اعضای این باند همگی از مجرمان سابقهدار هستند. غلامحسین عضو ٥١ ساله این باند، نسبت به دیگران پروندهای سنگینتر دارد و تاکنون ١٨مرتبه دستگیر و زندانی شده است. این متهم در گفتوگو با خبرنگار ما، درباره جرایمش توضیح داده است:
چند سابقه کیفری داری و از چه زمانی شروع به خلاف کردی؟
١٨سابقه دارم. اولین سابقهام مربوط به سال٦١ است البته هفت یا هشتمورد از سوابقم مربوط به قاچاق کالاست.
اولینبار چه زمانی و چطور دستگیر شدی؟
سال٦١ در بازار مغازه داشتم. پلیس برای دستگیری معتادان و موادفروشان به آنجا آمده بود. من در کار خریدوفروش اکلیل، پولکطلا و نقره بودم و یک انبار داشتم که اجناس را در آن نگه میداشتم. ماموران برای بازرسی به انبار من هم آمدند و وقتی پولکها را دیدند، فکر کردند در کار قاچاق طلا هستم و طلاها را خرد کردهام تا از کشور خارج کنم. ٢٠روز بازداشت بودم تا اینکه فهمیدند ماجرا چیست و اکلیلها را پس دادند اما همان ماجرا برایم سابقه شد و از آنجا بود که خلاف را شروع کردم.
گفتی در زمینه قاچاق کالا هم فعالیت میکردی، در اینباره توضیح بده؟
مثلا ٢٠ترازو دیجیتال را در جعبه یخچال جاسازی میکردم و به کشور میآوردم تا گمرکی ندهم فقط فاکتور کالا را نشان میدادم و بعد از ارزیابی یخچال آن ترازوها را به داخل کشور میآوردم و با قیمت خوب میفروختم. بیشتر جرایمم در این حوزه بود. من آدمحسابی هستم، نمایندگی عینک ریبن را داشتم.
این دفعه چرا دستگیر شدی؟
به اتهام کیفقاپی البته هیچ خشونتی در کارمان نبود. طعمه را شناسایی میکردم و حتی در بانک به او نایلون میدادم تا پولش را در آن بگذارد بعد به همدستانم در بیرون بانک میگفتم فلان فرد را که نایلون دستش است، هدف قرار دهند معمولا هم ماشین را پنچر میکردیم یا شیشه را میشکستیم و پول را از روی صندلی یا زیرصندلی برمیداشتیم.
درباره زندگی خانودگیات توضیح بده.
همانطور که گفتم، من کاسب هستم. پدرم نظامی است. چندمهندس برای من کار میکردند و بعد از آن با افرادی آشنا شدم که مرا به فساد کشیدند. آن موقع چند زن صیغهای داشتم اما الان وضع فرق کرده چندسالی است که ازدواج کردهام و بچه کوچک دارم. آبرو دارم.
پس چرا سرقت میکردی؟
(سکوت).
ایندفعه چطور دستگیر شدی؟
یک روز در خانه خواب بودم ماموران در خانهام را زدند و گفتند غلامحسین تو هستی، جواب دادم بله. گفتند بازداشتی، بدون درگیری و مقاومت با ماموران به اداره آگاهی آمدم و الان هم اینجا هستم. (شرق)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
726
مینا نوروزی فر بازیگر سینما و تلویزیون گفت: ماه هاست که مشغول خانه داری هستم و از کارهای تئاتری و تلویزیونی هیچ خبری نیست. همین می شود که ۳۰ نفر از بانوان سینما که بیکار شده اند نامه می نویسند. من هم به دنبال این هستم که از مترو اجازه بگیرم و بروم داخل یکی از واگن ها دستفروشی کنم.
مینا نوروزی (متولد ۱۳۴۴ – املش) بازیگر سینما و تلویزیون اهل ایران است.
وی افزود: کار تنها برای یک عده خاص است و برخی از طریق دوستان خود مشغول می شوند، به همین دلیل برخی با بیکاری مواجه می شوند. در این میان عده ای می نویسند که دیگر نیکی کریمی توقع نقش عروس را ندارد. آنها نمی دانند این افرادی که اعتراض می کنند، در واقع نمی خواهند نقش یک دختر ۱۸ ساله یا بازیگر اصلی را ایفا کنند. این افراد در واقع خواهان ایفای نقشی در جایگاه خود هستند.
بازیگر “اشیا از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیکترند” ادامه داد: به دنبال راه اندازی شغلی برای هنرمندان بیکار هستم؛ زیرا این افراد آدمهای محترمی هستند که بیکاری آنها را آزار می دهد. درهر شغلی به هر حال بیکاری وجود دارد اما ما نمی دانیم که چگونه تعریف کنیم که بازیگری هم شغل است. چرا برای آنها فکری نمی کنند؟ برخی تنها منبع درآمدشان همین بازیگری است.
وی ادامه داد: گاهی می بینیم عده ای وارد این کار می شوند که حتی این حرفه را نمی شناسند. اما به هر حال از طریق برخی رفاقتها وارد دنیای بازیگری و هنر می شوند. این درحالی است که امثال من مدتها در این حرفه فعالیت داشتند، بیکار هستند، البته من خودم کار تولید را هم با احتیاط انجام می دادم؛ زیرا ممکن بود پولش به من بازنگردد و نهایتا آخرین باری که با یکی از تهیه کننده ها در کار تولید همکاری داشتم آن فرد پول همه را خورد.
نوروزی فر گفت: ۳۰ سال کار تلویزیونی انجام دادم و خود را یک بازیگر تلویزیونی می دانم. به نظرم تلویزیون از ما که در واقع کارمندانش هستیم باید حمایت می کرد که نکرد.
بازیگر” دنیای شیرین دریا” تصریح کرد: همسرم کارگردان است و متأسفانه او هم مشغول نیست. در واقع به این ترتیب امرار معاش به سختی انجام می شود. بخش زیادی ازاعتراض ۳۰ خانم بازیگر هم به خاطر به سختی افتادن شرایط مالی و امرار معاش بود. این را هم باید بگویم یک بخشی از اموال من را کلاهبرداری کردند و یک بخش دیگری را هم که پس انداز کرده بودم، در دوران بیکاری از بین رفت.
نوروی فر ادامه داد: ۲ سال است که درگیر کارهای کلانتری و دادگاه هستم. یکی از آقایانی که زمانی درسینما جزو بچه های صحنه بود از ۴۰ نفر از بچه های سینمایی کلاهبرداری کرد از من هم ملکی به ارزش ۳ میلیارد تومان برد. این پول در واقع مربوط به ملک ما در فشم بود. او بعد از کلاهبرداری در فیلمهایی همچون “پرویز”،” در دنیای تو ساعت است؟” و ” احتمال باران اسیدی” مشارکت داشت که هم اکنون متواری است. او از بچه های سینمایی خانه، مغازه، ماشین و پول کلاهبرداری کرد. بیشترین کلاهبرداریش هم از من بود.
بازیگر “شور عشق” ادامه داد: در حال حاضر کسی می تواند کار کند که خودش سرمایه گذاری کند و یا یکی از اطرافیانش در کارهای سینمایی باشند.
نوروزی فر گفت: آخرین باری که در فیلم به ایفای نقش پرداختم دریک فیلم کوتاه برای جمال شورجه درسال ۹۴ بود و بعد از آن درهیچ کاری حضور نداشتم. من گاهی اوقات وقتی کارنامه کاریم را مرور می کنم، می بینم که کارهای خوبی زیادی در آن وجود دارد اما در این چند ساله اوضاع خراب شده و دیگر افرادی مثل من درکارها حضور ندارند. بیشتر بازیگران غیر حرفه ای حضور دارند که اتفاقا جایزه هم می گیرند.
این بازیگر خاطر نشان کرد: امیدوارم موضوعاتی همچون کلاهبرداری ریشه کن شود و فضای سالمی بوجود بیاید که نفس کشیدن در آن سخت نباشد./ فرهنگ نیوز
ملکه رنجبر بازیگر سینما و تلویزیون گفت: این روزها حال خوشی ندارم و فکر می کنم که به خط آخر زندگی ام رسیده ام. تنگی نفس باعث شده حال خوبی نداشته باشم.
وی افزود: از خوردن داروهای گوناگون خسته شده ام و نمی دانم که چرا نمی میرم. من منتظر مرگ هستم و یقین دارم که حالم بهتر نخواهد شد.
رنجبر ادامه داد: هفتاد سال برای هنر این مملکت خدمت کرده ام اما حالا هیچ کس به سراغم نمی آید و از من حالی نمی پرسد همه به فکر پول درآوردن هستند.
بازیگر “زیر آسمان شهر” خاطر نشان کرد: من زحمت بسیاری برای هنر این مملکت کشیدم تو سری زیادی خوردم اما حالا که زمان قدرشناسی است کسی سراغی از من نمی گیرد فکر نمی کردم برای خودم چاه کنده باشم.
سرکار خانم ملکه رنجبر که از بازنشستگان محترم شهرداری تهران هستند و سالهای بسیاری چه پیش از انقلاب و چه پس از آن در عرصه هنر بازیگری تئاتر، سینما و تلویزیون فعالیت داشته و همچنان دارند، گفتگویی کوتاه با این هنرمند گرانقدر و بازنشسته شهرداری تهران در ادامه می آید.
بیوگرافی
در سال ۱۳۱۳ در خانواده ای هنرمند به دنیا آمدم. دوران تحصیل خود را در تهران سپری کرده و از همان دوران کودکی وارد عرصه تئاتر و سینما شدم. در دوران جوانی برای اجرای تئاتر به شیراز رفته و در آنجا جوانی تحصیل کرده به بنده علاقه مند شد و با هم ازدواج کردیم. اما متاسفانه ایشان در جوانی دار فانی را وداع گفته و مرا با پسرمان تنها گذاشتند. پس از آن پسرم را برای ادامه تحصیل به انگلیس فرستاده و ایشان تحصیلات دانشگاهی را در آنجا به پایان رسانده و پس از بازگشت به ایران، شرکتی ثبت کرده و به لطف خداوند در کارش بسیار موفق است.
خانواده ای هنرمند
پدر و مادر بنده هر دو گرجستانی هستند. حدود یکصد سال پیش پدرم که کارگردان بزرگی بودند به همراه مادرم برای اجرای تئاتری (به زبان ترکی) در شمال ایران، وارد ایران عزیز شدند و پس از آن در ایران ماندند. پدرم جزو اولین کسانی بود که تئاتر را در ایران اجرا کرد و مادرم سومین زن مسلمانی بودند که به روی صحنه تئاتر رفتند. مدارک فعالیت پدر و مادرم در موزه سینما واقع در باغ فردوس است. پس از آن خواهرانم، گیلان رنجبر، ایران رنجبر، علویه رنجبر، عاطفه رنجبر وارد عرصه تئاتر شدند که متاسفانه همه آنها از دنیا رفته اند. من بازمانده این خانواده هستم. پدرم در زمان حیات از من خواسته تا آخرین لحظه در صحنه تئاتر بمانم و تا اکنون سعی کردم به این خواسته پدرم جامعه عمل بپوشانم.
شروع فعالیت از دوران کودکی
شروع فعالیت هنری بنده به سن ۸ سالگی و بازی در تئاتر بینوایان در نقش کزت باز می گردد که روزنامه همشهری در یکی از مصاحبه ها مرا با عنوان اولین کزت ایران نام برد. اما شروع فعالیت حرفه ای بنده به سن ۱۴ سالگی و بازی در صحنه تئاتر باز می گردد. پس از چند سال فعالیت در تئاتر در سن ۱۶ سالگی به سینما دعوت شدم. اولین فیلم سینمایی بنده با عنوان محکوم بیگناه به پرده سینما رفت و نصیب و قسمت، فردا روشن است، گناه من چیست، اعتراف، کابوس و تعداد بسیاری دیگر از جمله فیلم های سینمایی بنده در پیش از انقلاب است. پس از انقلاب نیز در چندین فیلم سینمایی حضور داشتم. چندین سال نیز در رادیو فعالیت کردم. در آن زمان که هنوز تلویزیون وارد خانه های ما نشده بود و ما نمی دانستیم چیست، به همراه تعدادی از بازیگران مطرح آن زمان برنامه های زنده اجرا میکردیم.
پدر و دختر در شهرداری تهران
من از طریق پدرم که ایشان نیز کارمند شهرداری بودند به شهرداری وارد شدم. در سن ۱۸ سالگی وارد شهرداری تهران شدم. در این سن یکی از بازیگران معروف تئاتر و سینما شده بودم و همه در سازمان مرا می شناختند و به بنده بسیار لطف داشتند، چرا که من شب ها در تئاتر کار می کردم و اکثر روزها هم به رادیو و یا تلویزیون می رفتم و مدیر کل ها به همه گفته بودند که کاری با من نداشتند باشند، چرا که من یکی از هنرمندان این مرز و بوم هستم و اجازه دهند به کار هنریم ادامه دهم. حتی مرا بسیار مورد تشویق خود قرار می دادند. برخی روزها حتی اتفاق می افتاد که من به شهرداری نمی رفتم، اما هیچگاه به من خرده نگرفتند و من واقعا راضی بودم. خدمت بنده در شهرداری تهران تا سال ۵۸ ادامه داشت و در این سال پس از ۲۰ سال فعالیت در شهرداری مرا بازنشسته کردند.
فعالیت ها پس از انقلاب
پس از انقلاب چند سالگی را به کشور انگلیس رفته تا در کنار فرزندم روزگار را سپری کنم. این مهاجرت حدود ۲۰ سال به طول انجامید و به درخواست پسرم که بسیار علاقه مند بود علم و تجربه به دست آورده اش را در ایران به کار بندد، به ایران بازگشتم. پس از بازگشت به ایران برای فعالیت در تلویریون دعوت به کار شدم و بدین ترتیب فعالیت هنری خود را دومرتبه آغاز کردم و یکی از بازی های موفق بنده، بازی در سریال طنز «زیر آسمان شهر» است که با اقبال خوبی از سوی تماشاگران روبرو شد. پس از آن در چندین فیلم سینمایی از جمله موتور هزار، نیش زنبور، از ما بهتران و … دعوت به همکاری شده و بازی کردم.
حقوق بازنشستهها کم است
حدود دو سال پیش عده ای از همکاران در سازمان بازنشستگی به ملاقات بنده آمدند که از این فرصت استفاده کرده و از آنها تشکر می کنم. هم چنین مدیران ارشدی که اکنون در شهرداری و سازمان بازنشستگی هستند توجه ویژه ای به بازنشسته ها دارند که جای بسی امیدواری است. از جمله خدمات رفاهی که برای بازنشسته ها در نظر گرفته اند جای قدردانی دارد. البته این نکته را یاد آور شوم حقوقی که به بازنشسته ها داده می شود اصلا مناسب شأن آنها نیست و با توجه به مخارج امروز به هیچ عنوان پاسخگوی نیازهای این عزیزان نمی باشد. البته من در کنار حقوق بازنشستگی با توجه به فعالیت هنری که دارم می توانم اموراتم را بگذرانم، اما بسیاری از بازنشسته ها پس از بازنشستگی فعالیت کاری نداشته و مجبورند با حقوقی که این سازمان به آنها می دهد امورات خود را سپری کنند که به نظرم بسیار مشکل است.
بازنشستگی غیر منتظره
یادم می آید روزی که به من ابلاغ کردند که بازنشسته شدم با صدای بلند شروع کردم به گریه کردن. رئیس دفترم به من گفت: این اتفاقی است که برای همه ما می افتد و من پاسخ دادم: برای من خیلی زود اتفاق افتاد و متاسفانه من بازنشست شدم. البته فعالیت هنری من در بازنشسته شدنم بی تاثیر نبود، چرا که آن زمان تازه انقلاب شده بود و به نوعی با افرادی چون من که بازیگر و هنرمند بودند برخورد می کردند.
من هم همین توصیه را به همکارانم که در شرف بازنشستگی هستند می کنم، اینکه دوران بازنشستگی گریز نا پذیر است و بالاخره روزی می رسد و چه بهتر که در سنی بازنشسته بشیم که بتوانیم فعالیت کنیم نه اینکه قوای جسمانی خودمان را نیز از دست داده باشیم. اینست که سالها از بازنشستگی من در شهرداری می گذرد و من هنوز احساس نمی کنم که بازنشسته شده ام.
ملکه رنجبر از سن شش سالگی فعالیت هنری خود را شروع کرد. از مهمترین فیلمهایی که او بازی کرده می توان به اعتراف (مجید فهیم خواه) و دو فیلم ابوالحسن داوودی یعنی مرد بارانی و نان و عشق و موتور ۱۰۰۰ اشاره کرد. او سابقه بازی در سریال داستان یک شهر اصغر فرهادی را هم دارد.
ملکه رنجبر فرزند عبادالله رنجبر هنرمند و از اولین پایهگذاران تئاتر در سال ۱۳۱۷ در رشت متولد شد. تحصیلات خود را تا مقطع سوم متوسطه در رشت و همدان ادامه داد و پس از آن زیر نظر پدرش تعلیم بازیگری دید. او از سن شش سالگی با ایفای نقش «کوزت» در نمایش بینوایان فعالیت خود را آغاز کرد. سپس در سال ۱۳۲۷ به تهران رفت و به ادامه بازیگری در «تئاتر سعدی» پرداخت. رنجبر از بدو افتتاح تلویزیون با اجرای برنامههای زنده به همکاری با آن سازمان پرداخت و در سال ۱۳۳۵ کار در رادیو را شروع کرد. وی همچنین در شهرداری هم کار کرده است.
وی این روزها به افسردگی مبتلا شده و از مسئولین تئاتر و عرصهٔ هنر به خاطر بیتوجهیشان به وی و دیگر هنرمندان رنجیده خاطر بود. وی همچنین گفته که از خوردن داروهای مختلف خسته شده و مرگ خودش را انتظار می کشد.
|
|
سال | نام | سمت | کارگردان | توضیحات |
---|---|---|---|---|
۱۳۹۲ | تلهفیلم «هیچ و پوچ» | بازیگر | مهدی فارغی | |
۱۳۹۰ | سایه روشن | بازیگر | آرش معیریان | |
۱۳۸۹ | تلهفیلم «یه قندون نمک» | بازیگر | منوچهر صفرخانی | این تلهفیلم در آغاز «راز پیرمردها» نام داشت.[۲] |
۱۳۸۸ | دفتر مشق | بازیگر | کریم سربخش | شبکه قرآن |
۱۳۸۸ | دفترخانه شماره ۱۳ | بازیگر | سید وحید حسینی | شبکه ۱ |
۱۳۸۷–۱۳۸۸ | آشپزباشی | بازیگر | محمدرضا هنرمند | شبکه ۱ |
۱۳۸۶–۱۳۸۷ | پاتوق | بازیگر مهمان | شاهین باباپور | |
۱۳۸۶ | من و پوتی (سری سوم) | بازیگر | حمید قدکچیان مسعود فرخنده | |
۱۳۸۴–۱۳۸۵ | من و پوتی (سری دوم) | بازیگر | بهرنگ توفیقی | شبکه ۲ |
۱۳۸۲ | عباسقلیخان دوم | بازیگر | ؟ | برنامه کودک و نوجوان شبکه ۱ |
۱۳۸۱ | زیر آسمان شهر – سری سوم | بازیگر | مهران غفوریان | شبکه ۳ |
۱۳۸۰ | زیر آسمان شهر – سری دوم | بازیگر | مهران غفوریان | شبکه ۳ |
۱۳۸۰ | روزهای آرزو | بازیگر | شاهرخ حمیدیمقدم | |
۱۳۸۰ | زیر آسمان شهر – سری اول | بازیگر | مهران غفوریان | شبکه ۳ |
۱۳۷۹ | داستانهای نوروز | بازیگر | مرضیه برومند | شبکه ۱ |
۱۳۷۸ | بوی خاک | بازیگر | علی بیابانی | شبکه ۱ |
۱۳۷۸ | ورثه آقای نیکبخت | بازیگر | مرضیه برومند | |
۱۳۷۸ | فردا آفتابی است | بازیگر | مسعود رشیدی | شبکه ۲ |
۱۳۷۸ | داستان یک شهر – سری اول | بازیگر | اصغر فرهادی | شبکه تهران |
۱۳۷۷–۱۳۷۸ | محاکمه | بازیگر مهمان | حسن هدایت | شبکه ۱ |
۱۳۷۷ | ماجراهای خانوادهٔ تمدن | بازیگر | غلامعباس قنبری امیرمسعود تیمورخواه | از برنامه «سیمای خانواده» شبکه ۱ پخش میشد. |
۱۳۷۶ | گردنبند | بازیگر | سیدهاشم میرطالبی | در رمضان ۱۳۷۶ از شبکه ۳ پخش شد. |
۱۳۷۵–۱۳۷۶ | بازگشت پرستوها | بازیگر | ابوالقاسم طالبی | شبکه ۲ |
۱۳۷۵–۱۳۷۶ | تهران ۱۱–۵۹۵ ج ۴۸ | بازیگر | مرضیه برومند | بازی در اپیزود «تحقیق» |
۱۳۷۵ | خانه به خانه | بازیگر | کیانوش عیاری | شبکه ۱ |
۱۳۷۴ | زیر گنبد کبود | بازیگر | بهمن زرینپور | شبکه تهران |
؟ | رنگ سبز نارون | بازیگر | علی بیابانی | اواسط دهه هفتاد در برنامه «سیمای خانواده» پخش میشد. |
۱۳۷۴ | داستان یک شهر | بازیگر | خسرو معصومی | این مجموعه در ابتدا «خانههای شاد» نام داشت و از شبکه ۱ پخش میشد و نباید آنرا با سریالی دیگر به همین نام به کارگردانی اصغر فرهادی (۱۳۷۸- شبکه تهران) اشتباه کرد. |
۱۳۷۲ | شیطان در خانه | بازیگر | محمدرضا زهتابی | شبکه ۱ |
۱۳۵۱ | نمایش موزیکال «آرشین مالالان» | بازیگر | محمد عبدی | نویسنده: «عُزیر حاجیبیگف» |
۱۳۴۵ | پهلوانان | بازیگر | ؟ | |
۱۳۳۸ | تلهتئاتر «آیدا و مرد صیاد» | بازیگر | هوشنگ خسروی | این نمایشنامهٔ تلویزیونی، از اولین نمایشنامههای پخش شده از تلویزیون خصوصی ایران (تلویزیون «ثابت پاسال») بود |
عباس غزالی از تغییر استایل بعد از ازدواج میگوید
عباس غزالی از جوانان بااستعداد سینمای ایران است که سیری صعودی در کارنامه کاریاش داشته است. همین سیر صعودی باعث شده هر روز بر شهرت و اعتبارش افزوده شده و حتی سال گذشته نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شود. او امسال با فیلم «دلبری» و فیلم متفاوت «قیچی» در سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر حضور دارد. اما در حاشیه فرش قرمزها و اکرانها او را با استایل جدید و متفاوتی دیدیم. نظرمان را با این ستاره جوان در میان گذاشتیم که از دل آن گپ و گفت داغی بیرون آمد. با مدآنلاین و گفت و گو با ستارههای این دوره از جشنواره فیلم فجر همراه باشید.
امسال تغییرات تازهای در استایل شما میبینیم. ظاهرا به مدلهای کلاسیک زمستانی روی آوردهاید؟ خیلی هم اهل کلاه نبودید اما این روزها، کلاه پای ثابت رخت و لباستان شده است؟
من خیلی اهل مد نیستم ولی به پوششم اهمیت میدهم. بنابراین اگر لباسی و مدلی به من بیاید و با من سنخیت داشته باشد استفاده میکنم. دوست دارم لباسم ریشه در فرهنگمان داشته باشد، زننده نباشد و شیک هم باشد. همسرم طراحی لباس من انجام را میدهد و به من ایده و مشاوره میدهد، این ستی را هم که به تن دارم پیشنهاد اوست تا برای حضور روی فرش قرمز بپوشم.
پس همسر باسلیقه شما به ایدههای کلاسیک و لباسهای کژوآل رسمیتر علاقه دارند؟
بله، دقیقا. همسرم سلیقه درجه یکی دارد. او هم معمار و اهل طراحی و هنر است. او را خیلی قبول دارم و هر پیشنهادی بدهد با اطمینان و اعتماد قبول میکنم و برای هر برنامهای شامل مصاحبهها تا افتتاحیه و اختتامیه و … ایده های زیبایی دارد که سعی میکنیم عملی کنیم.
آقای غزالی استایل بازیگر با میزان شهرت و شناخته شده بودن او ارتباط دارد؟ یعنی هر چقدر بیشتر دیده میشوید بیشتر درگیر ماجرای لباس میشوید یا برعکس؟
سئوال خیلی جالبی است. درگیر به این معنی که بخواهد معضل بشود و ذهنم را اذیت کند، نه. ولی از جهت اینکه بیشتر اهمیت بدهم، بله. به دلیل اینکه وقتی شهرت بیشتر میشود، آدمهای بیشتری به شما نگاه میکنند. شما ویترین و الگو میشوید و در معرض دید هستید. از همین زاویه است که هر روز بیشتر به این سمت میروید که ظاهر آراسته و قابل قبولی داشته باشید. البته این روزها همه افراد دقت بیشتری روی ظاهر و پوشششان میکنند و برای اهالی صنوف و مشاغل مختلف اهمیت دارد و محدود به بازیگران هم نمیشود. اما جادوی پرده نقرهای باعث میشود به من بازیگر بیشتر نگاه شود. این را هم در نظر داشته باشید، بازیگری با ظاهر و جذابیت و نگاه بصری ارتباط مستقیم و جدانشدنی دارد.
گفتید اهل مد نیستید، یعنی استایل شخصی خود را دارید؟ مثلا این عینک آفتابی با شیشه گردی که به چشم دارید یا کلاه یا شالتان، صرفا علایق شخصی شماست یا از مد و دنیای فشن وام گرفتهاید؟
خیلی سئوال باحالی پرسیدید و صحبت درباره آن جذاب است. من نمیگویم اصلا با مد کاری ندارم مگر میشود با مد کاری نداشت. مد هم بالاخره مهمترین منبع هدایت سلیقه و انتخاب ما در لباس است یا میتواند باشد. اما درحقیقت اگر مد با سلیقه و ذائقه من سنخیت داشته باشد آن را میپذیرم. ولی همیشه صرفا این نیست که بگویم این مد است پس من بروم استفاده کنم. من اصلا هیچ وقت چنین کاری نکردهام. مثلا بگویم چون صورتی مد است پس من لباس صورتی بخرم و بپوشم. من درباره مد همیشه به پرسشهایی در درون خودم پاسخ میدهم؛ آیا آن چه مد شده به من میآید؟ با فرهنگ من همخوانی دارد؟ و اصلا با آن راحت هستم؟
راحت بودن با لباس برایتان مهم است؟
صد در صد. چرا آدم لباسی بپوشد که فعالیتش را سخت کند. مثلا اینقدر تنگ باشد که جرات نکنی دستت را بلند کنی یا بنشینی و بلند شوی؟ که مثلا یک لباس شیک یا مد است. این به نظر من یک جور خود آزاری است. این معیارها برای من خیلی مهم است.
به این ترتیب مسئله لباس برای شما یک بحث فلسفی است یعنی اول به خودشناسی رسیدید بعد به این استایلی که دارید؟ سلیقه خودتان را خوب میشناسید؟
بله، چون واقعا به همین شکل بزرگ شدهام و هر چقدر هم که می گذرد بیشتر احساس میکنم که در حال شناخت خودم، جامعه، مردم و فرهنگمان هستم. از اول هم در همین مسیر حرکت کردم و هر چقدرپیشتر میروم بیشتر خودم را در این مسیر قرار میدهم و ریلم را صافتر میکنم.
شما در اختتامیه سال گذشته جزو نامزدها بودید و طبیعتا با این حتمال که روی سن خواهید رفت لباستان را انتخاب کردید. امسال برنامهتان برای اختتامیه چیست؟
خارج از اینکه به این فکر کنم که نامزد میشوم یا نه، مطمئنا برای آن روز به خصوص که اختتامیه جشنواره است لباسی آماده کردهام و ست کاملی برای آن طراحی شده است و با آن لباس در این مراسم حاضر خواهم شد.
این لباس را هم همسرتان انتخاب کرده؟ و اینکه آماده خریداری شده یا سفارش دوخت دادهاید؟
بله ما با هم به یک هارمونی و رنگ رسیدیم و بر اساس آن طراحی خرید کردیم. امسال هم لباس فرمال کلاسیکی را با تم سفید و سیاه انتخاب کردیم.
امسال چه سبک فیلمهایی در جشنواره مد است؟
واقعا سئوالهای متفاوت و جالبی میپرسید. همیشه یکسری فیلمها مد میشود. من فکر میکنم امسال برعکس چند سال اخیر که فیلمها خیلی آپارتمانی بودند و نهایت تا حیاط و دم در خانه میرفتند، به دشت و بیابان و جنوب و جغرافیای متفاوت رسیدهاند. امسال فیلمهای زیادی در لوکیشنهای بیرون شهرها خواهید دید. یعنی خود لوکیشن متفاوت و کلا فیلمهای باانگیزه و متفاوت مد است مثل «قیچی».
منبع : مدآنلاین- ساناز صفایی
مخاطبان تلویزیون امیرحسین رستمی را در سریالهای مختلف همچون شمسالعماره، نون و ریحون، وضعیت سفید، یه تیکه زمین، سه پنج دو، دختران حوا، دودکش، پادری، پژمان، آخرین بازی و… دیدهاند. او این روزها سریال تلویزیونی لیسانسهها را در حال پخش از شبکه سه دارد. رستمی در این سریال نقش مسعود را بازی میکند که درگیر ماجراهای مختلف میشود.
شما معمولا در مجموعههای تلویزیون ایفاگر کاراکترهای ساده، مهربان و دوست داشتنی هستید، اما در سریال لیسانسهها نقش مسعود را بازی میکنید که تا حدودی شخصیتش شارلاتان است! این قالب جدید برایتان چقدر هیجان انگیز بود و تا چه میزان شما را نگران میکرد؟
بخش عمده سختی این قالب بهعهده سروش صحت و ایمان صفایی بود. تجربه نشان داده فیلمنامه جذاب روی کاغذ خودش را نشان میدهد و من با خواندن پنج قسمت از فیلمنامه میخندیدم و متوجه شدم لیسانسهها کار درجه یکی میشود. حتی روی کاغذ میتوان فهمید که مخاطب عام با کدام کاراکتر ارتباط بیشتری برقرار میکند یا کار کدام کاراکتر راحتتر و سختتر است. از اینرو این قالب جدید برای خودم هم هیجانانگیز بود.
ضمن اینکه بعد از انتخاب بازیگران سریال لیسانسهها متوجه شدم من باید در گروهی کار کنم که ۷۰ درصد آنها برای مخاطب عام چهره نیستند. البته همین۷۰ درصد حتما جزو بهترینها بودهاند که سروش صحت آنها را انتخاب کرده بود. در مجموع من، هم نگران درآمدن کاراکتر مسعود بودم و هم این که بین آن و دیگر کاراکترها توازن وجود داشته باشد. البته ایمان داشتم که سروش صحت باهوش ترین و بهترینها را انتخاب کرده، اما قبل از کلید خوردن نگران بودم که بعد از پخش و دیدن بازخورد مردمی برطرف شد.
چندی پیش نقد یکی از خبرگزاریها را سروش صحت به من نشان داد که برایم جالب بود. در این نقد تاکید شده بود امیرحسین رستمی مثل یک فوتبالیست جاافتاده و باهوش است که میداند در چه فرصتهایی باشد یا درچه موقعیتهایی نباشد؛ او مثل کاپیتان عمل میکند.
تعادل در بازی شما و دو بازیگر دیگر هوتن شکیبا و امیر کاظمی که نقشهای محوری سریال لیسانسهها را بازی میکنند، رعایت شده است. چطور به این تقسیمبندی و تعادل رسیدید؟
این مساله به طراحی سروش صحت و ایمان صفایی در فیلمنامه برمیگردد. همیشه تاکید کردهام برای اینکه یک سریال آبرومند شود و نظر مخاطبان را جلب کند، باید به سه مورد توجه کرد و آن هم متن، متن و متن است و بعد از آن بازیگران و کارگردان اهمیت دارند. از ابتدا قرار شد بار کمدی و فانتزی قصه بهعهده حبیب باشد؛ درام قصه هم روی شخصیت مازیار استوار شود و مسعود هم کاپیتان گروه و در مسیر رفت و برگشت بین فانتزی و درام است.
شخصیت مسعود نخ تسبیح قصه لیسانسههاست. این مساله برایتان نگرانکننده نبود؟
تکلیف کاراکترهای مازیار و حبیب مشخص بود، اما مسعود، هم نخ تسبیح بود و هم این که باید بین این دو کاراکتر رفت و آمد میکرد. راستش در ابتدا واهمه داشتم که نخ تسبیح هستم، اما به مرور و بعد از بازخورد خوبی که دریافت کردیم، برطرف شد.
این موضوع را تا چه میزان مدیون تجربهتان در ایفای نقشهای طنز و جدی میبینید؟
وقتی مسعود پیش مازیار میرود که بخش درام و تلخ قصه را بهعهده دارد و گریه میکند، مخاطب پس نمیزند، چون گریه امیرحسین رستمی را در سریال شهرزاد و خندههایش را در کارهای دیگرش تماشا کرده است. از سوی دیگر، یکی از ویژگیهای مسعود را خیلی دوست دارم که سروش صحت و ایمان صفایی برای او طراحی کردهاند و این که برای همه وظیفه اجتماعی تعریف میکند. به عنوان مثال اگر خانه ندارد و پدرزنش خانه دارد، فکر میکند باید پدرزنش به او خانه بدهد. یا اگر ماشین ندارد، میتواند بدون اجازه از ماشین دوستش استفاده کند. همین شخصیت مسعود را جذاب کرده، چراکه بچه پررو است و فکر میکند همه باید به او لطف کنند.
با توجه به اینکه این ویژگی مسعود را دوست داشتید، پیشنهادهایی برای کاراکتر دادید؟
متن کامل بود و اگر دوستی من و سروش صحت را کنار بگذارید، ما با کارگردانی در این مجموعه طرف بودیم که دیکتاتور دموکرات است. دموکرات از این لحاظ که میشنود و دیکتاتور از این نظر که همانی را که خودش میخواهد، انجام میدهد.
یعنی اجازه اظهارنظر به شما نمیداد؟
سروش صحت به پیشنهادها گوش میدهد، اما همان کاری را انجام میدهد که خودش فکر میکند درست است. البته به حرفهای من درباره بخشهای مختلف سریال غیر از شخصیت مسعود گوش میدهد و موافقت هم میکند، اما درباره شخصیت مسعود فقط نظر خودش را اعمال میکند.
حالا این را دوست داشتید یا نه؟
برخی مواقع موافق با سروش صحت هستم و بعضی وقتها نه. به عنوان مثال سکانسی در زندان داریم که من در بازیام، بداهه داشتم و به نظرم بهترین واکنش را برای مسعود در این صحنه نشان دادم، اما سروش صحت موافقت نکرد. البته هیچ وقت در دیالوگهایم بداهه ندارم، مگر آن که از قبل با نویسنده و کارگردان هماهنگ کرده باشم. یا در صحنهای دیگر من دیالوگهای مسعود را با حرص گفتم، اما باز هم کارگردان مخالفت کرد. به هر حال کارگردان سریال این طور صلاح میداند.
شما تجربه بازی در سریالهای جدی و طنز را دارید. به کدام یک از آنها علاقه مند هستید؟
متن و کارگردان برایم اهمیت دارد. اگر هر دوی این موردها قوی باشند و یکی درام بوده و دیگری کمدی، حتما کمدی را انتخاب میکنم؛ چون حالم با بازی در یک کار کمدی بهتر میشود. ضمن این که گریاندن مردم کار راحتی است و خنداندنشان سخت!
با این که در کارهای مختلف بازی میکنید، اما خیلی گریم تان متفاوت نیست. خودتان موافق نیستید که خیلی گریم شوید؟
نه، من به هیچ وجه در گریم دخالت نمیکنم. اتفاقا با هر کارگردان که کار کردم، همکاری مان به بار دوم یا سوم هم کشیده است. با حسین سهیلیزاده سه بار، محمدحسین لطیفی دو مرتبه، سروش صحت دو دفعه، سامان مقدم چندین بار و… همکاری داشتم.
با توجه به اینکه در آستانه ورود به ۴۱ سالگی هستید، چند سوال هم در این باره بپرسیم. در این سن نگاهتان به زندگی چگونه است و چه آرزوهایی دارد؟
در این لحظه که جلوی شما نشستم و مصاحبه میکنم، برای خودم دیگر هیچ آرزویی ندارم. حالم خوب است، به خاطر اینکه بهترین بچه دنیا و همسر نازنینی دارم. سایه پدر و مادرم بالای سرم هست و وقتی میخندند دنیا را به من میدهند. وقتی پدرم را بغل میکنم انگار جهان را در آغوش دارم. عاشق پدر همسرم هستم و یکی از بهترین مادرزنهای دنیا را دارم. برادرزنی دارم که آرزو دارم پسرم «ارشیا» مثل او شود. دلم میخواهد پسرم به اندازه ۹۹ درصد شبیه دایی «کیومرث» اش شود و یک درصد به من برود.
بهترین خواهر دنیا را دارم که نامش «فیروزه» است. او دختر درجه یک و تحصیلکرده است. البته او را بخشیدهام! بچه که بودم، فکر میکرد به جای مادرم وظیفهاش تربیت کردن من است، به همین دلیل فلفل در دهان من میریخت، چون بزرگتر بود! من بهترین شوهر خواهر و خواهرزاده دنیا را دارم. نام خواهرزادهام «امیر ارشان» است. نمیدانم برای خواهرزادهام دایی خوبی هستم یا نه، اما او را خیلی دوست دارم. خوشبختانه مردم مرا دوست دارند.
در این حرفهای که هستم، هرگز کار دستوری انجام ندادهام و نترسیدهام از این که بخواهند مرا در کارم محروم کنند. خودم را نفروختم. خدا را شاکرم که در بزنگاههایی که به پول نیاز هم داشتم، قرار داشتم، اما حاضر نشدم هر کاری انجام بدهم. معتقدم مردم بهترین منتقد هستند. خدا را شکر میکنم که نان به نرخ روز خور نبودم و به هیچ وجه بهبه و چهچه کسی را نکردم. همیشه در دوراهی انتخاب پول و موقعیت دستور یا مردم، سمت مردم سرزمینم ایستادهام.
چقدر از هدیه دادن و گرفتن هدیه لذت میبرید؟
من از هدیه گرفتن حالم بد میشود، اما عاشق هدیه دادن هستم. راستش همیشه از هدیه گرفتن واهمه داشتهام، زیرا میترسم روزی هدیه بماند، اما آن دوست دیگر حضور نداشته باشد. منظورم این نیست که در دنیا نباشد، بلکه دیگر در حلقه دوستیام نباشد و آن کادو، مرا به یاد روزهای خوب بیندازد. جالب است برایتان بگویم زمانی که بچه بودم دوست نداشتم عکس بگیرم، چون احساس میکردم برایم بدشانسی میآورد. به همین دلیل در عکسهای دوران کودکی یا زیر مبل هستم یا فقط دست یا پایم مشخص است.
پس با این حساب خاطرهای از بهترین هدیهای که گرفتهاید، ندارید؟
اتفاقا بهترین هدیه زندگیام را از پسرم ارشیا گرفتم که فکر میکنم دیگر تکرار هم نمیشود. ارشیا تازه باسواد شده بود و یک نامه برای من نوشته بود و از آنجا که میدانست صبح قرار است کدام یک از کفشهایم را بپوشم، نامه را داخل کفشم گذاشته بود. در این نامه نوشته بود بابا جان من تو را به اندازه همه خوراکیهای خوشمزه دوست دارم. در این نامه نام همه خوراکیهایی را که دوست داشت، نوشته بود.
دوست دارید پسرتان هم بازیگر شود؟
راستش دوست ندارم، البته اجازه میدهم پسرم خودش راهش را انتخاب کند. خوشبختانه پسرم هم بازیگری را دوست ندارد. به عنوان پدر برایم سخت است که فرزندم بازیگر شود و بعد شاهد این باشم که در دمای منفی چهار درجه سه بار توی استخر برود تا برای ۱۰ ثانیه مردم را بخنداند. درحالی که همه گروه پتو دور خودشان کشیده و جلویشان بخاری بود اما من فقط با یک پیراهن و شلوار باید داخل استخر میرفتم و درحالی که روی آب خوابیده بودم دیالوگ هم میگفتم. خدا نکند ارشیا در این موقعیت قرار بگیرد!
خانوادهتان از ابتدا موافق کار بازیگری شما بودند؟
خانواده من خیلی امروزی هستند و فقط هنگام مهاجرت مانع من شدند. درسم تمام شده بود و میخواستم از ایران بروم، اما مادرم طوری پازل را طراحی کرد که مانع من برای رفتن از ایران شود. مادرم به من گفت که سریع به دانشگاه بروم و تسویه حساب کنم. این درحالی بود که اگر دیرتر به دانشگاه میرفتم، پدرم ۶۵ ساله میشد و چون من تکپسر بودم، از سربازی معاف میشدم. در آن لحظه خیلی ناراحت شدم و به دوستان تاکید کردم که من مهندسیام را شش ترمه تمام کردم و باید به من جایزه بدهید. حالا که به این موضوع فکر میکنم، احساس میکنم مادرم این کار را انجام داد تا من دیگر به فکر مهاجرت نباشم. خوشبختانه خانوادهام در مقوله کار و ازدواج هیچ وقت نظرشان را به من تحمیل نکردند.
منبع : جام جم آنلاین
مقدار انرژی بدن شما برای چیزهایی مانند تنفس، هضم، و فعالیت فیزیکی استفاده میشود.
یک فرد چاق چربی زیادی در بدن دارد ممکن است اثر منفی بر روی سلامتی داشته باشد.
اگر وزن بدن یک شخص حداقل ۲۰٪ بیشتر باشد او چاق است.
اگر شما شاخص توده بدن (BMI) بین ۲۵ و ۲۹.۹ اضافه وزن دارید. اگر BMI شما ۳۰ باشد چاق هستید .
این روزها دختران و پسران زیادی را میبینیم که برخلاف افراد چاق که به دنبال کاهش وزن هستند،
در جستوجوی راهی میگردند تا یک کیلوگرم به وزنشان افزوده شود و به وزن استاندارد خود نزدیک شوند.
این گروه از مردم به دلایل مختلفی دچار لاغری میشوند که از میان آنها میتوان به رژیم بد غذایی، بی اشتهایی عصبی و اختلالهای گوارشی اشاره کرد.
آنچه میخوانید دلایلی است که مکتبهای درمانی طب سنتی مانع افزایش وزن این گروه میدانند.
حجم غذا مناسب نیست
یکی از نکاتی که ممکن است مانع از رسیدن وزن شما به وزن استاندارد شود متناسب نبودن حجم غذا و فعالیتهایی است که شما در طول روز دارید.
به باور درمانگران شیوههای طبیعی درمان مردان و زنانی که متناسب با فعالیتها و برنامههای روزانهشان موادغذایی و خوراکی مصرف نمیکنند نمیتوانند وزنشان را به حد استاندارد برسانند.
توجه داشته باشید که مقصود از فعالیت روزانه تنها فعالیتهای فیزیکی و جسمانی نیست بلکه فعالیتهای فکری و ذهنی فرد را نیز در بر میگیرد.
ممکن است فردی در طول روز آنچنان تحرکی نداشته باشد و بیشتر ساعات روز را پشت میز بنشیند اما به لحاظ فکری و ذهنی بسیار درگیر و شلوغ باشد.
اگر این فرد نیز به میزان کافی غذا و خوراکی مصرف نکند نمیتواند به وزن استاندارد برسد و دچار لاغری میشود.
علت: از دیدگاه درمانگران طب سنتی انرژیای که بدن برای فعالیتهای جسمی و ذهنی صرف میکند از سوختو ساز مواد غذایی و انرژیای که از این طریق به دست میآید تامین میشود بنابراین اگر فرد متناسب با فعالیتهایش غذا مصرف نکند انرژی مورد نیازش را از بافتهای بدن تامین میکند و این امر موجب لاغری فرد میشود.
سوختوسازتان مشکل دارد؟
گاهی اختلال در عملکرد دستگاه گوارش به ویژه اختلال در روند سوخت و ساز و متابولیسم بدن عامل لاغری است بنابراین فردی که دچار لاغری است و قصد دارد وزنش را افزایش دهد
باید پیش از هر اقدامی از سلامت عملکرد دستگاه گوارش و چگونگی سوخت و ساز بدن مطلع شده تا مصرف مواد غذایی موثر واقع شود.
علت: بروز مشکل در عملکرد دستگاه گوارش یا یکی از اندامهایی که در سوخت و ساز بدن تاثیرگذار است،
موجب عدم هضم یا جذب مناسب مواد غذایی و ماده مفید خوراکیها میشود.
در این حالت نه تنها وزن اضافه نمیشود بلکه فرد با کاهش وزن روبهرو میشود.
اعصابتان ناآرام است
بیاشتهایی عصبی یکی از شایعترین دلایل بروز لاغری در مردم است که به دلیل کارهای سنگین، پرمسئولیت و پرتنش به وجود میآید.
گاهی ممکن است یک خانم خانهدار نیز از این اختلال رنج ببرد و به دلیل تمرکز زیاد بر مشکلات خانوادگی
طی روز و حین انجام فعالیتهای روزانهاش به این اختلال عصبی مبتلا شود.
علت: درمانگران طب سنتی ناراحتی، اضطراب، غصه، استرس و فشارهای عصبی را از جمله دلایل کاهش اشتها و بروز لاغری در افراد میدانند
و معتقدند این تنشها مانع از جذب و هضم مناسب مواد غذایی مفید و لاغری میشود.
بنابراین بهتر است پیش از درمان لاغری از متخصص طب سنتی خود بخواهید برای درمان اختلالهای عصبی اقدام کند.
اخلاط نامناسب در بدن
در بسیاری از متون طب سنتی به این نکته اشاره شده که آنچه انسان به عنوان غذا مصرف میکند بعد از هضم و جذب به ۴ خلط صفرا، سودا، دم و بلغم تبدیل میشود بنابراین در صورتی که غذایی که مصرف میکنیم
از مواد اولیه سالم، سلامت و طبیعی تهیه شده باشد در بدن اخلاط مناسب و سالم تهیه میشود اما اگر این غذاها از مواد نامناسب و ناسالم تهیه شده باشد
تبدیل به خلطهای نامناسب و موذی میشود که مانع از افزایش وزن این گروه میشود.
علت: اگر مواد غذایی که مصرف میکنیم نتیجه یک انتخاب بد یا ترکیبی از مواد غذایی نامناسب و بیخاصیت باشد،
اخلاط نامناسبی در بدن تشکیل میشود که بدن آنها را جذب نمیکند و این مواد مانع از جذب مواد مفید و مغذی توسط بدن میشود و روند لاغری ادامه پیدا میکند.
شاید دلیل لاغری شما این باشد…
در برخی از متون طب سنتی علاوه بر اختلال در عملکرد دستگاه گوارش و عدم تناسب میزان غذا و انرژی دریافتی فرد، عوامل دیگری را هم مانع افزایش وزن برای افراد لاغر میدانند.
– افراد مبتلا به بیماریهای کبدی یا بیماریهایی که منجر به بزرگی طحال در بدن میشوند ازجمله افرادی هستند که ناخودآگاه در معرض لاغری قرار میگیرند.
– ابتلا به اسهال از مواردی است که موجب حفظ ریتم کاهش وزن میشود.
این مکانیسم در حقیقت در برخی از شیوههای درمانی برای لاغرشدن افراد چاق مورد استفاده قرار میگیرد.
– ابتلا به سوء مزاج سرد نیز یکی دیگر از دلایل ابتلا به لاغری است.
درمانگران برای درمان لاغری پیش از هر چیز احتمال وجود سوءمزاج سرد را در بیمارانشان بررسی میکنند.
– وجود انگل در دستگاه گوارش نیز از جمله مواردی است که موجب کاهش وزن افراد و لاغری آنها میشود چرا که انگل پیش از آنکه مواد غذایی هضم و جذب شود از آنها تغذیه میکند.
– خواب متعادل و مناسب نیز در درمان این اختلال موثر است.
افرادی که برای درمان لاغری و افزایش وزن به پزشک مراجعه میکنند باید علاوه بر کنترل و تنظیم ساعات خوابشان، فعالیتها و برنامههای روزانه خود را نیز تنظیم کنند.
– این غذاها را به سبد غذاییتان اضافه کنید
درمانگران طب سنتی همیشه به افرادی که برای افزایش وزن و رسیدن به تناسب اندام به آنها مراجعه میکردند مصرف انواع حلیم، کله پاچه، خوراک گوشت اردک، خوراک کبک و گوشت بزغاله را توصیه میکردند.
آنها معتقد بودند که گنجاندن این مواد به سبد غذایی افراد لاغر به آنها کمک میکند که بر لاغری خود غلبه کنند.
البته این درمانگران به افراد لاغر هشدار میدهند که این غذاها را با تجویز درمانگرشان به سبدغذایی خود اضافه کنند چرا که پیش از افزودن این غذاها به برنامه غذایی روزانه باید از سلامت جسمی خود مطمئن باشند و معاینه شوند.
علاوه براین این درمانگران مصرف شیربرنج و شیرینیهایی مانند باقلوا، قطاب و خوردن پسته، فندق، بادام و کنجد و گنجاندن میوههای شیرین به سبد غذایی را از دیگر عوامل موثر در افزایش وزن افراد لاغر میدانند.
– این داروهای طبیعی را امتحان نکنید
برخی داروهای گیاهی در عطاریها به فروش میرسد که برای درمان لاغری از سوی فروشندگان توصیه میشود.
متاسفانه تجویز بسیاری از این داروهای گیاهی بدون لحاظ کردن علل واقعی لاغری در افراد، صورت میگیرد.
در حقیقت این گروه به همه افراد لاغر با طبع و مزاج مختلف یک داروی گیاهی را تجویز میکنند.
به همین دلیل است که برخی مردم از این داروها نتیجه میگیرند و برخی آنها نتیجه نمیگیرند و با مصرف آن دچار اختلال دیگری نیز میشوند.
لازم است افرادی که تمایل به افزایش وزن دارند و میخواهند لاغری خود را درمان کنند پیش از مصرف هر گیاه و داروی طبیعی با متخصص و درمانگر طب سنتی مشورت کنند.
منبع:tasalamati.com
«غلامرضا رمضانی»، کارگردان فیلمهاى «سبز کوچک» و «فرار از اردو»:
کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - سینما> مهناز محمدى:
نه شلوغیهای دوران انقلاب و نه وضعیتهای اضطراری دوران جنگ، هیچکدام نتوانستند در کارش وقفهای بیاندازند.
از ۱۳سالگی هر فرصتی که پیدا میکرد، نمایشنامهای مینوشت. پای ثابت مسابقههای نمایشنامهنویسی و نمایش مدارس بود و هرجا که میرسید از نمایش گفت؛ چه پشت نیمکتهای مدرسه و چه پشت خاکریزهای جبهه.
غلامرضا رمضانی، نویسنده و کارگردان شناختهشدهی تلویزیون و سینما، بیشترین آثارش را برای کودکان و نوجوانان ساخته است. رمضانی از موفقترین کارگردانهای این حوزه است و تا حالا ۹ پروانهی زرین در جشنوارهی فیلمهای کودک و نوجوان و چندین جایزهی خارجی مثل تندیس زرین منتقدان هند، جایزهی کلیسای جهانی و کفش طلایی کشور چک، جایزهی جشنوارهی لوکاس آلمان و جایزهی پرندهی آبی اوکران را دریافت کرده است.
اینروزها دو فیلم از او بهصورت همزمان در سینماها درحال نمایش است. «فرار از اردو» که پروانهی زرین بهترین کارگردانی را از جشنوارهی فیلمهای کودک و نوجوان اصفهان بهدست آورد، در سینماهای تهران، اراک، شیراز، مشهد، سنندج، گرگان، کرج و گناباد روی پرده است. «سبز کوچک» هم از تولیدهای سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است که هفتهی آینده و در قالب طرح «کانون نمایش» در ۳۲سالن برگزیدهی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سراسر کشور نمایش داده میشود.
به همین مناسب به سراغ این فیلمساز باسابقه و ۵۶سالهی اراکی میرویم تا هم از حال و هوای نوجوانیاش بیشتر بدانیم و هم از فیلمهایی که روی پرده دارد.
* * *
به نظرم حرکت بسیار خوبی است. من بعضی از سالنها را دیدهام. سالنهای بسیار حرفهای و خوبی هستند و واقعاً برای فیلمدیدن ساخته شدهاند. یعنی سالن همایش نیستند و صندلی و سیستم صوتی خوبی دارند. اگر اینکار ادامه پیدا کند و تضمین شود که سینماها دائماً اکران خواهند داشت، میتوانیم امیدوار باشیم که تولیدات سینمای کودک و نوجوان، هم بیشتر شود و هم با کیفیتتر.
اگر به همنسلهای من نگاه کنید و خاطراتشان را مرور کنید، میبینید که همهی ما از همین کانون پرورش فکری و انجمن سینمای جوانان شروع کردیم.
من از دنیای کودکی و نوجوانی خودم الهام میگیرم. شرایط برای ما بسیار سخت بود. ای کاش که برای ما هم امکانات وجود داشت. نوجوانها حالا هرچیزی را که میخواهند هرطور شده به دست میآورند، اما برای ما فقط حسرتش میماند. سبز کوچک، شبیه نوجوانی خودم است که سعی کردهام هم با حال و هوای نوجوانهای امروزی همخوانی داشته باشد و هم تلفیقی از داستانهایی که در زمان ما اتفاق میافتاد و دنیای امروزی نوجوانان باشد.
من دنیای نوجوانها را دوست دارم و خیلی دلم میخواهد آرزوهای خودم را به بچهها نشان بدهم. اگر موضوع فیلمهایی را که ساختهام نگاه کنید، میبینید که در همهی آنها به نوجوانها نشان میدهم که باید تحقیق کنند، باید هدف داشته باشند و آن هدف را دنبال کنند. ناامید نشوند و به خودشان زمان بدهند. در بیشتر فیلمهایم نگاهم این است که نوجوانها یاد بگیرند که در راهشان استقامت داشته باشند و از انرژیشان استفاده کنند.
نه، مطمئن نبودم که فیلمساز میشوم؛ اما مطمئن بودم که به چیزی که عاشقش هستم میرسم.
در مسیرم، دنبال این بودم که اشکالهای خودم را برطرف کنم و در راهم با آدمهای زیادی برخورد کردم که به من توصیه میکردند مطالعه کنم و دنیای خودم را بنویسم. معتقدم هرکس باید در نوجوانی برای خودش هدف داشته باشد؛ اشکال ندارد اگر شکست بخوریم یا هدفمان را عوض کنیم. نوجوان باید بداند که وقتی ۱۸ساله شد، چه چیزی دارد. متأسفانه اینروزها نوجوانهایی را میبینم که فقط میخواهند مدرسه را تمام کنند، بروند دانشگاه تا کاری پیدا کنند. نه اطلاعات درستی از درسهای دانشگاه دارند، نه از درسهای مدرسه. این اصلاً خوب نیست.
کار به شدت سختی بود. من سوم دبیرستان بودم که در کشور انقلاب شد. کانون پرورش فکری منطقهی ما هم تعطیل شده بود و همهی فکر و ذکر مردم انقلاب بود.
من همچنان با گروه تمرین میکردم، نمایشنامه مینوشتم و برایم مهم بود که کارم را ادامه بدهم. تا جایی که یکی از اولین نمایشهای بعد از انقلاب را در فروردین ۱۳۵۸ در بندرعباس روی صحنه بردم. برای همه عجیب و شگفتآور بود. ما هم به سختی دیپلم گرفتیم و دو سال طول کشید تا بتوانیم برویم دانشگاه.
در زمان انقلاب فرهنگی، دانشگاهمان تعطیل شد و ما باید میرفتیم سربازی. در سربازی یک سال و نیم کارم این بود که نمایش بنویسم و اجرا کنم. یک روز با لباس نمایش توی پادگان بودم که فرماندهام آمد و پرسید: «آقا شما مسئول کجا هستید؟» جواب دادم که سربازم. عصبانی شد و فریاد زد: «این چهجور سربازی است. من چنین سربازی نمیخواهم. کشور درگیر جنگ است. من سربازی میخواهم که بجنگد، نه اینکه بازیگری کند.»
کمی که آرام شد برایش توضیح دادم که نمایش چه اهمیتی دارد. قانع شد و از آن به بعد دیگر همیشه از من حمایت میکرد؛ تا جایی که من حتی توی خط دوم جبهه هم برای رزمندهها نمایش اجرا میکردم.
اسم فیلم ابتدا «فرار از قلعهرودخان» بود، اما ترجیح دادیم برای راحتترشدن و جذابشدن آن، اسم آن را تغییر دهیم.
من برای ساخت این فیلم یک سال و نیم منتظر ماندم تا بتوانم امکانات تولید را فراهم کنم و بعد از آن ششماه، پیشتولید و تدوین آن طول کشید. حالا هم دو سال منتظر ماندم تا اکران شود. فرار از اردو یکی از پرتنشترین و پرتحرکترین فیلمهای نوجوان بعد از انقلاب است که محیطی کاملاً شاد دارد و در تمام فیلم، حال و هوای نوجوانی به چشم میخورد.
راستش بعد از ساختن این فیلم، خیلی حسرت خوردم. چون وقتی ما فیلمی میسازیم، بخشی از عمرمان را در آن میگذاریم و تحویل میدهیم. اما آن را نگهمیدارند و در شرایط نامناسب و با تبلیغات کم اکران میکنند.
چه فایده؟! بیشتر از ۴۰ تندیس و پروانهی زرین و لوحتقدیر از جشنوارههای داخلی و خارجی دارم. باورتان میشود همهشان را در یک جعبه گذاشتهام و توی انباری نگه میدارم؟! پروانه و تندیس به چه دردم میخورد؟ من فیلمسازم و باید فیلم بسازم. دلم میخواهد همهی این تندیسها را بفروشم و بخشی از پولش را صرف خیریه کنم و بخش دیگرش را صرف فیلمسازی. یا اینکه اگر موزهای برای سینمای کودک و نوجوان ساخته شود، حاضرم همه را به آنها اهدا کنم. یک زمانی این تندیسها توی خانه بود و هرکه میآمد کلی بهبه و چهچه میکرد. آنقدر که دیگر حوصلهام سر رفت و همهشان را جمع کردم و توی انباری گذاشتم. حالا انباریمان کلی تندیس دارد!
آیا باید بی درنگ به رفتارهای کودک واکنش نشان داد؟
نگران لوس شدن کودکم هستم
تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۲۵
نوزادان قابل لوس شدن نیستند. کودک شما به تمام توجه شما نیاز دارد. به توصیه های خویشاوندانتان که میگویند کودکان باید استقلال را یاد بگیرند، اهمیت ندهید. به جای آن، به صدای غریزه ی مادرانه یا پدرانه ی خود گوش دهید- صدایی درونی که به شما میگوید کودکتان را آرام کنید.
وقتی بیدرنگ به کودکتان توجه میکنید، احساس امنیت بیشتری میکند، نگرانیش کمتر میشود، و شجاعت پیدا میکند که دنیا را به روش خود کشف کند. به محض اینکه بفهمد گریه هایش برای شما مهم است، کمتر بی دلیل گریه میکند. در طولانی مدت، پاسخ سریع شما به نیاز های کودکتان باعث میشود او کمتر لجاجت داشته باشد و حرف شما را راحتتر بپذیرد.
هنگامی که کودکتان به سن شش تا هشت ماهگی رسید، شروع میکند به درک رابطه ی " علت و معلول" - مثلا متوجه میشود که اگر کاسه را از صندلیش بیاندازد کاسه می افتد.
همچنین شروع میکند به درک رابطه ی میان رفتارهای خود و عکس العمل های شما. در این مرحله ایجاد یک سری محدودیت خوب و مناسب است. اگر کودکتان برای بدست آوردن چیزی که لازم ندارد گریه سرداد، کوتاه نیایید، او را در آغوش بگیرید تا آرام شود. وقتی رفتار خوب را نشان داد نیز او را در آغوش گرفته واز رفتارش تقدیر کنید. هنگامی که به سمت چیزی خطرناک میرود به آرامی حواسش را پرت کنید.
ترکیب درستی از عشق و راهنمایی به کودکتان کمک میکند که جایگاه خود را در جهان بیابد. اما فعلا، تمام تمرکزتان باید روی این باشد که هر چه بیشتر به او توجه و آرامش بدهید. بدانید که هر چقدر به او توجه کنید بیش از نیاز او نخواهد بود.
مرجع : سلامت نیوز