مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

بخش های از بدن که می توان بدون آنها زنده ماند

به گزارش جام جم آنلاین به نقل از مهر، همه می دانیم که برداشتن آپاندیس مشکل حادی برای بدن ایجاد نمی کند. اما برخی دیگر از بخش های درونی بدن هم هستند که بدون آنها می توان به زندگی ادامه داد.

یک ریه

به گفته محققان، زندگی تنها با یک ریه یا یک و نیم ریه تفاوت چندانی با زندگی با دو ریه ندارد. مشاهدات نشان می دهد افرادی که با عمل جراحی یک ریه شان را برداشته اند توانستند ۷۰ تا ۸۰ درصد عملکرد تنفس شان را حفظ کنند. در این مواقع، معمولا ریه باقیمانده برای جبران ریه از دست رفته، زودتر منبسط شده و روند عملکرد را تسریع می کند.

یک کلیه

فردی که یک کلیه اش را از دست داده می تواند تا سال ها با یک کلیه دیگر زنده بماند. در بلندمدت ممکن است در عملکرد کلیه کمی مشکل ایجاد شده یا فرد مبتلا به فشارخون بالا شود، اما در مجموع یک کلیه سالم می تواند همانند دو کلیه هم به خوبی کار کند.

معده و روده کوچک

امکان دارد کل معده برداشته شود و در عوض مری، گلو را مستقیماً به روده کوچک وصل کند. بعد از دوره بهبود فرد باید وعده های غذایی کوچک بخورد و به خاطر عدم جذب ویتامین های کافی، مکمل مصرف کند. نتایج مشابه در مورد برداشتن کامل یا جزئی روده کوچک هم وجود دارد.

روده بزرگ

زمانیکه روده بزرگ برداشته می شود ممکن است جراح برای دفع مدفوع، سوراخی در قسمت شکم ایجاد کرده و کیسه ای به آن برای جمع آوری مدفوع وصل شود. معمولا این کیسه ها به اندازه یک کف دست هستند. به این عمل جراحی کولوستومی گفته می شود.

غده تیروئید

غده تیروئید که در گردن قرار دارد بر رشد، نمو، متابولیسم و سایر عملکردها کنترل دارد. طبق اعلام انجمن تیروئید آمریکا، در افرادی که غده های تیروئید برداشته می شود فرد می تواند سال ها تحت درمان با هورمون تیروئید بوده و به زندگی اش ادامه دهد.

طحال

در صورت پارگی طحال، باید این عضو بدن برداشته شود. حال اگر هیچ مشکل دیگری در بدن وجود نداشته باشد، سایر اندام های بدن کارهای طحال را انجام خواهند داد. اما از آنجائیکه طحال به بدن در مقابله با عفونت کمک می کند بیمار در معرض ریسک بالای بیماری قرار می گیرد. در چنین مواقعی زدن واکسن، نظیر واکسن آنفولانزا، می تواند کمک کننده باشد.


ادامه مطلب ...

بخش‌های بدن که بدون آنها هم می‌توان زنده ماند

به گزارش جام جم آنلاین، همه می دانیم که برداشتن آپاندیس مشکل حادی برای بدن ایجاد نمی کند. اما برخی دیگر از بخش های درونی بدن هم هستند که بدون آنها می توان به زندگی ادامه داد:

یک ریه

به گفته محققان، زندگی تنها با یک ریه یا یک و نیم ریه تفاوت چندانی با زندگی با دو ریه ندارد. مشاهدات نشان می دهد افرادی که با عمل جراحی یک ریه شان را برداشته اند توانسته اند ۷۰ تا ۸۰ درصد عملکرد تنفسشان را حفظ کنند. در این مواقع، معمولا ریه باقیمانده برای جبران ریه از دست رفته، زودتر منبسط شده و روند عملکرد را تسریع می کند.

یک کلیه

فردی که یک کلیه اش را از دست داده می تواند تا سال ها با یک کلیه دیگر زنده بماند. در بلندمدت ممکن است در عملکرد کلیه کمی مشکل ایجاد شده یا فرد مبتلا به فشارخون بالا شود، اما در مجموع یک کلیه سالم می تواند همانند دو کلیه هم به خوبی کار کند.

معده و روده کوچک

امکان دارد کل معده برداشته شود و در عوض مری، گلو را مستقیماً به روده کوچک وصل کند. بعد از دوره بهبود فرد باید وعده های غذایی کوچک بخورد و به خاطر عدم جذب ویتامین های کافی، مکمل مصرف کند. نتایج مشابه در مورد برداشتن کامل یا جزئی روده کوچک هم وجود دارد.

روده بزرگ

زمانی که روده بزرگ برداشته می شود ممکن است جراح برای دفع مدفوع، سوراخی در قسمت شکم ایجاد کرده و کیسه ای به آن برای جمع آوری مدفوع وصل شود. معمولا این کیسه ها به اندازه یک کف دست هستند. به این عمل جراحی کولوستومی گفته می شود.

غده تیروئید

غده تیروئید که در گردن قرار دارد بر رشد، نمو، متابولیسم و سایر عملکردها کنترل دارد. طبق اعلام انجمن تیروئید آمریکا، در افرادی که غده ی تیروئیدشان برداشته می شود فرد می تواند سال ها تحت درمان با هورمون تیروئید بوده و به زندگی اش ادامه دهد.

طحال

در صورت پارگی طحال، باید این عضو بدن برداشته شود. حال اگر هیچ مشکل دیگری در بدن وجود نداشته باشد، سایر اندام های بدن کارهای طحال را انجام خواهند داد اما از آنجائیکه طحال به بدن در مقابله با عفونت کمک می کند بیمار در معرض ریسک بالای بیماری قرار می گیرد. در چنین مواقعی زدن واکسن، نظیر واکسن آنفولانزا، می تواند کمک کننده باشد.


ادامه مطلب ...

ازدواج طولانی عامل افزایش زنده ماندن بعد از سکته مغزی

به گزارش جام جم آنلاین به نقل از مهر ، محققان دریافته اند که در میان بیش از ۲۳۰۰ فرد مبتلا به سکته مغزی، آن هایی که ازدواج پایدار و طولانی داشته اند، نسبت به کسانی که تمام عمر مجرد بوده یا افرادی که مطلقه یا بیوه شده اند، دارای شانس بیشتری برای زنده ماندن هستند.

ازدواج طولانی مدت در مقایسه با افرادی که پس از طلاق یا بعد از دست دادن همسر خود، ازدواج مجدد می کنند، دارای نتایج بهتری است. دلایل این یافته ها به طور کامل روشن نیست و این تحقیق یک رابطه علت و معلولی را ثابت نمی کند.

اما محققان گفته اند که این مطالعه بر اهمیت بالقوه "حمایت اجتماعی" در بهبود سکته مغزی تاکید دارد. یک فرد همچنین می تواند از همسرش حمایت عاطفی داشته باشد همان طور که هر روز در مواردی مانند خوردن یک رژیم غذایی سالم یا به یاد آوردن زمان مصرف دارو به او کمک می کند.

محققان می گویند که به نظر می رسد بسیاری از این عوامل تحت عنوان «عوامل روانی اجتماعی» از جمله افسردگی، نداشتن فرزند یا فقدان سایر روابط نزدیک، شناخته می شوند. افسردگی پس از سکته مغزی، امری شایع است و این تعجب آور نخواهد بود که افسردگی یک دلیل کلیدی برای پایین آمدن کیفیت زندگی افراد مجرد پس از سکته مغزی باشد.

بنابراین بیماران مجرد به طور کلی نیاز توجه بیشتر، از جمله کمک اضافی با تغییر در شیوه زندگی دارند تا بتوانند بعد از سکته، زندگی خود را بهبود بخشند.


ادامه مطلب ...

افشای جزییات یک تجاوز جنسی در برنامه زنده تلویزیونی + عکس

افشای جزییات یک تجاوز جنسی در برنامه زنده تلویزیونی + عکس

یک قربانی حمله جنسی پس از حمله مرد متجاوز که به سمتش یورش برده بود ،قسمتی از گوشت بدن او را به عنوان مدرک برای پلیس، با دندان هایش جدا کرد و اثبات کرد که به او تجاوز شده است. “آدل باربر” قربانی تجاوز جنسی در مصاحبه تلویزیونی به شبکه خبری ITV انگلیس گفت : در طول این تجاوز جنسی با دندان هایش قسمتی از گوشت بدن متهم را جدا کرد تا برای پلیس DNA متهم را برای دستگیری اش فراهم کند و سپس با قدرت تمام فرار کرد.

در کمال ناباوری این تجاوز ۱۰ سال بعد از اولین تجاوزی که به ” آدل” توسط همین فرد شده بود، اتفاق افتاد، اما ۱۰ سال پیش این متجاوز مورد پیگرد قانونی قرار نگرفته بود و از آن زمان آزادانه در خیابان ها می چرخید. زن جوان برای اثبات یک جنایت دست به کار وحشتناکی زد

در همه سالهای گذشته ، این حس انتقامی که ” آدل ” نتوانسته بود از این مرد متجاوز بگیرد او را ترغیب می کرد تا این بار اجازه ندهد این مرد شیطان صفت از چنگش فرار کند.

این مادر ۲۹ ساله از اینکه نامش فاش نشود،چشم پوشی کرده و با شجاعت در برنامه زنده تلویزیونی حضور پیدا کرده بود. او در این برنامه رو به مجریان گفت: او به طرز وحشیانه ای به سمتم یورش برد و من تلاش کردم تا با دندان قسمتی از بدن متجاوز را جدا کنم و به این ترتیب می توانستم اثبات کنم این رابطه به هیچ عنوان مورد رضایت من نبوده است و تجاوز محسوب می شود.

وی افزود: من تلاش کردم تا موجب درد بسیاری برای او شوم و تا آنجایی که ممکن است این مرد شیطانی را از خود دور کرده و بتوانم فرار کنم. “آدل” میگوید او در حال رفتن به خانه اش از یک مطب دکتر بود که این مرد غریبه که در گذشته نیز به او تجاوز کرده بود به سمتش دوید و او را به طرف دیوار پرت کرد.

طبق گفته ” آدل” این حمله بی شرمانه نزدیک غروب و در ساعت ۵ عصر رخ داد. او در ادامه بیان کرد ،زمانی که مرد متجاوز خیلی به او نزدیک شد ، با دندان هایش قسمتی از بدن آن مرد را جدا کرد و سپس ناخن هایش را در چشم ها و پوست او کشید و تلاش کرد تا DNA بیشتری در زیر ناخن هایش برای اثبات این تجاوز و هویت متجاوز جمع آوری کند.

او سپس با سرعت هرچه تمام ازآنجا فرار کرد. “آدل” در حالی که قسمتی از گوشت بدن او را در دهانش نگه داشته بود تا خانه اش دوید و اولین کاری که قبل از گفتن این حمله وحشتناک به همسرش ، انجام داد به سرعت با پلیس تماس گرفت.

او خطاب به بینندگان تلویزیون گفت: ۱۰ سال پیش بعد از اولین تجاوز من آشفته بودم چرا که دختری ساده ، بی تجربه و جوان بودم و نتوانستم به پلیس اثبات کنم که این مرد به من تجاوز کرده است چرا که مدارک کافی برای اثبان آن وجود نداشت.

این مرد متجاوز به نام ” فرنیندا مانیلا” ۲۸ ساله از روی DNA که خانم ” آدل” فراهم کرده بود هویت سازی شد و سرانجام توسط پلیس دستگیر شد. ” مانیلا” هفته گذشته در دادگاه برای چند فقره تجاوز جنسی محکوم شد. به دلیل مشکلات روانی این متهم ، او طبق دستور قاضی به یک بیمارستان روانی حفاظت شده فرستاده شد.

باشگاه خبرنگاران

تجاوز جنسی رابطه جنسی عکس تجاوز جنسی عکس رابطه جنسی فیلم تجاوز جنسی


ادامه مطلب ...

نوزادی که برای زنده ماندن باید شنا کند + عکس

نوزادی که برای زنده ماندن باید شنا کند + عکس

یک نوزاد ۱۵ هفته ای انگلیسی برای درمان بیماری قلبش شنا یاد گرفت.

 عکس نوزاد عکس شنا زن عکس زن در استخر شنا نوزاد

ویلیام ۱۵ هفته ای باید برای بهبود حفره درون قلبش به طور منظم شنا کند. او شنا کردن را زمانی آغاز کرد که فقط ۷ هفته داشت.

قلب این نوزاد مبتلا به سندرم داون نیاز به عمل جراحی داشت و پدر و مادرش تصمیم گرفتند برای قوی کردن عضلات بدنش به وی در نوزادی شنا یاد بدهند.ویلیامز آنقدر با اطمینان در آب شنا می کند که انگار یک اردک از آب گرفته است. این نوزاد شنا کردن را تنها ۲ روز قبل از بستری شدن در بیمارستان و انجام عمل جراحی یاد گرفت.

پدر و مادر ویلیامز همواره می خواستند که فرزندشان قدرت بدنی و عضلانی بالایی داشته باشد تا بتواند به بیماری خود غلبه کند. شاید شنا کردن تنها راه نجات ویلیامز از مرگ بود.

عکس نوزاد عکس شنا زن عکس زن در استخر شنا نوزاد

ویلیامز بعد از انجام عمل جراحی حدود ۴ ماه را در بیمارستان سپری کرد تا دوران نقاهتش را بگذراند. مادر ویلیامز او را سوپرمن کوچک صدا می کند.

به گفته پزشکان، شنا کردن به ویلیامز کمک کرد برای عمل جراحی آماده تر باشد و بتواند آن را به خوبی پشت سر بگذارد.

عکس نوزاد عکس شنا زن عکس زن در استخر شنا نوزاد

مادر ویلیامز در این باره می گوید: « اولین باری که او وارد استخر شد به شدت به آب رغبت نشان داد و با خوشحالی روی آب شناور می شد. بعد از یک دوره آبدرمانی ما متوجه شدیم که عضلات ویلیامز قوی تر شده است چون معمولا نوزادان سندروم داونی دچار ضعف عضلانی هستند.»

عکس نوزاد عکس شنا زن عکس زن در استخر شنا نوزاد

حالا ویلیامز می تواند برای تمام کودکان دارای سندروم داون نمادی از شجاعت و پیشرفت باشد تا آنها نیز با الگو قرار دادن او تلاششان را برای زندگی بهتر بیشتر کنند.(مهر)

عکس نوزاد عکس شنا زن عکس زن در استخر شنا نوزاد

شنا نوزاد عکس زن در استخر عکس شنا زن عکس نوزاد


ادامه مطلب ...

دختری که در سال ، ۳۶ بار می میرد و زنده می شود + عکس

دختری که در سال ، ۳۶ بار می میرد و زنده می شود + عکس

یک دختر ۲۱ ساله انگلیسی به نام «ساره بروتیگام» که به نوعی بیماری نادر قلبی مبتلاست، هر سال ۳۶ بار می میرد.

 بیماری نادر بیماری قلبی بیماری عجیب

روزنامه «دیلی استار» چاپ لندن نوشت، هر بار قلب و دستگاه های بدن این دختر یکباره از کار می افتد اما پس از آن دوباره احیا می شود گویی از خوب بیدار شده است.

وی از چهار سال قبل به این بیماری بسیار نادر و خطرناک مبتلاست که با افزایش سرعت تپش قلب همراه است.

بیماری نادر بیماری قلبی بیماری عجیب

همچنین در یک سال گذشته گاهی قلب وی به طور کامل از کار افتاده و دچار فشار خون شده که پزشکان آن را مرگ بالینی می نامند و حتی برخی اوقات ۳۰ دقیقه طول می کشد تا اعضای بدن و قلبش احیا شود.

بیماری نادر بیماری قلبی بیماری عجیب

وضع سلامتی ساره سال ۲۰۱۴ به قدری بد بود که ۶۴ بار در بخش مراقبت های ویژه بستری شد.

بیماری عجیب بیماری قلبی بیماری نادر


ادامه مطلب ...

عجیب ترین جراحی دنیا؛ پیوند سر زنده به بدن فردی مرده + عکس

عجیب ترین جراحی دنیا؛ پیوند سر زنده به بدن فردی مرده + عکس

یک مرد فلج روس داوطلب شده اولین نفر برای عمل خارق العاده پیوند سر باشد.

والری اسپیریدونوف، مرد جوان روس که از ناحیه دست و پا فلج است، خود را برای یکی از پر خطر ترین و هیجان انگیز ترین عمل های پیوند در جهان آماده می کند.

عجیب ترین جراحی جراحی نادر

قرار است سر این بیمار به بدن فردی که دچار مرگ مغزی شده پیوند زده شود.

او در این باره می گوید: “من فکر می کنم که چنین جراحی ممکن است شانس بسیاری خوبی باشد تا من بتوانم زندگی طولانی تری داشته باشم.اما اگر بدشانسی بیاورم این گونه نخواهد شد. من می دانم که پس از عمل جراحی اطلاعات زیادی حاصل خواهد شد که ممکن است برای موفقیت پزشکان در آینده مفید باشد.”

عجیب ترین جراحی جراحی نادر

دکتر سرجو کاناورو جراح ایتالیایی که قرار است تابستان امسال، در آکادمی جراحان اعصاب و ارتوپد آمریکا این پروژه را آغاز کند، پیشتر اعلام کرده بود این کار تا دو سال دیگر امکان پذیر خواهد شد.

او می گوید این کار را با تیغهای بسیار پیشرفته تر و برنده تر جراحی کنونی انجام خواهد داد و خواهد توانست بین سی تا شصت درصد فیبر ها را که برای کشش لازم است احیا کند.

عجیب ترین جراحی جراحی نادر

جراحی نادر عجیب ترین جراحی


ادامه مطلب ...

دختری که تیرباران شد، اما زنده ماند!

دختری که تیرباران شد، اما زنده ماند!

او را امروزه به عنوان یکی از زنان مدافع خرمشهر می‌شناسیم. زنی که آن روزها در کسوت نیروهای شهید جهان‌آرا؛ فرمانده سپاه خرمشهر، فعالیت می‌کرد. او در ۲۴ مهر ۱۳۵۹ یعنی روزی که خرمشهر، خونین‌شهر نامیده شد، توسط عراقی‌ها تیرباران شد و به‌طرز معجزه‌آسایی زنده ماند.

متن زیر گفتگوی مهرخانه با این بانوی جانباز مدافع خرمشهر است.

شیرزنان ایران بیوگرافی مژده امباشی

– خانم ام‌باشی عزیز، از روزهای انقلاب بگویید.
سال ۵۷، دختری دبیرستانی و حدوداً ۱۷ ساله بودم که با بچه‌های دبیرستان در تظاهرات‌ها و تحصن‌ها شرکت می‌کردیم. ما سه بردار و دو خواهر بودیم و تازه داشتیم ابعاد انقلاب را می‌شناختیم.

– خانواده با فعالیت‌های شما مخالف نبودند؟
پدرم خیلی موافق نبود، اما این موضوع چیزی از شور و هیجان ما کم نمی‌کرد. ما تشنه آگاهی بودیم. آن زمان حزب جمهوری تازه تأسیس شده بود و ما عضو آن حزب شدیم. هر جا سخنرانی و کلاس بود، سعی می‌کردیم شرکت کنیم تا جریاناتی که در کشور در حال بروز است را بهتر بشناسیم. می‌خواستیم نسبت به تحولات و جریان‌ها آگاهی پیدا کنیم.

– بعد از پیروزی انقلاب، شرایط خرمشهر به عنوان یک بندر مهم مرزی چگونه بود؟

بعد از انقلاب، قضبه خلق عرب پیش آمد. قضبه قومیت‌گرایی در خرمشهر و سوسنگرد و شهرهای مرزنشین وجود داشت که کانون اصلی آن خرمشهر بود و گروهی از عرب‌زبان‌ها با حمایت تعدادی از روحانیون عرب منطقه و با حمایت گروهی از ستون پنجم که از طریق عراق وارد کشور شده بودند، جریان‌های قومی را شکل دادند.

– جوانان خرمشهری چه واکنشی نسبت به این تحولات داشتند؟
در مخالفت با این جریانات گروهی از جوانان خرمشهری بسیار فعالیت کردند و مبارزه‌ای بین این‌ها شروع شده بود. آن زمان، تازه سپاه شکل گرفته بود. این جریانات باعث درگیری‌های خیابانی و انفجارهایی در سطح شهر شد و سپاه لرستان با کمک پاسداران سپاه خرمشهر غائله را خواباندند که به دستگیری آن فرد روحانی و عوامل آن منجر شد. در آن زمان توانستیم در این قضایا وارد شویم و در مهارکردن شورش‌ها و جریان‌های قومی نقش داشته باشیم. این ماجراها حدود یک سال طول کشید تا اینکه جنگ تحمیلی آغاز شد.

– خرمشهر شهری مرزی بود که می‌توان آن را آسیب‌پذیرترین منطقه از لحاظ نزدیکی به عراق دانست. آغاز جنگ برای مردم خرمشهر چگونه رقم خورد؟
چند ماه قبل از جنگ، عراق تحرکاتی را در مرز آغاز کرد و با استفاده از سازمان استخبارات توانست اطلاعاتی را در مورد منطقه کسب کند. سپاه در حال آماده‌باش قرار داشت و در برخی قسمت‌ها مستقر شده بود. یک سال قبل از جنگ با رهبری شهید جهان‌آرا در کتابخانه عمومی با گروهی از بچه‌های سپاه و یک گروه فرهنگی که از تهران اعزام شده بودند، همکاری می‌کردیم. پس از آن در مرز مستقر شدیم تا هم بین مرزنشینان فرهنگ‌سازی کنیم و هم فعالیت‌های عمرانی و فرهنگی انجام دهیم.

– در کدام مناطق فعالیت های فرهنگی انجام می‌دادید؟
در نزدیکی پاسگاه مؤمنی کتابخانه عمومی دایر کردیم و قرآن آموزش می‌دادیم. عده‌ای از ساکنان آن منطقه سواد خواندن و نوشتن نداشتند. لذا سوادآموزی هم جزو برنامه‌های ما بود. با کمک بچه‌های سپاه توانستیم کارهای عمرانی مانند ساخت حمام و سرویس بهداشتی انجام دهیم.

این روستا به علت واقع شدن در مرز، تردد زیادی داشت. هم از عراق برای کسب اخبار و اطلاعات به خرمشهر می‌آمدند و هم ایرانی‌هایی که ستون پنجم بودند به راحتی از آنجا به عراق می‌رفتند.

– ستون پنجم چگونه فعالیت می‌کردند؟

آن زمان با دادگاه انقلاب همکاری می‌کردم. یکی از روزها متوجه شدم که دو دختر جاسوس را دستگیر کردند که اخبار و اطلاعات را به عراق گزارش می‌‌‌دادند. من از نزدیک شاهد این قضایا بودم که چگونه برخی جاسوس‌های ایرانی به رژیم عراق کمک می‌کردند. قبل از شروع رسمی جنگ این تحرکات وجود داشت. جاسوس‌ها شدیداً مشغول فعالیت بودند و ارتش عراق هم نیروها و تجهیزات جنگی خود را در مرز مستقر کرده بود.

– شهید جهان‌آرا به عنوان فرمانده سپاه خرمشهر، زنان و دختران مدافع خرمشهر را چگونه ساماندهی کرده بود؟
خواهران خرمشهر اوایل جنگ چند گروه بودند؛ گروهی با سپاه همکاری می‌کردند که از مهمات سپاه نگهداری می‌کردند و در مکان ثابتی مستقر شده بودند. عده‌ای هم امدادگر بودند که در مکان‌های مختلف مستقر شده بودند. عده‌ای هم در مطب دکتر شیبانی بودند. برخی نیز در بیمارستان‌ها بودند، اما روزهای آخر جا و مکان امن و ثابتی وجود نداشت و به مناطق مختلفی که درگیری بود می‌رفتیم. بعد از ۱۵ مهر من در بیمارستان نماندم و به مناطق درگیری رفتم.

ما اسلحه داشتیم و همراه گروه‌های نظامی به محل‌های درگیری می‌رفتیم و کارهای درمانی و امدادگری رزمندگان انجام می‌دهیم و اگر آب و غذا احتیاج داشتند، برایشان تهیه می‌کردیم.

البته روزهای آخر که همه به نوعی درگیر شده بودند، اسلحه به دست گرفتم و تیراندازی کردم. درگیری خیلی شدید بود و ما به سمت ساختمانی مشخص تیراندازی می‌کردیم. تیراندازی‌های ما نقش پشتیبانی برای رزمندگان داشت که در حال پیشروی بودند.

– مشارکت شما در کفن و دفن شهدا در حالی که سن و سال زیادی نداشتید سخت نبود؟

اوایل مهر برای دفن شهدا به جنت‌آباد می‌رفتم. آن‌ روزها چند تا از دوستانم شهید شده بودند. مطمئنم جنت‌آباد هیچ‌گاه روزهایی به آن شلوغی و ازدحام را تجربه نکرده است. تعداد غسال‌ها برای غسل و کفن‌کردن شهدا کم بود و کفاف این همه جنازه را نمی‌داد و احتیاج به نیروی کمکی داشتند. مادر من یکی از کسانی که بود که آن روزها به غسال‌خانه جنت‌آباد رفت تا در شستن جنازه‌ها کمک کند. آنقدر اجساد زیاد بود که همه متحیر شده بودند. عده زیادی از آن‌ها گمنام دفن شدند. اگر سری به جنت‌آباد بزنید روی بعضی قبرها کلمه گمنام نوشته شده است. این‌ها بی‌‌نام‌ونشان دفن شدند و اکثراً شهدای اوایل جنگ هستند. سه روز اول مهر ۶۴ زن و کودک در قبرستان خرمشهر دفن شدند.

حتی بین آن‌ها زن‌های باردار وجود داشتند که با جنینی که در شکم داشتند کشته شدند. آن‌ها اشخاص بی‌دفاعی بودند که در خانه یا در کوچه و خیابان مورد اصابت گلوله قرار گرفته بودند.

– واکنش مردم خرمشهر به جنگ چه بود؟
مردم خرمشهر جنگ را ندیده بودند. صدای انفجار از هر طرف به گوش می‌رسید. اکثر مردم نمی‌دانستند این سروصداها از کجا ناشی می‌شود. عده‌ای خیال می‌کردند صدای انفجار بمب توسط نیروهای خلق عرب است. همه به خیابان‌ها آمده بودند. عده‌ زیادی از مردم بی‌دفاع که حدود ۶۰ نفر بودند در همان چند روز اول، شهید شدند. پناهگاهی هم وجود نداشت که مردم به آن پناه ببرند. همه هاج و واج و سرگردان بودند.

– شما چه‌طور به مجروحان کمک می‌کردید؟
من و خواهرم تصمیم گرفتیم به مراکز درمانی برویم. ابتدا به بیمارستان مهر و سپس به بیمارستان شهیدی رفتیم. آن‌جا مملو از کشته و زخمی بود و دائماً به مردم می‌گفتند بیمارستان باید تخلیه شود. زیرا در مرکز شهر قرار داشت و در معرض مستقیم بمباران‌ها. در واقع هیچ امنیتی برای مراجعان وجود نداشت. من امدادگری را سه ماه قبل از جنگ توسط هلال‌احمر آموزش دیده بودم و با گروهی از دوستان یک ماه در بیمارستان مهر کار کرده بودم. یک ماه قبل از جنگ به خاطر شرایط خاص خرمشهر، سپاه و گروه‌های وابسته به آن دوره‌های نظامی را برای جوانان شهر برپا ‌کردند. من و تعدادی از دوستان دوره آموزش نظامی را نزد آقای حیدری طی کردیم. اسلحه بازکردن، شلیک‌کردن را یاد گرفتیم و با شروع جنگ عملاً وارد میدان شدیم.

– شرایط بیمارستان ها چگونه بود؟
آنقدر در بیمارستان کشته و مجروح زیاد بود که من حتی در فیلم‌ها هم چنین صحنه‌هایی را ندیده بودم و به ذهنم خطور نمی‌کرد روزی در واقعیت چنین صحنه‌هایی را ببینم. یکی دست نداشت، یکی پا نداشت، یکی دل و روده‌اش بیرون ریخته بود، دیگری ترکش در شکمش خورده بود. از روستاهای اطراف هم مجروحان زیادی به بیمارستان می‌آوردند. روزی مجروحی را آوردند که تیر به صورتش اصابت کرده بود. این صحنه آنقدر وحشتناک بود که هنوز پس از گذشت سال‌ها در خاطرم مانده است.

زنی کودکش را در آغوش گرفته بود و نمی‌دانست به کجا برود هراسان به این طرف و آن طرف می‌دوید. پای کودک قطع شده بود و به شدت بی‌تابی می‌کرد.

آن‌هایی که زخم عمیقی نداشتند در راهروها مداوا می‌شدند و یا باندپیچی می‌شدند و به آن‌ها سرم وصل می‌شد. برخی که حالشان وخیم بود هم به اطاق عمل می‌رفتند و پس از مداواهای اولیه سریعاً اعزام می‌شدند. راهروها مملو از کشته‌ها و مجروحان بود. صدای آه و ناله مجروحان از یک سو و صدای شیون و زاری خانواده‌ای بالای سر کشته یا مجروحشان از دیگر سو فضای بیمارستان را پر کرده بود.

– ماجرای مجروحیت شما ماجرای عجیب و در عین حال غم انگیزی است، تیرباران یک دختر ایرانی توسط عراقی ها و رها کردن او به خیال کشته شدن. برایمان کمی از این ماجرا بگویید.
روز بیست‌وچهارم مهر بود. شب قبل را در نخلستان‌ها خوابیده بودیم. همان شب درگیری شدیدی بین نیروهای ایرانی و عراقی پیش آمد. به بیمارستان آمدیم تا استراحت کنیم. دو تا از بچه‌های امدادگر که یکی از جهاد همدان اعزام شده بود؛ به نام محمدرضا مبارز و رضا لیامی؛ که از هلال‌ احمر تهران اعزام شده بود، هم همراه ما بودند.

هنگامی که از بیمارستان خارج شدیم و به خرمشهر آمدیم، متوجه شدیم صبح در کوی طالقانی درگیری بوده است. به سمت خانه‌های بندر برگشتیم. روبه‌روی ساختمان‌ها نخلستانی بود که ما در آن‌جا مستقر شده بودیم. درگیری تن‌به‌تن بود. نیروهای عراقی در ساختمان‌ها بودند و ما به صورت درازکش در جوی‌های نخلستان‌ها پناه گرفته بودیم. ماشین ما یک سیمرغ آبی بود که صندلی‌های پشت آن را درآورده و برانکارد گذاشته بودیم تا مجروحان را در آن‌جا قرار دهیم. من و محمدرضا مبارز و رضا لیامی، سوار شدیم. من بین این دو نفر نشسته بودم. محمدرضا مبارز چون رانندگی می‌کرد اسلحه‌اش را به من داد. من اسلحه را عمود دستم قرار داده بودم. ماشین می‌خواست حرکت کند که دو تا از دوستان سربازهای مجروح گفتند ما هم با شما می‌آییم تا هم دوستانمان را همراهی کنیم و هم استراحت کنیم و دوباره برگردیم.

آن‌ها عقب ماشین رفتند و در کنار آن سه مجروح قرار گرفتند که در مجموع هشت نفر درون ماشین بودیم که به سمت مسجد جامع آمدیم تا از آن‌جا به چهل متری و از چهل‌ متری به سمت پل و سپس به بیمارستان برویم.

محمدرضا مبارز متوجه نبود که نباید به سمت جلو حرکت کند و به سمت گل‌فروشی محمدی و خیابان چهل‌ متری پیچید و از آن‌جا به چهارراه نسیم رفت. در این هنگام عراقی‌ها شروع به تیراندازی کردند. چند دقیقه به طور مداوم با تیربار به سمت ما تیراندازی می‌کردند. محمدرضا مبارز بلافاصله به شهادت رسید. اول افتاد روی فرمان ماشین و بعد به سمت من که سمت راست او بودم افتاد و مانند سپر شد برای من. من هم مورد اصابت گلوله قرار گرفتم؛ چون دستم عمود بدنم بود و اسلحه را هم گرفته بود. رضا لیامی هم تیر به کتفش اصابت کرد.

از ۵ نفری هم که عقب ماشین بودند فقط یک نفر زنده ماند. آن‌ها در طی چند ساعت و بعد از ساعت‌ها به شهادت رسیدند. ساعت ۲ این اتفاق افتاده بود و ما تا حدود ساعت ۷ بعدازظهر در همان خیابان و درون ماشین بودیم. به‌خاطر درگیری‌های شدید آن روز، خرمشهر، خونین‌شهر نامیده شد.

در همان چند ساعتی که آن‌جا افتاده بودیم خمپاره هم به سمت ما شلیک شد و ترکش آن به سر من خورد و بیهوش شدم. حدود دو ساعت بیهوش بودم. نه راه پس داشتیم نه راه پیش. حلقه محاصره آن‌قدر تنگ بود که ما صدای عراقی‌ها را هم می‌شنیدیم. یعنی اگر کوچک‌ترین تکانی می‌خوردیم یا ماشین را جابه‌جا می‌کردیم، آن‌ها می‌فهمیدند افراد داخل ماشین زنده‌اند و حتماً برای زدن تیر خلاص به سراغ ما می‌آمدند.

آفتاب در حال غروب بود. هنوز گیج بودم که ناگهان متوجه شدم سروصداها خوابیده است و درگیری‌ها قطع شده است. از زدوخوردها خبری نبود. رضا لیامی گفت من از ماشین پیاده می‌شوم و به ساختمان‌های روبه‌رو و مقابل نخلستان می‌روم و تو هم پشت سر من بیا.

هر چه سعی می‌کردم پاهایم را تکان بدهم و از ماشین خارج شوم نمی‌توانستم. تلاش من برای جابه‌جاشدن ‌بی‌فایده بود. فریاد زدم نمی‌توانم. گفت: سعی کن از ماشین خارج شوی. باز هم گفتم: تو برو خودت را نجات بده و او باز تکرار کرد بدون تو نمی‌رومم از من اصرار و از او انکار.

در همین بگومگوها بود که صدای آژیر آمبولانس آمد. انگار جرقه امیدی در دلمان نواخته شد. با هم داد زدیم ما زنده‌ایم ما زنده‌ایم. آمبولانس به سمت ما آمد. البته آن‌ها برای جمع‌آوری اجساد آمده بودند. چون آنقدر درگیری زیاد بود که اصلاً فکر نمی‌کردند کسی زنده باشد. از هشت نفری که در ماشین بودیم سه نفر زنده ماندند.

– وقتی خبر آزادسازی خرمشهر اعلام شد کجا بودید؟
سوم خرداد که مصادف با آزادسازی خرمشهر بود من در تهران بودم. آن روز برای من روز بسیار به‌یادماندنی بود. صحنه‌های بسیار جالبی اتفاق افتاد. مردم به خیابان‌ها آمده بودند و شادمانی می‌کردند من بالای میدان انقلاب بودم، از امیرآباد تا میدان انقلاب تمام قنادی‌ها شیرینی‌های خود را به طور صلواتی بین مردم پخش می‌کردند. دست‌فروش‌ها و مغازه‌دارها میوه‌های خود را به طور صلواتی بین مردم توزیع می‌کردند. بوق ماشین‌ها به طور ممتد به صدا درآمده بود و شور و شوق وصف‌ناپذیری به مناسبت سوم خرداد بین مردم به وجود آمده بود. مردم تهران از آزادسازی خرمشهر بسیار شادمان بودند.

بیوگرافی مژده امباشی شیرزنان ایران


ادامه مطلب ...

دختر روسی ، دومین باربی زنده دنیا! + عکس

دختر روسی ، دومین باربی زنده دنیا! + عکس

آنجلیکا کنووا، دختر ۲۶ ساله اهل مسکو، دومین دختر روس است که با انجام جراحی زیبایی، بکارگیری روش‌های افراطی لاغری و به کمک تکنیک‌های حرفه ای میک آپ، خود رو به عروسک زنده باربی تبدیل کرده است.

قبل از او در سال گذشته، والریا لوکیانوآ دختر جوان اوکرائینی به عنوان باربی زنده در دنیا شناخته شده بود.

عکس باربی زن باربی دختر باربی باربی اندام باربی آنجلیکا کنووا Anzhelika Kenova

عکس‌های باورنکردنی آنجلیکا رو که شبیه عروسک باربی است

 

عکس باربی زن باربی دختر باربی باربی اندام باربی آنجلیکا کنووا Anzhelika Kenova

Anzhelika Kenova

Profile & Statistics

Original Name : Anzhelika Kenova

Birthday Date: 11th July 1988

Ethnicity: Russia

Height : 5 feet 4 inch/ 1.65m

Weight : 46 kg/ 101 lbs

Age:  ۲۶

Eye Color : Blue

Body Measurements: ۳۴-۲۵-۳۳

عکس باربی زن باربی دختر باربی باربی اندام باربی آنجلیکا کنووا Anzhelika Kenova

عکس باربی زن باربی دختر باربی باربی اندام باربی آنجلیکا کنووا Anzhelika Kenova

Biograpjhy

She turned to be 26 years old in the year 2014. The add-on to her graceful look is her height of 5.4 feet and extreme thin look due to minimal weight of 42 kgs. She appears fantastic with large round eyes, pointed chin, sharp and seductive oval face, sexually appeal figure along with long slim legs that appear to be imitation of Japanese Anime characters. Her is even enhanced with her sensational figure that measures near about 87 -51 -87 according to UK standards.

عکس باربی زن باربی دختر باربی باربی اندام باربی آنجلیکا کنووا Anzhelika Kenova

Early Life                                                

She is the actual native of Moscow that actually exists in Russia. Russian beauty have always found a special place in the world such as Valeria Lukyanova, Dakota Rose and many more. She is known to follow the perching of Christian religion and even has good command over two different languages such as Russian and English.

عکس باربی زن باربی دختر باربی باربی اندام باربی آنجلیکا کنووا Anzhelika Kenova

Anzhelika Kenova آنجلیکا کنووا اندام باربی باربی دختر باربی زن باربی عکس باربی


ادامه مطلب ...

نوزاد استثنایی و عجیب الخلقه آمریکایی که هنوز زنده است! + عکس

نوزاد استثنایی و عجیب الخلقه آمریکایی که هنوز زنده است! + عکس

نوزاد آمریکایی که بر اثر یک نارسایی ژنتیکی قسمتی از مغزش در دوران حاملگی مادرش رشد نکرده و در موقع تولد تنها ۳/۴ مغز یک کودک طبیعی را داشت، بر خلاف انتظار پزشکان که مرگ او رو ۲ تا چند روز بعد از بدنیا آمدنش پیش بینی کرده بودند، زنده مانده و اکنون با گذشت ۱۰ ماه پس از مرخص شدن از بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان، سالم در خانه پدر و مادرش زندگی میکند!

زنده ماندن این کودک و اینکه نزدیک به یک سال از عمرش میگذرد، خبرساز شده و برخی از رسانه‌های جهان از آن به عنوان نوعی معجزه باور نکردنی اسم برده و نوشته اند همه کودکانی که با این نارسایی مغزی و نداشتن بخشی از جمجمه بدنیا آمده ‌اند، چند روز بیشتر زنده نماندند و مورد این کودک یک استثناء خاص در دنیای پزشکی و بی سابقه است.

نوزاد عجیب نارسایی ژنتیکی نارسایی دوران حاملگی عجیب الخلقه انسان عجیب

نوزاد عجیب نارسایی ژنتیکی نارسایی دوران حاملگی عجیب الخلقه انسان عجیب

انسان عجیب عجیب الخلقه نارسایی دوران حاملگی نارسایی ژنتیکی نوزاد عجیب


ادامه مطلب ...