پاسخ مشاور: با توجه به اینکه ممکن است تفسیرهای منفی و سوء برداشتهای دیگران درباره شما و زندگی مشترکتان واقعیت نداشته باشد و باعث ایجاد حالتهای غمگینی و افسردگی در شما شود بنابراین در شرایط کنونی قبل از هر چیز، لازم است تمرین مثبت اندیشی کنید؛ زیرا در شرایطی که اشاره کردهاید، شما حتی نگاههای معمولی دیگران را نیز ممکن است معنیدار بدانید. پس اولین قدم باید واپسزنی افکار منفی و دیدن ویژگیهای مثبت خودتان باشد.
در محیطهای کوچک معمولا سرک کشیدن و فضولی کردن در کار دیگران وجود دارد و شما نیز نمیتوانید برای رفع این مشکل، بتنهایی اقدام موثری انجام دهید بنابراین بهتر است که به آن توجهی نکنید و بر اساس وضعیت موجود رفتار کنید.
بدانید که این مشکل مختص شما نیست بلکه هر فرد دیگری نیز ممکن است با این معضل روبه رو شود. با این حال و برای بهبود اوضاع توجه شما را به چند نکته که در ادامه مطرح میشود، معطوف میکنم.
بهانه دست دیگران ندهید
بیشتر مراقب رفتارتان باشید و خود را در جایگاه اتهام قرار ندهید. همان طور که میدانید در شهرهای کوچک معمولا بیشتر ساکنان همدیگر را میشناسند و این امر در کنار مزیتهایی که دارد، معایبی نیز دارد و یکی از این عیوب، همین اطلاع از زندگی شخصی دیگران، فضولی کردن در کارها و زندگی دیگران و همچنین زیر ذره بین قرار دادن امورات شخصی افراد است و طبیعی است که اگر میخواهید از حرفهای مردم در امان باشید باید به گونهای رفتار کنید که بهانه دست دیگران ندهید.
بعد از اینکه شما مراقبت لازم از رفتار خود را به عمل آوردید و زمینه را برای بیان کردن تهمت به خودتان فراهم نکردید، مطمئن باشید موارد زیادی از حرف و حدیثها کم خواهد شد و برای موارد باقی مانده، هم فقط کافی است بیتوجه و بیتفاوت باشید و به افرادی که برایتان خبررسانی میکنند نیز روی خوش نشان ندهید تا این بیمحلی اثر مثبت خود را در کاهش موارد مورد نظر داشته باشد.
دنبال آرامش خانوادهتان باشید
به آرامش خود و خانوادهتان بیندیشید. اگر بخواهید همه حرفهایی را که دیگران میگویند همیشه به یاد داشته باشید و آنها را برای خودتان تفسیر کنید یا حتی پاسخ بدهید، دقیقا همان کاری را کردهاید که بد خواهان شما انتظار داشتهاند. پس اگر میخواهید کسانی که پشت سر شما حرف میزنند به هدف خود نرسند لازم است که انرژی خود را صرف حفظ آرامش خود و خانوادهتان کنید و یکی از راههای این کار، کم توجه بودن و اهمیت ندادن به حرفهای افراد فضول است.
همه مردم در زندگی خود مشکلاتی دارند و حال که مشکل شما این گونه نمود پیدا کرده، شایسته است که ضمن توکل به خدا، وقار و متانت خود را حفظ کنید و در عین حال صبر پیشه کنید تا گذشت زمان هم به حل مشکل شما کمک کند. (حسین محرابی - کارشناس ارشد روانشناسی/خراسان)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
452
در برخی مناطق آذربایجان، نوروز با دهها رسم و سنت قدیمیاش همچنان حفظ شده و مردم این مناطق این رسوم را هر سال برپا میدارند. آذربایجانیها از این عید با عناوینی چون «نوروز بایرامی» و «ایل بایرامی» یاد میکنند.
غبارروبی منازل
مردم آذربایجان ماه اسفند را بایرام آیئی یا «ماه عید» میخوانند و از اواسط اسفندماه، با شور و اشتیاق گرد و غبار منازل را که در منطقه به «هیس آلماق» (به معنای تحت اللفظی گرفتن غبار) یا خانه تکانی مرسوم است از رخسار خانهها میزدایند و با مراسمهای خاصی مثل شستن فرشها، حلاجی کردن و شستن پشم رختخوابها و ناز بالشها و کارهایی از این قبیل، به استقبال و پیشواز سال نو و بهار میروند.
آماده کردن سبزه
آماده کردن سبزه نوروزی نیز همچون بسیاری از دیگر جاهای ایران عزیز از دیگر رسومی است که در آذربایجان رایج است. سبزه رویاندن که معمولاً از گندم، عدس، جو و سایر روییدنیها صورت میگیرد، یکی دو هفته مانده به عید به وسیله زنان خانواده مهیا میشود و این سبزه در خانه به عنوان مظهر رویش و سرسبزی باقی میماند و در سیزدهم نوروز به دامان طبیعت برده و در
آب روان رها میشود.
«چرشنبه بایرامی»
در «چرشنبه بایرامی» گذشته از آنچه در همه جا رایج است، کدبانوی خانه به تعداد اعضای خانوار، تخم مرغ رنگ میکند و با برشته کردن دانههای گندم، نوعی آجیل گرم به نام «قورقا» درست کرده و در پیالههای چینی میریزد و به همراه آجیلهای دیگری مثل مغزپسته، گردو، نخودچی، کشمش، بادام و تخم کدو، بر سر سفره قرار میدهد. علاوه بر تنقلات ذکر شده، در سفره این شب، عناصر دیگری همچون شمع روشن، شاخه سبزی موسوم به «همیشه جوان»، نمک، آب، نان، شاخه نبات و یک جلد قرآن مجید نیز به چشم میخورد.
مراسم سایا
مراسم سنتی «سایا» از جمله زیباترین رسمهای مردمان خطه آذربایجان به مناسبت روزهای پایانی سال و آغاز سال نو است که از چند ده روز مانده به عید نوروز در شهرها و روستاهای مختلف آذربایجان برگزار میشود. برپاکننده این مراسم شخصی به نام سایاچی است. وی در روزهای پایانی هر سال خانه به خانه میگردد و با خواندن شعرهایی مخصوص برای اهالی هر خانه، سالی پربرکت را آرزو میکند. او همچنین روزهای مانده به عید را شمارش میکند و به این دلیل میتوان گفت به احتمال زیاد، واژه سایا از مصدر ترکی سایماق به معنای شمردن گرفته شده است.
شال اندازی
یکی دیگر از مراسمهای این شب، شالاندازی است، گرچه امروز حضور آن در زندگی مردم شهری در این دیارکمرنگ شده، ولی هنوز در بیشتر مناطق روستایی آذربایجان معمول است. در برخی مناطق، نوجوانان با حضور در پشت بام خانه همسایهها و آویزان کردن «شال» یا «قورشاق» به داخل خانه، طلب انعام و عیدی میکنند و کدبانوی خانه نیز به «شال» آویزان شده، تخم مرغ رنگین و مقداری تنقلات میریزد. این رسم به «قورشاق سال لاماخ» و در برخی مناطق نیز به «شال سال لاماخ» معروف است.
تخممرغ شکستن
از دیگر مراسم رایج در این مناطق تخممرغ شکنی است. معمولاً در روز چهارشنبه آخر سال تخممرغها را در پوست پیاز میپزنند تا رنگ بگیرد و آنها را بین کودکان، نوجوانان و جوانان به عنوان سوغاتی چهارشنبه توزیع میکنند. جوانان در این شب و فردای آن، به انجام نوعی بازی موسوم به «یومورتا چاقیشدیرما» یا تخم مرغ بازی میپردازند که طی آن هر دو طرف بازی تخم مرغهای خود را با فنی خاص، به هم میزنند و هر کس که سر و ته تخم مرغش بشکند، بازنده بازی است و تخم مرغاش را باید به برنده بدهد.
عیدی فرستادن
از دیگر رسوم این شب، فرستادن خنچه یا به گویش محلی خنچا (دوری بزرگی پر از تحفه) از منزل داماد به منزل نو عروس است. در این خنچه معمولاً میوه، شیرینی، گلدانهای پرگل، ماهی و پارچهای برای خانواده عروس و خود نوعروس گذارده میشود. همچنین در چنین روزی، بزرگ خانواده به دختران شوهر کرده خود هدیهای به نام «بایرام لیق» یا عیدی میفرستد که ممکن است لباس یا پارچهای نفیس و یا پول نقد باشد که به همراه بستهای از انواع تنقلات و شیرینی پیشکش کرده و ضمن بازدید و تحویل هدایا به او، فرا رسیدن چهارشنبه یا «چرشنبه بایرامی» و سال نو را تبریک میگوید.
بخت گشایی
یکی دیگر از مراسم بسیار قدیمی آخرین چهارشنبه سال در آذربایجان، مراسم بخت گشایی است. مراسم بخت گشایی شامل گره زدن دستمال یا چارقد بود، بدین ترتیب که دختران دم بخت، گرهی به دستمال یا چارقد خود میزدند و از اولین رهگذر میخواستند تا به امید باز شدن گره از کارشان،
گره را بگشاید. البته این رسم امروزه از رونق افتاده است.
همچنین بیرون رفتن از خانه در صبح روز چهارشنبه آخر سال و پرکردن کوزه آب از دیگر مراسمهای مرسوم بختگشایی بود. در چنین شبی دختران دم بخت دور یکی از تازه عروسان فامیل جمع شده و هر یک از آنها انگشتری خود را در داخل تشت آبی که در مقابلشان بود انداخته و روی آن را با یک روسری میپوشاندند و ضمن اینکه به خواندن ترانه و رقص و پایکوبی میپرداختند، تازه عروس حاضر در جمع نیز از زیر روسری دست در تشت آب کرده و با خواندن شعر محلی یکی از آن انگشتریها را
بیرون میآورد.
آن انگشتر به هر کدام از دختران که تعلق داشت، باور بر این بود که بخت آن دختر در سال جدید باز میشود و او در سال جدید به خانه بخت میرود.
علاوه بر موارد مذکور، در برخی از روستاهای آذربایجان و در صبح فردای چهارشنبه سوری، دختران دم بخت کوزههای آب به دوش کشیده و به سمت چشمهسارها حرکت میکنند و ضمن شستوشوی دست و صورت خود و نوشیدن از آب چشمه، کوزههای خود را هم پر کرده و به خانه برمیگردند، و اعتقاد دارند که خوردن آب چشمه در این روز خاص باعث برآورده شدن آرزوهای آنها میشود.
همچنین آق بیرچک (یکی از زنان که سنی از او گذشته و درمیان فامیل از احترام خاصی برخوردار است) قیچی به دست همراه دختران دم بخت به محل چشمهسارها میرفت و هر یک از دختران نیتی کرده و از زن سالمند میخواستند برایش سبزه بچیند و آن زن برای برآورده شدن نیت دختر مذکور با قیچی از سبزههای روییده در کنار چشمهسار سبزه میچید و در آب روان میانداخت و برای برآورده شدن آرزوی آن دختر دعا میکرد.
گرفتن عیدی
مردم آذربایجان، در زمان عید و هنگام دید و بازدید آیینهای دینی و مذهبی را فراموش نمیکنند، هنوز در جای جای این دیار رسم گرفتن اولین دریافتی(عیدی)، به عنوان برکت سال از بین صفحات قرآن کریم رایج است.
قبل از تحویل سال نو، پدر و یا بزرگ خانه به تعداد افراد خانواده اسکناسهایی را در صفحات قرآن مجید قرار میدهد و با تحویل سال و خواندن دعای تحویل سال افراد خانه اولین دریافت نقدی خود را در سال جدید از قرآن کریم میگیرند و اعتقاد دارند این پول به کارشان در سال جدید برکت میدهد.
در گذشته نه چندان دور برای این روز مردم لباسهای نوی خود را به تن میکردند و کوزهای که در بین اقلام خرید چهارشنبه قرار داشت را پر آب تازه میکردند و گاهی چای صبحانه روز چهارشنبهشان را از همان آب تهیه میکردند.
این رسم که بیشتر از سوی زنان خانه انجام میگرفت بدین صورت بود آنها در مکانی که دیده نشوند میایستادند و کلیدی زیر پای خود نهاده و به سخنان رهگذران گوش میدادند و تفال میزدند.
زیارت اهل قبور
در آیینهای نوروزی مردم آذربایجان، درگذشتگان نیز جای خود را دارند. مردم آخرین پنجشنبه سال، نخست به قبرستانها میروند و بعد از تحویل سال به دیدن کسانی میروند که عزیزی را به تازگی از دست داده و عزادارند. افرادی که عزیزی را از دست دادهاند عید نوروز برای آنها قره بایرام (یا عید سیاه) است.
سفره هفت سین
تزیین سفره هفت سین نیز از دیگر رسومی است که در سرتاسر ایران و ازجمله آذربایجان همچنان رایج است. پس از تحویل سال، سفره عید در خانهها پهن میشود و افرادی که برای عیددیدنی به خانهها میآیند در کنار سفره مینشینند و پذیرایی میشوند. در بیشتر مناطق به ویژه در گذشته، در سفره نوروز خوراکیهایی چون ماست دست نزده، برنج سفید پخته و گاه خام، گوشت و اساساً غذاهایی میگذاشتند که نشانی از برکت و محصول خوب باشد. همچنین در کنار این غذاها، نمادهایی مانند آینه، تخم مرغ، سمنو، سبزه، شیرینی، و آب چهل یاسین میگذارند، یعنی ترکیبی از برکت و باروری.
دید و بازدید
بعد از تحویل سال نو، دید و بازدید از بزرگان خانواده و اعضای فامیل آغاز میشود که معمولاً کوچکترها به دیدار بزرگترها میروند، عید را تبریک میگویند و از آنها عیدی میگیرند. همچنین دید و بازدیدها تا روز سیزدهم به طول میانجامد.
آیین سیزده به در
مراسم عید نوروز در آذربایجان با آیین سیزده به در پایان مییابد. در این روز، همه به صحرا میروند و در دامن طبیعت به جشن و شادی میپردازند. همچنین در این روز همه سبزهها به آب انداخته میشود. دخترها نیز در کنار سبزهها در آرزوی بخت خوب، سبزهای گره میزنند.(رحمان احمدی/ ایران نوروز)
برای خیلیها غذا خوردن فقط رفع گرسنگی است، اما برای بسیاری ملاک خوردن نیست، لذت بردن از غذاست. هیچ فکرش را نکنید که هر غذایی که به کام دیگران خوشایند باشد در دهان شما نیز مطبوع خواهد بود؛ مثالش را میخواهید اگر یک نفر چینی شما را مهمان غذاهای محلی کشور خود کند، مطمئن باشید هیچگاه آن را در زندگی از یاد نخواهید برد. البته برخی از غذاهای ما نیز برای دیگران چنین است تصورش را بکنید که طبخ و مزه کله پاچه را برای یک فرد سوئیسی توصیف کنید!
خیلی چیزها روی غذا و فرهنگ آن تاثیر دارند، مانند سلایق فردی، تاثیرات اجتماعی، مذهب، محیط، سیاست و اقتصاد. برای همین مورد آخر کافی است بدانید که بر اساس یک تحقیق هزینه خرید مواد غذایی میان خانوادههای کشورهای مختلف از 2.3 پوند تا ۳۲۰ پوند در هفته متغیر است. در این تحقیق با ۳۲۰ پوند خرج برای خرید مواد غذایی، آلمانیها پرهزینهترین خانواده را داشتهاند.
میخواهیم بگوییم غذا خیلی مهم است حتی بیشتر از خیلی؛ تا جایی که «به من بگو چی میخوری تا به تو بگویم که هستی» این یک ضربالمثل انگلیسی است. جالب این که انگلیسیها خود علاقه چندانی به خوردن غذاهای متنوع و رنگارنگ ندارند و میگویند بتازگی از فرانسویها برای طبخ غذاهای بامزهتر یاری جستهاند.
نگاهی به غذا در دیگر ملل
میگویند کوه با نخستین سنگ زاده شد و انسان با نخستین درد! اما به باور بسیاری نخستین نیاز انسان گرسنگی بود و احساس گرسنگی اولین نیازی است که با انسان زاده شد. غذا تنها یک خوراکی صرف نیست، بلکه یک عادت و فرهنگ به شمار میرود. در این میان ملل هر کدام با توجه به تاریخ و رسوم خود الگوی خاصی در مصرف غذا دارند. به طور مثال هندیها اسراف نمیکنند چون اعتقاد دارند پر خوری تنبلشان میکند. دوست دارند هر آنچه از دل طبیعت بر میآید بر دهان بگذارند. از خوردن ماهیهای خوشمزه و گوشت جانداران پرهیز میکنند که مباد جانداری جان از کف دهد. آنها با دست لقمه بر دهان میبرند و کلا باورهای خاصی دارند. البته بسته به مناطق مختلف هند طعم غذا نیز تغییر میکند. برخی از غذاهای آنها عبارت است از؛ «دال» متشکل از حبوبات، «دوساسامبار» که نانی است کلاف پیچ شده دور سیبزمینی، پیاز و فلفل، شاید چیزی شبیه همین فلافل خودمان. «چتنی» نارگیل است همراه با سس. «باتورا» نام نان دیگری است و...
سرزمین چشم بادامیها، ژاپن؛ سالهای دور از خانه! را به یاد دارید، اوشین بینوا اشک از چشم ایرانیهای بسیاری درآورد. این دختر فداکار مدام هویج میخورد و برنج که غذای مستمندان آن سرزمین بود. عمرا خیلی از ما بتوانیم با دو چوب نازک «هاشی» غذا را نریخته بر لباس و کف زمین بخوریم و از آن لذت ببریم. معروف است که این کشور سالمترین غذاهای دنیا را دارد البته برای هیچ ایرانی بهترین غذای دنیا نیز به پای قورمه سبزی و کله پاچه و حتی آش دوغ نمیرسد! حتی گفته میشود ژاپنیها به دلیل نوع غذاهایشان عمر طولانی نیز دارند، خوش به حالشان! در غذایشان فیبر فراوان یافت میشود و چربی کم.
پاک کردن بشقاب غذا، به طوری که هیچ غذایی در بشقاب غذا باقی نماند، کاری کاملاً مودبانه به حساب میآید و به بچهها نیز از همان اوان کودکی یاد داده میشود. در ژاپن سوپ همراه برنج را نیز باید «هورت» کشید!
البته این نکته را هم فراموش نکنید که گاهی نیز غذاها در مسیر مهاجرت خود از یک کشور به کشور دیگر حسابی تغییر ماهیت میدهند؛ به طور مثال، پیتزاهایی را که در ایران پخته میشود آن را یک پیتزای آمریکایی میدانند و نه پیتزای ایتالیایی.
حساسیت بیحساسیت!
برای مردم آمریکا نیز هیچ چیز به اندازه غذا خوردن اهمیت ندارد. از این کشور به عنوان یکی از پرمصرفترین رژیمهای غذایی در جهان نام میبرند. آمریکاییها بیش از 40 درصد از بودجه اختصاص یافته برای موادغذایی را به غذاهای رستورانی و غذاهای آماده یا به اصطلاح فستفود اختصاص میدهند. هیچ هم برایشان تناسب اندام مهم نیست البته برای عموم مردم نه هنرمندان! به چاقی هم در دنیا شهرهاند.
اما در تایلند که شاید خیلی از ایرانیها به عنوان گردشگر به آنجا رفتهاند، دیدهاند که از دست قضا تناسب اندام برایشان اهمیت دارد. غذاهای تایلندی به تندترین و البته پرادویه ترین غذاهای دنیا معروف است. غذای تند و به ویژه فلفل سوخت و ساز بدن را افزایش میدهد و صد البته هم نمیتوانید این همه تندی را سریع میل کنید. پس از مدتی هم که احساس سیری به شما دست میدهد.
مردم مالزی در جنگلهای خود گیاهی دارند به نام «زرد چوبه». آنها از این ادویه برای کاهش وزن استفاده میکنند البته در ایران نیز کاربرد فراوان دارد. در این میان اما مکزیکیها شب غذای کمکالری مصرف میکنند تا صبحانه را با اشتهای بیشتر بخورند آنها به این وسیله وزن خود را در طول روز کنترل میکنند.
۹۲ درصد از اهالی خانواده دوست کشور فرانسه، شام را با خانواده میخورند. این یک موضوع مهم برای آنها است. به باور آنها هنگامی که غذا دستهجمعی مصرف میشود مدت آن طولانی و در نتیجه مقدار کمتری غذا خورده خواهد شد و در این مدت احساس سیری به آنها دست میدهد. یکی از غذاهای کشور فرانسه اِسکارگو است. این عنوان در اصل نام یک حلزون است و حلزون خوراکی هرچه درشتتر باشد مرغوبتر است.
با نگاهی به فهرست و فرهنگ غذایی در میان ملل میتوان عنوان کرد که تغذیه مردم نه فقط به عوامل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و جغرافیایی وابسته است بلکه باورهای قومی و دینی نیز در آن دخالت دارند. در برخی نقاط فهرستی از غذاها را در لیست خوراکیهای ممنوعه قرار دادهاند و در کشور دیگر همان غذا جزو یک تغذیه مناسب و حتی اشرافی قرار میگیرد. میتوان این موضوع را نیز به فرهنگ استفاده، نوع طبخ و ... نیز بسط داد. در تایوان حتی جیرجیرکها و کرم پروانهها را تفت میدهند و با اشتیاق میخورند در حالی که در هند حتی از خوردن گوشت گاو هم خودداری میکنند. «غذای یک شخص، حکم سم برای شخص دیگر دارد.» این هم یک ضربالمثل است و جمله آخر این که «نخوردیم نون گندم دیدیم که دست مردم!»
مراقب نحوه غذا خوردنتان باشید
گذشته از اینکه غذای ملل مختلف و کشورهای گوناگون متفاوت است، هر کدام از این ملل و کشورها، قوانین و آداب خاصی هم برای غذا خوردن دارند؛ آداب و رسومی که ریشه در شرایط اجتماعی، فرهنگی و تاریخی این کشورها دارد و گاهی بسیار عجیب به نظر میرسد. به طور مثال ژاپنیها که گفته میشود سالمترین غذاهای دنیا را دارند باعث افزایش طول عمر آنها هم شده است، عادت دارند غذای خود را با دو چوب نازک که به آن «هاشی» میگویند و در حکم قاشق و چنگال است، میل کنند. آنها در خانه عموماً از ظروف کوچک برای صرف غذا استفاده میکنند، به این ترتیب که مثلا برنج طبخ شده را در پیالههای کوچک ریخته و آن را نزدیک دهان خود قرار میدهند و با هاشی غذای خود را تندتند راهی دهانشان میکنند.
ژاپنیها همچنین سوپ همراه برنج خود را نیز باید «هورت» کشیده و با نفسهای عمیق بخورند؛ خوردن سوپ با صدای بلند و سرکشیدن آن نشاندهنده این است که از طعم غذا خوششان میآید و از خوردن آن لذت میبرند. یکی دیگر از آداب و رسوم غذا خوردن در ژاپن این است که پیش از صرف غذا لیوان افراد حاضر از نوشیدنی پر میشود. به علاوه، لیوان هر کس بعد از نوشیدن، بسرعت باید توسط فرد دیگری پر شود. این عمل در خانوادههای ژاپنی توسط خانمها صورت میگیرد.آداب غذایی چینیها هم تقریبا مشابه فرهنگ ژاپنیهاست و در چین هم از چوب به عنوان قاشق و چنگال استفاده میشود، با این تفاوت که اگر آنها را به سمت مردم بگیرید؛ به آنها بیاحترامی کردهاید.
مردم کرهجنوبی یک سنت خوب و پسندیده هنگام غذا خوردن دارند و آن اینکه قبل از نشستن بزرگترین فرد بر سر میز یا سفره، کسی نباید غذا خوردن را آغاز کند. همچنین در این کشور اگر بزرگتری به شما نوشیدنی تعارف کرد باید آن را دودستی بگیرید.
آلمانیها هم آداب و رسوم خاص خود را در غذا خوردن دارند. به طور مثال اگر در آلمان برای خوردن غذا به رستورانی میروید، اگرآرنجهای خود را روی میز قرار دهید، دور از ادب است و نباید موقع غذا خوردن از مچ دست بیشتر روی میز قرار گیرد. همچنین موقع غذا خوردن باید چنگال غذاخوری را تا پایان غذا در دست چپ داشته باشید و هرگز آن را در دست راست خود نگیرید.
در بریتانیا سوپ باید از طرفی که قاشق در آن قرار گرفته، خورده شود. همچنین اگر میخواهید به میزبانتان بگویید میزان سوپی که میل کردید برای شما کافی است باید هم قاشق و هم کاسه را دور از خود به صورت کج بگذارید.
در فرانسه نیز خوردن وعدههای غذایی بهعنوان یک کار جدی در برنامه روزانه فرد دیده میشود. در این میان، ناهار بهعنوان یک کار تفریحی مهم به حساب میآید، بنابراین اگر در خوردن وعدههای غذایی خود عجله کنید، رفتار مودبانهای انجام ندادهاید.
همچنین در کشورهایی همچون فرانسه و ژاپن تمیز کردن ظرف غذا به نوعی که در آن غذا نمانده باشد، به این معناست که شما از غذا خوردن خود لذت بردهاید. برعکس در کشورهایی نظیر فیلیپین، کامبوج و مصر پاک کردن بشقاب این معنا را دارد که میزبان شما نتوانسته به اندازهای که دوست دارید به شما غذا بدهد.
عربها هم آداب و رسوم خاص خود را دارند. در کشورهای عربی، باید مراقب باشید از کدام دست خود برای غذا خوردن استفاده میکنید. از آنجا که دست چپ برای تطهیر در دستشویی مورد استفاده قرار میگیرد؛ دست تمیزی برای غذا خوردن به حساب نمیآید و از اینرو باید از دست راست خود برای خوردن غذا استفاده کنید. در مصر اگر نمکدان را از روی میز بردارید و آن را در غذای خود نریزید یعنی به آشپز توهین کردهاید.
استفاده از کارد و چنگال در بسیاری از کشورها بویژه کشورهای اروپایی و آمریکا رواج دارد؛ آدابی که به ظاهر امری ساده به نظر میآید، اما درواقع آنقدرها هم ساده نیست، زیرا همین کار به نظر ساده فوت و فنهایی دارد که اگر رعایت نشود، نشانه بیادبی تلقی خواهد شد. به طور مثال در آمریکا برای اینکه نشان دهید هنوز در حال غذا خوردن هستید، اما میخواهید استراحت کنید باید چنگال و چاقو خود را از هم جدا و به موازات بشقابتان قرار دهید. چاقو نباید در سمت راست بشقاب باشد، ضمن اینکه چنگال باید در کنار چاقو باشد. زمانی هم که غذا خوردنتان به پایان رسید، باید چنگال و چاقو را در کنار هم در سمت چپ قرار دهید، در حالی که دندانههای چنگال هم رو به بالا باشد. البته فراموش نشود که آمریکاییها در کل مردم سختگیری نیستند و شما حتی با دست هم میتوانید یک بال مرغ را بخورید. درواقع آنها بیش از هر چیز به خوردن غذایی که برای آنها لذتبخش باشد، اهمیت میدهند.
در تایلند و لائوس نیز چنگال را در دهان خود گذاشتن، بیادبی است. شما باید چنگال خود را برای قرار دادن غذا در قاشق استفاده کرده و سپس قاشق را در دهان خود قرار دهید.
سامان عابری / جام جم
پوپک صابری فومنی کارش را در مؤسسه گلآقا از سال ۷۰ شروع کرد و مثل همه گلآقاییها از صفر. پدر اصرار داشت که پوپک شاغل باشد. چه اعتقاد داشت زنان بیرون از منزل و در ایفای نقشهای اجتماعی نیز بسیار توانا خواهند بود. پوپک صابری که در ستون پاسخ به نامهها و با عنوان مستعار «گلنسا» فعالیتش را آغاز کرده بود، به مرور در کار طنزنویسی خبره شد، تا جایی که پس از فوت گلآقا با تصمیمات مصلحتاندیشانه خود مؤسسه را حفظ کرد.
پوپک در هیچ بخشی از مصاحبه بغض نکرد، اما به بحث تعطیلی بچهها گلآقا که رسیدیم، درست مثل یک بچه بغض خود را آشکار کرد و باب درددل گشود. گفتوگو با پوپک صابری کار سختی بود، چون در لفافه سخن میگفت:
*مردم ما در شرایط فعلی تا چه حد به خندیدن و شاد بودن نیاز دارند؟
متأسفانه، من بر این باورم که تا حدود زیادی در فضای خالی از مهر و محبت زندگی میکنیم. آدمها خیلی در کنار یکدیگر نمیخندند و خیلی شاد نیستند. اگر چنین فضایی تداوم پیدا کند، در واقع داریم به سمت و سوی خطرناکی قدم میگذاریم. آیا میشود گفت ما هیچ مشکلی نداریم، همه چیز خوب است و حال هیچکس بد نیست؟ آیا میشود گفت در مورد همه مسائل نگاهمان کامل و خالی از عیب است؟ نه، باید حرف بزنیم. البته ما معتقدیم حاکمیت از مردم جدا نیست و در کشوری زندگی میکنیم که مردم انتخاب میکنند، اما اشتباهاتی هم وجود دارد که باید آن را گوشزد کرد. اگر حرف نزنیم و بخصوص مشکلات را با زبان طنز مطرح نکنیم، مردم در آستانه انفجار قرار خواهند گرفت.
* وقتی جنگ به مردم ما تحمیل شد، شاید کمتر کسی تصورش را میکرد که نشریهای مثل «گلآقا» به مرهمی برای زخمها و دردها و دغدغههای مردم تبدیل شود. این اتفاق از نگاه شما چه تعبیری دارد؟
پدرم در سال ۶۳ در روزنامه «اطلاعات» ستوننویس بود، ستونی که اسمش «دو کلمه حرف حساب» بود. «گلآقا» اتفاق خوبی بود. البته آقای صابری اعتقاد داشت دوره جنگ زمان مناسبی برای راهاندازی «گلآقا» نیست، چون بخش عظیمی از مردم درگیر جنگ بودند. بعد از جنگ شرایط کمی بهتر شد، اما خب خرابیها باعث افسردگی مردم شده بود. کار سادهای نبود که در چنین شرایطی یک مجله طنز راهاندازی شود، اما پدرم این کار را با ظرافت خاصی انجام داد.
* این ظرافت خاص را کمی توضیح میدهید؟
ببینید، گلآقا صریح سخن نمیگفت. ساده هم نبود. شاید این قیاس از زبان من درست نباشد، اما مثل سعدی و حافظ بود، چون هر فردی با توجه به ذهنیت خودش از گلآقا برداشت متفاوتی داشت. در واقع طنز «گلآقا» مردمی بود، یک جریان کاملاً مردمی.
* این جریان مردمی آیا پیچیده هم بود؟
اگر منظورتان مجله گل آقا است بله. «گلآقا» کشکول بود، کشکولی که برای همه مردم حرف داشت، برای بقال، قصاب، کارمند و حتی استاد دانشگاه. این کشکول به دنبال زمین خوردن کسی نبود. اصلا ما زمین خوردن را طنز نمیدانیم.
* آیا گاهی از خط قرمزها عبور کردید؟
بله اما متأسفانه هنوز در اینجا خط قرمزها تعاریف مشخصی ندارند. اما برای «گلآقا» همیشه خط قرمزهایی وجود داشته و ما هیچوقت آنها را زیرپا نمیگذاریم، مثل مذهب، عرف و ملیت.
* در هیچ برههای دنبال جنجال نبودهاید؟
نه، اصلاً. طنز، شوخی و گفتن حرفهای مردم باید در فضایی آرام صورت بگیرد. البته طنز قطعاً برای به پا کردن جنجال بهترین ابزار به حساب میآید، اما «گلآقا» هیچوقت دنبال این مسئله نبود.
* اصلیترین تفاوت «گلآقا» با دیگر نشریات طنز در چه موردی خلاصه میشود؟
طنز ما با آرایههای ادبی همراه است. اما طی این مدت نشریاتی با عنوان طنز شکلی کاملاً عصبانی به خود گرفتند. من اسمش را گذاشتهام طنز عصبانی. این نوع طنز نه تنها باعث لبخند مردم نمیشود، بلکه راهکار مناسبی هم برای درمان درد نیست.
* «گلآقا» با مردم شوخی میکند؟
بله، به هر حال گاهی مشکلات آنقدر مردم را تحت فشار قرار میدهد که ما میگوییم همین الان باید با مردم شوخی کنیم تا کمی دردهایشان کمتر شود. اما خیلی به این مسئله نپرداختهایم. البته ما گاهی بدلیل اینکه مجلهمان بهصورت ماهنامه منتشر میشد از شتاب حوادث خیلی عقب ماندهایم، اما هنوز هم گاهی نشاندن یک لبخند بر صورت مردم انگیزهمان را صدچندان میکند.
* هفتهنامه «گلآقا» را یک بار آقای صابری تعطیل کرد. دلیل خاصی داشت؟
البته. اما پدرم هیچوقت علاقهای به حرف زدن درباره این دلایل خاص نداشت.
* شما هم حرفی نمیزنید؟
نه، حرفی نمیزنم. چون اگر مطرح کردن آن دلایل ضرورتی داشت، آقای صابری سکوت نمیکرد. او هیچوقت عادت نداشت حرفی بزند که رنجش کسی را به دنبال داشته باشد. من فقط یک چیز را میدانم، اینکه هنوز زمان فاش شدن راز «گلآقا» نرسیده. «گلآقا» مجموعهای از اسرار است که تنها به بخشی از آن با مرور و تحقیق میتوان پی برد.
* خنده برای آقای صابری چه مفهومی داشت و تا چه حد این مسئله را برای مردم ضروری میدانست؟
پدرم همه را شادمان میخواست. اصلاً یکی از آرزوهایش این بود که مردم همیشه لبخند بزنند. البته این آرزو را با ظرافتهای خاص خودش همراه کرده بود. مثل این توصیه که مدام به ما گوشزد میکرد انسان زیباست پس انسانها را زشت نکشید چون ممکن است فرزند یک مسئول از دیدن کاریکاتور پدرش لذت نبرد و حتی ناراحت شود. میگفت کاریکاتور باید طوری باشد که مسئولان آن را از مجله جدا کنند و به دیوار اتاقشان بزنند. آقای صابری همیشه اصرار داشت انتقاد و طنز ما شکل دوستانهای داشته باشد و عصبانی با کسی حرف نزنیم. طنز ما همیشه از عقدهگشایی پرهیز کرده. البته ما این خطمشی را همیشه رعایت کردهایم،
* پیش آمده که با یکی از اقدامات حکومتی شوخی کرده باشید؟
بله، در مورد مبارزه با بدحجابی این کار را انجام دادیم. به هر حال این موضوع تا جایی پیش رفت که گفته میشد زنان حق چکمه پوشیدن ندارند. ما مخالفت کردیم، چون این تصمیم را مربوط به ارزش نهادن به موضوع حجاب نمیدانستیم. ما از رنگهای شاد همیشه دفاع میکنیم. این احتمالاً یکی از بهترین راههای بانشاط نگه داشتن مردم است. هیچوقت به خودمان اجازه نمیدهیم کاریکاتور یک روحانی را بکشیم، چون دلیلی برای این کار وجود ندارد. جامعه هم نمیپذیرد. اما در مسائلی که باید وارد شویم ملاحظهکاری را کنار میگذاریم و حرفمان را میزنیم.
* «گلآقا» گاهی در نقش سوپاپ هم ظاهر میشود. یادش به خیر، گل آقا میگفت ما سوفاف هستیم، نه سوپاپ. اما «بچهها گلآقا» را تعطیل کردید. اینطور نیست؟
مجبور شدیم. مشکلات مالی طی یک سال اخیر باعث شد «بچهها گلآقا» را تعطیل کنیم. متاسفانه مجلات کودکان در ایران اکثرا دولتی هستند و انتشار مجله کودکان برای یک موسسه خصوصی کار بسیار مشکلی است و حمایت بیشتر وزارت ارشاد و آموزش و پرورش را میطلبد.
* بهتر نبود قیمت مجله «بچهها گلآقا» را بالا میبردید؟
نه، اصلاً بهتر نبود، چون بچهها پول زیادی ندارند. در ضمن، ما به توان مالی بچههای روستایی هم فکر میکنیم. آنها هم باید مجله بخوانند. یکی از شعارهای «بچهها گلآقا» اتفاقاً بیارتباط با موضوع شما نیست. اینکه شادی حق بچهها است و باید به حقوق بچهها احترام بگذاریم. نکته جالبتر اینکه این مجله با مطالب ارسالی خود بچهها پا گرفت. اگر پدرم زنده بود، همه فعالیتهای مؤسسه را تعطیل میکرد، اما «بچهها گلآقا» را نگه میداشت.
* فکر نمیکنید «گلآقا» باید بیشتر با بزرگترها روبهرو شود تا بچهها؟
نه، اصلاً اینطور فکر نمیکنم، چون اگر میخواهیم طرز فکر مثبتی را به نتیجه برسانیم، باید کار را از آموزش بچهها شروع کنیم. گلآقا میگفت اگر یک بار دیگر به دنیا میآمدم، حتم بدانید که تمام کارهایم را رها میکردم و تلاشم را برای راهاندازی و تقویت مجلهای برای کودکان خرج میکردم.
* جالب است که دختر گلآقا اتفاقاً «بچهها گلآقا» را تعطیل کرده. چرا؟
چون تکلیف من با تکلیف پدرم فرق میکند. او بنیانگذار مؤسسه گلآقا بود و میتوانست هر کاری انجام دهد، اما من باید به حفظ این میراث فکر کنم. بله، من «بچهها گلآقا» را قربانی ادامه حیات مؤسسه کردم. تمام پنجشنبهها غصهام میگیرد که چرا صفحات «بچهها گلآقا» روی میزم نیست. انگار بچهای را که مدتها است پای بزرگشدنش خون دل خوردهایم از دست دادهام. اما هیچ اشکالی ندارد. قول میدهم که تمام وقت و توانم را برای چاپ مجدد مجله بچهها گلآقا هزینه کنم. سختیهای این چند سال به ما آموخته که چطور باید دوباره شروع کنیم. بنابراین، خودمان را کوچک میکنیم تا دوباره بزرگ شویم.
* آقای صابری شوخطبع بود؟
شوخطبع نه به این معنا که هر جا برود شوخی کند ابداً. پدرم اساساً درون تلخی داشت. حق هم داشت. پسرش را در جوانی در یک سانحه رانندگی از دست داده بود. زندگی گلآقا مجموعهای از سختیها بود. در یک خانواده بسیار فقیر بزرگ شد. اما با دل خونین لب خندان میآورد.
* آیا دغدغه خاصی دارید؟
دلم برای گلآقا میسوزد. اگر ایجاد روحیه شادمانی و نشاط و فضا برای طنز و انتقاد منصفانه یک ضرورت است - که به اعتقاد ما هست - نگاه مسئولان باید تغییر کند. حفظ حیات موسسه گلآقا برای ما به خاطر انگیزههای مادی نیست، انگیزههای فرهنگی در این میان مطرح است و امیدواریم که متولیان امور فرهنگی هم این ضرورت را متوجه شده باشند. (مهدی ربوشه/ سپیده دانایی)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
نارضایتی پزشکها، بیش از همه از قیمت ویزیت هاست. ویزیتی که هر سال همین موقعها، از سوی دولت تعیین میشود و یک سالِشان را تعیین تکلیف میکند. آنها این قیمتها را قبول ندارند، میگویند کم است، واقعی نیست و با نرخ تورم جور در نمیآید؛ اما بیماران در طرف مقابل قرار میگیرند. آنها هم ناراضیاند و در عین حال معترض. آنها از گرانی ویزیتها در بخش خصوصی، از تعرفههای که به دلخواه برخی پزشکان بالا میرود، از خطاهای پزشکی، از تشخیصهای نادرست و... ناراضیاند و اعتراض دارند. در کنارشان، گروهی هستند که شاید بیمار نباشند، بیمارستان نروند، با مراکز درمانی و مطب پزشکان، درگیری مالی و... نداشته باشند، اما بدبین شدهاند. بددلی آنها به قشری است که تا پیش از این، دردشان را درمان بودند و گرفتاری جسمی و روحیشان را مداوا میکردند اما حالا همین گروه را بشدت به باد انتقاد میگیرند و اعتراض میکنند؛ آنها بیکیفیت بودن تجهیزات پزشکی چینی، تقلبی بودن برخی از داروها، عوارض دارویی و... را هم به پای پزشکان مینویسند. حالا فضاهای مجازی بیش از گذشته فضا را برای اعتراض این گروه باز کرده است.
اردیبهشت ماه هر سال، وزارت بهداشت، تعرفههای پزشکی را اعلام میکند. امسال هم به رسم سالهای قبل، محمد آقاجانی، معاون درمان وزارت بهداشت از افزایش ١۵ درصدی تعرفهها خبر داد. اعتراض مردم و پزشکان به همین تعرفهها، تا جایی رفت که به موضوع گفتوگوی ویژه خبری پنجشنبه شب گذشته تلویزیون تبدیل شد. معاون درمان وزارت بهداشت، علی نوبخت، دبیر مجمع انجمنهای علمی پزشکی کشور به صورت حضوری و محمد جهانگیری، معاون سازمان نظام پزشکی نیز به صورت تلفنی در بحث شرکت کردند.
معاون درمان وزارت بهداشت در این گفتوگوی تلویزیونی، بر کارشناسی بودن تعرفهها تأکید کرد و گفت که تصمیم دولت مناسب بوده. او ویرایش کتاب ارزشهای سلامت را قدم بزرگی برای درست کردن تعرفهها دانست.
پاییز سال گذشته بود که وزارت بهداشت برای واقعی کردن تعرفههای پزشکی، کتاب ارزشگذاری خدمات سلامت را اجرا کرد، آن زمان مسئولان وزارت بهداشت خط بطلانی بر تعرفههای نامتعارف کشیدند و در راستای از میان برداشتن زیر میزیها و تخلفات برخی گروههای پزشکی، بر اجرای این کتاب تأکید کردند.
نزدیک به ۵ ماه گذشت، این بار با تعیین تعرفههای جدید، پزشکان باز هم راضی نشدند. این درحالی بود که دو بار افزایش تعرفهها در سال گذشته، قیمت خدمات درمانی را بالا برد. معاون درمان وزارت بهداشت اما این اعتراضها را نپذیرفت: «این تعرفهگذاری براساس توازن است، ادعا نیست. قیمتها واقعی است.»
محمد جهانگیری معاون سازمان نظام پزشکی هم در این میزگرد اظهارنظر کرد. او تأکید کرد که به شورای عالی بیمه، افزایش تعرفه از ١۵ تا بالای ۴٠درصد پیشنهاد داده شد که متوسط افزایش در بخش خصوصی ١۴درصد بود.
در این میان بیشتر از همه مردم نگران هستند، نگرانند که تعرفههای بیشتری پرداخت نکنند؛ اما معاون درمان وزارت بهداشت این اطمینان خاطر را داد که «در طراحی تعرفهها، هیأت وزیران تعادل بین منابع بیمه و تعرفهها را به وجود آورده و رشد منابع بیمه ١۴درصد و رشد تعرفهها ٩درصد است. مردم در بیمارستانهای دولتی شهرها، ۶درصد و در روستاها ٣درصد پرداخت میکنند مابقی را بیمه میدهد.»
او اما اشارهای به وضع تعرفههای بخش خصوصی نکرد. همان بخشی که مردم حالا پس از مواجهه با صفهای طولانی بیمارستانهای دولتی به بخش خصوصی رفتهاند اما آنجا توانایی پرداخت ندارند.
معاون سازمان نظام پزشکی به این موضوع اشاره کرد و گفت: «با این تعرفههای جدید هنوز فاصله بین تعرفه بخش دولتی و خصوصی باقی مانده. در بخش خصوصی، بیماران از جیب خود پرداختی زیادی دارند و هنوز تعیین تکلیف نشدهاند.»
مردم چه میگویند
اما اینها حرفهای پزشکان است، آنها در میزگردها، گزارشها و مصاحبههای تلویزیونی حرفهایشان را میزنند، مردم اما، این روزها، در فضای مجازی حرفهایشان را میزنند. هر کجا محلی برای نظردهی داشته باشد، آنها از گلایههایشان مینویسند.
علی یکی از آنهاست. او در بخش نظردهی سایت خبرآنلاین در واکنش به صحبتهایی که در این میزگرد تلویزیونی شد، مینویسد: «متاسفانه پزشکی در ایران به یک تجارت تبدیل شده، پزشکان بیش از آنکه نگران سلامت بیماران خود باشند نگران پروژههای ساختوساز و... هستند.»
یکی دیگر به نقش بیمهها اشاره میکند: «وقتی دولت ٨٠درصد بیمه را میدهد دیگر چه لزومی دارد تعرفه بالا برود.»
او این را هم مینویسد که: «در درمانگاهها پزشکان عمومی و متخصص با کمترین توقع به بیماران خدمات میدهند، حق ویزیت هم متناسب با معیشت مردم است.»
یکی دیگر هم که نامش را ننوشته، به مقایسه درآمدها اشاره میکند: «درحالیکه دریافتی متوسط کارمندان دولت یک و نیم تا دو تومان است پزشکان متخصص بالای صدمیلیون تومن میگیرند و ناراضیاند. چرا یک پزشک متخصص ده برابر یک قاضی عالیرتبه و استاد تمام دانشگاه حقوق میگیرد؟»
شخص دیگری که به نظر میرسد پزشک است، نوشته: «نمیدانم این چه کینهای است که مردم به پزشکان پیدا کردهاند و فقط به حقوق این قشر اعتراض میکنند، همه شغلها چه مستقیم چه غیرمستقیم به گونهای با جان مردم سر و کار دارند.»
البته گروهی هم در دفاع از پزشکان نوشتهاند که این تعرفهها با توجه به تورم بسیار ناعادلانه است و مردم به راحتی برای سیگار و قلیان و فستفود پول میدهند اما نوبت به ویزیت پزشک میشود، زورشان میآید. با این همه محمد صاحبالزمانی، دبیر شورای عالی سازمان نظام پزشکی یک راهحل را برای از میان بردن نارضایتی مردم و پزشک پیشنهاد میکند؛ آن هم برداشتن ارتباط مالی میان این دو گروه است.
او میگوید: «مردم مالیات میدهند، بنابراین دیگر برای بخش سلامت هم نباید پول بیشتری از جیبشان بدهند، دولت باید این اختلافها را پرداخت کند.» او نارضایتی پزشکان را محدود به گروه خاصی میداند. «برخی پزشکان هر کاری کنید، راضی نمیشوند، اینها جزو حداقلها هستند، راه پزشکان زیاده طلب از بقیه جداست.»
اما ماجرای این اعتراضها و نارضایتیها چیست. مردم در سالهای اخیر، اظهار نظرهای صریح و شفاف تری درباره جامعه پزشکی میکنند، انتقادهایشان تند است و بیش از همه هم به درآمدها اعتراض دارند. مقایسه درآمد یک تا دومیلیون تومانی خودشان با چند ده میلیونی پزشکان، بیش از همه گلایهمندی را افزایش داده. آنها افزایش ویزیت را حق پزشکان نمیدانند.
اردشیر گراوند، جامعهشناس، به همین موضوع اشاره میکند. او با اینکه معتقد است که مردم هنوز به جامعه پزشکی اعتماد دارند، میگوید: «گاهی شرایطی پیش میآید که خودآگاه یا ناخودآگاه یک قشر در مقابل مردم قرار میگیرند، این شرایط گاهی به مسأله غذا و معیشت، گاهی به امنیت و گاهی هم به سلامت مردم مربوط میشود، پزشکان قشری هستند که همیشه تأمینکننده سلامت مردم بوده و مردم هم به آنها احترام گذاشتهاند.» به اعتقاد او، قشر پزشک هم مانند خیلی از قشرها که دچار فساد میشوند، با این موضوع مواجه شده و باعث شده تا اعتماد مردم نسبت به آنها کم شود، این موضوع هم به دلیل ارتباط مستقیم بیمار و پزشک است.
او در توضیح این موضوع ادامه میدهد: «گرفتن زیرمیزی، خطاهای پزشکی و... منجر شده تا چنین دیدگاهی در میان مردم ایجاد شود، بههرحال پزشکان همیشه گروه تحصیلکرده پولداری بودند که حالا به خاطر فسادی که در میان بخشی از آنها ایجاد شده، مردم در مقابلشان قرار گرفتهاند.»
این جامعهشناس، دفاعهای نابجا از پزشکان در پی پخش برنامه طنز یا تکذیب مکرر برخی خبرها را در ایجاد واکنش تند از سوی مردم بیتأثیر نمیداند: «زمانی که تعداد یک قشر زیاد میشود، احتمال وجود افراد ضعیف و ناتوان در میانشان بالا میرود، به همین خاطر هم ممکن است خطاهای پزشکی روند صعودی بگیرد و با انتشار این خبرها که بازتابهای زیادی هم دارد، بدبینی نسبت به آنها ایجاد شود.»
گراوند معتقد است که اگر مردم به سیستم بهداشت و درمان جامعه بیاعتماد شوند، سلامت آن جامعه به خطر میافتد: «مردم این روزها هر خطای پزشکی را به پای پزشکان مینویسند، اگر این نگرش مردم هرچه سریعتر ترمیم نشود، باید نگران وضع بهداشت و درمان کشور شد.»
با این حال او تأکید میکند که مردم وجدان جمعی جامعه هستند و قضاوتشان دروغ نیست. اگر آنها به قشر خاصی بدبین شدهاند، اظهار نظرهای تند میکنند و معترضند، باید اطمینان داشت که اتفاقی در جامعه پزشکی رخ داده. به همین خاطر نظام مدیریت سلامت کشور باید به این موضوع رسیدگی کند.
جامعه نظام گفتوگو ندارد
اسماعیل قدیمی، استاد ارتباطات، اما معتقد است که بدبینی مردم از آنجایی نشأت میگیرد که جامعه فاقد یک نظام گفتوگوست.
او میگوید: «به خاطر نبود همین نظام گفتوگو، مردم به قشرهای مختلف دچار بدبینی شدهاند، چون ارتباطی برای حل مسائل وجود ندارد، خودخواهی و نبود فضای انتقاد به این بدبینی و بیاعتمادی دامن میزند. زمانی که این موضوع به قشری مربوط میشود که تحصیلکرده هستند، واکنشها شدت بیشتری به خود میگیرد.»
او بر این نظر است که: «واکنش مردم به قشر خاصی مانند پزشکان، حلقه مفقوده روابط اجتماعی در کشور است.»
این استاد ارتباطات به موضوع کلانتری اشاره میکند. به اعتقاد او، روابط اجتماعی در جامعه ما از پایه دچار مشکل است، نظام کار، حقوق و مزایا و دستمزدها همه ایراد دارد، همین هم میشود تا مردم نسبت به گروهی که حقوق بیشتری میگیرد، واکنش نشان دهند و اعتراض کنند.
او میگوید: «جامعه ما تحول عمیقی را پشت سر گذاشته، اما نتوانسته این موضوع را مدیریت کند.»
قدیمی، یکی از ایرادهای نظام سلامت را بکارگیری پزشکان در پستهای مدیریتی میداند: «پزشک، پزشک است، نباید در جایگاه مدیریت حضور داشته باشد، رئیس بیمارستان و معاون و... باید در زمینه مدیریت تخصص داشته باشد، این موضوع هم تنها به وزارت بهداشت محدود نمیشود، همه سیستمها با این مشکل مواجهند». (شهروند)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
سه شنبه 15 اردیبهشت 1394 ساعت 08:00
جام جم سرا- روستای «اسفیدان» از توابع شهرستان بجنورد، جایی دیدنی در استان خراسان شمالی و محلی مناسب برای گردشگری است. این روستا که معروف به ماسوله خراسان است یکی از خوش آب و هواترین روستاهای خراسان در ۴۵ کیلومتری جنوب شرقی بجنورد به شمار میرود. تصاویری از آن را ببینید.
دریافت هزینههای خارج از چارچوبهای مشخص و فراتر از تعرفههای ابلاغی وزارت بهداشت، رفته رفته به یکی از معضلات حوزه درمان تبدیل شده بود. افزایش هزینههای درمانی از یک سو و دریافت پولهای خارج از ضابطه توسط برخی از پزشکان و بیمارستانهای خصوصی از طرف دیگر، باعث شده بود اعتماد مردم به جامعه پزشکی کمرنگ شود. اما هر بار با اوج گرفتن انتقادات از چنین وضعیتی، مسئولان با مبرا دانستن جامعه پزشکی از هرگونه آلودگی و تخلف مالی، این موضوع را ساختهوپرداخته رسانهها عنوان میکردند. در نهایت پس از کش وقوسهای فراوان حسن قاضیزاده هاشمی، وزیر بهداشت بهعنوان بلندپایهترین مسئول حوزه بهداشت و درمان کشور به صورت علنی دریافت زیرمیزی توسط برخی از پزشکان را تایید کرد و گفت که تمام توان خود و مجموعه وزارت بهداشت را برای مقابله با این پدیده زشت به کار خواهد بست.
از همان ابتدا با مطرح شدن این موضوع از سوی وزیر بهداشت سه ضلع مهم این حوزه یعنی وزارت بهداشت، سازمان نظام پزشکی و کمیسیون بهداشت و درمان مجلس همواره اظهارنظرهای متفاوت و گاه متناقضی را در این خصوص مطرح کردند.
چندی پس از صحبتهای مطرح شده از سوی وزیر بهداشت، انتشار لیست ١۴ نفره از پزشکان متخلف در رسانهها باعث شد بار دیگر این موضوع جنجال برانگیز با حساسیت بیشتری از سوی موافقان و مخالفان دنبال شود. اعضای کمیسیون بهداشت در جبهه موافقان علنی کردن اسامی پزشکان متخلف در مقابل اعضای سازمان نظام پزشکی بهعنوان منتقدان این حرکت، هرکدام دلایل خاص خودشان را داشتند،
در این میان وزارت بهداشت بهعنوان ضلع سوم این حوزه با اعلام برنامههای خود در قالب طرح تحول نظام سلامت، حل ریشهای پدیده زیرمیزی را به مردم وعده داد. موافقان افشای اسامی پزشکان متخلف با تاکید بر اینکه هزینه تخلف عدهای محدود و معدود نباید باعث گسست بنیادیترین ابزار درمان جسمی و روحی مردم شود، خواستار برخورد قاطع با متخلفان بودند. در مقابل عدهای با انتقاد از اعلام اسامی پزشکان متخلف به صورت علنی، اعتقاد داشتند که کشاندن اینگونه مباحث به جامعه، نتیجهای جز ایجاد بیاعتمادی بین مردم و جامعه پزشکی نخواهد داشت؛ چراکه پدیده زیرمیزی به دلایل متعددی در کشور رواج یافته که از نظر کارشناسی بخش عمدهای از آن خارج از اختیار یا به نوعی پدیده تحمیلی به پزشکان است و کلید حل آن نیز در گرو تدبیر مدیران ارشد کشور است.
یک شهروند: من از وجود سامانه ۱۶۹۰ هیچ اطلاعی ندارم، ولی اگر هم میدانستم این کار را انجام نمیدادم، چون فایدهای ندارد، گوش ما پر است از شماره تلفنهای ثبت شکایت، از نانوایی گرفته تا پلیس |
با افتتاح سامانه ١۶٩٠ در ١٧ آبان سال گذشته بخشی از وعده وزیر بهداشت درخصوص برخورد با پدیده زیرمیزی، شکل جدیتری به خود گرفت. راهاندازی این سامانه که به گفته قائممقام معاون انتظامی سازمان نظامپزشکی با استقبال خوب مردم مواجه شد، تاکنون میزبان بیش از ١٠٠هزار شکایت در بخش هزینههای بیمارستانی، ویزیت پزشکان، دارو و مواردی از این دست بوده است.
روند رسیدگی سریع به شکایات مطرحشده در کنار اطلاعرسانی شفاف به شکایتها باعث شده، میزان تخلفات در این حوزه کاهش چشمگیری داشته باشد اما همچنان از گوشهوکنار شهرهای بزرگی مانند تهران خبر میرسد که برخی پزشکان و بیمارستانها خارج از تعرفههای قانونی از مراجعان پول میگیرند. این درحالی است که سازمان نظامپزشکی بهعنوان پاسخگوی تخلفات صورت گرفته در این حوزه، همواره وجود تعداد بالای پزشکان زیرمیزیبگیر را رد کرده و اساسا وجود تخلفات سازمانیافته پزشکی را منکر میشود.
ناآگاهی مردم از تعرفههای بخش خصوصی
محسن خلیلی، قائممقام معاون انتظامی سازمان نظامپزشکی با اعلام ثبت ١٠٠هزار شکایت در سامانه ١۶٩٠ میگوید: «این شکایتها مربوط به حوزههای پزشکی، بیمارستانی، دارویی و تجهیزات پزشکی بوده است. از این تعداد، فقط ٨ مورد تخلف پزشکی محرز شد و از این تعداد ۵ پزشک از طبابت محروم شدند و برای ٣ پزشک دیگر به دلیل اینکه وقوع تخلف آنها مربوط به قبل از ١۵ آبان سال گذشته بود، احکام نسبتا سبکتری صادر شد.»
او با بیان اینکه آمار و ارقام مستند، کاهش چشمگیر پدیده زیرمیزی در جامعه پزشکی را تایید میکند، میافزاید: «بیشتر شکایتهای ثبتشده مربوط به هزینههای بیمارستانی بوده است که البته بخش قابلتوجهی از شکایتهای مطرحشده در این بخش نیز بهدلیل وجود نداشتن تعرفه مشخص در برخی از خدمات است.»
خلیلی بیاطلاعی مردم از تعرفههای قانونی را یکی دیگر از عوامل مراجعه زیاد به این سامانه میداند و میگوید: «بسیاری از مردم از تعرفههای قانونی اطلاع ندارند و به محض اینکه هزینه نسبتا زیادی در بیمارستانها پرداخت میکنند با سامانه ١۶٩٠ تماس میگیرند، درحالی که واقعا تخلفی صورت نگرفته است. برای مثال پروندهای از یک بیمارستان خصوصی را برررسی میکردیم که تنها تخلف صورت گرفته در آن بیمارستان دریافت ۴٠هزار تومان بابت بسته بهداشتی همراه بیمار بود که هزینه این خدمات در تعرفه دیده نشده است.»
او با اشاره به اینکه در این سامانه رسیدگی و پاسخگویی به شکایات به صورت ویژه و خارج از نوبت انجام میشود، میگوید: «پس از دریافت شکایت از سوی مرکز ملی پاسخگویی و رسیدگی به شکایات تعرفههای پزشکی، در مدت دو روز کاری ضمن اعلام موضوع به طرفین، برای تکمیل مستندات و تهیه گزارش نظارتی به کمیته کارشناسی ستاد استانی ارجاع میشود و کمیته کارشناسی حداکثر درمدت ١٠روز کاری پرونده را تکمیل کرده و به دادسرای انتظامی نظام پزشکی شهرستان و کمیسیون ماده ١١ تعزیرات حکومتی میفرستد. مراجع رسیدگی به این شکایات شامل هیاتهای انتظامی سازمان نظام پزشکی، کمیسیون ماده ١١ قانون تعزیرات حکومتی در امور درمانی و بهداشتی، هیاتهای رسیدگی به تخلفات اداری کارکنان دولت و هیاتهای انتظامی اعضای هیأت علمی دانشگاههای علوم پزشکی هستند، پس از صدور رأی علاوه بر روشهای قانونی موجود از طریق سامانه نیز به شکاک اطلاعرسانی میشود.»
او با اشاره به احکام صادر شده برای متخلفان میافزاید: «جلوگیری از صدور پروانه جدید به منظور توسعه مرکز درمانی، لغو دایم و مقطعی پروانه طبابت، کاهش درجه اعتبار بخشی بیمارستان، لغو قرارداد از سوی بیمههای پایه و تکمیلی با مراکز خصوصی، عزل رئیس بیمارستان دولتی و قطع پاداش مدیران متخلف ازجمله جرایم در نظر گرفته شده برای متخلفان به شمار میرود.»
عدم تعرفههای مشخص در برخی خدمات بیمارستانی
قائممقام معاون انتظامی نظام پزشکی با بیان اینکه برخورد قهری با متخلفان و فشار سازمانی برای جلوگیری از رشد پدیده زیرمیزی در جامعه پزشکی تا حدی پاسخگو خواهد بود، میافزاید: «تامین معیشت پزشکان و توجه به مشکلات آنها میتواند در کاهش قابل توجه تخلفات صورت گرفته نقش مهمی داشته باشد. برای نمونه حقوق پزشکان برای ۶ ماه دومسال گذشته براساس میانگین پرداختی ۶ ماهه اولسال گذشته به صورت علیالحساب به آنها پرداخت شده است یا در بخش خدمات بیمارستانی خیلی از خدمات تعرفه مشخصی ندارند، برای مثال وزارت بهداشت هنوز تعرفه مشخصی برای تخت اورژانس ندارد. به عبارت دیگر اگر فردی چند ساعت در اورژانس بستری باشد، هیچ تعرفهای برای دریافت هزینه خدمات بستری در این مدت زمان تعریف نشده است. از طرف دیگر برخی تعرفهها نیز با واقعیت فاصله زیادی دارند، برای مثال تعرفه همراه در بیمارستان خصوصی با سه وعده غذا و استفاده از تخت برای استراحت فقط ۴٠هزار تومان است، که این رقم بسیار ناچیز است.»
او با انتقاد از وضعیت بیمههای تکمیلی و پرداخت نشدن به موقع هزینههای بیمارستانی میگوید: «بسیاری از بیمههای تکمیلی با فرار از وظایف قانونی خود، معوقات خود را به بیمارستانهای خصوصی پرداخت نمیکنند، بسیاری از بیمارستانهای خصوصی چندینسال است که از بیمههای تکمیلی طلبکار هستند، به همین دلیل بسیاری از بیمارستانها کل هزینه را از بیماران دریافت میکنند و پس از آن بیماران را برای دریافت پول به بیمههای تکمیلی ارجاع میدهند.»
یک شهروند: برای انجام عمل جراحی فک به مطب چند پزشک مراجعه کردم. در غرب تهران قیمتها بین ٣ تا ۵ میلیون تومان است در حالی که در حوالی خیابان آفریقا همین جراحی بین ۶ تا ٨ میلیون تومان هزینه دارد |
خلیلی با بیان اینکه طبق مجوز صادر شده از سوی دولت هزینه جراحی زیبایی تا دو برابر تعرفه قابل دریافت است، میافزاید: «درمجموع جامعه پزشکی در این مدت برای بهبود شرایط درمانی کشور حسن نیت خود را نشان داده است، اکنون نوبت وزارت بهداشت است که با فشار به بیمههای تکمیلی هزینه درمان در بیمارستانهای خصوصی را کاهش دهد.»
جراحی فک از ٣ تا ٨ میلیون تومان
این صحبتها در حالی از سوی قائممقام معاون انتظامی سازمان نظام پزشکی مطرح میشود که هزینههای کمرشکن درمانی در بیمارستانهای خصوصی امان مردم را بریده است. بسیاری از بیماران بهویژه بیماران سرطانی برای تامین هزینههای درمان خود مجبورند خودرو و حتی خانه خود را به حراج بگذارند.
غلامعلی رضایی که در یکی از بیمارستانهای دولتی تهران منتظر بود تا جواب آزمایشهایش را بگیرد در این باره میگوید: «من سرطان روده دارم، به همین علت برای درمان به چند بیمارستان مراجعه کردم، در یکی از بیمارستانهای خصوصی پزشک معالج کارت مطبش را به من داد، پس از مراجعه به مطب به من گفت، برای جراحی ١٠ میلیون تومان میگیرد و به من قول داد که مشکل خاصی هم پس از جراحی برای من پیش نخواهد آمد. البته این ١٠ میلیون جدا از هزینههای بیمارستان است. من برای تامین این مبلغ مجبور هستم ماشینم را بفروشم.»
او در پاسخ به این پرسش که چرا این موضوع را به سامانه ١۶٩٠ گزارش نکرده است. میگوید: «من از وجود این سامانه هیچ اطلاعی ندارم، ولی اگر هم میدانستم این کار را انجام نمیدادم، چون فایدهای ندارد، گوش ما پر است از شماره تلفنهای ثبت شکایت، از نانوایی گرفته تا پلیس ولی در نهایت نمیدانم چنین شکایتهایی به نتیجه میرسد یا خیر، از طرف دیگر سلامتی شوخیبردار نیست، من هر روز که دیرتر جراحی شوم، شانس بهبودم کمتر خواهد شد.»
در حوزه جراحی زیبایی نیز شرایط کم و بیش به همین منوال است. اختر حسینمردی دختر ٢۴ ساله ساکن تهران برای جراحی فک به چند پزشک مراجعه کرده است. او که از تفاوت دستمزد پزشکان حسابی گیج و کلافه است میگوید: «به مطب چند پزشک مراجعه کردم. هرکدام قیمت خاص خودشان را داشتند. در غرب تهران قیمتها بین ٣ تا ۵ میلیون تومان است در حالی که در حوالی خیابان آفریقا همین جراحی بین ۶ تا ٨ میلیون تومان هزینه دارد.»
او در پاسخ به این پرسش که علت این همه تفاوت قیمت به چه علت است، میگوید: «شهرت مهمترین عامل در تعیین میزان دستمزد جراحان زیبایی است، البته موقعیت مطب و لوکس بودن آن هم در دستمزد آنها تاثیرگذار است.»
علی حسینی، شهروند دیگر تهرانی با انتقاد از وضعیت هزینههای دریافتی در اورژانسهای بیمارستانهای خصوصی میگوید: «چند روز پیش به دلیل سرگیجه و حالت تهوع به بیمارستان خصوصی [...] در نزدیکی محل کارم مراجعه کردم، حدود یک ساعت در اورژانس بستری بودم، پس از انجام معاینه توسط پزشک که علت را ضعف عمومی و افت فشار خون تشخیص داده بود، یک سرم و دو آمپول به من تزریق کردند، این سه تزریق به همراه یک ساعت بستری برای من ١۶٠هزار تومان تمام شد.»
او در پاسخ به این پرسش که این موضوع را به سامانه ١۶٩٠ گزارش کرده است یا نه؟ میگوید: «من برای اولین بار است که از وجود این سامانه مطلع میشوم ولی فرق زیادی هم ندارد، با این تخلفات میلیونی پزشکان، کسی دنبال ١۶٠هزار تومان نیست.»
دکتر مراد هاشمزهی عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس ضمن انتقاد از هجمههای وارد شده به جامعه پزشکی و فضای به وجود آمده در جامعه که این قشر را بسیار مرفه قلمداد میکنند، میگوید: «بر اساس تعرفه ابلاغی در هفته گذشته هزینه ویزیت یک پزشک عمومی ١٩هزار تومان است، درحالی که یک آرایشگر مردانه در تهران ٢۵هزار تومان بابت اصلاح دستمزد دریافت میکند. این تفاوت به هیچ وجه عادلانه نیست.»
او ادامه میدهد: «این نگاه جایگاه علم را خدشهدار میکند. یک پزشک متخصص قریب به ٣٠سال درس میخواند و فشارهای زیادی را متحمل میشود، این درست نیست که به دلیل وجود عدهای سودجو در این لباس کل جامعه پزشکی مورد هجمه واقع شود.»
عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس با بیان اینکه من از نزدیک با وضعیت زندگی بسیاری از پزشکان آشنا هستم، میافزاید: «تعداد کثیری از پزشکان وضعیت معیشتی بسیار معمولی دارند و در مقایسه با برخی اقشار جامعه درآمد آنها به مراتب کمتر است. با این حال همه نگاهها به جامعه پزشکی است. درآمد پزشکان در ایران به مراتب کمتر از سایر همکارانشان در دیگر کشورها است. برای نمونه در سوییس هزینه ویزیت یک پزشک عمومی چیزی در حدود ٧٠٠هزار تومان است که با کشور ما قابل مقایسه نیست.»
او ادامه میدهد: «نکته جالبی که در این خصوص وجود دارد نبود رابطه مالی بین بیمار و پزشک در این کشور است، به طوری که کل هزینهها از طرف بیمه پرداخت میشود. این کار باعث خواهد شد مقام و منزلت پزشک حفظ شود و مردم نیز با رضایت کامل روند درمانی خود را ادامه دهند. ولی در کشور ما بیمهها با ترفندهای مختلف سعی دارند از بدیهیترین تکالیف
یک نماینده مجلس: هزینه ویزیت پزشک عمومی ١٩هزار تومان است، درحالی که یک آرایشگر مردانه در تهران ٢۵هزار تومان بابت اصلاح دستمزد دریافت میکند. این تفاوت به هیچ وجه عادلانه نیست |
قانونی خود، شانه خالی کنند.»
هاشمزهی با اشاره به اینکه هزینههای درمانی بسیار بالا است و بیمارستانهای خصوصی نیز برای سرپا ماندن با مشکلات زیادی مواجه هستند، میافزاید: «بیمهها با انجام ندادن تعهدات خود نسبت به بخش خصوصی و همچنین فاصله زیاد بین تعرفههای ابلاغی با قیمتهای واقعی باعث شده که مشکلات مالی در بیمارستانهای خصوصی به اوج خود برسد. درچنین شرایطی از لحاظ منطقی بروز تخلف امر محالی نخواهد بود.»
با این همه تمامی مشکلات حوزه درمان در نهایت متوجه مردم خواهد بود. نبود پوشش مناسب بیمههای پایه و تکمیلی درکنار افزایش هزینههای درمانی به ویژه در بخش خصوصی باعث شده که هزینههای بالایی به بیماران و خانوادههای آنها تحمیل شود.
طرحی برای کاهش فاصله طبقاتی در حوزه بهداشت
* دکتر احمد آریایینژاد
(عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس)
افزایش هزینههای درمانی در چند سال گذشته در کنار کاهش توان مالی خانوادهها، حوزه بهداشت و درمان کشور را به سمت بحران بزرگی سوق میداد. شکاف طبقاتی که در تمام شئون زندگی جامعه امروز ما روزبهروز فاصله فقیر با غنی را بیشتر میکند، متاسفانه حوزه بهداشت و درمان را نیز متأثر کرده بود. خوشبختانه با روی کارآمدن دولت جدید و تمرکز خوب کابینه در این بخش، اقدامات نسبتا مناسبی در این خصوص انجام گرفت. طرح تحول نظام سلامت از همان ابتدا با تاکید برکاهش هزینههای پرداختی از جیب مردم توانست تا حدودی فاصله طبقاتی ایجاد شده در حوزه درمان را کاهش دهد.
از طرف دیگر قوانین متعدد کشوری برخوردار از خدمات بهداشتی و درمانی را یکی از حقوق اساسی هر شهروند ایرانی بیان کرده که باید با کیفیت مناسبی در اختیارش قرار گیرد. وزارت بهداشت نیز با توجه به این حقوق مصرحه در قوانین بالادستی و همچنین شرایط نابسامان نظام بهداشتی و درمانی، با اختصاص بودجه مناسب و کمک بیمهها، هزینههای پرداختی در مراکز دولتی را تا حد مطلوبی کاهش داد که اقدام بسیار مبارکی بود. ولی با توجه به محورهای اصلی طرح تحول نظام سلامت، حمایتهای انجام گرفته از ابتدای آغاز طرح تاکنون باید در سایر حوزههای بهداشتی و درمانی نیز تسری پیدا کند و این به معنای نیاز به بودجه بیشتر برای پیشبرد اهداف این طرح است.
حال آنکه با توجه به شرایط اقتصادی و چالشهای پیش روی دولت در سایر حوزهها به نظر میرسد تامین منابع مالی برای ادامه و پیشبرد طرح تحول نظام سلامت با مشکلاتی مواجه خواهد شد، که این مهم میتواند بقای طرح تحول را با چالشی جدی مواجه کند.
با این حساب دولت و به ویژه وزارت بهداشت باید برای تأمین هزینههای این طرح چارهای بیندیشد. به عبارت دیگر باید صاحبنظران و سیاستگذاران کلان در بخش بهداشت و درمان درآمدزا بودن طرح تحول را مورد توجه قرار دهند، چرا که برای مدت کوتاهی میتوان با کاهش بودجه از سایر بخشها و تزریق به حوزه بهداشت و درمان این پیکره نیمه جان را فربه نشان داد.
یکی از راهکارهایی که میتوان هزینههای تحمیلی در حوزه درمان را تا حد قابل توجهی کاهش داد، توجه و سرمایهگذاری بیشتر بر مقوله «پیشگیری» است. کاهش ۶٠ تا ٧٠ درصدی هزینههای درمانی با پیشگیری و خودمراقبتی اصل انکارناپذیر در حوزه بهداشت و درمان است. البته به جز بخش دهان و دندان در طرح تحول نظام سلامت که به تازگی از سوی وزیر بهداشت مطرح شده است، تاکنون در سایر حوزهها اقدامات موثری را درخصوص پیشگیری شاهد نبودهایم. بههرحال با توجه به شرایط موجود و محدودیتهای مالی دولت در سایر بخشها به نظر میرسد باید تمرکز و کار بیشتری درخصوص پیشگیری انجام شود.
تجربه نشان داده، طرحهایی که مشارکت عمومی را همراه خود دارند به موفقیت و حصول نتیجه مطلوب نزدیکتر بودهاند. از همین رو باید بخشی از طرح تحول نظام سلامت را به آموزش همگانی درخصوص رعایت بهداشت و پیشگیری از بروز بیمارییهای نظیر فشار خون، دیابت، چاقی و موارد مشابه اختصاص داد که بیشک چنین رویکردی هم ارتقای سلامت و بهداشت عمومی جامعه را افزایش خواهد داد و هم کاهش چشمگیری در هزینههای درمانی تحمیلی به نظام سلامت کشور را درپی خواهد داشت. (امیرحسین خواجوی/شهروند)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
مطالعه درباره عادات سلامتی مردم در نقاط مختلف جهان و بکارگیری این روشها موجب میشود که منابع سلامتی گسترش پیدا کند و بتوان نحوه زندگی متعادلتری را کشف کرد. سایت تخصصی Care2 به معرفی برخی از این عادات مفید و سالم پرداخته که به شرح زیر است:
۱- اروپای شمالی: حمام سونا
حمام سونا در اروپای شمالی بخش مهمی از فرهنگ مردم این منطقه را تشکیل میدهد. به طور مثال در فنلاند تقریبا تمامی خانهها دارای سونا هستند چراکه به تسکین استرس و حفظ آرامش کمک میکند.
۲- هلند: دوچرخهسواری
بالاترین آمار استفاده از دوچرخه در جهان مربوط به هلند است. در شهرهای بزرگی همچون آمستردام و «لاهه» حدود ۷۰ درصد از ساکنان برای رفت و آمد از دوچرخه استفاده میکنند. این ورزش تفاوت چشمگیری را در روند سلامت و وزن افراد به جا میگذارد. مطالعات نشان میدهد دوچرخهسواری تاثیر به سزایی در کاهش حمله قلبی و مرگ، پایین آوردن کلسترول و بهبود وضعیت کلی بدن دارد.
۳- اسپانیا و آمریکای لاتین: چُرت روزانه
مردم آمریکای شمالی به چرت نیمروز چندان تمایلی ندارند اما این عادت در مناطق دیگر بخصوص در اسپانیا و دیگر کشورهای اسپانیاییزبان در جهان بسیار بیشتر دیده میشود. بررسیها حاکی از آن است که چرت زدن به افراد کمک میکند تا هوشیارتر شده و عملکرد بهتری داشته باشند. همچنین با کمک به سلامت قلب، حفظ سلامتی، رفع خطر ابتلا به دیابت و افسردگی میتواند خلق و خوی فرد را بهبود دهد.
۴- تایلند: ماساژ درمانی
ماساژ درمانی یکی از عادات معمول زندگی در تایلند است. مردم این کشور معتقدند این کار میتواند به تسکین دردهای جسمی و همچنین رفع اضطراب کمک کند.
۵- هند: ادویهجات
برخلاف غذاهای موجود در آمریکا که معمولا بیمزه هستند مردم هند با افزودن ادویهجات، غذاهای خود را طعمدار میکنند و معتقدند که با این روش میتوانند از ابتلا به سرطان، فشارخون بالا و افزایش وزن جلوگیری کنند. (ایسنا)
مرد گیلک روی صندلی جابهجا میشود، تسبیحی را دور میگیرد و منگولهاش را بین انگشتهای تپلش میچلاند.
ـ میخوام تو اوین خونه بخرم.
ـ خوب کاری میکنی.
ـ اما یه کم اسم زندان سنگینه.
ـ زندان که داره میشه پارک، خودم تو روزنامه خوندم.
ـ بله، ولی حتما چن سال طول میکشه
ـ نه، گفتن خیلی زود، بعد زندانیا چی کار به من و شما دارن، اونام برادرای ما هسن، اون تو زندگی شونو میکنن.
ـ حالا آپارتمان متری چند؟
ـ نوساز از متری 6 میلیون به بالا، به چمران که نزدیک بشی از 8 تا 12
ـ اگه نوساز نخوام چی؟
ـ میشه با متری سه چهار تومن پیدا کرد، ولی خیالت جمع، اوین که پارک بشه ملک میره بالا، الان وقت خریده.
سر بالاییهای تند محله اوین را زیر تیغ آفتاب با کلی هنهن گرفتیم و رفتیم بالا تا رسیدیم به دو آژانس املاک که حسابی چو انداختهاند که تا آخر سال زندان اوین، پارک میشود و بعد که وزن سیاسی محل آمد پایین، قیمت ملک میرود بالا.
البته یک بخش از حرفهای آنها درست است، تبدیل بازداشتگاه اوین به بوستانی عمومی را همین تازگیها شهردار تهران اعلام کرد، اما نه به این صراحت بلکه با این اختصارکه توافقاتی میان شهرداری و قوه قضاییه انجام شده تا این زندان قدیمی به پارکی همگانی تبدیل شود.
اما همین اشاره کافی است تا از کاه، کوه ساخته شود و مردم امیدوار باشند، حق هم دارند البته چون همسایگی با مشهورترین زندان ایران که رسانههای آن طرفی هم مدام حرفش را میزنند حس جالبی ندارد و با این که سعی شده اوین، بازداشتگاه معرفی شود، ولی اوین در ذهن مردم زندان است و بس.
اوینِ دیروز، اوینِ امروز
خلوتی یکی دو ساعت بعد از اذان ظهر، کوچههای تنگ و شیبدار اوین را تقریبا از رهگذر خالی کرده و ماندهاند کارگران ساختمانی که به دستور کارفرماها اسکلت فلزی ساختمانهای بلند را بالا میبرند و مشغول سفت کاری با گچ و مالهاند.
گوشهای مینشینیم، روی تخته سنگی سیاه، کنار چند کنده درخت خشکیده که جمشید مرادیان، مجسمهساز مشهور ایران آنها را تراشیده، از جمله گوزنی با شاخهای بلند و سگی آرام و به چرت رفته روی دو دست.
از اصالت محله اوین حالا فقط سایه روشنهایی باقی است. اینجا از ییلاقات چند دهه پیش تهران بوده، روستایی سبز و خرم برای تنفس شهرکه وقتی تهران بیقواره بزرگ شد خود تنگی نفس گرفت از بس ساختمانهای بلند و بیمنطق در کوچه پس کوچههای باریکش بالا رفت. نشستهایم زیر درخت توتی بزرگ، با هیکلی پیر و شاخ و برگهای پرهیبت، زیر سایه خنک موجودی سالمند که توتهایی به بزرگی دو بند انگشت میدهد؛ چه شیرین، چه حس خوبی، چه حیف که هزاران درخت مثل این از کمر افتاده اند تا انبوهی از آجر و سیمان و میلگرد جایشان بنشیند.
این تقدیر نمیتواند با احداث زندان در این محل بیارتباط باشد، زندان اوین بود که این محله را از حالت بکرش درآورد و پای آدمهای بیگانه رابه آن باز کرد وگرنه روستای اوین تکهای سبز در شمال تهران بود که مردم بومیاش حتی تا اواخر دهه 40 با کشاورزی و دامداری امرار معاش میکردند، اما کلنگ زندان که به این سرزمین ییلاقی خورد سرنوشتی نو پدید آورد.
زندان اوین را پهلوی دوم ساخت با 10 سال کار بیوقفه تا اوین مجهزترین زندان ایران باشد برای نگهداری متهمان و محکومان امنیتی رژیم آن هم زیرنظارت مستقیم ساواک و شخص تیمور بختیار. زندانی چنین حساس به این علت در اوین بنا شد که این محله نقطهای دور از هیاهوی شهر بود و مهمتر، محصور در باغات بیسر و ته سیدضیاءالدین طباطبایی، نخست وزیر احمدشاه.
از باغهای ضیایی حالا تقریبا چیزی باقی نمانده و بجز چند لکه سبز، نمایی از آن پیش چشم نیست، حالا اما این ساختمانهای بلند است که در غیاب درختان، طول و عرض زندان را میپوشاند و میدان دید رهگذران و آدمهای کنجکاو را کور میکند.
مردم معترضند چون...
تابلو، بازداشتگاه اوین را به سمت خیابانی سربالایی نشان میدهد، اما اگر خیابان سر پایینی کنار آن را چند صدمتر جلو برویم، میشود در اصلی بازداشتگاه با آن تابلوی مشهور آبیرنگ و نوشتههای نقرهایاش.
کانال آب، پل بزرگراه یادگار امام و نمایندگی لوازم یدکی خودروهای لوکس؛ این در بازداشتگاه اوین با این سه مکان محصور شده و مزاحمتی برای مردم محل ندارد، اما انتهای آن خیابان سربالایی داستانی دیگر در جریان
است.
ساختمانهای کوتاه و بلند مثل دندانهای یکی درمیان ریخته، خیابان را لحظهای آفتابی و لحظهای دیگر پرسایه میکند و دمی عرق بر پیشانی مینشاند و لحظهای دیگر نسیمی خنک آن را خشک میکند. زیرسایههای خنک اطراف درِ دو لته بازداشتگاه اوین، آدمهای دستپاچه و عجول میروند و میآیند، اینها خانواده و بستگان و دوستان محکومان زندانیاند که برای ملاقات آمدهاند و از دالانی سقفدار و کوتاه به اوین وارد میشوند.
همسایه دیوار به دیوار اوین یک ساختمان مسکونی بلند است که اهالیاش روایتهایی جالب برای ما و آزاردهنده برای خودشان دارند از این همه هیاهو که ابتدای صبح تا عصر هر روز ادامه دارد.
ساکن قدیمی این ساختمان زنی میانسال است، خسته از سرو صدای ملاقاتکنندهها و کلافه از ترافیکی که رفت و آمد صدها خانواده به اوین ایجاد میکند. ما که حرف میزدیم بوقهای ممتد اتومبیلها مدام در فضا بود و صدای استارت خوردن ماشینها و کشیدن شدن ترمزدستیهای آنها صدایی دائمی.
همسایه این زن نیز مردی به دهه 50 زندگی رسیده است که از ترافیک محلهاش نالان است و از این که حتی نمیتواند خودروی شخصیاش را درون پارکینگ ببرد از شدت ازدحام خودروها مقابل پارکینگ آپارتمان.
زنی دیگر به جمع ما اضافه میشود، خسته از رفتار برخی ملاقاتکنندهها که بیاعتنا به آرامش و نظافت محل، چراغ پیکنیک روشن میکنند و غذایی بار میگذارند و در پیادهروی باریک کنار زندان میخورند.
یکی دیگر از اهالی محل درد دل میکند، گلایهاش از رفتار سربازانی است که روی برجکها نگهبانی میدهند: «شبها اینها آنقدر بلند با هم حرف میزنند و از این برجک به آن برجک فریاد میکشند که نمیتوانیم بخوابیم» این را زن میگوید.
چند اتومبیل به هم گرهخوردهاند، دستها روی بوقهاست و سرها از پنجرهها بیرون که تو بایست تا من بروم. این داستان هر روز این محله است که تحملش برای چند ساعت هم آسان نیست برای همین وقتی به اهالی میگویم احتمالها برای تبدیل اوین به بوستانی عمومی قوت گرفته است این چند نفر لب به دعا باز میکنند که خدا کند، عالی میشود اگر بشود.
اینجا خیلیها منتظر کوچ بازداشتگاه هستند، به جایی که دیگر با هیچ نقطه از پیکره شهر تماس نداشته باشد. مردی میگوید اوین باعث افت قیمت خانههایشان شده و زنی میگوید ارزش خانهها در مقایسه با چند محله آن طرفتر حسابی تو سری خورده است.
که همیشه آوایش در محله میپیچد و سحرهایی که قرار است حکم اعدام اجرا شود این شیونها چطور خراش به قلب و اعصاب مردم محل میکشد. اینها خاصیت زندان است و طبیعی، اما غیرطبیعی همجواری غیرعادی اوین با خانههای مردم است.
زندان البته آن زمان که ساخته شد نقطهای دورافتاده در دامنه البرز بود، بدون کوچکترین تماس با مردم، اما شهر که پروبال باز کرد و بیقواره بزرگ شد، خانهها دور تا دور اوین را احاطه کردند. این همسایگی نامیمون اما حالا دیگر از تحمل محله خارج است، همانطور که بودن زندان قصر در حوالی خیابان شریعتی تهران خارج از تحمل محله بود.
زندان قصر که سال 91 تبدیل به باغ موزه شد همه حکایتهای برآمده از همجواری زندان با این نقطه از شهر تمام شد، اما در عوض محکومان مالی مستقر در قصر به اوین منتقل شدند و این بازداشتگاه شلوغتر و از قبل شد. حالا اما به نظر میرسد نوبت اوین است، مردم این محله دوست دارند از زیر سایه این نام خارج شوند و با آسایش زندگی کنند.
اینها دیگر اوین را نمیخواهند و به جایش طالب بوستانی هستند به وسعت زیربنای امروز بازداشتگاه که جایش حسابی در محله اوین خالی است. البته «درکه» هست، با امکان کوهنوردی و آن رودخانه نیمه جانش، ولی پارک یک چیز است و کوه نوردی چیزی دیگر.
در محله اوین کودکان زمین بازی ندارند، پس بچههای اینجا برای بازی و تخلیه انرژی میروند به پارکهای منطقه سعادتآباد، به چند کیلومتر آن طرفتر، در حالی که اوین، این نقطه ییلاقی ایستاده در نوک نقشه تهران با این که بسیار دستخورده شده است، اما هنوز قابلیت سرگرم کردن مردمش را دارد.
محلهای به قدمت تاریخ، اما محروم
وقتی برای ساخت زمین چمن دانشگاه شهید بهشتی در محله اوین گودبرداری میکردند سفالهایی از زیر خاک بیرون آمد که قدمتی 3500 ساله داشت. این یعنی که اوین از محلات باستانی تهران است، گرچه این وجه از آن کمتر مورد توجه است و اصلا میشود گفت فراموش شده است. اوین در محدوده منطقه یک شهرداری تهران قرار دارد ولی برخلاف تصور و انتظار، محلهای برخوردار نیست.
به پورتال اینترنتی این محله که مراجعه کردیم ناچیز بودن امکانات آن بیشتر به چشم آمد، محلهای که فقط یک مسجد و یک ورزشگاه دارد و تنها دو مدرسه در آن وجود دارد و بقیه دانشآموزان مجبورند به مدارس ولنجک، زعفرانیه و محمودیه بروند. این در حالی است که این پورتال، جمعیت محله را نیز 1158 خانوار معادل 3635 نفر اعلام میکند که بی شک نیازهایی بیش از آنچه امروز برایشان موجود است، نیاز دارند. این را هم باید اضافه کرد که در محله اوین (محلهای محدود میان بلوار دانشجو، بلوار رشیدالدین فضلالله، بزرگراه چمران، خیابان دشت بهشت، خیابان یمن و رودخانه درکه) اتوبوس شرکت واحد و حتی تاکسیرانی فعالیت نمیکند و ساکنان محل اگر خودروی شخصی نداشته باشند مجبور به پیادهرویهای طولانی برای دسترسی به وسایل نقلیه عمومی هستند. کمبود شدید واحدهای صنفی در این محله نیز احساس میشود به طوری که مردم برای خرید مایحتاج اولیه خود باید مسافتهای طولانی را طی کنند.
علت تاخیر خروج زندانها از شهرها
مهمترین علت تاخیر در خروج زندانها از داخل شهرها، مشکلات اعتباری است. علیاصغر جهانگیر، رئیس سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور در آخرین اظهار نظرش که در پورتال این سازمان نیز درج شده توضیح داده که خروج زندانها به خارج از شهرها گرچه الزام قانونی دارد، ولی چون به اندازه کافی اعتبار به آن اختصاص نمییابد نیازمند توجه مالی دولت است.
به گفته جهانگیر، برای خروج، زندانهای فرسوده نسبت به بقیه زندانها دراولویت خروج قرار دارند، چون تعدادی از این زندانها به حدی فرسودهاند که نمیتوان افراد را در آنها نگهداری کرد.
مریم خباز / گروه جامعه
سه شنبه 19 خرداد 1394 ساعت 08:00
جام جم سرا- روستای «کتک» که محل تلاقی عشایر کوچ رو در ییلاق و قشلاق است در ۳۵ کیلومتری شهرکرد در استان چهارمحال و بختیاری واقع شده و طبیعتی منحصر به فرد، آب و هوایی بهاری و بسیار خوب دارد. میگویند نام روستا (کَتَک) از واژه کُتک گرفته شده که به معنی گازر یا چوبدستی است. کار اغلب روستائیان نیز دامپروری و کشاورزی است.