واردات موازی، صادرات موازی زمانی رخ می دهد که یک شرکت کالاهای خود را از طریق کانال های غیرمجاز وارد یک بازار بین المللی می کند. صادرات موازی در بازار خاکستری بدین علت مورد ملاحظه قرار گرفت که کارخانجات عمدا یا سهوا قراردادشان را با توزیع کننده های مجاز فسخ می کردند.
این مقاله از معنی دوم بازار خاکستری استفاده می کند، این معنی را توسعه می دهد و به بررسی فعالیت های بازاریابی که مشکلات اخلاقی و قانونی را در بر می گیرد، می پردازد. فعالیت هایی که به دلایلی چند نمی توانند به وسیله قانون مهار شوند. بازار خاکستری در سطح بین المللی از نیمه دهه 1980 به بعد یک نگرانی برای تولیدکننده ها و خرده فروش ها بود. تخمین ها از اندازه بازارهای خاکستری بین المللی حدودا از 7 میلیارد تا 10 میلیون دلار است.
اصطلاح واردات موازی ساختگی نیست. اگرچه، استفاده از این اصطلاح به صورت مترادف با بازار خاکستری پیشنهاد می شود. ممکن است اطلاق لغت خاکستری بر یک بازار به معنایی نزدیک به سیاه اشاره داشته باشد. بازاریابی خاکستری دربرگیرنده فروش و معامله مارک های تجاری معروف از طریق کانال های توزیع و پخش بدون اجازه دارندگان این مارک ها و برندها است.
زمانی که بازاریابی خاکستری در میان بازارها و همچنین در محیط های بین المللی به وجود آمد، اصطلاح واردات موازی رایج شد. بازاریابی خاکستری با کنار گذاشتن صاحبان امتیاز برندهای معروف و کالاهایی با قیمت بالا، فرصت را برای شرکت ها و زنجیره های خرده فروشی بزرگ مهیا می کند و نظارت شان را بر تهیه کنند گان خارجی افزایش می دهد.
و این تنها در صورتی غیرقانونی است که بازار خاکستری کالاها، قانون های مربوط به محصولات را با قراردادهای رسمی برندهای تجاری استفاده شده در یک کشور خاص، یا در جایی که خاستگاه برند تجاری، در بین کشورهایی که واردات موازی صورت گرفته است نقض کنند.
در اینجا دو وجه مطابق با قانون از معاملات بازار وجود دارد: قانونی بودن محصولات و قانونی بودن اقدامات. اصطلاح بازار سیاه به مبادله کالاهای غیرقانونی اشاره می کند. اقدامات بازاریابی غیرقانونی ممکن است به بازاریابی سیاه اشاره و از آن پیروی کند. از آنجا که کشیدن یک خط واضح بین بازارهای قانونی و غیرقانونی سخت است، مناطقی موسوم به مناطق خاکستری به وجود آمدند.
در اینجا دو نوع از مناطق خاکستری وجود دارد: مسئله اخلاقی محصولات یا خدمات زمانی است که محصول به وسیله ابزارهای (روش های) غیراخلاقی به فروش برسد اما در بیشتر حالات به استفاده از روش های غیراخلاقی برای فروش قانونی محصولات یا خدمات اشاره می کند.
باید تصریح کرد که مشکل بازار خاکستری در محصولات نیست بلکه در روال و روند بازاریابی است. علاوه بر واردات موازی بازار خاکستری در جنبه های بزرگتری از بازاریابی اتفاق می افتد. بازار خاکستری می تواند در لوگو یا بسته بندی یک محصول رخ دهد. یک شرکت علامت تجاری و مخصوص شرکت دیگری را کپی می کند یا اقدام به استفاده از بسته های نهانی (تقلبی) می کند که این برای شرکت قانونی که عملیات خود را به صورت قانونی انجام می دهد دشوار است.
همچنین این موضوع می تواند در تبلیغات اتفاق بیفتد، و اولویت های مشتریان را تغییر دهد. تهیه خوراکی ها، سرگرمی ها، هدایا و پرداخت ها به عنوان وسایلی هستند که برای به دست آوردن یا ایجاد روابط سودمند در صنایع علمی مانند: داروسازی ها و ادوات پزشکی رایج است.
اگرچه نمایندگان فروش از آن استفاده می کنند و نمایندگان خرید پاداش های مربوطه را به علت جنبه های اخلاقی و رفتاری نه به علت ترس از تنبیه شدن استفاده از آنها نمی پذیرند.
این تحقیق روی بازار خاکستری پرفروش تمرکز می کند. ما بازار خاکستری را در فروش شخصی استفاده می کنیم. این مقاله از این نظر که نسبت به مطالعات قبلی روی اخلاق بازاریابی در سه مورد اصلی فرق قائل می شود، دارای تمایز است: ابتدا، مفهوم سازی و مشکلات اخلاقی گوناگون اقدامات فروش بررسی شد، از قبیل فروش به وسیله پیشنهاد خوراکی ها، سرگرمی ها، هدایا و بازپرداخت ها که تحت یک موضوع رایج بود اما این روش در رفتار سابق مردم رخ نمی داد.
دوم، ما موضوعی را با دید متفاوتاز دیگر موضوعات بازار خاکستری بررسی می کنیم. مشکلات اخلاقی در فروش شخصی دووجهی هستند. به عبارت دیگر برای خدمات بازار خاکستری باید دو قسمت وجود داشته باشد.
مبادله ای که فعل و انفعال بین قسمت های فروش و خرید است که این یک جفت است. مطالعه ما یک کوشش پیشگامانه برای توضیح این مسئله از منظر هر دو طرف است و تحقیق درباره مسائل اخلاقی فروش و مسائل غیراخلاقی فروش را به عنوان پدیده ای فرهنگی مورد بررسی قرار می دهد.
بازار خاکستری (واردات موازی) وقتی شکل می گیرد که یک شرکت، محصولی را علاوه بر شرکت مادر در چند کشور دیگر نیز تولید کند. در این حالت محصولات تولیدی از سوی شعبه های فرعی شرکت در خارج از کشور برای فروش در بازارهای خارجی ممکن است به وسیله توزیع کنندگان خارجی در بازارهای خاکستری فروخته شوند.
بازار خاکستری در سطح بین المللی زمانی ایجاد می شود که تفاوت های زیادی در قیمت های رایج محصولی یکسان بین دو بازار وجود داشته باشد. هر چه تفاوت های قیمتی بیشتر باشد، دلالان بازار خاکستری انتظار بازده بیشتری خواهند داشت و این امر آنها را بر این می دارد که به ناهماهنگی های عرضه و تقاضا بین دو بازار پاسخ دهند. به طور کلی می توان گفت عوامل زیر باعث ایجاد بازارهای خاکستری می شوند:
1. اختلافات قیمتی
2. معروف بودن محصول در چندین بازار
3. پایین بودن تعرفه ها و هزینه حمل و نقل
4. شبکه جهانی اینترنت
شبکه جهانی اینترنت به طور فزاینده ای باعث ایجاد بازار خاکستری برای محصولات داخلی و خراجی شده است. به نظر برمن (2004) افزایش محبوبیت روز افزون وب به عنوان فناوری و یک مکانیزم انتقالی، باعث تسهیل مبادلات بازار خاکستری (واردات موازی) شده است. وب به عنوان یک رسانه اطلاعاتی باعث آگاهی بیشتر مشتریان می شود و از این طریق مشتریان از قیمت پایین کالاها باخبر می شوند و اقدام به خرید کالاهای موجود در این بازار می کنند.
شبکه جهانی وب همچنین این توانایی را به بازاریابان خاکستری می دهد که فقط بر اساس نام و علامت تجاری محصول تبلیغ کنند و کالا را به فروش برسانند و با توجه به اینکه کالا را به طور مستقیم به مشتری می فروشند، از پرداخت مالیات و تعرفه می گریزند، قدرت رقابتی قیمت خود را افزایش می دهند و محصول را با قیمت پایین تری به فروش می رسانند.
5. نوسانات نرخ ارز
6. مناطق آزاد تجاری
تحقیقات نشان داده است که مناطق آزاد تجاری نقش موثری را در شکل گیری بازارهای خاکستری ایفا کرده اند.
7. مازاد عرضه
عرضه و تقاضا می تواند با شرایط بازار تغییر کند. بنابراین فروشنده یا دلال در یک کشور با داشتن مازاد عرضه پیش بینی نشده ممکن است مایل باشد که مازاد عرضه را با حاشیه سود کمتر به فروش برساند و این کار در نهایت باعث پیدایش بازار خاکستری می شود.
در این مقاله ما بازار خاکستری را که به عنوان اقدام فروش غیراخلاقی به وسیله نمایندگان (عاملان فروش) مورد استفاده قرار می گیرد، تعریف می کنیم. این اقدامات خاکستری اند زیرا سودها برای عاملان خرید مهیا و آماده اند. اگرچه راه های گوناگونی وجود دارد، برای جایگزین پول تهیه این سودها از طریق استراتژی خوراکی و ... معمول تر است.
بازپرداخت ها می توانند از دید هر دو (خریداران، فروشندگان) بررسی شوند. از منظر فروشندگان، تفاوتی میان بازپرداخت ها و تخفیف ها نیست. هر دو فروش، ترفیع فروش از طریق کاهش قیمت هستند.
بنابراین، از منظر خریداران دو تفاوت وجود دارد. اولا خریدار سود و منفعت می برد چون خریدار دریافت کننده است. بازپرداخت با تخفیف فروش برابر است. ممکن است اصطلاحات متفاوت باشد اما نتایج یکسان است.
دوم عامل (نماینده) خرید سود دریافت می کند. در این وضعیت یک بازپرداخت با تخفیف فروش منفعت که به خریداران می رسد، در حالی که بازپرداخت منفعت و سود عاملان (نمایندگان) خرید است. به علاوه وقتی یک نماینده(عامل) خرید یک بار پرداخت را می پذیرد، سود و ارزش آن مستقیما روی تصمیم خریدش و رفتارش اثرگذار است.
مفهوم اصلی بازاریابی، مبادله است. یک پیش شرط از مبادله این این است که هر دو قسمت در روابط سود می کنند. در این راه، بازار خاکستری تفاوتی با بازاریابی عمودی ندارد. اختلاف بین این دو نوع بازاریابی خاکستری در قسمتی است که در بازاریابی خاکستری سود مبادله به عاملان خرید می رسد.
بنابراین چگونگی عملکرد بازار خاکستری چه عملی باشد یا نباشد به تمایلات رفتاری عاملان هر دو گروه در مبادله بستگی دارد. بازار خاکستری نمی تواند اتفاق بیفتد مگر اینکه نمایندگان هر دو طرف در پذیرش مبادله مشارکت کنند.
از منظر خریدار خواه هر اندازه یک نماینده بازار خاکستری را می پذیرد یا نه، بستگی به عاملان سازمانی شرکت و عاملان شخصی نماینده دارد. عاملان سازمانی شامل سیستم های خرید شرکت شامل: شیوه های رویه خرید، کارها (عملیات)، (موسسات) و سیستم های بازرسی، بیشترین استاندارد رویه خرید یک شرکت، علمی ترین اقدامات خرید، سیستم های بازرسی بیشتر دوست دارند نمایندگان خرید سود بازار خاکستری را بپذیرند و از آن استفاده نکنند.
* سیستم تنبیه و پاداش شرکت های خریدار – آیا یک شرکت یک سیستم منظم راجع به پذیرفتن سودهای خاکستری نمایندگان (عاملان) خرید دارد؟ آیا این محدودیتی در پذیرفتن بازپرداخت ها روی فروش ها و هدایا دارد؟ آیا درست است بازپرداخت ها در فروش و هدایا به وسیله نمایندگان فروش؟ اگر اینجا یک تخطی از نظم صورت می گیرد چگونه مشارکت کنندگان مجازات و تنبیه می شوند؟
* سیاست های اجرایی و کنترلی خرید – بیشترین تاثیر مکانیزم کنترل یک شرکت، سختگیری و اعمال سیاست باعث پایین آمدن تمایل نمایندگان به استفاده از بازار خاکستری خواهد شد.
* خرید موقعیت اجتماعی شرکت، موقعیت و شهرت یک شرکت در جامعه به صورت معکوس با پذیرفتن منافع بازار خاکستری از سوی نمایندگان خرید مرتبط است. برای شرکت های در موقعیت مشابه، در بالاترین موقعیت و شهرت یک شرکت کمتر خواهان این هستند که نمایندگان (عاملان) خرید از بازار خاکستری استفاده کنند.
* عوامل شخصی عاملان خرید شامل استانداردهای اخلاقی نمایندگان خرید و نگرانی در مورد شهرت شان علتی است تا نمایندگان خرید بالاترین استانداردهای اخلاقی را داشته باشند. بیشتر آنها از شهرت شخصیت شان مراقبت می کنند و کمتر به استفاده از بازار خاکستری مایل اند.
* ریسک ناشی از تمایل به پاداش عاملان خرید: ریسک ناشی از تمایل به پاداش عاملان خرید به استفاده از بازار خاکستری و استفاده از آن برای حوزه کوچک تر ایجاد نمی کند.
* درجه رضایت از کار عاملان خرید: این شامل حقوق، موقعیتی که در شرکت دارند، میزان احترام در شرکت و حاشیه سود می شود. بیشترین رضایتمندی شغل را نمایندگان خرید دارند و آنها کمتر به استفاده از بازار خاکستری متمایل می شوند.
* شانس نمایندگان (عاملان) خرید برای گرفتن یک کار جدید: در کمترین شانس، نمایندگان خرید یک شغل جدید می گیرند. آنها کمتر دوست دارند بازار خاکستری را بپذیرند.
از دید فروشنده، تنها تفاوت میان بازار خاکستری و بازار معمولی در نام آن است. اگرچه شرکت های مختلف ممکن است استانداردهای اخلاقی متفاوتی داشته باشند اما از دید فروشنده آنچه توسعه می دهد یکسری استفاده هایی از بازاریابی خاکستری است که به عاملان فروش سازمانی و فردی شرکت بستگی دارد. فروش عاملان سازمانی شرکت شامل:
* استانداردهای اخلاقی فروشنده: خواه شرکت رفتار غیراخلاقی نمایندگان فروش را محدود کند یا نه. خواه ترتیب رسمی با توجه به بازپرداخت ها، خرید خوراکی ها، دادن هدایا، و ... داشته باشد یا نه. شرکت هایی که مراقب رعایت اخلاقیات تجارت شان هستند و اخلاق رسمی رفتاری منظمی دارند، نمایندگان را از استفاده از بازار خاکستری دلسرد می کنند و نمایندگان شان استفاده بازار خاکستری را کمتر می پسندند.
* رویه تحویل و سفارش دهی فروشنده: وقتی سیستم های حسابداری و عامل استانداردهای مدیریت وجود داشته باشد و به شدت رعایت شود، نمایندگان فروش مشکلات استفاده از بازار خاکستری را درک می کنند و در استفاده از آن دلسرد می شوند.
* موقعیت رقابتی فروشنده: شرکت ها با رقابت سودمندی بالا مایل نخواهند شد که به بازار خاکستری وابسته شوند، برعکس شرکت هایی که رقابت سودمندی ضعیفی دارند مایلند تا به آن وابسته باشند.
* هدف تجارت فروشنده: هدف یک شرکت ایجاد سود و یا کسب بیشترین سهم بازار است. اگر یک شرکت مهم ترین هدفش سهم بازار است، این شرکت برای استفاده از بازار خاکستری تمایل خواهد داشت. اگر یک شرکت مهمترین هدفش ایجاد یک منفعت و داشتن یک شهرت خوب است، این شرکت به استفاده از بازار خاکستری کمتر تمایل دارد.
* کنترل فروشنده از ط ریق نمایندگان: آیا شرکت از طریق نتایج یا پروژه ها کنترل می شود؟
زیان های بازاریابی خاکستری/ واردات موازی بر روی برند تجاری
مصرف کنندگان ممکن است که کالاهای مارک دار واردات موازی را بدون آگاهی از تفاوت بین این کالاها و کالاهایی که از طریق کانال های رسمی توزیع شده خریداری کنند. اگر مشکلاتی به وجود آمد و مصرف کنندگان دریافتند که آنها خدمات پس از فروش و گارانتی مورد انتظار خود را به دست نیاورده اند، این ممکن است به شهرت توزیع کننده یا دارنده نشان تجاری آسیب بزند.
تصویر برندهای ارتباطی ممکن است که روی کیفیت تمرکز کنند در صورتی که بازاریابی ارتباطی یک وارد کننده موازی ممکن است روی کاهش قیمت ها متمرکز شوند. بنابراین ابهام و تضاد ارزش ویژه پیام ها برای مصرف کننده و همچنین اثر ناسازگار تصویر برندها را ایجاد می کند.
همچنین یک نتیجه، درآمد بالقوه آینده از نام برندها به وسیله وارد کننده های موازی که تحت فشار بوده ممکن است به صورت جدی به خطر بیفتند. کار واردات موازی اگر به صورت آشکار از سوی تولیدکننده ها نادیده گرفته شود ممکن است تولیدکننده یا ارتباط توزیع کنندگان رسمی را تحت فشار قرار دهد.
در این مقاله بازاریابی خاکستری و مشکلات اخلاقی آن بررسی و تشریح شده است و مشخص شد که در واقع در این بازارها نوعی سیستم فروش غیراخلاقی که کالاهای وارداتی را از طریق کانال های غیرمجاز دنبال می کنند، مشغول به فعالیت است. به طور کلی می توان گفت که این نوع بازارها پیامد مثبتی جز برای نمایندگان فروش خود به دنبال ندارند و پیامدهای منفی آنها برای شرکت های با شهرت بالا و عموم جامعه بیشتر است.
با این که به طور مستقیم راه حلی برای از بین بردن این بازارها ارائه نشد اما مشخصا عوامل به وجود آورنده آن شرح داده شد. پس با کنترل کردن این عوامل می توان تا حدودی مانع به وجود آمدن این نوع بازارها شد.
ابراهیم زارع پور، دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی، دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات
الزامات اخلاقی و قانونی در بازاریابی تلفنی کداماند؟
هفته نامه تجارت فردا - مولود پاکروان: مرز بین مزاحمت و بازاریابی تلفنی، این روزها بسیار باریک شده است. در خانه، در محل کار، هنگام رانندگی یا صرف ناهار و شام در رستوران هم از دستشان در امان نیستید. هر آن ممکن است تلفنتان زنگ بخورد و به خرید یک کالای بیربط یا استفاده از خدمات یک شرکت بینام و نشان دعوت شوید.
فرقی نمیکند اصلاً مخاطب یا مشتری بالقوه آن شرکت باشید یا نه؟ فرقی نمیکند ساعت هشت صبح است یا سه بعدازظهر، از خواب پریدهاید، در حال انجام کار مهمی هستید، در خانه بچه کوچک یا فرد سالمندی دارید که صدای زنگ بیموقع تلفن سبب آزارشان میشود یا اصلاً دلتان میخواهد نقشه جغرافیا، سیدی آموزش آشپزی، کپسول آتشنشانی، پودر شوینده نانو، یا شماره رُند تلفن همراه بخرید یا در مقابل سیل و سونامی، خانه و دفترتان را بیمه کنید یا نه؟
بیتوجه به همه اینها، از آن سوی خط، صدایی لاینقطع مثل یک ماشین سخنگو، تند و تند اطلاعاتی را که از فرط تکرار حفظ کرده است در اختیارتان میگذارد و اجازه نمیدهد فکر کنید!
اگر مشتری هوشمندی باشید یا قبلاً با اعتماد به بازاریابهای تلفنی سرکیسه شده باشید، قبل از دادن هر پاسخی یا رسیدن به هر توافقی برای معامله، اندکی میاندیشید یا با شنیدن همان چند جمله اول محترمانه اعلام میکنید که نیازی به کالا و خدمات مذکور ندارید. که البته باید منتظر واکنش غیرمودبانه بازاریاب باشید و با قطع تلفن بدون عذرخواهی و خداحافظی روبهرو شوید.
اما، هستند کسانی که هنوز طعم تلخ اعتماد به این شیوه نامطمئن فروش را نچشیدهاند و ناخواسته وسوسه میشوند. شنیدن واژههایی مثل تخفیف، ارسال رایگان، جایزه، هدیه یا قرعهکشی پایشان را سست میکند. و این همان لحظه حساسی است که بازاریابان تلفنی مترصد رسیدنش هستند. تازه آغاز کار است.
باید مبلغی را به شمارهحسابی واریز کنید یا آدرس و سایر اطلاعات شخصی خود را بدهید تا کالا برایتان ارسال شود و... در بهترین حالت، اگر تماس تلفنی مانند آنچه این روزها بیمه مرکزی دربارهاش هشدار داده یک کلاهبرداری تمامعیار نباشد، کالا سرانجام به در منزلتان میرسد؛ کالایی که یا کیفیت ندارد یا با هزینهای که پرداخت کردهاید بیتناسب است یا... به زودی درخواهید یافت که اصلاً نیازی به آن نداشتهاید. و ماجرای مشتریان ناراضی که نمیدانند شکایتشان را باید به کجا ببرند همچنان ادامه دارد.
بخشی از داستان بازاریابی تلفنی کاملاً غیرمجرمانه است. کالایی را با اطلاعات درست یا نیمهدرست به شما معرفی میکنند و شما هم آگاهانه آن را انتخاب و خریداری میکنید. روی دیگر داستان اما، ماهیتی کاملاً مجرمانه و غیرقانونی دارد. اخیراً بیمه مرکزی نسبت به سوءاستفاده برخی افراد که در تماس با شهروندان خود را نماینده این بیمه معرفی میکنند و با دریافت مبالغی کارت تخفیف برای بیمهنامه شخص ثالث یا بدنه خودرو ارائه میدهند به مردم هشدار داده است. این تنها نمونه از کلاهبرداری تلفنی نیست.
در مدت چند سال گذشته بارها و بارها خبر دستگیری افرادی را شنیدهایم که یا خود را نماینده شرکتها یا سازمانهای مشهور معرفی کردهاند یا به بهانه برنده شدن در قرعهکشی، کارتهای اینترنتی فاقد اعتبار را به شهروندان فروختهاند. گرچه این روزها کمتر کسی با این شیوههای فریبآلود سرش کلاه میرود اما، به نظر میرسد هنوز هم عدهای از ماهیت واقعی برخی بازاریابهای تلفنی آگاه نیستند.
اگر از وجه مجرمانه بازاریابیهای تلفنی هم بگذریم، ابعاد اخلاقی این تماسها همچنان زیر سوال است. اصلاً چه کسی شماره تماس شهروندان را به آنها داده است؟ چرا آنها اجازه دارند هر وقت و بیوقتی که بخواهند روی تلفن ثابت یا همراه شما تماس بگیرند و وقت و انرژیتان را هدر دهند؟ قانون برای برخورد با این تماسهای ناخواسته و مزاحم، چه تدبیری اندیشیده است؟
بازاریابی تلفنی اخلاقی
همگام با پیشرفت سریع تکنولوژی که این روزها برای صنعت بازاریابی امکان ارتباطات سریع و ارزانتری را فراهم کرده است، دنیای تبلیغات و بازاریابی هم با چالشهای اخلاقی جدیدی روبهرو شده است؛ چالشهایی که حتی به مداخله قانون انجامیده است. اتفاقاتی که این روزها در دنیای بازاریابی تلفنی رخ میدهد منحصر به ایران نیست، در گوشه و کنار جهان سر و صدای بسیاری از شهروندان از این شیوه بازاریابی درآمده و برندها و سازمانهای مختلف را با برخوردهای قانونی مواجه کرده است.
این پدیدهای است که نیازمند تحلیل و ارائه راهکارها و رویکردهای جدیدی برای صنعتی است که نمیتوان از سودآوری آن چشمپوشی کرد. اگر بازاریابهای تلفنی با شیوه صحیح استفاده از ابزارهای حرفهای خود (یعنی تلفن و کامپیوتر) آشنا نباشند، اصول اخلاقی بازاریابی را نادیده بگیرند یا بیتوجه به بازخوردهایی که از بازار دریافت میکنند به رفتار نادرست خود ادامه دهند بیتردید آینده روشنی پیشرو نخواهند داشت.
اصلاح این شیوههای غیراخلاقی تنها برای حفظ حقوق مشتریان نیست، بلکه سبب حفظ وجهه سازمانها، بهبود تصویر برند، ترویج و تبلیغ بهتر و در نهایت افزایش فروش میشود. هدف اصلی آن است که ببینیم مدیران بازاریابی چگونه میتوانند برای حرفه خود یک چارچوب اخلاقی تعریف کنند و اقداماتی که این چارچوب اخلاقی را نقض میکند، اصلاحکرده یا تغییر دهند. برای رسیدن به این چارچوب اخلاقی ابتدا باید دید چه چیز در این دنیا، غیراخلاقی محسوب میشود.
آژانسهای بازاریابی که تمام تمرکز خود را بر شرکت، فروش و اهداف شخصی قرار دادهاند بیآنکه به بستر اجتماعی و انسانی فعالیت خود توجه کنند نمونه بارز و مصداق کاملی از یک کسب و کار بیاخلاق به شمار میروند و در نهایت، چهره صنعت بازاریابی را هم مخدوش میکنند. بستر انسانی فعالیت بازاریابان، مشتریان هستند و رعایت حقوق آنها باید در صدر اولویتهای بخش تبلیغات قرار گیرد. این حقوق کداماند؟
■ بیدلیل نیست که بسیاری از مردم تصور میکنند شرکتها با دروغگویی پول در میآورند چرا که بسیاری از بازاریابهای تلفنی اطلاعات را دستکاری میکنند یا از ترفندهایی برای فریب مشتریان بهره میبرند. به همین دلیل، مهمتر از توجه به زمانبندی تماسها، رعایت صداقت و شفافیت در دادن اطلاعات به مشتریان است. تماسگیرنده پیش از رسیدن به هرگونه توافقی باید مطمئن شود که مخاطبش از علت تماس و ماهیت واقعی گفتوگو آگاه است.
ضمن آنکه دستکاری اطلاعات یا فریب مخاطب رفتاری غیراخلاقی و البته غیرقانونی محسوب میشود. دو شیوه در ارائه اطلاعات، دروغ به شمار میرود. نخست پنهانکاری؛ یعنی خودداری از دادن تمام اطلاعات. بدین ترتیب بازاریاب رسماً دروغ نمیگوید اما با ندادن بخشی از اطلاعات سبب میشود مشتری از یک انتخاب آگاهانه باز بماند. و شیوه دوم، تحریف؛ دروغی سنگینتر از پنهانکاری. در این مرحله بازاریاب اطلاعات نادرست را درست و واقعی جلوه میدهد.
■ بسیاری از کارکنان بخش بازاریابی شرکتها جوانان کمسن و سالی هستند که یا درگیر تحصیلاند یا شغل بازاریابی را تنها پلی برای رسیدن به جایگاه شغلی معتبر بعدی میدانند. اینگونه افراد بیشتر بر منافع شخصی خود متمرکز هستند و اغلب آموزش ندیدهاند یا از مهارتهای ارتباطی لازم برخوردار نیستند.
زمانی برای مداخله قانون
داشتن چارچوب اخلاقی برای بازاریابی تلفنی گرچه امری ضروری است اما کافی به نظر نمیرسد، چرا که سودآوری این حرفه به قدری است که همواره میتوان انتظار داشت بازاریابها اصول اخلاقی را زیر پا بگذارند. به همین دلیل است که در بسیاری از کشورها قوانین و مقرراتی وضع شده است تا آژانسهای بازاریابی یا بخش بازاریابی تلفنی شرکتها را به رعایت حقوق مشتریان موظف کند.
تماس ممنوع!
بسیاری از ما وقتی تلفنمان زنگ میخورد و متوجه میشویم که نماینده یک شرکت برای تبلیغ کالایی با ما تماس گرفته متعجب میشویم، چرا که نمیدانیم از میان میلیونها شماره تلفن، چگونه قرعه به نام ما افتاده است. تنها عده کمی هستند که میدانند وقتی فرمهای مختلفی را پر میکنند (مانند فرم شرکت در مسابقات یا قرعهکشی برای خودرو، سفر، موادغذایی و...) یا در فرمهای کاری یا خرید، اطلاعات شخصی خود را درج میکنند، به طور خودکار امکان دسترسی شخص یا اشخاص دیگری را به شماره تماس خود فراهم کردهاند.
در برخی از این فرمها به صراحت ذکر شده که اطلاعات شما در اختیار شرکت X یا سازمان Y قرار میگیرد یا اطلاعات شما ممکن است برای دیگر اهداف تبلیغاتی مورد استفاده قرار گیرد، اما چند درصد از افراد این بندها را میخوانند؟
به همین دلیل است که وقتی با تماسی مواجه میشویم نمیدانیم باید یقه چه کسی را بگیریم؟ شرکتهای خودروسازی لو رفتن شماره تماس را به گردن دفاتر بیمه یا مراکز تعویض پلاک میاندازند و شرکتهای لوازمخانگی، فروشگاهها را مقصر جلوه میدهند. تنها راه باقیمانده مداخله قانون است.
تاکنون، صاحبان 60 میلیون شماره تلفن ثبتشده در آمریکا به شرکتهای مخابراتی اعلام کردهاند که مایل نیستند از سوی شرکتهای تبلیغاتی یا موسسات پژوهشی با آنها تماس گرفته شود. بدین ترتیب فهرستی با عنوان «تماس نگیرید» تدوین و در اختیار موسسات مربوطه قرار داده شده است. در ایالات متحده، نزدیک به هفت سال است که از این فهرست استفاده میشود و صدها هزار شرکت برای تماس با مشتریان خود از آن تبعیت میکنند.
در کانادا نیز چنین فهرستی تنظیم و اجرایی شده است؛ کمیسیون رادیو و تلویزیون و مخابرات کانادا مقرراتی تنظیم کرده است که بر مبنای آن شرکتهایی که از فهرست «تماس نگیرید» تبعیت میکنند بتوانند به صورت یکپارچه به درخواست مشتریانی که مایل نیستند برای تبلیغات با آنها تماس گرفته شود پاسخ دهند. شرکتها ناگزیرند در تمام تماسهای خود چه داخلی و چه بینالمللی این مقررات را رعایت کنند.
در واقع، شرکتهای بازاریابی بر مبنای این فهرست لیست تماسهای خود را فیلتر میکنند. برای آنکه این قانون جدیتر گرفته شود فاصله بین بهروزرسانی فهرستها هم کمتر شده است. به عنوان مثال در آمریکا، از ابتدای ژانویه سال 2005 تاکنون، حداقل فاصله برای فیلتر کردن شمارههای «تماس ممنوع» در سیستم آژانسهای بازاریابی، از 90 روز به 31 روز کاهش یافته است. این تغییر فشار بیشتری بر بازاریابهای تلفنی وارد میکند چرا که ناگزیرند به طور دائمی فهرست تماسهای خود را پالایش و در واقع محدودتر کنند.
تماس با تلفن همراه هم در بسیاری موارد، تنها با رعایت مقررات خاص امکانپذیر است. به عنوان مثال در آمریکا، قانون فدرال، تماس با تلفن همراه افراد را به هر منظور، از تحقیق و نظرسنجی گرفته تا بازاریابی محدود کرده است. به علاوه به دلیل قابلیت تحرک در این گوشیها و وجود برخی قوانین خاص محلی، از محققان خواستهشده تا برای این کار دستورالعمل اخلاقی جامعی تدوین کنند. همچنین، تماس با شماره تلفنهای همراه با استفاده از سیستمهای خودکار تلفنی (پیامهای ضبطشده) بدون کسب اجازه قبلی به کلی ممنوع است.
این قانون نیز در مورد تمامی کاربردهای مختلف تماس خودکار و شمارهگیری اتوماتیک از جمله تحقیق و نظرسنجی اعمال میشود. بر مبنای مقررات کمیسیون ارتباطات فدرال آمریکا (FCC) کسب اجازه قبلی شامل مواردی است که صاحب خط، از قبل، آگاهانه شماره تماس خود را در اختیار یک سازمان یا موسسه قرار داده و استفاده از آن را در چنین مواردی مجاز اعلام کرده باشد.
علاوه بر ممنوعیت تماس با شمارههای خاص، قوانین دیگری نیز وجود دارد که ناظر بر ساعات تماس با شهروندان و مستلزم رعایت محدوده خاص زمانی است. در شرایطی که بازاریابان در تلاشند از هر فرصتی برای افزایش شانس فروش استفاده کنند اعمال محدودیت در ساعات کاری نیز برای آنها دردسر محسوب میشود.
در کانادا، قانون کمیسیون مخابرات تماسهای تلفنی تبلیغاتی را قبل از ساعت 8 صبح و بعد از 9 شب ممنوع کرده است. ضمن آنکه آژانسهای تبلیغاتی موظفند با آموزش کارکنان خود در این زمینه مطمئن شوند که هیچ تماس تلفنی در خارج از ساعات مقرر، برقرار نمیشود. البته این قانون در مواردی که آژانسها با بهرهگیری از تکنولوژی تماس خودکار اقدام به بازاریابی میکنند اغلب نقض میشود چرا که احتمال خطا در سیستمهای خودکار زیاد است.
لزوم مداخله مدیریت
برای آنکه بازاریابان تلفنی در چارچوب قانون و اخلاق، به درستی فعالیت کنند میبایست تحت نظارت یک مدیر موفق و حرفهای باشند، در غیر این صورت هیچ تدبیری چارهساز نخواهد بود. واقعیت آن است که نظارت ناکافی یا عدممداخله مدیران ارشد در عملکرد واحدهای مختلف در نهایت به مخدوش شدن شهرت و اعتبار شرکت منجر میشود و تنها در این زمان است که با پایین آمدن فروش، مدیران تازه به خاطر میآورند که باید وارد گود شوند.
از سوی دیگر، به دلیل فشاری که روی واحدهای تماس وجود دارد و انتظاراتی که مدیران برای فروش و درآمدزایی بیشتر از این واحدها دارند، کارکنان هم کمابیش اصول اخلاقی و حرفهای را نادیده میگیرند و به هر قیمتی تلاش میکنند مشتری بیشتری جذب کنند. حتی به این قیمت که اطلاعات را دستکاری کنند یا مشتریان را فریب بدهند.
معضل دیگر، استفاده از نیروهای آموزشندیده یا فاقد مهارتهای ارتباطی در این واحدهاست. کسانی که ادب را در مکالمات رعایت نمیکنند، حوصله یا صبر کافی برای شنیدن حرفهای مشتری و پاسخگویی به وی ندارند و در نهایت به جای آنکه فروش را بالا ببرند، هم مُخل آرامش و آسایش شهروندان میشوند و هم به وجهه و اعتبار شرکت صدمه میزنند.
واقعیت آن است که هیچ دوره آموزشی یا تحصیلات آکادمیکی برای اشتغال در بخش تماس تلفنی وجود ندارد و بسیاری از این کارکنان مهارتهای مذاکره را در حین اشتغال و به طور تجربی فرامیگیرند. شاید به همین دلیل است که بسیاری از ما با شنیدن یکی دو جمله نخست از زبان آنان، خداحافظی و قطع تماس را ترجیح میدهیم.
کارکنان بخش بازاریابی تلفنی باید افرادی مجرب و در عین حال مشتریمدار باشند. باید ارتباطگرانی فوقالعاده، شنوندگانی صبور و منعطف و تصمیمگیرندگانی تیز و فرز باشند. توان تحمل استرس و مهمتر از آن داشتن انگیزه بالا از دیگر ویژگیهای بازاریابهای تلفنی است.
مدیران باید از امکان سمع مکالمات بهرهمند باشند تا از کیفیت تماسها و رعایت اصول و مقررات در گفتوگوها مطمئن شوند. همان اتفاقی که در سالهای اخیر در بخشهای پشتیبانی فنی یا ارتباط با مشتری بسیاری از شرکتها افتاده و دستکم باعث شده پاسخگویان در کیفیت کار خود تجدیدنظر کنند.
شاید تمامی آنچه گفته شد به اصلاح عملکرد بازاریابان تلفنی و فراهم کردن چارچوبی اخلاقی و قانونی برای فعالیت آنان کمک کند اما، بیتردید نقش شهروندان آگاه و هوشیار در این فرآیند را نمیتوان نادیده گرفت.
شهروندی که به حقوق خود آگاه است، حریم شخصی خود را میشناسد و از اطلاعات محرمانهاش حفاظت میکند، تفکر را بر تصمیم مقدم میداند، و در برابر پیامهای وسوسهکننده تبلیغاتی منفعل عمل نمیکند راه را بر مزاحمت مدرن بازاریابهای تلفنی و سوءاستفادههای احتمالی آنان میبندد. موثرتر از تمامی ترفندهای قانونی، آموزش شهروندانی است که به آسانی فریب نمیخورند و آگاهانه تصمیم میگیرند.
وبسایت چطور - الناز طرزمنی: در دنیای امروز که مصرفکنندگان بسیار باهوش و حورهی فناوری هستند، مشتریان انتظار توجه ویژه دارند، نه چیزی که به انبوه مشتریان عرضه شود. به همین دلیل روشهای بازاریابی گذشته، حتی آنها که عمرشان کمتر از ۵ سال است، دیگر پاسخگو نیستند. کلید بازاریابی موفق، درگیر کردن مشتری با کسبوکار، محصول یا خدمات است و این با فروختن محصول به آنها متفاوت است. در ادامه با تکنیکهایی آشنا میشوید که به حفظ وفاداری مشتری در کسبوکار شما کمک میکنند.
۱. پیامتان را شخصی کنید
در دنیای بازاریابی امروز اعتقاد به نمونهای که برای همه مناسب باشد، محکوم به شکست است. حتی بازاریابی متفاوت برای گروههای هدفِ متفاوت، لزوما راهگشا نیست. مشتری به ایمیلها، پیشنهادها، پستهای اینترنتی و به طور کلی پیامهایی که از نظر زمان و محتوا مناسب با ویژگیها و نیازهای شخصی او باشد، بهتر پاسخ میدهد.
برخی از صاحبان کسبوکار چنان به شَمشان اطمینان دارند که به گمانشان آنچه عرضه میکنند بی برو برگرد همهی خواستههای مشتری را برآورده میکند. هیچ فکر کردهاید شاید پرسیدن از مشتری دربارهی خواستههایش راه بهتری باشد؟! این روزها مصرفکنندگان حاضرند در ازای دریافت محتوای مناسب و هدفمند، اطلاعات شخصی سودمندی را در اختیارتان بگذارند. میتوانید این پرسشها را بپرسید:
کوین لیندسی (Kevin Lindsay)، کارشناس بازاریابی، معتقد است «آسایش، راحتی و احساس تعلق خواستهی هر مصرفکنندهای است. اینها همان مواردی هستند که برای مشتری بیشترین اهمیت را دارند.» پس بر مبنای اطلاعاتی که کسب کردهاید، بستهای ارزشمند از پیشنهاداتی به مشتری ارائه دهید که که متناسب با نیازهای او شخصیسازی شده است و با این کار او را خوشحال و حس راحتی و تعلق را به او پیشکش کنید.
اما همانطور که لیندسی میگوید، کار هنوز تمام نشده است. باید اطلاعات کاملی دربارهی صورت حساب، تحویل و پرداخت به مشتری بدهید، اما آنقدر فشرده که در حین تسویه حساب قابل ارائه باشد؛ اینجاست که شما به عنوان «شمارهی یک» در ذهن مشتری نقش میبندید. در اینجا هدف رسیدن به فرآیندی شبیه به فرایند حرید آسان و سریع آمازون موسوم به «خرید با یک کلیک» (۱-Click Ordering) است.
مشتری چه میگوید
امروزه مشتریان بر مبنای طیف گستردهای از الگوها و خط مشیها رفتار میکنند. برای حفظ رقابتپذیری، راهبرد بازاریابی شما باید این قابلیت را تشخیص دهد و خود را با آن همگام بسازد.
بنا بر نظر کارشناس بازاریابی، پیتر اشمیت (Peter Schmitt)، بهترین روش، خدمت به مشتری بر مبنای راهبردی یکپارچه است که روشهای سنتیِ بازاریابیِ مستقیم و دادههای مراکز ارتباط با مشتریان را با هم ترکیب کند.
این روش، از تحلیل دادهها، راهبردهای بازاریابی شخصیسازی شده و تجارت الکترونیک بهره میگیرد و هدفش ایجاد تعاملات بهنگام و شخصیشده با مشتری با استفاده از همهی مجراهای موجود است.
پیرو گفتهی اشمیت، با این کار در هر نقطهی تماس و در هر ارتباط با مشتری، به شکلی رودررو و به شیوه ای درست و اصولی از تجربیات مشتریان آگاه میشوید.
کسبوکارها با استفاده از اپلیکیشنهای چت و گفتوگو که روز به روز بر محبوبیتشان افزوده میشود، رابطهی خود را با مشتریانشان محکمتر میکنند.
مطالعات مؤسسهی تحقیقات بازار فارستر (Forrester Research) نشان میدهد مشتریان ترجیح میدهند در هنگام خرید، یک شخص واقعی به پرسشهایشان پاسخ دهد، نه یک ماشین یا برنامهی پاسخگوی خودکار.
مشتریان به ابزارها و امکاناتی مانند اَپلیکیشنهای پیامرسان علاقه دارند، زیرا نه تنها کار با آنها آسان است بلکه امکان ایجاد ارتباطی دوسویه مانند مکالمات تلفنی را فراهم میکنند. همچنین این ابزارها به دلیل امکان پاسخگویی سریع به پرسشهای مشتریان، امکان گفتوگو با مشتریان بیشتری را فراهم میکنند.
۶. کارکنان باید به درگیر کردن مشتری با کسبوکار اعتقاد داشته باشند
بدون تعهدِ همهی کارکنان به ترغیب مشتریان به درگیری و تعامل پویا با کسبوکار، تضمینی برای ارتقاء کیفیت خدمات وجود ندارد. سالی لی (Sally Lee) یکی از از همکاران آباکو (Aabaco)، از زیرمجموعههای یاهو، در این باره به رفتار کارکنان اَپل در فروشگاههایش اشاره میکند. پس از ورود به یکی ار فروشگاههای اَپل، با کارکنانی روبهرو میشوید که جدای از نگاه و حس سرشار از اطمینانشان، با انرژی و نگاهشان، تجلیبخش بزرگی و ارزش برند اَپل هستند و بیدرنگ باب گفتوگو را با شما باز میکنند و تجربهای خوشایند را برایتان به ارمغان میآورند.
مشتریان از اینکه کسبوکارها با آنها ارتباط برقرار و آنها را به درگیری و مشارکت بیشتر دعوت کنند، حس خوبی پیدا میکنند. بنابراین شما باید تجربیاتی خلق کنید که درگیری و تعامل مشتریان را افزایش بدهند و منجر به وفاداری همیشگی آنها شوند.
گام اول: سازمان
شما بازاریاب هستید. لازم نیست از همه چیز سر در بیاورید (البته فقط در ابتدای کار، بعد از مدتی هر اطلاعاتی می تواند برای شما مفید واقع شود.) در ابتدای کار سعی کنید که درک صحیحی از سیستم بازاریابی شرکت پیدا کنید. بدین رو شروع به انجام کارهای زیر کنید:
1. وارد سیستم نظرسنجی از مشتریان شوید
شرکت های متوسط و بزرگ اغلب به صورت منظم نظرسنجی هایی را به روش های مختلف از مشتریان خود انجام می دهند. این نظرسنجی ها طیف وسیعی از موضوعات نظیر میزان رضایت از کیفیت محصولات، میزان رضایت از خدمات پس از فروش، میزان رضایت از فرایند خرید (از زمان انتخاب محصول تا دریافت آن) و ... را در بر می گیرد. این نظرسنجی ها منابع ارزشمندی برای آشنایی با شرکت و جایگاه آن در بازار و در میان مشتریان است. نمراتی که از این نظرسنجی ها در می آید، نقاط قوت و ضعف سازمان را می شناساند.
برای مرتفع کردن نقاط ضعفی که در این فرایند می بینید، پیشنهاد دهید. اگر هم شرکت فاقد این سیستم بود، کارتان را از همین جا شروع کنید. یک سیستم خوب برای نظرسنجی از مشتریان در موضوعات مختلف راه بیندازید. مدیران از نظرسنجی ها خوش شان می آید. آنها دوست دارند بدانند در شرکت شان چه خبر است. کجای کارشان ایراد دارد و مشتریان درباره آنها چه فکر می کنند.
2. یکی از ارزشمندترین دارایی های هر شرکت، بانک اطلاعاتی شکایات و پیشنهادات آن است
تمام خواسته های مشتریان در غُر زدن های شان است. آنها در مورد خواسته های شان کوتاه نمی آیند و مدام ایراد می گیرند و خواسته های پشت سر هم دارند. این خواسته ها به عنوان شکایت یا پیشنهاد در فایل های مخصوصی ثبت می شوند. البته برای شرکت هایی که دارای گواهی مدیریت کیفیت (ISO) هستند، به این فایل ها رجوع کنید و تا می توانید اطلاعات کسب کنید.
نکته عملی: همان طور که گفته شد، اگر شانس داشته باشید و بتوانید در شرکتی که گاهی مدیریت کیفیت (ISO) دارد استخدام شوید، برخی کارها از قبل انجام شده و اطلاعات موجود است. و اگر هم نتوانستید در چنین شرکتی کار کنید، خودتان دست به کار شوید و شروع به دریافت پیشنهادات و شکایات مشتریان شوید.
این کار را از راه های مختلف مثل نظرسنجی ها، تماس تصادفی و غیره می توانید انجام دهید ولی یادتان نرود، فقط دریافت شکایت یا پیشنهاد مهم نیست. مهم تر از آن این است که آن را تا انتها پیش ببرید، حلش کنید، مشتری را خشنود کنید و در نهایت یکی از ایرادات عملکرد سازان را رفع نمایید.
گام دوم: مشتریان
اگر بتوانید مشتریان تان را بشناسید، به چند مزیت مهم دست پیدا می کنید:
اول: از جایگاه شرکت در بازار اطلاعات خوبی به دست می آورید.
از این طریق می توانید نام تجاری (Brand) شرکت را که ارزشمندترین دارایی های شرکت است، بشناسید. می توانید عواملی را که باعث قوت گرفتن آن شده اند، دریابید و در برنامه های تبلیغاتی تان بر آنها تکیه کنید. می توانید عوامل آسیب زننده به نام تجاری را کشف کنید و با ارائه پیشنهاداتی به مدیریت، سعی در تقویت آن کنید. (این کار از طرفی هم باعث جلب توجه مدیریت به شما می شود.) همین یعنی کلی کار برای انجام دادن.
این یک مزیت بزرگ برای شما به عنوان بازاریاب است. همین اطلاعات باعث می شود که در طراحی محصولات جدید، یا هر کار دیگری نظر شما را بپرسند چون تنها شمایید که با مشتری در ارتباط هستید و خواسته های او را می دانید. این اطلاعات به تدریج شما را در سازمان مهم می کند و اگر بتوانید با حفظ ارتباط با مشتریان اطلاعات تان را نسبت به آنها افزایش دهید، روز به روز در سازمان مهم تر می شوید.
یادتان نرود که نیازی نیست از همه چیز سر در بیاورید ولی اینگونه اطلاعات باعث می شود که سایر واحدهای سازمان نیاز داشته باشند تا شما به همه چیز احاطه داشته باشید، به خصوص گل سرسبد سازمان یعنی واحد تحقیق و توسعه.
سوم: با پیگیری شکایات و خواسته های مشتریان، می توانید خود را به آنها بشناسانید.
یکی از زیرمجموعه های واحد بازاریابی واحد ارتباط با مشتریان است. با پیگیری خواسته های مشتریان و برآورده کردن خواسته های آنان و جلب رضایت شان، واحد خود را به آنان بشناسانید.
پس از مدتی مشتریان واحد شما و خط تلفن شما را به عنوان دروازه شرکت می شناسند. اینگونه به صورت خودکار اطلاعات به سمت شما سرازیر می شود و شرکت هم شما را نقطه ارتباطی خود با دنیای بیرون در نظر می گیرد.
چهارم: گاهی اوقات پیش می آید که از سایر واحدهای سازمان به خصوص واحد تحقیق و توسعه درخواست انجام تحقیقات موردی به شما می شود.
اگر این تحقیقات در خصوص ایده برای محصول جدید باشد، در فایل پیشنهادات سر بکشید، بعضی از مشتریان ذهن فعالی دارند و ایده های خوبی می دهند.
پنجم: از طریق پیشنهادات و شکایات و پیگیری آنها، می توانید مشتریان تان را دسته بندی کنید.
حدود 10 درصد از مشتریان هستند که اطلاعات و تجربه بالاتری نسبت به سایرین دارند. آنها را جدا کنید و در یک فایل جداگانه نام شان را بیاورید.
به منظور انجام تحقیقات تحلیلی که نیاز به دانش و تجربه زیادی است (و نمی توانید به هر کسی رجوع کنید)، این بانک اطلاعاتی به دردتان می خورد.
گام سوم: رقبا
بانک اطلاعات رقبا را به روز کنید. شرکت های بزرگ و باتجربه، دارای بانک اطلاعاتی منظمی از رقبای شان هستند. یکی از نخستین کارهایی که شا زمانی که وارد یک شرکت می شوید می بایست انجام دهید این است که رقبای آن شرکت را بشناسید.
در مواقع مورد نیاز، اگر کسی به اطلاعاتی از بازار نیاز داشت، قبل از سرک کشیدن در حجم زیادی از کاغذ می تواند به شما و ذهن شما رجوع کند. این یعنی یک مزیت بزرگ. این هم از آن دسته اطلاعاتی است که شما را در سازمان متمایز می کند.
با این حال سعی کنید که اطلاعات رقبا را نزد خودتان (و نه کس دیگری) مدام به روز نگه دارید. برای هر کدام زونکن جداگانه ای را اختصاص دهید و به طرق مختلف با آنها تماس بگیرید. سعی کنید هر طور شده اطلاعات جدید را از آنها بگیرد.
نکته عملی: یکی از کارهای جالبی که می توانید انجام دهید این است که خود را به عنوان مشتری معرفی کنید و با رقبای تان تماس بگیرید و ببینید که آنها درباره شما و محصولات تان به مشتریان چه می گویند.
این کار سخت است ولی اطلاعات بسیار خوبی به دست می دهد؛ اطلاعاتی که می تواند در معرفی محصول یا تبلیغات تان یا هر برنامه ای که برای معرفی نام تجاری تان دارید، مفید واقع شود.
هفته نامه شنبه: برای رسیدن به یک طرح بازاریابی موفق، باید به خوبی اجزای این طرح را شناخت و با یک ژرفنگری دقیق به آنها رسید.
همه افرادی که وارد فضای کسب و کار میشوند، به دنبال یافتن راهی برای تأثیرگذاری بیشتر روی مخاطبان هستند و بنابراین داشتن یک طرح تبلیغاتی موفق، میتواند کمک قابل توجهی به پیشبرد اهداف تجاری فعالیتهای اقتصادی در سطح جهان بکند. در ادامه سعی میکنیم اجزای اصلی یک بازاریابی موفق را معرفی کرده و عناصر کلیدی این روند را برشماریم.
برای شروع یک کسبوکار موفق، اولین قدم، شناختن بازار مصرف آن کسبوکار اسـت، هرچه شما بیشتر بتوانید نسبت به شناخت بازار خود اطلاعات کسب کنید، فرآیند تبلیغاتی موفقتری را به اجرا درخواهید آورد. به عنوان مثال، اگر یک رستوران دایر کردهاید، باید بدانید که مخاطبان اصلی شما چه کسانی هستند؛ بیشتر، خانوادهها به رستوران شما میآیند و یا شاغلان و کارمندان؟ یا اینکه حضور کودکان در رستوران شما تا چه اندازهای اسـت؟
تمرکز روی محصول
بعد از شناختن بازار، باید تمرکز اصلی را روی ارائه محصولات خود بگذارید، چراکه مهمترین وسیلهای که میتواند بازار مصرف را به سوی شما جلب کند، ارائه یک محصول خاص و باکیفیت اسـت. وقتی نیازهای مخاطبان خود را شناختید باید سعی کنید محصولی که ارائه میدهید مطابق با علایق آنها و از همه مهمتر، دارای کیفیت عالی نیز باشد.
در نظر گرفتن جزئیات قابل اندازهگیری
یک طرح بازاریابی موفق، طرحی اسـت که قابل اندازهگیری و بررسی باشد، به این معنا که شما بتوانید از میزان موفقیت خود باخبر شوید. به این معنا که باید بدانید تا چه اندازه در شناخت بازار و تمرکز روی محصولات خود موفق بودهاید.
مسئولیت و پاسخگویی
بعد از اندازهگیری سطح رضایتمندی مشتریان، روند بازاریابی شما متوقف نمیشود، احساس مسئولیت یکی از مهمترین قسمتهای یک طرح بازاریابی موفق اسـت. احساس مسئولیتپذیری یکی از ارکان مهم بازاریابی برای هر کسبوکاری اسـت، به این معنا که تمام افرادی که در یک فرآیند بازاریابی دخیل هستند، باید نسبت به فعالیتی که انجام میدهند احساس مسئولیت داشته باشند.
چنین احساسی باعث ارائه یک طرح موفقتر و بهینهتر خواهد شد؛ ضمن اینکه احساس مسئولیتپذیری، وظیفه مهمتری را نیز به دنبال خود دارد و آن هم پاسخگویی اسـت، روند بازاریابی شما باید به گونهای باشد که در مقابل تکتک اجزای آن، قادر به پاسخگویی باشید.
1- نوآوری
اولین ویژگی فیسبوک نوآوری آن اســت. برخی از شبکههای اجتماعی حتی پیش از فیسبوک هم حضور داشتند که ازجمله میتوان به اورکات و مای اسپیس اشاره کرد. بااینوجود، فیسبوک تجربه کاربری و ظاهری را به دنیای مجازی آورد که دنیای مجازی را با تحول فوقالعادهای روبرو ساخت. شکی در رشد غیرقابلباور فیسبوک در عرصه رسانههای آنلاین وجود ندارد و این تنها به دلیل نوآوری این شبکه در ظاهر و تجربه کاربری و همینطور الگوریتمهای آن اســت.
2- ارتباطات اهمیت بسیار زیادی دارد
مارک راکربرگ همیشه گفته که در ابتدا فیسبوک را راهاندازی کرده چراکه خواهان تجربه یک دانشکده در دنیای مجازی بهصورت همراه و در هرلحظه را داشته اســت و ارتباطات در این مورد اصل و درونمایه اصلی بوده اســت. مردمی که در دنیای واقعی همدیگر را میشناسند، بهراحتی میتوانند در محیط فیسبوک هم باهم دوست باشند و این تجربه دقیقاً همانند محیط یک دانشکده اســت. شما میخواهید با دوستان، خانواده و افراد همفکر خو در ارتباط باشید و فیسبوک این فرصت را برای شما فراهم آورده اســت.
3- همه باهم در زیر یک سقف شعار جدید اســت
فیسبوک، همانند خردهفروشان مدرن، از سیاست همهچیز و همهکس در زیر یک سقف پیروی کرده اســت. نهتنها فیسبوک یک شبکه اجتماعی بود، بلکه بازیهای آنلاین هم ارائه میداد، قابلیت به اشتراکگذاری ویدئو هم داشت، قابلیت توسعه اپلیکیشن هم داشت، از کسبوکارها حمایت میکرد و برای آن بازاریابی میکرد و درنهایت کیفیت در تمام این امور داشت. پس شعار همه باهم در زیر یک سقف واقعاً برازنده آن بود.
4- پیوستگی و تداوم در کار
یکی از سیاستهای فیسبوک این اســت که سرورهای آن هرگز خاموش نشده یا با مشکل فنی مواجه نمیشوند و در تمام مدت شبانهروز بهصورت 24 ساعته فعالیت دارند. بهطور مشابه، تجربه کاربر و ظاهر فیسبوک هم تقریباً همواره به یک صورت باقیمانده اســت و همواره بازخورد مناسبی برای گروه پشتیبانی و توسعه ارائه میکند. پس درس دیگر از این شرکت بزرگ ادامه راه و روند اصلی برای طولانیمدت بدون تغییر اســت، مگر آنکه نیاز به اجرای تغییری بزرگ در کل سیستم لازم و ضروری باشد.
5- موبایل و همراه بودن
زمانی که اندروید وارد دنیای آنلاین شده بود، فیسبوک بلافاصله با استفاده از یک اپلیکیشن وارد دنیای موبایل و همراه شد. اپ فیسبوک و پیامرسان فیسبوک در این عرصه برای داشتن عملکرد خوب و مطلوب زبان زد همه کاربران این شبکه اســت. فیسبوک بهخوبی متوجه شد که اگر بر روی گوشیهای هوشمند حضور نداشته باشد، خیلی زود با شکست بزرگی مواجه میشود و این شکست از جانب گوگل با زیرساخت اندروید آن خواهد بود.
6- داراییهای آینده را خریداری کنید
فیسبوک سابقه خریدهای فوقالعاده و بزرگی را دارد که دو مورد از بزرگترینهای آن واتس آپ و اینستاگرام اســت. فیسبوک خیلی زود فهمید که آینده خوبی در انتظار این شرکتهاست و با خرید زودهنگام این دو ابزار سرمایهگذاری خیلی خوبی برای تبدیلشدن به نام اول و شماره یک در بین رسانههای اینترنتی انجام داد. خریدن سرمایههایی از آینده هنری اســت که فیسبوک در آن حرف اول را میزند.
وبسایت آی بازاریابی: اگر دارنده یک فرانشیز هستید، یا اینکه مدیریت و اداره یک کسبوکار (بازاریابی، تبلیغات، فروش و . . .) را بر عهدهدارید، پس حتماً همیشه در فکر توسعه کسبوکار خود هستید. بههرحال کسبوکارهای مختلفی در اطراف شما هستند که بهعنوان مشوق و انگیزاننده عمل کرده و خودشان هم روزی از صفر شروع کردهاند.
چرا شما نفر بعدی نباشید؟ بااینوجود، یکی از چالشهایی که هرکسی در مواجه با مسئله توسعه کسبوکار با آن مواجه میشود، مدیریت کسبوکار اسـت. شما چگونه در زمان توسعه کسبوکار خود اقدام به مدیریت آن میکنید؟
فکر نمیکنم هیچ شرکت دیگری غیر از مکدونالد وجود داشته باشد که بتواند به عنوان مثال و نمونه بهتری برای این مطلب یعنی مدیریت کسبوکار در ابعاد بزرگ مورداستفاده قرار بگیرد. این شرکت و برند یک مدل فرانشیز اسـت و مدلهای فرانشیز اصولاً در صورتی اثربخش هستند که دارای چندین و چند شعبه و نمایندگی باشند.
خوب حالا باید ببینیم، درسهایی که میتوان در مورد مدیریت کسبوکار خودتان از مکدونالد یاد بگیریم، چیست؟
یکی از قویترین جنبههای مکدونالد منوی جذاب و احساسبرانگیز آن اسـت. اما نکته جالب این اسـت که آیا تاکنون این منو را از جنبه کاری موردبررسی قرار دادهاید؟ منوهای مکدونالد خیلی کوچک و متمرکز هستند. به عبارتی در بهترین حالت تنها شامل 20 مدل تنوع غذایی مختلف برای سفارش دادن میشوند و حتی در بین این موارد، همبرگرها بیشترین فروش رادارند.
2- انطباقپذیری
در بالا اشاره کردم که مکدونالد تنها 20 گزینه برای انتخاب کردن در منو خودش دارد. اما اگر منوهای مورداستفاده در 119 کشور مختلف را موردبررسی قرار دهیم، این منو تقریباً شامل 3000 نوع غذای قابل سفارش مختلف میشود که این برند را به یکی از انطباق پیرترین برندهای دنیا میکند.
3- کیفیت در سطح تمام شعب
نکته دیگری که مشتری انتظار آن را دارد، کیفیت و ثبات و پیوستگی اسـت. بدون این دو مورد، تنها ممکن اسـت یک نان کماج را با قدری سیبزمینی و یک جوجهسوخاری به مشتری تحویل دهید.
4- فرایند
زمانی که کسبوکار شما در حال رشد کردن اسـت، بدون بهرهمندی از نیروی کار زیاد و فراوان قادر به پیشبرد کار نیستید و درواقع مدیریت کردن تعداد نفرات زیاد به مدیران مناسب هم دارد برای مدیریت این مدیران نیاز به سرپرستان هم احساس میشود! برای این کار نیاز به داشتن فرایند مناسب کاملاً احساس میشود.
35000 شعبه را تصور کنید که هر یک حداقل 100 برگر را در طی هرروز به فروش برسانند. یعنی 3.5 میلیون برگر در روز که شامل بقیه منو هر شعبه نشده اسـت. بنابراین برای مدیریت چنین کسبوکار بزرگی نیاز به سیستمهایی دارید تا تقاضا، فروش و عرضه محصول را ردیابی کند.
علاوه بر این نیاز به اطلاع پیدا کردن از هر مسئله در حال شکلگیری در هر شعبه هستید، همچنین نیاز به اطلاع از کمبود در عرضه مواد اولیه و یا عملکرد نامناسب یکی از شعب بر اساس استاندارد تعریفشده دارید. این موضوع برای هر کسبوکاری صدق میکند. اگر فرایند لازم را تعبیه کرده باشید، و نیروی کافی برای مدیریت مسائل ضروری را در اختیار گرفته باشید، مدیریت کسبوکار سادهتر هم میشود.
وبسایت آی بازاریابی: در مجموع درسهای مختلفی وجود دارند که در زمینهٔ بازاریابی و مدیریت کسبوکار میتوان از مکدونالد آموخت. برخی از آنها در زمینهٔ مدیریت انبار، مدیریت جریان نقدی یا پیشبینی تقاضا اسـت.
اما درسهایی که در این مطلب به آنها اشاره میکنیم (4 مورد در بخش اول و ادامه 4 مورد دیگر در این بخش پایانی) . . . کلیدهایی برای نگاه کردن به یک تصویر بزرگتر و شکل دادن به یک شرکت بزرگ همراه با دسترسی به مشتریان در گوشه و کنار دنیاست.
کسبوکار تنها شامل بازده و نرخ بازگشت سرمایه و میزان فروش نمیشود، بلکه شامل نوعی کشش و جذابیت برای مشتری هم میشود. این درواقع همانجایی اسـت که هسته اصلی یک کسبوکار تقویتشده و رشد میکند.
درس حقیقی از مکدونالد که در اینجا آموخته میشود این اسـت شما نیاز به ساخت ارزش برند خود در هر بازاری که وارد آن میشوید، دارید و ارزش برند با استفاده صحیح از ارتباطات بازاریابی میسر میشود. در همین زمان، نقطه تماس نیز نقشی اصلی را بازی میکند. به هر یک از شعب مختلف مکدونالد در این رابطه توجه کنید و میبینید که در این شعبهها از رنگهای زنده و روشن و همچنین جوی لذتبخش استفادهشده اسـت.
6- بستهبندی محصولات
تاکنون هیچ برندی راندیدم که بهتر از مکدونالد از مفهوم بستهبندی در بازاریابی استفاده کند. مثلاً بستهبندی غذای کودکان در مکدونالد با عنوان "هَپی میل” شامل یک همبرگر، یک نوشابه و سیبزمینی سرخشده میشود. چه راه بهتری برای فروش سه قلم از محصولات خود باهم و بهصورت همزمان سراغ دارید؟ چرا تنها یک همبرگر به مشتری خود بدهید، درحالیکه وی با اندک هزینهای بیشتر قادر به تهیه یک همبرگر، یک نوشابه و یک بسته سیبزمینی سرخکرده دارد؟
7- قد علم کردن در برابر رقابت
کی اِف سی، برگر کینگ و سابوِی برخی از رقبایی هستند که گوشهای سهم بازار مکدونالد را از آن خودکردهاند. ازآنجاییکه مردم کشورهای توسعهیافته توجه بیشتری بهسلامتی روزمره خوددارند، و تعداد بیشتری از آنها از این برند خسته و درمانده شدهاند، مجموع فروش این برند در حال کاهش پیدا کردن اسـت.
اما مکدونالد هم آرام نشسته و شروع به توسعه کسبوکار خود به کشورهای درحالتوسعه کرده و همچنین برخی از اقلام غیر محبوب یا با طرفدار کمتر را از لیست غذایی خود حذف کرده یا آنها را با انواع غذاهای سلامت و مفیدتر جایگزین کرده اسـت.
8- هدف قرار دادن چرخه زندگی خانواده
یک درس مهم و باارزش از مکدونالد درزمینهٔ توسعه کسبوکار این اسـت که شما نیاز به اندیشیدن به کل چرخه زندگی خانواده و پیشنهاد دادن محصولاتی بر اساس مشتریان خودتان دارید. مکدونالد وعده غذایی "هَپی میل” را برای ارائه به کودکان طراحی کرده اسـت و به همین ترتیب گزینههایی هم برای بزرگترها و . . . داشته و در تنظیم منو خود به تمام اعضای خانواده توجه خاصی دارد.
ارتباطات بازاریابی از طرف شرکت نیز در تلاش برای هدف قرار دادن افراد مختلف در هر خانواده به شیوههای مختلفی با آنها ارتباط برقرار میکند. مثلاً اگر از یکی از شعب مکدونالد بازدید کرده باشید، حتماً دیدهاید که هر یک از اعضای خانواده بر اساس نیازهای وی جای خاصی برای استفاده از غذاها در اختیار دارد که بر این اساس به بخشهایی برای مراجعه همراه با خانواده، برای مراجعه درزمانی که کاری دفتری یا . . . داشته و نیاز به انجام دادن آن دارید و همچنین جایی برای مراجعه درزمانی که بازنشست شدهاید. بنابراین همه اعضای مختلف یک خانواده رو هدف قرار دهید تا از هر دسته از مشتریان به سمت شما مراجعه کنند.
وبسایت آی بازاریابی: درواقع، منظور از عنوان فوق برای این مطلب این اســت که چون شما یک انسان هستید به معنای کارشناس بودن شما در رابطه با ماهیت و ذات انسان نیست . . . در واقع اغلب ما توانایی درک یا شناسایی محرکهای رفتاری خودمان را نداریم تا از آنها در امر بازاریابی استفاده کنیم.
مردم از اینکه احساس کنند چیزی به آنها فروخته میشود، نفرت دارند
هرگز هیچ فردی از دیدن یک فرد فروشنده که با اصرار زیاد قصد فروش چیزی به شمارا دارد با خود اینچنین فکر نمیکند که: "چه خوششانس بودم که دیدمش، واقعاً فکر نمیکردم به این وسیله نیاز داشته باشم!” بلکه، اغلب ما تا جای ممکن و در اولین فرصت از چنین افرادی دوری میکنیم.
شما مطمئناً چنین فرایندی را نمیپسندید، درحالیکه این فروشنده ممکن اســت خوشحال هم باشد، اما توجه ندارد که مدتزمان این فروش حتی در ابعاد و حجم زیاد بسیار کم اســت. اما در فرایند بازاریابی، شما عموماً در پی ساخت رابطه با مشتری و برند هستید . . . بنابراین معذب کردن شخصی تا نقطه فروش چیزی به وی، اصلاً برای بلندمدت اثرگذار نیست. نظر دیگری دارید؟ تاکنون شده یکی از فروشندهها را به یک دوست یا یک همراه پیشنهاد داده باشید، بهاحتمالزیاد، هرگز!
بنابراین هرگز به جنگ با انزجار ذاتی انسانها از فروخته شدن چیزی به آنها نروید. در عوض، سعی کنید جلبتوجه مخاطب خودتان را داشته و به آنها نشان دهید که محصول شما چگونه مشکلات آنها را رفع میکند یا زندگی آنها را بهتر و بهتر میکند.
مردم عموماً تنبل و فراموشکار هستند
ما انسانها عموماً تنبل هستیم. تکامل و بقاء به معنای صرف آن میزان از انرژی اســت که درواقع ضرورت داشته باشد. بههرحال پیشینیان ما در یک مایلی محل زندگی خود فروشگاه مواد غذایی نداشتند، بنابراین نیاز به حفظ و ذخیره انرژی داشتند، و البته جالب اســت که بدانید ما همچنان این خصلت خودمان را حفظ کردهایم.
ما بهعنوان مصرفکننده، خیلی تمایلی به فکر کردن در رابطه با مسائل مختلف نداریم حتی تمایلی به مراجعه به چند فروشگاه مختلف یا چند ردیف مختلف در فروشگاه برای یافتن یک قیمت بهتر هم داریم و همیشه خواهان کسب هر آنچه نیاز داریم، در کمترین زمان و سادهترین راه ممکن هستیم.
بنابراین بهعنوان بازاریاب باید توجه داشته باشیم که هرگونه مانعی در مسیر فروش، هرقدر هم که در نظر ما کوچک و بیاهمیت باشد، توانی بالقوه در متوقف کردن یک خریدار در مسیر نهایی کردن خرید دارد. پس از آنها کار و فعالیت زیاد نخواهید . . . چراکه خیلی راحت سر باز میزنند.
مردم همواره در پی کسب لذت و رضایت فوری هستند
حتی یک تأخیر کوتاه در پیگیری میتواند به معنای یک فرصت ازدسترفته باشد. چرا؟ چون مردم در پی به دست آوردن فوری هر چیزی هستند. وقتی فروش آنلاین راه افتاد . . . مردم در ابتدا تصور نابودی فروش فیزیکی در مغازهها را داشتند.
اما اینگونه نشد، میدانید چرا؟ چون مردم تمایل به مراجعه حضوری و خرید و حمل این خرید با خودشان به منزل دارند. همین خوشحالی فوری اســت که اکنون فروشگاههایی مثل آمازون را مجبور به فعالیت بر روی پروژه تحویل یکروزه کالا کرده اســت.
بهعنوان یک بازاریاب باید بدانیم که در ذات انسان دادن قول نتایج عالی و فوری در نظر مشتری بسیار جذاب اســت. یک مثال عینی – اخیراً در یک پروژه پیشنهادی پروپوزالی را ارائه کرده بودم، با من تماس گرفتند، میدانستم که شایستگی فنی رادارم و حتی قیمت خوبی هم اعلام کرده بودم، اما درنهایت فرصت را از دست دادم.
چون زمانی که مشتری از من پرسید که آیا در طول یک ماه قادر به تحویل کار هستم یا نه، خیلی صادقانه گفتم "نه”. رقیب ما گفته بود "بله” و مشتری را از آن خودکرده بود و من شاهد بودم که یک ماه و دو ماه و سه ماه و چهار ماه گذشت تا پروژه تحویل شد؛ اما ایجاد لذت و رضایت فوری برندهشده بود.
وبسایت آی بازاریابی: در بخش اول از این مطلب یادآور شدیم که در بازاریابی باید بهگونهای به خودمان آموزش دهیم که بهخوبی درک کنیم که چه عواملی و به چه صورت موجب تحریک ما برای داشتن یک عمل یا رفتار مناسب میشود. بنابراین شناختن برخی اصول اولیه و اساسی در رابطه با ذات انسان ، عکسالعملها و چگونه اداره کردن آنها بسیار اهمیت دارد.
ما انسانها موجوداتی هستیم که عموماً بدون فکر قبلی و بهصورت هیجانی و یکباره دست به عمل زده و اقدام میکنیم. اغلب زیبا را دوست داریم و به سمت محصولات جذاب کشیده میشویم و وقتی با کالا یا محصولی جذاب روبرو میشویم بلافاصله خواهان داشتن آن در لحظه هستیم.
جذابیت تقریباً در تمام نژادها ارزش قابلتوجهی دارند و این موضوع در بازاریابی نیز قابل استثناء شدن نیست. مثلاً دو محصول مشابه و با عملکرد یکسان را انتخاب کنید و هر یک را در یک جعبه مجزا قرار دهید که یکی بسیار شیک و زیبا و دیگری ظاهری بد و زشت دارد . . . بهخوبی میتوانید ببیند که جعبه زیباتر برنده میشود. این طبیعت و ذات ماست که خواهان جذب و کسب زیباییها باشیم.
اما زیبایی تنها مسئلهای نیست که اهمیت دارد. ما بهشدت علاقه داریم که مورد تائید دیگران قرار بگیریم و ببینیم که دیگران نیز انتخاب ما را تائید کرده و قبول دارند که انتخاب ما زیبا اســت. ما به فکر و احساس دیگران اهمیت میدهیم . . . حتی اگر در اغلب موارد خودمان طرز فکر آنها را تائید نکرده و نپسندیم.
برخلاف باور عموم، ما همواره در پی کسب تائید دیگران هستیم. در حقیقت، با گذشت زمان، تولید انبوه موجب همگنسازی فرهنگ جهان شده اســت. این نکته را بهراحتی در سفری به دور دنیا میتوانید شاهد باشید و ببینید که برندهایی مانند McDonals، KFC و GAP در سراسر دنیا شعبه داشته و محصولات مشابه و یا بعضاً یکسانی را عرضه میکنند.
بهعنوان بازاریاب ما همواره در پی درک این موضوع هستیم که محصول یا خدمت ما چه جایگاهی دراینبین دارد. آیا خریدار ما در پی قرار گرفتن دریکی از این روندها اســت یا نه خودش در پی تشکیل دادن یکی از این روندها اســت؟
مردم کمک کردن را دوست دارند
اما در یککلام ساده اینکه ما حیوانات شهوتپرست، ترسو و پست نیستیم. انسانها عموماً میتوانند تحت تأثیر موارد و فاکتورهای دیگر تحریک شوند. در عمق وجود و ذهن، همه ما بهنوعی خواهان کمک به دیگران هستیم. این ماهیت ذاتی انسان موجب سوخت و انرژی مفیدی برای رشد در بازاریابی مبتنی بر علت هست.
برندهایی از قبیل Tom’s Shoes بهخودیخود موجب الهام بخشیدن برای خرید مشتریان هستند، چرا که در خرید از این برندها، مشتری نهتنها رضایتی قابلقبول کسب میکند، بلکه احساس خوبی از کمک کردن به دیگران هم دارد. این رویکرد به گونه توسعه پیداکرده که شامل دیگر فعالیتهای خیره مشابه هم شده اســت – با این تعهد که چیزی در حدود 1% از خریدهای انجامشده مثلاً به خیره . . . داده میشود.
مردم دوست احساس خاص بودن داشته باشند
بهطور مشابه، برندی بنام Zappos که اتفاقاً فعالیتهای زیادی در رابطه با امور خیریه و دیگر فعالیتهای انسان دوستانه هم داشته، در رابطه با خدمات مشتریان سابقه و فعالیت بسیار خوبی داشته اســت. مردم موارد بسیاری در رابطه با چگونگی کمک آنها به مصرفکنندگان خودشان شنیدهاند، کمک بهگونهای که انگار این افراد همه و همه بخشی از خودشان هستند – این نوع رفتار با مشتری موجب انتقال حس خوب بودن و ویژه بودن به مردم میشود.
بهعنوان یک بازاریاب اگر شما قادر به فروش چیزی به یک مشتری هستید و در این راه موفق به انتقال حس ویژه بودن به فرد را دارید، میتوانید مطمئن باشید که درواقع به هدف زدهاید. این دسته از مشتریان، نهتنها خرید خود از شمارا تکرار میکنند، بلکه رفتار و شیوه کار شمارا تحسین کرده و تعریف از شما، محصول و خدمت شمارا به دیگران منتقل میکنند که امروزه به معنای صحبت کردن درباره شما با صدها یا هزاران نفر از طریق شبکههای اجتماعی اســت.
پس زمانی که مشغول بازاریابی هستید، برخلاف ذات انسان رفتار نکنید و برعکس، بهگونهای رفتار کنید که مطمئن باشید فعالیتهای شما اثربخشتر از گذشته اســت. کاری کنید که محصول و خدمات شما در ذهن مشتری بدرخشد، زیبا به نظر برسد، برایش رضایتبخش باشد، موجب کمک به دیگران شود و اینکه در پایان حس ویژه بودن را به خریدار شما انتقال دهد.