مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

دردسرهای قانون 80 ساله تابعیت

جام‌جم‌سرا: اما میرزاخانی ورای همه القاب و عناوین علمی‌اش یک زن ایرانی و یک مادر است، صاحب یک دختر به نام آناهیتا که پدرش اهل جمهوری چک است.

قوانین ایران، آناهیتا را خارجی می‌داند، چون پدرش خارجی است. گفته می‌شود این زن ریاضیدان برای هر بار سفر به ایران مجبور است برای دخترش مثل همه مسافران خارجی که به نمایندگی‌ های ایران در خارج کشور می‌روند، درخواست ویزا کند.

وضع مریم میرزاخانی این‌گونه است چون او فارغ از مدارج علمی‌اش زنی است ایرانی و تابع قوانین مدنی ایران، زنی نماینده هزاران مادر ایرانی که با مردی خارجی وصلت کرده‌اند و صاحب فرزند شده‌اند، اما قانون ایران فرزندان آنها را ایرانی نمی‌داند.

مشکل میرزاخانی، امروز بهانه پرداختن به بلاتکلیفی ده‌ها هزار مادر ایرانی است که فرزندانشان برخلاف آناهیتا نه در کشوری خارجی، که در ایران زندگی می‌کنند، اما تبعه ایران شناخته نمی‌شوند.

این فرزندان شرایطشان سخت‌تر از آناهیتاست چون در سرزمین مادری – ایران - زندگی می‌کنند و امکان یا رغبت بازگشت به زادگاه پدر را ندارند و به همین دلایل، محکوم به زندگی بدون تابعیت، بدون شناسنامه و بدون هویت هستند.

تولد آدم‌های بی‌هویت و بی‌تابعیت، قسمت بد ماجرای زندگی زنان ایرانی است که با مردان خارجی ازدواج می‌کنند.

این تراژدی زمانی شدت می‌گیرد که شوهران، زن و فرزند را می‌گذارند و به سمت مقصدی نامعلوم، ایران را ترک می‌کنند که آن وقت زنی ایرانی می‌ماند که مادر است، اما در سرزمین خودش قدرت گرفتن ‌هویت برای فرزندش را ندارد.

این جملات را بهتر از هر کسی، مجید احمدی درک می‌کند؛ او قبل از مهر 92، کشتی‌گیری خوش‌ آتیه در خطه فریدونکنار بود که در رده نونهالان و نوجوانان مدال‌آوری می‌کرد، حتی به اردوی تیم ملی بزرگسالان نیز دعوت شد، اما وقتی لو رفت که او افغان است هم آن مدال‌ها را از دست داد، هم آن افتخارات را و هم آینده‌ای را که خودش ترسیم کرده بود.

او فرزند حاصل از ازدواج زن ایرانی با مردی افغانی است که پدر نیز آنها را رها کرده و رفته، اما استعداد چشمگیری که در کشتی داشته، سبب شد تا مربیان فریدونکنار انتخابش کنند و او را پرورش دهند.

شناسنامه جعلی با نام غیرواقعی سامان کبیری نیز ابتکار همین مربیان بود تا استعداد، شکوفا شود که البته قانون خط پایانی بر همه این ترقی کشید.

او در سال 92 به مدت دو سال از حضور در میادین کشتی محروم شد و این روزها دوران محرومیتش را می‌گذراند، در حالی که نه وجود مادر ایرانی به کمکش آمد، نه آن لهجه مازنی که با آن تکلم می‌کند و نه عشقی که به ایران دارد.

البته کسانی هستند که شرایطشان از او نیز بدتر است، همان کسانی که مادرشان با تابعیتی نامعلوم ازدواج کرده و اغلب به علت ترس از داشتن فرزندی بی‌آتیه ، کودک را بلافاصله پس از تولد تا اندکی پس از آن به امان خدا رها می‌کنند. این افراد که بشدت از عوارض بی‌تابعیتی رنج می‌برند، نیازمند کمک هستند؛ کمکی از جنس اصلاح قوانین که البته مجلسی‌ها در سال 91 در مسیرش گام برداشتند، اما این تلاش‌ها تا امروز به نتیجه نرسیده است.

مشکل پولی است یا امنیتی؟

بهار 91، یک اتفاق خوب در مجلس رخ داد. تبعات ناشی از وجود افراد بی‌هویت و بی‌شناسنامه در جامعه، نمایندگان را به نوشتن طرح یک فوریتی اصلاح قانون تعیین تکلیف تابعیت فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی مجاب کرد که سرانجام این طرح به صحن علنی رسید و با 124 رای موافق تصویب شد.

این مصوبه که اصلاحی بر قانون سال 85 بود، می‌گفت فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی علاوه بر حق اقامت دائم در ایران همانند شهروندان ایرانی از حق بهداشت و درمان رایگان، کار، تامین اجتماعی و یارانه نیز برخوردار می‌شوند و تا نوزده سالگی از پرداخت تعرفه اقامت معاف هستند.

در سال 85 نمایندگان مجلس ماده واحده‌ای به قوانین تابعیت در قانون مدنی اضافه کردند که طبق آن، اعطای شناسنامه به فرزندان مادر ایرانی و پدر خارجی، به بعد از هجده سالگی موکول می‌شد که آن هم به شرایطی همچون نداشتن سوءپیشینه مشروط بود. در واقع نمایندگان در سال 91 کوشیدند این شروط سختگیرانه را از قانون تابعیت حذف کنند.

این سختگیری‌ها به این علت اعمال شده بود و در قالب قانون سال 85 متبلور شد که در سال 67 شورای امنیت کشور خواستار چنین سختگیری‌هایی شده بود. در واقع تا قبل از سال 67 فرزندان حاصل از این ازدواج‌ها با استناد به تبصره ماده 16 قانون ثبت‌احوال مصوب سال 55 می‌توانستند با نام خانوادگی مادر شناسنامه بگیرند، اما چون این با ورود سیل‌آسای اتباع بیگانه به کشور همراه بود، به صلاحدید شورای امنیت کشور جلوی روند صدور شناسنامه برای این افراد گرفته شد.

با این حال طرح اصلاح قانون سال 85 با این که مخالفانی در مجلس و خارج از مجلس داشت سرانجام مصوب شد که به مثابه یک پیروزی بزرگ بود، تا این که این مصوبه برای تائید نهایی به شورای نگهبان رفت و ایراد اصل 75 قانون اساسی به آن گرفته شد.

اصل 75 قانون اساسی تاکید دارد که طرح‏های قانونی، پیشنهادها و اصلاحاتی که نمایندگان مطرح می‌کنند و به کاهش درآمد عمومی یا افزایش هزینه عمومی می‌انجامد، در صورتی قابل طرح در مجلس است که در آن راه جبران کاهش درآمد یا تأمین هزینه جدید نیز معلوم شده باشد.

مجلسی‌ها اما این قاعده را رعایت نکرده بودند، برای همین کار به گره افتاد و جابه‌جایی دولت دهم و یازدهم نیز مزید بر علت شد تا این موضوع به حاشیه برود. در واقع مصوبه سال 91، برای دولت بار مالی دارد چون اگر قرار است فرزندان حاصل از این ازدواج‌ها مثل همه ایرانیان از خدمات بهداشتی، تحصیلی، تامین اجتماعی، کار و یارانه برخوردار شوند، دولت باید منابع مالی مورد نیاز را در اختیار داشته باشد که ظاهرا این‌گونه نبوده است.

اما حالا پس از گذشت بیش از دو سال از تصویب این مصوبه و ایراد اشکال به آن از سوی شورای نگهبان، مشکل این است که سرنوشت این مصوبه در هاله‌ای از ابهام قرار دارد، به‌طوری که پیگیری‌های جام‌جم از نمایندگان مجلس به نتایج عجیب و دور از ذهنی رسید. در تماس با نیره اخوان، عضو کمیسیون قضایی و از اعضای فراکسیون زنان، او پاسخ داد که برای توضیح سرنوشت این مصوبه حضور ذهن ندارد.

حمیدرضا طباطبایی، عضو دیگر کمیسیون قضایی نیز گفت از این ماجرا بی‌خبر است، عبدالرضا عزیزی، رئیس کمیسیون اجتماعی هم از این موضوع ابراز بی‌اطلاعی کرد، اما برخلاف آنها سخنگوی کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس و یک عضو این کمیسیون گمانه‌زنی‌هایی را مطرح کردند که به نگرانی‌ها دامن زد.

محمدعلی اسفنانی در جایگاه سخنگویی به جام‌جم توضیح داد که مجلسی‌ها برای تامین هزینه‌های اجرای این طرح، شرحی را به هیات دولت فرستاده‌اند که البته تاکنون پاسخش به مجلس نرسیده، اما مجلس همچنان پیگیر آن خواهد بود.

در مقابل، ابوالفضل ابوترابی، عضو کمیسیون حقوقی مجلس توضیح داد که مدتی است در این رابطه از وزیر اطلاعات سوال کرده‌ایم و امیدواریم این پرسش بزودی به نتیجه برسد. در واقع این نماینده، پای وزارت اطلاعات را به میان می‌کشد، چون معتقد است برخی مصلحت‌اندیشی‌ها موجب شده رسیدگی به مصوبه اصلاح قانون تابعیت به تاخیر بیفتد و طراحان و مجریان طرح نخواهند جزئیات مربوط به آن رسانه‌ای شود.

حالا ما مانده‌ایم و این اظهارات ضد و نقیض که یکی از کمبود اعتبار حکایت دارد و یکی از مصلحت‌اندیشی‌های سیاسی و توقف تعمدی این مصوبه و البته هزاران فرزند مادران ایرانی که تا تبعه ایران شناخته نشوند از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی و اجتماعی محروم می‌مانند.

تابعیت از خون پدر می‌آید

این که چرا مادر نقشی در ایجاد تابعیت برای فرزند ندارد به قانون مدنی کشورمان برمی‌گردد، به ماده 976 این قانون که اتباع ایرانی را مو به مو نام برده است؛ طبق این ماده، همه کسانی که پدر ایرانی دارند حتی اگر در خارج متولد شده باشند، کسانی که در ایران متولد شده‌اند ولی پدر و مادر آنان نامعلوم است، کسانی که در ایران از پدر و مادر خارجی که یکی از آنها در ایران متولد شده به وجود آمده‌اند، هر زن خارجی که شوهر ایرانی دارد و هر خارجی که تابعیت ایران را گرفته باشد، جزو اتباع ایران محسوب می‌شوند و می‌توانند از همه مزایا برخوردار شوند.

در واقع در این بخش از قانون مدنی هیچ اشاره‌ای به مادر نشده و بدیهی است طبق آن، خون ِمادر نمی‌تواند ملاک تعیین تابعیت فرزند باشد. این موضوع نیز قدمتی نزدیک به 90 سال دارد که مسعود خراشادی‌زاده، استاد حقوق بین‌الملل خصوصی می‌گوید، هنگام نوشتن قانون مدنی طی سال‌های 1304 تا 1313 در قانون گنجانده شده است.

او به جام‌جم توضیح می‌دهد که تابعیت رابطه‌ای سیاسی معنوی است که یک فرد با یک دولت برقرار می‌کند و به واسطه برقراری همین رابطه از حقوق و تکالیفی (در چارچوب قوانین کشور متبوعش) برخوردار می‌شود.

پس اگر فردی تبعه یک دولت نباشد، نه حقوقی دارد و نه تکلیفی که این به بلاتکلیفی افراد منجر می‌شود و به همین علت است که سال 1951 کنوانسیونی بین‌المللی به تصویب رسید که بر لزوم کاهش موارد بی‌تابعیتی تاکید دارد تا به این طریق، افرادی که مقیم کشوری هستند هم از حداقل حقوق انسانی برخوردار شوند و هم تابع قوانین کشوری که در آن سکونت دارند، باشند.

این استاد حقوق تاکید دارد که ایران این کنوانسیون را پذیرفته، اما این که چرا مشکل فرزندان حاصل از زن ایرانی با مرد خارجی حل نشده به چند علت بازمی‌گردد.

به گفته او، در ماده 976 قانون مدنی علاوه بر انتقال تابعیت از سیستم خون به سیستم خاک نیز اشاره شده (بند 5 ماده 976) اما این قانون کسانی را در برمی‌‌گیرد که پدرانشان در ایران اقامت قانونی داشته باشند و چون بیشتر خارجی‌های مقیم ایران از راه‌های غیرقانونی وارد کشور شده‌اند و ازدواج‌هایشان با زنان ایرانی نیز بدون اجازه دولت ایران انجام شده، فرزندان این ازدواج‌ها مشمول کسب تابعیت نمی‌شوند.

این در حالی است که به گفته این استاد حقوق، قانون سال 85 نیز که سختگیرانه به نظر می‌رسید هدفش سر و سامان دادن به این ازدواج‌ها و اقامت‌های غیرقانونی بود که البته چون فقط یک سال برای اجرای آن زمان در نظر گرفته شده بود، بسیاری از خانواده‌ها از آن مطلع نشدند و نتوانستند برای فرزندانشان تابعیت ایرانی بگیرند.

راه چاره، کنترل مهاجرت‌ها و ازدواج‌های غیرقانونی

این طور که این اظهارات نشان می‌دهد مجموعه‌ای از مشکلات و چالش‌ها دست به دست هم داده تا ایران یکی از تولیدکنندگان افراد بی‌‌تابعیت در دنیا باشد، مشکلاتی که تاکنون برای رفع آنها چاره‌ای اندیشیده نشده و حالا فرزندان حاصل از این ازدواج‌های ناآگاهانه تاوان آن را پس می‌دهند.

اما وضع می‌توانست این گونه نباشد، می‌شد و می‌توان با کنترل مهاجرت‌های غیرقانونی به کشور و بالا بردن سطح آگاهی خانواده‌ها بویژه در مناطق مرزی و محروم، مانع ازدواج دختران ایرانی با اتباع خارجی شد، بویژه اتباع غیرمجاز که هر لحظه می‌توانند از کشور خارج شوند و خانواده خود را در ایران رها کنند.

اما تا پیش از تحقق این شرایط لازم است فکری به حال فرزندان بلاتکلیف حاصل از این ازدواج‌ها شود، چون انسانی که هیچ‌کس نیست و شخصیتی محروم و تحقیر شده دارد به گفته محمدعلی اسفنانی، سخنگوی کمیسیون قضایی مجلس (در واکنش به نگرانی‌های امنیتی و سیاسی) بی‌هویت بودنش می‌تواند خطراتی به مراتب بیشتر از ایرانی شدنش داشته باشد.

ضمن آن که قانون تابعیت حتی تکلیف فرزندانی مانند دختر مریم میرزاخانی را هم روشن نکرده که نه در ایران زندگی می‌کنند، نه یارانه می‌خواهند و نه بار مالی به کشور تحمیل می‌کنند، آنها فقط می‌خواهند راحت به سرزمین مادری‌شان سفر کنند.

مریم خباز ‌- گروه جامعه


ادامه مطلب ...

خروج اسکلت جنین 36 ساله از بدن زن هندی

جام جم سرا:در سال 1978 میلادی یک زن 24 ساله هندی ساکن ایالت «مادیاپرادش» در مرکز هند از سوی پزشکان خبر ناراحت‌کننده‌ای دریافت کرد. آنها به وی گفتند که دچار حاملگی خارج رحمی شده است. در این نوع حاملگی، تخمک بارورشده در جایی غیر از دیواره رحم کاشته می‌شود و در این حالت جنین در خارج از رحم رشد می‌کند.

پزشکان پس از مشاهده این وضعیت به این زن اعلام کردند که باید هرچه سریعتر تحت عمل جراحی قرار گیرد تا جنین از بدن وی خارج شود. وحشت از عمل جراحی و رفتن زیر تیغ باعث شد که این زن به جای جراحی، درمان خود را در یک بهداری در روستای محل سکونتش دنبال کند و در آن زمان پس از گذشت چند ماه دردهای این زن از بین رفت.

به گزارش ایسنا به نقل از سایت اینترنتی «ویک»، اما پس از 36 سال، این زن که اکنون 60 سال دارد اخیرا در شکم خود دچار دردهای مکرر شده بود. پس از مراجعه به پزشک و انجام آزمایشات مختلف پزشکان متوجه وجود توده‌ای در بدن وی شدند که مشخص شد این توده اسکلت یک نوزاد مرده است و بلافاصله تیمی از پزشکان و جراحان بیمارستان «ناگپور» در یک عمل جراحی نادر این اسکلت این نوزاد مرده 36 ساله را از بدن این زن خارج کردند.


ادامه مطلب ...

گفتگو با شاعر «ک مثل کُپُل»: آن زمان 20 ساله بودم

جام جم سرا: خبرگزاری ایسنا با خالق شعر مذکور گفت‌وگویی کرده که اگرچه نگاه کلی آن به سینما و تلویزیون است، اما جام جم سرا آن قسمتهایی را که برای افراد خانواده جذابیت دارد انتخاب کرده و در پی فرا رویتان می‌گذارد؛ بخوانید:

***

یکی از برنامه‌های تلویزیونی محبوب بسیاری از کودکان دهه 60 سریال یا جُنگ «مدرسه موش‌ها» بود که با شعر «ک مثل کُپُل...» آغاز می‌شد. اما کم‌تر کسی می‌داند که شاعر این شعر کودکانه یک روحانی است.

این روحانی سال‌هاست تلویزیون را ترک کرده و به کنج خلوت علمی خود رفته و تحصیل و تدریس علوم دینی را در پیش گرفته است. شاعر «ک مثل کپل» حجت‌الاسلام والمسلمین سیدابوالقاسم حسینی ژرفاست.

این روزها موش‌های خاطره‌انگیز در قالب فیلم سینمایی «شهر موش‌ها 2» برگشته‌اند. ابوالقاسم حسینی ژرفا درباره چگونگی سرایش شعر «ک مثل کپل...» اظهار کرد:‌ من بیش‌تر از 30 سال است در حوزه علمیه در کسوت روحانیت‌ هستم. علت این‌که تا به حال نخواسته‌ام درباره این موضوع صحبت کنم؛ چه کار «مدرسه موش‌ها» و چه خیلی از سروده‌های دیگری که برای کودکان و نوجوان داشته‌ام، این است که ممکن است آدم‌ها با این مباحث وارد حاشیه شوند.

او در ادامه درباره ماجرای سرودن این شعر گفت: من در آن زمان در رادیو و تلویزیون در جمع دوستان اداره‌کننده گروه کودک و نوجوان کار می‌کردم. البته کارمند رسمی نبودم و هیچ‌وقت هم نشدم. اگر اشتباه نکنم، خانمی به نام پروین اسدی تهیه‌کننده «مدرسه موش‌ها» بودند. همسرشان هم از تهیه‌کننده‌های تلویزیون بود. کار برای نوروز آن سال نوشته شده بود. شاید سال 61 یا 62 بود. وقت گرفته بودند و استودیوی تلویزیون را برای زمان مقرری گرفته بودند. آن موقع گرفتن استودیو کار سختی بود. دو - سه استودیوی خاص وجود داشت و در برنامه‌های مناسبتی اگر زمان برنامه‌ای به هم می‌خورد، کل روند برنامه مختل می‌شد. در گروه کودک به همراه دوستان دیگر نشسته بودیم که خانم اسدی با نگرانی آمدند و فرمودند شعری که برای تیتراژ «مدرسه موش‌ها» گفته شده، رد شده است. زمان بسیار محدودی حدود نیم ساعت به وقت آفیش استودیو مانده بود. ایشان با ناراحتی گفتند من برای ضبط وقت گرفته‌ام. اگر شعر نرسد، برنامه به هم می‌خورد. دو - سه روز هم بیش‌تر تا عید نمانده بود.
حجت الاسلام والمسلمین ژرفا افزود: من از قبل اهل شعر بودم. آن زمان‌ها هم حداکثر حدود 20 سال داشتم. به آقای عنصری و خانم اسدی عرض کردم اگر اجازه بدهید، خودم شعر را می‌گویم. خانم اسدی خیلی خوشحال شدند. چون من از نیروهای اصلی گروه بودم خیال‌شان راحت بود که دیگر خیلی مسأله تصویب ندارد. حساسیت‌های اول انقلاب خیلی زیاد بود. آن موقع گاهی یک تصویر یا کلمه که الآن در فرهنگ جامعه کاملا عادی شده، حساسیت‌برانگیز بود.

این شاعر ادامه داد: من به اتاق مجاور رفتم. 10 تا 15 دقیقه طول کشید. بسم‌الله گفتم، تمرکز کردم و این شعر را در هفت - هشت بیت سرودم که همین شعر «ک مثل کپل/ صحرا شده پر ز گل...» بود. البته بعد که خواستند آهنگش را بگذارند، یکی - دو کلمه را تغییر دادند. از اتاق که بیرون آمدم، خانم اسدی خیلی تعجب کردند و خوشحال شدند. شعر را برای اجرا به گروه دادند و قصه تمام شد. بعد هم من به جهت روحیات خودم که انزواطلبم، به قم آمدم و مشغول تحصیل و بعد تدریس شدم. همیشه هم هنر را دنبال می‌کنم، اما خودم را دور نگه داشته‌ام. این همه قصه من است و هرگز نه از کسی گله دارم که چرا نامم در کار نیامده و نه دلبستگی‌ای به این مسائل دارم. البته آن سال‌ها من در صداوسیما بیش‌تر با نام خانوادگی‌ام که «حسینی» است، معروف بودم. «ژرفا» تخلص شعری من است. حالا هم در حوزه علمیه «حسینی ژرفا» و «ژرفا» نامیده می‌شوم. آن موقع به این نام شناخته نمی‌شدم.

حسینی ژرفا در پاسخ به این سؤال که در حال حاضر هم در زمینه شعر کودک فعالیتی دارد یا نه، گفت: گه‌گاهی برای دل خودم شعر کودک می‌نویسم.

متن اجراشده شعر «مدرسه موش‌ها»:


«ک مثل کپل
صحرا شده پر ز گل
گ مثل گردو
بنگر به هر سو
ب مثل بهار
هپچه، هپچه
فکر کن بسیار
پ مثل پسته
نباش خسته
ایییشش!
م مثل موش
قیو، قیو، موش
برخیز و بکوش
برخیز و بکوش
خ مثل خونه
نگیر بهونه
آ مثل آواز
قصه شد آغاز»


ادامه مطلب ...

زورگیر ۲۱ ساله: پشت ترافیک گردنبند راننده را می‌زدیم

جام جم سرا: اعضای باند دستگیرشده همگی افرادی سابقه‌دار هستند که در زندان با هم آشنا شدند و بعد از آزادی شروع به دزدی از مشتریان مراکز تجاری و همچنین کیف‌قاپی و گردنبندقاپی کردند. مهدی و محمدرضا در سال‌های ۹۰ و ۹۱ نیز به اتهام زورگیری دستگیر شده بودند.

متهم اول

مهدی می‌گوید مدرک سیکل دارد و همراه پدرش در کار داربست‌های ساختمانی فعالیت می‌کرد. او سال گذشته نیز به اتهام کیف‌قاپی دستگیر شده بود.

تو با پدرت کار می‌کردی و شغل داشتی پس چرا دست به سرقت زدی؟
دفعه اول رفیقم دنبالم آمد و من هم همراهش برای سرقت رفتم، اما این دفعه سرقت می‌کردم تا پول شاکیان پرونده قبلی را تهیه کنم.

با بقیه همدستانت چطور آشنا شدی؟
در زندان با هم آشنا شدیم آن‌ها هم مثل من می‌خواستند رضایت شاکی‌ها را بگیرند اما پول نداشتند.

چه مدت بود که دزدی می‌کردید و از این راه چقدر به‌دست آوردی؟
دو، سه‌ماهی بود که با هم بودیم و پنج‌تا شش‌میلیون دستم را گرفت.

از شاکیان اول، رضایت گرفتی؟
نه پول سرقت برای آدم نمی‌ماند؛ می‌خواستم رضایت بگیرم که نشد. از آن پول هیچ نمانده، با بچه‌ها با موتور بیرون می‌رفتم و همه‌اش را خرج تفریح می‌کردم.

با پدرت که کار می‌کردی روزی چقدر درآمد داشتی؟
روزی ۲۰ تا ۳۰هزارتومان.

افسر پرونده می‌گوید تو در میان اعضای باند بیشترین تعداد شاکی را داری.
قبول ندارم. من راننده موتور بودم، چطور ممکن است در فاصله کوتاهی که سرقت‌ها انجام می‌شد شاکیان من را دیده باشند که بتوانند شناسایی کنند؟

چند خواهر و برادر داری؟
چهارنفر هستیم و من بچه کوچک هستم، بقیه ازدواج کرده‌اند.

مادر و پدرت نمی‌پرسیدند پول تفریحات را چه‌طور به دست می‌آوری؟
می‌گفتم کار می‌کنم. آن‌ها ماجرا را نمی‌دانستند. من معمولا هفته‌ای یک‌بار با بچه‌ها شمال می‌رفتم.

دفعه قبل که دستگیر شدی چطور آزاد شدی؟
با سند بیرون آمدم تا رضایت بگیرم. شاکی‌ها اذیت کردند و مجبور شدم دوباره بروم دزدی.

اما تو همه این پول‌ها را خرج خودت کردی.
(سکوت می‌کند).

به پدر و مادرت چه می‌خواهی بگویی؟
نمی‌دانم چطور به چشمشان نگاه کنم.

حالا شاکیان تو بیشتر شده‌اند و از چاله به چاه افتاده‌ای. می‌خواهی چه کار کنی؟
هرجور شده کار می‌کنم و پول شاکی‌‌ها را می‌دهم. به خدا اشتباه کردم. اینکه سرقت کردم را قبول دارم اما تعداد دزدی‌ها آنقدر نبوده. از دفعه قبل پنج‌سال حبس داشتم که با سند بیرون بودم الان این هم اضافه می‌شود، چشمم‌کور باید به زندان بروم و تحمل کنم.

متهم دوم

محمدرضا نیز مجرمی سابقه‌دار است که دفعه قبل به اتهام دو فقره زورگیری دستگیر شده بود.

دو نفر از بچه‌ها به بهانه آدرس‌پرسیدن یا حتی تصادف‌ صوری، کاری می‌کردند که راننده سرش را به طرف شاگرد بچرخاند، ما هم در این فرصت مناسب گردنبند را از گردن راننده می‌زدیم

چرا بعد از اینکه از زندان آزاد شدی دوباره سرقت کردی؟
می‌خواستم پول شاکی‌های پارسال را بدهم. من ۱۰سال حبس تعزیری دارم و با وثیقه ۳۰۰ میلیونی بیرون بودم. نمی‌دانم این دفعه چند شاکی داشته باشم.

چطور دزدی می‌کردید؟
پشت ترافیک گردنبند می‌زدیم. دو نفر از بچه‌ها سوار موتور، سمت شاگرد ماشینی که از قبل راننده‌اش را شناسایی کرده‌ بودیم و می‌دانستیم گردنبند دارد می‌رفتند بعد به بهانه آدرس‌پرسیدن یا حتی تصادف‌ صوری، کاری می‌کردند که راننده سرش را به طرف شاگرد بچرخاند. ما هم در این فرصت مناسب گردنبند را از گردن راننده می‌زدیم.

دفعه اول چقدر باید به شاکیان می‌دادی؟
۲۰میلیون‌تومان؛ البته درمجموع فقط پنج‌تا شش‌میلیون برده بودم.

چند خواهر و برادر داری؟
دو نفر هستیم. من برادر بزرگم.

به برادر کوچکت که تو الگویش هستی چه می‌خواهی بگویی؟
چیزی ندارم بگویم. سر پرونده قبلی محل زندگیمان را عوض کردیم اما الان نمی‌دانم چه کنم.

فکر کن یکی با خانواده‌ خودت این کار را بکند چه حسی به تو دست می‌دهد؟
تا حالا این حرف‌ها را از کسی نشنیده و خوار نشده بودم.

الان چه می‌خواهی بکنی؟
توبه می‌کنم و باید تاوان بدهم.

افسر پرونده ‌می‌گوید دفعه قبل تعهد مکتوب داده و نوشته بودی «دیگر به آگاهی نمی‌آیم و اگر آمدم هر برخوردی شایسته‌ است با من بکنند.»
از پرونده قبلی ۱۰سال حبس دارم این هم اضافه می‌شود و حالا حالا‌ها باید اینجا باشم. (شرق)


ادامه مطلب ...

نجات دختر ۸ ساله ۳ ساعت بعد از گروگانگیری

جام جم سرا: ساعت ۸صبح دیروز به مأموران پلیس آگاهی شهرستان گناوه خبر رسید ۲مرد به خانه‌ای وارد شده و دختر ۸ساله صاحبخانه را مقابل چشمان مادرش دزدیده‌اند. چند لحظه بعد از این حادثه مادر دختر با پلیس تماس گرفت و این ماجرا را این طور تعریف کرد: همراه دخترم در خانه بودیم که زنگ خانه به صدا در آمد. وقتی در را باز کردم ۲مرد نا‌شناس به زور وارد شدند. آن‌ها که چاقو داشتند من و دخترم را تهدید کردند که اگر سر و صدا کنیم ما را می‌کشند. سپس مرا از دخترم جدا کردند و چند دقیقه بعد دخترم را سوار خودروی شوهرم که در حیاط بود کردند و با خودشان بردند. آخرین لحظه‌ای که دخترم را دیدم وحشت کرده بود و دست و پایش می‌لرزید.

هنوز دقایقی از شروع تحقیقات پلیس نگذشته بود که یکی از آدم‌ربایان با مادر دختر تماس گرفت و حرف‌هایش انگیزه او و همدستش را مشخص کرد. او گفت جان دختر ۸ساله‌اش در خطر است و برای آزادی‌اش ۳۰۰میلیون تومان می‌خواهد. حرف‌های مرد آدم‌ربا حساسیت این پرونده را بیشتر کرد، چرا که جان گروگان ۸ساله در خطر بود و هر لحظه ممکن بود آدم‌ربایان بلایی بر سرش بیاورند. به این ترتیب در نخستین گام طرح مهار در گناوه و شهرهای اطراف به اجرا در آمد.

مأموران در قالب این طرح ورودی و خروجی‌های شهر را تحت نظر گرفتند تا آدم ربایان نتوانند گروگانشان را به شهر دیگری منتقل کنند. از سوی دیگر شماره‌ای که آدم ربایان از طریق آن تماس گرفته بودند نیز کنترل شد تا اینکه یک ساعت بعد یکی از آنان شناسایی و دستگیر شد. هر چند این مرد ماجرای گروگانگیری را به کلی منکر می‌شد اما وقتی تحقیقات از او ادامه پیدا کرد مجبور شد دزدیدن دختر ۸ساله را برعهده بگیرد.

به گزارش جام جم سرا، اظهارات او نشان می‌داد گروگانشان در اختیار همدستش است و او می‌خواهد دختر را از گناوه خارج کند. در این مرحله مشخصات خودروی مسروقه در اختیار همه واحد‌های گشتی پلیس در سطح استان بوشهر قرار گرفت و به آن‌ها ماموریت داده شد درصورت مشاهده این خودرو آن را متوقف و سرنشینانش را بازداشت کنند.

درحالی‌که حدود ۳ساعت از شروع ماجرای گروگانگیری می‌گذشت مأموران یکی از واحد‌های گشتی خودروی مورد نظر را در حوالی گناوه مشاهده و راننده‌اش را مجبور کردند آن را متوقف کند. به این ترتیب مرد گروگانگیر دستگیر و گروگان ۸ساله که دست و پا و دهنش بسته بود بدون کوچک‌ترین آسیبی آزاد شد.

سرهنگ بارونی، رئیس پلیس آگاهی استان بوشهر با تأیید این خبر گفت: بازجویی از ۲متهم نشان می‌دهد که اختلافات قدیمی و انتقامجویی دلیل اصلی این گروگانگیری است. (همشهری)


ادامه مطلب ...

«رویا»ی 7 ساله با رویای مدرسه پَر کشید

جام جم سرا:قلب دخترک، آنقدر تند و تند و تند زد تا در یک لحظه و به ناگاه از تپش بازایستاد. رویا تمام رویاهایش را پشت در مدرسه و پیش از آ‌ن‌که گام‌های کوچکش به آنجا برسد، جاگذاشت.

او که قرار بود امسال در پایه اول ابتدایی تحصیل کند، ساکن محله اکبرآباد یاسوج استان کهگیلویه و بویراحمد بود و به دلیل هیجان بیش از اندازه و ابتلا به نوعی بیماری قلبی، دچار سکته و ایست قلبی شد و تلاش خانواده و پزشکان بیمارستان یاسوج برای نجات جانش به نتیجه‌ای نرسید.

به گفته پزشک متخصص معالج رویا، وی به بیماری مادرزادی سندرم قلبی مبتلا بود، اما بیماری‌اش شناسایی نشده بود.

مرگ رویای کوچک، اولین اتفاق از این دست در کشور ما نیست. اواخر فروردین امسال نیز مهدی میرزایی، دانش‌آموز یکی از مدارس شهر مومن‌آباد شهرستان ازنا در لرستان، به دلیل ایست قلبی، هنگام ورزش در مدرسه به کما رفت و پس از چند روز درگذشت.

مرگ این کودک بار دیگر تلنگری به خانواده‌هاست که مراقب سلامت کودکانشان باشند، آنها را از چکاپ‌های پزشکی محروم نکنند و بدانند اگر بیماری نوگلانشان زود تشخیص داده شود، شاید برای تحقق رویاهای آنها زود دیر نشود.(فاطمه مرادزاده /گروه ایران)


ادامه مطلب ...

وعده 5 ساله برای تغییر دفترچه‌های بیمه

چیزی مثل کارت هوشمند درمان که سال‌هاست مسئولان سازمان‌های بیمه‌گر و بخصوص تامین اجتماعی وعده آمدنشان را می‌دهند، اما هنوز چشم مردم به جمال آن روشن نشده است.

اولین بار زمزمه‌های صدور کارت هوشمند درمان سال 88 از سوی مدیران وقت سازمان تامین اجتماعی مطرح شد.

آن زمان مسئولان تامین اجتماعی معتقد بودند صدور این کارت از هدر رفتن هزینه‌ در بخش‌های مختلف درمانی جلوگیری می‌کند، سرگردانی بیمه‌شدگان در باجه‌های تمدید را از بین برده و دسترسی به سوابق بیماران را برای پزشکان آسان خواهد کرد.

پروژه‌ تامین اجتماعی گرچه به‌صورت پایلوت در استان یزد هم به اجرا درآمد، اما مخالفت مدیران بعدی با این طرح موجب مسکوت‌ماندن آن شد.

از آن زمان تاکنون در سال‌های مختلف همزمان با تغییر مدیران سازمان تامین اجتماعی، حرف و حدیث‌هایی درباره جایگزین شدن کارت‌های هوشمند درمان به جای دفترچه‌های بیمه به میان آمده که متاسفانه تاکنون هیچ کدام هم رنگ اجرا به خود ندیده است.

در آخرین اظهارنظر نیز نوربخش، مدیرعامل تامین‌اجتماعی تیرماه امسال از آمدن کارت‌های هوشمند درمان تا 90 روز آینده در مراکز ملکی سازمان تامین اجتماعی خبر داده بود تا این‌که روز گذشته همتی، معاون درمان این سازمان نیز بار دیگر با تاکید بر حذف دفترچه‌های بیمه از جایگزین شدن سیمکارت در قالب جاسازی در تلفن همراه یا به صورت کارت و اجرایی شدن آن در آینده نزدیک خبر داد.

جایگزین شدن سیمکارت به جای کارت‌های هوشمند در حالی به یکباره مطرح شده که تا پیش از این خبری مبنی بر جایگزینی سیمکارت مطرح نشده بود و در این چند سال هربار که مسئولان تامین اجتماعی سخن از حذف دفترچه‌های بیمه به میان می‌آورند تاکید داشتند کارت‌های هوشمند درمان تنها گزینه روی میز آنهاست.

جمع شدن دفترچه‌های بیمه کاغذی، کاری بود که باید سال‌ها پیش در نظام بیمه‌ای و سلامت کشور انجام می‌شد.

قطعا مسئولان سازمان‌های بیمه گر نیز این موضوع را تائیدمی‌کنند که در این زمینه عقب‌ماندگی چند ساله‌ای وجود دارد.

با این حال به نظر می‌رسد هنوز درباره این‌که با حذف دفترچه‌های بیمه درمان قراراست چه چیزی جایگزین آن شود، نه تنها اتفاق نظر وجود ندارد بلکه نوعی سردرگمی نیز بین مسئولان دیده می‌شود که ضروری است مسئولان سازمان تامین اجتماعی و وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در تصمیم‌گیری نهایی خود برای اجرای طرح جایگزین، تمام جوانب امر را بسنجند تا آیندگان از آن یک بازگشت به‌عقب در نظام سلامت کشورمان یاد نکنند.

پوران محمدی - گروه جامعه


ادامه مطلب ...

در یک قدمی 100 ساله شدن

جام جم سرا: بسیاری از سالمندان بر این باورند که میانسالی آخرین مرحله زندگی است و با رسیدن به این دوران، دیگر هیچ راهی برای سالم زندگی کردن وجود ندارد، اما چنین باوری درست نیست، چرا که بسیاری از سالمندان با اصلاح شیوه زندگی و پیشگیری از بروز بیماری‌های وخیم می‌توانند صدساله شوند و از زندگی لذت ببرند.

فشار خونتان را کنترل کنید

پژوهشگران می‌گویند با کنترل فشار خون در سنین بالا خطر ابتلا به سکته مغزی تا 40 درصد و خطر ابتلا به حمله قلبی تا 16 درصد کاهش پیدا می‌کند.

همچنین پیشگیری از فشار خون در پیشگیری از آلزایمر هم موثر است و شما را یک گام به زندگی بانشاط نزدیک می‌کند بنابراین هر سال به پزشک مراجعه و با آزمایش و معاینات تخصصی سلامتتان را کنترل کنید.

نفس کشیدن سخت است؟

ویزیت متخصص داخلی در دوران سالمندی ضروری است و تقریبا سالی یکبار باید از نظر میزان سلامت ریه‌ها و احتمال بروز سرطان مورد بررسی قرار بگیرید تا در صورت بروز مشکل از ریه شما رادیوگرافی شود و به متخصص ریه ارجاع داده شوید.

لطفا چکاپ شوید

یادتان باشد مراجعه منظم و دوره‌ای به متخصص قلب و عروق، ارولوژیست، روماتولوژیست، دندانپزشک، چشم پزشک، مراکز شنوایی سنجی و... نه تنها از بروز مشکلات دوران سالمندی پیشگیری می‌کند، بلکه با رفع مشکلات احتمالی و اقدام به درمان بموقع، مانع بروز مشکلات حادتر می‌شوید.

اصول طلایی ورزش سالمندی

همواره توصیه متخصصان به سالمندان این است که با ورزش کردن، دوران سالمندی مطلوبی داشته باشند، اما چه ورزش‌هایی مناسب این دوران است؟ تمرینات هوازی، تمرینات انعطاف‌پذیری و تمرینات قدرتی، سه رکن اصلی برنامه تمرینی سالمندان است، اما حتما پیش از تمرینات ورزشی،‌ باید بدن‌تان را گرم کنید.

بهترین تمرین هوازی برای سالمندان پیاده‌روی است و برای سالمندانی هم که مشکل مفصلی دارند توصیه می‌شود در آب راه بروند و نرمش‌های سبکی انجام دهند.

در مقابل، سالمندانی که دارای آمادگی جسمانی مطلوب هستند، می‌توانند گزینه‌هایی مثل دوچرخه‌سواری و کوهپیمایی را انتخاب کنند.

حرکات کششی، بهترین نوع تمرینات انعطاف‌پذیری است که البته باید به آرامی انجام شوند. به عبارت دیگر فقط باید در عضلات مربوط، احساس کشش کنید و هیچ‌وقت تا آستانه درد در مفصل و اطراف آن پیش نروید البته در صورتی که هنگام ورزش یا پس از آن دچار علائمی مانند درد قفسه‌سینه، احساس فشار در قفسه‌سینه، تنگی‌نفس، سرگیجه، تاری‌دید، نداشتن‌تعادل، تهوع و استفراغ شدید، باید سریع با پزشک خود در میان بگذارید.

همچنین توصیه می‌شود ورزش‌های گروهی را جایگزین ورزش‌های انفرادی کنید و از بودن در گروه‌های همسالان لذت ببرید.


ادامه مطلب ...

معمای 11 ساله جنایت در​ مهمانی شبانه

جام جم سرا:قاضی جنایی بزودی رای خود درباره عامل اصلی جنایت و همدستان او را صادر می کند تا پس از 11 سال ، این پرونده وارد مرحله تازه ای شود.

11 سال قبل

به گزارش جام جم، صدای موزیک فضای شبانه دامداری را در برگرفته بود. در میان صدای موسیقی، خنده زنان و مردان جوان به گوش می‌رسید که حکایت از جشن داشت. داخل تالار گروهی از دختران و پسران جوان در کنار یک کیک تولد حلقه زده بودند و با شادی از دختر جوانی که مراسم به خاطر او برگزار شده بود، می‌خواستند شمع‌ها را فوت کند. بعد از خاموش شدن شمع‌ها نوبت بریدن کیک بود که ناگهان یکی از شرکت‌کنندگان به نام امیر دستش با فشفشه سوخت و برای پانسمان خود را به اتاقی رساند که جعبه کمک‌های اولیه در آن بود.

رکسانا، دختر صاحبخانه که مهمانش را مجروح می‌دید چاقو را در میان کیک رها کرد و به سمت امیر رفت تا او را مداوا کند. او در حال مداوای امیر بود که یکی از مهمانان خودش را به اتاق رساند و شروع به داد و بیداد کرد که این دیگه چه تولدیه؟ ما آمده‌ایم تولد، آن وقت صاحبخانه ما را تنها گذاشته است؟

با سر و صدای مرد جوان که کورش نام داشت، جمعیت زیادی داخل اتاق جمع شدند، دوستان کورش به دفاع از او پرداختند و میان آنها با امیر درگیری لفظی درگرفت، اما با وساطت دیگر مهمان‌ها خیلی زود آشتی کردند.

مهمان‌ها به سالن برگشتند و مشغول گفت‌وگو بودند که یکی از دوستان کورش متوجه خونی شد که از کنار لب دوستش جاری شده بود.

همان خون اندک باعث شد تا بین آنها دوباره دعوا سر بگیرد و سه پسر جوان با چاقویی که کیک تولد با آن بریده شده بود به امیر حمله کردند. این بار دیگر پا درمیانی مهمان‌ها کارساز نشد و علاوه بر امیر، دو زن دیگر هم که در این تولد شرکت داشتند مجروح شدند.

بازگشت به باغ

سه پسر جوان عامل این درگیری، لحظاتی بعد خود را به حیاط باغ رساندند و سوار بر خودروشان محل را ترک کردند. هنوز مسافتی را نرفته بودند که کورش متوجه شد تلفن همراهش را جا گذاشته است. آنها دوباره به باغ برگشتند تا با برداشتن گوشی تلفن همراه تمام سرنخ‌ها را هم از بین ببرند.

سه پسر جوان به جستجوی تلفن همراه پرداختند، اما اثری از آن به دست نیاوردند. آنها موفق شدند فیلمی که یکی از مهمان‌ها از تولد گرفته بود را به‌دست آورند و به آتش بکشند تا هر مدرکی در رابطه با این جنایت را از بین ببرند.

مردان تبهکار بعد از آن پا به فرار گذاشتند و زندگی مخفیانه خود را آغاز کردند، امیر هم به بیمارستان منتقل شد، اما با وجود تلاش‌های کادر درمان، جان خود را از دست داد.

با مرگ امیر، بازپرس ویژه قتل مشهد و کارآگاهان جنایی وارد عمل شدند و در بررسی‌های صورت گرفته مشخص شد که پسران جوان پس از جنایت با خودروهای عبوری از شهر خارج شده‌اند. بررسی‌ها برای دستگیری متهمان ادامه داشت تا این‌که چند ماه بعد از جنایت یکی از متهمان در تهران دستگیر شد.

او مدعی شد که در قتل نقشی نداشته و چاقو در دست همدستانش بوده است و چند روز قبل او از دوستانش جدا شده و آنها همچنان به فرارشان ادامه داده‌اند. بررسی‌ها ادامه داشت تا این‌که مدتی بعد پسر جوانی با مراجعه به یکی از کلانتری‌های یکی از شهرهای شمالی، با معرفی خود به عنوان یکی از افرادی که در مهمانی شرکت کرده‌اند، تسلیم شد.

نقض برای پرونده قتل

با آن‌که دو نفر از سه متهم فراری به دام افتاده بودند، اما کورش همچنان فراری بود تا در نهایت پس از 3.5 سال زندگی مخفیانه به دام افتاد.

تحقیقات از متهمان ادامه داشت، اما هر کدام از آنها منکر قتل بودند و دیگری را عامل این جنایت می‌دانستند. انکار متهمان باعث شد تا در نهایت یکی از سه متهم محکوم شده و دادگاه مراسم قسامه اجرا کند.

اما زمانی که پرونده برای تائید حکم به دیوان‌عالی کشور ارجاع شد، با توجه به مستندات موجود در پرونده، قضات دیوان‌عالی کشور موضوع را لوث اعلام کرده و درخصوص قسامه نقض گرفتند.

به این ترتیب پرونده برای بررسی دوباره به شعبه هم عرض ارسال شد. قاضی شعبه 133 مجتمع شهید قدوسی مشهد در رابطه با این پرونده می‌گوید: با ارجاع این پرونده، دوباره از تمامی شرکت‌کنندگان در جشن تولد خواسته شد برای تحقیقات در دادگاه حاضر شوند.

آنها مدعی بودند که با توجه به شلوغی مراسم و درگیری صورت گرفته متوجه نشده‌اند کدام یک از سه متهم این پرونده در قتل نقش داشته‌ و چاقو را به امیر زده است، اما آنها مدعی هستند که لحظاتی قبل از زخمی شدن پسر جوان، چاقو را در دست کورش دیده‌اند.

قاضی امام‌وردی ادامه می‌دهد: در بررسی‌ها مشخص شد که دو نفر از جشن تولد فیلمبرداری کرده‌اند، اما متهمان همان موقع یکی از فیلم‌ها را آتش زده‌اند و فیلم دیگر تصاویر خوبی را از جریان درگیری در اختیار ما قرار نداد. از آنجا که چاقو در دستان کورش دیده شده و متهم جوان پس از جنایت حدود چهار سال متواری بوده است، این فرضیه مطرح می‌شود که عامل اصلی این جنایت کورش باشد زیرا اگر او در قتل نقشی نداشت مانند دو همدست دیگر خود به فرارش پایان می‌داد. با این حال نظریه اصلی در رابطه با قتل پسر جوان منوط به تحقیقات بیشتر و اعترافات متهمان است.


ادامه مطلب ...

آزار و اذیت گروهی دختر 17 ساله در خانه مجردی

جام جم سرا:دختر ۱۷ ساله که در اتاق مشاوره پلیس فتا اشک می ریخت، در حالی که سرش را میان دو دستش گرفته بود و به آینده تاریک خود می اندیشید در میان هق هق گریه به بیان ماجرای تلخ لانه وحشت پرداخت و گفت: وقتی سال اول دبیرستان را با نمرات خوب قبول شدم به پدرم اصرار کردم تا یک گوشی هوشمند تلفن همراه برایم بخرد.

پدرم که از قبولی من در امتحانات خرداد خیلی خوشحال بود گوشی تلفن زیبایی را به عنوان هدیه قبولی برایم خرید. از آن روز به بعد فقط وارد شبکه های اجتماعی می شدم و با دوستانم چت می کردم. روزهای تابستان را با دوست یابی های شبکه ای سپری می کردم و هر روز دوستان جدیدی به گروه ما اضافه می شد تا این که در این میان جملات عاشقانه و احساسی پسر جوانی توجهم را به خود جلب کرد.

آن قدر از جملات ادبی و زیبای «آرمان» لذت می بردم که ناخواسته با او تماس گرفتم و خواستم مطالب بیشتری برایم بفرستد. این گونه بود که رابطه تلفنی من و آرمان شروع شد، اما مدت زیادی نگذشت که به او علاقه مند شدم. روزهای آغازین مهر هم گوشی تلفنم را پنهانی به مدرسه می بردم تا بتوانم پاسخ پیامک های آرمان را بدهم.

در همین روزها آرمان برای این که بتواند در مورد زیبایی من جملاتی بنویسد، از من خواست تا عکس بدون حجاب و با پوشش دختران غربی برایش بفرستم. من هم بدون آن که به کسی چیزی در این رابطه بگویم با گوشی تلفن عکسی از خودم گرفتم و برایش فرستادم. از آن روز به بعد آرمان تهدیدم کرد که اگر برای حذف عکس از گوشی نزد او نروم عکسم را برای پدرم ارسال می کند. خیلی ترسیده بودم اگر پدرم تصویر مرا آن گونه می دید چه پیش می آمد؟

نمی توانستم تصمیم درستی بگیرم، حتی نتوانستم موضوع را برای مادرم که رازدار اصلی زندگی ام بود بازگو کنم. آن روز به خانه مجردی آرمان رفتم و او نه تنها عکسم را حذف نکرد بلکه مرا مورد آزار قرار داد و از صحنه های شیطانی خود فیلم گرفت که همین فیلم زمینه های سوء استفاده های بیشتر او را فراهم کرد تا این که یک روز دیگر مرا به همان خانه مجردی کشاند و به همراه ۸ تن دیگر از دوستانش که در خانه پنهان شده بودند مرا مورد آزار و اذیت قرار داد. دیگر همه هستی ام را از دست داده بودم و چاره ای نداشتم جز آن که ماجرا را برای مادرم بازگو کنم. حالا هم اگر چه با کشف فیلم ها، آرمان روانه زندان شد اما زندگی من در بیراهه ای تاریک قرار گرفته است.(خراسان)


ادامه مطلب ...