مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

روش خواب این روزهای بازیگر سریال‌های طنز |عکس|

پنج شنبه 3 مهر 1393 ساعت 08:47

مجید صالحی، بازیگر فیلم‌ها و مجموعه‌های طنز در صفحه اینستاگرامش تصویری از خود و دوقلو‌هایش را منتشر کرده که زیر آن نوشته است: «خواب آرام با دو قلو‌ها...». طرز خوابیدن او همراه با فرزندانش را در ادامه ببینید.


ادامه مطلب ...

تصویری قدیمی از جوانی‌های دو بازیگر [عکس]

سه شنبه 8 مهر 1393 ساعت 07:53

رفاقت و دوستی، دو واژه ارزشمند است؛ وقتی دست بر شانه خاطرات سالها پیش بگذارد نیز حسی خواستنی را در انسان زنده می‌کند. شهاب حسینی و سام درخشانی دو بازیگر سینما سالها پیش تصویری را از خود به یادگار گذاشته‌اند که احتمالا این حس را در رفاقت بهتر درک خواهند کرد. آن را در ادامه می‌بینید.


ادامه مطلب ...

بازیگر و مجری طنز: ما آدمهایی متوقع و طلبکار هستیم!

جام جم سرا به نقل از شهروند: رامبد جوان، از همان ابتدا که در سریال «خانه سبز» ظاهر شد، توانست خودش را خوب نشان دهد. او با خسرو شکیبایی خوب اخت شده بود و توانست از آن‌جا خودش را در دل تماشاگرها جا کند. همان سریال رمز موفقیتش شد. رامبد جوان در کنار آن سریال نشان داد که استعداد خوبی برای اجرا هم دارد و می‌تواند یک ایده‌پرداز خوب باشد و مجموعه‌های تلویزیونی خوبی تولید کند، ضمن‌ این‌که آدم طنازی هم هست و بلد است دیگران را چطور بخنداند. او با ساخت فیلم سینمایی «ورود آقایان ممنوع» نشان داد که می‌تواند مخاطب‌های بسیاری را به سینماها بکشاند و یک کمدی سطح بالا تولید کند. او می‌گوید جامعه نیاز به خندیدن دارد و در این برنامه مدام به تماشاگرانش توصیه می‌کند که بخندند و با همان روحیه شاد و خوبی هم که دارد، می‌خواهد خندیدن را در جامعه نهادینه کند.


طبق آمار ایران، دومین کشور افسرده جهان است با این مقوله چطور کنار می‌آیید؟

آدم‌های زیادی را می‌بینیم که از نظر ما موفق هستند، مال و اموال زیاد و پست‌های خوبی دارند ولی افسرده هستند، شاد نیستند و احساس خوشبختی نمی‌کنند


ما بلد نیستیم چه کار کنیم. درست است که در مملکت ما گرانی هست اما سوال من این است که مگر در اروپا گرانی وجود ندارد؟ مگر خانه آدم‌ها در اروپا چند متر است؟ شهرهای مختلف اروپا را دیده‌ام. خانه طرف در حد یک تخت است، از صبح تا شب کار می‌کند بلکه بتواند روزمره‌اش را بگذراند. هم درس می‌خواند و هم کار می‌کند و در کنار اینها تفریحاتش را هم دارد، اما در تحصیل و کارش موفق می‌شود و رشد می‌کند. اصلا مگر همه آدم‌های موفق موفقیت را قلمبه جلوی‌شان گذاشته‌اند؟ ما از همه توقع داریم.

مدام به این فکر می‌کنیم که پدر و مادرمان برای ما کاری نکرده‌اند، مدرسه و دانشگاه هم همین‌طور یا دولت کاری برای‌مان نمی‌کند. همه‌اش توقع داریم و طلب‌کار هستیم. در صورتی که در مملکت خودمان این همه آدم موفق داریم. از دکتر حسابی تا یک عالمه آدم دیگر که همه‌شان در سخت‌ترین شرایط خانوادگی، عاطفی، مالی و آموزشی رشد کرده‌اند و برای خودشان کسی شده‌اند و به آن چه داشتند هم افتخار می‌کنند و ما می‌توانیم به آنها به صورت یک نمونه موفق نگاه کنیم. اما مشکل این‌جاست که ما بلد نیستیم چنین کارهایی را انجام بدهیم.


اما نکته مهم این است که ما باید یاد بگیریم و به این فکر کنیم که خودمان باید موفقیت و خوشبختی‌مان را رقم بزنیم. می‌توانیم به خودمان بگوییم موفقیت من در زندگی این است که روزها حالم خوب باشد، این اتفاق می‌افتد و همین کافی است. این به‌نظر من یعنی موفقیت. آدم‌های زیادی را می‌بینیم که از نظر ما موفق هستند، مال و اموال زیاد دارند، ملک زیاد و پست‌های خوبی دارند ولی افسرده هستند، شاد نیستند و احساس خوشبختی نمی‌کنند. اینها نمی‌تواند ملاک باشد چون درنهایت هرکسی مسئول موفقیت خودش است.


شما در آینده برای جوان‌های امروز نوستالژی می‌شوید، این چه حسی است؟
حس خوبی است وقتی در یک مسابقه خوب مخاطب دارید خوشایند است.


کارتون مورد علاقه‌تان چیست؟
خیلی کارها را دوست دارم. من عاشق «لئون کینگ»، «آیس ایج»، «تارزان» و... هستم. خیلی کارها هستند مثل «مری‌اند مکس» که آن را خیلی دوست دارم.

خیلی غذاها را بلد هستم. استیک را عالی درست می‌کنم یا اسپاگتی را خیلی خوب درست می‌کنم


شیرینی مورد علاقه‌تان چیست؟
سال‌هاست که علاقه‌ام به شیرینی کم شده، نه این‌که دوست نداشته باشم بلکه علاقه‌ام کم شده است. گاهی می‌خورم.


چه غذایی دوست دارید؟
اصولا کمتر هله‌هوله می‌خورم. وقتی گرسنه می‌شوم با شیرینی و خرده‌ریز خودم را سیر نمی‌کنم. دلم می‌خواهد غذا بخورم. همه‌جور غذایی را دوست دارم. عاشق سوپ و‌ آش هستم. متاسفانه گوشت خیلی دوست دارم. پلو مرغ و قرمه‌سبزی را هم دوست دارم. اصولا غذاهای ایرانی و البته غذاهای فرنگی را هم دوست دارم.


خودتان چه چیزهایی بلدید درست کنید؟
خیلی غذاها را بلد هستم. استیک را عالی درست می‌کنم یا اسپاگتی را خیلی خوب درست می‌کنم.


اسپاگتی در ٨ دقیقه؟
آره... خوراک خیلی خوب درست می‌کنم.


مثل اغلب آقایان اگر جایی تنها بمانید گرسنه نمی‌مانید؟
ابدا... ابدا...


خنده‌دارترن اتفاقی که در خندوانه افتاده و واقعا از ته دل خندیده‌اید کی بوده؟
همه‌اش ما در این برنامه داریم می‌خندیم.


اشک از چشم‌تان هم می‌آید؟
جدیدا چند وقت است اشک از چشمم نمی‌آید. خسته شدیم ولی تا یک ماه پیش همه‌اش اشک از چشم‌مان می‌آمد. خنده ایجاد می‌شود ولی اشک از چشم درآمدن نداریم.


چه اتفاقی باید بیفتد که غش‌غش بخندید؟
به نظرم شوخی‌کردن هوشمندی می‌خواهد.


کمدین مورد علاقه‌تان کدام است؟
خیلی‌ها هستند. برادران مارکس، جری لوئیس، باستر کیتون،‌ هارولوید و جالب است که از همه کمتر چارلی‌ چاپلین را دوست دارم.


چرا؟
نمی‌دانم، ولی من با باستر کیتون بیشتر می‌خندم. مثلا کیتون در کشتی‌گیر کرده پایین می‌رود تا پره موتور را تعمیر کند. لباس غواصی می‌پوشد و بعد یک تابلو می‌زند که کارگران مشغول کارند و شروع می‌کند در اقیانوس زیر آب تعمیر کردن. این خنده‌دار است. ولی با چاپلین هیچ‌وقت نمی‌خندم. از چاپلین کمتر از بقیه خوشم می‌آید. برادران مارکس فوق‌العاده‌اند. نابغه‌های دنیای کمدی هستند، آنها درجه یک‌های جهان هستند.


یک عکس در اینترنت هست که نیما سر روی شانه شما گذاشته و مثل گنجشک روی شانه شماست درست عین همان عکس را شما با مرحوم خسرو شکیبایی دارید، شما هم گنجشک آقای شکیبایی بودید؟
من همه‌چیز شکیبایی بودم.


یک خاطره از ایشان می‌گویید؟
اولا آقای شکیبایی بی‌رحم بود. بی‌رحمی‌اش هم این بود که این‌قدر دوست داشتنی بود که امکان نداشت تو در برابرش قرار بگیری و عاشقش نشوی، اما، به تو معتقد نبود. مثل عشقی بود که نمی‌ماند، همین هم بود، نماند و رفت. از خودش مراقبت نکرد. خیلی خشم داشت و از خیلی چیزها غصه داشت. من برای از دست دادنش خیلی غصه خوردم، همه غصه خوردند. من خیلی به او نزدیک بودم ولی از یک سالی دیگر دلم نمی‌خواست او را ببینم. اصلا، اصلا دلم نمی‌خواست. به نظرم داشت از بین می‌رفت و من از بین رفتنش را می‌دیدم. دلم می‌خواست همان خسرویی که می‌شناختم باشد همان خسروی جذاب بماند. خاطراتش برایم شادتر بود تا دیدنش. متاسفم که او از پس زندگی بر نیامد. این اولین‌بار است این حرف را می‌زنم. من هیچ‌وقت درباره خسرو این‌طوری نگفته‌ام.


مثل محبوبی که آدم دوستش دارد اما از دستش ناراحت است؟
وقتی به کسی این‌قدر علاقه پیدا می‌کنی دلت می‌خواهد او از خودش مراقبت کند. خسرو از خودش مراقبت نمی‌کرد. انگار لج کرده بود. یک‌بار مهرانه مهین‌ترابی یک حرفی به خسرو زد و گفت «انگار تو تصمیم گرفته‌ای هیچ چیزت را سالم زیر خاک نبری.»


غر و گلایه و شکوه ندارید؟
نه چون می‌دانم اگر غر بزنم میزان آسیب‌هایم زیاد می‌شود.


یادم است در گفت‌وگوی قبلی‌تان غر و گلایه زیاد داشتید.
الان هم دارم اما در زندگی این کار را نمی‌کنم.


اما خیلی تلخ بودید.
ممکن است. زندگی کردن سخت است و واقعا مهارت می‌خواهد.

غصه می‌خورم از این‌که بچه‌ها نمی‌دانند موفقیت یعنی چه. غصه می‌خورم از این‌که این همه استعداد، هوش و قابلیت دارند ولی درایت برای موفقیت ندارند


الان این مهارت را به دست آوردید؟
قطعا نه. اگر مهارت زندگی کردن را داشتم که خوشبخت‌ترین آدم جهان می‌شدم ولی من خوشبخت‌ترین آدم جهان نیستم.


امید دارید خوشبخت‌ترین بشوید یا دوست دارید که این‌طور بشوید؟
تلاشم را می‌کنم. من همین الان هم احساس خوشبختی می‌کنم که یک فکر و ایده در من به وجود می‌آید و خندوانه شکل می‌گیرد و این همه تماشاگر با آن ارتباط برقرار می‌کنند، در مقابل آدم‌هایی که ممکن است در برابرش مقاومت کنند. آدم‌های زیادی اذعان می‌کنند که حال‌شان بهتر است. چند وقت پیش خانمی را دیدم در خیابان جلوی من نگه داشت و با من حرف زد، او می‌گفت دختری دارد که دیپلمش را گرفته و یک‌سال در خانه مانده و افسرده شده و در حدی این افسردگی زیاد است که از اتاقش بیرون نمی‌آید، می‌گفت من و شوهرم نمی‌دانستیم باید چه کار کنیم ولی از وقتی برنامه شما شروع شده هر شب نگاه می‌کند و الان با دوستانش قرار گذاشته و با هم به کوه می‌روند. او از من تشکر کرد از این‌که دوباره خنده را به خانواده‌اش برگرداندم. او می‌گفت حالا که دوباره صدای خنده را در خانه‌مان می‌شنویم احساس می‌کنیم دخترمان دوباره دارد، زندگی می‌کند. به نظر من این خوشبختی بزرگی است.


آخرین فیلمی که دیدید چه بود؟
فکر کنم آمریکن‌هاستل بود.


آخرین کتابی که خواندید چه بود؟
آخرین کتاب هم رمان «اسلپ استیک» نوشته کورت وونه گات بود.


آخرین تئاتری که دیدید؟
شاید مسخ بود.


نظرتان درباره نیما چیست؟
نیما خیلی خوب و جوان است. از آنهایی است که دوست دارد ره صد ساله را یک شبه برود. ولی خیلی با استعداد است.


نصیحتش هم می‌کنید؟
او را دعوا هم می‌کنم.


کتکش هم می‌زنید؟
نه من هیچ‌وقت هیچ‌کسی را کتک نمی‌زنم. او را دعوا می‌کنم به‌خاطر این‌که غصه می‌خورم از این‌که بچه‌ها نمی‌دانند موفقیت یعنی چه. غصه می‌خورم از این‌که این همه استعداد، هوش و قابلیت دارند ولی درایت برای موفقیت ندارند. نیما هم متاسفانه دچار این مسأله است.


نمی‌خواهید برای جوان‌ها تدریس کنید؟
موفقیت درس‌دادنی نیست. موفقیت به‌دست آوردنی است. آدم برای موفقیت باید خیلی با حوصله باشد.


دوست دارید جای کدام کاراکتر در کدام فیلم بازی می‌کردید؟
در فیلم «بتمن» نقش جوکر آقای هیت لجر را دوست دارم. به نظرم او بی‌نظیر بود اما این‌که دوست داشتم جای او بازی کنم یا نه را نمی‌دانم. این نقش شاهکار است. البته فیلم اخیر آقای اسکورسیزی «گرگ وال‌استریت» است که دی‌کاپریو بازی می‌کند و به نظر من شاهکار است. اینها نمونه‌هایی است که شبیه‌اش را نداریم.


از برخوردهای مثبتی که مردم در کوچه و خیابان با شما دارند بگویید؟
همین انرژی مثبتی که مردم به من می‌دهند برای من خیلی لذت‌بخش است.


یکی از خنده‌دارترین چیزهایی که شنیده‌اید کدام است؟
من اصلا‌ترین دارم.


واقعا‌ترین ندارید؟
به نظرم یکی از رازهای خوشبختی همین است.


از واکنش‌های خنده‌داری که از سوی مردم دیدید بگویید؟
یک بار داشتم خیلی جدی و با التهاب در خیابان جلوی یک فروشگاه با تلفن حرف می‌زدم که یک آقایی آمد جفت من ایستاد و جفت دست‌های مرا گرفت و دست‌هایم را پایین آورد و بعد روبوسی کرد.


حتی همان دستی که گوشی دست‌تان بود؟
آره، خیلی هم قوی بود. روبوسی کرد و بعد هم گفت کار جدید چه خبر؟ گفتم آقا من دارم با تلفن حرف می‌زنم و نمی‌گذاشت با گوشی حرف بزنم. او خیلی راحت بود و اصلا انگار نه انگار با تلفن حرف می‌زنم و وسط یک مکالمه هستم.


عصبانی نشدید؟
نه از خنده روده‌بر شدم. او در آن لحظه با من احساس صمیمیت کرده بود و حق خودش می‌دید که با من روبوسی کند و از کار جدیدم بپرسد و هیچ‌چیز دیگری برایش مهم نباشد، این بامزه است.(آرزو حیدری)


ادامه مطلب ...

بازیگر طنز در جشن ۹۰ سالگی: آدم‌های عُنُق را دوست ندارم

جام جم سرا به نقل از ایران: مرتضی احمدی در گفتاری به مناسبت سالگرد تولدش نوشت: من در زندگی هرچه دارم، دستاورد توجه به دو نکته مهم بوده که پدرم به من آموزش داده است؛ یکی از آ‌ن‌ها ورزش بود که از ۱۶ سالگی تا امروز آن را انجام داده‌ام؛ از زورخانه و زمین فوتبال و دو و می‌دانی شروع کردم تا همین سال‌های اخیر که با عصا، روزی دو بار، هر بار ۳۰ دقیقه ورزش می‌کنم. دنبال چیزهایی هم نرفته‌ام که به سلامتی‌ام آسیب بزنند. به عنوان مثال، مدت‌ها است گوشت قرمز نخورده‌ام و غذا‌هایم در سال‌های اخیر بیشتر حاضری‌هایی مانند هندوانه، نان و پنیر و گرمک و طالبی بوده‌اند.


او به سخنانش اضافه کرده: اصل دومی که پدر به من آموزش داد، این بود که نه روی کسی دست بلند کنم نه دل کسی را بشکنم. این کار را انجام دادم به همین دلیل هم تا امروز نشنیدم که کسی پشت سرم بد بگوید. بچه‌هایم هم سالِمند. هیچ دغدغه‌ای هم در زندگی شخصی ندارم. باور کنید پس از درگذشت همسرم در سال ۱۳۵۰، خانواده همسرم هنوز مرا‌‌ رها نکرده‌اند. هیچ ناراحتی هم ندارم که غصه‌اش را بخورم.
احمدی توصیه کرده: ورزش را فراموش نکنید. سینه آدم‌ها باید پاک باشد. باور کنید اصلاً دوست ندارم آدم عنق ببینم و هیچ‌وقت هم با این گونه آدم‌ها دوستی نکرده‌ام. بزرگ‌ترین آرزویم هم در ۹۰ سالگی این است که بچه‌هایم خوشبخت باشند.

در همین حال، محمدعلیی کشاورز، بازیگر پیشکسوت نیز به مناسبت نودمین سالروز تولد مرتضی احمدی (10 آبان) در مطلبی با عنوان «نجابت، اصالت و شرافت» نوشت: نخستین آشنایی‌ام با جناب «مرتضی احمدی» چند دهه پیش در تئاتر پارس رخ داد و از آن زمان تا به امروز، این دوستی ادامه داشته است و من از آن زمان تا امروز، از ارادتمندان او هستم. وقتی به کارهای ایشان رجوع می‌کنید، درخواهید یافت که ایشان تا چه اندازه در تئاتر ایران، حتی در روحوضی، منشأ خدمات شده‌اند و تحقیقات‌شان، چه در جوانی و چه حالا که در آستانه 90 سالگی هستند، مثمرثمر بوده است.
کشاورز اضافه کرده: مرتضی احمدی سه ویژگی‌ای که هر هنرمند باید داشته باشد (نجابت، اصالت و شرافت) را توأمان و همیشه، همراه خود داشته و اگر به کارنامه کاری‌شان نگاه کنید، می‌بینید که حتی به لحاظ اخلاق اجتماعی و اخلاق حرفه‌ای، هیچ وصله‌ای به ایشان نمی‌چسبد. من این روز را به ایشان تبریک می گویم و آرزومندم که دوباره سلامتی خود را بازیافته تا دوباره هنر ایران شاهد هنرنمایی‌های ایشان، در هر عرصه و حوزه‌ای، باشد.


ادامه مطلب ...

ارتباط بازیگر سینما و تئاتر با فرزندش [+عکس]

جام جم سرا به نقل از ایران: شما در تئاتر ایران «مادر» معروفی هم هستید و خیلی‌ها دختر کوچک شما «کردیا» را می‌شناسند. می‌خواهم بدانم چطور پیوند زندگی در خانه به عنوان یک مادر و فعالیت پرمشغله هنری را برقرار می‌کنید؟
خیلی خیلی دشوار! البته دخترم 13 سالش است اما وقتی کوچک‌تر بودکاملاً انتخاب‌های من را تحت‌الشعاع خودش قرار می‌داد و به هرحال من در قبال او مسئول بودم. من خواستم او به دنیا بیاید و نباید بابت خودخواهی من اذیت شود. من هم پذیرفته بودم که تا دخترم از آب و گل دربیاید خیلی از پیشنهادات، از جمله پیشنهادات شهرستان را نپذیرم.
من اعتقاد داشتم نباید با بچه سر کار بروم چون دلم می‌خواهد همیشه شش دانگ حواسم سر کار باشد. پیش می‌آید او را سر صحنه ببرم اما این کار را در روزهایی که یا قرار است در صحنه کوتاهی بازی کنم یا اصلاً آفیش نیستم انجام می‌دهم. طبیعتاً حضور بچه در انتخاب‌های من نقش اساسی داشت.
باورش سخت است اما نخستین کاری که بعد از ازآب‌وگل‌درآمدن دخترم کردم «یلدا»ی آقای میرباقری بود که دو سال و نیم پیش انجام شد.یادم می‌آید که نشستم و با کردیا صحبت کردم که این کار برایم مهم است و ارزش زیادی دارد و نمی‌توانم از آن بگذرم. خوشبختانه بسیار با من همکاری کرد.
از طرفی آقای برومند برنامه ریز کار هم کاملاً شرایط من را در نظر می‌گرفت و چون فیلمبرداری در شاهرود و بسطام بود من حداکثر 10 روز یک بار به تهران می‌آمدم با این وجود اگر حمایت خانواده‌ام بویژه خواهرم- که خودش مهندس و پرمشغله است- نبود، نمی‌دانم چه طور می‌توانستم این کار را انجام دهم!


به هرحال خوشبختانه همه چیز از زمین و آسمان سر این کار جور شد و حتی به دلیل تعطیل شدن مدارس، کردیا توانست مدتی را بیاید سر لوکیشن و پیش ما بماند.


پس دخترتان درک درستی از کار و شرایط شما دارد؟
به نظر من بچه‌ها خیلی بیشتر از ما می‌فهمند و درک می‌کنند اما درک کردن آنها چیزی از مسئولیت ما کم نمی‌کند. این‌که من بگویم همینی که هست و او هم بگوید باشد! نه. اینطور نیست. یادم می‌آید کردیا هشت ماهه بود که من در تئاتر «بیتوس بیچاره» بازی داشتم. آن زمان او را به همراه پرستارش در نمازخانه تئاترشهر همراهم می‌آوردم تا در فواصل کوتاه تمرین شیرش بدهم و کنارم باشد. همه در تئاتر شهر دخترم را می‌شناختند و یادم هست که جایی تیتر زده بودند کردیا در تئاتر شهر. آقای اصغر همت همیشه به من می‌گویند کردیا نماد تاریخ بیتوس بیچاره است و من از بزرگ شدن او می‌فهمم که چند سال از عمر این اثر گذشته است.

یادم هست سر فیلم «گاردساحلی» که در بندر فیلمبرداری داشتیم کردیا و پرستارش را با خودم بردم. به هرحال همیشه تلاشم این است که محیط را برای آسایش او فراهم کنم و دیگران هم خودشان را با شرایط من هماهنگ می‌کنند. اما به هرحال می‌گویند فرزندان بازیگران دو جور هستند یا ژن بازیگری در آنها قوی است و عاشق این حرفه می‌شوند یا از آن به شدت گریزان می‌شوند.
در مورد کردیا این داستان واقعاً بینابین است چون او خودش هم در چند کار از جمله «بیداری» و «شاهگوش» بازی کرده و تصویری واقعی از این کار دارد. در هر حال مدیریت «کار» و «مادری» واقعاً دشوار است چرا که کار ما بسیار بی‌نظم است و اگر بخواهی مادر خوبی باشی فشار مضاعفی بر تو وارد می‌شود.
یکی از دوستان به من لقب «نگران‌السلطنه» داده است. زیرا همیشه در پسزمینه کارهایم این نگرانی وجود دارد. البته که من این مسئولیت را با عشق و لذت می‌پذیرم و خوشبختانه دخترم هم دختری است که با شعور و فهیم بزرگ می‌شود.


کردیا هم دوست دارد مانند مادرش هنرپیشه شود؟
نه. دلش می‌خواهد معماری بخواند و آن را ادامه دهد.


ادامه مطلب ...

قلب بازیگر زن روی صحنه تئا‌تر گرفت

جام جم سرا به نقل از ایسنا، این بازیگر و طراح لباس تئا‌تر در حین اجرای نمایش بود که دچار گرفتگی عروق قلبی شد و با همکاری گروه اجرایی و اورژانس تهران به بیمارستان منتقل شد. به گفته پزشک معالج، حال عمومی وی اکنون خوب است اما باید مدتی دور از محیط کار، استراحت داشته باشد.
در همین زمینه خوب است علت‌ها و علائم گرفتگی عضله قلب را در ادامه مطالعه کنید تا پیش از وقوع چنین خطری از آن پیشگیری کرده باشید.


به گزارش جام جم سرا به نقل از پارسی طب، بیماری سرخرگ‌های قلب (آترواسکلروز سرخرگ‌های قلب) عبارت است از تصلب و باریک شدن فضای داخل سرخرگهای قلب.
قلب ۳ سرخرگ اصلی دارد. زمانی که هر کدام یا همگی تنگ شوند، آن‌ها دیگر نمی‌توانند اکسیژن کافی به سلولهای قلب برسانند. این بیماری مردان و زنان بالای ۴۰ سال را متأثر می‌سازد، اما پیش از یائسگی در زنان کمتر شایع است.


● علایم شایع

▪ مراحل اولیه:
ـ اغلب بدون علامت است.


▪ مراحل بعدی:
ـ آنژین صدری (احساس سوزش، فشردگی، سنگینی، یا گرفتگی در قفسه سینه که ممکن است به بازوی چپ، گردن، فک، یا کتف گسترش پیدا کند).


▪ علل بیماری

- سیگار کشیدن
- بالا بودن فشارخون
- سابقه خانوادگی بیماری سرخرگهای قلب، دیابت، فشار خون بالا، یا آترواسکلروز
- تغذیه نامناسب، خصوصاً وجود چربی زیاد در رژیم غذایی
- سابقه حمله قلبی یا سکته مغزی
- ورزش نکردن
- شخصیت تهاجمی یا ناشکیبا
- اضافه وزن
- استفاده مداوم از روغنهای نباتی مایع و جامد که چربیهای مضر در بدن تولید کرده و باعث گرفتگی رگ‌ها می‌شوند.
- مصرف نکردن روغنهای طبیعی مانند روغن زیتون و مواد طبیعی
-استفاده از شیرینیجات، خوراکی‌ها و مواد غیر طبیعی مانند پیتزا، شیرینی، شکلات و...
- افزایش کلسترول یا LDL (لیپوپروتیئن با چگالی کم ـ کلسترول بد) و یا کاهش HDL (لیپوپروتئین با چگالی زیاد ـ کلسترول خوب) در خون


▪ عوارض احتمالی

انفارکتوس قلب (مرگ سلولهای عضله قلب در اثر نرسیدن خون به حد کافی) که زندگی را در معرض تهدید قرار می‌دهد.


● فعالیت

یک برنامه ورزشی روزانه و در حد متوسط داشته باشید.


● رژیم غذایی

ـ رژیم غذایی دارای چربی کم (اما با روغنهای طبیعی)


ادامه مطلب ...

پدر بازیگر معروف سینما و تلویزیون پسرش را ربود!

جام جم سرا به نقل از شهروند: پدر یکی از بازیگران مشهور نقش‌های طنز، با طراحی سناریویی مرموز پسرش را با دست و پای بسته به مرکز ترک اعتیاد تحویل داد و با لنز دوربینش تصاویر او را در کنار معتادان ثبت کرد.
چند روز قبل یکی از بازیگران مشهور با مراجعه به دادسرای ناحیه ٣٤ تهران ادعای عجیبی را مطرح کرد. این پسر جوان که معمولا در سریال‌های طنز ایفاگر نقش‌های کمدی است، به بازپرس پرونده گفت: «چند روز پیش با همسرم در خانه بودیم که پدرم به دیدارمان آمد. بعد از کمی صحبت کردن، احساس کردم حرف‌های عجیبی می‌زند. در میانه بحث با یکدیگر بودیم که بدون مقدمه به من تهمت اعتیاد زد. اصرار داشت که این کار آخر و عاقبت ندارد و زندگی‌ام را از هم خواهد پاشید. از حرف‌هایش تعجب کرده بودم. نمی‌دانستم چرا این حرف‌ها را به من می‌زند. تا این‌که ناگهان به سمتم حمله کرد، از جیبش طناب درآورد و دست و پایم را بست. شوکه شده بودم، اما نمی‌خواستم واکنش نشان بدهم تا آبروریزی نشود. سپس مرا سوار خودرو کرد و چند دقیقه بعد در کمال ناباوری در مقابل یک کمپ ترک اعتیاد ایستاد.


عکس یادگاری در مرکز ترک اعتیاد

این بازیگر طنز که بشدت از این ماجرا متأثر بود در ادامه شکایتش گفت: «وقتی به آن‌جا رسیدیم چند نفر من را به داخل ساختمان مرکز ترک اعتیاد بردند. هنوز باور نداشتم که چه حادثه‌ای برایم رخ داده، در سالن نشسته بودم، چند مرد معتاد دیگر هم در آن‌جا بودند. من را که دیدند، به سمتم آمدند. مشغول صحبت در رابطه با کار و نقش‌هایم بودیم که ناگهان متوجه شدم پدرم با دوربین مشغول عکس گرفتن از ما است. نمی‌دانستم چرا این کار را می‌کند. تا این‌که مرا به گوشه خلوتی برد و گفت: آخر و عاقبتت مثل اینها می‌شود، تا وقتی که ترک نکرده‌ای نباید به خانه برگردی.»


طرح شکایت به خاطر آدمربایی

چند روز بعد، این بازیگر مشهور به خانه برگشت. وقتی پدرش از این موضوع اطلاع پیدا کرد به او پیغام داد که اگر دوباره به کمپ بازنگردد عکس‌هایی را که از او با معتادان کمپ انداخته است، منتشر می‌کند. همین تهدید که آبروی او را به خطر انداخته بود کافی بود تا این بازیگر سرشناس برای شکایت از پدرش راهی دادسرا شود.
این پسر خنده‌روی سینما و تلویزیون در رابطه با حادثه مرموزی که از طرف خانواده‌اش بر سرش آمد، گفت: «آن روز پدرم من را با زور به مرکز ترک اعتیاد برد، حتی وقتی به خانه برگشتم متوجه شدم بعضی از اسناد و مدارک و رسید‌های بانکی‌ام نیز گم شده است. به همین خاطر امکان دارد که خانواده‌ام با نقشه‌ای از پیش تعیین‌شده این کار را با من کرده باشند. من هر گونه اعتیاد خودم را تکذیب می‌کنم.»

او نخواسته نامش فاش شود.


ادامه مطلب ...

توضیحات بازیگر سینما درباره سوء تفاهم در اهدای خون

جام جم سرا: این بازیگر در گفت‌وگویی توضیح داد: امکان ثبت اطلاعات سلول‌های بنیادی افراد از طریق خون در بیمارستان شریعتی تهران باید با اهدای حجم اندکی از خون داوطلب همراه باشد. برخلاف رویهٔ مرسوم در پایگاه‌های انتقال خون، اهدای خون‌ در بیمارستان شریعتی به منظور استخراج سلول‌های بنیادی محدودیت سنی و جسمی چندانی ندارد و اکثر قریب به اتفاق مردم و حتی آن‌هایی که به بیماری‌هایی مانند تالاسمی مینور مبتلا هستند هم می‌توانند متقاضی این حرکت انسانی شوند.

وی سپس به توضیحاتی که «رضا کیانیان» درباره نحوه اهدای خون در یک برنامه تلویزیونی مطرح کرده، اشاره کرد و گفت: ضمن تشکر از آقای کیانیان که این کمپین را رسانه‌ای کرده و مردم نیز از آن استقبال کرده‌اند، باید بگویم ثبت اطلاعات داوطلبان در بانک خون بیمارستان شریعتی از طریق لالهٔ گوش انجام نمی‌شود و متقاضیان باید براساس مکانیسم عادی اهدای خون، تقریبا به اندازهٔ یک سرنگ خون اهدا کنند که البته کار بسیار ساده‌ای است.

این بازیگر افزود: پس از ‌آنکه حجم اندکی از خون داوطلب گرفته شد، ساختارهای سلول‌های بنیادی توسط متخصصان بیمارستان بررسی و اطلاعات او در بانک خون ثبت خواهد شد و در آینده اگر به این ساختار سلولی نیاز بود، از داوطلب دعوت می‌شود که مجددا به بیمارستان برود و در مرحله دوم حجم دیگری از خون را اهدا کند. ضمن آنکه باید تاکید کنم، همین خون اندک ممکن است جان بیماری را نجات دهد.

بازیگر «من مادر هستم» در ادامهٔ سخنانش با سپاس از مردم برای استقبال از طرح اهدای خون در بیمارستان شریعتی گفت: چندی قبل جمعی از هموطنان دلسوز کمپینی با عنوان «اهدای خون‌، اهدای زندگی» برای تکمیل اطلاعات بانک خون بیمارستان شریعتی تشکیل دادند. در این راستا نیز هم مردم به کمک ما آمده‌اند و هم بسیاری از هنرمندان از هفته قبل به این بیمارستان رفته و خون اهدا کرده‌اند.

رضایی در پایان خاطرنشان کرد: خدا را شکر که این حرکت انسان‌دوستانه مورد استقبال مردم قرار گرفته است. مردم ما همیشه نشان داده‌اند که هیچ وقت از کمک‌ به یکدیگر در سختی‌ها دریغ نمی‌کنند. این حرکت در روزهای آینده در بیمارستان شریعتی ادامه خواهد داشت و امیدوارم که هر روز استقبال بیشتر بشود چراکه موارد و اطلاعات ثبت‌شده خونی ما در بانک جهانی خون، بسیار کمتر از حد ثبت‌شده در کشورهای دیگر است.(ایسنا)


ادامه مطلب ...

گفت‌وگو با بازیگر «خانه سبز»: دنیا را بی‌خیال بگذران آقا!

بازیگر خاطره‌انگیز فیلم و سریال‌های تلویزیونی این روز‌ها دوباره با سریال «خانه سبز» به تلویزیون بازگشته است. او در گفت‌وگویی از زندگی، فرزندان، رمز و راز شاداب بودن و تفکرات و نظرات و علائق خود صحبت کرده است که گزیده‌ای از آن را در ادامه بازنشر کرده‌ایم:


با مشکلات کنار بیایید تا راحت زندگی کنید

شیوه زندگی افراد مختلف با هم متفاوت است و شاداب بودن و روحیه داشتن آن‌ها در سنین مختلف به ویژگی‌های شخصیتی آن‌ها بستگی دارد. در زندگی هر فردی ناراحتی و مشکل پیش می‌آید. غم، شادی و اختلافاتی که ممکن است برای همه پیش بیاید در زندگی همه وجود دارد که می‌تواند در روحیه هر کس اثر بگذارد و او را رنج دهد. فکر و خیال کردن درباره اتفاق‌های بد فرد را مغموم و کاهل می‌کند و باعث می‌شود او از روند زندگی عادی‌اش فاصله بگیرد.

جوانی یکی از دوره‌های مهم زندگی است، باید مراقبش بود. مراقبتی که هم جسمی است و هم روانی. وقتی جوان‌تر هستی باید به تغذیه‌ات اهمیت بدهی و بدنت را روی فرم نگه داری، ورزش کنی تا شاداب و سرزنده باشی. این‌ها آثارش را در سنین بالا‌تر نشان می‌دهد


در بالا و پایین زندگی کسی موفق است که با این ناراحتی‌ها، اختلاف‌ها، دشمنی‌ها و ناملایمات به گونه‌ای کنار بیاید، از آن‌ها بگذرد و صرف‌نظر کند تا خودش راحت زندگی کند.
من هم مثل هر فرد دیگری در زندگی‌ام مشکلات زیادی داشته‌ام اما سعی کرده‌ام به روی خودم نیاورم و گذشت کنم. به نظر من گذشت در زندگی اثری جاودانه برای خودتان به جای می‌گذارد که آن آرامش است. آرامشی که در طول زندگی می‌تواند همیشه همراه‌تان باشد و روح، قلب و مغزتان را در امان نگه دارد و اذیت نکند.


در آمریکا خیلی اذیت شدم

من ۱۰ سال در آمریکا بودم و شاید خیلی‌ها فکر کنند در کشوری خوب و همه‌چیز تمام زندگی می‌کردم و راحت بودم اما بد‌ترین دوران زندگی‌ام را آنجا سپری کردم. من مجبور شدم به آنجا بروم و دوری از وطن آرامشم را به هم زده بود. نمی‌شود همه‌چیز را گفت اما سفر من به آمریکا باعث شد همه سرمایه‌ام از بین برود و آینده خودم و فرزندانم به خطر بیفتد، اما باز هم همه را فراموش کردم و وقتی به ایران برگشتم زندگی جدیدی را آغاز کردم.
من همیشه با این تفکر زندگی کرده‌ام که مثل یک مهمان به این دنیا آمده‌ام و قرار نیست همیشه هم اینجا بمانم پس باید سعی کنم اوقات خوشی را برای خودم فراهم کنم و از زندگی لذت ببرم.


روحتان را سالم نگه دارید

سالم زندگی کردن ابعاد معنوی هم دارد که به نظر من در روحیه افراد می‌تواند خیلی تاثیر داشته باشد. من در پست‌های مهم زیادی فعالیت کرده‌ام اما همیشه سالم زندگی کرده‌ام و هیچ‌وقت دنبال مادیات و استفاده مالی از موقعیت‌هایی که داشتم، نبودم. این مسائل خیلی در روحیه افراد تاثیر می‌گذارد. مخصوصا در جامعه امروز ما که خیلی‌ها مادی‌گرا شده‌اند. غرق شدن در مسائل مادی روح انسان را آزرده و او را از دیگر لذت‌های معنوی دور می‌کند. در درازمدت هم تاثیر منفی در ذهن و روحیه افراد می‌گذارد.


بدی‌ها را می‌بخشم تا خودم راحت باشم

من در زندگی‌ام خیلی ناراحتی کشیدم و سستی‌ها و زشتی‌های زیادی دیدم، ولی همه را فراموش کرده‌ام. پول من را خوردند، حقم را ندادند و خیلی اتفاق‌های دیگر که نمی‌توانم بگویم و گفتنی هم نیست. حتی نمی‌خواهم با فکر به آن‌ها که حالا دیگر گذشته دوباره برای خودم ناراحتی فراهم کنم، اما فقط می‌خواهم بگویم روحیه هر فردی است که او را سرحال نگه می‌دارد. من هم نمی‌گویم از اتفاق‌هایی که برایم افتاده ناراحت نشدم اما تمام سعی‌ام را کردم که زود آن‌ها را از یاد ببرم و خودم را خیلی درگیرشان نکنم. مدتی هم به آن‌ها فکر کردم چون نمی‌شود همه‌چیز را خیلی زود هم از خاطر برد اما به هر حال فراموش کردم. همه کسانی که به من بد کردند را بخشیدم و به آن‌ها توجه نکردم. هیچ‌وقت دوست نداشتم و نخواستم روحیه و وجود خودم را به خاطر مسائلی که دیگران برایم به وجود آوردند خدشه‌دار کنم. به همین دلیل گذشت کردم و بخشیدم.


دنیا هیاهو برای هیچ است بی‌خیال باش

هر کسی در مواجهه با مشکلات و اتفاق‌هایی که در زندگی برایش می‌افتد شیوه‌ای مخصوص به خودش را دارد، شیوه من هم بخشیدن و گذشت بوده و همیشه از این کار لذت می‌بردم و حس خوبی به خودم منتقل می‌شد.
وقتی از اتفاقی ناراحت می‌شدم ممکن بود چند روز طول بکشد تا تمام ناراحتی‌ام برطرف شود اما می‌بخشیدم تا زود‌تر فراموش کنم و به زندگی‌ام برسم. به قول قدیمی‌ها دنیا اینقدر ارزش ندارد که بخواهی خودت را به خاطر اتفاق‌های آن آزرده‌خاطر کنی. دنیا پوچ است، هیاهو برای هیچ است، پس چرا خودم را اذیت کنم. من با این طرز تفکر بر مشکلاتم غلبه کردم و گفتم چرا در این چند صباحی که زنده‌ام خودم را زجر بدهم، اگر بخواهم برای هر مساله‌ای خودم را ناراحت کنم از زندگی هیچ چیز نمی‌فهمم و فقط خودم را اذیت می‌کنم.
«بی‌خیال باش، بگذر آقا، مگه دنیا چند روزه؟»، با این جملات خودم را آرام می‌کردم و به زندگی ادامه می‌دادم.


سر همدیگر را کلاه نگذاریم

وقتی سن بالا‌تر می‌رود، انسان کم‌حوصله و کم‌طاقت می‌شود. به همین دلیل خیلی از دوستان و هم‌دوره‌هایی من نتوانستند مشکلاتی که برایشان پیش آمد را تحمل کنند. خیلی از آن‌ها بیمار و خانه‌نشین شده‌اند. به هر حال ناراحتی‌هایی که برایشان پیش آمد در روحیه‌شان تاثیر گذاشت و آن‌ها را از پا درآورد. به همین دلیل است که می‌گویم باید در مقابل رنج‌ها و مشکلات شکیبا بود. همیشه هم به دوستانم می‌گفتم و می‌گویم که اینقدر فکر و خیال نکنید، آخرش چه می‌شود؟ بعد از این همه بدو بدو برای زندگی باید همه‌چیز را بگذاری بروی پس لااقل سعی کنیم در این دنیا درست زندگی کنیم، آرامش داشته باشیم، سر همدیگر را کلاه نگذاریم، به هم بدی نکنیم و...

مگر می‌شود پدر و مادر باشی و دلتنگ فرزندانت نشوی، اما چه می‌شود کرد. آن‌ها زندگی خودشان را دارند و فاصله‌شان با من هم خیلی زیاد است. همین که بدانم خوب هستند من هم خوب هستم


من در این سال‌ها دوستان زیادی را از دست دادم، دوستان و همکارانی که با هر کدامشان یک دنیا خاطره داشتم. هنرمندانی که متاسفانه از دستشان دادیم، دوستان دیگر هم همین‌طور، اما تا آخر عمر که نمی‌شود به درگذشتگان فکر کرد و غصه خورد.


در جوانی درست زندگی کن

رمز و راز شاداب ماندن در سنین بالا و زمانی که پا به سن می‌گذاری این است که در جوانی مراقب خودت باشی و خودت را حفظ کنی. جوانی یکی از دوره‌های مهم و تاثیرگذار در زندگی هر فرد است، پس باید به آن اهمیت داد و مراقبش بود.
مراقبتی که می‌گویم هم جسمی است و هم روانی. وقتی جوان‌تر هستی باید به تغذیه‌ات اهمیت بدهی و سعی کنی بدنت را روی فرم نگه داری، ورزش کنی تا هم به سلامتت کمک شود و هم اینکه شاداب و سرزنده باشی. همه این‌ها آثارش را در سنین بالا‌تر هم نشان می‌دهد.


دلتنگ بچه‌هایم می‌شوم

من ۲ فرزند پسر دارم که خارج از ایران زندگی می‌کنند. ۸-۷ ساله بودند که آن‌ها را از ایران بردم. آن‌ها دوست داشتند وارد حرفه من شوند اما من خودم علاقه‌ای نداشتم. حرفه من عشق است و برای این عشق باید تاوان زیادی بدهی. دوست داشتم بچه‌هایم آینده خوبی داشته باشند و زندگی کنند. به همین ‌دلیل نخواستم وارد دنیای بازیگری و هنر شوند. عشق به هنر هنوز هم در دل من زنده است اما چون قدر هنر را در ایران نمی‌دانند باعث شده کمی دلزده شوم.
در همه این سال‌ها با وجود همه ناملایمات فقط به‌ خاطر عشقی که داشتم ماندم و تحمل کردم. دلتنگ بچه‌هایم می‌شوم، مگر می‌شود پدر و مادر باشی و دلتنگ فرزندانت نشوی، اما چه می‌شود کرد. آن‌ها زندگی خودشان را دارند و فاصله‌شان با من هم خیلی زیاد است ولی هر از چند گاهی با هم صحبت می‌کنیم و از طریق اینترنت آن‌ها را می‌بینم تا شاید بخش کوچکی از دلتنگی‌ام رفع شود. البته آن‌ها به دلیل مشغله‌هایی که دارند کمتر فرصت می‌کنند با من تماس بگیرند اما همین که بدانم آن‌ها خوب هستند و زندگی آرام و خوبی دارند من هم خوب هستم.
۴ نوه هم دارم که دوستشان دارم و آن‌ها را هم از طریق اینترنت می‌بینم. من تمام زندگی‌ام را برای بچه‌هایم گذاشتم و الان ۳۰ سال است که آن‌ها را ندیده‌ام. وقتی دلتنگ بچه‌هایم می‌شوم فکرم مشغول می‌شود، ولی سعی می‌کنم سریع از فکرشان بیرون بیایم و خودم را قانع کنم که آن‌ها زندگی خودشان را دارند و سرشان گرم مشغولیات خودشان است.


عاشق کتاب خواندن و نوشتنم

زمانی که سر سریال یا فیلم سینمایی نباشم مدام در کتابخانه‌ام هستم. من یک کتابخانه بسیار بزرگ دارم که گنجینه‌ای از کتب مختلف است. من عاشق نوشتن و مطالعه هستم. به همین دلیل اوقاتی که سر کار نباشم یا فرصت داشته باشم در کتابخانه‌ام می‌نشینم و مطالعه می‌کنم. تا به حال ۲ کتاب از من منتشر شده و سومین کتابم دست ناشر است به تئا‌تر علاقه زیادی دارم و الان هم تا جایی که فرصت کنم به تماشای تئا‌تر می‌روم. دوستان لطف می‌کنند و من را برای دیدن کار‌هایشان دعوت می‌کنند و من هم با کمال میل می‌پذیرم.
خیلی خوشحال می‌شوم وقتی دختر و پسرهای جوان و باانگیزه را می‌بینم که با عشق کار می‌کنند و زحمت می‌کشند. آن‌ها عاشق هستند، شاید خودشان ندانند اما واقعا کارشان را دوست دارند و من عشق به کار را از نگاه‌شان و تلاشی که می‌کنند، می‌بینم. همیشه سعی می‌کنم در برخورد با جوان‌های علاقه‌مند به این حرفه به آن‌ها انرژی مثبت دهم ولی از سختی‌های این کار هم برایشان می‌گویم که فکر نکنند همه‌چیز خیلی آسان است. یک هنرمند باید باسواد و از همه جهات کامل باشد.


در کودکی ویولن آموختم

من عاشق موسیقی‌ام و زمان‌های زیادی از روز را موسیقی گوش می‌کنم. موسیقی سنتی خودمان را خیلی دوست دارم چون کامل و همه‌چیز تمام است. به صدای خواننده‌های قدیمیمان هم علاقه زیادی دارم. البته عشق و علاقه من به موسیقی به زمان کودکی‌ام برمی‌گردد. من قبل از اینکه وارد تئا‌تر شوم سراغ موسیقی رفتم و مدتی هم ویولن کار کردم اما بعد‌ها که جذب تئا‌تر شدم آن را‌‌ رها کردم. کسی که عاشق هنر است تمام هنر‌ها را دوست دارد. من عاشق نقاشی هم هستم و خانه‌ام پر است از تابلو‌های مختلف نقاشی. ترجیح می‌دهم زمان‌هایی که فرصت دارم، کتاب بخوانم و موسیقی گوش دهم. (زندگی مثبت)


ادامه مطلب ...

بازیگر نام‌آشنا: دخترم دو ساله بود که فهمیدم اوتیسم دارد

او درطول این سال‌ها سعی کرده علاوه بر شناخت وحل مشکلات دخترش به مادران دیگری که شرایطی مشابه با وی دارند نیز کمک کند تا در شناخت وحل مشکلات فرزندشان توانمند‌تر شوند. او این کار را به شیوه‌های مختلفی انجام داده‌است؛ از همکاری با انجمن خیریه اوتیسم گرفته تا حضور در تلویزیون وصحبت درباره این بیماری.
تصمیم گرفتیم میزبان لادن طباطبایی باشیم و درباره اوتیسم با گفت‌و‌گوی مادرانه متفاوتی انجام دهیم.


*وقتی برای نخستین بار متوجه شدید مادر شده‌اید چه حسی داشتید؟
آن موقع خیلی کم سن و سال بودم و چیزی یادم نمی‌آید. در واقع تصور می‌کردم مسیری است که باید طی شود. در آن مقطع دختر‌ها در سن پایین ازدواج می‌کردند و همه هم سن و سال‌های من صاحب فرزند شده بودند. من در آن زمان ۱۸ ساله بودم.


*هنگامی که فرزند خود را برای نخستن مرتبه در آغوش گرفتید، چه حسی داشتید؟
تنها واکنشی که نشان دادم این بود که انگشتان دست و پایش را شمردم (خنده).


*رابطه‌تان با فرزندانتان چطور است؟
خوب است. من با فرزندانم دوست هستم. از‌‌ همان اول قبل از اینکه بچه‌ها بزرگ‌تر و کوچک‌تر و احترام به بزرگ‌تر‌ها را متوجه شوند و مستقل باشند، روی تربیت آن‌ها حساسیت داشتم.


*زمانی که بازی می‌کردید نظر فرزندانتان برایتان اهمیت داشت؟
تا حدودی اهمیت داشت. البته پسرم خیلی کوچک بود که من دانشجوی رشته تئا‌تر بودم. اکنون او در رشته داروسازی تحصیل می‌کند و به زودی فارغ التحصیل می‌شود. پسرم صاحب‌نظر است و با این شیوه بزرگ شده.


*پسرتان علاقه ندارد وارد حیطه بازیگری شود؟
نه. او در سن ۵ سالگی در فیلم مستند «حوض نقاشی» ساخته فرزاد موتمن بازی کرد. وقتی بازی‌اش تمام شد من را در آغوش گرفت و گفت چقدر کارتان سخت است.


*بازیگری حرفه پرزرق و برقی است اما سختی‌های خودش را دارد...
درست است. شاهین بعد‌ها هم پیگیر این حرفه نشد و تحصیلاتش را پیگیری کرد.


*دوست دارید وقتی به میانسالی رسیدید فرزندانتان با شما چگونه رفتار کنند؟
من خودم را عادت داده‌ام که از کسی توقعی نداشته باشم چون انسان هر کاری که انجام می‌دهد به خاطر خودش است نه به خاطر اینکه جواب بگیرد. خودم را مدیون پدرم می‌دانم چون من را این‌گونه تربیت کند. آدم پرتوقعی نیستم. سعی می‌کنم همیشه خوشحال باشم و به همه محبت کنم.

*درباره بیماری اوتیسم دخترتان سها صحبت کنیم. چه شد که در آن برنامه نوروزی از بیماری اوتیسم حرف زدید؟
من بعد از ۳ سال خداحافظی از بازیگری برای معرفی اوتیسم به تلویزیون برگشتم. دوست دارم مردم با این بیماری آشنا شوند. چون وضعیت اوتیسم در ایران شکننده، سخت و حساس است. بچه‌های مبتلا به اوتیسم به حمایت نیاز دارند. در چند سال آینده با رشد تصاعدی اوتیسم دچار مشکل خواهیم شد. اکنون تمام دنیا به پا خاسته‌اند. ۱۳ فروردین روز جهانی اوتیسم بود. ما نیاز داریم جامعه، این بیماری را درک کند. اوتیسم بیماری نیست بلکه تفاوت در دیدن دنیا و تفاوت در برقراری ارتباط است. بیماران مبتلا به اوتیسم به آگاهی و درک جامعه نیاز دارند. والدین، مسئولان، کاردرمانگران و گفتار درمانگران باید دست به دست هم دهند و مانند یک پازل تصویر شاخصی از بیماری اوتیسم شکل دهند.


*بچه‌های مبتلا به اوتیسم چگونه رفتار می‌کنند؟
آن‌ها درکشان از اطراف مانند افراد عادی نیست و چون برخلاف روند معمول یک انسان اجتماعی هستند طبیعی است که با جامعه آشنایی نداشته باشند. داشتن اوتیسم دلیل بر ناتوانی نیست. ضریب هوشی ‌دخترم ۱۳۰ است که بسیار بالاست اما هنوز حرف نمی‌زند. البته درکش از اطراف بسیار بالاست و توانایی‌های ویژه‌ای دارد که یک کودک طبیعی ندارد.


*آیا این بیماری در دنیا شناخته‌شده است؟
بله، البته تمام دنیا بیماران مبتلا به اوتیسم را به نام فرشتگان می‌شناسند که بال‌هایشان را چیده‌اند و روی زمین آمده‌اند تا انسان بودن را یادآوری کنند. متاسفانه آگاهی در جامعه ما خیلی پایین است و اغلب خانواده‌ها نمی‌دانند فرزندشان به این بیماری مبتلاست در حالی که اغلب دولت‌ها و کشورهای پیشرفته روی این بیماری تمرکز کرده‌اند تا این بچه‌ها را به جای اینکه در وضعیت منفعل قرار دهند، در مسیری هدایت کنند تا استعداد‌هایشان رشد پیدا کند و از آن‌ها به نفع دولتشان استفاده کنند. اکنون درصد بالایی از دانشمندان و محققان نخبه را افراد مبتلا به اوتیسم تشکیل می‌دهند. چون آن‌ها فکر کردند که جمعیت رو به رشد دارند و ۲ راه بیشتر پیش رویشان نیست؛ اگر آن‌ها را به حال خودشان‌‌ رها کنند در آینده نزدیک مجبور هستند آسایشگاه‌هایی برای آن‌ها تشکیل دهند چون به دلیل درکی که افراد مبتلا به اوتیسم دارند دچار اضطراب‌های بیشتری می‌شوند و این موضوع می‌تواند منجر به پرخاشگری شود و فردی که در این شرایط قرار می‌گیرد چاره‌ای ندارد که فرزندش را در آسایشگاه نگهداری کند اما اگر بیماران مبتلا به اوتیسم جهت بگیرند و روش پرورشی و تربیتی داشته باشند می‌توانند با جامعه همراه شوند و استعدادهای شگرف خود را به نمایش بگذارند.


*با توضیحاتی که دادید معلوم می‌شود که بچه‌های مبتلا به اوتیسم می‌توانند به درجه‌های بالایی برسند، درست است؟
بله، چند روز پیش در انجمن خیریه اوتیسم جلسه‌ای داشتیم که جوانی آنجا بود. او دانشجوی سال آخر فلسفه و نمونه‌ای از یک بچه مبتلا به اوتیسم است که به درجه بالای توانمندی ذهنی خود دست یافته و تعامل اجتماعی خوب و برخورد شایسته‌ای در جامعه دارد. او از دانش بالایی برخوردار است که متحیر شدم و می‌تواند دانشمند یا نظریه‌پرداز آینده باشد. بچه‌های مبتلا به اوتیسم در یک یا دو رشته خیلی درخشان هستند و ذهن منطقیشان خیلی کار می‌کند. آن‌ها در بیان احساسات مشکل دارند. مثلا نمی‌توانند دروغ، کنایه، شوخی یا فانتزی را متوجه شوند و تحلیل کنند. یک بچه اوتیسمی پز دادن را نمی‌فهمد. آن‌ها بی‌غل و غش هستند.


*چه زمانی خودتان متوجه شدید دخترتان سها به اوتیسم مبتلاست؟
دخترم یک سال و نیمه بود که مجبور شدیم عمل جراحی روی دستش انجام دهیم. بعد از فیزیوتراپی، فیزیوتراپش متوجه شد و به من گفت دخترتان ارتباط چشمی ندارد. من هم متوجه شده بودم که اعتنایی به سر و صداهای اطرافش نمی‌کند. وقتی چیزی را به او نشان می‌دادم، مسیر اشاره را تعقیب نمی‌کرد. البته بچه خوشرو و شادی بود. بعد از پیگیری‌های انجام‌شده تا ۲ سالگی تشخیص قطعی را گرفتیم که او به اوتیسم مبتلاست. سال‌ها با او کار کردیم. متاسفانه مرکز مشخصی وجود نداشت و اکنون هم تعدادشان کم است. بنابراین از این پزشک به پزشکی دیگر مراجعه می‌کردیم. به هر حال باید همه بچه‌ها تا سن ۳ سالگی غربالگری شوند تا اگر دچار اختلال هستند سریع متوجه شوند.


*اکنون برای درمان دخترتان چه اقداماتی انجام می‌دهید؟
این بیماری همان‌طور که اشاره کردم باید در جامعه فرهنگسازی شود و برایش بستر مناسب آموزشی ایجاد شود. یک فرد مبتلا به اوتیسم تا آخر عمر اوتیسم دارد. وقتی در جمعی هستیم خیلی سریع متوجه می‌شود که کدام فرد نگاه ترحم‌آمیزی دارد و کدام یک درکش می‌کند و به او محبت دارد. خیلی از متخصصان حتی با بیماری اوتیسم آشنایی ندارند و از این نظر به شدت دچار ضعف هستیم. من در دیدار با آقای ‌هاشمی، رئیس سازمان بهزیستی این موضوع را بیان کردم و خود ایشان هم اذعان داشتند. در واقع قرار است دوره‌های خاصی برای مسئولان و مربیان آموزشی و پرورشی برگزار کنند.


*بهترین روش‌های درمانی‌ای که پزشکان برای این نوع بیماری توصیه کردند، چه بوده؟
اوتیسم طیف گسترده‌ای است؛ مثلا بچه‌هایی هستند که وارد مدرسه می‌شوند و ناگهان معلمان آن‌ها به والدین خبر می‌دهند که توان یادگیری ندارند. برخی راهکار‌ها برای کاهش شدت این اختلال وجود دارد که باید به خانواده‌ها آموزش داده شود. مرحله نخست غربالگری است. یک بچه مبتلا به اوتیسم به ترحم نیاز ندارد اما باید نظم را بیاموزد. بچه‌ای که نمی‌تواند حرف بزند با پرتاب کردن اشیاء استرس درونی‌اش را خالی می‌کند. بچه مبتلا به اوتیسم می‌داند چه می‌خواهد بگوید اما نمی‌تواند حرف بزند و لغات را بیان کند بنابراین باید تخلیه شود، در این صورت وظیفه والدین است تا بچه را در یک محدوده سالم نگه دارند تا در آینده و زمان بزرگسالی دچار مشکل نشود.


*شما در انجمن خیریه اوتیسم چه اقداماتی انجام می‌دهید؟
انجمن اوتیسم ایران یک سال است که شروع به کار کرده و من ۲ ماه است با آن آشنا شده‌ام. ما آنجا تمام تلاش خود را می‌کنیم تا کار را پیش ببریم. هزینه‌های یک بچه مبتلا به اوتیسم خیلی بالاست و این هزینه صرف آموزش، گفتاردرمانی و کاردرمانی می‌شود که به‌طور متوسط ماهی ۳ میلیون تومان است و ۹۰ درصد خانواده‌های ایرانی نمی‌توانند این هزینه را پرداخت کنند. اغلب موسسه‌ها خصوصی هستند و مرکز خیریه با تخفیف بالا در کشور نداریم که این یک مشکل بزرگ است.


*دراین‌باره با مسئولان کشور مشورت نکرده‌اید و کمک نخواسته‌اید؟
وزیر کشور ۲ هزار متر زمین در اختیار موسسه خیریه اوتیسم ایران قرار دادند و انشاا... اگر بتوانیم به زودی زمین را تحویل بگیریم و با کمک خیرین محترم وارد مراحل ساخت شویم، نخستین مرکز جامع خیریه اوتیسم ایران را راه‌اندازی می‌کنیم. در کاشان هم با کمک خیرین بسیار خوب این شهر و شورای شهر یک هزار متر زمین برای انجمن خیریه اوتیسم گرفتیم. کاشان نخستین شهری بود که کنار وزیر کشور زمین‌هایی را به انجمن هدیه داد.


*در برنامه «مهربانو» گفتید که سها را با خود همه جا می‌برید و ابایی ندارید که او را به همه نشان دهید. با توجه به شغل خاصتان چگونه به این روحیه رسیدید؟
دخترم سها هیچ نقصی ندارد که من از حضورش در اجتماع شرم داشته باشم. او فقط با دیگران تفاوت دارد. اگر او با صدای بلند می‌خندد این احساسی است که در آن لحظه دارد و جزو صفاتش است.


*سها برنامه غذایی خاصی دارد؟
بله، مثلا گاهی اوقات گوشت غذا را می‌خورد و گاهی نه. یک دوره‌ای همیشه ماکارونی را دوست داشت اما حالا یک سال است که اگر گرسنه هم بماند این غذا را نمی‌خورد. گاهی اوقات هم اتفاق افتاده اصلا گوشت نمی‌خورد و برنج را خالی می‌خورد. خیلی از بچه‌های مبتلا به اوتیسم را دیده‌ام که چند غذا را بیشتر نمی‌خورند. در انتخاب غذا باید تشخیص داد کدام بحث لجبازی و کدام انتخاب بدن است اما پسرم به همه غذا‌ها علاقه دارد. (محبوبه ریاستی+مریم محمدی/ سلامت)

316


ادامه مطلب ...