مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

زینب تقوایی تهیه کننده سریال پشت بام تهران + مصاحبه

زینب تقوایی تهیه کننده سریال پشت بام تهران + مصاحبه

زینب تقوایی تهیه کننده سریال «پشت بام تهران» در رابطه با گلایه های اندیشه فولادوند بازیگر این اثر نمایشی اعلام کرد که علاقه به مصاحبه درباره این مسئله ندارم. ترک صحنه «پشت بام تهران» توسط اندیشه فولادوند حرکت غیر حرفه ای بود.

همسر زینب تقوایی سریال پشت بام تهران بیوگرافی زینب تقوایی بیوگرافی اندیشه فولادوند

 زینب تقوایی تهیه کننده سریال «پشت بام تهران» در خصوص گلایه های که اندیشه فولادوند در رسانه ها داشته مبنی بر این که عوامل سریال «پشت بام تهران» همکاری خود را با وی قطع کردند، اظهار داشت: خیلی علاقه ای به بحث راجع این مسئله ندارم چون صحبت در این باره به صلاح ایشان نیست اما متاسفانه به بهانه بحث حقوقی فیلمبرداری را قطع کردند و از سر صحنه رفتند و کاملا حرکت غیراخلاقی انجام دادند و از آن جا که سکانس های اصلی به اتمام رسیده و شاید یک سکانس کوچک که از اهمیت زیادی هم در به پایان رسیدن سریال نداشت باقی مانده بود.

وی در ادامه افزود: در حالی که به شدت گروه و عوامل پشت صحنه درگیر به پایان رساندن سکانس ها و روی خط بردن فیلم به آنتن بودند اما ما هم احترام گذاشتیم و تنها به دلیل بهانه جویی هایی که داشتند با حالت عصبانیت سر صحنه را ترک کردند این در حالی بود که هفتاد هشتاد نفر درگیر این پروژه بودند و نمی شد صبر کرد و پروژه را قطع کرد.

همسر زینب تقوایی سریال پشت بام تهران بیوگرافی زینب تقوایی بیوگرافی اندیشه فولادوند

دختر جوانی به نام زینب تقوایی که پیش از این مستندساز بوده و هیچ تجربه ای در زمینه تولید سریال نداشته است. با پیگیری های فراوان بالاخره توانستیم این تهیه کننده را پیدا کنیم تا درباره شایعات و شائبه های مطرح شده درباره اش بپرسیم؛ اینکه عده ای می گویند او با علی دارابی معاون صدا و سیما نسبتی دارد، اینکه می گویند دقیقه ۶ میلیون برای تولید این سریال هزینه می شود و و اینکه گفته می شود زینب تقوایی تنها ۲۵ سال سن دارد و شایعات دیگر که در گفت و گو با این تهیه کننده جوان آنها را مطرح کردیم. 

سریال «دودکش» درباره دو خانواده است که زندگی ساده ای دارند و یک قالیشویی را اداره می کنند، اما هر بار ماجراها و مسایلی برای آنها اتفاق می افتد که داستان این سریال ۲۶ قسمتی را تشکیل می دهد. هومن برق نورد، بهنام تشکر، نگار عابدی و … هم در آن بازی می کنند.

همسر زینب تقوایی سریال پشت بام تهران بیوگرافی زینب تقوایی بیوگرافی اندیشه فولادوند

چقدر از کار فیلمبرداری سریال «دودکش» انجام شده است؟

– حول و حوش دو ماه است که فیلمبرداری را شروع کرده ایم و تقریبا ۳۰ درصد کار پیش رفته است.

با توجه به نام بازیگران و کارگردان می توان پیش بینی کرد که این سریال پرمخاطب بشود. خودتان چطور فکر می کنید؟

– بله؛ ما به کارمان ایمان داریم. هم آقای لطیفی باتجربه هستند، هم بازیگرانی که انتخاب شدند و با انرژی وارد شدند. امیدوارم این انرژی به بیننده ها هم منتقل شود.

با نگاهی به فهرست بازیگران حس می کنیم با مجموعه طنزی روبرو هستیم. درست است؟

– «دودکش» یک طنز تلخ است. می خواهیم زندگی قشر متوسط جامعه را نشان دهیم و نمایی از زندگی شان را نمایش دهیم.

به عنوان تهیه کننده کار چقدر از این بازیگران انتخاب شما و چقدر انتخاب کارگردان بودند؟

– این بازیگران تقریبا با هماهنگی من و آقای لطیفی انتخاب شدند.

بازیگری هم بوده که شما انتخاب کردید و به گروه پیوسته؟

– بله ولی اجازه بدهید نگویم.

مجموعه «دودکش» الف ویژه است؟

– نه گروه الف است.

شما پیش از این سابقه کار در زمینه سریال سازی داشتید؟
– نه من در کارهای مستند بودم.

پس چطور شد برای سریالی که گروه «الف» است، شما را انتخاب کردند؟

– این را باید از آنها بپرسید.

خود شما در وهله دچار تعجب نشدید؟

– نه! من توانایی خودم را می شناسم و تعجب نمی کنم؛ باید از آنها تعجب کرد که این کار را به من دادند. (می خندد) من و تیمم با ساخت مستندهای قابل قبول تیمی شناخته شده بودیم.

آخرین مستندسازی ربطی به تهیه کنندگی سریال تقریبا طنز ندارد، دارد؟

– بالاخره هر کسی می تواند در حوزه ای نباشد و در بخش های مختلفی کار کند. انجام این کار برای من آسان نبود و خیلی سختی کشیدم و می کشم. در هر حوزه ای آدم باید ارتقا پیدا کند و از یک فیلد به فیلد دیگر برود.

البته اصولا این فرصت ها به راحتی دست کسی نمی رسد!

– واقعا کار سختی است، استارت پروژه سنگین ترین مرحله اش است و ما الان که ۳۰ درصد را گذراندیم سختی زیادی به من وارد شده. آدم های گروه بیشتر کاربلد هستند تولید سریال فقط نیازمند یک مدیریت است. حتی می توانم بگویم که سریال سازی می تواند گهگاه راحت تر از مستندسازی باشد.

برخی می گویند شما با علی دارابی (معاون صدا و سیما) نسبتی دارید، درست است؟

– اگر اگر این نسبت را کشف کردند به من هم بگویندکه من به خاطر این نسبت حداقل بتوانم پولم را ازشان بگیرم! این، جا افتاده که در عرصه ای تا یک تازه وارد می آید همه می خواهند کاری کنند که او را حذف کنند. متاسفانه این جبهه گیری ها همیشه وجود دارد. تازه ما به تمدن چند هزار ساله مان می نازیم اما درست در عرصه فرهنگی اینطوری زیر پای هم را خالی می کنیم.

به جای اینکه مشوق هم باشیم و دست همدیگر را بگیریم، هر جوری که می توانیم سنگ اندازی می کنیم. حالا ممکن است آقای دارابی طرح را خوانده باشد و او کی داده باشد. این دلیلی نیست که بگویند ایشان با من نسبت دارند. تیم ما به هیچ کسی وابسته نیست و با توجه به پتانسیل ها دور هم هستیم. چون همیشه پارتی بازی وجود داشته دیگران این مسئله برایشان قابل قبول نیست که یک دختر جوان تهیه کننده بشود.

ولی معمولا برای سریال های مهم که در ساعت های مهم پخش می شود تهیه کننده های باتجربه رأس کار هستند.

– چون یک چیز غلط جا افتاده همه باید از آن تبعیت کنند؟

به نظر شما استفاده از نیروی باتجربه برای کاری مهم، غلط است؟

– غلط نیست ولی تمام تهیه کننده های باتجربه از کجا شروع کردند؟ از روزی که به دنیا آمدند با تجربه بودند؟ نزدیک به ۵۰ تا کار غلط داشتند که حالا شاید یکی از آنها خوب درآمده. مگر همین الان همه کارهای ضعیف نمی بینیم که تهیه کننده های باتجربه پشت آنها هستند؟ این فضا نه فقط برای من که برای همه باید باز باشد و جوان ها وارد عرصه شوید.

همسر زینب تقوایی سریال پشت بام تهران بیوگرافی زینب تقوایی بیوگرافی اندیشه فولادوند

خانم تقوایی شما چند سالتان است؟ دهه شصتی هستید؟

– سن یک خانم را نمی پرسند. بله دهه شصتی هستم.

شما هم مشکل بودجه دارید؟

– خیلی بد است. ما در بودجه مشکل داریم کاش به قول آن دوستان، من که با دکتر دارابی نسبت دارم حداقل پول من را می دادند.

لوکیشن های سریال کجاست؟

– شمیرانات.

ایام نوروزهم تصویربرداری را ادامه می دهید؟

– فقط دو روز تعطیلی داریم و بقیه روزها بچه ها سرکار هستند.

تهیه کنندگی را ادامه می دهید؟

– اگر ترورم نکردند، تهیه کننده می مانم!

به کارگردانی سینما و تلویزیون هم فکر می کنید؟

– نه شاید در حوزه مستند کارگردانی را دامه دهم اما در باقی حوزه ها نه.

شنیدیم که دقیقه ای ۶ میلیون به این پروژه می دهند!

– واقعا من نمی دانم که این خبرها را چه کسی به شما می دهد شاید اصلا این مصاحبه برای این است که سوالات آن شخص را بپرسید.

نه ما می خواهیم شک و شبهه ها را برطرف کنیم.

– نه واقعا؛ اگر دقیقه ۶ میلیون می دادند من همان قسط اول را که می گرفتم دیگر سر کار نمی رفتم. (می خندد) خیلی کمتر از این حرف ها بوده و مثل باقی سریال ها چه بسا کمتر. با اینکه تیم ما یک تیم حرفه ای بود اما دستمزدهایشان خیلی کمتر از معمول بود و حتی من از حق تهیه کنندگی ام هم گذشتم و با خودم گفتم اشکال ندارد، با این کار متوجه می شوند که ما دنبال بعد مالی قضیه نیستیم و دنبال کار خوب هستیم.

بیوگرافی اندیشه فولادوند بیوگرافی زینب تقوایی سریال پشت بام تهران همسر زینب تقوایی


ادامه مطلب ...

مصاحبه با سونیا پوریامین (مجری) از ازدواج و همسرش تا خانواده و عروسش

مصاحبه با سونیا پوریامین (مجری) /از ازدواج و همسرش تا خانواده و عروسش

سونیا پوریامین دارای دو فرزند پسر است و همسر وی دارای مدرک دکترای پژوهش هنر و مدرس این رشته است.

همسر مجریان همسر سونیا پوریامین خانواده سونیا پوریامین بیوگرافی مجریان بیوگرافی سونیا پوریامین

سال‌هاست که با چهره او در قاب تلویزیون آشنا هستیم و هرازگاهی وی را در برنامه‌ای جدید و متفاوت از دیگری می‌بینیم. کودکان، نوجوانان، جوانان و حتی میانسالان هر کدام به نحوی از اجراهای پرمهرسونیا پوریامین بهره برده‌اند و با دیدن اجرای متین و آرام‌‌بخش او، دقایقی را به شادمانی گذرانده‌اند، اما بدنیست بدانیم که خدمات این بانوی باتجربه و صاحب کمال به اجرا محدود نمی‌شود و او کارگردان برنامه‌های پرطرفداری ازجمله برنامه «خانه ما» در شبکه جام‌جم بوده است.

خانم پوریامین، برای خوانندگان ما بفرمایید کی و کجا به دنیا آمدید؟

من در ۱۲ بهمن سال ۱۳۴۱ در لنگرود به دنیا آمدم. پدر و مادرم اصالتا اهل گیلان هستند، اما در تهران سکونت داشتند. مادرم برای به‌دنیا آوردن فرزندانش به لنگرود می‌رفت تا آن مدت را کنار خانواده‌اش بگذراند، ولی در تهران بزرگ شدم.

راجع به والدین و خواهر و برادرهایتان صحبت کنید؟

پدرم کارمند بانک مرکزی و مادرم خانه‌دار بود. ما پنج خواهریم و من در میان آنها دومی هستم. اسامی ما به ترتیب مریم، سونیا، سودابه، سوفیا و سالومه است. دختران خانواده همه تا مقطع کارشناسی ارشد درس خوانده‌اند. یکی از خواهرانم هم درحال حاضر دانشجوی مقطع دکتراست. مرحوم پدرم همیشه تاکید داشت که دخترانش هم تحصیلکرده شوند و هم سر کار بروند. به همین دلیل یکی از شروطی که برای ازدواج ما تعیین کرد این بود که امکان ادامه تحصیل و اشتغال داشته باشیم. مادرم هم تمام هم و غمش را برای درس خواندن ما گذاشت و زحمت فراوانی را در این مسیر متحمل شد. هر کدام از ما در زمینه‌ای متفاوت از دیگری اشتغال پیدا کرده‌ایم و خوشبختانه همگی توانسته‌ایم با تلاش به موفقیت برسیم.

از ازدواجتان تعریف کنید. چگونه با همسرتان آشنا شدید و چه شد که تصمیم به این ازدواج گرفتید؟

همسرم استاد من بود. یک روز بعد از کلاس من را خواست و پیشنهاد ازدواج را مطرح کرد. من آن زمان خواستگاران متعددی داشتم و به همین دلیل از او فرصت خواستم. ماجرا را به والدینم گفتم و آنها هم خواستند که او را ببینند. بعد از چندمرتبه رفت و آمد، پدرومادرم که او را شناخته بودند تائیدش کردند. پدرم که اصرارداشت ما ادامه تحصیل بدهیم و کارکنیم به من گفت این فرد در مقام یک همسر به تو کمک می‌کند رشد کنی. این تاکید پدر مرا مجاب کرد و پیشنهاد ازدواج با ایشان را پذیرفتم.

همسرتان را چطور مردی توصیف می‌کنید؟

همان طور که پیشتر گفتم او کرمانی است و من گیلانی. کرمانی‌ها به طور کلی آرام و کم‌حرف‌اند و ما شمالی‌ها پرهیجان و عجول. شمالی‌ها خونگرم‌اند و زود با دیگران می‌جوشند، اما کرمانی‌ها با طمأنینه پیش می‌روند. سال‌ها زمان می‌برد تا دو نفر از این دو فرهنگ متفاوت بتوانند با هم یکی شوند. ما توانستیم با یکدیگر رابطه خوبی برقرار کنیم و این بسیار عالی است. من و همسرم هردو مسئولیت‌پذیریم و پابه پای هم به زندگی می‌رسیم. ما دو پسر داریم و به تربیت آنها توجه کاملی داشته‌ایم. اگر من راس ساعت ۷ صبح برنامه زنده اجرا کرده‌ام همسرم آن ساعت خانه بوده تا به بچه‌ها برسد. ما برنامه‌ریزی می‌کردیم تا بتوانیم دوشادوش یکدیگر زندگی را پیش ببریم.

همسر مجریان همسر سونیا پوریامین خانواده سونیا پوریامین بیوگرافی مجریان بیوگرافی سونیا پوریامین

فرمودید که دو پسر دارید. اسمشان چیست، چند‌ساله‌اند و چه کار می‌کنند؟

پسر بزرگم سینا ۲۸ سال دارد، در رشته کامپیوتر تحصیل کرده و در همین زمینه مشغول به کار است. بتازگی هم داماد شده و ما را خوشحال کرده است. پسر کوچکم سپهر ۲۴ سال دارد. او در رشته روان‌شناسی درس می‌خواند و همزمان در شرکتی مرتبط با رشته تحصیلی‌اش کارمی کند.

حالا که خودتان مادرشوهر شده‌اید به ما بگویید که چرا دعوای مادرشوهر و عروس تاریخچه‌ای دیرینه دارد و هنوز هم آن طور که باید وشاید حل نشده است؟

این به آن دلیل است که در جامعه ما هنوز یکسری خط‌کشی‌های درست بین والدین و فرزند شکل نگرفته است. گاهی والدین به فرزند خود وابستگی زیادی پیدا می‌کنند و مادر احساس می‌کند مالک پسر خودش است، اما همسر همان پسر این مساله را نمی‌پذیرد و توقع دارد که شوهرش توجهی قابل قبول به او داشته باشد. در اینجا باید گفت که حق با عروس است. والدین نباید انتظار بیش از حد از بچه‌ها داشته باشند، زیرا او باید تمام توانش را در جهت شکل‌گیری در این زندگی جدید به کار بگیرد. مادر نباید پسرش را متعلق به خود بداند تا این مشکلات کمتر پیش بیاید. یک بخش دیگر این مساله هم به این برمی‌گردد که بسیاری از خانم‌ها به بهانه خانه‌داری وقت آزاد بیش از حدی دارند که از آن استفاده بهینه نمی‌کنند. این در حالی است که اگر ذهنشان را در مسیر مناسب به کار بکشند مطمئناً فرصت فکرکردن به پسر و عروسشان را نخواهند داشت. من از خانم‌های خانه‌دار خواهش می‌کنم به جای هدردادن وقتشان سراغ مطالعه و یادگیری انواع هنرها و زبان‌ها بروند و سری به دنیای تکنولوژی بکشند و این دانش‌ها را یاد بگیرند. اینها کمک می‌کند که فرهنگ ما رفته رفته اصلاح شود و دیگر شاهد این مشکلات پیش پاافتاده نباشیم.

ارتباطتان با مادرتان چگونه است؟

مادرم تنها زندگی می‌کند و به همین دلیل ما چهار خواهر که ایران هستیم با هم قرار گذاشتیم تا هرشب یک نفر کنار مادر بخوابد. هنگام بیماری هم تا آنجایی که بتوانیم به او می‌رسیم. ما مادر را زیاد همراه با خودمان به مسافرت، علی‌الخصوص شمال می‌بریم.

معلوم است قلب مهربانی دارید. آیا در مراسم خیریه شرکت می‌کنید؟

بله، زیاد شرکت می‌کنم. اخیرا در همین جشنواره فیلم فجر برای این کار فعالیت داشتم. خانم کتایون ریاحی برای بچه‌هایی که ناشنوا و نیازمند به کاشت حلزون هستند بنیاد خیریه دارند و به همین دلیل مراسم گلریزانی برپا کردند و من هم آنجا کمک کردم. در بخش دیگری هم برای کمک به بیماران کلیوی شرکت کرده‌ام و به طورکلی از این برنامه‌ها استقبال می‌کنم، زیرا کمک به همنوع است و برای خودمان هم باقیات صالحات خواهد بود.

همسر مجریان همسر سونیا پوریامین خانواده سونیا پوریامین بیوگرافی مجریان بیوگرافی سونیا پوریامین

به خانه و خانواده برگردیم. آشپزی‌تان چگونه است؟

این طور که بقیه می‌گویند خوب است. من دو غذای خیلی خوشمزه کرمانی را از مرحوم مادرشوهرم یادگرفتم و همیشه سعی می‌کنم خوب بپزم که یکی رشته پلو با مرغ و دیگری حلیم بادمجان است. مربای به را هم حرفه‌ای می‌پختند و من آن را هم خوب یادگرفتم. پسرانم لازانیا دوست دارند و به همین دلیل سعی می‌کنم آن را خوشمزه درست کنم. از غذاهای شمالی هم قرمه سبزی را خوب درست می‌کنم؛ البته دستور پختش کمی متفاوت از دیگر شهرهاست و همچنین باقلاقاتق که مخصوص گیلانی هاست.

اهل ترشی، شور و مربای خانگی هم هستید؟

بله، هر سال ترشی مخلوط و لیته درست می‌کنم و هیچ وقت آن را از بیرون نمی‌خرم. مربای به درحد زیاد می‌پزم. مربای هویج و آلبالو را در حد یک شیشه درست می‌کنم.

اهل تزئین غذا هستید؟

بله، من به این کار هم علاقه دارم. خوشبختانه ما الان به کمک اینترنت می‌توانیم به راحتی مدل‌های فراوانی به غذا، ماست و سالاد بدهیم که زیاد هم دشوار نیست. من هم که عاشق این کارها هستم و به چیدمان سفره غذا اهمیت می‌دهم.

رابطه تان با دریا چگونه است؟

بی‌نهایت عالی است. اول این که من شناگر بسیار قابلی هستم و زیاد شنا می‌کنم. به دریا و آب هم علاقه بسیار وافری دارم. این را هم بگویم که شغل من به طریقی استرس‌زاست و درعوض این آب و شناکردن سبکم می‌کند و استرس وجودم را می‌شوید و به همراه خود می‌برد. هرگاه کنار دریا می‌نشینم، نسیم دریا به من می‌خورد و صدای امواج را می‌شنوم به همراه آن حال و هوا پرواز می‌کنم و در دنیایی سراسر آرامش و شادابی می‌روم. نشستن روبه‌روی دریا به من کمک می‌کند بتوانم نفس بکشم و از اعماق روحم لذت ببرم. در مجموع کشش زیادی به دریا دارم.

رابطه تان با گل و گلکاری چگونه است؟

من و همسرم عشق عجیبی به گل و گیاه داریم. هر سال قبل از عید به همراه هم به بازار گل واقع در خیابان آهنگ می‌رویم، کلی گل می‌خریم و آنها را در گلدان‌های بالکن‌مان می‌کاریم. هر سال بیدمشک و دیگر گل و گیاه‌های مورد علاقه‌مان را می‌خریم و می‌کاریم تا از آنها لذت ببریم. در طول سال هم همیشه گل می‌خرم و هر بار که به منزل ما بیایید مشاهده می‌کنید که چند شاخه گل در گلدان آشپزخانه یا پذیرایی ما درحال خودنمایی است. گاهی هم کتاب‌هایی راجع به باغبانی می‌خریم و آنها را می‌خوانیم تا بهتر یاد بگیریم.

از علاقه‌تان به فصل بهار بگویید و توصیف کنید دیدن این همه زیبایی و شنیدن نغمه پرندگان چه حسی در شما ایجاد می‌کند؟

بهار را خیلی دوست دارم و در این فصل از ته دل احساس شعف می‌کنم. همه جا سبز است، مردم شادند، بچه‌ها لباس نو به تن دارند، عیدی‌ها چقدر شادشان می‌کند، صدای بلبل می‌آید و شکوفه‌ها بر درختان عشوه‌‌گری می‌کنند، این معجزه طبیعت است.

عید امسال را چگونه گذراندید؟

معمولا گیلان می‌رفتم، اما امسال برای دیدن مناطق متفاوت سه روز به استان گلستان رفتیم و دو روز را هم در محلات گذراندیم.

به چه نوع موسیقی علاقه دارید؟

موسیقی ایرانی دوست دارم، و به آثار محمد اصفهانی، رضا صادقی و احسان خواجه امیری علاقه دارم، اما هیچ گاه خود را محدود به یک نوع آهنگ نکرده‌ام و گاهی آهنگ‌هایی از انواع مختلف گوش می‌کنم.

رابطه تان با شعرای ایرانی چگونه است؟

بسیار عالی. کتاب شعر زیاد دارم چون هم به آن علاقه داشته‌ام و هم شغلم ایجاب می‌کرده که با شعر ارتباطی نزدیک داشته باشم. از شعرای معاصر به فریدون مشیری و سهراب سپهری علاقه دارم.

آرزوی شما برای هموطنان خود در سال ۹۵ چیست؟

آرزو دارم مردم ما از لحاظ مادی و معنوی به ساحل اطمینان برسند. مردم ما استحقاق بهترین‌ها را دارند و آرزو دارم به هرچه لیاقتش را دارند، برسند.

در دوره قدیم گرمای خاصی در کانون خانواده موج می‌زد. به نظرتان چرا دیگر آن گرما از خانواده‌ها رخت بربسته و مهر و محبت‌های آن دوران در میان ما رنگ‌باخته است؟

اصلی‌ترین دلیل آن است که برای همدیگر وقت نمی‌گذاریم. قبلا مادرها اصرار داشتند غذای خوشمزه‌ای بپزند تا بوی آن در خانه بپیچد یا کیکی درست کنند که همسر و فرزندان را به هوس بیندازد. همین نکات کوچک می‌توانست برای ساعتی اعضا خانواده را گردهم آورد و باعث شود آنها لذتی را از کنار هم بودن تجربه کنند که هرگز در جای دیگر امکان‌پذیر نبود. ما در این دوران فعالیت زیاد را دستاویز کردیم و به بهانه وقت نداشتن کمترین زمان را با خانواده‌هایمان می‌گذرانیم. اعضای خانواده باید با هم فیلم ببینند، بیرون بروند، سینما بروند، در تئاتر و کنسرت شرکت کنند، سفر بروند یا هر فعالیت مفید و لذتبخش دسته‌جمعی دیگری را که به ذهنشان می‌رسد انجام دهند تا این زنجیره نامرئی عشق و محبت بین اعضا را استحکام ببخشند به طوری که دیگر گسستن آن ممکن نباشد. ما باید بهانه‌ها را کنار بگذاریم. پدر نباید دلیل بیاورد می‌خواهم بیشتر پول دربیاورم و به همین دلیل آخر شب‌ها خانه می‌آیم. یک لقمه کمتر در زندگی کمتر مشکل ایجاد می‌کند تا نبودن ارتباط درست میان افراد خانواده. مسائل اقتصادی را مانع تفریحات خانوادگی ندانیم. می‌توانیم به روش‌های فراوانی ارزان‌تر سفر کنیم یا اوقاتی خوش را دورهم باشیم.

آیا معتقدید که کم شدن رفت و آمدها در افزایش سن ازدواج جوانان هم تاثیر گذاشته است؟

بله، قطعا موافقم. پیشتر مردم رفت‌وآمد زیادی باهم داشتند. فامیل با هم نشست و برخاست فراوانی داشتند و پدر و مادرها به صورت خانوادگی با دوستانشان مهمانی برگزار می‌کردند یا سفر می‌رفتند. در همین رفت و آمدها زیاد پیش می‌آمد که موارد مناسبی برای ازدواج پیش بیاید و دختر و پسرهای مناسب ازدواج باهم آشنا شوند. به کرات پیدا می‌شد که بین دو همسایه وصلت ایجاد می‌شد در حالی که در حال حاضر اصلا همسایه‌های یک محله یا حتی یک ساختمان همدیگر را نمی‌شناسند. خوب وقتی نسل ما سر سوزنی به فکر فرزندان خود نیست ما دیگر از جوانان چه توقعی داریم. مادری با ناراحتی می‌گوید: پسر من ۳۵ سال دارد و به فکر ازدواج نیست، در حالی که اصلی‌ترین مقصر خود آن مادر است که ارتباط خود را با دیگران قطع کرده و زندگی فرزندانش را هم به کجراهه کشانده است.

نقش مهریه را در دوام زندگی چگونه می‌دانید؟

من از مخالفان صد درصد مهریه‌های بالا هستم و احساس می‌کنم خود جوانان در این زمینه بی‌گناه هستند و تقصیر اصلی از خانواده‌هایی است که به این مساله دامن می‌زنند. مهریه به هیچ‌وجه ضامن خوشبختی نیست و والدینی که مهریه بالا تعیین می‌کنند خواهان خوشبختی فرزند خود نیستند. متاسفانه در یک دوره جامعه ما بشدت تجملگرا شدند و همان دوره بود که چشم و همچشمی بر سر مهریه هم بالا گرفت. مهریه در هیچ دوره‌ای دختری را خوشبخت نکرده و نخواهد کرد. همین مهریه‌های بالا باعث شده که برخی دختران ازدواج را با نوعی کاسبی اشتباه بگیرند. مهریه‌های سنگین آمار ازدواج ما را پایین آورده است، اما باز هم من والدین را مقصر می‌دانم که در تربیت فرزندشان کم گذاشته‌اند. پدر و مادران بسیاری را می‌شناسیم که از فرزندشان فقط درس خواندن را می‌خواهند و او را در اتاق حبس می‌کنند و به آن هرنوع خدمتی ارائه می‌دهند تا او تنها درس بخواند. آن نوجوان خوب می‌خواند و بهترین رشته را در بالاترین دانشگاه قبول می‌شود. ظاهرا شغل خوبی هم در آینده در انتظار اوست درحالی که ذره‌ای مهارت زندگی یاد نگرفته است. اگر این جوان ازدواج کند به دلیل این‌که چیزی از اصول زندگی یاد نگرفته به‌راحتی تن به جدایی می‌دهد. چرا دختری که در دانشگاه درس می‌خواند هنوز آشپزی بلد نیست و کارهای خانه را انجام نمی‌دهد؟ مگر او در سن ازدواج نیست؟ پسران ما هم همین طورند. والدین باید مهارت‌های زندگی را به فرزندشان یاد بدهند و تمام مشکلات را گردن جامعه نیندازند.

آیا تاکنون به زندان رفته‌اید تا با زندانیان ملاقات کنید؟

بله رفته‌ام. اخیرا هم فیلم تکان‌دهنده‌ای از مهرداد اسکویی تماشا کردم به نام رویاهای دم صبح که راجع به کانون اصلاح و تربیت است و تماشای آن را به همه توصیه می‌کنم. نوجوانانی را نشان می‌داد که قتل و دزدی کرده بودند. مثلا یکی صد فقره دزدی کرده بود، اما وقتی حرف می‌زد باز هم معصومیت در چهره‌اش موج می‌زد. او راه را اشتباه رفته بود، اما بررسی شرایطش نشان می‌داد که این کار با میل قلبی نبوده و مشکلات او را به این مسیر کشانده است. پسری پدرش را دیده بود که مادرش را کتک می‌زند و برای نجات مادرش پدر را کشته بود. یا دختری که از طرف زن پدر خود طرد شده بود و به‌همین دلیل به دزدی پناه آورده بود. ما نباید تمام تقصیر را به گردن آن نوجوان بیندازیم و باید قضیه را ریشه‌ای نگاه کنیم. والدین باید احساس مسئولیت کنند و محیطی خوب و مناسب برای بچه‌ها شکل بدهند تا کار به اینجا نکشد.

لیلا رعیت – چاردیواری

بیوگرافی سونیا پوریامین بیوگرافی مجریان خانواده سونیا پوریامین همسر سونیا پوریامین همسر مجریان


ادامه مطلب ...

مصاحبه با مریم امینی همسر شهید آوینی +عکس دختر و پسرش

مصاحبه با مریم امینی همسر شهید آوینی +عکس دختر و پسرش

خانم امینی! در ابتدای گفت وگو از خودتان بگویید. 

مریم امینی هستم. متولد سال ۱۳۳۶٫ تحصیلاتم لیسانس ریاضی و علوم کامپیوتر.

سید مرتضی آوینی در شهریور ۱۳۲۶ در شهر ری به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطهٔ خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند. او از کودکی با هنر انس داشت. شعر می‌سرود، داستان و مقاله می‌نوشت و نقاشی می‌کرد

همسر شهید آوینی کوثر آوینی سجاد آوینی دختر مرتضی آوینی پسر شهید آوینی بیوگرافی مریم امینی بیوگرافی مرتضی آوینی Morteza Avini

مریم امینی همسر شهید آوینی

آشنایی تان با آقا مرتضی چگونه بود؟ 

قبل از ازدواج، آشنایی چند ساله با هم داشتیم. من ایشان را می شناختم. از سن ۱۵سالگی تا نوزده بیست سالگی که این آشنایی به ازدواج رسید.

خانواده ها با این ازدواج موافق بودند؟ 

خانواده من مخالف بودند، ولی برای من مشخص بود که این زندگی مشترک باید شروع شود. صورت دیگری برای ادامه زندگی نمی توانستم تصور کنم.

چرا؟ 

به خاطر این که از همان ابتدا مرتضی برای من حالت مراد بودن را داشت. رد و بدل کردن کتاب های خوب؛ شرکت در سخنرانی ها و کنسرت های موسیقی دانشکده هنرهای زیبا که ایشان آنجا درس می خواندند؛ در واقع ایشان راهنمای کاملی برای من بودند.

این موقعیت، یعنی مراد بودن، تا کدام مرحله از زندگی ادامه داشت؟ 

برای همیشه حفظ شد. این رابطه، شیرازه اصلی زندگی ما بود. البته گاهی چهر ه این موقعیت به خاطر تحولات فکری تغییر می کرد. گرایش های ایشان بعد از انقلاب کاملا تغییر کرد. به تبع ایشان، این تغییر در من هم اتفاق افتاد، ولی نسبت برقرار بین من و ایشان همواره ادامه پیدا کرد تا شهادتشان. تا بعد از آن بود که فرصتی پیدا کردم تا برگردم و به نسبت جدید نگاه کنم و ببینم درباره ی امروز چه می شود گفت.

خانم امینی! برای شروع زندگی مشترکتان چه کردید؟ 

خانه کوچکی در خیابان شریعتی، خیابان آمل اجاره کردیم. حدود یک سال آن جا مستاجر بودیم. اولین فرزندمان در همین خانه به دنیا آمد. چند سال بعد، چون توان پرداخت اجاره را نداشتیم، به منزل پدری آقا مرتضی در خیابان مطهری نقل مکان کردیم. سال ۱۳۵۸ بود. سه سال هم در همین خانه ماندیم. بعد یک آپارتمان ۷۵متری در قلهک خریدیم و کلی هم قرض بالا آوردیم. حالا صاحب سه فرزند شده بودیم. جایمان کوچک و تنگ بود. آقا مرتضی می خواست نزدیک پدر و مادرشان باشند و به آنان کمک کنند. به همین خاطر آپارتمان را فروختیم و دوباره به خانه ی پدری آقا مرتضی برگشتیم و طبقه اول این خانه را که دو دانگ آن می شد. خریدیم و ساکن شدیم که تا زمان شهادت آقا مرتضی آن جا بودیم.

همسر شهید آوینی کوثر آوینی سجاد آوینی دختر مرتضی آوینی پسر شهید آوینی بیوگرافی مریم امینی بیوگرافی مرتضی آوینی Morteza Avini

کوثر آوینی دختر شهید آوینی

 

از احساس آقا مرتضی بگویید؛ وقتی بچه اولتان به دنیا آمد. 

برخوردش خیلی روحانی بود. من ندیدم، ولی مادرشان برایم گفتند مرتضی توی اتاق تو، سجده شکر به جای آورد و پشت یک قرآن تاریخ تولد و نام بچه را یادداشت کرد. مرتضی خیلی به من و بچه ها علاقه مند بودند. به خصوص یکی دو سال آخر این علاقه را خیلی ابراز می کردند و به زبان می آوردند. این ها همه نتیجه تفکراتی بود که داشتند. روششان تغییر می کرد. هرچه به زمان شهادت نزدیک می شدیم، بدون هیچ اغراقی احساس می کردم داریم به سال های اول زندگی برمی گردیم. منتهی در این ابراز علاقه های آقا مرتضی مرتبا یک حالت ذکر و شکری وجود داشت. بیان ایشان از لطفی که خدا دارد جدا نبود، ولی بچه های روایت فتح می گفتند در لحظه های آخر هم ابراز علاقه می کردند.

از احوال آقا مرتضی در روزهای انقلاب بگویید.
یک خصوصیت واحدی است که دو مرحله ی زندگی آقا مرتضی، یعنی قبل از انقلاب و بعد از انقلاب تا شهادت را به هم وصل می کند. از وقتی من مرتضی را شناختم. دنبال حقیقت بود. تحولات کوچک و بزرگ سیاسی، اجتماعی، حتی هنری و ادبی قبل از انقلاب، جست وجوی او را بی جواب می گذاشت. خیلی هم سرش به سنگ خورد. خیلی چیزها را تجربه کرد. همین تجربه ها بود که وقتی با حضرت امام آشنا شد، ایشان را شناخت و به سرچشمه رسید. چیزی که سال ها به دنبالش بود، در وجود مبارک حضرت امام پیدا کرده بود. یک ذره هم کدورت در دلش نبود که بخواهد نفس خودش را با این یافتن مقدس قاطی کند. وقتی شناخت، دیگر فاصله ای نبود. به یک معنا به واقعیت رسیده بود. به همین خاطر و به خاطر این واقعیت، هرچه را که نشانی از نفس داشت، سوزاند.

آقا مرتضی این واقعیت را چگونه بروز می داد؟ 

تمام زندگیش وقف انقلاب شد. خودش هم می گوید از طرف جهاد رفتیم بیل بزنیم، دوربین به دستمان دادند. فرقی نمی کرد. باتمام وجود خودش را وقف انقلاب می کرد و آن چه از او انتظار می رفت انجام می داد. زمان جنگ ایشان را خیلی کم در خانه می دیدیم. هر چند شب یک بار. تمام دغدغه ذهنیش جنگ بود.

آشنایی آقا مرتضی با سینما از کجا شروع شد؟ 

قبل از انقلاب، مرتب فیلم های جشنواره ها را می دید و به مقوله ی سینما علاقه مند بود. وقتی وارد جهاد شد مستندهای زیادی ساخت، از جمله یک سریال یازده قسمتی به نام «حقیقت» ساخت و مستنددیگری به نام «شش روز در ترکمن صحرا» تهیه کرد که هر دو از مستندهای خوب آن روزها بود.

همسر شهید آوینی کوثر آوینی سجاد آوینی دختر مرتضی آوینی پسر شهید آوینی بیوگرافی مریم امینی بیوگرافی مرتضی آوینی Morteza Avini

Morteza Avini

درباره کارشان، در خانه چیزی می گفتند؟

نه! اما درباره بعضی فیلم ها اظهار نظر می کردند و نقدهای دقیقی داشتند.

بیشتر، حرف هایشان در جمع خانواده درباره چه بود؟ 

بیشتر، ما برای ایشان حرف می زدیم. از اتفاق های روز، حتی آمد و شد اقوام، و ایشان هم به این حرف ها دل می دادند. چه به حرف های من، چه به حرف های بچه ها. یادم می آید وقتی سمینار سینمای پس از انقلاب برگزار شد و ایشان هم یکی از سخن ران ها بودند، برخورد بدی در آن جلسه با ایشان شده بود. شما می دانید در سینمای ما مدعی زیاد است، اما آدم باسواد کم داریم. آن شب وقتی به خانه آمدند هیچ نگفتند. بعدها من در نوشته هایشان در مجله ی سوره ی سینما داستان آن شب را خواندم و اخیرا هم نوارش را از روایت فتح گرفتم و فیلمش را دیدم. ایشان در مقابل چه جو عجیبی ایستاده بود و در یک فضای مخالف، قدرتمندانه حرف های اصلی خودش را زده بود! حتی با سلامت نفس به همه اعتراضات بی پایه ی آنها که به نحو غیر محترمانه ای مطرح می شد گوش کرده بود. من وقتی فیلم را دیدم تازه متوجه شدم که چه قدر تحمل آن فضا مشکل بود و آقا مرتضی وقتی به خانه آمده بود اصلا مشخص نبود که ساعت ها در چنین فضایی حرف زده است. شما می دانید یکی از رنج های آقا مرتضی بی سوادی حاکم بر سینما بود و از طرف دیگر مدعیان زیادی که بودند و هستند.

شاید به همین خاطر است که سینمای امروز ما هنوز نتوانسته نسبت معقول خود را با جامعه برقرار کند.
همین طور است. مرتضی تلاش می کرد که سینما را به دامن ارزش ها و فرهنگ اصیل این سرزمین نزدیک کند. این کار ساده ای نبود. اگر امروز این تحول فکری در سینما اتفاق نیفتد. در آینده هم ساده نخواهد بود؛ که شاید مشکل تر هم باشد.
یکی از مواردی که خیلی به آن معترفند، ادب آقا مرتضی است.
این هم به مرور زمان، شکل های مختلفی پیدا کرد. همزمان با مسیر انقلاب و اقتضای روزگار، تغییر و تحول در زندگی ایشان در تمام زمینه ها پیش می آمد. منحصر به نحوه برخورد با خانواده و یا اطرافیان نمی شود. روششان تفاوت می کرد. شاید یک موقعی حاضر نمی شدند در سمیناری مثل همین که گفتم شرکت کنند. با این که خیلی دور از انتظار نبود که در برابر آن آدم ها برخورد خیلی تندی داشته باشند. اگر این اتفاق چند سال پیش از زمانی که واقع شد، پیش می آمد، روش ایشان غیراز این بود این را نمی شودگفت که پیش از این ادبشان کم تر بوده است. مثل این است که صورت ادبشان تغییر کرده است.

شما به قوام مذهبی آقا مرتضی اشاره کردید. چه زمانی احساس کردید که این قوام در ضمیر ایشان ته نشین شده و ثبات گرفته است؟ 

به نظر من، این کشش مذهبی از ابتدا با ایشان عجین بود و همین امر بود که او را به جست وجو برای یافتن حق و حقیقت وامی داشت. وقتی ایشان آن نقطه ی روشن و نورانی را دیدند، هیچ وقت تزلزلی از ایشان ندیدم. کاملاً این درک و دریافت را پیدا کرده بودند که وقتی حق را ببینند. آن را بشناسند. چون از اول نفس خودشان در میان نبود. وقتی شناختند، موضوع تمام شده بود. انگار مصداق درستش پیدا شده است. موضوعی را تعریف می کنم که به فهم این مطلب کمک می کند. چند سال از انقلاب گذشته بود که مرتضی سیگارش را ترک کرد. دلیلی که برای این کار ذکر کرد این بود که آقا امام زمان در همه حال ناظر بر اعمال و رفتار ما هستند. در این صورت من چه طور می توانم در حضور ایشان سیگار بکشم؟ این گونه بود که دیگر هرگز لب به سیگار نزد. در مورد هر آدم غیرسیگاری این احتمال، هرچند ناچیز وجود دارد که یک روزی سیگار بکشد. ولی در مورد آقا مرتضی این امر کاملا غیرممکن بود. چون اراده اش از اراده حق ناشی می شد. همان موقع باید می فهمیدم که شهید می شود.

باز هم از آقا مرتضی در خانه بگویید. 

به تدریج که به زمان شهادت ایشان نزدیک می شدیم و روزهای بعد از جنگ، ما بیش تر ایشان را می دیدیم، با این که تعداد مسئولیت هایی که داشت از حد توانایی های یک آدم خارج بود. ولی در خانه طوری بودند که ما کمبودی احساس نمی کردیم. با آن که من هم کار در مخابرات را آغاز کرده بودم و ایشان هم واقعا گرفتاری کاری داشت و تربیت سه فرزندمان هم به عهده مان بود، وقتی من می گفتم فرصت ندارم. شما بچه را مثلا به دکتر ببرید. می بردند. من هیچ وقت درگیر مسائل بیرون از خانه، کوپن یا صف نبودم. جالب است بدانید که اکثر مطالعاتشان را در این دوران در همین صف ها انجام دادند. تمام خرید خانه به عهده ی خودش بود و اصلا لب به گلایه باز نمی کرد. خلق خوشی در خانه داشتند. از من خیلی خوش خلق تر بودند.
آقا مرتضی آدم باسوادی بود. مطالعات ایشان از کجا شروع شد؟ چه چیزهایی را بیش تر می خواند؟
تقریبا تمام آثار فلسفی و هنری پیش از انقلاب را خوانده بودند. نام های داستایوفسکی و نیچه از آن روزها یادم هست که زیاد درباره اش حرف می زدند. راجع به کامو و داستایوفسکی در مقاله ای نوشته بود که آنان فلسفه را زیسته بودند؛ نه این که فقط مطالعه کرده و یا درباه ی آن سخن گفته باشند. فکر می کنم مرتضی هم دقیقاً این طور بود. به خیلی های دیگر هم می شد باسواد گفت، ولی مرتضی فضای آن روزها و آثار فلسفی و رمان هایش را زندگی کرده بود، و چون با جان و دلش آن فضا را احساس کرده بود، وقتی جواب سوالاتش پیداشد، دیگر درنگی اتفاق نیفتاد و تزلزلی پیش نیامد.

نثر آقا مرتضی خاص خودش بود. در این باره هم بگویید. 

به عنوان یک خواننده، حس می کنم نثر ایشان خیلی متفاوت است. مسائل سخت فلسفی را وقتی با نثر ایشان می خوانم، منظور را متوجه می شوم. در صورتی که همان مطلب با نثر یک فیلسوف برایم غیرقابل درک است. احساس می کنم باید خیلی چیزهای دیگر را بخوانم تا آن مطلب را بفهمم. نثر ایشان یک جور شیرینی و حلاوتی دارد. خیلی تاکید داشتند بر استفاده ی درست از کلمه ها. در بسیاری از مقالاتشان، از یک لفظ متداول آغاز می کنند و به معنای اصیل کلمه ی مورد نظرشان می رسند. مخزن کلماتشان غنی بود و به راحتی به آن ها دسترسی داشتند. این درباره ی دست داشتن ایشان در انواع هنرها هم صادق است. انگار به یک منبعی وصل بودند که جایگاه آن فراتر از هنرها بود؛ جایگاه حکمت، از آن جایگاه در مورد وجوه مختلف هنر، که در قالب رشته های مختلف هنری ظاهر می شود، نوشته و حرف دارند.

از احوال خودتان و آقا مرتضی در روزهای نزدیک شهادتشان بگویید. 

من هم ایشان را نمی شناختم. اصلا این تصور را نداشتم که وقتی برای فیلمبرداری به فکه می روند، شهید بشوند. من آثار شهادت را در ایشان کشف نمی کردم. روزهای آخر، وقتی به فکه رفتند و کار نیمه تمام ماند و برگشتند، گفتند “دو سه روز دیگر باید برگردم فکه.” در این چند روز ایشان را خیلی اندوهگین دیدم. مرتب سوال می کردم “چرا این قدر گرفته و ناراحتی؟” ولی در ذهنم هیچ ارتباطی برقرار نمی شد که اتفاقی افتاده که دوباره دارند برمی گردند. ولی الان که به آن چند روز نگاه می کنم، کاملا مطمئن می شوم که می دانستند. اخرین صحبتهای ما در آن یکی دو روز آخر درباره ی قراری برای روزهای بعد بود. من گفتم این کار را بعد از آمدن شما هم می شود انجام داد ان شاءالله. اما ایشان یک دفعه سرشان را برگداندند و دیگر حرفی بین ما رد و بدل نشد. الان که به آن تصاویر نگاه می کنم، می بینم بدون تردید از شهادت خودش اطلاع داشت. همان اواخر وقتی پیش نهادی به ایشان دادم، گفتند “فعالیت این کار صلاح نیست. الان این قدر برای من مشکل درست کرده اند که اگر آدمی پشت به کوه داشت، نمی توانست تحمل کند. من به جای دیگری تکیه داده ام که سرپا ایستاده ام.”

وقتی خبر شهادت آقا مرتضی را به شما دادند؟ 

حدود ظهر جمعه بیستم فروردین ماه، مرتضی در فکه رفت روی مین. صبح شنبه پدر و مادرم آمدند. صبح زود بود. به من گفتند «مرتضی زخمی شده است.» تاریک و روشن صبح بود؛ روزهای اول بهار که آرامش خاصی داشت. حالتی میان خواب و بیداری بود؛ مثل همان وقت طبیعت. بچه ها را با آرامش بیدار کردم و به مدرسه فرستادم. مثل این بود که اصلا چنین حرفی به گوشم نخورده که مرتضی زخمی شده است. بچه ها که رفتند، پدر و مادرم آرام آرام سرحرف را باز کردند و من باخبر شدم که دیگر مرتضی را ندارم. ولی نمی دانم چه حالتی بود. فقط این اتفاق را، در آن ساعت طبیعت، خیلی روحانی می دیدم. این وضع همیشه برایم عجیب بود که چه طور است عکس ها همیشه می مانند و انگار زمان بر آن ها نمی گذرد. در آن لحظه ها این توهم جاودانگی در عکس و تصویر برایم شکست. آن موقع یک دفعه حس کردم که این ها چه قدر واقعیت ندارند و مرتضی چه قدر «هست». جایی که در آن بودم انگار زیر و رو شد. گویی در دنیای دیگری بودم. چیزهایی که در اطرافم بود و به طور عینی میدیدم محو و ناپیدا می شد و انگار وجود خارجی نداشت. هیچ چیز نبود. ولی مرتضی بود. آن روز به دنبال تک تک بچه ها به مدرسه شان رفتم، چون خیلی زود پرچم ها و پلاکاردها جلو خانه نصب شد. صدای قرآن هم می آمد. نمی خواستم قبل از این که بچه ها باخبر بشوند. پایشان به خانه برسد. در راه با آنان حرف زدم. وجود مرتضی آن قدر برایم عینی و حقیقی بود که فکر می کردم همه ی چیزهای دیگر توهم است و اسیر آن توهم است. به بچه ها گفتم «بابا هست، ولی ما او را نمی بینیم.» سنگینی اش هست ولی شکرش بیشتر است،خیلی سنگین بود،ولی انگار چشمم فورا روی یک چیز دیگر باز شد که خیلی زیبا بود، سیال بود. مثل همان خواب و بیداری و مثل همان وقت طبیعت، خود مرتضی خیلی کمک کرد تا با این اتفاق برخورد درستی داشته باشم. تا الاآن هم وجود مرتضی را واقعی تر از وجود خودمان می بینیم.

بچه ها چه می گویند؟ آیا آقا مرتضی را در خواب می بینند؟ 

گاهی چیزهایی می گویند.بخصوص پسرم آن هم مثل پدرش آدم توداری است. شاید عنوان بزرگمرد کوچک برای او عنوان مناسبی باشد. البته من هم خیلی پی گیر نمی شوم ولی می دانم ارتباط خودشان را داشته اند.

آثار منتشر نشده ای از آقا مرتضی در دست دارید؟ 

بله تعدادی داستان کوتاه است که به تحوی به موضوع اسارت آدمی که در خودش گرفتار است می پردازد. نوشته هایی هم بین شعر و نثر دارد. درگیری ذهنی مرتضی در آن نوشته ها اسارت و گمگشتگی انسان است. این موضوع را خیلی زیبا شاعرانه و عمیق بیان کرده است.

همسر شهید آوینی کوثر آوینی سجاد آوینی دختر مرتضی آوینی پسر شهید آوینی بیوگرافی مریم امینی بیوگرافی مرتضی آوینی Morteza Avini
آقا مرتضی چه وقتهایی می نوشت؟ 
در همان آپارتمان هفتاد و پنج متری که در قلهک داشتیم دو اتاق بود و پنج نفر آدم. نمی دانم چطور می نو شت. برایم عجیب بود. هیچ وقت فکر نمی کرد باید اتاق دیگری داشته باشد. خودش را طوری تربیت کرده بود که می توانست در همان شلوغی و سر و صدا و بی جایی پشت میز غذا خوری بنشیند و بنویسد. حتی میز خاصی برای کار نداشت. شبها که از سر کار می آمد دو ساعتی می خوابید و بعد بلند می شد به نماز شب و مناجات و نوشتن. همه با هم بود تا صبح. صبح هم یک ساعتی می خوابید و بعد به سر کارمی رفت. یک دیگر از کلمه هایی ویژه آقا مرتضی «جاودانگی» است… در آثارش هر وقت درباره شهدا سخنی هست سخن از جاودانگی هم هست. شهدا را منشاء این حیات می دانست و با تکیه به آیات و روایات حیات جاودانه برای شهدا قایل بود.

از سفرهای آقا مرتضی بگویید. 

به غیر از دو سفر حج سفرهایی به پاکستان و باکو هم داشته اند.

قبل از انقلاب هم مسافرتی به خارج کشور داشت؟ 

بله بعد از ازدواجمان برای دیدار برادر های ایشان که در امریکا بودند به آنجا رفتیم.

و بعد از شهادت ایشان؟ 

بعد از شهادت ایشان نسبت جدیدی بین ما برقرار شد. مرتضی خودش در یکی از مقاله هایی که بعد از رحلت حضرت امام نوشت، جمله ای دارد نزدیک به این مضمون “ایشان از دنیا رفتند و حالا بار تکلیف بر شانه ی ما افتاده است”. دقیقا من چنین سنگینی ای را احساس می کنم. پیش از این دستم را گرفته بود و مرا به بهشت می برد؛ نه به زور، میل باطنی هم بود. من سنگینی بار را خیلی احساس نمی کردم. مثل یک تولد دوباره. خیلی خدا را شکر می کنم. چه موهبتی بالاتر از این برای انسان هست که هم فرصت زندگی عینی با انسانی که قبله ی همه ی خواسته هایش است و هرچه از زندگی می خواهد در او میبیند داشته باشد، و هم فرصت تامل و تفکر در وجود این انسان و زندگی را پیدا کند. مرتضی می گوید «شهدا از دست نمی روند. بلکه به دست می آیند.» برای همه این فرصت نیست که این به دست آمدن را تجربه و حس کنند. حالا من نمی دانم چه قدر در این مسیر هستم و آن را با این بار سنگین طی می کنم. یعنی من مرتضی را بار دیگر به دست آورده ام و خیلی شاکر هستم.

همسر شهید آوینی کوثر آوینی سجاد آوینی دختر مرتضی آوینی پسر شهید آوینی بیوگرافی مریم امینی بیوگرافی مرتضی آوینی Morteza Aviniمرتضی آوینی روز بیستم فروردین ۱۳۷۲ در منطقه فکه در حال بررسی لوکیشن فیلم مستند شهری در آسمان، بر اثر اصابت ترکش مین باقی مانده از جنگ ایران و عراق به شهادت رسید.

در مورد مساله خانوادگی‌شان ما زیاد تو زندگی خانوادگی‌شان نبودیم هر از گاهی می‌رفتیم و سلام وعلیکی داشتیم منتهی یادم می‌اید اگر ایشان یک غذای خوشمزه‌ای یا شیرینی یا شکلاتی به تناسبی، جشنی ، عروسی بود و چیزی به ایاشن می‌دادند شیرینی که برمی‌داشتند میل نمی‌کردند. به میزبان می‌گفتند که من می‌توانم یک دانه دیگر بردارم و آن شخص با کمال میل می‌گفت بردارید. می‌گفت من این برمی‌دارم که با خانمم و بچه‌هایم میل کنم. این خیلی عجیب بود که مثلا حتی یک شیرینی یا شکلاتی هم داشت می‌بردند تو خانه که در این شیرینی اندک و خوشمزگی اندک هم، خانواده‌اش سهیم باشند و به ما توصیه می‌کردند که این خیلی موثر است که آدم شیرینی‌های زندگی‌اش راشادیهای زندگی‌اش را سعی کند، باخانواده‌اش تقسیم کند، فقط فکر خودش نباشد. می‌گفت در ایجاد مودت بین زن و شوهر موثر است و یک چیز دیگر که میگفتند خیلی موثر است خواندن نماز جماعت با خانواده‌ است. می‌گفت خیلی در ایجاد الفت بین اعضای خانواده موثر است،غیر از آنکه روحیه عبادی هم حفظ می‌شود.

همسر شهید آوینی کوثر آوینی سجاد آوینی دختر مرتضی آوینی پسر شهید آوینی بیوگرافی مریم امینی بیوگرافی مرتضی آوینی Morteza Avini

سجاد آوینی پسر شهید آوینی

برای من خیلی جالب بود که بدانم رابطه آقا مرتضی با بچه‌هایش چگونه است. می‌گفت که بچه‌های من حرفم را نمی‌خوانند. می‌گفتم یعنی چه، اختلاف سنی آقامرتضی با بچه‌هایش زیاد بود.
می‌گفت وقتی من سجاد را دعوا می‌کنم و یک تشری می‌زنم خودم خنده‌ام می گیرد، بعد سجاد تحویل نمی‌گیرد. می‌گفت علت آن، رفتار خودم است. من خودم نمی‌توانم از خودم چنین تصویری بدهم که من یک چیزی می‌گویم حتما باید گوش کنید.
یک روز دیگر ما با هم در مجله قرار داشتیم مقداری دیر آمد. من پرسیدم چی شد؟ گفت که سجاد را تنهایی فرستادم مدرسه. خودم هم دنبالش رفتم ببینم چه طوری می‌رود و خیلی لذت برده بود که مردانه از خیابان گذر کرده و یا من یک بار سوال کردم که شما شبها اینقدر دیر به منزل می‌روید آیا اعتراضی به شما نمی‌شود گفت نه! خانمم عادت کرده و درجریان قضایاست و این طوری نیست که منفک باشد و هر کسی کار خودش راانجام بدهد.

برگرفته از کتاب: مرتضی آیینه زندگی ام بود

Morteza Avini بیوگرافی مرتضی آوینی بیوگرافی مریم امینی پسر شهید آوینی دختر مرتضی آوینی سجاد آوینی کوثر آوینی همسر شهید آوینی


ادامه مطلب ...

بیوگرافی مریم خدارحمی + عکس جدید و مصاحبه

بیوگرافی مریم خدارحمی + عکس جدید و مصاحبه

مریم خدارحمی بازیگر نقش نازنین در سریال دوردست ها متولد فروردین ماه ۱۳۶۲ در اصفهان است Maryam Khodarahmi ، مجرد است ، وی قبلا در سیمای اصفهان مشغول فعالیت بوده.

همسر مریم خدارحمی عکس جدید بازیگران بیوگرافی مریم خدارحمی بازیگران دوردست ها Maryam Khodarahmi

فیلم های مریم خدارحمی

سریال پای پیاده : کارگردان : اصغر توسلی

سریال یک وجب خاک : کارگردان : علی عبدالعلی زاده

سریال آرزوهای شیرین : کارگردان : سید وحید حسینی

سریال پاتوق : کارگردان : شاهین باباپور

سریال خانه شش در : کارگردان : مجید جوانمرد

تله فیلم به سوی آسمان : کارگردان : علی عبدالعلی زاده

تله فیلم معجزه های روزانه : کارگردان : حمید طالقانی

تله فیلم نابغه : کارگردان : اسماعیل فلاح پور

تله فیلم دوئت : کرگردان : سید جواد هاشمی

تله فیلم تاوان عشق : کارگردان : امیر داوری

سریال سایه ای در تاریکی : کارگردان : ابراهیم جوادخانی

تله فیلم پدر کاغذی : کارگردان : علیرضا اسحاقی

سریال سه پنج دو :کارگردان : حسین سهیلی زاده

و چند فیلم کوتاه و بلند دیگر …..

همسر مریم خدارحمی عکس جدید بازیگران بیوگرافی مریم خدارحمی بازیگران دوردست ها Maryam Khodarahmi

مریم خدارحمی در کنار فقیه سلطانی و همسرش

مصاحبه با مریم خدارحمی

مریم خدارحمی یکی از بازیگران جوانی است که در مجموعه یک وجب خاک به ایفای نقش پرداخت.

وی در سال ۱۳۶۲ در اصفهان متولد شد. او پیش از این در ‏تولیدات سیمای اصفهان چون گل‌های شمعدانی، نقش جهان و… بازی داشته است. خدارحمی فیلم مردی که گیلاسش را خورد را در کارنامه خود به ثبت رسانده و همچنین تله فیلم‌های به سوی آسمان، معجزه‌های روزانه، تاوان عشق، پدر کاغذی و… از جمله کارهای اوست.

از سریال‌های او می‌توان به آرزوهای شیرین، پاتوق، خانه شش در، پای پیاده و سایه‌ای در تاریکی اشاره کرد.

او به تازگی در سریال‌های دفتر خانه شماره‌۱۳ و رهایی بازی کرده است.

هشت سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران صدمات غیرقابل جبرانی را به مردم وارد کرد بعد از آن هم تا چندین سال خانواده‌ها منتظر بازگشت عزیزانشان بودند در این میان خانواده خدارحمی هم از این داستان غم انگیز سهم به سزایی داشتند.

همسر مریم خدارحمی عکس جدید بازیگران بیوگرافی مریم خدارحمی بازیگران دوردست ها Maryam Khodarahmi

مریم خدارحمی و دایانا حکیمی

زمانی که مریم ۴ ساله بود شاهد واقعه تلخ به اسارت رفتن عمویش مسعود بوده است: عمویم ۳ سال بعد آزاد شد.

هنوز صحنه‌هایی را که به وطن بازگشت به یاد دارم. چون تمامی اهالی محل‌ جمع شده بودند و شور و هیجان زیادی داشتیم.

به خاطر ضایعات ناشی از شکنجه‌های جسمی و روحی که هنوز آثارش به شکل بیماری گوارشی و پوستی به قوت خود در او باقی بود، روز به روز شدیدتر می‌شد و دکترها گفتند باید با این وضعیت بسازد. با این حال باز هم امید داشتیم که او پیش ما بماند چون ۳۶ سال بیشتر نداشت اما افسوس بالاخره سال ۷۸ شهید شد. خیلی ضربه سنگینی به ما وارد شد به طوری که مادر‌بزرگم از غصه مرگ او تاب نیاورد و فوت کرد.

یکی از حوادثی که هم می‌تواند بد باشد و هم خوب، به سال گذشته برمی‌گردد زمانی که خدارحمی مشغول بازی در یکی از فیلم‌هایش بوده است: مادرم رفته بود خانه خواهرم در اصفهان. در این میان حال مادرم به صورت اورژانسی بد شده بود و از بیمارستان با من تماس گرفتند ولی من به خاطر حرفه خاصم بازیگری نتوانستم تا ۳ روز به اصفهان بروم، سختی زیادی کشیدم تمام سکانس‌ها را با بغض بازی کردم و تنها کاری که کردم از خدا خواستم مادرم را برایم نگه دارد. بعد از ۳ روز که به من اجازه دادند بروم زمانی‌که پیش مادرم حاضر شدم با‌خبر شدم او در آستانه سکته مغزی بوده و به طور معجزه‌آسایی آن را رد کرده است.

اما اتفاقی که می‌توانست در‌جا موجب مرگ مریم خدارحمی شود هنگام بازی در سریال رهایی ساخته حسین تبریزی بود: میله‌های آهنی قطور و ضخیمی را به سقف بسته بودند و من هم دقیقا زیر آنها نشسته بودم و دوربین هم کاشته شده بود روبه‌رویم. من یک‌لحظه از جا بلند شدم که لباسم را مرتب کنم ناگهان میله بزرگی بافاصله نیم سانتی متری از من سقوط کرد، دوستان برایم نگران شدند اما من بیش از هر‌چیز در شوک بودم که چطور شد بی‌دلیل جابه جا شدم و فکر می‌کنم خواست خدا بود که اتفاقی برایم نیفتاد.

عکس های جدید مریم خدارحمی در اینستاگرام

همسر مریم خدارحمی عکس جدید بازیگران بیوگرافی مریم خدارحمی بازیگران دوردست ها Maryam Khodarahmiپشت صحنه سریال دوردست ها

همسر مریم خدارحمی عکس جدید بازیگران بیوگرافی مریم خدارحمی بازیگران دوردست ها Maryam Khodarahmi

instagram Maryam Khodarahmi

مریم خدارحمی در اینستاگرامش نوشت :

ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺁﺳﺎﻧﯽ… ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﺴﺘﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺮﮒ ﺩﺭﺧﺖ، ﻋﺎﺷﻖ ﺭﻗﺺ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺩﺭ ﺑﺎﺩ، ﻋﺎﺷﻖ ﮔﻨﺪﻡ ﺷﺎﺩ! ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻬﺮ ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﺥ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﻧﮕﺎﺭ! ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺧﻠﻮﺗﯽ ﺑﺎ ﯾﮏ ﯾﺎﺭ! ﻣﻦ ﻧﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﻧﻪ ﻧﮕﺎﺭﯼ ﻧﻪ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﺩﺍﺭﻡ… ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ، ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﻔﻬﻤﻢ! ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﻧﮓ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺍﻧﺎﺭ…

Maryam Khodarahmi بازیگران دوردست ها بیوگرافی مریم خدارحمی عکس جدید بازیگران همسر مریم خدارحمی


ادامه مطلب ...

زهرا نعمتی در کنار همسرش رهام شهابی +عکس و مصاحبه

زهرا نعمتی در کنار همسرش رهام شهابی +عکس و مصاحبه

جشن ازدواج زهرا نعمتی با رهام شهابی ، یک زوج قهرمان که امروز عروس خانم تاریخ ساز شد. زهرا خانم نعمتی دختر کرمانی تیم ملی تیر و کمان معلولان ایران سال  ۱۳۸۳  در یک حادثه رانندگی ویلچر نشین شد.

زندگی بر زهرا سخت شد ولی تمام نشد با همت و تلاش زیاد ادامه داد و امروز اولین زن طلایی ایران شد .

ورزش معلولان همسر زهرا نعمتی همسر رهام شهابی پور بیوگرافی زهرا نعمتی بیوگرافی رهام شهابی پور

زهرا نعمتی (متولد ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۴) عضو تیم‌ملی تیراندازی با کمان بانوان معلول ایران است. وی نخستین و تنها زن در تاریخ ورزش ایران است که موفق به کسب مدال طلا در سطح بازی‌های جهانی المپیک و پارالیمپیک شده است. او هم‎چنین، در ۲۹ می ۲۰۱۳ (۸ خرداد ۱۳۹۲) در مراسم کمیته بین‎المللی المپیک در سن پترزبورگ روسیه مفتخر به دریافت جایزه معتبر ورزشکار برتر پارالیمپیک ۲۰۱۲ لندن از سوی «بنیاد بین‎المللی اسپورت آکورد» شد. حامی مالی زهرا نعمتی به مدت دوسال تا پایان مسابقات المپیک ۲۰۱۶ شرکت پتروآذرپاد می‌باشد.

زهرا نعمتی همسر «رهام شهابی پور» عضو تیم‌ملی تیراندازی با کمان مردان معلول ایران است. این زوج قهرمان، جشن عروسی خود را پس از دریافت مدال طلای زهرا نعمتی در دهکده المپیک لندن ۲۰۱۲ برگزار کردند.

زهرا نعمتی از ۱۲ سالگی ورزش تکواندو را آغاز کرد و موفق به کسب کمربند مشکی دان یک شد.پله‌های موفقیت در تکواندو را به خوبی طی می‌کرد تا این‌که  از بد روزگار در یک سانحه تصادف کمرش آسیب دید و از آن به بعد ویلچرنشین شد. بعد از آسیب‌دیدگی تصمیم گرفت به ورزش ادامه بدهد. به‌طور اتفاقی وارد رشته تیراندازی با کمان شد و به خوبی پیشرفت کرد.

ورزش معلولان همسر زهرا نعمتی همسر رهام شهابی پور بیوگرافی زهرا نعمتی بیوگرافی رهام شهابی پور
رهام شهابی پور همسر زهرا نعمتی ۳۳ ساله فوق دیپلم و اهل سیر جان است. جالب این که او هم مانند زهرا نعمتی فرزند چهارم خانواده می‌باشد رشته ورزشی وی هم تیر و کمان است و به دلیل سقوط از ارتفاع معلول شده است .

برخلاف هیجان تمام گفت‌وگوهای قبل، این مصاحبه برای همه رنگ و بوی دیگری داشت. اولین‌بار در بازی‌های پارالمپیک لندن بود که خبر را شنیدیم زهرا نعمتی و رهام شهابی‌پور اعضای تیم اعزامی تیراندازی با کمان ایران در بازی‌های لندن بودند. البته مدال طلای زهرا نعمتی یک امتیاز بسیار بزرگ برای ورزش ایران محسوب می‌شد اما چیزی که تمام این اتفاقات را تحت تاثیر خود قرار داد خبر ازدواج آنها بود. زهرا نعمتی و رهام شهابی مدت‌ها قبل با هم در جریان تمرینات تیراندازی با کمان آشنا بودند ولی دست سرنوشت همه چیز را به بازی‌های لندن کشاند تا خبر اول کاروان ایران پیوند زناشویی آنها باشد.زوج موفق ورزش ایران در این گفت‌وگو به ما می‌گویند دقیقا چه اتفاق‌هایی افتاد تا داستان پرفراز و نشیب زندگی‌‌شان به اینجا رسید. زندگی با امید بزرگ به آینده، چیزی که ممکن است خیلی‌ها با وجود داشتن تمام شرایط از آن دور باشند.

ورزش معلولان همسر زهرا نعمتی همسر رهام شهابی پور بیوگرافی زهرا نعمتی بیوگرافی رهام شهابی پور

    آشنایی تان با یکدیگر چطور شکل گرفت و چطور تصمیم به ازدواج گرفتید؟

شهابیپور: حدود ۶ سال پیش در کرمان یک انجمن برگزار می‌شد به اسم انجمن نخاعی پویای کرمان که در آنجا بود با خانم زهرا نعمتی آشنا شدم. بعد از این نشست‌ها هر دوی ما با رشته تیراندازی با کمان آشنا شدیم. حدود ۵-۴ سال هم در این باشگاه فعالیت داشتیم در کل آشنایی ما ۶ سال طول کشید بعد از آن، تصمیم به ازدواج گرفتیم.

زهرا نعمتی: من و رهام ۶ سال است که با هم آشنا شدیم و ۴ سال و نیم است که تیراندازی با کمان را با هم شروع کردیم و از وقتی رو به این ورزش آوردیم روزبه‌روز رابطه‌مان بیشتر شد و این صمیمیت و دوستی بین ما شکل گرفت و کم‌کم تصمیم گرفتیم که زندگی خیلی خوبی را با هم بسازیم.

    جالب است همیشه تیراندازی رشته خشنی به نظر می‌رسد اما در مورد شما باعث شکل گرفتن یک عشق شد.

به نظر من نه تنها تیراندازی خشن نیست بلکه رشته‌ای است به شدت لطیف. شاید شما فکر کنید به دلیل علاقه‌ای است که من به این رشته دارم اما کسانی که این رشته را به شکل حرفه‌ای دنبال می‌کنند از لطافت این ورزش خبر دارند، به خصوص که تیراندازی با روح فرد سر و کار دارد و همچنین جسم را هم درگیر می‌کند. خود من از وقتی که تیراندازی با کمان را شروع کردم با روح و خدای خودم ارتباط بهتری برقرار کردم و با تمام وجود از تیراندازی لذت می‌برم و معتقدم تیراندازی با کمان به هیچ وجه رشته خشنی نیست، طبیعی است در هر کاری اگر آرامش‌ات بیشتر حفظ شود موفق‌تر خواهی بود و تیراندازی برای من اینطور است.

   قبل از رشته تیراندازی با کمان هم در رشته خاصی از ورزش فعالیت داشتید؟

شهابیپور: قبل‌ها که مشکل جسمی نداشتم در رشته کاراته فعالیت داشتم و تا کمربند قهوه‌ای پیش رفته بودم.

زهرا نعمتی: من قبل از اینکه دچار سانحه شوم از ۱۲ سالگی تکواندو را به صورت حرفه‌ای دنبال می‌کردم و کمربند مشکی دان یک را داشتم اما بعد از اتفاقی که برایم پیش آمد ۲ سال تمام به فیزیوتراپی می‌رفتم و تمام تلاشم را می‌کردم که به وضعیت جسمی بهتر برگردم اما خدا را شکر امیدم را از دست ندادم و به لطف خدا توانستم تیراندازی را دنبال کنم.

ورزش معلولان همسر زهرا نعمتی همسر رهام شهابی پور بیوگرافی زهرا نعمتی بیوگرافی رهام شهابی پور

    یعنی این مشکل جسمی به تازگی برای شما پیش آمده است؟

شهابیپور: من سال ۸۰ در اثر یک سانحه دچار مشکل نخاعی شدم آن موقع در اداره برق کرمان پیمانکار بودم و بر اثر برق‌‌گرفتگی از چراغ برق پرت شدم و این مشکل برایم پیش آمد.

زهرا نعمتی: در سال ۸۳ دانشجوی رشته گیاه پزشکی دانشگاه جیرفت بودم و در راه برگشت به کرمان دچار تصادف شدم و بی‌‌احتیاطی راننده باعث شد دچار آسیب‌دیدگی نخاع شوم و به مدت ۳ هفته در بیمارستان بستری شدم. بعد از این اتفاق به خاطر خانواده‌ام سعی کردم روحیه‌ام را حفظ کنم همان‌طور که گفتم تا ۲ سال بعد از این اتفاق درگیر رفت و آمد به فیزیوتراپی بودم و بعد از گذراندن این دوران سراغ رشته تیراندازی با کمان رفتم و در حال حاضر هم یک مزون لباس عروس دارم.ما در شروع زندگی‌مان مطمئنا با مشکلاتی روبه‌رو خواهیم شد باید صبرمان را تقویت کنیم، البته این شرایطی است که من و همسرم با جان و دل برای با هم بودن آن را پذیرفته‌ایم.

    با توجه به اینکه هردوی شما از لحاظ جسمانی شرایط مشابهی را دارید فکر می‌کنید این شرایط مشابه چقدر روی ازدواج‌تان تاثیر گذاشت؟

شهابیپور: خب، این شرایط جسمی به خودی خود یکسری محدودیت‌ها برای آدم به وجود می‌آورد. اما درک این شرایط برای کسی که خودش درگیر این ماجراست ملموس‌تر و  راحت‌تر از کسی است که این شرایط جسمی را ندارد. ما در بین دوستانمان کسانی را دیده‌ایم که تصمیم به ازدواج با کسی گرفته‌ که شرایط سالم داشته و بعد از ازدواج زندگی‌شان درگیر مشکلاتی شده است. منظورم این است که درک شرایط جسمانی برای کسی که خود او هم این شرایط را دارد راحت‌تر است.من در تاریخ ۱۰ آذرماه، سال۸۰ دچار سانحه برق‌گرفتگی شدم و حدود یک‌ماه در بیمارستان بستری شدم تا به شرایط جراحی رسیدم. وقتی از بیمارستان مرخص شدم، دکترها به این نتیجه رسیدند که درمان خاصی برای کسانی که آسیب‌ جدی نخاعی دیده‌اند هنوز وجود ندارد. اینطور شد که نزدیک به ۱۰ سال است که روی ویلچر نشسته‌ام.

    به هر حال این شرایط جسمی سختی‌های خودش را دارد فکر می‌کنید با کنار هم قرار گرفتن شما دو نفر با این شرایط جسمانی مشابه اوضاع بهتر خواهد شد؟

زهرا نعمتی: در طول این چند سال نامزدی به هر دوی ما ثابت شده که با یکدیگر بهتر می‌توانیم با مشکلات‌مان کنار بیاییم و چقدر هم حل کردن این مشکلات برای هر دوی ما لذتبخش است.

   هیچ وقت در تیراندازی طرف مقابل را رقیب خودتان دانستید؟

زهرا نعمتی: بله، ما معمولا رقبای خیلی خوب با هم هستیم و در رشته‌مان با هم شوخی نداریم. به هر حال کار و حرفه هر دوی ما تیراندازی است و شاید این مسئله پوئن مثبتی برای من بوده و شاید دیگر خانم‌ها این شانس را نداشتند که در کنار همسرشان بتوانند تمرین کنند. به هر حال رهام از قهرمانان جهانی است و این اتفاق باعث پیشرفت من می‌شد و سعی می‌کردم هر طور شده خودم را به رهام برسانم و مسلم است که همه این شرایط خیلی به من کمک کرد.

شهابیپور: نمی‌شود گفت رقیبیم اما همیشه حریف تمرینی هم هستیم. اینکه مسابقات به طور جداگانه بین خانم‌ها و آقایان برگزار می‌شود شاید همین شرایط تمرین من و همسرم باعث پیشرفت هر دوی ما در این ورزش شده است.

    کری هم برای یکدیگر می‌خوانید؟

شهابیپور: بله، کری خواندن در همه رشته‌های ورزشی وجود دارد. بعضی وقت‌ها من برای همسرم کری می‌خوانم و گاهی او برای من.

زهرا نعمتی: همان‌طور که گفتم ما در رشته تیراندازی با کمان شوخی نداریم. اما به وقتش کری هم برای هم می‌خوانیم و یکی از دلایل پیشرفت هر دوی ما همین ایجاد رقابت و کری بین ما بود. من کسب مدال طلا را مدیون زحمات رهام هستم. او خیلی برای من واقعا زحمت کشید، به من روحیه داد و اعتمادبه‌نفس در هر شرایطی به من می‌داد.

    چطور از بین همه رشته‌های ورزشی سراغ تیراندازی با کمان رفتید؟

شهابیپور: قبل از اینکه دچار معلولیت شوم به این رشته علاقه داشتم ولی در استان کرمان امکانات تیراندازی فراهم نبود. بعد از سانحه نخاعی، من در انجمن یکسری اطلاعات از این رشته گرفتم و این رشته جزو معدود ورزش‌هایی بود که افراد معلول می‌توانستند همزمان با افراد توانمند رقابت داشته باشند و این قضیه باعث ایجاد انگیزه برای ما شد که این حرفه را دنبال کنیم. البته در ابتدا فعالیتمان به صورت جدی و حرفه‌ای، این رشته نبود و بعد کم‌کم به تیراندازی با کمان علاقه‌مند شدیم و وقتی سازمان بهزیستی کرمان امکاناتی برای این رشته فراهم کرد و در اختیار انجمن قرار داد تصمیم گرفتیم این ورزش را جدی‌تر دنبال کنیم و به مرور زمان علاقه زیادی به این رشته پیدا کردیم.

    در کنار این حرفه شغل دیگری هم دارید؟

شهابیپور: تا قبل از مسابقات پارالمپیک فروشگاه داشتم اما به دلیل شرایط و مسابقات فشرده‌ای که داشتیم، دیگر نتوانستم اداره فروشگاه را دنبال کنم.

زهرا نعمتی: من هم مزون لباس عروس دارم.

    چرا تصمیم گرفتید ازدواج‌تان را در لندن برگزار کنید؟

شهابیپور: اعلام این ازدواج از طریق همکاران شما بود. واقعیت این است که من و خانم نعمتی از مدت‌ها پیش با هم نامزد بودیم اما این مسئله در فدراسیون جانبازان اعلام نشده بود و خیلی از دوستان از این قضیه اطلاع نداشتند و تنها کسانی که از این نامزدی مطلع بودند بچه‌های انجمن تیر و کمان بودند. در لندن آقای خسروی‌وفا، رئیس کمیته پارالمپیک از نامزدی من و خانم نعمتی باخبر شد و برای گفتن تبریک به نزد ما آمد و اینگونه بود که نامزدی ما از طریق خبرنگارها در رسانه‌ها منتشر شد.

اعتراف کنید کدام‌تان در این رشته ورزشی حرفه‌ای‌تر هستید و معمولا کدام یک از شما طرف دیگر را بیشتر راهنمایی می‌کند؟

شهابیپور: خانم نعمتی پدیده این رشته هستند و سال‌ها باید بگذرد تا کسی در رشته تیراندازی با کمان بتواند به این جایگاه برسد. با توجه به اینکه در هر زمینه‌ای به پیشرفت رسیدن با استعداد و اراده و پشتکار میسر می‌شود. من فکر می‌کنم استعداد خانم نعمتی از من بیشتر بوده است، به خصوص که در همه در ورزش‌ها بحث قدرت و فعالیت‌های عضلانی مهم است اما در تیراندازی با کمان  بحث قدرت عضلانی  شاید ۲۰درصد ماجراست و مابقی برمی‌گردد به توانایی‌های ذهنی کسی که بتواند تیراندازی کند و فکر می‌کنم در این قضیه هم خانم نعمتی از من بااستعدادتر است.

زهرا نعمتی: من می‌گویم رهام. او حق مربی را بر گردن من دارد. این مدالی که من کسب کردم نتیجه زحمات اوست. در شرایطی که از لحاظ روحی یا تکنیکی و تاکتیکی به هم می‌ریختم کسی که بیشترین کمک را به من کرد رهام بود. به هر حال ما در ماه فقط ۱۰ روز زیر نظر مربی‌مان کار می‌کردیم و همه کمک‌ها برای من از طرف همسرم بود.

اولین اقدام‌ برای آینده‌تان چیست؟

زهرا نعمتی:  ما تصمیم داریم به یاری خدا و کمک مسئولان در جزیره کیش کار تفریحی راه‌اندازی کنیم و امیدوارم مسئولان از ما حمایت کنند و هدف اول ما برای تشکیل زندگی برپایی این پروژه است.

بیوگرافی رهام شهابی پور بیوگرافی زهرا نعمتی همسر رهام شهابی پور همسر زهرا نعمتی ورزش معلولان


ادامه مطلب ...

مصاحبه و راز موفقیت محمد حسن سید شجاع، میلیاردر جوان

ساتین : سید محمد حسن سید شجاع متولد1361 در تهران ، یکی از جوانترین کارآفرینان نمونه ملی است. سیدمحمدحسن سیدشجاع در خانواده ای پرجمعیت در جنوب تهران متولد شد. پدرش تولیدکننده پوشاک بچه گانه بود و همیشه فرزندانش را به کسب روزی حلال تشویق می کرد.

محمدحسن، بعد از گرفتن دیپلم، راه بازار را در پیش گرفت و بعد از ده سال فروشندگی پارچه در بازار تهران، در سال 85 با پس اندازهایش، یک فروشگاه کوچک راه انداخت و از سال88، خود، تولید پوشاک را شروع کرد و در این کار چنان نبوغ از خود نشان داد که طی کمتر از دوسال، یکی از برندهای معتبر در بازار پوشاک را عرضه کرد و در سال91، کارافرین نمونه کشور معرفی شد.

هم اکنون 200 نفر بطور مستقیم و 200 نفر بطور غیرمستقیم از محل کسب و کار سیدشجاع، درآمد دارند.

میلیاردرهای ایرانی میلیاردر جوان کارآفرینان موفق کارآفرین جوان صاحب برند اریکا سید محمد حسن سید شجاع زندگینامه کارآفرینان راز ثروتمندان درامدسید محمد حسن سید شجاع ثروت سید محمد حسن سید شجاع بیوگرافی محمد حسن سید شجاع بیوگرافی سید محمد حسن سید شجاع آموزش کسب درآمد

زندگینامه کارآفرینان موفق – جوانان کارآفرین ایرانی

اریکا در سال 88 برند سال ایران شد، بالاتر از‌هاکوپیان و گراد. انتخاب‌کننده هم در وزرات بازرگانی بود. این انتخاب در همه‌ي رشته‌ها انجام شده بود و برند‌هایی چون تولی‌پرس، فرش شفقی تبریز، و چندین برند‌ معتبر دیگر هم حضور داشتند. سال 88 اولین سال این انتخاب بود و قرار است هر پنج سال یک بار هم برگزار ‌شود، بنابراین اریکا هم اکنون برند برتر عرصه‌ی پوشاک است.

در سال 89 محمدحسن سیدشجاع مدیر برتر در عرصه‌ی پوشاک شد و در همان جشنواره تندیس‌ این عنوان و تندیس جوان‌ترین مدیر کشور را از دست معاون رئیس جمهور دریافت کرد. در سال 90 اریکا در کنار گروه خودروسازی سایپا،‌ ایرانول، مس سرچشمه، عظیم‌زاده، پاکنوش و .. . . به عنوان یکی از ده شرکت برتر توسعه ملی انتخاب شد.

در همین سال، در مسابقه جهانی پوشاک که در دبی برگزار شد، ایتالیا اول شد، فرانسه دوم، اسپانیا سوم و برای اولین بار در تاریخ ایران، ایران چهارم شد و این بالاترین مقام ایران در عرصه پوشاک را،  این جوان مدیر با برندش اریکا به دست آورد. هم اکنون ترکیه‌از آنها دعوت کرده که در کنار برند‌های بزرگی چون بری‌بری، شنل و برند‌های بزرگ دیگر، حضور داشته باشند. اولین برند ایران در زمینه لباس هستند که‌ایزو 9002 گرفته‌اند و خط تولید‌شان کاملا ایزوله‌است.

این‌ها همه بخشي از موفقیت‌های محمد حسن سید شجاع است. در سال 89 به عنوان يكي از سه مشتری برتر بانک ملی از نظر گردش حساب برگزیده شد و به تائید هیات امنای بازار رضا، بهترین مغازه‌دار بازار انتخاب شده‌است. بيش از هزار نفر در مجموعه تولید و صدها نفر در مجموعه بازاریابی، فروش، حقوق و طراحی شرکت او مشغول به کار هستند و اولین برند ایران است که سبک فروش‌شان به صورت همایش است. همه‌ی اقدامات لازم برای معرفی مدل‌های مختلف تولیداتش انجام می‌دهد و تنها برندی است که‌این کار را به دقت و جدیت پیگیری می‌کند.

اینها همه فاز اول طرح‌های این جوان موفق و مدیر است. وقتی می‌پرسم آیا این که‌الان به دست آورده‌ای رویایت بود؟ می‌گوید: «نه، فعلا رویایم این است که در ده شهر مهم اروپا، اريكا به عنوان نمایندگی كشورمان حضور داشته باشد. انشاءالله‌از سال ۹۱ این کار را خواهم کرد.»
محمد حسن سید شجاع متولد سال 13۶۱ است.

·اولین رویایت چه بود؟
در پاساژي كه کار می‌کردم، بتوانم مغازه‌اي اجاره كنم.
·در چه رشته‌ای تحصیل کرده‌ای؟
من در رشته رياضي تحصيل كردم اما  هرچه که یاد گرفته‌ام از بازار و در حین کار کردن بود. روزی که به بازار رفتم هنوز به مدرسه می‌رفتم، بنابراین مجبور شدم درسم را در دبیرستان شبانه مروی بخوانم تا به کارم لطمه نخورد. درسم خوب بود. وقتی در سال سوم دبیرستان بودم در المپیاد ریاضی نفر سوم کشور شده بودم.
·چه سالی بود؟
سال 68. پدرم در توليدي پوشاک کودکان مشغول به كار بود و من از شش- هفت سالگی با پدرم به محیط‌های تولیدی می‌رفتم و کار پوشاک برایم ملموس و آشنا بود. خلاصه آانکه وقتی بخاطر فشار اقتصادي قرار شد بین ادامه تحصيل دادن و کار در بازار یکی را انتخاب کنم، ‌ مردی که تاثیر مهمی‌در زندگی من داشت، گفت: بازار هم مثل دانشگاه ‌است. شما در اینجا درس زندگی را بصورت عملي یاد می‌گیرید و آنجا درس‌های تئوري را. خودت انتخاب کن و ببین می‌خواهی بروی زندگي را تئوري یاد بگیری یا زندگی رابصورت عملي. آن جمله که ‌ایشان به من گفت خط زندگی مرا عوض کرد، چون من تصمیم داشتم زندگی را عملا یاد بگیرم. بنابراین ترجيح دادم کار را ادامه بدهم. حقوق بسیار پایینی می‌گرفتم، خیلی سخت بود و اذیت می‌شدم اما شخصيت مرا ساخت.

·ایشان تولیدی داشت؟
نه. او از ترکیه جنس می‌آورد و من در آنجا با برندهای روز دنیا آشنا ‌شدم. شاگرد مغازه بودم اما این مارک‌های معروف برایم مثل اسم و فامیل دوستانم بود و همه را حفظ می‌کردم.
اتفاقا خوب بود که‌ آنجا کارگاه تولیدی نبود چون دراین صورت ذهنم بسته می‌ماند. مدل‌های مختلف لباس می‌آمد ودر آن سن بچگی همه‌ی آنها در ذهنم می‌نشست و به‌این ترتیب من با کیفیت آشنا شدم.

اولين رمز موفقيتم اين بود كه ده سال بدون آنکه جابجا شوم و از این شاخه به‌ان شاخه بپرم، پیش يك‌نفر کار کردم. مغازه دارهای دیگر می‌دیدند که من چقدر دلسوزانه کار می‌کنم، از من می‌پرسیدند چقدر حقوق می‌گیری؟ می‌گفتم صدوشصت‌هزارتومان. گاهي مي‌گفتند بیا پیش ما کار کن. به تو صدوهشتاد تا دویست‌هزارتومان حقوق می‌دهیم اما من همان‌جا ماندم.

شب‌هایی بود که من به خانه می‌آمدم، غرغر می‌کردم و می‌گفتم من دیگر سر کار نمی‌روم چون ساعت كارم واقعا زياد بود. آن موقع ساعت کار بازار تا پنج بود. پنج که تعطیل می‌شدم صاحب مغازه مرا به دنبال حساب و کتاب می‌فرستاد و به پاساژهاي مختلف تهران مثل  آ.‌اس‌.پ،میلاد نور و تیراژه . . .  بوستان و من هم مجبور بودم بروم.

درآن زمان صاحب‌كارم صد تا تک‌تومانی به من می‌داد تا مثلا به‌ا.‌اس.‌پ بروم. من می‌آمدم میدان توپخانه، بیست تومان می‌دادم کرایه‌اتوبوس و در ونک پیاده می‌شدم و سی تومان می‌دادم  و با سواری به ‌ا‌. ‌اس.‌پ می‌رفتم و سی تومان هم می‌دادم و برمی‌گشتم. وقتی به ونک می‌رسیدم پولم تمام می‌شد، بنابراین باید از ونک تا پیروزی كه محل زندگي‌ام بود، پیاده می‌رفتم.

·اولين بار كي به فكر توليد افتادي؟
یک روز که برای گرفتن حساب به پاساژ  ونک رفته بودم، دیدم مانتو‌هایی آورده‌اند که چروک است و مدل خاصی است. همان مانتو‌های لینن که سفید و صورتی آن مد شده بود. آنجا دیدم که خانم‌ها با علاقه فراوان مانتو‌ها را می‌خرند. کمربندش کنف بود و به آان مهره‌های رنگی آویزان کرده بودند و با شلوار‌های گشاد می‌پوشیدند. از آن آقایی که صاحب مغازه بود پرسیدم اینها چیست؟ ‌گفت: «این مانتو‌ها را تازه ‌از ترکیه آاورده‌ام و خیلی خوش فروشند. اشتباه کردم که کم آورده‌ام.» بازار رضا صبح‌ها ساعت 9 باز می‌شد.

من ساعت 7 آمدم و به بازار پارچه‌فروشها رفتم و پارچه‌اش را پیدا کردم و شب مجددا به‌ آن مغازه رفتم و از آن آقا یکی دوتا از آن مانتو‌ها را امانت گرفتم. گفتم برای خواهرم می‌خواهم. مانتو‌ها را به صاحب کارم نشان دادم و گفتم این مانتو فروش خوبي خواهد داشت. گفت: «نه بابا. ما تاپ و  تی‌شرت فروش هستیم». گفتم:«من دیدم این مانتو ‌فروش خوبي دارد.» گفت: نه. گفتم: «از حقوقم چقدر مانده؟» ‌گفت: «صد هزار تومان» اين پول را گرفتم و یک طاقه سفید از آن پارچه را خریدم و پنجاه هزار تومان دادم و از آن پارچه بیست مانتو و بیست شلوار دوختند. گفتم بعد از هفت، هشت سال کار کردن یک قفسه به من بدهید که خودم آن را بفروشم.

موافقت كرد و گفت: می‌د‌هم اما می‌دانم که ضرر مي‌كني. خلاصه‌ آنکه آوردم و دادم خیاط آن مانتو‌ها و شلوار را دوخت. به خیاط گفتم پولش را وقتی فروختم به شما می‌دهم. روزی که‌این مانتو و شلوار آماده شد و به مغازه آمد، ساعت 10 بود و تا ساعت یازده‌ونیم  همه 20 دست مانتو و شلوار تمام شده بود. صاحب‌کارم تا این را دید لامپ مغزش روشن شد وتصميم گرفت خودش اين مانتو‌ها را توليدكند.

·وقتی آن کار را کردی و مانتو‌ها را فروختی چرا دوباره  ادامه ندادی؟
من از نظر مالی و وضعیت خانوادگی به حقوقی که می‌گرفتم احتیاج داشتم و توان توليد نداشتم. ضمن آن مكاني هم براي عرضه نداشتم ولي ايشان بیست‌هزار‌دست از آن مانتوهارا فروخت و اساسا بعد از آن جرقه، خط فکری‌اش عوض و مانتو فروش شد ولي من هم‌چنان شاگرد مغازه بودم. البته دو سال آخر مثل سال‌ها‌ی اول کارم نبودم. به روز و شیک لباس می‌پوشیدم. یک موتور هم خریده بودم و بعد از ساعت کارم مسافر کشی می‌کردم.

·چه چيزي باعث ميشد تو از ديگران متمايز بشي؟
پشت‌كار. ساعت پنج صبح بلند می‌شدم و به چهارراه خاقانی می‌ر‌فتم و آنجا می‌ایستادم و تا هشت کار می‌کردم. کارمندان که دیرشان می‌شد و دانشجو‌ها را می‌رساندم. روزی دو، سه تا مسافر می‌بردم و تا ساعت هشت صبح هم به بازار می‌رفتم و عصر هم که تعطیل می‌شدم به مولوی می‌رفتم و آنجا هم مسافر می‌بردم. حقوق بازار را به مادرم می‌دادم و درآمد مسافرکشی را برای خودم برمی‌داشتم. با دوستان‌مان بیرون می‌رفتیم و خرج می‌کردیم.

همین‌طور یک مدت کار کردم و با آقایی آشنا شدم که گفت یک مقدار تی‌شرت را از چین آورده‌است. گفت من کاتالوگ آن را به تو می‌دهم و شما برو ویزیتوری کن. من عصر‌ها را به‌این کار اختصاص دادم. به جاها‌ی مردانه‌فروشی می‌بردم و می‌فروختم. حدود ده‌هزارتا تی‌شرت برای ایشان فروختم و پولی به دستم رسید که با آن یک خط ثابت موبایل خریدم.

بياد مي‌آورم شب عید خیاطمان کار را اتو نکرده‌بود و می‌گفت فردا نمی‌رسم بدهم و پس‌فردا می‌دهم. من به کارگاه خیاطی می‌رفتم و تا صبح اتو می‌کردم. همان جنسی را که خودم اتوکرده بودم، صبح در مغازه می‌فروختم چون نمی‌دانم چرا یک عرقی به‌این کار داشتم. درصد نمی‌گرفتم اما دوست داشتم درآمد ما بیشتر از دیگر مغازه‌ها باشد و همه مرا به عنوان یک فروشنده سطح بالا به حساب بیاورند. من علاقه دارم هر کاری که می‌کنم باید اولین نفر باشم.

من آدم خيال‌پردازي هستم و در تخيلم یک حالت رقابتی برای خودم بوجود آورده‌ بودم و می‌گفتم باید بهترین فروشنده در این پاساژ باشم و این فرض را براي خودم گذاشته بودم که یک روز به‌ اینجا می‌آیند و وقتی می‌خواهند بهترین فروشنده بازار رضا را انتخاب کنند، من آنقدر فروشنده خوبی هستم که همه می‌گویند محمد حسن شجاعی بهترین است.

بعد از ده سال که پسر صاحب مغازه در ترکیه بود، دو مغازه در طبقه پایین خالی ماند و صاحب آن، آن را با قیمت بالاتری به ما اجاره داد. مغازه‌ای که‌اجاره‌اش دویست هزار تومان بود به ما داد پانصدهزارتومان.  گفت چقدر پول داری؟‌ گفتم سه‌میلیون. موتورم و موبایلم رافروختم و  شهریه دانشگاه خواهرم را قرض گرفتم  وبا يكي از دوستانم که ‌او هم شاگرد بود شريك شدم. یک میلیون‌ونیم من جور کردم و یک میلیون و نیم او و به ‌اميد خدا با هم شروع کردیم.

او هم مانتوفروش بود و از دوستانی بود که شب جمعه‌ها با هم بیرون می‌رفتیم و رفیق صمیمی‌بودیم. وقتی مغازه را باز کردیم، مغازه سرامیک بود و درست مثل حمام بود. دوستم گفت: «محمد حسن ما اینجا چه بفروشیم؟ همه پول‌مان را دادیم پول پیش مغازه.» گفتم: «خدا بزرگ است. چقدر پول داریم؟» گفت: «پنجاه هزار تومان.» رفتیم منیریه و با آن پنجاه هزار تومان هم کاغذ دیواری خریدیم تا مغازه شکل بوتیک پیدا کند.

رفتیم مولوی گونی خریدیم، از میدان محلاتی خاک‌رس خریدیم و گل درست کردیم، ویترین‌مان را گونی کشیدیم، با پوست تزیین‌اش کردیم و خلاصه آن ویترین خیلی خوشگل شد. خزخریدیم، تنه درخت گذاشتیم. پول نداشتیم مانکن بخریم، رفتیم مانکن شکسته‌های مغازه‌ها را گرفتیم. بالاتنه یا پایین تنه‌شان شکسته بود و آن را کنار گذاشته بودند. یا بعضی جاها شلوارفروش بودند و مانکن بالاتنه ‌اضافه داشتند، آنها را آوردیم، چسب زدیم، تعمیر کردیم و گذاشتیم در ویترین مغازه‌مان.

چون من ده سال پیش یک نفر کار کرده بودم، هرجا که رفتم و نسیه خواستم، دادند. گفتم پول ندارم،‌ جنس می‌برم و هفته به هفته می‌آیم حساب می‌کنم و پول‌تان را می‌دهم. یک میلیون، دو میلیون و پنج میلیون به ما اعتبار دادند و جنس گرفتیم. بازار این‌طوری است و آنجا بیشتر آدم را به آبرو می‌شناسند.

 مي‌دانيد مشكل جواناني كه در ابتداي راه هستند اين است كه سرمايه چند ميلياردي مرا مي‌بينند ولي زحمت‌هايي را كه من كشيده‌ام نمي‌بينند و خبر ندارند كه من يك كارگرزاده هستم كه تمام سرمايه‌ام در هنگام شروع كار همان موتور ويك خط موبايل بوده و البته‌ اعتبار و تجربه‌اي كه 10 سال زحمت پشت آن بوده.

·در آن ده سال که در مغازه آن آقا کار کرده بودی، درست است که برای او کار می‌کردی اما انگار این کار کردن برای خودت هم بود.

دقيقا. هرجا که رفتیم به خاطر سابقه خوبم اعتبار داشتم و خودم کار را شروع کرده‌ام و به من جنس نسیه دادند، چون عموما این استنباط را در ذهن‌شان داشتند که‌اگر قابل اعتماد نبودم صاحب مغازه ده سال در یک مغازه مرا نگه نمي‌داشت. آنها لطف کردند، به ما اعتماد کردند و به ما جنس امانی دادند و ما هم هر هفته می‌رفتیم دفتر فروش‌مان را باز می‌کردیم و فروش ما را می‌دیدند و پول‌شان را می‌دادیم.

شش ماه‌ اینطوری کارکردیم، پولی جمع کردیم، دکور شیکی زدیم و شروع کردیم به تولید. اول سه طاقه پارچه خریدیم و با این سه طاقه پارچه کار را شروع کردم. وقتی رفتم آن مغازه را زدم تمام مشتری‌های صاحب کار قبلی‌ام آمدند سراغ من. گفتند آقا مغازه‌تان عوض شده؟ کسی را غیر از من آنجا نمی‌دیدند و فکر می‌کردند من صاحب آن مغازه‌ام. لطف خدا شامل حال ما شد و با سه طاقه پارچه شروع کردیم، ‌مدل زدیم.

اول مدل‌هایی که می‌فروختند را بررسی می‌کردیم که کدام بیشتر ‌فروش مي‌رود و بعد رفتیم نظير آن مدل را می‌زدیم و دیگر از آنها نمی‌خریدیم. آنها هم فهمیدند و گفتند دیگر به تو مانتو ‌نمی‌دهیم، تومدل‌هایمان را کپی می‌کنی.  به هر حال من به آن کار نیاز داشتم و مجبور بودم خودم مدل‌هاي جديد طراحي كنم.
مدتي بعد شریکم از من جدا شد و من استقلال بيشتري درانتخاب طرح و مدل بدست آوردم و توانستم يك سال بعد یک مغازه در بازار بخرم و سال بعد بهترین مغازه پاساژ رضا را به عنوان کسی که كاسب موفق بازار اجاره كنم.

·چه سالی بود؟
سال 87.

·خودت تنها کار می‌کردی؟
بله، تنها. صبح‌ها پارچه را می‌خریدم و می‌فرستادم برای خیاطی و خودم می‌رفتم سر مغازه می‌ایستادم و ساعت 7 که تعطیل می‌شدم می‌رفتم به خیاطی سر می‌زدم تا ببینم چندتا دوخته و چکار کرده. در بازار یک مغازه بود که من همیشه چشمم دنبال آن بود. همیشه می‌گفتم خدایا چطور می‌شود این مغازه مال من باشد. آنجا دفتر و بهترین مغازه پاساژ بود.

صاحب پاساژ وقتی دید من این‌قدر خوب کار می‌کنم گفت همه برندها آن مغازه را می‌خواستند، به هیچ‌کس ندادم اما آن را به تو واگذار می‌کنم. خدا را شکر آن مغازه‌ الان چهار سال است که مال من است و به عنوان دومین مغازه‌ آن را خریدم. آن مغازه به نظرم بهترین مغازه تهران است، چون همه‌ی تهران است و بازارش، همه‌ی بازار است و پاساژ رضا، همه‌ی پاساژ رضا است و آن مغازه. بعد از آن دو مغازه دیگر خریدم و مغازه‌هایم شد چهار‌تا. آن موقع دیگر برای خودم کارخانه زده بودم.

*کی کارخانه زدی؟
سال 88 بود که به فکرم زد کارم را صنعتی کنم. طراح آوردم، در شیراز کارخانه زدم و الان هزاروصد نفر در کارخانه‌ی شیرازم کار می‌کنند. آنجا بزرگترین مجموعه تولیدی پوشاک کشور است. بعد دیدم مشتری‌ها می‌آیند تک‌تک می‌خرند و وقت مارا زياد مي‌گيرند، بنابراین تصمیم گرفتم همایش برگزار کنم. یک همایش در ساختمان جام جم برگزار کردم و افطاری دادم. تمام مشتری‌های عمده‌ام در شهرستان‌ها و تهران را دعوت کردم. آنجا برای اولین بار يكي از مجريان توامند صداوسيما را دعوت کردم که برنامه را اجرا کرد و مشتری‌های من خیلی از آن برنامه خوششان آمد و به فروش خوبي هم دست پيدا كردم.

·اسم اریکا را از کی روی تولیداتتان گذاشتید؟
مغازه ما سه ماه بدون اسم بود. یک بار توی یک گلفروشی بودم. یک خانم آمد آنجا و به گلفروش گفت چرا این گل باید در گلدان باشد؟ من وقتی آن را در باغچه می‌کارم خشک می‌شود. گلفروش گفت: این گل یک گل حساس است و فقط باید در گلدان باشد. اگر جلوی نور نباشد خشک می‌شود. این گل ‌ناز دارد. گفتم آقا اسم این گل چیست؟ گفت: اریکا. دلم گفت چه‌اسم جذاب و قشنگی است. تک هم هست.

برایم مهم بود که‌اسمی‌‌ را انتخاب کنم که در ایران تک باشد. در دوران شاگردی همه‌ی مغازه‌ها و اسم‌هایشان را هم دیده بودم و همه جای تهران را وجب به وجب بلد بودم و می‌دانستم این اسم در هیچ جا نیست. تا آن آقا گفت اریکا تصمیم گرفتم و فردا اسم مغازه‌ام را اریکا گذاشتم. گفتم با برچسب شبرنگ این اسم را در آوردند. براي خاص‌تر شدن  Iاریکا را کوچک کردم و نقطه پرچم ژاپن را روی آن گذاشتم. چون ژاپن براي من سمبل سخت‌كوشي، استقلال و اعتماد به خود بود.

·نکته دیگر اینکه ‌این اسم به نظر بین‌المللی می‌آید؟
بله، در حالی که یک کلمه‌ی کاملا ایرانی به معنی “با شکوه و با وقار”است و اسم یک گل هم هست كه در ساير نقاط جهان هم  به همين نام است و البته شركت‌هاي بسياري هم در جهان به‌اين نام وجود دارند. از اول دلم نمی‌خواست زارا یا منگو باشم و همیشه می‌خواستم خودم باشم بنابراین وقتی مانتو تولید می‌کردم با عشق روی آن مي نوشتم اریکا كه خداروشكر کم‌کم جا افتاد. خیلی مشتری داشتیم و برند را شناختند. محیط بازار یک محیط پرتردد بود و این به نفع ما بود كه  هم از تهران و هم شهرستان‌ها ما را می‌شناختند .

·لازم نبود این اسم را ثبت کنید؟
تا سال 88 ثبت نکرده بودیم وحتی پنج مغازه در تهران اسم‌شان را گذاشته بودند اریکا. جنس بی‌کیفیت تولید می‌کردند و به‌اسم اریکا می‌فروختند و این داشت اسم برند ما را تحت‌الشعاع قرار می‌داد. اين باعث شد كه‌ اريكا را ثبت كرديم. البته براي ثبت اين نام هم وكيل شركت یک‌سال ‌رفت‌و‌آمد مي‌كرد تا ثابت کند این اسم فارسی است.

در نهايت حالا توانستيم از اين نام دفاع كنيم وتوليدي‌هايي كه‌اريكاهاي جعلي را توليد مي‌كردند طبق قانون كپي‌رايت به پاي ميز قانون بكشيم و طبق دستور قضايي علاوه بر اينكه تابلوهایشان  پایین كشيده مي‌شود، اقلام بی‌کیفیت‌شان هم توقیف و منهدم مي‌شود از 6 ماه تا 3 سال حبس نيز در انتظارشان است .

·اين يعني موفقيت‌هاي بيشتر؟
بله. امنيت در توليد باعث شد سال88 برند ملی شدیم و حالا در سال 90، در طی پنج سال به‌افتخارات بسياري رسیده‌ایم. اين تنديس‌هايي كه در اين قفسه مي‌بينيد يادگار اين افتخارات است.

·مشخصات و ویژگی‌های کار شما چیست؟
مانتوي اريكا از لحاظ کیفیت کاملا با کالاي خارجی رقابت مي‌كند اما از لحاظ قیمت رقيب  مانتوهای داخلي استو اين افتخار ماست كه تنها توليدكننده پوشاك ايراني هستيم كه موفق به كسب ايزو 9002 شده‌ايم.

·چطور كسي نمي‌تواند با شما رقابت كند؟
دليل رسيدن به‌اين مهم در جزء‌جزء سيستم اريكا نهفته ‌است. از خريد پارچه گرفته تا عرضه به مشتري. مثلا توليدي‌هاي مانتو در ايران پارچه خود را از پارچه‌فروشان بازار مي‌خرند كه در واقع واسطه‌اي هستند بين توليدكنندگان پارچه و توليدكنندگان مانتو در حاليكه ‌اريكا بخاطر تيراژ بالا مستقيما به توليدكننده پارچه در خارج سفارش مي‌دهد و طبيعتا نصف قيمت ديگران پارچه بدست ما مي‌رسد و همين مساله توان رقابت را در قيمت از رقباي ما مي‌گيرد.

·چگونه به‌اهداف خود مي‌رسيد؟
من یک عادت دارم که وقتي كاري را شروع مي‌كنم تا تمام نكنم آرام نمي‌گيرم و همانطور كه مي‌بينيد كه در دفترم يك وايت‌برد دارم كه ‌الان پشت سر شما قرار دارد و من اهدافم را روي آن مي‌نويسم كه هدفم همواره جلوي چشمم باشد تا لحظه‌اي از آن غافل نشوم.

·اين عدد “50 هزارتومان”روي وايت برد چيست؟
می‌خواهیم برای فصل بهار، صد و پنجاه هزار مانتو را در طول هفتاد روز تولید کنیم.
عظمت این كار را فقط یک تولیدکننده می‌تواند درك كند. من این صدوپنجاه‌هزار را تقسیم بر هفتاد روز، تقسیم بر قیمت، تقسیم بر پارچه کردم و همه را حساب کردم و پیش خودم حساب کردم در این هفتاد روز، اگر یک دقیقه بیکار باشم، پنجاه هزار تومان ضرر می‌کنم. اگر یک ساعت یک کار بی‌خود انجام بدهم، سه میلیون تومان ضرر می‌کنم. بعد رفتم زیر ساخت لازم را برای تولید این صد و پنجاه  هزار مانتو ایجاد کردم.  مطمئنا تا روز موعود به هدفم مي‌رسم.

الان می‌گویم در نیمه دوم سال 91 باید در رم، بارسلون، استانبول، دبی، مالزی، سنگاپور و فرانکفورت که سی و پنج هزار خانم ایرانی در آن زندگی می‌کنند باید شعبه داشته باشم. بحث مالی آن هم مهم نیست. مهم این است که هموطنان من در اين كشورها با افتخار تابلوی اریکا را به ديگران نشان بدهند. برایم مهم است که کاری را که می‌خواهم انجام بدهم، حتی با زحمت و شب نخوابیدن انجام بدهم. ساعت کاری من شش صبح است تا یازده شب. یازده می‌روم خانه، دوازده می‌خوابم و دوباره شش صبح در دفتر هستم.

·از كودكي مديريت را در خودم پرورش دادم
ما بچه جنوب شهر هستیم. همیشه تابستان‌ها مسابقات فوتبال را بین کوچه خودمان، کوچه روبه‌رویی و کوچه بالایی برگزار می‌کردیم. همه تيم‌ها جايزه‌اي به تیم برنده می‌دادیم. در این مسابقات من همیشه در تیم اجرایی بودم. از بچگی این حس در من وجود داشت که یک مجموعه را رهبری کنم که با هم رقابت کنند. يادم هست پسر بچه‌هایی که پنج شش سال از من بزرگ‌تر بودند از من می‌پرسیدند چکار کنند و بازی کی برگزار می‌شود و مرا به عنوان رئیس فدراسیون خودشان می‌شناختند. همیشه‌این حس مدیریت در من وجود داشت. هر وقت درس خواندم مبصر کلاس بودم.

·ماديات برایم مهم نیست
همواره به خودم مي‌گويم كه من يك كارگرزاده هستم، حتي اگر ميلياردر باشم و اين باعث شده با كمترين هزينه زندگي كنم. در عين حال بسيار آرمان‌گرا هستم. مثلا اگر به من بگویند همه ‌ایران تو را به عنوان بهترین تولید کننده مانتو بپذيرند و در عوض حقوقت ماهی پانصدهزارتومان باشد، قبول می‌کنم. ثروت برایم مهم نیست. وقتی این تندیس‌ها را می‌گیرم خستگی یک سال کار از تنم بیرون می‌رود. من عاشق كارم هستم  و با دل و روحم سعی می‌کنم مشتریان من راضی باشند.

·می‌خواهم اریکا را جهانی کنم
دوست دارم اریکا یک مارک جهانی باشد. اريكا برایم همه چیز است. من جوانی‌ و عمرم را گذاشته‌ام روی این برند و دوست دارم جهانی‌اش کنم. خیلی برایم مهم است که فردا یک نام نيك از من به یادگاری بماند. اميدوارم اريكا در تمام كشورهاي جهان شعبه داشته باشد.

·شعار اريكا
همواره‌اعتقاد داشتم كه ملت ايران با داشتن غناي فرهنگي شايسته ‌احترام است و به همين خاطر اريكا را نشان  احترام به مشتري مي‌دانم و همين را شعار اريكا كرده‌ام. به طور اكيد به  تمام فروشنده‌هاي يكصد شعبه‌اريكا در سراسر ايران توصيه كرده‌ام كه مشتري‌مداري را سر لوحه كار خود قرار دهند و شخصا به نظرات مصرف‌كنندگان محترم در خصوص جزء‌جزء كار از كيفيت دوخت و نوع پارچه گرفته تا نحوه برخورد فروشندگان با مشتري رسيدگي مي‌كنم. در اين خصوص از طريق ايميلم erikawomen@yahoo.com همواره آماده دريافت پيشنهادات و انتقادات تمام هموطنان عزيزم هستم.


ادامه مطلب ...

مصاحبه با “هنگامه میرباقری”، کار آفرین و خالق برند هندونه

به گزارش ساتین : بعضی وقتها، یک سری کارهای هنری رو میبینی که جزئیات زیادی دارن. با خودت فکر میکنی، کسی که داشته اینو درست میکرده توی چه حال و هوایی بوده که اثرش انقدر به دل میشینه؟ یه هنرمند جوون دیگه که میخوایم امروز معرفی کنیم، یکی از همین آدمها با حوصله است.

نام و نام خانوادگی: هنگامه میرباقری
برند: هندونه
زمینه فعالیت: زیورآلات دست ساز (نمد و…)

هنگامه میرباقری، صاحب برند هندونه است. اگه یه نگاه به کارهای هندونه بندازین، ظرافت و سلیقه ی خوبش رو میتونید به راحتی درک کنید. ناگفته نماند که تنوع کارهاش هم خیـــــلی زیاده. شاید بشه گفت یکی از ویژگی های اصلی کارهای هنگامه، اینه که به دل میشینن. به همین راحتی.
مصاحبه ی ما با هنگامه میرباقری، خالق برند هندونه رو دنبال کنید..

هنگامه میرباقری همسر هنگامه میرباقری مصاحبا با ثروتمندان کارآفرین برتر قیمت زیورآلات دست ساز فروش زیورآلات دست ساز زیورآلات دست ساز زندگینامه هنگامه میرباقری راز میلیاردر ها راز کارآفرینان راز ثروتمندان بیوگرافی هنگامه میرباقری برند هندونه آموزش کسب درآمد آموزش کارآفرینی

اول از همه چه مدتیه که این کارو انجام میدی؟
من یک ساله که دارم این کار رو انجام می دم.

این هنر رو از کجا یاد گرفتی؟ درسش رو خوندی؟ و فکر میکنی درس خوندن تو این رشته کمکی بهت میکرد؟(میکنه؟)
مطمئنا رشته ای که توش درس خوندم بی تاثیر نبوده ، من گرافیک خوندم و تو فضای کارای عملی بودم. این موضوع کمکم کرده ، اما احساسم اینه که هر کسی هر کاری رو که بخواد میتونه انجام بده و توش مهارت پیدا کنه، این هنر رو از جایی یاد نگرفتم چون معمولا اکثر خانوما دوختن رو بلدن. فقط تمرین لازم داره، اما الهامش رو از یک شو توی شهر پراگ گرفتم .

اولین چیزی که درست کردی یادته؟ چی شد که به سرت زد به این هنر به عنوان حرفه و شغل نگاه کنی؟
آره یادمه، یک گوشواره کاغذی که یک گل اوریگامی بود. البته فکر میکردم خیلی با استقبال مواجه بشه بخاطر اینکه از جنس کاغذه و جدیده اما خوب اینطوری نبود در کنارش کارای نمدی هم داشتم که اونا مورد استقبال بیشتری قرار گرفت و من اونارو گسترش دادم. علت نگاه کردنم به کارام به عنوان شغل این بوده که هیچ وقت دلم نمی خواسته که یک کار روتین داشته باشم که هر روز از یک ساعتی تا یک ساعتی کار کنم دوست داشتم وقت کاریم دست خودم باشه.

هنگامه میرباقری همسر هنگامه میرباقری مصاحبا با ثروتمندان کارآفرین برتر قیمت زیورآلات دست ساز فروش زیورآلات دست ساز زیورآلات دست ساز زندگینامه هنگامه میرباقری راز میلیاردر ها راز کارآفرینان راز ثروتمندان بیوگرافی هنگامه میرباقری برند هندونه آموزش کسب درآمد آموزش کارآفرینی

اولین کاری که فروختی رو یادته به کی و چند فروختی؟
بله یادمه اولیش رو به یکی از دوستای خودم فروختم. ۸۰۰۰ تومان.
مشتری های اولم دوستام و اطرافیان دوستام بودن، بعدش جمعه بازار بوده الان هم توی فیس بوک سفارش می گیرم هم با مغازه ها کار می کنم.

روزانه چقدر از وقتت رو صرف درست کردن کارهات میکنی؟
چونکه کارای طراحی هم انجام میدم هر روز نمیرسم کارای خودم رو انجام بدم،معمولا هفته ای ۳ روز کار میکنم.

همه ی طرح های کارهات مال خودته یا از جایی هم الگو برداری میکنی؟ اگه یه روزی یکی از کارها و طرح های شما تقلید کنه تشویقش میکنید یا جلوشو میگیرید؟
بعضی هاش رو از تصویر سازی هایی که متعلق به هنرمندای دیگه هست الهام میگیرم، مثلا از یک نقاشی خوشم می یاد و اون رو با پارچه هام درست میکنم، اما اکثرا طرح های خودمه از اونجایی که تقلید کردن اینجا یک کار عادی هست من کاری نمی تونم بکنم. اما مطمئنا تشویق هم نمی کنم، برای اینکه خودم اصلا تا حالا از کار کسی کپی و تقلید نکردم و وقتی خودم رو جای کسی میگذارم که کار هنری می کنه، میبینم که منم ناراحت میشم اگر کسی از من تقلید کنه به جای اینکه خودش خلاق باشه. بنابراین این کارو نمی کنم.

متریال مورد استفاده کارت رو راحت پیدا میکنی؟
متریال کارم رو اول کار خیلی سخت پیدا کردم چون دیگران بهم میگفتن کسایی که با پارچه نمدی گل سر درست میکنن تمام پارچه نمدی های بازارو میخرن،شایعات همیشگی ما که وقتی میخوایم یک کاری رو شروع کنیم همه بهمون میگن. اما من تمام تلاشمو کردم و پیدا کردم چیزی رو که می خواستم. الانم خدارو شکر به راحتی تهیه می کنم.

فکر میکنی تهِ تهِ مسیرت کجاست؟ یعنی به کجا که برسی احساس موفقیت میکنی؟
دوست دارم کارام تو تمام ایران باشه اون موقع خیلی خوشحال و راضی میشم.

چی شد که اسم برندت رو گذاشتی هندونه؟
واسه این اسم برند رو هندونه گذاشتم چون اسمم هنگامه هست و تمام بچهگیام بهم میگفتن هندونه.

هنگامه میرباقری همسر هنگامه میرباقری مصاحبا با ثروتمندان کارآفرین برتر قیمت زیورآلات دست ساز فروش زیورآلات دست ساز زیورآلات دست ساز زندگینامه هنگامه میرباقری راز میلیاردر ها راز کارآفرینان راز ثروتمندان بیوگرافی هنگامه میرباقری برند هندونه آموزش کسب درآمد آموزش کارآفرینی

و اما چند تا سوال رنگی-شخصی:
طبق تعریف آدم رنگی چقدر خودتو آدم رنگی ای میدونی؟
اگه اینقدری که شما تعریفتون از رنگی رنگی هست بودم که از خوشحالی بال درمی اوردم، اما تمام سعیمو همیشه کردم که خودمو رنگی رنگی بدونم. دیگه نمیدونم موفق بودم یا نه، باید از دیگران پرسید.

رنگ مورد علاقه و تفریحت هم واسه خواننده هامون بگو.
همه ی رنگارو دووووست دارم اما اگه بخوام یه رنگ مجزا بگم بهتون میگم قرمز. خیلی قرمزو دوست دارم اما هیچ وقت اینجوری نبودم که همه چیزامو قرمز بخرم.
اون مدلی که یکی یه رنگی رو دوست داره و سعی میکنه همه ی لوازمش اون رنگی باشه رو دوست ندارم. قرمز رو یه مدل دیگه دوست دارم، مثلا این مدلی که یکی بگه چه رنگی رو دوست داری، بگم قرمز:دی

سوال های ما تموم شد ولی تو راجع به هر چیزی که دوست داری تو مصاحبه ات نوشته بشه بنویس برامون. هر چیزی که دونستنش خوبه و مفید. اینجوری به آدم های مثل خودت انگیزه میدی که برن دنبال راه خاص خودشون تو زندگی.
حرفم اینه که خیلی هارو میبینم که دوست دارن خیلی کارارو انجام بدن اما نمیرن سراغش به دلایل مختلف، یا فکر میکنن بلد نیستن یا فکر میکنن شکست میخورن.
خوده منم خیلی جاها اینجوری فکر کردم اما از یه جایی به بعد تصمیم گرفتم که حداقل برای رسیدن بهشون تلاش کنم.
حتی اگر نرسم تلاش کردم هنگامه میرباقری همسر هنگامه میرباقری مصاحبا با ثروتمندان کارآفرین برتر قیمت زیورآلات دست ساز فروش زیورآلات دست ساز زیورآلات دست ساز زندگینامه هنگامه میرباقری راز میلیاردر ها راز کارآفرینان راز ثروتمندان بیوگرافی هنگامه میرباقری برند هندونه آموزش کسب درآمد آموزش کارآفرینی
تو همه مسیرای زندگی هم شکست هست هم پیروزی. من امیدوارم همه کسایی که تلاش میکنند واسه خواسته هاشون پیروز بشن

هنگامه میرباقری همسر هنگامه میرباقری مصاحبا با ثروتمندان کارآفرین برتر قیمت زیورآلات دست ساز فروش زیورآلات دست ساز زیورآلات دست ساز زندگینامه هنگامه میرباقری راز میلیاردر ها راز کارآفرینان راز ثروتمندان بیوگرافی هنگامه میرباقری برند هندونه آموزش کسب درآمد آموزش کارآفرینی

خلاصه: هنگامه یه هنرمند رنگیه که یک ساله تونسته برند خودش رو راه بندازه. تنوع کارهاش خیلی زیاده و این کار رو برای این انتخاب کرده که دوست داره ساعت کاریش دست خودش باشه و از کار کردن روتین خوشش نمیاد. هنگامه دوست داره برندش توی سراسر ایران پخش بشه و بیزنس شخصی خودش رو گسترش بده. هنگامه برای چیزی که دوست داره به دست بیاره تلاش میکنه، چه شکست بخوره، چه پیروز بشه.
امیدواریم که همیشه پیروز باشه.

از هندونه اینها رو یاد بگیرید :
۱- آرزوهاتون ارزش دنبال کردن دارند.
۲- از شکست نترسید ! ترس نداره ! چیز بدی هم نیست ! بخش از راه موفقیته !
۳- به خلاقیت خودتون اعتماد کنید. سبک خاص خودتون رو داشته باشید.


ادامه مطلب ...

بیوگرافی مهسا جاور و همسرش محسن محمدسیفی +عکس و مصاحبه

بیوگرافی مهسا جاور و همسرش محسن محمدسیفی +عکس و مصاحبه

مهسا جاور (متولد ۱۲ اردیبهشت ۱۳۷۳) قایقران روئینگ زن اهل زنجان است. او همسر محسن محمدسیفی ووشوکار ایرانی است.

حضور در بازی‌های آسیایی

وی توانست در بازی‌های آسیایی ۲۰۱۴ به میزبانی کره جنوبی، اینچئون به همراه سولماز عباسی، حمیرا برزگر و نازنین ملائی در ماده چهار نفره جفت پاروی سبک‌وزن بانوان، به جایگاه سوم و نشان برنز بازی‌ها دست یابد.

همسر مهسا جاور همسر محسن محمدسیفی بیوگرافی مهسا جاور بیوگرافی محسن محمدسیفی اینستاگرام مهسا جاور

instagram mahsajaver

محسن محمدسیفی Mohsen Mohammadseifi متولد ۱۳۶۸ در زنجان ووشوکار ایرانی است که مدال طلای بازی‌های آسیایی ۲۰۱۰ گوانگ‌ژو و ۲۰۱۴ اینچئون و مدال نقره قهرمانی جهان تورنتو ۲۰۰۹ را به دست آورده‌است. زاده‌ی ۱۳۶۸ استان زنجان و شهر زنجان است. وی در محله‌ی بیسیم زنجان زندگی می کند. ووشوی حرفه‌ای خود را از سن ۱۵ سالگی زیر نطر استاد موحدنیا آغاز نموده و به تیم ملی راه یافته است و در رشته ی تربیت بدنی دانشگاه آزاد زنجان در حال تحصیل است.

ووشو مردان
بازی‌های آسیایی
طلاگوانگ‌ژو ۲۰۱۰۶۰ ک‌گ
طلا۲۰۱۴ اینچئون۶۵ ک‌گ
قهرمانی جهان
نقرهتورنتو ۲۰۰۹۶۰ ک‌گ
جام جهانی سانشو
طلاچین ۲۰۱۰۶۰ ک‌گ

همسر مهسا جاور همسر محسن محمدسیفی بیوگرافی مهسا جاور بیوگرافی محسن محمدسیفی اینستاگرام مهسا جاور

عکس های جدید مهسا جاور در اینستاگرام

بعد از بازیهای آسیایی اینچئون در سال ۲۰۱۴ خبر ازدواج ملی‌پوش قایقرانی با قهرمان ووشوی جهان رسانه‌ای شد و اسفندماه ۹۳ مهسا جاور و محسن محمد سیفی عقد کردند تا جدیدترین زوج ورزشی ایران لقب بگیرند. در واقع بازی‌های آسیایی اینچئون و همچنین گوانگجو پیوند دهنده این دو بوده است.

محسن محمد سیفی ووشوکار تیم ملی ایران با همت مثال زدنی خود تمام افتخارات ووشو را به دست آورده و مطمئنا اگر این رشته در المپیک هم حاضر بود او مدال این بازی ها را هم به دست می‌آورد. تمامی این افتخارات در حالی به دست آمده که شرایط برای سیفی بر وفق مراد نبوده و با سختی به این اهدافش رسیده است.

او ثابت کرد که با تلاش می توان به چیز های ارزشمندی رسید. یکی از باارزش‌ترین خواسته‌هایی که او به آن رسیده همسرش است. ازدواج با مهسا جاور ملی‌پوش قایقرانی بانوان که مدال برنز بازی های آسیایی را کسب کرد به گفته سیفی یکی از خواسته‌های ارزشمندی بوده که با تلاش به آن رسیده است.

زندگی دو ورزشکار در کنار هم در نگاه اول سخت به نظر برسد اما از نگاه این زوج، ورزشکار بودن یکی از مهم‌ترین ملاک‌های ازدواجشان بوده است.

محسن محمد سیفی و مهسا جاور با حضور در ایسنا از آشنایی خود، نحوه ازدواجشان و البته تصمیم‌های آینده صحبت کردند. مهسا جاور از استرس و نگرانی‌اش زمان مسابقه های سیفی گفت. صحبت‌ها، شوخی‌ها و البته تعریف‌های جاور از سیفی نشانی از یک رزمی کار خشن نداشت و ثابت کرد که حضور در یک رشته رزمی ارتباطی به اخلاق یک ورزشکار ندارد.

اشک‌های سیفی بعد از مدال‌های پرشمارش و البته صحبت‌هایش درباره وابستگی به خانواده نشان داد که سیفی خارج از سکوی مبارزه تفاوت زیادی با سیفی زمان مبارزه دارد.

داستان ما بسیار طولانی است و باید از آن یک کتاب بنویسم! من مهسا را از بازی‌های آسیایی ۲۰۱۰ گوانگجو می‌شناسم. قبل از بازی‌های آسیایی گوانگ‌جو مراسم بدرقه ورزشکاران زنجان بود که من او را آنجا دیدم و فقط در این حد می‌شناختم که او یک قایقران است. بعد از آن هیچ اتفاقی رخ نداد تا اینکه اردوهای آمادگی بازی‌های آسیایی اینچئون شروع شد.

همسر مهسا جاور همسر محسن محمدسیفی بیوگرافی مهسا جاور بیوگرافی محسن محمدسیفی اینستاگرام مهسا جاور

* ابتدا از خانم جاور شروع می‌کنیم که برای حضور در المپیک تلاش می‌کند. حدود ۷ ماه تا آغاز بازی‌های المپیک ۲۰۱۶ باقی مانده است. شرایط و اردوهای تیم ملی قایقرانی برای کسب سهمیه المپیک چگونه است؟

مهسا جاور: در حال حاضر در اردوهای کسب سهمیه المپیک هستم و اردیبهشت سال ۹۵ مسابقه‌های کسب سهمیه المپیک شروع می‌شود. در دوماه آینده دو اردوی برون مرزی داریم. اردوی دوم را در تهران به تازگی به پایان رساندیم. در اردوی بعدی یک مسابقه انتخابی داریم که نفرات اعزامی به اردوی هلند مشخص می‌شوند. این اردو اول تا آخر بهمن برگزار می‌شود. به احتمال فراوان یک اردو هم در کیش داریم و بعد به تهران برمی‌گردیم. ۴ فروردین به چین می‌رویم و بعد از یک ماه هم راهی کره جنوبی می‌شویم تا در مسابقه های کسب سهمیه المپیک شرکت کنیم.

محسن محمد سیفی: در تمام طول این مدت که مهسا در اردو است، من باید تنها باشم.

*آقای سیفی شما هم مسابقه‌های جهانی را پشت سر گذاشتید ، رقابت‌ها چگونه بود؟

محسن محمد سیفی: خوشبختانه رقابت‌های جهانی خیلی خوب بود. برای حضور در این رقابت‌ها حدود سه ماه اردو داشتیم. یک مسابقه جام پارس هم برگزار شد و حتی تیم ملی چین هم به ایران آمد. بعد از آن ترکیب تیم برای رقابت‌های جهانی مشخص شد و خداراشکر در لیست ووشوکاران اعزامی بودم و توانستم مدال طلای جهان را هم به دست بیاوریم.

* در این رقابت‌ها هم روند قهرمانی های شما ادامه داشت.

محسن محمد سیفی: اصلا دیگر این مدال طلا به چشم نمی‌آید. باید یک بار ببازم ببینم شرایط چگونه است. الان دیگر کسی این مدال را تحویل نمی‌گیرد و برای همه عادی شده است.

* قطعا سیفی در هر مسابقه ای که شرکت می‌کند از او انتظار کسب بهترین نتیجه را دارند.

محسن محمد سیفی: قطعا من باید بیشتر تلاش کنم. هر وقت از مسابقه برمی‌گردم مدالی که گرفتم را واقعا فراموش می‌کنم. از همین رقابت‌ها هم که برگشتم پس فردای آن روزی که رسیدم تمرین کردم و اصلا استراحت آنچنانی انجام ندادم چرا که باید برای تیم پارس جنوبی در لیگ مسابقه می‌دادم و قطعا کسی که می‌خواهد در آن رقابت‌ها مسابقه بدهد با وجود اینکه شاید از لحاظ فنی از من پایین‌تر باشد ولی قطعا تمام تلاش خود را انجام می‌دهد که من را ببرد. به همین خاطر مجبورم خوب تمرین کنم و آمادگی‌ام را حفظ کنم تا مشکلی پیش نیاید.

* روزی می‌رسد که شما رکورد کسب مدال‌های طلای ووشوی جهان را بشکنید؟

محسن محمد سیفی: رکورد مدال‌های طلای جهان در اختیار حمیدرضا قلی پور است ولی اگر مجموع مدال‌ها(جهانی و بازیهای آسیایی) را بخواهیم در نظر بگیریم مدال‌های من بیشتر است. برای من اصلا بحث رکورد مهم نیست اما مهم‌ترین رقابتی که در ووشو برگزار می‌شود بازی‌های آْسیایی است که من ۲ طلا دارم. من تمام تلاشم را انجام می‌دهم تا زمانی که هستم خوب باشم و شرایط به گونه ای نباشد که من را به زور اعزام کنند و بگویند چون این عقبه خوبی دارد به رقابت‌ها برود. اصلا این شرایط را دوست ندارم و می خواهم تا زمانی باشم که از نظر بدنی و ذهنی بتوانم به مدال طلا برسم. قطعا آخرین بازی که مدال طلا بگیرم بعد از آن دیگر مسابقه نمی دهم یعنی با طلا خداحافظی می‌کنم نه اینکه ببازم و بعد بروم.

*تا چه زمانی ووشو را به صورت حرفه‌ای ادامه می‌دهید؟

محسن محمد سیفی: فکر می‌کنم نهایتا تا بازی‌های آسیایی اندونزی ادامه بدهم و بعید می‌دانم بعد از آن هم باشم. واقعا همین الان هم انگیزه آنچنانی ندارم ،‌نه اینکه سیر شده باشم اما من به هر مدالی که در ووشو وجود دارد رسیده‌ام. زمانی هم که شرایط اردوها کمی متفاوت می‌شود انگیزه ام برای ادامه کم می شود. اگر محیط کاری خوب باشد و اذیت نشوم تا بازی‌های آسیایی هستم.

* این رفتارهای نا مساعد به چه دلیل است؟

محسن محمد سیفی: کسانی که در اوج هستند و مدال‌های زیادی می‌گیرند بیشتر در چشم هستند. این موضوع تبعاتی دارد و در اردوها اذیت می‌شوند. آن‌ها مجبورند یک سری مسائل را تحمل کنند چرا که بقیه بچه هایی که به اردو می‌آیند به این پیشکسوتان نگاه می‌کنند و آنها را الگو قرار می‌دهند. به همین خاطر اوضاع کمی سخت است مخصوصا الان که متاهل شده‌ام شرایط سخت‌تر است و تحمل تنهایی را ندارم. قبلا این طور نبود و واقعا من می‌توانستم ۱۲ ماه در اردو باشم و هیچ مشکلی نبود چرا که فقط خودم بودم اما الان سخت است چرا که دلتنگ می‌شوم.

* بسیاری از ووشوکاران و ورزشکاران در طول دوران قهرمانی خود فراز و نشیب زیادی دارند اما شما اینگونه نبودید.

محسن محمد سیفی: قبلا هم گفتم من هر زمانی که از مسابقه‌ای برمی گردم و مدال می‌گیرم خیلی زود آن مدال را فراموش می‌کنم. گاهی اوقات بچه ها می گویند محسن تو تازه قهرمان شده‌ای بازهم تمرین می‌کنی؟ من هم در جواب می گویم که قهرمان بودم. زمانی که از سکو پایین می‌آیم همه چیز تمام می‌شود. هیچ وقت در باد مدال‌هایی که کسب کردم نخوابیده‌ام و هربار که از مسابقه برمی گردم حس می‌کنم وظیفه ام سنگین تر شده است. هر مدالی که می گیرم بیشتر به چشم می‌آیم و خیلی ها دوست دارند که من را شکست بدهند. نه اینکه من شخص خاصی باشم اما این را دوست دارند چون می خواهند خودشان دیده شوند. در مسابقه های لیگ یک نفر دو امتیاز از من گرفت و خیلی خوشحال بود حالا این را در نظر بگیرید که روزی بتواند من را شکست بدهد. به همین خاطر می گویم که وقتی از مسابقه ها برمی گردم بلافاصله تمرین می‌کنم. مهسا هم از نزدیک دیده که حتی اگر در زنجان باشم روزی دو جلسه تمرین را حتما دارم و این گونه نیست که تلاشی نکنم. می خواهم همیشه خوب باشم و همین باعث می‌شود در زمان شروع اردوها من با ۸۰ درصد آمادگی حاضر باشم اما دیگران با ۴۰ یا ۵۰ درصد آمادگی می‌آیند.

محمد سیفی: من چون بچه پایین شهر زنجان بودم، شرایط محله مان طوری بود که بازی های ما دعوا بود! زنگ های تفریح در مدرسه یارگیری کرده و مثلا سه به سه دعوا می کردیم. در محل، کوچه ما با کوچه بالایی دعوا داشت!

*خانم جاور وضعیت شما برای کسب سهمیه المپیک چگونه است؟

مهسا جاور: در مسابقه‌های آسیایی که اردیبهشت برگزار می‌شود فقط دو سهمیه در قایق تک نفره سنگین وزن و دو نفره سبک وزن به ما تعلق می‌گیرد. من در حال حاضر سنگین وزن هستم و نمی‌خواهم در سبک وزن باشم هر چند در اینچئون سبک وزن بودم. خوشبختانه آمادگی من خوب است. در قهرمانی آسیا موفق شدم رکورد ایران را جابه جا کنم و یک زمان خوب را بر جای بگذارم اما در عین ناباوری رکوردهای آسیا به یک باره تغییر و خیلی پیشرفت کرد. به رقیب‌های اصلی‌ام برای کسب سهمیه در آسیا رسیده‌ام و امیدوارم این روند پیشرفتم را ادامه بدهم تا با مدال خوش‌رنگ‌تر سهمیه المپیک را هم بگیرم.

همسر مهسا جاور همسر محسن محمدسیفی بیوگرافی مهسا جاور بیوگرافی محسن محمدسیفی اینستاگرام مهسا جاور
مهسا جاور

* اگر قرار باشد در دو نفره هم برای المپیک پارو بزنی، ترکیب تیم چه تغییری می‌کند؟

مهسا جاور: هنوز هیچ چیز مشخص نیست. در حال حاضر ۶ نفر در اردو هستیم و ماه آینده یک تست برگزار می‌شود و بعد از آن ۴ نفر در اردو می‌مانند. بستگی به این دارد که قایقرانان باقی مانده سبک وزن باشند یا سنگین وزن. در ضمن ترکیب اصلی اعزامی یک ماه مانده به آغاز رقابت‌ها مشخص می‌شود و بعد کادر فنی تصمیم لازم را می‌گیرد.

*با توجه به نتایجی که قایقرانان آب‌های آرام کسب کردند، فشار روی ملی‌پوشان روئینگ بسیار زیاد است.

مهسا جاور: آب‌های آرام ما هیچ سهمیه‌ای نگرفت و با وضعیتی که پیش آمده متاسفانه فقط روئینگ شانس کسب سهمیه دارد. امیدوارم روئینگ بتواند سهمیه المپیک را بگیرد.

*علت ناکامی آب‌های آرام را چه چیزی می‌دانید؟ این امکان وجود دارد که در روئینگ هم این نتایج تکرار شود؟

مهسا جاور: ورزشکاران آب‌های آرام برای تمرین کردن نسبت به روئینگ کار آسان‌تری دارند چون یک پیست استاندارد در ایران دارند و شرایط آن‌ها در پیست آزادی مناسب است. درست است که تعلیق و فشار روی همه قایقرانی بود چرا که اردوها یکی در میان برگزار می‌شد و وضعیت فدراسیون خیلی بد بود ولی آن‌ها حداقل یک پیست استاندارد داشتند. ما روئینگی‌ها هنوز هم یک پیست استاندارد نداریم. یعنی تمرین اصلی خودمان را هیچ گاه نمی‌توانیم در ایران انجام بدهیم و حتما باید یک اردوی برون مرزی برای ما گذاشته شود و یا اینکه در سدهای اطراف شهر تمرین کنیم که قطعا برای خانم‌ها خیلی دشوار است. برخی مواقع به مکان‌هایی می‌رویم که اصلا اطراف‌مان هیچ چیز وجود ندارد. در اکثر سدهای ما امکانات زیادی وجود ندارد و فقط خودت هستی و خودت و یک سد.

*شرایط فعلی روئینگ ایران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

مهسا جاور: خوشبختانه بچه‌های روئینگ به اردوهای برون مرزی خوبی اعزام شدند. با این اردوهای برون مرزی که برای ما تدارک دیده شده شرایط خیلی بهتر شده است که نتایج ما در آسیا هم این موضوع را نشان داد. همان طور که گفتم رکوردهای مسابقه‌های قهرمانی آسیا به یکباره پیشرفت کرد و من با ۷:۴۹ برنز گرفتم. همه کشورها سرمایه‌گذاری مناسبی روی قایقرانی انجام می‌دهند و اندونزی که هیچ گاه در روئینگ مدال نمی‌گرفت امسال موفق شد مدال‌های زیادی را کسب کند چرا که برنامه‌ریزی خیلی خوبی داشت.

من اگر با یک دختر عادی ازدواج می‌کردم نمی‌توانستم تا این حد راحت به اردوها و مسابقه‌ها بروم و حتی فشار روانی روی من بیشتر هم می‌شد چون کسی که ورزش نکرده انتظار دارد که شرایط بهتر باشد. خیلی از افراد عادی فکر می‌کنند که اردوهای تیم ملی نوعی تفریح است اما نمی‌دانند که باید روزی ۷ ساعت تمرین کرد و فشار و استرس زیادی را پشت سر گذاشت.

*آقای سیفی قبل از اعزام به مسابقه‌های قهرمانی جهان همه عقیده داشتند این بهترین ترکیب تیم ملی ووشو است اما باز هم همان ۳ مدال طلا به دست آمد. چه زمانی می‌توانیم چین را بگیریم؟

محسن محمد سیفی: با این وضعیت خیلی سخت است که به چینی ها برسیم و نمی‌توانیم در چنین شرایطی آن‌ها را بگیریم. واقعا در جهانی خیلی وحشتناک به این تیم باختیم. دو ملی‌پوش ایران با ووشوکاران چینی بازی کردند که هردو با اختلاف زیاد باختند. اصلا خوب بازی نکردند و به نظرم خیلی سخت است که به این زودی چینی‌ها را بگیریم. مگر اینکه ووشو ایران چند سطح از وضع موجود بالاتر برود. یعنی بچه‌های جوان طوری تمرین کنند که از تکنیک‌ چینی‌ها عقب نمانیم چرا که در حال حاضر ما از لحاظ تکنیکی از چین عقب‌ هستیم. شرایط بچه‌ها در رقابت‌های رودررو حتی نزدیک هم نبود و اختلاف فاحشی وجود داشت.

من فکر می‌کنم فدراسیون و دکتر علی نژاد باید تدابیری بیندیشند که ما بتوانیم به چینی‌ها نزدیک شویم. اگر به چین نزدیک شویم یعنی می‌توانیم باقی کشورها را به راحتی شکست بدهیم. این موضوع را در نظر بگیرید که مسابقه‌های جهانی دو سال بعد در روسیه است و سه قدرت برتر دنیا ایران، روسیه و چین حضور دارند. قطعا روس‌ها یک تیم منسجم‌تری می‌آورند و حریف قدری می‌شوند. بعد از پشت سر گذاشتن روسیه باید به فکر چین باشیم. با این وضعیتی که ووشوی ایران دارد فکر می‌کنم که هم در کازان روسیه و هم در بازی‌های آسیایی اندونزی به مشکل برمی‌خوریم.

امیدوارم دکتر علی نژاد کاری کند و کادر فنی تمرین‌های ویژه و یا هر کاری که فکر می‌کنند نیاز هست را انجام بدهند تا ما بتوانیم به سطح بالاتری برسیم. یک واقعیتی است که در نهایت من و حمید قلی‌پور یک روز باید کنار برویم. آیا ما جایگزین داریم که دو سال بعد در مسابقه‌های جهانی مدال بگیرند؟ این‌ها جای کار زیادی دارد. دکتر علی‌نژاد ۲۴ ساعته در فدراسیون زحمت می‌کشد ولی خب واقعیت این است که ما از چینی‌ها عقب هستیم. امیدوارم روزی بتوانیم به آنها برسیم. البته چینی‌ها خودشان یک سری کارها را انجام می‌دهند. برای مثال یک تکنیک را اضافه می‌کنند و یا یک سری قوانین را عوض می‌کنند اما ابتدا روی آن کار می‌کنند و بعد آن را به صورت قانون می‌آورند و به این ترتیب آن‌ها با آمادگی کامل و آشنا به قوانین پا به مبارزه می‌گذارند اما ما تا بخواهیم عادت کنیم باز هم قانون تغییر می‌کند.

*حضور مربی کشتی در تمرین‌ها برای شما خوب بود و روی عملکردتان تاثیری داشت؟

محسن محمد سیفی: بد نبود اما آقای رضایی منش ریزه‌کاری‌ها را به ما می‌گفتند و این گونه نبود که کشتی‌ را فنی به ما یاد بدهند. چند فن مخصوص را یاد دادند. البته تاثیر خودشان را گذاشتند اما مقابل چینی‌ها هیچ کاری نتوانستیم انجام بدهیم. اگر در هر ۵ وزن چین نماینده داشت چه اتفاقی رخ می‌داد؟ شاید از ۵ نفر ما در بهترین حالت دو نفر موفق به کسب پیروزی می‌شد. ناگفته نماند که پیش از مسابقه‌های جهانی در رقابت بین ایران و چین همه بچه‌ها خوب مبارزه کردند.

* اگر قوانین تغییر کند و همه کشورها بتوانند در تمام وزن‌ها نماینده داشته باشند قطعا کار برای ما سخت‌تر می‌شود.

محسن محمد سیفی:فکر نمی‌کنم این اتفاق رخ بدهد مخصوصا اینکه فدراسیون جهانی ووشو سهمیه‌های تیم‌ها را محدود کرده که دیگر کشور‌ها هم بتوانند مدال بگیرند. اگر قرار باشد تیم‌های ایران، روسیه و چین در ۱۱ وزن نماینده داشته باشند قطعا در ۱۰ وزن چین طلا کسب می‌کند.

* با توجه به شرایط موجود آیا نیازی هست که مربی چینی برای تیم ما به کار گرفته شود یا خیر؟

محسن محمد سیفی: مربی‌های ایرانی بد نیستند ولی سطحی که چینی‌ها دارند از ما بالاتر و دو قدم از ما جلوتر هستند. نمی‌دانم آن‌ها چه تمرین‌هایی انجام می‌دهند ولی بازیکنان‌شان در حین مسابقه اصلا کم نمی‌آورند و خیلی عادی هستند و آمادگی جسمانی بالایی دارند؛ علم ورزش آن‌ها بالاست. من فکر می‌کنم بهتر است فدراسیون یک تعداد از مربیان را به چین بفرستد تا دوره‌های مربی‌گری را طی کنند. یک سری دوره‌های بدنسازی هم در اروپا برگزار می‌شود و قطعا حضور ایرانی‌ها در چنین دوره‌هایی تاثیرگذار است و مربیان به‌روزتر می‌شوند و پییشرفت می‌کنند و در نهایت وضعیت ما بهتر می‌شود. ما در بازی‌های آسیایی اندونزی کار سختی داریم و سخت‌تر از آن دو سال بعد در جهانی کازان روسیه است. در آن رقابت‌ها قطعا روسیه هم برای ما دردسرساز می‌شود چرا که میزبان است. اگر می‌خواهیم در این دو مسابقه هم موفق باشیم باید از همین الان شروع کنیم.

* در این مقطع نیاز به مربی چینی وجود دارد؟ اگر از چین مربی بخواهیم آیا آن‌ها مربی خوبی به ما می‌دهند؟

محسن محمد سیفی: قطعا اگر فدراسیون بخواهد آن‌ها مربی خوبی به ایران می‌دهند ولی این بستگی به این دارد که فدراسیون تصمیم به این کار دارد یا خیر. مربی تالو آقایان و مربیان خانم‌ها هم خیلی خوب بودند.

* خانم جاور همان طور که در حال حاضر همه از شما توقع کسب سهمیه المپیک را دارند آیا امکانات هم به همان اندازه در اختیار شما قرار می‌گیرد یا خیر؟ قطعا المپیکی‌ شدن امکانات المپیکی هم می‌خواهد.

مهسا جاور: اگر بگویم که امکانات خوب است دروغ گفته‌ام چون این گونه نیست. اگر کل امکانات قایق و پاروی قایقرانی را بخواهیم برای تیم ملی در نظر بگیریم در کل ۵ عدد است و ما فقط ۵ نفر خانم در اردو داریم. اگر باشگاه خیلی معمولی کشورهای دیگر را در نظر بگیریم حداقل ۳۰ تا ۴۰ ورزشکار روئینگ دارند. اگر از فدراسیون بپرسیم که چند Rower دارد می‌گوید ۵ قایقران. رکسانا دهقان هم از کانادا به ایران آمده و برای کسب سهمیه المپیک برای قایقرانی ایران تمرین می‌کند و با او ۶ نفر شده‌ایم. الان ما چند نفر ثابت هستیم. اگر یک روز ما روئینگ را کنار بگذاریم اوضاع به ۴ سال قبل برمی‌گردد که ما هیچ مدالی نمی‌توانستیم بگیریم و باید منتظر بمانیم تا دوباره نسل جدیدی رو شود.

متاسفانه ما پشتوانه‌ای در روئینگ بانوان ایران نداریم. اگر یکی از ما آسیب ببیند هیچ امیدی برای کسب مدال نیست. در کل باید بگویم که امکانات نیست. امکانات ما کاملا مختصر و مفید است. نمی‌توان گفت پیست آزادی بهترین پیست ایران است. وقتی تعداد زیاد می‌شود واقعا شرایط تمرین سخت می‌شود و پاروهای بچه‌ها به هم برخورد می‌کند. ما از نظر امکانات واقعا ضعیف هستیم. اگر این اردوهای برون مرزی ما نبود در واقع هیچ چیزی برای بهتر شدن وجود نمی داشت.

* شرایط استعدادیابی از قایقرانان جوان ما هم خیلی مناسب نیست.

مهسا جاور: یک سال پیش به ما اعلام کردند که قرار است چهار پایگاه قایقرانی در انزلی، زنجان، ارومیه و همدان راه‌اندازی شود ولی هیچ قایق و پارویی نبود. وقتی قایق و پارو به تیم ملی دادند دیگر هیچ چیز باقی نماند. الان خیلی از بچه‌های جوانان هستند که استعدادهای خوبی دارند و ما شاهد بودیم که با یک اردو یک قایقران به آمادگی بالایی می‌رسد ولی چون امکانات نیست خیلی زود از اردو خط می‌خورند هرچند فدراسیون تمام تلاش خود را انجام می‌دهد که بچه‌ها به بهترین نحو تمرین کنند اما نبود پیست و امکانات اصلی ما را دچار مشکل می‌کند و باعث محدودیت می‌شود.

همسر مهسا جاور همسر محسن محمدسیفی بیوگرافی مهسا جاور بیوگرافی محسن محمدسیفی اینستاگرام مهسا جاور
مهسا جاور در بازیهای آسیایی

* با این امکانات همه از شما توقع کسب سهمیه دارند؟

مهسا جاور: قطعا اگر به مسابقه‌ها برویم همه انتظار دارند که سهمیه بگیریم. فکر می‌کنم کلیه رشته‌های ایران این گونه است و همه انتظار دارند که جدا از همه مشکلات این سهمیه به دست بیاید. ما هم تلاش می‌کنیم که سهمیه را بگیریم ولی خب راه خیلی دشوار است.

* آقای سیفی شما از امکانات فدراسیون ووشو بگویید. آیا این امکانات در حد حرفه‌ای هست یا خیر؟

محسن محمد سیفی: خوشبختانه شرایط ووشو از لحاظ امکانات خوب است و هیچ کاستی وجود ندارد. کل ورزش ایران به گونه‌ای است که هیچ گاه در شرایط عالی امکاناتی نبوده است اما من فکر می‌کنم که در ووشو نسبت به دیگر رشته‌های رزمی شرایط بهتری حاکم است و ما سالن اختصاصی و کمپ خوبی داریم. شرایط ایده‌آل نیست اما خوب است چرا که در هیچ کجای ورزش ایران امکاناتی در سطح عالی وجود ندارد. هرچند حقوق ما کم است اما همان هم سر موقع پرداخت می‌شود و این موضوع جای خوشحالی دارد.

* مردان ورزشکار به دلیل آنکه تمام وقت خود را صرف تمرین می‌کنند هیچ شغل دیگری ندارند. این موضوع زمانی که شما ورزش را کنار می‌گذارید مشکل‌ساز نمی‌شود؟

محسن محمد سیفی: بعد از بازی‌های آسیایی اینچئون به مسئولان ارشد استان و بقیه مسئولان گفتم که حداقل یک شغلی به من بدهند. من اگر همین الان بخواهم از ورزش خداحافظی کنم هیچ کاری بلد نیستم. برای برخی افراد شرایط حضور در ارگان‌های دولتی مهیا شده اما هنوز نوبت به من نرسیده است. پیگیر آن هستم که این شرایط برای من هم ایجاد شود و قول مساعدت نیز داده اند. زمانی که من مجرد بودم می‌توانستم با نان بربری خالی هم روزم را سپری کنم اما الان نمی‌توانم. اگر بخواهید زندگی را به خوبی اداره کنی حتما باید یک حقوق و شغل خوب داشته باشی. در بهترین شرایط من ۵ سال دیگر می‌توانم مسابقه بدهم و حتی مشخص نیست که در این مدت حتما مدال بگیرم. همین الان هم که من مدال طلای جهان را گرفته‌ام مشخص نیست که چه زمانی پاداش ما پرداخت می‌شود. من برای تمرین‌هایم ۵۰ میلیون خرج می‌کنم و بعد پاداشی که می‌گیرم شاید حدود ۳۰ میلیون باشد که باید با آن بدهی‌ام را پرداخت کنم. امیدوارم مسئولان به ورزشکاران بها بدهند و برای کسانی که مدال‌های بازی‌های آسیایی، جهانی و المپیک دارند شغلی در نظر بگیرند تا خیال‌شان راحت باشد که بعد از دوره قهرمانی می‌توانند درآمد داشته باشند. البته مسئولان استان نسبت به من لطف دارند و پیگیر برخی مسائل هستند. زمانی هم که از مسابقه‌های جهانی آمدم مسئولان استان به استقبال‌مان آمدند و پاداشی هم به من پرداخت کردند.

نمایندگان زنجان چهار مدال در تمامی ادوار بازیهای آسیایی گرفته‌اند که دو مدال توسط برادران روحانی و دو مدال توسط من گرفته شده است. برادران قهرمان کاراته حالا در زنجان کارمند اداره گاز هستند. امیدوارم شغلی داشته باشم که بتوانم همزمان با کار کردن مسابقه دهم.

پر استرس ترین لحظات من زمانی است که بازی محسن را نگاه می کنم. در زمان مبارزه های او استرسم بیشتر از مسابقات خودم است. من مسابقه محسن را نمی توانم از استرس نگاه کنم و تماشای مسابقات بسیار سخت است.

*وزارت ورزش اعلام کرده است که از همسران بانوانی که بتوانند سهمیه المپیک بگیرند تقدیر میکند.

محسن محمد سیفی: پس من باید تلاش کنم که مهسا حتما سهمیه المپیک را بگیرد(باخنده). ما اسفندماه سال گذشته باهم عقد کردیم. واقعا می‌گویم که در این مدت یک ماه کامل کنار هم نبودیم. یا من اردو بودم یا مهسا. اگر فرصتی هم به دست آمده زمانی بود که ما ۳ ماه در تهران اردو داشتیم که اوایل همان سه ماه هم مهسا همراه تیم به اردو رفت. حضور در ایسنا فرصت خوبی بود تا ما بتوانیم بالاخره کنار هم باشیم(باخنده). بنابراین شرایط ما بسیار سخت است و اگر سهمیه و موفقیتی به دست می‌آید تلاش و سختی فراوانی پشت آن است.

* از همه مباحث فنی و ورزشی که بگذریم، بهتر است درباره نحوه آشنایی تان صحبت کنید که در نهایت منجر به ازدواج ملی‌پوش قایقرانی با ملی پوش ووشو ایران شد.

محسن محمد سیفی: داستان ما بسیار طولانی است و باید از آن یک کتاب بنویسم! من مهسا را از بازی‌های آسیایی ۲۰۱۰ گوانگجو می‌شناسم اما هیچ ارتباطی با هم نداشتیم. قبل از بازی‌های آسیایی گوانگ‌جو مراسم بدرقه ورزشکاران زنجان بود که من او را آنجا دیدم و فقط در این حد می‌شناختم که او یک قایقران است. بعد از آن هیچ اتفاقی رخ نداد تا اینکه اردوهای آمادگی بازی‌های آسیایی اینچئون شروع شد. برخی از دوستان در تیم ملی قایقرانی مخصوصا محسن شادی، از او بسیار تعریف کردند و تاکید می‌کردند که اگر او را دوست داری حتما ازدواج کن و نگذار از دستت برود. بعد از آنکه از بازی‌های آسیایی اینچئون آمدیم به خانواده گفتم و بعد از آن به خواستگاری رفتیم و خیلی زود هم جواب مثبت دادند. اصلا من را اذیت نکردند و خیلی راحت همه چیز مهیا شد. حتی گاهی اوقات مهسا جلوی خوابگاه ما می‌آمد و گریه می‌کرد.(با شوخی و خنده)

همسر مهسا جاور همسر محسن محمدسیفی بیوگرافی مهسا جاور بیوگرافی محسن محمدسیفی اینستاگرام مهسا جاور
محسن محمد سیفی

مهسا جاور (خطاب به سیفی): همه چیز خیلی راحت بود؟

محسن محمد سیفی: از شوخی که بگذریم اما من اصرار زیادی کردم و او ابتدا قبول نمی‌کرد. از من شناخت داشت اما شناختش خوب نبود و فکر می‌کرد که می‌خواهم او را گول بزنم. بالاخره بعد از اصرار فراوان شناخت بهتر شد و خوشبختانه این اتفاق افتاد و من خیلی خوشحالم که او کنارم است. فکر می کنم اگر مهسا نبود نمی‌توانستم یک شخص دیگری را به مانند او پیدا کنم. خدا را شاکرم که یک دختر خوب نصیب من شده است.

* قطعا مشکلات زیادی در ورزش حرفه‌ای وجود دارد. زمانی که صحبت ازدواج شما با هم به میان آمد چقدر به این موضوع فکر کردید که زندگی با یک ورزشکار دشوار است؟

محسن محمد سیفی: قطعا یکی از دلایل انتخاب من ورزشکار بودن مهسا بود. اگر قرار بود که من با یک دختر عادی ازدواج کنم چه رخ می‌داد؟ واقعا سخت است که به یک خانواده‌ای که با زندگی ورزش حرفه‌ای آشنا نیست بگویی که ماه‌ها در اردوی تیم ملی هستی. پدر مهسا در ابتدا اصلا درباره شرایط ورزشی من سوالی نپرسید و فقط درباره اینکه بعد از پایان دوران ورزشکاری‌ام چه کاری انجام می‌دهم سوال کرد چرا که خودش کاملا شرایط را درک می‌کرد و می‌دانست که چه مسیری را باید طی کنیم. من اگر با یک دختر عادی ازدواج می‌کردم نمی‌توانستم تا این حد راحت به اردوها و مسابقه‌ها بروم و حتی فشار روانی روی من بیشتر هم می‌شد چون کسی که ورزش نکرده انتظار دارد که شرایط بهتر باشد. خیلی از افراد عادی فکر می‌کنند که اردوهای تیم ملی نوعی تفریح است اما نمی‌دانند که باید روزی ۷ ساعت تمرین کرد و فشار و استرس زیادی را پشت سر گذاشت.

مهسا جاور: قطعا موضوع همان گونه است که محسن می‌گوید. رشته من نسبت به محسن اردوهای طولانی‌تری دارد و شاید فقط ۴ یا ۵ روز مرخصی داشته باشم. فکر نمی‌کنم کسی این موضوع را قبول کند که من ۲۱ روز نباشم. مخصوصا در جامعه ما که اصلا انتظار نمی‌رود که یک خانم ۲۱ روز تنها در اردو باشد.

*پس ازدواج با یک قهرمان سختی های خودش را هم دارد؟

محسن محمد سیفی: شاید مهمترین سختی آن این است که به دلیل حضور در اردوها گه گداری همدیگر را می بینیم. از اسفند سال گذشته که نامزد کردیم نزدیک به ده ماه گذشته اما یک ماه هم کنار هم نبوده‌ایم. چون یا مهسا در اردو بود یا من. به طور مثال مهسا چند روز در اردو به سر می برد و سه روز استراحت دارد که در آن سه روز نیز من اردو بودم و در کل تنها یک روز در کنار هم بودیم. جالب است زمانی که اردوهای من در تهران آغاز شد خوشحال شدم که همزمان در تهران هستیم اما مهسا یک ماه با تیم به چین رفت بعد از آن نیز یک ماه در اسپانیا اردو داشتند و بعد نیز به میانه رفتند که نتوانستیم یکدیگر را ببینیم. البته از قدیم گفته اند دوری و دوستی (باخنده)

مهسا جاور: من هم با همسرم موافقم که مهمترین سختی دوری از یکدیگر است و زمان کمی همدیگر را می‌بینیم. اما زندگی با یک قهرمان سرشناس واقعا سخت است. حرف و حدیث هایی ایجاد می کنند که هضم کردن برخی از آنها برایم سخت است. شاید محسن مرد است و تحمل بیشتری دارد ولی برای خانم ها تحمل سخت تر است. اما باید با همه صحبت ها کنار بیاییم.

*زندگی مشترکتان را از چه زمانی آغاز خواهید کرد؟

محسن محمد سیفی: انشالله از سال بعد زندگی مشترکمان را آغاز خواهیم کرد. فکر می کنم شهریور ماه زیر یک سقف برویم.

*چطور شد که سمت قایقرانی و ووشو رفتید. خصوصا قایقرانی رشته خاصی است و به دلیل کمبود امکانات جوانان کمتر به این رشته گرایش پیدا می کنند. چون نمی توان قایق را برای تمرین هر کجا برد.

مهسا جاور: رشته قایقرانی در هر شهری امکانات تمرینی ندارد. در زنجان نیز هیچ مکان تمرینی وجود ندارد. یکی از مهمترین معیارهای این رشته قد بلند است. زمانی که من وارد روئینگ شدم این رشته یک سال بود که به ایران آمده بود. آن زمان مربی من خانم ذوالقدر در اردوی تیم ملی بودند. ما در زنجان تمرینات هوازی و استقامتی را آغاز کردیم که آن زمان به ما گفتند که برای انتخابی تیم ملی به تهران خواهیم رفت. ما خندیدم که تیم ملی کجا و ما کجا! اما می رویم شانس خود را امتحان کنیم. یک مربی خارجی آن زمان در ایران بود که از من تست وزنه و دویدن گرفت و در نهایت ما در قایق نشستیم. اولین باری که من نشستن در قایق را تجربه کردم در اردوهای تیم ملی بود. بر اساس آمادگی های فیزیکی به اردو دعوت شدیم و در اردوها با قایق تمرین کردم و تقریبا تا حالا مداوم در اردوها بوده‌ام. در ابتدا چون با قایق تمرین نداشتم نمی دانستم چطور است. بعد از گذشت یک سال علاقه مند شدم و به قایقرانی وابستگی پیدا کردم.

محسن محمد سیفی: من چون بچه پایین شهر زنجان بودم، شرایط محله مان طوری بود که بازی های ما دعوا بود! زنگ های تفریح در مدرسه یارگیری کرده و مثلا سه به سه دعوا می کردیم. در محل، کوچه ما با کوچه بالایی دعوا داشت! یکی از دوستان در نزدیک منزلمان باشگاه رزمی داشت و از من دعوت کرد، که آن زمان شروع فعالیت من در رشته رزمی بود و خوشبختانه شور و هیجان من به راه راست هدایت شد.

بعد به اطرافم دید دعوا نگاه نمی کردم و ورزشکار شدم. فعالیت در رشته های رزمی باعث می شود که انسان آرام تر شود. سال ۸۳ به ووشو وارد شدم زیرا این رشته رقابتهای جهانی داشت و در بازیهای آسیایی نیز مهم بود. سال ۸۴ تیم ملی یک اردو در زنجان داشت که در آن مقطع یک مربی چینی هدایت تیم ایران را بر عهده داشت. من هم به اردو دعوت شدم که مربی چینی از من خوشش آمد و خواست که در اردوی جوانان در تهران حاضر شوم. یک هفته در اردو بودم اما ترکیبشان تکمیل شده بود. سال بعد از آن به اردوی تیم ملی جوانان دعوت شدم که به دلیل شکستگی از ناحیه پا نتوانستم در اردو بمانم. بعد از بهبود آسیب دیدگی به اردوی تیم ملی بزرگسالان دعوت شدم که در مسابقات قهرمانی آسیا برنز گرفتم. در مسابقات جهانی ۲۰۰۹ نقره جهان را گرفتم و از آن سال به بعد حدود شش سال است که در هر مسابقه ای شرکت کرده‌ام به قهرمانی رسیدم.

همسر مهسا جاور همسر محسن محمدسیفی بیوگرافی مهسا جاور بیوگرافی محسن محمدسیفی اینستاگرام مهسا جاور
مهسا جاور در بازیهای آسیایی ۲۰۱۴

* بسیاری از قهرمانان به طور اتفاقی ورزشکار می شوند اما هردوی شما از طریق استعداد یابی هر چند به صورت نصف و نیمه کشف شدید.

محسن محمد سیفی: اصولا استعدادیابی درست و اصولی در کشور نداریم. محسن شادی قهرمان قایقرانی که یکی از دوستان خوب من است، سر زمین در حال کشاورزی بوده است که به طور اتفاقی به او گفته اند در قایق بنشیند و پارو بزند و حالا می‌بینیم موفق‌ترین قایقران ایران است. او استعداد ذاتی داشته است.

*برخی از ورزشکاران خصوصا در رشته های رزمی و کشتی از مسیر قهرمانی منحرف می شوند و چند نمونه از این ورزشکاران به سمت کار خلاف رفته اند.

محسن محمد سیفی: این به خاطر عقبه‌ای است که داشته اند. شرایط محل زندگی و دوستانی که در کودکی داشته اند باعث شکل گیری رفتار آنها در سنین پایین شده است. وقتی از ورزش جدا می شوند اگر به گذشته خود علاقه داشته باشند دوباره به ابتدا برمی‌گردند. شاید در ورزش موفق نمی شوند و راه اشتباه را انتخاب می کنند. برخی رشته ها مافیایی هستند و یک عده خاص به اردو دعوت می شوند و ممکن است ورزشکاری که به اردو دعوت نشود از این سمت هم ضربه بخورد. در بازیهای آسیایی ۲۰۱۰ با کشتی فرنگی در یک جا بودیم که بابک قربانی در آن سال طلا گرفت اما به دلیل یک ضد و خورد آن اتفاقات برایش افتاد و در زندان خودکشی کرد. او اگر زنده بود به مدال های زیادی می رسید. محسن سیفی در همان مکان به دنیا آمده و گذشته‌مان در آنجاست. امیدوارم من اینچنین نشوم(باخنده).

من در زندگی شخص و ورزشی به هر چه می خواستم رسیده ام. در بازیهای آسیایی ۲۰۰۲ بوسان حسین اوجاقی طلا گرفت و خدا بیامرز محمد آقایی به نقره رسید، که در آن زمان از ته دل می خواستم این اتفاق برای من هم بیفتد که خوشبختانه به تمام آرزوهای ورزشی‌ام رسیدم.

* فیلم های رزمی روی شما تاثیری داشته است؟

محسن محمد سیفی: فیلم های رزمی نگاه می کردم اما آن باعث نشد که به سمت ووشو بیایم. از آن فیلمها بیشتر برای دعوا استفاده می کردم(باخنده).

* الگوی ورزشی‌تان کیست؟

زمانی که خواستم ووشو را شروع کنم خیلی دوست داشتم مثل حسین اوجاقی باشم. با او چند سال هم تیمی بودم و حالا نیز مربی تیم ملی است.

همسر مهسا جاور همسر محسن محمدسیفی بیوگرافی مهسا جاور بیوگرافی محسن محمدسیفی اینستاگرام مهسا جاور
محسن محمد سیفی و مهسا جاور

مهسا جاور: از جایی که من به طور اتفاقی به رشته قایقرانی آمدم هیچ نظری در خصوص قهرمانان این رشته نداشتم. بهترین قهرمان این رشته محسن شادی بود. انسان سعی می‌کند سمت بهترین ها برود. در آن زمان که من قایقرانی را شروع کردم خانم ها عباسی و فرج پور مدال آسیایی داشتند.

*اردوهای شما بیشتر در تهران است، برای آینده کجا را برای زندگی انتخاب می کنید؟

مهسا جاور: قطعا زنجان

محسن محمد سیفی: من هم زنجان. من بسیار عاطفی و وابسته خانواده هستم. آنطور که در زنجان می توانیم زندگی کنیم در تهران نمی شود. شهرستانی بودن خوب است. به لحاظ کاری و حضور خانواده هایمان در زنجان زندگی در این شهر برای ما بهتر است.

*خانم جاور از بازی های آسیایی اینچئون بگویید که یکی از عوامل آشنایی شما بود.

جاور: بازیهای آسیایی اینچئون دومین مسابقه رسمی بود که من در بخش بزرگسالان شرکت کردم. سال قبل از آن به قهرمانی آسیا رفتیم و سال قبل از آن نیز در رده جوانان بودم. در بازیهایی آسیایی قانونی گذاشتند که اگر سر خط استارت نرسم از کلیه ارنج هایی که در آنها بودم حذف می شوم. ما فقط در بخش چهار نفره سبک وزن بازیهای آسیایی شرکت کردیم که خوشبختانه برنز گرفتیم. در اینچئون مسابقه سختی بود و در حالیکه باران شدیدی می بارید در کمال ناباوری ما را به سر خط بردند. هر مسابقه هم با ۲۰ دقیقه تاخیر آغاز شد.

* در بازیهای اینچئون پیگیر نتایج آقای سیفی بودید؟

مهسا جاور: محل اقامت من با محسن فاصله زیادی داشت. محسن شادی مثل برادر من بود و من را زن داداش صدا می کند. زمانی که بازی همسرم شروع می شد سریعا به من اطلاع می داد.

محسن محمد سیفی: من بازی فینال مهسا را دیدم و حسابی روحیه گرفتم.

* آقای سیفی که مسابقه می دهند با توجه به اینکه رزمی کار هستند چه حسی پیدا می کنید؟

مهسا جاور: پر استرس ترین لحظات من زمانی است که بازی محسن را نگاه می کنم. در زمان مبارزه های او استرسم بیشتر از مسابقات خودم است. من مسابقه محسن را نمی توانم از استرس نگاه کنم و تماشای مسابقات بسیار سخت است.

محسن محمد سیفی: من آدم آرامی هستم و براساس تجربه هایی که دارم و تعداد دفعاتی که در رقابت ها شرکت کرده‌ام استرس ندارم. اما زمانی که مسابقه های مهسا شروع می شود بسیار استرس دارم و استرسم به حدی است که حتی نمی توانم بخوابم.

شاید استرس مهسا بیشتر باشد چون ورزش من زد و خورد دارد. البته اگر مهسا از قایق بیفتد کار یک سره می شود(باخنده) اما واقعا استرس نتیجه او را دارم. حداقل با مدال تمام مدت هایی که دوری هم را تحمل کردیم جبران می‌شود. قایقرانی رشته ای فوق‌العاده سخت است. ووشو از نظر فشار بدنی و استقامتی با قایقرانی قابل قیاس نیست. هشت دقیقه با تمام وجود پارو زدن کار هر کسی نیست. مخصوصا روئینگ که رشته سنگینی است. بعد از دیدن حالتی که محسن شادی بعد از مسابقه فینال داشت متوجه شدم بسیار رشته نفس گیری است.

*بعد ازدواج برخی قهرمانان ورزش را کنار می گذارند. شما برای آینده ورزشی خود بعد از شروع کردن زندگی مشترکتان چه تصمیمی دارید؟

مهسا جاور: محسن هیچ مخالفتی با ادامه دادن ورزش من ندارد. اگر با او باشد دوست دارد تا بازیهای آسیایی ادامه دهم تا با هم در این رقابتها حضور داشته باشیم. شرایط اردویی من بسیار سخت است. ۲۱ روز در اردو هستیم و تنها سه روز مرخصی دارم. اردوهای ما از آنجایی که طولانی است دوام آوردن در آن سخت است. زندگی متاهلی مسئولیت دارد اینکه من در اردو باشم محسن در زنجان، برایم سخت است. البته من فعلا تا المپیک تصمیم دارم ادامه دهم. اگر شرایط فراهم باشد می توانم در زنجان تمرین کنم. اگر همکاری کنند می توانم ادامه دهم. اگر هم بخواهم کم تمرین کنم از رقبا عقب می مانم زیرا قایقرانی به تمرین زیادی احتیاج دارد. زمانی که از مسابقات اصلی بر می‌گردیم حدود دو هفته استراحت داریم اگر در همان دو هفته هم تمرین نکنیم عقب می مانیم. تداوم تمرین در این رشته بسیار مهم است.

*آقای سیفی آیا ممکن است در آینده یک سری شرایط ایجاد شود که دوست نداشته باشید همسرتان ورزش را ادامه دهد؟

محسن محمد سیفی: یک سری شرایط ممکن است پیش بیاید که مسابقه را ادامه ندهد اما من مشکلی با ورزش او ندارم. من در زندگی شخصی بسیار آرام هستم. در خانه شرایط بر عکس است. مهسا ووشوکار است و من قایقران! معمولا بحث ها را به شوخی می گیرم تا حل شود زیرا پارو سنگین است و تحمل ضربه آن را ندارم(باخنده).

*اصولا این ذهنیت هست که رزمی کاران انسان های خشنی باشند. آیا شما نیز در ابتدا این تصور را داشتید؟

مهسا جاور: همه ابتدا از دور این تصور را دارند. زمانی که محسن به خواستگاری‌ام آمد، مادرم گفت که او رزمی کار است ممکن است دست بزن داشته باشد، خوب فکرت را بکن. اما واقعا آنطور که محسن گفت در خانه شرایط برعکس است. همه فکر می کنند که محسن چون در رشته رزمی، کار می کند خشن باشد و من که یک رشته استقامتی را دنبال می کنم آرام باشم. اما جای ما برعکس است. من فکرهایی در ابتدا در خصوص محسن داشتم، اما وقتی با او ازدواج کردم متوجه شدم که فردی بسیار آرام و خوب است.

همسر مهسا جاور همسر محسن محمدسیفی بیوگرافی مهسا جاور بیوگرافی محسن محمدسیفی اینستاگرام مهسا جاور
محسن محمد سیفی و مهسا جاور

* شما دوست دارید که ورزش را تا مربی گری ادامه دهید؟

محسن محمد سیفی: قطعا به مربیگری فکر نمی کنم زیرا وقتی من مسابقه می دهم خودم هستم و استرس و مدال برای خودم است. اما وقتی مربی تیم شوی مسئولیت تمام افراد تیم با مربی است. هر اتفاق و نتیجه ای رخ دهد مربی مسئول است. استرس مربی چند برابر ورزشکار است. مربی ها هیچگاه مثل ورزشکاران مدال و پاداش نمی گیرند. به طور مثال ممکن است ورزشکاری که در المپیک مدال می گیرد دویست سکه هدیه بگیرد اما به مربی نهایت بیست سکه می‌دهند. فشار و استرس مربی گری با روحیات من سازگار نیست مگر اینکه در آینده به حدی به لحاظ علمی و تجربی پیشرفت کنم که بتوانم یک تیم را به خوبی آماده کنم. اگر هم مربیگری را شروع کردم با اینکه مدال زیادی کسب کرده‌ام اما مربی بزرگسالان نمی شوم. حتما سعی می کنم از پایین ترین سطح شروع کنم و مربی تیم های پایه باشم. اما در این مقطع به مربی گری فکر نمی کنم.

مهسا جاور: دنیای مربی گری با ورزشکاری متفاوت است. یک ورزشکار نمی تواند ادعا کند که چون ورزشکار خوبی بوده پس می‌تواند مربی خوبی هم شود. من خودم را در حدی نمی بینم که مربی توانمندی شوم اما ممکن است در حد استعدادیابی در استانم فعالیت کنم.

*با این همه مشغله ادامه تحصیل داده اید؟

محسن محمد سیفی: مهسا دختر درسخوانی است. من را هم مجبور می‌کند درس بخوانم(با خنده). من تحصیلاتم را در مقطع کارشناسی در دانشگاه آزاد تمام کرده ام و قصد دارم از بهمن ماه برای کارشناسی ارشد اقدام کنم. ورزشکار مطرحی باشی و تربیت بدنی بخوانی اساتید کنار می آیند. دانشگاه آزاد با من همکاری زیادی کرده است. قطعا کارشناسی ارشد را در دانشگاه آزاد ادامه می دهم. من دوست ندارم بی سواد باشم و فردا اگر کسی در خصوص ورزش و تغذیه از من سوال کرد دوست دارم بتوانم پاسخگو باشم. ورزشکاران در گذشته به این اندازه ادامه تحصیل نمی دادند اما حالا شرایط تغییر کرده است.

مهسا جاور: دانشگاه یک مشغله بزرگ برای من است. من دانشجوی تربیت بدنی در دانشگاه سراسری هستم. برای مرخصی گرفتن دچار مشکل هستم. من باید به استاد اصرار کنم که حذفم نکند تا در جلسه امتحان حضور پیدا کنم. استاد های عملی من همگی از من امتحان می گیرند. اگر از همکلاسی هایم از ۲۰ نمره امتحان بگیرند نمره من از ۱۶ نمره محسوب می شود چون اساتیدم معتقدند که به دلیل غیبت های زیاد در کلاس ها حق من نیست که با دانشجوهای دیگر یکسان شوم. نوع دانشگاه من نقطه مقابل همسرم هستم.

*آقای سیفی حال که تنور انتخابات مجلس داغ است و با توجه به اینکه برخی قهرمانان به سیاست ورود کرده اند، آیا شما نیز علاقه‌ای برای پیوستن به رجل سیاسی دارید؟

من خیلی موافق سیاست نیستم. ورود به سیاست زندگی را تحت تاثیر قرار می دهد. من دوست دارم زندگی آرامی داشته باشم، دور از چشم همه و نمی‌خواهم که مردم خیلی به من توجه کنند، حتی اگر یک کارمند ساده باشم. اگر به فرض در شورای شهر یا مجلس عضو شوم دغدغه های زیادی خواهم داشت. معمولا زمانی که انتخابات شروع می شود کاندیداها برای تبلیغات سمت ما می‌آیند و می‌خواهند از من یک افساری درست کنند برای خودشان که من همیشه مخالفت کرده‌ام و هر کسی که با من تماس گرفته، گفته ام من صرفا ورزشکار و دانشجو هستم و علاقه ای به ورود به سیاست ندارم.

*سقف آرزوهایتان چیست؟

محسن محمد سیفی: امیدوارم ووشو روزی المپیکی شود که البته به حضور من در ووشو نمی رسد. قطعا ابتدا نیز تالو به المپیک وارد می شود. امیدوارم شرایط ووشو در جهان و ایران به اوج برسد. امسال برای اولین بار امتیازهای مبارزه در مسابقات جهانی مشخص بود و روی تابلو ثبت می‌شد که این ورود ساندا به المپیک را نیز نوید می دهد. من به همه آرزوهای شخصی ام رسیده ام. دوست دارم تا زمانی که جسم و ذهنم اجازه می دهد مبارزه کنم و هیچگاه دوست ندارم به زور اعزام شوم. اگر روزی حس کنم این اتفاق قرار است بیفتد از دنیای قهرمانی خداحافظی می کنم. آرزویم این است که تا زمانی که هستم در بهترین شرایط باشم.

مهسا جاور: سقف آرزوی ورزشکاران، بازیهای المپیک است. امیدوارم بتوانم که سهمیه المپیک ریو را کسب کنم و به یک نتیجه خوب در المپیک برسم.

*حرف پایانی؟

محسن محمد سیفی:‌از خانواده ام تشکر می کنم و همچنین از پدر و مادر مهسا که از وقتی داماد خانواده آنها شدم من را مثل پسرشان دوست دارند. برای من زحمت زیادی کشیده اند. از مهسا تشکر می کنم که شرایط را برای ورزش کردن من فراهم کرده است و از من حمایت می‌کند. امیدوارم او سهمیه المپیک را بگیرد. اگر واقع بینانه نگاه کنیم در این مقطع مدال المپیک در قایقرانی بعید است. امیدوارم که مهسا رکوردی را ثبت کند که چند سالی بماند. ان‌شاء الله که زندگی خوبی باهم داشته باشیم. باید از رامین موحدنیا که ووشو را زیر نظر این مربی شروع کردم تشکر کنم که تمام مدال‌ها را کنار او به دست آوردم.

مهسا جاور: من ابتدا از شما تشکر می کنم که ما را دعوت کرده اید. از محسن که همیشه حامی من بوده سپاسگزارم. او در تمام شرایط کمکم می کند. امیدوارم زندگی خوبی با هم شروع کنیم.

گفتگو از خبرنگاران ایسنا، شبنم روحی و سمیه حسن زاده

اینستاگرام مهسا جاور بیوگرافی محسن محمدسیفی بیوگرافی مهسا جاور همسر محسن محمدسیفی همسر مهسا جاور


ادامه مطلب ...

بیوگرافی محمدحسین لطیفی و دخترش مهدیه +عکس و مصاحبه

بیوگرافی محمدحسین لطیفی و دخترش مهدیه +عکس و مصاحبه

محمدحسین لطیفی متولد ۱۳۴۱ تهران است. محمدحسین لطیفی فعالیت خود با نقاشی و مجسمه‌سازی و به دنبال آن نقاشی متحرک شروع کرد و وارد عرصه فیلمسازی شد. او در بدو راه اندازی سینمای تجربی و نیمه حرفه‌ای؛ توسط محسن مسعودشاهی از اعضاء فعال آن مرکز بود، و در فعالیت‌هایش چند مورد مشاوره کارگردان را نیز به عهده داشته است.

مهمان برنامه دورهمی عکس جدید بازیگران دورهمی مهران مدیری خانواده محمدحسین لطیفی بیوگرافی مهدیه لطیفی بیوگرافی محمدحسین لطیفیسیماتیرانداز ، امیرحسین رستمی و هومن برق نورد در کنار محمدحسین لطیفی کارگردان سریال پادری

مهمان برنامه دورهمی عکس جدید بازیگران دورهمی مهران مدیری خانواده محمدحسین لطیفی بیوگرافی مهدیه لطیفی بیوگرافی محمدحسین لطیفی

آرزویت که می‌کنم

لحظه ی آمدنت انگار

دوباره پرستو ها نیامده کوچ می‌کنند

و من چنین نامنتظر

تو را و بهار را

از نو آرزو می‌کنم

تو ببین چه می‌کنی

که من پر از فلوت و دریا شده ام !

مهمان برنامه دورهمی عکس جدید بازیگران دورهمی مهران مدیری خانواده محمدحسین لطیفی بیوگرافی مهدیه لطیفی بیوگرافی محمدحسین لطیفی

درباره شاعر:

مهدیه لطیفی متولد ۱۰ اسفند ۱۳۶۲

(دختر محمدحسین لطیفی کارگردان سینما و تلویزیون(
لیسانس عکاسی از دانشگاه هنر، عکاسی از برنامه های تلویزیونی گروه کودک، تله فیلم و سریال

آثار چاپ شده:

برف روی خط استوا / انتشارات فصل پنجم / ۱۳۹۱

در تلویزیون کارگردان موفق کم نبوده اما کم بوده اند کارگردانانی که خط موفقیت را بگیرند و بیایند تا جایی که اسمشان بر کاری که می سازند بچربد. سیروس مقدم، محمد حسین لطیفی و مهران مدیری از جمله کارگردان هایی هستندکه حضوری مستمر و موفق در تلویزیون داشتهاندو حتی اگر کاری ضعیف ساخته باشند باز هم در کانون توجه ها قرار گرفته اند. مقدم امسال سری دوم پایتخت را روی آنتن داشت، چندی پیش بچه های نسبتا بد را و این روزها مشغول آماده سازی سری سوم پایتخت برای پخش در ایام نوروز است.

از لطیفی ماه رمضان دودکش پخش شد و ماه محرم زمانی برای عاشقی. حکایت مدیری متفاوت از این دو است. او سال ۸۸ بعد از مرد دو هزار چهره در اوج موفقیت به شبکه نمایش خانگی رفت و حالا در این مدیوم سریال هایش را می سازد. بهانه پرونده هفت صبح مقایسه کمی و کیفی آثار این سه کارگردان در بازه هشت ساله یعنی از سال ۸۵ تا ۹۲ است.

لابد می پرسید چرا این چند سال و چرا دیگران در این نمودار نیستند؟ کمبود صفحه. اگر حجم صفحه گنجایش داشت هم تعداد سال ها بیشتر می شد و هم تعداد کارگردان ها. البته ماجرا درباره کارگردانی مثل قاسم جعفری که چند اثر پرمخاطب مثل غریبانه، کمکم کن و خط قرمز را ساخته متفاوت است چون او از یک دوره به بعد نوار حضور و موفقیت تلویزیونی اش پاره شد. در باکس دوم این پرونده هم مروری داشته ایم بر کارنامه رضا عطاران، سعید آقاخانی و حسین سهیلی زاده. این گزارشی است از وضعیت متفاوت سه سلطان تلویزیون.

محمد حسین لطیفی – Mohammad Hosein Latifi

مهمان برنامه دورهمی عکس جدید بازیگران دورهمی مهران مدیری خانواده محمدحسین لطیفی بیوگرافی مهدیه لطیفی بیوگرافی محمدحسین لطیفی

– تعداد آثار تلویزیونی: ۹

– تعداد آثار سینمایی: ۷

تعداد آثار شبکه نمایش خانگی: ۲ فصل قلب یخی و ساخت ایران

– تنوع ژانر: در همه ژانرها فیلم وسریال ساخته

– سریال مناسبتی: وفا (نوروز)، نردبام آسمان، دودکش (رمضان)، زمانی برای عاشقی (محرم)

– موفق ترین سریال: وفا/ صاحبدلان

پادشاه بی تاج و تخت

بی شک محمدحسین لطیفی تا قبل از سال ۸۶ و پیش از ساخت سریال «نردبام آسمان» بی رقیب ترین کارگردان تلویزیون بود. کارگردانی که آثارش هم مخاطب عام را راضی می کردو هم مخاطب خاص. او جزو معدود کارگردانان تلویزیونیبود که آثارش با اقبال خوب منتقدان هم روبرو می شد و به این ترتیب هر دو طیف مخاطبان از او راضی بودنداما سیر نزولی لطیفی از زمانی شروع شد که او راهش را از تلویزیون کج کردو به سمت شبکه نمایش خانگی رفت. شکست های پی در پی اش در شبکه نمایش خانگی وسینما از سال ۸۸ به بعد موجب شد تا او برای احیای دوباره خود به سمت تلویزیون بیاید. او درست در روزهای نداری تلویزیون به این رسانه رازگشت اما همچنان سنگین ترین قراردادها را می بندد و به مانند روزهای اوجش پر کار است.

صاحبدلان و روز سوم

لطیفی «وفا» را در سال ۸۴ ساخت و نوروز ۸۵ پخش شد. موفقیت این سریال، به شکل اعجاب آوری شکست «فرار بزرگ» او را جبران کرد. به نحوی که بلافاصله شبکه یک به او سریال رمضانی اش را سفارش داد. او جزو معدود کارگردانان سریال های مناسبتی است که سریالش را با فیلمنامه ای کامل و بازنویسی شده شروع کرد و همین خود به نقطه قوت سریال تبدیل شد. این سریال به یکی از تاثیرگذارترین سریال های مذهبی تلویزیون در سال های اخیر تبدیل و موجب شد تا لطیفی جایگاهش را بیش از بیش در تلویزیون تثبیت کند. او بلافاصله بعد از ساخت این سریال با حضور بازیگران اصلی «صاحبدلان»، فیلم جنگی «روز سوم» را ساخت. فیلمی که برایش سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی را به ارمغان آورد.

مهمان برنامه دورهمی عکس جدید بازیگران دورهمی مهران مدیری خانواده محمدحسین لطیفی بیوگرافی مهدیه لطیفی بیوگرافی محمدحسین لطیفی

توفیق اجباری

موفقیت تجاری و پی در پی فیلم های لطیفی او را به کارگردانی بی رقیب در سینما تبدیل کرد اما فروش میلیاردی و غیرقابل پیش بینی «اخراجی ها» و ظهور پدیده ای به نام «مسعود ده نمکی» موجب شد تا لطیفی به نوعی احساس خطر کند و درصدد دفاع از نام و اعتبار خود بربیاید. بر همین اساس او بلافاصله و از میان تمامی پیشنهادهای سینمایی اش با هوشیاری تمام پروژه «توفیق اجباری» را وارد پروسه تولید کردکه قرار بود تصویرگر بخشی از زندگی کاری محمدرضا گلزار باشد. حضور گلزار و رواج این شایعه که فیلم روایتگر زندگی شخصی اوست، موجب شد تا «توفیق اجباری» به فروشی میلیاردی برسد. لطیفی این فیلم را اواخر فروردین کلید زد و اوایل پاییز آن را روانه پرده سینماها کرد.

مهمان برنامه دورهمی عکس جدید بازیگران دورهمی مهران مدیری خانواده محمدحسین لطیفی بیوگرافی مهدیه لطیفی بیوگرافی محمدحسین لطیفی

نردبام آسمان

لطیفی حالا هم در سینما و هم در تلویزیون برای خودش بروبیایی پیدا کرده او طی دو سال گذشته برنامه کاری اش را به نوعی تنظیم کرد که به شکل یکی در میان یک کار برای تلویزیون و یک کار برای سینما بسازد، اما در اوج این سر شلوغی ها به یکباره به پیشنهاد سیما فیلم برای به سرانجام رساندن پروژه شکست خورده «شهر آشوب» پاسخ مثبت می دهد. سریالی که فصلی از آن را یدالله صمدی ساخته بودو لطیفی قرار شد تا فصل دیگرش را بسازد اما در تعامل با مسئولین سیما فیلم تصمیم گرفت تا سریال مجزا از آن پروژه بسازد. سریالی که در نهایت «نردبام آسمان» نام گرفت. لطیفی با قبول این سریال تاریخی، پروژه رفت و آمدش به سینما و تلویزیون را تعطیل کرد.

نردبام آسمان

دست خالی تلویزیون در رمضان ۱۳۸۸ موجب شد تا سریال تاریخی و الف ویژه محمد حسین لطیفی وارد کنداکتور رمضان شود، بر همین اساس او بیشتر وقت خود را در نیمه اول سال ۸۸ معطوف به آماده سازی سریال «نردبام آسمان» کرد. سریالی که با توجه به حجم بالای جلوه های بصری اش وقت زیادی از لطیفی گرفت و او نتوانست در همان ایام سریال دیگری را در دست بگیرد. او بعد از پخش این سریال نیمه دوم سال ۸۸ را صرف بالا و پایین کردن پیشنهادهایش کردکه در نهایت در همین سال تصمیم به تولید سریال «قلب یخی» برای پخش در شبکه نمایش خانگی گرفت. سریالی که مقدماتش از همان روزها شروع شد تا اینکه در نهایت در سال ۱۳۸۹ کلید خورد.

قلب یخی ۱

او در شرایطی پا به شبکه نمایش خانگی گذاشت که در تلویزیون برای خودش بروبیایی داشت و تهیه کنندگان برای کار با او سر و دست می شکستند اما با اینحال ترجیح داد که از تلویزیون بیرون بزند و به دور از ممیزی های رایج تلویزیون با دستی باز برای شبکه نمایش خانگی سریال بسازد تا به این شکل رقیبی هم برای تلویزیون بتراشد. «قلب یخی» با حضور بازیگران مطرح کلید خورد و با کلی جار و جنجال به بازار آمد. فروش خوب هفته های ابتدایی موجب شد تا لطیفی بوی موفقیت را حس کند اما آغاز ممیزی ها و پخش نامناسب از یکسو و آغاز توزیع سریال «قهوه تلخ» سرنوشتی دیگر برای لطیفی رقم زد. از همین جا داستان شکست لطیفی در شبکه نمایش خانگی کلید خورد.

قلب یخی ۲/ ساخت ایران

او همه عزمش را جزم کردتا در فصل دو قلب یخی، ضعف ها و کاستی های فصل یک را جبران کند، اما ممیزی های متعدد فیلمنامه و عدم تمرکز لطیفی روی کارگردانی سریال از یکسو و توزیع نامناسب سریال موجب شکست دوباره او در شبکه نمایش خانگی شد. او برای فرار از بار شکست این سریال از کارگردانی فصل سوم مجموعه انصراف داد و در مصاحبه ای همه تقصیرها و ضعف های «قلب یخی» را به تهیه کننده نسبت داد. او برای اثبات خود، بلافاصله در همان سال با دوست قدیمی اش منصور سهراب پور برای ساخت سریال کمدی «ساخت ایران» برای شبکه نمایش خانگی به توافق رسید، اما هرج و مرج حاکم بر سریال و بلاتکلیفی فیلمنامه در نهایت شکستی دیگر برای لطیفی به ارمغان آورد.

مهمان برنامه دورهمی عکس جدید بازیگران دورهمی مهران مدیری خانواده محمدحسین لطیفی بیوگرافی مهدیه لطیفی بیوگرافی محمدحسین لطیفی

دودکش

لطیفی که به تاج و تخت خود در تلویزیون لگد زد و راهش را به سمت شبکه نمایش خانگی کج کرد، بعد از شکستی همه جانبه در این عرصه دوباره به تلویزیون آمدتا شاید بتواند تاج و تخت گذشته اش را به دست بیاورد. او هر چند برای احیای دوباره اش نیاز به حضور مجدد در تلویزیون داشت اما با اینحال با عقد قراردادی سنگین که گفته می شود یکی از گرانترین قراردادهای چند سال اخیر تلویزیون بوده، سریال کمدی «دودکش» را در زمستان ۹۱ کلید زد. اوبرای تضمین موفقیت سریالش از زوج موفق و امتحان پس داده «هومن برق نورد/ بهنام تشکر» استفاده کرد که البته جواب مناسب هم گرفت. سریال با وجود ضعف های متعددش به خاطر درخشش برق نورد و تکیه کلام هایش توانست گلیم خود را از آب بیرون بکشد.

مهمان برنامه دورهمی عکس جدید بازیگران دورهمی مهران مدیری خانواده محمدحسین لطیفی بیوگرافی مهدیه لطیفی بیوگرافی محمدحسین لطیفی

زمانی برای عاشقی

در روزهای میانی پخش «دودکش» خبر ساخت سریالی توسط او برای محرم در شبکه تهران رسانه ای شد. سریالی که نتوانست انتظارات را برآورده کند. خودش در گفتگوهای متعدد به ضعف آن اعتراف کرد. هر چند این سریال توفیقی برای لطیفی نبود و به نوعی یک عقبگرد برای او محسوب می شد اما این شکست همه جانبه هم مانع از پیشنهادهای تهیه کنندگان تلویزیون به او نشد، به نحوی که بعد از این سریال او همزمان با سیما فیلم و شبکه سه قرارداد ساخت سریال بست که البته حاشیه هایی را به همراه داشت.

مهمان برنامه دورهمی عکس جدید بازیگران دورهمی مهران مدیری خانواده محمدحسین لطیفی بیوگرافی مهدیه لطیفی بیوگرافی محمدحسین لطیفیحسن جوهرچی و دخترش در کنار محمدحسین لطیفی

مهمان برنامه دورهمی عکس جدید بازیگران دورهمی مهران مدیری خانواده محمدحسین لطیفی بیوگرافی مهدیه لطیفی بیوگرافی محمدحسین لطیفیمحمد حسین لطیفی مهمان برنامه دورهمی مهران مدیری در شبکه نسیم

فیلم های سینمایی محمدحسین لطیفی

  • سرعت (۱۳۷۵)
  • عینک دودی (۱۳۷۸)
  • دختر ایرونی (۱۳۸۱)
  • خوابگاه دختران (۱۳۸۳)
  • روز سوم (۱۳۸۵)
  • توفیق اجباری (۱۳۸۶)
  • پاریس تا پاریس (۱۳۸۹)
  • اسب سفید پادشاه (۱۳۹۳)

سریال های تلویزیونی محمدحسین لطیفی

  • کت جادویی
  • همسایه‌ها
  • سفر سبز
  • فرار بزرگ
  • وفا
  • صاحبدلان
  • سه در چهار (مشاور پروژه)
  • نردبام آسمان (۱۳۸۸)
  • مستند تبلیغاتی علی‌اکبر ولایتی، نامزد انتخابات یازدهم ریاست جمهوری (۱۳۹۲)
  • دودکش، شبکه اول سیما (رمضان۱۳۹۲)
  • زمانی برای عاشقی (مجموعه تلویزیونی)، شبکه پنج سیما (محرم۱۳۹۲)
  • دیگری (نویسنده و مشاور پروژه)
  • تنهایی لیلا (کارگردان) (تابستان ۱۳۹۴)
  • پادری (کارگردان) (رمضان ۱۳۹۵)

شبکه خانگی

  • سریال قلب یخی (فصل اول – ۱۳۸۹)- (فصل دوم – ۱۳۹۰)
  • ساخت ایران (۱۳۹۰)

جوایز محمدحسین لطیفی

  • سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی (روز سوم، بخش مسابقه سینمای ایران_سودای سیمرغ_بیست و پنجمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر در بهمن ۱۳۸۵). فیلمِ روز سوم در بیست و پنجمین جشنواره فیلم فجر در ۱۲ رشته (تمامی رشته‌ها) کاندیدای دریافت سیمرغ بود ولی تنها ۴ سیمرغ کسب کرد، از جمله بهترین فیلم از نگاه داوران.
بیوگرافی محمدحسین لطیفی بیوگرافی مهدیه لطیفی خانواده محمدحسین لطیفی دورهمی مهران مدیری عکس جدید بازیگران مهمان برنامه دورهمی


ادامه مطلب ...

مصاحبه با پریسا تبریز ، “شاهزاده امنیت” گوگل + عکس

خبرنگار مجله «ELLE» به تازگی موفق شده با «پریسا تبریز»، «شاهزاده امنیت گوگل» به گفت‌و‌گو بنشیند. دختری که در 31 سالگی، مسئولیت امنیت اطلاعات بنگاه گوگل را عهده دار است و سال گذشته نیز در کنار شخصیت‌هایی چون مارک زوکربرگ، پایه‌گذار فیس‌بوک در فهرست پرافتخار ۳۰ چهره‌ موفق زیر ۳۰ سال جهان در عرصه فناوری جای گرفته بود.


ادامه مطلب ...