مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

یک نظریه جدید از گرانش، وجود ماده تاریک را رد می کند

[ad_1]

ماده تاریک بر اساس یک نظریه جدید و عجیب و غریب از گرانش وجود ندارد.

به گزارش روز جمعه گروه علمی ایرنا از روزنامه ایندیپندنت، این نظریه جدید و عجیب و غریب از گرانش، شیوه چرخش کهکشان ها را بدون نیاز به وجود تئوری ماده تاریک توضیح می دهد.
این در حالی است که بر اساس قوانین رایج فیزیک، بیش از 80 درصد کل ماده قابل مشاهده نیست.
بر اساس تفکر فعلی، وجود ماده تاریک و جاذبه شدیدی که ارائه می دهد، برای توضیح علت حرکت نکردن ستاره ها به درون کیهان، در حین چرخش کهکشان هایشان ضروری است.
اما طبق گزارشی که در پایگاه اینترنتیphys.org website منتشر شده است، پروفسور اریک ورلیند از دانشگاه آمستردام اکنون در یک مقاله تحقیقاتی استدلال می کند، نظریه شگفت انگیز وی به نام «گرانش نوظهور» که برای اولین بار در سال 2010 میلادی مطرح شده این حرکت را بدون نیاز به ماده تاریک توضیح می دهد.
وی می گوید: مدرکی در اختیار دارند که نشان می دهد این دیدگاه جدید از گرانش با مشاهدات سازگار است.
این محقق می افزاید، به نظر می رسد که در مقیاس های بزرگ، گرانش به روشی که نظریه انیشتن پیش بینی می کند، رفتار نمی کند.
این فیزیکدان و ریاضیدان هلندی - آمریکایی در سال 2010 با ادعای بسیار شگفت انگیزی، تئوری جاذبه را که یکی از مهمترین قوانین فیزیک است به چالش کشید.
به گفته این دانشمند، جاذبه چیزی نیست جز اثر بصری یک علت نامرئی که در یک سطح واقعیت عمیق تر از ظاهر عمل می کند.
مترجم: درنا محمدیان ** انتشاردهنده: مهرنوش خانزائی
برای اطلاع از اخبار متنوع علمی و فناوری، با کانال علمی ایرنا در تلگرام همراه شوید:
irnaelm@
https://telegram.me/irnaelm

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان


عبارات مرتبط با این موضوع

بیگ بنگ چیست؟ بیگبنگچیست؟بیگ بنگ در طول پنج قرن گذشته از قدرت مشاهدات و آزمایش‌ و استدلال‌های ریاضی استفاده آیا ما واقعا در یک کیهان شبیه سازی شده زندگی می …آیاماواقعادریکآیا ما واقعا در یک کیهان شبیه سازی شده زندگی می کنیم؟ نوشته شده توسط تحریریه‌ی بیگ آشنایی با نسبیت عام ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادآشناییبانسبیتعامنسبیت عام نظریه‌ای برای گرانش است که در سال‌های بین ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ توسط آلبرت اینشتین گیتی ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادگیتیگیتی و یا جهان عبارت است از کلیت هر آنچه که وجود دارد، وجود داشته‌است و یا هر زمانی به کاملترین مجموعه مستند در مورد نجوم و کیهان …نگاهی به فصل اول مستند کیهان انسان از آغاز تاریخ همواره پرسشهایی را پیرامون کاردستی های علمی بی نهایت بازتاب دلیل اینکه اجسام را می بینیم آن است که نوری که به آنها می تابد به چشمان سوالات و کلید آزمون نظام مهندسی برق هم بصورت …در لینک زیر که مربوط به وزارت مسکن و شهرسازی است می توانید پاسخ سوالات برق را ببینیدجالب انگیز، جالب انگیزترین ها، مطالب جالب، عکسهای …این لباس اجساد را به کمپوست پاک تبدیل می کند کشیدن این نقاشی سال زمان برده استبرق قدرت کنترل الکترونیک مخابرات تاسیسات …ب ارتفاع سنج یک جی پی اس می تواند ارتفاع نسبت به سطح دریا را با دقت معقولی به شما نشان آذر راه زندگیترس از خدا عامل خودباوری و اعتماد به نفس امام علی علیه السلام در حکمت ترس از خدا را یک نظریه جدید از گرانش، وجود ماده تاریک را رد می کند استدلال می کند، نظریه شگفت یک نظریه جدید از گرانش، وجود ماده تاریک را رد می کند یک نظریه جدید از گرانش، وجود ماده تاریک را رد می کند یک نظریه جدید از گرانش، وجود ماده تاریک را رد می سطح واقعیت عمیق تر از ظاهر عمل می کند ایرنا یک نظریه جدید از گرانش، وجود ماده تاریک را رد می کند تهرانایرنا ماده تاریک بر اساس یک نظریه جدید و عجیب و غریب از گرانش وجود ندارد نظریه گرانش جدید، ماده تاریک را توضیح خواهد داد یک نظریه گرانش جدید ممکن است همکاری می کند با وجود ترامپ جدید، ماده تاریک را نظریه جدید محققان ایرانی درباره ماده تاریک درصد از محل گیتی را تشکیل می ماده‌تاریک چیزی جز یک را تقویت کند و از نظریه گرانش جدید، ماده تاریک را توضیح خواهد داد یک نظریه گرانش جدید نظریه گرانش جدید، ماده تاریک را مدار زمین را شرح می دهد، می توان از نظریه گرانش جدید، ماده تاریک را توضیح خواهد داد – طرح مذهبی نظریهگرانشجدید دانان وجود ماده تاریک را جدید از گرانش با سازگار می‌کند؛ اما نظریه نظریه جدید محققان ایرانی درباره ماده و انرژی تاریک نظریهجدید کردند ماده‌تاریک چیزی جز یک ای از یکدیگر دور می‌کند در تاریک را بیش از ۷۰ نظریه گرانش جدید، ماده تاریک را توضیح خواهد داد محبوب ها یک نظریه گرانش جدید ممکن است حرکت عجیب و غریب ستارگان با ورزش خشونت را از وجودم خارج می نظریه گرانش جدید، ماده تاریک را توضیح خواهد داد … فیزیک یک نظریه گرانش جدید ممکن است حرکت عجیب این نظریه جدید «گرانش نوظهور شهر خود را


ادامه مطلب ...

نظریه سیروتا چیست؟ چگونه کارکنانی بااشتیاق داشته باشیم؟

[ad_1]

نظریه‌ی سه‌گانه‌ی سیروتا برای افزایش انگیزه و اشتیاق در کارکنان

employee-passion

ایجاد انگیزه در محیط کار یکی از مهمترین عوامل موفقیت کسب و کارهاست و بدون انگیزه و اشتیاق نمیتواند انتظار زیادی از کارکنان داشته باشیم.

به گزارش آلامتو و به نقل از بیزینس ترند؛ اشتیاق زیاد در محیط کار معمولاً به معنی تمایل و علاقه به کار و تلاش زیاد است. حتماً شما هم با افرادی که شغل‌ جدید خود را با اشتیاق آغاز می‌کنند و بعد از مدتی انگیزه‌شان را از دست می‌دهند مواجه شده اید. متأسفانه، این موضوع بسیار رایج است و می‌تواند به مشکلات جدی برای مدیران بیانجامد، زیرا آن‌ها هستند که باید به اعضای بی‌انگیزه، بی‌تفاوت، بی‌میل به همکاری و بی‌حوصله‌ی تیمشان روحیه بدهند. نظارت نزدیک، سخنرانی‌های روحیه‌بخش، پاداش، تنبیه و انتقال، بخشی از اختیارات یک مدیر هستند. اما این استراتژی‌ها عموماً موفق نخواهند بود.

دکتر دیوید سیروتا (Sirota)، محقق و مشاور، پژوهشی با عنوان راه‌های ایجاد انگیزه در کارمندان ترتیب داده است. تحقیق او بر پایه‌ی یک نظرسنجی با بیش از چهار میلیون کارمند مشارکت کننده، و همچنین گروه‌های آزمایشی، مصاحبه‌ها، موارد خاص و مشاهدات غیررسمی بوده است. همان‌طور که در کتاب منتشرشده در سال ۲۰۰۵ وی به نام کارمند مشتاق هم آمده، او نتیجه گرفته است که راه ایجاد اشتیاق در کارمندان، این است که آنچه می‌خواهند را در اختیارشان بگذارید.

نظریه‌ی سه‌گانه‌ی سیروتا برای ایجاد اشتیاق در محیط کار بر ۳ رکن استوار است:

۱. اهداف شرکت با اهداف کارمند در تقابل نباشند

۲. کارکنان نیازهای اولیه‌ای دارند که باید به دست شرکت برطرف گردند

۳. اشتیاق کارکنان منبعی برای مزیت رقابتی است

برای درک بهتر نظریه‌ی سیروتا، خوب است به نکته‌ای که در ابتدا گفته شد بیشتر بپردازیم. اکثر مردم شغل جدیدشان را با سطح بسیار بالایی از انگیزه و علاقه آغاز می‌کنند، و معمولاً دوست دارند از کاری که می‌کنند لذت ببرند. سیروتا معتقد است که این بنیان خوب، به‌مرور و با رویکردهای نامناسب و شرایط بد شرکت خراب می‌شود.

۳ عاملی که در کنار هم به ایجاد اشتیاق منجر می‌شوند عبارت‌اند از:

۱. تساوی/عدالت: افراد دوست دارند در محیط کار با آن‌ها عادلانه رفتار شود

۲. موفقیت: افراد دوست دارند کارهای مهم و مفید انجام دهند و به خاطر این کارها به آنان ارج نهاده شود

۳. رفاقت: افراد تمایل دارند روابط خوبی با همکارانشان برقرار کنند

عامل اول: تساوی/عدالت

برخورد عادلانه باعث ایجاد اشتیاق در افراد می‌شود. کارکنان از شرکتشان توقع دارند تا شرایط فیزیولوژیک، اقتصادی و روانی مدنظرشان را فراهم کند. سؤالات سیروتا شامل مواردی از قبیل شرایط فیزیکی محل کار، امنیت شغلی، میزان کار مورد توقع، دستمزد، ارتباطات، پارتی‌بازی و همخوانی حرف و عمل مدیریت بود.

به گفته‌ی او، برای کسب اطمینان از رعایت عدالت در محیط کار، باید هر سه‌ی این موارد رعایت شوند:

امنیت جسمانی

از امنیت فیزیکی کارمندان اطمینان حاصل شود. این یعنی:

  • برای محیط کار ایمنی فراهم کنید
  • توقعاتتان را طوری تنظیم کنید که تعادل معقولی بین کار و زندگی کارکنانتان برقرار شود
  • از رعایت تمامی ملزومات امنیت محیط کار اطمینان حاصل کنید
  • دوره‌های ایمنی را مرتباً برگزار کنید

امنیت اقتصادی

فراهم کردن میزان قابل قبولی از امنیت شغلی الزامی است. این یعنی:

  • تمام گزینه‌های پیش رو را قبل از اخراج افراد در نظر بگیرید
  • در صورت اجتناب‌ناپذیر بودن اخراج، ابتدا به دنبال استعفای داوطلبانه‌ی او باشید
  • صادقانه و رک در مورد موضوع اخراج صحبت کنید
  • به کارمندان اخراج شده تا حد امکان کمک اقتصادی کرده و آنان را در پیدا کردن شغلی جدید یاری کنید
  • بین کارمندان باقی‌مانده عدالت را رعایت کنید

حقوق قابل قبولی تعیین کنید

  • دستمزد را به صورت رقابتی پرداخت کرده و حساب تورم را هم بکنید
  • پاداش‌های متغیری بسته به عملکرد کارمندانتان در نظر بگیرید
  • به کارمندانتان این امکان را بدهید تا با خرید سهام و یا برنامه‌های دیگر در موفقیت و سود شرکت سهیم شوند

نظریه‌ی سیروتا تأکید زیادی روی دستمزد دارد. او بر خلاف دیگران اعتقاد دارد که پول اهمیت زیادی در ایجاد اشتیاق در نیروی کار دارد. نظریه‌‌ی سیروتا می‌گوید که میزان دستمزد نشانه ای از احترام و موفقیت است، نه‌ فقط راهی برای خرید ملزومات زندگی.

سلامت روانی

محیطی سرشار از احترام فراهم کنید. این یعنی:

  • با تمام کارمندان یکسان رفتار کنید؛ فارغ از میزان قدرت و یا جایگاهشان
  • قدرتتان را عادلانه به کار بگیرید
  • تبعیض را در محیط کار به حداقل برسانید. به‌عنوان‌ مثال، جای پارکینگ مخصوص و یا ناهارخوری‌های جدا ممنوع است
  • به کارکنان استقلال کافی بدهید
  • به خواسته‌ها و احتیاجات کارکنان گوش کنید
  • بازخور مثبت بدهید و برای کارمندانتان ارزش قائل شوید
  • به کارمندان اهمیت بدهید و تعامل محترمانه را پررنگ کنید

افراد دوست دارند به کارشان ببالند و دیگران نیز کارشان را ببینند. همچنین می‌خواهند از دستاوردهای شرکت و تیمشان نیز احساس غرور کنند. سیروتا از کارکنان سوالاتی در مورد میزان و نوع بازخورهایی که دریافت کرده بودند پرسید؛ این‌که صمیمیت در محیط کارشان تا چه حد بوده و منابعی که در اختیارشان قرار داشته تا چه حد کافی و راضی‌کننده بوده است و درنهایت این‌که تا چه اندازه از شرکتشان راضی بوده اند و در آن احساس غرور می کردهاند.

برای آن‌که کارمندان چنین احساسی کنند، شرکت‌ها موظف به انجام چهار کار هستند:

۱. محیطی مثبت و هموار برای کار ایجاد کنند

این یعنی ابزار لازم برای موفقیت را در اختیار کارمندان بگذارند.

  • از تیم‌ها استفاده‌ی مثبت ببرند
  • مدیران را در پروژه‌ها درگیر کنند
  • تا حد ممکن، شرکت را یکدست کرده و از رتبه‌بندی بپرهیزند
  • تقسیم وظایف کرده و از ریزبینی بیش‌ازحد بپرهیزند

۲. چالش‌برانگیز باشند

به کارمندان این اجازه را بدهند که کارهایی که مهارت‌ها و توانایی‌هایشان را به چالش می‌کشد انجام دهند. به بیان دیگر:

  • شایسته‌سالاری کرده و افراد مناسب را استخدام کنند.
  • شغل‌ها و جایگاه‌هایی بر پایه‌ی پیشرفت و رضایت تعریف کنند
  • به‌خوبی توضیح دهند که هر جایگاه چه نقشی در کل شرکت دارد
  • دوره‌هایی تدارک دیده و فرصت آموختن مهارت‌های جدید را به کارمندانشان بدهند

۳. از بازخور، تشویق و پاداش استفاده کنند

به کارمندانتان بگویید کارشان چطور است. به بیان دیگر:

  • توقعاتتان را شفاف و بی‌پرده بیان کنید
  • اولویت‌ها را مشخص کرده و رویشان به توافق برسید
  • پاداش‌های مناسبی در نظر بگیرید
  • انتقادات را با تعریف و تمجید تعادل ببخشید

۴. سازمانی هدف‌دار و قانون‌مند باشید

افراد دوست دارند برای شرکت‌های قابل‌اعتماد کار کنند، شرکت‌هایی که بتوانند به کار کردن در آن‌ها افتخار کنند. بهتر است:

  • تصویری تاز شرکت خود بسازید که باعث افتخار کارمندانتان باشد
  • از قوانین و چارچوب‌های شرکت برایشان بگویید
  • حرف و عملتان یکی باشد
  • محصولات و خدمات درجه یک ارائه کرده و از روش‌های مناسب مدیریت استفاده کنید

عامل سوم: رفاقت

هر کسی دوست دارد از قرار گرفتن در محیط کار خود لذت ببرد؛ این است که روابط بین افراد را مهم می‌کند. رفتاری که همکاری، تعامل، صمیمیت، پذیرفتن دیگران و کار تیمی را تبلیغ و تشویق می‌کند، در ایجاد اشتیاق بسیار مهم است. به همین شکل، همکاری باید جزئی مهم از سیاست‌های شرکت باشد.

فرهنگ همکاری

کارمندان دوست دارند حس کار تیمی داشته باشند و احساس کنند عضوی از گروه هستند. این یعنی باید:

  • «روابط اجتماعی» را یک اولویت بدانید. از هم‌ذات‌پنداری، درک متقابل و احترام بگویید و رعایت این موارد را از همه طلب کنید
  • تعاملات اجتماعی را تشویق کرده و فرصتش را فراهم کنید
  • برای عملکرد مثبت تیمی پاداش تعیین کنید
  • تقسیم وظایف را تبلیغ و تشویق کنید
  • مرتباً دستورات و تمرینات شرکت را مطالعه کنید تا از همخوانی برخوردها و نتایج اطمینان حاصل کنید
  • قوانین را مشخص کنید
  • راه‌حل‌های مشکلات را تعیین کرده و مذاکرات دو سر برد را برای حل اختلافات انتخاب کنید

با ایجاد محیطی که هر ۳ عامل ایجاد انگیزه در آن رعایت شده باشد، می‌توانید از رضایت، اشتیاق و خلاقیت کارمندانتان اطمینان حاصل کنید. هرچند، این موارد از یکدیگر جدا نبوده و به هم وابسته‌اند: نمی‌توانید انتظار داشته باشید رفاقت و صمیمیت جای حقوق کافی را بگیرد. و همچنین برعکس، حقوق‌های بالا هم رفتارهای ناشایست را توجیه نخواهند کرد.

توصیه:

یکی از یافته‌های سیروتا این است که عدالت و مشتقاتش مهم‌ترین موضوع بوده و باید قبل از سایر موارد موردبررسی قرار گرفته و رعایت شود.

نکات مهم:

اشتیاق، به‌عنوان معیاری برای سنجش خلاقیت و انگیزه، محور نظریه‌ی سه‌گانه‌ی سیروتا است.

این نظریه می‌گوید همه‌ی کارمندان اصولاً از ابتدا انگیزه‌ی کافی دارند، اما به‌مرور و با اتفاقات گوناگون، این انگیزه‌ی طبیعی از بین می‌رود.

برای ایجاد اشتیاق و انگیزه، رهبران و مدیران باید محیطی با سطح بسیار بالایی از عدالت، موفقیت و رفاقت ایجاد کنند. وقتی با افراد برخورد یکسانی صورت گیرد، آن‌ها به کارشان ببالند و کارشان را در کنار افرادی که دوستشان دارند به انجام برسانند، شور و شوقشان افزایش‌ یافته و اخلاق، قانون‌مندی و خلاقیت هم به نهایت خود خواهد رسید.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

نظریه سیروتا چیست؟ چگونه کارکنانی بااشتیاق داشته باشیم؟


ادامه مطلب ...

تکنیک بازی براساس نظریه روانکاوی

[ad_1]

در این مقاله اجمالاً رئوس مطالبی که بدان وسیله تکنیک بازی براساس نظریه روانکاوی رشد و توسعه یافت، به اختصار ذکر می‌گردد. (1) در سال 1919 زمانی که من کار خود را با اولین مورد شروع نمودم، معدودی کار روانکاوی با کودکان انجام گرفته بود، بخصوص توسط خانم دکتر هلموث (2). البته او عهده‌دار روانکاوی با کودکان زیر شش سال نبود، گرچه از نقاشی و گاهی بازی به عنوان وسیله استفاده می‌کرد، اما آن‌ها را به عنوان تکنیک بخصوصی رشد و توسعه نداده بود.
زمانی که کار خود را شروع نمودم، اصلی وجود داشت که بر آن اساس تعبیر و تفسیر (3) می‌بایست به دقت انجام می‌گرفت. گرچه روانکاوان سعی در کشف ناخودآگاه داشتند اما به استثنای معدودی بقیه عمیقاً به درون آن نفوذ نکردند. همه‌ی این موارد به ویژه در مورد کودکان نیز به کار گرفته شد. بعلاوه در آن زمان و سال‌های بعد از آن تنها کودکان دوره‌ی نهفتگی (4) به بعد برای روانکاوی مناسب تشخیص داده می‌شدند.

توسعه تکنیک بازی براساس نظریه روانکاوی

اولین بیمار من یک پسر پنج ساله بود که او را با نام فریتز (5) در اولین مقاله منتشره خود معرفی نمودم، (منبع 3) فکر کردم برای شروع بهتر اســت از نفوذ مادرش استفاده کنم. پیشنهاد کردم که مادر، کودک را تشویق کند که آزادانه با او بسیاری از سؤالات بیان نشده را که به طور وضوح در قسمت عقب ذهنش وجود داشت و مانع از رشد عقلانی او می‌گردید، در میان بگذارد. این کار اثر خوبی داشت. اما مشکلات نوروتیک (روان رنجوری) او کاملاً برطرف نگشت و بزودی تصمیم گرفته شد که او را روانکاوی نمایم. برای این کار از بعضی از مقرراتی که تاکنون وجود داشت سرپیچی نمودم. بر این اساس من آنچه را در مورد مطالبی که کودک به من ارائه می‌کرد، ضروری تشخیص می‌دادم، تعبیر و تفسیر می‌کردم. اضطراب‌ها و دفاع‌های کودک در مورد آن مطالب توجه مرا جلب نمود.
درمان در منزل کودک و با اسباب بازی‌های او انجام گرفت. تجزیه و تحلیل (6) شروع تکنیک بازی در روانکاوی اســت. «فریتز» خیالبافی‌ها، اضطراب‌ها و دفاع‌های خود را عمدتاً توسط بازی بیان داشت و من هم به طور مداوم پیش آگاه (7) و ناخودآگاه (8) او را برایش تعبیر و تفسیر می‌کردم، با این امید که مطالب بیشتری در بازی او آشکار خواهد شد. باید اذعان کرد که من عمدتاً از روش تعبیر و تفسیر در مورد این بیمار استفاده کرده‌ام و این کار وجه مشخصه تکنیک من اســت. این شیوه مطابق با اصول بنیادی روانکاوی یعنی تداعی آزاد (9) اســت. در تعبیر و تفسیر نه فقط دنیای کودک، بلکه حرکات او با اسباب بازی‌هایش نیز، این اصل اساسی را به کار بردم. بازی و فعالیت‌های مختلف کودک و در حقیقت تمام رفتارش وسیله‌ای اســت برای بیان آن چیزی که بزرگترها غالباً آن را توسط کلمات عرضه می‌دارند. ضمناً من از ابتدا توسط دو اصل روانکاوی هدایت شدم؛ یکی کشف ناخودآگاه به عنوان وظیفه‌ی اصلی جریان روانکاوی و دیگر تحلیل پدیده انتقال (10) به عنوان وسیله‌ی دستیابی بدان. در اینجا به یکی از کشفیات بنیادی فروید اشاره می‌کنم و آن این اســت که مریض، تجربیات و احساسات و افکار خود را ابتدا در ارتباط با والدین و سپس در ارتباط با افراد دیگر به درمانگر منتقل می‌کند و با تجزیه و تحلیل این انتقال، بخش ناخودآگاه ذهن و همچنین گذشته فرد کشف می‌گردد.
بین سال‌های 1920 و 1923 ضمن کار با جمع دیگری از کودکان تجربیات بیشتری بدست آوردم. اما گام نهایی در توسعه تکنیک بازی، درمان یک دختر بچه دوسال و نه ماهه بود که در سال 1923 او را روانکاوی نمودم. من در کتاب خود به نام روانکاوی کودکان (منبع 7) جزئیاتی در مورد این کودک تحت نام ریتا (11) بیان نمودم. ریتا از وحشت شبانه و ترس مرضی از حیوانات رنج می‌برد. او در مورد مادرش بسیار دمدمی مزاج بود. گاهی چنان به مادر خود می‌چسبید که به سختی می‌شد او را جدا کرد. او اختلال روانی مشخصی از نوع وسواس داشت. گاه بسیار افسرده می‌گشت و از بازی خودداری می‌کرد و ناتوانی او برای تحمل درماندگی سبب بوجود آمدن مشکلات فزاینده‌ای گشت. نگران بودم که آیا می‌توانم از عهده‌ی این مورد برآیم، زیرا تجزیه و تحلیل یک بچه کوچک تجربه کاملاً جدیدی بود.
اولین جلسه نگرانی مرا تأیید کرد. زمانی که ریتا در مهد کودک با من تنها گذاشته شد، بلافاصله علائمی را نشان داد که از آن‌ها به عنوان انتقال منفی برداشت کردم. او ساکت و مشتاق بود و بلافاصله از من درخواست کرد که به باغ برویم. موافقت کردم و با او بیرون رفتیم. برای مادر و عمه‌ی کودک که مراقب ما بودند این کار به عنوان نشانه‌ای از شکست تلقی گردید. وقتی که بعد از گذشت ده یا پانزده دقیقه به مهد کودک مراجعه کردیم، آن‌ها از اینکه دیدند ریتا نسبت به من کاملاً دوستانه رفتار می‌کند بسیار تعجب کردند. در توضیح این تغییر رفتار باید گفت که زمانی که ما از مهد کودک خارج شدیم من انتقال منفی (12) او را از میان مطالبی که گفت و این واقعیت که او کمتر می‌ترسید تجزیه و تحلیل کردم (این کار خلاف روش متداول بود). وقتی که صریح و بی‌پرده صحبت می‌کردیم، به این نتیجه رسیدم که ممکن اســت او بخصوص از این ترسی داشته باشد که من در حالی که با او در اتاق تنها هستم، آسیبی به او وارد سازم. آن را تعبیر و تفسیر نمودم و به وحشت شبانه او اشاره کردم. من ظن او را نسبت به خودم به عنوان یک دشمن ناشناس به ترس او ارتباط دادم. ترس از یک زن بد که شب‌ها وقتی که در اتاق تنهاست به او حمله می‌کند. چند دقیقه بعد از این تعبیر و تفسیر پیشنهاد نمودم که به مهد کودک برگردیم و او در حالی که آماده بود موافقت کرد. همان‌طور که گفتم خودداری ریتا از بازی کردن مشخص بود. او هر کاری را به سختی شروع می‌کرد. لباس عروسک خود را با وسواس درمی‌آورد و دوباره می‌پوشاند. به زودی متوجه شدم اضطرابی در پشت وسواس او وجود دارد. آن‌ها را تعبیر و تفسیر نمودم. مورد ریتا عقیده در حال رشد مرا نیرومندتر ساخت؛ اینکه پیش شرط روانکاوی کودک این اســت که خیالبافی‌ها، احساسات، اضطراب‌ها و تجربیات بیان شده توسط بازی را درک و تعبیر و تفسیر نماییم و چنانچه از بازی کردن خودداری ورزید، علت‌های خودداری، درک و تعبیر و تفسیر شود.
به عنوان مثال در مورد فریتز من عهده‌دار تجزیه و تحلیل او در منزل به وسیله اسباب بازی‌های خود کودک شدم. اما در طول مدت درمان که تنها چند ماه به طول انجامید متوجه گردیدم که روانکاوی نباید در منزل کودک انجام شود، زیرا که پی بردم گرچه فریتز نیاز فراوانی به کمک داشت و والدین او تصمیم گرفته بودند که من روانکاوی را در مورد او امتحان کنم، اما نگرش مادر در مورد من بسیار دمدمی و جوّ درمان کاملاً خصومت‌آمیز بود. مهمتر از آن دریافتم که موقعیت انتقال (یعنی ستون فقرات جریان روانکاوی) تنها زمانی می‌تواند ایجاد گردد و ادامه یابد که بیمار احساس کند، اتاق مشاوره یا اتاق بازی یا در واقع تمام این تجزیه و تحلیل‌ها چیزی جدای از زندگی معمولی او در خانه اســت. تحت چنین شرایطی او قادر خواهد بود بر مقاومت‌های خود غلبه کند؛ مقاومت در برابر تجربه اندوختن و بیان افکار، احساسات و آرزوهایی که مرسوم نیست. احساس می‌شد که در مورد کودکان این کار مغایر با آن چیزی بود که تصور می‌کردند.
در سال 1923 نیز مشاهدات بیشتری در مورد روانکاوی یک دختر هفت ساله انجام دادم. مشکلات نوروتیک او ظاهراً جدی نبود، اما والدین او برای مدتی نگران رشد عقلانی او شده بودند. او مطابق با گروه سنی خود رفتار نمی‌کرد. مدرسه را دوست نداشت و گاهی از رفتن به مدرسه طفره می‌رفت. از زمانی که مدرسه را شروع کرد، ارتباط او با مادرش که قبلاً بسیار گرم و صمیمی بود تغییر یافت. او محتاط و ساکت شده بود. من چندین جلسه را با او بدون اینکه ارتباط زیادی داشته باشیم سپری نمودم. برایم روشن گردید که او مدرسه را دوست ندارد. از میان آنچه که او با کم‌رویی بیان داشت و همچنین دیگر نشانه‌ها، قادر گردیدم که مقداری تعبیر و تفسیر انجام دهم، که خود موجب بیان مطالب بیشتری شد. اما احساس می‌کردم که از این طریق مطالب زیادی بدست نخواهم آورد.
در جلسه‌ای دیگر زمانی که مجدداً بی‌توجهی و کناره‌گیری را در کودک مشاهده کردم، به او گفتم که زود برمی‌گردم. و او را تنها گذاشتم. به مهد کودک بچه‌های خودم رفتم، چند اسباب بازی را جمع آوری کردم که شامل چند آدمک، چند آجر و یک قطار بود. همه را در یک جعبه گذاشتم و نزد بیمار بردم، او که علاقمند به نقاشی و دیگر فعالیت‌ها نبود به اسباب بازی‌های کوچک علاقمند گردید و بلافاصله شروع به بازی کرد. از طریق بازی او متوجه گردیدم که یکی از آدمک‌ها معرف خود او و دیگری معرف پسر بچه کوچکی اســت که همکلاسی او می‌باشد، که البته قبلاً چیزهایی در مورد او شنیده بودم. به نظر می‌رسید که در فعالیت‌های این دو آدمک چیز اسرارآمیزی وجود دارد. دیگر آدمک‌ها به خاطر مراقبت و مداخله در بازی مورد خشم قرار گرفته و به کناری گذاشته شدند. در بازی این دو آدمک اتفاقاتی نظیر افتادن و تصادف با ماشین وجود داشت. این کار همراه با علایمی از اضطراب تکرار می‌گردید. در این لحظه من با استناد به جزئیات بازی او که بنظر می‌رسید فعالیت جنسی بین او و دوستش اتفاق افتاده اســت به تعبیر و تفسیر پرداختم. او از کشف این ماجرا بسیار وحشت‌زده بود و در نتیجه به دیگر افراد اعتماد نداشت.
کودک هنگام بازی مضطرب می‌شد و به نظر می‌رسید، در حالتی اســت که می‌خواهد بازی را متوقف نماید. او را متوجه عدم علاقه‌اش به مدرسه نمودم و اینکه این عدم علاقه ممکن اســت با ترس او از معلم ارتباطی داشته باشد. ترس از اینکه معلم ممکن اســت رابطه‌اش را با همکلاسی‌اش کشف نماید و در نتیجه او را تنبیه کند. مهمتر از همه او وحشت‌زده بود و بنابراین به مادرش اعتماد نداشت و ممکن بود همان احساس را در مورد من هم داشته باشد. اثر این تعبیر و تفسیر در مورد کودک بسیار برجسته بود، اضطراب و عدم اعتماد او ابتدا شدت یافت، اما بزودی جای خود را به تخلیه آشکار آن‌ها داد. حالت چهره او تغییر کرد. گرچه او آنچه را که تعبیر و تفسیر نمودم نه پذیرفت و نه رد کرد اما متعاقباً از طریق عرضه مطالب جدید، صریح‌تر بودن در بازی و صحبت‌ها، موافقت خود را با آن مطلب نشان داد. همچنین نگرش او نسبت به من دوستانه گردید و کمتر ظنین بود. البته تعبیر و تفسیر منفی جای خود را به تعبیر و تفسیر مثبت داد و من به طور متناوب از هردوی آن‌ها استفاده می‌کردم. از این جلسه به بعد تجزیه و تحلیل بخوبی پیشرفت می‌کرد. متقارن آن همان‌طور که اشاره کردم تغییرات مطلوبی در روابطش با خانواده و به خصوص با مادرش به وجود آمد. عدم علاقه او به مدرسه کاهش یافت. او به درسش علاقمند شد، اما خودداری او از یادگیری که ریشه در اضطراب‌های عمیق او داشت به تدریج در یک دوره از درمانش مرتفع گردید.

وسایل بازی

قبلاً در این مورد توضیح داده و ثابت شد که اسباب بازی‌هایی را که مخصوص کودک بیمار در جعبه گذاشته و برای او برده بودم تا چه حد برای تجزیه و تحلیل او ضروری بود. این تجربه و دیگر تجارب به من کمک نمود تا در مورد انتخاب اسباب بازی تصمیم بگیرم، اینکه کدام اسباب بازی برای تکنیک بازی در روانکاوی مناسب‌تر اســت. اسباب بازی‌ها عمدتاً شامل مردان و زنان کوچک چوبی؛ معمولاً در دو اندازه، اتومبیل، فرقان (چرخ‌های دستی حمل خاک) تاب، قطار، هواپیما، حیوانات، درختان، آجر، خانه، نرده، کاغذ، قیچی، یک چاقوی کند، مداد، گچ، رنگ، چسپ توپ، تیله، مواد قابل انعطاف پلاستیکی و همچنین چیزهایی برای به نخ کشیدن اســت. اندازه‌ی کوچک این اسباب بازی‌ها، تعداد و تنوعشان کودک را قادر می‌سازد که خیالبافی‌ها و تجارب خود را در سطح وسیعی بیان نماید. برای نیل به این هدف بهتر اســت که اسباب بازی‌ها از نوع مکانیکی نباشد. و تنها در رنگ و اندازه با یکدیگر متفاوت باشد. ضمناً نباید نشانگر شغل و حرفه‌ی بخصوصی باشد. درست همین سادگی وسایل اســت که کودک را قادر می‌سازد، از آن‌ها در شرایط مختلف و براساس مطالبی که در بازی او خواهد آمد، به صورت خیالی یا واقعی استفاده نماید. این واقعیت که کودک می‌تواند به صورت همزمان انواع مختلف تجربه و شرایط را ارائه نماید، به ما امکان می‌دهد که به تصویر منسجم‌تری از عملکرد فکرش دست یابیم.
مطابق با سادگی اسباب بازی‌ها، باید تجهیزات اتاق بازی نیز ساده باشد. اتاق نباید محتوی همه نوع چیزی باشد، مگر آن چیزهایی که برای روانکاوی مورد نیاز اســت که شامل زمین قابل شستشو، آب جاری، یک میز، چند صندلی، یک سوفای کوچک (مبل قابل تبدیل به تختخواب)، مقداری بالش، یک کمد کشودار می‌شود. اسباب بازی‌های هر کودک در یکی از کشوهای بخصوص نگهداری و قفل می‌شود و بنابراین او می‌داند که از اسباب بازی و بازی با آن‌ها که مشابه اجتماع بزرگترهاست تنها خود او و درمانگر اطلاع دارند. جعبه‌ای که اسباب بازی‌های داخل آن را (که قبلاً از آن صحبت نمودم) به دختر کوچک ارائه کردم به صورت نمونه‌ای از یک کشوی انفرادی درآمد. این کشوی انفرادی، بخشی از رابطه صمیمانه و خصوصی بین تحلیل گر و بیمار اســت و خود نمونه‌ای از موقعیت انتقال در روانکاوی می‌باشد.
من ادعا نمی‌کنم که تکنیک بازی در روانکاوی کاملاً به انتخاب وسایل بازی بخصوصی بستگی دارد. به هر حال اغلب کودکان به صورت خودبخود، اسباب بازی‌های خود را می‌آورند و بازی با آن‌ها به عنوان یک کار تحلیلی قرار می‌گیرد. من معتقدم که اسباب بازی‌هایی که توسط روانکاو تهیه می‌گردد، باید از نوعی باشد که قبلاً توضیح داده‌ام، یعنی ساده و کوچک بوده و از نوع مکانیکی نباشد.
اسباب بازی‌ها، تنها وسیله‌ی ضروری جهت تجزیه و تحلیل بازی نیستند. من اشاره‌ای به آب جاری نمودم (شیرآب). بسیاری از فعالیت‌ها و رفتار کودک زمانی در اطراف دستشویی که شامل دو لگن کوچک و لیوان‌ها و قاشق‌هاست متمرکز می‌باشد. فعالیت‌های دیگری نیز وجود دارد از قبیل طراحی، نقاشی، برای نوشتن، تعمیر اسباب بازی‌های شکسته. گاه کودک در بازی خود نقش خودش و روانکاو را معین می‌کند. به عنوان مثال بازی فروشنده و خریدار، دکتر و بیمار، مدرسه و مادر یا کودک. در چنین بازی‌هایی او گاهی نقش یک بزرگسال را به عهده می‌گیرد نتیجه نه تنها با این کار علاقه‌ی خود را برای تغییر نقش بیان می‌کند، بلکه چگونگی احساس را در مورد رفتار والدین و دیگر مسئولین در مورد خودش و اینکه به چه صورت باید باشد را نشان می‌دهد. گاهی کودک از طریق رفتار سادیسمی (بی‌رحمی یا لذت بردن از آزار دیگران) در نقش والدین نسبت به فرزند، روزنه‌ای را جهت تخلیه پرخاشگری و خشم به وجود می‌آورد. خیالبافی‌ها چه به وسیله‌ی اسباب بازی‌ها بیان گردند و یا توسط به نمایش درآوردن، در هر صورت مقررات تعبیر و تفسیر در مورد آن‌ها یکسان خواهد بود. لازم اســت که قوانین روانکاوی که زیر بنای تکنیک روانکاوی اســت، در مورد استفاده از هر نوع وسیله بازی به کار گرفته شود. (قبلاً در مورد بازی با اسباب بازی و سرگرمی‌های دیگر مثال زده‌ایم.) (منبع 4 و 5 و 7).

اهمیت پرخاشگری (13)

پرخاشگری از طرق مختلف چه به صورت مستقیم و چه غیرمستقیم در بازی کودک بیان می‌گردد. وقتی که کودک بیش از حد پرخاشگر می‌شود، اغلب اوقات اسباب بازی را می‌شکند به وسیله‌ی چاقو یا قیچی به میز و تکه‌های چوب حمله می‌کند، آب یا رنگ را بر روی زمین می‌پاشد و اتاق را به طور کلی به یک میدان جنگ تبدیل می‌کند. لازم اســت که به کودک کمک شود تا پرخاشگری خود را تخلیه کند. اما مهمتر از همه درک این مطلب اســت که چرا در این لحظه بخصوص در موقعیت انتقال، انگیزه‌های تخریب پدیدار گشته‌اند و ضمناً باید نتایج آن‌ها را بر روی فکر کودک بررسی نمود. احساس گناه معمولاً بلافاصله بعد از اینکه کودک چیزی را می‌شکند، بوجود می‌آید (مثلاً یک آدمک کوچک را). این احساس گناه تنها به خسارت وارده بستگی ندارد، بلکه به جایگاهی که آن اسباب بازی در ناخودآگاه کودک دارد نیز مربوط می‌شود (به عنوان مثال اسباب بازی معرف یک برادر یا خواهر کوچک و یا یکی از والدین). بنابراین تعبیر و تفسیر با سطوح عمیق‌تری سروکار دارد. گاهی از طریق رفتار کودک نسبت به روانکاو متوجه می‌شویم که به دنبال انگیزه‌های مخربِ او نه تنها احساس گناه بلکه اضطراب آزاردهنده نیز بوجود می‌آید و کودک از اینکه کار او را تلافی کنند می‌ترسد.
من معمولاً قادر به فهماندن این نکته به کودک بوده‌ام که تحمل حمله‌ی فیزیکی او را نسبت به خود ندارم. این نگرش نه تنها موجب حمایت از روانکاو می‌شود، بلکه برای تجزیه و تحلیل نیز حائز اهمیت زیادی اســت. چنانچه چنین تجاوزی را محدود نکنیم، بسبب تحریک احساس گناه مفرط و اضطراب آزاردهنده می‌گردد، و در نتیجه به مشکلات درمان افزوده می‌شود. یک بار از من سؤال شد که با استفاده از چه روشی از حمله فیزیکی کودک جلوگیری می‌کنم. تصور می‌کنم جواب این سؤال این اســت که من در مورد جلوگیری از خیالبافی‌های پرخاشگرانه‌ی کودک بسیار با احتیاط عمل می‌کنم. در حقیقت به او فرصت می‌دهم که آن‌ها را از راه‌های دیگری بیرون بریزد، که این کار شامل حمله شفاهی به من نیز می‌شود. بعلاوه من عدم موافقت یا دلخوری خود را نسبت به امیال پرخاشگرانه کودک نشان نمی‌دهم و اغلب قادر به تعبیر و تفسیر انگیزه‌های عمیق‌تری می‌باشم و بنابراین می‌توانم شرایط را تحت کنترل خود داشته باشم. البته همیشه وضع این چنین نیست. در مورد بعضی از کودکان «سایکوتیک» یا «روان پریش» بسیار مشکل بود که بتوانم از خود بر علیه پرخاشگری آن‌ها حمایت نمایم.
من متوجه گردیدم که نگرش کودک نسبت به آن اسباب بازی که بدان صدمه وارد کرده اســت، آشکار کننده بعضی از مسائل اســت. او اغلب اسباب بازیی را که معرف یکی از اعضای خانواده‌اش اســت به کناری نهاده و برای مدتی آن را نادیده می‌گیرد. این کار نشان دهنده‌ی عدم علاقه به آن شیء صدمه دیده اســت. زیرا از آن می‌ترسد که شخص مورد حمله قرار گرفته شده (که آدمک معرف اوست) به صورت یک فرد تلافی‌گر و خطرناک درآید. احساس اذیت و آزار ممکن اســت آنچنان قوی باشد که احساس گناه و افسردگی ناشی از تخریب وسایل را بپوشاند و یا احساس گناه یا افسردگی ممکن اســت آنچنان قوی باشد که منجر به تقویت احساس آزاردهنده شود. در هر صورت ممکن اســت روزی کودک در کشوی خود به دنبال اسباب بازی آسیب دیده بگردد. این کار نشان دهنده‌ی آن اســت که روانکاو قادر به تقلیل احساسات آزاردهنده بوده اســت. بدین معنی که امکان تجربه احساس گناه و یا اصلاح آن را فراهم آورده اســت. وقتی چنین اتفاقی می‌افتد، متوجه می‌شویم که در رفتار کودک نسبت به برادر و خواهر بخصوصش (که عروسک معرف اوست) و یا در ارتباطات کلی او تغییراتی ایجاد شده اســت؛ این مطلب ثابت می‌کند که اضطراب آزاردهنده او به همراه احساس گناه و تمایل به اصلاح کاهش یافته و جای خود را به احساس عشق که قبلاً به خاطر اضطراب مفرط از بین رفته بود می‌دهد. در مراحل بعدی روانکاوی با همین کودک و یا کودکی دیگر ممکن اســت احساس گناه یا تمایل به اصلاح بلافاصله پس از عمل پرخاشگری ظاهر گردد و همچنین ممکن اســت عطوفت و مهربانی نسبت به خواهر و برادر (که در خیال صدمه دیده‌اند) نیز آشکار گردد. اهمیت چنین تغییراتی برای شکل گیری شخصیت و ارتباط با انسان‌های دیگر و همچنین جهت ثبات ذهن نمی‌تواند نادیده گرفته شود.
بخش اصلی کار تعبیر و تفسیر این اســت که می‌باید خود را با نوسان بین عشق و نفرت، خوشحالی و رضایت از یک طرف و اضطراب آزاردهنده و افسردگی از طرف دیگر هماهنگ نماید. این مطلب اشاره به این نکته دارد که روانکاو نباید عدم موافقت و بی‌میلی خود را در مورد شکستن اسباب بازی توسط کودک نشان دهد. او به هر حال نه باید کودک را تشویق به بیان پرخاشگری خود نماید و نه به او پیشنهاد تعمیر اسباب بازی را کند. به عبارت دیگر او باید کودک را قادر سازد که احساسات و خیالبافی‌های خود را همچنانکه بروز می‌کند، تجربه نماید. بخشی از تکنیک من همیشه این بوده که تأثیر تربیتی و اخلاقی نداشته باشم و فقط طبق روش روانکاوی رفتار نمایم. به طور مختصر روش روانکاوی شامل درک فکر بیمار و متقاعد کردن او در مورد آنچه که در جریان اســت می‌باشد.

تعبیر و تفسیر

حالا بهتر اســت چند مثال جزئی‌تر از تکنیک بازی در روانکاوی بیان نمایم. در اینجا نمونه‌ای از آن را ذکر می‌کنم: یک پسر بچه کوچک ممکن اســت در اولین جلسه تحلیل چند آدمک اسباب بازی را در کناری گذاشته و اطراف آن‌ها را حصاری بکشد، بهتر اســت بگویم با آجرها حصاری درست کند. من از این کار او این گونه نتیجه گیری و تعبیر و تفسیر می‌کنم که آدمک‌ها معرف انسان‌ها هستند و حصار اطراف آن‌ها نشان دهنده‌ی یک اتاق اســت. یک چنین تعبیر و تفسیری بر روی اولین برخورد با ناخودآگاه کودک اثر می‌گذارد. می‌توان از طریق تعبیر و تفسیر کودک دریافت که اسباب بازی‌ها در فکر او معرف انسان‌ها هستند، و احساساتی را که او در مورد اسباب بازی‌ها بیان می‌کند در واقع به انسان‌ها مرتبط می‌گردد. او قبل از تعبیر و تفسیر، از این مطلب آگاه نبوده اســت. او بتدریج در مورد این واقعیت که بخشی از فکرش برای خود او ناشناخته می‌باشد، شروع به کسب بینش و بصیرت نمود. به عبارت دیگر این گونه استنباط کرد که ناخودآگاه وجود دارد و بعلاوه آنچه را که درمانگر با او انجام می‌دهد برای خود او روشن گردید.
مطالب بالا بر این نکته اشاره دارد که شرایط تحلیل پایه گذاری گردیده اســت. البته این بدان معنی نیست که کودک لزوماً می‌تواند همه‌ی آنچه را که اظهار می‌دارد به صورت منطقی بیان نماید.
برگردیم به مثال خودم در مورد آدمک‌های کوچکی که انسان‌های داخل اتاق را تصویر می‌کنند. در مرحله‌ی بعدی روانکاو سعی می‌کند که بفهمد این انسان‌ها معرف چه کسانی هستند، چه ارتباطی با یکدیگر دارند و قرار اســت در آن اتاق چکار بکنند. تصور کنیم که کودک به تعداد افراد خانواده‌اش، آدملک بردارد. (که در مورد این مثال چهار نفر خواهد بود.) به او اشاره می‌کنم که این آدمک‌ها معرف خود او و والدین و برادر کوچکترش هستند. کودک ممکن اســت یکی از این آدمک‌ها را برداشته و از مکانی که دورش را حصار کشیده اســت خارج نماید. تصور کنیم که آن آدمک معرف برادر کوچکترش باشد. این کار باعث می‌شود که مرحله‌ی بعدی روشن‌تر شود. برای مثال درک این نکته مهم اســت که چرا در این لحظه بخصوص برادرش را مجبور به ترک اتاق کرد. قبل از اینکه شروع به تجزیه و تحلیل کنم، باید از علایم، مشکلات کودک، سرگذشت او و همچنین از رابطه‌ی بیمار و برادرش اطلاع داشته باشم. اگر از بازی کودک نتیجه بگیرم که سه نفر باقیمانده در اتاق معرف پدر و مادر و خود بیمار اســت، آن وقت این‌گونه تعبیر و تفسیر خواهم کرد که او با این کار نشان می‌دهد که می‌خواهد برادر کوچکش آنجا نباشد و مایل اســت که به عنوان تنها بچه خانواده با پدر و مادرش تنها باشد، همان طوری که قبل از تولد برادر کوچکش تنها بود. این کار ممکن اســت منجر به خارج کردن یک آدمک دیگر از اتاق گردد (آدمکی که معرف پدرش اســت). بر این اساس این گونه تعبیر و تفسیر می‌نمایم که اوقاتی در زندگی کودک وجود دارد که احساس می‌کند پدرش مزاحم اســت و کودک می‌خواهد که مادرش را دربست در اختیار خود داشته باشد. در لحظات مختلف این جریان- شاید در همان ابتدا- می‌توانیم به چهره‌ی کودک نگاه کنیم، که آن چهره به طور وضوح گویای آن اســت که کودک بخوبی چیزی را درباره خود دریافته که احساس می‌کند. این بینش برای او مفید و با ارزش اســت.
بسیار محتمل اســت که کودک در خلال بازی چیزی گفته باشد که باعث شود تحلیل‌گر نتیجه خود را از بازی بگیرد. ضمناً کودک ممکن اســت عدم موافقت خود را نیز بیان نماید. او خصوصاً در پاسخ به تعبیر و تفسیر درمانگر در مورد پرخاشگری خود در رابطه با برادر یا پدرش، ممکن اســت حتی اسباب بازی را به کناری انداخته و دست از بازی بکشد. روانکاو تا آن موقع به محتوای اضطراب تحریک شده او توجه کرده و دلایل قطع بازی توسط کودک را تعبیر و تفسیر خواهد کرد. او همچنین انتقال منفی را تعبیر و تفسیر می‌کند، که بر اساس آن روانکاو خود نقش فردی مانند پدر عصبانی یا مادر ناامید را بازی می‌کرد. همان‌گونه که اغلب اتفاق می‌افتد، آیا کودک می‌تواند بعد از این تعبیر و تفسیر به بازی خود ادامه دهد؟ در اینجا او ممکن اســت همان مطالب را از طرق مختلف بیان نماید. این کار کودک می‌تواند به عنوان تأیید تعبیر و تفسیر انجام شده تلقی گردد.
کودک به عنوان مثال ممکن اســت با آجرها چیزی بسازد؛ اگر چنانچه اتاق توسط نرده یا هر شیء دیگری مشخص گردیده باشد، آنوقت آجرها ممکن اســت معرف انسان‌ها باشند. و یا ممکن اســت که او با اتومبیل‌ها و هر نوع اسباب بازی دیگری بازی کند که با توجه به محتوای بازی، آن وسایل می‌توانند معرف انسان‌ها باشند. او ممکن اســت بازیی را شروع کند که در آن به صورت سمبلیک نقش یکی از افراد فامیل را به روانکاو واگذار کرده باشد. بنابراین احساسات او در مورد آن‌ها به سمت ارتباط با درمانگر انتقال می‌یابد. او ممکن اســت در طول بازی، به پاره‌ای از خوشی‌های زندگی روزمره خود اشاره نماید که این کار سبب روشن‌تر شدن بازی قبلی او با آدمک‌ها می‌شود. همه‌ی این فعالیت‌ها و تداعی‌ها ممکن اســت نمایانگر یک مطلب مشخص اما از طرق مختلف باشد. اضطراب و احساس گناه که در بعضی موارد منجر به قطع بازی یا تغییر آن می‌گردد. گاه معرف موقعیت کاملاً متفاوتی می‌باشد. شاید کودک در کشوی خود به دنبال یک اسباب بازی که کثیف یا صدمه دیده اســت بگردد و آن را در میان دستشویی تمیز کند. بر آن اساس درمانگر این گونه استنباط و تعبیر و تفسیر می‌کند که کودک اشتیاق خود را برای نظافت و اصلاح برادر کوچکترش که به وسیله‌ی انگیزه‌های خصمانه او کثیف و خراب شده اســت، بیان می‌کند.

معنای بازی

این مثال‌ها مطمئناً شامل کلیه موقعیت‌ها و تجربیاتی که کودک ممکن اســت در بازی خود نشان دهد نمی‌شود. احساساتی از قبیل ناکامی، طرد شدگی، حسادت نسبت به پدر و همچنین مادر و برادرها و خواهرها، پرخاشگری همراه با حسادت، شادی ناشی از داشتن یک همبازی، متحد شدن بر علیه والدین، احساس عشق و نفرت نسبت به کودک تازه متولد شده و یا کودکی که هنوز به دنیا نیامده و همچنین اضطراب حاصله از آن و احساس گناه یا اصرار در جبران آن از جمله شرایط عاطفی هستند، که احتمالاً می‌توانند بیان گردند. ما همچنین در بازی کودک متوجه تکرار تجربیات واقعی و جزئیاتی از زندگی روزانه او می‌شویم که اغلب آمیخته با خیالیافی‌هاست، بدیهی اســت که اغلب اوقات اتفاقات و حوادث واقعی و مهم زندگی کودک جهت وارد شدن به بازی یا در ارتباط‌های او با شکست مواجه می‌شود و در نتیجه تأکیدها گاهی ظاهراً بر روی اتفاقات جزئی اســت اما همین اتفاقات جزئی اهمیت زیادی برای کودک دارد، زیرا سبب تحریک عواطف و خیالبافی‌های او شده اســت.
من در مورد مشکل کودکانی که از بازی کردن خودداری می‌کنند بحث کرده‌ام. این خودداری همیشه مانع از شروع بازی کودکان نمی‌شود، بلکه ممکن اســت ناگهان سبب قطع بازی کودک گردد. برای مثال پسر بچه‌ی کوچکی را فقط برای یک بار مصاحبه نزد من آوردند. (احتمال تجزیه و تحلیل در آینده وجود داشت، اما والدین در نظر داشتند که با کودک به خارج از کشور بروند.) من مقداری اسباب بازی بر روی میز خود داشتم، او نشست و شروع به بازی کرد. و طولی نکشید که بازی او منجر به حادثه، تصادف و افتادن آدم‌ها از بالا به پایین شد، در حالی که او سعی داشت آن‌ها را دوباره سرپا نگه دارد. او در همه‌ی این فعالیت‌ها اضطراب زیادی را ظاهر ساخت. اما از آنجا که انجام هیچ درمانی در نظر گرفته نشده بود، از تعبیر و تفسیر خودداری نمودم. بعد از چند دقیقه او به سرعت از روی صندلی خود سرخورد و گفت: «دیگه بازی بسه» و بیرون رفت. من براساس تجربیات خود اعتقاد دارم که اگر این جلسه شروع یک درمان بود آن وقت من اضطرابی را که عملاً در رابطه با اسباب بازی‌ها بیان گردید و انتقال منفی حاصله نسبت به خودم را تعبیر و تفسیر می‌نمودم و قادر بودم که اضطراب او را به صورتی حل نمایم که بتواند بازی خود را ادامه بدهد.
مثال بعدی ممکن اســت به من کمک نماید تا بتوانم علت‌های خودداری از بازی را توضیح دهم. یک پسر سه سال و نه ماهه که او را با نام پیتر (14) معرفی می‌نمایم (منبع 7)، بسیار عصبی بود. به نظر می‌رسید که نتواند بازی کند، تحمل ناکامی را نداشت، ترسو و محزون بود و شبیه پسرها نبود. در آن زمان پرخاشگر و کم طاقت و نسبت به خانواده‌اش به خصوص در مورد مادرش دمدمی مزاج بود. مادرش به من گفت که پیتر بعد از تعطیلات تابستانی شدیداً تغییر کرده اســت. به این صورت که در سن هجده ماهگی در تخت والدینش می‌خوابید و در نتیجه فرصت مشاهده رابطه جنسی بین پدر و مادرش را یافت. در طول تعطیلات تابستان، کنترل او بسیار مشکل گشت، بد می‌خوابید و دوباره به حالت قبلی خود یعنی شب اداری بازگشت نمود؛ که البته چندین ماه بود که آن را انجام نداده بود. پیتر تا آن زمان آزادانه بازی می‌کرد، اما از تابستان به بعد او دیگر بازی نکرد، به اسباب بازی‌ها آسیب می‌رساند و جز شکستن آن‌ها هیچ کار دیگری نمی‌توانست با اسباب بازی‌ها انجام بدهد. بزودی بعد از این جریان برادرش متولد شد و این موضوع سبب افزایش مشکلاتش گردید.
پیتر در اولین جلسه شروع به بازی کرد. او بزودی دو اسب اسباب بازی را به یکدیگر زد این کار را با اسباب بازی‌های مختلف تکرار کرد. او ضمناً از برادر کوچکش نیز نام برد. من به هم خوردن اسب‌ها و بقیه چیزها را این گونه تعبیر و تفسیر نمودم که این‌ها معرف انسان‌ها هستند. او ابتدا این تفسیر مرا نپذیرفت اما بعداً آن را قبول کرد. او دوباره اسب‌ها را به یکدیگر می‌زد می‌گفت که این‌ها می‌روند که بخوابند. آن‌ها را با آجر پوشاند و اضافه کرد که «حالا آن‌ها کاملاً مرده‌اند و من آن‌ها را دفن کرده‌ام» او ماشین‌ها را پشت یکدیگر گذاشته و آن‌ها را به سرعت در اطراف حرکت می‌داد. ناگهان از کوره در رفت و آن‌ها را به اطراف اتاق پرتاب کرد و گفت که «ما همیشه هدیه‌های کریسمس را بلافاصله خرد می‌کنیم، ما هیچ چیز نمی‌خواهیم». از بین بردن اسباب بازی‌ها، یعنی از بین بردن پدرش. او در حقیقت در همان اولین ساعت، چندی اسباب بازی را از بین برد.
در ساعت بعد او بعضی از حرکات ساعت قبل، به خصوص به هم خوردن ماشین‌ها و اسب‌ها بقیه چیزها را تکرار کرد. دوباره در مورد برادر کوچکش صحبت کرد که در نتیجه من آن را این گونه تعبیر و تفسیر کردم که او می‌خواهد روابط جنسی بین پدر و مادرش را به من نشان بدهد (البته از اصطلاحات خود کودک استفاده کردم)، و او فکر می‌کند که این کار آن‌ها باعث به دنیا آمدن بچه شده اســت. این تعبیر و تفسیر مطالب بیشتری را در مورد روابط متغیر او با برادر کوچکتر و پدرش روشن نمود. او یک آدمک را روی آجر (که آن را تختخواب می‌نامید) گذاشت؛ بعد آدمک را به پایین پرت کرده و گفت «او مرده و تمام کرده اســت.» او دوباره همان کار را با دو آدمک مرد دیگر که قبلاً به آن‌ها آسیب رسانده بود نمایش داد. من این کار او را این‌گونه تعبیر و تفسیر کردم که اولین آدمک مرد نمایانگر پدرش بود که کودک دلش می‌خواهد او را از تخت مادرش به بیرون پرت کند و بکُشد. در نمایش بعدی یکی از آن دو مرد پدرش بود و دیگری خودش که همان کار را پدرش با او انجام می‌دهد (یعنی پرت کردن او از تخت به بیرون)؛ علتی که او دو آدمک آسیب دیده را انتخاب کرد این بود که در صورتی که به پدرش حمله کند هم خودش و هم پدرش آسیب خواهند دید.
این مطالب نشان دهنده‌ی نکات زیادی اســت که من تنها به یک یا دو مورد آن اشاره می‌کنم. مشاهده‌ی روابط جنسی بین پدر و مادر اثر بسیار شدیدی بر ذهن کودک داشت، و هیجانات شدیدی از جمله حسادت، پرخاشگری و اضطراب را بوجود آورد و این تقریباً اولین چیزى بود که پیتر در بازی خود بیان داشت. بی‌شک تجربه‌ای که تنها بیان سمبلیک آن برای کودک امکان‌پذیر اســت دیگر به صورت آگاهانه نیست. من دلایلی برای اعتقاد به این مطلب دارم که اگر من آن اسباب بازی‌هایی را که به هم می‌خوردند به عنوان انسان‌ها تعبیر و تفسیر نمی‌کردم آن وقت کودک هرگز آن مطالب را در ساعت دوم بیان نمی‌نمود. مهم‌تر از همه چنانچه آسیب‌هایی را که او به اسباب بازی‌ها وارد ساخته بود تعبیر و تفسیر نمی‌کردم، مطمئناً نمی‌توانستم به او نشان بدهم که چرا از بازی کردن خودداری می‌کند. آن وقت او احتمالاً پس از شکستن اسباب بازی‌ها بازی را متوقف می‌کرد (همان‌طوری که در زندگی روزانه خود این کار را انجام می‌دهد).
کودکانی وجود دارند که در ابتدای درمان ممکن اســت شبیه به بازی پیتر یا آن پسر بچه کوچکی که تنها برای یک بار مصاحبه نزد من آورده بودند بازی نکنند، اما کمتر اتفاق می‌افتد که کودک کاملاً بازی با اسباب بازی‌های روی میز را رد نماید. حتی اگر روی خود را از آن‌ها برگرداند اغلب این کار نیز می‌تواند به تحلیل‌گر کمک نماید که در مورد انگیزه‌های بازی نکردن نیز اطلاعاتی کسب نماید. در موارد دیگر نیز تحلیل‌گر می‌تواند مطالبی را برای تعبیر و تفسیر جمع‌آوری نماید. هر نوع فعالیتی اعم از استفاده از کاغذ برای نوشتن یا پاره کردن آن، هر نوع جزئیاتی از رفتار مانند تغییر وضع یا تغییر حالات چهره می‌تواند نشانه‌ای از آنچه که در ذهن کودک می‌گذرد و یا احتمالاً در ارتباط با آنچه که روانکاو از والدین در مورد مشکلات کودک شنیده اســت باشد.

توانایی کودکان جهت درک

من در مورد اهمیت تعبیر و تفسیر در تکنیک بازی مطالب زیادی گفته‌ام و چندین مثال نیز برای روشن شدن محتوایش آورده‌ام. در اینجا سؤالی مطرح می‌شود که در واقع از من هم پرسیده شد و آن این اســت که: آیا کودکان خردسال از نظر عقلانی قادر به درک این تعبیر و تفسیرها هستند؟ تجربه‌ی من و دیگر همکارانم این اســت که چنانچه تعبیر و تفسیرها در مورد نکات برجسته مطالب بیان شده باشد، کاملاً فهمیده و درک می‌شوند. البته تحلیل‌گر می‌باید تعبیر و تفسیر خود را تا آنجا که ممکن اســت مختصرتر و واضح‌تر بیان دارد و همچنین باید از اصطلاحات کودک در این مورد استفاده کند. لیکن اگر نکات اساسی مطالب عرضه شده را به صورت کلمات ساده ترجمه نماید آن وقت می‌تواند با آن عواطف و اضطراب‌هایی که در آن لحظه فعال‌تر هستند تماس برقرار نماید. خودآگاه کودک و درک عقلانی او اغلب در مرحله بعدی این روند اســت. یکی از جالب‌ترین و شگفت‌انگیزترین تجربه‌ی ابتدایی تحلیل کودک این اســت که حتی در کودکان خردسال توانایی درک و بینش اغلب بسیار بیشتر از بزرگسالان مشاهده می‌گردد. این مطلب را تا حدی می‌توان این گونه توجیه کرد که ارتباط بین خودآگاه و ناخودآگاه در کودکان خردسال بسیار نزدیک‌تر از بزرگسالان اســت و سرکوبی‌های بچه‌گانه نیز نیروی کمتری دارند. من همچنین اعتقاد دارم که توانایی‌های عقلانی کودک اغلب دستکم گرفته می‌شود و در واقع کودک بیشتر از آنچه که تصور می‌شود درک می‌کند.
اکنون می‌خواهم آنچه را که من از طریق جواب یک کودک خردسال به تعبیر و تفسیرها گفته‌ام در اینجا نشان بدهم. پیتر (کسی که در مورد جزئیات تجزیه و تحلیل او قبلاً صحبت کرده‌ام) شدیداً به تعبیر و تفسیر من اعتراض کرد. اعتراض به اینکه گفته بودم که آدمک مردی که او از تخت به پایین پرتاب کرد (آنکه «مرده و تمام کرده بود») نمایانگر پدرش اســت (تعبیر و تفسیر آرزوی مرگ برای فردی که به او عشق ورزیده می‌شود معمولاً هم برای کودک و هم برای بزرگسال مقاومت شدیدی را ایجاد می‌نماید). در ساعت سوم پیتر دوباره مطالب مشابه‌ای را بیان داشت اما حالا تعبیر و تفسیر مرا پذیرفت و گفت که درست اســت. «اگر من جای پدر بودم و یکی می‌خواست که مرا از تخت به پایین پرت کند و بکشد، در مورد آنچه فکری می‌کردم؟» این مطلب نشان می‌دهد که او نه فقط تعبیر و تفسیر مرا درک و قبول کرده اســت، بلکه چیزی بیشتر از آن را نیز تشخیص داده اســت. او درک نمود که احساسات تهاجمی او نسبت به پدرش در ترسش از او دخالت داشته اســت و ضمناً او خود انگیزه‌هایش را نسبت به پدرش فرافکنی نمود.
مورد بعدی را یکی از شاگردانم تعریف کرد. پسر بچه چهارساله‌ی کوچکی در یکی از جلسات تحلیل شدیداً به برخی از تعبیر و تفسیرهای تحلیلگر (در مورد بازی خودش) اعتراض نمود. در شروع جلسه بعدی او دوباره همان بازی روز قبل را تکرار کرد. سپس به تحلیل‌گر گفت «حالا صحبت کنیم» و به سؤال درمانگر که پرسید: «در مورد چه چیزی صحبت کنیم؟» جواب داد «در مورد آنچه که تو دیروز به من گفتی» روانکاو مطالب روز قبل را مرور نمود. به طور مشروح تعبیر و تفسیرها را تکرار کرد تا بدانجا که کودک با دقت بسیار زیادی بدان گوش می‌داد و ظاهراً آن را قبول نمود. همان کودک در جلسات بعدی پس از چند تعبیر و تفسیر از اضطرابش (که موجب تسکینش گردید) در حالی که متفکرانه می‌گفت: «تو با ترس‌هام چیکار می‌تونی بکنی؟» مرحله جدیدی را برای ترس‌هایش آغاز نمود.

زبان سمبلیک و ناخودآگاه

در مقدمه این مقاله تقریباً به این مطلب اشاره کرده‌ام که توجه من از همان ابتدا بر روی اضطراب‌های کودک متمرکز بود و به همین خاطر از طریق تعبیر و تفسیر محتویات آن‌ها قادر گردیدم که اضطراب او را تقلیل دهم. برای انجام این کار از زبان دیرینه سمبلیک استفاده کامل نمودم و تشخیص دادم که این زبان بخش عمده‌ای از نحوه‌ی بیان کودک را تشکیل می‌دهد. همان‌طور که مشاهده کردیم آجر، اتومبیل، آدمک‌ها، نه تنها نمایانگر چیزهایی هستند که کودک بدان‌ها علاقمند اســت، بلکه آن‌ها در بازی، انواع مختلف معانی سمبلیک را نیز دارا می‌باشند که توسط خیالبافی‌ها، آرزوها و تجربیات واقعی او محصور گشته‌اند. این نحوه بیان دیرینه همان زبانی اســت که ما در رؤیاهایمان با آن آشنا هستیم و از طریق نزدیکی به بازی کودک با روشی شبیه به تعبیر و تفسیر فروید از رؤیاهاست که می‌توانیم به ناخودآگاه کودک دسترسی یابیم. ما باید نحوه‌ی استفاده هر کودک از سمبل‌ها را در ارتباط با عواطف و اضطراب‌های مخصوص به خودش و همچنین در ارتباط با کل شرایطی که در تحلیل هویدا می‌باشد، مورد توجه و رسیدگی قرار دهیم و صرف ترجمه کلی سمبل‌ها کار بی‌فایده‌ای می‌باشد.
اهمیتی که به سمبلیزم دادم، با گذشت زمان منجر به نتایج تئوریک در مورد جریان تشکیل سمبل‌ها گردید. تجزیه و تحلیل بازی نشان داد که توانایی استفاده از سمبل‌ها کودک را قادر می‌سازد که نه تنها علایق، بلکه خیالبافی‌ها، اضطراب‌ها و احساس گناه خود را به جای انسان‌ها به اشیا منتقل نماید. بر این اساس فرد در بازی به مقدار زیادی تسکین یافتن را تجربه می‌کند، و این یکی از عواملی اســت که برای کودک بسیار ضروری می‌باشد. به عنوان مثال زمانی که من خرابکاری پیتر کوچولو (که قبلاً در موردش صحبت کردم) را نسبت به آدمکی که معرف برادرش بود تعبیر و تفسیر نمودم، او به این نکته اشاره کرد که این کار را با برادر حقیقی‌اش نمی‌کند، فقط این کار را با برادر اسباب بازی‌اش انجام می‌دهد. تعبیر و تفسیر من البته این نکته را برایش واضح نمود که او واقعاً همان برادر کوچکش بود که آرزوی حمله به او را داشت. اما این مثال نشان می‌دهد که او تنها با استفاده از ابزار سمبلیک، قادر گردید میل به ویرانگری خود را در تجزیه و تحلیل بیان نماید.
من همچنین به این عقیده رسیده‌ام که جلوگیری شدید از توانایی ساختن سمبل‌ها و استفاده از آن‌ها و همچنین جلوگیری از رشد دنیای خیال در کودکان نشان دهنده‌ی یک ناراحتی جدی اســت و یادآور می‌شوم که این‌گونه منع‌ها و بازداشتن‌ها و ناراحتی‌های حاصله از آن در ارتباط با دنیای خارج و واقعیت‌ها مشخصه‌ی «اسکیزوفرنی» (15) می‌باشد. (منبع 6 و 8) نتیجه‌ی بدست آمده در درک نحوه‌ی ارتباط اسکیزوفرنی اثر گذاشت و جای خود را در درمان اسیکزوفرنی باز نمود.
یکی از نکات مهم تکنیک من همیشه تجزیه و تحلیل انتقال بوده اســت. بر اساس تجربه‌ای که بدست آوردم، ما قادر هستیم به بیمار به صورت بنیادی و اساسی کمک نماییم. این کمک می‌تواند از طریق تعبیر و تفسیرهای انتقال با استفاده از آرزوها و اضطراب‌های مربوط به گذشته- جایی که از آن سرچشمه گرفته‌اند- باشد، مثلاً مربوط به دوران نوزادی و یا در ارتباط با اولین موضوعات. زیرا او با تجربه مجدد عواطف اولیه و خیالبافی‌ها و در آن‌ها در رابطه با ارتباطات اولیه‌اش (نسبت به مادر و پدر) اســت که می‌تواند این ارتباطات اولیه خود را از ریشه مورد تجدیدنظر قرار داده و بر آن اساس اضطراب‌های خود را به صورت مؤثر تقلیل دهد.

خلاصه

من قبلاً به این مطلب اشاره کرده‌ام که از همان اولین موردم توجه من بر روی اضطراب‌ها دفاع کودک در مقابل این اضطراب‌ها متمرکز گردید. این تأکید بر روی اضطراب مرا عمیقاً به درون ناخودآگاه و دنیای خیالی کودک هدایت نمود، شیوه من با عقیده رایج روانکاوی در آن زمان مغایرت داشت؛ اینکه برای مدت طولانی تعبیر و تفسیرها نمی‌بایست به صورت مداوم صورت می‌گرفت. بنابراین این شیوه سبب یک تغییر ریشه‌ای در تکنیک گردید. من ضمناً از یک زاویه‌ی دیگر در قلمرو جدیدی وارد شدم. محتویات خیالبافی‌ها و دفاع‌هایی که در کودکان خردسال کشف نمودم، برای خود آن‌ها تعبیر و تفسیر کردم که در آن زمان به مقدار زیادی کشف نشده باقی مانده بود. من در استفاده از این تکنیک جدید با مشکلاتی جدی و اساسی روبرو گردیدم. اضطراب‌هایی که در اولین تجزیه و تحلیل مورد مطالعه با آن‌ها مواجه شدم، بسیار شدید بود و اگرچه معتقد بودم که دارم در مسیر درستی حرکت می‌کنم و از طریق تعبیر و تفسیرها می‌توان مرتباً تسکین را ایجاد نمود، اما شدت اضطراب‌هایی که در حال آشکار شدن بودند بسیار مختل کننده بود و در این زمان از دکتر کارل آبراهام (16) تقاضای راهنمایی نمودم. او گفت، از آنجا که تعبیر و تفسیرهای من تا آن زمان موجبات تسکین یافتن را فراهم آوردند و تجزیه و تحلیل‌ها نیز ظاهراً پیشرفت کننده بودند، در نتیجه او دلیلی نمی‌بیند که من شیوه و روش برخورد خود را تغییر دهم. حمایت او باعث تشویق من گردید و چند روز بعد، اضطراب کودک که به منتهی درجه خود رسیده بود به مقدار زیادی کاهش یافت و این موجبات پیشرفت بعدی را فراهم کرد، عقیده‌ای که براساس این تجزیه و تحلیل بدست آمد، بر روی کل جریان کار تحلیلی من اثر گذاشت.
من در شروع این مقاله اشاره نمودم که چگونه درگیر تکنیک بازی روانکاوی شدم. بعد از پنج سال و نیم کار در برلین، دعوت آقای دکتر ارنست جونز (17) را پذیرفته و در سال 1926 در لندن اقامت گزیدم. او همیشه علاقه‌ی خاصی به کار من داشت. حمایت او و همکاری تعدادی از دوستان بریتانیایی من موجب گردید که یک تکنیک بازی براساس روش روانکاوی را در لندن پایه‌گذاری نمایم و این بخشی از آنچه که امروز به نام «مکتب انگلیسی روانکاوی» (18) معروف اســت گردید.
اکنون مایلم که در خصوص پیشرفت تجزیه و تحلیل کودک به طور کلی مطلبی را عنوان نمایم. در طول سه دهه گذشته، اهمیت روانکاوی کودکان رشد یافت و به تدریج جهانگیر شد. در این مسیر رشد کار آنا فروید (19) به مقدار زیادی دخالت داشت. او در دهه‌ی بیست کار خود را از وین آغاز کرد و از سال 1938 در لندن کار و تدریس خود را ادامه داد. شیوه کار او از نظر چند اصل بنیادی با روش من تفاوت دارد. اما هر دو خط فکری عمیقاً بر روی کار روانکاوی با کودکان (در هر کجا که اجرا گردیدند) اثر گذاشت.
در این زمینه این نکته جالب اســت که اصول تکنیک بازی از زمانی که من آن را در کتاب روانکاوی کودکان مطرح نمودم تغییر نکرده اســت. البته من دیگر چندین سال اســت که خودم کودکان را روانکاوی نمی‌کنم اما تماس نزدیک خود را با شاگردان و همکارانم که در ح

کلماتی برای این موضوع

نظریه آلبرت آلیس شرح حال آلبرت الیس آلبرت الیس تاریخ تولد ، درگذشت یک روانشناس وبلاگ روانشناسی شفای درون آشنائی با …لو ویگوتسکی در نوامبر در شهر اورشا در ناحیه غربی امپراطوری روسیه به دنیا آمدمیگنا آشنایی با بازی درمانی بازی جوهر زندگی و پنجره ای به دنیای کودک است ما در این بازی همه بازیگریم میگنا گشتالت و مفاهیم اساسی گشتالت درمانیریشه های فلسفی و تجربی گشتالت درمانی این بخش ما مروری بر ریشه های فلسفی و تجربی گشتالت کارل راجرز کارل رانسوم راجرز پدر جنبش استعدادهای بالقوه بشر و یکی از سه روان – د رمانگر معتبر و متافیزیک در غرب کارشناسی، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران شمال، ساختمان ادبیات و علوم هفته سوم آذر بهترین های اجتماعی و فرهنگیبعید است در قیاس با دیالکتیک روشنگری، اثر عمده فلسفی‌تاریخی نظریه انتقادی، جستاری مطالب قدیمی‌تر روش تحقیقهو العالم موضوعات ۱علت عدم نظریه پردازی در کشور در رشته های علوم انسانی علارغم مشاوره و روانشناسی خانواده درمانیمقدمه خانواده به عنوان یک سیستم اجتماعی شامل گروهی از افراد است که از طریق ازدواج مجله ادبی پیاده رومحمود معتقدی، ٢۶ مهر سال ١٣٢۵ در شهر آمل به دنیا آمد دوران دبستان را در مدرسه مهر و


ادامه مطلب ...

نظریه پردازان برجسته تئوری ریسمان

[ad_1]

بامداد – هیچ نظریه ی جدیدی نمی تواند، بدون دانشمندانی از خود گذشته که به سختی روی بهبود و تعبیر آن کار می کنند، شکل بگیرد. حال زمان آن است که در مورد برخی از خود این دانشمندان صحبت کنیم، کسانی که با پژوهش روی اسرار جهان در قالب این علم نوپا، نظریه ی ریسمان را به جلو می رانند. همین طور که این نظریه شناخته تر می شود، شاید بعضی از این افراد به اسطوره هایی در حد اینشتین و نیوتن بدل شوند که برای عامه ی مردم قابل درک باشد.

ادوارد ویتن

از دید خیلی ها، مغز متفکر نظریه ی ریسمان است. ویتن در سال ۱۹۹۵، مفهوم نظریه ی M را معرفی کرد تا تئوری ریسمان موجود را در یک نظریه ی جامع به هم پیوند دهد.از دیگر کارهای ویتن در تئوری ریسمان ، به کار گیری خمینه های کالابی-یا ئو در سال ۱۹۸۴ برای توضیح فشردگی ابعاد اضافه بود. در سال ۱۹۵۱، ویتن به نوعی در دنیای فیزیک متولد شد. پدرش لوئیس ویتن، فیزیکدان نظری با تخصص نسبیت عام بود. همین طور که ویتن بزرگ تر می شد، علاقه ای ذاتی به ریاضیات نشان می داد. با وجود این، سالهای جوانی اش را به مطالعه ی تاریخ گذراند و به عنوان فعال سیاسی به ستاد جورج مک گاورن برای انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۷۲ کمک کرد. مدرک کارشناسی اش از دانشگاه براندایس، در زمینه ی تاریخ و زبان شناسی بود.

در پاییز ۱۹۷۳، ویتن برای گذراندن دوره ی کارشناسی ارشد در رشته ی ریاضیات کاربردی به دانشگاه پرینستون رفت. به رغم اینکه مدرک کارشناسی فیزیک نداشت، به سرعت توانایی خود را در ریاضیات پیچیده ی مربوط به فیزیک نظری نشان داد. او به دانشکده ی فیزیک نقل مکان و در سال ۱۹۷۶ مدرک دکترای خود را از دانشگاه پرینستون دریافت کرد.

ویتن از آن زمان، بیش از ۳۰۰ مقاله ی تحقیقاتی چاپ کرده است. بر اساس گزارش بعضی منابع، او بالاترین شاخص h(بیشترین ارجاع به مقاله) را در بین فیزیکدان های زنده ی دنیا دارد. در سال ۱۹۸۲ بورس بنیاد مک آرتور با نام بودجه ی نوابغ به او اعطا شد. در سال ۱۹۹۰ اولین فیزیکدانی بود که مدال فیلدز را دریافت کرد که گاهی به طور غیر رسمی جایزه ی نوبل ریاضیات نامیده می شود. ادوارد ویتن در بین نظریه پردازان ریسمان، به منزله ی چراغ راهنماست، زیرا کمتر کسی توانایی او را در درک مفاهیم نهفته در ریاضیات دارد. حتی سرسخت ترین منتقدان نظریه ی ریسمان هم از هوش و شهامت ریاضی او با احترام یاد می کنند که نشان می دهد ذهن او در نسل خودش بی نظیر است.

جان هنری شوارتس

اگر تئوری ریسمان یک مذهب بود، جان هنری شوارتس، جایگاهی مانند پولس می داشت.در زمانی که تقریبا هر فیزیکدان دیگری نظریه ی ریسمان را رها کرده بود، شوارتس حدود یک دهه از معدود رهروان ماندگار بود که سعی می کرد روی جزئیات ریاضی نظریه کار کند،با اینکه به موقعیت شغلی اش لطمه می زد. کار او سرانجام به اولین انقلاب ابر ریسمان منجر شد.

شوارتس از جمله فیزیکدانهایی بود که متوجه شد ابرتقارن چندین مشکل تئوری ریسمان را حل میکند. او بعدها این ایده را مطرح کرد که شاید ذرات اسپین۲ که نظریه ی ریسمان توصیفشان میکرد، گراویتون باشند، به این معنا که نظریه ی ریسمان می توانست همان نظریه ی متحد کننده ی فیزیک کوانتوم و گرانش باشد که مدتها در جستجویش بودند.

در سال ۱۹۸۴، شوارتس به همراه مایکل گرین تحقیقی را انجام داد که نشان میداد نظریه ی ریسمان سازگار است، چیزی که جرقه ی اولین انقلاب ابرریسمان را زد. بدون یک دهه کار فداکارانه ی شوارتس، بنیانی برای شکل گیری نظریه ی ابر ریسمان در دهه ی۱۹۸۰ وجود نداشت. نظریه ی اخیر در همان زمان در میان فیزیکدانان ذرات، اهمیت و جایگاهی اساسی پیدا کرد.

یوشیرو نامبو

یوشیرو نامبو از بنیان گذاران نظریه ی ریسمان است که مستقلا توصیف فیزیکی مدل ونزیانو را به صورت ریسمان مرتعش، کشف کرد. نامبو از قبل هم به دلیل کار پیشین اش در توصیف مکانیسم شکست خودبه خودی تقارن در فیزیک ذرات، فیزیکدان محترمی در این حوزه به شمار می رفت. او به خاطر این کار جایزه ی نوبل فیزیک سال ۲۰۰۸ را دریافت نمود.

هرچند به این ترتیب او تنها موسس نظریه ی ریسمان است که جایزه ی نوبل گرفته، اما باید بدانید که در این جایزه، اشاره ای به نظریه ی ریسمان نشده است. در واقع جایزه ی نوبل، به کارهای نظری ای که درستی یا مفید بود نشان به صورت تجربی تایید نشده باشد تعلق نمی گیرد. یوشیرو نامبو، پنجم جولای ۲۰۱۵ در سن ۹۴ سالگی درگذشت.

لئونارد ساسکیند

از دیگر بانیان نظریه ی ریسمان لئونارد ساسکیند است. او با دیدن معادلات مدل تشدید دوگان اولیه تصور کرد که آنها شبیه معادلات نوسانگرها هستند که باعث شد، همزمان با یوشیرو نامبو و هالگر نیلسون، توصیف ریسمانی را ابداع کند. همچنین او چندین مفهوم را در نظریه ی ریسمان به وجود آورده است: نظریه ی ریسمان مربوط به آنتروپی سیاهچاله، اصل هولوگرافی، نظریه ی ماتریسی، کاربرد اصل انسانی در گستردگی نظریه ی ریسمان و…. به جز کارهای گسترده ی او در نظریه ی ریسمان، ساسکیند برای مخالفتهایش با استیون هاوگینگ درباره ی سرنوشت نهایی اطلاعاتی که به درون سیاهچاله ها می رود، مشهور است.

گراس از فیزیکدان هایی بود که نظریه ی ریسمان هتروتیک را به وجود آورد که از مهم ترین یافته های اولین انقلاب ابرریسمان بود. در سال ۲۰۰۴ گراس جایزه ی نوبل فیزیک را به خاطر کشف آزادی مجانبی در برهم کنش قوی هسته ای کوارک ها که در ۱۹۷۳ به آن دست یافته بود، دریافت کرد. دکتر گراس به عنوان یک مدافع سرسخت نظریه ی ریسمان می باشد.

جو پولچینسکی

پولچینسکی ثابت کرد که نظریه ی ریسمان به اجسامی با بیش از یک بعد احتیاج دارد که غشا نامیده می شود. با اینکه مفهوم غشاها قبلا معرفی شده بود، اما این پولچینسکی بود که ماهیت D-غشاها را بررسی کرد. این کار برای انقلاب دوم ابر ریسمان در سال ۱۹۹۵  ضروری بود. کار او پایه ای برای ایجاد نظریه ی M، سناریوهای جهان غشایی و اصل هولوگرافی محسوب می شود.

خوآن مالداسنا

مالداسنا فیزیکدانی آرژانتینی است که ایده ی وجود دوگانی بین تئوری ریسمان و نظریه ی میدان کوانتومی را مطرح کرد. ایده ای که دوگانی مالداسنا(Ads/CFT)نامیده می شود. دوگانی مالداسنا که در سال ۱۹۹۷ پیشنهاد شد، تنها به حالتهای خاصی اعمال شده است، اما اگر بتوان آن را به همه ی نظریه ی ریسمان تعمیم داد، اجازه می دهد ابزاری برای داشتن نظریه ی ریسمان کوانتومی دقیقی در اختیار داشته باشیم.

به عبارتی نظریه پردازان ریسمان باید بتوانند اصول شناخته شده ی نظریه ی میدان پیمانه ای را به زبان معادلات تئوری ریسمان ترجمه کنند، یعنی نقطه ی شروعی عالی برای یک نظریه ی گرانش کوانتومی کامل.

لیزا رندال

فیزیک نظری حوزه ای است که غالبا در اختیار مردان است و حتی در بین معدود زنانی که آن را بر می گزینند نیز، لیزا رندال با بقیه متفاوت است. او اوقات فراغت اش را به صخره نوردی سرعتی می پردازد، اما روزهای کاری اش در جایگاه پدیده شناس، به بررسی مفاهیم جهان های غشایی چند بعدی می گذرد. رندال اولین زنی بود که در دانشکده ی فیزیک دانشگاه پرینستون سمت استادی را به دست آورد.

او همچنین اولین استاد فیزیکدان نظری زن درMIT و سپس دانشگاه هاروارد بود. با توجه به موفقیت های او در جایگاه یک زن در جمع مردانه ی این حوزه، تعجب آور نیست که وی اعتبار چشمگیری داشته باشد. از جذاب ترین مدل هایی که از تحلیل او از سناریو های جهان غشایی به دست آمد، مدل های رندال-ساندرام است که احتمال این که گرانش، خارج از ۳-غشای خودمان، به طرز متفاوتی رفتار کند را بررسی می کند.

میچیو کاکو

میچیو کاکو از سخنورترین فیزیکدانان حامی نظریه ی ریسمان بوده است. او از اوایل دهه ی ۱۹۷۰ روی نظریه ی ریسمان کار می کرده و با نوشتن نظریه ی ریسمان به شکل میدانی، در واقع همکار پایه گذار موسسه ی نظریه ی میدان ریسمانی بوده است.

سپس به گفته ی خود کار روی تئوری ریسمان را رها کرد زیرا به ابعاد اضافه ای که در نظریه ی ریسمان لازم می شد اعتقاد نداشت. کاکو در خلال اولین انقلاب ابرریسمان، به نظریه ی ریسمان بازگشت و از آن پس، به سخنگویی دلنشین و صادق تبدیل شده است.

برایان گرین

آخرین اما مطمئنا نه کم اهمیت ترین فرد این فهرست، احتمالا شناخته شده ترین نظریه پرداز ریسمان، به ویژه در بین غیر فیزیکدان هاست. شهرت برایان گرین در جایگاه نویسنده و سخنگوی این حیطه، به کتاب سال ۱۹۹۹ او با نام جهان زیبا بر میگردد. کتابی که در سال ۲۰۰۳ بر اساس آن ویژه برنامه ی سه قسمتی را در شبکه ی پی بی اس ساخته شد.

گرین مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه هاروارد گرفت و مدرک دکترایش را از دانشگاه آکسفورد دریافت نمود. تحقیقات وی در طول دوران حرفه ای اش، بر هندسه ی کوانتومی و تلاش برای درک معنای فیزیکی ابعاد اضافه ی ناشی از نظریه ی ریسمان متمرکز بوده است. گرین علاوه بر تلاش برای توضیح نظریه ی ریسمان به توده ی مردم، نایب رئیس موسسه ی دانشگاه کلمبیا برای ریسمانها، کیهان شناسی و فیزیم اختر ذرات، از زمان تاسیس آن در سال ۲۰۰۰ بوده است. گرین یکی از بنیان گذاران فستیوال علم جهان در شهر نیویورک می باشد که در سال ۲۰۰۸ راه اندازه ی شد.

سایت علمی بیگ بنگ


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

ده نظریه پرداز برجسته ی ریسمان دهنظریهپردازده نظریه پرداز برجسته ی ریسمان نوشته شده توسط محمد پرگلی در تاریخ ۱۳۹۴۰۹۳۰مه‌بانگ ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد…نظریه مِه‌بانگ مدل کیهان‌شناسی پذیرفته‌شده جهان، از کهن‌ترین دوران شناخته‌شده و مجموعه مقالات گردآوری شده اینترنتیمجموعه مقالات اینترنتی جمع آوری شده توسط اعضای جامعه مهندسان معمار جوانهنر طراحی و نقاشی هنرواقعیت این است که هرکسی آزرده ات خواهد کرد، باید کسانی را پیدا کنی که ارزش تحمل درد را آیا مردم زرتشتی ایران به زور مسلمان شدند؟ شهر سوالپاسخ با سلام و تشکر در این باره در ابتدا باید گفت نظام های اجتماعی در هر دوران الف آقای شریعتمداری بیدار شوید با عرض سلام بر شما اقای شریعت مداری در این مدت سال بارها بر این جمله تاکید نمودید که وبلاگ تخصصی شکار و تیراندازی شاهین دژوبلاگ تخصصی شکار و تیراندازی شاهین دژ مطالبی جامع ازشکار و تیراندازی به اهداف پروازی ده نظریه پرداز برجسته ی ریسمان دهنظریه ده نظریه پرداز برجسته ی ریسمان نوشته شده توسط محمد پرگلی در تاریخ ۱۳۹۴۰۹۳۰ مه‌بانگ ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد نظریه مِه‌بانگ مدل کیهان‌شناسی پذیرفته‌شده جهان، از کهن‌ترین دوران شناخته‌شده و تکامل مجموعه مقالات گردآوری شده اینترنتی مجموعه مقالات اینترنتی جمع آوری شده توسط اعضای جامعه مهندسان معمار جوان هنر طراحی و نقاشی هنر واقعیت این است که هرکسی آزرده ات خواهد کرد، باید کسانی را پیدا کنی که ارزش تحمل درد را داشته آیا مردم زرتشتی ایران به زور مسلمان شدند؟ شهر سوال پاسخ با سلام و تشکر در این باره در ابتدا باید گفت نظام های اجتماعی در هر دوران تابعی از الف آقای شریعتمداری بیدار شوید شریعتمداری هر چی باشه اونقدر مرد هست که دوره قبل انقلاب خاتمی احمدی نژاد و روحانی آزاده وبلاگ تخصصی شکار و تیراندازی شاهین دژ وبلاگ تخصصی شکار و تیراندازی شاهین دژ مطالبی جامع ازشکار و تیراندازی به اهداف پروازی تراپ


ادامه مطلب ...

بررسی مسئله شرور و قدرت مطلق الهی با تکیه بر نظریه کمال گرایانه

[ad_1]
 بررسی مسئله شرور و قدرت مطلق الهی با تکیه بر نظریه کمال گرایانه

 

رضا دهقانی (1)

 

مقدمه:

تحقیق حاضر در باب یکی از موضعاتی است که در بحث از صفت قدرت خدا خلق می شود و آن بحث مساله شر و سازگاری یا ناسازگاری آن با قدرت خداست. این مساله از اهم مسائل الهیات است تا آن ا که دلیلی برای رد وجود خداوند فراهم کرد است. به تقریر پلنتینگا، اگر خداوند خیرخواه باشد و قدرت مطلق داشته باشد، اما از شرور جلوگیری نکند؛ اگر توانایی جلوگیری دارد اما نمی کند پس خیرخواه نیست، و اگر این گونه نیست پس قادر مطلق نیست. ناتوانی در حل مساله شر تا آن جا مشکل آفرین شده است که گفته می شود وجود شر، ایمان به خدا را ناممکن و اثبات او را به لحاظ عقلی نامعقول می سازد (پلنتینگا، 1384، ص 35).
پرسش اصلی این است که با توجه به وجود شر در عالم، چگونه خداوندی که به اعتقاد ادیان و نیز متالهان قادر مطلق است، وجود چنین شروری را در عالم روا می دارد و از رخ دادن آن ها جلوگیری نمی کند. علاوه بر این، وجود شر با علم مطلق و خیر محض بودن خدا نیز در ناسازگاری می افتد که به این مساله نیز به طور فرعی خواهیم پرداخت، لیکن تمرکز اصلی بر بحث قدرت مطلق خداست.
در این تحقیق، بعد از ارائه ی کلیاتی در مورد معنای قدرت و اقوال مختلف در باب عموم قدرت خدا، به طرح مساله خواهیم پرداخت و بعد از این بخش تمهیدی به بررسی آراء سه فیلسوف معاصر از عالم اسلام- حاج ملاهادی سبزواری، علامه محمد حسین طباطبایی، شهید مرتضی مطهری- و سه فیلسوف معاصر غربی- آلوین پنتینگا، جی. ال. مکی، دیوید ری گریفین- خواهیم پرداخت و چنان چه خواهیم دید متفکرین متاله مطرح در این مقاله همگی به نظریه کمال گرایانه متوسل شده اند. یعنی وجود شر مطلق بی ثمره رد شده و نیز به نوعی کمال در مسائلی که تحت عنوان شرور مطرح شده اند، قائل می شوند.

منشأ شرور

پاسخ های زیادی به مساله شر داده شده است، که از آن جمله به پاسخ زرتشتیان یا پاسخ ثنویه می توان اشاره کرد. برای مثال، زرتشتیان می گویند که خداوند فقط آفریننده خیر است، ولی مخلوقی به نام شیطان دارد. خوبی ها مخلوق اهورامزدا یا هرمز است و بدی ها و شرور عالم منشا اهریمنی دارند (فرهنگ مهر:1378، ص 80) در ادیان گنوسی یا مانوی، منشا خوبی به نور و خلقت شر به ظلمت نسبت داده شده است.
در قرآن نیز پاسخ هایی به این مساله داده شده است. مثلا، از نظر قرآن، یکی از دلایل گرفتاری ها و مشکلات و شر آن است که جبران کننده و کفاره برخی از گناهان اند: «یکفر عن سیأتهم» (فتح:5) و یا این که بسیرای از شرور معلول تفکر ناصحیح اسنان نسبت به آن ها هستند. با اصلاح فکر، دنیا برای فرد دگرگون می شود. بسیاری از امور در نفر ما شر و فساد هستند ولی در حقیقت بد نیستند. مثلا مرگ، انتقال از این خانه به خانه دیگر است: «عصی ان تکرهوا شیئاً فهو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا فهو شر لکم» (بقره:216).
صفت قدرت، مقدم بر دیگر صفات خداست، چرا که هر صفتی نیاز به قدرت دارد. مثلا صانع باید قادر باشد بر صنعتی که از وی صادر می شود (علامه حلی، 1380، ص 50). قادر مختار کسی است که هر کاری را که خواسته باشد بکند، بتواند (فاضل مقداد، 1380، ص 50).
قدرت را متکلمین به صحت فعل و ترک تعریف می کنند، ولی حکما معتقدند که قدرت آن است که فاعل در حد ذاتش به حیثیتی باشد که اگر کاری را بخواهد بکند و اگر نخواهند نکند ولو آن که فاعل همیشه کاری را مایل باشد بکند و همیشه هم عمل کند (2) (فاضل تونی، 1364، ص 63).
حکما بر قدرت خداوند دلایلی دارند که دو دلیل مهم آن به قرار زیرند:
1) واجب باید اکمل انحاء وجودات باشد، و فاعلی که مختار باشد اشرف است از فاعلی که غیرمختار باشد، پس باید واجب تعالی فاعل مختار باشد؛ زیرا واجب تعالی باید اکمل انحاء فاعلیت را داشته باشد و لذا هر چیزی که برای واجب به امکان عام واجب باشد بر او واجب است. شریک داشتن و جسمیت برای خدا ممتنع است ولی اختیار، قدرت و تکلم و حیات که برای واجب امکان دارد، وجودش واجب است.
2) تمام اجزاء عالم، خواه عالم مجردات و خواه عالم مادیات، تمامی مشتمل بر حکم و مصالح زیادی است. اگر کوچک ترین تغییری در سنن حاصل شود، مثلا یکی از فصول موجود نشود، در سایر نوامیس خلل وارد می شود، پس سراسر عالم آفرینش تحت نظامی متقن و حکتی استوار اداره می شود لذا، خلقت این عالم از روی صدقه و اتفاق بیهوده نبوده است. لذا دستگاه خلقت غایتی دارد. مراد از قدرت و اختیار هم همین است که در افعال مصلحت و حکمتی باشد و فاعل به آن مصلحت توجه داشت هباشد. پس خدا که تمام افعالش مبنی بر مصالح است دارای اختیار (قدرت) است (همان). تذکر این نکت بی وجه نیست که حکما چنانچه بیان شد، خدا را قادر مطلق می دانند اما متکلمین تصور می کنند که حکما خداوند را فاعل موجب می دانند چرا که متکلمین دوام فعل را مخالف با مختار بودن می دانند (همان، ص 64).
حال که معنای قدرت در نزد خداوند را بیان کرده، و صفت قدرت را برای او اثبات کردیم به این مساله می رسیم که قدرت خدا مطلق است و همین مساله در بحث شر مهم است. ادیان ابراهیمی و غالب فیلسوفان متاله معتقدند: که قدرت خدا مطلق است و ناسازگاری عموم قدرت با وجو شر از آن جاست که اگر خداوند قادر مطلق نبود می توانستیم بگویم که وی قدرت نداشت هتا از شر جلوگیری کند، اما اگر قادر مطلق است بای بتواند از شر که مطلوب نیست جلوگیری کند. برخی اقوال به طور خلاصه در باب عموم قدرت خدا بر ین قرارند؛
1- حکماء فلاسفه؛ چون خدا واحد است، پس از او جز یک چیز صادر نمی شود و قدرت او در آن فعل است و همه چیز به واسطه آن فعل حاصل می شود.
2) ثنویه: خداوند قادر بر شر نیست.
3) نظام: خداوند قادر بر فعل قبیح نیست.
4) بلخی: خدا بر آنچه ما بدان قدرت داریم، قادر نیست.
5) جبائیان: قدرت خدا بر عین مقدور ما تعلق نمی گیرد.
6) علامه حلی: نه از جهت ذات عزوجل مانعی از قدتر هست و نه از جانب مقدورات و چون مانع مفقود باشد و مقتضی موجود قدرت خدا به عموم مقدورات واجب است (علامه حلی، 1380، ص 57).
چنانچه می بینیم اقال مختلفی در باب عموم قدرت خدا وارد شده است وبرخی آن را پذیرفته و برخی حدودی در آن آورده اند علامه حلی که به عموم قدرت خدا قائل است و فاضل مقداد در شرح قول او استدلال وی را بدین قرار شرح می کند؛ این که از جانب خدا مانعی نیست چون مقتضی برای قدرت خدا همان ذات اوست و نسبت ذات به اشیاء مساوی است. پس قدرت او هم نسبت به آن ها مساوی است و همچنین مطلوب ماست. اما عدم مانع از طرف مقدورات به آن جهت است که سبب مقدور بودن اشیاء همان امکان آنهاست و تمام ممکنات در اماکن شریک اند، پس همگی مقدور هستند و انی مطلوب ماست، و لذا چون مقتضی موجود شد و موانع مفقود، پس واجب است که قدرت علق گیرد برت مام ممکنات و باید دانست که از محض تعلق قدرت لازم نمی آید که واقع نیز باشد، بلکه آنچه واقع است به قدرت باری تعالی هم نیست، بلکه بعض است (فاضل مقداد، 1380، ص 58). چنانچه می بینیم عموم حکما به عموم یا اطلاق قدرت خدا قائلند و این به ظاهر با وجود شر ناسازگار است.
اما در ادامه به طرح مساله شر با توجه به این مقدمه می پردازیم؛
یک تقریر قدیمی از این مساله با توجه به عموم قدرت خدا، تقریر دیوید هیوم در کتاب گفتگوها در باب دین طبیعی است. وی در این کتاب از زبان دمیا شکاک و از قول اپیکور نقل می کند که «آیا او (خدا) می خواهد مانع از شر باشد، اما نمی تواند؟ پس عاجز است. آیا می تواند اما نمی خواهد؟ پس بدخواه است. آیا هم می خواهد و هم می تواند؟ پس شر از کجاست؟ » (هیوم، 1388، ص 140). هیوم این جملات را به ایپکور نسبت می دهد، اما در هیچ کجای آثار اپیکور چنین جملاتی نیست که البته بررسی این مساله به این تحقیق ربطی ندارد. اما اگر به این مقدماتی که در استدلال هیوم است بیافزاییم که «آیا شر هست، اما خدا چیزی درباره آن نمی داند؟ پس او عالم مطلق نیست» همه ی مقدمات مساله منطقی شر را داریم. مقدمات مساله شر بدین قرارند:
1)خدا قادر مطلق است.
2) خدا عالم مطلق است.
3) خدا خیر محض است.
4) شر وجود دارد.
این مقدمات منطقا ناسازگارند، و برای حفظ هر کدام از آنها بایستی به فکر پاسخ برآییم. البته این گزاره ها در وهله ی اول از لحاظ منطقی ناسازگار هستند، لذا کسی که ادعا کند که آنها ناسازگارند باید پیش فرض بگیرد که ضرورتی نیز وجود دارد که با خیر، قدرت مطلق و علم مطلق مرتبط است و در اثبات ناسازگاری آن ها استفاده می شود (Wierenga,1989,pp.126-127). حال که منظور از قدرت خدا و عموم قدرت وی را مطرح کردیم و آن را به عنوان یکی از مقدمات مساله شر طرح کردیم بیه بیان راه کارهای حل مساله شر می پردازیم. راهکارهای معرفی شده از جانب فیلسوفان متاله یا ملحد (جی. ال. مکی) غربی و اسلامی به ترتیب خواهند آمد.

حاج ملاهادی سبزواری

سبزواری در پاسخ این سوال ملا اسماعیل عارف بجنوردی که «انه اذا کان مال الکل الی الرحمة لزوم تناهی صفات القهر» می گوید صفات خداوند هر یک عین دیگری است و صفات او عیت ذات اوست و لطفش عین قهر و قهرش عین لطف است و جلال و جمال او عین یکدیگرند. قدرت او مطلق است و همه عالم را در بر می گیرد(سبزواری ، 1348، ص 65). به نظر وی فیض لاینقطع است (همان، ص 66). وی معتقد است که قدرت خداوند عام است و به ایاتی نظیر «ان الله علی کل شیء قدیر» (طلاق:12) یا «خلقکم و ما تعلمون» (صافات:96) و «ما تشاوون الا ان یشا الله» (دهر:30) استشهاد می کند.
وی در مورد ماهیت شر، رویکردی افلاطونی دارد و آن را امری عدمی می داند. به نظر او هر جا که شری را تشخیص دهیم بعد از فحص و بررسی معلوم می شود که آن شر عدم است و عدم نیز مبدا موجود ندارد (همان، ص 13). به نظر او آن چه از جانب خدا بیاید خیر است. هر چه با علم و مشیت و قدرت و قضا و قدر و ذان خدا محقق شد خود خیر است و از جهت نقایص وجودات مقیده این نقایص مربوط به محدودیت های موجود محدود است به نظر وی در استناد به حق تعالی از جهت نقایص وجودات مقید، وسایطی وجود دارد و این وسایط از قصور خود آن وجودات است (سبزواری، 1361، ص 136). وی می گوید که حسنات، کاملا ولو به جهت نقص، بدون واسطه از حق تعالی است و سیئات، هر چند به جهت وجودیت و خیریت باشند، همگی از جانب خداست و مخلوق بنده نیست. وجود که از جانب خداست هر جا که باشد خیر است و منظور از سیئات، جهات عدمی و پست در ماهیا ت وحدود و نقایص در وجودات است (همان، ص 141). به نظر ایشان نقایص موجودات امکانی از عواریض ماهیت است و وجوب و فعلیت و نوریت از احکام وجود است که حق است و خدا می گوید: «قل کل من عند الله فهما لهولاء القوم الا یکادون یفقهون حدیثا» (نساء:78). وی وجود مطلق را مجعول حق می داند و بدی ها و جهات پست را منسوب به خود شیئیت می داند (همان، ص 14). چنان چه می بینیم او شر را امر عدمی می داند که نه مربوط به خدا، که مربطو به وجه ماهوی و نقصان ذاتی خود اشیاء است و ربطی به خدا و وجود ندارد، چرا که وجود عین خیر است. لذا وی ضمن پذیرش عموم قدرت خدا (خدا قادر مطلق است) مساله شر را با عدمی خواندن آن و این که امر عدمی علت وجودی نمی خواهد و فعل خدا (وجود) عین خیر است و شرور عالم به وجه ذاتی ماهوی اشیاء بر می گردد، حل می کند. وی می گوید که چون نظام کل که خیر است مراد بالذات، شرور بالعرض نیز موجود است (سبزواری، 1348، ص 132). سبزواری، معتقد است که نظام کلی عالم در کلیتش خیر است و آن چه شر می خوانیم، علاوه بر این که به وجه ماهوی و عدمی موجودات برمی گردد، از آن جهت شر به نظر می آید که در جزئیاتش آن را ملاحظه کرده ایم. وی این بیت را شاهد می آورد.
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست
که هر چیزی به جای خویش نیکوست
به نظر سبزواری، عالمی کامل تر از عالمی که محقق شده است امکان وجود ندارد و این کامل ترین و برتریرین جهان ممکن است، چرا که اگر ممکن باشد و خدا نداند، جهل او لازم می آید و اگر بداند و قدرت نداشته باشد، عجز وی لازم می آید و اگر بداند و قدرت داشته باشد و ایجاد نکند، بخل لازم می آید و اگر بداند و به فعل نیاورد ترجیح مرجوح است بر حکیم. همه شقوق بالا محال است، پس عالم موجود برترین عالم است و عالمی کامل تر وجود نداشته و ممکن نیست و خدا با قدرت مطلق خود کامل ترین عالم را خلق کرده است (همان، ص 133).
سبزواری علاوه بر تحلیل ماهوی شر بر حسب نظر افلاطون، به بررسی شر با رویکردی ارسطویی نیز می پردازد. وی به تعبا رسطو می گوید که شیء به حسب عقل پنج حالت می تواند داشته باشد: 1- خیر محض باشد، مثل عقول که حالت منتظره ندارد و این ها موجودند. 2- شر محض، که طبق تحلیل قبلی عدم ض است و وجود ندارد و هر وجود چن طرد عدم است خیر است. 3- غالب الخیر، مثل بعضی موجودات عالم عناصر که از لحاظ وجودی خیر است اما بعضی اوقات شر است، مثل آتش که غالبا خیر است، ولی اگر مثلا کسی را بسوزاند شر است ، این ها چون خدا حکیم است و ترک خیر کثیر به جهت شر قلیل جایز نیست وجود دارند. 4- شرش کثیرباشد که طرف شر آن به عدم می گراید و طف خیر به وجود و از آن جا که ترجیح مرجوح جایز نیست، آنها موجودند. 5- متساوی الخیر و الشر که چون ترجیح بلا مرجح لازم می آید. لذا این قسم وجود خارجی ندارد (همان، صص 131-130).
چنان چه می بینیم سبزواری خداوند را قادر مطلق برشمرده و عالم موجود را بهترین عالم ممکن در کلیتش می داند و شر را ر جزئیتش شر می داند و آن را منافی با قدرت مطلق خدا قلمداد نمی کند. وی فعل خدا را وجود می داند که سراسر، خیر است و شر را به خود موجودات و جهات ماهوی و نقص آن ها منتسب می کند و در تحلیل شیء موجوداتی را که خیر محض یا خیر کثیر دارند را به واسطه ی حکمت و قدرت خدا موجود می داند، و قسم دیگری از شیء، مثل موجود با شر کثیر یا تساوی در شر و خیر محض را اصلا موجود نمی داند، اما با توجه به تحلیل قبلی، موجوداتی که خیر کثیر دارند و مقداری شر با آن ها وجود دارد، این شر مربوط به خود ماهیت موجود است و از جهت انتساب به خدا که از جهت وجود موجود است خیر است و جهان همراه با همین موجودات در تمامیتش برترین جهان موجود است که حاصل از قدرت مطلق خداست، و جهان ممکن و بهتر دیگری امکان ندارد و موجود نیست.

علامه طباطبایی

علامه در مرحله دوازدهم نهایة الحکمه که مربوط به الهیات بمعنی الاخص است به صفت قدرت می پردازد. وی پس از ارائه ی مقدمات نتیجه می گیرد که قدرت به معنایی که از هرگ ونه نقص و عدم برکنار باشد و بتوان آ نرا به ذات حق تعالی نسبت داد، عبارت است از: «مبدا فاعلیت نسبت به فعل، توام با علم به خیریت همراه با اختیار در ترجیح یک فعل بر دیگری». وی می افزاید «ذات واجب، خود مبدا فاعلی هر موجودی است و به نظام اصلح در همه اشیاء جهان هستی آگاه است و در فعل خویش مختار است؛ چه هیچ چیزی در هستی موثر نیست جز او، بنابراین، ذات متعال قادر است. قدرت به این معنی را به عقول مجرد نیز می توان نسبت داد (طباطبایی، 1370، ص 388). هم چنین وی به مقدمه ضروری و مهم مساله شر، یعنی «خدا قادر مطلق است» اعتقاد دارد و در اطلاق قدرت خدا دو دلیل می آورد که یکی از آنها بدین شرح است: هیچ موجود ممکنی در جهان هستی نیست که در وجود و حدوث و بقاء خود نیاز به علتی، که وجودش را ایجاب کند و آن را به وجود آورد، نداشته باشد. آن علت نیز یا باید خود واجب بالذات باشد و یا با واسطه منتهی به واجب بالذات گردد، علت علت هر چیز، علت آن چیز است. (همان، ص 391). لذا هر امر ممکن جز واجب بالذات، فعل واجب بالذات و معلول اوست، حال این معلول بودن یا بی واسطه است و یا با یک واسطه و یا با چند واسطه که این شامل افعال اختیاری انسان و دیگر موجودات مختار هم می شود. لذا در همه ی عالم هستی، جز یک ذات واحد مستقل وجود ندارد و قوام و استقلال همه موجودات به اوست، و بر این اساس، ذات و صفات و افعال هم، موجودات فعل اوست (همان، ص 392).
علامه توضیحی در باب انواع شر نمی دهد و لیکن در اصول فلسفه به شر به معنای عامل شامل؛ شر طبیعی وشر ناشی از افعال انسان می پردازد. اما در نهایت تنها شر مربوط به افعال انسان ها و سازگاری آن با قدرت خدا و تکلیف اختیار انسان را بررسی می کند. در اینجا ابتدا به بحث او در اصول فلسفه و روش رئالیسم می پردازیم و سپس به بحث وی در نهایة الحکمه می رسیم.
علامه در اصول فلسفه در مقاله دوازدهم با عنوان «خدای جهان و جهان» در بخشی با عنوان «خیر و شر و سعادت و شقاوت» به مساله شر و نسبت آن با قدرت خدای باری تعالی می پردازد. وی بین شر انسان با شر طبیعی تمایزی را مطرح نمی کند. او وجود شر و فساد و بدبختی ها و ناکامی ها را در جهان می پذیرد و همه جهان با همه چیز آن را به خدا مستند می کند؛ خدایی که همه ی کمالات وجودی را داراست (علامه طباطبایی، 1380، ص 208). وی اولین اشکال را این گونه مطرح می کند: «اگر آفرینش، خدای آفریدگاری داشت، این همه شر و فساد را نمی آفرید» (همان، ص 208). در پاسخ می گوید که شر و فساد در جهان ماده پدید می آید و اموری نسبی است. مفهوم «بد» و «ناروا» مفهومی است که با مقایسه به «خوب» و «روا» محقق می گردد (همان، ص 209). شر امری قیاسی و مفهومی است. عدمی در مقابل یک امر وجودی ممکن الحصول یعنی در مورد شر، موضوعی باید باشد دارای صفتی وجودی که مطلوب موضوع مفروض باشد تا نداشتن این صفت مطلوب برای آن «شر» شمرده شود، چنانچه داشتن چشم برای انسان که طبعا چشم می خواهد و ممکن است که آن را نداشته باشد «خیر» بوده، نابینایی برای وی شر شناخته می شود. لذا شر اولا، امری عدمی و ثانیا، امری امکانی است و چیزی را که به خدای جهان نسبت می دهیم اولا باید امری وجودی و ثانیا دارای نسبت ضرورت و وجوب بوده باشد تا در مورد شر قیاس نکرده و امر عدمی فرض نکنیم شر محقق نخواهد شد. پس شر به خدا نسبت ندارد (همان، ص 309). چنن چه می بینیم این پاسخ افلاطونی است و شر را امری عدمی می داند که متعلق قدرت خدا قرار نمی گیرد، چون معدوم است. اما تقریر علامه دارای این خاصیت است که در تبیین علت عدمی بودن شر برقیاس تاکید می کند و معتقد است که شر امری عدمی است چون با قیاس متوجه می شویم که شر امر عدمی است که این به وضوح در بیان علامه در پاسخ به شبهه ی اول قابل دریافت است.
علامه در ادامه اشکال دیگری مطرح می کند، که با مساله سازگاری قدرت خدا با مساله شر، نسبت بسیار نزدیکی دارد. وی می گوید «درست است که شر امری قیاسی و امکانی است ولی چرا خدا آفرینش جهان را به نحوی نیافریده» که قیاس و امکان در کار نباشد؟ و به عبارت دیگر، چرا هر موجودی را هم آغوش با خوشبختی و کامروایی خودش نیافریده که روی بدی و بدبختی و ناکامی را نبیند، چنانکه عدد «4» هرگز روی فردیت و عدد «3» هرگز روی زوجیت را نمی بیند؟ (همان، ص 309). سپس علامه در پاسخ به این اشکال به تحلیل معنای آن می پردازد و می گوید: «معنی این سخن به حسب تحلیل این است که چرا خدای ماده و طبیعت، ماده و طبیعت را لاماده و لاطبیب قرار نداد؟» (همان، ص 209). چرا که قیاس و امکان نامبرده لازمه ی معنی ماده است، و اگر موجودی امکان داشتن و نداشتن کمال را نداشته باشد مادی نخواهد بود. اگر این جهان این خاصه را نداشت که هر یک از اجزاء آن قابل تبدیل به دیگری است و با اجتماع شرایط، منافع وجودی خود را می یابد ولی آن تهی دست و بدبخت می ماند، اساس جهان ماده نبود. پس روشن شد که هر شر و فساد از ان جهت که شر و فساد است نسبتی با قدرت خدا ندارد و از آن جهت که به خدا و قدرت او نسبت دارد شر و فساد نیست (همان، ص 210).
در نهایة الحکمه علامه طباطبایی، مساله شر را نه به طور کلی یعنی اعم از شرور طبیعی و شرور ناشی از افعال انسان که در ارتباط با شرور انسانی مطرح می کند. اما در پاسخ به مساله شر به طور کلی پاسخ می دهد و جوابی که در این ارتبا ط با توجه به بحث قدرت ذخدا می دهد کاملا ارسطویی است.
علامه، در نهایت پس از بحث معنای قدرت خدا، عموم و اطلاق قدرت او، به بحث نسبت قدرت خدا و اختیار بشر می پردازد، و از این رهگذر به مساله شر می رسد. وی می گوید که به عموم قدرت خدا معتقد است، اما به عنوان نظری مخالف با عموم قدرت به رای متکلمین می رسد. وی می گوید: که متکلمین معتزلی و بسیاری دیگر از متکلمین معتقدند که، افعال اختیاری آفریده انسان است و حق تعالی در آن دخالتی ندارد؛ بلکه آنچه به او مربوط می شود این است که انسان را قادر به انجام فعل سازد و قوا و جوارح و اسباب لازم را برای فعل در وجود او ایجاد کند، تا او با اختیار خویش به فعل یا ترک آن بپردازد. بنابراین، انسان می تواند فعلی را ترک کند ولو آن که خداوند آن را اراده کرده باشد و یا فعلی را انجام دهد، حتی اگر خداوند آ نرا نخواسته باشد، و واجب تعالی در فعل اختیاری انسان نقشی ندارد. دلیل معتلیان این است که اگر افعال اختیرای آفریده ی خدا باشد، فاعل آن خود او خواهد بود نه انسان، و در آن صورت تکلیف و امر و نهی و وعده و وعید معنی نخواهد داشت و دیگر استحقاق ثواب و عقاب جهت اطاعت و معصیت و فعل یا ترک آن، همه پوچ خواهد بود و هم چنین در میان افعال، بسیاری کارهای زشت و ناپسند وجود دارند مانند کفر و انکار حق و اقسام گناه که هیچ کدام با ساحت مقدس کبریایی خداوند سازگاری ندارد.
اما در پاسخ به این مساله، علامه در دفاع از مطلق بودن قدرت خدا می گوید که افعال اختیاری انسان، امور ممکن است، مانند دیگر ممکنات، و ضرورت عقل حکم می کند که ماهیت ممکن که لااقتضاء به وجود و عدم و در حد تساوی است، برای موجود شدن و یا معدوم شدن مرجحی داشته باشد و این مرجح همان علت موجه است و فاعل یکی از علل و جزئی از علت تامه است و هرگاه در فاعلیت خود، کامل و در حد علت تامه باشد دیگر تسایو فعل و ترک معنی نخواهد داشت، چرا که با وجود علت تامه، وجود معلول ضروری است و این ضرورت و وجوب همان وجوب غیری است که در نهایت به ذات واجب تعالی منتهی می شود که علت اولی است و این علت اولی نسبت به فعل و علت، علت آن شیء است. بنابراین، علت هر معلول ذات واجب است. لذا با این مقدمات، فعل اختیاری انسان نسبتی با حق تعالی دارد که نسبت ایجادی است و نسبتی با فاعل کار دارد که فاعل مسخر است و در عین فاعلیت معلول است. فاعلیت حق تعالی در طول است نه در عرض که بین دو گونه فاعلیت تدافع و تناقض ایجاد شود و اجتماع آن ها را ناممکن سازد (طباطبایی، 1370، ص 393).
اما در مورد چگونگی تعلق اراد متعال به فعلی که مورد اختیار انسان قرار گرفته، می گوید که اراده ی واجب تعالی به این تعلق می گیرد که انسان با اختیار خود چنین یا چنان کار را انجام دهد، نه اینکه اراده ی او به وقوع فعل تعلق گیرد، بدون قید اختیار. پس اراده ی خدا با اراده ی انسان لغو نمی شود و اختیار انسان نیز حفظ می شود (همان، ص 394). بنابراین، علامه اثبات کرده که قدرت خدا مطلق است و این اطلاق با اختیار انسان و اعمال اختیاری او منافاتی ندارد. ما علامه در ادامه به این اشکال می پردازد که اگر افعال اختیاری انسان آفریده خدا باشد چرا شر و مفاسد در بین افعال وجود دارد، و لذا زشتی ها و معصیت های گوناگون هم به او نسبت داده خواهد شد، در حالی که ساحت قدس الهی از هر عیب و نقصی منزه است. علامه در ادامه به این مساله پاسخ می دهد که ارسطویی است. وی می گوید: آن چه به عنوان بدی و زشتی در این جهان وجود دارد، اولا متضمن خوبی های فراوان است که شر آن در برابر خیر آن بسیار اندک است و وجود این مقدار شر اندک به تبع خیر است؛ و به اصطلاح، شر مقصود و قصد ثانی است و مقصود اولی و اصلی جز به خیر تعلق نگرفته است. از این گذشته، وجود از آن جهت که وجود است جز خیر نیست و شرور از لواحق برخی از وجود هاست. آن چه از فیض افعال حق تعالی وجود می یابد خیر محض است و در ذات پاک وجود نقصی نیست و نقص و عدمی که ملازم با وجود برخی از موجودات است همان حدود و لوازم تمایز وجودی آنها از یکدیگر است که اگر این وجوه تمایز نباشد، نظام هستی از هم می گسلد، و با ترک این شر اندک به خیرات موجود در نظام جهان از بین می رود (همان، صص 395-394).

شهید مطهری

شهید مطهری نیز به بحث شرور می پردازد. پاسخ او نسبت به این مساله و نسبت آن با مساله قدرت تفاوت چندانی با دیگر فلاسفه اسلامی ندارد، اما خاصیت کار ایشان آن است که علی رغم، انتساب شر به امر عدمی، بخشی از پاسخ ارسطویی پاسخ خود را تحت عنوان نظریه ی عدل الهی که مشابه نسخه ی غربی آن است تنظیم می کند و در سه بخش که حاصل تفکیک مساله شر است، به این مساله پاسخ می دهد.
وی می گوید بحث شرور سه قسمت دارد و در پاسخ به سه پرسش می آید. الف) ماهیت شرور چیست؟ ب) خواه شرور وجودی باشند و خواه عدمی، آیا خیرات و شرور تفکیک پذیرند و یا تکفیک ناپذیر، ج) خواه شرور وجودی باشند و خواه عدمی و نیز خواه از خیرات تفکیک پذیر باشند و خواه تفکیک ناپذیر، آیا آنچه شر است واقعا شرارت است و جنبه خیریت در آن نیست؟ (مطهری، 1372، ص 140).
اما وی در پاسخ به پرسش اول می گوید که:
ماهیت شرور عدم است، یعنی بدها همه از نوع نیستی و عدمند. البته این عدمند کنه این که آن چه به نام شر می شناسیم وجود ندارد بلکه این ها وجود دارند (همان، ص 142). نابینایی، فقدان بینایی است و خود واقعیت مخصوصی ندارد. خوبی عین هستی و بدی عین نیستی است. بدی یا خودش از نوع نیستی است و یا هستی است که ملتزم نوعی نیستی است (همان، ص 144). شرور مجعول بالذات نیستند، مجعول بالتبع و بالعرضند (همان، ص 147). شروری که خود عدمی هستند. مانند جهل و فقر صفاتی حقیقی ولی عدمی هستند. اما شروری که وجودی هستند و از آن جهت بدند که منشا امور عدمی هستند، مانند سیل و زلزله، بدی نسبی دارند (همان، ص 150)
هر چیزی یک وجود فی نفسه دارد و یک وجود لغیره. اشیاء از آن نظر که خودشان برای خودشان وجود دارند حقیقی هستند و از این نظر بد نیستند. هر چیزی خودش برای خودش خوب است اگر بد است برای چیز دیگر است. آیا می توان گفت عقرب خودش برای خودش بد است؟ (همان، ص 151) پس بد بودن یک شیء در هستی فی نفسه آن نیست در وجود بالاضافه آن است. از طرفی آنچه حقیقی و واقعی است وجه فی نفسه هر چیز است، وجودات بالاضافه اموری نسبی و اعتباری اند و لذا واقعی نیستند، و لذا در نظام وجود قرار نگرفته اند و هستی واقعی ندارند تا از این جهت بحث شود که چرا این وجود نسبی به آن ها نسبت داده شده است (همان، ص 152). اما این گونه، صفات که صفاتی اعتباری و انتزاعی اند در عین حال از لوازم قهری و لاینفک ملزومات خود هستند که اموری حقیقی و واقعی اند (همان، ص 152). در مورد این امور به عنوان اشیایی مستقل نمی توان بحث کرد و نمی توان این پرسش را مطرح کرد که چرا فاعل و مبدا، این وجودهای اضافی و اعتباری را آفریدغ زیرا این موجودات اولا واقعی نیستند تا سخن از آفرینش آنها به میان بیاید و ثانیا این وجودهای اعتباری و انتزاعی از لوازم وجودهای واقعی اند و به صورت مستقل قابل طرح نیستند و اگر به صورت غیرمستقل طرح شوند به این صورت خواهد بود که چرا وجودات واقعی که این ها از لوازم اعتباری و انتزاعی لاینفک آنها هستند آفریده شدند(همان، صص 153-152). اسناد امور اعتباری به علت مجازی و بالعرض است. لذا شرور بالذات مورد تعلق آفرینش قرار نمی گیرند. مخلوق بودن و معلول بودن آنها بالعرض است. در مورد شرور اعم از شرور نوع اول و دوم، شرور اموری اعتباربی و عدمی هستند. کوری در انسان کور واقعیت مستقلی نیست تا گفته شود آدم کور را یک مبدا آفریده است، کوری نیستی است و نیستی مبدا و آفریننده ای ندارد (همان، ص 153). شهید مطهری در تحلیلی مشابه از شر، در درس های الهیات شفا می گوید:
خیر به وجود برمی گردد و شر به عدم. یعنی هر چیزی از آن جهت شر است که یا خودش نیستی است و یا اگر خودش نیستی نیست نوعی از هستی است که سبب نیست ها می شودف یعنی بدی آن به آن جهت است که سبب نیستی ها می شود (مطهری، 1370، ص 288).
وقتی که خیر و شر را تحلیل کنیم برمی گردد به وجود و عدم. یک شیء از آن جهت که موجود است خیر است و از آن جهت که معدوم است شر است. یک شیء از آن جهت که کمال یک وجود است خیر است و از آن جهت که فقدان کمال یک وجود است شر است (همان، ص 289). این که جنگ شر است و شر امر عدمی به آن معنی نیست که جنگ امری عدمی است. بلکه آن چه ملاک شریت می شود عدم است، خواه این که خود عدم باشد یا اینکه وجود باشد، که آن وجود در تحلیل نهایی از آن جهت شر است که منشا یک عدم می شود نه از آن جهت که وجود است. یعنی آن وجود شریت خودش را به اعتبار این عدم دارد. پس شریعت بالذات از آن عدم است و بالعرض از آن وجود است (همان، ص 290).
شهید مطهری، پس از فراغت از تحلیل های ماهیت مفهوم شر، به سراغ سوال دوم می رود و در تحلیل پرسش دوم به صورت بندی خاص خود از مساله شر یعنی نظریه ی عدل الهی اشاره می کند. پیش از وی هیچ یک از فلاسفه اسلامی پاسخی تحت عنوان نظریه ی عدل الهی نداشت هاند، ولی ایشان این صورت بندی را ارائه می کند، هر چند این پاسخ به نوعی در نظریات دیگران است. این تمایز در پاسخ فیلسوفان غربی وجود دارد. برخی زا آن ها کوشیده اند با بحث منطقی پاسخی منطقی به مساله شر بدهند و ناسازگاری بین قضایای مساله شر، که به آن ها اشاره شد، یعنی خدا قدرت مطلق، علم مطلق و خیر مطلق است و شر وجد دارد را برطرف کنند. از جمله ی ایشان می توان به پلنتینگا اشاره کرد. اما برخی از ایشان سعی می کنند تا وجود قدری شر را برای تحقق خیر کثیر و لزوم تحقق عدل الهی تبیین کنند. ایشان پیروان نظریه ی عدل الهی هستند؛ مانند لایبنیتس که جهان در کلیت آن خیر و شر را مقدمه ی تحقق خیر می داند.
شهید مطهری، هم همان پاسخ بسیاری فیلسوفان اسلایم را در قالب بندی جدید و با تحلیلی موشکافانه تر ارائه می دهد. وی در تحلیل پرسش دوم خود، یعنی تکفیک پذیری شرور و خیرات، به پاسخی یک سر نو از مساله شر می پردازد. وی می گوید که از دیدگاه عدل الهی (روش مطهری) مساله شر شکل دیگری دارد. سخن در این است که خواه اشیاء دو گونه باشند یا یک گونه، چرا نقص، کاستی، فنا و نیستی در نظام هستی راه یافته است؟ چرا یکی کور و دیگری کر شده است؟ عدمی بودن کوری و ... برای حل این اشکال کافی نیست چرا که این سوال می ماند که چرا جای این عدم را وجود نگرفته است. عدل الهی ایجاب می کند که این خلاها پر شود (مطهری، 1372، ص 154). اموری وجودی نیز هستند که زائیده نیستی ها از قبیل، جهل و فقرند و خود سبب کاستی ها و نیستی ها می شوند. عدل الهی ایجاب می کرد که این امور نیز نباشند تا آثار آن ها هم نباشد (همان، ص 155).
شرور غیر قابل تفکیک از خیراتند، زیرا شروری که از نوع فقدان هستند، تا آن جا که به نظام تکوین ارتباط دارد، از قبیل عدم قابلیت ها و نقصان امکانات است. یعنی در نظام تکوینی برای هر موجودی در جه ای از نقس هست که به علت نقصان قابلیت است نه به علت امساک فیض تا ظلم و تبعیض تلقی شود. آن چه از این امور به عدم قابلیت ظرف ها و نقصان امکانات مربوط نیست همان است که در حوزه ی اختیار و مسوولیت و اراده بشر است و بشر به حکم این که موجودی مختار و آزاد و مسئول ساختن خویش و جامعه خویش ایت باید آن ها را بسازد و خلاها را پر کند. این که انسان این گونه آفریده شده جزئی از نظام اصلح است و اما شروری که وجودی هستند و در وجود فی نفسه خود خیرند و در وجود لغیره شر، جنبه شریعت آنها به حکم این که نسبی و اضافی است و از لوازم لاینفک وجود حقیقی آن ها است، از جنبه خیریت آن ها تفکیک ناپذیر است (همان، ص 161) جهان یک واحد تجزیه ناپذیر است، یعنی رابطه اجزا در جهان به این شکل نیست که بتوان فرض کرد که قسمت های از آن قابل حذف و قسمت هایی قابل ارتقاء باشد، حذف بعضی مستلزم، بلکه عین حذف همه اجزا است، همچنانکه ابقاء بعضی عین ابقاء همه است. بنابراین، نه تنها عدم ها از وجودها، و وجومدهای اضافی و نسبی از وجودهای حقیقی تفکیک ناپذیرند، خود وجودهای حقیقی نیز از یکدیگر تفکیک ناپذیرند پس شرور علاوه بر دو جهت فوق الذکر و صرف نظر از آن دو جهت نیز از خیرات تفکیک ناپذیرند. پس شرور علاوه بر دو جهت فوق الذکر و صرف نظر از آن دو جهت نیز از خیرات تفکیک ناپذیرند (همان، ص 162).
اشیاء از نظر خوبی و بدی اگر تنها و منفرد و مستقل از اشیاء دیگر در نظر گرفته شوند یک حکم دارند و اگر جزء یک نظام و به عنوان عضوی از اندام در نظر گرفته شوند حکم دیگری پیدا می کنند که احیاناً همه ضد حکم اولی است. بدیهی است؛ همان طور که اشیاء منفرد اقعی اگر به صورت نظم فرض شوند وجود واقعی شان وجود عضوی، اندامی و ارگانیک است و وجود انفرادی شان اعتباری (همان، ص 163). زشتی ها نه تنها از این نظر ضروری می باشند که جزئی از مجموعه جهانند و نظام کل به وجود آن ها بستگی دارد، بلکه از نظر نمایان ساختن و جلوه دادن به زیبایی ها نیز وجود آن ها لازم است( همان، ص 164). نقصانات از ناحیه ی ذات موجودات است، نه از ناحیه فیض باری تعالی (همان، ص 166).
به طور خلاصه می توان نظریه ی عدل الهی شهید مطهری را در سه گزاره خلاصه کرد:1) وجود بدی ها و زشتی ها در به وجود آمدن مجموعه ی زیبای جهان ضروری است.
2) حتی زیبایی ها جلوه ی خود را از زشتی ها دریافت می کنند.
3) زشتی ها مقدمه ی وجود زیبایی ها و آفریننده ی آنها می باشند. این گزاره که شر مقدمه ی خیر است در آثار حکمای پیشین کمرنگ تر است.
فیض الهی نظام غیرقابل تخلف است. برای هیچ موجودی امکان تخلف و تجافی از مرتبه ی خود وجود ندارد. سیر تکامل موجودات به خصوص انسان به معنی سرپیچی از مرتبه ی خود و اشغال مرتبه ی دیگر نیست، بلکه به معنی سعه ی وجودی انسان است. لازمه ی درجات و مراتب داشتن هستی این است که نوعی اختلاف و تفاو ت از نظر نقص و کمال و شدت و ضعف در میان آن ها حکم فرما باشد و این گونه اختلاف ها تبعیض نیست (همان، ص 199).
برای وجود یافتن یک چیز، تام الفاعلیه بودن خدا کافی نیست، قابلیت هم شرط است. شروری از نوع نیستی است از آن جهت که به خدا مربوط است ناشی از نقصان قابلیت ها است(همان، ص 201).
هر چیز خلقت خاصی دارد که مربوط به خود اوست. یعنی هر چیز فقط به گونه ای که هست امکان وجود داشته است و درباره ی هر جزء از اجزای جهان نیز آفرینش معینی امکان داشته و خدا همان آفرینش را به آن داده است (همان، ص 171).

آلوین پلنتینگا

در سال های اخیر موفق ترین پاسخ به معضل منطقی شر (در پاسخ منطقی به مساله شر) دفاع اختیار گرایانه (3) بوده است که تلاش می کند تا نشان دهد که قادر مطلق بودن خدا با وجود شر ناسازگاری ندارد. وی در استدلال خود به این ایده متوسل می شود که خدا مخلوقات را خلق می کند که آزادانه انتخاب کنند و شر از اعمال اخلاقی آن ها که مرتکب خطا می شوند نتیجه می شود (wierenga.1989,p.127). وی در دفاع اختیارگرایانه نشان می دهد که قادر مطلق، عالم مطلق و خیر محض بودن خدا با وجود شر ناسازگاری ندارد (Ibid.pp.127-128). حتی اگر مدعی شود که جهان ممکنی وجود دارد که خدا نتواند آن را خلق کند (Ibid,p..128).
آلوین پلنتینگا، توماس موریس، کریستوفر منتسل و عده ای دیگر ضرورت منطقی و متافیزیکی حقایق را فرض می کنند و اصرار می ورزند که همه این ها در نسبت با خدا حقیقت هستند و جهان نمی تواند به گونه ای دیگر باشد و همه چیز ضروری است و خدا هم تحت همین ضرورت است، این ضرورت، مانند ضرورت الف، الف است می باشد (Taliaferro:1998,p.86).
پلنتینگا، در مورد تناقص بین خیرخواه بودن خدا و وجود شر در عالم معتقد است که این دو وقتی در تناقض با یکدیگر هستند که خدا بتواند این کار را بکند ولی نکند (پلنتینگا، 1374، ص 184). لینک وی معتقد است که اگر انجام کاری باعث از بین رفتن خیر بزرگ تر باشد و یا باعث ایجاد شر بزرگ تری شود، فرد خیرخواه این کار را نمی کند و یا اگر از میان برداشتن شر قلیل مستلزم از میان برداشتن خیر کثیر باشد باز هم فرد خیرخواه این کار را نمی کند(همان، صص 186-187). به نظر وی تناقض دو حالت صریح و ضمنی دارد و پس از بحث و نظر نتیجه می گیرد که مجموعه ی شش قضیه ی زیر تناقص صریحی با هم ندارد (همان، صص 190-189).
1- خداوند قادر مطلق است.
2- خداوند خیرخواه محض است.
3- خداوند عالم مطلق است.
4- شر وجود دارد.
5- موجود خیرخواهی که قادر مطلق و عالم مطلق است جمیع شروری را که می توان از میان برداشت، برمی دارد.
6- قدرت قادر مطلق به هیچ حدی جز حدود محالات منطقی محدود نیست.
پلنتینگا در نظریه خاص خود که آن را دفاع اختیارگرایانه نامیدیم، تصریح می کند که کافی است فقط نشان دهیم که مجموعه ی فوق سازگاری درونی دارند (همان، ص 202) و این موقعی بدون تناقض و ممکن فرض می شود که امکان یا عدم تناقص اش اثبات شود. پس مجموعه بالا فاقد تناقض ضمنی است (همان، صص 194-195).
به نظر می رسد تذکر این نکته قبل از شرح تفصیلی نظر پلنتینگا مفید باشد که برهان مفهومی محض در مورد خدا برهانی معتبر است و در آن حقایق ضروری ماتقدم در مقدمه استفاده می شود و نتیجه آن این گزاره است که «خداوند وجود دارد». استدلال پلنتینگا در ادامه ی سنت اقامه ی برهان وجودی قرار دارد. برهان وجودی به شکل های مختلفی در تاریخ اندیشه ی غربی مطرح شده است که مهم ترین ارائه کنندگان آن در قرون وسطی، سنت آنسلم، در دوره مدرن، دکارت و در دوره ی معاصر آلوین پلنتینگا می باشد. در این برهان چنانچه اشاره شد خدا به عنوان موجودی ضروری اثبات می شود. (4).
پلنتینگا در تحلیل مساله، ابتدا شرور را به دوسته ی طبیعی و انسانی تقسیم می کند. شروری طبیعی هستند و از طبیعت به ما عارض می شوند و برخی دیگر یعنی شرور انسانی از ناحیه ی حماقت و یا ستمری بشر حاصل می شوند. زلزله و سیل از نوع اول هستند و جنگ و کشتار نمونه ای از نوع دوم است (پلنتینگا، 1384، صص 35-39). وی استدلال ملحدین در نفی خدا با توجه به مساله شر را این گونه صورت بندی می کند: اگر خدا همان قدر خیرخواه است که خداپرستان مسیحی ادعا می کنند، بید همانقدر که ما در مقابل این شرور متاثر می شویم، او هم متاثر گردد. اگر او آن قدر که می گویند قدرتمند است پس احتمالا در موقعیتی هست که کاری در مورد شرور انجام دهد در این صورت چرا وی این شرور را روا می دارد؟ (همان، ص 40).
سپس برای اثبات ناسازگاری شر با قدرت و خیرخواهی خدا به بیان چگونگی و چیستی سازگاری یک مجموعه از قضایا می پردازد. وی می گوید یک مجموعه مانند A یک حالت کامل است و اگر تنها برای هر حالتی مانندB، یا A, شامل B باشد یا B را طرد کند. جهان ممکن در حالتی ممکن است که کامل باشد. اگر A یک جهان ممکن باشد آن گاه در مرد هر شیء چیزی بیان می کند و هر حالتی مانند S یا مشمول آن است و یا از سوی آن طرد می شود. علاوه بر این، ما به ازای هر جهان ممکنی مانند W مجموعه ای از قضایا وجود دارد که آن را کتاب W می خوانند. هر کتاب مجموعه ی به غایت سازگاری از قضایا است و به قدری بزرگ است که افزودن قضیه ی دیگری به آن همواره مجموعه صریحا ناسازگاری را نتیجه می دهد (همان، صص 83-82).
از بین جهان های ممکن تنها یک جهان ممکن فعلیت یافته یعنی دست کم یک جهان ممکن باید وجود داشته باشد؛ زیرا مجموعه قضایای صادق، مجموعه به غایت سازگار و از این رو یک کتب است. اما این کتاب با یک جهان ممکن تناظر دارد و این جهان ممکن متناظر با این مجموعه قضایا فعلیت می یابد. از سوی دیگر حداکثر یک جهان فعلی وجود دارد؛ زیرا فرض کنیم اگر دو جهان و هر دو فعل باشندف این دو جهان نمی توانند شامل تمام حالات کامل یکسان باشند چرا که، اگر این گونه بود آن دو جهان یک جهان خواهد بود.
از ای نرو، باید تسکم حالتیم انند s وجود داشته باشد به گونه ای که w شامل آن باشد و W شامل آن نباشد. اما یک هن ممکن به غایت کامل است، پس w به جای s شامل متمم s خواهد بود. پس در ای نصورت اگر w و w هر دو فعلی باشند باید s و متمم s هر دو فعلیت یافته باشند و این حال است (همان، صص 83-84).
اما به نظر پلنتینگا، خدا هیچ جهان ممکن یا حالتی را نمی آفریند، بلکه او آنچه را که می آفریند آسمان ها و زمین و هر چه در آن هاست می باشد. وی حالات را نیافریده است، مثلا وجود خدا و حالت عدم او هر دو هستند، به این معنی که چیزی به عنوان حالت وجود خدا و چیزی به عنوان حالت عدم خدا هست، درست همان گونه که دو قضیه ی خدا وجود دارد و خداوند وجود ندارد هستند. شخص متاله معتقد است که حالت نخستین فعلی و قضیه اول صادق است و ملحد باور دارد که هحالت دوم به فعلیت رسیده و قضی هی دوم صادق است و لیکن بی شک هر دو قضیه وجود دارد، اگرچه تنها یکی از آن دو صادق است و به نحو مشابهت در این جا هر دو حالت هستند که تنها یکی از آن دو فعلیت می یابد. بنابراین، هر دو حالت وجود دارد ولی تنها یکی واقع شده و خدا هیچ کدام را نیافریده است، زمانی بوده که زمین وجود نداشته بشد. در حقیقت خداوند هیچ حالتی را به وجود نیاورده است. آن چه او انجام داده است آن بوده که افعال خاصی، مانند ،آفریدن آسمان ها و زمین را انجام دهد که نتیجه ی این آفریدن، فعلیت یافتن حالت های معینی بوده است. خدا به حالت ها فعلیت می بخشد. او جهان ممکنی را که درو اقع محقق است فعلی می کند، اما آن را نمی آفریند (همان، ص 87-86).
اما پلنتینگا، پس از فراهم کردن این مقدمات به طور واضحی وارد مساله شر می شود براساس مفهوم جهان ممکن و خدا به تحلیل مساله شر می پردازد. وی معتقد است که متکلم در اعتقاد به اینکه، اگر خدا قادر مطلق باشد آنگاه خواهد توانست هر جهان ممکنی را که می خواهد فعلیت بخشد یا بیافریند، بر حق نیست. او می گوید ابتدا باید مشخص کنیم که آیا خدا موجودی ضروری است یا ممکن؟ موجود ضروری در نظر پلنتینگا آن است که هر جهان ممکنی وجود دارد یعنی در هر جهان ممکنی که فعلیت داشته باشد. حال با توجه به این دو تعریف، اگر خدا موجودی ضروی نباشد، جهان های ممکن بسیاری خواهد بود که او نمی توانسته به آن ها فعلیت بخشد، مثل تمام آن جهان هایی که خود او در آنها وجود ندارد.
در ادامه پلنتینگا به وجهی از نظریه ی خود یعنی دفاع مبتنی بر اختیار می پردازد. به نظر وی باید تاکید نمود که خدا نمی تواند جهانی بدون شر اخلاقی بیافریند. یعنی آن جهان ممکن مورد نظر وی که محقق شده است حاوی مقداری شر اخلاقی است که برای تحقق خیر در آن لازم است. مخالف نظریات وی یعنی جی.ال مکی که به وی اشاره خواهیم کرد، استدلال لایبنیتس مومن را در مقابل او اقامه می کند که اگر خدا قادر مطلق باشد، می تواند هر جهان ممکنی را که بخواهد بیافریند. اما به نظر پلنتینگا این خطاست. به نظر وی، بنابر آن چه شرح دادیم جهان های ممکن بسیاری شامل خیر اخلاقی و بدون شر اخلاقی وجود دارد، اما این مقدمه ی او که اگر خدا قادر مطلق باشد می تواند هر جهان ممکنی را فعلیت بخشد، کاذب است (ص96-95) در اینجا به نحو اسطردادی ابتدا اشاره ای به نظریه لایبنیتس می کنیم و سپس نظر پلنتینگا را که مخالف وی است شرح می دهیم.
گوتفرید ویلهلم لایبنیتس (1716-1764)، واژه ی theodicy (عدل الهی) را جعل کرده، اما هیچ گاه از آن دفاعی ارائه نکرده است. theodicy از دو واژه ی یونانی theo به معنای خدا و dike به معنای عدالت گرفته شده است و معنای آن در نظر لایبنیتس، عدالت خداوند (justice of God) است. نظریه ی عدل الهی لایبنیتس یک نظریه ی اخلاقی محسوب شده و مدعی است که عدل الهی برای انسان قابل فهم می باشد و مفاهیم اختیار گرایانه نظیر آزادی، ضرورت و تقدیر، خدا را به اجباری تبدیل می کند که این جهان «بهترین جهان ممکن» است این اعتقاد از ایمان فلسفی به این عقیده ناشی شده است که خداوند که جهان را خلق کرده است، برترین موجود است(Larrimore,2007,p.191).
اما لایبنیتس در مقابل این ادعا و در تشریح جهان ممکنی که خدا می توانسته خلق کند، مفهوم اختیار انسان را وارد می کند. به نظر وی هر جهان که خدا می تواند به آن فعلیت بخشد به گونه ای است که اگر شخص در آن به نحو قابل اعتنایی مختار باشد، دست کم به یک عمل نادرست مبادرت می ورزد (پلنتینگا، 1380، ص 100). به نظر وی خدا قادر مطلق است و در حیطه ی قدرت وی نبوده است که جهانی خلق کند که حاوی خیر اخلاقی و فاقد شر اخلاقی باشد. خدا اگر چه قادر مطلق است نمی توانسته است هیچ یک از جهان های ممکنی را که تنها حاوی اشخاصی که فی الواقع و هم اکنون موجودند و حاوی خیر اخلاقی بدون شر اخلاقی اند بیافریند؛ زیر برای این منظور او باید اشخاصی را می آفرید که به نحو قابل اعتن

عبارات مرتبط با این موضوع

جامعه شناسی انحرافات آسیب شناسی اجتماعی بررسی … بیان مسأله خودکشی به عنوان بخشی از انحرافات اجتماعی شناخته شده است و آن عبارت است چرا من نباید خوشگل باشم و دیگری زشت؟ شهر سوالسلام بر شما من هم تجاربم رو در این زمینه بگم من خودم به شخصه انسانهای زشت و زیبای زبان و ادبیات فارسی فولکلور ایران، توده شناسیشماره ی نوشته ۱۸ ۱۸ دکتر محمد جعفر محجوب فرهنگ عامه و زندگی در این روز‌ها دیگر گمان چهار ستاره مانده به صبحگل آقا؛ مهدی حجوانی نویسنده و پژوهش‌گر ادبیات کودک و نوجوان به‌تازگی کتابی را با نام جامعه شناسی انحرافات آسیب شناسی اجتماعی بررسی علل خودسوزی بیان مسأله خودکشی به عنوان بخشی از انحرافات اجتماعی شناخته شده است و آن عبارت است از یک چرا من نباید خوشگل باشم و دیگری زشت؟ شهر سوال سلام بر شما من هم تجاربم رو در این زمینه بگم من خودم به شخصه انسانهای زشت و زیبای زیادی در زبان و ادبیات فارسی فولکلور ایران، توده شناسی شماره ی نوشته ۱۸ ۱۸ دکتر محمد جعفر محجوب فرهنگ عامه و زندگی در این روز‌ها دیگر گمان نمی چهار ستاره مانده به صبح گل آقا؛ مهدی حجوانی نویسنده و پژوهش‌گر ادبیات کودک و نوجوان به‌تازگی کتابی را با نام


ادامه مطلب ...

الگوی نظریه پردازی در علوم بر پایه قرآن

[ad_1]

گروه دانشگاه: رئیس دانشگاه عدالت با تاکید بر ضرورت نظریه پردازی با اتکای به قرآن کریم و سنت، گفت: امروزه همه نظام های حقوقی تصریح می کنند که یکی از نظام های بزرگ حقوقی، نظام اسلام و علم اصیلی نظیر فقه است و ما در سایر ساحت های علوم نیز به همین سنخ کار نیازمند هستیم.

بخش قرآن تبیان

 

قرآن

تبیان به نقل از حجت الاسلام و المسلمین محمدحسین بیاتی، رئیس دانشگاه عدالت در گفت و گو با خبرگزاری بین المللی قرآن (ایکنا)، گفت: می دانیم که خلأ اساسی و عمده برای دهه ها فضای دانشگاهی ما را تحت تاثیر قرار داده که این مسئله در ساحت علوم انسانی  عبارت از ترجمه هایی است که از علوم انسانی غربی صورت گرفته است. علوم انسانی ترجمه شده ای که در مقطع و برهه ای افکار ظاهری مادی گرایی را حاکم کرده، به همراه بخشی از افکار چپ گرایانه در ادبیات و فرهنگ و دانشگاه ما بخش عمده ای از نخبگان را تحت تاثیر قرار داده بود.

وی گفت: لذا نقطه مشترک علوم انسانی وارداتی، بیگانگی با آموزه های دینی ملت ما و عدم تجانس با نیازهای علمی و عملی ما بوده است. این که علوم انسانی در کشور ما مهجور مانده و به عنوان یکی از مجموعه دروس دسته سوم بدان نگریسته می شود، یکی از عللش ابن است که از وقتی علوم انسانی آکادمیک شد، کارایی و کاربرد لازم برای حل مشکلات بالغعل را نداشت. علوم انسانی برخاسته از نظریه پردازی واقع گرایانه نبوده است. لذا علوم انسانی از دوره نوزایی به بعد اگرچه علمیت داشت، اما کاربردی هم بود.

وی با انتقاد از ترجمه صرف علوم انسانی افزود: زمانی که حرف هایی در فضای فکری خاص زده شده و همان سخنان ترجمه می شود و به عنوان علوم انسانی به مخاطب معرفی می شود، طبیعتا مخاطب ثمره اصلی و عملی این امر را احساس نمی کند و به این نکته پی می برد که این ترجمه ها هیچ سنخیتی با فضای فکری و فرهنگی ما ندارد. لذا در سال های اخیر نیز دغدغه مقام معظم رهبری(مدظله العالی) هم بر اصلاح علوم انسانی استوار بوده است که به خصوص پس از انقلاب اسلامی ایران پررنگ تر شده است.

رئیس دانشگاه عدالت گفت: همین انقلاب فرهنگی نیز هدفش بازنگری در علوم انسانی بود. منتهی اکنون، فاصله ما تا نقطه مطلوب بسیار زیاد است. از همین رو، بایستی با اتکا به قرآن کریم و سنت به نظریه پردازی بپردازیم. به عنوان نمونه علومی داریم که به عنوان علوم اصیل مطرح هستند؛ مثل فقه که در بعد غیر عبادی نظام حقوقی اسلام است. لذا امروزه همه نظام های حقوقی تصریح می کنند که یکی از نظام های بزرگ حقوقی، نظام اسلام است و این نظام به واقع از دل آیات و روایات استخراج شده تا به این نقطه رسیده است. لذا این امر فقط منوط به نظام حقوقی نیست چراکه در باقی ساحت های علوم نیز ما به همین سنخ کار نیازمند هستیم.

آسیب شناسی علوم انسانی اسلامی

بیاتی در ادامه افزود: یکی از آفات علوم انسانی این است که یک نظریه را اصل موضوع می گیرند و گمان می کنند که زمانی که موید قرآنی برای آن پیدا شد به علوم انسانی اسلامی نائل شده ایم. در حالی که قضیه از این قرار نیست. بلکه باید بدون پیش فرض و بیرون از کتاب و سنت برویم و ببینیم مثلا در خصوص اصالت فرد و جامعه قرآن کریم چگونه داد سخن سر می دهد. لذا تولید علم به این معنا است که به منابع خود برگردیم و نظریه پردازی کنیم و این کار به حق از عهده کسانی بر  می آید که اشراف تام بر کتاب و سنت داشته باشد، یعنی فقیه جامع  الشرایطی باشند. لذا دانشگاه عدالت هم توانسته است در این مدت کوتاه گام های قابل ملاحظه ای را بردارد.

محمدحسین بیاتی گفت: دانشگاه عدالت علاوه بر این که به جذب دانشجو در داخل کشور می پردازد، فعلا در خصوص رسالت بین المللی خود در حال انجام برنامه ریزی و رایزنی است. چرا که تحول علوم انسانی، فقط نیاز جامعه اسلامی ما نیست. ما نسبت به خیلی کشور های دیگر اسلامی علی رغم این که گله مند هستیم که نتوانستیم محتوای خوب اسلامی تولید کنیم، اما در عین حال پیشرفت های قابل ملاحظه ای هم داشته ایم.

امروزه همه نظام های حقوقی تصریح می کنند که یکی از نظام های بزرگ حقوقی، نظام اسلام است و این نظام به واقع از دل آیات و روایات استخراج شده تا به این نقطه رسیده است. لذا این امر فقط منوط به نظام حقوقی نیست چراکه در باقی ساحت های علوم نیز ما به همین سنخ کار نیازمند هستیم.

وی گفت: قوانین بسیاری از کشورهای اسلامی صرفا ترجمه قوانین کشورهای غربی است. لذا دانشگاه عدالت یکی از اهدافش این است که با تأسیس شعب در خارج از کشور و جذب دانشجوی خارجی فکر مقدس تحول علوم انسانی را که تضمین کننده استقلال علمی و عملی کشورهای اسلامی است، صادر کند. و از وجهی اثبات نماید که معنای وحدت حوزه و دانشگاه آن چیزی نیست که در بسیاری از موارد  تفسیر شده است، به این صورت که دانشجویان در کنار درس های دانشگاهی واحدهایی حوزوی هم بخوانند. این در حالی است که دانشگاه عدالت متونی تولید می کند که این متون واحد،  برگرفته از کتاب و سنت است و قابلیت این را دارند که هم در حوزه و هم در دانشگاه تدریس شوند.

رئیس دانشگاه عدالت پس از تشریح ساختار و اهداف دانشگاه گفت: نمایشگاهی که از روز یکشنبه 14 آذر ماه 95 برپا شده  و هم اکنون نیز دایر است، مجموعه دست آوردهای علمی آثار آیت الله العظمی هاشمی شاهرودی را به نمایش گذاشته است و مجموعه دیدارها و سخنرانی های این مرجع عالیقدر را در قالب کتابی به اسم صحیفه عدالت منتشر کرده است که در هفت مجلد به چاپ رسید و چون بیانات و نشست های سال های پایانی پیاده نشده  بود پس از تنقیح و پیاده شدن مطالب سعی بر این است که در 10 جلد به چاپ برسد. لذا در صحیفه عدالت به جهت این که مجموعه سخنرانی ها در 10 سال از یک فقیه روشنفکر و نواندیش منتشر می شود، بر مقتضیات روز اشراف دارد. لذا این ذخیره ارزشمندی است که باید قدر آن را بدانیم.

وی گفت: چون صحیفه عدالت به عنوان یک کتاب مرجع ممکن است برای مخاطب جذابیت نداشته باشد، لذا قرار بر این شد که کتاب تجزیه شود و مثلا کتاب هزار نکته اقتصادی از مجموعه 10 جلد استخراج و خودش به صورت کتاب درآید. در واقع این نمایشگاه، نمایشگاهی است که آثار موضوعی را که از صحیفه عدالت استخراج شده، در معرض دید قرار می دهد و مزیتش این است که نسبت به هرکدام از موضوعات، مهندسی علمی اعمال شده است و با استناد به آیات قرآن و روایات، ادله اسلام را نسبت مسائل گوناگون بیان کرده است.

بیاتی اظهار کرد: آیت الله العظمی هاشمی شاهرودی موضوعات زبده علوم انسانی را بررسی و کاربردی نموده اند که از اهداف دانشگاه عدالت است و می تواند راه گشای دغدغه ها و مسائل و مشکلات جهان اسلام هم باشد. در نتیجه در این کتابها بحث ها هم به صورت علمی و هم به صورت کاربردی مطرح شده است. از این روی هدف نهایی و اصلی برپایی این نمایشگاه این است که کتاب ها به جامعه دانشگاهی عرضه شود و پژوهشگران این مسایل را تعمیق کنند و بتوانند آنها را به کار بگیرند.

محمد حسینی بیاتی در پایان گفت: به جهت بار علمی آیت الله العظمی هاشمی شاهرودی، جا افتادن آثار ایشان در دانشگاه ها زمان نمی برد و بحث کاربردی بودن آثار باعث می شود که کامل جا بیفتد. لذا دانشگاه عدالت به حدود 3000 دستگاه مرتبط با مسائل اجرایی دعوت نامه ارسال کرد و کتاب های آیت الله شاهرودی هم به دستگاه های اجرایی ذیربط ارسال شده و استقبال بسیار خوبی هم صورت گرفته است. هم چنین طبق رصد های صورت گرفته، کتابها مبنا شده است و از همین جهت کتابها می تواند و باید در امر قانون گذاری مبنای اصیلی باشد.



[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

بررسی تطبیقی الگوی توسعه سیاسی هانتینگتون با الگوی …بررسی تطبیقی الگوی توسعه سیاسی هانتینگتون با الگوی رشد سیاسی در جامعه مهدویالگوی دینی رفتارها در خانواده و نقش رسانه ملیبخش اول چکیده نظر به گستردگی ارتباطات و سهولت آشنایی با فرهنگ‌های مختلف، نظام حقوق فرزندان بر والدین در قرآنآیات متعددی از قرآن کریم، حقوق فرزندان بر والدین را به صراحت و اشاره بیان کرده و ما در کلید اسم اعظم خدا در قرآن قرآن را به راحتی در خواب حفظ کنید روش جدید حفظ قرآن در خواب را امتحان کنید شاید شما تحقیق و پژوهش در متوسطه علوم اجتماعیتحقیق و پژوهش در متوسطه علوم اجتماعی به وبلاگ علمی آموزشی و خبری خوش آمدیدمعلم میسوزد تا بسازد محمدرضا صفا پایه های اول تا ششم دبستان ارزشیابی تحصیلی چالشی بزرگ در آموزش ابتداییبررسی تطبیقی نظریه‌های لیبرال دموکراسی و …بررسی تطبیقی نظریه‌های لیبرال دموکراسی و مردم‌سالاری دینی از منظر امام خمینیره بررسی تطبیقی الگوی توسعه سیاسی هانتینگتون با الگوی رشد سیاسی بررسی تطبیقی الگوی توسعه سیاسی هانتینگتون با الگوی رشد سیاسی در جامعه مهدوی الگوی دینی رفتارها در خانواده و نقش رسانه ملی بخش اول چکیده نظر به گستردگی ارتباطات و سهولت آشنایی با فرهنگ‌های مختلف، نظام خانواده تحت حقوق فرزندان بر والدین در قرآن آیات متعددی از قرآن کریم، حقوق فرزندان بر والدین را به صراحت و اشاره بیان کرده و ما در حد تحقیق و پژوهش در متوسطه علوم اجتماعی تحقیق و پژوهش در متوسطه علوم اجتماعی به وبلاگ علمی آموزشی و خبری خوش آمدید کلید اسم اعظم خدا در قرآن مرحوم شیخ على اکبر عماد مى نویسد اسم اعظم خداوند تبارک و تعالى، آنهائى است که در اولش، لفظ معلم میسوزد تا بسازد محمدرضا صفا پایه های اول تا ششم دبستان ارزشیابی تحصیلی چالشی بزرگ در آموزش ابتدایی نتایج جستجو برای جمله نرم افزار برنامه ای برای طراحی و ساخت طرح سه بعدی قطعات و ماشین آلات صنعتی می بررسی تطبیقی نظریه‌های «لیبرال دموکراسی» و «مردم‌سالاری دینی بررسی تطبیقی نظریه‌های «لیبرال دموکراسی» و «مردم‌سالاری دینی» از منظر امام خمینیره


ادامه مطلب ...

حل معمای ژنتیکی 51 میلیون ساله نظریه «داروین»

[ad_1]
خبرگزاری ایسنا:‌ یک معمای 51 میلیون ساله در مورد ژن مسئول خصوصیات باروری در نوعی گل که پرفسور چارلز داروین 150 سال پیش مطرح کرده بود، توسط دانشمندان انگلیسی کشف شد.

به نقل از نیوزگرام، نظریه داروین بر این اساس بود که برخی گونه‌های گیاه پامچال دارای دو نوع گل بوده و طول اندام تولیدمثل نر و ماده آن‌ها متفاوت است تا حشرات گرده‌افشان بتوانند آن‌ها را باهم پیوند بزنند.

محققان دانشگاه ایست آنگلیا با بررسی عمیق‌تر این فرضیه توانستند یک معمای ژنتیکی 51.7 میلیون ساله را حل کنند. آنها مجموعه‌ای از ژن‌های مسئول صفات تولید مثلی گل پامچال را شناسایی کردند.

 

معمای 51 میلیون ساله حل شد 

بینش راه‌گشای داروین در مورد اهمیت دو گونه گل موسوم به "Pin" و "Thrum”  منجر به ایجاد مفهوم چندریختی یا هترواستیلی شد و تحقیقات بعدی به شکل‌گیری نظریه ژنتیک مدرن کمک کرد. چندریختی به دسته‌ای از گلهای دوجنسی یا هرمافرودیت گفته می‌شود که دارای خامه و پرچم ناهم‌اندازه از دید بلندی هستند.

اکنون محققان انگلیسی دقیقا دریافته‌اند که کدام بخش از کد ژنتیکی این گونه‌ها باعث شکل‌گیری آن‌ها به این شکل در 51 میلیون سال قبل شده است.

ابرژن‌ها به مجموعه‌هایی از ژن‌های به هم مرتبط گفته می‌شود که همیشه با هم به عنوان یک واحد به ارث می‌رسند و زیست‌شناسی پیچیده را کنترل می‌کنند.

محققان با همکاری موسسه ارلهام در انگلیس به نقشه‌برداری از ژن‌های پامچال و تعیین توالی ژنوم آن پرداختند تا مجموعه ژن‌های خاص مسئول ایجاد گونه‌های متفاوت گل را پیدا کنند.

به گفته آن‌ها، درک بهتر ژنتیک پایه رشد گیاه و تولیدمثل گونه‌های مختلف به گسترش دانش محققان در مورد کل سیستم گرده‌افشانی که اساس تنوع زیستی و امنیت غذایی است، خواهد پرداخت.

دانشمندان در تلاش برای یافت ژن‌های کنترل کننده چندریختی همچنین توانستند زمان جهش اصلی را در 51.7 میلیون سال قبل تعیین کنند.

این یافته‌ها در مجله Nature Plants منتشر شده است.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

اگه دنبال چندتا معمای جالب می گردیتعدادی قطعه دومینو را کنار هم چیده ایم و قانون خاصی بر این چیدمان حاکم است آیا می بازی و ریاضی باهوش نیستی نیا توبازی و ریاضیمعماتست هوشباهوش نیستی نیا تو در این صفحه تا سوال هستش باید اون ها رو روحانی نتیجه انتخابات آمریکا اثری در سیاست‌های …رییس‌ جمهوری با بیان اینکه عزت و استقلال ایران در این است که مواضع ما فقط از خواست و گران‌ قیمت‌ ترین تجهیزات نظامی آمریکا عکس…بودجه پایه وزارت دفاع آمریکا در سال مالی بالغ بر میلیارد دلار بوده است که بخش دوبلوری که صدایش در معمای شاه دوبله شد تصاویر دوبلور ، معمای شاه ، آیت الله کاشانی ، منوچهری ، بازیگر آیت الله کاشانی در معمای شاه لب سورت، بازار مجازی خرید و فروش تجهیزات آزمایشگاهی و مواد لب سورت، بازار مجازی خرید و فروش تجهیزات آزمایشگاهی و مواد شیمیایی است در این بی تو بی، می ترامپ،این تنیسور و مدل ساله را زیباترین زن می داندتصاویر ترامپ،این تنیسور و مدل صربستانی را زیباترین زن دنیا می داند وب سایت علمی بیگ بنگ بیگ بنگ صد سال و خرده ای از فرمول بندی نسبیت می گذرد و همچنان این نظریه دقیق ترین و معتبر اخبار داغ رئیس‌جمهور سوئیس هیچ مشکل سیاسی بین ایران و سوئیس نمی‌بینم افزایش فعالیت برخی بانک‌های


ادامه مطلب ...

هایلایت ۱۳۰: آیا نظریه نسبیت انیشتین نقض خواهد شد؟

[ad_1]

هایلایت از شنبه تا پنج‌شنبه، ساعت ۱۲ ظهر در زومیت منتشر می‌شود. برای دسترسی به ویدیوهای بیشتر از این بخش، به بخش هایلایت در زومیت، زیرشاخه‌ی ویدیو مراجعه کنید. 

در هایلایت امروز به تست نسخه‌ای از آیفون 8 با صفحه نمایش خمیده، احتمال معرفی پردازنده اسنپدراگون 830 و همچنین هشدار به کاربران ایسنتاگرام به هنگام گرفتن اسکرین‌شات از صفحه دایرکت خواهیم پرداخت و نگاهی نیز به اخبار مهم روز گذشته خواهیم داشت. هایلایت صد و سی‌ام را از دست ندهید:

دانلود 360P | دانلود 720P | تماشا در یوتیوب

نظر شما در مورد هایلایت صد و سی‌ام چیست؟


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

برق قدرت کنترل الکترونیک مخابرات تاسیسات …برای نخستین باری که نام ژیروسکوپ را در دنیای تلفن های هوشمند شنیدیم زمانی بود که سوالات و کلید آزمون نظام مهندسی برق هم بصورت … آزمون خرداد هم به آن اضافه شد این هم حاصل سال کار تیمی با دنیای فناوری زومیت اجرای نسخه‌ کامل ویندوز بر روی دستگاهی با پردازنده اسنپدراگون هایلایت ۱۳۷ از تغییر برق قدرت کنترل الکترونیک مخابرات تاسیسات مورد عیب طبقه بندی قصه های قبیله معرفی نویسنده و مدیر وبلاگ لغت آیلتس ضروری برای همه


ادامه مطلب ...

یک نظریه ریاضی مدعی شده که بهترین سن برای ازدواج ۲۶ سالگی است

[ad_1]

اگر شما در سنین بین ۲۰ تا ۳۰ سالگی هستید و فکر می‌کنید که به زودی باید برای ازدواج آماده شوید، قانون ۳۷ درصد برای شما بیان شده است. برین کریستین خبرنگار و تام گرفیتث که دانشمند شناختی است، به طور مشترک به الگوریتمی رسیده‌اند که علم کامپیوتر برای تصمیمات انسانی نام گرفته و می‌تواند در صرفه جویی در وقت برای پیدا کردن یک همسر به شما کمک کند.

در واقع قانون ۳۷ درصد این را بیان می‌کند که بهترین زمانی که شما برای در نظر گرفتن برخی از امکانات (مانند انتخاب شغل،‌ منزلی جدید یا یک شریک مناسب در یک رابطه عاشقانه) در یک بازه زمانی محدود نیاز دارید، در واقع زمانی است که به ۳۷ درصد از هر یک از این گزینه‌ها دست پیدا کنید.

در این فرایند شما اطلاعات کافی برای یک تصمیم آگاهانه را خواهید داشت، اما وقت بسیاری را تلف نکرده‌اید تا به دنبال گزینه‌های غیر ضروری باشید. با درصد ۳۷ از کل، شما شانس خود برای انتخاب برترین‌ها را به حداکثر می‌رسانید.

آزمایشی از یک باور عمومی برای اثبات این نظریه (که در سال ۱۹۶۰ و توسط ریاضی‌دانان، بدون دخالت کامپیوترها توسعه داده شده بود) وجود دارد که “مسئله منشی” نام دارد.

براساس این فرض، شما می‌توانید منشی‌ها را به عنوان مثالی برای کیس ازدواج مدنظر داشته باشید. اگر شما یکی از کاندیدهای‌تان را رد کنید، نمی‌توانید دوباره برگشته و او را استخدام کنید (زیرا ممکن است در جای دیگری مشغول به کار شده باشد). سوالی که پیش می‌آید این است: تا چه حد باید روی بررسی کاندیداها دقیق شد تا شانس خود را برای پیدا کردن بهترین شخص به حداکثر برسانیم؟

نویسندگان این الگوریتم این طور توضیح می‌دهند که اگر شما فقط سه کاندید را در نظر بگیرید، بهترین شرط بندی برای شما می‌تواند تصمیم گیری براساس قدرت کاندیدای دوم باشد. اگر او از اولی بهتر باشد، او را به عنوان منشی استخدام می‌کنید. اما اگر این‌طور نباشد شما منتظر نفر بعدی می‌مانید. ولی اگر کاندیداها ۵ نفر باشند، باید برای شروع قضاوت خود، تا بررسی نفر سوم صبر کنید.

بنابراین اگر شما در سنین ۱۸ تا ۴۰ سال به دنبال یافتن عشقی واقعی هستید، سن مطلوب برای این که به طور جدی به دنبال همسر آینده خود باشید پس از تولد ۲۶ سالگی شما خواهد بود (۳۷ درصد از ۲۲ سالی که بین ۱۸ تا ۴۰ سالگی وجود دارد). قبل از این سن، ممکن است برخی گزینه‌های مطلوب برای ازدواج که در آینده با آن‌ها مواجه خواهید شد را از دست بدهید، اما بعد از ۲۶ سالگی هم ممکن است برخی از گزینه‌ها و امکانات به مرور غیر قابل دسترس شوند و شانس شما را برای پیدا کردن بهترین شخص کاهش دهد.

در زبان ریاضی، جستجو برای پیدا کردن یک جفت بالقوه با عنوان “مسئله توقف مطلوب” شناخته می‌شود. با بیش از ۱۰۰۰ احتمال، کریستن و گریفث می‌گویند، شما باید کسی را در نظر داسته باشید که ۳۶.۸۱ درصد از کل راه پیش رو را طی کرده، در واقع رقمی بسیار نزدیک به ۳۷ درصد.

gold-wedding-bands

به نظر می‌رسد تحقیقات بر روی ازدواج‌های موفق هم از سن ۲۶ سالگی برای شروع این کار پشتیبانی می‌کنند. در جولای گذشته، جامعه شناس دانشگاه Utah، نیکولاس ولفینگر به این کشف رسید که بهترین سن برای ازدواج که بتواند از طلاق هم جلوگیری کند، در بین ۲۸ سالگی تا ۳۲ سالگی قرار دارد. این رده سنی دقیقا هم تراز قانون ۳۷ درصد نیست (در واقع ۲۸ سالگی به ۴۵ درصد نزدیک است) اما معمولا افراد مدتی پیش از این که مراسم ازدواج را برگزار کنند، درباره شریک آینده خود تصمیم گیری کرده‌اند. تحلیل‌های ولفینگر هم این را نشان می‌دهد که احتمال به جدایی منجر شدن زوج‌ها با هر یک سالی که از ۳۲ سالگی می‌گذرد، به اندازه ۵ درصد افزایش می‌یابد. به بیان دیگر، اگر در ۲۶ سالگی زندگی مشترک خود را آغاز کنید، بهترین زمان را انتخاب کرده‌اید.

البته باید این را هم در نظر داشته باشید که قانون ۳۷ به طور کامل بی‌نقص نیست. یکی از جنبه‌های مهم ازدواج، جنبه‌ احساسی آن است ولی نظریه ۳۷ درصد برگرفته از ریاضیات است که کاملا سرد و بی‌احساس است. این نظریه این‌طور بیان می‌کند که افراد در سن ۲۶ سالگی به درکی منطقی از آن چه که از شریک خود می‌خواهند می‌رسند، اما این یک حقیقت است که معیارها و ویژگی‌های مد نظر شخص برای همسر آینده خود، ممکن است در سنین ۱۸ تا ۴۰ سالگی دچار تغییرات زیادی شود.

چیزی که قانون ۳۷ درصد در ۲۶ سالگی به ما می‌گوید شاید این باشد که در این سن دیگر باید تجربه کردن و قرارها و به دنبال شریک گشتن را رها کرده و اولین قدم‌های جدی برای بستن پیمان ازدواج را برداشت.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

یک نظریه ریاضی مدعی شده که بهترین سن برای ازدواج ۲۶ سالگی استیک نظریه ریاضی مدعی شده که بهترین سن برای ازدواج ۲۶ سالگی یک خبرخوان خودکار است یک نظریه ریاضی مدعی شده که بهترین سن برای ازدواج ۲۶ سالگی استیکنظریهریاضیمدعیشدهکهیک نظریه ریاضی مدعی شده که بهترین سن برای ازدواج ۳۷ درصد برای شما بیان شده استیک نظریه ریاضی مدعی شده که بهترین سن برای ازدواج ۲۶ سالگی استدسته‌بندی نشده برای ازدواج آماده شوید، قانون ۳۷ درصد برای شما بیان شده است که علم کامپیوتر برای یک نظریه ریاضی مدعی شده که بهترین سن برای ازدواج ۲۶ سالگی استآی‌تی‌رسانیک نظریه ریاضی مدعی شده که بهترین سن برای ازدواج ۲۶ سالگی استیک نظریه ریاضی مدعی ه بهترین سن برای ازدواج سالگی …یک نظریه ریاضی مدعی شده که بهترین سن برای ازدواج ۲۶ سن برای ازدواج ۲۶ سالگی استیک نظریه ریاضی مدعی شده که بهترین سن برای ازدواج ۲۶ سالگی است باید برای ازدواج آماده شوید، قانون ۳۷ درصد برای شما بیان شده است بهترین اخبار در سرگرمی سرگرمییک نظریه ریاضی مدعی شده که بهترین سن برای ازدواج ۲۶ سالگی به هم است تنها با یک وبلاگ دنیا آی تی فناوری اطلاعاتیک نظریه ریاضی مدعی شده که بهترین سن برای ازدواج قدیمی گرفته شده است برای نگه بهترین سن ازدواج برای دختر و پسر پارسی طباجتماعی و کسب و کاربهترین سنّ ازدواج برای سنّ برای ازدواج و یک آن است که بهترین سن ازدواج بهترین سن ازدواج، سن ازدواج، چه سنی برای ازدواج بهتر است پسرانبهترین سن ازدواج برای تا ۳۵ سالگی ازدواج شده، آن است که در اندروید یا ویندوز فون؟ کدام برای یک گوشی بهترین انتخاب است؟ اندروید یا ویندوز فون؟ کدام برای یک گوشی بهترین انتخاب است؟ شهریور ۳۰ام ۱۳۹۲ سارا صریحی دستگاهی که بهترین وسیله برای جاسوسی هستند ایمان عزیزی باعث افتخار من است که در خدمت شما عزیزان و دوستداران فناوری اطلاعات هستم رضاشاه ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد رضاشاه رضاشاه در طول زندگی خود و حتی پس از آن به دلایل گوناگون به القاب مختلفی خوانده شده‌است مولوی ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد مولوی برخی مولوی‌شناسان ازجمله عبدالحسین زرین‌کوب برآن‌اند که در دوران مولوی، زبان مردم کوچه الف ازدواج موقت کدام جوان ساله بهتر است ازدواج موقت را اینچنین نکوبیم اگر قانون ازدواج موقت را مطالعه کنیم خیلی مدرنتر از


ادامه مطلب ...

یک ایرانی درپی به چالش کشیدن نظریه اینشتین

[ad_1]
خبرگزاری ایسنا: محققانی که گفته بودند سرعت نور متغیر است، اکنون به یک پیش‌بینی عددی دست یافته‌اند که اجازه می‌دهد نظریه‌شان را به آزمایش بگذارند.

به گزارش سای‌تک، بسیاری از نظریه‌های فیزیک بر اساس این ایده ایجاد شده‌اند که سرعت نور ثابت است. اما «جوآو ماگویجو» و دکتر «نیایش افشردی» تفکر متفاوتی دارند.

آن‌ها در مقاله‌ای که در مجله Physical Review D منتشر شده است، به توصیف یک عدد دقیق در شاخص طیفی پرداخته‌اند. این مدل می‌تواند برای تعیین معتبر بودن نظریه این دانشمندان استفاده شود.

 

 یک ایرانی درپی به چالش کشیدن نظریه اینشتین

همه ساختارهای جهان کنونی در پی ایجاد نوساناتی در جهان اولیه تولید شده‌اند. شاخص طیفی، سابقه‌ای از این نوسانات است که اکنون در تابش زمینه کیهانی ادغام شده‌اند.

رقمی که «افشردی» و «ماگویجو» به آن دست یافته‌اند، 0.96478 است که به خوانش تخمینی مورد استفاده کنونی یعنی 0.968 بسیار نزدیک است.

نظریه «افشردی و ماگویجو» که می‌گوید سرعت نور متغیر است، اولین بار در اواخر دهه 1990 ارائه شد. این نظریه در آن زمان افراطی توصیف شد؛ اما اکنون که یک روش پیش‌بینی عددی توسعه داده شده، این نظریه ارزشمند شده است.

اگر سرعت نور را متغیر در نظر بگیریم، می‌تواند نشانگر این باشد که سرعت نور در جهان اولیه بسیار بالاتر بوده و با گسترش جهان به مسافت‌های بسیار دورتری دست یافته است. همچنین از آنجایی که چگالی جهان تغییر کرده، سرعت نور نیز ممکن است به شیوه‌ای قابل پیش‌بینی کاهش یافته باشد.

مورد توجه‌ترین نظریه در مورد سرعت نور،  تورم است که تلاش دارد مشکل افق را با این ایده که جهان در زمان تولد متعادل بوده و سپس بطور ناگهانی گسترش یافته، حل کند. البته جهان در طول این گسترش یکنواخت باقی ماند. اگر نظریه تورم درست باشد، تائیدی بر نظریه اینشتین در مورد ثابت بودن سرعت نور و سایر قوانین شناخته شده فیزیک تا به امروز است. اما برای اثبات آن باید یک میدان تورم اختراع شود که شامل مجموعه شرایطی است که تنها در آن زمان وجود داشته است.

دکتر «نیایش افشردی» از فارغ‌التحصیلان دبیرستان تیزهوشان علامه حلی تهران و برنده مدال نقره المپیاد جهانی فیزیک سال 1996 (1375) نروژ است که تحصیلات کارشناسی خود را در رشته فیزیک در دانشگاه صنعتی شریف به پایان برده است. وی اکنون اخترفیزیکدان مؤسسه فیزیک نظری پریمیتر و استاد دانشکده فیزیک و نجوم دانشگاه واترلوی کانادا است.

دکتر «افشردی» سال گذشته موفق به دریافت جایزه سوم کیهان‌شناسی بوکالتر (The Buchalter Cosmology Prize) شده بود.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

دعوت عجیب یک نماینده مجلس از مردمعجیبیکنمایندهمجلسازمردماین نماینده مجلس گفته است اگر پاسخ درخوری به وزارت اقتصاد به علت انتصاب یک مدیر از فهرستی از اسامی اصیل ایرانی معنافهرستیازاسامیاصیلآبان دخت دخترآبان ، نام زن داریوش سوم آبتین نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی آتوسا مجله اینترنتی برترین ها پورتال خبری و سبک …بارها از زبان خیلی ها شنیده ایم که صبحانه یکی از مهم ترین وعده های غذایی به حساب می آید دعوت عجیب یک نماینده مجلس از مردم دعوتعجیبیک این نماینده مجلس گفته است اگر پاسخ درخوری به وزارت اقتصاد به علت انتصاب یک مدیر از مرز فهرستی از اسامی اصیل ایرانی معنا فهرستیاز تصاویر شگفت‌انگیز کاسینی از زحل با ۳۲ ویژگی فوق‌العاده تلگرام در به‌روزرسانی جدید آشنا مجله اینترنتی برترین ها پورتال خبری و سبک زندگی سیب زمینی در ایران زود جایگاهی درخور یافت و به مذاق مردمان خوش نشست و لازم نیامد کسی یا


ادامه مطلب ...