برداری از مطالب تنها یک صلوات به نیت تعجیل در فرج آقا امام زمانعج و سلامتی امام غزل و رباعی درباره صلوات بر روی زمین و آسمانها و کرات در بین مناجات برای حاجات زیباتر از این جمله ندیده است کسی شرایط استخدام در وزارت اطلاعات چیست؟ قدس آنلاین پایگاه سلام به همه عزیزاناجالتآ استخدام شدن در این وزارتخانهشرط اساسیش علاقه نیستاگر کسی علاقه


ادامه مطلب ...

بازتاب اندیشه‌های فرقه‌‌‌ای در بیانات امام رضا (ع)

[ad_1]

چکیده

تمام پیشوایان معصوم شیعه، رسالت هدایت و اصلاح اندیشه دینی را بر عهده داشتند. امام رضا (علیه السلام) هم به عنوان یکی از معصومان، عهده‌دار چنین رسالتی بود. ایشان این وظیفه را در اصلاح اندیشه شیعیان، اعم از شیعیان قطعیه، زیدیه، واقفیه و دیگران انجام داد. هم چنین آن حضرت در اصلاح دیدگاه‌های ناصحیح همه مسلمانان، همت گماشت و بخش وسیعی از بیانات ایشان به تبیین دین و پاسخ‌گویی به سؤالات جریان‌های فکری، اعم از مسلمانان و غیر مسلمانان اختصاص یافت.

1. مقدمه

می‌توان بخش وسیعی از بیانات امام رضا (علیه السلام) را مرتبط با بحث فرقه‌ها و بازتاب افکار آنها دانست، چرا که در مواردی که مباحث فرقه‌ای، کم حجم بوده، بیانات امامان هم حجم کمی از آن را به خود اختصاص داده است؛ مثلاً اصل وجود خداوند و بحث نبوت که مورد اتفاق فرقه‌های اسلامی بوده، در روایات اسلامی کمتر مورد بحث قرار گرفته است. بر عکس، مواردی که اختلاف فرقه‌های اسلامی در آنها گسترده بوده (مانند بحث صفات خداوند، جبر و اختیار، قضا و قدر، گناه کبیره، امامت، خلقت بهشت و جهنم و خلود) در روایات پیشوایان شیعی نیز انعکاس زیادی بر جای گذاشته و پیشوایان شیعی به عنوان رهبرانی که مسئولیت هدایت همه انسان‌ها را بر عهده داشته‌اند، به این بحث‌ها پرداخته‌اند.
گرچه همان‌گونه که اشاره شد، بخش وسیعی از بیانات، انعکاس جریانات فرقه‌‌‌ای است، ولی ما به مباحثی می‌پردازیم که انعکاس آرای فرق در آنها روشن‌تر است، چرا که می‌توان در این بخش‌ها به صورت واضح، به بررسی نقش اهل بیت (علیه السلام) و به ویژه امام رضا (علیه السلام) پرداخت.
اندیشه‌های انحرافی که حضرت امام رضا (علیه السلام) به مقابله با آنها پرداخت، محدود به فرقه‌های غیر شیعی نبود، بلکه افکار منحرف موجود در فضای شیعه نیز در کلام آن حضرت انعکاس یافته و ایشان گاه با این افکار، شدیدتر از عقاید ناصحیح سایر فرقه‌ها مبارزه کرده است.
مباحث این مقاله در سه بخش «بازتاب اندیشه‌های انحرافی شیعیان قطعیه»، «بازتاب اندیشه‌های انحرافی شیعیان غیر قطعیه» و «بازتاب اندیشه‌های انحرافی غیر شیعیان» ارائه شده است.

2. بازتاب اندیشه‌های انحرافی شیعیان قطعیه

ما در این بخش به مباحث مربوط به غلات و مفوضه هم خواهیم پرداخت، چرا که جریان غلات و مفوّضه، فرقه‌هایی نیستند که دارای حدود دقیق و روشن باشند، بلکه جریاناتی هستند که در هر فرقه‌ای، امکان ظهور یافته‌اند؛ یعنی می‌توان در فرقه اشاعره، اهل حدیث، ماتریدیه، واقفیه، شیعه اثناعشری و ... جریانی با افکار و رویکرد غلات را یافت. به علاوه، برخی از همان اندیشه‌های غلط موجود در غلات، امروز در بین معدودی از شیعیان به چشم می‌خورد.

الف – غلات

در روایتی ابوهاشم جعفری از حضرت امام رضا (ع) درباره غلات و مفوّضه سوال می‌کند. حضرت در پاسخ می‌فرماید:
غلات، کافر و مفوّضه، مشرک هستند. هر کسی با آنها مجالست کند، یا با آنان غذا بخورد، یا با ایشان وصلت و ازدواج کند، یا آنان را امین بداند، یا گفته‌های آنها را تصدیق نماید و یا از آنان دفاع کند و ایشان را مساعدت نماید، از ولایت خداوند و رسول و اهل بیت (علیه السلام) بیرون است. (1)
حضرت مجموعه‌‌‌ای از وظیفه شیعیان را در قبال غالیان به این صورت بیان می‌فرماید:
کسی که آنها را دوست بدارد، به ما کینه ورزیده و کسی که به آنها کینه ورزد، ما را دوست داشته است. کسی که آنها را دوست بدارد، با ما دشمنی کرده و کسی که با آنان دشمنی ورزد، ما را دوست داشته است. کسی که با آنها ارتباط برقرار کند، از ما بریده و کسی که از آنها ببرد، با ما ارتباط برقرار نموده است. کسی که به آنان جفا کند، به ما نیکی کرده و کسی که به آنها نیکی کند، بر ما جفا نموده است. کسی که آنان را اکرام کند، به ما اهانت نموده و کسی که به آنان اهانت کند، ما را اکرام نموده است. کسی که آنان را بپذیرد، ما را رد نموده و کسی که آنان را رد کند، ما را پذیرفته است. کسی که به آنها نیکی کند، به ما بد کرده و کسی که به آنان بد کند، به ما نیکی نموده است. کسی که آنان را تصدیق کند، ما را تکذیب نموده و کسی که آنان را تکذیب کند، ما را تصدیق نموده است. کسی که به آنان عطا کند، ما را محروم نموده و کسی که آنان را محروم کند، به ما عطا کرده است. ‌‌‌ای فرزند خالد! کسی که شیعه ما باشد، کسی از آنان را دوست و یاور نگیرد. (2)
در روایت دیگری، امام هشتم (علیه السلام) بخشی از اخبار مجعول در باب جبر و تشبیه را به غلات نسبت می‌دهد. (3)
دلیل این امر، اوضاع جعل در بین شیعیان آن عصر است که موجب شده بود برخی شیعیان باور کنند که دیدگاه درست، دیدگاه جبر و تشبیه است. آنان حتی از ناحیه غیر شیعیان هم متهم به جبر و تشبیه است. آنان حتی از ناحیه غیر شیعیان هم متهم به جبر و تشبیه بودند و وضعیت به گونه‌‌‌ای بود که گویی غیر شیعیان، تکلیف خود را با احادیث منقول توسط برخی از شیعیان، روشن کرده بودند.
در این اوضاع یکی از شیعیان به امام رضا (علیه السلام) عرض می‌کند که مردم قول به جبر و تشبیه را به ما نسبت می‌دهند، چون روایاتی از پدران‌تان در این زمینه نقل شده است. حضرت از راوی سؤال می‌کند: «روایاتی که از پدران من در جبر و تشبیه نقل شده بیشتر است، یا روایاتی که از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) نقل شده است؟» راوی پاسخ می‌دهد: روایاتی که از پیامبر نقل شده بیشتر است. حضرت می‌فرماید: «پس باید بگویید که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) هم قائل به جبر و تشبیه بوده است.» راوی به حضرت عرض می‌کند: آنها می‌گویند پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) اینها را نفرموده، بلکه آنها را ساخته‌اند. امام رضا (علیه السلام) می‌فرماید: «پس درباره پدران هم بگویید آنها هیچ یک [از این احادیث] را نفرموده‌اند، بلکه از قول آنها ساخته‌اند.» (4)
در ادامه، حضرت به نقش غلات در ساختن این روایات اشاره می‌فرماید. همین یک حرکت از ناحیه غلات کافی است تا نقش تخریبی آنها در اندیشه اسلامی را دریابیم و پی ببریم که چه مقدار از کشمکش‌ها در بین شیعیان و دیگر فرقه‌ها حول این مسئله، فرصت‌ها را از مسلمانان سلب نموده است.
امام رضا (علیه السلام) در بیانات دیگر خویش، به سایر دیدگاه‌های انحرافی غلات نیز می‌پردازد. ایشان به نقل از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) می‌فرماید: «مرا از آنچه سزاوار هستم، بالاتر نبرید که خداوند قبل از این که مرا نبی قرار دهد، بنده قرار داد.» آن حضرت سپس به برخی آیات درباره حضرت عیسی اشاره می‌کند و می‌فرماید:
کسی که ادعای ربوبیت برای انبیا و ائمه کند یا ادعای نبوت برای ائمه و یا غیر ائمه نماید، ما در دنیا و آخرت از او بیزار هستیم. (5)
در روایت دیگری، امام رضا (علیه السلام) غلات را لعن می‌کند و یهودیان، مجوسیان، نصرانیان، قدریان، حروریان و مرجئه را از آنها برتر می‌داند. ایشان در این روایت به شیعیان دستور می‌دهد که با غلات، هم‌نشینی و دوستی نداشته باشند و می‌فرماید: «من از آنها بریء هستم و خداوند هم از آنها بیزار است.» (6)

ب- مفوّضه

امام رضا (علیه السلام) در رد اعتقادات مفوّضه نیز طی روایات متعددی، واگذاری امر آفرینش و روزی به پیامبر را نفی می‌کند. آن حضرت در روایتی می‌فرماید: «خداوند امر دینش را به پیامبر واگذار کرده، ولی امر خلق و رزق را نه.» (7) در روایتی دیگر از ایشان می‌خواهیم: «غلات، کافر و مفوّضه مشرک‌اند و کسی که با آنها هم‌نشین شود... از ولایت خدا، پیامبر و اهل بیت خارج شده است.» (8)
شیخ صدوق، روایتی را تحت عنوان غلات و مفوّضه آورده که در متن آن، به اسم این دو گروه تصریح نشده است. در این روایت، راوی به حضرت امام رضا (علیه السلام) عرض می‌کند: «عده‌‌‌ای در کوفه معتقدند که در نماز پیامبر، سهوی واقع نشده است.» حضرت در پاسخ می‌فرماید: «دروغ می‌گویند: خدا لعنت شان کند. کسی که سهو نمی‌کند، خدایی است که جز او خدایی نیست.»(9)
راوی در ادامه می‌گوید: «گروهی از آنها معتقدند امام حسین (علیه السلام) شهید نشده و قتل بر فردی شبیه آن حضرت به نام حنظلة بن اسعد شامی وارد شده است. آنان می‌گویند: خداوند، امام حسین را مانند حضرت عیسی بالا برد و به این آیه قرآن تمسک می‌کنند که «خداوند برای کافر، راهی [برای سلطه] بر مؤمنان قرار نداده.» (10)
حضرت می‌فرماید:
دروغ می‌گویند. غضب و لعنت خداوند بر آنها باد و به واسطه تکذیب پیامبر که از شهادت امام حسین (علیه السلام) خبر داد، کافر شدند. کسانی که بهتر از امام حسین (علیه السلام) بودند، نظیر امام علی و امام حسن هم شهید شدند. (11)

ج – قطعیه

حضرت امام رضا (علیه السلام) در بیانات متعدد خویش، به اصلاح انحرافات موجود در اندیشه برخی از شیعیان می‌پردازد و در مواردی علاوه بر نفی اندیشه، در عرصه عمل نیز به مقابله با آنان بر می‌خیزد؛ مثلاً در دستور به عدم پرداخت زکات به جبرگرایان و عدم پذیرش شهادت آنها را می‌دهد، در حالی که در روایات، به گرایش برخی از شیعیان به جبر یا استطاعت، تصریح شده است. (12) به عبارت دیگر، اگر پرداخت زکات به غیر شیعه جایز نباشد، این عدم پرداخت زکات، تنها ناظر به شیعیان قطعیه است و اگر پرداخت زکات به غیر شیعه جایز باشد، عدم پرداخت شامل شیعیان نیز می‌شود. (13)

موضع‌گیری در برابر لعن بی‌محابای شیعیان:

وقتی حضرت امام رضا (علیه السلام) مطلع شد که برخی از اصحاب، کسانی را که با امیرالمؤمنین (علیه السلام) جنگیده‌اند، لعن می‌کنند، فرمود: «الاّ من تاب و اصلح» و به این نکته اشاره نمود که حق ندارید به صورت مطلق، افرادی را که با آن حضرت جنگیده‌اند، لعن کنید، چرا که ممکن است عده‌‌‌ای از آنها توبه کرده و خویش را اصلاح نموده باشند. سپس فرمود: «گناه کسی که از حضرت کناره‌گیری کرد و توبه نکرد، بزرگ‌تر از گناه کسی است که جنگید و توبه کرد.» (14)

3. اصلاح قول به تجسیم در بین اصحاب

ابراهیم بن محمّد همدانی می‌گوید: نامه‌‌‌ای خدمت ابی الحسن الرضا (علیه السلام) فرستادم و طی آن عرض کردم که کسانی از دوست‌داران شما که با ما هستند، در توحید اختلاف کرده‌اند؛ برخی قائل به جسمانیت هستند و برخی قائل‌اند که خداوند دارای صورت است. حضرت پاسخ داد:
منزه است خدایی که محدود نیست، توصیف نمی‌شود، چیزی مثل او نیست و دانا و بیناست. (15)
در روایت دیگری، امام رضا (علیه السلام) یا پدر بزرگوار آن حضرت در پاسخ به سؤال شیعیان از جسمانیت خداوند، می‌فرماید:
چند دیدگاه در بین مردم وجود دارد: اثبات خدا همراه با تشبیه، نفی خداوند و اثبات خداوند بدون تشبیه. مذهب صحیح خدا اثبات بدون تشبیه است. (16)
در روایتی نیز راوی از امام رضا (علیه السلام) درباره توحید سؤال می‌کند و می‌گوید: «نظر من، دیدگاه هشام بن حکم است.» حضرت غضبناک می‌شود و می‌فرماید:
شما را چه به دیدگاه هشام بن حکم؟! او از ما نیست. کسی که می‌پندارد خدا جسم است، ما از او در دنیا و آخرت بیزاری می‌جوییم، چون جسم، حادث است و خداوند او را ایجاد کرده و تجسم بخشیده است. (17)

بحث خلق قرآن:

این بحث که آیا قرآن مخلوق و حادث یا قدیم است، مدت زمانی جهان اسلام و به ویژه پایتخت آن، بغداد را به خود مشغول کرد. امام رضا (علیه السلام) در نامه‌‌‌ای به یکی از شیعیان، او را از ورود به چنین مجادلات بی‌ثمری، برحذر می‌دارد و در عین حال، دیدگاه خود را با ظرافت خاصی بیان می‌کند. ایشان می‌فرماید:
غیر از خدا هر چه هست، مخلوق است و قرآن، کلام خداست و از پیش خودت نامی بر آن قرار مده که در زمره گمراهان خواهی بود. (18)

4. بازتاب اندیشه‌های انحرافی شیعیان غیر قطعیه

الف – زیدیه

بخشی از بیانات امام رضا (علیه السلام) ناظر به رفتارهای برادرش زیدبن موسی است که شیخ صدوق در کتاب عیون أخبار الرضا (علیه السلام) او را در زمره زیدیه دانسته است. (19) اگر چه این بیانات در خصوص زید بن موسی صادر شده، اما می‌توان از آنها در حوزه مباحث فوق و غیر آن، بهره برد.
از آن جا که زیدبن موسی خانه‌های مخالفان خود را آتش می‌زد، به «زیدالنار» معروف شد. پس از آن که زید دستگیر شد و مأمون او را نزد امام رضا (علیه السلام) فرستاد، حضرت خطاب به او فرمود:
آیا فرومایگان کوفه فریبت داده‌اند و تصور کرده ای که خداوند آتش را بر ذریه زهرا حرام نموده؟ این اختصاص به امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) دارد. اگر فکر می‌کنی که خدا را عصیان می‌کنی و داخل بهشت می‌شوی و موسی بن جعفر خدا را اطاعت کرد و وارد بهشت شد، پس تو از پدرت برتری. به خدا قسم، هیچ کس به آنچه نزد خداوند است، جز با طاعت دست نخواهد یافت و تو می‌پنداری با معصیت می‌توان بدان دست یافت؛ چه بدگمان کردی!
زید به حضرت عرض کرد: «من برادر و پسر پدر شما هستم.» حضرت فرمود: «تو مادامی که خدا را اطاعت کنی، برادر من هستی...» (20)

ب – واقفیه

شاید مهم‌ترین جریانی که در عصر حضرت امام رضا (علیه السلام) علیه جریان اصلی تشیع فعالیت داشت، فرقه واقفه بودند. واقفیان به غیبت امام هفتم معتقد و امامت امام رضا (علیه السلام) را منکر شدند. آنان در بسیاری از مفاهیم شیعی مانند مهدویت و غیبت، تحریف‌هایی را به سود خود، ایجاد کردند و همین امر موجب شد که امام رضا (علیه السلام) به شدت به مقابله آنان بپردازد.
در روایتی آمده: به امام رضا (علیه السلام) گفته شد: «فردی نزد ماست که ادعا می‌کند پدرتان زنده است.» حضرت فرمود:
سبحان‌الله! پیامبر فوت کرد و موسی بن جعفر فوت نکرد؟ به خدا قسم فوت کرد و اموالش تقسیم شد و زنانش هم ازدواج کردند. به خدا قسم او طعم مرگ را چشید، همان‌طور که علی بن ابی طالب (علیه السلام) چشید. (21)
از مجموع روایات امام رضا (علیه السلام) در نقد واقفیه، نکات متعددی را می‌توان برداشت کرد که برخی از این قرارند: واقفیان معاند حق‌اند؛ همواره مرتکب گناه می‌شوند؛ اگر به عقیده وقف بمیرند دوزخی هستند؛ همواره حیران و سرگردان‌اند؛ نهی از پرداخت زکات به واقفه، نهی از هم‌نشینی با آنها، جواز نفرین ایشان. (22)

5. بازتاب اندیشه‌های انحرافی غیر شیعیان

الف – اهل حدیث

تبیین احادیث: یکی از بازتاب‌های جریان‌های فرقه‌‌‌ای روایات امام رضا (علیه السلام)، بعضی از احادیث منسوب به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است که برخی جریان‌ها، از آنها معنای غیر صحیحی را برداشت می‌کردند. حضرت در برابر این مسئله، به تبیین یا تکذیب این دسته از روایات می‌پرداخت. در این بخش به تعدادی از این روایات و کلام امام رضا (علیه السلام) در مورد آنها اشاره می‌کنیم:
- «اصحابی کالنجوم، بایهم اقتدیتم اهتدیتم»: (23) حضرت در تبیین این حدیث که محل مناقشه بین شیعیان و اهل سنت است، ضمن تأیید اصل صدور آن از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)، می‌فرماید: «حدیث صحیح است، اما منظور کسانی است که بعد از پیامبر، [دین را] تغییر ندهند و دگرگون نسازند.» از حضرت سؤال شد: «چگونه بدانیم چه کسانی [دین را] تغییر دادند و دگرگون نمودند؟» امام رضا (علیه السلام) فرمود:
به دلیلی روایتی که از پیامبر نقل کرده‌اند که فرمود: «عده‌‌‌ای از اصحاب مرا، روز قیامت از حوض من کنار می‌زنند، هم چنان که شتران بیگانه را از آب منع می‌کنند. من می‌گویم: پروردگار! اصحابم! به من گفته می‌شود: نمی‌دانی که بعد از تو چه کردند. با آنها معامله اصحاب الشمال می‌شود و من هم می‌گویم: دوری و لعنت بر آنها باد!» حال دانستی که این حدیث برای کسی است که دین را تغییر ندهد و دگرگون نسازد؟» (24)
- «ان الله تبارک و تعالی ینزل کل لیلة الی السماء الدنیا»: از حضرت امام رضا (علیه السلام) درباره این روایت سؤال شد. حضرت فرمود:
خدا تحریف کنندگان کلمات را جایگاه‌شان را لعنت کند! هرگز رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) این گونه نفرمود. آنچه پیامبر فرمود، این بود که خداوند متعال در ثلث آخر هر شب و از آغاز هر شب جمعه، فرشته‌ای را به آسمان دنیا نازل می‌فرماید و به او امر می‌شود که ندا دهد: «آیا درخواست کننده‌‌‌ای هست که به او عطا کنم؟ آیا توبه کننده‌‌‌ای هست که توبه او را بپذیرم؟ آیا استغفار کننده‌‌‌ای هست که او را ببخشم؟ ‌‌‌ای درخواست کننده خیر! پیش بیا و‌‌‌ای درخواست کننده شر! کوتاه بیا (شر انجام مده). » همواره منادی این ندا را تا طلوع فجر تکرار می‌کند و هنگامی که فجر طلوع می‌کند، به جایگاه خویش در ملکوت بر می‌گردد». (25)
- «خلق الله آدم صورته»: حسین بن خالد می‌گوید: به حضرت امام رضا (علیه السلام) عرض کردم: «ای فرزند رسول خدا! مردم روایت می‌کنند که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «خداوند آدم را به صورت خود آفرید». امام (علیه السلام) پاسخ داد:
خداوند آنان را بکشد! آنها اول حدیث را حذف کرده‌اند. پیغمبر از کنار دو نفر که به یکدیگر ناسزا می گفتند، عبور کرد و شنید که یکی از آن دو به دیگری می‌گوید: خداوند چهره تو و چهره آن کسی را که شبیه به توست، سیاه کند. پیغمبر فرمود: ـ«ای بنده خدا! به برادرت این گونه نگو، زیرا خداوند او را به صورت خودش آفریده است.» (26)

نفی رؤیت خداوند توسط پیامبر:

ابوقره به امام رضا (علیه السلام) می‌گوید: «برای ما روایت شده که خداوند موضوع سخن گفتن و رؤیت خود را به دو تن از پیغمبران خود اختصاص داده: با موسی بن عمران سخن گفته و محمد را به رؤیت خود مخصوص گردانید». امام رضا (علیه السلام) می‌فرماید:
اگر چنین است که محمد خداوند را رؤیت کرده، پس کیست که از جانب خداوند، می‌فرماید: «لا تدرِکُهُ الأَبصارُ» و «لا یُحیطُونَ بِهِ عِلماً» و «لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ...»؟ محمد از طرف خداوند مبعوث می‌گردد و به مردم می‌گوید که او از جانب پروردگار آمده و آنها را به طرف خداوند دعوت می‌کند و از صفات و خصوصیات او می‌گوید، بعد به مردم می‌گوید: من خداوند را با دو چشم خود دیدم؟! (27)

استناد به قرآن و اجماع در سنجش احادیث:

حضرت امام رضا (علیه السلام) می‌فرماید:
هرگاه روایات مخالف با قرآن باشند، من آنها را تکذیب می‌کنم، زیرا مسلمین اجماع کرده‌اند که با علم و دانش نمی‌توان خداوند را دریافت و با دیدگاه ظاهر نمی‌توان او را دید و خداوند را به هیچ چیز نمی‌توان تشبیه کرد. (28)

نفی تفکر اخباری‌گری:

اگر چه عنوان اخباری‌گری برای موضوع مورد نظر ما، عنوان دقیقی نیست، ولی به نظر می‌رسد که نزدیک‌ترین عنوان به موضوع مورد نظر ما می‌تواند باشد. این عنوان به جریانی اشاره دارد که دین را تعبد صرف می‌دانند، اگر چه این تعبد بر خلاف عقل باشد. این جریان، جایی برای اندیشه و تعقل در دین باقی نمی‌گذارد و معتقد است هر چه را به اسم دین آمده، ولو بدون تفکر و تعقل و فهم، باید پذیرفت.
این نوع نگاه، اختصاص به مذهب خاصی ندارد و می تواند در هر دین و مذهبی بروز نماید. محمدبن سنان از امام رضا (علیه السلام) می‌پرسد: «گروهی از اهل قبله عقیده دارند این که خداوند متعال بعضی چیزها را حرام و بعضی را حلال کرده، علت خاصی ندارد، بلکه خدا می‌خواهد بدین وسیله، بندگان را به تعبد وادار کند.» حضرت در پاسخ می‌نویسد:
کسانی که این عقیده را دارند، گمراه‌اند و از راه حق و حقیقت منحرف شده‌اند. اگر مطلب چنین بود و مقصود خدا از تشریع مسائل حلال و حرام، تعبد مردم بود، باید حلال‌ها را حرام و حرام‌ها را حلال کند و مردم را وادار کند که نماز نخوانند، روزه نگیرند، اعمال حسنه انجام ندهند، پیغمبران و کتب آسمانی را منکر شوند، مشغول سرقت و زنا گردند و حدود و ثغور شرع مقدس را رعایت نکنند. خداوند متعال حلال و حرم را برای مصلحت بندگانش تشریع فرمود و اگر چیزهایی را حرام کرده، فسادشان بسیار روشن است. بعضی از اعمال، جامعه را به طرف فساد و تباهی می‌کشاند و اساس زندگی را متلاشی می‌کند و سبب هلاکت آدمی می‌شود. از این رو خداوند آن کارها را حرام کرده و بندگانش را برای تأمین مصالح اجتماع، از ارتکاب آنها نهی فرموده و برای مرتکب آن کارها، وعده دوزخ داده است. از سوی دیگر، پروردگار بعضی از محرمات را در هنگام اضطرار حلال کرده. یا هنگامی که انسان احتیاج داشته باشد و یا صلاحش باشد، حرامی را به طور موقت حلال می‌کند؛ مانند خوردن مردار و یا گوشت خوک که در هنگام خطر مرگ و نبودن چیزی که گرسنگی را رفع و جان آدمی را حفظ کند، حلال می‌شود. (28)

ب – معتزله

اگر چه در عصر عباسیان و به ویژه دوره امامت امام رضا (علیه السلام)، دوره اوج قدرت معتزله بود، ولی درباره آنها به صورت گسترده مطلبی در روایات وجود ندارد. در یکی از روایات مربوط به معتزله، امام رضا (علیه السلام) می‌فرماید:
عمروبن عبید (از بنیان‌گذاران معتزله) خدمت حضرت صادق (علیه السلام) رسید و سلام کرد و نشست. وی آیه «وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ » (30) را تلاوت کرد، ولی آن را ادامه نداد. حضرت سؤال کرد: «چرا ساکت شدی؟ » پاسخ داد: می‌خواهم کبایر در کتاب خدا را بشناسم. حضرت گناهان شرک، ناامیدی از رحمت خدا، امن از مکر خداوند، (31) والدین، قتل نفس، دادن نسبت ناروا به زنان پاک دامن، خوردن مال یتیم، فرار از جنگ، رباخواری، سحر، زنا، قسم دروغ، غش، نپرداختن زکات واجب، اقامه شهادت دروغ و کتمان شهادت، شرب خمر، ترک نماز، پیمان‌شکنی و قطع رحم را نام برد. عمروبن عبید از خدمت حضرت صادق (علیه السلام) خارج شد، در حالی که با صدای بلند گریه کرد و می‌گفت: «نابود شود کسی که به رأی خویش سخن گفت و با شما در دانش و فضل به منازعه برخاست.» (32)
از نقل این ماجرا توسط امام رضا (علیه السلام) ، می‌توان نکاتی را استفاده کرد: اول این که شاید حضرت با نقل این واقعه، قصد دارد پیروان جریان معتزله را متوجه این نکته کند که رهبران بزرگ آنان، چنین نگاهی به اهل بیت داشته‌اند. نکته دیگر این که هدایت اهل بیت (علیه السلام)، اختصاص به گروه خاصی ندارد و هر کس که از آنان، طلب راهنمایی و هدایت کند، از دست‌گیری او دریغ نخواهند کرد.
در روایت دیگری می‌خوانیم: در حضور امام رضا (علیه السلام) بحث ازگناهان کبیره و دیدگاه معتزله مبنی بر عدم بخشش گناهان کبیره شد. آن حضرت فرمود:
امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: «قرآن برخلاف نظر معتزله نازل شده است؛ خداوند می‌فرماید: «وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ». (33) (34)

ج – رد انگاره‌های ناصحیح در حوزه توحید

شاید بتوان گفت که دوره امام رضا (علیه السلام) و به ویژه دوره حضور ایشان در خراسان، دوره‌‌‌ای استثنایی در طول تاریخ دو قرن ابتدایی اسلام است. در این عصر، حاکمیت عباسیان تثبیت شده بود و جریانات فکری گوناگون در پایتخت کشور اسلامی از آزادی برخوردار بودند. حاکم اسلامی نیز مشوّق خود این بحث‌ها بود. از این رو در این دوره، مباحث فراوانی مطرح شد که نمی‌توان آنها را صرفاً به فرقه‌‌‌ای خاص، نسبت داد؛ چرا که فضا برای طرح اشکالات و شبهات، فراهم بود و ممکن بود کسی با وجود عدم اعتقادات خود و جریان متبوعش به مسائلی از قبیل تشبیه، تجسیم، جبر و استطاعت، شبهاتی را در این زمینه مطرح نماید. بنابراین ما اعتقاداتی مانند تشبیه و تجسیم را به فرقه‌‌‌ای به نام مجسّمه و مشبّهه یا جبر و استطاعت را به فرقه‌‌‌ای به نام جبریه و قدریه که وجود خارجی آنها چندان روشن نیست، نسبت نمی‌دهیم و به بررسی کلی آنها می‌پردازیم.
تشبیه: از جمله توصیه‌های امامان شیعه و به ویژه امام رضا (علیه السلام) در بحث توحید، پرهیز از طرح مناقشات کلامی بیهوده و کشاندن آنها به میان مردم است. امام رضا (علیه السلام) در مواردی، جدال کنندگان در دین را مورد نقد قرار داده، آنان را ملعون در لسان پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) معرفی می‌کند. (35) از سوی دیگر، آن حضرت در برابر سؤالات مردم درباره توحید، تلاش دارد با بیانی قابل فهم برای مخاطبان و در عین حال دقیق، اندیشه تابناک توحید را تبیین نموده، از آن به خوبی پاسداری کند.
امام رضا (علیه السلام) در بیانی درباره تشبیه خداوند می‌فرماید:
کسی که درباره پروردگار با قیاس سخن بگوید (و او را با دیگر موجودات، قیاس کند،) همیشه در اشتباه است، از مسیر منحرف خواهد شد، به کجی خواهد رفت، راه درست را گم می‌کند و سخن غیر نیک می‌گوید. من خدا را به گونه‌‌‌ای معرفی می کنم که خود معرفی نموده و او را به گونه‌‌‌ای توصیف می‌کنم که خود توصیف نموده، بدون آن که او را دیده باشم یا صورتی از او در ذهن داشته باشم. خدا با حواس، درک نمی‌شود، با مردم، قابل قیاس نیست، بدون تشبیه، شناخته می‌شود، در عین علومقام، به همه نزدیک است، بدون نظیر است، مانند آفریدگانش نیست، در حکمش ستم نمی‌کند... (36)
آن حضرت در بیانی دیگر، تشبیه کنندگان خداوند به آفریده‌ها را مشرک و کسانی را که قائل به مکان برای خداوند هستند، کافر می‌خواند. (37)

تجسیم:

امام رضا (علیه السلام) در پاسخ به این سؤال که «آیا خداوند دارای جسم و صورت است؟» پاسخ می‌دهد: «منزّه است خدایی که هیچ چیز شبیه او نیست و جسم و صورت ندارد.» (38) (39)

نفی جبر در تفویض:

برید بن عمیر شامی به امام رضا (علیه السلام) عرض می‌کند: «از حضرت صادق (علیه السلام) برای ما نقل شده که فرمود: «لا جبر و لا تفویض، بل أمر بین الأمرین». معنای این حدیث چیست؟» حضرت فرمود:
هر کس گمان کند که خداوند ما را وادار به گناه می کند و بعد ما را در اثر ارتکاب گناه عذاب می‌نماید، معتقد به جبر است و هر کس اعتقاد پیدا کند که خداوند امور بندگان خود را به ائمه واگذار کرده، این را تفویض گویند. قائل به جبر، کافر و معتقد به تفویض، مشرک است. (40)
از این روایت معلوم می‌شود که در این دوره، اصطلاح تفویض در معنای واگذاری امور به امامان (علیه السلام) نیز به کار می‌رفته، اگر این معنای از تفویض با معنای رایج آن که واگذاری امور به بندگان است، تفاوت جوهری ندارد. هر دو به این نکته اشاره دارند که غیر از خداوند، افراد دیگری نیز در جهان تأثیرگذارند. (41)

خلق قرآن:

از جمله مباحث کلامی مطرح در عصر امام رضا (علیه السلام)، بحث خلق قرآن با قدم آن بود که هزینه‌های زیادی را بر مسلمانان تحمیل کرد. این جریان از نقاط منفی تاریخ مسلمین است که موجب شده برخی از مسیحیان در توجیه مسئله تثلیث، به آن استناد کرده، مدعی شوند که مسلمین هم قائل به قدیم بودن خداوند و قرآن هستند.
هشام مشرقی می‌گوید:
نزد امام رضا (علیه السلام) رفتم و گفتم: اهل بصره از کلام خداوند پرسیدند و گفتند: یونس می‌گوید کلام خداوند مخلوق نیست. حضرت فرمود: «مگر نمی‌دانید که از حضرت باقر (علیه السلام) پرسیده شد که قرآن خالق است، یا مخلوق و او فرمود: نه خالق است و نه مخلوق، بلکه کلام خالق است؟» (42)

نتیجه‌گیری

امام رضا (علیه السلام) در طول دوران امامت خویش و به ویژه در دوره اقامت در خراسان، با کج روی‌های جریان‌های مختلف مقابله نمود. ایشان با ایستادگی در برابر انحرافات، به پاسخ‌گویی به شبهات و تبیین آموزه‌های دینی پرداخت. آن حضرت در طول این دوره، بدون گرفتار شدن در دام توطئه‌های مأمون و اطرافیانش، رسالت خود را در دفاع از دین و هدایت مردم، به بهترین وجه انجام داد.

پی‌نوشت‌ها:

1. عزیزالله عطاردی، اخبار و آثار حضرت امام رضا (علیه السلام)، ج2، ص 895.
2. صدوق، التوحید، ص 364.
3. این بحث نیاز به تحقیق مستقلی دارد که چه مقدار از احادیث مذکور، ساخته غالیان است.
4. همان، ص 363 و 364.
5. همو، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج2، ص 201.
6. همان، ص 202.
7. همان.
8. همان، ص 202.
9. دیدگاه شیخ صدوق در من لا یحضره الفقیه، مطابق با همین حدیث است. ایشان معتقد است غلات و مفوّضه، منکر سهوالنبی هستند و در مطلبی به نقل از استادش، اولین درجه غلو را نفی سهوالنبی می‌داند. (من لا یحضره الفقیه، ص 234 و 235).
10. نساء، آیه ی 141.
11. عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج2، ص 203. روایات دیگری نیز در حوزه غلو و تفویض موجود است که به ذکر آدرس آنها اکتفا می‌کنیم: صدوق، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج1، ص 124 و 145؛ و عزیزالله عطاردی، اخبار و آثار حضرت امام رضا (علیه السلام)، ج1، ص 283.
12. صدوق، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج10، ص 144؛ الکافی، ج1، ص 159؛ صدوق، التوحید، ص 338.
13. صدوق، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج1، ص 143؛ همو، التوحید، ص 362.
14. همان، ص 88.
15. همو، التوحید، ص 100 و 104.
16. همان، ص 101.
17. همان، ص 104. البته در کتاب‌های شیعه و غیر شیعه، نکاتی در نقد هشام بن حکم بیان شده و در مقابل، عالمان شیعه به این نقدهایی پاسخ‌هایی داده و از هشام دفاع کرده‌اند. آن چه در این جا برای ما اهمیت دارد، اصل نگهبانی امام رضا (علیه السلام) از دین در برابر دیدگاه‌های انحرافی و تبیین صحیح توحید توسط آن حضرت است.
18. همان، ص 224.
19. همو، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج2، ص 233.
20. همان، ص 234.
21. همان، ج1، ص 106.
22. عزیزالله عطاردی، اخبار و آثار حضرت امام رضا (علیه السلام)، ج2، ص 813-815.
23. اصحاب من مانند ستارگان هستند؛ به هر کدام‌شان اقتدا کنید، هدایت می‌یابید.
24. صدوق، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج2، ص 87.
25. همو، التوحید، ص 176.
26. عزیزالله عطاردی، اخبار و آثار حضرت امام رضا (علیه السلام)، ج1، ص 278.
27. همان، ص 276.
28. همان، ص 277.
29. همان، ج2، ص 860 و 861.
30. شورا، آیه‌ی 37.
31. به این معنا که آدمی از عذاب الهی و امتحانات او ایمن نشیند و از عظمت و جلال او واهمه نداشته و در دل، اندیشه مؤاخذه او را نداشته باشد. (ملا احمد نراقی، معراج السعادة، ص 179).
32. صدوق، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج1، ص 285-287.
33. رعد، آیه ی 6.
34. صدوق، التوحید، ص 406.
35. صدوق، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج2، ص 65.
36. همو، التوحید، ص 49 و 50.
37. همان، ص 69.
38. همان، ص 102.
39. برای مطالعه برخی دیگر از روایات امام رضا (علیه السلام) با موضوع تشبیه، تجسیم و رؤیت خداوند، ر.ک: صدوق، التوحید، ص 34-84، 98-104 و 108-122؛ همو، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ص 114-122.
40. عزیزالله عطاردی، اخبار و آثار حضرت امام رضا (علیه السلام)، ج1، ص 283.
41. برای مطالعه تعدادی از روایات امام رضا (علیه السلام) با موضوع نفی جبر، ر.ک: صدوق، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج2 ص 69، 125، 315، 348 و 416؛ همو، التوحید، ص 338.
42. عزیزالله عطاردی، اخبار و آثار حضرت امام رضا (علیه السلام)، ج2، ص 811.

منابع تحقیق :
1. صدوق، محمدبن علی بن بابویه قمی، التوحید، تصحیح و تعلیق: سیدهاشم حسینی تهرانی حیدری، تهران 1387 ق.
2. ـــــــــــ ، التوحید، ترجمه: محمّدعلی سلطانی، انتشارات ارمغان طوبی، تهران، 1388 ش، چاپ ششم.
3. ـــــــــــ ، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ناشر رضا مشهدی، قم 1386 ش، چاپ دوم.
4. ـــــــــ ، من لا یحضره الفقیه، دارالکتب الاسلامیه، تهران 1390 ق.
5. عطاردی، عزیزالله، اخبار و آثار حضرت امام رضا (علیه السلام)، انتشارات عطارد، تهران، 1388 ش، چاپ اول.
6. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، تصحیح و تعلیق: علی اکبر غفاری، دارالکتب الاسلامیه، قم 1388 ق، چاپ سوم.
7. ـــــــــــ ، نراقی، ملااحمد، معراج السعادة، انتشارات هجرت، قم 1377ش ، چاپ پنجم.
8. ور،‌ هانس، فرهنگ معاصر عربی به فارسی، ترجمه: آذرتاش آذرنوش، نشر نی، تهران 1381 ش، چاپ دوم.

منبع مقاله :
جمعی از پژوهشگران؛ (1394)، مجموعه مقالات همایش ملّی «حدیث رضوی» (جلد دوم)، مشهد: انتشارات بنیاد بین‌المللی فرهنگی هنری امام رضا (ع)، چاپ اول.

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

اندیشه‌های فرهنگی امام خمینی ره و رهبر انقلاب در …اندیشه‌های فرهنگی امام توجه به بازتاب فرهنگ در بیانات مقوله در کلام امام ایسنا سیاسی اندیشه امام و رهبری بیانات معظم له در مورد امام رضا علیه‌السلام، در پیامی ع و برای مطالعه بیشتر درباره اندیشه اقتصادی حضرت …بیانات در جمع زائران و مجاوران حضرت امام رضا ع بیانات در دیدار فرج امام پاورپوینت مکتب امامره در بیانات رهبر انقلاب …پاورپوینتمکتبامامرهواکاوی حیات سیاسی امام رضاع مکتب امامره در بیانات رهبر بازتاب های جهانی بیانات رهبر انقلاب امام هادی ع شیک ترین ها یا اهل اندیشه های جدی لعن در آن امام رضاع بیانات رهبر انقلاب امام همایش امام رضاع در آیینه ادبیات معاصر در کرمانشاه …همایش امام رضاع در اندیشه های اصولی امام در بازتاب شخصیت امام رضا آداب زیارت امام رضاع در بیانات رهبر معظم انقلاب جدولآداب زیارت امام رضاع در بیانات رهبر معظم به‌مناسبت فرارسیدن ایام شهادت امام رضا وحدت از دیدگاه امام خمینی ره و آیت الله خامنه ای وحدتازدیدگاهامامآداب زیارت مخصوص امام رضا ع ای از بیانات امام عید فطر در بیانات امام سخنرانی های امام خمینی قدس سرهحضرت امام رضا ع سخنرانی های کوتاه و دلنشین از امام خمینی در بازتاب ترورها بازتاب بیانات رهبری در رسانه‌های‌خارجیخانه سایت خوان بازتاب بیانات رهبری در باختگان حادثه راه‌آهن در حرم امام رضاع مرکز اسناد انقلاب اسلامی جریان شناسی انجمن حجتیه چکیده روحانیان در جامعه ایران، به ویژه از هنگام تحریم استعمال توتون و تنباکو، نقش و جایگاه حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوف مباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ ‎بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦


ادامه مطلب ...

بستره‌تر متفاوت فرهنگیِ مدینة‌النبی و شهر مرو، و بازتاب آن در رو‌ایات امام رضا (ع)

[ad_1]

چکیده

علی بن موسی‌الرضا (علیه السلام) بخش عمده‌‌تر از عمر خود را در منطقه حجاز و مدینة النبی به سر برده و چند سال پایانی را به واسطه فراخوان مأمون خلیفه عباسی، در منطقه خراسان و شهر مرو گذارند. این دو منطقه از لحاظ ابعاد مختلف فرهنگی – اجتماعی، تفاوت‌های چشم‌گیری با هم داشتند و در نتیجه، شرایط و گفتمان‌های مختلفی در آن دو، جریان داشت. سؤالی که محور اصلی این مقاله را سامان داده، رصد گفتمان‌های غالب مدینه و مرو و نحوه انعکاس آنها در روایات منقول از حضرت رضاست. سیری در میراث‌روایی بر جای مانده از آن حضرت، دو تفاوت نسبیِ محتوایی و روشی را در احادیث منقول از ایشان نشان می‌دهد که این مطالعه تلاش دارد پاره‌ای از آن ها را نمایان سازد. هم چنین در این نوشتار، تحلیلی گفتمانی از چرایی تفاوت پاره‌ای از عملکردهای حضرت رضا (علیه السلام) با ائمه پیشین ارائه شده است.

1. مقدمه

در باور شیعه اثناعشریه، تمامی ائمه معصومین (علیه السلام)، نور واحدند (2) و یک مقصد را دنبال ‌نموده‌اند، اما این نکته قابل خدشه نیست که ویژگی‌های خاص تاریخی و فرهنگی، هر امام را با مسائل و شرایط متفاوتی روبه رو می‌کرده است؛ امری که امروزه در علوم انسانی از آن به «گفتمان / discourse» (3) تعبیر می‌کنند. بنابراین این قاعده نانوشته عرفی که هر امام، پیش از آن که پیشوای تمام بشریت برای تمام اعصار باشد، ابتدا مسئول مردم زمانه خویش است، اهمیت پژوهش گفتمانی و تحلیل فرهنگی - اجتماعی عصر او را دو چندان می‌کند.
جامعه‌شناسان و روان‌شناسان نیز معتقدند انسان دائماً در حال تعامل و داد و ستد با جامعه خویش است و بر همین مبناست که گام اول در شناخت کامل هر شخص، شناخت جامعه زیسته اوست. (4) بنابراین بحث از گفتمان، بحثی حاشیه‌ای نیست، بلکه ضرورتی است که روش پژوهش علمی بر آن تأکید می‌کند و چنانچه بدون توجه به تاریخ و بستر حیاتی پیشوایان مذهبی به اظهار نظر پرداخته شود، از فهم بسیاری از رموز و پیچیدگی‌های موجود در تعاملات آنان ناتوان می‌مانیم. (5)
درباره پیشینه این مطالعه باید گفت هر چند برخی، ضرورت این مسئله را در زندگانی امام رضا (علیه السلام)، یادآور شده‌اند، (6) اما آثاری که در این زمینه نوشته شده، یا بخشی از گفتمان‌ها را پوشش داده (7) و یا در آن، مقایسه خاصی میان این دو بوم مشاهده نمی‌شود. (8) هم چنین گفتنی است که روش تحقیق این پژوهش، از نوع توصیفی و تجزیه و تحلیل موضوعی است. ملاک نویسنده در مدنی یا مروی قلمداد کردن روایات نیز غالباً مبتنی بر اطلاعات درونی احادیث (از قبیل اشاره به نام شهر و یا خلیفه حاضر، سال صدور روایت و ...) بوده است.

2. جایگاه روایات رضوی در میراث حدیثی شیعه و اهل سنّت

سخنان امام رضا (علیه السلام)، در جهان‌بینی معتقدان به امامت آن حضرت، به مثابه سخنان رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) قلمداد و به عنوان نص شرعی نگریسته می‌شود. بنابراین طبیعی می‌نماید که شیعیان معتقد به آن حضرت، اهتمام وافری در ضبط، نقل و کتابت اقوال آن حضرت بنمایند که بسیاری از آنها در صحیفة‌الرضا، عیون اخبار الرضا و هم چنین مسند الامام الرضا منعکس شده است. نکته شایان توجه آن که میراث کنونی حضرت رضا (علیه السلام) تنها گوشه‌ای از معارفی است که از گذر تاریخ و تلاش‌های محدثان به دست ما رسیده، و قسمت قابل ملاحظه‌ای از آن به دست فراموشی سپرده شده است، چنان که «علی بن ابراهیم بن هاشم» اعتراف می‌کند احادیث بسیاری از طریق یاسر (یکی از خدام حضرت) و دیگر روات از امام رضا (علیه السلام)، شنیده، اما گذشت زمان، موجب فراموشی آنها شده است. (9) در نقطه مقابل، رواتی نیز وجود داشتند که به محض استماع روایت، آن را به ضبط می‌کشیدند. در این زمینه بهترین شاهد، شتاب «العباسی» (10) در جستن دوات و کاغذ برای نگارش سخنان حضرت رضاست:
دَخلت علی العبَّاسی یوماً، فطلب دواة و قرطاساً بالعجلة. فقلتُ: ما لک؟ فقال: سَمِعتُ من الرَّضا (علیه السلام) اشیاء احتاج ان اکتبها لا انساها، فکتبها. (11)
فارغ از شیعه امامیه، بیشترین گروهی که به روایات رضوی اهمیت دادند و در نقل و ضبط آن کوشش کردند، زیدیان هستند. آنان گرچه پس از امام حسین (علیه السلام) و با گرایش به امامت زید بن علی، راه خود را از امامیه جدا نمودند، اما به علی بن موسی الرضا علاقه ویژه‌ای نشان دادند و حتی برخی از آنان، امامت ایشان را پذیرفتند! (12) با این توضیح که از منظر زیدیه، فاطمی قائم به سیف داعی به خود، اهلیّت امامت دارد (13) و علی بن موسی (علیه السلام) با پذیرش ولایت عهدی – که آن را نوعی قیام برای رسیدن به حکومت و یا زمینه‌سازی در راستای آن تفسیر می‌کردند – (14) تمام ویژگی‌های امام را کسب کرده است. (15) توجه به روایات منقول از امام رضا (علیه السلام)، در میان زیدیه، در نقل صحیفة‌الرضا، (16) چاپ آن در کنار مهم‌ترین اثر حدیثی زیدیه یعنی مسند زید و کوشش‌هایی که پیرامون آن انجام شده، قابل مشاهده است؛ از جمله باید به دو تخریج احادیث (17) و یک شرح دو جلدی به نام الروض المنیر/ درر الصوارم (18) اشاره کرد. (19)
افزون بر شیعیان، اهل سنت - یا به تعبیر دقیق‌تر، عامه – نیز به مرویاتی از امام رضا (علیه السلام)، که سلسله اسناد آن به رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) ختم شود، توجه نشان داده و در ثبت و جمع آن کوشیده‌اند. (20) (21) راغب اصفهانی در مورد مقام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) می‌گوید:
أنه لیس فی الارض سبعة أشراف عندالخاص و العام کتب عنهم الحدیث إلا علی بن موسی بن جعفر بن محمدبن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب. (22)
او به امام و شش تن از اجداد گرامی‌شان اشاره می‌کند که شیعه و اهل سنت از آنها نقل روایت
می‌کنند؛ صفتی که مختص ایشان است. علاوه بر مضمون روایات، اهل سنت توجه ویژه‌ای به سند آن نیز داشته‌اند؛ به عنوان نمونه وقتی احمدبن حنبل از اباصلت هروی حدیثی از امام رضا (علیه السلام)، را می‌شنود، این چنین بیان می‌کند: «اگر سند این روایت بر دیوانگان خوانده شود، بهبود می‌یابند.» (23) حتی اثری معجزه‌آسا از ابن ابی حاتم رازی برای آن نقل شده است. (24)
از دیگر نشانه‌های جایگاه حدیثی امام رضا (علیه السلام) در میان اهل سنت، استقبال دو تن از محدثان اهل سنت، یعنی حافظ ابوزرعه رازی و ابن اسلم طوسی به هنگام ورود حضرت به نیشابور (25) و نگارش حدیث سلسلة الذهب (26) توسط بیست هزار نفر است.

3. گفتمان‌های غالب روایات رضوی در شهر مدینه

امام رضا (علیه السلام)، از بدو تولد تا ماه ذی‌قعده سال 200 ق که به مرو خوانده شد، (27) در حجاز و غالباً در مدینة النبی می‌زیست. امام رضا (علیه السلام)، که در سال 148 ق به دنیا آمده بود، به سال 183 ق، پس از شهادت پدرشان امام کاظم (علیه السلام)، رهبری شیعیان را به عهده گرفت. بنابراین حدود 17 سال از دوران امامت حضرت در مدینه سپری شد. روایات رضوی صادر شده در این باره زمانی نشا می‌دهد سه مسئله «تبیین و‌ترویج امامت شیعی»، «مقابله با فرق نحرف شیعی» و «تبیین احکام و علم فقه»، مهم‌ترین گفتمان‌های روایات رضوی در شهر مدینه را تشکیل می‌دهد. البته شایان ذکر است مقصود از مهم‌ترین گفتمان‌ها، آن نیست که ثامن‌الحجج در مرو یا شهر دیگری درباره آنها سخنی نفرموده باشد، بلکه مقصود نویسنده از مهمترین گفتمان‌ها، مقوله‌ای از جنس شدت و ضعف است و نه نفی و اثبات.

الف – تبیین و ‌ترویج امامت در دو گفتمان شیعی و غیر شیعی

پیش از حضرت امام رضا (علیه السلام) غالباً مسائل مربوط به امامت، در میان خواص و محافل علمی شیعی مطرح شده، و تبلیغ و‌ترویج آن با اشاره به تقیه، منع و حتی ممنوع اعلام شده بود، (28) اما ثامن‌الحجج (علیه السلام) با مناسب دیدن شرایط و در نظر گرفتن مصالح جامعه شیعی، به صورت آشکار و بدون هیچ پروایی به تبیین مفهوم امامت و ترویج علنی آن پرداخت. همین تفاوت رفتار حضرت با پدران خود، شیعیان را به اظهار شگفتی و نگرانی واداشت؛ به عنوان نمونه محمدبن سنان در زمان خلافت هارون، خدمت حضرت رسید و از این که شایان امامت خود را آشکار کرده، سؤال کرد. امام نیز به آسیب ندیدن پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) از ابوجهل استنادجسته، فرمود: «اگر هارون توانست شاخه مویی از سرم بر کند، شهادت دهید که من امام نیستم.» (29) این نگرانی از صفوان بن یحیی نیز نقل شده است: «شما امر عظیمی را آشکار کرده‌اید و ما از این بابت بر جان شما از دست هارون، هراس ناکیم.» امام در پاسخ فرمود: «او هر تلاشی انجام دهد، قادر نیست بر من چیره شود». (30) (31)
اقدام علنی امام در مطرح کردن امامت چنان شایع بود که حتی دشمنان نیز مطلّع بودند. به همین دلیل ایشان در مدینه «امام‌الرافضه» خوانده می‌شد. (32) هم چنین هنگامی که اقدام امام مبنی بر اظهار امامت به گوش یحیی بن خالد برمکی (وزیر هارون) رسید، به خلیفه گفت: این علی بن موسی الرضاست که پا پیش گذاشته و ادعای رهبری می‌کند.» او با این سخنان، تهییج هارون علیه امام را در سر می‌پروراند، اما هارون گفت: «آنچه بر سر پدرش آوردیم برای ما کافی است». (33) (34)
تعریف امامت، (35) تبیین ملاک‌های تشخیص امام، (36) برشمردن سی خصلت برای امام، (37) تأکید بر غیر اکتسابی بودن این ویژگی‌ها، (38) تمسک به آیه «... لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» (39) و بیان لزوم عادل بودن امام (40) و عصمت او از گناه و اشتباه، (41) از جمله گام‌های عملی امام در راستای تبیین مفهوم امامت و نظریه‌پردازی حول آن بود. افزون بر مباحث نظری، حضرت امام رضا (علیه السلام) نظریه عامه مبنی بر واگذاری انتخاب خلیفه به امت را محل‌تردید قرار داد (42) و نصب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگرداند. (43)
قید «بشروطها وَ أَنَا مِن شُرُوطِها» در انتهای برخی از نقل‌های حدیث سلسلة الذهب، (44) در مقام اثبات امامت خود آن حضرت بوده و استنباط ابن بابویه نیز چنین است. (45) فارغ از کوشش‌های شخص حضرت، امام به شیعیان خود اجازه علنی نمودن و‌ترویج امامت نیز دادند (46) که منجر به نگارش رساله‌هایی در این موضوع شد. (47) بنابراین حضرت رضا (علیه السلام) از جهت‌ترویج مفهوم امامت در میان عامه مردم، نقش به سزایی ایفا نمود.
علاوه بر مباحث نظری، تلاش‌های آن حضرت در بازگرداندن فرقه‌های منحرف شیعی خصوصاً واقفه و فطحیه به جریان اصلی امامیه، (48) مهم‌ترین جنبه تقویت امامت در گفتمان شیعی است. در پایان باید گفت هر چند گفتمان امامت در شهر مدینه به وجود آمد و بسیاری از احادیث در آن منطقه صادر شد، اما چنین نیست که نشانی از آن در شهر مرو نباشد. (49) (50)

ب – گفتمان مقابله با فرق منحرف شیعی

در زمان زندگانی امام رضا (علیه السلام)، شیعیان در واگرایی کم نظیری به سر می‌بردند. از یک سو اختلاف آنان در شناخت امام جدید در پس شهادت امام پیشین، فرقی چون فطحیه، اسماعیلیه و واقفه را پدید آورده بود و از دیگر سو اندیشه‌های متعدد غلو و تفویض، شیعیان را به سمت خود جذب می‌کرد. بنابراین حضرت امام رضا (علیه السلام) که خود را پیشوای هشتم معرفی می‌کرد، هم می‌بایست در یک عرصه با غلات و مفوضه مبارزه کند و هم در جبهه‌ای دیگر، جریان مدعیان امامت را شکست دهد. در این جا به صورت مختصر به مهم‌ترین گروه‌ها اشاره خواهد شد.

واقفیه:

واقفیه نام فرقه‌هایی از شیعه است که منکر رحلت امام کاظم (علیه السلام) شدند، در امامت آن حضرت متوقف شدند و رهبری دینی امام رضا (علیه السلام) را به عنوان امام نپذیرفتند. (51) واقفه از پرشمارترین و مناقشه انگیزترین فرقه‌های منحرف شیعی در زمان امام رضا (علیه السلام) بودند (52) و خطری جدی در از میان بردن پیوستاری جامعه شیعی ایجاد کردند. (53) این وضعیت، شدت مبارزه امام در ساحت‌های مختلف را می‌طلبید. بیشترین رویارویی امام رضا (علیه السلام)، با این گروه در قالب مناظره و ارائه پاسخ بوده است. در این جا فقط به مهمترنی شبهات واقفه و پاسخ‌های آن حضرت اشاره می‌شود:
1. شبهه عدم وفات امام کاظم (علیه السلام) و قائم بودن ایشان؛ (54) (55)
2. شبهه غسل ندادن امام کاظم (علیه السلام) توسط امام رضا (علیه السلام)؛ (56)
3. شبهه عقیم بودن امام رضا (علیه السلام). (57) (58)
نکته عجیب آن که تولد امام جواد (علیه السلام) نیز تمامی بخش بهانه‌های واقفه نبود و گروهی از آنها به این دلیل که محمدبن علی الجواد بسیار گندم‌گون است و شباهتی به پدرش ندارد، در نسب ایشان تشکیک نمودند! (59)
افزون بر مناظره و پاسخ مستدل، امام به محاصره اجتماعی (60) و اقتصادی واقفه نیز فرمان دادند که در رتبه بعدی قرار داشت. (61) هدف از این تصمیم، برفشار بر منحرفان، دور نگاه داشتن شیعیان صحیح المذهب از افکار فاسد آنان بود. این گفتمان بیش از همه در سال‌های ابتدایی امامت آن حضرت غلبه داشت و گرچه شواهدی از حضور واقفه تا اواسط قرن ششم به چشم می‌خورد، (62) اما تلاش‌های آن حضرت در شهر مدینه، بسیاری از آنان را به جریان اصلی شیعه بازگرداند. (62)

اسماعیلیه و فطحیه:

اسماعیلیه و فطحیه، نام دو فرقه شیعی‌اند که امامت را پس از امام صادق (علیه السلام)، به‌ترتیب در اسماعیل و عبدالله افطح (پسر اول و دوم آن حضرت) می‌جستند. در مورد اسماعیلیه باید گفت چون آنان پس از مرگ اسماعیل تا زمان تشکیل دولت فاطمی در سال 297 ق، در دوران ستر به سر می‌بردند، (63) مواجهه خاصی با حضرت رضا (علیه السلام) نداشتند. تنها در روایتی، ثامن الحجج به علت گمراهی اسماعیلیه (وصایت امام صادق (علیه السلام) درباره اسماعیل) اشاره فرمود و وصیت مذکور را در خصوص صدقات دانست و نه وصیت به امامت. (64)
دست‌آویز فطحیه در امامت عبدالله، روایاتی بود که این مقام را در فرزند بزرگ هر امام، منحصر می‌دانست. (65) در آغاز، تعداد فراوانی از شیعیان به امامت عبدالله روی آوردند، (66) اما به دلیل آن که وی نتوانست از پس پاسخ به سؤالاتی در راستای امتحان امامت برآید، (67) بسیاری انکارش نموده، به امامت موسی کاظم (علیه السلام) گرویدند. (68) هم چنین فوت او پس از هفتاد روز از شهادت پدر (69) و نداشتن فرزندی به عنوان جانشین، دو عامل مهم دیگر در تضعیف این فرقه بود. (70) با این وجود، عده کمی جانشینی او را بر حق دانستند و حضرت کاظم (علیه السلام) را امام بعدی خود در نظر گرفتند. (71) بنابراین در سلسله امامان این گروه از فطحیه، موسی کاظم (علیه السلام) امام هشتم، و حضرت رضا (علیه السلام) امام نهم به شمار می‌آید.
این گروه تا اواخر قرن سوم هجری وجود داشتند و تعدادی از اندیشمندان شیعه از میان آنان برخاستند. (72) تعامل سازنده امام رضا (علیه السلام) با آنان، (73) هدایت برخی از ایشان را به دنبال داشت. (74) (75)

زیدیه و علویان قائم به سیف:

بیشترین تعامل زیدیه و امام رضا (علیه السلام) مرتبط با مسائل سیاسی و قیام علیه خلافت عباسی بوده است، به این صورت که زیدیان برای تأیید قیام و همراه کردن، نزد آن حضرت می‌آمدند، (76) اما حضرت رضا (علیه السلام) که شرایط را برای قیام مسلحانه فراهم نمی‌دید، از هرگونه دخالتی خودداری فرمود؛ به عنوان نمونه در قیام محمدبن ابراهیم طباطبا (77) در سال 199 ق که سه فرزند امام کاظم (علیه السلام) به نام‌های زید، اسماعیل و ابراهیم به امارت شهرهای اهواز، فارس و یمن درآمدند، (78) حضرت رضا (علیه السلام) ورود نکرد. حتی در قیام محمد دیباج، آن حضرت به عنوان میانجی حکومت و زیدیان بود. (79) نیز حضرت رضا (علیه السلام) پیوستن شیعیان به قیام برادرش، زید را – که به واسطه آتش زدن عباسیان سیاه پوش، به «زیدالنار» ملقب شده بود – (80) تأیید ننمود. (81)
فارغ از گفتمان‌های عملی فوق، تأکید حضرت رضا (علیه السلام) بر تقیه، (82) قیام نکردن تا زمان قائم (83) و مهم‌تر از آن، نامشروعی قیام با رهبری امام غیر مفترض الطاعة، (84) گفتمان تقابل نظری حضرت با زیدیه را تشکیل می‌داد. غلبه این گفتمان نیز مربوط به مدینة النبی است، چرا که اولاً زیدیان در حجاز و عراق – و نه مرو – می‌زیستند و ثانیاً پس از واگذاری ولایت عهدی به امام رضا (علیه السلام)، حجم قیام‌های طالبیان و زیدیه فروکش کرد. (85) بنابراین غالب روایات رضوی با این موضوع، در مدینه صادر شده است. (86)

غلات و مفوّضه:

هر چند صادقین (علیه السلام) تلاش دامنه‌داری جهت از میان بردن غلات انجام دادند و در تضعیف آنها نقش مؤثری داشتند، ولی هم چنان این جریان در زمان امام رضا (علیه السلام) به حیات خود ادامه داد. امام، رأس غلات در زمان خود را محمدبن فرات معرفی فرمود و او را بدتر از ابوالخطاب دانست. (87) هم چنین آن حضرت رابطه خود با غلات را به بیزاری حضرت عیسی از مسیحیان تشبیه نمود. (88)
نفی تعبید بندگان توسط ائمه، (89) نقد اندیشه تفویض، (90) هشدار نسبت به روایات جعلی غلات (91) و محاصره اجتماعی آنان، (92) تنها گوشه‌ای از تقابل‌های امام رضا (علیه السلام) با آنهاست. شاهدی بر حضور غلات در خراسان آن زمان وجود ندارد و لذا تقابل با این گروه، بیش از همه در مدینه بوده است، گر چه تک روایت‌هایی درباره آن در شهر مرو نیز صادر شده است. (93)

ج- علم فقه و پاسخ به احکام شرعی و مسائل آزمونی

گفتمان مهم دیگر ثامن الحجج (علیه السلام) در مدینة النبی، مسائل مرتبط با فقه واحکام شرعی است. این گفتمان را می‌توان از سه زاویه مورد بررسی قرار داد: ابتدا آن که حضرت امام رضا (علیه السلام) به عنوان پیشوای قطعیه و با توجه به آن که یکی از شئون امام، تبیین حلال و حرام است، مورد سؤال قرار می‌گرفت. (94) از سوی دیگر به دلیل‌تردید واقفه در امامت حضرت رضا (علیه السلام) و وجود روایاتی از ائمه پیشین مبنی بر سؤال از حلال و حرام الهی به عنوان راهکار آزمودن مدعیان امامت، (95) با روایات زیادی مواجه هستیم که از ثامن الحجج سؤال فقهی شده و حضرت بدان‌ها پاسخ گفته است. به همین دلیل تعداد گزاره‌های فقهی منقول از امام رضا (علیه السلام) را برخی به پانزده هزار (96) و برخی به هجده هزار مورد (97) رسانده‌اند که بخش قابل ملاحظه‌ای از آن، در پاسخ به واقفیه بوده است.
سومین جنبه‌ای که باید در گفتمان فقه بدان اشاره نمود، تبیین احکام شرعی برای عموم مردم - و نه تنها شیعیان - است. به همین دلیل منابع سنی و شیعی به افتای آن حضرت در مسجدالنبی هنگامی که بیش از بیست و چند سال از عمر شریفش سپری نشده بود، اشاره کرده‌اند. (98) (99) این فتاء چنان ظهور و بروز داشت که مستمسکی برای واقفیه در نقد حضرت رضا (علیه السلام) شد؛ به عنوان نمونه ابن ابی سعید مکاری به حضرت گفت: «آیا باب خانه ات را گشوده‌ای وبرای مردم فتوا می‌دهدی، حال آن که پدرت چنین نمی‌کرد؟» (100) (101)
علم امام به فقه چنان شهره شده بود که زائران در مناسک حج، می‌دانستند باید سؤالات خود را نزد ایشان بیاورند. (102) سؤالات آزمونی واقفه در ابتدای امامت حضرت رضا (علیه السلام)، افتای ایشان در مسجدالنبی و روایات فقهی رضوی که در شأن صدور به این شهر اشاره شده، همگی نشان‌گر رواج حداکثری گفتمان فقه در مدینه است، گر چه شواهد اندکی از این گفتمان در شهر مرو نیز به ثبت رسیده است. (103)

4. گفتمان‌های غالب روایات رضوی در شهر مرو

مرو، نام یکی از مشهورترین شهرهای خراسان بود و در کنار هرات، نیشابور و بلخ، یکی از ایالت‌های بزرگ خراسان (104) به شمار می‌آمد؛ شهری که محدثانی از صحابه را در خود جای داده بود (105) و چنان علم حدیث درآن رواج داشت که محدثان، مسجدی مخصوص برای خود داشتند. (106) در این شرایط و با ورود امام رضا (علیه السلام) و اصحاب ایشان به مرو، احادیث رضوی بسیاری که در حجاز صادر شده بود، به خراسان – خصوصاً در شهرهای بلخ، مرو و نیشابور - راه یافت و میان محدثان این منطقه متداول گشت. نشانه این مطلب را در سلسله سند مجموعه‌ای از احادیث مشاهده می‌کنیم که به حضور افراد ذیل در خراسان تصریح شده است: «حَدَثنَا أَبوالحَسَنِ مُحمَّدُبنُ عَلِی بنِ الشَّاهِ الفَقِیه المَروَزِی بِمَروَرُود فِی دَارِه...»، «أبو مَنصُورٍ أَحمَدُبنُ إبرَاهِیمَ بنِ بَکرٍ الخُورِی بِنَیسَابُور...» و «حَدَّثنِی أَبوعَبدِاللهِ الحُسَینُ بنُ مُحَمَّدٍ الاُشنَانِی الرَّازِی العَدلُ بِبَلخٍ...». (107) (108)
امام رضا (علیه السلام)، کمتر از سه سال (203-201 ق) در منطقه خراسان و به خصوص در شهر مرو زیست (109) و به دلیل آن که مخاطبان آن حضرت غالباً از غیر شیعیان بودند، (110) حدیث رضوی چه از حیث محتوایی و چه از نظر شکلی تغییر نمود. منظور از تغییر شکلی حدیث، اصرار حضرت رضا (علیه السلام) بر ذکر سلسله اسناد روایت خود تا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و گاه تا امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود؛ (111) به عنوان محدثان نیشابوری با بیان جمله «بحَقِّ اَبائِک الطَّاهِرِینَ حَدِّثنَا بِحَدِیثٍ سَمِعتَهُ مِن أَبیک»، انتظار شنیدن حدیثی مسند (برخوردار از سلسله سند) داشتند و واکنش حضرت نیز نقل چنین حدیثی بود. (112) هم چنین حدیث «الإیمَانُ عَقدٌ بِالقَلبِ و قَولٌ بِاللِّسَانِ و عَمَلٌ بِالاَرکَان» که بین محدثان خراسان رواج داشت، با اساتید اهل بیت از طریق امام رضا (علیه السلام) به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌رسید. (113) شاهد دیگر، استفاده از حدیث نبوی مسند در مناظرات است. (114)
درباره تغییر محتوایی روایات رضوی در این مقطع زمانی، باید به مناظرات با رهبران سایر ادیان و گفت و گوهای درون دینی اشاره نمود که بیشترین حجم روایات را به خود اختصاص داده است. هم چنین بحث زهد و ملاک‌های آن و نیز مباحث طب و سلامت جسمی نیز بخش قابل ملاحظه‌ای از گفتمان‌های آن حضرت در شهر مرو را تشکیل داده است. علاوه بر بافت متفاوت فرهنگی این شهر، باید طرز فکر مأمون، علم دوستی او و اهدافی که از مناظرات دنبال می‌نمود نیز مد نظر قرار گیرد.

الف – مناظره با رهبران سایر ادیان

تنوع ادیان در شهر مرو، همیشه و از زمان ساسانیان گرفته تا قرون متقدم اسلامی وجود داشته است. (115) شبهات و چالش‌هایی که ارباب برخی از این ادیان در مبانی دینی مسلمانان به وجود آورده بودند، (116) ورود امام رضا (علیه السلام)، به مناظرات را لازم ساخته بود. حضور فعال و توان مندانه آن حضرت در مناظره با رهبران یهودی، مسیحی، زردشتی و صابئی (رأس الجالوت، جاثلیق، هیربد هیربدان و عمران صابی) و دفع شبهه و اقناع آنان، نشان دهنده اهمیت این گفتمان است. (117) علاوه بر ادیان پیش گفته، دین بودایی نیز در مرو گسترش بسیاری داشت (118) و برخی پرسش‌ها در مورد تناسخ، (109) در ارتباط با این آیین دانسته شده است. (120) موضوع غالب مناظرات، اثبات وحدانیت خداوند، نبوت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و حقانیت دین اسلام بوده است.
در منابع معمولاً اشاره می‌شود که این مناظرات را مأمون دایر می‌کرد و امام تنها به آن دعوت می‌شد (121) اما گزارشی وجود دارد که نشان می‌دهد خود آن حضرت نیز مجالسی را بر پا فرموده بود. (122) تقویت جنبه گفتمان بین ادیانی توسط حضرت رضا (علیه السلام) را می‌توان در آثاری هم چون مجالس الرضا مع اهل الادیان و کتاب مناظرات علی بن موسی الرضا پی جوی نمود که تنها نام آنها برای ما به یادگار مانده است. (123) بدیهی است به دلیل غیبت این مذاهب در مدینه، نباید در جست و جوی این گفتمان در آن شهر باشیم.

ب- گفت‌و‌گو با رهبران مذاهب و فرق اسلامی

فضای فکری نسبتاً آزاد دوران مأمون و علاقه‌ای که وی به برپایی مناظره داشت، (124) موجب پدایی فرق و مذاهب متنوعی شد و بسیاری از مذاهب ساخت یافته را به تثبیت اندیشه‌های کلامی سوق داد. بنابراین طبیعی می‌نماید که ثامن الحجج (علیه السلام) به عنوان امام شیعیان و رهبر جریان مذهبی شیعه، در تعامل با آنها باشد و در بسیاری از موارد به رویارویی با آنها برخیزد. (125) این گفت‌و‌گوها در موضوعات متعدد خداشناسی، عصمت انبیا، جبر و تفویض، خلق قرآن و ... بود و طی آن، حضرت چنان از مبانی کلامی شیعه دفاع نمود که به «عالم آل محمّد» شهره شد (126) و برخی ایشان را «مجّدِد مذهب امامیه» نامیدند. (127) (128)
بهترین شاهد برای غلبه این گفتمان در شهر مرو، سخن محمد بن جعفر معروف به دیباج، عموی آن حضرت است. او پس از مشاهده مناظره‌ای از امام، به مأمون چنین گفت: «تا کنون او را با هیچ عالمی در مناظره ندیده بودم.» (129) این سخن نشان می‌دهد که شرایط و امکانات جدل با علمای دیگر مذاهب در مدینه وجود نداشته (130) و به همین دلیل، این جنبه از شخصیت حضرت رضا (علیه السلام) برای نزدیکان ایشان نیز ناشناخته بوده است. البته نباید نقش ولایت عهدی را نیز در مناظرات نادیده گرفت. (131)

ج – گفتمان طب و بیان مسائل پزشکی

یکی از گفتمان‌های امام رضا (علیه السلام)، به ویژه در خراسان، گفتمان طب و مسائل مربوط به سلامت جسم است. اثر منسوب به آن حضرت در زمینه طب یعنی، رساله ذهبیه (132) و هم چنین اقوالی که در کتب روایی پراکنده است، روایات امام را در این زمینه تشکیل می‌دهد.
شایان ذکر آن که گفتمان طب در زمان حضرت رضا (علیه السلام) گسترش بسیاری یافت که یکی از دلایل آن،‌ترجمه کتاب‌های طبی یونانی، هندی و ایرانی به زبان عربی بود. (133) علاوه بر‌ترجمه، کتاب های طبی زیادی نیز نوشته می‌شد. (134) به همین دلایل است که تألیف رساله ذهبیه با گسترده شدن این مباحث مرتبط دانسته شده است. (135)
نکته دیگری که به فهم این گفتمان یاری می‌رساند، برگزاری جلسات علمی با موضوع طب بوده است که در یکی از آنها طبیبان بزرگی چون یوحنا بن ماسویه، جبرائیل بن یُختیشوع و صالح بن بلهمه هندی حضور داشتند. (136)

د- تبیین صحیح از زهد و مخالفت با تصوف

از روایات چنین بر می‌آید که به هنگام زندگی حضرت رضا (علیه السلام) در شهر مرو، تصوف در این شهر رواج داشته و عده‌ای معنای زهد را در گوشه‌گیری از دنیا تفسیر می‌کردند. (137) از همین رو عده‌ای از صوفیان خراسانی نزد حضرت آمده، لب به اعتراض گشودند و گفتند:
امیرالمؤمنین مأمون، امامت و ولایت را به تو داد و آن حق کسی است که غذای زیر بخورد، پشم پوشیده، الاغ سوار شود و به عیادت مریض رود، ولی شما لباس فاخر پوشیده‌ای.
حضرت در جواب، به سیره یوسف پیامبر (علیه السلام) که از غذای مرغوب و قبای دیبای مطلاّ استفاده می‌کرد و بر مسند آل فرعون تکیه می‌زد، تمسک نموده، فرمود:
وای بر شما! از امام توقع عدالت و درستی می‌رود، راستگو باشد و به عدالت رفتار کند و چون وعده دهد، وفا نماید. خداوند که لباس و طعام را حرام نکرده است! (138)
زهدگرایان افراطی حتی پذیرش ولایت عهدی را مخالف با زهد دانسته بودند، اما حضرت ضمن اشاره به اجباری بودن پذیرش، به زندگانی حضرت یوسف (علیه السلام) اشاره فرمود که وی نیز از سر ضرورت، خزانه‌داری عزیز مصر را پذیرفته بود. (139) در روایتی دیگر، فردی از مشاهده لباس گران قیمت بر تن امام شکوه کرد، که حضرت با اشاره به آیه 32 سوره اعراف، او را به عمل، عبادت و نداشتن حرص توصیه کرد. (140) (141) و با این اقدام، توجه او را از ظاهر به امور مهم‌تر جلب نمود. (142)
رواج گفتمان زهد ناصواب را در نامه فضل بن سهل به امام می‌توان مشاهده کرد؛ جایی که او حضرت را از استفاده از مشک بر حذر داشت تا مردم بر ایشان خرده نگیرند. (143) شان صدور روایات فوق (مراجعه صوفیان خراسانی و انتقاد از پذیرش ولایت عهدی) ما را مجاب می‌کند که این گفتمان را به مرو اختصاص دهیم.

نتیجه‌گیری

حضرت امام رضا (علیه السلام) هفده سالِ نخستین دوران امامت خود را در منطقه حجاز و به ویژه مدینة النبی به سر برد و سه سال پایانی را در خراسان و خصوصاً شهر مرو گذرانید. از بسامدسنجی و تحلیل محتوای روایات رضوی بر می‌آید که ثامن الحجج (علیه السلام) در منطقه حجاز به سه امر «تبیین و ترویج گفتمان امامت شیعی»، «مقابله با فرق منحرف شیعه و تلاش در بازگرداندن آنها به جریان اصلی امامیه» و «بیان احکام شرعی» بیش از موضوعات دیگر پرداخته است.
اما سه سال پایانی عمر حضرت با فراخوان شدن به پایتخت خلافت عباسی همراه بود؛ برهه‌ای که نقطه عطفی در زندگانی آن حضرت پدید آورد. این نقطه عطف به جهت «تفاوت گفتمان‌های شهر مدینه و مرو»، «پذیرش ولایت عهدی» و «علاقه مأمون در برپایی مناظرات» پدید آمده بود.
با فراهم آمدن شرایط سیاسی - اجتماعی، گفت و گوهای دینی وعلمی در شهری که ملجأ افکار و ادیان مختلف بود، زمینه بروز توانایی امام رضا (علیه السلام) در مناظرات را به وجود آورد. این گفت‌و‌گوها و مناظرات با رهبران سایر ادیان و هم چنین بزرگانی از فرق اسلامی انجام شد. هم چنین برداشت‌های افراطی از زهد که آن را به دنیاگریزی نزدیک کرده بود، گفت و گوهای رضوی در این زمینه را ایجاب نمود. در نهایت گردهم آیی،‌ترجمه و تألیف در زمینه طب، نگارش رساله ذهبیه و صدور روایات طبی از حضرت رضا (علیه السلام) را به دنبال داشت.
این پژوهش بر آن بود تا نشان داد تحلیل گفتمان روایات رضوی افزون بر ارائه فهمی عمیق‌تر و دقیق‌تر از احادیث، یاری‌رسان تاریخ و سیره‌پژوهی زندگانی امام رضا (علیه السلام)، نیز خواهد بود.

پی‌نوشت‌ها:

1. دانشجوی دوره دکتری رشته علوم قرآن و حدیث دانشگاه امام صادق (ع).
2. امام باقر (ع) فرمود: «کُلُّنَا وَاحِدٌ مِن نُورٍ وَاحِدٍ و روُحُنَا مِن اَمرِ الله.» (بحارالانوار، ج26، ص 16).
3. گفتمان صرفاً با عناصر لغوی سر وکار ندارد، بلکه فراتر از آن به عوامل بیرون از متن یعنی بافت موقعیتی، فرهنگی و اجتماعی می‌پردازد و در حقیقت به یک موضوع جامعه‌شناختی مبدّل می‌شود. (نورمن فرکلاف، تحلیل انتقادی گفتمان، ص 8) در تحلیل گفتمانی علاوه بر شناسایی محدوده زمانی و بافت جغرافیایی، گفتمان رقیب نیز شناسایی می‌شود؛ زیرا در بسیاری از موارد دیگرآن گفتمان، باعث هویت‌بخشی به گفتمان مورد مطالعه می‌شود (ر.ک: سیدعلی اصغر سلطانی، «تحلیل گفتمان به مثابه نظریه و روش»، علوم سیاسی، شماره 28، 1383، ص 175).
4. ر.ک: علی شریعتمداری، روان‌شناسی‌تربیتی، ص 56.
5. درک ناصحیح این تفاوت را در نقدهای شیعیان - عمدتاً واقفی‌ها - بر امام رضا (ع) مشاهده می‌شود، جایی که آنان اظهار علنی امامت و فتوا دادن را به ‌ترتیب منافی سیره ائمه دیگر و امام کاظم (ع) می دانستند. (ر.ک: ادامه مقاله).
6. باقر شریف قرشی، حیاة الامام الرضا (ع)، ج2، ص 181.
7. محمّدحسن پاکدامن، گرایش‌های کلامی در عصر امام رضا (ع)، ص 20-23؛ حسن مجیدی، «تحلیل گفتمان مناظره‌های امام رضا (ع) »، فرهنگ رضوی، شماره 2، ص 1392، ص 9-40.
8. یحیی میرحسینی، «گفتمان‌های غالب در اندیشه امام رضا (ع)»، مجموعه مقالات جشنواره امام رضا (ع)، ص 35-70.
9. قَالَ عَلِی بنُ إبرَاهِیمَ بنِ هَاشِمٍ: «حَدَّثَنِی یاسِرٌ وَ غَیرُهُ عَنِ الرِّضَا بِاَحَادِیثَ کَثِیرَةٍ لَم أَذکُرهَا لِاَنِّی سَمِعتُهَا مُنذُ دَهر». (صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج2، ص 15).
10. احتمالاً مقصود هشام بن ابراهیم العباسی باشد که نام او در شمار روات آن حضرت ثبت شده است. گزارش‌های متناقضی در مورد عقیده و خصوصاً رویارویی او با امام رضا - از یک شیعه محب و هوادار تا جاسوسی از طرف دستگاه عباسی که نسبت ناروا به امام داده و به محاجه بر می‌خیزد - وجود دارد (ر.ک: صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج2، ص 220؛ ابن‌غضائری، الرجال؛ 16؛ شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 501) از همین رو برخی از رجال‌شناسان در هم‌خوان کردن روایت‌های متعارض کوشش نموده‌اند؛ یا به این صورت که او را شیعه‌ای با اعتقادات عامه دانسته‌اند (محمدباقر بهبهانی، تعلیقه علی منهج المقال، ص 354؛ میرزای نوری، مستدرک الوسائل، ج5، ص 369) و یا راه حل را در تغییر احوالش جسته و برخی اختلاف روایت‌ها را ناشی از تصحیف در نوشتار شمرده‌اند. (ر.ک: محمّدتقی تستری، قاموس الرجال، ج10، ص 517-518) افزون بر این، شوشتری معتقد به وجود دو هشام بن ابراهیم در میان اصحاب حضرت رضاست و لذا از این راهکار نیز سود جسته است. (ر.ک: همان، ص 519 و 520).
11. عبدالله حمیری، قرب الاسناد، ص 343.
12. سعدبن عبدالله اشعری، المقالات و الفرق، ص 94.
13. سعدالدین تفتازانی، شرح‌المقاصد، ج5، ص 254.
14. ویلفرد مادلونگ نیز معتقد است هر چند زیدیه به مانند امامیه، مقام خلافت را از مقام امامت مجزا می‌دانند، اما به دلیل آن که نگاه دنیوی‌تری به امامت دارند، ولایت عهدی علی بن موسی را نوعی حرکت سیاسی پنداشته‌اند که می‌توانست در راستای انقلاب علیه خلافت عباسی تحلیل شود.
Wilferd Madeluna, Der Imam Al-Qasim ibn Ibrahim una aie Glaubenslehre der Zaiditen, (p.78)
15. در کتاب ائمه اهل البیت الزیدیة، نام امام رضا (علیه السلام) به عنوان امام شانزدهم این فرقه آمده است (عباس محمد زید، ائمه اهل البیت الزیدیة، ص 53).
16. برای مشاهده نسخه‌های متعدد ابن اثر در کتاب خانه‌های زیدی یمن، ر. ک: عبدالله حبشی، فهرست مخطوطات المکتبات الخاصة فی الیمن، ص 368؛ علی سمان، فهرست مخطوطات مکتبة الجامع الکبیر صنعاء، ج1، ص 402) و هم چنین برای بررسی طرق متعدد نقل و اجازه آن، ر. ک: مجدالدین مویدی، لوامع الانوار فی جوامع العلوم، ج1، ص 279؛ احمد سیاغی، المنهج المنیر تتمة الروض النضیر، ج1، ص 37.
17. برای مشاهده اسامی، ر.ک: عبدالله حبشی، همان، ص 196، محمدرضا حسینی جلالی، ثبت الأسانید العوالی الی مروایات السید محمدرضا حسینی الجلالی، ص 31.
18. ر.ک: عبدالسلام الوجیه، اعلام المؤلفین الزیدیة، ج1، ص 92؛ سیداحمد حسینی اشکوری، مؤلفات الزیدیة، ج1، ص 465.
19. این در حالی است که کوشش علمای امامیه پیرامون این اثر، منحصر به‌ترجمه بوده است! (به عنوان نمونه به زبان اردو: آقابزرگ تهران، الذریعة، ج4 ، ص111 و به زبان فارسی: علی صدرایی خویی، فهرستگان نسخه‌های خطی حدیث و علوم حدیث شیعه، ج6، ص 352.
20. به عنوان نمونه: ابن‌ماجه، السنن، ج1، ص 25 و 26 و دارقطنی، السنن، ج2، ص 123.
21. البته باید به این مسئله اشاره نمود که شمار روایات رضوی در کتب سته اهل سنت، بسیار کم است و احتمال می‌رود بدان دلیل باشد که آنان معتقدند روایاتی که أبناء الرضا، اباصلت هروی و شیعیان از آن حضرت نقل می‌کنند، جعلی است. (ر.ک: ابن حبان، الثقات، ج8، ص 456).
22. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج4، ص 362.
23. ابن‌ماجه، السنن، ص 26.
24. ر. ک: اربلی، کشف‌الغمة، ج2، ص 307.
25. مناوی، فیض الغدیر شرح الجامع الصغیر، ج4، ص 641.
26. برای مشاهده منابع اهل سنت، ر.ک: ابن سلامه، مسند الشهاب، ج2، ص 324.
27. طبری، تاریخ الامم والملوک، ج8، ص 544.
28. به عنوان نمونه امام صادق (علیه السلام) فرمود: «إنَّ المُذِیعَ لِاَمرِنَا کَالجَاحِدِ لَه.» (الکافی، ج2، ص 224) و «مَن أَذَاعَ عَلَینَا شَیئاً مِن أَمرِنَا، فَهُوَ کَمَن قَتَلَنَا عَمداً وَ لَم یقتُلنَا خَطَاء». (برقی، المحاسن، ج1، ص 256)
29. الکافی، ج8، ص 257 258.
30. مفید، الارشاد، ج2، ص 255.
31. می‌توان دو شبهه و اعتراض واقفه نسبت به امام رضا (علیه السلام)، یعنی چرایی نفی تقیه (حمیری، قرب الاسناد، 349) و هم چنین اظهار چیزی که هیچ یک از امامان پیشین درباره آن تکلم نکردند (شیخ طوسی، اختیار معرفة‌الرجال، ص 464) را در این راستا تحلیل نمود. بنابراین درک ناصحیح شرایط را می توان یکی از عوامل گمراهی آنان دانست.
32. قطب‌الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج1، ص 371.
33. اربلی، کشف‌الغمة، ج2، ص 315.
34. این تغییر رفتار هارون باید به صورت مستقل بررسی شود. عواملی چون روی کار آمدن وزیران ایرانی و خارج شدن حکومت از ایدئولوژی عرب‌گرای اموی، گذر حکومت عباسی از دوره ناپایدار انتقالی به وضعیت ثبات – و در نتیجه نداشتن‌ترس افراطی از مخالف - می‌تواند مورد مداقه قرار گیرد. این رفتار هارون مختص امام رضا (ع) نبود؛ به عنوان نمونه هنگامی که محمد فرزند امام صادق (ع) مشهور به دیباج - که قیام کرده بود و پس از تسلط بر شهر مکه، امیرالمومنین خطاب می‌شد - دستگیر و بر هارون وارد شد، امانش داد. (ابوالفرج اصفهانی، 441).
35. الکافی، ج1، ص 203-199.
36. همان، ص 284.
37. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص 418 و 419. در روایتی دیگر، این تعداد به 36 می‌رسد. (همو، الخصال، ج2، ص 528).
38. محمد نعمانی، الغیبة، ص 220.
39. بقره، آیه‌ی 124.
40. الکافی، ج1، ص 199.
41. صدوق، کمال‌الدین، ص 678.
42. ابن شعبه حرانی، تحف‌العقول، ص 437.
43. محمد نعمانی، همان، ص 217.
44. صدوق، ثواب‌الاعمال، ص 7.
45. ر.ک: عیون الاخبار الرضا (ع)، ج2، ص 135.
46. شیخ طوسی، اختیار معرفة‌الرجال، ص 467.
47. به عنوان نمونه: کتاب الامامه از محمدبن ابی عمیر و یعقوب بن نعیم. (ر.ک: ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج14، ص 281 و ج20، ص 146).
48. البته واژه امامیه هنوز در آن زمان ساخت نیافته بود و چنانچه بخواهیم از اصطلاح دقیق‌تر بهره بجوییم، باید از واژه «قطعیه» استفاده کنیم؛ یعنی کسانی که در سال 183 ق شهادت امام موسی کاظم (ع) را پذیرفتند و پس از ایشان به امامت حضرت رضا (ع) باور داشتند. (قاسم رسّی، مجموع کتب و رسائل، ج1، ص 538؛ نوبختی، فرق الشیعة، ص 80).
49. ر.ک: سخنان امام در مسجد مرو (الکافی، ج1، ص 199) و در مجلس مأمون (صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج2، ص 200).
50. اهمیت این مسئله زمانی بهتر درک می‌شود که به گفتمان رقیب توجه کنیم؛ جایی که مأمون نیز ادعای امامت کرده، خود را «امام الهدی» می‌خواند. Micheal cooperson, Classical Arabic Biography: The Heirs of Prophets in the Age of Al-Mamun, p67) برای مشاهده بازتاب این لقب در اشعار، ر.ک: ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج6، ص 214.
51. ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین، ص 28 و 29. برای مطالعه طیف‌های واقفیه، ر.ک: نوبختی، فرق الشیعه، ص 80 و 81.
52. نفوذ این فرقه به حدی بود که بسیاری از شیعیان کتاب‌هایی تحت عنوان «الرد علی الواقفه» نگاشتند؛ به عنوان نمونه، ر.ک: نجاشی، الرجال، ص 42؛ شیخ‌طوسی، الفهرست، ص 12.
53. آنان حتی کتاب‌هایی در تأیید اندیشه خود نوشته بودند؛ مانند کتاب الغیبة از حسن بن علی بن ابی حمزه (نجاشی، رجال، ص 37) و کتاب ذم من خالف الحق و أهله نوشته حمید بن زیاد. (همان، ص 132).
54. دلایل واقفه: شیخ طوسی، اختیار معرفة‌الرجال، ص 477-475. پاسخ‌های حضرت: حمیری، قرب الاسناد، ص 154 و شیخ طوسی، همان، ص 458.
55. امری که نیاز به پژوهشی مستقل دارد، وجود روایاتی مبنی بر قائم خوانده شدن امام کاظم (ع) در زمان حیات شان است؛ به عنوان نمونه هنگامی که شیعه‌ای پس از تولد حضرت کاظم (ع) هدیه‌ای خدمت امام صادق (ع) آورد، ایشان فرمود: «به خدا سوگند که آن را به قائم آل محمد هدیه دادی.» (شیخ طوسی، الغیبة، ص 44) حتی روایاتی وجود دارد که جماعتی از شیعیان در گفت و گو با امام کاظم (ع) و با تمسک به حدیثی از پدرشان، ایشان را قائم می‌دانستند. (همان، ص 41) برای مشاهده به کار رفتن تعبیر «موسی قائم آل محمد» ر.ک: حمیری، همان، ص 132.
56. برای مطالعه شبهه و پاسخ ر.ک: شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص 464؛ الکافی، ج1، ص 384 و 385.
57. امام هشتم تا سال 195 ق و هنگامی که عمر شریفش از چهل فراتر رفته بود، فرزندی نداشت. از همین رو «حسین بن قیاما» از بزرگان واقفه آن را بهانه کرد و با استناد به روایتی از حضرت صادق (ع)، مبنی بر این که امام نمی‌بایست عقیم باشد، امامت حضرت رضا (ع) را زیر سؤال برد (صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج2، ص 209). برای مطالعه شبهه دیگر او که با کنایه حضرت را بدون امام صامت خواند، ر.ک: الکافی، ج1، ص 354.
58. سئوال از امکان رسیدن امامت به دایی، عمو و برادر و همین گفتمان قابل تفسیر است که برخی به دنبال یافتن جانشین برای حضرت رضا (ع) بودند، اما ثامن‌الحجج ادامه امامت را در فرزند خویش که در آن زمان هنوز به دنیا نیامده بود، منحصر داشتند. (ابن خرّاز قمی، کفایة‌الاثر، ص 278).
59. الکافی، ج1، ص 322 و 323.
60. شیخ طوسی، اختیار معرفة‌الرجال، ص 457؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج2، ص 215.
61. پسین بودن رتبه استفاده از دو ابزار اخیر را می‌توان در این روایت بازجست: حمیری، قرب الاسناد، ص 153.
62. محمدبن حوقل، صورة‌الارض، ج1، ص 91.
63. آدرس داده شده در فهرست منابع نیامد.
64. شیخ طوسی، اختیار معرفة‌الرجال، ص 473 و 474.
65. سیدمرتضی، الفصول المختارة، ص 306.
66. صدوق، کمال‌الدین، ص 74؛ سعدبن عبدالله اشعری، المقالات و الفرق، ص 78.
67. نوبختی، فرق الشیعة، ص 87.
68. خواجه نصیرالدین طوسی، قواعد العقائد، ص 113.
69. نوبختی، همان.
70. سعدبن عبدالله اشعری، همان؛ ابن عنبسه، عمدة‌الطالب، ص 195.
71. خواجه نصیرالدین طوسی، همان؛ شیخ طوسی، همان، ص 530.
72. برای مشاهده اسامی محدثان و علمای فطحی، ر.ک: ابن داوود حلی، الرجال، 532 و 533.
73. ر.ک: شیخ طوسی، الأمالی، ص 412 و 413؛ همو، اختیار معرفة الرجال، ص 385.
74. نجاشی، الرجال، ص 35.
75. شاهدی مبنی بر تقابل امام رضا (ع) با اسماعیلیه و فطحیه در مرو ثبت نشده و لذا این گفتمان، منحصر به مدینه بوده است.
76. فرمانده ی نظامی این قیام بر عهده سری بن منصور معروف به ابوالسرایا بود و لذا گاه قیام به نام وی به ثبت رسیده است. (ر.ک: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج6، ص 302-306).
77. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج2، ص 207 و 208.
78. ابن خلدون، تاریخ، ج3، ص 304.
79. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 440 و 441.
80. ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج4، ص 118.
81. عبدالله حمیری، قرب الاسناد، ص 346.
82. ابن خزاز قمی، کفایة الاثر، ص 274.
83. صدوق، کمال‌الدین، ج2، ص 371 و 372.
84. الکافی، ج5، ص 23.
85. سعدبن عبدالله اشعری، المقالات و الفرق، ص 94.
86. برای مطالعه روایات نادر صادر شده در این رابطه در مرو، ر.ک: صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج2، ص 234.
87. شیخ طوسی، اختیار معرفة‌الرجال، ص 303 و 555.
88. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج2، ص 200 و 201.
89. الکافی، ج1، ص 187.
90. صدوق، همان، ص 202.
91. همو، التوحید، ص 364.
92. همو، عیون الاخبار الرضا، ج1، ص 143.
93. به عنوان نمونه: ر.ک: همان، ج2، ص 200 و 201.
94. نشانه این امر، تک نگاری‌های متعدد اصحاب آن حضرت در ابواب مختلف فقهی است (به عنوان نمونه: ر.ک: نجاشی، الرجال، 412؛ شیخ طوسی، الفهرست، ص 47) که محتوای بسیاری از آنها را روایات رضوی تشکیل می‌داد.
95. الکافی، ج1، ص 284.
96. شیخ طوسی، الغیبة، ص 73.
97. ابن شهر آشوب، المناقب، ج4، ص 350.
98. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج19، ص 135؛ قاضی نورالله مرعشی، احقاق الحق، ج33، ص 839.
99. امام (ع) در حالی که گفتمان فقهی ساخت یافته شیعه به فعالیت مشغول بود که مذاهب فقهی عامه یا در همین مرحله بودند (مانند فقه حنفی) و یا مرحله تکون و شکل‌گیری را طی می‌کردند (مانند مذهب شافعی).
100. شیخ طوسی، اختیار معرفة‌الرجال، ص 465.
101. از پاسخ امام رضا (ع) مبنی بر این که هارون آسیبی به ایشان نمی‌رساند، هویداست که امام کاظم (ع) به دلیل رعایت تقیه، افتایی را که امام صادق (ع) داشت تعطیل نموده بود.
102. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج1، ص 178.
103. شیخ طوسی، استبقار، ج2، ص 97 و 98.
104. شاید به سبب همین اهمیت بوده که آن را «امّ خراسان» نیز نامیده‌اند. (عبدالله حمیری، قرب‌الاسناد، ص 532)
105. حاکم نیشابوری، معرفه علوم‌الحدیث، ص 194.
106. مسجدی به نام عتیق یا بنی‌هامان. آن جا که پس از ذکر این مسجد، از بنا شدن مسجد سومی به دست ابومسلم یاد می‌شود، روشن می‌شود که این مکان در زمان حضرت رضا (ع) وجود داشته است. (محمد ابن حوقل، صوره الارض، ج2، ص 434؛ ابواسحاق اصطخری، مسالک الممالک، ص 259)
107. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج2، ص 24 و 25.
108. این سلسله سند در کتاب عیون أخبار الرضا از حدیث شماره 4 باب «الأخبار المجموعه» تا شماره 190 همان باب، تکرار شده است. (ر.ک: ج2، ص 24-48) شایان ذکر است مضمون این احادیث، بسیار با صحیفه الرضا که زیدیه منتشر می‌کنند، مشابهت دارد.


عبارات مرتبط با این موضوع

بستره‌تر متفاوت فرهنگیِ مدینة‌النبی و شهر مرو، و بازتاب آن در رو‌ایات امام رضا ع بستره‌تر متفاوت فرهنگیِ مدینة‌النبی و شهر مرو، و بازتاب آن در رو‌ایات امام رضا ع


ادامه مطلب ...

مؤلفه‌های هدایت فکری و معرفت بخشی در کلام گهربار امام رضا (ع)

[ad_1]

چکیده

یکی از مسائل مهم در دین مبین اسلام، بحث «هدایت فکری و معرفت‌بخشی» به افراد جامعه انسانی است. اهمیت این امر تا حدی است که می‌توان اذعان نمود اساس آیین اسلام بر معرفت و کسب شناخت است. خداوند به عنوان بزرگترین و اولین معلم، ابتدا اسماء را به انسان آموخت و بدین وسیله او را اشرف مخلوقات گرداند و با نزول قرآن کریم بر پیامبر عظیم‌الشأن خود، این معرفت‌بخشی را تداوم بخشید. آموزه‌های قرآن به حدی وسیع و فراگیر است که هیچ‌گاه در بستر زمان از حرکت و تازگی و پویایی باز نمی‌ایستد و تمام انسان‌ها درتمام قرون می‌توانند از دریای ژرف معارف قرآنی بهره مند گردند. مهم ترین معرفت، معرفت انسان به خود و خدای خویش است، زیرا او از این طریق می‌تواند به اسرار خلقت پی برده، رستگار شود.
خداوند متعال در قرآن کریم بر اصل شناخت و معرفت‌بخشی تأکید فراوانی دارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) نیز در راستای تعالیم قرآن کریم همواره سعی می‌کرد در طول دوران نبوت خویش، چشمه‌های زلال شناخت را به سوی مردم جاری ساخته، آنان را در تمام زمینه‌ها به شناختی کامل و جامع برساند. ائمه هدی نیز که پرچم‌دار مکتب نبی هستند، بر این امر پافشاری نمودند و اصل هدایت بخشی را محور کار خویش قرار دادند. در این میان، مبانی فکری و مکتب دینی و علمی امام رضا (علیه السلام) می‌تواند الگو و نمونه‌ای برای تمام شیفتگان حضرتش باشد. یکی از مسائل مهم و مورد تأکید امام رضا (علیه السلام) در طول حیات طیبه‌اش، تکیه بر معرفت بخشی به دیگران و هدایت فکری افراد است.

1. مقدمه

هدایت فکری افراد، یکی از اصول مهم مکتب‌های مختلف فکری در طول تاریخ است. مکاتبی که اصل پیشرفت انسان، محور کاری آنان است، همواره سعی نموده و می‌نمایند که افراد تحت تسلط و پیرو خود را به شناختی در خور و لایق برسانند تا آنان از آن طریق بتوانند اصول وخواسته‌های مکتب را پی گیری نموده، به نتیجه برسند. البته بحث ما از مکتب‌های طرد شده و منحط نیست، زیرا چنین مکاتبی نه تنها دیگران را به شناخت دعوت نمی نماید، بلکه حتی خود نیز به شناخت حقیقی نخواهند رسید و در بن بست جهل و نابودی خواهند ماند.
قدرت و توانایی هر مکتبی را باید در اندیشه‌های تربیتی آن مکتب جست و جو کرد، زیرا مکاتب گوناگون بشری با هر آرمان و اعتقادی که به وجود آمده باشند، انسان را محور فعالیت‌های خویش قرار داده‌اند و مهم‌ترین موضوع در رابطه با انسان، تربیت و هدایت او در زمینه‌های مختلف است. مکتب‌داران و رهبران نهضت‌های فکری و اجتماعی برای این که بتوانند بهتر و بیشتر از انسان در طریق دست‌یابی به اهداف خود استفاده کنند و او را به شکلی فراگیرتر در حوزه فکری خویش به خدمت گیرند، تربیت و مسائل تربیتی را سرلوحه برنامه‌های خود قرار داده‌اند. (1)
مکتب اهل بیت (علیه السلام)، مکتبی جامع و پربار است که می‌توان در پرتوی آن به سعادت دنیا و اخرت دست یافت. در مشرب فکری ائمه اطهار، به تمام ابعاد مادی و معنوی انسان توجه شده است. آن بزرگان با الهام از قرآن کریم و با عنایت به سیره نبوی، فرهنگی جامع را عرضه داشته اند که متمسکان به مکتب آنان می‌توانند از این طریق، به راحتی عرصه‌های پیشرفت و ترقی را سیر کنند.
در این میان، مشرب فکری امام رضا (علیه السلام) می‌تواند نمود و جلوه ویژه‌ای داشته باشد. ایشان در طول زندگی پربار خویش با توجه به جوّ سیاسی حاکم و موقعیت مکانی و زمانی، آموزه‌هایی ناب را برای پیروان خویش به یادگار گذاشت. این آموزه‌ها اکنون بعد از گذشت سال‌های سال، هنوز هم کارایی و کارآمدی خود را از دست نداده و گویی آن امام در زمان ما می‌زیسته و آن سخنان را متناسب با شرایط زمانی و مکانی ما بیان نموده است.
یکی از مسائل مهمی که همواره در ذهن و عمل آن بزرگوار نمود داشته است، بحث هدایت فکری افراد و معرفت بخشی به انسان‌هاست. آن امام همام با احترام به انسانیت انسان‌ها، همواره بر این اعتقاد بوده که ارزش انسان تنها در صورت کسب معرفت، محقق می‌شود وانسانی می‌تواند به سعادت دنیوی و اخروی نائل شود که بتواند به بالاترین معرفت و شناخت، در زمینه‌های مختلف دست یابد.
در این مقاله برآنیم با بررسی فرموده‌ها و سیره آن امام همام، بحث هدایت فکری و معرفت بخشی را در دو محور «زمینه‌های ایجاد معرفت و هدایت» و «قرارگاه تجلی معرفت و هدایت» مورد بررسی قرار دهیم.

2. زمینه‌های ایجاد معرفت و هدایت

معرفت و شناخت، اساس هر آیین و مذهب است، تا جایی که پای‌بندی به هر آیین، بدون شناخت آن نه تنها ممکن نیست، بلکه حتی مورد قبول نیز قرار نمی‌گیرد. در آیین مقدس اسلام نیز کسی می‌تواند ادعای ایمان و دین داری کند که با شناخت، این راه را انتخاب نموده باشد. کسانی که کورکورانه و بدون هیچ آگاه، ادعای اسلام نمایند، نه تنها اسلام‌شان پذیرفته نیست، بلکه در این این باره پاداشی نیز به آنها تعلق نمی‌گیرد.
اساس کار تمام پیامبران الهی بر شناخت و بینش است. ادیان الهی، قبل از بیان معارف الهی خویش، ابتدا انسان ها را به آگاهی و شناخت دعوت می‌نمایند و بعد از ایجاد چنین زمینه‌ای، فرمان الهی و مفاهیم دینی را در جهت هدایت مردم بیان می‌نمایند. کسانی آمادگی هدایت بیشتری دارند که به شناخت بیشتر و کامل‌تری نایل شده باشند. زمینه‌های ایجاد معرفت و شناخت را از منظر سخنان امام رضا (علیه السلام) می‌توان در دو زمینه بررسی کرد:

الف – استعدادهای فردی

مهم‌ترین و به عبارتی اولین اصل در راه رستگاری، کسب بینش و آگاهی برای انجام کار است. در مکتب اهل بیت (علیه السلام)، همواره بر این اصل مهم تأکید می‌شود که قبل از پذیرش هر امری و انجام هر عملی، باید ابتدا آن امر را خوب بشناسیم و با شناختی همه جانبه به آن رو نماییم. تنها در این صورت است که لطف حق شامل حال ما می‌گردد و می‌توانیم به رستگاری برسیم. افراد در انجام امور شخصی خود باید همواره این اصل مهم را در نظر داشته باشند. حضرت امام رضا (علیه السلام) در حدیثی می فرماید:
العامل علی غیر بصیرة کالسائر علی غیر الطریق، لا یزیده سرعة السیر الاّ بعداً عن الطریق؛ (2)
کسی که بدون بینش و آگاهی به انجام کاری اقدام نماید، همانند کسی است که بیراهه راه پیماید. چنین فردی هر چه سریع تر حرکت کند، بیشتر از راه صحیح دور می‌شود.
از این حدیث شریف، درس‌های فراوانی می‌توان آموخت: اول آن که آگاهی اولین ابزار جهت حرکت در هر مسیری است. هم چنین این حدیث به ما می‌آموزد که راه‌های طی شده بدون شناخت، در اصل بی‌راهه است و نتیجه‌ای جز ضلالت و گمراهی ندارد. درس سوم این که افرادی که بدون شناخت در مسیری گام بر می‌دارند، ورودشان به مسیر، اولین گام به سوی گمراهی است و ادامه حرکتشان در این مسیر، سیر به سوی نابودی است. هر چه سریعتر حرکت کنند، زودتر در کژی‌ها غوطه‌ور خواهند شد.
کلام امام، هشداری است به آنان که همواره به کمیت و مقدار عمل می‌اندیشند و از کیفیت و حقیقت آن غافل‌اند. چه اینان در هر دسته و گروهی که قرار بگیرند، بی‌آن که به درستی راه بیندیشند، سعی دارند با افراط و تندروی در همان مسیر، خویش را پیشتاز و جلودار معرفی کنند. (3) کسب شناخت و معرفت قبل از ورود به هر امری، بسیار حائز اهمیت است. در چنین مسیری حتی اگر فرد تنها هم سیر کند، می‌تواند به چنان نتیجه‌ای برسد که از گروهی که جاهلانه در مسیر گام برداشته‌اند، بسیار موفق‌تر باشد.
در طول حرکت انسان به سوی اهداف خود، عوامل دیگری نیز می‌توانند به عنوان پشتیبان وارد عمل شوند و معرفت و شناخت او را تکمیل می‌نمایند. به عبارت دیگر، این عوامل همانند پشتوانه‌ای هستند که شناخت و هدایت او را تضمین می‌نمایند. یکی از این عوامل مهم، «تلاش و کوشش» است. انسان بعد از کسب معرفت و آگاهی، برای محقق شدن اهداف خود باید همواره از تلاشی بی دریغ برخوردار باشد. امام رضا (علیه السلام) در حدیث دیگری می‌فرماید:
چند چیز است که اگر همراه با چند حقیقت نباشند، مسخره می‌نماید: کسی که با زبانش استغفار کند، ولی قلبش از گناه پشیمان نباشد. فردی که توفیق طلب کند، ولی تلاش ننماید، انسانی که احتیاط جو باشد، ولی دقت و پرهیز نداشته باشد، آن که آرزوی بهشت کند، ولی بر دشواری‌ها شکیبا نباشد، شخصی که از آتش دوزخ به خدا پناه برد، ولی هوس‌های دنیا را ترک نگوید، کسی که ذکر خدا بر لب براند، ولی شوق دیدار رحمت الهی را نداشته باشد؛ اینان در حقیقت خود را به استهزاء گرفته اند. (4)
در این حدیث، حضرت توفیق و رستگاری را شامل حال کسانی می‌داند که تلاش می‌نمایند و برای دست‌یابی به اهداف خویش، سستی و تنبلی به خویش راه نمی‌دهند؛ در غیر این صورت، گویی فرد خود را مسخره نموده و به عبارت بهتر، در مسیری قرار گرفته است که نسبت به آن شناخت و معرفت کامل ندارد و از سر جهل در آن قدم می‌گذارد، زیرا در صورت کسب معرفت، می‌دانست که برای رسیدن به چنان هدفی، در چنان مسیری باید تلاش نماید. وقتی انسان به جوانب راه آشنا باشد، می‌داند که باید چگونه در مسیر قرار گیرد و چقدر همت خود را صرف نیل به اهدافش نماید. در واقع یکی از دلایل سستی، عدم شناخت معرفت کافی است. مسلماً چنین فردی هیچ‌گاه به هدایت راه نخواهد یافت و در بی‌راهه‌ها نابود خواهد شد.
برخی از تلاش افراد برای رسیدن به خواسته‌ها و به اهداف، به «اجتهاد شخصی» تعبیر می‌کند. اجتهاد شخصی آن است که ابتدا فرد به شناختی کامل و جامعی دست یابد و سپس، طبق آن شناخت، در مسیر خود تلاش کند تا بتواند به نتیجه دست یابد. راه اجتهاد شخصی یعنی این که خودت وارد میدان شوی و حق را از باطل بشناسی و پیمودن این راه چهار شرط دارد: نخست این که در هر موضوعی نیک بیندیشی و دقت کنی و دیگر از فرو رفتن در شبهات یا تمسک جستن به تعصب یا خصومات بپرهیزی و سوم این که از خدای خود استعانت بجویی و از او بخواهی که تو را در پیمودن این راه کمک کند و چهارم این که از هر امر مشکوک که ممکن است منتهی به ورود در شبهه‌ای شود یا تو را به گمراهی بکشاند، بپرهیزی. (5)
یکی دیگر از مسائل مهم در راه کسب معرفت فردی برای رسیدن اهداف، «بلوغ فکری» است. منظور از بلوغ فکری آن است که فرد با کسب معارف و دست‌یابی به شناخت در تمام زمینه‌ها، کم کم به جایی می‌رسد که می‌تواند از منبع فکری کاملی استفاده نماید؛ منبعی که در اثر مطالعه و درایت و تفکر، آن را کسب نموده است؛ منبعی که در اثر تجربه باشد و بتواند آن را الگوی عمل خود در کارهای دیگرش قرار دهد. چنین فردی از راه درک و شناخت به منبعی عظیم از تجربه‌های مختلف دست می‌یابد که در این صورت می‌توان اقرار نمود او به بلوغ فکری رسیده است. او این بلوغ را در کیفیت شناخت از دنیا و انسان‌های اطراف و ذات خود به دست آورده است. اگر چه دست‌یابی به چنین بلوغی سخت است، اما کارساز و راهگشا است.
این قاعده که هر کسی با عینکی که به چشم زده است، دنیا و انسان‌ها را می‌بیند، قاعده درستی است. هر کسی با مشتی از تخیلات و با انبوهی از آرمان‌هایی که برای خود ثبت شده، فرض کرده است الگوها و اندازه‌هایی دارد و درباره سایر انسان‌های دیگر هم همان‌گونه فکر می‌کند. بلوغ فکری سخت است و در صورتی که سخت گفتن ما اشتباه باشد، باید بگوییم بلوغ فکری سختی‌نماست. انسان تا وقتی بالغ نشود، نمی‌توان آن عینک عاریتی و بی‌معنا را که به چشم زده است و دنیا و مردم را با آن می‌خواهد ببیند، از چشمش دور کند. (6)
حضرت امام رضا (علیه السلام) همواره یاران خویش را به درایت و درک دعوت می‌نمود و می‌فرمود:
کونوا دراة و لا تکونوا رواة. حدیث تعرفون فقهه، خیٌ من الف تروونه؛ (7)
اهل درایت و درک باشید، نه اهل حکایت و نقل. حدیثی که عمق و ژرفای آن را بشناسید، از هزار حدیث که فقط روایت‌گر آن باشید، برتر است. (8)
نتیجه زندگی‌ای که بر اثر شناخت و معرفت پی‌ریزی شده است، دست‌یابی به حیات طیبه است. اگر انسان همواره در نظر داشته باشد که زندگی او منحصر به این چند روز دنیا نیست و برای رسیدن به کمال انسانیت، باید زندگی این دنیا را وسیله‌ای برای نیل به رستگاری در آن دنیا قرار دهد، می‌تواند راحت تر در راه اهداف اخروی خویش گامبردارد. حضرت امام حسین (علیه السلام) خطاب به انسان‌ها می‌فرماید:
ای انسان‌ها! برای زندگی، معنایی والاتر وجود دارد که قرار گرفتن در شعاع جاذبیت کمال است و برای مرگ نیز حقیقتی عالی‌تر وجود دارد که ورود در حوزه جاذبیت کمال است. (9)
اگر انسان کمال‌طلب باشد و همواره بر آن باشد که کمال خود را که همان کسب رضایت الهی است به دست آورد، خداوند نیز یاری گر او خواهد بود. زندگی به این معنا، همان حیات طیبه است که آزادی و عزت و شرف و علم و عدل و صدق و صفا و کمال جویی از مختصات آن است و مرگ به این معنا، شکوفایی همان حیات طیبه است که شخصیت آدمی به وسیله آن در حوزه جاذبیت کمال به ثمر جاودانی خود می‌رسد. این است زندگی حقیقیی که از «إنّا لله» شروع و به «إنّا الیه راجعون» واصل می‌گردد. (10)

ب- زمینه‌های اجتماعی

بدون شک انسان موجودی اجتماعی است و همه چیز خود را در زندگی گروهی می‌یابد. تکامل انسان در جنبه‌های معنوی و مادی، علوم و دانش‌ها، تمدن‌ها و صنایع، آداب و رسوم، همه در پرتو زندگی دسته جمعی حاصل می شود، به طوری که می‌توان گفت اگر انسان این طرز زندگی را از دست دهد، همه چیز خود را از دست خواهد داد و تا سرحدّ حیوان، سقوط می‌کند. توجه انسان به این نوع زندگی علاوه بر انگیزه فطری، به دلیل کثرت و تنوع نیازهای او و همت والایش برای رسیدن به مراحل بالاتر و کامل‌تر است و تأمین این نیازهای جسمی و روحی، بدون زندگی اجتماعی ممکن نیست.
یکی از محورهای فکری امام رضا (علیه السلام)، عنایت به اجتماع و زندگی اجتماعی است. آن حضرت به عنوان فردی که در اجتماعی انسانی زندگی می‌نمود، همواره با چشم عنایت به سایر افراد جامعه می‌نگریست و سعی می‌کرد معرفت افراد اجتماع را ارتقا بخشد. بحث‌ها و مناظره های علمی و پربار آن حضرت با افراد و طبقه‌های مختلف اجتماع، گواهی بر این امر است. افراد با آگاهی در مسیر زندگی شخصی خود به شناخت و معرفت دست یابند و همواره با آگاهی در مسیر گام بردارند، بلکه باید در اجتماع نیز زمینه‌هایی فراهم آورند تا هم نوعان آنها نیز به شناخت و آگاهی برسند. از آن حضرت نقل شده که می‌فرماید:
یقال للعابد یوم القیامة: نعم الرجل کنت همتک ذات نفسک و کفیت مؤونتک، فادخل الجنة. الا انّ الفقیه من افاض علی الناس خیره و انقذهم من اعدائهم و وفرّ علیهم نعم جلال الله تعالی و حصل لهم رضوان الله تعالی و یقال للفقیه: یا أیها الکافل لایتام آل محمد الهادی بضعفاء محبیهم و موالیهم! قف حتی تشفع لکل من اخذ عنک او تعلّم منک... فانظروا کم صرف ما بین المنزلتین؛ (11)
در روز قیامت به انسان عابد گفته می‌شود: تو خوب انسانی بودی. تمام همتت آن بود که خودت را نجات دهی، پس وارد بهشت شو. فقیه انسان آگاه و ژرف اندیش است که پرتو معرفت خود را بر زندگی دیگران نیز افشانده است و در نتیجه این معرفت بخشی، ایشان را از دام‌های انحراف در مسیرهای دشمنان پرهیز داده و نعمت‌های الهی را بر آنان فزونی بخشیده و رضایت خداوند را نصیب‌شان ساخته است. در روز قیامت به چنین انسان هدایت‌گری گفته می‌شود: ای حامی یتیمان خاندان پیامبر و ای کسی که اندیشه‌های ضعیف را با هدایت‌ها و روشن‌گری‌های خود یاری داده ای! بایست و برای همه آنان که از خرمن دانش تو بهره جسته‌اند، شفاعت کن. پس او به شفاعت می‌پردازد و خود به همراه گروه گروه از هدایت یافتگانش وارد بهشت می‌شود.
در بیان امام رضا (علیه السلام)، افرادی که باعث هدایت دیگران در زمینه‌های فکری و عقیدتی می‌شوند، بسیار بالاتر از افرادی هستند که در گوشه‌ای نشسته، فقط به فکر خلاصی و رستگاری خویش‌اند. آن حضرت همواره در طول حیات خویش، این اصل را در نظر داشت و حتی در دورانی که در مرو به نوعی تحت نظر بود، باز هم از روشن‌گری دست بر نداشت.
در سیره اجتماعی امام هشتم، توجه به رفع گرفتاری آحاد جامعه اسلامی و جبران نیازمندی توده مردم، جایگاه ویژه ای دارد. امام (علیه السلام) در طول زندگی، چه زمانی که در مدینه بود و تنها به عنوان امام المسلمین مشغول هدایت مردم بود و چه زمانی که عنوان ظاهری ولی عهدی به او داده شد، لحظه‌ای از گرفتاری مردم، به خصوص مسکینان و مستضعفان غافل نبود. (12)
علی بن شعیب می‌گوید:
خدمت امام رضا (علیه السلام) رسیدم. آن حضرت به من فرمود: «ای علی! چه کسی از نظر زندگی بهتر است؟» گفتم: شما به آن داناترید. فرمود: «کسی که دیگری در معاش او، زندگی خوب و برخورداری داشته باشد.» سپس امام (علیه السلام) فرمود: «ای علی! بدترین مردم در زندگی کیست؟» گفتم: شما داناترید. فرمود: «کسی که دیگری در زندگی او، معاشی نداشته باشد [و خیرش به کسی نرسد].» سپس فرمود: «ای علی! نعمت‌ها را نیکو سازید [و شاکر و قدرشناس نعمت‌ها باشید]، زیرا نعمت‌ها وحشی و گریزپای‌اند، هرگز از قومی دور نشدند که دوباره برگردند. ای علی! بدترین مردم کسی است که بخشش خود را از دیگران منع کند و تنها بخورد و بنده خویش را تازیانه بزند.» (13)
تکریم مقام شامخ انسانیت و سلوک پسندیده و فروتنی بدون چشم داشت و به منظور جلب رضایت پروردگار متعال، امور آشکاری در زندگی اهل بیت (علیه السلام) است. این مشی و منش، از بارزترین اصول و قواعدی است که نظام زندگی خانوادگی و اجتماعی بر آن استوار است، چه این که سرچشمه علاقه و دل‌بستگی میان مردم به شمار می‌رود. اهل بیت (علیه السلام) در برخورد با دیگران و ایجاد رابطه با آحاد جامعه، اصول اعتقادی را پایه و اساس قرار می‌دادند و به آن پای‌بند بودند و در تمام شئون زندگی خویش، به ویژه در روابط‌شان با دیگران، آن اصول را مراعات می‌کردند. به همین جهت باید اذعان داشت که فروتنی ایشان، خوش رفتاری آنان، احترامی که برای انسانیت قائل‌اند و نیز صلابت و استواری‌شان، همه و همه ریشه قرآنی دارد و از عقاید متین و محکم آن عزیزان مایه می‌گیرد. (14)
یکی از مسائل مهم در روابط اجتماعی، احترام گذاشتن به شخصیت افراد است. درا ین صورت، میزان اثرگذاری افراد به عنوان هدایت‌گر در دیگران بیشتر خواهد بود. امام رضا (علیه السلام) به کسانی که با آنها برخورد داشت، احترام ویژه‌ای می‌گذاشت و هرگز طوری برخورد نمی‌کرد که کسی احساس کند مورد بی‌احترامی آن حضرت قرار گرفته است. ابراهیم بن عباس می‌گوید:
ما رأیت و لا سمعت باحد افضل من ابی الحسن الرضا. ما جفا احداً قط و لا قطع علی احد کلامه و لا ردّ احدا عن حاجة و ما مدّ رجلیه بین جلیسه و لا اتّکا قبله؛ (15)
هرگز ندیدم و نشنیدم کسی برتر از ابوالحسن امام رضا (علیه السلام) باشد. هرگز ندیدم در سخن گفتن با کسی درشتی کند، هیچ نیازمندی را بی‌پاسخ نمی‌گذاشت، در مقابل کسانی که در کنار او در یک مجلس بودند، پاهای خود را دراز نمی‌کرد، رو به روی هم‌نشین خود تکیه نمی زد.
آن حضرت همواره سعی می‌نمود با صبوری و رفق و مدارا در برابر رفتار ناشایست دیگران، اصول و مبانی اسلام را به آنان بیاموزد و باعث هدایت و رستگاری‌شان گردد. در راه معرفت افزایی یاران خود، هیچ‌گاه از کسی دل‌گیر نمی‌شد و هیچ رفتاری از دیگران نمی‌توانست مانع اهداف هدایت گرانه‌اش گردد. درحدیثی ازایشان روایت شده است:
لایکون المؤمن مؤمناً حتی یکون فیه ثلاث خصال: سنة من ربه و سنة من نبیّه و سنة من ولیه. فأما السنة من ربه: فکتمان السر و اما السنة من نبیه فمداراة الناس و اما السنة من ولیه فالصبر فی السّرّاء و الضّرّاء؛ (16)
مؤمن به حقیقت مؤمن نیست تا این که سه خصلت در او باشد: سنتی از خدایش، سنتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و سنتی از امام و سرپرستش. اما سنت خدایش، مخفی داشتن اسرار و سنت پیامبرش، رفق و مدارا با مردم و سنت امام و سرپرستش، صبر کردن در همه حال [چه در رفاه و خوشی و چه حال سختی و شدت] است.

3. قرارگاه تجلی معرفت و هدایت

حضرت امام رضا (علیه السلام) با تمسک به آیات قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) و سیره ائمه اطهار، مکتب فکری عظیمی را بنیان نهاد که امامان بعداز ایشان نیز پرچم‌دار این مکتب بودند. در مدت اقامت امام رضا (علیه السلام) در خراسان، جلسات متعدد مباحثه علمی و مناظره بین امام و سران فرقه‌ها و مذاهب مختلف برگزار می‌شد. مأمون این جلسات را تشکیل می‌داد تا وجهه علمی و موقعیت مذهبی امام را خدشه‌دار نماید، اما آن امام همام با تمسک به آموزه‌های قرآن کریم و سنت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) می‌توانست پیروز میدان شود و بر محبوبیت و جایگاه خود در بین مردم بیفزاید. ایشان سعی می‌کرد در بحث‌های خود نه تنها پاسخ‌گوی شبهات طرف مناظره باشد، بلکه با باز نمودن بحث‌هایی علمی و عقیدتی و مذهبی و دینی، بر معرفت و شناخت حاضران بیفزاید و به طور غیر ملموس، آنان را به سوی حق و حقیقت رهنمون شود، تا جایی که حقانیت امام و پدران بزرگوارش در بسیاری از این جلسات بر همگان روشن می‌گشت و بسیاری از افراد هدایت می‌شدند و در جوانب مختلف به شناخت می‌رسیدند.
در این بخش سعی داریم معرفت بخشی آن امام را در دو محور «مضامین و اوامر قرآن کریم» و «تعالیم انبیا و امامان» مورد بررسی قرار دهیم.

الف – هدایت بخشی قرآن کریم

یکی از واژه‌هایی که در قرآن کریم به کار رفته است، واژه «سبیل الرشد» یا «سبیل الرشاد» در مقابل «سبیل الغی» است. در آیه‌ای از قرآن آمده است:
« وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لاَ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً» (17).
کافران و متکبران اگر راه رشد و هدایت را بیابند، هرگز آن را نمی پیمایند، ولی اگر راه جهل و گمراهی را بیابند، به همان راه ضلالت و گمراهی می‌روند.
طبق آیات قرآن کریم، هدایت و رستگاری، شاه راهی دارد که انسان‌ها باید ضمن شناسایی آن، در این مسیر گام نهند و همواره از خداوند بخواهند که آنان را در مسیر حق ثابت قدم نمایند و لحظه‌ای عنایت و لطف خود را از آنها دریغ نکند. آنان که در مسیر هدایت و رشد گام بر می‌دارند، برای ادامه مسیر باید چراغی روشن همراه خویش داشته باشند و چه منبع پرتوافشانی بهتر از قرآن کریم؟
قرآن کریم در ارتباط با انسان، مقاماتی را داراست: مقام هدایت و رهبری، تذکر وارشاد و بشارت و انذار. از میان این مقامات، مقامی خاص وجود دارد؛ مقامی که اغلب مقامات دیگر را در بر می‌گیرد و ضروری‌ترین شأن و مقام در برخورد با بشریت گمراه و درمانده محسوب می‌شود. این مقام، مقام طبابت روح و فکر بشر است. (18)
حضرت امام رضا (علیه السلام) نیز در ضمن تعلیمات خود به یاران، همواره بر هدایت‌گری و معرفت‌بخشی قرآن کریم تأکید می‌نمود و از آنها می‌خواست با تمسک به قرآن کریم و انس گرفتن با آن، دریچه‌ای از هدایت را به روی خویش بگشایند. ریان بن صلت می‌گوید: از حضرت امام رضا (علیه السلام) پرسیدم: ای پسر پیامبر! درباره قرآن چه می‌فرمایی؟ فرمود:
کلام الله، لا تتجاوزوه و لا تطلبوا لهدی فی غیره فتضلّوا؛ (19)
قرآن کلام خداست، از آن فراتر نروید و هدایت را در غیر آن مجویید که گمراه می‌شوید.
قرآن کریم در آیه‌ای از سوره جن از زبان اجنه می‌فرماید:
«... إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآناً عَجَباً * یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنَا أَحَداً » (20)
ما قرآن عجیبی شنیده‌ایم که به راه راست هدایت می‌کند، پس به آن ایمان آورده‌ایم و هرگز احدی را شریک پروردگار قرار نمی‌دهیم.
در این آیه نیز خداوند متعال تعبیر «رشد» را درباره هدایت‌گری قرآن کریم بیان می‌کند. در تفسیر این آیه، در کتاب تفسیر نمونه چنین آمده است:
تعبیر به رشد، تعبیر بسیار گسترده و جامعی است که هرگونه امتیازی را در بر می‌گیرد؛ راهی است صاف و بدون پیچ وخم، روشن و واضح که پویندگان را به سرمنزل سعادت و کمال می‌رساند. (21)
البته با اندکی تفکر در این آیه مشخص می‌شود که در افراد نیز باید زمینه‌های هدایت‌پذیری وجود داشته باشد. چه بسا افرادی که هیچ‌گاه نمی‌خواهند هدایت شوند و با مقاومت در برابر فرامین الهی و دستورات قرآن، همیشه در ضلالت و گمراهی باقی خواهند ماند. معاویه در اواخر جنگ صفین، نامه‌ای بسیار جسورانه و بی‌ادبانه به حضرت علی(علیه السلام) نوشت. امام در پاسخ او می‌نویسد:
این نامه از کسی است که نه چشم بصیرت دارد که هدایتش کند و نه رهبری آگاه که ارشادش نماید؛ هوا و هوس او را به سوی خود دعوت نموده و او این دعوت را اجابت کرده و گمراهی رهبر او شده و او از آن پیروی نموده. به همین دلیل بسیار هذیان می‌گوید و در گمراهی سرگردان است. (22)
چنین انسان‌هایی از تقوای الهی به دور هستند و به عبارت بهتر، تقوای الهی را در خویش نه تنها تقویت ننموده‌اند، بلکه اندک آن را نیز سرسختانه سرکوب می‌نمایند و به سوی ضلالت و گمراهی گام بر می‌دارند. شهید مطهری در بیان کارکردهای تقوا می‌گوید:
تقوا برای انسان مصونیت است. تقوا به انسان صیانت می‌دهد، صائن و حافظ انسان است و انسان موظف است که صائن و حافظ تقوا باشد و این دور نیست، زیرا از دو جنبه است: ما باید از یک نظر حافظ تقوا باشیم، تقوا از نظر دیگر و جنبه دیگر حافظ ما است. (23)

ب – هدایت‌بخشی انبیا و امامان (علیه السلام)

یکی از رسالت‌های خطیر پیامبران، هدایت علمی، فکری و فرهنگی جامعه بشری است. رشد و شکوفایی خرد انسان ها، از برنامه‌های اساسی پیامبران است. آنان در تمامی دوران رهبری خویش، به این موضوع حیاتی توجه داشتند و در راه آن، از هیچ کوششی فروگذار نکردند. امامان شیعه نیز همانند پیامبران الهی و پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) برای تکامل معنوی و عقلی و فرهنگی آدمیان، به تلاش‌هایی توان‌فرسا دست یازیدند و در راه این هدف از هر شیوه و وسیله‌ای استفاده کردند.
در مقابل این هدایت‌گری‌ها و کمال‌جویی‌های انسانی، خلفای اموی و عباسی از روزهای آغازین دولت‌شان با این واقعیت مواجه گردیدند که با رشد فرهنگ اسلامی و گسترش آگاهی و بیداری در جامعه، با مشکلات اساسی روبه رو خواهند شد. به این جهت، خلفای اموی و عباسی بر آن شدند تا در مقابل فرهنگ واقعی قرآنی و اسلامی، برای ناآگاه نگاه داشتن مردمان بکوشند و در برابر فرهنگ زندگی‌ساز اسلامی، فرهنگ بدلی و صوری بسازند. آنان برای این مقصود، فرهنگ‌های بیگانه را در جامعه اسلامی رواج دادند و شبهات بسیاری را در ذهن توده‌های مردم وارد ساختند. هدف اصلی آنان روی برتافتن مردم از تعالیم ناب اسلامی و دل‌خوش کردن به آموزه‌هایی بود که نه به کار دنیای‌شان می‌آمد و نه به کار آخرت‌شان. (24)
آیت الله مکارم شیرازی در توضیح آیه «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ‌ » (25) می‌گوید:
این آیه، بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را یکی از بزرگ ترین نعمت های خداوند برمی شمارد که به مؤمنان عطا شده است و سپس در تفیسر این نعمت، سه برنامه مهم پیامبر را یادآور می‌شود: تلاوت آیات الهی «یَتلُوا عَلَیهم آیاتِهِ» و تزکیه و تربیت «وَ یُزَکّیِهِم» و تعلیم کتاب و حکمت «وَ یُعَلّمُهُمُ الکِتابَ و الحِکمَة» نتیجه همه اینها نجات از «ضَلالٍ مُبینٍ» است. این تعبیرات همه برای این است که انگیزه‌های حرکت به سوی اسلام در مردم زنده شود و هر کس لااقل خود را موظف به تحقیق پیرامون آن ببیند، چرا که بزرگ‌ترین سود و زیان انسان ممکن است در آن نهفته باشد. (26)
حضرت امام رضا (علیه السلام) در حدیثی، میزان سنجش اعمال خوب و بد را در دنیا، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) معرفی می‌فرماید و بدین وسیله بیان می‌دارد که کسانی هدایت‌شدگان واقعی هستند که رفتار و اعمالشان منطبق بر سیره رسول (صلی الله علیه و آله وسلم) و مورد تأیید ایشان باشد. چنین افرادی به معرفت واقعی رسیده‌اند و از رستگاران خواهند بود:
تعرض علی رسول‌الله (صلی الله علیه و آله وسلم) اعمال امته کل صباحٍ ابرارها و فجّارها فاحذروا؛ (27)
کارهای امت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) - چه نیکان و چه بدکاران - هر بامداد به محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) گزارش و عرضه می‌شود، پس به هوش باشید.
در منظر امام رضا (علیه السلام) نه تنها مسلمین و مؤمنین باید رفتار خود را با سنجه ای چون رسول (صلی الله علیه و آله وسلم) منطبق نمایند، بلکه در راستای آن باید با ولایت‌پذیری از ائمه هدی (علیه السلام) نیز راه رستگاری خویش را هموار سازند. از همین روست که آن حضرت در جای دیگری می‌فرماید:
حبّ اولیاء الله واجب و کذلک بغض اعدائهم و البرائة منهم و من ائمتهم؛ (28)
دوستی با دوستان خدا واجب است. هم‌چنین دشمن داشتن و بیزاری جستن از دشمنان اولیای خدا و سرکردگان آنان واجب است.
در اثر همین دوستی، انسان می‌تواند به اولیای الهی نزدیک شود و از مشرب فکری و الهی آن بزرگواران در جهت کسب معرفت بهره جوید. عالی‌ترین تربیت دینی در مکتب اولیاء الله یافت می‌شود، زیرا همان‌گونه که اساس عالم بر تربیت انسان است، اساس دین اسلام و هدف از بعثت انبیا و ولایت امامان، هدایت و تربیت دینی و اسلامی انسان است.
امام خمینی (رحمه‌الله) در بیان جایگاه تربیت در عالم هستی می‌فرماید:
اساس عالم در تربیت انسان است. انسان عاصره همه‌ی موجودات است و فشرده تمام عالم است و انبیاء آمده‌اند برای این که این عصاره بالقوه را بالفعل کنند و انسان یک موجود الهی بشود که این موجود الهی، تمام صفات حق تعالی در اوست و جلوه‌گاه نور مقدس حق تعالی است. (29)
در زیارت آن امام رضا (علیه السلام) می‌خوانیم:
اشهد انک الامام الهادی و الولی المرشد؛
گواهی می‌دهم که تو پیشوای هدایت کننده و سرپرست و مرشد مردم به راه راست و طریق صواب می‌باشی.
آن امام برحق، در همه حال چه در سفر و چه در حضر، با کمال جدیت بندگان را ارشاد می‌کرد. در سراسر زندگی امام رضا (علیه السلام)، هدایت‌گری ایشان را می‌توان مشاهده کرد. طبق روایات، آن حضرت در مدینه طیبه همه روزها در خانه خود و در مسجد النبی، مردم را از مسائل عقیدتی و احکام خدا آگاه می‌نمود و آنان را به راه صواب راهنمایی می‌کرد. در سفر خراسان نیز ایشان بعد از نماز صبح به سوی مردم بر می‌گشت و آنان را موعظه و ارشاد می‌فرمود. هم چنین امام رضا (علیه السلام) در مسیر خراسان به هر شهری که می‌رسید، به ارشاد مردم آن شهر می‌پرداخت و گاه برای این منظور، ده روز یا بیشتر در آن جا توقف می‌فرمود. (30)
گاهی امام در حین عبور از شهری، درحال سواره و از بالای مرکب، مردم را در مسائل دینی راهنمایی می‌نمود.حضرت در شهر نیشابور از بالای کجاوه، حدیث «سلسلة الذهب» را بیان کرد و زیربنای اسلام را که توحید است گوشزد فرمودو شرط اصلی توحید را که اعتقاد به امامت و ولایت خود بود، برای مردم روشن گردانید. گاه نیز امام هشتم برای ارشاد مردم، اقدام به مسافرت می‌کرد، از آن جمله مسافرت ارشادی که به کوفه و بصره انجام داد. (31)
هدایت گری و روشن‌گری که از مکتب وحی سرچشمه می گیرد و در رفتار رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) تجلی می‌یابد، یکی از اهداف مهم ائمه اطهار (علیه السلام)، از جمله امام رضا (علیه السلام) است. به طور کلی هدف تمام اولیای الهی، روشن‌گری در میان امت خویش است. آنها با حضور و ظهور خود، ظلمت و سیاهی را از بین برده، به جای آن، نور و روشنایی را به قلب یاران خویش هدیه می‌نمایند. امام خمینی (رحمه‌الله) در این زمینه می‌فرماید:
انبیا آمدند کسانی را که در ظلمت‌ها واقع‌اند و چیزی را غیر از خودشان نمی‌بینند و هیچ چیز نمی‌خواهند الاّ برای خودشان و برای هیچ کس ارزش قائل نیستند و هر چه هست تنها برای خودشان می‌خواهند، این‌گونه افراد را از خودخواهی- که منشأ همه‌ی ظلمت هاست - نجات دهند و به خداخواهی - که نور است - برسانند. (32)
البته در این امر نمی توان شک کرد، حسّ دین طلبی و معرفت‌جویی در تمام انسان‌ها در همیشه تاریخ موجود بوده است و همین امر، زمینه هدایت آنها گشته است، زیرا اگر افراد ذاتاً خواهان و طالب چیزی نباشند، هیچ‌گاه نمی توان آنان را به زور به سمت و سوی خلاف میل شان سوق داد. این امری است که نه تنها در آیین مقدس اسلام و سیره ائمه اطهار (علیه السلام) دیده می‌شود، بلکه در میان تمام انسان‌ها در هر دین و آیینی می‌توان آن را مشاهده نمود، چنان که ماکس پلانک می‌گوید:
این تصادفی نیست که متفکران بزرگ همه اعصار، چنان نفوس دینی ژرفی داشته‌اند، اگر چه چندان تظاهری به دین‌داری خود نکرده‌اند. (33)
چنین حسی هیچ گاه سرکوب نمی‌شود، اگر چه برخی درصددند به این امر تظاهر کنند که چنین حسی در وجودشان مقرر نشده است. امام خمینی (رحمه الله) در بخشی از سخنان خود می‌فرماید:
ما باید محیی دین باشیم و دین هم محیی ماست؛ یعنی ما باید زنده نگه داریم مایه زندگی خودمان را مثل این که آب در حیات جسمانی ما مایه زندگی است، وسیله زندگی ماست، ولی ما باید همین آب را سالم و پاک و زنده و عاری از هر نوع آلودگی نگه داریم. (34)

نتیجه‌گیری

1. یکی از محورهای مهم مشرب فکری امام رضا (علیه السلام)، دعوت به کسب معرفت و شناخت در زمینه‌های مختلف است. آن بزرگوار با فراهم نمودن زمینه‌های مختلف، همواره مخاطبان خویش را به کسب معرفت در جوانب مختلف امور دعوت می‌نمود.
2. در نظر مبارک امام رضا (علیه السلام) افرادی که بدون کسب بینش در راهی قدم می‌گذارند، در اصل به بی‌راهه رفته‌اند. فرد در اولین گام خود باید به چنان شناختی رسیده باشد که بتواند راه را از چاه تشخیص دهد و در زندگی شخصی خویش رستگار شود.
3. همراه با کسب معرفت شخصی برای ورود به عرصه های مختلف، عوامل دیگری نیز می‌توانند دخیل باشند. از منظر مبارک امام رضا (علیه السلام) یکی از مهم‌ترین آنها، تلاش و کوشش است. انسان بعد از کسب معرفت و شناخت، برای محقق شدن اهدافش باید از تلاشی بی‌دریغ برخوردار باشد.
4. بلوغ فکری و درایت نیز از پایه‌های مهم و اساسی کسب معرفت است. در نظر امام رضا (علیه السلام) افرادی که به عمق و ژرفای مطالب بیندیشند و سعی در درک آنها داشته باشند، بسیار برتر و بالاتر از ناقلان بی‌تفکرند.
5.اگر چه انسان‌های عابدی که تمام همت خود را صرف نجات خویش کرده‌اند، در قیامت به پاداش نیک عمل‌های خود می‌رسند، اما در دیدگاه امام رضا (علیه السلام) آنانی که علاوه بر نجات خویش و تقویت معرفت شخصی خود، در راه هدایت‌گری دیگران نیز گام برداشته‌اند، بالاتر و برترند. اینان در قیامت، مقام شفاعت می‌یابند.
6. از نظر امام رضا (علیه السلام) بهترین انسان‌ها کسی است که دیگران از زندگی او بهره‌مند شوند و بدترین انسان‌ها کسی است که خیرش به دیگران نرسد و بخشش خود را که می‌تواند زمینه‌های مختلف، مالی، علمی، روشن‌گری و ... را شامل شود، از دیگران دریغ نماید.
7. طبق دیدگاه امام رضا (علیه السلام) اصلی‌ترین و محکم‌ترین سند هدایت انسان‌ها، قرآن کریم است و هر کس هدایت را در غیر آن بجوید، مطمئناً گمراه خواهد شد.
8. در مشرب فکری امام رضا (علیه السلام) سنت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز منبعی نیکو و جامع برای هدایت انسان‌هاست و افراد باید تمام رفتار و کردار خویش را با سنت آن حضرت منطبق نمایند. تنها در این صورت است که می‌توانند امیدوار به هدایت و رستگاری باشند.
9. در پرتو تعالیم پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)، ائمه‌ی اطهار نیز منبعی روشن‌گر در جهت هدایت‌پذیری افرادند. امام رضا (علیه السلام) به عنوان الگویی در این زمینه، همواره هم خود هادی و حامی مردم بود و هم آنان را به کسب معرفت از مکتب امامان قبل از خود، دعوت می‌فرمود.

پی‌نوشت‌ها:

1. سیدرضا تقوی، چهل چشمه معرفت، ص 153.
2. الکافی، ج1، ص 44.
3. جواد معینی و احمد ترابی، امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)، منادی التوحید و امامت، ص 178.
4. بحارالانوار، ج75، ص 356.
5. ناصر مکارم شیرازی، پیام امیرالمومنین، ج1، ص 250.
6. ناصر مکارم شیرازی، پیام امیرالمؤمنین، ج1، ص 250.
7. محمدتقی جعفری، امام حسین، شهید فرهنگ، پیشرو انسانیت، ص 413.
8. صدوق، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ص 180.
9. ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 250.
10. محمدتقی جعفری، امام حسین، شهید فرهنگ، پیشرو انسانیت، ص 15.
11. بحارالانوار، ج7، ص 225.
12. عباسعلی زارعی سبزواری، سیره علمی و عملی امام رضا (علیه السلام)، ص 55.
13. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج1، ص 46.
14. واحد تدوین و ترجمه، سرچشمه‌های نور امام رضا (علیه السلام)، ص 66.
15. بحارالانوار، ج49، ص 91.
16. صدوق، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ص 402.
17. اعراف، آیه 146.
18. ولی الله نقی پور، پژوهش پیرامون تدبر در قرآن، ص 58.
19. جواد محدثی، حکمت‌های رضوی، ص 77 .
20. جن، آیه ی 1 و 2.
21. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 25، ص 105.
22. نهج البلاغه، نامه ی 7.
23. مرتضی مطهری، ده گفتار، ص 131.
24. امیرمهدی حکیمی، سیره امام رضا (علیه السلام)، ص 20.
25. خداوند منت نهاد بر مؤمنان و رسولی را در بین آنها از خودشان برانگیخت که آیات خدا را بر ایشان می‌خواند و کتاب و حکمت را به آنان می‌آموزد، اگر چه آنها قبل از آن در گمراهی آشکاری بودند. (آل عمران، آیه ی 164).
26. ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن.
27. ابن شعبه حرّانی، تحف العقول، ص 251.
28. وسائل الشیعه، ج1، ص 433.
29. ر.ک: امام خمینی، صحیفه نور.
30. صدوق، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ص 58.
31. حسن کافی، امام رضا (علیه السلام) اسوه صراط مستقیم، ص 237 و 238.
32. ر.ک: امام خمینی، صحیفه نور.
33. ماکس پلانک، علم به کجا می‌رود، ص 235.
34. ر.ک: امام خمینی، صحیفه نور.

منابع تحقیق :
1. پلانک، ماکس، علم به کجا می‌رود، ترجمه: احمد آرام، تهران 1360 ش، چاپ اول.
2. تقوی، سیدرضا، چهل چشمه معرفت، نخیل، تهران 1385 ش، چاپ سوم.
3. جعفری، محمدتقی، امام حسین، شهید فرهنگ، پیشرو انسانیت، مؤسسه تدوین آثار علامه جعفری، تهران 1381 ش، چاپ دوم.
4. حرانی، حسین بن شعبه، تحف العقول، ترجمه: احمد جنتی، انتشارات علمیه‌ی اسلامی، تهران 1363 ش، چاپ اول.
5. حکیمی، امیرمهدی، سیره امام رضا (علیه السلام)، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1383 ش، چاپ پنجم.
6. خمینی، روح‌الله، صحیفه ی نور، مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمه الله)، تهران 1378 ش.
7. زارعی سبزواری، عباسعلی، سیره علمی و عملی امام رضا (علیه السلام)، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد 1389 ش، چاپ دوم.
8. صدوق، محمدبن علی بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، ترجمه: رحمتی، پیام علمدار، قم 1391، چاپ پنجم.
9. عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعة، آل البیت، قم 1409 ق، چاپ اول.
10. قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، الوفا، بیروت 1407 ق.
11. کافی، حسن، امام رضا، اسوه‌ی صراط مستقیم، میقات، تهران، 1366 ش، چاپ اول.
12. کلینی، محمد، الکافی، اسلامیه، تهران 1362ش، چاپ چهارم.
13. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، الوفاء، بیروت 1404 ق، چاپ اول.
14. محدثی، جواد، اخلاق تربیتی امام رضا (علیه السلام)، انتشارات مطهر، تهران 1379 ش، چاپ اول.
15. ـــــــــــ ، حکمت‌های رضوی، آستان قدس رضوی، مشهد 1390 ش، چاپ اول.
16. مطهری، مرتضی، ده گفتار، صدر، تهران 1369 ش، چاپ ششم.
17. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امیرالمؤمنین، امام علی بن ابی طالب، قم 1378 ش، چاپ اول.
18. ـــــــــــ ، پیام قرآن، دارالکتب الاسلامیه، تهران 1386ش، چاپ نهم .
19. ـــــــــ ، تفسیر نمونه، با همکاری: جمعی از نویسندگان، دارالکتب الاسلامیه، قم 1369 ش، چاپ هشتم.
20. معینی، جواد و ترابی، احمد، امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)، منادی توحید و امامت، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد 1376 ش، چاپ اول.
21. نقی پورفر، ولی‌الله، پژوهش پیرامون تدبر در قرآن، انتشارات اسوه، قم 1374 ش، چاپ دوم.
واحد تدوین و ترجمه، سرچشمه‌های نور امام رضا (علیه السلام)، انتشارات سازمان تبلیغات، تهران 1386 ش، چاپ اول.

منبع مقاله :
جمعی از پژوهشگران؛ (1394)، مجموعه مقالات همایش ملّی «حدیث رضوی» (جلد دوم)، مشهد: انتشارات بنیاد بین‌المللی فرهنگی هنری امام رضا (ع)، چاپ اول.

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

مؤلفه‌های هدایت فکری و معرفت بخشی در کلام گهربار امام رضا ع مؤلفه‌های هدایت فکری و معرفت بخشی در کلام گهربار امام رضا ع


ادامه مطلب ...

بررسی چگونگی ارتباط امام رضا (ع) با اصحاب در کوفه، بغداد و قمن

[ad_1]

چکیده

کوفه، بغداد و قم از نقاط حساس شیعه‌نشین جهان اسلام بود. به سبب نقش سیاسی این سه شهر، امام رضا (علیه السلام) باید برنامه‌ای برای ارشاد و هدایت و تمدن سازی این مراکز مهم در نظر می‌گرفت تا بتواند کاروان بشریت را به سوی توحید و تداوم مدنیت اسلامی، رهنمون باشد. از طرفی فاصله محل استقرار امام (علیه السلام) با این مراکز، زیاد بود و امکان ارتباط حضوری امام وجود نداشت. با این فرضیه، پژوهش حاضر در صدد است تا به این پرسش پاسخ دهد که امام رضا (علیه السلام) با وجودی که در ایام حیات خود تنها در مدینه و خراسان مستقر بود، چگونه با اصحاب خود در سایر نقاط جغرافیایی، چون کوفه، بغداد و قم در ارتباط بود؟
جستار حاضر، مطالعه‌ای کیفی است که با بررسی اسناد، بانک‌های اطلاعاتی، مقالات و کتب تاریخی، روایی و رجالی شیعه شکل گرفته و بر اساس تحلیل محتوا، انسجام یافته است. جامعه پژوهش، شامل کلیه اسناد، مدارک و منابع مرتبط با موضوع بحث است. بر اساس یافته‌های این مقاله، امام رضا (علیه السلام) با وجود همه تنگناها و فشارها و خشونت‌های اعمال شده از سوی حاکمان وقت، با گزینش شخصیت‌های برجسته این مراکز، هم چون صفوان بن یحیی، یونس بن عبدالرحمن و محمدبن ابی عمیر، تشکیلاتی منسجم و سری را شکل داد که از آن با عنوان «سازمان وکالت» امام یاد می‌شود. آن حضرت از طریق این سازمان، شبکه ارتباطی گسترده‌ای را در درون هر یک از این مراکز ایجاد نمود. این شبکه‌های ارتباطی حتی در درون دربار و حکومت وقت نیز نفوذ داشت و کلیه جریانات جامعه را به نفع شیعیان جهت‌دهی می‌کرد.

1. مقدمه

عصر امام رضا (علیه السلام) به عنوان یکی از دوره‌های پرتنش سیاسی و فرهنگی، از جهات مختلف درخور توجه و اهمیت است. تقسیم خلافت عباسی، درگیری میان امین و مأمون، خیزش بزرگ علویان و سرانجام دعوت امام به خراسان توسط مأمون و مسئله واگذاری ولایت عهدی به امام، نقاط عطفی در تاریخ تشیع محسوب می‌شوند. از جهتی این دوره از تاریخ، بهترین دوران گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی است، به گونه‌ای که به «عصر طلایی» معروف شده است. (3) در این شرایط حساس و ویژه، ارتباط امام رضا (علیه السلام) با مراکز مهم شیعی، چون کوفه، بغداد و قم اهمیت ویژه‌ای دارد، زیرا شهر شیعه‌‌نشینی مانند کوفه در کنار بصره که بزرگ‌ترین منطقه سنی‌نشین است، واقع شده و قم و بغداد از دیگر شهرهایی است که بیشترین جمعیت شیعی را در خود جای داده است. سؤال اساسی این است که با وجود استقرار امام در مدینه و مدتی در خراسان، ارتباط امام با اصحاب خود در کوفه، بغداد و قم به چه صورت بوده است؟
رویکردی که نویسندگان در بیان چگونگی ارتباط امام رضا (علیه السلام) با اصحاب در شهرهای کوفه، قم، و بغداد برگزیده‌اند، رویکردی روایی با تکیه بر آرای رجالیون شیعه است. در این رویکرد، مراد از اصحاب امام رضا (علیه السلام) در کوفه، قم و بغداد، تمام شیعیان و حتی غیر شیعیانی است که از دوست‌داران امام رضا (علیه السلام) بودند و برای شنیدن سخنان امام، شوق و علاقه ویژه‌ای از خود نشان می‌دادند. در این مراکز به غیر از شیعیان، افرادی بودند که با وجود غیر شیعی بودن، به امام علاقه داشتند و از محضر امام به عنوان عالم و دانشمند برجسته عصر خود، استفاده می‌نمودند. با توجه به این تعریف گسترده از اصحاب امام، تعداد بی‌شماری در هر یک از این نواحی جغرافیایی بودند که واژه اصحاب بر آنها صدق می‌کرد.
امام باید به عنوان پیشوای جامعه مسلمانان عصر خود، با اصحاب در ارتباط بود و به هدایت عمومی جامعه می‌پرداخت، اما حضور ایشان تنها در دو شهر مدینه وخراسان دیده می‌شد. پس باید به این پرسش پاسخ داده شود که امام چگونه با اصحاب خود در این مراکز ارتباط داشت. منابع تاریخی نمی‌توانند آن‌گونه که شایسته است، به این پرسش پاسخ دهند به همین سبب این پژوهش با مطالعه کتب‌روایی و رجالی انجام گرفته است، هر چند که از منابع تاریخی نیز به عنوان مؤید و قرینه استفاده شده است، زیرا مهم‌ترین اصحاب امام (علیه السلام) که در هر برهه، انتقال دهنده میراث اهل بیت (علیهم السلام) بوده‌اند، راویان بودند و در زمان امام رضا (علیه السلام) نیز نام راویان برجسته‌ای در کتب رجالی ما ثبت شده که شخصیت علمی، دینی و فقهی آنها زبانزد همگان است. امام (علیه السلام) نیز خود به عدم حضور در این مراکز اشاره فرموده، و از اصحاب خواست تا سراغ شخصیت‌های برجسته بروند و معالم دین را از آنها فراگیرند.
مطالعه این شخصیت‌های برجسته در کنار هم، ما را به شبکه ارتباطی پیچیده و گسترده‌ای رهنمون می‌سازد که این افراد را از یک سو با امام و از سوی دیگر با تمام جامعه، مرتبط می‌نمود. تعاملات آنها و ارتباطشان با امام (علیه السلام)، این موضوع را آشکار می‌کند که این عده تحت اشراف امام، تشکیلات منسجم و قوی را شکل داده بودند که در این نوشتار با عنوان سازمان وکالت امام از آن یاد می‌شود. بیشترین ارتباط امام از طریق سازمان وکالت بود که با پیچیدگی و ظرافت، امکان ایجاد شبکه‌های ارتباطی درون جامعه را ممکن می‌ساخت.
به منظور تحلیل این موضوع، پس از بیان روش تحقیق، چگونگی ارتباط امام (علیه السلام) در هر یک از این سه شهر به صورت مجزا مطرح شده است. در بحث چگونگی ارتباط امام با اصحاب در کوفه، نوع ارتباط و برآیندها به صورت مفصّل بررسی شده. به همین سبب در بررسی ارتباط امام با بغداد و قم، این مباحث به صورت خلاصه‌تر مطرح شده است. در پایان نیز ارتباط کلی امام با اصحاب در این سه شهر، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
تحقیق حاضر با روش توصیفی - تحلیلی و با تکیه بر حوادث تاریخی و گزارش‌های علمای علم حدیث و رجال، تدوین شده است. پس از انتخاب موضوع، نگارندگان با استفاده از کتب رجالی و روایی شیعه، بررسی اصحاب امام (علیه السلام) در کوفه، بغداد و قم و مطالعه 320 نفر از اصحاب امام رضا (علیه السلام) در شهرهای متعدد، به گزینش افرادی پرداختند که می‌توانند چگونگی ارتباط امام را با اصحاب در شهرهای فوق نشان دهند. سپس زندگی این افراد و روایت‌های‌شان در کلیه منابع رجالی، روایی و تاریخی مورد بررسی و مطالعه قرار گرفت و چنانچه گزارش یا مطلبی حاکی از امام با اصحاب در یکی از این حوزه‌ها بود، بیان و تحلیل شد.

2. چگونگی ارتباط امام رضا (علیه السلام) با اصحاب در کوفه

در قرن اول هجری، با انتقال قدرت و مرکزیت خلافت امیرمؤمنان علی (علیه السلام) از مدینه به کوفه پس از جنگ جمل، شهر کوفه به تدریج چهرهای شیعی گرفت. پس از جریان جمل، چهارصد تن از صحابی از مهاجر و انصار که هفتاد نفر از بدریون نیز در میان آنها بودند، وارد کوفه شدند و در صفین 2800 صحابی مقیم کوفه، همراه علی (علیه السلام) بودند. (4)
در سده دوم، حضور شما بسیاری از علمای اسلام در جامع این شهر، شگفت‌آور است. مردم کوفه در این دوران ترکیبی از شیعه و سنی، پیروان مذاهب دیگر و حتی ملحدان بودند، ولی آنچه به حیات علمی کوفه در قرن دوم نیرو بخشید، وجود شاگردان مشهور صادقین (علیه السلام) بود. امام سجاد، امام باقر و صادق (علیه السلام) بارها به کوفه آمدند و در این رفت و آمدها، محدثان شیعی و سنی از حضور ائمه اطهار بهره‌های فراوان بردند. اقامت پنج ساله امام صادق (علیه السلام) در شهر هاشمیه (5) و نقل روایت برای شیعیان، بیش از بیش به غنای علمی شیعه در کوفه کمک کرد، به طوری که حضور و افاده علمی آن حضرت در مسجد کوفه، از سایر ائمه (علیه السلام) بیشتر بود. (6)
بنابراین شهر کوفه علی‌رغم متأثر بودن از اختلافات وچند دستگی‌ها، به دلایل زیر به مرکزیت شیعه اشتهار یافت:
اگر می‌خواستند به فردی عنوان شیعی دهند، اورا کوفی یا کوفی مذهب لقب می‌دادند. نخستین گروه از شاگردان امام باقر (علیه السلام)، مردانی از شهر کوفه بودند. (7)
راویان صادقین (علیه السلام)، در درجه اول کوفی بودند، (8) به گونه‌ای که حسن بن علی بن زیاد و شاء از اصحاب امام رضا (علیه السلام)، نهصد تن از مشایخ حدیث را در مسجد کوفه درک کرده که همه در مقام تدریس می‌گفتند: «حدَّثنی جعفر بن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)». (9)
از میان هجده نفر اصحاب اجماع، غیر از معروف بن خرُّبوذ که مکی (10) و محمدبن ابی عمیر که از مردم بغداد بود، (11) شانزده نفر باقی مانده اهل کوفه یا ساکن آن جا بودند و همین امر، اهمیت کوفه و ارادت کوفیان به ائمه اطهار و اهتمام آنان به حفظ میراث ایشان را مدلّل می‌سازد.
بسیاری از خاندان‌های علمی شیعه که همگی شاگردان ائمه بوده‌اند، از کوفه هستند: نظیر آل ابی شعبه، آل ابی جعد، آل ابی اَراکه و آل ابی صفیه. (12)
بنابراین حرکت ائمه قبل از امام رضا (علیه السلام) و تلاش‌های مستمر ایشان سبب شد تا شهر کوفه، مرکزیت شیعه را بیابد. حفظ موجودیت و گسترش مذهب تشیّع در کوفه، از مسائلی بود که امام باید به آن اهتمام می‌ورزید تا این شهر هم چنان چهره شیعی خود را حفظ نماید. این امر تنها با ارتباط مستقیم امام با اصحاب خود در این شهر امکان‌پذیر بود.
اولین و حساس‌ترین اقدام امام رضا (علیه السلام) به منظور ایجاد ارتباط با کوفه، تشکیل سازمان وکالت بود. امام (علیه السلام) به همین علت دست به گزینش زد و از میان افرادی که در کوفه بودند، برجسته‌ترین شخصیت‌ها را - که می‌توان از آنها تحت عنوان نخبگان کوفی یاد کرد - انتخاب نمود. هسته مرکزی سازمان وکالت امام رضا (علیه السلام) در کوفه، توسط این نخبگان شکل گرفت.
منابع رجال از 55 نفر نام می‌برند که در کوفه به نقل روایات امام رضا (علیه السلام) پرداخته‌اند. مطالعه و بررسی شخصیت، حالات و ویژگی این افراد و میزان ملاقات‌های آنان با امام (علیه السلام) در منابع تاریخی و رجالی، بیان‌گر این موضوع است که از این تعداد، هشت نفر از هر حیثی سرآمد دیگران و مورد توجه امام بوده‌اند. به دیگر سخن، اینها کسانی بودند که هسته مرکزی سازمان وکالت امام در کوفه را شکل می‌دادند. احمدبن محمد بن ابی نصر بزنطی، صفوان بن یحیی، حسن بن علی بن وشاء، محمّدبن سنان، عبدالله بن جندب، محمدبن اسماعیل بزیع، ایوب بن نوح و جعفر بن بشیر از برجسته‌ترین شخصیت‌های کوفی بودند که هر یک به گونه‌ای در سازمان وکالت امام فعالیت داشتند. با توجه به وجود افرادی چون صفوان و احمدبن محمد به نظر می‌رسد سازمان وکالت امام در کوفه از انسجام و قدرت کافی برخوردار بوده است، زیرا امام افرادی را به عنوان پل ارتباطی خود با کوفه برگزید که تجربه ایجاد ارتباط بین امام و جامعه را در زمان امام کاظم (علیه السلام) تجربه کرده بودند:
وجدت بخط جبریل بن أحمد الفاریابی: حدثنی محمدبن عبدالله بن مهران قال: أخبرنی أحمدبن محمدبن أبی نصر قال: دخلت علی أبی الحسن (علیه السلام) أنا و صفوان بن یحیی و محمدبن سنان وأظنه قال عبدالله بن المغیرة أو عبدالله بن جندب و هو بصری، قال: فجلسنا عنده ساعة ثم قمنا. فقال لی: «أما أنت یا أحمد! فاجلس.» فجلست. فاقبل یحدثنی، فأسأله فیجیبنی حتی ذهب عامة اللیل. فلما أردت الانصراف قال لی: «یا أحمد! تنصرف أو تبیت؟» قلت: جعلت فداک! ذاک إلیک؛ إن أمرت بالإنصراف، انصرفت و إن أمرت بالقیام، أقمت. قال: «أقم، فهذا الحر و قد هدأ اللیل و ناموا.» فقام و انصرف. فلما ظننت أنه قد دخل، خررت لله ساجداً فقلت: الحمدلله حجة الله و وارث علم النبیین أنس بی من بین إخوانی و حببنی فأنا فی سجدتی و شکری فما علمت إلا و قد رفسنی برجله. ثم قمت فأخذ بیدی فغمزها ثم قال: «یا أحمد! إن أمیرالمؤمنین (علیه السلام) عاد صعصعة بن صوحان فی مرضه. فلما قام من عنده قال له: یا صعصعة! لا تفتخرن علی إخوانک بعیادتی إیاک و اتق الله.» ثم انصرف عنی. (13)
گزارش مرحوم‌کشی نشان می‌دهد که احمدبن محمد بن ابی نصر بزنطی، صفوان و محمدبن سنان چهره‌های شناخته شده شیعی جامعه کوفه بودند که قبل از امام رضا (علیه السلام) نیز با امام عصر خود در ارتباط بوده اند. امام کاظم (علیه السلام) نیز برخی از اصحاب را برای این امر در زمان امام رضا (علیه السلام) آماده و مسئولیت خطیرشان را گوشزد می‌نمود. محمدبن سنان می‌گوید:
دخلت علی أبی الحسن موسی (علیه السلام) قبل أن یحمل إلی العراق بسنة و علی ابنه بین یده فاقل لی: «یا محمد!» قلت: لبیک! قال: «إنه سیکون فی هذه السنة حرکة و لا تخرج منها.» ثم أطرق و نکت الأرض بیده ثم رفع رأسه إلی و هو یقول: «و یضل الله الظالمین و یفعل ما یشاء.» قلت: و ما ذاک جعلت فداک؟ قال: «من ظلم ابنی هذا حقه وجحد إمامته من بعدی، کان کمن ظلم علی بن أبی طالب حقه وإمامته من بعد محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم). فعلمت أنه قد نعمی إلی نفسه و دل علی ابنه فقلت: و الله لئن مد الله فی عمری، لأسلمن إلیه حقه و لأقرن له بالإمامة اشهد انه من بعدک حجة الله علی خلقه و الداعی إلی دینه. فقال لی: «یا محمد! یمدالله فی عمرک و تدعو إلی إمامته و إمامة من یقوم مقامه من بعده.» فقلت: و من ذاک جعلت فداک؟ قال: «محمد ابنه.» قلت: بالرضی و التسلیم؟ فقال: «کذلک قد وجدتک فی صحیفة أمیرالمؤمنین (علیه السلام) أما إنک فی شیعتنا أبین من البرق فی اللیلة الظلماء.» ثم قال: «یا محمد! إن المفضل أنسی و مستراحی و أنت أنسهما و مستراحهما حرام علی النار أن تمسک أبدا (یعنی أبا الحسن و أباجعفر (صلی الله علیه و آله و سلم)». (14)
این گزارش هر چند از زبان خود ابن سنان نقل شده، اما حکایت از شخصیت و موقعیت محمدبن سنان دارد که قرار است در دوران امامت امام رضا (علیه السلام)، مایه آرامش امام باشد. با توجه به این گزارش‌ها، امام رضا (علیه السلام) گزینش بسیار خوبی داشت و سازمان وکالت امام در کوفه با وجود این افراد توانست از قوی‌ترین سازمان‌های ارتباطی باشد.
به منظور حفظ انسجام و قدرت این سازمان، امام (علیه السلام) باید از این میان این افراد، نماینده تام‌الاختیاری می‌داشت که از هر حیث شایستگی جانشینی امام را داشته باشد. برای این منظور، صفوان بن یحیی از سوی امام به عنوان رهبر و نماینده تام‌الاختیار سازمان وکالت امام در کوفه انتخاب شد. انتخاب این شخصیت، تأثیر ویژه‌ای در حفظ پیوند عاطفی و فکری افراد درون سازمان و ارتباط و تعامل سازمان با جامعه داشت. بنابراین امام، صفوان بن یحیی را که از شخصیت‌های برجسته فقهی بود، گزینش نمود، زیرا بررسی‌ها نشان می‌داد عموم کسانی که توسط افراد جامعه توثیق می‌شوند، فقه مدارند.
ویژگی‌های شخصیتی صفوان بن یحیی نشان می‌دهد که او از خواص شیعه بوده است. او در هر روز 150 رکعت نماز می‌خواند، سه ماه از سال را روزه می‌گرفت و سه مرتبه در سال زکات پرداخت می‌کرد. کتاب‌های صفوان نشان می‌دهد که او در علم فقه، صاحب نظر و از برجستگان بوده است. کتاب الشراء و البیع، کتاب التجارات غیر الأول، کتاب المحبة و الوظائف، کتاب الفرائض، کتاب الوصایا، کتاب الآداب، کتاب بشارات المؤمن از کتاب‌هایی است که ابن ندیم برای وی نقل کرده است. (15) پای‌بندی صفوان به شریعت تا به آن حد بود که وقتی از او خواسته شد دو دینار را از مکه به دست صاحبش در کوفه برساند، در پاسخ گفت: «شتری که با آن سفر می‌کنم، برای خودم اجاره کرده‌ام و نمی‌دانم آیا صاحبش راضی است که دو دینار با خود حمل کنم یا نه؟» (16)
در نتیجه اوج‌گیری نهضت ترجمه در دوره حاکمیت مأمون، فرصتی برای مترجمان وابسته به مذاهب غیر اسلامی فراهم شد تا به نشر عقاید فاسد خود بپردازد. این شرایط موجب شد عقاید انحرافی درجامعه رواج پیدا کند و عده‌ای را تحت تأثیر قرار دهد. به همین دلیل خواص جامعه برای بررسی این کتاب‌ها، محافل علمی تشکیل دادند تا با تألیف کتاب‌های علمی اسلامی، جامعه را از کتاب‌های بیگانگان بی‌نیاز سازند. در نتیجه کتب بسیاری توسط نخبگان جامعه شیعی کوفه تألیف شد که از آن جمله می‌توان از کتب صفوان نام برد. صفوان سی کتاب تصنیف کرد و نام او را در سلسله سند بیش از 1100 حدیث آمده است.
سازمان وکالت امام با رهبری شخصیت برجسته کوفه، یعنی صفوان کار خود را شروع نمود. سازمان وکالت امام در کوفه باید ارتباط خود را با امام برقرار می‌نمود تا بتواند شبکه ارتباطی قوی درجامعه کوفه ایجاد نماید. ارتباط امام رضا (علیه السلام) با سازمان وکالت در کوفه به دو صورت حضوری و مکاتبه‌ای انجام می‌شد. براساس گزارش‌های منابع تاریخی و رجالی، هر یک از افراد این سازمان با امام رضا (علیه السلام) ملاقات‌های حضوری داشته‌اند. گاهی این دیدارهای حضوری درمحل استقرار امام رضا (علیه السلام) در مرو اتفاق می‌افتاد؛ به عنوان نمونه حسن بن علی بن الوشاء در سفرهای تجاری خود به مرو و خراسان، با امام دیدار و از مسائل و حوادثی که در کوفه با آن روبه رو بود، سؤال می‌کرد.
حسن بن علی الوشاء از بهترین اصحاب امام رضا (علیه السلام) بود. (17) گزارشی وجود دارد که طبق آن، امام او را به مرو فراخواند و مرگ علی بن حمزه بطائنی را به اطلاعش رساند. (18) این خبر، حکایت از آن دارد که امام در مرو نیز به مسئله واقفه توجه داشته است.
حسن بن علی الوشاء می‌گوید:
برای تجارت به خراسان رفتم. وقتی به آن جا وارد شدم، امام رضا (علیه السلام) شخصی را نزد من فرستاد و پارچه‌ای کتانی را که میان لباس‌هایم بود و من از آن بی‌اطلاع بودم، از من طلبید. به فرستاده حضرت گفتم: آنچه را می‌خواهی، همراه من نیست. فرستاده خدمت امام رفت و سپس بازگشت و نشانه و علامت آن را که در فلان سبد است، بیان کرد و من به جست و جوی آن پرداختم و همان‌طور که امام فرموده بود، آن را یافتم و نزد حضرت فرستادم. (19) سپس مسائلی را نوشتم که از امام بپرسم. هنگامی که به در خانه آن حضرت رسیدم پاسخ آن سؤال‌هایی که می‌خواستم از او بپرسم، بی‌آن که آنها را اظهار کنم، به دستم رسید. (20)
حسن بن علی وشاء از شخصیت‌هایی بود که عده زیادی به منظور فراگیری علوم حدیث به سوی او می‌آمدند. مرحوم نجاشی گزارشی را نقل نموده که مؤید این مطلب است.
عن أحمدبن محمد بن عیسی قال: خرجت إلی الکوفة فی طلب الحدیث، فلقیت بها الحسن بن علی الوشاء فسألته أن یخرج لی (إلی) کتاب العلاء بن رزین القلاء و أبان بن عثمان الأحمر، فأخرجهما إلی، فقلت له: أحب ان تجیزهما لی، فقال لی: یا رحمک الله و ما عجلتک اذهب فاکتبهما و اسمع من بعد فقلت: لا آمن الحدثان فقال: لو علمت أن هذا الحدیث یکون له هذا الطلب لاستکثرت منه، فإنی ادرکت فی هذا المسجد تسعمائة شیخ کل یقول: حدثنی جعفربن محمّد. (21)
بنابر این گزارش، احمدبن محمدبن عیسی از قم به سوی کوفه آمده تا از محضر حسن بن علی وشاء استفاده نماید.
احمدبن محمدبن ابی نصر بزنطی نیز در پیشگاه امام رضا و امام جواد (علیه السلام)، منزلت والایی داشت (22) و مورد اعتماد شیعیان بود. (23) وی طی سفری که خدمت امام رضا و امام جواد(علیه السلام) داشت، به همراه صفوان و عبدالله بن جندب نماینده امام رضا (علیه السلام) در اهواز بود (24) که خود بیان‌گر موقعیت سیاسی وی نزد جامعه شیعیان کوفه است. علاوه بر این، وی از امام رضا که عازم سفر مرو بود، در قادسیه استقبال کرد و مسئولیت قسمتی از تدارکات برای آن حضرت را بر عهده گرفت. (25) این موارد به خوبی می‌نمایاند که وی از افراد پرتلاش شیعیان کوفه بوده است و نقش زیادی در اداره شیعیان آن دیار داشته است.
شهر مکه به عنوان مرکز عبادی، نقش عمده‌ای در فعالیت‌های سازمان داشت. در چند مورد شاهد دیدار امام (علیه السلام) با اعضای سازمان وکالت در مکه هستیم. این عده در ایام حج با امام (علیه السلام) ملاقات می‌کردند:
وجدت بخط جبریل بن أحمد حدثنی محمدبن عبدالله بن مهران عن أحمدبن محمدبن أبی نصر و محمدبن سنان جمیعاً قالا: کنا بمکة و ابوالحسن الرضا (علیه السلام) بها فقلنا له: جعلنا الله فداک! نحن خارجون و أنت مقیم. (26)
مطابق این گزارش، احمدبن محمّد و محمّدبن سنان درمکه با امام (علیه السلام) دیدار کردند. دیدار حضوری افراد با امام، درباره مباحث مختلف سیاسی، اجتماعی، دینی و اعتقادی بوده است. احمدبن ابی نصر بزنطی، یکی از خواص جامعه در ملاقاتی با امام، از دو جریان انحرافی جبریون و مفوّضه سؤال می‌کند و می‌گوید: «برخی از شیعیان به جبر و برخی به تفویض قائل شده‌اند». حضرت در پاسخ می‌فرماید:
خداوند می‌فرماید: «ای فرزند آدم! این تو هستی که به مشیت و خواسته من می‌توانی اراده کنی وبه نیرو و قدرت من واجبات را انجام دهی. هر چه نیکی به تو رسد، از جانب ماست و هر چه سختی به تو رسد، از خودت است. من در مورد کارهایم مورد سوال و بازخواست نیستم، ولی از تو درباره کارهایت سؤال خواهد شد». (27)
گاهی ارتباط امام با افراد سازمان از طریق مکاتبه بوده است که این امر در برخی از روایات و سخنان علمای علم رجال دیده می‌شود:
عن أحمد بن محمّد بن ابی نصر قال: قالت لأبی الحسن الرضا (علیه السلام): إن الحسن بن محبوب الزراد أتانا عنک برسالة. قال: «صدق. لا تقل الزراد، بل قل السراد، إن الله تعالی یقول: « وَ قَدِّرْ فِی السَّرْدِ » ». (28) (29)
این گزارش در عین مختصر بودن، چند نکته مهم از ارتباط امام با سازمان وکالت در کوفه را بیان می‌کند:
نکته اول: امام گاه از طریق نامه و به صورت مکتوب با اصحاب خود در کوفه ارتباط داشته است.
نکته دوم: عبارت «أتانا عنک برسالة» در سخن احمدبن محمّد ابی نصر، بیان‌گر این موضوع است که خطاب امام (علیه السلام) در آن نامه به تمام افراد سازمان بوده است.
نکته سوم: این خبر نشان می‌دهد اوضاع در کوفه به گونه‌ای بوده است که افراد سازمان وکالت، اطمینان خود را از دست داده بودند. بنابراین احمدبن محمّد برای رسیدن به اطمینان، در دیدار حضوری خود با امام، از نامه‌هایی که امام برای آنها فرستاده نیز سؤال می‌نماید.
نکته چهارم: نامه امام به دست حسن بن محبوب داده شده بود که خود از شخصیت‌های برجسته کوفی و از اصحاب اجماع بوده است. این موضوع بیان می‌کند در صورت عدم ارتباط امام با افراد برجسته سازمان، امام نامه را به افراد مورد اطمینان می‌داد.
بنابر آنچه بیان شد، اما ماز طریق نامه و دیدارهای حضوری، با سازمان وکالت در کوفه ارتباط داشت. این دیدارها گاه شخصی و گاه به صورت دسته‌جمعی بود که ممکن بود در محل سکونت امام یا در سفرهای ایشان انجام گیرد. ارتباط امام با سازمان وکالت، اولین مرحله ایجاد شبکه ارتباطی بود و حساسیت ویژه‌ای داشت. بنابراین امام (علیه السلام) علاوه بر دیدارهای فردی با تک تک افراد سازمان، گاهی به تشکیل جلسه با کل افراد سازمان می‌پرداخت. معمولاً در این دیدارهای جمعی، احمدبن محمدبن ابی نصر، صفوان بن یحیی و محمدبن سنان حضور داشتند.
امام در قسمت اول شبکه ارتباطی که ارتباط با سازمان بود، سعی داشت با ارتباط حضوری یک نفره و دسته جمعی، پیوند عاطفی و فکری میان اعضای شبکه را حفظ نماید. از آنجا که افراد درون سازمان وکالت، هسته اصلی ارتباط با امام و جامعه را شکل می‌دادند، نوع ارتباط‌شان و وحدت آنها اهمیت خاصی داشت. از این رو امام رضا (علیه السلام) به وحدت افراد درون سازمان و عدم اختلاف و دودستگی آنان توجه داشت و به حل اختلاف درون سازمان می‌پرداخت.
تنها سند حاکی از وجود اختلاف در درون سازمان وکالت، روایت‌های ابن سنان است که حاکی از اختلاف میان وی و صفوان و دوستانش، ایوب بن نوح و فضل بن شاذان است. در این رابطه صفوان از ابن سنان به عنوان «پروازکننده» یاد می‌کند و می‌گوید: «محمدبن سنان تلاش کرد که بیش از یک بار پرواز کند که ما بال او را کوتاه کردیم و در کنار ما باقی ماند.» (30) او در جای دیگر می‌گوید: «محمدبن سنان از پروازکنندگان بود و ما بال او را کوتاه کردیم.» (31)
از این روایات به نظر می‌رسد که ابن سنان بر سر مسئله غلو، با افراد درون سازمان اختلاف پیدا نموده و صفوان به عنوان رهبر سازمان سعی دارد این اختلاف را حل کند. امام رضا (علیه السلام) نیز در یک مورد که اختلاف بین ابن سنان و صفوان دیده می‌شود، با توجه به حساسیت نقش سازمان، ناگزیر از موضع‌گیری شده است. امام در این سخن می‌فرماید:
دل بستن به ریاست، برای دین مسلمان، زیان‌بارتر از یورش دو گرگ گرسنه به گله بی‌چوپان است، لکن صفوان به ریاست دل نبسته است. (32)
به نظر می‌رسد که با پادرمیانی امام، این مسائل فروکش می‌کند، زیرا محمدبن سنان به همراه صفوان در شهر مکه به پیشگاه امام مشرّف شدند و از آن جا به مدینه رفتند و خدمت امام جواد (علیه السلام) رسیدند که هجده ماه بیش نداشت. (33) آن دو در شهر کوفه نیز با هم رفت وآمد داشتند.
با توجه به آنچه بیان شد، اولین اقدام امام به منظور ارتباط با جامعه کوفه، ایجاد سازمان وکالت و ارتباط حضوری و مکاتبه‌ای با افراد این سازمان است. امام (علیه السلام) با ارتباط خود و رهبری و مدیریت صفوان بن یحیی، پیوند عاطفی و فکری سازمان را حفظ نمود.
پس از ایجاد سازمان وکالت در کوفه و ارتباط امام با این سازمان، نوبت به فعالیت این سازمان و ایجاد شبکه ارتباطی بین امام و جامعه کوفه رسید. گزارش‌هایی که مرحوم‌کشی و سایر علمای علم رجال بیان کرده‌اند، نشان می‌دهد فعالیت این سازمان به صورت شبکه‌ای ارتباطی بوده که در برخی قسمت‌های شبکه، این ارتباط آشکار و علنی و در برخی از حوزه‌ها، ارتباط به صورت مخفی و پنهان انجام می‌گرفته است. این شبکه ارتباطی، اوضاع سیاسی، دینی، اقتصادی، و اعتقادی جامعه را به نفع شیعیان در کنترل داشت. در عرصه فعالیت‌های دینی، سازمان وکالت پایگاه مطالعات دینی در سطح تخصصی و منبع پاسخ‌گویی به سؤالات مردم بود و از این طریق، ارتباط سازمان با عوام و خواص جامعه کوفه در موضوعات و مسائل دینی برقرار می‌شد.
جعفربن بشیر نیز از شخصیت‌های برجسته علمی زمان امام رضا (علیه السلام) بود که در شأن او آمده است:
من زهاد أصحابنا و عبادهم و نساکهم و کان ثقة و له مسجد بالکوفة باق فی بجیلة إلی الیوم و أنا و کثیر من أصحابنا إذا وردنا الکوفة نصلی فیه مع المساجد التی یرغب فی الصلاة فیها و مات جعفر رحمه الله بالأبواء سنة ثمان و ماثتین. کان أبوالعباس بن نوح یقول: کان یلقب فقحة العلم. (34)
هر چند از فعالیت جعفر در سازمان وکالت، مطلبی در منابع تاریخی و رجالی به چشم نمی‌خورد، اما گزارش مرحوم‌کشی نشان می‌دهد که وی علاوه بر فعالیت علمی، دارای فعالیت سیاسی نیز بوده و از اعضای سازمان وکالت بوده است، زیرا در این گزارش آمده: «مأمون پس از شهادت امام رضا (علیه السلام) و آمدن به بغداد، او را نزد خود خواند و از او دل‌جویی کرد.» (35) این اقدام مأمون بیان‌گر این نکته است که جعفر از افراد برجسته جامعه کوفه بود و مأمون با نزدیکی به وی، سعی داشته خود را از اتهام قتل امام تبرئه کند.
در کنار این که سازمان وکالت، پایگاه مطالعات دینی محسوب می‌شد، منبع پاسخ‌گویی به سؤالات دینی و شرعی عوام جامعه نیز بود. مسجد، مهم‌ترین مرکز فعالیت افراد سازمان وکالت برای برقراری ارتباط با عوام جامع بود. سخنی از محمّدبن سنان نشان می‌دهد که این سازمان، فعالیت‌های خود در بعد دینی را به طور علنی انجام می‌داد و اعضای آن با صراحت اعلام می‌کردند که مسائل دینی خود را از ما بیاموزید. ابن سنان به «بنان» که همراه صفوان وارد مسجد کوفه می‌شود، می‌گوید:
اگر کسی پاسخ مسائل پیچیده را خواست، نزد من آید و اگر کسی پاسخ مسائل حلال و حرام را طلب کرد، نزد شیخ [صفوان] برود. (36)
ابن سنان با این سخن، تصویر روشنی از حدود کار خود و مسئولیت صفوان به دست می‌دهد. او رهبری و وکالت صفوان را می‌پذیرد، از او به عنوان پاسخ‌گوی حلال و حرام یاد می‌کند و او را در این زمینه بر خود مقدم داشته، مسئولیت و موقعیت خود را نیز بازگو می‌نماید. (37)
سازمان وکالت در عرصه اعتقادی نیز سخت وارد عمل شده بود. علی‌رغم آن که کوفه مرکز شیعی بود، جریان‌های انحرافی متعددی در آن وجود داشت. از مهم‌ترین این جریان‌ها، جریان انحرافی واقفیه بود. گروه واقفیه که پس از شهادت حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) با انگیزه دنیاطلبانه به وجود آمده بود، چهره غالیانه به خود گرفت و برای مدتی شیعیان کوفه، بغداد و مصر را به خود مشغول داشت. آنها در شهر کوفه قدرت بیشتری داشتند و عمر سیاسی آنان در این شهر که زمینه انحرافات بیشتری در آن وجود داشت، به درازا کشید و جمع بسیاری را به انحراف کشانید.
این گروه، بحث‌های فراوانی را با امام رضا (علیه السلام) به راه انداخت، (38) اما سرانجام گروه واقفیه کوفه که علی بن حمزه بطائنی رئیس آنها بود (39) و سماعة بن مهران و حسین بن ابی سعید مکاری که بر اندیشه‌های منحرف خود ایستادگی می‌کردند، بر اثر تلاش سازمان وکالت در کوفه به بغداد متواری شدند و به فقر و تنگ‌دستی افتادند و پس از مدتی فراموش شدند. (40)
دیدارهای متعددی در بین سران واقفه و صفوان، نماینده امام اتفاق افتاد، اما زمانی که آنها نتوانستند با مغالطه و جدل وارد شوند، درصدد برآمدند که او را تطمیع مالی کنند. پیشنهادهای مالی بسیاری به صفوان داده شد، اما وی نپذیرفت:
کان ممن بذل له علی الوقف مال جزیل و امتنع (فامتنع) من أخذه و ثبت علی الحق. (41)
شبکه ارتباطی سازمان وکالت به درون دربار نیز نفوذ کرده بود، اما این ارتباط به صورت مخفی و کاملاً پنهان انجام می‌شد. برخی از افراد سازمان ضمن رعایت تقیه، در دربار حکام وقت حاضر می‌شدند و مسائل سیاسی کشور را پیگیری و به نفع شیعیان، مدیریت می‌کردند. از جمله این افراد، محمدبن اسماعیل بن بزیع است. (42) وی جزو وزرای حکومت وقت بود و امام رضا (علیه السلام) در همین زمینه به او فرمود:
همانا در درگاه حکومت‌های ظالم، کسی است که خداوند به وسیله او دلایل و برهان‌ها را آشکار می‌نماید و به او امکان می‌دهد که در بلاد مسلمین، ظلم ظالمان را از اولیای خدا و مؤمنان دفع کند. خداوند به وسیله او، امور مسلمین را اصلاح می‌نماید، چرا که آنان ملجا مؤمنان در برابر ظلم و ضرر هستند. بر آنان واجب است که از حاجت‌مندان شیعه ما فریادرسی کنند. به وسیله آنان، دل مؤمن در تاریکی‌ها به خدا ایمان می‌آورد و همانا آنان مؤمنان حقیقی هستند.
امام رضا (علیه السلام) سپس فرمود: «چه کسی می‌تواند از آنان باشد، البته اگر بخواهد به همه مشکلات آنان برسد؟» در این جا محمدبن اسماعیل بن بزیع گفت: «چگونه، فدای تو شوم؟» حضرت فرمود: «کسی که با شیعیان باشد و با ادخال سرور در دل شیعیان مؤمن‌مان، ما را شادمان کند. پس‌ای محمد! تو از آنان باش». (43) در روایت دیگری امام رضا (علیه السلام) رضایت خود را از محمّدبن اسماعیل بیان داشته، می‌فرماید: «دوست دارم شما نیز مانند او باشید.» (44)
صفوان نماینده امام در سازمان کوفه نیز با حمایت برخی از افراد، مسائل سیاسی را تحت کنترل داشت. به احتمال قوی صفوان در این راه از حمایت خاندان اشعث برخوردار بوده است، زیرا صفوان با جعفربن محمد بن اشعث که از شیعیان بود و از افراد با نفوذ دستگاه خلافت عباسی به شمار می‌رفت، ارتباط نزدیک داشت. (45) البته صفوان فعالیت سیاسی خود را با یاری افرادی نظیر محمدبن سنان، علی بن نعمان دوست نزدیک وی، (46) ایوب بن نوح، جعفر بن احمد بن ایوب، حسن بن موسی و محمدبن حسین بن ابی الخطاب انجام می‌داده است.
بنابراین در شبکه ارتباطی سازمان وکالت، افرادی چون صفوان و محمدبن سنان که هسته اصلی شبکه ارتباطی را شکل می‌دادند، در بیرون از سازمان نیز تشکیلات منسجم دیگری را شکل داده بودند که به گسترش شبکه ارتباطی سازمان کمک می‌کرد، به ویژه صفوان به عنوان نماینده امام در سازمان وکالت، علاوه بر ارتباط با افراد درون سازمان، با تشکل‌های دیگری نیز ارتباط داشت که از طریق حمایت آنها می‌توانست به خوبی ارتباط خود را با جامعه کوفه برقرار نماید.
شبکه ارتباطی سازمان وکالت در اقدام مؤثر دیگری، تقریباً بیشتر منصب‌های شرعی را به دست گرفته بود. ایوب بن نوح بن دراج، اسحاق بن ابراهیم حضینی و صفوان بن یحیی از وکلای اقتصادی امام رضا (علیه السلام) بودند. این افراد که از حیث تقوا و پای‌بندی به شریعت و اطاعت از رهبری، بی‌نظیر بودند، وکیل امام در امور اقتصادی بودند. آنان وجوهات شرعی را جمع‌آوری می‌کردند و در اختیار امام قرار می‌دادند. مرحوم کشی در بیان شخصیت ایوب بن نوح بن دراج می‌نویسد:
کان فی الصالحین و کان حین مات و لم یخلف إلا مقدار مائة و خمسین دیناراً و کان عند الناس أن عنده مالاً لأنه کان وکیلاً لهم. (47)
گزارش کشی نشان می‌دهد که ویژگی بارز نخبگان عرصه اقتصادی، امانت‌داری آنان بوده است، چنان که با وجودی که وجوهات شرعی فراوانی در اختیار ایوب بن نوح بن دراج داشت، پس از وفاتش تنها 150 دینار از وی برجای مانده بود. او در کوفه مقام قضاوت را نیز بر عهده داشت و از این طریق به حل مسائل و اختلافات جامعه کمک می‌نمود. نجاشی درباره وی می‌نویسد:
أبوالحسین کان وکیلاً لأبی الحسن و أبی محمد عظیم المنزلة عندهما، مأموناً و کان شدید الورع، کثیر العبادة، ثقة فی روایاته و أبوه وح بن دراج کان قاضیاً بالکوفة و کان صحیح الاعتقاد وأخوه جمیل بن دراج. (48)
شبکه ارتباطی سازمان وکالت به گونه‌ای بود که قادر بود افراد مستعد و آماده جامعه کوفه را به امام وصل نماید. از جمله افرادی که سبب وصل تعدادی به امام رضا (علیه السلام) شد، حسن بن سعیدبن حماد بود که در کتب رجالی درباره او این گونه گزارش شده است:
ابن مهران مولی علی بن الحسین (علیه السلام) کوفی أهوازی یکنی أبامحمد. هو الذی أوصل علی بن مهزیار و إسحاق بن إبراهیم الحصینی إلی الرضا (علیه السلام) حتی جرت الخدمة علی أیدیهما ثم أوصل بعد إسحاق بن علی بن الریان و کان سبب معرفة الثلاثة لهذا الأمر و منه سمعوا الحدیث و به عرفوا و کذلک فعل بعبدالله بن محمد الحصینی و صنف الکتب الکثیرة. و یقال: إن الحسن صنف خمسین مصنفاً و سعید کان یعرف بدندان و شارک الحسن أخاه الحسین فی کتبه الثلاثین و کان شریک أخیه فی جمیع رجاله إلا فی زرعة بن محمد الحضرمی و فضالة بن أیوب، فإن الحسین کان یروی عن أخیه عنهما و کان الحسن ثقة و کذلک الحسین أخوه. (49)
البته قابل ذکر است که امام علاوه بر ارتباط از طریق سازمان وکالت، خود نیز گاه به کوفه سفر نموده، از نزدیک با اصحاب ارتباط برقرار می‌فرمود. بر اساس آنچه در تاریخ اسلام نقل شده، امام رضا (علیه السلام) تنها امامی است که دو سفر مهم علمی به دو شهر کوفه و بصره داشته است. (50) شرح کامل سفرهای علمی امام و جزئیات آن در تاریخ ذکر نشده، اما این موضوع روشن است که امام آگاهانه کوفه را برای سفر خود برگزید، زیرا کوفه از زمان حضرت علی (علیه السلام)، به مهم‌ترین شهر شیعیان تبدیل شد و با این که بعدها بغداد پایتخت جهان اسلام شد و کوفه رو به افول رفت، اما این شهر در عصر امام هشتم هم چنان جایگاه دینی، علمی و فرهنگی داشت.
به نظر می‌رسد سفر امام بیشتر جنبه علمی داشته است، زیرا آن گونه که نقل شده امام رضا (علیه السلام) قبل از سفر به این دو شهر، علمای آن دو دیار را از سفر خود مطلع نمودند تا خود را آماده مواجهه علمی با ایشان کنند.
بنابر آنچه بیان شد، امام رضا (علیه السلام) علاوه بر سفر به کوفه که امکان ارتباط نزدیک اصحاب با امام را در کوفه فراهم می‌کرد، از طریق ایجاد سازمان وکالت که متشکل از شخصیت‌های برجسته بود، با اصحاب در کوفه ارتباط دائم و مستمر داشت.

3. چگونگی ارتباط امام رضا (علیه السلام) با اصحاب در بغداد

پیشینه تشیّع در بغداد به زمان حضور سلمان فارسی، یعنی سال 36 ق باز می‌گردد. ازآن پس شیعیان در نهضت فرهنگی بغداد، نقش حساس و مهمی داشتند. ابواسحاق ابراهیم منجم شیعی، شخصی است که ساعت مناسب برای آغاز بنای شهر بغداد را به منصور اعلام داشت. (51) منصور، خلیفه عباسی پس از تثبیت موقعیت سیاسی خویش، پایتخت حکومتی خود را از کوفه به هاشمیه واز آن جا به بغداد منتقل ساخت. مردم نیز با او به سوی بغداد ره‌سپار شدند و در نتیجه، این شهر مورد حمایت قرار گرفت. بغداد در قرن دوم هجری در سال 145 ق به عنوان مرکز خلافت تعیین شد و به «مدینة‌السلام» نام گرفت. (52)
با تأسیس بغداد و آباد شدن آن به عنوان پایتخت عبّاسیان و شروع حرکت ترجمه متون بیگانه به زبان عربی، عدّه‌ای از دانشمندان اسلامی در بغداد گرد هم آمدند و شیعیان نیز از این فرصت برای طرح معارف شیعی بهره جستند. (53) در این زمان، برخی از شیعیان به سمت‌هایی از جمله وزارت و دبیری منصوب شدند. نجاشی در شرح حال فضل بن سلیمان، معروف به کاتب بغدادی گفته است: «او در زمان منصور و مهدی عباسی، حساب خراج و مالیات‌ها را می‌نوشت و از راویان امام ششم و هفتم (علیه السلام) بود.» (54) علی بن‌یقطین نیز تا پست وزارت، ارتقاء یافت و توانست با سلاح تقیه، جز در چهار سال آخر عمر خود، این مقام را حفظ نماید. او در نهایت بر اثر سعایت بدخواهان، هم‌چون مولای خود، امام موسی بن جعفر (علیه السلام) به زندان افتاد. (55)
با توجه به اقامت امام موسی کاظم (علیه السلام) در بغداد که سبب گردآمدن بسیاری از دوست‌داران و شیعیان آن حضرت در بغداد شده بود و با توجه به این که دولت عباسی به این شهر توجه ویژه‌ای داشت و آن را مرکز خلافت قرار داده بود و نیز با توجه به صورت فراهم نمودن زمینه‌های حضور امام جواد (علیه السلام) در این شهر، امام رضا (علیه السلام) اوضاع این شهر را نیز هم چون شهر کوفه کنترل نموده، از طریق سازمان وکالت خود در بغداد، با اصحاب و یاران ارتباط داشت. امام رضا (علیه السلام) به منظور برقراری ارتباط با اصحاب خود در بغداد، سازمان وکالتی شبیه به سازمان وکالت در کوفه را شکل داد.
بر اساس آنچه منابع تاریخی، رجالی و روایی در اختیار ما می‌گذارد، به نظر می‌رسد هسته مرکزی سازمان وکالت امام در بغداد، متشکل از پنج نفر است که نماینده این سازمان در بغداد، شخصیت برجسته شیعی محمدبن ابی عمیر بوده است. افراد سازمان وکالت امام در بغداد به علت نزدیکی به مرکز خلافت، آزادی عمل کمتری داشتند و به شدت تحت کنترل حکام وقت بودند. به همین علت است که افراد سازمان وکالت امام در بغداد و شبکه‌های ارتباطی‌شان، هم چون کوفه و قم آشکار نیست. به نظر می‌رسد این سازمان در بغداد بیشتر به صورت مخفی، فعالیت خود را انجام می‌داده است.
امام (علیه السلام) محمدبن ابی عمیر را نماینده خود در این سازمان قرار داد. در بیان شخصیت او آمده است: «ابن أبی عمیر أفقه من یونس و أصلح و أفضل.» (56) ابن ابی عمیر علاوه بر آن که در فقه و علم سرآمد دیگران بود، در دوران امام کاظم (علیه السلام) نیز با تحمل زندان و شکنجه، امتحان الهی را با موفقیت گذرانده بود. هارون الرشید برای پی بردن به نام اصحاب امام کاظم و شیعیانش در عراق، ابن ابی عمیر را دستگیر و زندانی کرد. در زندان او را سخت شکنجه کردند و بیش از صد تازیانه به وی زدند تا نام اصحاب امام را فاش کند، اما این صحابی پاک باخته امام، در برابر شکنجه مأموران هارون مقاومت کرد و زبان به افشای نام یاران حضرت نگشود. (57)
پس از شهادت امام رضا (علیه السلام) محمدبن ابی عمیر به دلیل نپذیرفتن منصب قضاوت از طرف مأمون، بار دیگر به زندان افتاد. زندانی شدن او این بار چهار سال به طول انجامید و با شکنجه و آزار سنگین توأم بود. تمامی اموال او ضبط گردید و هنگامی که از زندان رهایی یافت، در نهایت تنگ‌دستی بود. شخصیت محمّدبن ابی عمیر بر خلاف صفوان، شخصیتی کلامی بود که از همان ابتدا در کنار اساتید کلامی حضور داشت. روایتی به نقل از سری بن ربیع درالکافی، دل‌بستگی محمدبن ابی عمیر به هشام بن حکم را نشان می‌دهد:
ابن ابی عمر کسی را (در علم و فضل) برابر هشام بن حکم نمی‌دانست و روزی از رفتن نزد او باز نمی‌ایستاد، تا آن که با او اختلافی پیدا نمود و با او قطع رابطه کرد. علتش این بود که میان ابومالک حضرمی که با هشام رابطه داشت، با ابن ابی عمیر در موضوعی راجع به امامت مشاجره شد. ابن ابی عمیر گفت: «تمام دنیا ملک امام است و او از کسانی که دنیا را به تصرف دارند، سزاوارتر است» و ابومالک گفت: «چنین نیست، املاک مردم متعلق به خود آنهاست، مگر آنچه را که به حکم خدا، از آن امام گشته است، مانند فی و خمس وغنیمت که متعلق به امام است و آن را نیز خدا دستور داد که امام (علیه السلام) به چه کسی باید بدهد و چگونه مصرف کند.» این مشاجره را نزد هشام بن حکم بردند و هر دو به او راضی شدند. هشام، موافق ابومالک و مخالف ابن ابی عمیر رأی داد. لذا ابن أبی عمیر خشمگین شد وپس از آن با هشام قطع رابطه کرد. (58)
محمّدبن ابی عمیر در علم فقه هم نه تنها در فقه شیعه، بلکه در فقه اهل سنت نیز مهارت داشت و به همین علت مورد قبول اهل سنت بود. شخصیت علمی او بسیار ستودنی است و بنابر نقل ابن بطه، وی 94 کتاب با موضوع عقاید و حدیث تألیف کرد. (59) بنابراین امام با هوشیاری کامل، ابن ابی عمیر را نماینده سازمان وکالت در بغداد قرار داد تا از هر نظر بر دیگران برتری داشته باشد. با توجه به این که شیعیان در کوفه، اکثریت را تشکیل می‌دادند و در بغداد، تمام مذاهب اهل سنت و شیعه در کنار هم می‌زیستند، امام رضا (علیه السلام) ابن ابی عمیر را گزینش نمود تا مورد تأیید اهل سنت هم باشد.
فعالیت ابن عمیر در کنار سایر شخصیت‌های برجسته که هسته اصلی سازمان را شکل می‌دادند، آغاز شد.با توجه به اوضاع بغداد و قرار داشتن دستگاه خلافت در این شهر، بیشترین شخصیت‌های سازمان وکالت، دستگیر و برای مدتی در زندان به سر بردند. افراد سازمان وکالت امام در بغداد، بیشتر شخصیت سیاسی داشتند.
ابوهاشم بغدادی از دیگر یاران امام در سازمان بود که طبق تصریح منابع، ساکن بغداد بوده است. (60) وی ارتباطات حضوری با امام رضا (علیه السلام) داشت و در حرکت امام از مدینه به مرو، در شهر ایذه به دیدار امام رفت. (61)
محمدبن عیسی بن عبید نیز از دیگر شخصیت‌هایی بود که در سازمان وکالت امام، ایفای نقش می‌کرد. خانواده او معروف به «آل یقطین» از خاندان مبارز شیعه در کوفه و بغداد بودند که در تشکیل هسته اولیه جامعه شیعی در بغداد، نقش اساسی داشتند. جدّ اعلای او، یقطین کوفی بغدادی، یکی از دعات بزرگ شیعه در عصر مروان اموی بود.
بسیاری ازدانشمندان، محمدبن عیسی را محدث و فقیهی جلیل‌القدر معرفی کرده‌اند. نجاشی مدح بلیغی از وی به عمل آورده و با الفاظی هم چون «جلیل فی اصحابنا»، «ثقة»، «عین»، «کثیرالروایة» و «حسن التصانیف»، او را ستوده است. (62) علاّمه حلّی نیز وی را در قسم اول خلاصة الأقوال - که مخصوص راویان ثقه است - ذکر کرده است. (63) تنها شیخ طوسی در رجال خود، به پیروی از شیخ صدوق، او را تضعیف کرده است، (64) اما علاّمه مامقائی و مرحوم خویی در رجال خود به شدت از وثاقت و جلالت او دفاع کرده و پس از تحقیقی مبسوط، به توجیه نظریه شیخ طوسی و شیخ صدوق پرداخته‌اند. (65)
آنچه در سازمان وکالت امام در بغداد بیش از همه جلب توجه می‌نماید، حضور افرادی است که آشکارا با دولت عباسی به مبارزه برخاسته بودند. به نظر می‌رسد برآیند ارتباط امام با سازمان وکالت، ایجاد شبکه ارتباطی را در بغداد بوده که بیشترین نفوذ آن در عرصه سیاسی بوده است . بنابراین ما شاهد مبارزات سیاسی سازمان با مأموران عباسی هستیم؛ به عنوان نمونه ابوهاشم نسبت به حکم جور، در نهایت بی‌پروایی و جسارت بود و با خلفای عباسی درگیری‌هایی داشت (66) و به سبب همین انتقادات، چندین بار به زندان افتاد. (67)
پس از قیام یحیی و شهادت او، زمانی که سر یحیی را نزد محمّد بن عبدالله طاهری آوردند، عده‌ای این پیروزی را به وی تبریک گفتند، اما ابوهاشم بدون هیچ واهمه‌ای وارد دربار شد و در کمال جسارت، خطاب به حاکم گفت: «ای امیر! برای قتل کسی تبریک می‌گویند که اگر رسول خدا زنده بود، ایشان را بدین مصیبت تسلیت می‌گفتند.» (68) در منابع نقل شده که همه از این سخن متأثر شدند و کسی نتوانست سخنی گوید. (69)
در عین حال جایگاه وی نزد زمام‌داران محترم شمرده می‌شد، چنان که در سال 251 ق در جریان شورش کوفه به رهبری حسین بن محمد علوی، ابوهاشم جعفری از طرف مزاحم بن خاقان کارگزار عباسی، به عنوان میانجی برای مذاکره با حسین فرستاده شد. (70)
عیسی بن سلیمان نیزاز دیگر افراد سازمان وکالت امام در بغداد بود

عبارات مرتبط با این موضوع

بررسی چگونگی ارتباط امام رضا ع با اصحاب در کوفه، بغداد و قمن بررسی چگونگی ارتباط امام رضا ع با اصحاب در کوفه، بغداد و قمن


ادامه مطلب ...

منهاج السنّة و حقایق کتمان شده درباره امام رضا (ع) و احادیث رضوی

[ad_1]

چکیده

بنابر حدیث ثقلین که در کتب شیعه و اهل سنّت آمده و همه بر صحّت آن اتفاق نظر دارند، رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دو امانت بزرگ را به یادگار گذاشت. این دو امانت، قرآن و اهل بیت او (علیهم السلام) هستند که هدایت مسلمانان در گرو مراجعه و تمسک به آنها اعلام شده است. این دو امانت جداناشدنی تا حوض کوثر، محور اساسی تمامی مباحث اتحاد و هم‌‌گرایی مسلمانان را تشکیل می‌دهد.
این نوشتار با توجه به این ضرورت، کوشیده است تا مهمترین حقایق کتمان شده در کتاب منهاج السنة درباره امام رضا (علیه السلام) و احادیث رضوی را مورد بررسی قرار دهد. استنتاج نگارنده بر آن است که امام رضا (علیه السلام) علاوه بر جایگاه والایی که نزد علمای شیعه دارد، از مقام و منزلتی رفیع در منظر ائمه اهل سنت نیز برخوردار است و این معنا ازگفتار آنان – که سعی شده تا حد ممکن در متن مقاله ذکر گردد - به خوبی قابل استفاده است. با این وجود، احادیث رضوی در منابع اهل سنت اندک‌اند و این پژوهش بعد از سعی بسیار، تنها توانست حدود 35 حدیث رضوی را در 175 متن حدیثی معتبر اهل سنت بیابد. گر چه احادیث رضوی به صورت پراکنده در برخی از کتب تاریخی، تفسیری و ... از اهل سنت نیز دیده می‌شود، ولی در مقابل روایات فراوان رضوی در کتب حدیثی شیعه، چندان تفاوتی در نتیجه پذیرفته شده نخواهد داشت، آن هم با جایگاه والایی که علمای طراز اول عامه برای آن حضرت قائل بودند و هستند. مهم‌ترین دلیل این موضوع را می‌توان در گرایش اکثر راویان احادیث رضوی به مذهب تشیع دانست، چنان که برخی ازعلمای اهل سنت، مانند ابن حبان بدان اعتراف کرده‌اند. او می‌گفت: «واجب است احادیثش (امام رضا (علیه السلام)) را معتبر شُمرد، زمانی که غیر اولاد و شیعه او به خصوص ابوصلت از او روایت کرده باشند.»

1. مقدمه

ابن تیمیه در منهاج السنة می‌نویسد:
«علی بن موسی دارای محاسن و مکارم معروفی است و مکارمی شایسته حال خود دارد که اهل معرفت بر آن آگاه‌اند، ولی این رافضی (علامه اصلی) حتی یک فضیلت صحیح و مستدل برای او ذکر نکرده است. این که می‌گوید: او زاهدترین و عالم‌ترین شخص زمان خود بوده است، ادعایی صرف و بدون دلیل است، و کسی که در مورد شخصی غلو می‌کند، چنین ادعایی را می‌کند. چگونه عالم‌ترین شخص زمان خود بوده است، در حالی که معاصرانی داشته که به گواهی همه، از او عالم‌تر و زاهدتر بوده‌اند؛ مثل شافعی، اسحاق بن راهویه، احمدبن حنبل، اشهب بن عبدالعزیز، ابوسلیمان دارانی، معروف کرخی و امثال اینها. احدی از اهل علم از او روایتی نقل نکرده و برای او حدیثی در کتب سته نیامده است. تنها روایاتی از ابوصلت هروی و امثال اوست که نسخه‌هایی از پدرانش نقل کرده و در آنها دروغ‌هایی است که خداوند، صادقین از غیر اهل بیت را از آنها منزه کرده، تا چه رسد به صادقین اهل بیت. و این که می‌گوید: «بسیاری از فقهای جمهور از او اخذ علم کرده‌اند»، آشکارترین دروغ است. فقهای مشهور جمهور هیچ یک چیز معروفی از او اخذ نکرده‌اند، اگر چه بعضی از کسانی که فقهای جمهور شمرده نمی‌شوند، چیزی از او اخذ کرده باشند و این قابل انکار نیست، زیرا طلبه فقها، علم را از کسانی اخذ می‌کردند که از راسخان در علم و یا مرتبه‌ای از آنها پایین تر بوده‌اند. [و آنچه بعضی از مردم ذکر کرده‌اند که معروف کرخی خادم او بوده است و در محضر او مسلمان شده است و یا این که خرق عادت از او به کرخی رسیده، به اتفاق آگاهان به این مسئله، همه این مطالب باطل است.]» (1)
گفتار ابن تیمیه این شبهه را ایجاد خواهد کرد که علمای اهل سنت در طول تاریخ، هرگز توجه و علاقه‌ای به اهل بیت (علیه السلام) نداشته اند. لذا لازم است برای رد این شبهه، به بررسی
گفته‌های علما و بزرگان عامه بپردازیم.

2. فضایل امام رضا (علیه السلام) از منظر علمای اهل سنت

فضایل، مناقب و کرامات فراوانی از حضرت (علیه السلام) در کتب شیعه و سنی نقل شده است. هم چنین کتب متعددی به صورت خاص در موضوع فضایل و کرامات آن حضرت نگاشته شده که برخی از آنها از این قرارند: کرامات و مقامات عرفانی امام رضا (علیه السلام) علی حسینی قمی؛ کرامات امام رضا (علیه السلام)، حسین صبوری؛ کرامات الرضویة (علیه السلام) (معجزات علی بن موسی الرضا (علیه السلام) بعد از شهادت)، علی میرخلف‌زاده؛ عجایب و معجزات شگفت‌انگیزی از امام رضا (علیه السلام) محمد طباطبایی؛ شفایافتگان از متوسلین به امام رضا (علیه السلام) محمد غفوری.
در لابه لای کتب تاریخی، حدیثی، ادبی و ... از علما برجسته اسلام به خصوص از عامه، می‌توان مناقب و فضایل امام رضا (علیه السلام) را جویا شد که برای رعایت اختصار، تنها به برخی از این سخنان اشاره خواهیم کرد.

ابن حبان: (2)

«وی از سادات و فرزانگان اهل بیت و بزرگان و فضلای بنی‌هاشم به شمار می‌آید. واجب است احادیثش را معتبر شمرد، زمانی که غیر اولاد و شیعه او و به خصوص ابوصلت از او روایت کرده باشند... علی بن موسی در شهر طوس و با شربت [زهرآگینی] که مأمون به او نوشاند، بلافاصله درگذشت... قبرش در سناباد، بیرون از نوقان، کنار قبر هارون‌الرشید، مشهور است که مردم به زیارتش می‌روند. من نیز چندین بار قبر او را زیارت کرده‌ام و در مدت اقامتم در طوس، هرگاه در دام مشکلات و سختی‌ها گرفتار می‌آمدم، به زیارت قبر علی بن موسی الرضا (صلوات خدا بر جدش و او باد) می‌رفتم و از خداوند می‌خواستم مشکلات وسختی‌هایم را از میان بردارد. همه دعاهایم برآورده می‌شد و سختی‌هایم از میان می‌رفت. من این مسئله را بارها آزمودم و این چنین دریافتم. امیدوارم که خداوند ما را بر دوستی مصطفی و اهل بیت او (علیه السلام) بمیراند.» (3)

خطیب بغدادی:

او از ابوعلی خلال (4) نقل می‌کند: «هرگاه امر مهمی برای من پیش آید، قصد زیارت قبر موسی بن جعفر می‌کنم و به ایشان متوسل می‌شوم و خداوند آنچه را می‌خواهم، بر من آسان می‌کند.» (5)

عبدالکریم بن محمد سمعانی: (6)

«ابوحاتم بن حبان بستی گفت: از پدرش، عجایب، از او ابوصلت و دیگران روایت کرده‌اند که امام رضا دچار توهم می‌شد و خطا می‌کرد... به اعتقاد من رضا از جمله عالمان و فاضلان با نسب شریف محسوب می‌شد و خلل در روایت او از سوی راویان است. هیچ راوی ثقه‌ای از او روایت نکرده، جز آنکه متروک گشته است. یکی از روایات مشهور از آن حضرت، صحیفه است که راوی آن بدین سبب مورد طعن قرار گرفته است.» (7)

شمس‌الدین ذهبی: (8)

«پیشوای بزرگ، ابوالحسن بن موسی الکاظم... در دوران خود، سرور بنی‌هاشم و گران‌قدرترین و شریف‌ترین آنها بود...» (9)
او هم چنین می‌گوید: «از چنان جایگاهی بهره می‌برد که می‌گفتند علی بن موسی به هنگام جوانی و در روزگار مالک، فتوان می‌دهد... علی بن موسی از جایگاهی بلندبرخوردار بود و شایستگی خلافت را داشت.» (10)

ابن حجر عسقلانی: (11)

«فردی راست‌گوست، خلل از کسانی است که از او روایت کرده‌اند. وی از بزرگان طبقه دهم بود.» (12)
وی هم چنین در تهذیب التهذیب از ابابکر محمّدبن المؤمل بن الحسن بن عیسی نقل می‌کند: «روزی با پیشوای اهل حدیث، ابوبکر بن خزیمه و ابوعلی ثقفی و دیگر مشایخ خو، به زیارت قبر علی بن موسی الرضا در طوس رفتیم، در حالی که آنها بسیار به زیارت قبر ایشان می‌رفتند... تواضع و بزرگ داشت او (ابن خزیمه) را دیدم که چنان در برابر قبر و بقعه ایشان تعظیم و تواضع می‌کرد و در کنار آن تضرع می‌کرد که ما را متحیر کرد.» (13)

ابن حجر هیثمی: (14)

«علی الرّضا از نام‌آورترین و با منزلت‌ترین اهل بیت است و بدین دلیل، مأمون ایشان را احترام کرد ودخترش را به ازدواج ایشان درآورد و وی را ولی عهد خویش قرار داد.» (15)

علی بن شهاب‌الدین همدانی: (16)

او روایتی را به نقل از عایشه در مودة القربی به این شرح ذکر کرده است: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: کسی که فرزندم را در طوس زیارت کند، گویا یک حج به جا آورده است. عایشه پرسید: یک حج؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: دو حج، عایشه پرسید: دو حج؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: سه حج. پس عایشه ساکت شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر سکوت نمی‌کردی، تا هفتاد حج می‌شمردم.» (17)

شیخ عبدالله شبراوی: (18)

«هشتمین امام و پیشوا، علی الرضاست. او (رضی الله) شخصی کریم، بزرگوار، با ابهت و با وقار بود. پدرش موسی الکاظم او را بسیار دوست می‌داشت و مزرعه آبادی به نام یسیریه را که به مبلغ سی هزار دینار خرید، به او بخشید. گفته شده است که علی‌الرضا هزار بنده را آزاد کرد. آن حضرت اهل وضو و طهارت و پاکی و اهل نماز شب بود، به گونه‌ای که برای هر نماز شب وضو می‌گرفت و تا به صبح به عبادت و بندگی می‌پرداخت... بعضی گفته‌اند که علی الرّضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق [در دوران خویش] بر تمامی اهل بیت برتری داشت و مقام و منزلتش در بین آنها والا و یارانش فراوان و برهانش هویدا و آشکار است، تا آنجا که خلیفه مأمون، او را در جایگاه والایی قرار داد و در مملکت خویش، شریک ساخت و امر جانشینی خویش را به او واگذار کرد و دخترش را علنی و در برابر چشم مردم، به همسری او درآورد. مناقب او عالی و صفاتش ارزشمند بود و استدلال‌هایش محکم و استوار و اخلاقش عربی، روحیاتش هاشمی و منش و سجایای او پیامبرگونه بود. کرامات آن حضرت بیشتر از آن است که به شمار آید و مشهورتر از آن است که ذکر شود...» (19)
البته شبراوی در پاورقی به این نکته اشاره می‌کند که قاضی نورالله شوشتری (20) همین توصیفات را در کتاب احقاق الحق و إزهاق الباطل آورده است. (21)

محمدامین سویدی: (22)

«اخلاقش والا و صفاتش ارزشمند بود... کراماتش بسیار است و مناقبش مشهور، به حدی که در این مختصر نمی‌گنجد.»

ابراهیم جوینی: (23)

او نیز در فرائد السمطین، مطالب زیادی راجع کرامات و فضائل امام (علیه السلام) و فضیلت قبر شریف حضرت بیان می‌کند (24) و به نقل از حاکم نیشابوری می‌نویسد: «بزرگ‌ترین فضائل، از جانب نسب علی بن موسی الرضاست، زیرا وی از نسل و ذریه بهترین بشر، محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) است... این مطلب از باورها و اعتقادات مذهب سنت و جماعت است و تمام فقیهان حجاز بر این مطلب اتفاق نظر دارند و کسانی که با این موضوع مخالفت ورزند، با قرآن و سنت به مبارزه برخاسته و با حق به ستیز پرداخته‌اند و تا قیامت در مورد دو سرور جوانان بهشتی و دودمان آن دو، تعصب و دشمنی خود را آشکار ساخته‌اند.» (25)
جوینی در جای دیگری نیز روایتی را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در فضیلت زیارت قبر امام رضا (علیه السلام) به این شرح نقل می‌کند: «زود است که پاره‌ای از تن من در خراسان دفن شود. هیچ مؤمنی او را زیارت نمی‌کند، جز آن که خداوند برای او بهشت را واجب و جسد او را بر آتش حرام کند.» (26)

ابن تغری: (27)

«پیشوا و عالم بود... و در دوران خود، سرور بنی‌هاشم و گران‌قدرترین آنها به شمار می‌رفت..»

سمهودی: (28)

«و اما علی الرّضا بن موسی الکاظم، یگانه زمان خویش و مردی جلیل‌القدر بود...» (29)

یوسف بن اسماعیل نهبانی: (30)

«از بزرگان امامان و چراغان امت، از اهل بیت نبوت و معادن علم و عرفان و کرم و مردانگی، عظیم‌القدر و مشهور ذکر بود و برای او کرامات بسیاری است...» (31)

محمدبن وهیب: (32)

«کرامات او بسیار بود (رضی الله)، زیرا او یگانه زمان خود به حساب می‌آمد.» (33)

فخر رازی:

وی در تفسیر معنای کوثر می‌نویسد: «برخی بر این باورند که مقصود از کوثر، فرزندان رسول خداست... در این صورت، کوثر بدین معناست که خداوند، نسلی جاویدان به پیامبر عطا می‌کند که در گذر زمان، باقی می‌مانند و چنان که می‌بینیم، افراد فراوانی از اهل بیت کشته شدند، اما باز هم جهان از حضور آنها موج می‌زند و این در حالی است که هیچ شخصیت قابل توجهی از نسل بنی امیه باقی نمانده است. وانگهی علمای بزرگ و فراوانی چون باقر، صادق، کاظم و رضا (علیه السلام) از میان اهل بیت برخاسته است.» (34)

محمدبن طلحه نصیبی شافعی: (35)

« با دقت نظر واندیشه روشن می‌شود که علی بن موسی نیز در واقع، وارث آن دو علی نخستین (امیرالمؤمنین و امام زین العابدین) است و سومین علی به شمار می‌رود. وی از ایمانی سرشار، جایگاهی بلند، شخصیتی والا، توانایی گسترده، یارانی فراوان و برهانی آشکار بهره می‌برد... وی از نَفس شریف هاشمی و تبار بلندنبوی برخوردار بود. اگر برجستگی‌های وی را برشماریم، می‌بینیم که از آن برتری‌ها، بزرگ‌تر است و اگر مناقبش را به تفصیل بیان کنیم، در می‌یابیم که از جایگاهی والاتر از آن مناقب بهره می‌بَرَد.» (36)

ابن ابی الحدید معتزلی:

«وی عالم‌ترین و سخی‌ترین و کریم‌ترین دراخلاق، در بین مردم بود.» (37)

ابن خلّکان:

«مأمون، علی بن موسی را در بهترین جایگاه نشاند، خواص اولیا را گرد آورد به آنها خبر داد که مأمون، فرزندان عباس و علی بن ابی طالب (علیه السلام) را به دقت بررسی کرده و در زمان خود، هیچ کس را برتر و شایسته‌تر از علی بن موسی الرضا به خلافت، تشخیص نداده است...» (38)
علمای دیگری، از اهل سنت از جمله عسقلانی و واقدی نیز بیان داشته‌اند که حضرت در مسجدالنبی فتوا می‌داد و این خود حاکی از جایگاه بالای علمی ایشان است. (39)

3. راویان احادیث رضوی

الف – راویان احادیث رضوی از منظر علمای بزرگ اهل سنت

افراد زیادی از حضرت حدیث نقل کرده‌اند که در میان ایشان، علمای طراز اول اهل سنت نیز قرار دارند. در ادامه به نام برخی از راویان احادیث آن حضرت از زبان علمای بزرگ اهل سنت اشاره می‌شود.

ابن حجر عسقلانی:

اودر بیان راویان احادیث رضوی آورده است: «از او (امام رضا (علیه السلام))، پسرش محمد، ابوعثمان مازنی نحوی، علی بن علی دعبلی، ایوب بن منصور نیشابوری، ابوالصلت عبدالسلام بن صالح هروی، مأمون بن رشید، علی بن مهدی بن صدقه... ابواحمد داوود بن سلیمان بن یوسف قاری قزوینی، ... عامربن سلیمان طائی، ... ابوجعفر محمدبن محمدبن حبان تمار و دیگران روایت کرده‌اند.» (40) ابن حجر هم چنین به نقل از حاکم نیشابوری اضافه می‌کند: «... امامان حدیث مانند آدم بن ابی ایاس، نصر بن علی جهضمی، محمدبن رافع قشیری و دیگران از او روایت کرده‌اند.» (41)

خطیب بغدادی:

وی نیز می‌گوید: «از او (علی بن موسی الرضا (علیه السلام)) عبدالسلام بن صالح ابوالصلت هروی، احمدبن عامر بن سلیمان طائی، عبدالله بن العباس قزوینی، و ابوعبدالله محمدبن احمدبن حنبل، معلی بن منصور رازی، آدم بن ابی ایاس عسقلانی، محمدبن رافع تستری، خالد بن احمد ذهلی، نصربن علی جهضمی، ابواحمد داوودبن سلیمان بن یوسف بن عبدالله غازی و غیر آنان روایت کرده‌اند.» (42)

مناوی:

او می‌نویسد: « در تاریخ نیشابور حاکم آمده است: علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمدالباقر بن علی زین العابدین بن الحسین وقتی به نیشابور وارد شد، درکجاوه‌ای سوار بر استر نشسته بود. راهی به سوی او باز کردند. دو امام حافظ ابوزرعه رازی و ابن اسلم طوسی ... گفتند: ‌ای سرور جلیل و فرزند سروران پیشوا! به حق پدران پاک نهادت و گذشتگان بزرگوارت، سوگندت می‌دهیم که چهره نیکوی خود را به ما نشان دهی و به واسطه پدرانت از جدّت، حدیثی برای‌مان بگویی که حضرتت را به وسیله آن یاد کنیم. حضرت خادمان خود را نگاه داشت. پرده کجاوه را کنار زد و دیدگان مردم را به جمال خود روشن ساخت... مردم برای دیدن ایشان ایستادند و با دیدن او به گریه افتادند، خود را به زمین می‌افکندند و فریادها بلند شد... دراین هنگام، پیشوایان و دانشمندان بانگ برآوردند:‌ ای گروه مردمان! ساکت شوید و به سخنی گوش فرا دارید که سودتان رساند و با فریاد خود، ما را میازارید. ابوزرعه و طوسی، کلام حضرتش را استملاء می‌کردند. رضا گفت: برایم حدیث گفت پدرم...». (43)

اسماعیل عَجلونی:

وی نیز در کشف الخفاء می‌نویسد: «وقتی علی بن موسی الرضا وارد نیشابور شد، بر استری سوار بود. عالمان آن دیار به استقبالش شتافتند، از جمله یحیی، اسحاق بن راهویه، احمدبن حرب، و محمّدبن رافع. آنان زمان مرکب رضا را گرفتند. اسحاق گفت: سوگندت می‌دهم به حق پدران طاهرت، که برای ما حدیثی بگویی. پس گفت: مرا پدر بزرگوارم بنده صالح موسی بن جعفر (علیه السلام) ... حدیث کرد». (44)

ابن عساکر:

او نیز نام برخی از پیشوایانی را که هنگام ورود حضرت به نیشابور، زمام مرکب ایشان را گرفتند و از ایشان طلب حدیث کردند، ذکر کرده است: «یاسین بن نضر، احمد بن حرب، یحیی بن یحیی و عده‌ای از اهل علم...» (45) وی سپس قول احمد بن حنبل را در مورد فضیلت سند حدیث رضوی، این گونه بیان می‌کند: «ان قرأت هذا الإسناد علی مجنون، بریء من جنونه وما عیب هذا الحدیث إلاّ جودة إسناده.» (46)
گزارش استقبال حضرت در نیشابور، از وقایع مسلم تاریخ است که کسی نمی‌تواند منکر آن شود. علاوه بر منابع فوق‌الذکر، می‌توان در این زمینه به منابعی چون المنتظم، (47) التوحید، (48) عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، (49) کشف الغمة، (50) و بحار الانوار، (51) مراجعه کرد. این گزارش علاوه بر آن که گویای اعلم بودن آن جناب بر علمای زمان خود است، از علما و محدثان طراز اول اهل سنت مانند اسحاق بن راهویه و احمدبن حنبل به عنوان راویان احادیث رضوی سخن به میان می‌آورد؛ حقیقتی که ابن تیمیه در منهاج السنة منکر آن شده است.
نکته جالب توجه آن است که گزارش‌گر اصلی این واقعه، حاکم نیشابوری است که خود از اباصلت نقل می‌کند. این می‌تواند دلیلی برای رد اتهامات برخی مانند ابن حبان (52) و تصدیقی بر این سخن او باشد که گفت: «من از علی بن موسی الرضا (علیه السلام) عالم‌تر ندیدم. هیچ دانشمندی او را ندید، مگر آن که او نیز مانند من به این حقیقت شهادت داد، مأمون به منظور مناظره با آن حضرت، گروهی از دانشمندان ادیان مختلف و فقهای شریعت و متکلمان مسلمان و غیر مسلمان را گرد می‌آورد، اما همگی مغلوب علوم سرشار او می‌شدند، تا این که احدی از آنها باقی نماند، مگر آن که به فضل او و ناتوانی خویش اقرار می‌کرد.» (53)

ب - اباصلت در منابع معتبر

عبدالسّلام بن صالح بن سلیمان بن أیوب بن میسرة، ابوالصّلت الهروی، مولی عبدالرحمان بن سمرة القرشی (54) از راویان مشهور و اصحاب امام رضا (علیه السلام) است. (55)
در مورد مذهب او ابهاماتی وجود دارد، زیرا برخی از رجالیون شیعه، مانند شیخ طوسی او را از عامه دانسته‌اند، (56) گرچه مرحوم خویی با رد عامه بودن مذهب اباصلت، این عقیده را اشتباه سهوی بعضی رجالیان می‌داند. (57) از سویی دیگر، علمای اهل سنت، مانند کشّی (58) او را در ردیف راویان شیعه قرار داده‌اند، اما گزارش‌هایی مبنی بر عامه بودن مذهب اباصلت، در دست است، چنانچه خطیب بغدادی در تاریخ خویش آورده است: «اباصلت برای اخذ حدیث به بصره، کوفه، حجاز و یمن سفر کرد و در این مسافرت‌های علمی، از اساتیدی چون: حماد بن زید، مالک بن انس، عبدالوارث بن سعید، جعفر بن سلیمان، شریک بن عبدالله، عبدالله بن ادریس، عبادبن عوام، ابامعاویه ضریر، معتمر بن سلیمان تیمی، سفیان بن عیینه و عبدالرزاق بن همام بهره برده بود». (59)
همه اساتیدی که خطیب بغدادی برای اباصلت برمی شمرد، از علمای اهل سنت‌اند.
ذهبی نیز با اشاره به جایگاه خاص اباصلت نزد مأمون عباسی می‌گوید: «وقتی مأمون اباصلت را دید، [دانش] اومتعجبش ساخت و او را در شمار خواص خود درآورد... زمانی که بحث خلق قرآن پیش آمد، مأمون مناظره‌ای بین او و بشر بن غیاث برگزار کرد.» (60)
با جمع‌بندی مطالب فوق و موارد دیگری که به علت رعایت اختصار، ذکر آنها مقدور نبود، به نظر می‌رسد اباصلت در ابتدا بر مذهب عامه بوده و پس از آشنایی با امام رضا (علیه السلام) به مرور، به مذهب تشیع گرایش یافته و از اساتید و هم نشینان حدیثی خویش فاصله گرفته است.
او هم چنین علمایی چون اسحاق بن راهویه هم‌نشین بود و در مجلس احمدبن حنبل حضور می‌یافت. (61)

ج - اباصلت از منظر رجالیان اهل سنّت

در این جا لازم است به برخی از دیدگاه‌های علمای حدیث و رجالیان اهل سنت درباره اباصلت بپردازیم.
کشّی از یحیی بن نعیم نقل می‌کند: «ابوصلت نقی الحدیث بود و ما دیدیم که حدیث را از مشایخ می‌شنود، اما او شدید التشیّع است. با این حال ما از او دروغی ندیدیم.» (62) او هم چنین به نقل از احمدبن سعید الرازی می‌گوید: «به راستی که اباصلت بر حدیث، ثقه و امین بود و این نیست مگر به این سبب که آل رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) را دوست می‌داشت و دین و مذهب وی، محبت ایشان بود.» (63)
نجاشی آورده است: «هروی از رضا (علیه السلام) روایت کرده و ثقه و صحیح الحدیث است. برای او کتابی درباره رحلت امام رضا (علیه السلام) هست.» (64)
ذهبی نیز می‌گوید: «شیخ، عالم، عابد، شیخ الشیعه، ابوصلت عبدالسلام بن صالح هرو... از مالک و حمّاد بن زید، شریک، عبد وارث، هشیم، عبدالسلام بن حرب، ابن عیینه، علی بن موسی الرِّضی و غیره روایت می‌کند. هم چنین عباس دوری، ابوبکر بن ابی دنیا، احمدبن ابی خیثمه، محمدبن ضریس، عبدالله بن احمد، حسین بن اسحاق تستری و بسیاری دیگر از او روایت کرده‌اند.»
ذهبی در ادامه به دیدگاه‌های متفاوت و متضاد علمای حدیث درباره اباصلت می‌پردازد و از جمله می‌نویسد: «ابن محرز گفت: "من از یحیی بن معین درباره ابوصلت سؤال کردم؟ گفت: از دروغ‌گویان نیست. عباس گفت: "شنیدم این معین، اباصلت را توثیق می‌کرد. برای او حدیث أنَا مَدینَة العِلمِ را ذکر کردم. او گفت: این حدیث را محمّدبن جعفر الفَیدِی از ابی معاویة نقل کرده است.»
از گزارش ذهبی چنین بر می‌آید که مخالفت جمعی از عامّه با اباصلت، از آن روست که وی روایت نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) : «أنا مدینة العلم و علی بابها» را گزارش کرده بود. هنگامی که یحیی بن معین، او را موثّق می‌شمارد، به عنوان اعتراض، به این نکته اشاره می‌کنند که او راوی روایت مذکور است و یحیی که از این اتهام برآشفته می‌شود، مدعی می‌شود که روایت را ابی معاویه نقل کرده است. این گونه روایات، تنها یک دلیل را برای مخالفت با اباصلت و روایات او بیان می‌کنند و آن، تشیع است.
ذهبی هم چنین آورده است: «ابوحاتم گفت: نزد من راست‌گو نیست. نسائی گفت: ثقه نیست... دارقطنی گفت: سگ علویان بهتر از همه بنی‌امیه است. حاتم بن یونس جرجانی حافظ گفت: از ابن معین درباره او سؤال کردم، گفت: راست‌گو واحمق بود. از صالح بن محمد نقل شده که گفت: ابن معین را در حال آمدن به سمت اباصلت دیدم که به او دشنام می‌داد...» (65)
ابن حجر عسقلانی نیز می‌گوید: «عبدالسلام بن صالح بن سلیمان ابوالصلت الهروی مولی قریش، نزل نیسابور، صدوق، له مناکیرو کان یتشیع و أفرط. العقیلی فقال: کذاب.» (66)
راویان موثّق بسیاری از اباصلت حدیث نقل کرده‌اند که در این جا تنها به ذکر و شرح رجالی تعدادی از آنها می‌پردازیم.

راوی

شرح حال رجای

أبوبکر أحمدبن أبی خیثمة

قال الخطیب: کان ثقة عالماً متقناً حافظاً بصیراً بأیام الناس، راویة للادب... و ذکره الدارقطنی، فقال: ثقة، مأمون... (شمس الدین الذهبی، سیر أعلام النبلاء، تحقیق شیخ شعیب ارنؤوط، ج11، ص 493)

أحمدبن سیار المروزی

الامام الکبیر الحافظ الحجة، ابوالحسن المروزی، الفقیه، عالم مرو ... قال النسائی: ثقة. و قال مرة: لیس به بأس. و قال الدارقطنی: ثقة، ... و قال ابن ابی داوود: کان من حفاظ الحدیث... (همان، ج12، ص 609 و 611)

أحمد ابن منصور الرمادی

الامام الحافظ الضابط، ابوبکر احمدبن منصور بن سیار بن معارک، الرمادی البغدادی... قال الدارقطنی: هو ثقة. و قال ابن أبی حاتم: کان ابی یوثقه... (همان، ج12، ص 389 و 390)

إسحاق بن الحسن الحربی

الامام الحافظ الصدوق، ابویعقوب اسحاق بن الحسن بن میمون البغدادی الحربی ... و سمعنا (الموطأ) من روایته عنه ... (همان، ج13، ص 410 و 411)

الحسن ابن علویة القطان

الشیخ الإمام الثقة، أبومحمد الحسن بن علی بن محمدبن سلیمان بن علویة، البغدادی القطان... و عنه: النجاد و الشافعی و أحمدبن سندی الحداد و أبوعلی بن الصواف و الآجری و مخلد الباقر حی و عبدالله بن إبراهیم الزبیبی: وثقه الدار قطنی و الخطیب... (همان، ج13، ص 559)

الحسین بن إسحاق التستری

سمع هشام بن عمار و سعیدبن منصور و یحیی الحمانی و شیبان بن فروخ و عبدالله بن ذکوان و دحیما و علی بن بحر القطان و طبقتهم. حدث عنه ابنه علی و سهل بن عبدالله التستری الصغیر و ابوجعفر العقیلی و ابومحمد بن زبر و سلیمان الطبرانی و آخرون. و کان من الحفاظ الرحالة، ... اکثر عنه ابوالقاسم الطبرانی. (همان، ج14، ص 57)

عباس بن محمّد

الإِمَامُ الحَافِظُ الیِّقَة النَّاقِدُ أبوالفَضل عَبَّاسُ بنُ مُحَمَّدِ بن حَاتِم بن وَاقِدٍ

الدوری

الدُّوری، ثُمَّ البَغَدادِی، مَولَی بَنِی هَاشِمٍ، أَحَدُ الأَثباتِ المُصنِّفِینَ... وَ وثَّقَهُ النَّسَائی ... (همان، ج12، ص 524-522)

عبدالله بن احمد بن حنبل

هو الإمام حقاً و شیخ الاسلام صدقاً، ابوعبدالله احمدبن حنبل بن هلال بن اسد بن إدریس بن عبدالله بن حیّان بن عبدالله بن أنس بن عوف بن قاسط بن مازن بن شیبان بن ذهل بن ثعلبة بن عکابة بن صعب بن علی بن بکر وائل الذهلی الشیبانی المروزی، ثمّ البغدادی، اخد الائمة الاعلام... (همان، ج11، ص 358-177)

4. امام رضا (علیه السلام) و منابع حدیثی اهل سنّت

الف - نقل حدیث از امام رضا (علیه السلام) توسط برخی علمای اهل سنّت

ابن تیمیه می‌گوید: «فقهای مشهور جمهور، هیچ یک چیز معروفی از او اخذ نکرده‌اند، اگر چه بعضی از کسانی که فقهای جمهور شمرده نمی‌شوند، چیزی از او اخذ کرده باشند و این قابل انکار نیست، زیرا طلبه فقها، علم را از کسانی اخذ می‌کردند که از راسخان در علم و یا مرتبه‌ای از آنها پایین تر بوده‌اند.»
این در حالی است که به نقل از برخی، چون محمّدبن عیسی بن عبید یقطینی، احادیث فقهی رضوی بسیار زیاد بودند: «چون مردم در امر خلافت امام رضا (علیه السلام) دچار اختلاف شدند (و ناچار با طرح سؤالاتی، امامت وی را به آزمون گذاشتند) من از سؤالات مردم و پاسخ‌های آن حضرت، پانزده هزار مسئله گردآوری کردم و نام آن را مسائل مجربّه گذاشتم.» (67)
برخی از علمای شیعه و سنی، نام بسیاری از فقهایی را که به نقل حدیث از آن حضرت پرداخته اند، ذکر کرده‌اند، چنان که المزی در تهذیب الکمال از این فقها نام برده است:
1. ابوبکر احمدبن الحباب بن حمزة الحمیری النسّابة؛
2. أیوب بن منصور النیسابوری؛
3. دارم بن قبیصة بن نهشل الصنعانی؛
4. أبو أحمد داوود بن سلیمان بن یوسف الغازی القزوینی؛
5. سلیمان بن جعفر؛
6. عامر بن سلیمان الطائی؛
7. عبدالله بن علی العلوی؛
8. ابوالعباس عبدالله المأمون بن هارون الرشید؛
9. أبوالصلت عبدالسلام بن صالح الهروی؛
10. علی بن صدقة الشطّی الرقّی؛
11. علی بن علی الخزاعی الدعبلی؛
12. علی بن مهدی بن صدقة بن هشام القاضی؛
13. محمدبن سهل بن عامر البجلی؛
14. ابنه أبوجعفر محمد بن علی بن موسی؛
15. أبوجعفر محمّدبن محمّد بن حیان التمّار البصری؛
16. موسی بن علی القرشی؛
17. أبوعثمان المازنی النحوی. (68)
در میان فقهایی که علامه برقی و شیخ طوسی در رجال خویش ذکر می‌کنند، برخی اسامی نیز به چشم می‌خورد که از جمله می‌توان این اسامی اشاره کرد:
18. أحمدبن محمدبن أبی نصر (البزنطی)؛
19. محمدبن اسماعیل بن بزیع؛
20. عبدالرحمن بن أبی نجران التمیمی؛
21. صفوان بن یحیی؛ (69)
22. أحمدبن محمّدبن حنبل الشیبانی (أبوعبدالله إمام الحنابلة)؛
23. إسحاق بن ابراهیم الحنظلی (ابن راهویه)؛
24. الفضل بن سهل ذوالریاستین. (70)

ب. روایات رضوی در متون حدیثی اهل سنّت

این جست و جو تنها در 175 کتاب حدیثی اهل سنّت و بر اساس واژگان «الرضا»، «الرضی» و «علی بن موسی» صورت گرفته است. گر چه احادیث منقول از آن حضرت در این منابع، بسیار کم است، (زیرا تنها در کتب اربعه شیعه، حدود پانصد حدیث از ایشان نقل شده) (71) اما ذکر همین تعداد روایت در کتب معتبر حدیثی اهل سنّت، دلیلی برای ردّ ادّعای ابن تیمیه خواهد بود که گفت: «احدی از اهل علم از او روایتی نقل نکرده و برای او حدیثی در کتب ستّه نیامده است. تنها روایاتی از ابوصلت هروی و امثال او است که نسخه‌هایی از پدرانش نقل کرده که در آنها دروغ‌هایی است که خداوند صادقین از غیر اهل بیت را از آنها منزه کرده، تا چه رسد به صادقین از اهل بیت.»
در ادامه، احادیث منقول از حضرت امام رضا (علیه السلام) در کتب حدیثی معتبر اهل سنّت، ذکر می‌شود:
1. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «الْإِیمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ قَوْلٌ‌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ»؛ (72) «الْإِیمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ، وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ، وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ». (73) «الْإِیمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ تَصدِیقُ بِاللِّسَانِ‌ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ»؛ (74) «الْإِیمَانُ قَوْلٌ‌ بِاللِّسَانِ‌، وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ، وَ یَقِینٌ بِالْقَلْبِ»؛ (75) الْإِیمَانِ بِاللهِ یَقِینٌ‌ بِالْقَلْبِ‌ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ»؛ «الْإِیمَانِ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ‌ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ»؛ (76) «الْإِیمَانُ قَوْلٌ‌ بِاللِّسَانِ‌ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ، مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ»؛ (77) الْإِیمَانُ قَوْلٌ‌ بِاللِّسَانِ‌ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ وَ یَقِینٌ بِالْقَلْبِ»؛ (78) «الْإِیمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ، وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ‌ بِالْجَوَارِحِ‌. (79)
2. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ سَأَلَ رَبَّهُ وَ رَفَعَ یَدَیْهِ- فَقَالَ یَا رَبِّ! أَ بَعِیدٌ أَنْتَ فَأُنَادِیَکَ‌ أَمْ قَرِیبٌ فَأُنَاجِیَکَ- فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ: یَا مُوسَى بنَ عِمرَانَ! أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی.» (80)
3. فَقَالُوا:نَسألُک عَن مَسَائِلَ لَا یعلَمُهَا إلَّا عَالِمُ. فَقَالَ: سَلُوا عَمَّا شِئتُم. قَالُوا: أَخبِرنَا عَنِ الْحُورِ الْعِینِ مِمَّ خُلِقْنَ‌ وَ عَنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ إِذَا دَخَلُوا الْجَنَّةَ مَا أَوَّلُ مَا یَأْکُلُونَ مِنهَا وَ عَنْ مُعْتَمَدِ رَبِّ الْعَالَمِینَ عَزَّ ذِکرُهُ أَیْنَ کَانَ وَ کَیْفَ کَانَ إِذْ لَا أَرْضَ وَ لَا سَمَاءَ وَ لَا شَیْ‌ءَ فَقَالَ «أَمَّا الْحُورُ الْعِینُ، فَإِنَّهُنَّ خُلِقْنَ مِنَ الزَّعْفَرَانِ وَ التُّرَابِ لَا یبقَی وَ أَمَّا أَهْلُ الْجَنَّةِ فَإِنَّهُمْ یَأْکُلُونَ أَوَّلَ مَا یَدْخُلُونَهَا مِنْ کَبِدِ الْحُوتِ‌ الَّذِی عَلَیهِ الأَرضُ وَ أَمَّا مُعْتَمَدُ الرَّبِّ العَالَمِینَ عَزَّ رَبُّنَا وَ جَلَّ فَإِنَّهُ هُوَ أَیَّنَ الْأَیْنَ وَ کَیَّفَ الْکَیْفَ وَ لَا کَیْفةَ لَهُ وَ کَانَ مُعْتَمَدُهُ عَلَى قُدْرَتِهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى».فَقَالُوا نَشهَدُ أَنَّک عَالِمُ أَهلِ الأَرضِ. فَقَالَ: «الحَمدُللِّهِ الَّذِی لَا یَحسُّ وَ لَا یمَسُّ، وَ لَا یجَسُّ وَ لَا تدرِکُهُ الحَوَاسُّ الخَمسُ وَ لَا تَصِفُهُ الأَوهَامُ وَ لَا تَبلُغُهُ العُقُولُ لَم تَرَ رَبَّنَا العُیونُ فَتُخبِرَ بِحُیوثِیِتِهِ أَو أَینُونِیِتِهِ أَو مَحدُودِیِتِهِ أَو کَیفُوفِیِتِهِ، هُوَ العَلِی الأَعلَی حَیثُ مُا ینبَغِی یوَحَّدُ. الحَمدُاللهِ الَّذی بِسَترِه جَمَعَنَا وَ لَو کَانَ لِلذَّنبِ رِیحُ، مَا جَالَسَنَا أَحَدُ.» (81).
4. 2. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: مَا کَانَ وَ لَا یکُونُ إِلَی یوِم القِیامَةِ مَؤمِنُ إلَّا وَ لَهُ جَارُ یؤذِیهِ.» (82)
5. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: یقُولُ: «عِدةُ المُؤمِنِ نَذرُ لَا کَفَّارَةَ لَهُ.» (83)
6. عَن عَلِی قَالَ: «فَرَضَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) عَلَی کُلِّ صَغِیرٍ أَو کَبِیر، حُرٍّ أَو عَبدٍ مِمَن یمَوِّنُونَ صَاعاً مِن شَعِیرٍ أَو صَاعاً مِن تَمرٍ أَو صَاعاً مِن زَبِیبٍ عَن کُلُّ إِنسَانٍ.» (84)
7. مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله وسلم) سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ قَالَ:«حَدَّثَنِی جَبْرَئِیلُ سَیِّدُ الْمَلَائِکَةِ عَنِ اللهِ رَبِّ الأَربَابِ تَعَالَی قَالَ: " إِنِّنِی‌ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا" (85) مَنْ قَالَهَا دَخَلَ‌ حِصْنِی‌ وَ مَنْ دَخَلَ‌ حِصْنِی‌ أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»؛ (86) «یقول الله (عزّ و جّل): لا لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی‌ فَمَن دَخَلَهُ أَمِنَ عَذَابِی»؛ (87) « یقُولُ اللهُ تَعَالَی: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی، فَمَن دَخَلَهُ ‌ أَمِنَ عَذَابِی»؛ (88) قَالَ اللَّهُ (عزّ و جّل) إِنِّی‌ أَنَا اللَّهُ لَا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِی مَنْ جَاءَ نِی مِنْکُمْ بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ بِالْإِخْلَاصِ، دَخَلَ‌ فِی‌ حِصْنِی‌ وَ مَنْ دَخَلَ‌ فِی‌ حِصْنِی‌ أَمِنَ مِنْ عَذَابِی.» (89)
8. قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): « مَنْ نَقَلَهُ اللَّهُ (عزّ وجلّ) مِنْ ذُلِ‌ الْمَعَاصِی‌ إِلَى عِزِّ الطَّاعَةِ أَغْنَاهُ بِلَا مَالٍ وَ أَعَزَّهُ بِلَا عَشِیرَةٍ وَ آنَسَهُ بِلَا أَنِیسٍ وَ مَنْ خَافَ اللَّهَ أَخَافُ اللهُ تَعَالَی مِنْهُ کُلَّ شَیْ‌ءٍ وَ مَنْ لَمْ یَخَفِ اللَّهَ، أَخَافَهُ اللَّهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ مَنْ رَضِیَ مِنَ اللَّهِ بِالْیَسِیرِ مِنَ الرِّزْقِ، رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَی مِنْهُ بِالْیَسِیرِ مِنَ الْعَمَلِ وَ مَنْ لَمْ یَسْتَحْیِ مِنْ طَلَبِ الْمَعِیشَةِ خَفَّتْ مَئُونَتُهُ وَ رَخِیَ بَالُه‌ُُُ وَ نُعِّمَ‌ عِیَالُهُ‌ وَ مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا، ثْبَتَ اللَّهُ الْحِکْمَةَ فِی قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ‌اللهُ بِهَا لِسَانَهُ وَ أَخْرَجَهُ مِنَ الدُّنْیَا سَالِماً إِلَى دَارِ الْقَرَارِ.» (90)
9. ...عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ :سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) یَقُولُ: التَّوْحِیدُ ثَمَنُ‌ الْجَنَّةِ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَفَاءُ شُکْرِ کُلِّ نِعْمَةٍ، وَ خَشْیَةُ اللَّهِ مِفْتَاحُ کُلِّ حِکْمَةٍ، وَ الْإِخْلَاصُ مِلَاکُ کُلِّ طَاعَةٍ.» (91)
10.... اَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): یقُولُ: «إنَّ‌اللَّهَ تَعَالَی فَرَضَ لِلفقَرَاءِ فِی أَموَالِ الأَغنِیاءِ قَدرَ مَا یَسعُهُم، فَإن مَنَعُوهُم، حَتَّی یجُوعُوا وَ یَعرُّوا، وَ یجهَدُوا، حَاسَبَهُمُ اللهُ حِسَاباً شَدِیداً وَ عَذَّبَهُم عَذَاباً نُکراً.» (92)
11. ....قَالَ لِی عَلی بنُ مُوسَى الرِّضَی(علیه السلام): «ثَلَاثَةٌ مُوَکَّلٌ بِهَا ثَلَاثَةٌ: تَحَامُلُ الْأَیَّامِ عَلَى ذَوِی الْأَدَوَاتِ الْکَامِلَةِ وَ اسْتِیلَاءُ الْحِرْمَانِ عَلَى‌ الْمُتَقَدِّمِ‌ فِی‌ صَنَعْتِهِ‌ وَ مُعَادَاةُ الْعَوَامِّ لِأَهْلِ الْمَعْرِفَةِ.» (93)
12. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی ثَلَاثَ مَرَّاتٍ. قِیلَ:یا رَسُولَ اللهِ!وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ قَالَ: الَّذِینَ یَأْتُونَ‌ مِنْ‌ بَعْدِی‌ وَ یَرْوُونَ أَحَادِیثِی وَ سُنَّتِی فَیُعَلِّمُونَهَا النَّاسَ.» (94)
13. ....أَنَّ النَّبِی (صلی الله علیه و آله و سلم): فَرَضَ زَکَاةَ الفِطرِ عَلَی الصَّغِیرِ وَ الکَبِیرِ وَ الذَّکَرِ وَ الأُنثَی مِمَّن تَمُونُونَ. (95).
14. سُئِل علی بن موسی الرَّضا: أیکلّف الله العبادَ ما لا یطِیقون؟ قال: «هوأَعدَل من ذلک.» قال: فیستطیعون أن یفعَلوا ما یریدون؟ قال: «هم أَعجَز من ذلک.» (96).
15. ...عن أبی علی بن أبی طالب مرفوعاً: «العلم خزائن ومفتاحها السؤال، فاسألوا یرحمکم‌الله، فإنه یؤخرفیه أربعة: السائل و المتعلم و المستمع و المحب لهم»؛ (97).
الْعِلْمُ‌ خَزَائِنُ‌ وَ الْمَفَاتِیحُ السُّؤَال، فَاسْأَلُوا یَرْحَمْکُمُ اللَّهُ فَإِنَّهُ یُؤْجَرُ فِی الْعِلْمِ أَرْبَعَةٌ: السَّائِلُ وَ الْمُعَلِّمُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَ الْمُحِبُّ لَهُمْ.» (98)
16. ....فَسئِلَ عَنِ القَدَرِ، فَقَالَ: «قَالَ اللهُ عَزَّ مِن قَائِلٍ (إِنَّ‌ الْمُجْرِمِینَ‌ فِی‌ ضَلالٍ‌ وَ سُعُرٍ* یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلى‌ وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ* إِنَّا کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَر)». (99) (100)
17. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): «مَنْ‌ أَفْتَى‌ النَّاسَ‌ بِغَیْرِ عِلْمٍ لَعَنَتْهُ مَلَائِکَةُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ‌.» (101)
18. ... قال سمعت قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قال: «یقول الله (عزّ و جّل): عبدی! ما تنصفنی؟ أتحبب إلیک بالنعم و تتمقت إلی بالمعاصی. خیری علیک منزل و شرک إلی صاعد و لا یزال ملک کریم یأتینی منک فی کل یوم بعمل قبیح. عبدی! لو سمعت وصفک من غیرک و أنت لاتدری من الموصوف، لتسارعت إلی مقته.» (102)
19. ....عَن جَعفَر بنِ مُحَمَّدٍ فِی قَولِهِ (عزّ و جّل) «اتَّخَذَ اللهُ إبرَاهِیمَ خَلِیلاَ» (103) قَالَ: «أَظهَرَ اسمَ الخُلَّةِ لإِبرَاهِیمَ (علیه السلام)، لِأَنَّ الخلیل ظَاهِرُ فِی المَعنَی وَ أخفی اسمَ المَجَبَّةِ لِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله و سلم) لِتَمَامِ حَالِهِ، إذ لاَیحِبُّ الحَبِیبُ إظهَارَ حَالِ حَبِیبَهِ، بَل یحِبُّ إخفَاءَه وَ سَترَه لِئَلاَّ یطَّلِعَ عَلَیهِ أَحَدُ سِوَاهُ وَ لَا یدخُلَ أَحَدُ بَینَهُمَا. فَقَالَ لِنَبِیهِ وَ صَفِیهِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) لَمَّا أَظهَرَ لَهُ حَالَ المَحَبَّةِ: "قُل إِن کُنتُم تُحِبُّونَ الله فَاتَّبَعُونِی یحبِبکمُ اللهُ"، (104) أَی لَیسَ الطَّرِیقُ إلَی مَحَبَّةِ اللهِ إلَّا اتَّبَاعَ حَبِیبِهِ وَ لَا یتَوَسَّلُ إلَی الحَبِیبِ بِشَیءٍ أَحسَنَ مِن مُتَابَعَةِ حَبِیبِهِ و طلب رِضَاه. » (105)
20. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): رَأْسُ‌ الْعَقْلِ‌ بَعْدَ الدِّینِ التَّوَدُّدُ إِلَى النَّاسِ وَ اصْطِنَاعُ الْخَیْرِ إِلَى کُلِّ بَرٍّ وَ فَاجِرٍ.» (106)
21. ... حَدَّثَنِی أَبِی الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ قَالَ: کُنَّا عَلَى‌ مَائِدَةٍ أَنَا وَ أَخِی مُحَمَّدُ ابْنُ الْحَنَفِیَّةِ وَ بَنُو عَمِّی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ العَبَّاسٍ وَ قُثَمُ وَ الْفَضْلُ عَلَی مَائِدةٍ نَأکُلُ، فَوَقَعَتْ جَرَادَةٌ عَلَی المَائِدَةِ فَأَخَذَهَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسٍ، فَقَالَ لِلْحَسَینِ: یا سَیدِی! تَعْلَمُ مَا مَکْتُوبٌ عَلَى جَنَاحِ الْجَرَادَةِ. فَقَالَ: سَأَلْتُ أَبِی أمِیرَالمُؤمِنِینَ فَقَالَ: إِنِّی سَأَلْتُ جَدَّک (صلی الله علیه و آله وسلم) فَقَالَ لِی عَلَى جَنَاحِ الْجَرَادَةِ مَکْتُوبٌ إِنِّی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا رَبُّ الْجَرَادَةِ وَ رَازِقُهَا إِذَا شِئْتُ بَعَثْتُهَا رِزْقاً لِقَوْمٍ وَ إِنْ شِئْتُ عَلَى قَوْمٍ بَلَاءً. قَالَ: فَقَامَ عَبدُاللهِ بْنُ عَبَّاسٍ فَضَمَّ الحُسینَ بنَ عَلِی إلَیهِ، ثُمَّ قَالَ: واحِدةُ مِنْ مَکْنُونِ الْعِلْمِ. (107)
22. ... عَن عَلِیٌّ قَالَ: «أَشَدُّ الْأَعْمَالِ ثَلَاثَةٌ: إِعطَاءُ الحَقِّ مِن نَفسِک وَ ذِکْرُ اللَّهِ عَلَى کُلِ‌ حَالٍ‌ وَ مُوَاسَاةُ الْإِخْ فِی بِالْمَال.» (108)
23. قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى: «فَمَا تَرَکَ أَبِی هَذِهِ‌ الْوَصِیَّةَ إِلَى‌ أَنْ تُوُفِّیَ.» (109)
24. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): «اخْتِنُوا أَوْلَادَکُمْ یوم السابع، فَإِنَّهُ أَطْهَرُ و أسرع لنبات اللحم و أن الْأَرْضَ تَنْجَسُ مِنْ بَوْلِ الْأَقْلَفِ أَرْبَعِینَ‌ صَبَاحاً.» (110)
25. ... أَنَّ النَّبِی (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: «مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ یَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ یَکْذِبْهُمْ وَ وَعَدَهُمْ فَلَمْ یُخْلِفْهُمْ فَهُوَ مِمَّنْ کَمَلَتْ‌ مُرُوَّتُهُ‌ وَ ظَهَرَتْ عَدَالَتُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ وَ حَرُمَتْ غِیبَتُهُ.» (111).
26. ... عَن علی (رضی الله عن هو) قال: الحناء بعد النورة، أمان من الجذام و البرص.» (112)
27. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم):‌ عَلَیْکُمْ‌ بِالزَّبِیبِ‌ فَإِنَّهُ یَکْشِفُ الْمِرَّةَ وَ یَذْهَبُ بِالْبَلْغَمِ وَ یَشُدُّ الْعَصَبَ وَ یَذْهَبُ بِالْإِعْیَاءِ وَ یُحَسِّنُ الْخُلُقَ وَ یُطَیِّبُ النَّفْسَ وَ یَذْهَبُ بِالْهمِّ.» (113)
28. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): «سید طعام الدنیا اللحم، ثم الأرز.» (114)
29. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم):‌ یُبْعَثُ‌ شَاهِدُ الزُّورِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مُولِغًاً لِسَانَهُ فِی النَّارِ کَمَا یَولِغُ الْکَلْبُ لِسَانَهُ فِی الْقَذَرِ.» (115)
30. عَنِ النَّبِی (صلی الله علیه و آله و سلم): قَالَ: «مَنْ سَبَّ نَبِیّاً مِنَ الْأَنْبِیَاءِ فَاقْتُلُوهُ‌، وَ مَنْ‌ سَب‌ّ وَاحِداً مِن أًصحَابِی، فَاجلِدُوه» و قَالَ رَسُولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم): مَن سَبَّ أَصحَابِی، فَاجلِدُوهُ». (116)
31. .... قَالَ: سَمِعتُ المَأمُونَ یقُولُ لِعَلِی بنِ مُوسَی الرَّضِی (علیه السلام): إِلَی مَتَی یحسُنُ بِالإنسَانِ طَلَبُ العِلمِ؟ قَالَ: مَا حَسُنَتُ بِهِ الحَیاةُ. (117)
32. .... حَدَّثَنِی عَبدُالعَظیِمِ بنُ عَبداللهِ الرَّازِی الحَسَنِی فِی مَنزِلِهِ بِالرَّی، عَن أَبِی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِی الرَّضِی عَن أَبِیهِ عَن آبَائِهِ عَن عَلِی بنِ الحُسَینِ عَن أَبِیهِ عَن جَدَّهِ عَن جَدَّهِ عَن جَدِّهِ عَلِی بنِ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام) قَالَ: قُلتُ أربَعاً أَنزَلَ اللهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی تَصدِیقی بِهَا فِی کِتَابِهِ: قُلتُ: المَرءُ مَخبُوءُ تَحتَ لِسَان

عبارات مرتبط با این موضوع

منهاج السنّة و حقایق کتمان شده درباره امام رضا ع و احادیث رضوی منهاج السنّة و حقایق کتمان شده درباره امام رضا ع و احادیث رضوی


ادامه مطلب ...

امام رضا (علیه السلام) و تشیع در ایران

[ad_1]

 

مقدمه

امام رضا (علیه السلام)، هشتمین پیشوای شیعیان، در سال 148 ق در مدینه متولد شد. در 35 سالگی عهده‌دار مقام امامت و رهبری جامعه مسلمانان گردید و پس از بیست سال هدایت و امامت، در سال 203 ق در طوس به شهادت رسید.
«تشیع» در لغت به معنای «مشایعت و یاری کردن» و «شیعه» به معنای «پیروان، یاران و انصار» آمده است که بر مذکر، مؤنث، مفرد و جمع، یکسان اطلاق
می‌گردد. در ارتباط با پیدایش تشیع که برگرفته از عوامل سیاسی، اجتماعی و تاریخی است، نظریات گوناگونی ارائه شده است، اما نکته غیر قابل انکار و اصل اساسی تشیع به عنوان مذهبی که قدمت آن به سده اول هجری قمری بر می‌گردد، امامت حضرت علی (علیه السلام) و جانشینی بلافصل پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) توسط آن حضرت است که اولین شیعیان صدر اسلام، مثل سلمان فارسی، مقداد، عمار یاسر، ابوذر و حذیفة بن یمان به تبلیغ آن در سرزمین‌های اسلامی می‌پرداختند.
ایران جزو اولین مناطقی بود که از سال 12 ق فتوحات اسلامی در آن شروع گشت و هم زمان با گسترش فتوحات در ایران، به خصوص در دوران خلافت علی (علیه السلام)، تشیع و انس گرفتن مردم با خاندان اهل بیت (علیه السلام) نفوذ یافت. مناطقی هم چون مداین، قم و خراسان، اولین مناطقی بودند که در همان سده اول هجری به تشیع گرایش پیدا کردند. تا قرن چهارم و حکومت آل بویه، نهضت‌های متعدد علویان در ایران به وقوع پیوست و تعداد زیادی از سادات علوی از شاخه حسنی و حسینی، برای در امان ماندن از ظلم و جور خلفای اموی و عباسی، به ایران مهاجرت کردند و باعث گسترش هر چه بیشتر تشیع در ایران شدند.
در این مقاله به وضعیت شیعیان ایران در زمان امام رضا (علیه السلام) در قرن سوم هجری پرداخته می‌شود. سؤال اصلی در مقاله حاضر، این است «اوضاع شیعیان ایران، بعد از ورود امام رضا (علیه السلام) چگونه بوده است؟» و فرضیه ارائه شده از این قرار است که «وضعیت شیعیان، بعد از ورود امام رضا (علیه السلام) به ایران، مطلوب شد و رو به گسترش نهاد.» مفاهیم و متغیرهای به کار رفته در این تحقیق عبارت است:
شیعیان: کسانی هستند که به امامت و جانشینی بلافصل امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بعد از پیامبر اعتقاد دارند.
امام رضا (علیه السلام): از متغیرهای به کار رفته و مستقل در فرضیه، امام رضا (علیه السلام) است که هشتمین پیشوای شیعیان است.
ایران: ایران کنونی، نام کشوری است که در زمان امام رضا (علیه السلام) جزو دولت عباسیان به شمار می‌رفت.
سؤالات فرعی مطرح شده در این تحقیق، شامل موارد زیر است:
1. امام رضا (علیه السلام) چه کسی بود؟
2. تشیع چگونه به ایران نفوذ پیدا کرد؟
3. اوضاع شیعیان ایران در زمان امام (علیه السلام) چگونه بوده است؟
بنابراین، سازمان‌دهی پژوهش این مقاله، شامل مقدمه، زندگی‌نامه امام رضا (علیه السلام)، تشیع در ایران و اوضاع شیعیان ایران در زمان امام رضا (علیه السلام) ونتیجه‌گیری خواهد بود.

1. زندگی‌نامه امام رضا (علیه السلام)

حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) در سال 148 ق در مدینه متولد شد. مادرش کنیز فرزندداری به نام «اُمّ البنین» و پدر گرامی‌اش «امام موسی کاظم (علیه السلام)»، هفتمین پیشوای شیعیان بود. (1) اسم آن حضرت «علی»، «کنیه‌اش ابوالحسن» و القابش «رضا، صابر، رضی و وفی» بود که «رضا» از سایر القاب، شهرت بیشتری داشت. (2) حضرت جواد (علیه السلام) در روایتی، ضمن رد شبهه عده‌ای که راضی بودن حضرت رضا (علیه السلام) را به ولی عهدی مأمون را علت انتخاب لقب «رضا» می‌دانستند، فرمود:
قسم به ذات خداوند، دروغ گفتند و فاجر شدند، بلکه حق تعالی او را «رضا» نامید، چرا که او به خدای خدا و به رسول خدا و ائمه بعد از او راضی بود و نیز مخالفان از دشمنانش از او راضی بودند، چنانچه موافقان از دوستانش هم از ایشان رضایت داشتند. و هیچ یک از پدران آن حضرت، این‌گونه نبودند. پس از این جهت او از میان ایشان مسما به «رضا» شد. (3)
ایشان دوران کودکی و نوجوانی خویش را در دامن پدر گرامیش گذرانید و از محضرش کمال استفاده را برد و به رشد و بالندگی رسید. آن حضرت در 35 سالگی، پدر خویش را از دست داد و خود، عهده‌دار امامت و هدایت جامعه مسلمان گردید. حسین بن نعیم صحاف می‌گوید: من و هشام بن حکم و علی بن یقطین در بغداد بودیم. علی بن یقطین گفت: «من نزد عبد صالح نشسته بودم که پسرش رضا (علیه السلام) خدمت او آمد. امام به من فرمود: ای علی بن یقطین! این علی سید اولاد من است، آگاه باش! من کنیه خود را به او بخشیدم.» هشام بن حکم کف دست خود را به پیشانی‌اش کوبید و گفت: «وای بر تو! چه گفتی؟» علی بن یقطین گفت: «به خدا آنچه را گفتم، از او شنیدم.» هشام گفت: «من هم به تو خبر می‌دهم که امر امامت بعد از آن حضرت، با وی است.» (4)
آن حضرت در طول مدت بیست ساله امامت خود (203-183ق)، ده سال با «هارون الرشید»، پنج سال با «محمّد امین» و پنج سال دیگر نیز با «عبدالله مأمون» معاصر بود. (5) در زمان مأمون، حضرت رضا (علیه السلام) از مدینه به پایتخت احضار شدند. امام و همراهان به سرپرستی جلودی، از مدینه حرکت کردند و به خراسان رسید. هنگامی که این جماعت را نزد مأمون بردند، او دستور داد آن حضرت را در منزلی جدا و بقیه را هم در دیگر منازل جای دهند.
مأمون حضرت را فوق‌العاده تکریم کرد و از وی به طرز باشکوهی، پذیرایی نمود. (6) او در ادامه سیاست‌های فریبنده خویش، تصمیم گرفت ولی عهدی را به امام واگذار کند، ولی حضرت از پذیرش آن امتناع کرد. سرانجام امام رضا (علیه السلام) پس از اصرار و تهدید به قتل، با اکراه و با شرایطی، ولی عهدی را پذیرفت (7) و فرمود:
پروردگارا! تو مرا نهی فرمودی از این که به دست خود، خود را به مهلکه اندازم. مرا اکراه و اجبار کردند و مضطر شدم، چنانچه چون ولایت عهدی را نپذیرفتم، از جانب مأمون، مشرف بر قتل شدم. حال مضطر شدم، چنانچه یوسف و دانیال (علیه السلام) در قبول ولایت از طاغی زمان خود، مضطر شدند.
پروردگارا! عهدی جز عهد تو و ولایتی برای من مگر از جانب تو نیست. پس مرا در اقامه دین تو و زنده گردانیدن سنت پیغمبر تو محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) توفیق بده که تو مولا و ناصر من هستی و خوب مولا و ناصری هستی. (8)
مأمون دستور داد که ولایت عهدی علی بن موسی الرضا (علیه السلام) را به مردم اعلام کنند و امر کرد که مردم از لباس سیاه دست بردارند و لباس سبز بپوشند. او در اولین عید فطر پس از پذیرش ولایت عهدی توسط امام، از آن حضرت خواست که برای مردم، نماز و خطبه بخواند. امام پیغام فرستاد که با تو شرط کردم در این گونه امور دخالت نکنم، اما عاقبت با اصرار مأمون، پذیرفت. با استقبال مردمیِ شدیدی که به هنگام رفتن امام به نماز عید پیش آمد، مأمون و فضل احساس خطر کردند و چاره‌ای جز منصرف نمودن امام از اقامه نماز ندیدند.
امام (علیه السلام) همواره در برابر اقدامات مغرضانه فضل بن سهل، مقاومت می‌کرد و موجب خشم و غضب او می‌شد. اطلاع دادن امام از خراب کاری‌های فضل به مأمون باعث شد که بر اثر بدگویی‌ها و سعایت فضل، مأمون تصمیم بر شهادت حضرت بگیرد. (9)
محمدبن جهم نقل می‌کند: حضرت انگور بسیار دوست داشت. مأمون که نقشه شهادت او را کشیده بود، مقداری انگور را برای آن حضرت آماده کرد و چند روز سوزن‌های زهرآلود را که به زهر آلوده شده بود، در آنها فرو برد و سپس آنها را به محضر امام آورد. حضرت، پس از تناول اجباری از انگور زهرآلود، در ماه صفر، سال 203 در سن 55 سالگی شهید و در خانه «حمیدبن قحطبه» واقع در سناباد طوس از سرزمین خراسان به خاک سپرده شد. (10)
آن حضرت اخلاق بسیار بزرگوارانه و منش کریمانه‌ای داشت. ابراهیم بن عباس می‌گوید: «من ندیدم که حضرت از چیزی بپرسد و یا یکی از خدمت‌گزاران و غلامان خود را فحش دهد و یا بدون علم، درباره دیگران چیزی بگوید. در زمانش آگاه‌تر از وی را ندیدم. مأمون به عنوان آزمایش، همه‌گونه مسائل را می‌پرسید و او هم جواب همه آنها را می‌داد و در همه جواب‌ها به قرآن استشهاد می‌کرد.
هر سه روز یک ختم قرآن انجام می‌داد و می‌فرمود: "اگر بخواهم، در کمتر از سه روز هم می‌توانم یک قرآن ختم کنم، ولی هنگامی که به آیات شریفه می‌رسم، تفکر و تدبّر می‌کنم که این آیه در چه موضوعی و در چه وقتی نازل شده است. لذا قرآن را در هر سه روز یک دور قرائت می‌کنم." من ندیدم که او شخصی را با سخنانش اذیت کند و هرگز کلام کسی را قطع نمی‌کرد، تا آن گاه که سخنش تمام می‌شد. احتیاجات احدی را در صورتی که می‌توانست انجام دهد، رد نمی‌کرد.
نزد هم نشینانش پاهای خود را دراز نمی‌نمود. من او را هرگز در حال دشنام دادن ندیدم. و هرگز مشاهده نکردم آب دهان بر زمین اندازد. در حال خنده هیچ گاه قهقهه نمی‌کرد و همواره تبسم می‌کرد. هنگامی که سفره طعام گسترده می‌شد، غلامان و خدمت‌گزاران، حتی دربانان و نوکران خود را امر می‌کرد تا سر سفره بنشینند و با آن حضرت غذا بخورند. حضرت رضا (علیه السلام)، بسیار کم می‌خوابید و اکثر شب‌ها را تا صبح بیدار بود. بسیار روزه می‌گرفت و روزه اول و وسط و آخر ماهش ترک نمی‌شد. می‌فرمود: "روزه داشتن در این سه روز مثل این است که انسان همیشه روزه داشته است". صدقه و احسان زیادی داشت و در نهان انفاق می‌کرد.» (11)
تاکنون کتاب‌های اختصاصی زیادی با موضوع سخنان و سیره امام رضا (علیه السلام) تدوین شده که برخی از آنها به شرح ذیل است:
1. عیون اخبار الرضا (علیه السلام): شیخ صدوق (رحمه الله) در این کتاب، حدود ششصد روایت را از حضرت گردآورده و همان‌گونه که از اسم کتاب استفاده می‌شود، وی اخبار چشم‌گیر از امام رضا (علیه السلام) را انتخاب کرده و مقصودش جمع‌آوری همه روایات ایشان نبوده است.
2. مفاخر الرضا (علیه السلام): این کتاب از تألیفات حاکم نیشابوری است و از آن را با عنوان مناقب الرضا (علیه السلام) نیز نام برده شده است. از این کتاب اکنون اثری نیست. محمدبن مشهدی در کتاب مزار، از این منبع نقل می‌کند.
3. فقه الرضا (علیه السلام): این کتاب شامل مجموعه‌ای از مسائل و احکام روایت شده از آن حضرت است. مجلسی اول ودوم و نیز حاج میرزا حسین نوری، انتساب این کتاب به حضرت را پذیرفته اند، اما گروهی از اهل علم در صحت آن تردید دارند.
4. صحیفة الرضا (علیه السلام): رسالة صحیفة الرضا یا مسند علی الرضا (علیه السلام) به طور مستقل و جداگانه چاپ شده است. این رساله مختصر، در میان محدثان اهل سنت نیز بسیار مشهور است. سمعانی در التحبیر و رافعی قزوینی در التدوین، چند طریق برای صحیفه نقل کرده اند. میرحامد حسین هندی نیز صحیفه‌ای را در اختیار داشت که از طریق ابوالقاسم قشیری و محمّدبن حمویه جوینی روایت شده و هم چنین عبدالواسع یمانی، آن را از طریق حافظ بن عساکر نقل کرده و در پایان مسند زیدبن علی آورده است.
5. مسند الامام الرضا (علیه السلام): این کتاب در اصل به زبان عربی تنظیم شده، تا علما و دانشمندان به طور مستقیم از سخنان حضرت رضا (علیه السلام) استفاده کنند. این شامل شرح حال حضرت رضا (علیه السلام) و روایات و اخبار وارده از آن حضرت است.

2. تشیع در ایران

الف – تبیین مفاهیم

در ابتدا لازم است به تبیین دو مفهوم «تشیع» و «ایران» بپردازیم.

تشیع:

کلمه تشیع، مصدر و به معنای «دعوی شیعه کردن، خود را شیعه نمودن و ...» آمده است و اگر به عنوان «اسم» به کار برده شود، معنای «مذهب شیعه» می‌دهد. «شیعه» در لغت به معنای «گروه، پیروان، انصار، اتباع، تابع، ناصر، قوم و گروهی علی حده که جمع شوند بر امری» آمده است. (12) برخی منابع از جمله لسان العرب، «شیعه» را این گونه معنا کرده‌اند: «گروهی است که بر چیزی گرد آمده باشند. هر طایفه‌ای که بر چیزی گرد هم آیند، شیعه هستند و هر طایفه‌ای که بر کاری گرد آیند و از نظر یکدیگر پیروی کنند، شیعه خوانده می‌شوند.» (13)
در اصطلاح، شیعیان کسانی‌اند که علی (علیه السلام) را به صورت ویژه همراهی کردند و به امامت و خلافت او به استناد نص و وصیت، خواه روشن و آشکار و خواه پنهان و پوشیده، گرویدند و گفتند: امامت از فرزندان او بیرون نمی‌رود و اگر بیرون رود، یا به ستم از سوی دیگران و یا به تقیه از سوی امام است. (14)
بنابراین شیعه در لغت به معنای یاران و پیروان است و در اصطلاح به حامیان و پیروان امام علی (علیه السلام) و خاندان مطهرش گفته می‌شود که به امامت آنان یکی پس از دیگری اعتقاد دارند.

ایران:

در آغاز هزاره اول قبل از میلاد، هند و اروپاییان به آسیای غربی مهاجرت نمودند. این گروه با ساکنان بومی، درگیر شدند و با زور و حملات متوالی، برای همیشه در نجد ایران، ماندگار شدند. (15) این قبایل مهاجم که به «آریایی» ها شهرت داشتند، کشوری به نام «ایران» یا «فرس» (perse) و به اصطلاح نویسندگان و مورخان، «ایرانشهر» را تشکیل دادند. وسعت این کشور، بسیار گسترده بود و از کنار رود سند در مشرق تا فرات در مغرب، و از جیحون و دامنه کوه‌های قفقاز در شمال تا خلیج فارس در جنوب، امتداد داشت.
شش تاخت و تاز و تهاجم در طول تاریخ سیاسی ایران مشاهده می‌شود: حمله طوایف سکا (150ق.م)، هجوم هیاطله (450 ق.م)، تهاجم قبایل تورانی ترک‌ها و آغوزها (950 م) و یورش مغولان (1250 م) که این چهار تهاجم از طرف شمال شرقی ایران بوده است. دو حمله نیز از سوی مغرب رخ داد که منشأ تغییرات اساسی و مبدأ تحولات شد: حمله یونانیان (اسکندر و جانشینانش، 300 ق.م) و حمله اعراب (مسلمانان، 650 م). (16)

ب- چگونگی ورود اسلام به ایران

قبل از ورود به بحث، ابتدا باید به ورود مسلمانان و اعراب به ایران اشاره کرد و سپس به چگونگی حضور تشیع پرداخت. در زمان خلیفه دوم، عمربن خطاب، سه جنگ مهم «قادسیه»، «جلولاء» و «نهاوند» بین مسلمانان و ایرانیان صورت گرفت که منجر به نابودی امپراتوری بزرگ ساسانیان و ورود اسلام به مناطق ایران گردید.

جنگ قادسیه:

اولین جنگ مهم و بزرگ، که منجر به فتوحات زیادی برای مسلمانان گشت، جنگ قادسیه و فتح مداین بود. ابن اعثم کوفی در کتاب الفتوح، ماجرای این جنگ را این گونه بیان می‌کند:
«... چنین گویند: که چون خالدبن ولید از دمشق به مدد ابوعبیده متوجّه فلسطین و روم شد و مثنّی بن حارثة الشیبانی را در عراق نایب خویش گردانید، یزدجرد شهریار و سرخیلان فرس، جمعیتی عظیم ساختند و خواستند که مثنّی بن حارثه را از عراق و نواحی آن بیرون کنند. مثنّی صلاح بر این دید. شتری که مرکب او بود، طلب کرده، برنشست و چندتن از معتمدان خویش همراه گشت و رو به مدینه آورد.
چون به خدمت امیرالمؤمنین عمر رسید، امیرالمؤمنین را در مسجد رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) یافت که جمعی از مهاجر و انصار و صحابه کبار در گرد او نشسته بودند. مثنّی پیش آمده، سلام کرد. امیرالمؤمنین جواب سلام باز داد و پرسید: «از کدام جانب می‌آیی و به چه کار رنجه شده‌ای؟» مثنّی گفت: «از جانب عراق می‌آیم. جمعیتی که یزدجرد می‌سازد، آمده‌ام تا کیفیت او در خدمت تو شرح دهم.» امیرالمؤمنین عمر چون سخنان ابوعبید و سلیط انصاری بر این گونه شنید، ایشان را آفرین کرد و میان مردم بستود. پس فرمود: «در این کار سرور و سرخیل این سپاه، تو را شناختم و سلیط را وزیر تو مقرّر کردم.»
مردمان به امارت ابوعبید ثقفی و وزارت سلیط، رضا دادند و روی به ساختگی کار و عدّت آلت آوردند. چهارهزار مرد دلاور کار از مهاجر و انصار و موالی و خدمتکار، جمع آمدند و همراه ابوعبید ثقفی و سلیط انصاری و مثنّی بن حارثه به سوی عراق روان شدند... و در مقابل لشکر کسری که بدان حدود رسیده بود، فرود آمدند... .
ابوعبید از اسب پیاده شد و شمشیر بکشید و روی به پیلی آورد که کفّار را به آن پیل، اعتمادی بود. با شمشیر، خرطوم آن پیل را بینداخت و بازگشت تا به لشکر خویش آمد. اتفاقاً بلغزید و بیفتاد، پیلی دیگر را بدو دوانیدند و او را هلاک کردند... عاقبت به تقدیر ربّانی و خواست یزدانی، لشکر کفر، غالب آمد و لشکر اسلام، هزیمت یافته به طرف پل فرار نمودند و پل را شکسته یافتند. جمعی لشکر عرب خود را در آب افگنده غرقه شدند و جماعتی در جنگ جان بدادند...
آنگاه [خلیفه]، جریر بن عبدالله البجلی را پیش خواند و گفت: «ای جریر! خطبی بزرگ حادث گشت. مثنّی بن حارثه مجروح است و حال آن لشکر از شهادت یافتن اکابر و بیسر ماندن باقی لشکر، توان دانست که چگونه باشد. اکنون تو را به عراق باید رفتن. باشد که خدای سبحانه به واسطه تو، شرّ کفّار دفع گرداند و نایره فتنه ایشان فرو نشاند.»
جریر اجابت نمود و به موجب اشارت امیرالمؤمنین، با ششصد مرد مبارز به جانب عراق روان شد. بر این طریق، میان جریربن عبدالله و مثنّی بن حارثه گفتگوی پدید آمد و مخالفت ظاهر شد. این خبر به امیرالمؤمنین عمر رسید. صواب چنان دید که خود عزیمت عراق کند. صحابه نگذاشتند و مانع آمدند... [خلیفه گفت] سعد وقّاص را بخوان و وی را برای یاری اهل اسلام در این کار، نامزد فرما که او سزاوار این کار است. سعد، فرمان امیرالمؤمنین را امتثال نمود و لشکر را جمع نمود. هفت هزار مرد جمع شدند.
پس سعد با این لشکر روان شد و امیرالمؤمنین عمر هر کس از معارف عرب را که به خدمت او می‌آمد، به مدد سعد وقّاص می‌فرستاد... پس چون سرما بگذشت و محنت زمستان گذشت و راه ها از برف پاک گشتند، سعد وقّاص با لشکر عظیم در شهر قادسیه آمد. چون سعد با آن تعبیه در قادسیه رسید، خبر او به یزدجرد بازگفتند. آن وقت یزدجرد در مداین بود... پس یزدجرد در فکر حرب لشکر عرب شد و وزیر خود را که رستم نام داشت و سپهسالار و پهلوان او بود، بخواند...
آن روز تا شب میان هر دو لشکر جنگی عظیم بود. چون شب افتاد، به وثاق‌های خود بازگشتند. دیگر روز هم بر آن نسق، تعبین لشکرها کرده، میمنه و میسره و قلب و جناح، راست کرده و صف‌ها بسته، به میدان آمدند. کافران آن روز غلبه آوردند و مسلمانان را بسیار مقتول و مجروح می‌کردند. نزدیک بود که مسلمانان منهزم شده، پناه به کوشک و حصار آوردند از آنکه هر روز و هر شب، لشکر کفّار زیادت می‌شد و از مسلمانان می‌کاست و شهادت می‌یافت...
ناگاه گرد بشکافت و لشکر نمودار شد که سردار ایشان هاشم بن عتبه بن ابی وقّاص بود که به موجب فرموده عمر، ابوعبیده جرّاح از جانب شام به مدد سعدبن [ابی] وقّاص فرستاده بود. چون هاشم را چشم بر لشکر عمّ خود، سعد وقّاص افتاد، لشکر او که ده هزار سوار بود، آن را ده فوج کرده هر فوجی هزار سوار و خود در فوج اوّل روان شد و به لشکر اسلام پیوست... پس، مسلمانان از جای خود بجنبیدند و روی به کفّار آورده، ایشان را از صف خویش برداشتند. چنانکه سگان را برانند، ایشان را از پیش می‌دواندند تا به کنار فرات. زیاده از ده هزار مرد در آن حمله بکشتند. هزیمت در لشکر کفّار افتاد. به هر طرفی می‌گریختند. مسلمانان مال و منال بسیار به غنیمت یافته به قادسیه آمدند.
جمعی از لشکر کفّار که زنده ماندند، روی به مداین نهادند. چون به مداین رسیدند، فرود آمدند، به خیال این که ایمن شدیم. سعد وقّاص مصلحت چنان دید که چون لشکر کفّار هزیمت یافتند، لشکری بر عقب ایشان فرستد... لشکر اسلام در طلب ایشان روان شدند. کفّار چون از آن معنی خبر یافتند که مسلمانان در عقب ایشان رسیدند، لاعلاج روبروی مسلمانان شدند... لشکر فرس چون رستم را کشته دیدند، بگریختند و به مداین شده...
القصّه، سعد وقّاص در مداین بنشست و خمس غنایم را به سوی عمر فرستاد و صورت حال را بدو مکتوب و عمروبن معدی کرب را در آن کتاب ستوده، آن مال و مکتوب را به صحبت عمرو روان داشت. چون [عمرو] به مدینه رسید، مکتوب سعد را برسانید. سعد بر حسب حکم خلیفه، در مداین مقام کرد و لشکر شام را بازگردانید.» (7)

جنگ جلولاء:

دومین نبرد مهم ایرانیان با اعراب، «جنگ جلولاء» است. جریان این جنگ از کتاب أخبار الطوال دینوری بیان می‌شود:
«خرزاد چون به جلولاء رسید، همان‌جا ماند و برای یزدگرد که در حلوان بود، نامه نوشت و از او کمک و یاری خواست و او هم او را مدد فرستاد. خرزاد بر گرد اردوگاه خود خندق کند و زن و فرزند و بارهای سنگین خود را به خانقین فرستادند. سعدبن ابی وقاص، گروهی از سواران را به سوی ایشان روانه کرد و عمروبن مالک بن نجبة بن نوفل بن وهب بن عبد مناف بن زهرة را به فرماندهی ایشان گماشت و او حرکت کرد و به جلولاء آمد که ایرانیان آن جا اردو زده و گرد خود خندق کنده بودند. مسلمانان هم نزدیک اردوگاه ایشان اردو زدند و نیروهای امدادی از ناحیه اصفهان و جبل برای ایرانیان می‌رسید.
مسلمانان که چنین دیدند، به امیر خود عمروبن مالک گفتند: «تو منتظر هجوم و حمله ایشان نمان که ایشان روز به روز بیشتر می‌شوند. او برای سعد بن ابی وقاص نامه نوشت و این موضوع را به اطلاع او رساند. و از او برای آغاز جنگ و حمله، اجازه خواست. سعد به او اجازه داد و قیس بن هبیرة را هم با هزار مرد که چهارصد سوار و ششصد پیاده بودند، به یاری او فرستاد.
به ایرانیان خبر رسید که برای اعراب، نیروی امدادی رسیده است. برای جنگ آماده شدند و بیرون آمدند. عمروبن مالک هم با مسلمانان آماده شد. فرماندهی پهلوی راست سپاه او با حجر بن عدی و فرماندهی پهلوی چپ با زهیربن جویة و فرماندهی سواران با عمروبن معدی کرب و فرماندهی پیادگان با طلیحة بن خویلد بود.
دو لشکر به یکدیگر هجوم بردند و هر دو گروه پایداری کردند. نخست یک دیگر را تیر باران کردند تا تیرها تمام شد. آنگاه چندان با نیزه نبرد کردند که نیزه‌ها درهم شکست و سپس به شمشیر و گرزهای آهنی پرداختند و تمام آن روز را تا شب جنگ کردند و مسلمانان در آن روز نتوانستند نماز بگزارند، جز با اشاره و تکبیر گفتن. و چون آفتاب روی به زردی نهاد، خداوند نصرت و پیروزی خود را بر مسلمانان فرو فرستاد و دشمن ایشان را وادار به گریز فرمود و آنان تا شب از ایرانیان می‌کشتند و خداوند متعال اردوگاه و تمام اموال ایشان را غنیمت مسلمانان قرار داد...
ایرانیان همچنان عقب‌نشینی کردند و روی به گریز نهادند، تا در حلوان پیش یزدگرد رسیدند. یزدگرد سخت درمانده شد و با زنان و فرزندان و خدمتکاران و اموال و گنجینه‌هایی که همراه داشت، از آنجا حرکت کرد و در قم و کاشان فرود آمد. مسلمانان در جنگ جلولاء، غنایمی به دست آوردند که نظیر آن به دست نیاورده بودند و گروه زیادی اسیر از دختران آزادگان و بزرگان ایران گرفتند...» (8)

جنگ نهاوند:

سومین نبرد مهم و سرنوشت‌ساز که به «فتح الفتوح» نیز شهرت پیدا کرد، «جنگ نهاوند» بود. این نبرد در سال 19 ق و به فرماندهی «نعمان بن مقرن» اتفاق افتاد و در نهایت به صلح و پرداخت جزیه منجر شد. این واقعه به طور مختصر از فتوح‌البلدان نقل می‌شود:
«گویند: هنگامی که به سال نوزده یزدگرد از حلوان گریخت، مردم فارس و ری و قومس و اصبهان و همدان و ماهان به یکدیگر نامه‌ها نوشتند و کنار یزدگرد جمع شدند و آن به سال بیست بود. یزدگرد مردان شاه ذوالحاجب را امیر ایشان کرد و آنان درفش کابیان رایت خویش را برون آوردند شمار مشرکان در آن روز، شصت هزار و به قولی صدهزار تن بود.
عماربن یاسر از ایشان به عمربن خطاب خبر داده بود و او قصد آن کرد که خود به غزای آنان رود، لکن از آن ترسید که کار اعراب در نجد و جاهای دیگر به تفرقه کشد. او را اشارت کردند که جنگجویان شام و یمن را از آن دو بلد به کار غزا گسیل دارد، ولی خوف آن داشت که اگر چنین کند، رومیان به هنگام ورودش به مدائن با استقبال گرم مردم و کشاورزان مواجه شد. رفتار و سیره‌اش در میان مردم و اطراف و اکناف، به انصاف و عدالت بود. در سال 22 هجری به نهاوند حمله و آنجا را با صلح، متصرف گردید و سپس دینور، ماه سندان، همدان و ری را به زیر اطاعت اسلام در آورد.» (9)
بعد از خروج سعدبن ابی وقاص (اولین حاکم مداین) بنا به حکم خلیفه دوم، حذیفه به عنوان استاندار آن جا منصوب شد. وقتی علی (علیه السلام) به خلافت رسید، نامه‌ای به حذیفه نوشته و او را به رعایت تقوا و انصاف با مردم، دعوت کرد و خواستار گرفتن بیعت از اهالی مداین گردید. بعد از وصول نامه در حالی که حذیفه آخرین لحظات عمرش را می‌گذارند و بیمار بود، مردم را جمع کرد و بعد از اقامه نماز، دستور به قرائت نامه آن حضرت را داد. (20)
سپس او را روی منبر گذاشتند. حمد و ثنای خدا گفت و بر پیامبر خدا و خاندان او صلوات فرستاد. آن گاه گفت: «ایها الناس! مردم با علی بیعت کرده‌اند. از خدا بترسید و علی را یاری کنید که به خدا از اول تا آخر بر حق بوده است و پس از پیامبر شما، از همه کسانی که رفته‌اند و تا روز قیامت خواهند بود، بهتر است. سپس دست راست خود را به دست چپ نهاد و گفت: «خدایا! شاهد باش که من با علی بیعت کردم.» پس از آن گفت: «خدا را شکر که مرا تا چنین روزی زنده داشت». سپس به دو پسر خود صفوان و سعد گفت: «مرا ببرید و شما با علی باشید، زیرا جنگ‌های بسیار خواهد بود که در اثنای آن، مردم بسیار کشته خواهد شد. بکوشید تا در حضور وی شهادت یابید که به خدا او بر حق است و هر که مخالفت او کند، بر باطل است.» (21)
حذیفه یکی از شیعیان راستین مولا علی (علیه السلام) بود، چنانچه وقتی از او درباره علی (علیه السلام) سؤال کردند، گفت: «بهترین این امت است و جز منافق، کسی در او شک ندارد.» (22)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در اکثر مجالس و محافل می‌فرمود: «حذیفه و علی (علیه السلام)، داناترین همه مردم به حال منافقان‌اند.» (23) علت این فرمایش حضرت، به حادثه‌ای بر می‌گردد که در آن، عده‌ای قصد توطئه و ترور ایشان را در برگشت از راه تبوک و عبور از تنگه کوهی داشتند، که با عنایت الهی، حذیفه همه آنها را – که 24 نفر بودند – شناسایی کرد و به آن حضرت گزارش نمود. (24)
«نعمان، نخستین کس بود که [در جنگ] به قتل رسید. مرد پارسی نیز از استر خویش به زیر غلطید و اشکمش دریده شد. گوید: بالای سر نعمان آمدم در حالی که هنوز رمقی در او باقی بود و چهره اش را از ظرف آبی که همراهم بود، بشستم. گفت: «تو که هستی؟» گفتم: معقل گفت: مسلمانان چه کردند؟ گفتم: پیروزی خدایی و نصرت او را بر تو مژده می‌دهم. گفت: الحمدالله. به عمر بنویسید...»
ابن کلبی به نقل از ابومخنف حکایت کرد که نعمان بن مقرن در اسبیذهان فرود آمد و اشعث بن قیس را بر میمنه و مغیرة بن شعبه را بر میسره قرار داد و به نبرد پرداختند. نعمان کشته شد و مسلمانان ظفر یافتند و آن فتح را فتح الفتوح نامیدند. گوید: فتح نهاوند به سال نوزده روز چهارشنبه و به قولی سال بیست رخ داد.
گویند: چون سپاه عجمان شکست یافت، مسلمانان پیروز شدند و حذیفه آن روز بر مردمان فرماندهی داشت. وی نهاوند را در حصار گرفت و اهل شهر برون آمده با مسلمانان نبرد می‌کردند. مسلمانان ایشان را شکست دادند و سماک بن عبید عبسی، مردی از ایشان را که هشت سوار به همراه داشت دنبال کرد و هر یک از آنان را که به مقابله با وی آمد، بکشت تا جز آن مرد، کسی نماند. وی تسلیم شد و سلاح خود بر زمین افکند. سماک او را اسیر کرد. وی به پارسی سخن می‌گفت و سماک مردی را بیاورد که سخن او را فهمید و ترجمه کرد که وی گوید: «مرا پیش امیر خود برید تا با او بر سر این سرزمین صلح کنم و به او جزیه دهم و از اینکه تو مرا اسیر کردی، هر چه خواهی بتو خواهم داد، زیرا من منت نهاده و مرا نکشته‌ای.» از او پرسید: نامت چیست؟ گفت: دینار.
پس وی را نزد حذیفه برد و او با حذیفه صلح کرد بر این قرار که خراج و جزیه دهد و اهل شهر وی، نهاوند بر اموال و دیوارها و منازل خویش ایمن باشند. پس نهاوند را ماه دینار نامیدند. از آن پس دینار نزد سماک می‌آمد و برایش هدیه می‌آورد و با وی بر سر الفت بود.
ابومسعود کوفی از مبارک بن سعید و او از پدرش روایت کرد که گفت: نهاوند را اهل کوفه و دینور را اهل بصره فتح کردند و چون شمار مسلمانان در کوفه بسیار شد، نیاز به افزودن بر مناطقی که خراجش میان ایشان تقسیم شود، پدید امد. پس دینور از آنِ اهل کوفه شد و به جای آن، نهاوند به بصریان تعلق گرفت، زیرا که نهاوند جزء اصبهان بود.» (25)
در نتیجه‌ی این سه نبرد مهم و سرنوشت‌ساز بود که مناطق و نواحی ایران یکی پس از دیگری به دست مسلمانان فتح گردید و مردم ایران آیین اسلام را پذیرفتند و مسلمان شدند.

ج – چگونگی نفوذ و روند گسترش تشیع در ایران

برخی از عوامل مؤثر بر گسترش تشیع در ایران تا آغاز قرن سوم هجری و ورود امام رضا (علیه السلام) به ایران را می‌توان به این شرح برشمرد:

1. مداین:

انتخاب سلمان به عنوان حاکم مداین، اهمیت زیادی در این امر دارد. مداین در آن روزگار، پایتخت ساسانیان و مقر پادشاهان ایران محسوب می‌شد. سلمان در آن جا بسیار ساده زندگی می‌کرد و از خود، خانه ای نداشت. (26) شاید همین سیره، موجب گرایش مردم آن دیار به اسلام و تشیع گشته و مداین را به نقطه شروع نفوذ تشیع در ایران مبدّل نموده است.

2. حذیفة بن یمان:

نام اصلی حذیفه «حسیل» بود. او پسر جابر از قبیله عبس و کنیه‌اش «ابوعبدالله» بود و به «صاحب سر رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) شهرت داشت. (27) حذیفه ابتدا ساکن مدینه و سپس کوفه بود و مدتی هم در حال تردد بین آنها، روزگار خود را سپری کرد.
حذیفه در جنگ احد به همراه پدر و برادرش حضور داشت و در همان جنگ، پدرش شهید شد. او در جنگ خندق و جنگ‌های پس از آن، در رکاب حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. عمر بن خطاب حکم‌رانی مدائن را به حذیفه داد. (28) عادت عمر در ابلاغ احکام به فرمانداران، استفاده از عبارت «و قد بعثت فلاناً و أمرته بکذا» بود، اما در مورد انتصاب حذیفه به مداین، عبارتی به کار برد که بیان‌گر بزرگی و عظمت مقام و شخصیت حذیفه است: «اسمعوا له و أطیعوه و اعطوه ما سألکم؛ گوش به فرمان و مطیع او باشید و هر چیزی که خواست، قبول کنید».
او سرانجام پس از عمری خدمت به اسلام، در سال 36 ق در مداین دار فانی را وداع گفت. هم اکنون از نسل او در مداین، افرادی موجود هستند.

3. سلمان فارسی:

یکی از استانداران و شیعیان علی (علیه السلام) در مداین که نقش مهمی در جذب مردم ایران به تشیع داشت، سلمان فارسی بود. او یکی از اصحاب بزرگ حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و نامش در میان یاران پیغمبر، مانند خورشید فروزان و ماه تابان می‌درخشد. علاقه شدید سلمان به پیامبر گرامی و نیز محبت و لطف آن جناب نسبت به او، بر همگان روشن و واضح است.
او از موالیان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و نخستین فرد از ارکان چهارگانه بود. امام باقر (علیه السلام) فرمود:
مردم به جز سه نفر، بعد از پیامبر دست از حق کشیدند... و آن سه نفر، مقداد بن اسود، ابوذر غفاری و سلمان فارسی بودند و بعد از آن، گروهی دیگر هم به آنان پیوستند و حق را شناختند.
این جماعت با ابوبکر بیعت نکردند، تا آن‌گاه که علی (علیه السلام) از روی اکراه و اجبار، با او بیعت فرمود. زراره از امام باقر (علیه السلام) روایت می‌کند که علی بن ابی طالب (علیه السلام) فرمود:
چند نفرند که خداوند به خاطر آنها باران می‌فرستد و روزی می‌دهد و یاری می‌کند و آنان سلمان فارسی، مقدادبن اسود، ابوذر غفاری، عمار و حذیفه هستند و من هم امام و رهبر آنها هستم. این جماعت بر جنازه فاطمه نماز گزاردند.
ابوبصیر از امام باقر (علیه السلام) روایت می‌کند:
مهاجرین و انصار بعد از جریان بیعت ابوبکر، نزد علی (علیه السلام) آمدند و گفتند: «به خداوند سوگند شما از همگان شایسته‌تر به مقام حضرت رسول هستی. دست خود را به طرف بالا بیاور تا با شما بیعت نماییم و ما حاضریم قبل از تو کشته شویم.» علی (علیه السلام) فرمود: «اگر راست می‌گویید، فردا همه با سرهای تراشیده در این جا حضور پیدا کنید.» روز بعد، تنها سلمان، مقداد و ابوذر با سرهای تراشیده در منزل آن جناب حاضر شدند و دیگران به وعده خود وفا نکردند.
سلمان مدتی طولانی حاکم مداین بود و در پایتخت ساسانیان و مقر پادشاهان ایران، حکومت می‌کرد. او در مداین زندگی بسیار ساده‌ای داشت و حتی خانه شخصی برای خود تهیه نکرده بود. سلمان در سال 35 ق جهان را وداع گفت و در مداین مدفون گشت. هم اکنون مزارش زیارت‌گاه مسلمانان و دارای گنبدی مجلل و با شکوه است. زوّار و مسافران زیادی به آنجا می‌روند و قبر مبارکش را زیارت می‌کنند. بین بقعه مبارکه سلمان تا ایوان کسری و کاخ تیسفون، فاصله چندانی وجود ندارد، اما از کاخ‌نشینان ساسانی و خلفای بنی‌عباس خبری نیست. (29)
نام سلمان در تاریخ اسلام، به ویژه در جنگ خیبر (خندق) می‌درخشد. وقتی پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد نحوه نبرد با مشرکان، به مشورت با اصحابش پرداخت، سلمان پیشنهاد حفر خندق را داد که مورد موافقت قرار گرفت و در نتیجه به پیروزی مسلمان منجر گردید. (30)
نکته دیگری که در زندگی سلمان وجود دارد، برده و اسیر بودن او در صدر اسلام است که بعدها توسط رسول خدا آزاد شد. او خود در این باره چنین می‌گوید:
من مردی از دهکده‌ای به نام «جی» از توابع اصفهان بودم. پدرم دهقان و سالار سرزمین خود بود. من به جست و جوی آیین حق، از پیش پدر بیرون آمدم. گروهی از قبیله کلب مرا به اسیری گرفتند و به مردی یهودی فروختند و آن مرد مرا به یهودی دیگری از یهودیان بنی قریظه فروخت. او مرا همراه خود به مدینه آورد. چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه هجرت فرمود، من به سبب بردگی از محضر آن حضرت باز ماندم و شرکت در جنگ بدر و احد را از دست دادم. آن گاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود: «برای آزادی خود پیمان بنویس» و چون پیمان نوشتم، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قطعه زری به اندازه تخم مرغ به من ارزانی فرمود و من تعهد مالی خود را پرداخت کردم و در جنگ خندق و دیگر جنگ‌ها به صورت مسلمانی آزاد، شرکت کردم. (31)
درباره سیره و زهد سلمان گفته‌اند: وی پشمینه می‌پوشید و الاغ جل‌دار سوار می‌شد و نان جو می‌خورد و مردی عابد و زاهد بود. وقتی در مداین مرگ وی در رسید، سعدبن ابی وقاص به او گفت: «ای ابوعبدالله! مرا پندی ده». گفت: «هنگامی که قصدی می‌کنی و هنگامی که حکمی می‌دهی و هنگامی که چیزی تقسیم می‌کنی، خدا را به یاد داشته باش.» آنگاه سلمان گریستن آغاز کرد. به او گفت: «ای ابوعبدالله چرا گریه می‌کنی؟» گفت: «در آخرت گردنه‌ای هست که فقط مردم سبک‌بار از آن می‌گذرند و من این همه چیز را اطراف خود می‌بینم» و چون نگریستند، جز یک ظرف چرمین و کوزه و آفتابه نبود. (32)
سلمان با عبای کهنه برای مردم خطبه می‌خواند که نیمی از آن را زیر خود پهن می‌کرد و نیمی دیگر را بر روی خود می‌انداخت. هرگاه مقرری او را می‌دادند، همه را انفاق می‌کرد و از دست مزد کار خود، زندگی را می‌گذراند. از خودش در این باره نقل می‌کنند که می‌گفت:
معمولاً مواد حصیری را به یک درهم می‌خرم و آن را می‌سازم و به سه درهم می‌فروشم. با یک درهم، مواد حصیر بعدی را می‌خرم و یک درهم را صرف هزینه خانواده‌ام می‌کنم و یک درهم را صدقه می‌دهم. واگر شخص عمربن خطاب هم از این کار مرا منع کند، از آن دست بر نمی‌دارم.
هم‌چنین در سیره او نقل است که هرگاه پولی به دستش می‌رسید، گوشت می‌خرید و محدثان را دعوت می‌کرد و به همراه آنان غذا می‌خورد. (33)

4. حکومت امام علی (علیه السلام):

اولین تماس ایرانیان با تشیع به زمان حکومت حضرت علی (علیه السلام) برمی گردد. موضع‌گیری‌های عدالت خواهانه آن حضرت در حمایت از اهل ذمه و توصیه به عاملانش در پرهیز از ظلم و ستم به ایشان تأثیر زیادی در گسترش تشیع داشت. حمایت امام (علیه السلام) از موالی و غیر عرب، موضعی موقت در جهت جذب عناصر ناراضی نبود، بلکه از روحیه عدالت‌خواهانه ایشان ناشی می‌شد، هم‌چنان که در قضیه قتل هرمزان، به طور قاطع در مجلس مشورتی عثمانی به کشتن قاتل وی، یعنی عبیدالله بن عمر رأی داد. به سبب همین اصرار حضرت بود که عبیدالله به رغم میل باطنی خود، در دوران حکومت آن حضرت به معاویه پناه برد، اگر چه در نزد وی نیز از ستایش علی (علیه السلام) دریغ نورزید.
موضوع اجرای عدالت مایه ناخرسندی عرب، خصوصاً اشراف از حضرت شد، تا آنجا که آشکارا از وی خواستند اشراف عرب و قریش را بر موالی و عجم، برتری دهد، لکن در دیدگاه وی فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق هیچ‌گونه رجحانی نداشتند و وی هرگز حاضر نبود نصرت و پیروزی را با جور و ستم کسب کند. شواهد موجود، حاکی از میزان پیوستگی ایرانیان به تشیّع، حتی در زمان خلافت علی (علیه السلام) دارد، به ویژه در نقاط خاصی مثل مناطق ایرانی‌نشین کوفه، بخش‌هایی از نواحی ایرانی‌نشین در «سواد» و مناطقی که به طور مستقیم، تحت حاکمیت علی (علیه السلام) قرار داشت. (34)

5. قیام مختار:

مختاربن ابی عبید ثقفی، مکنا به «ابواسحاق» که پدرش از بزرگان و صحابه به شمار می‌آید، در سال اول قمری متولد شد. (35) او از جمله چهره‌های برجسته قیام کننده علیه حکومت بنی‌امیه است که در زمان عمر، از طایف به همراه پدرش به مدینه سفر کرد. پدرش متوجه عراق گردید و در جنگ «جسر» با ایرانیان درگذشت. (36)
مختار مدتی با علی (علیه السلام) همراه بود و در بصره ساکن شد. وقتی که امام حسین (علیه السلام) در کربلا به شهادت رسید، او به دست ابن زیاد دستگیر و روانه زندان گردید. در سال 64 ق وقتی یزید درگذشت و عبدالله زبیر در مدینه قیام کرد، مختار با او بیعت کرد و به نمایندگی از او به کوفه رفت. او بر عبدالله بن مطیع، غالب شد و موصل را نیز به تصرف درآورد و مسببان و قاتلان امام حسین (علیه السلام) را دستگیر کرد و به مجازات رساند. سرانجام خود نیز توسط مصعب بن زبیر سرکوب گردید. (37)
اما اولین ارتباط و هم سویی ایرانیان با تشیع به صورت نسبتاً گسترده، در قیام مختار مطرح است، چرا که در دو قیام شیعی قبل از مختار، یعنی نهضت امام حسین (علیه السلام) و قیام توابین، نشانی از حضور ایرانیان دیده نمی‌شود. تعداد موالی (ایرانیان) در میان لشکریان مختار، چنان چشم‌گیر بود که برخی آن قیام را جنبشی علیه اعراب به شمار آورده‌اند. بنابر بعضی روایات، حامیان ایرانی مختار ابتدا بیست هزار و سپس تا چهل هزار نفر افزایش پیدا کردند. حتی اگر در این عدد نیز اغراق شده باشد، به اتفاق آرای مورخان، تعداد بسیاری از حامیان او را ایرانیان تشکیل می‌دادند.
از جمله انتقادهایی که اشراف کوفه به مختار وارد می‌نمودند، این بود که ایرانیان را برگردن ایشان سوار کرده است. مختار به موالی گفته بود که شما از من هستید و من از شمایم. از همین رو بود که در سپاه وی به عربی سخن گفته نمی‌شد. از روایتی معلوم می‌شود که غیر از موالی، عده‌ای از هواداران مختار از غلامان (احتمالاً ایرانی) بوده‌اند. بنابراین می‌توان از قیام مختار به عنوان عاملی در پیوستن بخشی از جامعه ایرانی به اسلام از نوع شیعی نام برد.
پیروان ایرانی مختار، تنها زمانی به حمایت جدی از وی مصمم شدند که از حمایت‌های سیاسی – اجتماعی او در مقابل اربابان عرب خود، اطمینان یافتند. اگر مختار موفق شد که شیعیان عراق را با شعار خون‌خواهی امام حسین (علیه السلام) بسیج کند، موالی را با شعار حمایت از ایشان به سمت خود جذب کرد. رمز موفقیت مختار این بود که نیازهای ایشان را دریافت و در ارتقای منزلت اجتماعی غیر عرب کوشید. بزرگان عرب می‌گفتند او با شجاعت عرب‌ها و کینه عجمان با ما نبرد می‌کند. نکته حایز اهمیت این است که حتی رئیس شرطه مختار از موالی بود. او می‌گفت ایرانیان از اعراب بر من مطیع‌تر و وفادارترند و هر چه بخواهم، بلافاصله انجام می‌دهند.
در واقع عامل اصلی نزدیکی ایرانیان به مختار و حمایت از وی، مسائل سیاسی – اجتماعی بود و کمتر علایق خاص مذهبی در آن مشاهده می‌شود. این موضوع خصوصاً هنگامی مشخص می‌شود که بدانیم در قیام امام حسین (علیه السلام) و توابین که اندک زمانی قبل از قیام مختار روی داد، از حضور غیر عرب، ذکری به میان نیامده است و اصولاً جریان تشیع تا زمان توابین، هنوز ویژگی عربی محض داشت. بنابراین قیام مختار در روند رشد کمی و کیفی دین اسلام در ایران، مرحله ای مهم شمرده می‌شود، زیرا پس از آن بود که تشیع هر چه بیشتر با اعتراضات و آمال سیاسی غیر عرب (اعم از مسلمان یا غیر مسلمان) ارتباط یافت. قیام مختار، نمایان‌گر اولین تشکل گسترده ایرانیان بر مبنای آیین جدید است که به تدریج، حلقه ارتباط ایشان با گذشته را کمتر نمود. (38)

6. قم:

شهر باستانی قم قبل از ورود اسلام، توسط اسکندر به طور کلی ویران شد، ولی دوباره در زمان حکومت ساسانیان توسط قباد احیا گردید.(39)
بعد از شکست امپراتور ساسانی، برای نخستین بار گروه‌های عرب به فرماندهی ابوموسی اشعری، در سال 23 ق با جنگ و زور، قم را فتح کردند. اعراب بنی‌اسد نیز جزو اولین دسته‌های عرب محسوب می‌شوند که در جمکران قم سکونت گزیدند.
اعراب اشعری هم به قم هجوم گسترده کردند و در این راستا، برای کسب سلطه کامل بر همه منابع مالی و اقتصادی مردم بومی قم، دست به قتل عام سران مجوس زدند. شاید بتوان این تهاجم را که در سال 85 ق رخ داد، فتح دوم این شهر به حساب آورد. اعراب اشعری در طی یک قرن، اقدامات زیادی در جهت تحول قم از پادگان شهری عربی به صورت شهر عربی انجام دادند.
یسع اشعری در سال 189 ق، نظر موافق هارون‌الرشید، در مورد کوره قرار دادن قم را به دست آورد. در حقیقت اعراب اشعری به عنوان اقطاع‌داران دولت عباسی در قم در آمدند. حمزة بن الیسع اشعری در قم منبر نهاد. پسر او یسع بن حمزه با انجام اولین مساحی (نقشه برداری) قم، استقلال جغرافیایی آن جا را محقق ساخت. در این مساحی، همان مرزهای استان ایرانوثارث کواذ دوره ساسانی ملحوظ گردید و قم به بیشترین حد توسعه ارضی خود رسید. این شهر از نمونه‌های بارز توسعه شهری در قرن سوم قمری است. در این قرن، قم به صورت شهری آباد و معتبر شیعی درآمد. (40)

7. کاشان:

کاشان شهری قدیمی و مشهور است که در مرز کویر قرار دارد. اطراف آن را کشتزارهای فراوان و آباد احاطه کرده و مردم آندیار در ساختن قمقمه مشهوراند. این شهر، مرکز میوه هلو به شمار می‌رفته است. از جمله مسائل شگفت‌انگیز در کاشان، وجود عقرب‌هایی در آن جا بود. حتی در جریان محاصره کاشان، با پرتاب عقرب به داخل شهر، مردم تاب خود را از دست دادند و در نهایت، شهر سقوط کرد.
(41)
ابوموسی اشعری بعد از بازگشت از نهاوند، به اهواز رفت و تمامی آن جا را فتح کرد و سپس به قم آمد. بعد از تصرف قم، احنف بن قیس (ضحاک بن قیس تمیمی) را به کاشان فرستاد و او آن شهر را با قهر و غلبه گشود و بعد خود را به ابوموسی ملحق نمود. (42) مؤلف کتاب النقض با صراحت به شیعه بودن اهالی مردمان عراق و نقاط مختلف ایران پرداخته، از آن جمله به کاشان اشاره می‌کند: «آنگه در ولایت حلب و حران و کوفه و کرخ و بغداد و مشاهد ائمه و مشهد رضا و قم و کاشان و آوه و سبزوار و گرگان و استرآباد و دهستان و جربادقان وهمه بلاد مازندان و بعضی از دیار طبرستان و ری و نواحی بسیار از وی و بعضی از قزوین و نواحی آن و بعضی از خرقان، همه شیعی اصولی و امامتی باشند». (43)
مؤلف آثار البلاد و اخبار العباد – که از اهل تسنن است – نیز درباره آیین این شهر چنین اظهارنظر می‌کند: «شهری است میانه قم و اصفهان. اهلش شیعه امامیه‌اند و بسیار غلو در آن باب دارند. و احمدبن علی بن بابه کتابی نوشته و ذکر فرق شیعه را نموده و چون به ذکر امامیه رسیده و ذکر منتظر محمّدبن مهدی (صلوات الله و سلامه علیه) را نموده، گفته: "عجب آن است که در ولایت کاشان، جمعی می‌باشند از امامیه و من ایشان را دیده ام، در هر صبح، انتظار ظهور امام خود را می‌کشند و یراق پوشیده، به اسب سوار شده، از شهر بیرون می‌روند به انتظار آنکه صاحب و امام ایشان ظاهر شود و چون آفتاب بلند می‌شود، باز به شهر عود می‌کنند و به یکدیگر می‌گویند که امروز هم نشد و همیشه در این انتظار می‌باشند"». (44)

8. آوه:

مؤلف کتاب تاریخ قم، شش راه اصلی را برای قم قدیم ترسیم می‌کند که راه دوم شامل، راه ساوه و آوه است. (45)
او بنای این شهر را به دست شخصی به نام «بیب بن جودرز» می‌داند و از برخی متقدمان نقل می‌کند:
آبه دریایکی بوده است. یکی از پادشاهان عجم ات

عبارات مرتبط با این موضوع

پخش زنده و مستقیم حرم امام رضا علیه السلام روضه …پخشزندهحرمامامرضاروضهمنورهزهره سلام و سپاس السلام علیک یا علی بن مو سی الرضی یا امام رضا سلام میدونم ک جواب سلام پخش زنده و مستقیم حرم امام حسین علیه السلام …پخشزندهحرمامامحسینعلیهبه دلیل اشکالی که در پخش زنده حرم امام حسین علیه السلام به وجود اومده در حال حاضر پخش پخش مستقیم از حرم امام رضا علیه السلام صحن …آقا جانم ، سلام سلام به اون روی ماهت آقام امام رضا اومدم مثل همیشه برا گدایی آقا توسل بسیار مجرب به امام رضا علیه السلامدرباره توسل به امام رضاع این طور وارد شده است که بهترین راه توسل به امام رضاع طریقه سیر تحولی تکوین و تکامل مذهب تشیع در ایران آغاز پیدایش تشیعسیر تحولی تکوین و تکامل مذهب تشیع در ایران آغاز پیدایش تشیعامام صادق علیه السلام امام صادق علیه السلام در رویارویی با عرفان التقاطی امام فرمود آنان دشمنان ما هستند خانواده و روابطِ همسران از دیدگاه حضرت امام رضاعخانواده و روابطِ همسران از دیدگاه حضرت امام رضاع تشکیل خانواده در اسلام، مسئله ای حضرت امام جعفر صادق علیه السلامحضرتامامحضرت امام جعفر صادق علیه السلام تغییر مسیر از امام صادق ولادت امام و نامگذاریمتن زیارتنامه امام حسین علیه السلام به همراه صوت …متن زیارت امام حسین علیه السلام به همراه صوت و ترجمه فارسی متن زیارت پیامبرصلی الله گزارش فارس ۷ مناظره معروف امام رضاع با علمای ادیان و حضرت امام رضاع در مدت اقامت کوتاه خویش در مرو با عالمان ادیان دیگر مناظرات متعددی پخش زنده و مستقیم حرم امام رضا علیه السلام روضه منوره پخشزندهحرمامامرضا زهره سلام و سپاس السلام علیک یا علی بن مو سی الرضی یا امام رضا سلام میدونم ک جواب سلام همه رو پخش زنده و مستقیم حرم امام حسین علیه السلام سایت شیعیان پخشزندهحرمامامحسین به دلیل اشکالی که در پخش زنده حرم امام حسین علیه السلام به وجود اومده در حال حاضر پخش زنده پخش مستقیم از حرم امام رضا علیه السلام صحن جمهوری اسلامی پخش مستقیم از حرم امام رضا علیه السلام صحن جمهوری اسلامی توسل بسیار مجرب به امام رضا علیه السلام درباره توسل به امام رضاع این طور وارد شده است که بهترین راه توسل به امام رضاع طریقه اى است علی بن موسی الرضا ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد علی بن موسی الرضا ۱۴۸–۲۰۳ ه‍ ق، ملقب به رضا و ابوالحسن هشتمین امام شیعیان دوازده امامی سیر تحولی تکوین و تکامل مذهب تشیع در ایران آغاز پیدایش تشیع سیر تحولی تکوین و تکامل مذهب تشیع در ایران آغاز پیدایش تشیع امام صادق علیه السلام امام صادق علیه السلام در رویارویی با عرفان التقاطی امام فرمود «آنان دشمنان ما هستند پس خانواده و روابطِ همسران از دیدگاه حضرت امام رضاع خانواده و روابطِ همسران از دیدگاه حضرت امام رضاع تشکیل خانواده در اسلام، مسئله ای حیاتی و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام حضرت امام جعفر صادق علیه السلام تغییر مسیر از امام صادق ولادت امام و نامگذاری متن زیارتنامه امام حسین علیه السلام به همراه صوت مؤسسه متن زیارت امام حسین علیه السلام به همراه صوت و ترجمه فارسی متن زیارت پیامبرصلی الله علیه و


ادامه مطلب ...

نقش هجرت امام رضا (ع) در تعمیق و گسترش تشیع ایرانیان

[ad_1]

چکیده

در میان صداها حادثه، هجرت تاریخی امام رضا (علیه السلام)، در اذهان ایرانیان و شیعیان جایگاه خاصی دارد. در واقع حضور سه ساله امام (علیه السلام) در ایران برای ایرانیان بسیار پر ثمر بود و تأثیرات زیادی بر گرایش‌ها و نگرش‌های اعتقادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ایرانیان داشته است. لذا دوره حضور امام رضا (علیه السلام) در ایران به فصل مهمی در تاریخ شیعه و ایران تبدیل شده که در تاریخ تشیع نظیر ندارد وتا به امروز نیز آثار این حضور پر برکت، قابل مشاهده است.
امام رضا (علیه السلام) از لحظه حرکت از مدینه تا مرو، پیوسته از روش‌های گوناگون برای شناساندن شیعه بهره برد، تا جایی که می‌توان حضور ایشان را در ایران سبب تقویت، تعمیق و گسترش باورهای شیعی دانست. روش انجام این تحقیق از نوع کتابخانه‌ای است. در این مقاله سعی شده است با بررسی مقالات و کتب معتبر، به نقش هجرت امام رضا (علیه السلام) در تعمیق و گسترش تشیع ایرانیان پرداخته شود.

1. مقدمه

«تشیع» در لغت به معنای پیروی، یاری و ولایت کسی را داشتن است. البته به مذهب شیعه نیز تشیع اطلاق می‌شود. شیعه در اصطلاح به مسلمانانی می‌گویند که حضرت علی (علیه السلام) را پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، خلیفه و امام شرعی می‌دانند ومعتقدند امامت آن حضرت به وسیله نص وتعیین از جانب خداوند و با معرفی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صورت گرفته و عمل کسانی را که پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سقیفه بنی‌ساعده گرد آمدند و غیر علی (علیه السلام) را به خلافت برگزیدند، نمی‌پذیرند. (1)
شیعه با داشتن اصول اعتقادی و سیاسی خاصش، یعنی اعتقاد به این که امامت از حساس‌ترین وحیاتی‌ترین اصول اعتقادی است و سیاست از دیانت جدا نیست و نظام سیاسی و حکومتی از مبانی فکری و عقیدتی نشئت می‌گیرد، به طوری که اجرای احکام دین، بدون وجود حاکمیت سیاسی مقتدر امکان نمی‌پذیرد، در طول تاریخ فراز و نشیب‌های فراوانی را پشت سر گذاشته است.
هجرت امام رضا (علیه السلام)، به دلیل تأثیرات فراوانی که داشته، در میان صدها حادثه در اذهان ایرانیان و شیعیان جایگاه خاصی دارد. امام (علیه السلام) در مسیر هجرت تاریخی خود از مدینه به مرو، از طریق بصره، اهواز، فارس و سپس راه کویر (یزد) به سوی نیشابور، طوس و سرخس ره‌سپار شد و از آن جا عازم مرو گردید. این حرکت تاریخی امام رضا (علیه السلام) به ایران، یکی از فرازهای مهم وحساس تاریخ اسلام و به ویژه تاریخ تشیع به شمار می‌رود که در تمام ابعاد اجتماعی، سیاسی، اعتقادی، علمی، فرهنگی و اقتصادی ایرانیان تأثیرات به سزایی داشته است.
اینک با توجه به اهمیت این موضوع، به بررسی تأثیرات حضور امام رضا (علیه السلام) در ایران از پنج بعد اعتقادی، اجتماعی، علمی- فرهنگی، سیاسی و اقتصادی خواهیم پرداخت.

2. تأثیرات اعتقادی

توجه به مسائل فکری و عقیدتی، همواره مورد توجه به ویژه اهل بیت (علیه السلام) قرار گرفت و دوری از حکومت، هیچ گاه به منزله کناره‌گیری از صحنه اجتماع و رها کردن مردم در ابهامات فکری و عقیدتی نبوده است. ایشان از راه‌های مختلف برای معرفی عقاید حقه شیعه استفاده جستند و جریان شیعه را اگر چه آرام وغیره گسترده، اما عمیق و پر محتوا حفظ نمودند.
در باره تأثیر ورود امام رضا (علیه السلام) به ایران به لحاظ عقیدتی باید گفت: ورود امام رضا (علیه السلام) به ایران، مفهوم امامت را برای ما عینیت بخشید و درک آن را تسهیل کرد. حضور امام رضا (علیه السلام) در ایران سبب تقویت باورهای تاریخی شیعه شد و بر هویت ما ایرانیان تأثیر نهاد. امام (علیه السلام) از هر شهری که عبور می‌کرد، بنای یک شهر شیعی را هر چند برای سال‌ها و قرن‌های بعد، پایه‌ریزی می‌کرد، به طوری که بسیاری از تحلیل‌گران تاریخی معتقدند این سفر، ایران را متحول کرد و باعث شد این سرزمین بعدها به عنوان هسته مرکزی جهان تشیع به جهانیان معرفی شود. وقتی حضرت (علیه السلام) به ایران تشریف آورد، تشیع را با خود جا به جا کرد و شیعه دارای کانون جغرافیایی شد. بنابراین، هجرت امام (علیه السلام) به ایران در تشکیل جامعه شیعی قدرت‌مند با مرکزیت ایران، مؤثر بود.
مطالعه عملکرد حضرت رضا (علیه السلام) در ایران نیز به خوبی نمایان‌گر اهتمام جدی ایشان به مسائل فکری و عقیدتی مردم است. حضرت (علیه السلام) در سه سال حضور پر برکت خود در خراسان، درتمام نامه‌ها و بیانات و مجالس و برخوردهایش با مردم، هدفی را تعقیب می‌کرد و آن تقویت جریان شیعه اعتقادی بود. ایشان در هر فرصتی به ذکر احادیثی که دلیل روشن بر برتری حضرت علی (علیه السلام) بر سایر مردم داشت، می‌پرداخت. (2)
در عین آن که مأمون، تمامی تلاش خود را برای قطع ارتباط عاطفی و معنوی امام با مردم و شیعیان به کار برد، ولی امام (علیه السلام) در هر فرصتی با پایگاه‌های مردمی خویش تماس می‌گرفت و با گفتار وکردار و معجزات و کرامات، حقانیت و امامت خویش را به اثبات می‌رسانید و رهبری و اطاعت ازخویش را تداوم رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و شرط توحید می‌دانست. ایشان بدین ترتیب مشروعیت خلافت را از امثال مأمون سلب کرد و تشیع ناشی از دوستی اهل بیت (علیه السلام) را به تشیع اعتقادی اصیل تبدیل کرد. (3)
نکته قابل توجه این که آن، حضرت غالباً روایات خود را با حفظ سلسله سند از مامان قبل خود تا امام علی (علیه السلام) و پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) نقل می‌فرمود و با این روش، تشیع اعتقادی را تأیید کرده، از تشیع سیاسی (مانند زیدیه، اسماعیلیه، فطحیه، و ... ) هیچ گاه حمایت نمی‌نمود. (4)
دیدار مردم نیشابور با امام رضا (علیه السلام) و شنیدن حدیث نابِ «سلسلة‌الذهب»، مسلماً تأثیر شگرفی در گسترش و تعمیق تشیع در جان ایرانیان داشت. امام در این حدیث، اساسی‌ترین پایه ایمان به یگانگی خداوند متعال را پذیرش امامت خود - که به معنای پذیرش امامت سایر امامان (علیه السلام) نیز هست- قرار داد.
شیعیان به دلیل دوری از ائمه (علیه السلام) و محدودیت‌هایی که عبّاسیان برای آنان فراهم کرده بودند، از نظر اعتقادی دچار مشکلات و شبهاتی شده بودند و از امام (علیه السلام) در این رابطه پرسش‌ها می‌کردند، چنان که کلینی از عبدالعزیز روایت کرده: روز جمعه در مسجد جامع مرو بودیم. در باره امامت و فرقه فرقه شدن مردم صحبت شدکه حضرت با تبسم وارد شد و شروع به تشریح امامت و طرح بحث غدیر و اوصاف امامت کرد. (5)
حضرت در این حدیث به بیان اختیارات و ویژگی‌های امامت پرداخت.
امام رضا (علیه السلام) طی اقامت خود در مرو، به روشنی موضع شیعه را در برابر شبهات بیان می‌کرد و با تعابیر گوناگون و استفاده از سخنان امیر مؤمنان (علیه السلام)، پرسش‌ها را در حد توان فکریِ پرسش کننده پاسخ می‌داد. شاید بتوان گفت که این از بزرگ‌ترین تأثیرات امام (علیه السلام) در نگرش فکری و اعتقادی جامعه اسلامی بود. روشی که امام رضا (علیه السلام) برای حفظ اندیشه شیعه به کار گرفت و با اندیشه‌های انحرافی مبارزه نمود، هم مقابله بود و هم مطرح کردن اندیشه امامت و هم خاموش نمودن آتش فتنه‌هایی که برای امامت و اندیشه تشیع مهیا شده بود. چنین روش جامع ومانعی در طول تاریخ نظیر ندارد. (6)
در حقیقت می‌توان دوران امام رضا (علیه السلام) را آخرین مکتب عقیدتی تشیع نامید، چرا که مکتب تشیع از زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آغاز گردید و پس از آن، دوره امیرالمؤمنین بود. اوج تجلی و ظهور این مکتب در زمان امام صادق (علیه السلام) بود که مکتب جعفری شکل گرفت، اما با توجه به فترتی که رخ داد و اختلافاتی که پدید آمد، مکتب رضوی به عنوان آخرین مکتب تشیع پدیدار شد که در آن، کلیه مسائل متعلق به ولایت و خلافت حل شد و آن حضرت (علیه السلام) در باره توحید و نبوت و امامت وسایر مسائل اعتقادی، چیزی را فرو گذار نکرد. (7)
یکی از مهم‌ترین عوامل معرفی صحیح شیعه، شرکت امام رضا (علیه السلام) در جلسات مناظره‌ای بود که ازناحیه مأمون تشکیل می‌شد. شمار مناظرات امام با اهل کتاب و نمایندگان مسیحیان، یهودیان، مانویان، زرتشتیان، صابئین، و فرق اسلامی، فراوان است. (8) مباحث این گفت‌وگوهای علمی که به آرامی و در جو صمیمی برگزار می‌شد، در باره آفرینش جهان، توحید، صفات خداوند، انبیای الهی، عصمت آنان، جبر و اختیار، امامت، تفسیر آیات گوناگون قرآن، فضایل اهل بیت (علیه السلام)، احادیث، دعا و احکام دین بود. (9)
مأمون برای محکوم کردن امام در جلسه‌های مناظره با بزرگان ادیان دیگر و دانشمندان بلاد مختلف، به تشکیل چنین جلسه‌هایی دست یازیده بود، (10) با این حال امام از همه‌ آنها سربلند بیرون آمد. امام (علیه السلام) با استدلالات خود، تمام شبهات مطرح شده را پاسخ می‌داد. چنین پاسخ‌هایی پس از انعکاس در جامعه آن روز، موجبات استحکام و تقویت اعتقادات شیعی مردم را به وجود می‌آورد. (11) پس از استقبال مردم از این جلسه‎‌ها، مأمون دستور داد مردم را از در خانه امام دور کنند تا مبادا شیعه واقعی به مردم معرفش شود.
مجموعه نامه‌هایی که امام (علیه السلام) برای توضیح مبانی تشیع به افراد گوناگون می‌نوشت، در گسترش فکر شیعی و استحکام پایه‌های اعتقادی آن در ایران بسیار اثر داشت. (12) از جمله معروف‌ترین نامه‌های حضرت (علیه السلام) که در مقدمه آن بسیاری از مباحث اعتقادی شیعه مطرح شده است، نامه جامع الشریعه است که توسط امام (علیه السلام) به فضل بن سهل، وزیر مأمون املا شد و برای مأمون ارسال گردید. (13)

3. تأثیرات اجتماعی

حضور امام رضا (علیه السلام) در ایران، آثار اجتماعی بسیاری را بر جامعه ایران به ویژه جامعه خراسان داشت که به برخی از این آثار اشاره می‌شود. شیعیان و علویان که سال‌ها طعم تلخ اسارت و توهین حکومت بنی‌امیه و بنی‌عباس را چشیده بودند، با حضور امام رضا (علیه السلام) در ایران احساس آرامش کردند و مورد تجلیل وتکریم قرار گرفتند، زیرا ایرانیان با ورود امام (علیه السلام) دوستی خود را نسبت به اهل بیت به صورت آشکار، اظهار کردند. مأمون پس از فراخوانی امام رضا (علیه السلام) به ایران، ناگزیر شد برای جلب دوستی امام (علیه السلام) دست به اقداماتی بزند. این اقدامات موجب شد شیعیان از آزادی عمل خاصی برخوردار شوند. (14) از جمله اقدامات مأمون که آزادی عمل سادات را در پی داشت، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. پیشنهاد خلافت و ولایت عهدی به امام رضا (علیه السلام) و پذیرش ولایت عهدی توسط امام (علیه السلام)؛ (15)
2. اظهار تشیع سیاست‌گرانه مأمون و اعتراف او به مقام و منزلت اهل بیت (علیه السلام)؛
3. بخشیدن زید بن موسی بن جعفر (برادر امام رضا (علیه السلام) - که در بصره خروج کرده و خانه‌های بنی‌عباس را آتش زده بود - توسط مأمون به احترام امام رضا (علیه السلام)؛ (16)
4. تبدیل کردن لباس و پرچم‌های سیاه که از نشانه‌های عباسیان بود، به لباس و پرچم‌های سبز که نشان ائمه (علیه السلام) و شیعیان بود؛
5. ضرب سکه به نام حضرت رضا (علیه السلام)؛ (17)
6. رد فدک به فرزندان حضرت زهرا - سلام‌الله علیها - (18) از جمله آثار حضور امام رضا (علیه السلام) در ایران و از علل گسترش تشیع در ایران، مهاجرت سادات علوی و ورود امام‌زادگان بسیار به این منطقه و به ویژه خراسان بود. (19) آزادی عمل شیعیان و تکریم علویان به علت تسامح مأمون در مقابل سخت‌گیری پدرش نسبت به شیعیان را می‌توان از جمله علل این مهاجرت دانست. مأمون به علت اعتقادی که به برتری علی (علیه السلام) بر سایر خلفا داشت، نسبت به علویان نیز احترام زیادی قائل بود.(20) البته مأمون خود نیز گروهی از فرزندان ابوطالب را به مرو فرا خواند. و ایشان به همراه حضرت رضا (علیه السلام) به ایران آمدند. (21) هم‌چنین نقل شده که امام رضا (علیه السلام) پس از ولایت‌ عهدی، نامه‌ای برای بستگان خود نوشت و آنان را به ایران دعوت کرد. این نامه باعث شد که 12673 نفر از بستگان آن حضرت در چندین کاروان، مدینه را به قصد خراسان ترک کنند. (22)
از جمله این مهاجرت‌ها، مهاجرت حضرت فاطمه‌ معصومه - سلام‌الله علیها - به ایران است. حضور این بانوی گرامی سبب گسترش بیشتر تشیع گردید. حتی بعد از وفات ایشان، عده‌ای از سادات به قم مهاجرت کردند. (23) این مهاجرت‌ها عامل مهمی در گسترش شیعه در ایران و خراسان بود.
علاوه بر دعوت امام (علیه السلام) از علویان و محبوب بودن آنان نزد ایرانیان، تحت فشار بودن ایشان در عراق هم دلیل دیگری بر این مهاجرت بود. (24) مهاجرت از زمانی که فشار به سادات و شیعیان در عراق شدت گرفت، رو به گسترش نهاد. شیعیان ناگزیر به فکر یافتن مناطق امن‌تری برای زندگی خود افتادند. در شرق به ویژه در ایران، زمینه‌های مناسبی برای این مهاجرت وجود داشت. از این رو بسیاری از شیعیان به این سرزمین سرازیر شدند ودر آن جا به زندگی پرداختند.
مهاجرت گروهی علویان به ایران به حدی بود که حاکم فارس از سوی مأمون دستور یافت از ورود آنان جلوگیری کند. رهبری کاروان با احمد بن موسی (علیه السلام) (شاهچراغ) و محمّد بن موسی (علیه السلام) بود. آنان پس از درگیری با لشکر فارس، به یاران خود دستور دادند لباس مبدل بپوشند و در اطراف پراکنده شوند تا از گزند حکومت مأمون در امان باشند. به همین دلیل گفته می‌شود بیشتر امام‌زادگانی که در شهرهای گوناگون ایران مدفون شده‌اند، جزو همان قافله هستند. مردم ایران چون به سادات و آل رسول عشق می‌ورزیدند، به این گروه پناه دادند و آنان را یاری کردند. حضور آنان در میان عاشقان اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)، به گسترش تشیع اعتقادی انجامید.
از نظر تاریخی، تردیدی نیست که حضور امام (علیه السلام) در ایران و به ویژه در خراسان، موجب گسترش تشیع بوده است. تماس شیعیان این ناحیه با امام و نگارش نامه‌هایی به آن حضرت و طرح سؤال و گرفته پاسخ، یکی از شواهد این امر است. (25) با آمدن امام رضا (علیه السلام) به ایران و مهاجرت علویان وسادات و علما، مرکز تجمع و تبلیغات شیعیان اثناعشری از کوفه و نجف به قم و خراسان سرایت کرد. (26)
در واقع وجود امام (علیه السلام) در خراسان باعث شد تا شخصیت ایشان به عنوان امام شیعه برای مردم بیشتر شناخته شود و از سوی دیگر، مرجعیت علمی امام موجب توسعه فکری شیعی و فزونی گرایش مردم به تشیع شد. توجه به حفظ آثار بر جای مانده از مسیر امام در شهرها و مناطقی که به نحوی محل استقرار امام بوده، نشان از علاقه ویژه شیعی در میان مردم است. (27)
شرکت مردم در جلسات درس آن حضرت (علیه السلام) و ابراز احساسات مردم به ایشان، دلیل روشنی بر گرایش عمیق مردم به مذهب تشیع تحت رهبری امام (علیه السلام) است. این ابراز احساسات در وقایع متعددی بروز کرد که از آن جمله می‌توان به قضیه نماز عید قربان توسط آن حضرت (علیه السلام)، استقبال مردم در نیشابور از ایشان .... اشاره کرد. (28)
البته باید گفت که در خراسان از دیرباز زمینه‌های گرایش به تشیع وجود داشت. یکی از این زمینه‌ها، فعالیت وکلا و نمایندگان ائمه (علیه السلام) بود. در زمان امام رضا (علیه السلام) و با انتقال آن حضرت به مرو، عملاً مرکز رهبری وکلا و نمایندگان ائمه (علیه السلام) در ایران پیشرفت چشم‌گیری داشت. از جمله این وکلا، «فضل بن سنان» و «ابراهیم بن سلامة» بودند که در عصر امام رضا (علیه السلام) وکالت آن حضرت در نیشابور را بر عهده داشتند. شاهد این امر عبارت شیخ طوسی است که در رجال خود از ایشان با عبارت «نیشابوری وکیل» یاد کرده است. پس از انتقال امام رضا (علیه السلام) به مرو، ارتباط مردم نواحی بیهق و نیشابور با رهبری سازمان وکالت بیشتر و قوی‌تر شد و طبعاً ارتباطات مستقیم زیادی با حضرت انجام می‌شد. (29)
نمونه دیگر ، زکریا بن آدم بن عبدالله بن سعد الاشعری قمی است که در منابع رجالی، از ثقات جلیل‌القدر و عظیم‌الشأن و دارای وجاهت نزد حضرت رضا (علیه السلام) دانسته شده و به نقل از آن حضرت آمده است:
رحمه الله یوم ولد و یوم قبض و یوم یبعث حیاً. فقد عاش أیام حیاته عارفاً بالحق، قائلاً به، صابراً محتسباً للحق، قائماً بما یحب‌الله و رسول و مضی رحمه‌الله غیر ناکثٍ و لا مبدلِ، فجزاهُ‌الله أجر نیته و أعطاه خیر اُمنیته؛ (30)
خدا او را مشمول رحمت خود قرار دهد. روزی که به دنیا آمد و روزی که وفات یافت و روزی که زنده برانگیخته شود. وی در ایام حیاتش با عرفان و اعتقاد به حق زیست و بردبار بود و از حق و حقیقت جدایی نداشت. او برای آنچه خدا و پیامبرش دوست می‌دارد، کمر خدمت بسته بود و با همین حال، بدون تبدیل و انحرافی در گذشت. خداوند پاداش نیت او را به وی ارزانی دارد و بهترین آرزویش را به او عطا فرماید.
در عصر امام رضا (علیه السلام) و پس از انتقال آن جناب به مرو، این منطقه به مرکز رهبری سازمان وکالت تبدیل شد و فعالیت‌های پنهان حضرت در نظارت بر کار وکلای نواحی مختلف، از این منطقه انجام می‌گرفت. وجود لقب «مروزی» برای برخی از اصحاب ائمه (علیه السلام)، نشان‌گر ارتباط وسیع شیعیان این منطقه با امامان شیعه (علیه السلام) و رهبران سازمان وکالت است. (31)

4. تأثیرات علمی و فرهنگی

حیثیت بالای علمی امام رضا (علیه السلام) را باید مهم‌ترین عامل در گسترش شیعه در ایران به حساب آورد، زیرا عصر امام رضا (علیه السلام) عصر شکوفایی مجدد علوم اسلامی و ورود افکار بیگانه در جامعه اسلامی و شکل‌گیری مکاتب فکری گوناگون بود. در دوره مأمون، ترجمه کتب به اوج خود رسید. او کتابخانه‌ای مخصوص را مرکز این کار قرار داد که به «بیت‌الحکمه» معروف شد و بسیاری از دانشمندان و مترجمان در آن جا مشغول تحقیق بودند. (32)
در پی ترجمه متون خارجی که در بیت الحکمه و جندی شاپور انجام شده بود، اصطکاک فرهنگی جهان اسلام و غرب ایجاد شد. تبلیغات فرق و مذاهب مختلف نیز شرایط ویژه‌ای از لحاظ علمی و فرهنگی به وجود آورد؛ به عنوان مثال عقل‌گرایی محض که از کتب عقلی یونانی و سریانی و غیر آنها به وجود آمده بود، افراد بسیاری را به مذهب اعتزال سوق داد، به گونه‌ای که گمان کردند تنها عقل است که سرچشمه معرفت است و تدریجاً خود را بی‌نیاز از وحی دانستند. (33)
امام رضا (علیه السلام) با حرکت علمی همراه با عقلانیت و استفاده از فرصت‌ها در مباحث و دانش سرشار خود و با احاطه علمی بر مبانی ادیان و مذاهب دیگر، تحول عظیمی در تاریخ اسلام ایجاد نمود. (34) عمده‌ترین مؤلفه و پیش‌زمینه حرکت امام در راستای نهضت علمی مسلمین، آموزه‌های دینی مربوط به کتاب و سنت بوده است. امام با تکیه بر اصول علمی و معارف کلیدی، نهضت علمی را به اوج خود رساند. (35)
امام رضا (علیه السلام) در راستای روشن ساختن افکار عمومی مسلمین و شیعیان، به تنقیح و تبیین معارف دینی و تشکیل جلسات مناظره پرداخت و راه و رسم تحقیق و تحصیل علم را به مردم واهل علم معرفی فرمود و آنها را از خطر انحراف نجات داد. (36) فضل بن عباس از ابوصلت روایت می‌کند:
از علی بن موسی داناتر ندیدم و هیچ عالمی به خدمت ذی شرافتش مشرّف نشد، مگر این که در علم و فضل آن حضرت، همان شهادتی که من می‌دهم، داد و چنان افتد که مأمون، مجالس عدیده منعقد ساخت و از علمای هر دین و مذهبی و هم چنین از فقهای شیعه، فراهم می‌ساخت و با آن حضرت از هرگونه علمی و مذهبی سخن می‌راندند و تمام ایشان از اول تا به آخر، مغلوب و مجاب می‌شدند، چندان که کسی از ایشان بر جای نماند، مگر این که اقرار به فضل و فزونی و تفوق آن حضرت و قصور و عجز خویش نمود. (37)
یکی دیگر از اقدامات امام رضا (علیه السلام) در تحکیم مواضع شیعه و گسترش آن، تشکیل حوزه درسی در منزل و مسجد بود. علی بن موسی الرضا (علیه السلام) افزون بر شرکت در مناظرات عمومی و مجالس علمی که مأمون تدارک می‌دید، در منزل خود و مسجد مرو نیز حوزه علمی تشکیل داد و پذیرای شیعیان و پیروان خویش شد؛ شیعیانی که از شهرها و روستاهای دور و نزدیک و از طبقات گوناگون، برای زیارت آن حضرت (علیه السلام) و گرفتن راهنمایی و کسب معارف علمی و دینی و حل شبهات و مسائل گوناگون می‌آمدند. تعداد ایشان هر روز بیشتر می‌شد، تا جایی که مأمون احساس خطر کرد و به محمّد بن عمرو طوسی دستور داد که مانع ورود و اجتماع آنها در خانه حضرت (علیه السلام) شود. (38) شیخ طوسی اصحاب حضرت رضا (علیه السلام) را 317 نفر ضبط کرده است که پس از رحلت امام نیز این حوزه به فعالیت خود ادامه داد.
تاریخ گواهی می‌دهد که از همان ابتدای ورود امام (علیه السلام)، به ایران چه در مرو و چه در طول مسیر، همواره ایرانیان با شور و اشتیاق به دور حضرت (علیه السلام) حلقه زد، از علم سرشار و دیدگاه‌های علمی و فرهنگی ارزشمند ایشان بهره بردند؛ به عنوان نمونه رجاء بن ضحاک در باره رفتار امام (علیه السلام) در بین راه می‌گوید:
آن حضرت در هیچ شهری قدم نمی‌گذاشت، جز این که اهالی آن سامان به دیدنش آمده، از وی مسائل و مشکلات دینی خود را می‌پرسیدند. حضرت به آنها پاسخ می‌گفت و بسیار برای آنان از پدرش، از آبای گرامی‌اش (علیه السلام) از علی (علیه السلام) و از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل حدیث می‌کرد. (39)

5. تأثیرات سیاسی

حضور امام رضا (علیه السلام) در ایران را می‌بایست مرحله دیگری از استحکام و گسترش تشیع سیاسی به شمار آورد، چرا که مأمون با هوشی سرشار و درایتی بی‌سابقه قدم در میدانی نهاد که اگر پیروز می‌شد، می‌توانست درخت تشیع را ریشه کن کند، اما امام هشتم (علیه السلام) با تدبیری الهی و شیوه‌ای حکیمانه، بر مأمون فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسی که خود به وجود آورده بود، به طور کامل شکست داد.
امام رضا (علیه السلام) از اهداف پشت پرده مأمون در تحمیل ولایت عهدی آگاه بود. از این رو هنگامی که ناچار شد پس از تهدید مأمون ولایت عهدی را بپذیرد، به گونه‌ای با این مقام موافقت و رفتار کرد که به نفع مأمون تمام نشود. کار به آن جا رسید که مأمون احساس خطر کرد و گفت: با بزرگداشت او (امام رضا (علیه السلام) مرتکب اشتباه شدیم و خود را در معرض نابودی قرار دادیم. سهل‌انگاری در کار او جایز نیست. باید اندک اندک از موقعیت او بکاهیم تا وی را در نظر مردم چنان ترسیم نماییم که از دید آنها، شایستگی خلافت نداشته باشد. سپس در مورد او چنان اندیشه کنیم که خطرات وی متوجه ما نشود. (40)
در همان حالی که امام (علیه السلام) به عنوان ولی عهد شناخته می‌شد و از امکانات دستگاه خلافت نیز برخوردار بود، چهره‌ای به خود می‌گرفت که گویی با دستگاه خلافت مخالف و به آن معترض است، به گونه‌ای که هیچ‌گونه دخالتی در امور حکومت نمی‌فرمود. از این رو می‌توان گفت قبول ولایت عهدی از سوی امام (علیه السلام)، موجبات استحکام پایه‌های شیعه در ایران را فراهم کرد، چرا که مناظرات و احتجاجات امام (علیه السلام)، موجب شناخت اهمیت مذهب امامیه شد و شیعه از تقیه خارج گردید. علمای شیعه که تا آن زمان تقیه می‌کردند، رسماً ابراز تشیع می‌کردند، تا جایی که علمای سنی و پیروان مذاهب ایشان، خراسان را ترک کردند و به طرف بغداد رفتند و اطراف عباسیان را گرفتند. در مقابل، ایرانیان علاقه‌مند به علم و فرهنگ و اصل بیت (علیه السلام)، به سوی خراسان آمدند و در محضر امام (علیه السلام) به آموختن علم و دانش پرداختند. (41)
امام رضا (علیه السلام) در پاسخ محمّد بن عرفه که از علت قبول ولایت عهدی سؤال کرد، فرمود:
مَا حَمَلَ جَدِّی أَمِیرَ المُؤمِنِینَ (علیه السلام) عَلَی الدُّخُولِ فِی الشُّورَی؛ (42) (43)
همان دلیلی که جدم امیرالمؤمنین را وادار به ورود به شورا کرد [من را نیز وادار به پذیرش ولایت عهدی نمود].
یکی از اهداف مأمون در ولی عهد قرار دادن امام رضا (علیه السلام)، کنترل قیام‌های شیعیان بر ضد عباسیان بود، اما پس از آن که امام عهده‌دار ولایت عهدی شد، نه تنها شیعیان به مبارزات خود پایان ندادند، بلکه این مبارزات حتی در زمان خلافت مأمون نیز ادامه داشت و پس از شهادت ا مام (علیه السلام) پر دامنه‌تر شد. از جمله این قیام‌ها که بلافاصله پس از شهادت امام رضا (علیه السلام) صورت گرفت، قیام احمد بن موسی معروف به شاه چراغ، برادر امام (علیه السلام) است که در سال 203 ق رخ داد. (44)

6. تأثیرات اقتصادی

حاکمان بنی‌امیه و بنی‌عباس هم چون حاکمان ساسانی، خراج سنگینی بر گرده ایرانیان بار می‌کردند و این موجب نارضایتی و عصیان مردم بود، چنان که حسن بن محمّد قمی می‌نویسد:
در ایام القدیم، امر چنان بوده است که ارباب خراج را به قم تکلیف و الزام کرده‌اند به هر هزار دینار، 25 دینار... و بعد از مدتی دو صنف نهاده‌اند: یکی چنانچه یاد کردم و دیگر آن که به هر هزار دینار، سی و سه دینار....
چون زیاد بن عبید بر عراق والی شد، بفرمود تا دینار وافی کسروی بستانند. کسی در این معنی قیام نمی‌نمود. پس زیاده خراج بر ایشان مضاعف گردانید... پس از آن، ملوک بنی‌مروان در این تکالیف و کفایت بسیار زیاده کردند تا غایتی که مردم از آن به تنگ آمدند و بی‌طاقت شدند. (45)
این وضع در زمان بنی‌عباس نیز ادامه داشت، چنان که مأمون، معتصم و مستعین برای مردم قم، لشکر می‌فرستادند تا خراج را به زور از آنان بستانند. مردم قم تا آن جا که توان داشتند از پرداخت خراج به خلفای جور امتناع می‌کردند، اما مأموران حکومتی «آنان را سرنگون در می‌آویختند و می‌زدند و سراهای ایشان را خراب می‌کردند... و اموال ایشان را بر می‌داشتند.» (46)
طبیعی است مذهبی که این حاکمان، مبلّغ آن بوده‌اند، آن چیزی نبود که ایرانیان برای آن از دین آبا و اجدادی خویش دست کشیدند. این جاست که روی سوی خانه گلین فاطمه (علیه السلام) نهادند و همواره عاشق عدالت علی (علیه السلام) و حکومت خاندان علی (علیه السلام) بودند و به گفته فان فلوتن: «علت گرایش ایرانیان به علویین این بود که آنها عدل واقعی را جز در حکومت علی (علیه السلام) مشاهده نکردند.» (47)
تقلیل میزان مالیات و کمک به فقرا را نیز می‌توان از پی‌آمدهای اقتصادی هجرت امام رضا (علیه السلام) به ایران دانست.

نتیجه‌گیری

بی‌شک باید حضور امام رضا (علیه السلام) را در ایران نقطه عطفی در تاریخ تشّیع این منطقه به شمار آورد. علی‌رغم همه محدودیت‌هایی که مأمون برای جلوگیری از فعالیت امام رضا (علیه السلام) و ارتباط شیعیان با امام (علیه السلام) به وجود آورده بود، بارزترین موضوع در سیره امام رضا (علیه السلام) از مدینه تا مرو، تلاش حضرت برای معرفی جایگاه معصومین (علیه السلام) در این فرصت است.
امام رضا (علیه السلام) از لحظه حرکت از مدینه تا مرو، از روش‌های گوناگون برای شناساندن شیعه بهره برد. امام در طول مسیر، احادیث را از طریق پدرانش به حضرت علی و پیامبر (سلام الله علیهم اجمعین) می‌رساند. این بهترین روش برای معرفی مکتب تشیع و خنثی کننده توطئه‌هایی بود که شیعه را خارج از دین می‌شمرد.
از آنچه گذشت آشکار شد که تشیع ایرانیان، امری از روی اجبار نبوده است، بلکه ایرانیان، اسلام و تشیع را با روح خود سازگار دیدند و فطرت عدالت‌خواهانه آنان، علی (علیه السلام) و فرزندش امام رضا (علیه السلام) را مظهر عدالت و صدق و راستی یافتند. از این رو دعوت ایشان را لبیک گفتند.
عوامل تأثیر‌گذار در گسترش تشیع در ایران پس از هجرت تاریخی امام رضا (علیه السلام) را می‌توان چنین بر شمرد:
1. تأثیر شخصیت علمی، معنوی و شیوه‌های اخلاقی و رفتاری امام رضا (علیه السلام)؛
2. مهاجرت فرزندان ائمه (علیه السلام)، به ویژه‌ی حضرت معصومه (علیها السلام) به ایران؛
3. فطرت دینی و روح عدالت‌خواهی ایرانی‌ها؛
4. بنای مساجد و مدارس علمی و تشکیل کلاس‌های درس برای آموزش علوم اسلامی و فرهنگی شیعی توسط امام (علیه السلام) و یاران‌شان؛
5. حضور فقها، راویان، عالمان و وکلای امام (علیه السلام) در ایران؛
6. پیدایش نهضت‌ها و جنبش‌های شیعی در ایران؛
7. تشکیل حکومت‌های شیعی؛
8. تبعیض و بی‌عدالتی‌های حکومت‌های ساسانی، اموی و عباسی؛
9. خراج‌‌های سنگین تحمیل شده بر مردم.
در پایان باید گفت حضور نزدیک به سه ساله امام رضا (علیه السلام) در خراسان و بعدها مقبره آن حضرت در ایران، موجب استحکام و گسترش تشیع در ایران گردید. آمدن امام رضا (علیه السلام) به ایران، جا به جایی در جغرافیای عالم اسلام را به وجود آورد؛ تشیع به ایران منتقل و از این جا به دنیا منتشر شد.

پی‌نوشت‌ها:

1. لغت‌نامه دهخدا، ذیل عنوان شیعه،
2. محمّد محمّدی اشتهاردی، رابطه ایران با اسلام و تشیع، ص 327.
3. رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ص 221 و 222.
4. محمّد محمّدی اشتهاردی، رابطه ایران با اسلام و تشیع، ص 318.
5. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، تصحیح، مهدی لاجوردی، ج1، ص 450.
6. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام،ترجمه: علی جواهر کلام، ج3، ص 312.
7. عمادالدین حسین اصهانی، زندگانی حضرت امام علی بن موسی الرضا، ص 134.
8. سید حسین حر، امام رضا (ع) و ایران، ص 126 و 127.
9. ناصر مکارم شیرازی، «مناظرات تاریخی حضرت رضا (ع)، مجموعه مقالات کنگره جهانی حضرت رضا (ع)، ص 35.
10. علی بن یوسف قفطی، تاریخ الحکماء، ترجمه: بهمن دارانی، ص 51.
11. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، تحقیق و تصحیح: مهدی لاجوردی، ج2، ص 36.
12. رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع)، ص 460 و 461.
13. باقر شریف قرشی، حیاة الامام الرضا (ع)، 177و 178.
14. سید رضا موسوی، «بررسی تأثیرات حضور امام رضا (ع) در ایران»، http://r_moosavi.vlogfa.com.
15. باقر شریف قرشی، همان، ص 295-293.
16. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، تحقیق و تصحیح: مهدی لاجوردی، ص 248.
17. عبدالقادر احمد الیوسف، زندگانی علی بن موسی الرضا (ع) از تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه: غلامرضا ریاضی، ص 112 و 113.
18. عزیزالله عطاردی، راویان امام رضا (ع) در مسند الرضا (ع)، ص 424.
19. محمّد محمّدی اشتهاردی، رابطه ایران با اسلام و تشیع، ص 334.
20. محمّد جعفرنژاد، آثار و برکات حضور امام رضا (ع) در ایران، ص 58.
21. شیخ مفید، الارضاد، ج2، ص259.
22. محمّد محمّدی اشتهاردی، رابطه ایران با تشیع، ص 235.
23. باقر شریف قرشی، حیاة الامام الرضا (ع)، ص 351.
24. رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران تا طلوع دولت صفوی، ص 234.
25. رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امام شیعه (ع)، ص 460.
26. محمّد جعفرنژاد آثار و برکات حضور امام رضا (ع) در ایران، ص 128.
27. رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران تا طلوع دولت صفوی، ص 219.
28. محمّد محمّدی اشتهاردی، رابطه ایران با اسلام و تشیع، ص 328-332.
29. محمّد رضا جباری، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه (ع)، ص 135.
30. محمّد حسین، ناصر الشریعة، تاریخ قم، تحقیق: علی دوانی، ص 195 و 196.
31. محمّدرضا جباری، سازمان وکالت ونقش آن در عصر ائمه (ع)، ص 139.
32. احمد رفاعی، عصر المأمون، ج1، ص 375.
33. سید محمد مرتضوی، نهضت کلامی در عصر امام رضا (ع)، ص 31 و 32.
34. عبدالله امامی، «عطانیت توحیدی»، روزنامه قدس، 1385/2/6.
35. علی شریعتمداری، «ویژگی‌های شخصیت امام رضا (ع)»، مجموعه آثار کنگره جهانی حضرت رضا (ع)، ص 111-117.
36. ذبیح‌الله صفا، علوم عقلی درتمدن اسلامی، ص 59-67.
37. عباسقلی خان سپهر، ناسخ التواریخ، ص 152.
38. صدوق، عیون أخبار الرضا 0ع)، تحقیق و تصحیح: مهدی لاجوردی، ص 172-174.
39. همان، ص 180-183.
40. همان، ص 181 و 182.
41. عمادالدین حسین اصفهانی، زندگانی حضرت امام علی بن موسی الرضا (ع)، ص 135.
42. صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، تحقیق و تصحیح: مهدی لاجوردی، ص 140.
43. محمد جعفرنژاد، آثار و برکات حضور امام رضا (ع) در ایران، ص 40.
44. همان.

منابع تحقیق :
1. ابن بابویه، محمّد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا (ع)، تحقیق وتصحیح: مهدی لاجوردی، نشر جهان، تهران 1378 ق، چاپ اوّل.
2. اصفهانی، عمادالدین حسین (عمادزاده)، زندگانی حضرت امام علی بن موسی الرضا (ع)، انتشارات گنجینه و نشر محمّد، 1361ش، چاپ دوم.
3. الیوسف، عبدالقادر احمد، زندگانی علی بن موسی الرضا (ع) از تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه: غلامرضا ریاضی، کتابفروشی زوار، مشهد، چاپ اوّل.
4. امامی، عبدالله، «عقلانیت توحیدی»، روزنامه قدس، 1385/2/6.
5. جباری، محمّدرضا، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه (ع)، مؤسسه آموزش پژوهشی امام خمینی، (رحمه الله)، قم 1382 ش، چاپ اول.
6. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه: علی جواهر کلام، انتشارات امیرکبیر، تهران 1386ش.
7. جعفرنژاد، محمّد، آثار و برکات حضور امام رضا (ع)، در ایران، انتشارات سلسله، 1381 ش، چاپ اول.
8. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران تا طلوع دولت صفوی، نشر علم، 1386 ش، چاپ اول.
9. ــــ ، تاریخ تشیع در ایران، مرکز نشر سازمان تبلیغات اسلامی، تهران 1386 ش، چاپ اول.
10. ــــ ، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع)، چاپ ششم انصاریان، قم 1381 ش، چاپ اول.
11. حر، سید حسین، امام رضا (ع) و ایران، دفتر نشر معارف، قم 1386 ش.
12. دهخدا، علی‌‎اکبر، لغت‌نامه، دانشگاه تهران، تهران 1377 ش.
13. رفاعی، احمد، عصرالمأمون، انتشارات دارالکتب العربیه، بی‌جا، بی‌تا.
14. سپهر، عباسقلی‌خان، ناسخ التواریخ، اسلامیه، تهران 1348ش.
15. شریف قرشی، باقر، حیاة‌الإمام الرضا (ع)، سعید بن جبیر، قم 1380 ش، چاپ دوم.
16. شریعتمداری، علی، «ویژگی‌های شخصیت امام رضا (ع)،» مجموعه آثار کنگره جهانی حضرت رضا (ع)، انتشارات کنگره جهانی حضرت رضا (ع)، مشهد 1383ش.
18. صفا، ذبیح‌الله، علوم عقلی در تمدن اسلامی، دانشگاه تهران، تهران 1371ش.
19. طبری، محمّد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامة، بعث، قم 1413ق.
20. عطاردی، عزیزالله، راویان امام رضا (ع) در مسندالرضا، کنگره جهانی حضرت رضا (ع)، مشهد 1367ش.
21. قفطی، علی بن یوسف، تاریخ الحکما، ترجمه: بهمن دارانی، انتشارات دانشگاه تهران، تهران 1371 ش.
22. قمی حسن بن محمّد، تاریخ قم، ترجمه: حسن بن علی قمی، تصحیح: سید جلال الدین تهران، توس، تهران 1631ش.
23. کلینی، محمّد بن یعقوب، الکافی، دارالکتب الإسلامیه، تهران 1365ش.
24. مجلسی، محمّد باقر، بحارالأنوار الجامعة‌ لدرر أخبار الأئمة الأطهار، دارالکتب الاسلامیه، تهران 1363ش، چاپ چهارم.
25. محمّدی اشتهاردی، محمّد، رابطه ایران با اسلام، انتشارات برهان، 1378ش، چاپ اول.
26. مرتضوی سید محمّد، نهضت کلامی در عصر امام رضا (ع)، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد 1375 ش.
27. مکارم شیرازی، ناصر، «مناظرات تاریخی حضرت رضا (ع)»، آثار کنگره جهانی حضرت رضا (ع)، چاپ کنگره جهانی، 1368ش.
28. موسوی، سید رضا، «بررسی تأثیرات حضور امام رضا (ع) در ایران» http://r-moosavi.blogfa.com
29. ناصرالشریعة، محمّد حسین، تاریخ قم، تحقیق: علی دوانی، انتشارات دارالفکر، قم 1350 ش.

منبع مقاله :
جمعی از پژوهشگران؛ (1394)، مجموعه مقالات همایش ملّی «حدیث رضوی» (جلد دوم)، مشهد: انتشارات بنیاد بین‌المللی فرهنگی هنری امام رضا (ع)، چاپ اول.

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

نقش هجرت امام رضا ع در تعمیق و گسترش تشیع ایرانیانچکیده در میان صداها حادثه، هجرت تاریخی امام رضا علیه السلام، در اذهان ایرانیان و بررسی نقش هجرت امام رضا ع در تعمیق و گسترش تشیع ایرانیانچکیده زمینه امام هشتم ع در مدت اقامت خود در ایران و خراسان ، تلاش گسترده‌ای را عوامل اصلی گسترش شیعه در ایران چه بود نقش امام رضاع در امام رضاع در طول پیدایش و گسترش مکتب تشیع در ایران ایرانیان مهاجر هجرت آثار و ثمرات حضور امام رضا کاظم منافی … نقش هجرت امام رضاع در تعمیق و گسترش تشیع ایرانیان نقش هجرت امام رضا ع در نقش هجرت امام رضا ع در گسترش تشیع وجنبشهای …نقشهجرتامامرضاعدربسمه تعالی نقش هجرت امام رضا ع در ایرانیان و پاسخ کوفیان گسترش تشیع عوامل اصلی گسترش شیعه در ایران چه بود نقش امام رضاع در بود نقش امام رضاع در تشیع و گسترش مکتب تشیع در ایرانیان مهاجر هجرت کانون فرهنگی هنری امام حسن مجتبی عحضور امام رضاع در ایران موجب نقش هجرت امام رضا علیه السلام در تعمیق و گسترش تشیع امام رضا نقشهجرتامامرضاامام رضا نقش هجرت امام رضاع شگرفی در گسترش و تعمیق در مقابل ایرانیان علاقه نقش امام رضا ع در توسعه فرهنگ و تمدن ایراننقش امام رضا ع درنقش امام رضا ع در گرفت و در گسترش تشیع و امام رضا ع در خراسان و پورتالمعاونت تبلیغات رضوان علمرضوانعلمنقش امام رضا السلام و تشیع در این که نقش عمده ای در گسترش تشیع از و آثار امام رضا ع دیدن خواب در چه ساعاتی صحت دارد ؟ منتظران و یاوران حضرت دیدن خواب در چه ساعاتی صحت دارد و اگر فردی آینده زندگی خود را در خواب ببیند آیا تعبیر دارد یا ماجرای شکستن و سوزاندن درب و شکستن پهلوی حضرت فاطمه س ماجرای شکستن و سوزاندن درب و شکستن پهلوی حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ چه بوده است و در کدام خبرگزاری ایسنا اخبار،آخرین خبرها،خبر فوری تیم ملی والیبال ایران نماینده آسیا در جام بین قاره ای بهروان از لحاظ تعداد شکایات از باشگاه


ادامه مطلب ...

در منابع اهل سنت کرامات امام جوادعلیه السلام چگونه آمده است؟

[ad_1]

بامداد –  امام جواد  علیه السلام از جمله امامانی است که نسبت به سایر ائمه معصومین کمتر به ذکر فضائل و مناقب و شناخت ایشان اهتمام ورزیده شده است. بیان برخی از فضائل ایشان در منابع اهل سنت، قابل توجه است.

موضوع امامت از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه یکی از موضوعات اعتقادی و بسیار مهم است و ضرورت فراوان دارد به خاطر محکم شدن جایگاه امامت و ولایت و به تبع آن ولایت فقیه و عدم به وجود آمدن زمینه شبهات و دفع شبهات به وجود آمده است. با این حال و در میان اهل سنت و تشیع در ذکر فضائل و کرامات امامان شیعه هیچ تفاوت دیدگاهی وجود ندارد.

1918810714310164207781479221189211193148222

جواد الائمه

محمد بن علی بن موسی مشهور به  امام جواد و امام محمدتقی، امام نهم شیعیان است. در دهم رجب سال ۱۹۵ق. در مدینه به دنیا آمد، ۱۷ سال امامت کرد، در ۲۵ سالگی به شهادت رسید و در کاظمین در جوار قبر جدش موسی بن جعفر(علیه السلام) به خاک سپرده شد. وی جوانترین امامان شیعه در هنگام شهادت بوده است. القاب دیگری مانند : رضی و متقی نیز داشته ، ولی تقی از همه معروفتر می باشد . مادر گرامی اش سبیکه یا خیزران است که این دو نام در تاریخ زندگی آن حضرت ثبت است.

 امام جواد علیه السلام از جمله امامانی است که نسبت به سایر ائمه معصومین کمتر به ذکر فضائل و مناقب و شناخت ایشان اهتمام ورزیده شده است. بیان برخی از فضائل ایشان در منابع اهل سنت، قابل توجه است

میوه دادن درخت بی ثمر به برکت آب وضوی امام

ابن صباغ کرامتی را از  امام جواد  علیه السلام نقل کرده است که درختی به برکت آب وضوی امام میوه دار شد وی چنین نقل می کند:
نقل شده است وقتی که امام جواد (علیه السلام) از بغداد به سوی مدینه می رفت، عده برای وداع با حضرت ایشان را بدرقه می کردند تا اینکه امام هنگام غروب در راه کوفه به منزلگاه مسیب رسید و در آنجا داخل مسجد قدیمی شد تا نماز مغرب را بخواند. در صحن مسجد درخت سدری بود که همواره خشک و بی ثمر بود. امام مقداری آب خواست و کنار آن درخت وضو گرفت [امام علیه السلام پای درخت وضو گرفتند و آب وضوی آن حضرت به ریشه درخت رسید] و نماز مغرب را در آن مسجد به جماعت برگزار نمود. حضرت در رکعت اول پس از سوره حمد، سوره «نصر» را قرائت کرد، در رکعت دوم پس از سوره حمد، سوره توحید را خواند و قبل از رکوع، قنوت گرفته و رکعت سوم را نیز خوانده و تشهد و سلام گفت. حضرت پس از نماز اندکی نشستند و به ذکر خدا مشغول شدند، پس از آن چهار رکعت نماز مستحبی [دو نماز دو رکعتی] به جا آورد، بعد از نماز، دو سجده شکر به جا آوردند و برخاسته با مردم خداحافظی کردند و رفتند. صبح هنگام درخت صدر ثمر داده بود و در طول شب میوه های نیکو وقابل توجهی به بار نشسته بود. مردم با شگفتی تمام آن را مشاهده می کردند عجیب تر اینکه درخت آن میوه بی دانه بود  لذا تعجبشان از این بیشتر و بیشتر شد. ابن صباغ در ادامه گوید: این برخی از کرامات جلیله و مناقب زیبای ایشان است.

منابع:
الفصول المهمة فی معرفة أحوال الأئمة
پایگاه اطلاع رسانی امام علی علیه السلام
دانشنامه اهل بیت
موسسه تحقیقاتی ولی عصر

نوشته در منابع اهل سنت کرامات امام جوادعلیه السلام چگونه آمده است؟ اولین بار در بامداد پدیدار شد.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

معنای نام فاطمه چیست؟ روایات گوناگونی در مورد نامگذاری آن حضرت به این نام مبارک نقل شده است که ما پیش از شهادت طفلان مسلم اصحاب مجروح امام علیه‏السلام بعضى از یاران امام علیه‏السلام به سبب جراحات در میدان معنای نام فاطمه چیست؟ روایات گوناگونی در مورد نامگذاری آن حضرت به این نام مبارک نقل شده است که ما پیش از ترسیم این شهادت طفلان مسلم اصحاب مجروح امام علیه‏السلام بعضى از یاران امام علیه‏السلام به سبب جراحات در میدان


ادامه مطلب ...