مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

نقد و بررسی عملکرد و باورهای گروهک تروریستی - تکفیری جندالله

[ad_1]

چکیده

در این مقاله عملکرد و باورهای گروهک تروریستی - تکفیری موسوم به جندالله به سرکردگی عبدالمالک ریگی که در جنوب شرق کشور ایران - به ویژه در استان سیستان و بلوچستان - دست به ترور و کشتار مردم زده است بررسی و نقد می‌شود.
در بخش عملکردهای تروریستی این گروهک؛ از منطقه تاسوکی در شمال استان تا عملیات‌های انتحاری کور در تاسوعای حسینی در جنوب استان در چابهار، تا عملیات انتحاری در زاهدان، در مسجد علی بن ابی طالب و مسجد جامع پرداخته می‌شود.
در بخش اندیشه، باورهای تروریست‌ها از قبیل مشرک دانستن شیعه، معتقد بودن شیعه به تحریف قرآن، تحریم عزاداری امام حسین، بدعت دانستن عید نوروز، نسبت دادن شهادت امام حسین به شیعه و ... بررسی و نقد می‌شود.
روش مقاله، توصیفی - تحلیلی و بر اساس چارچوب نظری برگرفته از حدیث نبوی است. سعی شده است که ادعاهای تروریست‌ها، بر اساس آیات قرآن و روایات اهل سنت نقد شود. از این رو هدف مقاله علاوه بر معرفی اقدامات جنایت کارانه این گروه تروریستی، تأکید بر افتراق عمل و باور آنان از آموزه‌های اهل سنت است. ضمن این که بر تناقض عمل آنان با آموزه‌های قرآنی و روایی تأکید می‌شود.
کلید واژه : تروریسم، سیستان و بلوچستان، گروه جندالله.

درآمد

به طور کلی جریان‌های موجود در جهان اسلام را در سه دوره می‌توان تقسیم بندی کرد: اسلام لائیک با محوریت ترکیه، اسلام تکفیری با محوریت و حمایت عربستان سعودی و اسلام ناب محمدی با محوریت ایران. تمام گروهک‌های تروریستی که داعیه‌ی اسلام و مسلمانی دارند و اکنون در نقاط مختلف دنیا از جمله سوریه، عراق، پاکستان، افغانستان و ... فعال هستند، ذیل جریان اسلام تفکیری قرار می‌گیرند. گروهک تروریستی جندالله که بعدها نامش را به «جنبش مقاومت مردمی ایران: تغییر داد، در جنوب شرق ایران - استان سیستان و بلوجستان - دستش را به خون آحاد مردم از شیعه و سنی آلوده کرده است، داخل همین جریان قرار دارد. البته می‌توان این سه جریان را با استفاده از جریان شناسی جامع و کلان امام خمینی ذیل دو جریان اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) و اسلام آمریکایی قرار داد. آنچه این دو اسلام را از هم جدا می‌کند و مقابل یکدیگر قرار می‌دهد منافع آمریکا و صهیونیست‌هاست. این یک ملاک مهم است که به افراد قدرت تشخیص می‌دهد تا راه حقیقی را پیدا کنند و از طرفی با این رویکرد روشن می‌شود که دشمن اصلی آمریکاست و تفکیری‌ها دشمن فرعی محسوب می‌شوند که رهبر انقلاب اسلامی ایران نیز بر آن تأکید داشته و دارد.
آنچه که در این نوشته به آن می‌پردازیم، موشکافی‌های کلامی و تاریخی نیست و فقط بیان عملکرد و سوابق این گروهک نیست، بلکه تلاش می‌شود تا از یک سو تناقض و تقابل صریح گروهک تروریستی ریگی را با استفاده از دلالت‌های مطابقی آموزه‌های قرآنی و روایی کتب اهل سنت نشان دهیم و از سوی دیگر نشان دهیم که این گروهک در خدمت منافع شیطان بزرگ است که در راستای اهداف دشمنان اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) از هیچ جنایتی فروگذار نکرده است.

چارچوب نظری

بر اساس نظریه‌ی طبقه بندی علوم از نگرگاه امام خمینی، هر سازمان و بلکه هر انسانی حداقل از سه دیدگاه قابل بررسی است: اندیشه، انگیزه و عمل. امام خمینی بر اساس فرمایش حضرت رسول الله که می‌فرمایند: «اتَّمَا العِلمُ ثَلَاثَة آیة مُحکَمَة وَ فَریضَة عادِلَة و سُنَّة قائِمَة» همانا دانش سه گونه است: آیتی محکم، فریضه‌ای عادله، سنتی استوار» (3) معتقدند متعلِّق دانش سه مرتبه از مراتب وجود انسان است. در این نظریه بر اساس ساختمان ظاهری و باطنی وجود انسان و جهان، علوم سه بخش می‌شوند که البته این سه بخش، سه مرتبه وجودی هستند نه آن که قسیم هم باشند و اگر در وجود انسان یا در عرصه جامعه به گونه‌ای در هم تنیده این سه بخش آشکار شد، آن گاه آن انسان و آن جامعه زندگی الهی را تجربه می‌کند. حضرت امام در کتاب شرح حدیث این را بحث کرده‌اند. (4)
سازمان‌های تروریستی و از جمله گروهک تروریستی موسوم به جندالله به سرکردگی عبدالمالک ریگی از این امر مستثنا نیست. در این مقاله پس از طرح پیشینه و اقدامات این گروهک، به بررسی و نقد آن از سه دیدگاه مؤلفه‌های اعتقادی، اخلاقی و رفتاری می‌پردازیم.

پیشینه و ادبیات بحث

غربت خونبار (5) اولین کتابی بود که در چهلم شهدای فاجعه تروریستی تاسوکی منتشر شد در این کتاب گزارشی از این حادثه‌ی تروریستی از زبان مجروحین، زندگی نامه و تصاویر شهدا، بازتاب این فاجعه در مطبوعات و رسانه‌ها و اشعاری در رثای شهیدان تاسوکی آمده است. این کتاب 221 صفحه ای، پاسخی بود به تروریست‌هایی که بعد، به دروغ ادعا کردند، که در واقعه‌ی تروریستی تاسوکی در جاده زابل به زاهدان به کاروان مسئولان حمله کرده‌اند؛ چرا که این شهدا مردم کوچه و بازار بودند از کشاورز تا دانشجو.
دومین کتاب، خاطرات یکی از گروگان‌های فاجعه‌ی تروریستی تاسوکی بود. در این کتاب، به تفصیل آنچه به مدت 150 روز بر گروگان‌ها گذشته، آمده است. در این کتاب تناقض‌های فکری و رفتاری تروریست‌ها با آموزه‌های دینی و مذهبی که خودشان مدعی آن بودند، نشان داده شده است. (6)
گروهک عبدالمالک قطعه پازل جنگ نرم (7) نیز از کتاب‌هایی است که فعالیت‌های تروریستی این گروهک را در 175 صفحه تحلیل و تبیین کرده است. شاید یکی از دلایلی که باعث شده است نویسنده کتاب در چارچوب جنگ نرم، اقدام‌های این گروهک را تحلیل کند، جنگ روانی پس از اقدامات تروریستی این گروهک باشد، زیرا ترور در حیطه‌ی جنگ سخت قرار دارد نه جنگ نرم. همین نویسنده در کتاب 175 صفحه‌ای دیگری با عنوان مرداب انتحار (8) عملیات استشهادی را با انتحاری مقایسه کرده است. در این کتاب شخصیت هفت عامل انتحاری اخیر در استان سیستان و بلوچستان به همراه شخصیت عبدالمالک ریگی تحلیل شده است. ایشان سپس به تحلیل چهار شخصیتی که عملیات‌های استشهادی انجام داده‌اند پرداخته است تا خواننده تفاوت عملیات استشهادی را از انتحاری دریابد.
کتاب در چنگال عقاب (9) گزارشی واقعی و مستندگونه از نحوه رهگیری و فرود هواپیمای حامل عبدالمالک ریگی است که در 230 صفحه این مطلب را ضمن درج تصاویر برخی از شهدا بررسی کرده است.
نویسنده‌ی دیگری در مقاله «گروه جندالله نماد افراط گرایی مذهبی در ایران» (10) به عوامل و زمینه‌های پیدایش این گروهک و فعالیت‌های تروریستی پرداخته است. در این مقاله از عوامل شکل گیری این گروهک تروریستی و تاریخچه آن از آغاز تا دستگیری ریگی و هم چنین ویژگی‌های جغرافیایی، ژئوپولوتیک، مواد مخدر، عامل ایدئولوژیک، عوامل بیرونی (بیگانه) و مسائل قومی و مذهبی سخن گفته شده است. (11)
سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز با چند فیلم مستند از جنایت‌های این گروهک پرده برداشته است و صدای جمهوری اسلامی ایران در شبکه معارف با نمایشی رادیویی با عنوان تاسوکی در چندین قسمت توجهش را به این موضوع نشان داده است. مجمع جهانی اهل بیت هم با اختصاص ویژه نامه شماره 72 ماه نامه گنجینه مجمع در اسفند 1391 تلاش کرد تا از مظلومیت رسانه‌ای شهدای ترور استان سیستان و بلوچستان بکاهد.
آنچه که در این مقاله ملاحظه می‌کنید نقد و بررسی این گروهک در سه حوزه‌ی بینش، گرایش و کنش است که این کار با استناد به آیات قرآن و احادیث پیامبر اعظم – برگرفته از کتب معتبر اهل سنت – صورت گرفته است. چنین کاری در هیچ یک از آثار پیش گفته انجام نشده است. این موضوع به ویژه با تداوم اقدامات تروریستی این جریان تکفیری و تروریستی نیازمند بررسی است تا زمینه‌های ناگفته‌ای از کارهای جنایت کارانه‌ی این گروهک‌های تروریستی و تکفیری بازنمایی شود و حداقل تأکید شود که راه این گروه‌ها از راه مسلمانان جداست و عمل و فکر آن‌ها مبتنی بر آموزه‌های اسلامی نیست.

فهرست برخی از اقدامات تروریستی

ردیف

تاریخ

مکان

شهدا

زخمی ها

گروگان ها

توضیح

1

7 دی 1384

 

1

 

9

گروگان گرفتن سربازان مرزی

2

25 اسفند 1384

تاسوکی (واقع در 90 کیلومتری جاده زابل به زاهدان)

22

7

7

تعداد زیادی از شهدا افراد معمولی مانند دانش آموز، دانشجو، روحانی، کاسب، معلم و ... بودند.

3

23 اردیبهشت 1385

دارزین (جاده بم – کرمان)

12

فاجعه تروریستی دارزین

4

22 فروردین 1385

پاکستان

شهادت حمید رضا کاوه

او سرهنگ بازنشسته نیروی انتظامی بود که طبق اطلاع، خانواده وی چهل میلیون تومان جهت آزادی او به تروریست‌ها پرداخته بود.

5

12 خرداد 1385

پاکستان

شهادت احمد زاهد شیخی

وی مکانیک سپاه و مدتی گروگان تروریست‌ها بود.

6

13 بهمن 1385

خیابان بزرگمهر زاهدان

4

همه شهدا از کارکنان نیروی انتظامی بودند

7

25 بهمن 1385

بلوار ثارالله زاهدان

11

18

انفجار اتوبوس حامل نیروهای سپاه و حماسه شهید مسلم کیخا

8

25 مرداد 1386

چابهار

 

 

21

همه غیر نظامی بودند که به پاکستان منتقل و بعد از چند روز آزاد شدند.

9

27 بهمن 1386

مدرسه دختران معرفت زاهدان

انفجار بمب صوتی که تلفاتی در بر نداشت.

 

10

23 خرداد 1387

سراوان

16

 

16

سرباز و پرسنل نیروی انتظامی بودند که مدتی گروگان بودند و همه به شهادت رسیدند.

11

2 اردیبهشت 1387

امام جمعه فهرج، «حجت الاسلام و المسلمین جواد طاهری» بعد از اقامه‌ی نماز مغرب و عشا در دبیرستان دخترانه‌ی آسیه، هنگام بازگشت، ربوده شد. وی پس از تحمل دو ماه اسارت آزاد شد.

12

10 اردیبهشت 1387

امام جماعت مسجد چهارده معصوم زاهدان «حجت الاسلام و المسلمین حسین بیجاری» پس از ادای نماز مغرب و عشا، هنگام بازگشت از مسجد ترور شد. این ترور منجر به زخمی شدن وی شد.

13

30 بهمن 1387

انفجار بمب صوتی در مسجد الغدیر زاهدان که تلفاتی در بر نداشت.

14

16 فروردین 1388

«حجت الاسلام و المسلمین علی عبادی» در شهرستان خاش، که قبلاً شهید توکلی در یکی از روستاهای آن به شهادت رسیده بود،  ترور و به شهادت رسید.

15

7 خرداد 1388

مسجد علی بن ابی طالب (علیه السلام) زاهدان

20

200

 

انفجار انتحاری

16

26 مهر 1388

پیشین

43

 

 

سردار شهید شوشتری و محمدزاده به همراه جمعی از فرماندهان و برادران اهل سنت به شهادت رسیدند.

17

بهمن 1388

زاهدان

2

ربودن و به شهادت رساندن راننده‌های تاکسی توسط گروهک تروریستی جندالشیطان از جمله شهیدان فلاحتی و محمدعلی ثانی حیدری.

18

24 تیر 1389

مسجد جامع زاهدان

27

307

 

مصادف با اعیاد شعبانیه این انفجار انتحاری در نزدیکی مسجد انجام شد. (حماسه شهید گلدوی)(

19

24 آذر 1389

چابهار

39

 

 

فاجعه تاسوعای چابهار و شهادت تعدادی از مردم از جمله کودک دو ماهه و کودکان و زنان و ...

20

30 دی 1390

راسک

«مولوی مصطفی جنگی زهی» امام جمعه مسجد جامع خضرا اهل سنت شهر راسک مرکز شهرستان سرباز ترور و به شهادت رسید.

21

3 اسفند 1390

شهادت رمضان سنچولی در مقابله با چهار تن از سرکردگان گروهک تروریستی جندالله.

تأملی در عمق باورها

گروهک تروریستی جندالله در بُعدِ اندیشه که حوزه تفکر و باور است، دارای اعتقاداتی است که در نتیجه‌ی آن، فضای زیست مسلمانی شیعیان با اهل سنت را مخدوش و با اختلال مواجه می‌سازد. برخی از اعتقاداتِ علیه شیعیان که این گروه بر آن‌ها تأکید دارد در ادامه شمارش می‌شود.
اعضای این گروه تروریستی و تکفیری، معتقد به کفر شیعیان است و کسی که حتی در کفر شیعه هم تردید کند کافر است. از نظر این گروه، به قتل رساندن چند شیعه هم ثواب زیادی دارد و هم مسیرِ رفتن به بهشت را هموار می‌کند. توسل و رفتن به زیارت قبور امامان و امام زاگان شرک است. هدف امام حسین امر به معروف نبوده، بلکه دست یافتن به حکومت چند روزه دنیا بوده است و متأسفانه یزید، با به شهادت رساندن ایشان مرتکب فسق شد. امام زمان به دنیا نیامده است. گاهی به گروگان‌ها می‌گفتند این امام زمان شما کجاست تا سوار بر اسب سفید برای نجات شما بیاید.
از سویی معتقد بودند که قرآن تحریف نشده است و بر این باور بودند که شیعه معتقد به تحریف قرآن است. عزاداری و گفتن یا حسین و اضافه نمودن یای منادا قبل از هر اسم دیگری به جز «یا الله» شرک است. البته اگر انسانی را که دارای حیات ظاهری است، مورد خطاب قرار بدهید، این شرک محسوب نمی‌شود. در این مقاله به بررسی همه‌ی این ادعاها نمی‌پردازیم اما به طور کلی پاسخ‌های این شبهات را می‌دهیم تا برای کسانی که به دنبال حقیقت باشند، راه را روشن تر نماید. (12)
پرسش کلیدی این است که آیا گوینده «لا اله اله الله» مسلمان است یا خیر؟ برای پاسخ به این پرسش به حدیثی از حضرت رسول توسل می‌جوییم:
اخیرنا یونس بن عبدالاعلی و الحرث بن مسکین قراءة علیه و انا اسمع معن ابن وهب قال اخبرنی یونس عن ابن شهاب قال حدثنی سیعد بن المسیّب أنّ أبا هریره أخبره أن رسول الله صلی الله علیه و سلم، قال أمرت أن أقاتل الناس حتی یقولوا لا إله إلا الله فمن قال لا إله إلا الله عصم منی ماله و نفسه إلا بحقه و حسابه علی الله؛ (13)
من مأمورم با کفار بجنگم تا این که لا اله الا الله بگویند. هر کس گفت لااله الا الله از طرف من مال و جانش محفوظ است، مگر به سبب حقی که بر [گردن] او می‌آید و حسابش با خداست.
بر اساس این حدیث که در کتاب سنن نسائی آمده، گویند «لا اله الا الله» مسلمان است و جان و مالش در امان است و کسی حق تعرض به او ندارد مگر در صورتی که آن مسلمان جرمی مرتکب شود؛ مثلاً کسی را به ناحق بکشد و اولیای دم خواستار قصاص شوند که در این جا حکم خدا که همان قصاص است باید جاری شود. نکته‌ی ظریفی که در این حدیث وجود دارد این است که پیامبر نمی‌فرماید گوینده «لا اله الا الله» کافر یا مشرک می‌شود بلکه گویا این طور می‌فرماید که وقتی کسی «لا اله الا الله» گفت جان و مالش در امان است؛ بعد هم که جرمی مرتکب شد از دایره‌ی اسلام بیرون نمی‌رود و باید حکم خدا را بر او اجرا کرد، مگر این که جرمش ارتداد و انکار قول «لا اله الا الله» و بیرون رفتن از دین باشد.
در سنن ابن داوود همین حدیث با اندک تفاوتی این گونه نقل شده است:
حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا أبو مُعَاوِیَة عَن الأعمَشِ عَن أبِی صَالِحِ عَن أبِی هُرَیرَة قَالَ قالَ رَسُولُ الله أمِرتُ أن إقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّی یَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَا الله فَإذا قَالُوهَا مَنَعُوا مِنِّی دِمَاءَهُم وَ أموَالَهُم إِلَّا بِحَقِّهَا وَ حِسَابُهُم عَلَی اللهِ تَعَالَی. (14)
این حدیث شریف را تطبیق می‌دهیم بر شهدای مسجد علی بن ابی طالب که در حال نماز با انفجار انتحاری به شهادت رسیدند، (15) یا بر راننده‌های تاکسی بی گناه و بی دفاع که با فریب، ربوده و به دار آویخته شدند، یا شهدای تاسوعای چابهار که در حال عزاداری بر سالار شهیدان به شهادت رسیدند، یا بر نوزاد دو ماهه – ثنا پردل – و ده دانش آموز ده، دوازده ساله شهدای تاسوعای چابهار تطبیق بدهیم. و دیگر کودکانی که هنوز به سنّ تکلیف نرسیده بودند و تکلیفی متوجهشان نبوده است. بنابراین گروهک تروریستی تکفیری موسوم به جندالله، اعتقادی خلافِ اعتقاد پیامبر رحمت و رسول مهربانی‌ها داشته است و بر اساس آن عمل کرده و خون گویندگان و معتقدان به لا اله الا الله را به ناحق ریخته است.
در این جا لازم است که متن فتوای یکی از علمای شیعه را که در همین باره است، نقل کنیم:
بسمه تعالی
ما جمعی هستیم ساکن در محلی که اهل سنت زندگی می‌کنند و آن‌ها ما را کافر می‌دانند و می‌گویند شیعه کافر است. در این صورت آیا ما هم می‌توانیم با آنها معامله به مثل کنیم و همان طوری که آن‌ها ما را کافر می‌دانند ما هم با آن‌ها معامله کفار کنیم. مستدعی است وظیفه شرعی ما را در مقابل این حملات بیان کنید. امضا: جمعی از مؤمنین.
آیت الله العظمی وحید خراسانی در پاسخ چنین مرقوم فرموده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
هر کس شهادت به وحدانیت خداوند متعال و رسالت خاتم انبیا (صلی الله علیه و آله و سلم) بدهد مسلمان است، و جان و عِرض و مال او مانند جان و عرض و مال کسی که پیرو مذهب جعفری است محترم است. و وظیفه شرعی شما آن است که با گوینده شهادتین هر چند شما را کافر بداند به حسن معاشرت رفتار کنید، و اگر آن‌ها به ناحق با شما رفتار کردند شما از صراط مستقیم حق و عدل منحرف نشوید، اگر کسی از آن‌ها مریض شد به عیادت او بروید، و اگر از دنیا رفت به تشییع جنازه او حاضر شوید، و اگر حاجتی به شما داشت حاجت او را برآورید، و به حکم خدا تسلیم باشید که فرمود: (وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى) (16) و به فرمان خداوند متعال عمل کنید که فرمود: (وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا) (17) و السلام علیکم و رحمه الله. (18)
آنچه در این فتوا بر آن تأکید می‌کنیم این آیه از قرآن کریم است:
(تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا)
و به کسی که نزد شما [اظهارِ] اسلام می‌کند نگویید: تو مؤمن نیستی.» (19)
چنان که روشن است آیه می‌فرماید به کسی که اظهار اسلام می‌کند و خود را مسلمان می‌داند و شهادتین را بر زبان جاری می‌کند، نگویید که تو مؤمن نیستی. روشن است که این آیه به تنهایی، یک دلیل قرآنی در کنار ادله روایی محسوب می‌شود.
پرسش دیگر این است که: آیا نباید شهروندان و هم وطنان ایرانی از رهبر و یا اولی الامر خویش اطاعت کنند؟ در حدیثی که در سنن ابن ماجه از رسول خدا نقل شده، چنین می‌خوانیم:
... عن ابی هریره قال: قال رسول الله من اطاعتی فقد اطاع الله و من عصانی فقد عصی الله و من اطاع الامام فقد اطاعنی و من عصی الامام فقد عصانی؛ (20)
هر کس از من اطاعت کند از خداوند اطاعت کرده است و هر کس از من نافرمانی کند، خدا را نافرمانی کرده است و هر کس امام را اطاعت کند، از من اطاعت کرده است و هر کس از امام اطاعت نکند، از من اطاعت نکرده است.
بنابراین اگر شخص یا تشکیلاتی این حدیث حضرت ختمی مرتبت را خوانده و دانسته باشد، هیچ گاه با دشمنِ کشور متحد نمی‌شود و دست به سلاح نمی‌برد و علیه هموطنان نظامی و غیر نظامی خویش جنایت نمی‌کند. این سخن، جدای از برخی نظریه‌های سیاسی تعدادی از متفکران اهل سنت؛ مثل فضل الله بن روزبهان خنجی است که معتقدند از حاکم ظالم که به زور حکومت را به دست آورده است باید اطاعت کرد، چرا که «الحقُّ لَمِن غَلَب» که وارد آن وادی نمی‌شویم. (21)

تأملی در مبانی اخلاقی

در بُعدِ انگیزه که حوزه اخلاق است از سخنان رهبر انقلاب اسلامی، امام خمینی، بهره می‌گیریم. ایشان در بحث انسان شناسی که در کتاب شرح جنود عقل و جهل مطرح کرده، معتقد است در وجود انسان چهار قوه فعال است: شهویه، غضبیه، وهمیه یا شیطنت و عاقله. این چهار نیرو بر سر به دست آوردن ریاست بدن، با یکدیگر نزاع دارند. هر کدام از این قوا که ریاست را به دست گرفت، طبیعتاً سایر قوا تابع او می‌شوند. برای مثال کسانی که قوه غضبیه رئیس شان است، سایر قوا را تحت الشعاع و زیر سلطه خود قرار می‌دهد. نمونه‌های آن هم در طول تاریخ زیاد است؛ مانند هیتلر، صدام، چنگیز و ...
این گونه افراد، از ارتکاب جنایت دچار عذاب وجدان نمی‌شوند، بلکه احساس رضایت می‌کنند، چون در دستگاه وجودی شان، قوه غضبیه ریاست را بر عهده دارد و در ایجاد گرایش‌ها، رفتارها و باورها تأثیر خود را می‌گذارد. در مقابل، چه کسی دچار عذاب وجدان می‌شود؟ کسی که قوه عاقله حاکم بر وجود او باشد و به حکم عقل، به خیر و شر امور دنیایی و آخرتی توجه کند، ولی کسی که درنده خویی بر او حاکم باشد، از درنده خویی خوشحال هم می‌شود. شاید به لحاظ فلسفی به این شکل بتوان به این سؤال پاسخ داد. طبیعتاً مسائل دیگری نیز مزید بر علت است.
اما چرا یک قوه‌ی خاص، مثلاً قوه‌ی غضبیه در یک فرد شکوفا می‌شود و اداره وجود آدمی را بر عهده می‌گیرد. نقش مسائل تربیتی این جا آشکار می‌شود و از طرف دیگر تربیت در خلأ شکل نمی‌گیرد بلکه بر اساس اندیشه است که شاکله‌ی گرایش آدمی ساخته شود. پس تربیت که مبتنی بر اندیشه و اعتقاد و باور است، ساختار انگیزه انسان می‌شود.
اکنون نوبت آن است که این سخنان را به کار بندیم. مالک ریگی در اعترافاتش چنین می‌گوید:
من فکر می‌کردم که شیعیان کافرند، العیاذ بالله. مثلاً شیعه مسلمان نیست؛ خب! قلبم کور شده بود ولی آن تعصبات غلط، آن تعصبات، آن جمود سبب می‌شوند که انسان حتی یک جنایت بسیار بزرگی را می‌کند و بعد خوش هم هست. خوشحال هم می‌شود که من مثلاً خدا را راضی کردم و به خدا رسیدم و تقرب حاصل کردم. و اگر بشود هر انسانی که حرف مرا می‌شنود از دوست و غیر دوست، از نزدیک و دور، هر نوع تعصبی را کنار بگذارد همه کارها آسان می‌شود و دیگر می‌داند که این کار خطا بوده و این کار خطا نبوده است. من وقتی این جا آمدم [زندان]، برخورد دوستان و بچه‌های این جا را با خودم دیدم، خود به خود آن تعصبات شکست و بعضی وقت‌ها فکر می‌کردم که‌ای کاش من را در همان روزهای اول [کتک] می‌زدند که در آن ذهنیتی که دارم بمانم و می‌گفتم در آن موقع درست است که جسم من ضربه می‌دید اما با همان تصوراتی که قبلاً داشتم می‌ماندم ولی وقتی که اخلاق و رفتار خوب این‌ها را دیدم که نمی‌توانست تصنعی باشد چرا که بالاخره تأثیر تصنعی در یک لحظه یا در یک ساعت است؛ ولی با یک شخص نشستم و غذا خوردیم، با همدیگر صحبت کردیم، با همدیگر خندیدیم و اصلاً در آن روزهای اول بزرگ ترین شکنجه روی من همین بود که چرا این‌ها با من این طور برخورد می‌کنند؟! یا این که با خودم می‌نشستم تلقین می‌کردم که این‌ها همه اش تصنعی است ولی نمی‌توانستم خودم را قانع کنم و اولین چیزی که از بین رفت به نظر من آن تعصب بود. وقتی تعصب از بین می‌رود، انسان تمام جریانات را راحت می‌تواند بفهمد. اصلاً فهم مسئله، مشکل پیدا نمی‌کند. (22)
در این عبارت‌ها به خوبی می‌توان تأثیر عنصر شناخت و اندیشه را بر اخلاق و رفتارِ این تروریست مشاهده کرد. «تعصب غلط» چندین بار تکرار می‌شود، تعصبی که قلب را کور و اندیشه و بینش و شناخت او را دچار اختلال کرده و وقتی شناخت با درهم شکستن تعصب حاصل می‌شود، به خدا پناه می‌برد که شیعه را کافر دانسته است.
بنابراین، در این گروهک، قوه غضبیه حرف اول را می‌زده است، گرچه پندارشان این بوده که این قوه عاقله است که ریاست دارد. اعتقادی هم که شکل گرفته مبتنی بر تعصب بوده است، نه شناخت صحیح. به ناچار تعصب کور و غلط که آمد کبر، دروغ، اعتماد به نفس کاذب و دیگر رذیلت‌های اخلاقی را هم به دنبال دارد؛ برای مثال در واقعه‌ی تروریستی تاسوکی در 24 اسفند 1384 که در آن عده‌ای از انسان‌های بی گناه و بی دفاع – طلبه، دانشجو، دانش آموز، کاسب و ... به شهادت رسیدند، این گروهک مدعی شد که به کاروانی از مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران حمله کرده است! در صورتی که راست گویی در تمام ادیان تأکید شده است و مؤمن و ملحد، راست گفتن را عملی نیک و انسانی می‌دانند. از بررسی دیگر رذیلت‌های اخلاقی و جنود جهل که در این جا صف کشیده‌اند، به دلیل اختصار صرف نظر می‌کنیم و خوانندگان را به کتاب تاسوکی؛ خاطرات یک گروگان ارجاع می‌دهیم.

تأملی در عرصه‌ی رفتارها

آنچه در حوزه‌ی رفتاری مطلوب است این است که رفتار انسان مطابق موازین شرعی و آیات و روایات باشد. در حوزه‌ی رفتاری، افراد این گروهک در یک سطح نبودند ولی نماز جماعت می‌خواندند. برخی از آن‌ها بعد از نماز سوره یس یا سوره رحمان می‌خواندند. تعدادی از آن‌ها حافظ برخی از سوره‌ها و آیات قرآن بودند. آن‌ها اقدام‌های تروریستی و شرارت آمیزشان علیه هموطنان را جهاد و خود را مجاهد می‌دانستند. رفتارهای شیعیان از جمله عزاداری سالار شهیدان را به شدت نکوهش می‌کردند و کاملاً مخالف با روضه خوانی و سینه زنی بودند. معتقد بودند که می‌توان از اسرائیل و آمریکا پول گرفت و آن پول را در راه جهاد هزینه کرد. (23) عبدالمالک ریگی بعد از دستگیری اعتراف کرد که از ناتو چند هزار دلار دریافت کرده است. می‌گفتند سنت رسول الله این است که در جهاد، زنان، کودکان و پیرمردها را نمی‌کشته است، از این رو ما هم در تاسوکی به این افراد کاری نداشتیم؛ در حالی که در موارد متعددی این گروهک موجب شهادت کودکان و زنان شده است؛ از جمله در هفتم خرداد 1388 در مسجد علی بن ابی طالب شهرستان زاهدان، در بیست و چهارم تیر 1389 در مسجد جامع (24) شهرستان زاهدان، در 26 مهر 1388 در شهرستان پیشین، (25) در چابهار در تاسوعای 1389 و ... . در موارد گفته شده، این گروهک تروریست زنان، کودکان و کهن سالان را به خاک و خون کشیدند و سنت نبوی را که قائل به آن بودند، نقض کردند.
آیا می‌توان از مشرک پول گرفت و با آن پول جهاد کرد؟ پاسخ را از کلام پیامبر اکرم در سنن ابن ماجه می‌شنویم: «إنا لا نستعین بمشرکٍ؛ ما از مشرک یاری نمی‌طلبیم.» (26)
شاید از این که «مشرک» نکره آمده بتوان استظهار سالبه کلیه کرد و گفت پیامبر فرموده‌اند ما از هیچ مشرکی، کمک نمی‌خواهیم؛ و از این که فرموده‌اند «ما» و نه من، استظهار کنیم که هر کس محمدی منش و پیرو اسلام ناب است به پیامبر اقتدا می‌کند؛ گویی پیامبر فرموده‌اند ما مسلمانان از هیچ مشرکی، کمکی نمی‌خواهیم.
اکنون باید بررسی کنیم آیا این گروهک از مشرکین یاری طلبیده‌اند یا خیر. برای یافتن پاسخ، اعترافات برادر مالک ریگی را مرور می‌کنیم:
منابع درآمدی گروه، هزینه‌های سفرهای عبدالمالک، سیستم‌های ماهواره ای، تجهیزات نظامی، تأمین مربی و استاد برای آموزش، ایجاد پایگاه و دفاتر در دبی، امارات، لندن و آمریکا، ماهواره‌های خبری و پوشش‌های ماهواره ای، گوشی‌های ماهواره‌ای و شارژ آن‌ها با دلار رایگان و سایر امکانات، مستقیماً از آمریکا تأمین می‌شد. (27)
مایلیم بر چند کلمه «مستقیماً از آمریکا» تأکید کنیم و علاوه بر حدیث نبوی، بگوییم که آمریکا از برخی اسلام‌ها حمایت می‌کند، اسلامی که امام خمینی آن را اسلام آمریکایی نامید.
این گروهک که از امکانات آمریکا بهره برده، دستش به خون زنان و کودکان آغشته است؛ حال آن که پیامبر رحمت از کشتن زنان و کودکان به وضوح نهی فرموده‌اند و در صحیح بخاری است چنین آمده که:
اسحاق بن ابراهیم قال قلت لاب اسامه: حدثکم عبیدالله عن نافع عن ابن عمر رضی الله عنهما قال وجدت امراة مقتولة فی بعض مغازی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فنهی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عن قتل النساء و الصبیان. (28)
حال آنکه ریگی به برادرش دستور می‌دهد که همسر خودش را به قتل برساند و او همسرش خانم فائزه منصوری را که مادر سه فرزند – یک پسر و دو دختر دوقلو – است در خواب به ضرب گلوله می‌کشد. (29) کاملاً واضح است که دستور عبدالمالک ریگی در چه نسبتی با فرمایش پیامبر قرار دارد و روشن می‌شود که وقتی امام خمینی از اسلام آمریکایی نام می‌برد این عنوان چه طور مصادیق خودش را در آینده‌های دور و نزدیک و در طول تاریخ پیدا می‌کند.
آنچه باید بر آن تأکید کنیم این است که سنت رسول الله به عنوان یک اصل ثابت رفتاری توسط این گروهک به رسمیت شناخته نمی‌شود؛ مثلاً وقتی یکی از گروگان‌ها به حدیثی در کتابی که خودشان در اختیار گروگان‌ها قرار داده‌اند، استناد می‌کند، پاسخ می‌شنود که از این چیزها زیاد می‌نویسند و لحظاتی بعد کتاب را از دست رس گروگان‌ها خارج کرده و پس می‌گیرند. (30) نمونه دیگر زمانی است که یکی از گروگان‌ها می‌پرسد: این رفیق شما چرا از ما این قدر کار می‌کشد؟ مگر نگفتید که سنت رسول الله این بوده که از اسیر کار نمی‌کشیده است؟ پاسخ می‌شنود که هر کدام از ما قانون خودش را دارد. (31)
همه مسلمانان می‌دانند که ماه محرم ماه حرام است و جهاد در آن حرام اعلام شده است. قرآن صریحاً می‌فرماید:
(إِنَّ عِدَّة الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِی کِتَابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَات وَالأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَة حُرُمٌ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلاَ تَظْلِمُواْ فِیهِنَّ أَنفُسَکُمْ)
در حقیقت شمار ماه‌ها (ی قمری) نزد خداوند (در علم ازلی و لوح محفوظ او) دوازده ماه است که در کتاب خدا (جهان هستی که کتاب تکوینی است) از روزی که آسمان‌ها و این زمین را آفریده ثابت و محقق است (و از کیفیت تنظیم کره زمین و ماه در منظومه شمسی نشأت یافته) ، چهار ماه از آن‌ها (رجب، ذی قعده، ذی حجّه و محرّم) حرام است (محترم است و جنگ در آن‌ها حرام است) این دستور آیینی است استوار و پایدار، پس در این ماه‌ها (با شکستن حرمت آنها و جنگ با یکدیگر) بر خود ستم مکنید. (32)
مدعیان عمل به قرآن، در ماه محرم که جنگ – و نه دفاع – در آن حرام است، در تاسوعای حسینی 1389 در شهرستان چابهار حدود چهل نفر از هم وطنان را در اقدامی انتحاری به شهادت رساندند و مرتکب جنایت شد و به فرمایش خداوند عمل نکردند. در میان این چهل نفر و اگر دقیق تر بگوییم این 39 نفر، یک کودک چهار ساله و یک نوزاد دو ماهه و هفت خانم و ده دانش آموز بودند.
این گروهک مدعی بود که گروه‌هایی در ایران به ما ظلم کرده‌اند و به همین دلیل ما به جای آمریکا و صهیونیست با ایران مبارزه می‌کنیم، در صورتی که قرآن می‌فرماید: اگر گروهی به شما ظلم کردند، شما به عدالت رفتار کنید و ظلم نکنید:
(وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ) ؛
دشمنی با جمعیتی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند. (33)
حال کسانی که به قرآن معتقدند و این آیه را قبول دارند، ما هم فرض می‌گیریم که نهادی هم به آن‌ها ظلم کرده است، در این فرض – که به درستی و نادرستی اش کاری نداریم – مردم عادی چه گناهی کرده‌اند که به خاک و خون کشیده می‌شوند؟! این هم نکته‌ی دیگری است که نشان می‌دهد این گروهک بر خلاف قرآن عمل کرده است. نباید فراموش کرد که خون دانش آموزها و پیران اهل سنت آمیخته با خون نوزادها، کودکان و پیران شیعه توسط این گروهک ریخته شد. (34)
قرآن می‌فرماید:
(فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ)
مشرک‌ها را هر جا که یافتید بکشید (در داخل حرم و بیرون آن، در ماه‌های حرام و خارج آن) و آنها را دستگیر نمایید و در محاصره قرار دهید و برایشان در هر کمین گاهی بنشینید.) (35)
یعنی مشرک‌ها را هر کجا یافتید با آنان بجنگید. در این جا باید تفاوت کافر حربی و غیر حربی را توضیح داد و گفت آیه در مقام بیان حکم چه کسانی است و یا سخن از مشرک‌هایی است که مسلمان‌ها با آن‌ها پیمانی امضا کرده و آن را نقض کرده‌اند که ما از آن می‌گذریم، آنچه به بحث ما مربوط است ادامه‌ی آیه است.
(فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَة وَآتَوُاْ الزَّکَاة فَخَلُّواْ سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ) ؛
پس اگر توبه کردند و نماز را برپا داشتند و زکات دادند راهشان را باز گذارید، که همانا خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است. (36)
غایت قتال در این آیه توبه، اقامه نماز و دادنِ زکات تعبیر شده حال آن که اگر مصداق این آیه را شیعه بدانیم که این گروهک این طور می‌گوید، این که تحصیل حاصل است! چون شیعه همه‌ی این کارها را انجام می‌دهد؛ یعنی هم نماز می‌خواند و هم زکات می‌دهد. از سوی دیگر، وقتی عده‌ای نماز می‌خوانند، زکات می‌دهند و در مسجد در حال عبادت هستند، یا در جاده در حال تردد، یا در خیابان – شیعه و سنی – در حال عزاداری برای فرزند پیامبر و یا در بانک مشغول انجام خدمت به مردم می‌باشند، این آیه بر این افراد چه طور دلالت می‌کند؟ آیا وجدان هر انسان آزاده‌ای شهادت نمی‌دهد که مصداق بارز این آیه رژیم غاصب صهیونیستی است؟ در این جا بار دیگر تعصب است که در عدم درک آیه‌های قرآن خود را نشان می‌دهد از طرف دیگر گفته شد که پیامبر می‌فرمایند گوینده «لا اله الا الله» مسلمان و در امان است.

خاتمه

از آنچه گذشت می‌توان دریافت که گروهک تروریستی تکفیری و شرورِ به اصطلاح جندالله و یاوران آن‌ها و دیگر گروهک‌های تروریستی تفکیری، نه در حوزه‌ی باورها، اعتقادات صحیح دارند و نه در حوزه‌ی اخلاق و عمل دارای رفتار شایسته و مبتنی بر قرآن و شریعت هستند. به برخی از نمونه‌ها که از مشاهدات عینی بود در متن اشاره شد. از این رو می‌توان به اهداف اختلاف افکنانه و انگیزه‌های غیر الهی آن‌ها پی برد. انگیزه‌هایی که در پرتو حمایت از قومی خاص تبلور یافته است، در حالی که خواسته‌های دشمنان این مرز و بوم را اجرا می‌کند.
در جمع بندی و نتیجه گیری نهایی شاید بتوان گفت ایجاد این گروهک تروریستی و دیگر گروهک‌ها برای مشغول کردن مسلمان‌ها و غفلت از دشمن‌های اصلی ملت‌های اسلامی است. به طور قطع منافع اقدامات چنین گروه‌هایی نه برای خود آن‌ها و نه برای جوامع مسلمان است، بلکه برای کسانی است که هیچ نسبتی با اسلام و مسلمان‌ها ندارند و در اندیشه غارت منابع آنان هستند. روشن است که فقر فرهنگی و اقتصادی و به ویژه باورهای نادرست اعتقادی عامل جذب افراد به این گروه‌ها است.

پی‌نوشت‌ها

1. استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی؛ sharif_lakzaee@yahoo.com.
2. پژوهشگر پژوهشگاه بین المللی جامعة المصطفی - صلوات الله علیه و آله - العالمیه؛ rlakzaee@gmail.com؛ گفتنی است که وی به مدت پنج ماه گروگان گروهک تروریستی جندالله بوده است و وقایع این پنج ماه را در کتابی با عنوان «تاسوکی؛ خاطرات یک گروگان» (چاپ چهارم، قم، بوستان کتاب، 1391) منتشر نموده است.
3. کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 37، حدیث 1.
4. امام خمینی، چهل حدیث، حدیث بیست و چهارم، ص 384.
5. اعضای کمیته علمی ستاد یادواره شهدای تاسوکی سیستان، غربت خونبار.
6. رضا لک زایی، تاسوکی. خاطرات یک گروگان.
7. علیرضا کیخا، گروهک عبدالمالک قطعه پازل جنگ نرم.
8. علیرضا کیخا، مرداب انتحار.
9. سید حکمت قاضی میرسعید (به کوشش) ، در چنگال عقاب. گزارشی واقعی و مستند از نحوه رهگیری و فرود هواپیمای حامل عبدالمالک ریگی.
10. برای مطالعه این مقاله ر.ک.
http://www.tasooki.com.index.php?option=com_content&task=view&id=752&Itemid=42
11. همچنین برای مطالعه این مقاله ر.ک. «گروه جندالله نماد افراط گرایی مذهبی در ایران»، محسن ساجدی، در گفتار نهم کتاب تروریسم در ایران معاصر (مطالعه موردی پس از انقلاب اسلامی) ، به کوشش حمیدرضا اسماعیلی، ص 239.
12. این باورها را نگارنده در ایامی که در گروگان این گروهک تروریستی بود بارها از زبان اعضای آن شنیده است. برای تفصیل بیشتر ر.ک. تاسوکی. خاطرات یک گروگان، پیشین.
13. سنن النسائی، ج 6، (باب وجوب الجهاد) بشرح الحافظ جلال الدین السیوطی و حاشیه الامام السندی، ص 4-5.
14. حدیث 2270 به نقل از https://www.islamware.com/app/hadith/4/114؛ ملاحظه شده در تاریخ 1393/2/13 در این باره احدیث دیگری هم هست که می‌توانید به همین آدرس مراجعه کنید.
15. برای مطالعه راجع به جزئیات این فاجعه تروریستی و زندگی نامه شهدا ر.ک. فاطمه قاسمی و یونس اربابی، گلدسته‌های خونین، مشهد، نشر شاملو، 1390.
16. مائده، آیه 8.
17. نسا، آیه 94.
18. به نقل از سایت تابناک. http://www.tabnak.ir/pages/?cid=25383؛ ملاحظه شده در تاریخ 1393/2/13.
19. نساء، آیه 94.
20. الحافظ أبی عبدالله محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن

عبارات مرتبط با این موضوع

جدیدترین خبرهای استان سیستان و بلوچستان خبر …مدیرکل سازمان بنادر و دریانوردی استان سیستان و بلوچستان گفت بندر شهیدبهشتی با داشتن جدیدترین خبرهای استان سیستان و بلوچستان خبر فارسی مدیرکل سازمان بنادر و دریانوردی استان سیستان و بلوچستان گفت بندر شهیدبهشتی با داشتن کانال


ادامه مطلب ...

بررسی آینده جریان تکفیری القاعده در بستر تحولات بیداری اسلامی

[ad_1]

چکیده

با گذشت بیش از یک دهه از حملات یازده سپتامبر، در محافل مختلف شایع شده است که القاعده در میدان جنگ با دشمنان خود به رهبری ایالات متحده، شکست خورده است. با این حال شماری از اقدامات موفق و ناموفق این گروه حکایت از هوشمندی، انطباق پذیری و انعطاف پذیری القاعده دارد. علی رغم سال‌ها تلاش کشورهای غربی برای مقابله با فعالیت‌های عضو گیری القاعده و تأثیرگذاری فکری آن، جهاد سفلی به مثابه ایدئولوژی هدایت گر القاعده همچنان توانسته به جذب پیروان ادامه دهد و از ابزارهای مختلف برای اشاعه ایدئولوژی خود و ترویج افراط گرایی خشونت آمیز استفاده کند. یکی از تحولات مهم در طی سالهای اخیر، شکل گیری نوعی انقلاب در کشورهای عربی اسلامی منطقه خاورمیانه و شمال آفریقاست که تحت عنوان بیداری اسلامی یا بهار عربی خوانده می‌شود. بیداری اسلامی فضایی را پدید آورده که همه‌ی گروهها و احزاب (اسلام گرا، ناسیونالیست، کمونیست و ...) امکان فعالیت یافته‌اند. در میان این گروهها، القاعده از اهمیت بسزایی برخوردار است زیرا یکی از نمادهای افراط گرایی و رادیکالیسم اسلامی محسوب می‌شود و همواره به خاطر نوعِ فعالیت و عملکرد پیروانش همواره در صدر اخبار و توجهات بوده و کشورهای غربی هزینه‌ی زیادی برای مقابله و نابودی این گروه کرده‌اند. در آغاز بیداری اسلامی، با گسترش موج اسلام خواهی و دموکراسی خواهی مردم (و تضاد خواست و شعارهای مردم با ایدئولوژی و آرمان القاعده) به نظر می‌رسید که القاعده به روزهای آخر خود نزدیک شده باشد. این مساله همراه با کشته شدن بن لادن، فشار بر این سازمان را مضاعف نمود. اما همانطور که گفتیم این سازمان از انعطاف و قابلیت ویژه‌ای برخوردار است و تا حدودی توانسته خود را با شرایط جدید تطبیق دهد. در این مقاله کوشیده‌ایم با بررسی منابع کتابخانه‌ای و بهره گیری از تحقیقات انجام شده، تأثیر بیداری اسلامی بر القاعده را مورد ارزیابی قرار دهیم. دو متغیرِ ما در این پژوهش «بیداری اسلامی» - متغیر مستقل - و «القاعده» - متغیر وابسته - می‌باشند. در این ضمن تلاش شده ابعاد مختلف بیداری اسلامی و تأثیراتی را که می‌تواند بر القاعده بگذارد، همراه با در نظر داشتن برخی احتمالات تبیین نماییم.

مقدمه

با گذشت بیش از یک دهه از حملات یازده سپتامبر، در محافل گوناگون شایع شده که القاعده در میدان جنگ با دشمنان خود (به رهبری ایالات متحده) ، شکست خورده است. با این حال شماری از اقدامات این گروه، حمایت از هوشمندی، انطباق پذیری و انعطاف پذیری القاعده دارد. علی رغم سال‌ها تلاش کشورهای غربی برای مقابله با فعالیت‌های عضوگیری القاعده و تأثیرگذاری فکری آن، جهاد سلفی به مثابه ایدئولوژی هدایت گر القاعده همچنان توانسته به جذب پیروانش ادامه دهد و از ابزارهای مختلف برای ترویج ایدئولوژی خود و اشاعه‌ی افراط گرایی خشونت آمیز استفاده کند. یکی از تحولات مهم در طی سال‌های اخیر، شکل گیری نوعی انقلاب در کشورهای عربی - اسلامی منطقه‌ی خاورمیانه و شمال آفریقاست که تحت عنوان «بیداری اسلامی یا بهار عربی» خوانده می‌شود. بیداری اسلامی فضایی را پدید آورده که همه‌ی گروه‌ها و احزاب (اسلام گرا، ناسیونالیست، کمونیست و ...) مکان فعالیت یافته‌اند. در میان این گروه‌ها، القاعده اهمیت به سزایی دارد، زیرا یکی از نمادهای افراط گرایی و رادیکالیسم اسلامی محسوب می‌شود و همواره به خاطر نوعِ فعالیت و عملکرد پیروانش در صدر اخبار بوده و کشورهای غربی هزینه‌ی زیادی برای مقابله و نابودی این گروه کرده‌اند. در آغاز بیداری اسلامی، با گسترش موج اسلام خواهی و دموکراسی خواهی مردم (و تضاد خواست‌های مردم با ایدئولوژی و آرمان اقاعده) به نظر می‌رسید که القاعده به روزهای آخر خود نزدیک شده است. این مسئله همراه با کشته شدن بن لادن، فشار بر این سازمان را بیشتر نمود، ولی همانطور که بیان شد این سازمان انعطاف و قابلیت ویژه‌ای دارد و تا حدودی توانسته خود را با شرایط جدید تطبیق دهد.
در این مقاله کوشیده‌ایم با بررسی منابع و بهره گیری از تحقیقات انجام شده، تأثیر بیداری اسلامی بر القاعده را ارزیابی کنیم. دو متغیرِ ما در این پژوهش «بیداری اسلامی» - متغیر مستقل - و «القاعده» - متغیر وابسته - می باشند. در ضمن، تلاش شده ابعاد گوناگون بیداری اسلامی و تأثیراتی را که می‌تواند بر القاعده بگذارد، همراه با در نظر داشتن برخی احتمالات تبیین شود.

1. زمینه‌های شکل گیری القاعده

القاعده یکی از جریان‌های افراطی مسلمان است که امروزه به عنوان یک سازمان تروریستی در جهان شناخته شده است. در مورد ریشه‌های شکل گیری این سازمان، مباحث نظری فراوانی مطرح شده است که اگر بخواهیم در یک دسته بندی کلی بیان کنیم می‌توان از عوامل داخلی (جهان اسلام) و خارجی صحبت به میان آورد که البته هر کدام از عوامل یاد شده شقوق مختلفی دارند که حکایت از پیچیدگی این تشکیلات می‌کند و نباید به آن فقط به عنوان یک سازمان، گروه یا جنبش صرف نگاه کرد.
ریشه‌های داخلی شکل گیری این سازمان را باید در جنگ افغانستان و شوروی و شکل گیری سازمانی به نام «الخدمه» یا «مکتب الخدمه» در پیشاور پاکستان جست و جو کرد. مکتب الخدمه سازمانی اسلامی بود که در سال 1980 به منظور افزایش منابع مالی و سربازگیری مجاهدین خارجی برای جنگ علیه روسیه در افغانستان تأسیس گردید. (2) این سازمان توسط «عبدالله یوسف عزّام»، محقق مسلمان فلسطینی و عضو انجمن «اخوت مسلمان»، سرمایه گذاری شد. مکتب الخدمه، مؤسسه‌های مهمان در پیشاور پاکستان (نزدیک به مرز افغانستان) و کمپ‌های آموزشی شبه نظامی در افغانستان را که کار آماده سازی سربازهای ملی غیر افغان برای جنگ افغانستان را بر عهده داشتند سازماندهی می‌کرد. این تشکیلات در ابتدا فقط کمک‌های مالی را انجام می‌داد. فرایند این کمک‌ها این گونه بود که مجاهدین مسلمانی (3) که خواستار شرکت در جهاد علیه شوروی بودند با کمک و سازماندهی سه موسسه‌ی «محمد بن لادن» (پدر اسامه بن لادن) ، «سازمان جهانی امداد رسانی اسلامی» و «دفاتر اتحادیه جهانی اسلام» به افغانستان اعزّام می‌شدند و تحت آموزش و حمایت‌های مالی قرار می‌گرفتند. در کنار فعالیتِ این نهادهای واسطه، باید به تبلیغات گسترده اخوان المسلمین در سراسر کشورهای عرب و اسلامی درباره اهمیت جهاد اسلامی و ضرورت بسیج همه امکانات مالی و جانی برای حمایت از مسلمانان که در آن زمان به «جهاد» با شوروی تفسیر می‌شد اشاره کنیم. از سوی دیگر تشکیلات امنیتی کشورهای عربی برای رهایی از دست جوانان بنیادگرای اسلامی، که با دولت‌های خود بر سر مسائل مختلف درگیر بودند، این مسیر را بهترین راه برای خلاصی از دست آنان می‌دانستند، زیرا به عقیده‌ی آنان، جوانان تندرو توانایی مقابله با شوروی را نداشتند و به زودی از پا در می‌آمدند. (4)
البته در روند شکل گیری القاعده نباید فقط به تحولات تاریخی و عینی توجه کرد، زیرا نمی‌توان نقش عوامل‌ اندیشه‌ای و ایدئولوژیک را نادیده گرفت. به نظر می‌رسد القاعده به طور خاص تحت تأثیر آراء و‌ اندیشه‌های ابن تیمیه، مودودی، سید قطب و دو گروه سلفی انقلابی «الجهاد» و «جماعت اسلامی مصر» شکل گرفته و امروزه خود ادامه دهنده‌ی و حتی داعیه دار جریان فکری نوسلفیه در جهان اسلام است (5) و امروزه آنچه نقش محرک اصلی فعالیت‌های این سازمان و الهام بخشی به پیروان آن را ایفا می‌کند همین تأثیرپذیری ایدئولوژیک است.
اما در میان مؤلفه‌های خارج از جهان اسلام که در شکل گیری القاعده مؤثر بودند، نقش کشورهای آمریکا، عربستان و پاکستان غیر قابل انکار است. هدف آمریکا از کمک به تشکیلات القاعده و سایر مجاهدین بر اساس مقابله با شوروی، انتقام از جنگ ویتنام (6) تقویت گروه‌های رادیکال ضد شیعه در مقابل با ایران (7) و انتقال کانون جهاد از فلسطین به افغانستان و دور کردن توجهات از منازعه‌ی اعراب و اسرائیل (8) بود.
کمک‌های آمریکا از مارس 1985 با ابلاغ دستورالعمل 166 امنیت ملی توسط ریگان به طرز قابل ملاحظه‌ای افزایش یافت. افزایش منظم تسلیحات و حضور پنهانی افسران و کارشناسان سیا و پنتاگون بخشی از این کمک‌ها بوده و پاکستان با توجه به همسایگی با افغانستان نقشی بسیار اساسی در شکل گیری القاعده ایفا کرده و به نوعی کانال ارتباطی آمریکا و عربستان با اعضای القاعده بوده است.
این کشور تحت تأثیر منازعه‌ی تاریخی خود با افغانستان بر سر خط مرزی دیوراند، امیدوار بود با کمک به مجاهدین سنّی و روی کارآمدن آثار این مشکل را به نفع خود حل کند، البته علاوه بر این‌ها رقابت با هند، مقابله با نفوذ ایران و هم سویی با غرب به ویژه آمریکا نیز عوامل موثر در مشارکت و مداخله‌ی پاکستان در این روند به شمار می‌رفت. (9)
نباید از نقش پاکستان در توسعه رادیکالیسم سلفی غافل شویم. وجود مدارس مذهبی پاکستان که در عمل، مراکز اصلی رشد و تربیت دینی و ایدئولوژیک جریان‌های متمایل به طالبان و القاعده هستند (10) تا به امروز (با کمک‌های مالی و فکری عربستان) نقش خود را به طور موثر ایفا کرده‌اند. عربستان هم ضمن هم سویی با سیاست‌های ایالات متحده، مقابله با موج آزادی خواهی متاثر از انقلاب شیعی
ایران و نیز گسترش نفوذ مذهبی و فرهنگی خود در جهان اسلام در شکل گیری القاعده نقش به سزایی ایفا کرد.
جریان القاعده با پایان جنگ و خروج شوروی از افغانستان، تحت تأثیر تفکرات وهابیت و سلفی و با تفسیر جدیدی که از مفاهیم اسلامی نظیر «جهاد، دارالاسلام و دارالفکر» داشتند، در سال 1998 با تأسیس «جبهه‌ی جهانی اسلامی جهاد علیه یهودیان و صلیبیون» (11) وارد فاز جدیدی در دو سطح ایدئولوژیک و عملیاتی شدند. به موجب فتوای صادره از سوی این جبهه، کشتن هر آمریکایی و هم پیمانان نظامی - مدنی آنها بر هر مسلمان، در هر زمان و مکان واجب است. اوج عظمت تشکیلات القاعده و جهانی شدن نام آن، در انفجارهای هم زمان سفارت خانه‌های آمریکا در نایروبی و دارالسلام در سال 1998 نمود پیدا کرد. این فرایند با انفجار ناو آمریکایی S.S.Cool در آب‌های یمن در سال 2000 و حمله به مراکز تجاری نیویورک و مقر پنتاگون در یازده سپتامبر 2001 تکمیل شد. (12)

2. القاعده و بیداری اسلامی

اعتراض‌های سیاسی و حوادث اخیر کشورهای عربیِ منطقه‌ی خاورمیانه که از خودسوزی یک جوان تونسی آغاز شد و به مصر، لیبی، یمن، بحرین و سوریه سرایت کرد و در برخی کشورهای منطقه، موجب تغییر هیئت حاکمه شد، صرف نظر از نام‌هایی که برای آن به کار برده شده (بیداری اسلامی یا بهار عربی) ، (13) یک واقعیت غیرقابل انکار در جهان عرب می‌باشد که بدون شک دارای ابعاد سیاسی، اجتماعی منطقه‌ای و بین المللی گسترده‌ای است. برای چرایی بروز این تحولات نظریات مختلفی ذکر شد از جمله: قیام علیه تحقیر، حرکت برای دست یابی به دموکراسی، (14) تأثیرات توسعه‌ی انسانی، (15) بحران سیاسی و ناکارآمدی حکومت‌ها و توجه به اسلام به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی، اجتماعی و مذهبی. (16) .
در هر حال تحولات اخیر نه تنها دولت‌های منطقه و برخی مناسبات منطقه‌ای و بین المللی را تغییر داده بلکه بر گروه‌ها و جنبش‌های فعال نظیر القاعده نیز تأثیرگذار بوده است. با وقوع بیداری اسلامی این فرضیه شکل گرفت که زوال و شکست القاعده نزدیک است، زیرا مبارزه‌ی جهانی علیه تروریسم و ضربه‌های وارد شده به القاعده و خصوصاً مرگ بن لادن (در سال 2011) روز به روز این جریان را ضعیف تر کرده است و با موج دموکراسی خواهی مردم منطقه و شرکت آنان در انتخابات و تلاش برای دست یابی به حکومت‌های مردمی، دیگر جایی برای القاعده، گروه‌های تندرو و طرفداران خلافت اسلامی باقی نمی ماند، اما برخی دیگر معتقدند که شرایط جدید سیاسی در جهان عرب، زمینه‌های دوگانه‌ای برای رشد یا تضعیف جریان‌های وابسته به القاعده ایجاد کرده و به راحتی نمی‌توان از زوال یا تقویت القاعده صحبت کرد، زیرا مؤلفه‌های مختلفی در این فرایند دخیل هستند و به طور جدا از هم قابل بررسی نمی‌باشند. به عنوان نمونه بیداری اسلامی که تحولات منطقه در بستر آن اتفاق افتاده، دچار فراز و نشیب‌های متعدد است (17) لذا اگر بخواهیم تأثیرات بیداری اسلامی را بررسی کنیم ابتدا باید ارزیابی صحیحی از آینده‌ی بیداری اسلامی ارائه دهیم و در ضمن آن نیز وضعیت القاعده و تحولات داخلی آن را مدنظر داشته باشیم. در ارتباط با تأثیرات بیداری اسلامی بر القاعده به طور عمده دو دیدگاه وجود دارد که یکی بر «امکان زوال» و دیگری بر «امکان موفقیت: القاعده در آینده‌ی بیداری اسلامی تاکید دارد. در ادامه‌ی بحث دو دیدگاه مذکور را در سایه تحولات بیداری اسلامی مورد بررسی خواهیم کرد.

2-1- بیداری اسلامی و امکان زوال القاعده

بر اساس این نگاه با شروع بیداری اسلامی، القاعده از دو جهت تحت فشار قرار گرفته که این فشارها در آینده‌ی نه چندان دور می‌تواند به انزوا و حتی نابودی این سازمان منجر گردد. در خصوص فشارهای وارده بر القاعده، مورد نخست در ارتباط مستقیم با بیداری اسلامی است و مورد دوم هم به تشکیلات داخلی سازمان القاعده مربوط است که در ادامه، هر دو مورد را بررسی می‌کنیم.
بیداری اسلامی و تحولات پس از آن دربردارنده‌ی خبرهای خوشایندی برای القاعده نبود و سکوت و سردرگمی رهبران القاعده با گذشت چند هفته از آغاز جنبش‌های مردمی (به طور خاص در تونس) حاکی از نوعی ناخرسندی آنان از تحولات پیش رو بود. (18) آنچه در طی بیداری اسلامی در تونس، مصر، یمن و لیبی اتفاق افتاد هیچ گونه هماهنگی با رهبران و افراد القاعده نداشت و گاه کاملاً در تضاد با اهداف و آرمان‌های آنان بود. در ادامه برای روشن شدن این ادعا به مقایسه‌ی میان اهداف و انگیزه‌های انقلابیون با آرمان‌های القاعده می‌پردازیم تا به نوعی، ناکامی القاعده را در این تحولات نشان دهیم.
الف: فروپاشی رژیم‌های مصر، لیبی و تونس بر اساس مقابله با استبداد و سایر مشکلات داخلی صورت گرفت. و ارتباطی با تشکیل حکومت اسلامی یا امت اسلامی نداشت.
ب: حضور گسترده مردم در خیابان‌های تونس و مصر با دعوت القاعده صورت نگرفت و حتی حرکت مبارزه علیه قذافی نه تنها جهاد نبود بلکه در تضاد کامل با اصول القاعده بود، زیرا مخالفان قذافی با نیروهای ناتو در براندازی قذافی همکاری کردند. (19)
پ: یکی از اصول اساسی القاعده این است که رژیم‌های فاسد و دست نشانسده‌ی غرب، باید از طریق عملیات و حمله‌های جهادی، مقهور شوند و در این میان حرکت‌های مسالمت آمیز جایی ندارند در حالیکه در تونس، مصر و حتی لیبی تغییرات اتفاق افتاده سازگاری و هماهنگی چندانی با این اصول القاعده نداشتند. (20)
ت: انتخاب شکل مسالمت آمیز حرکت بیداری اسلامی در مصر و تونس و دخالت ناتو در لیبی به طور آشکار در تقابل با آموزه‌ی جهاد القاعده بود. آلکس ویلنر می‌گوید:
یکی از پیامدهای حرکت موفقیت آمیز مردم در مصر و تونس، نوعی شرم ساری و خجلت برای القاعده بوده، زیرا آنان مدعی بودند که تنها راه موفقیت آمیز و رهایی بخش برای مسلمانان استفاده از جهاد و فعالیت‌های خشونت آمیز است. (21)
ث: وقوع بیداری اسلامی و برکناری رژیم‌های سکولار، ضعف گفتمانی و جایگاه سست القاعده را در میان افکار عمومی جهان عرب آشکار کرد. (22)
ج: ایده‌هایی که مردم برای دست یابی به آن به پا خاستند نظیر اسلام، (23) آزادی، دموکراسی، فرصت‌های برابر مشارکت سیاسی - اقتصادی و رفاه جزو آرمان‌ها و اهداف القاعده نبودند. (24)
استفاده‌ی گروه‌های اسلام گرا از ابراز حزب و انتخابات به هیچ وجه مورد قبول القاعده نبود.
علاوه بر آنچه که گفته شد (که به نوعی در ارتباط مستقیم با بیداری اسلامی هستند) ، مؤلفه‌های دیگری در ضعیف شدن القاعده تأثیر داشته که برآیند مجموع این مولفه‌ها به تقویت این نظریه کمک می‌کنند که چشم‌انداز امیدبخشی برای القاعده در بستر تحولات بیداری اسلامی وجود ندارد و احتمال منزوی شدن و ضعیف شدن آن مورد انتظار است. (25)
اما در مورد بررسی سایر مولفه‌ها که به نوعی در ارتباط با بیداری اسلامی و ساختار تشکیلاتی القاعده است نکات قابل ملاحظه‌ای وجود دارد. یکی از مهم ترین مسائلی که هم زمان با بیداری اسلامی، القاعده را متأثر کرد و فشار وارده بر آنان را مضاعف ساخت، مرگ بن لادن بود. به عقیده‌ی برخی، با مرگ وی رسماً شکست و نابودی این سازمان آغاز شد. در همین زمینه جان برنان (26) اعلام کرد: «از زمانی که این جنگ [علیه تروریسم] آغاز شده برای نخستین بار می‌توانیم به آینده نگاه کنیم و دنیایی بدون القاعده را تصور نماییم.» (27)
در اظهارات مشابهی نیز لئون پانتا (28) (یکی دیگر از مقامات آمریکایی) پس از این که بر شکست راهبردی القاعده تاکید کرده بود (29) تاکید داشت:
«ما نه تنها فرماندهی آنان را مورد هدف قرار داده‌ایم، بلکه قابلیت آنان را در هر گونه کنترل و فرماندهی مختل نموده‌ایم. (30)
البته مقامات آمریکایی دلایل موجهی برای چنین اظهاراتی داشتند، زیرا ضربه‌های بسیار سنگینی به هسته‌ی مرکزی و فرماندهی القاعده وارد کرده بودند. علاوه بر کشته شدن بن لادن، الیاس کشمیری از فرماندهان عالی رتبه القاعده (31) و نیز عطیه عبدالرحمن و جانشین او ابویحیی اللیبی به دست نیروهای آمریکایی از بین رفته بودند. (32)
در دولت اوباما شاهد افزایش چهاربرابری قتل هدف دار رهبران القاعده هستیم. (33) و حدود 34 تن از رهبران اصلی القاعده در پاکستان از پای درآمده‌اند. (34) افزون بر این 235 نفر از افراد عادی سازمان نیز کشته شدند. بر مبنای همین اظهاراتِ مقامات رسمی آمریکایی و برخی تحلیل گران، هسته‌ی مرکزی و مغز متفکر تشکیلات القاعده در «مسیر اضمحلال قرار گرفته که احیای آن بسیار مشکل خواهد بود». (35)
به نظر می‌رسد این اجماع که القاعده در آستانه‌ی فروپاشی است، نیاز به مستندات قوی تری دارد، زیرا شواهد معتبر و قابل تاملی در ردِ یا حداقل تضعیف این نظریه وجود دارد. بخشی از این اظهارات بر اساس تبلیغات و عملیات روانی دولت آمریکا صورت می‌گیرد زیرا آنان به عنوان داعیه داران مقابله با تروریسم باید بر موفقیت و پیروزی خود و شکست دشمن تاکید کنند. در (می 2012) هنگامی که مرکز آکادمی نظامی مبارزه با تروریسم (CTC) (36) هفده سند مربوط به بن لادن (اسنادی که از مخفیگاه وی به دست آمده بودند) را منتشر کرد. (37) مقامات آمریکایی مدعی شدند: که بنا به اظهارات روزهای پایانی بن لادن، وی آینده‌ی روشنی را برای سازمان متصور نبوده است و این مطلب به طور گسترده توسط رسانه‌ها منعکس شد (38) در حالی که نتیجه‌ای که (CTC) گرفته بود مبتنی بر شواهد و مستندات‌اندک بوده است.
در همین زمینه خوان زرات (39) می‌گوید:
در مورد قدرت القاعده و عناصر تأثیرگذار آن باید ارزیابی مجدد صورت گیرد. القاعده، بر اثر مبارزات علیه آن، تحت فشار زیادی قرار گرفته است و اکنون مخالفان بیشتری پیدا کرده، به خصوص در میان مسلمانانی که بیشترین آسیب را از القاعده دیده‌اند.
اما اظهاراتی از این دست که «سازمان القاعده خلع سلاح شده، رو به نابودی است» بیشتر از این که بر پایه استدلال و شواهد مستند و معتبر باشد، بر پایه تفسیر جهت دار و گاه غیر واقع بینانه صورت می‌گیرد. به عنوان نمونه پس از حمله‌ی آمریکا به عراق، موج عظیمی از تبلیغات غرب آغاز شد که القاعده به پایان کار خود رسیده و دیگری نمی‌تواند کاری از پیش ببرد، (40) اما در (مارس 2004 م) شاهد بمب گذاری‌های مادرید، سال (2005م) در مترو لندن و بمب گذاری در خطوط هواپیمایی آمریکا بودیم و همین فعالیت و حضور القاعده در اروپا و آمریکا گواه این بود که بسیاری از این ارزیابی‌ها از دقت کافی برخوردار نبوده‌اند. به نظر می‌رسد این ارزیابی‌های شتاب زده در برآورد قدرت القاعده، برخاسته از عدم شناختِ ساختار و ایدئولوژی این سازمان است.

2-2- بیداری اسلامی بستری برای خیزش دوباره القاعده

مخالفان نظریه نخست تأثیر منفی عوامل یاد شده بر سازمان «القاعده» را می پذیرند، اما با این تفاوت که آنان تحولات جاری را با نگاه مثبت (از منظر القاعده) به آینده دنبال می‌کنند. در ادامه‌ی بحث، نخست فرصت‌هایی که در نتیجه‌ی بیداری اسلامی برای القاعده به وجود آمده را بررسی می‌کنیم و پس از آن با ارزیابی ساختار ایدئولوژیک و تشکیلاتی القاعده، تلاش خواهیم کرد به دقت این دیدگاه را مورد نقادی قرار دهیم.
بیداری اسلامی، هر چند که در ابتدای کار موجی از امید و خوش بینی را در سرتاسر کشورهای عربی اسلامی به راه‌انداخت، اما به تدریج با گذشت زمان و کم شدن شور انقلابی، وجود موانع جدی بر سر راه انقلابیون، باعث شکل گیری نوعی یاس و سرخوردگی عمومی گردید. اصولاً در هر انقلاب یا تغییر رژیمی، هیئت حاکمه (پس از تغییرات) با انبوهی از مسائل امنیتی (اعم از فرقه ای، قومی، قبیله ای، بازماندگان رژیم سابق، شورش و خشونت، ناامنی و حمله‌های تروریستی) مواجه است و این مسائل امنیتی در کنار خواسته‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مردم بر دشواری کار می‌افزاید و پیش بینی آینده را دشوار می‌کند. در ابتدای بیداری اسلامی همان طور که پیش از این گفتیم القاعده به هیچ وجه جایگاهی در میان مردم و خواسته‌های آنان نداشت. مردم تمایلی به تشکیل جریان خلافتِ اسلامی القاعده نداشتند، بلکه به دنبال پایان یافتن تبعیض، فساد و حاکمیت اسلام، ایجاد آزادی، دموکراسی و فرصت‌های برابر سیاسی، اقتصادی بودند. بدیهی است که این خواسته‌ها در هر انقلابی می‌تواند جزو اهداف انقلابیون باشد، اما با گذشت نزدیک سه سال از بیداری اسلامی بهتر است میزان تحقق این شعارها و وضعیت فعلی کشورهای منطقه را ارزیابی کنیم.
الف. در تونس و مصر به عنوان کشورهای پیشرو و حتی الگو، هنوز تغییر رژیم به طور کامل صورت نگرفته و فعالیت انقلابیون هنوز در چارچوب قوانین پیش از انقلاب یا با مشارکت عناصر بازمانده از رژیم قبلی صورت می‌گیرد.
ب. بر اثر آشوب و ناآرامی‌های ایجاد شده، بسیاری از فرصت‌های شغلی از بین رفته و وضعیت اقتصادی برخی از این کشورها در وضعیت مناسبی قرار ندارد.
پ. رژیم قذافی سرنگون شده ولی این کشور به صحنه‌ی درگیری نظامی میان قبایل مختلف تبدیل شده است.
ت. در یمن، توافق عبدالله صالح برای واگذاری قدرت هنوز روشن نیست.
ث. جنگ در سوریه ادامه دارد و آینده‌ی این کشور بسیار مبهم است و احتمال تجزیه‌ی این کشور وجود دارد.
چ. در بحرین شیعیان به پا خاسته‌اند اما رژیم آل خلیفه هیچ انعطافی نشان نداده و به سرکوب گسترده‌ی مخالفان مشغول است.
چ. در عراق گروهک‌های وابسته به القاعده با انجام عملیات تروریستی، امنیت داخلی این کشور را تهدید می‌کنند و سعی در تشدید درگیری‌های فرقه‌ای دارند و امکان حمله‌ی القاعده عراق به سوریه وجود دارد.
بر اساس آنچه گفته شد وضعیت فعلی کشورهای دخیل در تحولات بیداری اسلامی چندان مطلوب به نظر نمی‌رسد. البته اصولاً هر انقلابی باعث رشد فزاینده‌ی خواسته‌ها می‌شود، اما باید توجه داشت انتقال قدرت و حاکمیت از رژیم‌های خودکامه به سیستم دموکراسی شاید در یک فرایند طولانی مدت اتفاق افتد و حتی شاید اتفاق نیفتد و این تهدیدی جدی محسوب می‌شود. (41)
«خطر جدی پس از انقلاب سطح بالای سرخوردگی، خشم و ناامیدی و ... است». (42)
هم اکنون القاعده پس از یک سکوت، سردرگمی و شاید ناامیدی، فعالیت و تلاش خود را آغاز کرده، به معترضان پیام می‌دهد، (43) که سکولاریسم را نپذیرند و شریعت را به عنوان منبع اصلی قوانین قرار دهند. البته تلاش‌های القاعده در جهت سامان بخشیدن به امور نیست و بیشتر به دنبال این است که از هر گونه ناآرامی بهره برداری کند. به نظر می رسد اگر فرایند انتقال قدرت و برقراری دموکراسی طولانی شود و یا دموکراسی‌های تازه متولد شده به سمت دولت مردان خودکامه گرایش پیدا کنند، القاعده فضای مناسبی را در اختیار خواهد داشت تا از خشم و نارضایتی مردم استفاده کند و اعضای جدیدی به خدمت بگیرد؛ به عبارتی یکی از عمده ترین فرصت‌ها برای القاعده نه در بیداری اسلامی، بلکه در ناکامی بیداری اسلامی نهفته است. (44) امروز پس از گذشت حدود سه سال از آغاز حرکت بیداری اسلامی، زمزمه‌های ناکامی یا ناکارآمدی دولت‌هایِ پس از بیداری اسلامی به گوش می‌رسد.
ناامیدی و آشوبی که پس از انقلاب به وجود آمده به طور غیر قابل انکاری فرصت‌های مناسبی را برای گسترش نفوذ القاعده فراهم می‌کند. مشکلات اقتصادی، آشوب و ناآرامی، عدم ثبات سیاسی و امنیت، حتی بهترین نظام‌های منطقه را تحت تأثیر قرار می‌دهد و با بروز اختلاف میان انقلابیون و تشدید مشکلات هر آن امکان بازگشت مجدد عناصر رژیم گذشته وجود دارد. (45)
بروس ریدل، از «بنیاد بروکینگز» مدعی است که ظهور دوباره القاعده ثابت می‌کند که این سازمان توانسته طوری خود را مدیریت کند که از تحولات دنیای عرب سود ببرد. او می‌گوید:
خط مشی القاعده در سال 2011 در پی وقوع بهار عربی با چالش رو به رو شد. تظاهرات مسالمت آمیز در سقوط دیکتاتورها موفق بود. روایت القاعده [در آن وقت] با خطر رو به رو بود. ترور باعث تغییر نشده بود». وی در ادامه توضیح می‌دهد: «اما امروز، همه چیز متفاوت است. القاعده در سال 2013 اعتبار پیدا کرده، به ویژه در مصر. جریان ضد انقلاب موفق شده و حکومت منتخب را کنار زده است». بروس ریدل می‌افزاید: «برای آنانی که می‌خواهند به القاعده بپیوندند، اتفاقات قاهره و دمشق این سخن آنان را اعتبار می‌بخشد که مدت‌هاست می‌گویند: جهاد امروز، تنها راه حل مشکل تغییر، در دنیای اسلام است. (46)
مطلب دیگری که در مورد القاعده باید مورد بحث قرار گیرد بررسی این ادعاست که القاعده با کشته شدن بن لادن و سایر رهبران اصلی آن دیگر امیدی به آینده ندارد. باید توجه داشته باشیم که این سازمان بیش از یک دهه است که در مقابل بزرگترین حملات بین المللی (که بر ضد سازمان‌های تروریستی سامان یافته بود) ، مقاومت کرده و توانسته خود را با سخت ترین شرایط تطبیق دهد. بیداری اسلامی و به طور خاص ناآرامی‌ها و جنگ طولانی مدت در سوریه سبب منافع فراوانی برای القاعده شده است تا آنان بتوانند در این شرایط دشوار، نفوذ خود را در این کشور و کشورهای همسایه افزایش دهند. این وضعیت به طور بالقوه می‌تواند اوضاع نابسامان هسته‌ی مرکزی فرماندهی القاعده را احیا کند و ارتباط‌های آن را افزایش دهد. علاوه بر این، حضور بی دردسر القاعده در پاکستان و نیز خروج نیروهای آمریکایی و نیروهای (ISAF) از افغانستان تا سال 2014، از جمله مسائلی هستند که در آینده‌ی نزدیک (حداقل تا پنج سال آینده) می‌توانند به احیای مجدد هسته‌ی مرکزی این سازمان و فراهم آوردن یک فضای امنِ حیاتی و نیز حریم فیزیکی کمک کنند. در طول تاریخ القاعده، حیات این سازمان همواره به یک حوزه جغرافیایی امن وابسته بوده است. در اوضاع آشفته بیداری اسلامی القاعده این امکان را یافته تا در منطقه‌ی لوانت (47) برای خود مامنی پیدا کند و در نتیجه، حضور خود را علاوه بر پاکستان، افغانستان، سومالی و یمن، در مناطق جدید گسترش دهد. (48)
کارشناسان مبارزه با تروریسم می‌گویند: جنگ داخلی سوریه که در آن اسلام گرایان داوطلب از سراسر اروپا و کشورهای عربی جمع شده‌اند، مزیت بزرگی برای القاعده بوده است. دیوید کیلکولن، کارشناس مبارزه با تروریسم و مشاور حکومت آمریکا می‌گوید:
گروه‌های مرتبط به القاعده ائتلافی را تشکیل داده‌اند که شامل 45 هزار چریک جنگجو در این کشور است». او می‌افزاید: «این عدد بسیار قابل توجه است؛ تقریباً دو برابر جنگجویان طالبان در افغانستان».
کیلکولن در ادامه می‌گوید: «ما شاهد تجدید قوای القاعده در همه‌ی جبهه‌ها هستیم». (49)
هر چند که مرگ بن لادن پیامدهای منفی برای سازمان داشته، اما ساده انگاری است که با نبود بن لادن حکم به مرگ القاعده بدهیم، زیرا عدم حضور بن لادن برای سازمان در گذشته نیز تجربه شده و القاعده بعد از سال 2002م و سخت شدن شرایط، الگوی «سلسله مراتبی سازمانی» خود را به الگوی «شبکه محوری» تغییر داد. (50) بن لادن به منظور حفظ بقای سازمان و تطبیق با شرایط محیطی با واگذاری حق تصمیم گیری به شاخه‌های محلی و شبکه‌های وابسته، دوام سازمان را تضمین نمود. باید توجه داشته باشیم که القاعده یک سازمان باز و کاملاً انعطاف پذیر است که علاوه بر اهمیت رهبران اصلی، دارای شاخه‌های مستقلی است که خود این شاخه‌ها نیز ارتباط‌های و زیر مجموعه‌های دیگر دارند. (51) این نوع تشکیلات به القاعده اجازه می‌دهد تا شاخه‌ها و زیر شاخه‌های خود را تا حد امکان با هر میزان از اعضا گسترش دهد. در این شاخه‌ها رهبران هم طراز وجود دارند که قدرت تصمیم گیری برای بخش‌های بزرگی از شبکه را دارا می‌باشند. بر اساس تحلیل ریاضی شبکه‌های اجتماعی، افرادی که بیشترین ارتباط را دارند قدرت بیشتری نیز دارند. (52) توزیع قدرت و منابع در میان شبکه‌های مختلف باعث شده که سازمان در مواقع بحرانی نظیر مشکلات مالی، کشته شدن برخی رهبران و مسائلی از این دست با بحران روبرو نشود. به نظر کارشناسان مطالعات شبکه‌ها، برای مقابله با چنین سازمان‌هایی، از بین بردن حداقل پنجاه درصد ارتباط میان مراکز اصلی یکی از اقدامات ضروری است. چیزی که تا کنون آمریکا و سایر کشورهای دخیل در مبارزه با القاعده نتوانسته‌اند انجام دهند.
نکته‌ی مهم دیگر که درباره‌ی تشکیلات القاعده این است که هر چند بن لادن نقش محور این تشکیلات بود اما گروه‌هایی (53) هم بوده‌اند که تمایل چندانی به اطاعت مستقیم از وی نداشته‌اند. (54) و تقریباً مستقل از وی و حتی مستقل از نام القاعده، (اما در راستای اهداف القاعده) فعالیت می‌کرده‌اند. (55) لذا همانطور که پیش از این هم گفتیم طبیعی است که فعالیت القاعده پس از مرگ بن لادن با مشکل اساسی رو به رو نشده است. به نظر می‌رسد برنامه‌های آتی آنان بر اساس محورهای زیر باشد:
الف: تأکید بر ادامه‌ی جنگ علیه آمریکا و جهان غرب (اکنون القاعده به نوعی خود را در بیداری اسلامی پیروز می‌داند، زیرا از نظر آنان رژیم‌های دست نشانده‌ی غرب برکنار شده‌اند و این شکستی برای غرب محسوب می‌شود) .
ب: تلاش برای ایجاد پایگاه‌های امنِ فیزیکی در مناطق مورد منازعه.
پ: تلاش برای تأسیس یک حکومت اسلامی (به طور خاص در سوریه) که کاملاً از دسترس و دخالت آمریکا به دور باشد.
ت: بهره گیری هر چه بیشتر از غفلت سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی کشورهای منطقه، که به شدت درگیر مسائل داخلی خود هستند.

نتیجه گیری

برای ارزیابی صحیح از تأثیر بیداری اسلامی یا بهار عربی بر القاعده باید به دو مؤلفه‌ی اصلی توجه شود: نخست: بیداری اسلامی و دوم سازمان یا تشکیلات القاعده. بیداری اسلامی را نباید یک واقعه‌ی ثابت و ایستا فرض کنیم که به همان شکلی که آغاز شده ادامه خواهد داشت، زیرا تحولاتی که در متن بیداری اسلامی اتفاق افتاده از فراز و فرودهای فراوان و بستر پویای آن حکایت دارد. در طرف مقابل القلاعده هم وضعیت مشابهی دارد. سازمانی که ریشه‌های آن به ربع قرن باز می‌گردد و با تمام مشکلاتی که پیش روی آن بوده (خصوصاً در پانزده سال اخیر) نه تنها نتوانسته موجودیت خود را حفظ کند بلکه اکنون زمزمه‌هایی از موفقیت‌های آینده‌ی آن به گوش می‌رسد. همان طور که پیش از این بحث شد دو نظریه‌ی عمده در این زمینه وجود دارد که یکی بر «امکان زوال» القاعده و دیگری بر «امکان موفقیت» القاعده در بستر بیداری اسلامی تاکید دارد. بدیهی است که نباید به قطعیت درباره‌ی هر یک از نظریات صحبت کرد، زیرا ممکن است بخشی از نظریه مطابق با واقع باشد و بخشی از آن تطابق چندانی نداشته باشد. در ادامه‌ی بحث برای روشن تر شدن نتیجه و عدم تکرار آنچه که گفته شد بحث را با طرح چند احتمال (56) تکمیل خواهیم کرد.

احتمال نخست، بیداری اسلامی: تشکیلات حکومت‌های دموکراتیک

احتمال یاد شده در اوایل بیداری اسلامی بسیار پر رنگ بود؛ خصوصاً با برگزاری انتخابات گسترده در مصر و تونس؛ در صورت تداوم روند دموکراتیک و تشکیل حکومت‌های مردم سالار، اسلامی، تقویت همه احزاب، سازمان‌های مردم نهاد، جایگاه القاعده بسیار متزلزل خواهد شد و به تدریج، پایگاه مردمی خود را از دست خواهد داد و با موفقیت و پیشرفت الگوهای دموکراتیک حتی احتمال زیر سوال رفتن مشروعیت القاعده نزد پیروان آن وجود دارد. از طرف دیگر، با از بین رفتن بن لادن (و برخی از رهبران اصلی القاعده) ضعف نسبی این سازمان آغاز شده و بیداری اسلامی به ضعف بیشتر این سازمان سرعت خواهد داد. البته در حال حاضر با توجه به تحولات جاری، این احتمال ضعیف شده است و شاید صحبت از آن منطقی نباشد.

احتمال دوم؛ وقوع موانع بر سر راه بیداری اسلامی

وجود مشکلات پس از انقلاب و دشواری اوضاع و طولانی شدن فرایند انتقال قدرت سبب شده القاعده از انزوای اولیه بیرون آید و تلاش خود را برای تغییر شرایط آغاز نماید. این تلاش در دو جهت صورت گرفته است: نخست: نیروهای القاعده با استفاده از آشوب و ناآرامی ایجاد شده، غفلت نیروهای امنیتی و مهم تر از همه بهره گیری از یاس و سرخوردگی مردم تلاش می‌کنند اعضای جدید جذب کنند و در این راه با هوشمندی، بر اسلام (با تفسیر خاص سلفی، تکفیری و وهابی) و جهاد به عنوان تنها راه حل تأکید می‌کنند (57) و مردم را به مبارزه علیه غرب بر می‌انگیزند. به نظر می‌رسد اکنون بهترین فرصت برای القاعده است تا با بهره گیری از خشم مردم و ناآرامی موجود علیه نظامیان، آنان را به سمت القاعده و عملیات‌های تروریستی سوق دهند. چیزی که در اوایل دهه 90 اتفاق افتاد و نتیجه‌ی آن گسترش عملیات‌های خشونت آمیز بود.
دوم: القاعده با استفاده از آشوب و ناآرامی‌های ایجاد شده توانسته حضور فیزیکی خود را در کشورهای مختلف تثبیت کند و یا توسعه دهد. در این فضا شاهد رشد سریع گروه‌های وابسته و همکار القاعده هستیم. (58) ناآرامی‌هایی که در سوریه، لیبی و مصر در حال وقوع است این کشورها را به مانند یک حیات خلوت برای القاعده تبدیل کرده است (59) چیزی که تا پیش از این فقط در افغانستان و سومالی برای آن ممکن بود. اکنون نیروهای القاعده به راحتی در سوریه در حال آموزش هستند و تجربه‌ی نظامی کسب می‌کنند. در لیبی جهادگرانی که سابقاً در ارتباط با القاعده بودند اکنون بیش از پیش مجهز شده‌اند و نگرانی‌های عمده‌ای در مورد سلاح‌هایی که توسط آنان از پایگاههای نظامی قذافی به غارت رفته، وجود دارد. برخی منابع (60) گزارش می‌دهند که این تجهیزات به القاعده‌ی مغرب انتقال داده شده است. اکنون جهادگران از کپنهاک تا کنیا با دعوت ایمن الظواهری (مرد شماره یک القاعده، پس از مرگ بن لادن) خود را به سوریه رسانده‌اند تا در جهاد اسلامی علیه رژیم اسد شرکت کنند و به شهادت و بهشت وعده داده شده، نائل شوند. فرار گسترده‌ی طرفداران الظواهری از زندان‌های عراق، (61) لیبی و پاکستان پاسخی به پیام وی مبنی بر شرکت در جهاد بوده است. انرژی و تلاش الظواهری و یارانش در حال حاضر بر بحران و ناآرامی‌های داخل سرزمین‌های عربی و اسلامی متمرکز شده است و به نظر می‌رسد نسل جدیدی از القاعده در حال شکل گیری است (62) که تمرکز خود را به جای توجه به دشمنی با آمریکا و اروپا بر دشمنان داخلی معطوف نموده است (حداقل در حال حاضر) ، اما نباید فراموش کنیم که همچنان برای آنان اهداف راحت و در دسترس، قابل چشم پوشی نیست مانند کشتن مسیحیان، خراب کاری و انفجار در تأسیسات مربوط به غربی‌ها و یا حمله به سفارت خانه‌ها که همواره یکی از اهداف مورد علاقه‌ی آنان بوده است. در مجموع هر گونه ناکامی در تحقق اهداف بیداری اسلامی زمینه مناسبی را برای فعالیت القاعده فراهم خواهد کرد. البته این لزوماً به معنای موفقیت و پیروزی القاعده نیست، اما حداقل بسترهای مناسبی را برای فعالیت مهیا می‌کند و پس از گذشت بیش از یک دهه‌ی پایانی برای فعالیت القاعده به چشم نمی‌خورد.
(با توجه به رویکرد توصیفی و تبیینی مقاله از ارائه راهکار در جهت مقابله با این جریان صرف نظر شد)

پی‌نوشت‌ها

1. دانشجوی دکترای ‌اندیشه سیاسی اسلام.
2. ناصرالبحری، 2005.
3. ر.ک. ابوجندل ناصر البحری، تنظیم القاعده من داخل. طی همین فرایند شاهد شکل گیری گروه‌هایی به نام «عرب افغان» هستیم.
4. خالد خلیل اسعد، بن لادن، او را نمی‌توان شناخت، ص 36.
5. برای مطالعه بیشتر در زمینه رابطه القاعده و نو سلفیه به این منبع مراجعه کنید. محمودیان، محمد، پژوهشنامه علوم سیاسی (1391) . «تأثیر‌اندیشه‌های نوسلفیسم بر روند فکری ایدئولوژیک القاعده»، سال هفتم، شماره سوم، تابستان 1391.
6. حمیدرضا اسماعیلی، القاعده از پندار تا پدیدار، ص 58.
7. گریلبر آشکار، جلال در توحش، ص 65.
8. پل میشائیل و دوران، اسامه بن لادن و تروریسم جهانی، ص 26.
9. عبدالقوم سجادی، «طالبان؛ ایران و پاکستان، علوم سیاسی»، دانشگاه باقرالعلوم، پاییز 1377، شماره 2.
10. ر.ک. اولرنیس لادورنر، خاستگاه افراطی در پاکستان.
11. Islamic World Fron for Jihad against the Jews and Christain].
12. محمد محمودیان، «تأثیر‌اندیشه‌های نوسلفیسم بر روند فکری ایدئولوژیک القاعده» پژوهشنامه علوم سیاسی، سال هفتم، شماره سوم، تابستان 1391.
13. صرف نظر از تفاوت‌ها و مباحث تئوریکِ، روشن است که هر یک از الفاظ یاد شده بر وجهی از وجوه گسترده و فراگیر حوادث امروز جهان عرب دلالت دارند اما؛ باید توجه داشت با این که عناوین یاد شده برای بازنمایی و معرفی واقعیتی مشهود به کار رفته‌اند، اما در ضمن آن رقابتی ایدئولوژیک یا سیاسی نهفته وجود دارد که در تلاش است این رویداد‌ها را از دیدگاه خود «مصادره به مطلوب» نماید و حتی می‌توان گفت در این رقابت سعی در الهام آفرینی و القای برخی مفاهیم خاص وجود دارد.
14. Fakhro, Elham & Hokayem, Emile (2011) . "Waking The Arabs", Survival, Vol. 53, No2, May & April.
15. برای آگاهی بیشتر از جزییات این نظریه به این منبع مراجعه کنید:
Randall Kuhn (2011) . On the Role of Human Development in the Arab Spring, September, University of Denver, Josef Korbel School of International Studies.
16. برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به. حسینی فائق، سید محمد مهدی (1391) . بیداری اسلامی و تحولات منطقه ای، تهران دانشگاه امام صادق (علیه السلام) ، صفحات 145 تا 154.
17. مثال واضحی که در این مورد می‌توان آورد تحولات مصر است که مبارک برکنار شد، اسلامگرایان در فرایند انتخابات و تحت عنوان دموکراسی قدرت را به دست گرفتند اما مجدداً ارتش با نادیده گرفتن آراء مردم (و با نوعی بازگشت به دوران مبارک) ، قدرت را در دست گرفت. این تحولات به خوبی نشان دهنده‌ی این است که هنوز ثبات حاصل نشده و در این شرایط بی ثبات، وقوع هر اتفاقی شگفت انگیز نخواهد بود.
18. Burk, Jason Wars, Alen Lane, Fenguin Group.
19. Holbrook, Ponal Al-Qaeda"s Response to the Arabspring, Perspectives on Terrorism, vol 6, No6.
20. Forest, James J. F, Perecptiochellenges faced by Al-Qaede on the Battlefield in flueance warface v016 issuel.
21. Wilner, Alexs opportunitycosts or costly opportunities?.
22. Lahoud, nelly, ayman al-zawahiris reaction to recolation in the middle east" in CTC sentinel vol 4 N. 4.
23. ذکر این نکته ضروری است که برداشت القاعده از اسلام، مبتنی بر برداشت متحجرانه و خشک وهابیت افراطی است که جایگاهی در میان اکثریت مسلمانان ندارد و حتی گروه‌های اسلامی و مسلمانانی که بر اسلامی شدن حکومت و قوانین تاکید داشتند، با اسلام القاعده تفاوت بنیادین دارند.
24. Gerges A. fawaz the rise and fall of al-Qaede oxford university press.
25. برای آگاهی بیشتر در مورد این نظریه می‌توانید به این منبع مراجعه کنید:
W.Kimball Lewis (2012) . Al Qaeda and The Arab Spring -An Ideological Assessment, MASTER OF SCIENCE IN INFORMACTION OPERATIONS, from the NAVAL POSTGRADUATE SCHOOL, December 2012.
26. john. O. brennan.
27. Ferran, lee, "alquaeds shadow of Former self, us counter says" ABC news lnvestigative, 30 april.
28. Leon Panetta.
29. Panetta, "panetta says Al Qaede feat with in Reach" Al juzeera, 9 july.
30. Stewart, phil "strikes onal Qaeda leave only handful of top targots.
31. US Department of State, Contry Reports on Terrorism 2011, page. 5.
32. Gorman, Siobhan, CIA kills Al Quedu"s No2.
33. Masters, jon athan "Back grounder Geted killinegs."
34. Bergen and Tiedemann, "the year of Dron. l euderkilled".
35. Hoffman, Alquedes uncertainfuture, sudiesin conflict.
36. U.S. Military Academy"s Combating Terrorism Center (CTC) .
37. Lahoud, nellyetal, Leters from Abbottabad. bin lad on sidelined.
38. به عنوان نمونه بنگرید به:
Osama bin Laden"s Last Words Show Dark Days for Al Qaeda, "CBS World News, 3 May 2012.
www.cbsnews.com/8301-202 162-57426970/osama-bin-ladens-last-wordsshow-dark-days-for-al Qaeda/
Peter Baker, "Recovered bin Laden Letters Show a Divided Al Qaeda, "New York Times, 3 May; Ben Fenton, Johanna Kassel, and Richard McGregor, "Bin Laden Papers Reveal Al Qaeda Rifts," Financial Times
(London) , 3 May 2012; and Gregg Miller and Peter Finn, "New Osama bin Laden Documents Released," Washington Post, 3 May 2012.
39. Juan Zarate.
40. Sands David R. "al-Quidas credibility "on the ine" as war in irag winds down".
41. Jenkins brian Misheal. AlQuede in its third Decade-lmersile dedline.
42. Wilner Alex Y opportunity costsor costy opportunities.
43. اخیراً الظواهری در پیامی به مردم مصر از آنان خواسته. در مقابل کودتای نظامیان با پا خیزند و اجازه ندهند نظامیان که ابزار دست آمریکا هستند و از طرف عربستان و کشورهای حاشیه خلیج فارس حمایت مالی می شوند، کنترل امور آنان را به دست گیرند.
44. گفتنی است که موارد یاد شده به معنای شکست جریان بیداری اسلامی به شمار نمی‌رود، زیرا به عقیده‌ی آگاهان و صاحب نظران، بیداری اسلامی یک تحول صرفاً انقلابی یا سیاسی نیست بلکه یک جریان عمیق و اصیل اسلامی است که در کل تاریخ اسلام و سرزمینهای اسلامی ریشه دارد و در مسیر خود با فراز و نشیب‌های متعدد روبرو خواهد شد، لذا نباید با نگاهی سطحی به برخی تحولات سیاسی از شکست یا خاتمه‌ی این جریان صحبت به میان آورد.
45. Juanz, Zarate "Alqaede stims Again."
46. عاصف حسینی، القاعده خطرناک تر از گذشته شده است.
47. Levant.
48. Hoffman, Bruce. Al qaedes luncertaion Futurs.
49. عاصف حسینی، القاعده خطرناک تر از گذشته شده است.
50. McAllister, Bad "Al qaede and the lnnovation frim. demytho; og zing the network.
51. ibid.
52. Krebs, valdis. In flow - mupping and measuring social networks-social car togralhy.
53. به عنوان نمونه، گروه بوکوحرام (Boko Haram) در نیجریه می باشد که بن لادن در راستای توسعه‌ی القاعده به آفریقا با رهبر این گروه به طور مستقیم دیدار کرد (Burke, 2012) برخی منابع از امکان پیوند و اتحاد قریب الوقوع این دو گروه حکایت دارند.
54. Lahoud, nelly, ayman al-ZAwahiri"s Reaction to revolautionto revolation in thmiddle East.
55. Byman, Daniel "splitting al-Qaideand its affiliates.
56. در احتمال‌های یاد شده، بیداری اسلامی را متغیر مستقل و القاعده را متغیر وابسته فرض می‌کنیم بدین صورت که آینده القاعده وابسته به موفقیت بیداری اسلامی (یا شکست آن) می‌باشد.
57. البته باید توجه داشته باشیم که این فرض نادرست است که القاعده فقط از مسلمانان استفاده می‌کند، زیرا آنان برای دستیابی به اهداف خود از هر وسیله‌ای استفاده می‌کنند. به عنوان نمونه بن لادن در طرح‌های خود علیه آمریکا، توصیه می‌کند که یارانش از نیروهای غیرمسلمان و اقلیت‌ها (به طور خاص آفریقایی‌ها و اتباع آمریکای لاتین) استفاده کنند (miller, 2011) .
58. Riedel, Bruce, the coming of Al Queda3.in.
59. http://www.nytimes.com/2013/08/06/world/middleeast/rebels-gain-control-of-government-air-base-in-syria.html?_r=0.
60. Jenkins, Brian Micheal. Al Qaede in its third Decade-irrevers Decline.
61. http://www.thedailybeast.com/articles/2013/07/29/al -qaeda-in-iraq-adu-ghraib-jailbreak-a-counterterrorism-nightmare.html.
62. Reidel, Bruce, the coming of Al Quede, 3, 0.

منابع :
1. آشکار، ژیلبر، جدال در توحش، 11 سپتامبر، ترجمه حسن مرتضوی، تهران، اختران [بی تا].
2. اسماعیلی، حمیدرضا، القاعده از پندار تا پدیدار، تهران، ‌اندیشه سازان نور، 1386.
3. اسعد خالد خلیل، بن لادن، او را نمی‌توان شناخت، ترجمه حیدر سهیلی اصفهانی، جام جم، تهران 1380.
4. پل، میشائیل و دوران، خالد، اسامه بن لادن و تروریسم جهانی، ترجمه هومن وطن خو

عبارات مرتبط با این موضوع

بررسی مرزهای دریایی ایران در خلیج فارس با تاکید بر …بررسی مرزهای دریایی ایران در خلیج فارس با تاکید بر مرزهای ایران و کویت نویسنده ایران پرسمان دانشجویی اندیشه ی سیاسیواکاوی حیات سیاسی امام رضاع و بررسی شاخص‌های سیاسی حاکم در عصر آن امام همام،نقشه جامعه شناسینارسایی های فرهنگی در ایران یکی از مشکلات فرهنگی که می توانم توصیف کنم ومرتبط با هویت خبرگزاری انا اخبار،آخرین خبرها،خبر فوریسرویس های بهداشتی پنج ستاره در ایران و چین روایتی از دیدار جمعی از خانواده های شهدای پایگاه اطلاع رسانی ارتش جمهوری اسلامی ایران … چهارشنبه معاون عملیات قرارگاه پدافند هوایی افزایش توان موشکی، راداری و بررسی مرزهای دریایی ایران در خلیج فارس با تاکید بر مرزهای بررسی مرزهای دریایی ایران در خلیج فارس با تاکید بر مرزهای ایران و کویت نویسنده ایران بازگو پرسمان دانشجویی اندیشه ی سیاسی واکاوی حیات سیاسی امام رضاع و بررسی شاخص‌های سیاسی حاکم در عصر آن امام همام،نقشه راهی جامعه شناسی نارسایی های فرهنگی در ایران یکی از مشکلات فرهنگی که می توانم توصیف کنم ومرتبط با هویت خبرگزاری انا اخبار،آخرین خبرها،خبر فوری خبرگزاری اناخبرگزاری آنا وابسته بهخبرگزاری اناتولیخبرگزاری انارستانخبرگزاری آنا پایگاه اطلاع رسانی ارتش جمهوری اسلامی ایران قرارگاه پدافند چهارشنبه معاون عملیات قرارگاه پدافند هوایی افزایش توان موشکی، راداری و اطلاعاتی


ادامه مطلب ...

بررسی زمینه‌های صدور فتاوای تکفیری و پیامدهای آن بر جهان اسلام

[ad_1]

چکیده

عملکرد جریانهای تکفیری در جهان اسلام زمینه بروز بحران‌های جدی را فراهم کرده است که قتل و عام مسلمانان مهم‌ترین پیامد آن محسوب می‌شود. رشد و گسترش این جریان معلول شرایط فکری و اجتماعی فراوانی است که منجر به این نتیجه شده است. زمینه نظری و تئوریک عملکرد خشونت آمیز گروه‌های تکفیری ریشه در صدور برخی فتاوای فقهای سلفی دارد که زمینه توجیه فعالیت این گروه‌ها را فراهم کرده و در رشد و گسترش آنها نقش زیادی داشته است. تبارشناسی فتاوای تکفیری در بین مسلمانان به لحاظ تاریخی بخش زیادی از پیشینه قوام یافتن این جریانات در جهان اسلام را تبیین می‌کند.
جریان تکفیری همان طور که در میدان عمل، نیروها و افراد زیادی در اختیار دارد؛ در عرصه تولید و توزیع اندیشه نیز نیاز به تئوریسین‌هایی دارد که مبانی تئوریک این کنش خشونت آمیز را توجیه کنند این مقاله با تبارشناسی فتاوای تکفیری در جهان اسلام به نقش فتاوای فقهای سلفی در تکفیر دیگر گروه‌های اسلامی پرداخته و زمینه‌های عینی و ذهنی صدور چنین فتاوایی را بررسی می‌کند و در این زمینه با بهره‌گیری از هرمنوتیک انتقادی این فرضیه را پیگیری می‌کند که فتوای تکفیر مبتنی بر پیش فهم‌ها، زیست جهان و افق معنای خاص فقهای سلفی است که با صدور آن فرصت شکل‌گیری و گسترش این جریان را فراهم می‌کنند. در این مقاله زمینه‌های شکل‌گیری چنین فتاوا و پیامدهای آن بر جهان اسلام را با رویکرد انتقادی بررسی می‌کنیم.
کلید واژه :سلفی گری، تکفیر، افراط، خشونت، فتوی.

مقدمه

پدیده افراطی گری در بستر ادیان و مذاهب گوناگون از جمله اسلام، امری نوظهور نیست، بلکه از قرون اولیه‌ی نهادینه شدن دین اسلام در جوامع مختلف، افراطی گری، واپس گرایی و خشونت، نمودی عملی داشته است. این پدیده به خصوص در عصر عباسی تجلّی بیشتری یافت، زیرا در این دوره، دین اسلام از راهبرد جهادی و ورود به سرزمین‌های دیگر، به نهادینگی و ایجاد همبستگی اجتماعی بر اساس هویت اسلام، تغییر رویکرد داد. از این رو اسلام به مثابه راهبردی هویتی برای ایجاد همبستگی اجتماعی میان عرب‌ها و اقوام سرزمین‌های فتح شده و تازه مسلمان، ایفای نقش نمود. با توجه به این شرایط نوین، خوانش و تفسیر اسلام برای هم سازی و تطابق با تحولّات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آغاز شد. این نگرش تفسیری به دین اسلام، ورود داده‌های علمی ذهنی و عینی را با آن همراه ساخت، لذا فلسفه‌های یونانی و حکمت عملی ایرانی، ابزار استنتاج علوم در سرزمین‌های فتح شده بودند که بعدها توسط مسلمانان، برای نهادینگی این رهیافت مورد بهره برداری قرار گرفت. و تفاسیری از اسلام با بن مایه روش شناختی از علوم سرزمین‌های دیگر نمود یافت.
در مقابل این رهیافت علمی، در بستر جامعه اسلامی مخالفت‌هایی صورت پذیرفت که خواهان بازگشت به دوران سلف صالح و اسلام ساده و بی آلایش بود. این جریان در جامعه اسلامی به نام «سلفی‌ها» معروف شدند. اشاعره شاخه‌ای از این جریان بود که خود را در تضاد با معتزله تعریف می‌نمودند. سلفی گری، جریانی است که ریشه‌هایش در بستر تمدّن اسلامی وجود دارد. جریان تکفیری که امروزه کشورهای اسلامی را در بر گرفته است، ریشه و خاست گاهی در عمق تاریخ تمدّن اسلامی دارد. فهم و خوانش ابعاد ذهنی این جریان و بسترهای اجتماعی نمود آن، ما را در شناخت بهتر و نیز مواجهه منطقی با چنین جریانی، یاری می‌کند، لذا برای فهم بهتر، با رویکرد هرمنوتیکی به خوانش این جریان می‌پردازیم. ما جریان سلفی و نمود عینی امروزین آن، یعنی تکفیری‌ها را به مثابه «متن» می‌بینیم و سپس از این زاویه به خوانش و فهم آن از طریق رهیافت هرمنوتیک انتقادی می‌پردازیم. (2)
هرمنوتیک، سنّتی فکری و فلسفی است که می‌کوشد فهم روشنی از متون ارائه دهد؛ به عبارت دیگر هرمنوتیک، علم مطالعه‌ی و به ویژه فهم متن است، به صورتی که فهم اثر، متناسب با مضمون آن باشد. امر سیاسی، (3) از دو نظر می‌تواند به عنوان متن، بررسی و تأویل شود: یکی به صورت متن مکتوب و دیگر به صورت کنش‌ها و رویدادهای سیاسی.
برای استفاده از مفهوم متن برای کنش‌های معنادار، چهار ملاک را باید مدنظر قرار داد:
1. نحوه عمل شخص یا گروه، باید تثبیت شده باشد، به طوری که بتوان به این رفتار به طور مشخص اشاره کرد و عینیتی برای آن قائل شد.
2. همان طور که متن از مؤلف فاصله می‌گیرد و سپس به موضوع مطالعه تبدیل می‌شود، عمل سیاسی نیز باید از عاملان سیاسی فاصله گیرد و پیآمدهای سیاسی خاص خود را داشته باشد. به این ترتیب، استقلالی برای کنش‌ها ایجاد می‌شود.
3. هر کنش معنادار، هنگامی به صورت متن در می‌آید که آن قدر اهمیت داشته باشد که تنها در ارتباط با شرایط بی واسطه و اولیه‌ی تکوین آن مطرح نشود، بلکه در چارچوب‌های اجتماعی نیز بگنجد.
4. عمل سیاسی و اجتماعی زمانی متن است که بتواند طیف وسیعی از مخاطبان را شامل شود. در این وضع، معنا در حال تعلیق قرار می‌گیرد، زیرا کنش‌های انسانی همانند اثری است که با ارجاع‌های جدید، می‌توان معناهای جدیدی را به آن نسبت داد. در این شرایط، زمینه‌های سیاسی اهمیت فراوان دارد، زیرا روابط مستقیمی با مفهوم پراکسیس (توانایی کنشی انسان برای ایجاد تغییر در نحوه زیست خویش) دارد. این موضوع با ویژگی برساختگی معنای سیاسی، پیوند تنگاتنگی دارد. (4)
حال در این چشم انداز، ما به جریان سلفی و شاخ و برگ‌های آن در طول تاریخ، به مثابه متن توجه می‌کنیم. این جریان محصول روابط سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامی در دوره میانه است، از این رو برای درک و فهم روابط سیاسی حاکم بر جامعه و نیز بسترهای ذهنی آن باید این جریان را به صورت متن دید. در درون متن می‌توان زوایای مختلف روابطِ انسانی و نیز بسترهای واقعیت ساز سیاسی را خوانش نمود. جریان سلفی تمام شرایط مطرح برای تصور متنی را دارد. در این چشم انداز، تمام زوایای حاکم بر شکل‌گیری متن را دارد. بی شک در این مسیر ما این خوانش را از چشم اندازی انتقادی مورد توجه قرار می‌دهیم. هرمنوتیک انتقادی این زاویه‌ی دید را به ما می‌دهد.
اساس هرمنوتیک انتقادی، بر نقد محتوای متن متمرکز می‌شود. هم چنین شرایط مادی شکل‌گیری متن را مورد بررسی قرار می‌دهد و ایدئولوژی حاکم بر متن را نقد می‌کند و توصیه‌هایی برای تصحیح فهم نادرست، ارائه می‌دهد. هرمنوتیک انتقادی ابعاد علمی میان کنش سیاسی و تفسیر، ارتباط برقرار می‌کند؛ یعنی آگاهی هرمنوتیکی، در یک پارچه کردن تجربیات علمی با تجربه زندگی، نمود می‌یابد. هدف این یک پارچه سازی، رهایی سیاسی است. هرمنوتیک، میانجی فرآیندها سیاسی - اجتماعی و انگیزه‌های فردی است و تفسیر نیز بر این پایه شکل می‌گیرد. این رویکرد، گذشته از تفسیر، ارتباط عمل و چارچوب آن، تفسیری درباره مواضع ایدئولوژیک مسلک‌های سیاسی است و نشان می‌دهد که چگونه این تفسیرها، بر اساس منافع شکل گرفته‌اند.
هرمنوتیک انتقادی به نظام زبانی نیز توجه می‌کند، به صورتی که معتقد است زبان و عمل سیاسی، به طور متقابل، هم دیگر را تفسیر می‌کنند، از این رو زبان میانجی «آگاهی هرمنوتیک» در پراکسیس سیاسی و اجتماعی است، لذا اعمال اجتماعی و سیاسی فقط از طریق پیوندهای عینی و واقعی خود با زبان کار، ادراک می‌شوند. در نهایت هرمنوتیک را می‌توان رهیافتی مجهّز به نظرات تأویلی یافت که در چارچوب عینی پدید آمده است، فرآیندهای ارتباطی را به رسمیت می‌شناسد و نگرشی دیالکتیکی دارد. (5)
حال باید به این نکته توجه نمود که جریان سلفی در دل تاریخ اسلام دوره میانه، در فرآیند دیالتیک ذهن و عین اجتماعی، پدید آمده است. بر این اساس چارچوب‌های بایسته برای نگرش متنی را می‌توان در آن دید. از این رو در فرآیند این نوشتار از چشم انداز، چارچوب نظری ترسیمی به متن و زمینه‌های متن تاریخ اسلام برای واکنشی جریان سلفی توجه می‌کنیم.

1. مبانی نظری و شرایط اجتماعی شکل‌گیری اندیشه‌های سلفی

الف. شرایط اجتماعی و سیاسی شکل‌گیری سلفی گرایی

آغاز قرون دوم هجری که به عصر میانه معروف است، با تدوین تمدن اسلامی همراه بود. عصر جهاد و گسترش اسلام به پایان رسیده بود و زمان نهادینه سازی و شکل دهی ساختار اجتماعی و سیاسی فرا رسیده بود. بر این اساس تاریخِ طی شده و تحوّلاتِ رخ داده، جامعه‌ای نو بنیادی را بر ساخته بود. جامعه از بافت یک دست و یک رنگی خویش خارج شده، تنوّع قومیت و زبانی بر آن حاکم شده بود. دیگر خبری از ارتباطات بسیط و چهره به چهره میان شهروندان جامعه اسلامی نبود، بلکه تکثّر اقوام مسلمان شده، روابط اجتماعی را پیچیده ساخته بود. این تحوّل، نیازها و خواسته‌های مسلمانان را تغییر داده بود؛ یعنی ارتباط با اقوام تازه مسلمان، تحوّل ذهنی و به تبع آن تغییر عینی را رقم زده بود. از این رو دیگر اسلام بسیط و ساده عصر اولیه اسلام (عصر تکوین) جواب گوی نیاز جامعه نبود. (6)
گستردگی اجتماعی جامعه اسلامی، هم زیستی مسالمت آمیز اقوام و گروه‌ها را بایسته ساخته بود؛ به خصوص آن که این گستردگی، بنیانی فرهنگی داشت، لذا هم زیستی عادلانه و مسالمت آمیز، احترام به فرهنگ‌ها را ضروری می‌نمود. این خواست با امر دین، تلاقی می‌یافت، زیرا بر اساس نظم حاکم بر روابط اجتماعی مسلمانان در بستر جامعه، اسلام بر سازنده و تنظیم کننده روابط اجتماعی محسوب می‌شد. از آن جهت که جامعه، تنوّع اجتماعی نداشت و روابط پیچیده‌ای بر آن حاکم نبوده، دین اسلام نیز سادگی و بسیط بودن را در درون خود نهادینه ساخته بود، لذا هر مسلمانی در شبه جزیره حجاز، نیازها و خواسته‌های خود را با مواجهه‌ی مستقیم با متن مقدسِ قرآن کسب و بدان عمل می‌نمود. در صورت عدم وجود مسئله در آن متن مقدس، سنّت پیامبر و خلفا پاسخ گوی آن امر می‌بود.
این وضعیت دیگر در شرایط عصر تدوین نمی‌توانست ادامه یابد، زیرا پیچیدگی اجتماعی، ساختار جدیدی را ناگزیر می‌ساخت. چون اسلام بنیان اصلی تنظیم کننده روابط اجتماعی جامعه بود، با تحوّل جامعه و تکثر آن، خوانش جدید را طلب می‌کرد. جامعه ساده حجاز نه از لحاظ علمی و نه بافت اجتماعی با رهیافت‌های علمی مواجه نشده بود. شرایط زندگی قبایلی، جامعه ساده و بسیط اجتماعی را به همراه آورده بود، لذا عرب‌ها با دانش اداره سرزمین‌های پهناور آشنا نبودند. در قرن دوم که گستردگی سرزمین‌های تحت سلطه اسلام رقم خورد، این خلأ دانشی، عرب‌ها را به سوی تجارب ملل دیگر و نیز ملل تازه مسلمان، سوق داد. آنان برای اداره این امپراطوری نیاز به دانش داشتند که نزد ایرانیان بود با ورود ایرانیان به دربار عباسی، عصر طلایی علم گرایی و توجه به تجارب تمدّن‌های دیگر، رقم خورد. در این عصر بر اساس این نیاز، پایه‌های تمدّنی اسلام بر خرابه های تمدّن‌های پیشین ایران، یونان، روم، مصر و ... استوار شد. اتحاد مسلمانان - با توجه به تنوّع قومی و فرهنگی - بر محور اسلام، دوره‌ای را شکل می‌دهد که اسلام به مثابه هویت، قد علم می‌کند. این رویکرد نیاز به خوانش نوین از دین اسلام داشت؛ که دستآوردهای علمی یونانی و ایرانی و روم را در شکل‌گیری دستگاه تولید علم اسلام به کار گیرد. فقه دانش بومی تمدن اسلامی، که از برای تنظیم روابط مسلمانان برساخته شد، بنیان‌های استنتاج علمی آن از منطق یونانی ارسطو برگرفته شده بود. (7)
بر این اساس در این دوره ترجمه متون علمی یونانی، ایرانی و رومی به زبان عربی، رهیافت‌های علمی به خوانش، تأویل و اجتهاد نوین از دین را صورت داد. و از این منظر علم دین شکل گرفت. در نتیجه‌ی این فرآیند، گروه‌ها، گرایش‌ها و فرقه‌های مختلف به وجود آمد. مذاهب مختلف در دل تمدّن اسلامی در نتیجه این بسترِ علم گرایانه و در پی پاسخ به نیازها و سؤال‌های علمی و سیاسی مردم شکل گرفتند. مذاهب چهارگانه اهل تسنّن و شیعه، مکاتب معتزله، اشاعره، اخباری و اصولی و ... نمونه‌ای از این خوانش‌های گوناگون از دین اسلام بوده است.
در این شرایط اجتماعی و سیاسی جریانی نمود یافت که خواهان بازگشت به دوران سلف صالح و عصر اسلام ساده و بسیط بودند. آنان معتقد بودند که امروزه تحت تأثیر رویکردهای علم گرایانه و دستآوردهای ملت‌های دیگر، اسلام از بعد ساده و قابل فهم برای همگان به دور شده است. اسلام در دیدگاه اینان در عصر میانه، به خوانش‌ها و فهم‌های افراد تبدیل شده و از غایت و مقاصد شارع مقدس غافل شده است. فقها و متکلّمان مسلمان در جهت اهداف دنیایی و در خدمت به نظام سیاسی، اندیشه‌های پراکنده‌ای را بر ساخته‌اند. این گونه پراکندگی در آراء، از نظر این جریان، ضرورت بازگشت به دوران اسلام ساده، عمل به آموزه‌های دین را بیشتر می‌نماید. آنان معتقدند: و اسلام بیش از آن که نیاز به فهم داشته باشد، نیازمند عمل به احکام و فرامین آن دارد.
با دقت در معادلات قدرت در عصر عباسی، به این نکته پی می‌بریم که جریان سلفی، واکنشی سیاسی به شرایط سیاسی حکومت بوده است. ورود برمکیان - که قومی ایرانی بودند - به دربار عباسی، شرایط سیاسی جدید را در دل تمدّن اسلامی به وجود آورد. آزادی بیان و اندیشه، تساوی اقوام مختلف مسلمان، نوآوری و بدعت در خوانش دین و شکل گیری گروه‌هایی با عقاید خلاف رویه حاکم، از پدیده‌های نوظهور ناشی از حاکمیت آنان بود. پشتوانه ایدئولوژیک معتزله برای حکومت، زمینه شکل‌گیری گروه‌ها و جریان‌های مخالف و اپوزیسیون در حکومت اسلامی شد. سلفی‌ها نیز در قامت جریانی مخالف جریان حاکم در قدرت به ایفای نقش می‌پرداختند. لذا پس از مدتی کوتاه به دلیل مبانی فکری مبتنی بر نص گرایی، توانستند با همراهی خلیفه، برمکیان را از قدرت خارج کنند و در نتیجه این خروج، معتزله نیز به حاشیه رفت. سلفی گرایان، سپس قدرت را به دست گرفتند و از ابزارهای تکفیر و برخورد فیزیکیِ خشونت گرایانه بهره می‌بردند. (8) (9)

ب. مبانی نظریه اندیشه‌های سلفی

اندیشه‌های ابتدایی سلفی گرایان بر پایه آرای احمد بن حنبل، فقیه أهل تسنّن شکل گرفت. نکته بنیادینی که در آراء اندیشمندان این جریان وجود دارد، بازگشت به دوران اسلام اولیه ساده و بسیط بوده است. اینان پیچیدگی در درک اسلام را انحراف از حقانیت دین و غایت شارع مقدس می‌دانند، زیرا بسیاری، آرای خود را به نام دین و خدا در قالب اجتهاد به مسلمانان عرضه می‌دارند، در حالی که بیشتر این اجتهادها چیزی جز تفسیر به رأی گویندگان آن نیست. بر این اساس برای جلوگیری از این نوع نگاه باید به متن مقدس قرآن و فهم شنیداری آن بازگشت؛ یعنی همان شیوه‌ای که طی آن مسلمان عصر پیامبر و دهه‌های بعد از آن با شنیدن آیات قران، معنای آن را بدون روش‌های علمی می‌فهمیدند. این شیوه، تکلّف در درک معنا را از بین می‌برد و نیز انسان مؤمن را در مواجهه با حقیقت دین قرار می‌دهد. (10)
نص گرایی، نقطه عزیمت سلفیه در فهم دین تلّقی می‌شود. آنان در رویارویی با متن از بهره‌گیری از روش‌های علمی وارداتی از سرزمین‌های دیگر دوری می‌کردند، زیرا این روش‌ها را عامل اصلی گرایش به اجتهاد به رأی می‌دانستند. سلفیان مواجهه بی پیرایه و بی تکلّف را مبنای درک صحیح از دین می‌دانستند. احمدبن حنبل مبانی فکری این جریان را در مواجهه با هر چیزی که بدعت در دامان دین می‌دید، شکل داد. در این جریان، ایمان که نقطه آغاز دین داری به حساب می‌آید، رهیافتی زبانی و عمل گرایانه تصور می‌شود که شما را به آنچه، حقانیت و حقیقت است، نایل می‌کند و با پذیرش یقینی رو به رو می‌سازد. این یقین، ناشی از اتصال به منبع فیض ازلی دانسته می‌شود. نگرش ایستایی که در این جریان نهفته است از این مبنا ساطع می‌شود؛ زیرا ایمان همان پذیرش یقینی و قلبی آدمی از داده‌های دینی است. (11)
قرآن نیز در دیدگاه سلفی‌ها، کلام محض خداوند است. این کلام چنان که معتزله می‌گوید، مخلوق نیست. هم چنین شریک خداوند در قدیم بودن هم نیست. صفات خداوندی نیز آن گونه که خود را در متن مقدس توصیف کرده، باید دانست و از گرایش به تفسیر و تأویل خودداری کرد، زیرا هیچ کلام زمینی و محصور در ماده نمی‌تواند به موازات کلام خداوند در آید؛ تفسیر چیزی جز درک امور، مطابق با نظر فرد مفّسر نیست، از این رو سلفی‌ها با بازگشت به دوران سلف صالح، شیوه مواجهه اولیه با قرآن را مبنای عمل قرار می‌دهند. در هنگام نزول وحی، پیامبر آن را بر عموم تلاوت می‌نمود و مردم نیز با شنیدن آیات، به نیکی معنا و مراد شارع را درک می‌کردند و بدان عمل می‌کردند.
آنان معتقدند در امور متافیزیکی چون عالم غیب، روح، بهشت و جهنم و ... نباید در آن تفکر کرد، زیرا غور در این موضوع‌ها بر حیرانی جوینده می‌افزاید. این مسائل را باید از طریق ایمان و آن گونه که خداوند در قرآن فرموده پذیرفت.
قضاء و قدر نیز دو مقوله‌ای است که سلفی‌ها آن را مکمل ایمان تلقی می‌کنند؛ یعنی دو مقوله از جانب خداوند، که انسان بدان دچار می‌شود، از این رو تغییر و تعویق در آن وجود ندارد. هر گونه کوشش در جهت مقابله با این دو مقوله، به مثابه اعلام جنگ و ایستادگی در برابر خداوند است. آخرین نکته‌ای که سلفی‌ها به عنوان مبنا مطرح می‌سازند، موضوع عدم توجه به اختلاف‌های صحابه پس از فوت پیامبر و خودداری از تحلیل آن است، زیرا به برداشت‌های ناسالم از یاران پیامبر منجر می‌شود. (12)
از مبانی فکری دیگر سلفی‌ها، انکار علم کلام است. آنان علت این امر را محال بودن احاطه بر امور متافیزیکی با عقل محصور در فیزیک می‌دانند که منجر به خود رأیی و نیز تحمیل دیدگاه بشری بر خداوند خواهد شد. هم چنین سلفی‌ها اختلاف صحابه در صدر اسلام را از نظر گاه تأمل دور نگه می‌دارند. و معتقدند تنها باید به ذکر محاسن و فضایل آن‌ها پرداخت، زیرا صحابه، ولی الأمر و واجب طاعه هستند و حتی اگر فاجر باشند، باید از آن‌ها اطاعت کرد و قیام علیه آن‌ها، عملی منکَر خواهد بود، زیرا که جامعه را در خطری وحشت ناک فرو خواهد برد. در نهایت در باب عبادات، معاملات و جهاد، جریان سلفی به ظواهر نص به دور از تفسیر عمل می‌کند. (13)
با نگرش بر مبانی فکری سلفیه، می‌توان چند ویژگی را در این جریان نهادینه یافت:
توجه به نص و نص گرایی با تکیه بر این نکته که هر تر و خشکی را خداوند در قرآن برای بشر در قرآن ذکر کرده است، از مهم‌ترین این ویژگی‌هاست. از این رو هر فرد مسلمان برای نیازهای فکری خود باید فقط به قرآن مراجعه کند. هم چنین این کتاب از عالم غیب برای انسان ارسال شده است، نمی‌توان آن را در حد فهم و درک بشر پایین آورد. این به مثابه دخالت در کار شارع مقدس و ارتقای جایگاه مفسر تا حد خداوندگار است که کفر و مستوجب عقوبت خواهد بود. سرلفیان در مجازات انسان‌های این چنین، کاربرد شدیدترین مجازات را برای جلوگیری از تکرار مجاز می‌شمارند.
این مبانی نظری، ذهنیت مسلمان سلفی را بر ساخته است. این تلقی از دین، تفسیری است که سلفیه از پذیرش آن سرباز می‌زند، اما این مبانی فکری در عرصه عملی، جوی از رعب و وحشتی را به نام خدا و دین برساخته است. (14)

2. شرایط سیاسی و اجتماعی سلفی گرایی در دوران معاصر

جریان سلفی در مسیر تکوّن خود چهار مرحله بنیادین را پشت سر گذرانده است: در قرن هفتم هجری، ابن تیمیه حرّانی تحت تأثیر تعالیم احمد بن حنبل، جریان سلفیه اولیه را باز تولید نمود. این مرحله ابتدایی شکل‌گیری تئوری جریان سلفی بود. مرحله دوم محمدبن عبدالوهاب این تئوری‌های برساخته ابن تیمیه را در عرصه واقعیت نمود عینی بخشید. پس از جنگ جهانی اول، مرحله سوم این جریان شکل گرفت که با پول عربستان ترویج و تکوین این جریان را در جهان اسلام رقم می‌زد. در این دوره از هند و پاکستان تا الجزایر، جولان گاه آنان شد. مرحله چهارم دوره‌ای است که امروز ما در آن زندگی می‌کنیم؛ عصر ایدئولوژی سازی و مبارزه علنی با دشمنان کافراندیش. (15)
در تمام این مراحل چهارگانه جریان سلفی بر پایه مبانی یک سان و اهداف مشخص گام برداشته است. به اعتقاد این جریان، جهاد واژه کلیدی دین مقدس اسلام محسوب می‌شود، لذا با عمل به دستورهای جهادی اسلام می‌توان سربلندی مسلمانان و رهایی آنان از سلطه کافران را رقم زد. حال با بررسی دو مرحله اساسی تکوین و ترویج و عصر ایدئولوژی سازی، باید شرایط امروزی جامعه اسلامی و جایگاه سلفی‌های تکفیری را فهمی انتقادی نمود.

الف. فهم انتقادی عصر تکوین و ترویج

اگر احمد ابن حنبل اندیشه‌های سلفی را تدوین نمود، محمدبن عبدالوهاب این جریان ذهنی را با همراهی ابن سعود در عربستان واقعیتی بیرونی بخشید. عبدالوهاب با توجه به زیربنای فقهی احمدبن حنبل و خوانش ابن تمیمیه حرّانی از فقه او، واقعیتی سلفی گرایانه با نگرش پیرایشِ اسلام از زواید، در عربستان پایه گذاری نمود. بی شک حمایت سیاسی دولت عربستان سعودی از این نگرش در تبدیل آن به یک جریان بی تأثیر نبوده است. تأسیس دانشگاه ام القری در مدینه و تربیت دانشجویانی از مناطق مختلف اسلامی بر پایه آموزه‌های سلفی و بازگشت آن‌ها به سرزمین‌های خود، عامل انتشار، گسترش و شناسایی این جریان بود. امروز عربستان حامی مالی و فکری اصلی جریان سلفی محسوب می‌شود. (16)
مهم‌ترین عامل تقویت سلفی گرایی و گرایش به آن در عصر جدید، پدیده بازگشت به خویشتن در جهان اسلام بود. اشغال سرزمین‌های اسلامی در قالب سیاست‌های استعماری، مسلمانان، را در مواجهه با فرهنگ غربی قرار داد. غربی‌ها جهت بهره مندی از منابع سرزمین‌های اسلامی، مواجهه فرهنگی را در دستورکار خویش قرار داده بودند. از این رو اندیشمندان مسلمان با طرح ایده بازگشت به خویشتن، توانایی اندوخته‌های فرهنگی اسلامی در مواجهه با فرهنگ غربی را مطرح ساختند. اوج بازگشت به خویشتن هم زمان با نمود ملی گرایی (ناسیونالیسم) در مناطق اسلامی بود. دهه 60 میلاد اوج رویایی جهان اسلام و غرب بود، لذا رویکرد بازگشت به خویشتن، نقطه رهایی از استعمار و نگاه توسعه طلبانه آن بود. در این مسیر نمود انقلاب‌ها، رهیافت خشونت گرایانه به جریان‌های سلفی راه پیدا کرد.
جریان سلفی که خود داعیه بازگشت به عصر سلف - صالح که خویشتن واقعی مسلمانان بود - را داشت، در این فرآیند، نمود عملی بیشتری در عرصه سیاسی پیدا کرد. افرادی چون حسن البنا و سید قطب، احیای اسلام حقیقی با الهام از سلف صالح را در عرصه سیاسی جهان عرب - اسلام مطرح می‌ساختند. بر اساس مبانی فکری سلفی، دوری از دین مبین اسلام یا ارائه مباحث ضد دین، مستلزم قتل است: این جریان در مواجهه با متن مقدس اسلام و نمودهای عملی آن، رهیافتی ایستا و تغییر ناپذیر دارد. آنان دین مبین را مبتنی بر چارچوبی ایستا درک می‌کنند که تحوّل زمانی و مکانی آن را تغییر نمی‌دهد. از این رو هر تحولّی در دامان دین، به معنای دوری از مقاصد شارع مقدس و تحت عنوان تفسیر به رأی تلّقی کردند. و آن را کفری مستوجب عقوبت مرگ دانستند. این مبنا، نقطه عزیمت به سوی خشونت در جامعه اسلامی بود. (17)
با این پشتوانه فکری، سلفی‌ها در دهه 60 میلادی به ترور مبادرت ورزیدند. ترور نافرجام جمال عبدالناصر، زمینه سرکوب این جریان در مصر و به دنبال آن در تمام جهان عرب و اسلام را فراهم کرد. همین نگاه در تحلیل عملکرد انور السادات در نزدیکی به اسرائیل، ترور او را به همراه داشت. عمل گرایی خشونت گرایانه در میانه قرن بیستم، به سرکوب این جریان از جانب حکومت‌ها منجر شد، اما هیچ گاه این جریان از عرصه عینی جامعه محو نشد.
در این دوره، جریان سلفی در عرصه ملی به فعالیت می‌پرداختند؛ یعنی دامنه فعالیت تبلیغی و دعوت در محدوده‌ی مرزهای ملی صورت می‌پذیرفت. لذا در مواجهه با مسائل داخلی به تکفیر و خشونت مبادرت می‌ورزیدند. و جز مسئله فلسطین که خاص تمام جهان اسلام بود، امور دیگر مسلمانان برای آنان اهمیتی و اولویتی نداشت.
مهم‌ترین ویژگی که می‌توان برای این دوران متصوّر شد، این است که جریان سلفی، ورود به عرصه سیاست را با منطق گذشته گرای خود و رهیافت خشونت آمیز، صورتی نو بخشید، زیرا همواره در طول تاریخ سلفی‌ها در کنار امر سیاست علیه جریان‌ها و افراد مخالف فعالیت می‌کردند، اما در این دوره، سلفی‌ها در حاشیه قدرت علیه نظام حکومتی، خشونت می‌ورزیدند. بی شک این رویکرد عمل گرای خشونت آمیز در منطق سلفی از مبانی فکری آنان بر می‌خیزد، به صورتی که چه در قدرت و به مثابه حامی قدرت حاکم باشد و چه در حاشیه قدرت، این منطق ایستایی و خشونت آمیز همواره در این جریان نمود داشته و نهادینه است. (18)

ب. فهم انتقادی عصر ایدئولوژی

دوره سازماندهی نظامی:

پس از جنگ جهانی دوم، شرایط جهان تغییر بنیادین یافت. سیاست استعماری مستقیم که انگلستان و فرانسه و ... آن را دنبال می‌کردند، با ورود آمریکا و کسب قدرت در عرصه بین الملل متحول شد. شکل گیری دولت‌های دست نشانده و مطیع غرب، مهم‌ترین عنصر این سیاست نوین بود. هم چنین جهان تحت تأثیر نزاع دو ابرقدرت بزرگ جهان شوروی و آمریکا قرار گرفت، زیرا این جنگ سرد، جهان را به دو بلوک شرق و غرب تقسیم کرده بود و کشورهای جهان نیز از این نزاع متأثر می‌شدند. بلوک غرب با ایدئولوژی سرمایه داری در مقابل توسعه طلبی‌های بلوک شرقِ کمونیست، صف آرایی کرده بود. کشورهای اسلامی نیز در این نزاع آسیب‌های فراوانی دیدند، زیرا منطقه خاورمیانه به دلیل منابع غنی نفت و آب‌های آزاد، همواره مورد توجه ابر قدرت‌ها بوده است. استعمار مستقیم خود نشانه‌ای بر موقعیت ژئوفیزیک خاورمیانه بود.
پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا منافع دولت‌های غربی را با سیاست استعماری نوین، یعنی حمایت از دست نشانده‌های غرب، تأمین می‌نمود. شوروی نیز که به دلیل نیاز به منابع انرژی و آب‌های آزاد، همواره رسیدن به خلیج فارس را جزو آرمان‌های خود می‌پنداشت، در جهت تحقق آرمانهای خود به اشغال افغانستان مبادرت ورزد. (19) این عمل افکار عمومی جهان اسلام و حکومت‌های آن و نیز دولت‌های غربی را برآشفت، زیرا حمله به سرزمینی اسلامی با توجه به ذهنیت عمومی مسلمانان که از مسئله فلسطین زخم خورده بود، قابل پذیرش نبود.
دولت‌های سرزمین‌های اسلامی و غربی نیز که از توسعه طلبی شوروی هراس ناک بودند، از نیروهای مردمی مسلمان در مواجهه با شوروی بهره فراوانی بردند. (20)
بر این اساس با حمایت‌های مالی حکومت عربستان و سازمان‌های اطلاعاتی دولت‌های غربی، نیروهای مردمی مسلمان با گرایش سلفی، جهت مبارزه با شوروی راهی افغانستان شدند. دلیل پیش گامی سلفی‌ها در این جریان، منطق درونی اندیشه‌های آنان است. مبارزه با دشمنان اسلام و حمل سلاح در این مسیر، مسئله پذیرفته این جریان بود. دعوت به جنگ با اعلام جهاد علمای سلفی به آسانی امکان پذیر می‌شود. در این میان نیروهای سلفی مردمی در افغانستان، ساختاری منظم و نظام مند یافتند. پیش از این، جریان سلفی امکان سازمان یابی با وجه نظامی را نیافته بود، بلکه همواره سران جریان با صدور فتوا، مؤمنان مسلمان را به صورت انفرادی بسیج می‌نمود، اما نظام یابی در افغانستان، سران جریان را به این نکته مهم سوق داد که جهاد امری انفرادی نیست و باید شرایط تحقق جهاد حقیقی در سرزمین‌های اسلامی هموار شود. (21)
در اندیشه سلفی‌ها، جهاد مؤلفه‌ای محوری مبتنی بر متن مقدس است. آنان معتقدند که جهاد باید همواره با اذن ولی امر و حاکم و یا خلیفه مسلمین باشد. حال پرسش مطرح در شرایط جدید این است که با حاکمان مسلمان فاسد و دست نشانده غرب و عدم وجود امیری مشروع، إذن جهاد چگونه محقق می‌شود؟ در پاسخ به این سؤال، اندیشمندان سلفی به این نتیجه رسیدند که باید سازمان‌هایی با رویکرد اسلامی جایگزین ساختار دولت شوند، آن گاه امیرانی مشروع در رأس این سازمان‌ها قرار گیرند که در نقش امام شرعی، اجازه جهاد با کافران را صادر نماید. در آثار این نویسندگان بیان شده که هر کس در هر گوشه‌ای از جهان می‌تواند با تشکیل گروه و یا سازمان، به فعل جهاد مبادرت ورزند. هم چنین تا زمانی که بستر تشکیل حکومت اسلامی حقیقی مهیا شود، باید این سازمان‌ها نقش‌های اسلامی مطرح در متن مقدس اسلام را به فعلیت درآورند. این ایده زمینه شکل‌گیری سازمان‌های جهادی چون القاعده، طالبان، بوکوحرام و ... را به وجود آورد. (22)
در درون این سازمان‌ها گرایش به خشونت، امری پذیرفته‌ای به حساب می‌آید، زیرا این سازمان‌ها با بنیان مبارزه و جنگ ایدئولوژیک (جهاد) شکل یافته‌اند. در جنگ نیز خشونت به قصد نابودی، امری بایسته تلقی می‌شود. در آثار اندیشمندان جهادی، خشونت به شدیدترین صورت ترویج می‌شود، زیرا دشمن را باید به هر وسیله ممکن از صحنه روزگار محو نمود تا هدف نهایی باقی بماند. بی شک این غایت در اندیشه‌های آنان، اسلام است.
در این نگرش بهره گیری از سلاح‌های کشتار جمعی چون شیمیایی و هسته‌ای نیز توصیه شده است. در آرای اندیشمندان این جریان اظهار شده که با استناد به متون دینی، استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی، مجاز است. شیوه این کشتار امروزه دیگر به صورت جنگ‌های کلاسیک نیست، زیرا دشمن از توان بالای سرکوب و قدرت برخوردار است، از این رو استفاه از روش‌های عملیات انتحاری و بمب گذاری در محل‌های شلوغ و حتی معابد و مساجد که به کشتار هزاران انسان منجر شود، مجاز خواهد بود. در منطق این جریان، عملیات اتنحاری با عنوان «عملیات استشهادی» یاد و ستایش می‌شود این خشونت بی شک با توجه به نص اسلام تئوریزه می‌شود. (23)
پس از خروج شوروی از افغانستان، این اندیشه‌ی سازماندهی شده، برای بقا نیازمند دشمن بود. هم چنین این دشمن تراشی می‌بایست از منظر ایدئولوژی، توجیه می‌شد. بر این اساس دوره‌ای در تاریخ تکوین جریان سلفی نمود یافت که با ایدئولوژی سازی، دشمن تراشی را رقم زده، بقای خود را در عرصه سیاست جهانی موجب شد. ساخت. این جریان با ساختار جدید، پاسخی به سیاست‌های غرب در قبال جهان اسلام تلقی شد. اولین حضور عینی این جریان در قالب سازمان القاعده، با حمله به سفارت آمریکا در کنیا آغاز شد. اوج فعالیت آن‌ها نیز حمله یازدهم سپتامبر به برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک بود. این حوادث، جهان را با سازمان و پدیده نوین سلفی گرایی جهادی در عصر مدرن آشنا ساخت. (24)
بحث اصلی جریان سلفیه‌ی جهادی، امروزه متوجه طبقه محروم یا آزادی و استقلال جوامع اسلامی نیست، بلکه مسئله اصلی، جهاد با دشمن است. از این رو در منطق اسلام گرایان سلفی، بازگشت به اسلام راستین سلف صالح، غایتی تحقق پذیر است. لذا هر سرزمین اسلامی که جولان گاه غربی‌های کافر قرار گرفته، نباید از طریق جنگ و یا خشونت، به رهایی آن مبادرت ورزند. از این رو با پایان جنگ در افغانستان، دشمن اصلی مسلمانان، آمریکا تلقی شد، به خصوص آن که سرزمین‌های اسلامی، عرصه حضور آمریکایی‌ها شده است. خروج آمریکایی‌ها از سرزمین‌های اسلامی و پایان ظلم به مسلمانان از طریق عمّال دست نشانده آن‌ها، به عنوان اولویت جدید سلفیان تلقی شد. در بررسی نوشته‌های تحلیل گران این جریان در می‌یابیم که آنان معتقدند چون ما توان جنگ منظّم و علنی با حکومت‌ها را نداریم، باید به جنگ‌های نامنظم و چون عملیات تروریستی - که در منطق آنان عملیات استشهادی است - همت نماییم. یازده سپتامبر، اعلام جنگ علنی این جریان با آمریکا و غرب بود. (25)
این نگرش جنگ طلبانه، جریان سلفی را در رویارویی علنی با جهان قرار داد، زیرا این سازمان فرآیند نظام و امنیت جهانی را مورد تهدید قرار داده بود. از این رو ساختارهای حکومتی در جهان، علیه این جریان و حامیان آن تحت عنوان مبارزه با تروریسم متحد شدند. ضربات مهلکی که به این جریان وارد شد، آنان را در مسیر حاشیه‌ای قرار داد که در نتیجه آن ابزار در دست سیاست مداران قرار گرفتند و از مسیر اهداف ایدئولوژیک خود دور شدند.

عصر فهم دموکراتیک از رابطه دین و سیاست (پست سکولاریسم) :

پس از سقوط برج‌های دو قلو و نگاه بدبینانه به مسلمانان، رهیافت نوینی در عرصه جریان‌های اسلامی نمود یافت و آن بازگشت دوباره دین و مذهب به عرصه سیاست بود. البته این رویکرد مختص جهان اسلام نبود، بلکه اندیشه‌ای مطرح از جانب فلاسفه غرب بود، اما در جهان اسلام، امکان نمود آن بیشتر بود، زیرا انقلاب‌های بیداری اسلامی (بهار عربی) امکان بازگشت عملی اسلام گرایان به دنیای سیاست را مهیا ساخته بود. اقبال عمومی نیز، بستر این رویکرد را هموار کرده بود. (26)
بازگشت دین به عرصه سیاست که به «پست سکولاریسم» (27) مشهور شد، در جهان اسلام به دو صورت، «معنویت گرایانه، مسالمت جویانه» و «رادیکالیسم و خشونت طلبانه» بوده است. این دو رهیافت را باید در شرایط اجتماعی سرزمین انقلاب زده، فهم نمود. بی شک شرایط انقلابی، فرآیندهای خشونت گرایانه را از دو سوی حکومت و مردم رقم می‌زند. در این مسیر، پس از پیروزی انقلاب‌ها در بعضی از سرزمین‌های عربی، با تحقق اهداف انقلابی، پذیرش قانون و بازی دموکراتیک، بقای جریان‌های اسلام گرا در عرصه سیاست تضمین شد، اما در بعضی از سرزمین‌ها که انقلاب از خواست عمومی، عدول نموده، جنگ و خشونت، محملی برای نمود جریان سلفی تکفیری شده است. حال با بررسی شرایط اجتماعی و سیاسی، چگونگی نمود دو جریان مسالمت آمیز و خشونت گرایانه اسلامی را مورد کنکاش قرار می‌دهیم. (28)

جریان سلفی مسالمت جو در عرصه سیاست:

پس از پیروزی انقلاب‌های بیداری اسلامی در تونس و مصر، جریان‌های سلفی که پیش از این در حاشیه قرار داشتند، زمینه فعالیت سیاسی در این جوامع را پیدا کردند. ذهنیت عمومی در جهان عرب به دلیل نگرش خشونت گرایانه نهادینه در این جریان، چندان اقبالی را بدان‌ها نشان نمی‌داد، اما آنان به دلیل هم یاری اجتماعی با طبقه محروم جامعه، پایگاه اجتماعی را برای خود در این طبقه تعریف کردند. تجربه دوره فعالیت خشونت آمیز، به نیکی این جریان را در شرایط آگاهی سیاسی و اجتماعی قرار داده است، به صورتی که جامعه با رویکرد خشونت گرایانه دینی، همراهی چندانی ندارد. لذا برای جلب افکار عمومی ناگزیر از بازی در زمین دموکراسی هستند. تفسیر ایدئولوژیک این جریان از داده‌های غربی چون دموکراسی، هم دلانه نیست، زیرا غرب و دستاوردهای بشری آن از جانب این جریان، مورد دانسته می‌شود. از این رو پذیرش این مبنا برای فعالیت سیاسی جریان سلفی در عصر جدید با دشواری‌های ایدئولوژیک همراه خواهد بود. (29)
در نوشته‌های اندیشمندان این جریان، طیف وسیعی از آرا وجود دارد که در حکمِ گمراهی و کفر تلّقی می‌شود. تمدّن غربی و دستاوردهای ذهنی و عینی و عقاید شیعه، در این بستر قرار دارند. حال برای ورود به بازی دموکراسی نیاز به توجیه ایدئولوژیک بود. از این رو در نوشته‌های آنان به این نکته اشاره شد که تجربه‌های تاریخی به نیکی نشان می‌دهد. کاربرد خشونت و نیز بهره گیری از رهیافت تحمیل در جامعه، جریان را منزوی می‌کند. این فرآیند انزوا بود که حکومت را در مسیر سرکوب جریان سلفی موفق ساخت. جریان غالب سلفی در مواجهه با دموکراسی به عنوان پدیده‌ای سیاسی، آن را وارداتی از سرزمین‌های کافر و در تضاد با اسلام تلقی می‌کنند. لذا تمام فرآیندهایی که در عرصه سیاسی بر روش‌هایی چون تحزّب، تکثرگرایی و رواداری استوار شده را رد می‌کنند.
بر این اساس راه صحیح برای تأثیرگذاری اجتماعی، کسب مشروعیت و مقبولیت عمومی است. این رهیافت نیز تنها از طریق فعالیت مسالمت آمیز حاصل می‌شود. تحقق حکومت اسلامی که احکام دین را به اجرا درآورد، غایت این جریان است که این نیز جز با اقبال عمومی محقق نمی‌شود. امروز که جامعه استفاده از ابزارهای غربی را در دستور کار خود قرار داده، ما نیز برای هدفی بزرگ تر باید بدان تن دردهیم. آن گاه که مشروعیت مردمی از طریق اقبال عمومی در انتخابات حاصل شد، اسلام و شیوه‌های آن را باید در عمل به اجرا درآورد.
در رویارویی با این دیدگاه، جریان سلفی به دو دسته تقسیم شدند: عده‌ای به صورت مبنایی عمل سیاسی را رد می‌کند و وظیفه تبلیغ و هم یاری مسلمانان را برای خود تعریف می‌کنند. در مقابل گروه دیگر، گزینش گرایی را در دستور کار خود قرار می‌دهند. یعنی در میان داده‌ها، خوب و در نهایت خوب ترین را باید انتخاب می‌نمایند. در این چارچوب، سلفی‌ها با انقلاب مردمی بیداری اسلامی همراهی نکردند، بلکه پس از پیروزی و با تغییر در استراتژی عمل سیاسی خود، بدان گرویدند. تغییر در استراتژی، تحوّل بنیادین را در گفتمان حاکم بر این جریان رقم زد. توجه به مفهوم دولت و ساختار آن، همان تحوّل گفتمان این جریان بود، زیرا وقتی سلفی‌ها غایت تشکیل حکومت اسلامی را در سر دارند، باید به این مفاهیم توجه نمایند و از طریق فرآیند نظام مند، بدان نایل شوند. اقدام خشونت آمیز علیه ساختار، به ناگزیر دامن آن‌ها را در عرصه برسانی حکومت اسلامی خواهد گرفت. (30)
جریان سلفی با استفاده از فرصتی که دموکراسی در فرآیند انتخابات به آن‌ها داد، بسیاری از نیروهای خود را به درون پارلمان قانون اساسی فرستادند و از این مجال در تصویب قوانین و تطبیق آن با رهیافت اسلامی بهره‌های فراوانی بردند. این شیوه مورد استفاده در مصر، اقبال بسیاری از جانب دیگر سلفی‌های سرزمین‌های عربی را به همراه داشت. لذا اگر در گذشته ورود به عرصه تغییرات بنیادین چون پذیرش عمل سیاسی و تحزّب را بی فایده می‌دانستند، امروز با کسب موفقیت، گرایش به آن را مفیدتر از به کارگیری ساختارهای نظامی برای جنگ‌های نامنظم می‌دانند. پذیرش این مبنا که هر تغییر و تحوّلی در جامعه باید از طریق فرایند دموکراتیک سیاسی باشد، موفقیتی بزرگ است.

جریان سلفی خشونت گرا در عرصه سیاست:

جریان سلفی - همان گونه که ذکر شد - در مقطعی از تاریخ تکوین خود، بر پایه حمایت‌های مالی کشورهایی چون عربستان و سازمان‌های اطلاعاتی غرب، ساختارهای نظامی پیدا کردند. این حمایت هیچ گاه از این جریان قطع نشد، بلکه در مقاطع تاریخی گوناگون فرآیندی صعودی و نزولی داشته است. در جریان انقلاب‌های بیداری اسلامی در کشورهای عربی، بخشی از این جریان، تن به بازی دموکراتیک داد، اما در سوریه این جریان مسیر تاریخی گذشته خود را با شدت ایدئولوژیک بیشتر، ظهور داد. (31)
سوریه در میان کشورهای عربی به دلیل رویکرد مقاومت در برابر اسرائیل از جایگاه راهبردی مهمی برخوردار بود. هم چنین حکومت این کشور به دلیل برخورداری از حمایت از علوی‌ها، از آلمان‌های شیعی در راهبرد مقاومت خود بهره می‌گیرد. لذا جبهه مقاومت شیعه مرکب از ایران، سوریه و حزب الله لبنان و نیز تا حدودی حکومت عراق در این منطقه شکل گرفته است. در کنار این جبهه، روسیه و چین نیز به دلیل منافع اقتصادی و راهبردی سیاسی حضور دارند.
این جبهه همواره از جانب غرب مورد هجمه‌های گوناگون قرار می‌گرفت. پس از سقوط صدام حسین در عراق و روی کارآمدن دولت با گرایش شیعی، خطر امپراتوری شیعه بر مدار «هلال خصیب» از سوی عربستان و کشورهای عربی منطقه مطرح شد. عربستان که به لحاظ ایدئولوژیک با جریان مقاومت در تضاد بود، بیش از همه به این توهم دامن می‌زد. جریان وهابیت که تئوریزه شده اندیشه‌های ابن تیمیه حرّانی است، همواره شیعه را انحرافی از اسلام و بر ساخته ذهن عبدالله بن سباء یهودی تلقی می‌کند. بر این اساس ایران به دلیل اکثریت شیعی آن مورد بی مهری عربستان قرار دارد. اوج این رویکرد به ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی است که همیشه سیاست‌های خود و دیگر کشورهای عربی منطقه را بر ترس از توسعه طلبی شیعی ایران بنا می‌نهد. بی شک دولت‌های غربی در شکل گیری وحشت از اسلام شیعی بی تأثیر نبودند. این سیاست در جهت حفظ امنیت اسرائیل، نیز دامن زده می‌شود. (32)
عربستان که منشأ جریان سلفی جهادی در منطقه محسوب می‌شود، در جریان اعتراض‌های مسالمت آمیز مردمی که مسئله‌ای داخلی بود، با تزریق نیرو و اسلحه وارد فازی جدید در سیاست منطقه‌ای شد. جریان مقاومت در منطقه همواره از جانب دولت‌های عربی با اتهام کارشکنی در فرآیند صلح فلسطین و اسرائیل مواجه بود. در این اتهام، سوریه و حزب الله دو نیروی اصلی مدنظر بودند. سوریه سرزمین‌های خود را در اشغال اسرائیل می‌دید و حزب الله نیز با مقاومت در مقابل زیاده خواهی‌ها و تجاوزات اسرائیل، راهبرد جدیدی را برای جهان عرب به ارمغان آورده بود. این رویکرد جدیدی در مقابل روش‌های دولت‌های عرب بود. استقبال عمومی از مقاومت حزب الله، دولت‌های عربی را در افکار عمومی عربی مورد انتقاد و چالش قرار داده بود. اکنون که سوریه دچار مسئله‌ای درونی شده بود، بهترین فرصت ضربه زدن به دولت سوریه بود. هم چنین بلوک مقاومت، که متشکل از خط شیعی ایران، سوریه، حزب الله و تا حدودی حکومت عراق بود، در این فرآیند شکست می‌خوردند. (33)
در این مسیر دولت‌هایی چون عربستان به نیکی می‌دانستند دخالت در این فرآیند، چه بسا پیامدهای ناگواری برای آنان خواهد داشت، زیرا دولت عربستان به دلیل شکاف‌های اجتماعی و سیاسی درونی خود، با چالش‌های بسیاری رو به رو است. این دخالت، توجه مخالفان داخلی به بیرون را توجیه می‌نمود. از این رو در این فرآیند از پتانسیل جریان سلفی و علمای آن در شهر مدینه و دانشگاه ام القراء بهره بردند. اتهام دخالت ایران در سرکوب معترضان، علمای سلفی جهادی را علیه شیعیان تحریک کرد. این جریان که از لحاظ ایدئولوژیک با تفکر شیعی مشکل داشتند، اکنون فرصت رویارویی و جنگ علنی را با آنان یافته بودند. لذا در مقام اول با صدور فتواهای علنی، شیعه را کافران منحرف از دین اسلام خطاب کردند و سپس حوادث سوریه را جنگ علنی شیعه با سنی‌ها قلمداد کردند. و بر این اساس علیه شیعیان اعلام جهاد کردند. از تمام نیروهای مؤمن تقاضا شد، که به جنگ مقدس علیه شیعیان در سوریه بپیوندند. این فتوا، مبارزه‌ی مسالمت آمیز مردم سوریه که امری داخلی بود را از مسیر اصلی خود خارج و به جنگ تمام عیار تبدیل ساخت. در این فتوا، میدان جنگ فقط سوریه نبود، بلکه تمام سرزمین‌های اسلامی که شیعیان در آن تردد می‌کنند، محلی برای جنگ تلقی شد. مسائل و مشکلات عراق و فعالیت‌های تروریستی در استان سیستان و بلوچستان ایران، نمونه‌ای از عرصه جنگ تلقی می‌شد.
می‌دانستند، در جهت علمای سلفی جهادی، چون این نبرد را طولانی و مشکل ایستادگی نیروهای جهادی خود، از صدور فتواهایی چون «جهاد نکاح» نیز ابایی نداشتند. در این میان شیخ یوسف القرضاوی مفتی مصری متمایل به اخوان، در این جریان به سوی سلفی‌های جهادی گرایش یافته، نقش به سزایی را ایفا نمود. فتوای جهاد در ابتدا از جانب وی صادر شد و عرصه جنگ داخلی سوریه را میدان نزاع شیعه و سنی خواند. این مفتی که سال‌های زیادی را در کشور قطر اقامت دارد، این فتوا را تحت تأثیر سیاست خارجی قطر صادر نمود، زیرا اسلام گرایان اخوانی هیچ گاه در مسیر تکوین فکری خود، به نزاع‌های فرقه گرایانه دامن نزده‌اند، اما دولت قطر همواره سیاست حمایت مالی از جریان‌های تندروی اسلامی را در دستور کار خود قرار داده است.
قطر کشور کوچکی در دریای خلیج فارس، امنیت خود و اعضای دیگر شورای همکاری خلیج فارس، را از ترس ایران، مورد تهدید می‌دید. لذا با دفاع و حمایت از سلفی‌های جهادی و تندرو، امنیت ملی خود را با وجود این جریان‌ها گره می‌زد. افتتاح دفتر طالبان در قطر نمونه‌ای از سیاست‌های حمایتی قطر از تندروهای اسلامی بود. شیخ یوسف القرضاوی نیز در این چارچوب، در بستر سیاسی حمایتی از سلفی‌ها، اقدام به صدور فتوای جهاد کرد. به تبع او نیز علمای دیگر أهل تسنّن در مدینه با او همراهی کردند و بلوک بندی با رویکرد ایدئولوژیک را در جهان اسلام شکل دادند. (34)
در مسیر درک و فهم شرایط حاکم بر کشورهای انقلاب زده‌ی عربی، غرب و یا عربستان هیچ کدام در پی مداخله تأثیرگذار منفی بر روند انقلاب نبودند و حتی با آرامش دیپلماتیک در حمایت از تغییر و تحوّل نیز گام برای داشتند. اما در مسئله سوریه بی هیچ درنگی، راه مو

عبارات مرتبط با این موضوع

کتاب‌شناسی تقریب خبرگزاری فارس اخوت و برادری زیر سایه اسلام، مدار و گستره وحدت اسلامی از لحاظ سیاسی پرسمان دانشجویی اندیشه ی سیاسیواکاوی حیات سیاسی امام رضاع و بررسی شاخص‌های سیاسی حاکم در عصر آن امام همام،نقشه جدیدترین خبرهای استان سیستان و بلوچستان خبر …مدیرکل سازمان بنادر و دریانوردی استان سیستان و بلوچستان گفت بندر شهیدبهشتی با داشتن مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که …با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان کتاب‌شناسی تقریب خبرگزاری فارس اخوت و برادری زیر سایه اسلام، مدار و گستره وحدت اسلامی از لحاظ سیاسی، معرفی پرسمان دانشجویی اندیشه ی سیاسی واکاوی حیات سیاسی امام رضاع و بررسی شاخص‌های سیاسی حاکم در عصر آن امام همام،نقشه راهی جدیدترین خبرهای استان سیستان و بلوچستان خبر فارسی مدیرکل سازمان بنادر و دریانوردی استان سیستان و بلوچستان گفت بندر شهیدبهشتی با داشتن کانال مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که شما نمی با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان قم به


ادامه مطلب ...

تأثیر افکار ابن‌تیمیه در گسترش جنایت‌های جریان‌های تکفیری

[ad_1]

چکیده

مسلمانان جهان و ملت‌های غیراسلامی این روزها شاهد شدت حمله‌های دَدمنشانه‌ی گروه‌های تکفیری هستند، که با عقاید تند علمای سلفی جهادی و وهابی و با حمایت مالی و نظامی کشورهای غربی و عربی، در حال گسترش در جهان اسلام هستند؛ این مقاله در پی بررسی افکار، عقاید و احکام سخت‌گیرانه‌ی ابن‌تیمیه و تأثیر آن‌ها بر گروه‌های جهادی و افراطی عصر حاضر است؛ با بررسی‌های انجام شده به نظر می‌رسد که ابن‌تیمیه نقش به سزائی در وقایع جهان اسلام به ویژه در سده‌ی اخیر داشته است. وی با سازماندهی برخی از مبانی «سلفیه» هم‌چون «انفتاح باب اجتهاد و ترویج ظاهرگرایی و مخالفت با عقل و منطق» و با سخت‌گیری در برخی از معارف اعتقادی سلف هم‌چون توحید، شرک و منحصر کردن توحید در توحید عبادی و گسترش دایره‌ی تکفیر و هم‌چنین ارتباط دادن اعتقادات افراطی خود به سیاست برای مقابله با مخالفین خود (مخصوصاً شیعیان) باعث به وجود آمدن رویکردی منفعلانه و در عین حال رادیکالی نسبت به مخالفانشان شد.
در گستره‌ی تاریخ نیز برخی چون محمد بن عبدالوهاب و برخی از جریان‌های تکفیری حاضر با استفاده از همان تفکرات افراطی و شیوه‌های ابن‌تیمیه، جهان اسلام را به سمت خشونت‌گرایی و ارهاب سوق می‌دهند، از این رو امروزه شاهد بسیاری از جنایت‌ها به اسم اسلام در مناطق مختلفی از جهان اسلام هم‌چون سوریه، عراق، افغانستان، پاکستان، سومالی و... هستیم.

مقدمه

امروزه در جهان اسلام شاهد گرایش‌های انحرافی جدیدی در قالب مبارزه با بدعت، شرک و به اصطلاح ایجاد حکومت اسلامی هستیم که بر این اساس بسیاری از مسلمانان به عنوان یک وظیفه دینی و برخی نیز به جهت منافع مادی به پا خواسته‌اند، و به بهانه‌ی مبارزه با کفر، شرک و بدعت، مرتکب جنایت‌های زیادی شده‌اند که خیانت‌هایشان را می‌توان در کشورهای سوریه، عراق، بحرین، افغانستان و... به وضوح مشاهده کرد. پایه‌گذار اصلی این تفکر در قرن هشتم فردی به نام «احمد بن تیمیه حرانی دمشقی» (726 ق) بود که در ابتدا آراء و افکار وی به شدت مورد انتقاد علمای معاصر خود قرار گرفت و دیری نپائید که افکار وی رو به خاموشی نهاد، ولی در برخی از محافل درسی شاگردانش، چون ابن‌قیم جوزی (691-751 ق) افکار وی هم‌چون آتشی در زیر خاکستر مطرح بود تا این که بعد از چهار قرن افکار ابن‌تیمیه توسط فردی به نام محمد بن عبدالوهاب بروز کرد و آتشی در جهان اسلام به پا نمود که امروزه نیز همان افکار را در قالب گروه‌های سلفی تکفیری می‌توان دید، از این رو این مقاله با پیوند جریان محمد بن عبدالوهاب و گروه‌های تکفیری به افکار و اعتقادهای ابن‌تیمیه و تأثیرپذیری آن‌ها از وی، در پی منشأ اصلی ترویح جنایت و خشونت‌های امروز جهان اسلام است.
بنابراین در ابتدا مهم‌ترین افکار ابن‌تیمیه را که باعث گسترش خشونت‌ها شده بررسی و سپس به تأثیرپذیری محمد بن عبدالوهاب و گروه‌های تکفیری از افکار وی اشاره می‌کنیم.

مهم‌ترین تفکرات ابن‌تیمیه در باب گسترش جنایت‌های سلفیه

ظاهرگرایی

تفکر ظاهرگرایانه که از اهل حدیث و در رأس آن احمد بن حنبل آغاز شد، بعدها به وسیله اشاعره ادامه یافت و در قرن هشتم توسط ابن‌تیمیه با عقاید جدیدی نظیر: «نفی توسل و تکفیر مرتکبین آن، نفی شفاعت و تبرک جستن و...» سازماندهی شد و در قرن‌های اخیر نیز پیروان ابن‌تیمیه، چون محمد بن عبدالوهاب و علمای وهابی به انتشار افکار او پرداختند، ابن‌تیمیه با احیای نقل‌گرایی و توسعه‌ی ظاهرگرایی در یک چهارچوب مشخص، توانست شیوه‌ای را در مقابل عقل‌گرایان تشکیل دهد و معرفت‌شناسی سلفیه را به سمت ظاهرگرایی سوق دهد.
روش ابن‌تیمیه در باب «معناشناسی صفات خبریه‌ی خداوند» که ظاهرگرایی است (2) باعث شد تا راه برای قائلین به تشبیه و تجسیم هموار شود، به همین سبب امروزه برخی از علمای وهابی بر ظاهرگرایی و تجسیم در صفات خداوند اصرار دارند. (3) وی با محکوم کردن عقل‌گرایان، فیلسوفان و منطقیین را مشرک می‌خواند (4) و عقل را فقط یک خدمت‌گزار در محدوده قرآن و سنت معرفی می‌کند و اجازه ورود به محدوده دین و فراتر از آن را به صورت مستقل نمی‌دهد. (5) اخذ به ظاهرگرائی، منزوی کردن عقل و مخالفت با منطق علاوه بر آثار مخرب فقهی که در طول زمان داشته (6) موجب ظهور تصورات خشک و ساده‌انگارانه (7) و در عین حال متعصب‌گرایانه نسبت به فهم دین شده است، و زمینه را برای گسترش جریان‌های تکفیری به وجود آورد، صالح السریه رهبر گروه جهادی «الفنیة العسکریه» (8) صراحتاً به ظاهرگرایی در آیه‌های قرآن حتی در آیات متشابه تصریح می‌کند و روش صحابه را بر همین می‌داند و تفکر در این آیات را مخصوص کلام علمای عصر حاضر می‌داند. (9) و شکری مصطفی (10) به جهت معنای ظاهری روایات منقول از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که حاکی از کاربرد شمشیر در جنگ بین مؤمنان و کفار است معتقد به تبعیت از سلف صالح، در امور اعتقادی و نظامی شده است. و با کنایه به ابزارهای جدید جنگی، سعی دارد اثبات کند که بنابر سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مؤمنان باید در جنگ‌ها از ابزارهای ابتدایی استفاده کنند. (11) و امروزه نیز فرماندهان و مقامات ارشد گروه‌های تکفیری با سوء استفاده از روش ظاهرگرایی، اشخاص بسیاری را به بهانه‌ی دیدن خداوند و رسیدن به بهشت وادار به جهاد می‌کنند. (12)

اجتهاد و تقلید

این روزها همواره فتواهای شتاب‌زده و افراطی در مورد کشتار مسلمانان از سوی علمای وهابی صادر می‌شود و به عنوان احکام اسلام به مسلمانان تلقین می‌شود. ابن‌تیمیه یکی از شاخص‌ترین چهره‌های سلفی در سده‌های میانه، رویکرد تقلید ستیزی را سامان بخشید، (13) وی انحصار اجتهاد در ائمه چهارگانه اهل سنت را به علت عدم عصمت‌شان قبول ندارد و مؤید کلام خود را سخنی از احمد بن حنبل نقل می‌کند که گفته است: «از من تقلید نکنید، از مالک، شافعی، اوزاعی و ثوری تقلید نکنید، پس یاد بگیرید همان طوری که ما یاد گرفتیم.» از این روی ابن‌تیمیه هر کسی را به اندازه علمش به احکام مجتهد می‌داند، (14) و حتی حکم به تکفیر و قتل کسی می‌دهد که معتقد باشد، تقلید یکی از ائمه اربعه به طور معین واجب است، و اگر معتقد باشد به وجوب تقلید، ولی نه به طور معین، ابن‌تیمیه او را مسلمان نمی‌داند، (15) محمد بن عبدالوهاب نیز که اجتهاد را «رد الأمر إلی الله و رسوله» (16) می‌دانست، با یک گرایش افراطی‌تری به تقلیدستیزی پرداخت به گونه‌ای که تقلید کردن را شرک پنداشته و پایه اصلی دین مشرکین معرفی کرد. (17) وی معتقد بود پیروی از فتاوای علمای مذاهب مختلف، پیروی از آرا و هواهای مختلفی هست که شیطان آن را وضع کرده است. (18)
محمد بن عبدالوهاب در نامه‌ی خود به ابن‌عیسی، فتوا به جواز قتل کسانی که عقیده اهل سنت و جماعت را دارند می‌دهد و فقه مصطلح بین مذاهب اسلامی را شرک دانسته و با تمسک به آیه (اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ)، یکی از مصادیقش را «فقه» تفسیر می‌کرد و می‌گفت: «همین فقه است که خداوند آن را شرک نامیده و دنبال کردن آن را «ارباب غیر از خدا» معرفی کرده است». (19) از این روی از نسبت دادن کفر به علمای سایر مذاهب و حتی علمای حنبلی ابایی نداشت. (20)
البانی، در تعلیق خود بر حدیثی در کتاب حافظ منذری (مختصر صحیح مسلم) فقه مذاهب اسلامی، خصوصاً مذهب حنفی را در کنار کتاب تحریف شده انجیل قرار می‌دهد و هم‌چنین مقلدین مذاهب دیگر را از دشمنان سنّت می‌داند. (21)
بنابراین با انفتاح باب اجتهاد و تقلید ستیزی از یک سو و ممانعت از عقل‌گرائی و گرایش به ظاهرگرایی از سویی دیگر باعث شد، تفاسیری جدید از دین در قالب احکام افراطی‌گری مطرح شود که سیر این رویکرد باعث شده که امروزه بسیاری از گروه‌های تکفیری به اسم اجرای احکام اسلام برای خود حکم صادر کنند و مرتکب جنایت‌های فراوانی شوند.

تفاسیر افراطی از معارف دینی

آنچه که باعث تفاوت ادیان و مذاهب با یک‌دیگر است، اعتقاداتی است که افراد در هر دین و مذهبی به آن پایبند هستند، افراط‌گرائی دینی یکی از هنجارهای مذهبی است، که بسیاری از افراد را به خود مشغول ساخته و گرایش‌های متفاوتی را به وجود آورده است، بی‌شک دین مبین اسلام نیز از این هنجارها مبری نبوده و در همان اوایل ظهور دین اسلام افراط‌گرائی با شعار «لاحکم الالله» توسط خوارج بروز یافت، و تا به امروزه در قالب‌ها و گروه‌های مختلفی ادامه داشته، و امروزه نیز در قالب گروه‌های جهادی در سرتاسر جهان اسلام شاهد افراطی‌گری‌ها و جنایت‌های آن‌ها هستیم که مرجع مبانی اعتقادی برگرفته از مبانی و اعتقادهای ابن‌تیمیه است. (22)
ابن‌تیمیه با قرائتی نو از عقاید سلفیه توحید، را به سه قسم توحید ربوبی، عبادی و توحید اسماء و صفات خداوند تقسیم کرد (23) و با اهمیت دادن به توحید عبادی و تفسیری افراطی از آن، معتقد بود که پیامبران صرفاً برای دعوت به توحید الهی مبعوث شده‌اند، (24) بنابراین توحید ربوبی به تنهایی مانع از کفر کسی نمی‌شود. (25) وی با استدلال به این که «مقصود از توحید در اسلام توحید عبادی است و خداوند با کلمه «لااله‌الاالله» توحید عبادی را قصد کرده»، دو اصل را برای اسلام ثابت می‌کند 1. تسلیم فقط در برابر خداوند تعالی 2. تسلیم در برابر خداوند باید خالی از هرگونه شرکی باشد. (26) وی با تجسیم خواندن خداوند (27) و ندادن ملاکی مشخص برای توحید و شرک، و سخت‌گیری در باب استغاثه، توسل و تبرک به غیر خداوند، و قرار دادن آن‌ها به عنوان یکی از اقسام شرک، (28) راه را برای افراط‌گری وهابیون و گروه‌های جهادی هموار کرد به طوری که ابن‌عابدین از علمای مشهور حنفی می‌نویسد:
فرقه‌ی وهابیت تمام اهل سنت را کافر دانسته و فقط خودشان را موحد می‌پندارند و هر کس با اعتقاداتشان مخالف باشد از دیدگاه آنان مشرک و کافر است و به همین علت کشتار اهل سنت و علمای آن‌ها را مباح دانسته‌اند. (29)
در کتاب کشف الشبهات محمد بن عبدالوهاب، همان کلمات و استدلال‌های ابن‌تیمیه مورد توجه قرار گرفته، و معتقد است مشرکان زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قائل به توحید ربوبی بودند ولی چون در توحید عبادی منحرف شده بودند و از بت‌ها استمداد می‌طلبیدند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ارسال شد تا آن‌ها را از شرک عبادی نجات دهد و با مشرکان بجنگد، بنابراین اگر کسی در این زمان نیز قائل به توحید ربوبی باشد، ولی اگر در توحید عبادی دچار شرک شود کافر است، و از این نکته چنین استفاده می‌کنند: «پس کسانی که از قبول و اموات، تبرک، شفاعت و توسل جویند مشرک و کافرند، چرا که در توحید عبادی دچار شرک شده‌اند. (30) افراطی‌گری در تکفیر و مشرک خواندن مسلمانان چنان در سخنان وی تصریح شده که بارها حسن بن فرحان مالکی در کتاب «داعیة و لیس نبیاً»، بر این نکته اشاره کرده و می‌گوید:
شایسته نیست این همه خطا مرتکب شویم، تا روا بودن جنگ با مسلمانانِ اهل رکوع و سجود را اثبات کنیم، با این ادعا که آن‌ها از هر جهت همانند کفاری هستند که همه‌ی آن‌ها اهل نماز، حج، صدقه و ذکر خدا بودند. آن‌گاه کشتار مسلمانان را در جنگ با آنان با جنگ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با کفار یکسان بدانیم! (31)
و در جواب از ابن‌عبدالوهاب می‌گوید: خداوند شیخ را عفو فرماید، چرا که این عبارت، دلالت بر تکفیر آشکار تمام یا بسیاری از علمای عصر اوست. اگر منظور او همه‌ی کسانی باشد که واژه‌ی اعتقاد را در کتاب‌های اعتقادی به کار می‌برند، او تمام علمای عصر خود را تکفیر کرده است و چنانچه منظور او اعتقاد به باور خاصی باشد مانند «عقیده صوفیه»، برخی از علما را، بدون توجه به تأویل‌های آنان کافر دانسته است با وجود این که تأویل، یکی از موانع بزرگ تکفیر به شمار می‌رود. (32)
امروزه نیز تفکرات افراطی را در سخنان برخی از علمای سلفیه جهادی شاهدیم. در استفتائی که از ابومحمد مقدسی درباره‌ی استغاثه و توسل می‌شود وی با اشاره به مسئله توحید و آیات مربوط به آن فتوا به شرک اکبر بودن توسل و زیارت می‌دهد و معتقدین به آن را از اسلام خارج می‌شمارد، (33) ابومصعب زرقاوی رهبر القاعده‌ی عراق تمام این زیارات و توسلات را جزئی از طاغوت می‌خواند و آن را مستند به کلام ابن‌تیمیه می‌کند، (34) او می‌گوید: «اگر کسی مردم عوام رافضه را مثل مردم عوام اهل سنت بخواند این ظلم به عوام اهل سنت است، چرا که اصل توحید بین این دو گروه متفاوت است، رافضه به حسین (علیه‌السلام) و آل البیت استغاثه می‌کنند و عزاداری و مرثیه‌خوانی می‌کنند و قائل به عصمت آن‌هایند و این‌ها همه شرکیاتی است که بخشیده نمی‌شود و جهل آن‌ها نمی‌تواند عذری برای آن‌ها باشد. (35)

تکفیر نزد ابن‌تیمیه

از اساسی‌ترین مفاهیمی که باعث ترویج خشونت‌ها در جهان اسلام شد مفهوم «تکفیر» است که آثار فراوانی بر آن مترتب است از این رو کتاب‌ها و مقاله‌های زیادی نگاشته شده است، ولی آنچه که به اختصار در این جا ذکر می‌شود، تأثیرپذیری گروه‌های جهادی و افراطی سلفی‌گری از تکفر تکفیر است. بررسی منشأ این تفکر و علل ترویج آن در میان افراطی‌گران سلفی می‌تواند گام مهمی در عرصه‌ی گسترش جنایت‌های امروز جهان اسلام باشد.
بررسی‌ها نشان می‌دهد منشأ این تفکر، گرچه به دوران صدر اسلام باز می‌گردد، ولی هرچه از عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فاصله می‌گیریم این مسئله به شکل گسترده‌تری ادامه داشته و موجب ایجاد فرقه‌های گوناگونی شده است، شاید اسف‌بارترین نمونه‌ی تکفیر در صدر اسلام، تکفیر امیرمؤمنان علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) باشد که توسط خوارج انجام گرفت که از آن‌ها به عنوان یک گروه افراطی، تکفیری یاد می‌کنند، (36) ولی آنچه که امروز باعث تشکیل گروه‌های تکفیری شده است، تفکرات افراطی خوارج نیست که وهابیان امروزه خود را مبری از آن‌ها می‌دانند، (37) بلکه افکاری برگرفته از تفکرات ابن‌تیمیه می‌باشد. از این رو افکار ابن‌تیمیه به عنوان منشاء فکری گروه‌های سلفی و اعمال ابن‌عبدالوهاب به عنوان الگوی عملی گروه‌های افراطی سلفی و وهابی قرار گرفت. افکار برخی از روشن‌فکران عصر حاضر، چون سید قطب و ابوالاعلی مودودی را نمی‌توان نادیده گرفت، ولی مهم در این مقاله تأثیرگذاری افکار تکفیری ابن‌تیمیه است که بدون شک بسیاری از روشن‌فکران و افراطیون عصر حاضر متأثر از آن بوده‌اند، هر چند برخی از علمای وهابی، امروزه در پی اثبات عدم تکفیر از جانب ابن‌تیمیه شده‌اند، (38) ولی شواهدی که در کتاب‌های ابن‌تیمیه هست خلاف این مطلب را می‌رساند، چرا که با توجه به مبانی روش‌شناسی وی که بر نقل‌گرائی و مبانی معرفت‌شناسی‌اش بر حدیث‌گرائی و مخالفت با عقل‌گرائی پایه‌گذاری شده است، (39) باعث شده تا مبانی اعتقادی وی در باب توحید منحصر به یک توحید عبادی باشد که بسیاری از اعمال مسلمانان، چون توسل، شفاعت، تبرک و... را شرک بخواند و در یک فتوای افراطی، حکم به قتل و کشتار مسلمانانی بدهد که به قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و قبول افراد صالح توسل جسته‌اند و از آن‌ها حاجت خواسته‌اند. (40)
این سیر تفکرات و فتاوای ابن‌تیمیه باعث موجب از افراطی‌گری نسبت به تکفیر زائران قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شد، (41) به طوری که محمد بن عبدالوهاب به پیروی از وی، تمام مسلمانانی را که به ملائکه و انبیای الهی و صالحان توسل می‌کنند مشرک و کافر دانسته و ریختن خونشان را مباح و غارت اموالشان را جایز شمرده است، (42) وی در کتاب کشف الشبهات خود بیش از 24 بار مسلمانان را مشرک خوانده و بالغ بر 25 بار آن‌ها را کافر، مرتد، منافق، دشمن توحید و... دانسته است، (43) زینی دحلان در این رابطه می‌نویسد: «که محمد بن عبدالوهاب مسلمانان را از زمان خود تا ششصد سال قبل کافر می‌دانسته و تمامی کسانی را که از او تبعیت نمی‌کردند تکفیر کرده و خونشان را مباح می‌دانسته است، (44) در عصر حاضر نیز افرادی، چون عبدالسلام فرج، رهبر گروه افراطی الجهادِ مصر در کتاب الجهاد فریضة غائبه، به صراحت، حکام کشورهای اسلامی و غیراسلامی را طبق فتوای ابن‌تیمیه تکفیر کرده (45) و طبق فتوای وی ارتداد حاکمان مسلمان را شدیدتر از غیر مسلمان می‌داند، (46) در این کتاب بخشی به نام «مجموعه الفتاوی لابن‌تیمیة تفید فی هذه العصر» وجود دارد، که بسیاری از احکام جهاد و قتال را در این بخش بر طبق فتاوای وی حکم می‌کنند که این حکایت از تأثیرپذیری نویسنده از افکار ابن‌تیمیه دارد.
صالح السریه (47) در رساله الایمان خود به صراحت بهترین عقاید امروز جهان اسلام را اعتقادات ابن‌تیمیه و شاگردانش می‌داند و در ادامه‌ی رساله‌ی خود را بر این اساس بنا می‌کند. (48)

گرایش تکفیری ابن‌تیمیه در ایجاد تفرقه میان مسلمانان

یکی از مهم‌ترین عوامل که باعث گسترش جنایت‌های در میان مسلمانان شد، ایجاد تفرقه میان آن‌ها و دامن زدن به اختلافات مذهبی و تکفیر کردن مذهب مخالف است. ابن‌تیمیه با مواضع تندی که علیه شیعیان مخصوصاً در کتاب منهاج السنة خود گرفت و با صدور فتواهایی در این زمینه بی‌شک توانسته بود برای آیندگانی که در پی بهانه علیه شیعیان‌اند و آن‌ها را کافر می‌دانند، مؤثر باشد.
ابن‌تیمیه در کتاب منهاج السنه می‌گوید: «رافضی‌ها، بناهای ساخته شده بر قبرها را بزرگ می‌دارند و در آن اعتکاف می‌کنند و همان طور که به زیارت خانه‌ی خدا می‌روند به زیارت آن بناها می‌روند و برخی زیارت این بناها را از حج بزرگ‌تر می‌دانند، بلکه معتقدند فردی که نمی‌تواند به زیارت خانه‌ی خدا برود، این بناها را زیارت کند. این نوع از دینداری، دینداری مسیحیت و مشرکان است که عبادت کردن بت‌ها را به عبادت کردن خداوند برتری می‌دادند. (49) و یا می‌گوید: اهل علم براساس روایات و احادیث و اسناد موجود متفق‌اند، که رافضی‌ها دروغ‌گوترین طوایف هستند و دروغ‌گویی از گذشته در میان آنان وجود داشته است. شافعی می‌گفت در میان اهل هوی گروهی را شاهدتر بر دروغ و تزویر از رافضی‌ها ندیدم. (50) هم چنین وی فصلی جداگانه به نام «مشابهة الرافضه للیهود و النصاری» قرار داده و آن‌ها را متهم به غلو و تحریف قرآن و... می‌کند (51) آن‌ها را بدتر از خوارج (52) و در مقابل مسلمانان و در کنار تاتار و مغولان (53) می‌خواند، رافضه را انسان‌هایی بی‌عقل و دین می‌داند. (54) و در مباحث اعتقادی ایشان را متهم به تجسیم و تعطیل می‌کند، آن‌ها را قومی به دور از معارف اهل بیت (علیهم‌السلام) دانسته (55) و با این نگاه افراطی به شیعیان و معرفی برخی فرق شیعه، چون نصیریه و اسماعیلیه، به عنوان فرق غالی و کافر (56) از یک طرف، و از طرفی، قرار دادن تمام فرق شیعه، چون اسماعیلی، اثنی‌عشری، نصیری، زیدیه در گروه واحدی به اسم رافضه می‌آورد. (57)
برخی از ادعاهای وی که عقاید شیعه را شرک‌آمیزتر و بدتر از اسماعیلیه و نصیریه معرفی می‌کند. (58) و عالمان شیعی، چون خواجه نصیر طوسی را به عنوان یکی از علمای اسماعیلی مورد تکفیر قرار می‌دهد، (59) تمام این عوامل باعث شده که جریان‌های تکفیری نتواند بین فرق شیعه تمایزی قائل شوند و تمام مذاهب شیعه را به اسم رافضه تکفیر کنند و این موج افراطی به حدی بوده که حتی برخی از علمای وهابی به صراحت حکم به تکفیر شیعیان داده‌اند. (60) ابن‌جبرین از علمای وهابی در پاسخ به این که آیا به فقرای شیعه می‌تواند زکات پرداخت کرد؟ شیعیان را کافر دانسته و پرداخت زکات را به آن‌ها جایز نمی‌داند (61) و دعا برای پیروزی حزب الله را حرام دانسته و شیعیان را دشمنان اسلام معرفی می‌کند. (62) از شیخ عبدالرحمن براک، مفتی سعودی استفتاء شده: آیا امکان جهاد میان اهل سنت و شیعه وجود دارد؟ وی در پاسخ می‌گوید: «اگر اهل سنت دارای دولت مقتدری باشند و شیعه برنامه شرک‌آمیز خود را اظهار کند، در این صورت بر اهل سنت واجب است که علیه شیعه اعلام جهاد نموده و آنان را به قتل برساند.» (63) از طرف هیئت علمای کبار عربستان هم از سوی 38 تن از علمای وهابی بیانیه‌ای صادر شد که در آن از اهالی سنت دعوت شده بود تا در برابر مخالفان و شیعیان اقدام کنند، که در این بیانیه قتل شیعیان مجاز دانسته شده بود. (64)

نقش ابن‌تیمیه درگسترش موج تکفیر علیه شیعه

منشأ فتاوای تکفیری علیه شیعه را می‌توان در خصومت و فضایی تفکر بنی‌امیه و تضعیف روحیه و فضایی امامیه جست‌وجو کرد، ابن‌تیمیه عملاً در ترویج این تفکر تلاش بسیاری کرد به طوری که معتقد بود، دولت بنی‌امیه بهترین حکومت بوده (65) و بدبختی اسلام از حکومت عباسی بوده، چرا که حکومت عباسی در دست شیعیان و بدعت‌گذاران بوده است، (66) وی هم چنین در جایی دیگر نزول آیه: (وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ) (67) را در شأن بنی‌امیه انکار کرده و این گونه تفسیر را از تحریفات شیعه در قرآن بر شمرده است. (68) وی به گونه‌ای تنقیص شخصیت حضرت علی (علیه‌السلام) و ائمه طاهرین (علیهم‌السلام) را نمود که بسیاری از علماء اهل سنت را به واکنش علیه او واداشت، (69) ابن‌حجر عسقلانی در کتاب الدرر الکامنه، صراحت دارد که تعدادی از مسلمانان - یعنی اهل سنت، ابن‌تیمیه را به خاطر جسارت‌هایی که به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) دارد، منافق می‌دانند، (70) چون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «لا یبغضه إلا منافق». (71) و یا ابن‌حجر مکی در کتابی که حتی علیه شیعه نوشته است، وقتی به ابن‌تیمیه می‌رسد می‌گوید: ابن‌تیمیه کسی است که خداوند او را مخذول و منکوب، گمراه و کور، و ذلیل و بی‌مقدار کرده است، علمای بزرگ احوال او را بیان کرده و دروغ گفتار او را مشخص کرده‌اند. (72) در هر صورت تنقیض‌های ابن‌تیمیه نسبت به اهل البیت (علیهم‌السلام) و علمای امامیه از یک طرف و تعصب‌ورزی وی نسبت به بنی‌امیه و رفع تنقیص‌های آنان (73) از طرف دیگر موجب شد که یک نگاه افراطی همراه با تنفر به شیعه به نام رافضه صورت گیرد؛ به طوری که امروزه کتاب‌ها و مقاله‌هایی فراوانی به صورت رایگان در دفاع از عثمان بن عفان و در دفاع از ابوسفیان و معاویه و عمرو بن عاص توزیع می‌شود (74) و گروه‌های تکفیری رسماً اعلام می‌کنند که در پی احیاء بنی‌امیه و انتقام از شیعیان هستند. (75)

تکفیر سیاسی

مهم‌ترین عامل گسترش تکفیر در جهان اسلام از زمانی پدید آمد که وارد مسائل سیاسی شده و علما و امرا آن بیشتر برای پیش‌برد اهداف سیاسی خود استفاده کردند، (76) ابن‌تیمیه گرچه بیشتر به عنوان یک عالم دینی مطرح است تا یک عالم سیاسی، ولی در عین حال بسیاری از گروه‌های افراطی سیاسی منهج علمی و عملی وی را به عنوان یک شناسه مطرح کرده‌اند و حتی برخی از تحلیل‌گران در بطن افکار تکفیری ابن‌تیمیه و ابن‌قیم جوزی، انگیزه‌های سیاسی را برای مقابله با شیعه دخیل دانسته‌اند، (77) از جمله موضع‌گیری‌های سیاسی ابن‌تیمیه، در جریان حمله تاتار به شام و فرار مردم دمشق در سال (702 ق)، بود که ابن‌تیمیه مردم را به جهاد فراخواند. (78) بعد از شکست تاتارها، ابن‌تیمیه به اقدامات جدیدی دست زد، از جمله راندن گروهی از شیعه‌های باطنی نصیری از کوه‌های اطراف دمشق بود. ابن‌تیمیه معتقد بود که این گروه‌های شیعی جاسوسان و حامیان تاتار بوده و در منطقه فساد می‌کردند ابن‌تیمیه با گروهی از یارانش به جنگ این گروه‌های شیعه رفت و تمام افراد مسلح را کشت و درخت‌های آن منطقه را قطع کرد. (79) ابن‌تیمیه با بیان این گزاره که «هر کس دعوت را دریافت کرد و نپذیرفت واجب القتل است» و با قرائت آیه‌های جهاد در راستای آن و تأکید بر فضائل جهاد، قتل کفار و جهاد علیه آنان را جزء اولویت‌های نخست رسالت اسلام شمرده است.
از این روی گروه‌های افراطی برای رسیدن به اهداف و منافع خود در جهت ترویج مواضع خود و نابودی مخالفانش از حربه‌ی جهاد استفاده کرده و برای تغذیه افکار مجاهدین و مشروعیت بخشیدن به جنایت‌های خود از تفکرات ابن‌تیمیه به عنوان تأیید اصول و مبانی خود استفاده می‌کنند. و از اعمال وی به عنوان یک الگو بهره می‌گیرند. ایمن الظواهری در فصل چهارم کتاب التبرئه خود که در باب جهاد و امر به معروف است، ابتدا با استناد به کلام ابن‌تیمیه، جهاد را زمانی معتبر می‌داند که به رأی اهل خبره در دین و دنیا باشد و در پایان این فصل چنین می‌نویسد:
من امیدوارم که خواننده این کتاب، کلام ابن‌تیمیه را در باب جهاد هم بخواند، چرا که وی خودش در عرصه جهاد بوده و مسلمانان را برای جهاد تحریک می‌کرده و عالمی است که احوال جهاد و مجاهدین را به خوبی درک می‌کرده و باید متذکر شد که وی با این که بخشی از عمر خود را در زندان بوده ولی اصلاً در مبانیش خللی ایجاد نشده بلکه محکم‌تر نیز شده تا این که در زندان مرد، پس ابن‌تیمیه استحقاق یک امام و رهبری که بتوان به او اقتدا کرد را دارد. (80)
ابن‌تیمیه بعد از واقعه جبل و کسروان، نامه‌ای به ملک ناصر می‌نویسد و در این نامه بعد از حمد خداوند و تمجید از سلطان می‌نویسد:
مارقین دو دسته‌اند: دسته اول اهل فجور و طغیان، ظالمان و متجاوزان و کسانی که از شعائر ایمان خارج شدند... گروه دوم مارقین (از دین خارج‌شدگان) بدعت گذارند. گمراهان منافق و خارج‌شدگان از سنت و جماعت، جداشدگان از شریعت و اطاعت سلطان مانند اهل جبل، جرد، کسروان که سلطان با آن‌ها جنگید و پیروزی سلطان از نعمت‌های خداوند به او بود. آن‌ها و امثالشان از بزرگ‌ترین مفسدان در امور دین و دنیا هستند، آنان معتقدند که ابوبکر، عمر و عثمان، مسلمانان بدر و بیعت رضوان و همه مهاجران و انصار و تابعین و پیشوایان اسلام و علمای مذاهب چهارگانه و شیوخ اسلام و پادشاهان مسلمانان و سربازانشان و همه مسلمانان کافر و مرتد هستند، حتی از یهود و مسیحیت بدتر هستند، زیرا مرتد بدتر از کافر است به این دلیل اهل فرنگ و مغول‌ها را بر اهل ایمان و قرآن مقدم می‌دانند. (81)
وی در ادامه نامه خود می‌نویسد:
طرفداران این مذهب ملعون مانند اهل جبل عامل و نواحی آن و جزین با آمدن تاتار خوشحال شدند. هنگامی که سپاهیان اسلام از سرزمین مصر حرکت کردند، ذلت و بیچارگی آنان برای همه مسلمانان روشن شد. هنگامی که خداوند اسلام را با آمدن سلطان یاری کرد، برای آنان عزایی بود، این گروه باعث شدند که چنگیزخان به سرزمین‌های اسلامی حمله کند و هولاکو بر بغداد مسلط شود و تا حلب پیش بیاید، این گروه انواع دشمنی را در حق اسلام و اهل آن مرتکب شده‌اند. علت همه دشمنی‌ها این است که معتقدند هر کس با آن‌ها در گمراهیشان همراه نباشد، کافر و مرتد است. از جمله این اعتقادها این است: «کسی که متعه را حرام بداند کافر است، کسی که ابوبکر، عمر و عثمان را دوست داشته باشد یا از آن‌ها راضی باشد، کافر است. کسی که ایمان به منتظر نداشته باشد کافر است، کسی که معتقد باشد خدا را در آخرت می‌بیند کافر است، کسی که بگوید خداوند بر روی آسمان‌هاست، کافر است، کسی که به قضا و قدر ایمان داشته باشد، کافر است». (82)
هم چنین ابن‌تیمیه با جایگاهی که به دست آورده بود به اقداماتی دست می‌زد که در اصل وظیفه حکومت بود. او در سال (669 ق) به همراه تعدادی از یارانش به خانه‌ها می‌رفتند و تمام ظرف‌ها را شکسته و شراب‌ها را می‌ریختند و صاحبان خانه‌ها را سرزنش یا دستگیر می‌کردند. این کار او با استقبال مردم مواجه شد، چرا که تصور می‌کردند حکم قرآن اجرا شده و زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حال بازگشت است. (83) هم‌چنین ابن‌تیمیه همراه با عده‌ای از یارانش در ماه رجب سال (704 ق) صخره‌ای را که در کنار رود قلوط بود و مردم بدان نذر می‌کردند قطع کرد. (84)
استفاده از احکام تکفیر و جهاد برای پیشبرد منافع سیاسی، منجر به یک مدل افراط‌گرایی و راهبردی شد که اوج این تفکر در قرن دوازدهم توسط محمد بن عبدالوهاب در جزیرة العرب رخ داد، وی در سال 1158 ق زمانی که امیر درعیه - محمد بن سعود - با وی بیعت نمود و متعهد شدند که با یکدیگر توحید وهابی را در جزیرة العرب گسترش دهند، (85) و در اولین اقدام به تخریب قبور از جمله قبر زید بن خطاب پرداختند (86) و با تسلط بر مکه محل تولد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را و قبر و بارگاه حضرت خدیجه و بسیاری از صحابه و بزرگان دین را با خاک یکسان کردند (87) و یا مرتکب جنایت‌های هولناکی در سرزمین‌های مسلمان از جمله احساء و طائف و نجف و کربلاء و... شدند. (88)
نگاه ابن‌تیمیه به شیعه و فرقه‌های آن به عنوان یک رافضی که دارای اعتقاداتی مخالف با اهل سنت و دارای رویکردی منفعلانه و همراه با دشمنان اسلام است، باعث شده امروزه آتش اختلافات بین مذاهب اسلامی بالا بگیرد و به عنوان یک راهبرد سیاسی برای رسیدن به اهداف پلید خود در محافل غربی مطرح باشد، ایمن الظواهری رهبر القاعده در مجله‌ی نشرة الانصار طی مقاله‌ای مواضع خود را در قبال ایران و شیعیان بیان می‌کند و همان سخنان ابن‌تیمیه را یک بار دیگر تکرار می‌کند و می‌گوید: ما با شیعیان و مردم ایران از نظر اعتقادات با هم اختلافاتی داریم، آن‌ها ابوبکر و عمر و صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را سب می‌کنند و قائل به تحریف قرآن هستند و برای ائمه خود عصمت قائلند و به مهدی آخرالزمانی معتقدند که رجعت خواهد کرد که اگر کسی چنین اعتقاداتی داشته باشد مرتد است مگر این که جاهل بوده باشد. (89)
و یا ابومصعب زرقاوی (90) که مواضعی خشونت‌آمیزتر علیه شیعه نسبت به دیگر رهبران القاعده داشت به طوری که اولویت جنگ را در ابتداء با آن‌ها می‌دانست، (91) نوشته‌های وی به روشنی بر این امر گواهی می‌دهد که در تکفیر کردن مسلمان مخصوصاً شیعیان متأثر از ابن‌تیمیه بوده وی در کتاب الکلماة المضیئه، با سوءظنی که به شیعیان دارد معتقد است که پشت تمام تحرکات آمریکائی که در منطقه وجود دارد رافضه هم دست دارد، به طوری که می‌خواهند حکومت خود را از ایران به سمت عراق و سوریه و سپس کشورهای خلیج فارس ادامه دهند، از این روی وی رافضیان را آدم‌های منافق می‌خواند و آن‌ها را منطبق با آیه‌ی (هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى‌ یُؤْفَکُونَ) (92) می‌داند و آن‌ها را تکفیر می‌کند و در تأیید کلام خود سخن ابن‌تیمیه را ذکر می‌کند و می‌گوید:
ابن تیمیه چه خوب حال این رافضه را توصیف کرده که آن‌ها کفار را علیه مسلمین یاری می‌کنند و کمک آن‌ها به مغول‌ها باعث خروج چنگیزخان شد و هلاکوخان توانستد به کشورها مسلمان عراق و سوریه برسد، به همین خاطر بود که توانستند لشکر مسلمانان را غارت کنند و... قلب‌های مغولان بسیار سخت بود و بر هیچ کسی رحم نمی‌کردند و مهم‌ترین عبادتشان لعن مسلمین و اولیاء الله بود و بزرگ‌ترین اصل برای آن‌ها لعن و تکفیر و سب حاکمان اسلام، خلفای راشدین و علماء اسلام بود... و رافضه هم این مغول‌ها و دولتشان را دوست دارند، چرا که آن‌ها به وسیله‌ی همین مغول‌ها عزت خودشان را به دست آوردند لذا به آن‌ها کمک می‌کردند و مسلمانان را می‌کشتند و حریم‌ها را می‌شکستند... و زمانی که مسلمان‌ها بر مشرکین و نصاری غلبه پیدا می‌کردند این روز برای رافضی‌ها روز غصه و اندوه بود ولی زمانی که آن‌ها بر مسلمین پیروز شدند این روز روز عید و خوشحالی برای آن‌ها بوده است. (93)
ابومصعب با اظهار تعجب از این عبارت‌ها می‌گوید:
سبحان الله، مثل این که ابن‌تیمیه از عالم غیب خبر می‌داده و به اوضاع عصر حاضر اشراف داشته، لذا آن‌ها را توصیف کرده و به ما خبر داده، بنابراین راه برای ما روشن گردیده، چرا که باطن این قوم برای ما ظاهر شده است. (94)
ابن‌تیمیه می‌گوید: به همین خاطر عامه مردم بدترین احساس را نسبت به آن‌ها دارند و جنگیدن با آن‌ها سزاوارتر است تا با خوارج، لذا بین مردم شایع شده که رافضه اهل بدعت‌اند و ضد اهل سنت، چرا که دشمی آن‌ها با سنت رسول خدا و شریعت اسلام ظاهرتر است. (95) وی سخنان بسیاری از ابن‌تیمیه نقل کرده که حاکی از تأثیرپذیری وی دارد. (96)
حتی گروه‌های تروریستی و افراطی داعش و یا جبهة النصره متأثر از همین‌گونه تفکرات هستند، در رساله‌ای به نام دولة البغدادی - الواقع و الحکم الشرعی که منسوب به گروه حکومت داعش هست، گروه‌های حکومتی را به چند قسم تقسیم کرده و مخالفان خودشان را تکفیر می‌کنند و خون و مالشان را مباح می‌کنند که در این صورت گروه‌های جیش المجاهدین و لواء التوحید و أحرارالشام و جبهه النصره کافر می‌شوند. در این رساله که گروه‌های مخالف خود را محکوم به افراطی‌گری می‌کند آمده که آن‌ها قضیه تکفیر را با شبهه افکنی و ظن و گمان، بدون هیچ بینه‌ی معتبری بیان می‌کنند و بسیاری از سربازان هم از آن‌ها اطاعت می‌کنند و مسلمین را می‌کشند همان طوری که کفار را می‌کشند و اعلام می‌کنند که به آن‌ها امتیاز می‌دهند که در کشتن آن‌ها اخلاق جنگ را مراعات نکنند و اسیران و زنان و بچه‌ها و... را حتی با عملیات‌های انتحاری بکشند، آن‌ها همان خوارجی‌اند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده بود که از مشکلات این قوم این است که قرآن می‌خوانند ولی صدای آن از دهانشان بیشتر نمی‌رود، آن‌ها مسلمانان را می‌کشند و بت‌پرستان را دعوت می‌کنند... اگر آن‌ها را درک می‌کردم آن‌ها را هم‌چون قوم عاد می‌کشتم، (97) و ما می‌بینیم که مصلحت شرعی برای ما تعیین می‌کند که این خوارجی که با مجاهدین ما جنگ می‌کنند باید با آن‌ها بجنگیم، چرا که آن‌ها زمین‌های آزاد را به فساد می‌کشند و از کسانی که ضد بشار اسد هستند انتقام می‌گیرند و ثمرات و نتایج جهاد ما را در سوریه از بین می‌برند. (98)
گزارشی که خبرنگار الحیاة (99) از عقاید رهبران گروه‌های تکفیری انتشار کرده به وضوح این خشم افراطی دیده می‌شود، که باعث شده به آسانی مخالفان خود به ویژه شیعیان را کافر بخوانند و خون و مال و ناموسشان را مباح اعلام کنند، در حالی که هیچ یک از آن‌ها صلاحیت صدور حکم تکفیر را ندارند.

نتیجه

ابن‌تیمیه نه تنها به عنوان یک عالم دینی بلکه به عنوان یک رهبر سیاسی توانست نقش بسزایی در وقایع جهان اسلام به ویژه در یک سده‌ی اخیر داشته باشد، وی با سازماندهی برخی از مبانی سلفیه هم چون انفتاح باب اجتهاد و ترویج ظاهرگرایی و مخالفت با عقل و منطق و با سخت‌گیری در برخی از معارف اعتقادی سلف هم‌چون توحید و شرک و منحصر کردن توحید در توحید عبادی و گسترش دایره تکفیر و ارتباط آن با سیاست و با یک رویکرد منفعلانه نسبت به شیعه باعث شد که خشونت‌های جهان اسلام به سمت اختلاف‌های مذهبی برای تأمین منافع سیاسی حرکت کند، از این روی امروزه شاهد بسیاری از جنایت‌ها به اسم اسلام در مناطق مختلفی از جهان اسلام هم چون سوریه، عراق، افغانستان، پاکستان، بحرین و... هستیم.

پی‌نوشت‌ها

1. پژوهشگر مؤسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم‌السلام).
2. ابن‌تیمیه، مجموع فتاوی، ج 5، ص 114 و ج 17، ص 360؛ فتوی الحمویة الکبری، ج 1، ص 40 و 541.
3. محمد صالح بن عثیمین، مجموع فتاوی، ج 1، ص 115؛ صالح فوزان، الأرشاد الی صحیح الاعتقاد، ص 150؛ علی عبدالعزیز الشبل، التنبیه علی المخالفات العقدیة فی فتح الباری، ج 3، ص 584.
4. ابن‌تیمیه، الرد علی الکبری، ج 2 ص 507؛ همو، الرد علی المنطقیین، ج 1، ص 101 و 488 و 523؛ همو، مجموع فتاوی، ج 13، ص 237؛ ج 4، ص 283، 315؛ ج 9، ص 39؛ همو، عقیدة الاصفهانیه، ص 109 و 110؛ همو، الصفدیه، ج 1، ص 242.
5. همو، درءالتعارض بین العقل و نقل، ج 3، ص 151؛ همو، منهاج السنه النبویه، ج 2، ص 215.
6. بی‌شک بر عقاید کلامی آثار فقهی مهمی، چون مرتد شدن و کافر بودن و... بار می‌شود و در طول تاریخ به خاطر برخی از مسائل کلامی چون مباحث علم و قدرت خداوند و یا جسم و مکان داشتن خداوند خون‌های بسیاری ریخته شده، در سؤالی از هیئت عالی افتاء عربستان درباره این که اگر کسی قائل باشد به این که خداوند در همه جا وجود دارد، چیست؟ پاسخ داده‌اند: خداوند در عرش است و درون جهان نیست بلکه خارج از عالم است و اگر کسی معتقد باشد که خداوند در همه جا هست، کافر، مرتد و بلکه خارج از اسلام است. (فتاوی اللجنه الدائمه للبحوث العلمیه و الافتاء ج 3، ص 216 سؤال الاول من الفتوی رقم 5213).
7. آن‌ها با تمسک به ظاهر آیات و روایات، برای خود خدایی خیالی ساختند که برای توصیف خداوند آن‌ها می‌توان به کتابهای السنة و یا توحید ابن‌خزیمه رجوع کرد، به عنوان نمونه البانی در حاشیه خود بر السنة ابن‌ابی‌عاصم شماره 471 حدیث ام‌الطفیل، حدیث را صحیح می‌داند که در آن حدیث خداوند را جوانی با موهای بلند و نعلینی از طلا ترسیم کرده که در سبزه‌زار ایستاده است...
8. در سال 1973 م تشکیل شد و به گروهک شباب محمد و یا جماعة صالح السریه مشهور است.
9. سید احمد رفعت، النبی المسلح، ج 1، الرافضون، ص 34.
10. رهبر گروه جماعة التکفیر و الهجرة.
11. سید احمد رفعت، همان، ج 2، الثائرون، ص 129-131.
12. به گزارش فارس. گروه‌های سلفی و وهابی (طالبان) همین رویه را برای پیروان خود پیش گرفته و اسناد بهشت را در قبال کشتن دیگر مسلمانان به آن‌ها اعطا می‌کنند.
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13911208000695#sthash.CBOeA1P1.dpuf و براساس گزارش خبری عرب تایمز، در میان کشفیات به دست آمده از اجساد برخی تروریست‌های تکفیری در سوریه پس از پاکسازی القصیر، علاوه بر بمب‌های دستی و خشاب‌ها و گلوله‌ها، به وفور قرص‌ها و داروهای تقویت جنسی نیز یافت شده که طبق اظهارات اسیران تکفیری، این قرص‌ها را برای ورود به کاخ‌های حوریان در بهشت آماده می‌کرده‌اند. طبق فتاوای مفتی‌های وهابی، هر کس برای جنگیدن با ارتش سوریه و حزب الله و به نیت سرنگونی بشار اسد به سوریه برود، پس از کشته شدن، مستقیماً وارد بهشت و آغوش حوریان می‌شود! به نقل از:
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/220910.
13. ر.ک: ابن‌تیمیه، إقامة الدلیل، ج 5، ص 398؛ لمسودة، ص 462 به بعد.
14. ابن‌تیمیه، مجموع فتاوی، ج 20، ص 210-214.
15. همان، ج 22، ص 249.
16. عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، الدرر السنیة، ج 4، ص 8.
17. محمد بن عبدالله بن سلیمان السلمان، دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب و أثرها فی العالم الإسلامی، ص 119.
18. الأصل السادس رد الشبهة التی وضعها الشیطان فی ترک القرآن و السنة و اتباع الآراء و الأهواء المتفرقة المختلفة...، (محمد بن عبدالوهاب، مجموعة رسائل فی التوحید و الإیمان، ج 1، ص 396؛ عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، الدرر السنیة، ج 1، ص 174).
19. محمد بن عبدالوهاب، رسائل الشخصیه، ج 1، ص 277.
20. نمونه‌های فراوانی از این موضوع در کتاب الدرر السنیة، ج 10 موجود است.
21. حسن بن علی سقاف، السلفیة الوهابیة، ص 74.
22. همان طور که عبدالله عزّام به آن نکته اذعان می‌کند (عبدالرحیم علی، حلف الارهاب، ج 1، ص 22).
23. ابن‌تیمیه، رسالة التدمریة، الاسماء و الصفات، ج 1، ص 7.
24. همو، درء التعارض، ج 9، ص 344؛ همو، الاستقامه، ج 1، ص 180؛ ج 2، ص 31.
25. محمد بن عبدالوهاب، مجموعة رسائل، ج 5، ص 129.
26. همو، اقامة الدلیل، ج 2، ص 100.
27. ابن‌تیمیه، مجموع فتاوی، ج 3، ص 140 و 142 و ج 6، ص 421.
28. همو، الاستغاثه، ج 1، ص 184؛ ابن‌تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم لمخالفة أصحاب الجحیم، ص 540؛ همو، مجموع فتاوی، ج 25، ص 323؛ ج 27، ص 60.
29. حاشیه رد المختار، ج 4، ص 449.
30. محمد بن عبدالوهاب، کشف الشبهات، ص 31-33.
31. حسن بن فرحان مالکی، داعیة و لیس نبیاً، ص 40.
32. همان، ص 43.
33. ابومحمد مقدسی، مجموع استفتاءات، حکم من یستغیث بغیر الله، ص 2.
34. ابومصعب زرقاوی، الکلمات المضیئة، ص 7.
35. همان، ص 325.
36. طبق نقل مرحوم علامه طباطبایی، طبرسی، زمخشری و... در ذیل آیه 58 از سوره «توبه» دلالت بر وجود ردپای این گروه افراطی در زمان رسول الله است. محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 9، ص 319؛ طبرسی، مجمع‌البیان، ج 5، ص 63؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 7، ص 454؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 115؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج 2، کتاب الزکاة، ص 750-743، ح 148، 147، 158 و 156.
37. به طوری که خود ابن‌عبدالوهاب نیز آن را انکار می‌کند و بین وهابیت و خوارج فرق می‌گذارد، الدرر السنیه، ج 8، ص 204، القصیمی در کتاب الصراع بین الاسلام و الوثنیه، ج 1، ص 470 این نسبت را رد می‌کند.
38. مثلاً به کتاب ضوابط التکفیر المعین عند ابن‌تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و علماء نجد، اثر ابوالعلا راشد بن أبی‌العلا، 1425 ق.
39. سید مهدی علیزاده موسوی، مبانی فکری سلفیه و وهابیت، ج 1، ص 41-55.
40. ابن‌تیمیه، زیارةالقبور و الاستنجاد بالمقبور، ص 17.
41. ابن‌کثیر شاگرد ابن‌تیمیه این را جزء تحریفات سخنان ابن‌تیمیه می‌داند، (ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 14، ص 143).
42. محمد بن عبدالوهاب، کشف الشبهات، ص 58؛ همو، مجموع مؤلفات الشیخ محمد بن الوهاب، ج 6، ص 115.
43. سید محسن عاملی، کشف الارتیاب، ص 148.
44. زینی دحلان، الدررالسنیة فی الرد علی الوهابیه، ص 32.
45. عبدالسلام فرج، الجهاد فریضة الغائبة، ذیل بحث الحکم بغیر ما انزل الله، (ابن تیمیة در کتاب الفتاوی 524/28 می‌گوید: و معلوم بالاضطرار من دین المسلمین و باتفاق جمیع المسلمین أن من سوغ اتباع غیر دین الإسلام أو اتباع شریعة غیر شریعة محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فهو کافر).
46. همان، ذیل بحث حکام المسلمین الیوم فی رده عن الاسلام، می‌گوید: (ابن تیمیه فی الفتاوی 534/28. و قد استقرت السنة بأن عقوبة المرتد أعظم من عقوبة الکافر الأصلی من وجوه متعددة منها. أن المرتد یقتل بکل حال، و لایضرب علیه الجزیة، و لا تعقد له ذمة، بخلاف الکافر الأصلی).
47. رهبر جنبش التحریر الاسلامی (سازمان آزادی‌بخش اسلامی) مصر که در سال (1974 م) بوجود آمد.
48. صالح السریه، رسالة الایمان، برگرفته از آدرس الکترنیکی. http://www.elismaily.tv
49. سید محسن امین عاملی، کشف الارتیاب، ص 232.
50. ابن‌تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج 1، ص 60.
51. همان، ج 1، ص 22-29. وی بارها نسبت‌های ناروایی به شیعه می‌دهد به طوری که می‌گوید: «لَو کانُوا مِنَ الطَّیْرِ لَکَانُوا رَخَمًا، وَلَوْ کَانُوا مِنَ الْبَهَائِمِ لَکَانُوا حُمُرًا» (اگر شیعه را از پرندگان بدانیم باید آن‌ها را مرغ نجاست‌خوار و اگر از چهارپایان بدانیم باید آن‌ها را الاغ بدانیم)
52. ابن‌تیمیه، مجموع فتاوی، ج 28، ص 527 و 528، این در حالی است که در منهاج السنه ج 1، ص 67 حکم به قتل خوارج می‌دهد.
53. ابن‌تیمیه، مجموع فتاوی، ج 28، ص 636 و 638.
54. همان، ج 4، ص 429.
55. همو، منهاج السنه، ج 2، ص 243.
56. همان، ج 2، ص 512.
57. به طوری که به امامیه می‌گوید: فَإنَّهُمْ جَهْمِیَّةٌ قَدَرِیَّةٌ رَافِضَةٌ (همان، ج 4، ص 131).
58. همان، ج 2، ص 626.
59. همان، ج 3، ص 445.
60. علمائی چون محب‌الدین خطیب و احسان الهی ظهیر و ابراهیم جبهان، امامیه را کافر دانشته‌اند (به نقل از: عصام العماد، گفت‌وگوی بی‌ستیز، ص 59).
61. فضیله الشیخ بن جبرین، اللولوالمکین من فتاوی، ص 39.
62. همان، شماره فتوی، 15903.
63. سایت المنجد، سؤال 10272.
64. برگرفته از سایت سازمان تبلیغات اسلامی به نشانی. http://old.ido.ir//a.aspx?a=1385100205
65. ابن‌تیمیه، منهاج السنه، ج 8، ص 238 و 242.
66. همان، ج 4، ص 130.
67. اسراء، آیه 60.
68. همو، منهاج السنه، ج 3، ص 404.
69. همان، ج 8، ص 330 و ج 4، ص 496 به تنقیص مقام حضرت علی (علیه‌السلام) و ج 4، ص 245 به تنقیص حضرت فاطمه (علیها‌السلام) پرداخته و از آن طرف به تعریف و تمجید قاتل حضرت علی (علیه‌السلام) پرداخته است، همان، ج 5، ص 47.
70. ابن‌حجر، الدرر الکامنه، ج 1، ص 151.
71. مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج 1، ص 61؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 1، ص 95؛ ابن‌حجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج 1، ص 60؛ نووی، شرح مسلم، ج 2، ص 64.
72.

عبارات مرتبط با این موضوع

تأثیر افکار ابن‌تیمیه در گسترش جنایت‌های جریان‌های تکفیری تأثیر افکار ابن‌تیمیه در گسترش جنایت‌های جریان‌های تکفیری


ادامه مطلب ...

جنایت‌های وهابیت تکفیری در کربلا و نجف با تأکید بر دوره اول

[ad_1]

چکیده

وهابیان برای دست یافتن به جایگاه فرماندهی در اسلام و تملک حرم مکه و مدینه، نیاز شدیدی به پشتوانه مالی داشتند. آن‌ها عراق و عتبات مقدسه را بهترین مکان برای به دست آوردن ثروت تشخیص دادند، زیرا شاهان شیعه ایرانی، خصوصاً نادرشاه افشار به این مکان‌ها بسیار توجه داشتند و در آن‌ها سرمایه‌گذاری فراوان می‌کردند. بنابراین، با تکیه بر حکمی که از «محمد بن عبدالوهاب» برای تخریب اماکن مقدسه در دست داشتند، حمله به نجف و کربلا و غارتگری این مکان‌ها را در پیش گرفتند که در کربلا، علاوه بر هتک حرمت حرم سبط پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، به غارت اموال حرم و مردم شهر و هتک ناموس زنان و کشتارهای وحشیانه‌ای روی آوردند. آنان در حمله به نجف اشرف - با وجود حمله‌های متعدد به این شهر - کاری از پیش نبردند. در مقاله حاضر، به شرح جنایت‌های وهابیان در این دو شهر مقدس مسلمانان جهان پرداخته می‌شود.

مقدمه

سعودیان وهابی، در پایان مراسم حج در سال 1214 ق، با توجه به درگیری‌هایی که دامن‌گیر دولت عثمانی شده و قدرت آنان را تضعیف کرده بود، به فکر افتادند که مسیر فتوحات خود را به خارج از شبه جزیره عربستان گسترش دهند. آن‌ها در این مسیر، عراق را بهترین مکان برای تهاجم‌ها و غارتگری خود یافتند، زیرا در این کشور، عتباتی سرشار از طلاها و اموال گوناگون وجود داشت. عتبات مقدس عراق، علاوه بر کمک‌های فراوان مردمی، ثروت‌های زیادی نیز داشت که از عهد نادرشاه جهت ساخت و نگه‌داری این مکان‌ها و طلااندازی گنبد، مناره‌ها و ایوان‌ها هزینه شده بود (2) و در دوره پس از او نیز، هدایای گران‌بهای شاهان زندیه (3) و قاجار (4) به این مکان‌ها تعلق یافته بود. این ثروت‌ها توجه سعودیان وهابی را به این مکان‌های مقدس جلب کرد تا با غارت آن‌ها، پایه‌های نوپای حکومت خود را قدرت بخشند. بدین ترتیب، یکی از مورخان مدافع وهابیت نیز در شرح علل حمله وهابیت به عتبات مقدسه (کربلا) نقل کرده است:
سعود بن عبدالعزیز می‌خواست که با به چنگ آوردن اموال عتبات عراق (کربلا)، سپاهش را تقویت کند تا بتواند مالک حرم مکه و مدینه هم بشود و حکومت خود را بدین وسیله در جهان اسلام گسترش دهد. (5)
از جنبه دیگر، انهدام گنبد و بارگاه «تربت حسینی» و «علوی» هم احساسات مذهبی شاخه وهابی این مجموعه را تسکین می‌داد. (6) آنان که توانسته بودند با تکیه به آموزه‌های شیخ محمد بن عبدالوهاب، برای حمله به بقاع شریف و تخری ابینه آن‌ها، چه در کربلا و نجف و چه در مکه و مدینه، مجور شرعی به دست آورند (7)، تهاجم‌های خود را به عراق و خصوصاً شهرهای کربلا و نجف آغاز کردند و هر چند در نجف اشرف به توفیقی دست نیافتند، اما در حمله به کربلای معلا، جنایت‌های بی‌نظیری در کارنامه خود ثبت نمودند.
البته در این بین نباید از بی‌تدبیری و حمایت‌های دولت عثمانی از سعودیان برای تبدیل بحران وهابی - عثمانی به بحران وهابی - شیعی به سادگی عبور کرد و عوامل بیرونی، مانند مشورت‌های رسمی دولت بریتانیا با امرای سعودی نجد و تفاهم‌های بین آنان را نیز نباید فراموش کرد. (8) با این مقدمه به سراغ بررسی جنایت‌های وهابیان در کربلا و نجف می‌رویم.

جنایت‌های وهابیان در کربلا

عملیات تهاجم وهابیان به کربلا در دوران حکومت عبدالعزیز با لشکری که وی از نقاط مختلف نجد و نواحی آن پدید آورده بود، (9) به فرماندهی پسرش سعودی (که مادرش دختر محمد بن عبدالوهاب بود) (10) در سال 1216 ق (11) / 1801 (12) یا 1802 م، (13) رخ داد. این حادثه، اوج حضور نظامی وهابیان در عتبات مقدسه عراق بود. (14) برخی از مورخان، این حمله نظامی را در هجده ذی حجه ذکر کرده‌اند؛ یعنی روز عید غدیر (15) که مردم کربلا برای زیارت مرقد مطهر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به نجف اشرف رفته بودند و شهر کربلا تقریباً خالی از سکنه بوده است و فقط افراد ضعیف و سال خورده باقی مانده بودند، (16) اما برخی دیگر این حادثه را در ذی‌قعده (17) همان سال ذکر کرده‌اند.
ایلکس، فاسیلیف، مستشرق روس تبار، در مورد اختلاف مورخان در خصوص تاریخ دقیق حمله وهابیان به کربلا می‌نویسد:
حادثه کربلا: امرای درعیه، استیلای بر کربلا را اختیار کردند. کربلا از عتبات مقدس شیعه است که آن‌ها (وهابیان) از این عتبات کراهت دارند، خصوصاً در کربلا، سبط نبی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است و وهابیان در آذر - نیسان (مارس - آبریل) سال 1802 م به آن‌جا حمله کردند. مستشرقان اروپایی، حادثه هجوم به کربلا را در نیسان 1801 م بیان کرده‌اند. وقتی که به مصادر نجد آن‌ها مراجعه می‌کنیم، ج. روسو، ول. کورانسیز، بورکهالت و وف. منجین این تاریخ را ذکر کرده‌اند، اما وقتی به مراجع تاریخی - عربی رجوع می‌کنیم و حتی از اروپایی‌ها، فیلبی هم تاریخ آذر - نیسان 1802 م را نقل کرده‌اند و اساس اعتماد این تاریخ، نقل ابن‌بشر است. ابن‌سند و ج. رایمون و مجلة المنوعات الادبیة و جمیع مصادر نزدیک زمان حادثه کربلا هم این تاریخ را تأیید می‌کنند. هم چنین سفیر روسیه در آستانه نیز از شهودی که از عراق برایش رسیده این تاریخ را بیان کرده است، که بعید می‌باشد شخصی در عراق زندگی کند و سال را اشتباه کند، به خصوص این حادثه مهم را... (18)
وهابیان در این حمله، جنایت‌های فراوانی مرتکب شدند که دل هر انسان آزاده‌ای را به درد می‌آورد، به نحوی که حتی مستشرقان هم از آن با نام «جنایت‌ها» یاد کرده‌اند. در این باره، مستشرقی فرانسوی که پس از این حادثه از کربلا عبور کرده است، می‌گوید:
ما بعد از چندی از حادثه ضریح امام حسین (علیه‌السلام) به کربلا وارد شدیم که آثار قساوت قلب و تعصب وهابی‌ها، نمایان بود معروف بود که در این شهر، ثروت‌های فراوانی وجود داشته است که قابل شمارش نبودند. چه بسا گفته شده است که حتی نمونه آن گنج‌ها را پادشاه ایران هم نداشت، زیرا در ضریح امام حسین (علیه‌السلام)، طی سال‌های طولانی، هدایایی از طلا و نقره و سنگ‌های قیمتی و تحفه‌های نادر آورده می‌شد... و حتی تیمور لنگ هم از اهانت و دستبرد به حضرت چشم‌پوشی کرد... ولی وهابیان [علاوه بر غارت حرم] اموال مردم را هم تصاحب کردند. (19)
هم‌چنین، مستشرق روسی با ذکر مطلب بالا ادامه می‌دهد:
در 20 نیسان سال 1802 م م، دوازده هزار وهابی بر ضریح امام حسین (علیه‌السلام) حمله کردند و بعد از این که غنائم بی‌شماری به دست آوردند، اموال مردم را به آتش کشیدند و با شمشیر از بین بردند و بر پیران و کودکان و زنان هم شمشیر کشیدند. قساوت‌های آنان پایان‌پذیر نبود؛ تا جایی که از خون کشته‌ها نهرها جاری شد... و بیشتر از چهار هزار نفر را کشتند... و نقل شده است که دستبردهای خود را بر بیش از چهار هزار شتر بار کردند. بعد از دستبرد و کشتار مردم، به تخریب ضریح امام (علیه‌السلام) پرداختند و آن جا را پر از اقذار و خون‌ها کردند و منبرها و قبه‌ها را ویران نمودند. تاریخ‌نگاران به این صورت، تقریباً حمله به کربلا را ذکر کرده‌اند... (20)
لویس دوکورانسی نیز می‌نویسد:
... وهابیان بی‌آن‌که مقاومتی جدی در برابرشان صورت گیرد، به سهولت وارد شهر کربلا شدند. پس بی‌محابا و عمداً به قتل پرداختند تا جایی که شکم‌های زنان باردار را می‌شکافتند که چرا در شهر باقی مانده‌اند. (21)
این اعمال ننگین سعود، نه تنها شیعیان، بلکه تمام جهانیان را به جنبش درآورد و باعث شد که مردم از هر سو علیه وهابی‌ها قیام کنند و این نوع اعتراض‌ها، ضربه‌ای سنگین برای دولت سعودی بود. (22) سرانجام، عبدالعزیز که صادر کننده دستور حمله به کربلا بود، در سال 1218 ق به دست مردی شیعه به قصد انتقام جسارت‌هایی که به ضریح مقدس حضرت سیدالشهدا (علیه‌السلام) کرده بود، کشته شد. فیلبی در تاریخ خود می‌نویسد:
این مرد در لباس و شکل درویش‌ها وارد شهر درعیه شد و چند روزی در آن جا ماند. او هر روز پشت سر عبدالعزیز نماز جماعت می‌خواند. روزی ناگهان خود را روی عبدالعزیز انداخت و با کارد شکم او را هدف قرار داد و او را به هلاکت رساند. (23)
جنایت‌های وهابیان در کربلا به صورت‌های مختلفی است؛ از جمله تخریب اماکن مقدس و مورد احترام مسلمانان، قتل و کشتار مردم، سرقت و راهزنی اموال، هتک ناموس و... در ادامه به جزئیات این جنایت‌ها پرداخته می‌شود:

الف. تخریب مکان‌های مقدس مسلمانان

وهابیان با هدف تخریب قبه‌های آل رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و خصوصاً قبه امام حسین (علیه‌السلام) و غارت ذخایر آنان وارد کربلا شدند که به این اهداف هم رسیدند. (24) ابن‌بشر، تاریخ‌نگار مورد احترام وهابیان، در تاریخ نجد خود ذیل حوادث سال 1204 ق، نامه‌ای از محمد بن عبدالوهاب به علمای مکه می‌دهد که در آن پیشوای وهابیان، رسماً مجوز شرعی تخریب مکان‌های متبرکه و قبرهای صالحان را صادر کرده است. (25) وی ذیل حوادث سال 1216 ق، حمله وهابی‌ها را چنین توصیف می‌کند:
در سال 1216 ق، عبدالعزیز بن محمد، سپاهی از اهل نجد و اطراف آن و جنوب و حجاز و تهامه و غیره به فرماندهی سعود (فرزندش) تجهیز کرد و به سمت کربلا و اهل شهر حسین (علیه‌السلام) فرستاد. این قضیه در ذی‌قعده بود. مسلمانان با زور وارد کربلا شدند و غالب اهل شهر را که در بازارها و منازل یافتند، به قتل رساندند و قبه‌ای را که گفته می‌شود قبر حسین (علیه‌السلام) است، ویران کردند و آنچه در قبّه و غیر قبّه دیدند و ضریحی را که بر روی قبر قرار داشت و جنسش از زمرد و یاقوت و جواهر بود و هرچه در شهر وجود داشت، از اموال و سلاح و لباس و فرش و طلا و نقره و کتاب‌های گران قیمت و غیره را غارت کردند، به قدری که قابل شمارش نیست. نزدیک ظهر از کربلا با همه آن اموال خارج شدند، در حالی که دو هزار مرد را کشته بودند. سپس سعود بر چشمه معروف به ابیض، این غنائم را تقسیم کرد. البته یک پنجم آن را خود برداشت. (26)
فیلبی، دیگر مورخ مورد اعتماد وهابیان هم در تاریخ نجد خود می‌نویسد: «... ضریح حسین (علیه‌السلام) را تخریب کردند...» (27)
لویس دکورانسی در این باره می‌نویسد: «مسجد، مأذنه‌ها و قبّه‌ی حرم را که از طلای خالص، بود، خراب کردند...» (28)
براساس گزارش مقامات دیپلماتیک روسیه، پس از تخریب مناره‌ها و گنبد، (29) مهاجمان درهای صحن را شکستند و سپس وارد رواق و روضه شدند و آجرهای طلا را از گنبد به سرقت بردند. هم‌چنین ضریح و صندوق مقدس روی تربت را شکستند و همه طلاها، نقره‌ها و اشیای گران‌قیمت را تاراج کردند. (30)
هتک حرمت‌ها فراتر از این هم رفت، به طوری که ساکنان عراق که از این ماجرا آگاه‌ترند، می‌گویند:
وهابیان با اسب‌های خود وارد صحن شریف شدند (31) و صندوق قبر حبیب بن مظاهر را که از چوب بود، شکستند و سوزاندند و با آن در ایوان طرف قبله حرم، قهوه درست کردند... (32) و بعد از کشتار مردم، حرم مطهر را پر از اقذار و خون‌ها کردند.» (33)
در این جا جالب است به نکته‌ای مهم که بین برخی مورخان وهابی دیده می‌شود، اشاره کنیم: آنان برای توجیه جنایت‌های وهابیان از هیچ عملی دریغ نمی‌ورزند، تا جایی که حتی برای سرپوش گذاشتن بر جنایت‌هایشان، انتساب قبر و قبّه شریف امام حسین (علیه‌السلام) را به ایشان مشکوک دانسته‌اند؛ (34) مثلاً وهابی مصری، محمد حامد فقی، در این مورد می‌نویسد: «... سعود و لشکرش پیروز و داخل کربلا شدند و قبه عظیمی را که بتی بزرگ شده بود و گمان می‌کردند که قبر امام حسین بن علی (علیه‌السلام) است، ویران کردند.» (35)

ب. قتل و کشتار مردم

مهاجمان وهابی که اکثر مورخان، تعداد سپاهیان آنان را دوازده هزار نفر ذکر کرده‌اند (36) و در منابع ایرانی، تعدادشان بین 25 (37) تا دویست هزار (38) تن نقل شده است، با لشکری مجهز، بی‌آن‌که مقاومتی جدی در برابرشان صورت گیرد، به سهولت وارد شهر کربلا شدند. پس از آن، بی‌پروا و عمداً (39) غالب اهل شهر را که در بازارها و منازل یافتند (40) و حتی اطفال (41) را هم به قتل رساندند، به طوری که نهرهایی از خون جاری گشت. (42) برخی می‌نویسند: «وهابیان در یک شب، بیست هزار نفر را به قتل رساندند (43) و افراد کشته شده، انسان‌های مهمی بودند.» (44)
علیقلی میرزا (اعتضاد السلطنه) در اکسیر التواریخ روایت کرده است:
... ضریح سیمین آن حضرت را به ظلم صریح از هم گسستند، دست‌ها بستند و پای‌ها بشکستند، تیغ‌ها کشیدند، سرها بریدند و سینه‌ها دریدند... خلاصه وهابیان در آن آستان ملائک پاسبان از علما، عرفا، زائر و سایر، قریب پنج هزار نفر مقتول ساختند.» (45)
هم‌چنین، میرزا ابوطالب اصفهانی که شاهد حوادث بعد از ماجرا بوده است، در سفرنامه خود می‌نویسد:
قریب 25 هزار نفر وهابی وارد کربلا شدند و با شعار «اقتلوا المشرکین و اذبحو الکافرین» بیش از پنج هزار نفر را کشتند و تعداد زخمی‌ها که حساب نداشت، صحن مقدس امام حسین (علیه‌السلام) از لاشه کشتگان پر و خون از بدن‌های سر بریده شده، روان بود. پس از یازده ماه، بار دیگر به کربلا رفتم، دیدم که روات هنوز آن حادثه دل‌خراش را نقل می‌کنند و گریه سر می‌دهند، به گونه‌ای که از شنیدن آن، موها بر اندام راست می‌شد. (46)
آیت الله سید جواد عاملی که خود شاهد حوادث و از مدافعان شهر نجف اشرف بوده است، می‌گوید:
امیر نجد در سال 1216 ق به بارگاه امام حسین تجاوز نمود و اموال آن را به غارت برد. نیروهایش، مردان، زنان و کودکان را به قتل رسانده، اموالشان را به غارت بردند و به قبر حضرت امام حسین (علیه‌السلام) جسارت نموده و بقعه را تخریب کردند. سپس بر مکه مکرمه و مدینه منوره متعرض شدند و هر آنچه که خواستند در قبرستان بقیع انجام دادند و فقط قبر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از دست آنان مصون ماند. (47)
هم‌چنین فیلبی، اقدام مهاجمان را در کشتار مردم، «بدون رأفت» می‌خواند و در این باره می‌نویسد:
در سال 1802 م، حادثه کربلا (شهر مقدس) اتفاق افتاد. پس [سپاه سعود بن عبدالعزیز] با زور وارد شهر شدند و بر اهل شهر شمشیر کشیدند و گردن زدند و اموالشان را ربودند و بدون رأفت در خیابان و منازل، ساکنان کربلا را به قتل رسانیدند... (48)

ج. سرقت و راهزنی اموال

وهابیان بعد از کشتار مردم و هتک حرکت مکان‌های متبرک، اموال حرم شریفه و دارایی‌های مردم را تا حد ممکن غارت کردند، (49) به طوری که در شهر کربلا تا مدت‌ها آثار این غارت‌ها نمایان بود و یکی از گردشگران ایرانی که در سال‌های بعد به کربلا رفته، این شهر را «فقیر و غارت زده» توصیف کرده است. (50) ابن‌بشر در این باره چنین می‌نویسد:
... و آنچه در قبه و غیر قبه دیدند و ضریحی را که بر روی قبر قرار داشت و جنسش از زمرد و یاقوت و جواهر بود و هرچه در شهر دیدند، از اموال و سلاح و لباس و فرش و طلا و نقره و کتاب‌های گران‌قیمت (51) و غیره را غارت کردند، به قدری که قابل شمارش نیست. (52)
هم چنین منیر عجلانی، طرف‌دار وهابیت، در کتاب خود به نقل از «کورانسیز» می‌نویسد: «اموال غارت شده از کربلا قابل وصف نبود و گفته می‌شد که آن روز دویست شتر را فوق طاقتشان از جواهرهای گران‌قیمت بار کردند!». (53) صاحب لمع الشهاب نیز مقدار این غارت‌ها را شش صد میلیون ریال تخمین زده است، (54) اما شاید بتوان گفت که دقیق‌ترین گزارش را از اموال ربوده شده، مستشرقی به نام «فیلیکس مانجان» در کتاب تاریخ مصر در عهد محمدعلی ارائه می‌دهد. وی می‌نویسد:
بعد از این که وهابیان گنبد روی قبر امام حسین (علیه‌السلام) را ویران کردند، گنج‌هایی در حرم یافتند که آن‌ها را ربودند. این گنج‌ها عبارت بودند از: 1. بیست شمشیر زینت شده به جواهر؛ 2. ظروف، شمعدان‌ها و چراغ‌های گران‌قیمت؛ 3. فرش‌های کم‌یاب و نادر؛ 4. سینی‌هایی با روکش طلا؛ 5. قرآن‌هایی با خط‌های ممتاز و زینت‌های نفیس؛ 6. سنگ‌های قیمتی: لؤلؤ و زمرد و مرجان و... (سعود، لؤلؤئی به اندازه تخم مرغ را برای خودش برداشت) و اشیای قیمتی دیگر. سپس وهابیان طلاکاری‌های روی دیوار حرم را نیز کندند [و به داخل شهر رفتند] و از بازار شهر آن قدر کالا و پارچه غارت کردند که قابل شمارش نبود...». در ادامه، مانجان، پول‌های نقد بسیار زیادی را که وهابیان به غارت بردند با مقدار و جزئیاتش بیان می‌کند. (55)

د. هتک ناموس

وهابی‌ها در حمله به کربلای معلا، تنها به هتک حرمت حرم و قتل و غارت شهر و اموال مردم بسنده نکردند، بلکه آن‌ها حتی حرمت زنان مؤمنه را هم شکستند، تا جای که یکی از مستشرقان روسی که به سفارت روسیه اطلاعاتی ارائه داده، بیان کرده است که مهاجمان وهابی برای تکمیل قساوت‌های خود، شکم‌های زنان باردار کربلا را هم می‌شکافتند. (56) یکی دیگر از نویسندگان، به اسارت زنان مسلمان اشاره کرده است (57) و حتی منیر عجلانیِ طرف‌دار وهابیت هم به نقل از «فیلیکس مانجان» بر این مطلب صحه می‌گذارد که مهاجمان وهابی، زنان و دخترانی را به عنوان جاریه و کنیز همراه خود بردند. (58)

جنایت‌های وهابیت در نجف

پس از پایان مراسم حج در سال 1214 ق. / 1799 م.، عبدالعزیز بن محمد بن سعود با توجه به خلأ قدرت و درگیری‌های دولت عثمانی، بر آن شد تا مسیر فتوحات وهابیان نجد را از شبه جزیره به خارج از آن گسترش دهد. از این رو، نجف به علت اموال و ثرت‌های فراوان حرم مولا علی (علیه‌السلام) (59) به عنوان هدفی شاخص در نظر گرفته شد (60) و در مدت ده سال، چندین بار حمله‌های شدیدی به شهر نجف کردند، (61) ولی خوشبختانه در این حمله‌ها به توفیقی دست نیافتند. در زیر به این تهاجم‌ها اشاره می‌شود:
1. در سال 1214 ق، اولین یورش وهابیان به نجف اشرف آغاز شد که در این سال، عرب «خزاعل» با آن‌ها مقابله کردند و سی صد نفرشان را هم کشتند. (62)
2. در سال 1215 ق، نیز گروهی برای انهدام مرقد مطهر حضرت امیر (علیه‌السلام) عازم نجف شدند که در مسیر با عده‌ای از اعراب درگیر شدند و شکست خوردند. (63)
3. در سال 1216 ق، وهابیان پس از کشتار بی‌رحمانه اهل کربلا و هتک حرمت حرم حسینی (علیه‌السلام)، با همان لشکر راهی نجف اشرف شدند، ولی مردم نجف به سبب آگاهی از ماجرای کشتار و غارت کربلا و آمادگی دفاعی به مقابله برخاستند و حتی زن‌ها از منزل‌ها بیرون آمدند و مردان خود را به دفاع تشجیع و تحریم کردند تا اسیر کشتار و چپاول وهابیان نشوند. در نتیجه، سپاه وهابی‌ها نتوانست به شهر نجف وارد شود. (64)
4. در سال 1220 (65) یا 1221 ق. (66) نیز وهابیان که نتوانستند از گنج‌های فراوان حرم امام علی (علیه‌السلام) چشم بپوشند، به سرکردگی «سعود» باز هم به نجف اشرف حمله کردند، ولی چون شهر برج و حصار داشت و در بیرون نیز خندقی شهر را حفاظت می‌کرد و هم‌چنین به این دلیل که حدود دویست نفر از مردم و طلاب علوم دینی تحت رهبری شیخ جعفر نجفی (کاشف‌الغطاء) که از مراجع اعلم عصر و خود مردی دلیر بود، شبانه روز مشغول دفاع از شهر بودند، وهابیان کاری از پیش نبردند. قوای سعود در این حمله، پانزده هزار وهابی جسور جنگ‌جو بود. وهابی‌ها با وجود سعی فراوان نتوانستند وارد شهر بشوند و مدافعان نجف با سرسختی دفاع می‌کردند. در یکی از روزها، گروهی از وهابی‌ها از دسوار شهر بالا آمدند و نزدیک بود که شهر را اشغال کنند، ولی با دفاع مردانه مدافعان مسلح مواجه شدند و عقب نشستند. در مدت محاصره نجف، چون مدافعان از درون شهر و برج و حصارها به وهابی‌ها حمله می‌کردند، توانستند که هفت صد نفر از آن‌ها را به قتل برسانند. سرانجام سعود با بقیه یارانش ناامید از نجف اشرف بازگشت. هم‌چنین در این سال، اهالی نجف قبل از رسیدن قوای سعود، خزانه حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را به بغداد و از آن جا به کاظمین منتقل کردند و در مخزن آن جا به ودیعت نهادند و بدین‌گونه از دستبرد آن قوم غارتگر وحشی مصون ماند. (67)
ابن‌بشر که یورش وهابیان را درحوادث 1220 ق ذکر کرده است، در این باره می‌نویسد:
در آن سال سعود با لشکریان و تجهیزات فراوانی از تمام نجد و اطرافش، قصد شمال و شهر معروف در عراق (نجف اشرف) را کرد و سپاه مسلمانان (وهابی‌ها) را در اطراف شهر پراکنده نمود و دستور داد که حصار شهر را خراب کنند. چون یاران او به شهر نزدیک شدند، به خندقی عریض و عمیق برخوردند که نتوانستند از آن عبور کنند. در جنگی که میان دو طرف روی داد، در اثر تیراندازی از حصارها و برج‌های شهر، جمعی از مسلمانان (وهابی‌ها) کشته شدند. آن‌ها نیز از شهر عقب نشستند و به غارت اطراف شهر پرداختند و قتل‌هایی راه انداختند و اموالی را تصاحب کردند... (68)
5. در سال 1222 ق نیز وهابی‌ها به نجف حمله کردند که سید جواد عاملی ماجرا را این گونه بیان می‌کند:
در جمادی الثانی سال 1222 ق، سعود خارجی با بیست هزار جنگ‌جو یا بیشتر به سوی عراق آمد. پس خبر داده شد که قصد حمله به نجف اشرف را دارند. همگی به سمت دیوار شهر آمدیم تا این که شب فرارسید و آن‌ها با سلاح‌های خود به سمت دیوار شهر آمدند [و ما مانع ورود آن‌ها به درون شهر شدیم]. پس سعود با لشکریانش به سوی حله رفتند، در حالی که نتوانستند وارد آن جا هم شوند. سپس به سمت کربلا رفتند، در حالی که آن‌ها غافل بودند، پس آن‌ها را محاصره شدیدی کردند که پشت دیوار شهر ماندند و برخی از مردم را کشتند و برخی از وهابیان هم کشته شدند. پس دست خالی بازگشتند و در عراق فساد و شرارت کردند و هرچه توانستند به قتل رساندند و حج را هم به مدت سه سال تعطیل کردند. (69)
6. در سال 1225 ق، وهابی‌ها با اعراب «عنزه» که آن‌ها را احاطه کرده بودند به سمت نجف اشرف و کربلا آمدند و راه را بستند و به غارت زائران پرداختند. بعد از این که زائران از زیارت امام حسین (علیه‌السلام) در نیمه شعبان باز می‌گفتند، راه را بر زائران بستند و بسیاری از آن‌ها را کشتند که بیشترشان مسافر عجمی بودند. (70)

علل پیروزی‌های وهابیان در کربلا و علل شکست در نجف

وهابیان که جدای از انگیزه‌های مذهبی، به سبب اطلاع از ثروت فراوان عتبات مقدس عراق به علت سرمایه‌گذازی‌های فراوان دولت‌های افشاریه و زندیه و قاجاریه، انگیزه تهاجم به بقاع شریف در آن‌ها تقویت شده بود، از سال 1214 ق، طی ده سال، تهاجم‌های مختلفی به کربلا و نجف کردند. مسئله مهمی که در این تهاجم‌ها دیده می‌شود این است که چگونه این غارتگران در کربلای معلا موفق شدند که به اهداف خود برسند، اما در نجف اشرف با وجود حمله‌های متعدد، شکست سنگینی از طرف مقابل خوردند، به نحوی که حتی به درون شهر هم راه نیافتند. در ادامه به این موضوع می‌پردازیم:

الف. علل پیروزی وهابیان در کربلای معلا (71)

1. حمایت حاکم کربلا

بنابر گزارش برخی منابع، «عمر آغا»، حاکم کربلا که فردی متعصب و غیر شیعه بود، احتمالاً با مهاجمان وهابی زد و بندهایی داشت، (72) زیرا برخی از مهاجمان از قبل با کمک حاکم با لباس زوار داخل شهر شده بودند. (73) اگر تبانی حاکم با وهابیان هم به اثبات نرسد، بی‌کفایتی او آشکار است، زیرا وی هنگام حمله، نه تنها مقاومتی نکرد، (74) بلکه به محلی متواری شد و از حادثه گریخت. (75)

2. بی‌تدبیری عثمانی‌ها یا حمایت آن‌ها

بنابر نقل برخی اخبار، بخشی از سازمان اداری دولت عثمانی در مقاطع زمانی خاص، در تسهیل دسترسی قوای وهابی به مناطق شیعه‌نشین عراق نقش داشته است؛ مثلاً در دوره‌ای تاریخی، صدراعظم عثمانی خواسته است که از امکان هدایت تعرضات قوای وهابی به سوی مرز ایران بهره‌برداری شود و در مواردی نیز، سلیمان پاشا ابوالممالیک، در برابر قدرت عشایر جنوب عراق و جدال آن‌ها با قوای متعرض وهابی، برخلاف مصلحت، عشایر شیعه در جنوب را سرکوب کرده است. (76)
برخی از مقامات عثمانی در مقابل قوای وهابی، با وجود این که می‌توانستند مانع پیشروی آن‌ها به عتبات مقدس شوند، اهتمام کامل خود را به کار نبرده‌اند، بلکه «مصلحت» را در آن دیدند که تنها در کمین این گروه بمانند تا در مسیر بازگشت بر آن‌ها شبیخون زنند. (77) زیرا برخی از دولتمردان عثمانی و والی بغداد، واقعاً با توجه به مشکلاتی که بین آنان و حاکمان وهابی وجود داشت، می‌خواستند که بحران وهابی - عثمانی را به بحران وهابی - شیعی تبدیل کنند و می‌توان گفت که با حادثه کربلا، آن‌ها به مقصود خود رسیدند. (78) بی‌تدبیری عثمانی‌ها به حدی رسید که نماینده فتحعلی شاه قاجار در پیامی به حاکم عثمانی از طرف شاه ایران چنین اعلام کرده است: «اگر اولیای دولت عثمانی را مضایقت نرود، ما لشکری به دفع عبدالعزیز برانگیزیم وگرنه قبل از آن‌که کار او استوار شود، از هلاک و دمارش خودداری نکنید.» (79)

3. غافل‌گیری مردم کربلا در پیش‌بینی حمله و عدم مقاومت آن‌ها

مسئله مهم دیگری که در پیروزی وهابیان نقش داشت این بود که مردم کربلا و بزرگانشان نتوانسته بودند که حمله وهابیان را پیش‌بینی کنند و این باعث غافل‌گیری و عدم تدبیر در این باره شد، اما نکته اصلی این‌جاست که در منابع تاریخی هم اصلاً گزارشی دال بر این که مردم در مقابل مهاجمان مقاومتی جانانه کرده باشند، نیامده است؛ مثلاً لوئیس دوکورانسی در این باره می‌نویسد: «وهابیان بی‌آن‌که مقاومتی جدی در برابرشان صورت گیرد، به سهولت وارد شهر کربلا شدند.» (80)

4. خالی بودن شهر از ساکنان

یکی از علت‌های مهمی که بسیاری از گزارشگران جنایت وهابیان در کربلا ذکر کرده‌اند این بوده است که حادثه در روز عید غدیر و در حالی رخ داده که شهر کربلا خالی از ساکنان بوده است. (81)
کورانسیز در وصف جنایت‌های وهابی‌ها چنین می‌نویسد: «عادت شیعیان این بود که در روز عید غدیر خم، جشن‌هایی برپا می‌کردند. لذا همگی برای اقامه جشن عید به نجف اشرف می‌رفتند و به همین دلیل، شهرهای شیعه‌نشین عراق، به خصوص کربلا، خالی از ساکنان می‌شد. وهابی‌ها از این فرصت استفاده نمودند و در غیاب مدافعان به شهر کربلا حمله کردند. در شهر جز افراد ضعیف و سال‌خورده کسی باقی نمانده بود. پس وهابی‌ها با سپاه دوازده هزار نفری، هر کسی را یافتند به قتل رساندند، به طوری که تعداد کشتگان در یک روز به سه هزار نفر رسید.» (82)

ب. علل شکست وهابیان در نجف اشرف

1. حصار و خندق شهر نجف

یکی از مسائلی که در شکست وهابی‌ها از مدافعان نجف اشرف نقش داشت، حصاری بود که کار احداث آن به تقاضای اهالی نجف و دستور آغا محمدخان، پادشاه قاجار، زیرنظر صدراعظم او، حاج محمدحسین خان علّاف اصفهانی، از محل اعتبارات دولتی آغاز شده بود و سپس خود صدراعظم، مسئولیت تأمین اعتبار لازم این امر را از منابع شخصی (83) برعهده گرفته و آن را تکمیل کرده بود. هم‌چنین علاوه بر حصار و برجی که به صورت دیواری (84) دور تا دور شهر را فرا گرفته بود، در بیرون نیز خندقی شهر را حفاظت می‌کرد. (85)

2. آمادگی مردم نجف در دفاع از شهر خود

عامل دیگری که عمدتاً پس از واقعه کربلا باعث شکست وهابیان در نجف شد این موضوع بود که مردم نجف به سبب آگاهی از ماجرای کشتار و غارت کربلا با آمادگی دفاعی به مقابله برخاستند و حتی زن‌ها از منزل بیرون آمدند و مردان خود را به دفاع، تشجیع و تحریک کردند تا اسیر کشتار و چپاول وهابیان نشوند و در نتیجه، سپاهیان وهابی نتوانستند به شهر نجف وارد شوند. (86)

3. مبارزه جانانه علما

مسئله مهمی که شهر نجف را در هجوم مقابل وهابی‌ها مقاوم کرده بود، حضور طلاب دینی و علما به رهبری شیخ جعفر کاشف الغطاء (از مراجع اعلم عصر که خود مردی دلیر بود) در خط مقدم مبارزه با آن‌ها بود. (87) خانه شیخ جعفر کاشف الغطاء انبار اسلحه بود و جمعی از مردم و طلاب علوم دینی تحت رهبری ایشان، شبانه روز از شهر دفاع می‌کردند شیخ جعفر بر هر دروازه نجف و در هر برج، جمعی از طلاب و مردم را به دفاع واداشته بود. شیخ حسین نجف، شیخ خضر شلال، سید جواد عاملی (صاحب مفتاح الکرامه) و شیخ مهدی ملاکتاب از جمله علمای مدافع شهر بودند که مردانی بلند آوازه می‌باشند. (88) در این باره، علامه سید جواد عاملی نقل می‌کند: «به محض خبردار شدن از قصد حمله سعود به نجف اشرف، همگی به سمت دیوار شهر آمدیم تا این که شب فرارسید و آن‌ها با سلاح‌های خود به سمت دیوار شهر آمدند... پس دست خالی بازگشتند.» (89)

نتیجه

وهابیان برای مالک شدن اموال گران‌بهای حرم کربلا و نجف و نیز تصرف اموال فراوان عتبات عالیات عراق و سرمایه‌های بی‌نظیر، به این مکان‌ها چشم دوخته بودند. آنان از سال 1214 ق.، تهاجم‌های گسترده خود را آغاز کردند و در سال 1216 ق.، با حمله به کربلا و غافل‌گیری مردم و حمایت یا عدم تدبیر حاکم شهر و دولت عثمانی، جنایت‌های بسیاری انجام دادند که مورخان تجاوزهای آنان را نه تنها مورد انزجار شیعه، بلکه مورد نفرت تمام جهان اسلام خوانده‌اند. آنان سرخوش از این جنایت‌ها و قتل و غارت‌ها، راه حمله به نجف اشرف را هم در پیش گرفتند، ولی به علت ورود علمای بصیر این شهر به خط مقدم مبارزه، شکست سنگینی خوردند و در حمله‌های متعدد خود به نجف اشرف هیچ توفیقی کسب نکردند. اهانت‌های آنان به حرم امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و حرم امام حسین (علیه‌السلام)، موجب شناخته شدن مکتب انحرافی وهابیان و خوی وحشیانه‌شان گشت. با توجه به این مسائل، باید وهابیت را فرقه‌ای نامید که پیروانش برای رسیدن به اهداف مادی خود، حتی از دستبرد به اماکن مقدس و محترم مسلمانان و هتک ناموس زنان مؤمن هم چشم‌پوشی نمی‌کنند.

پی‌نوشت‌ها

1. پژوهشگر مؤسسه تحقیقاتی دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم‌السلام) و کارشناسی ارشد مذاهب اسلامی.
2. جعفر باقر آل محبوبه، ماضی النجف و حاضرها، ج 1، ص 64.
3. ابوالحسن غفاری کاشانی، گلشن مراد، ص 658-660؛ پیرزاده نائینی، سفرنامه حاجی پیرزاده، ص 339.
4. عباس عزاوی، تاریخ العراق بین احتلالین، ج 6، ص 108.
5. «یقول ابن‌سند انّ سعود بن عبدالعزیز اراد القوی باموال کربلاء استعداداً لتملک الحرمین» (منیر عجلانی، تاریخ البلاد العربیة السعودیة، ج 2، ص 128).
6. سید علی موجانی، تقاریر النجد، ص 68-69.
7. ابن‌بشر، عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج 1، ص 171-172. این مجوز در مکاتبه شیخ محمد بن عبدالوهاب در سال 204 ق / 1789 م با علمای مکه رسماً صادر شد.
8. سید علی موجانی، تقاریر نجد، ص 81.
9. ابن‌بشر، همان، ص 257-258.
10. ناصر سعید، تاریخ آل سعود، ص 21.
11. ابن‌بشر، همان، ص 257.
12. لویس دوکورانسی، الوهابیون تاریخ ما اهمله التاریخ، ص 77؛ محمد کامل، الدعوة الوهابیة، ص 53.
13. سنت جون فیلبی، تاریخ نجد، ص 142؛ الخلافة فی العربیة السعودیة، ص 40؛ ایلکسی فاسیلیف، تاریخ العربیة السعودیة ص 131-133.
14. البته صالح وردانی در کتاب خود به نام مدافع الفقها التطرف بین الفقهاء السلف و فقهاء الخلف (ص 119) این حادثه را در سال 1215 ق ذکر کرده است.
15. میرزا ابوطالب اصفهانی، مسیر طالبی، ص 255؛ منیر عجلانی، تاریخ البلاد العربیة السعودیة، ج 2، ص 127؛ لویس دوکورانسی، الوهابیون تاریخ ما اهمله التاریخ، ص 77.
16. کورانسیز در وصف جنایت‌های وهابی‌ها می‌گوید: «عادت شیعیان این بود که در روز عید غدیر خم، جشن‌هایی برپا می‌کردند؛ لذا همگی برای اقامه جشن عید به نجف اشرف می‌آمدند. به همین دلیل، شهرهای شیعه‌نشین عراق، به خصوص کربلا، خالی از سکنه می‌شد. وهابی‌ها از این فرصت استفاده کردند و در غیاب مدافعان، به شهر حمله بردند. افراد ضعیف و سال‌خورده که در شهر باقی مانده بودند، توسط سپاه دوازده هزار نفری وهابیان به قتل رسیدند به طوری که تعداد کشتگان در یک روز به سه هزار نفر رسید» (منیر عجلانی، تاریخ البلاد العربیة السعودیة، ج 2، ص 127).
17. ابن‌بشر، عنوان المجد فی تاریخ المجد، ص 257.
18. فاسیلف، تاریخ العربیة السعودیة، ص 131-132.
19. همان، ص 132-133.
20. همان.
21. لویس دوکورانسی،‌ الوهابیون تاریخ ما اهمله التاریخ، ص 77.
22. سنت جون فیلبی، تاریخ نجد، ص 142 و 143.
23. همان، ص 147 و 148.
24. احمد مصطفی ابوحاکمه، لمع الشهاب فی سیرة محمد بن عبدالوهاب، ص 90.
25. «من محمد بن عبدالوهاب الی العلماء الاعلام فی بلد الله الحرام... هدم بنیان فی ارضنا علی قبور الصالحین... و امرناهم باخلاص الدعاء لله...» (ابن‌بشر، عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج 1، ص 171 و 172).
26. همان، ص 257 و 258.
27. فیلبی، تاریخ نجد، ص 142 و 143.
28. لوییس دوکورانسی، الوهابیون تاریخ ما اهمله التاریخ، ص 77.
29. بنگرید به «بایگانی سیاست خارجی روسیه»، الدیوان 1803، پرونده 2235، ص 38-40، براساس روایت و فاسیلیف، ص 117 و نیز برای مطابقت روایت این حادثه با منابع غربی نک به:
J. L. Burchardt, Notes on the Bedouins & Wahabys Collected During His Travels the ast, P186. Vo 1 2.
F. Mengin, Histoire de l Egypte sous le Governemet de Mohammad ALY. Vol2, P522-524. 1925.
P.Caire 1860. J. Raymond, Les Wahabys Document Indeir de, J. Rousseau, Description du Pachalike de Bagdad Suivie d une Notice Histtorique sur les Wahabis, P72-75.
روسو، کنسول فرانسه در بغداد، تأکید کرده است که گزارش خود از این حادثه را با استناد به اظهارات سفیر روسیه روایت می‌کند. او خود نیز این اخبار را مستقیماً از شاهدانی که در کربلا حضور داشته‌اند، روایت کرده است.
L.A. Coroncez, Histoire des Wahabis Dupuis Leur Orgine Jusqa la Fin de P 27.
سید علی موجانی، تقاریر نجد، ص 83.
30. همان.
31. سید محسن امین، کشف الارتیاب، ص 20-21.
32. نزهة الغری فی التاریخ النجف الغری السری، ص 52.
33. ایلکسی، فاسیلیف، تاریخ العربیة السعودیة، ص 132.
34. احمد سالم نفیس، نقض الوهابیة، ص 257.
35. محمد حامد فقهی، اثر دعوة الوهابیة، ص 80.
36. منیز عجلانی، تاریخ البلاد العربیة السعودیة، ج 2، ص 127؛ ایلکسی فاسیلیف، تاریخ العربیة السعودیة، ص 131.
37. میرزا ابوطالب طالبی، مسیر طالبی، ص 255.
38. آقا احمد بهبهانی، مرآة الاحوال جهان نما، ج 1، ص 159.
39. لویس دوکورانسی،‌ الوهابیون تاریخ ما اهمله التاریخ، ص 77.
40. ابن‌بشر، عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج 1، ص 257؛ صلاح‌الدین مختار، تاریخ المملکة العربیة السعودیة فی ماضیها و حاضرها، ج 1، ص 73.
41. احمد مصطفی ابوحاکمه، لمع الشهاب فی سیرة محمد بن عبدالوهاب، ص 90.
42. محمد حامد فقی، اثر دعوة الوهابیة، ص 80؛ عبدالله قحطانی، هولاء هم الخوارج، ص 178؛ ایلکسی فاسیلیف، تاریخ العربیة السعودیة، ص 132.
43. همایون همتی، الوهابیة، نقد و تحلیل، ص 147-150.
44. لویس دوکورانسی، الوهابیون تاریخ ما اهمله التاریخ، ص 77.
45. میرزا اعتماد السلطنه، اکسیر التواریخ، ص 100 و سید علی موجانی، تقاریر نجد، ص 83.
46. میرزا ابوطالب طالبی، مسیر طالبی، ص 255.
47. سید جواد عاملی، مفتاح الکرامة، ج 5، ص 512.
48. سنت جون فیلبی، تاریخ نجد، ص 142.
49. آیا این کار وهابیان برای این بود که خزائن خود را از اموال دزدی پر کنند و این که کتاب اعمالشان از جرایم و گناهان سرشار شود؟! (صفحات من تاریخ الجزیرة العربیة، ص 176).
50. میرزا ابوطالب اصفهانی، مسیر طالبی، ص 255.
51. بله حتی کتاب‌ها را هم سرقت کردند. اعراب نجد چگونه می‌خواهند با این کتاب‌ها به خدا تقرب پیدا کنند؟ همانا آن کتاب‌های فقهی خوارج گمراه است! (عبدالله قحطانی، هولاء هم الخوارج، ص 178).
52. ابن‌بشر، عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج 1، ص 257 و 258.
53. «و أما السلب، فکان فوق الوصف و یقال آن مائتی بعیر حملت فوق طاقتها بالمنهوبات الثمینة» (منیر عجلانی، تاریخ البلاد العربیة السعودیة، ج 2، ص 127).
54. «و اخذ خزائن کثیرة، کانت هناک من الذهب و الجواهر النفیسة، قیل انه اخذ مقدار ستة آلاف مائة الف...». (احمد مصطفی ابوحاکمه، لمع الشهاب فی سیرة محمد بن عبدالوهاب، ص 89).
55. منیر عجلانی، تاریخ البلاد العربیة السعودیة، ج 2، ص 128.
56. لویس دوکورانسی، الوهابیون تاریخ ما اهمله التاریخ، ص 77.
57. سید محمد قزوینی، فرقه وهابی و پاسخ شبهات آن‌ها، ص 43.
58. منیر عجلانی، همان، ج 2، ص 128.
59. جعفر باقر آل محبوبه، ماضی النجف و حاضرها، ج 1، ص 64؛ ابوالحسن غفاری کاشانی، گلشن مراد، ص 658-660؛ پیرزاده نائینی، سفرنامه حاجی پیرزاده، ص 339؛ عباس عزاوی، تاریخ العراق بین احتلالین، ج 6، ص 108.
60. سید علی موجانی، تقاریر نجد، ص 68 و 69.
61. ابن‌عثیمین، تاریخ المملکة السعودیة، ج 1، ص 92.
62. علی اصغیر فقیهی، تاریخ و عقائد وهابیان، ص 337.
63. جعفر باقر آل محبوبه، ماضی النجف و حاضرها، ج 1، ص 325.
64. همان.
65. ابن‌بشر، عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج 1، ص 288 و 289.
66. سید جواد عاملی، صاحب مفتاح الکرامة که خود در جنگ مقابل وهابیان در نجف اشرف شرکت داشته است، این تاریخ را ذکر می‌کند و می‌نویسد: «در شب نهم از ماه صفر سال 1221 ق قبل از صبح، سعود وهابی بر ما در نجف حمله کرد و ما در غفلت بودیم، تا این که برخی از یارانش نزدیک بود وارد نجف شوند. پس از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) معجزات و کراماتی ظاهر گشت که بسیاری سپاه سعود کشته شدند و شکست خورده بازگشتند.» (سید محسن امین، کشف الارتیاب، ص 20 و 21).
67. سید محمد حسینی قزوینی، وهابیت از منظر عقل و شرع، ص 97 و 98.
68. ابن‌بشر، عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج 1، ص 288 و 289.
69. سید محسن امین عاملی، همان، ص 20 و 21.
70. صبری پاشا، مقدمه تاریخ وهابیان، ترجمه علی اکبر مهدی‌پور، ص 2؛ احمد سالم نفیس، نقض الوهابیة، ص 255؛ صفحات من تاریخ الجزیرة، ص 176 و 177؛ عبدالله قحطانی، هولاء هم الخوارج، ص 180.
71. البته در واقع با حمله به کربلا و تخریب حرم مطهر فرزند رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، بزرگ‌ترین اشتباه خود را دچار شدند و دستشان برای مسلمانان رو شد، به نحوی که حتی موافقان آن‌ها هم این مسئله را خطا و اشتباه نامیدند. و این فی الواقع یعنی شکست. (منیر عجلانی، تاریخ البلاد العربیة السعودیة، «عهد سعود الکبیر»، ص 48؛ فیلبی هم در کتاب تاریخ نجد خود می‌نویسد: «سعود با سپاهی که پدرش فراهم آورده بود به کربلا یورش برد... به راستی این اعمال ننگین او نه تنها شیعیان، بلکه تمام جهانیان را به جنبش درآورد و باعث شد که مردم از هر سو علیه وهابی‌ها قیام کنند و این نوع اعتراض‌ها ضربه‌ای سنگین برای دولت سعودی بود.» (سنت جون فیلبی، تاریخ نجد، ص 147).
72. ایلکسی فاسیلف، تاریخ العربیة السعودیة، ص 131-134.
73. میرزا ابوطالب اصفهانی، مسیر طالبی، ص 255.
74. دوکورانسی، الوهابیون تاریخ ما اهمله التاریخ، ص 77.
75. همان.
76. Zekeriyya KURSUN, Necit ve ahsa da osmanli hakimiyeti, P11 and 33.
و سید علی موجانی، تقاریر نجد، ص 40.
77. گزارش 26 شعبان 1218 ق و الی بغداد به باب عالی، بایگانی نخست وزیری جمهوری ترکیه. C/03381/000 82 HAT00001
78. سید علی موجانی، همان، ص 84.
79. همان، ص 85.
80. دوکورانسی، الوهابیون تاریخ ما اهمله التاریخ، ص 77.
81. میرزا ابوطالب اصفهانی، مسیر طالبی، ص 255؛ دوکورانسی، الوهابیون تاریخ ما اهمله التاریخ، ص 77 و...
82. منیر عجلانی، تاریخ البلاد العربیة السعودیة، ج 2، ص 127؛ البته طبق بعضی از گزارش‌ها، وهابی‌ها پنج هزار نفر را کشتند و پانزده هزار نفر را مجروح کردند؛ (موسوعة العتبات، ج 8، ص 273). برخی نیز نوشته‌اند. «وهابیون در یک شب، بیست هزار نفر را به قتل رساندند» تاریخچه نقد و بررسی وهابی‌ها، ص 162؛ همایون همتی، الوهابیة، نقد و تحلیل، ص 147-150.
83. سید علی موجانی، بازسازی تاریخ فراموش شده، ص 97 و 98.
84. سید محسن امین، کشف الارتیاب، ص 21.
85. سید محمد حسینی قزوینی، وهابیت از منظر عقل و شرع، ص 97 و 98.
86. همان.
87. علی اصغر فقیهی، تاریخ و عقائد وهابیان، ص 30.
88. سید محمد حسینی قزوینی، وهابیت از منظر عقل و شرع، ص 98.
89. سید محسن امین عاملی، کشف الارتیاب، ص 21.

منابع :
1. ابن‌بشر، عثمان بن عبدالله، عنوان المجد فی تاریخ النجد، چاپ چهارم: مطبوعات داره الملک عبدالعزیز، ریاض 1402 ق.
2. ابن‌عبدالوهاب، محمد، مجموع مؤلفات الشیخ محمد بن عبدالوهاب، تحقیق رائدبن صبری بن ابی‌علفه، چاپ اول: ملیار للاستثمار، بیروت 2010 م.
3. احمد مصطفی ابوحاکمه (تحقق)، لمع الشهاب فی سیرة محمد بن عبدالوهاب، مطابع بیبلوس الحدیثة، بیرون 1967 م.
4. اصفهانی، میرزا ابوطالب، مسیر طالبی، مرکز تحقیقات رایانه‌ای اصفهان، [بی‌تا].
5. امین، سید محسن، کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب، تحقیق حسن الامین، چاپ دوم: بیروت 1382 ق [بی‌نا].
6. حامد فقی، محمد، أثر الدعوة الوهابیة فی الإصلاح الدینی و العمرانی فی جزیرة العرب و غیرها، قاهره 1354 ق [بی‌نا].
7. حسینی قزوینی، سید محمد، وهابیت از منظر عقل و شرع، مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر (عج الله تعالی فرجه الشریف)، قم [بی‌جا، بی‌تا].
8. دوکورانسی، لوییس، الوهابیون تاریخ ما اهمله التاریخ، چاپ اول: مکتبة دارالنشر، 2003 م [بی‌جا].
9. رضوی، سید مرتضی، آراء علماء السنة فی الوهابیة، [بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا].
10.ــــ ، ماضی الوهابیین و حاضرهم، الارشاد للطباعة و النشر، بیروت 1986 م.
11. سالم نفیس، احمد، نقض الوهابیة، چاپ اول: دارالمیزان، 1431 ق [بی‌جا].
12. سجادی، صادق، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی - آل سعود، چاپ اول: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، تهران 1383.
13. سعید، ناصر، تاریخ آل سعود، النسخة الاصلیة، [بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا].
14. صبری پاشا، ایوب، تاریخ الوهابیین، ترجمه مسعد بن سویلم الشامان، نشر دارالترجمان الحقیقة، استانبول 1296 ق.
15.ــــ ، تاریخ وهابیان، ترجمه علی اکبر مهدی‌پور، مشعر، تهران [بی‌تا].
16. عاملی، محمدجواد، مفتاح الکرامیة، تحقیق محمد باقر خالصی، چاپ اول: مؤسسة النشر الاسلامی، قم 1419 ق.
17. عثیمین، عبدالله صالح، تاریخ المملکة العربیة السعودیة، چاپ نهم: جامعة الملک السعود، ریاض 1430 ق.
18. عجلانی، منیر،‌ تاریخ البلاد العربیة السعودیة الدولة السعودیة الاولی، چاپ دوم: دارالشبل للنشر و التوزیع، ریاض، 1413 ق.
19. علیزاده موسوی، سید مهدی، سلفی‌گری و وهابیت؛ تبارشناسی، چاپ سوم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، قم 1390.
20. فاسیلیف، ایلکسی، تاریخ العربیة السعودیة، چاپ اول: شرکة المطبوعات، بیروت 1995 م.
21. فیلبی، سنت جون، تاریخ نجد و دعوت الشیخ محمد بن عبدالوهاب، تعریب عمر دیسراوی، چاپ اول: مکتبة مدبولی، قاهره 1414 ق.
22. قحطانی، عبدالله، هولاء هم الخوارج، المکتبة التخصیصة للرد علی الوهابیة، [بی‌جا، بی‌تا].
23. الگار، حامد، الوهابیة، ترجمه عباس خضیر کاظم، چاپ اول: منشورات الجمل، آلمانیا، بغداد. 2006 م.
24. مختار، صلاح‌الدین، تاریخ المملکة العربیة السعودیة فی ماضیها و حاضرها، دار مکتبة الحیاة، بیروت [بی‌تا].
25. مغنیه، محمد جواد، هذه هی الوهابیة، تحقیق سامی غریزی، چاپ اول: مؤسسه دارالکتاب الاسلامی، قم 1427 ق.
26. مقدسی، اکبر (ترجمه)، این است وهابیت، چاپ اول: مؤسسه دارالکتاب الاسلامی، قم 1387.
27. موجانی، سید علی، تقاریر نجد، با همکاری امیر عقیقی بخشایشی، کتاب‌خانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران، قم 1390.
28. نمایی، احمد (ترجمه)، وهابیگری، چاپ دوم: آستان قدس رضوی، مشهد 1387.
29. همتی، همایون، الوهابیة، نقد و تحلیل المکتبة التخصیصة للرد علی الوهابیة [بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا].
30. وردانی، صالح، مدافع الفقها التطرف بین الفقهاء السلف و فقهاء الخلف، چاپ اول: دارالرای للطباعة و النشر و التوزیع، 1419 ق [بی‌جا].
31. وهبة حافظ، جزیرة العرب فی القرن العشرین، چاپ اول: مطبعة لجنة التألیف و الترجمة و النشر، 1354 ق [بی‌جا].

منبع مقاله :
به کوشش مهدی فرمانیان، (1393)، کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه اسلام، قم: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت، چاپ اول

[ad_2]
<a href="http://rasekhoon.net/article/show/1232527/%D8%AC%D9%86%D8%A7%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%88%D9%87%D8%A7%D8%A8%DB%8C%D8%AA-%D8%AA%DA%A9%D9%81%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D

عبارات مرتبط با این موضوع

چرا اهل تسنن دست بسته نماز می خوانند شهر سوالبا عرض سلام در پاسخ به اینکه حضرت علی ع و اهل بیت ع متعلق به تمام جهان هستند، باید پایگاه خبری در سیاهکل جریانآیتاللهسیدصادقنقش فرقه شیرازی و لیبرال های ایران در ماجرای شهادت شیعیان نیجریه چرا اهل تسنن دست بسته نماز می خوانند شهر سوال با عرض سلام در پاسخ به اینکه حضرت علی ع و اهل بیت ع متعلق به تمام جهان هستند، باید عرض بکنم پایگاه خبری در سیاهکل جریانآیتاللهسید نقش فرقه شیرازی و لیبرال های ایران در ماجرای شهادت شیعیان نیجریه


ادامه مطلب ...

تقلید از دیدگاه سلفی‌های تکفیری

[ad_1]

چکیده

همه مذاهب اربعه قائل به تقلید خاص از امام مذهب خود هستند، (1) لذا حنفی‌ها هیچ گاه از احمد حنبل و بقیه ائمة أربعه تقلید نمی‌کنند و نیز شافعی‌ها فقط از محمد بن ادریس شافعی تقلید می‌کنند و مجتهدین آن‌ها تنها در مذهب امام خود اجتهاد می‌کنند. اما وهابیون و سلفی‌های تکفیری این اعتقاد را برنتافته‌اند و تقلید را انکار کرده و قائل به اجتهاد حتی در زمان فعلی شده‌اند. ابن تیمیه، اجتهاد را بر همه مسلمانان درصورت توان واجب می‌داند. او مذاهب اهل سنت را در اصول و فروع غیر از سلف صالح می‌پندارد و مذهب سلف را غیر اقوال اشعری و ماتریدی معرفی می‌کند. وی و مقلدین تکفیری او با تعابیر تندی به تقلید اهل سنت از مذاهب اربعه اعتراض کرده‌اند و حتی آن را شرک پنداشته و معتقدان به آن را خارج از اسلام دانسته‌اند. نویسنده در این مقاله دیدگاه سلفیان تکفیری را درباره‌ی تقلید مذاهب اربعه را به سه گروه تقسیم کرده است: دیدگاه مبتنی بر شرک، دیدگاه مبتنی بر بدعت و دیدگاه مبتنی بر حرمت. سپس ادله آن‌ها را نقد کرده و در نهایت، ادله جواز تقلید را بیان کرده است؛ یعنی: آیات قرآن، سیره عقلایی، سیره‌ی مسلمین، اجماع و عسر و حرج. در مقابل این تفکر سلفیان تکفیری، برخی گرایش‌های سلفی مانند دیوبندیه به شدت به این اعتقاد تکفیری در جهان اسلام تاخته‌اند؛ که نمونه‌هایی از آن در این مقاله بیان می‌شود. نگارنده در انتها کلامی از الفوزان وهابی را نقل و نقد کرده است.
کلید واژه : سلفی‌های تکفیری، تقلید، اجتهاد، مذاهب اربعه، وهابیت.

مقدمه

بی شک مبحث اجتهاد و تقلید از دیرباز مسئله مهم مذاهب اسلامی بوده و اکنون نیز هست. در سده‌ی نخست هجری، آنچه وجود داشت و محذوری هم در آن دیده نمی‌شد، رجوع به اهل دانش بود که به طور عام از آن به «سؤال» و به طور خاص به «استفتاء» تعبیر می‌شد. در قرآن کریم، بارها با تعبیر «یسئلونک» از پرسش‌های مطرح شده توسط مردم از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سخن آمده (2) و در دو آیه حتی تعبیر «یستفتونک» (از استفتاء) به کار رفته است. (3) علاوه بر این، تعبیر استفتاء برای رجوع به صحابه هم به کار می‌رفته است. (4)
از قرن دوم به بعد، مذاهب فقهی شکل گرفت. در این زمان، فقیهان زیادی به مقام اجتهاد رسیده بودند و هر کدام مقلدین خود را داشتند. اما پس از این که در سال 665 ق از بین همه مذاهب، مذاهب چهارگانه رسمیت یافت دیگر عملاً اجتهاد در بین اهل سنت کنار رفت و از آن به بعد، همه مقلّدِ همین چهار امام (ابوحنیفه، مالک بن انس، محمد بن ادریس شافعی، احمد بن حنبل) گردیدند.
این رویه ادامه داشت تا این که ابن تیمیه در قرن هشتم هجری بحث اجتهاد را مطرح کرد و با تقلید رایج اهل سنت به مخالفت شدید برخاست تا جایی که آن را کفر خواند. سپس چند قرن بعد محمد بن عبدالوهاب راه او را پی گرفت و اصل تقلید را انکار کرد. آنها به شدت به اهل سنت به خاطر تقلید و تعصبشان بر آن تاختند. و اکنون هم می‌بینیم سلفیان تکفیری معاصر به پیروی از ابن تیمیه، جملات تندی در برخورد با تقلید مذاهب أربعه دارند.
سعی نویسنده در این مقاله بر آن است که خطر جریان‌های تکفیری برای جامعه مسلمین بیشتر روشن شود و بدانند که سلفی‌های تکفیری کسانی هستند که همه جهان اسلام غیر خود را مشرک و کافر می‌خوانند! ولی امروزه ادعای دوستی و نزدیکی با مذاهب اربعه اهل سنت می‌کنند تا بدین وسیله مسلمانان (شیعه و سنی) را در مقابل یکدیگر قرار دهند و وحدت و یکپارچگی مسلمانان را مخدوش کنند و به خاطر همین هدف هم امروزه این اعتقاد خود را مخفی نگه داشته و به زبان نمی‌آورند لذا ضروری می‌نماید این تفکر سفیان تکفیری بیان شود تا چهره خبیثشان برای جهان اسلام آشکار شود. نوشته حاضر به این مهم پرداخته است و می‌کوشد تا حدی که این مقاله گنجایش دارد این تفکر را نقد کند.

تعریف تقلید

تقلید را قرار دادن قلاده در گردن کسی که از او تقلید می‌شود، معنا کرده‌اند. (5)
دیگران نیز همین گونه معنا کردند و مثال‌هایی برای آن زده‌اند؛ مثلاً «قلّدهُ السیفَ» را به معنای «بند شمشیر بر گردن او‌انداختن» گرفته‌اند و نیز «قلده الفَلادَةَ» را «گردن بند برگردن او آویختن» معنا کرده‌اند و یا «قلده العَمَلَ» که به معنای «اختیار کار را به او واگذار کردن» است. (6)
پس تقلید در فقه یعنی مقلِّد عمل خود را به گردن کسی که از او تقلید می‌کند، می‌اندازد. و در عقاید هم یعنی آراء و عقاید خود را به گردن کسی می‌اندازد که از او در این آراء و عقاید تبعیت می‌کند. (7)
اما تقلید در اصطلاح، مشهور این تعریف را برای تقلید آورده‌اند: تقلید عبارت است از قبول قول غیر بدون دلیل. (8)
البته شنقیطی به این تعریف که خیلی از علمای شیعه و سنی کرده‌اند، اشکال می‌کند و آن را جامع افراد نمی‌داند. او اصطلاح تقلید را این گونه تعریف می‌کند: «تقلید اخذ به مذهب غیر است مطلقا، قول باشد یا فعل یا تقریر». (9)
بعضی از طرف دیگر به تعریف مشهور اشکال کرده‌اند و آن را مانع اغیار نمی‌دانند؛ از جمله ابن عثیمین که این تعریف را آورده است: «اتباع من لیس قوله حجة؛ تبعیت از کسی که قولش فی نفسه حجت نیست». او قید «من لیس قوله حجة» را برای احتراز از تبعیت از نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل اجماع و صحابی می‌آورد؛ زیرا تبعیت از اینان تبعیت از حجت است و نه تقلید. (10) بنابراین در یک جمع بندی می‌توان تقلید در دین را اصطلاحاً این گونه تعریف کرد: قبول کردن بدون دلیل قول کسی که فی نفسه قولش حجت نیست.

تعریف اجتهاد

چون اجتهاد در مقابل تقلید قرار می‌گیرد به ناچار باید آن را هم تعریف کنیم.
ابن منظور اجتهاد را «بذل الوسع و المجهود؛ نهایت سعی و کوشش» (11) دانسته و راغب اصفهانی آن را «به سختی و مشقت واداشتن خود با صرف نیرو» تعریف کرده است. (12)
و اما در اصطلاح: علامه حلی و حاجبی اجتهاد را این گونه تعریف کردند: «استفراغ الوسع فی تحصیل الظن بالحکم الشرعی به کارگیری تلاش و کوشش از سوی فقیه برای به دست آوردن ظن به حکم شرعی.» (13)
آمدی نیز همین گونه تعریف کرده (14) و ابن عثیمین هم با کمی تغییر اجتهاد را تعریف کرده است. او کلمه «ظن» را در تعریف نمی‌آورد: «بذل الجهد لإدراک حکم شرعی؛ سعی و تلاش برای رسیدن به حکم شرعی». (15)

مقلدین مذاهب اربعه در دیدگاه سلفیان تکفیری

سلفیان تکفیری در عدم جواز تقلید اهل سنت از مذاهب اربعه هم عقیده هستند؛ اما دیدگاه آن‌ها در وجه عدم جواز متفاوت است. عده ای تقلید مذاهب اربعه را شرک می‌دانند. برخی آن را بدعت معرفی می‌کنند و گروهی دیگر فقط اشاره به حرمت تقلید کرده‌اند و حرفی از شرکا یا بدعت نزده‌اند. بیان کلام افرادی در هر یک از این دیدگاه‌ها کمک شایانی به آشنایی برادران اهل سنت با این گرایش‌های سلفی تکفیری و روشن شدن این دیدگاه‌ها می‌کند.

الف - دیدگاه مبتنی بر شرک بودن تقلید مذاهب اربعه

- ابن تیمیه

که همه سلفیان در فکر و عقیده وامدار او به شمار می‌روند، معتقد است که تقلید از یک فرد به صورت مطلق و التزام به یک مذهب مشخص غیر از مذهب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جایز نیست. (16) او در فتوایی علیه عامه اهل سنت، اعلام می‌دارد هر کس به یک مذهب خاص از مذاهب چهارگانه فقهی اهل تسنن تعصب ورزد جاهلی و گمراه، بلکه کافر است و چنین کسی که معتقد به وجوب تبعیت یکی از ائمة اربعه بعینه باشد باید از این عقیده خود توبه کند والا باید کشته شود! وی می‌گوید: مسلمان چنین چیزی نمی‌گوید که بر عامه مردم واجب است از فلانی یا فلان کس تقلید کنند. (17)
همچنین ابن تیمیه در موضعی دیگر بیان می‌دارد:
فَمَن قَالَ أَنَا شَافِعِى الشَرعِ أَشعَرِى الِاعتِقَادِ قُلْنَا لَهُ: هَذَا مِن الأضدَادِ لَا بَل مِن الِارتِدادِ؛ هرکس بگوید من در فقه، شافعی اما از نظر اعتقادی، اشعری هستم، این‌ها ممکن نیست و ضد هم هستند، بلکه این باعث ارتداد می‌باشد! (18)
بنابراین، شافعی‌هایی که از نظر اعتقادی اشعری‌اند. که غالب شافعی‌ها این گونه‌اند. طبق نظر ابن تیمیه مرتد هستند، چون جمع بین ضدین کردند!
نادرست بودن سخنی ابن تیمیه روشن است، زیرا أولاً: این دو ضدیت نیستند، شاهدش هم این است که ضدین لایجتمعان هستند، در حالی که این دو با هم در یک نفر جمع شده‌اند. ثانیاً: بر فرض که ضدین باشند هیچ کس نگفته که جمع بین ضدین موجب ارتداد است.
وی در جای دیگر هم مذهب سلف را غیر از اقوال اشعری و ماتریدی (از مذاهب کلامی اهل سنت) در فهم عقاید می‌داند. (19)
بنابراین به این نتیجه می‌رسیم که طبق عقیده ابن تیمیه مذاهب اهل سنت در اصول و فروع غیر از سلف صالح است و اهل سنت از اسلام خارجند، زیرا همان طور که بیان شد او در اصول و عقاید مذهب سلف را غیر اقوال اشعری و ماتریدی می‌داند که اکثریت اهل سنت و جماعت بر این دو مذهب کلامی‌اند. در فروع و مسائل فقهی هم که تقلید بعینه از مذاهب اربعه فقهی اهل سنت را سبب خروج از اسلام دانست. گفتنی است مذاهب اربعه اهل سنت همه قائل به تقلید خاص و بعینه از امام خود هستند. نگارنده برای اطمینان بیشتر از ماموستا مصطفوی رئیس شورای افتای کردستان ایران جویا شد و ایشان این را تایید کردند که ما همه مقلد شافعی هستیم و تقلید از غیر ایشان را جایز نمی‌دانیم. مجتهدین هم مجتهد فی المذهب هستند؛ یعنی در داخل مذهب شافعی اجتهاد می‌کنند و هرگز از فتواهای بقیه ائمة فقهی استفاده نمی‌کنند. در انتهای همین مقاله هم از حنفی‌های دیوبندی مستنداتی درباره این موضوع بیان شده است.

- محمد بن عبدالوهاب:

بنیان گذار وهابیت در نامه خود به عبدالوهاب بن عبدالله بن عیسی، فقه مصطلح را که تمام مذاهب اسلامی بدان معتقدند، شرک می‌داند و می‌نویسد:
آیه (اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ) را رسول خدا و پیشوایان پس از او به همین چیزی که شما اسم آن را فقه گذاشته اید، تفسیر کرده‌اند و همین فقه است که خداوند آن را شرک نامیده و دنبال کردن صاحبان آن را «ارباب غیر از خدا» معرفی کرده است. من خلافی در این معنا بین مفسران نمی‌دانم. و حاصل این که کسی که خدا علم، روزی او کرده می‌داند که این مکاتب فقهی که برای شما آورده‌اند و شما بدان خوشحال شدید و بر عامه قرائت کردید از نزد این کسانی است که می‌پندارید عالم هستند و خدا در قرآن فرمود: (وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِی عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ یوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا... وَلِتَصْغَى إِلَیهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لَا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ)؛ این چنین در برابر هر پیامبری، دشمنی از شیاطین انس و جن قرار دادیم آن‌ها سخنان باطل و بی اساس به یکدیگر می‌گفتند... نتیجه (وسوسه‌های شیطان و تبلیغات شیطان صفتان) این خواهد شد که دل‌های منکران قیامت، به آنها متمایل گردد). (20)
می بینیم که محمد بن عبدالوهاب تصریح کرده بر اینکه ائمة فقهی اهل سنت شیاطین انسی هستند و دنبال کردن آنان دنبال کردن خدایانی غیر از الله است...!
او در جای، دیگر بحث تقلید، این سخنی را که: «ما نمی‌توانیم خودمان احکام را از کتاب و سنت درآوریم و باید در این زمینه به مجتهد مطلق رجوع کنیم» را شبهه ای معرفی می‌کند که شیطان آن را بنا نهاده است. (21)
هم چنین محمد بن عبدالله بن سلیمان السلمان می‌نویسد:
در موارد متعددی شیخ محمد بن عبدالوهاب، تقلید را مذمت می‌کند و آن را از اموری می‌داند که رسول خدا درباره آن با مشرکان مخالفت کرده است و در این باره می‌گوید که دین مشرکین مبتنی بر اصولی بود که بزرگ ترین آن تقلید است. تقلید قاعده ای است که در تمام کفار، اولین و آخرین آن‌ها وجود دارد. (22)
- محمد صدیق قنوجی بخاری در کتاب الدین الخالص، یک باب مجزّا آورده و می‌گوید: تقلید از مذاهب شرک است! (23)
او می‌گوید:
تأمل کن و بیندیش به تقلید کنندگان از مذاهب (چهارگانه) که چگونه بر تقلید مردگان پافشاری می‌کنند و اعتراف می‌کنند که فهم قرآن و سنت پیامبر مختص به آنان است و برای شرک خود به عبارت‌های دیگران و خواب‌های بزرگان استناد می‌کنند و کلام مردم و ائمة (چهارگانه اهل سنت) را به کلام خداوند و رسولش ترجیح می‌دهند با این که بر این موضوع به خوبی آگاه هستند. نمی‌دانیم که چه عذری در پیشگاه خداوند در روز حساب و کتاب خواهند آورد و چه چیزی باعث نجات آنان از عذاب خداوند خواهد شد؟! (24)
بنابراین تمام مقلدین مذاهب اربعه از نظر او مشرک هستند!!

پاسخ به این دیدگاه

متاسفانه سلفیان تکفیری، به تکفیرهای بی رویه و بی دلیل عادت کرده‌اند. در این جا همم ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب دلیل قانع کننده ای برای شرک شمردن این عمل صدها میلیون مسلمان ندارند؛ چون شرک تعریف و ملاکی دارد که تقلید، آن هم در فروع (نه در اصول) جزء آن نمی‌شود. شرک یک امر تعبّدی نیست که کسی بگوید رفتاری شرک است و ما هم تعبدا قبول کنیم. شرک به معنای قائل شدن شریک برای خداوند است (25) و شریک به معنای هم ردیف است. تقلید از مذهب خاصی، ربطی به شریک قائل شدن برای خدا ندارد. (26) و هیچ گاه برای کسی که تخصص در دین ندارد و خودش مستقیم نمی‌تواند سراغ آیات و روایات برود و از آن احکام دیـن را استنباط کند، پذیرش حرف متخصص این رشته، شریک قائل شدن برای خدا نیست.
اگر بگویند که شما می‌گویید فهم قرآن و سنت مختص به مجتهد مطلق است و لذا این شرک است؛ در جواب آنها باید گفت: اولاً. این که اهل تقلید می‌گویند کتاب و سنت را جز مجتهد مطلق نمی‌فهمد، مقصود در استخراج فروع و جزئیات فقهی است که از دست مجتهد برمی آید که آن‌ها را از کتاب و سنت استخراج کند. اما مباحث دیگر مثلاً کلیات احکام و نیز مباحت اخلاقی و... را افراد عادی هم که آگاه به زبان عرب باشند می‌توانند از قرآن و سنت بفهمند و در این اختلافی نیست.
ثانیاً: طبیعی است که فروع فقهی را فرد عامی نمی‌تواند مستقیم از کتاب و سنت بفهمد بلکه باید به متخصصی که عمرش را در این زمینه گذاشته و به همه کتاب و سنت، و ناسخ و منسوخ آن، عام و خاصی، مطلق و مقید، مجمل و میین، و تعارضات و راه حل آن‌ها آگاه است مراجعه کند. و افرادی که بتوانند هر مسئله شرعی که برایشان پیش می‌آید حکمش را از کتاب و سنت دربیاورند مجتهد مطلق هستند. اگر گفته شود آیا مذاهب اربعه چنین کسی ندارند، پس چرا بعد از قرن‌ها هنوز عوام و متخصصین آن‌ها از ائمة اربعه تقلید می‌کنند؟! (27) این اشکال را شیعه نیز قبول دارد؛ اما اولاً این اشکال با زیر سؤال بردن اصل تقلید. همان طور که محمد بن عبدالوهاب این کار را کرده و بیان شد. منافات دارد. ثانیاً: اگر تقلیل مقلدین مذاهب اربعه از یک مذهب خاص، اشتباه هم باشد این موجب تکفیر و مشرک خواندن مقلدین آنها نمی‌گردد. حتی بر فرض که این تقلید گناه هم باشد باز شرک نیست. اگر شخصی از کسی که نباید تقلید کند، تقلید بکند، کارش خلاف عقل یا شرع است، اما این که هر گناه کبیره‌ای موجب کفر گردد حرف خوارج است، علاوه بر اینکه تقلید از فرد خاص، گناه کبیره هم نیست.
تازه اگر تقلید از مذاهب اربعه را ترک قرآن و سنت و پیروی از آراء ائمة اربعه بدانیم - هم چنان که محمد بن عبدالوهاب گفته (28)- این موجب کفر نیست؛ زیرا عمل نکردن به کتاب و سنت معصیت است، نه کفر و موجب خروج از اسلام. (29) البته این نکته شایان ذکر است که گفتار محمد بن عبدالوهاب مبنی بر این که مذاهب اربعه، قرآن و سنت را رها و فقط از آراء و اهواء اربعه تبعیت می‌کند، صحیح نیست، چون پیروان مذاهب اربعه به هرچه امام آن‌ها فتوا داده عیناً عمل نمی‌کنند و اگر حدیث صحیحه ای ببینند که امام مذهب ندیده یا به دلیل نامقبولی آن را رد کرده و آن حدیث تعارض با آیه و حدیث دیگری نداشته باشد به آن فتوا نمی‌دهند؛ هم چنان که اکنون حنفی‌هایی هستند که محدث‌اند مثل محدث دهلوی. با اینکه ابوحنیفه اهل رأی بوده و از او نقل می‌کنند که فقط هفده حدیث را قبول داشته و هم اکنون احناف، صحیح بخاری (که مؤلف آن سر سازگاری با ابوحنیفه و روش او به هیچ وجه نداشته است) و دیگر کتب حدیثی را مثل بقیه اهل سنت قبول دارند. مذاهب اربعه معمولاً فقط در مبانی (مثلاً قیاس و استحسان و سد ذرائع و...) مقلِّد امام خود هستند.
اگر سلفی‌های تکفیری بگویند این تقلید شما از این جهت که اطاعت از غیر خداست شرک است؛ جوابشان این است که هر اطاعتی شرک نیست و اطاعت با این نیست که او را مستقل بدانی شرک است (30) و گرنه اطاعت غیر ذاتی و استقلالی پدر و مادر و معلم و هرکس دیگری در زندگی شرک می‌شود، علاوه بر این که خدا هم به اطاعت غیرخودش امر کرده است: (یااِیها الذین آمنوا الطیعواالله وأطیعوا الرسول و اولى الامر منکم)، حتی اطاعت شیطان هم اگر بر وجه استقلال نباشد معصیت است نه شرک و بدون شک، پیروان مذاهب، ائمة اربعه را مستقل نمی‌دانند.

ب - دیدگاه مبتنی بر بدعت بودن تقلید مذاهب اربعه

- ابن قیم

شاگرد ابن تیمیه هم همانند استادش بیان می‌دارد که تقلید از یک نفر خلاف سیره صحابه و از بزرگ ترین بدعت‌ها و قبیح ترین کارهاست. (31)
او هم چنین در ادامه به دلیل بعضی بر تقلید اشاره می‌کند که می‌گویند: عمر هم از ابوبکر تقلید می‌کرد و در بحث کلاله گفت من از خدا حیا می‌کنم که با ابوبکر مخالفت کنم (32). ابن قیم پنج جواب به این دلیل می‌دهد که در ضمن جواب پنجم بحث تقلید از نامه اربعه را رد می‌کند و می‌گوید: اجماع امت بر حرمت تقلید از یک نفر بعینه است و این امر (تقلید از یک نفر بعینه) بعد انقراض قرون فاضله در امت ظاهر شد! (33)

پاسخ به این دیدگاه:

جواب نقضی:

اگر بدعت باشد کار شما هم بدعت است؛ چون در زمان صحابه، یقیناً اجتهاد و تقلید بمانند شما هم نبوده است. هر دو راه جدید است هم راه عامه اهل سنت و هم راه سلفیان تکفیری. پس این گونه نیست که راهی که عامه اهل سنت رفتند و قرن‌ها به آن پایبند بودند یک باره بدعت بشود و راهی که ابن تیمیه در قرن هشتم پیش گرفت و شما دنباله روی آن هستید راه صحابه و راه حق باشد!

جواب حلی:

زمان پیامبر و صحابه، نیازی به اجتهاد و تقلید نبوده است. واضح است صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با وجود ایشان از کسی تقلید نمی‌کردند و مسائل دینشان را از پیامبر می‌پرسیدند. بعد از پیامبر هم چون آن‌ها خیلی مسائل را زمان پیامبر از حضرت بلاواسطه یا با واسطه شنیده بودند به همان عمل می‌کردند و اگر مسئله ای نشنیده بودند از بقیه صحابه که شنیده بودند می‌پرسیدند و حتی تابعین هم به احادیث پیامبر که از طریق صحابه به آنها می‌رسید عمل می‌کردند. و بعداً به تقلید نیاز پیدا شد؛ کم کم صحابه و تابعین که از دنیا رفتند و مسائل جدید پیش آمد نیاز به اجتهاد در مسائل مستحدثه و مسائلی که از پیامبر نرسیده بود پیدا شد و به تبع آن، بحث تقلید هم پیش آمد، لذا اصل تقلید به معنای امروزی در زمان صحابه نبود. اما اکنون که نیاز هست باید چه کنیم؟ آیا بگوییم چون صحابه نکردند ما هم نکنیم؟!. این معنایش این است که یا باید بگوییم در مسائلی که از پیغمبر به ما نرسیده و مسائل مستحدثه وظیفه ای نداریم، که این حرف مخالف عقل و اجماع است و هیچ کس تابه حال این را نگفته است، یا باید وظیفه خود را با اجتهاد و وظیفه مردم را هم از طریق تقلید مشخص کرد؛ که وظیفه متعیّن در همین است و مطابق عقل و اجماع و دلایل دیگر از قرآن و سیره مسلمین است.
توجه داشته باشیم که یک عمل، زمانی بدعت محسوب می‌شود که موضوع آن عمل، زمان صحابه بوده ولی آن‌ها بمانند ما عمل نکردند، اما وقتی که این موضوع اصلا نبوده که آن‌ها عمل کنند در نتیجه، این عمل ما، برخلافِ عمل صحابه شمرده نمی‌شود؛ مثلاً اگر دانشمندان، یک روش علمی جدید برای تعیین قبله پیدا کنند هیچ وقت نمی‌گوییم چون این روش، زمان صحابه نبوده پس بدعت است، زیرا چه بسا اگر زمان صحابه بود از این روش علمی و آسان که قبله را هم دقیق تر محاسبه می‌کند حتما استقبال می‌کردند.

ج - دیدگاه مبتنی بر حرام بودن تقلید مذاهب اربعه

- البانی

در تعلیق خود بر حدیثی در کتاب حافظ منذری (مختصر صحیح مسلم) فقه سایر مذاهب خصوصاً مذهب حنفی را در کنار کتاب تحریف شده انجیل قرار می‌دهد و می‌گوید: «عیسی (علیه السلام) به شرع ما و بر اساس کتاب و سنت حکم می‌کند، نه به غیر آن مثل انجیل و فقه حنفی و...». (34) او شیوه مقلدین مذاهب را نیز شیوه مقلدین جامدی می‌داند که اولاً: هرگز توجهی به گفتار خدا و پیامبر ندارند. ثانیاً: به فتوای ائمة فقهی دیگر توجهی ندارند. (35) وی اسلام برگزیده را اسلام سلفی‌ها می‌داند.
وی با بیان این مطلب که تقلید عین جهل است، مسلمانانی که دو حالت تقلید یه سر می‌برند را بی بصیرت معرفی می‌کند. (36)
وی اصل را حرمت تقلید می‌داند مگر فرد استطاعت برای اجتهاد نداشته باشد. (37) در نتیجه، هر کس که احتمال می‌دهد بتواند اجتهاد کند ملازم است به رفتن به سمت اجتهاد؛ مگر بعداً پی ببرد که نمی‌تواند. در حقیقت او وجوب اجتهاد را مانند وجوب حج، وجوب عینی می‌داند؛ همچنان که حج بر همه واجب است در صورتی که مکلف استطاعت داشته باشد، اجتهاد هم مانند آن است، لذا چون بسیاری از مردم نمی‌دانند استطاعت برای اجتهاد دارند یا نه مگر مقدار متنابهی از راه اجتهاد را طی کنند و آن وقت معلوم می‌شود استطاعت دارند یا نه، لذا باید همه مردم به جای رفتن به دانشگاه و خواندن علوم پزشکی و ریاضی و اجتماعی و ... باید به خواندن علوم لازم برای اجتهاد بپردازند؛ حتی کسی هم که در روستا کشاورزى می‌کند و هـرکس هرکار دیگری می‌کند باید همه کارها را تعطیل کند و به پرداختن به این علوم و طی مسیر اجتهاد بپردازد تا زمانی که یقین پیدا کند استطاعت اجتهاد را ندارد!
البانی در ادامه نیز به «اجتهاد فی المذهب» که مذاهب اربعه قائلند اشکال می‌کند و می‌نویسد که در بسیاری از بلاد اسلامی مثل مصر و سوریه، قضاوت و مفتیان ملزمند بر طبق مذهب خاصی مثل مذهب حنفی فتوا دهند و حکم صادر کنند. او این روش را از اصل رد می‌کند و می‌گوید باید مفتی به کتاب و سنت رجوع کند نه قول امام مذهب. (38)

- شوکانی:

منع از تقلید را مذهب جمهور می‌داند و عدم جواز تقلید از اموات را به اجماع می‌داند. او می‌گوید:
فقط برای خود مجتهد جایز است که هنگام نبودن دلیل، به رأیش عمل کند و دیگران نباید از رأی او تقلید کنند. هم چنین او تقلید را جهل می‌نامد و ادعای اجماع بر تقلید را هم باطل می‌داند. (39)

- صالح الفوزان

او تقلید مذاهب اربعه از امامان خود را تقلید کورکورانه می‌خواند. (40)

- ابن عثیمین

ابن عثیمین، حصر مذاهب اربعه را قبول ندارد و می‌گوید:
حق ممکن است در غیر این‌ها باشد و اجماعشان اجماع امت نیست و خدا، ائمة اربعه را ائمة برای بندگان قرار نداد مگر اهلیت امامت را داشته باشند؛ به گونه ای که قادر خودشان را بشناسند و بدانند که فقط در آنچه موافق با طاعت نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد می‌توان آنها را اطاعت کرد و مردم را از تقلید خویش برحذر دارند؛ مگر در مواردی که فتوایشان موافق سنت است. مذاهب اربعه ممکن است درست باشد و ممکن است خطا. (41)

- قرضاوی

یوسف قرضاوی در کتاب خود الاجتهاد فی الشریعه الاسلامی می‌نویسد:
از تعریف اجتهاد. که آن عبارت است از سعی و کوشش در استنباط احکام شرعیه از ادله‌ی تفصیلیه‌ی آن. به دست می‌آید که تحصیل اجتهاد برای امت واجب است و از واجبات کفایی است که بر وجودش مصالح عامه مترتب می‌شود و بر عدمش اضطراب امور و اختلال امر دین و دنیا مترتب است. (42)
او در ادامه می‌گوید: زمانی که اهل یک شهر اجتهاد را ترک کنند، همه گناه کردند. (43)

- محمد تاجا

ایشان در کتاب المذاهب الفقهیة الاسلامیه و التعصب المذهبی می‌گوید:
در ابتدای قرن چهارم هجری تقلید و تعصب بر مذاهب آغاز شد و اجتهاد تقلیل یافت تا جایی که جمود فکری مسلمین را فراگرفت و به جای این که ائمة فقهی جدید بیایند و جانشین ائمة قبلی شوند، کوشش علما بر استخراج احکام برطبق قواعد و اجتهادات امامان قبلی و در دایره مذهب آنان صورت می‌گرفت. سپس کسانی آمدند که در مقابل قول مخالف امام خود می‌ایستادند هرچند که آن قول مستند به دلیل شرعی باشد... و این چنین، تقلید جزئی به تدریج تبدیل به تقلید کلی گردید. (44)

دلایل سلفیان تکفیری بر عدم جواز تقلید:

1. آیات قرآن در نکوهش تقلید؛ مانند این آیه: (وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَینَا عَلَیهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یعْقِلُونَ شَیئًا وَلَا یهْتَدُونَ)؛ (45) و چون به آنان گفته شود از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید می‌گویند: (نه) بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم، آیا حتی اگر پدرانشان چیزی را در نمی‌یافته و راه به جایی نمی‌برده‌اند، (باز از پدرانشان پیروی می‌کنند؟)».
مضمون این آیه را می‌توان در آیات دیگری چون آیه 104 سوره مائده (46) و ... هم یافت.

مناقشه در استدلالی:

الف - این آیات در نکوهش و منع تقلید در اصول دین می‌باشد، در حالی که محل اختلاف و بحث ما تقلید در فروع دین است.
ب - پدران آنان جاهل بوده‌اند و تقلید جاهل از جاهل را هیچ مذهبی اجازه نمی‌دهد.
2. اصل، حرمت تقلید است. (47)

مناقشه در استدلال:

اولا: اصل کلی در همه امور اباحه است. (48) بر این اصل، ادله فراوان وجود دارد که اصولیون در جای خود آن را بحث کرده‌اند. از جمله آیه (لا یکلف الله نفسا الا ما آتاها) و روایت «کل شیء هو لک حلال حتی تعرف الحرام...» و آیات و روایات دیگر و حکم عقل. حتی خود ابن تیمیه هم به این اصل پای بند است. (49) بنابراین تا وقتی که در امری نهی وارد نشده باشد حکم اولی اباحه است.
ثانیاً: بر فرض که اصل اوّلی در امور حرمت هم باشد، تقلید از این اصل خارج می‌شود؛ زیرا ادله متقنی بر جواز تقلید وجود دارد که در ادامه به آن می‌پردازیم.
3. اجماع بر منع از تقلید وجود دارد و اگر نگوییم اجماع، لااقل منع از تقلید، مذهب جمهور است. (50)

مناقشه در استدلال:

بسیار روشن است که این، ادعایی واهی و بدون دلیل است؛ زیرا اگر فقط همین مقلدین مذاهب اربعه را که بزرگان اهل سنت در سده‌های متمادی را شامل می‌شود در نظر بگیریم کافی است در این که بگوییم مذهب جمهور بر خلاف این ادعاست، بلکه شکی نیست که تا قبل از ظهور سفیان، اجماع بر جواز تقلید بوده است (51)؛ و طبق دیدگاه غالب میان اهل سنت که اجماع را اتفاق علمای عصری از اعصار تعریف می‌کنند (52) این اجماع معتبر است و نظر مخالفین معدود وهابی و سلفیان تکفیری به آن ضرری نمی‌رساند.

ادلّه جواز تقلید

عموم مسلمانان نمی‌توانند مسئولیت استنباط و اجتهاد را بر عهده بگیرند، در این صورت باید همه کارها تعطیل شود و همه دنبال اجتهاد بروند، زیرا فراگرفتن علوم مقدماتی اجتهاد و نیز علومی که مستقیماً در اجتهاد مؤثر است سال‌ها طول می‌کشد، علاوه بر این که نوجوان دختر و پسر از ابتدای بلوغ باید به مسائل دین عمل کند و آن موقع، یقیناً نمی‌تواند اجتهاد کند؛ فخر رازی هم به همین مطالب اشاره کرده است. (53)

1. آیات:

- (وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِینْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ)؛ (54)
استدلال به آیه: این آیه به مقتضای کلمه «لولا» دلالت بر وجوب «نَفر» دارد و هدف از نَفر را تفقه و انذار بعد از آن معرفی کرده، لذا انذار هم به مقتضای اینکه غایت واجب قرار گرفته واجب می‌باشد. و به حکم عقل، غایت انذار، خذر منذر است و الّا انذار لغو می‌شود؛ پس تحذّر هم واجب است (و اگر هم در آیه تحذّر با لفظ «لعل» به معنای ترجی و امید آمده به این معناست که امید می‌رود مردم با این انذار متحذّر شوند، هرچند انسان مختار است و ممکن است به انذار عمل نکند و از آن متحذّر نشود). و حَذر تحّفظِ از واقع شدن در هلاکت با عمل به دستورهای منذِر است حال می‌خواهد از انذار او علم پیدا کند یا نکند. پس آن فقیهی که تفقه کرده و فتوایی داده باید به این فتوا عمل کرد تا از انذاری که دربردارد حذر نمود. بنابراین، لازمه این وجوب حذر حجیت فتوا و جواز تقلید است؛ هر چند به آن فتوا از لحاظ درستی و مطابقت با واقع علم پیدا نکنیم.
- (فَسْئلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ)؛ (55)
استدلال به آیه: ظهور امر در وجوب است، لذا آیه، سؤال کردن از اهل علم را برای افرادی که جاهل هستند واجب می داند و این حجیت قول و فتوای عالم را می‌رساند و الا وجوب سؤال لغو می‌شود. بنابراین، آیه دلالت بر وجوب رجوع جاهل به عالم یا همان تقلید جاهل از عالم می‌کند.

2. سیره عقلایی

سیره عقلا در همه عصرها بر این بوده که در همه علوم و فنون به افراد متخصص و خبره‌ی آن علم و فن مراجعه کنند و شارع هم این سیره را رد نکرده است. در فقه هم باید به متخصص آن رجوع کرد. حالا اگر خود توانست متخصص را تشخیص دهد به او رجوه می‌کند و احکام دینش را از او می‌گیرد و اگر هم خود نتوانست، به کسانی که قادر بر شناسایی متخصص و عالم شایسته افتاء هستند مراجعه کرده و با راهنمایی آن‌ها از آن فقیه تقلید می‌کند؛ مانند این که یک مریض وقتی متخصص بیماری خود را نشناسد به کسانی که می‌شناسند مراجعه کرده و از آن‌ها می‌پرسد.

3. سیره مسلمین

سیره مسلمین نیز همیشه بر همین بوده که فقط عده ای خاص دنبال اجتهاد بروند و بقیه. با تقلید از مجتهد در فروع دین - به امور دیگر لازم برای جامعه بپردازند. عموم مسلمانان وقتی تشخیص دادند یک نفر عالم تر است از همان شخص خاص تقلید می‌کنند. سلفی‌های تکفیری به مخالفت با این سیره پرداخته و مسلمانان را مبدع یا مشرک می‌خوانند.

4. اجماع

اجماع بر جواز تقلید از بعضی بزرگان اهل سنت نقل شده است. فخر رازی می‌گوید: جایز است فرد عامی در احکام شرعی از مجتهد تقلید کند و اجماع امت بر این مسئله وجود دارد و هرگز علما بر مردم عادی برای پذیرش اقوالشان ایراد گرفتند و از آنان نمی‌خواستند که علت اجتهادشان را بپرسند. (56) هم چنین از بعضی علمای شیعه هم اجماع نقل شده است: مانند سیر مرتضی (57)، محقق حلی (58) و شیخ بهایی (59).

5. عسرو حرج

در تقلید جایز نباشد مردم به زحمت و مشقت می‌افتند. هم چنین منع از تقلید از یک نفر بعینه نیز عسرو حرج دارد. برای عامی، که سوادی ندارد یا اگر دارد نمی‌تواند تشخیص دهد که کدام امام و مجتهد درست می‌گوید و کدام درست نمی‌گوید، ممکن نیست قول حق را در هر مسئله تشخیص دهد و اگر هم امکان داشته باشد عسرو حرج دارد، و لذا به یکی از ائمة که علمش به وجهی برای او ثابت شده است اکتفا کرده و به فتاوای وی عمل می‌کند.

دیدگاه مخالفین سلفیان تکفیری

اما غیر تکفیری‌ها اعم از سلفیان (مثل دیوبندیه) و غیرسلفیان، نظری کاملاً مخالف با سلفیون تکفیری دارند؛ بعضی از آنها را نقل می‌کنیم:

شیخ محمد عبده:

او در کتاب الاسلام و النصرانیه با اشاره به وهابیت. که منکر تقلیدند. می‌نویسد:
گروهی گمان می‌کنند که غبار تقلید را زدوده و حجاب‌های بین خود و تدبر در نص قرآن و متون احادیث را کنار زده‌اند. لکن این دسته تنگ نظرتر از کسانی‌اند که قائل به تقلیدند. آن‌ها قائل به وجوب اخذ و تقیّد به ظاهر الفاظ هستند؛ بدون این که به اصولی که دین بر آن‌ها قرار گرفته و دعوت به سوی آن‌ها بوده و پیامبران به خاطر آن‌ها آمدند، توجهی کنند. آنان نه از بزرگان علم هستند و نه دوستدار مدنیت و تمدن سالم. (60)

دیوبندیه:

- حسین احمد مدنی (1296-1377 ق): او از مبارزان استعمار و مؤلف کتاب الشهاب الثاقب علی المستشرق الکاذب است. وی نزد دیوبندیه به «شیخ الاسلام» معروف است و بعد از کشمیری، رئیس مدرسان دیوبند گردید. او در مورد تقلید می‌گوید:
وهابیان، تقلید از امام معین را شرک می‌دانند و کلمات زشتی را به ائمة اربعه و مقلدین ایشان نسبت می دهند، از این رو مخالف اهل سنت و جماعت هستند. و اما بزرگان ما با این قوم مخالف‌اند و جملگی، در اصول و فروع، مقلد امام اعظم ابوحنیفه می‌باشند و تقلید از یکی از ائمة اربعه را واجب می‌دانند؛ همان طور که «شیخ نانوتوی» هم در کتابش به نام لطائف قاسمیه این مطالب را به تفصیل آورده است و شیخ «گنگوهی» رساله ای مستقل در وجوب تقلیدی شخصی تألیف کرده و چندین رساله هم در رد وهابیت نگاشته است.» (61)

- احمد خلیل سهارنپوری:

وی می‌گوید: بر هر کسی واجب است که مقلد یکی از ائمة اربعه باشد و ما بسیار تجربه کرده‌ایم که هر کسی تقلید ائمة را کنار بگذارد و از هوای نفس تبعیت کند. نتیجه اش سقوط در دره الحاد و زندقه می‌باشد، ما و مشایخ ما در اصول و فروع، مقلد امام ابوحنیفه می‌باشیم و خداوند ما را بر این عقیده بمیراند و با ابوحنیفه محشور کند. (62)

- محمد زکریا کاندهلوی:

او تقلید را واجب می‌داند و در جواب سؤالی که خود مطرح کرده مبنی بر این که آیا شما تقلید یا حنفی را ترک کردید می‌گوید: من هرگز تقلید شخصی و مذهب حنفی را ترک نکرده ام. (63)

- شیخ محمود الحسن الدیوبندی ملقب به شیخ الهند:

او می‌گوید: در مسئله «خیار» هرچند ابوحنیفه با جمهور مخالفت کرده و اساتید ما حق را در این مسئله با شافعی می‌دانند، اما قائلند ما مقلدیم و واجب است از اماممان ابوحنیفه تقلید کنیم. (64)

ملاعلی قاری:

وی در رساله تشییع الفقهاء نوشته است: واجب است یکی از این مذاهب اربعه معیّن شود. (65)
هم چنین او در شرح عین العلم می‌نویسد: اگر کسی مذهبی مانند ابو حنیفه یا شافعی را انتخاب کند دیگر نباید در هیچ مسئله ای از غیر آن مذهب که به آن ملتزم شده تقلید کند. (66)

شیخ عبدالحق دهلوی:

او در شرح سفر السعادت می‌نویسد: «خانه دین این چهارند (چهار مذهب فقهی) هر که به راه دیگر روز در دری دیگر بگیرد ایران عبث و لهو باشد و از راه مصلحت بیرون افتادن است.» (67)

خاتمه

صالح الفوزان وهابی، مردم را به چهار صنف تقسیم می‌کند: قسم اول: کسانی‌اند که می‌توانند به اجتهاد مطلق دست یابند؛ یعنی، از کتاب و سنت استنباط کنند. قسم دوم: کسانی که استطاعت برای اجتهاد مطلق ندارند، ولی می‌توانند بین اقوال اهل علم ترجیح دهند به این که بر کدام قول دلیل وجود دارد و بر کدام قول وجود ندارد. قسم سوم: کسانی که توانایی ترجیح هم ندارند، اما زمانی که فهمیدند بر قولی از اقوال دلیل وجود ندارد آن را نمی‌پذیرند. قسم چهارم: هیچ کدام از این امور را نمی‌توانند انجام دهند. که همان عوام هستند و بر این افراد واجب است از اهل علم سؤال کنند؛
همان طور که خداوند فرموده: (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) (68)، پس باید از کسی که مطمئن است اهل علم است و به علم و عمل او اطمینان دارد سؤال کند و به فتوایش عمل کند. (69)
حالا سؤال این جاست: که عوام اهل سنتِ مقلِّد مذاهب اربعه هم از قسم چهارمند و نفر عالم و فقیه اعتماد کرده و از او تقلید می‌کنند پس چرا تقلید از یک شخصی بعینه را شرک می‌شمارید؟! علاوه بر این که ائمة اربعه اهل سنت، طبق نظر همه اهل سنت انسان‌های عالم و با تقوا بوده‌اند و بدون دلیل، حکمی نمی‌داده‌اند، پس یقیناً این را جامعه اهل سنت برنمی تابد که شما به آن‌ها بگویید امام شما بدون دلیل فتوایی داده است!
فوزان، در جای دیگر از قول محمد بن عبدالوهاب و شاگردانش و علمای متاخر آن‌ها، وهابیون را حنبلی معرفی می‌کند. وی می‌گوید: البته این بدان معنا نیست که ما هر آنچه را در مذهب حنبلی است بدون فحص و اختیار قبول کنیم؛ بلکه زمانی که دلیلی بر یکی از اقوال اقامه شود به آن قول عمل می‌کنیم؛ هر چند آن قول در مذهب مالکی یا شافعی یا حنفی باشد. اما تابع دلیل هستیم و این منع نمی‌کند از این که انسان حنبلی باشد و زمانی که دلیل بر قول مخالف احمد بن حنبل قائم شود باز آن را بپذیرد. (70)
اشکالی که به وهابیون و کلام صالح الفوزان وارد است این است: دیگر معنا ندارد که می‌گویید حنبلی هستیم؛ زیرا شما در واقع دلیل را نگاه می‌کنید اگر موافق قول احمد بود به آن عمل می‌کنید و اگر مخالف بود باز هم آن دلیل را می‌پذیرید. پس شما پذیرفتن دلیل را واجب می‌دانید؛ و خواه این دلیل مطابق قول احمد باشد یا ابوحنیفه یا ... .

نتیجه گیری

یکی از وجوه تمایز بین مذاهب اهل سنت و تکفیری‌ها مسئله تقلید است؛ برخلاف اهل سنت که تقلید از مذهب خاصی را وظیفه واجب خود می‌دانند و بر آن پای بند هستند، وهابیت و جریان‌های تکفیری این اعتقاد مذاهب اربعه را ضلالت و گاهی حتی شرک خوانده‌اند.
سه دیدگاه از سلفیان تکفیری راجع به تقلید از مذاهب اربعه وجود دارد: عده ای از تکفیری‌ها آن را شرک، گروهی بدعت و عده زیادی هم حرام دانسته‌اند. اما در پاسخ باید گفت: تقلید از عالم دینی در فروع فقهی هیچ گاه نه در لغت و نه در اصطلاح شرک نامیده نمی‌شود. بدعت هم نیست. نمی‌توانیم در مسائلی که از پیغمبر به ما نرسیده و مسائل مستحدثه هیچ کاری انجام ندهیم و بگوییم وظیفه ای نداریم و دلیل خود را این بدانیم که چون صحابه تقلید نداشتند ما هم نباید تقلید کنیم؛ زیرا که زمان صحابه نیاز نبود چون پیامبر در دسترس بود؛ علاوه بر این که در زمان خود پیامبر، مواقعی پیش می‌آمد که صحابه در جواب مردم اجتهاد می‌کردند و مردم نیز در آن مسائل از آن‌ها تقلید می‌کردند. (71) دیدگاه حرمت تقلید نیز صحیح نیست و سلفیان ادله ای بر حرمت تقلید ذکر کرده‌اند؛ از جمله آیاتی که از تقلید نهی می‌کند که این آیات با توجه به قرائن و شان نزول ناظر به تقلید در اصول دین می‌باشد. هم چنین برخی سلفیان ادعا کرده‌اند که اصل بر حرمت تقلید است؛ که این ادعا نیز واهی می‌باشد زیرا آیات و روایات و حکم عقلی دال بر این است که اصل اولی در امور اباحه است. علاوه بر این که بر فرض اصل اولی حرمت هم باشد ادله زیادی بر جواز تقلید وجود دارد که آن را از این اصل خارج می‌کند: از جمله این ادله که در متن مقاله به آن پرداخته شد، آیات، سیره عقلایی، سیره‌ی مسلمین و جماع منقول از برخی علماست که بر جواز تقلید وجود دارد دارد و دلیل دیگر این است که عدم جواز تقلید و منع از تقلید از یک نفر بعینه عسر و حرج دارد. بزرگان اهـل سنت و برخی گرایش‌های سلفی همچون دیوبندیه اعتقاد خود و عامه اهل سنت را پای بندی به تقلید از مذاهب اربعه بیان کرده‌اند.

پی‌نوشت‌ها

1. پژوهشگر مؤسسه تحقیقاتی دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیه السلام) و کارشناس ارشد مذاهب اسلامی.
2. بقره، آیات 189 و 215.
3. نساء، آیه 127؛ مائده، آیه176.
4. ابن مبارک، ابوعبدالرحمن، الزهد و الرقائق، ج 2، ص 57. قَالَ ابنُ عُمَرَ: «إِنَّکُم :تَستَفتُونَنَاءَ استِفتاءَ قَومٍ، کأَنَّا لَا نُسالُ عَمَّا نَفتیِکُم بِهِ»؛ قسطلانی، احمد بن محمد، إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری، ج5، ص291؛ خطیب بغدادی، الفقیه و المتفقه، ج3، ص 342؛ صدیقی عظیم آبادی، محمد اشرف، عون المعبود شرح سنن أبی داود، ج 1، ص 256.
5. «(قَلَّدتُ) المَرأهَ (تَقلِیداً) جَعَلتُ (القِلَادَة) فِی عُنُقِهَا» فیومی، احمد بن محمد المصباح المنیر، ج 2، ص 512.
6. فواد الفرام، فرهنگ ابجدی عربی فارسی، ج 1، ص705.
7. «فالتقلید سمّى تقلیدا لأنّ المقلّد یجعل ما یعتقده من قول الغیر کحق أو باطل قلادة فى عنق من قلّده. فإذا قلّد فلان آخر یعنى أنه جعل أعماله على رقبته.» (محمد جمیل حمود، الفوائد البهیة فى شرح عقائد الإمامیه: ج 1؛ ص 59).
8. همان. شرح کشف المراد هم همین تعریف را می‌آورد و برای آن مثالی می‌زند: «فی المثل در باب وضو برای مکلف شکی پیش می‌آید و به مجاهد مراجمه می‌نماید و وقتی که از زبان وی حکم شرعی را شنید پذیرفته و بدان عمل می‌کند بدون این که بپرسد دلیل بر این حکم چیست.» (علی محمدی، شرح کشف المراد، ص23). دانشنامه عقاید اسلامی هم به همین مضمون تقلید را تعریف کرده است: «تقلید، پذیرفتن رأی دیگران بدون درخواست برهان است». محمدی ری شهری، دانشنامه عقاید اسلامی، ج 1، ص30).
9. «والصواب أن المراد: الاخذ بمذهب الغیر مطلقا سواء کان المذهب قولا أو فعلا أو تقریرا» (شنقیطی، قمع اهل الزیغ و الالحاد عن الطعن فی تقلید ائمة الاجتهاد، ص 75.
10. ابن عثیمین، اصول الفقه، ص 87.
11. ابن منظور، لسان العرب، ج 2، ص 530. در مورد معنای جهد نیز می‌گوید: «الجَهدُ و الجُهدُ: الطاقة، تقوله اجهَد جَهدَک؛ و قیل: الجَهد المشقه و الجُهد الطاقة». راغب هم شبیه آن معنا کرده و می‌نویسد: «الجَهدُ و الجُهدُ: الطاقة و المشقة». (مفردات الفاظ القرآن، ج1، ص 208) قاموس قرآن هر دو را به معنای صعوبت و مشقت می‌گیرد، ( علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج3، ص77)
12. حسین خداپرست، ترجمه مفردات راغب، ج 1، ص 424. فرهنگ ابجدی هم اجتهاد را به معنای کوشش بسیار می‌گیرد: «اجتَهَدَ - اجتِهَاداً [جهد] فی الأمر: در آن کار کوشش بسیار نموده (فواد افرام، فرهنگ ابجدی عربی فارسی، ج1، ص15).
13. محمدتقی حکیم، اصول العامه فی الفقه المقارن، ص 534.
14. «استفراغ الوسع فى طلب الظن بشى من الاحکام الشرعیة على وجه یحس من النفس العجز عن المزید علیه». (همان).
15. ابن عثیمین، اصول الفقه، ص85.
16. «وَلَا یجِبَ عَلی أحَدٍ مِن المُسْلِمِینَ التِزامُ مَذهَبٍ شَخصٍ مُعَینٍ غَیرِ الرَسُول». (ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج 20، ص209).
17. «وَ إذا کانَ الرَجُل مُتَبعاً لِأبی حَنِیفَهَ أو مَالِک أو الشَافِعی أو أحمَدَ: وَرَای فِی بَعضِ المَسائِلَ أنَ مَذهَبَ غَیره أقوَی فَاتَبعَهُ کانَ قَد أَحسَنَ فِی ذَلکَ وَ لَم یَقدَح ذَلکَ فِی دِینِه. وَلَا عَدَالَتِهِ بِلَا نِزاعٍ؛ بَل هَذَا إلَی بالحقَّ وَ اُحَبُّ إلی الله وَ رَسُوله صَلَى اللهُ عَلیهِ وَ سَلَم مِمَّن یَتَعَصّبُ لَوَاحِدِ مُعَین غَیر النَبِى صَلَى الله عَلَیه وَ سَلَم کَمَن یَتَعَصَبُ لمَالِکَ أوَ الشَافِعی أو أحمَد أو أبى حَنِیفه وَ یَرَى أن قَولَ هَذَا المُعَینِ هَوُ الصَوَابُ الذِى ینبَغِى اتِّبَاعُهُ دُون قَولِ الإمَامِ الَذِی خَالفَهُ، فَمَن فَعَل هَذَا کانَ جاهِلاَ ضَاَلاً: بَل قَدْ یَکُونُ کافراً؛ فَإنَهُ مَتَی اعتَقَدَ أنَه یجِبُ عَلی النَاسِ اتِّباعُ واحِدِ بِعَینهِ مِن هَؤلاءِ الأئمّة دُون الإمَامِ الآخِر فَإنهَ یجِبُ أن یستَتَابَ فَإن تَابَ وَ إلَا قُتِلَ. بَل غَایَهُ مَا یقَالُ: إنَّهُ یسُوغُ أو یَنبغِیَ أو یجِبُ عَلَى العَامًى أن یَقلِدَ وَاحداَ لَا بِعَینِه مِن غَیرِ تَعَیینِ زَیدِ وَ لَا عَمَّرو. وأمّا أن یقُولَ قَائِلٌ: إنَهُ یجِبُ عَلَی العامَهِ تَقلِیدُ فُلَانٍ أو فُلَانٍ فَهَذَا لَا یَقُولُهُ مُسلِمُ» (همان، ج22، ص 228 و249).
18. همان، ج4، ص106.
19. «ابن تیمیه عندما قسم طرائق العلماء لیس فهم العقائد الإسلامیة إلى اربعة أقسام: جعل القسمین الأول و الثانی من نصیب الفلاسفة و المعتزلة و بین طریقتهم، أما القسمین الأخیرین فهما ما سلکه الأشعری والماتریدی فی فهم العقائد. و بعد هذا التقسیم قرر ابن تیمیه إن منهاج السلف لیس واحدا من هذه الإربعة بل هم غیرها. و المحصلة المنطقیة لهذا الکلام و غیره مما یعتقد به السلفیة المعاصرون هو أن مذاهب «أهل السنة و الجامعة» فی الأصول و الفروع لیست من السلف الصالح فی شی» (سید محمد کثیری، السلفیه بین اهل السنه و الامامیه، ص67).
20. (اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ) [التوبه: 31] فسرها رسول ال

کلماتی برای این موضوع

افکار و عقاید ابن تیمیه پدر فکری مکتب جهادی های …افکار و عقاید ابن تیمیه پدر فکری مکتب سلفی جهادی پدر فکری طالبانیسم افکار و سلفی‌گری ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد…سَلَفی به گروهی از مسلمانان اهل سنت گفته می‌شود که به دین اسلام تمسک جسته و خود را پرسمان دانشجویی اندیشه ی سیاسیبخشی از سخنان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای؛عمر مبارک امام رضاسلام‌الله‌علیهتقریباً ارتباطات و رسانه ها مقالات مفیدارتباطاتارتباطات سیارارتباطات زیرساختارتباطات فن آواارتباطات سازمانیارتباطات بررسی حدیثی منسوب به امام حسینع در مذمت …پس در واقع علامه مجلسیره اینجا می خواسته بفرماید منظور از عرب در این روایت دوستان


ادامه مطلب ...

بدعت و سنت از دیدگاه فرق اسلامی و جریان‌های تکفیری

[ad_1]

چکیده

سنت و بدعت، دو واژه ای است که همواره در محافل علمی و دینی مطرح بوده و دانشمندان مسلمان درباره معنا و مصادیق آن بحث و تبادل نظر کرده‌اند. (1) با ظهور وهابیت در قرن دوازدهم هجری، این واژه‌ها معناها و مصادیق جدیدی پیدا کردند. تکفیری‌ها به صورت چشم بسته، هر چیزی را که در چند دهه اول تاریخ اسلام سابقه نداشته است، «بدعت» اعلام کرده و مسلمانان را به دلیل انجام آن‌ها بدعت گذار و کافر خوانده‌اند.

(سؤال)

این نوشتار در پی یافتن پاسخ این سؤال است که آیا هر چیزی که در صدر اسلام سابقه نداشته، بدعت است؟

(فرضیه)

با توجه به معیارهایی که در قرآن کریم و سنت مورد قبول مسلمانان آمده است، اگر انجام عملی نوظهور، تصرف در شریعت نباشد و داخل در اطلاق، عموم و یا فحوای دلیل شرعی باشد. دیگر بدعت اصطلاحی نخواهد بود.

(هدف)

ابطال ادله تکفیری‌ها به منظور جلوگیری از تکفیر مسلمانان به بهانه بدعت؛ ایجاد اتحاد و یکدلی میان مسلمانان، برقراری امنیت و آرامش در سراسر کشورهای اسلامی، ضرورت امروز جامعه اسلامی و بشری است.

(روش)

دست یابی به چنین هدف بزرگی با مراجعه به آیات قرآن کریم و سنت صحیح و مورد قبول تمام گروه‌های اسلامی و سیره مسلمانان در تمام اعصار قابل دسترسی است.

(یافته)

بر اساس آیات قرآن کریم و سنت صحیحی که حتی وهابی‌ها نیز مجبور به پذیرش آن هستند و همچنین سیره مسلمانان در تمام اعصار، هر چیز نو و جدیدی، بدعت نیست.

کلید واژگان:

بدعت، سنت، بدعت گذار، وهابیت تکفیری.

مقدمه

یکی از مشکلات جدی مسلمانان شیعه و سنی در عصر حاضر، وهابیت تکفیری است که آشنایی با عقاید و نقد آن‌ها، یکی از نیازهای جدی جوامع مسلمان است.
واژه «بدعت» از کلمات پرکاربرد نزد وهابیت تکفیری است که با مراجعه به فتواهای تکفیریان درمی یابیم که بسیاری از اعمالی که در بین مسلمانان «سنت» است، از منظر آنان، عملی نوبنیان و بدعت بوده، چون ریشه در فعل سلف ندارد.
تمامی مذاهب اسلامی، بدعت را حرام می‌دانند و بدعت گذار را فاسق و گناه کار معرفی می‌کنند. دلیل عمده حرمت، روایتی است که شیعه و سنی، از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده‌اند که: «کل بدعة ضلالة و کلّ ضلالة فی النار؛ (2) هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی در آتش است.»
بدعت در لغت به معنای کار نو و بی سابقه است و در اصطلاح شرعی به معنای نسبت دادن چیزی به دین است در حالی که در واقع مطابق با هیچ یک از دستورهای کلی دین و شریعت نباشد.
با توجه به معانی فوق، بسیاری از اعمالی که مسلمانان انجام می‌دهند و به اعتباری زیر مجموعه برنامه کلی اسلام است، اگر آن را به دین نسبت ندهند، بدعت نبوده و حرمت را به دنبال نخواهد داشت؛ حال آن که وهابیت تکفیری انجام هر عمل دینی را که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و صحابه او انجام نداده و یا نقل نکرده‌اند، حرام و بدعت می‌داند؛ در نتیجه شمار بسیاری از فرق مسلمانان را بدعت گذار و مشرک می‌دانند.
در این نوشتار، ابتدا معانی لغوى و اصطلاحی سنت و بدعت بیان شده، آن گاه با استفاده از آیات، روایات و گفتار علمای فریقین معانی آن‌ها روشن شده است. در ادامه مصادیقی از فتواهای وهابیت تکفیری دال بر تهمت بدعت بر مسلمانان را ذکر کرده و به نقد آن پرداخته است.

مفهوم شناسی

از آن جا که برای رفع شبهه و اشتباه در هر بحث حساس و اختلاف برانگیز، نیازمند شفاف سازی معنا و مفهوم لغوی و اصطلاحی موضوع هستیم، برای روشن شدن معانی این بحث نیز لازم است اقوال ذکر شده درباره‌ی این لغات را متذکر شویم.

معنای لغوی سنت

طریحی درباره‌ی معنای سنت آورده: «والسنة فی اللغة: الطریقة و السیرة و الجمع، سنن کغرفه و غرف؛ (3) «سنت» در لغت به معنای راه و روش می‌باشد که جمع آن «سنن» است، مثل: غرفه و غرف.»
ابن منظور متوفای 711 به نقل از لحیانی می‌گوید: «وسنة الله : أحکامه و أمره و نهیه؛ (4) سنت خداوند به معنای احکام، اوامر و نواهی خداوند است.»
وی در ادامه افزوده: «و سن الله سنة أی بین طریقاً قویماً؛ خداوند برای مردم سنت نهاد، یعنی راه صحیح و درستی را بیان کرد.»
هم چنین ابن منظور و زبیدی به نقل از شمر آوده‌اند: «السنة فی الأصل سنة الطریق، و هو طریق سنة أوائل الناس فصارَ مَسلکاً لمن بعدهم؛ (5) سنت در اصل به معنای طریق و راه است و آن همان راهی است که انسان‌های نخستین بنا نهاده‌اند و مسلک و راه عبور برای آیندگان، قرار گرفته است.»
و باز زبیدی می‌نویسد: «والسنة: السیرة حسنة کانت أو قبیحة؛ (6) سنت شامل سیره خوب و بد می‌شود.»
صاحب تهذیب اللغه‌ی متوفای 370 می‌نویسد: «و السنة الطریقة المستقیمة المحمودة، ولذلک قیل: فلان من أهل السنة (7)؛ سنت عبارت از راه پسندیده مستقیم است و این که می‌گویند فلانی اهل سنت است یعنی اهل راه مستقیم و پسندیده است».
این واژه، درباره مطلق راه و روش نیز به کار می‌رود، گرچه شیوه پسندیده نباشد؛ چنان که در حدیثی آمده: «و من سن سنة سیئه کان علیه وزرها و وزر من عمل بها؛ (8) هر کس راه و روش بدی از خود به یادگار گذارد، علاوه بر گناه عمل خویش، در گناه عاملان به آن نیز، شریک می‌باشد.»
معانی دیگری نیز برای سنت ذکر شده؛ کسائی می‌گوید: «معناها الدوام، فقولنا: سنة، معناها الأمر بالإدامه من قولهم : سننت الماء إذا والیت فى صبه...؛ (9) معنای سنت عبارت از دوام و استمرار است که سنت یعنی ادامه دادن که این معنا از گفتار اعراب گرفته شده می‌گویند: «سنت الماء اذا والیت فی صبه ؛ عرب به ریزش پیاپی آب، سنت می‌گوید.

معنای اصطلاحی سنت

طریحی، می‌نویسد: «و فی الصناعة هی طریقة النبی قولا و فعلا و تقریرا أصالة أو نیابة ...؛ (10) سنت عبارت است از قول، فعل و تقریر پیامبر.»
ابن منظور انصاری می‌نویسد: و قد تکرر فی الحدیث ذکر السنة و ما تصرف منها، و الأصل فیه الطریقة و السیرة، وإذا أطلقت فى الشرع فإنما یراد بها ما أمر به النبى ونهى عنه و ندب إلیه قولا وفعلا مما لم ینطق به الکتاب العزیز، ولهذا یقال فى أدله الشرع : الکتاب و السنة أى القرآن والحدیث؛ (11) در احادیث، کلمه «سنت» و مشتقات آن زیاد تکرار شده و معنای اصلی سنت، همان طریقت و سیره است و در اصطلاح شرع، عبارت از اوامر و نواهی و مستحباتی است که در قرآن نیامده، ولی رسول اکرم به آن دستور داده است و از این رو می‌گویند ادله شرعی عبارت از «کتاب» و «سنت» است که مراد قرآن و حدیث است.
ابن حجر می‌نویسد: و معنى قوله: «سنة أى شریعة و طریقة لازمة.» (12) سنت در اصطلاح فقها، اصولیین و محدثان به معانی مختلفی آمده است:
شوکانی می‌نویسد:
و اما معناها شرعا أی فی اصطلاح أهل الشرع فهی قول النبی و فعله و تقریره و تطلق بالمعنى العام على الواجب و غیره فى عرف أهل اللغة و الحدیث و أما فى عرف أهل الفقه فإنما یطلقونها على ما لیس بواجب و تطلق على ما یقابل البدعة کقولهم فلان من أهل السنة؛ (13) معناى شرعى و اصطلاحى همان قول و فعل و تقریر نبی مکرم و در عرف اهل لغت و حدیث به معنای عام به واجب و غیر واجب اطلاق می‌شود و در عرف فقیهان به هر چیزی که واجب نیست و سنت به آنچه که در مقابل بدعت است، اطلاق می‌گردد.
سنت در نزد محدثان قرون نخستین اهل سنت، به مفهوم آثار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، صحابه و تابعین بود که به آنان اصحاب اثر می‌گفتند و از زمان شافعی تاکنون، سنت به قول، فعل و تقریر پیامبر اطلاق می‌شود. (14)
لفظ اهل سنت از ابتدا بر گروه عامه مسلمانان اطلاق نمی‌شده، بلکه از زمان احمد بن حنبل این لفظ کم کم بر اهل سنت شایع و بعد هم به صورت مطلق بر این گروه گذارده شد. چنان که که احمدبن حنبل پیوسته مطرح می‌کرد: «أصول السنة عندنا التمسک بما کان علیه أصحاب رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و الاقتداء بهم وترک البدع و کل بدعة فهى ضلاله و ترک الخصومات فی الدین (15)؛ سنت نزد ما آثار رسول خداست و اصول سنت تمسک به چیزهایی است که اصحاب پیامبر بدان‌ها معتقد بودند.»
پیروان وی کم کم لفظ اهل سنت را برای خود استعمال کردند و غلبه استعمال این لفظ بر دیگر الفاظ، باعث کنار رفتن کلمات دیگر برای اهل سنت شد.

سنت در قرآن

واژه سنت در آیاتی از قرآن کریم به خداوند نسبت داده شده است که به تعدادی از آن اشاره می‌شود:
(...وَیهْدِیکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ...)؛ (16) و شما را به سنت‌های پیشینیان رهبری کند. صاحب تفسیر آلاءالرحمن درباره‌ی سنت در آیه شریفه، می‌نویسد:
التى شرعها الله وسنها لهم لصلاحهم فاتخذوها بإیمانهم وطاعتهم لله سننا متبعه مما اقتضت المصلحة ان یسن لکم أیضا فى شریعة الإسلام (17)؛ همان سنت‌هایی که خداوند برای شما تشریع کرده و راهی برای اصلاح شما قرار داده است، پس برای خدا به آن ایمان بیاورید و اطاعت کنید از تمام سنن الهی که طبق مصالحی، خداوند تشریع کرده است.
قرطبی درباره‌ی این آیه می‌نویسد: «أی لیبین لکم أمر دینکم و مصالح أمرکم، وما یحل لکم و ما یحرم علیکم. وذلک یدل على امتناع خلو واقعة عن حکم الله تعالى؛ (18) تا خداوند، امور دینی، مصالح امور حلال و یا حرام را برای شما تبیین کند و این روشنگر این است که هر حادثه‌ای در جهان هستی، ناشی از حکم خداست.»
شوکانی نیز این گونه معنا کرده و در ادامه افزوده: «أى طرقهم، و هم الأنبیاء و أتباعهم لتفتدوا بهم؛ (19) راه آنان، که همان انبیا و پیروان آنان که به ایشان اقتدا می‌کنند.»
این کثیر سنن را راه‌های پسندیده و دنباله روی شریعتی که خداوند دوست دارد و راضی است، معنا کرده است. (20)
آیاتی دیگر مانند:
(سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا) (21) این سنت و طریق الهى است که در گذشته نیز بوده است و مرگ برای سنت الهی تغییر و تبدیلی نخواهی یافت.
(سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنَا وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِیلًا)؛ (22) این سنت (ما درباره ی) پیامبرانی است که پیش از تو فرستادیم و هرگز برای سنت ما تغییر و دگرگونی نخواهی یافت.
سنت در مصحف شریف به گذشتگان نیز منسوب است: (وَقَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ) (23) روش اقوال پیشین نیز چنین بود.
سنت در اصطلاح فقهای شیعه
علامه مظفر می‌نویسد:
سنت در اصطلاح فقها گفتار، سیره و تقریر پیامبر است، اما چون نزد فقهای شیعه امامیه ثابت شده که سخنان ائمه معصومین همانند سخنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حجت و واجب الاتباع است، سنت را شامل گفتار، کردار تقریر معصوم می‌دانند، زیرا ائمه معصومین (علیه السلام) به عنوان یک راوی ثقه ناقل سخنان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیستند؛ بلکه این بزرگواران از طرف خداوند متعال به زبان رسول اکرم منصوب شده‌اند تا احکام واقعی را برای مردم بیان کنند، احادیث اهل بیت (علیه السلام) از قبیل روایت و نقل سنت و یا از باب اجتهاد و استنباط از مصادر تشریع (کتاب و سنت) نیست، بلکه خود آنان از مصادر تشریع می‌باشند و گفتارشان حکایت از سنت نیست، بلکه خود سنت است. (24)
امام علی (علیه السلام) نیز سنت را در مقابل بدعت ذکر فرموده است: «أخیوا السنة و أماتوا البدعة؛ (25) آنان سنت را زنده کرده و بدعت را می‌رانده‌اند.»
بنابراین سنت در اصطلاح به معانی مختلف آمده: در مقابل کتاب الله، فعل، کلام و تقریر معصوم؛ در فقه در مقابل بدعت و منظور از این سنت، عملی است که مطابق عمل صاحب شریعت باشد، امّا در عرف فقیهان بیشترین کاربرد سنت به معنای «استحباب» است.
در علم الحدیث، سنت، شناخت و شناسایی سیره رسول الله بوده و هر آن چیزی است که به پیامبر منسوب است، اعم از فعلی، قول، تقریر، صفات و ویژگی‌های اخلاقی و ظاهری ایشان قبل از بعثت و بعد از آن (26) و نیز به معنای مقابل قرآن، از این رو پاره‌ای از کتاب‌های حدیثی مهم عامه، «سنن» نامیده شده؛ مانند: سنن نسایی، سنن ابن ماجه، سنن بیهقی؛ گاه سنت در کتاب اصحاب حدیث به معنای عمل صحابه آمده است.

معنای لغوی بدعت:

خلیل بن احمد فراهیدی متوفای 175، درباره‌ی کلمه بدعت می‌نویسد:
«البدع، إحداث شىء لم یکن له من قبل خلق ولا ذکر ولا معرفة. البدع: الشىء الذى یکون أوّلاً فى کل أمر کما قال الله: (ماکنتُ بدُعامِن الرَّسل) أی لست بأوّل مُرْسَل، والبدعة اسم ما ابتدع من الدین وغیره، والبدعة ما استحدث بعد رسول الله من الاهواء و الأعمال (27)؛ «بدع» به معنای ایجاد چیزی است که هیچ وجود خارجی، بیانی و شناختی درباره آن نباشد.
بدع به معنای چیزی است که در هر کاری اولین و نوظهور باشد، چنان که خدای تعالی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده بگو: (مَاکُنتُ بِدّعاً مِن الرُسُلِ) (28)؛ اما بدعت، اسم اموری نو پدید درباره دین و غیردین است و موضوعاتی است که از روی هوا و هوس بعد از رسول خدا ایجاد شد.
ابن فارسی متوفای 395 بدعت را این گونه معنا می‌کند: « (بدع ) ... أحدهما ابتداء الشیء و صنعه لا عن مثال والآخر الانقطاع والکلاله؛ (29) بدعت، در یک معنا، پدید آوردن و ساختن چیزی بدون نمونه قبلی است و در معنای دیگر جدا شدن و ضعف و فرسودگی است؛ البته مقصود از بدعت در اینجا، معنای اول است.»
راغب اصفهانی متوفای 425، صاحب المفردات فی غریب القرآن، می‌نویسد:
الابداع إنشاء صنعة بلا احتذاء واقتداء ... والبدعة فى المذهب إیراد قول لم یستن قائلها وفاعلها فیه بصاحب الشریعة وأماثلها المتقدمة وأصولها المتقنة؛ (30)
ابداع به معنای ایجاد صنعت بدون دنباله روی و یا تقلید است ... و بدعت در مذهب به معنای وارد کردن اعتقادی است که معتقدان و انجام دهندگانش آن را از راه سنت از صاحب شریعت و قوانین و اصول از پیش تعیین شده آن به دست نیاورده باشند.
فیروز آبادی متوفای 817 آورده: «البدعة- بالکسر-- الحدث فی الدین بعد الإکمال أو ما استحدث بعد النبی من الأهواء و الأعمال؛ (31) بدعت، نوآوری در یک دین بعد از کامل شدن آن، یا چیزی است که بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از روی هوا و هوس ایجاد شده است.»
جوهری متوفای 393 این چنین تعریف کرده: والبدعة الحدث فی الدین بعد الاکمال... (32)؛ بدعت، نوآوری در یک دین بعد از کمال دین است.»
ابن منظور متوفای 711 به دو معنا ذکر کرده: «و البدعة: الحدّث و ما ابتدع من الدّین بعد الإکمال؛ (33) بدعت، نوآوری و آن چیزی است بعد از کمال دین به وجود می‌آید.»
وأبدعت الإبل (34)؛ به معنای خستگی و درماندگی، زمانی که شتر از لاغری و بیماری و خستگی، زانو زند.
البته ظاهراً معنای دوم نیز به معنای اول بر می‌گردد، که گویا خستگی در بدن حیوان او را از حالت عادی حرکت باز داشته، یعنی یک مسئله جدید برایش به وجود آمده است.

معنای اصطلاحی بدعت:

شکی نیست که بدعت حرام است و هیچ مسلمان آزاده‌ای در حرمت آن تردید ندارد؛ اما مهم این است که محدوده و مفهوم آن روشن و یک قانون کلی در مواقع شک در مصادیق بیان شود.
تعاریف مختلفی از علمای شیعه و سنی درباره بدعت آمده که به تعدادی از آن اشاره می‌شود:
ابن رجب حنبلی متوفی: 795 می‌نویسد: «و المراد بالبدعة ما أحدث مما لا أصل له فی الشریعة یدل علیه وأما ما کان له أصل من الشرع یدل علیه فلیس ببدعة شرعا و إن کان بدعة لغة (35)؛ بدعت، امر نوظهوری است که دلیلی در شریعت بر آن وجود نداشته باشد و اگر دلیلی در شرع باشد، شرعاً به او بدعت گفته نمی‌شود گرچه در لغت آن را بدعت نامند.»
ابن حجر عسقلانی متوفای 852 می‌گوید: «البدعة: أصلها ما أحدث علی غیر مثال سابق، و تطلق فی الشرع فی مقابل السنة فتکون مذمومه (36)؛ بدعت آن امر نوظهوری است که بدون سابقه ایجاد شود؛ در شرع در مقابل سنت اطلاق شده و امری مذموم است.»
ابن حجر در جای دیگر در معنای بدعت می‌گوید:
و المراد بها ما أحدث ولیس له أصل فى الشرع ویسمى فى عرف الشرع بدعة و ما کان له أصل یدل علیه الشرع فلیس ببدعة فالبدعة فى عرف الشریع مذمومه بخلاف اللغة؛ مراد از بدعت چیز جدیدی است که ریشه شرعی نداشته باشد، در عرف شرع، بدعت نامیده می‌شود و هر چه که دلیل و ریشه شرعی داشته باشد، بدعت نیست، بدعت در عرف شر مذموم و ناپسند است، ولی در لغت چنین نیست.
رفاعه رافع بن بدوی بن علی الطهطاوی متوفی 1290 بعد از نقل اقوال، در معنای بدعت می‌نویسد: «بدعت در لغت، هر چیز بدیع و در شرع، امر نوظهوری است که بر خلاف فرمان شرع و ادله خاص یا عام آن، ایجاد شود.» (37)
بنابراین می‌توان گفت: بدعت، عقیده‌ی بر خلاف سنت معروف رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است که به وسیله‌ی کسی یا گروهی اختراع شده که مردم را به اشتباه‌ انداخته و از حقیقت دین و شرع دور کنند.
سید مرتضی، متکلم و فقیه نامدار شیعه متوفای 436، در تعریف بدعت می‌نویسد: «البدعة: الزیاده فى الدین أو نقصان منه من إسناد إلى الدین؛ (38) بدعت افزودن چیزی به دین و یا کاستن از آن با انتساب به دین است.»
فخرالدین طریحی متوفای 1085، از علمای بزرگ شیعه می‌گوید: «بدعت، امر نوظهوری در دین است که ریشه در قرآن و شریعت ندارد و چون گوینده بدعت آن را اختراع کرده، بدعت نامیده شده است.» (39)

اقسام بدعت

بدعت محمود و مذموم

تعدادی از علمای اهل سنت بدعت را به دو گونه حسنة و سیئه تقسیم کرده‌اند؛ اساس این تقسیم بندی از گفتار خلیفه دوم است. بخاری نقل می‌کند که: عبدالرحمن بن عبدالقاری می‌گوید: من با عمر بن خطاب در شبی از شب‌های ماه رمضان، وارد مسجد شدم. دیدیم مردم به صورت پراکنده مشغول نماز تراویح هستند، در حالی که عده‌ای فرادا و گروهی به جماعت نماز می‌خوانند، عمر گفت:‌ای کاش می‌توانستم این‌ها را پشت سر یک قاری، گرد آورم، از این جهت ابی بن کعب را برای این کار انتخاب کرد. شب بعد که به مسجد آمد، دید همه پشت سر یک نفر اقتدا کرده‌اند، در این هنگام کسی گفت: این بدعت است، عمر در پاسخ گفت: «این بدعت نیکویی است.» (40)
این تیمیه متوفی 728 می‌گوید: «و ما خالف النصوص فهو بدعة باتفاق المسلمین و ما لم یعلم أنه خالفها فقد لا یسمى بدعة... و قد تکون حسنة لقول عمر نعمت البدعة هذه؛ (41) به اجماع مسلمین هر آنچه که مخالف نص باشد، بدعت است و اگر مخالف نص نباشد، بدعت نیست... و به سبب گفتار عمر: نعمت البدعة هذه؛ بدعت حسنة است.»
ابن حجر نیز از شافعی نقل مى کند که: «البدعة بدعتان: بدعة محموده و بدعة مذمومه، فما وافق السنة فهو محمود و ما خالف السنة فهو مذموم؛ (42) بدعت دو گونه محمود و مذموم است. هر آنچه که موافق با سنت باشد، پسندیده و مخالف آن، ناپسند است.»

اقوال علما در عدم جواز تقسیم بدعت

ابواسحاق شاطبی متوفای 790، می‌گوید: «هر بدعتی گمراهی است، مطلق و عام است و البته استثنایی هم در آن وارد نشده.» (43)
ابن رجب حنبلی متوفای 795 می‌نویسد: «کل بدعة ضلالة» شامل همه اقسام بدعت می‌شود و استثنایی هم ندارد... . (44)
کحلانی متوفای 1182 می‌نویسد: «با توجه به جمله عمر در «نعم البدعة»، باید گفت: در بدعت هیچ چیز قابل مدح نیست، چون همه بدعت گمراهی است... .» (45)
صالح الفوزان، عضو گروه دائم فتوای سعودی، می‌نویسد: تقسیم بندی حسنة و سیئه از بدعت نداریم، چون به دلیل گفتار پیامبر «کل بدعة ضلاله، و کل ضلاله فی النار، همه نوع بدعت سیئه است.» (46)
بنابراین روشن می‌شود که تقسیم بدعت به دو دسته پسندیده و ناپسند با معنای واقعی بدعت که افتراء علی الله می‌باشد، تطبیق ندارد؛ زیرا افترا همیشه سیئه است.

بدعت در قرآن

قانونگذاری حق اختصاصی خداست:

از نگاه قرآن، تشریع، حق اختصاصی خداوند است: (...إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ) (47)؛ ... حکم تنها از آن خداست. او فرمان داده که غیر از او را نپرستید! این است آیین پابرجا، ولی بیشتر مردم نمی‌دانند!
مفاد آیه شریفه جای هیچ گونه تردیدی نمی‌گذارد که حقیقت معنای کلمه حکم، فقط از آن خداست که مدبر واقعی امور عالم است، و به قرینه (أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ ) مراد از واژه حکم، قانونگذاری است.

بدعت، افترایی بر خداوند متعال:

خداوند مشرکان را به دلیل بدعت در حلال و حرام و نسبت آن به خدا، سرزنش کرده است: (قُلْ أَرَأَیتُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرَامًا وَحَلَالًا قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ)؛ (48) آیا روزی‌هایی را که خداوند بر شما نازل کرده، دیده اید، که بعضی را حلال، و برخی را حرام کرده اید؟!» بگو: «آیا خداوند به شما اجازه داده، یا بر خدا افترا می‌بندید (و از پیش خود، حلال و حرام می‌کنید؟!)
ابن کثیر می‌نویسد:
... و قد أنکر الله تعالى على من حرم ما أحل الله أو أحل ما حرم بمجرد الآراء والأهواء التى لا مستند لها و لا دلیل علیها، ثم توعدهم على ذلک یوم القیامه فقال: (وَ مَا ظَنَ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى الله الکَذِبَ یَومَ القِیامَهِ...) (49) خداوند کسانی را که تنها به صرف اعتقادات و هوای نفسانی، بدون مستند و دلیلی از ناحیه خداوند جل جلاله، حلال او را حرام و حرامش را حلال می‌کنند، رد کرده و اینان را به قیامت وعده می‌دهد که: آنان که به خدا دروغ می‌بندند، درباره‌ی مجازات روز قیامت چه گمان کرده‌اند؟

بدعت، نسبت دروغ به خداوند:

خداوند در این آیه تأکید دیگری کرده است:
(وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَذَا حَلَالٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لَا یفْلِحُونَ)؛ (50) به دلیل دروغی که بر زبانتان جاری می‌شود (و چیزی را مجاز و یا ممنوع می‌کنید) نگویید: «این حلال است و آن حرام»، تا بر خدا افترا ببندید، به یقین کسانی که به خدا دروغ می‌بندند، رستگار نخواهند شد!
ابن کثیر در تفسیر این آیه می‌نویسد:
و یدخل فى هذا کل من ابتلع بدعة لیس له فیها مستند شرعى، أو حلل شیئا مما حرم الله، أو حرم شیئا مما أباح الله بمجرد رأیه و تشهیه... أما فی الدنیا فمتاع قلیل، و أما فی الآخره فلهم عذاب ألیم؛ (51) این افترا: اختراع هر چیز نوظهور و بدعتی که مستند شرعی نداشته باشد، حلال کردن حرام خداوند و یا حرام دانستن هر چیز مباح به مجرد اعتقاد و دوست داشتن آن، شامل می‌شود... که منفعتی‌اندک در دنیا نصیب این افراد می‌شود ولی عذاب دردناک آخرت، برایشان مهیاست.
قرطبی نیز در تفسیر خود از ابن وهب نقل کرده که: «أن التحلیل و التحریم إنما هو لله عز وجل و لیس لأحد أن یقول أو یصرح بهذا فى عین من الأعیان إلا أن یکون البارىء تعالى یخبر بذلک عنه»؛ (52) حلال و حرام کردن فقط از ناحیه خداوند تبارک و تعالی است و کسی حق ندارد بدون آن که خداوند به او خبر داده باشد، در هیچ موردی بگوید این حلال و یا حرام است.
علامه طباطبایی می‌نویسد: «... خطاب‌های این آیات، متوجه مؤمنان است و این احتمال را تأیید می‌کند که مراد از جمله مورد بحث، نهی از بدعت در دین باشد، یعنی چیزی از حلال و حرام داخلی در دین نکنید و چیزی که از دین نباشد و به وسیله وحی نرسیده باشد، در میان جامعه باب نکنید، زیرا این، افترای به خداست، هر چند باب کننده اش آن را به خدا نسبت ندهد.» (53)
با بررسی چند آیه از قرآن کریم درباره‌ی بدعت دانستیم که: در این آیات، بدعت گذاران به شدت نکوهش شده و قانون گذاری تنها مختص خداوند باری تعالی است و حتی پیامبران نیز نمی‌توانند از پیش خود چیزی از شریعت را تغییر بدهند و باید فقط تابع وحی الهی باشند. در آیات الهی، بدعت، دست کاری در شریعت و نسبت دادن دروغ به خداوند شمرده شده که عدم رستگاری و عذاب الهی را به دنبال دارد.
سردمداران وهابیت تکفیری، هر امر و کار جدیدی که در عصر نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بدان عمل نمی‌شده، بدعت می‌نامند و به دنبال آن، برچسب تکفیر می‌زنند؛ این اقدام با روح آیات قرآن منافات دارد، زیرا یکی از ارکان و شاخصه‌های بدعت، انتساب یک عمل به شارع مقدس و انجام آن به عنوان یک عمل شرعی می‌باشد و واضح است تمامی مواردی را که وهابی‌ها بدعت می‌شمارند یا به عنوان یک عمل عرفی بدون انتساب به شرع انجام می‌گیرد و یا آن‌ها مشمول عمومات و اطلاقات آیات و روایات می‌شود که از مصادیق سنت محسوب می‌شود و ارتباطی به بدعت ندارد.

بدعت در کتاب اهل سنت

1. هر بدعتی، گمراهی است

مسلم از جابر بن عبدالله انصاری نقل کرده:
کان رسول الله إذا خطب احمرت عیناه و علا صوته... اما بعد فان خیر الحدیث کتاب الله و خیر الهدی‌هادی محمد و شر الامور محدثاتها و کل بدعة ضلاله (54)؛ زمانی که رسول مکرم اسلام خطبه می‌خواند چشمان آن حضرت سرخ می‌شد و با صدای بلند می‌فرمود: کتاب خدا بهترین سخن و هدایت محمد بهترین هدایت است. بدترین چیزها، بدعت‌هایی است که در دین پدید می‌آید و هر بدعتی، گمراهی است.
در سنن نسائی آمده که: «... کلّ بدعة ضلاله و کلّ ضلاله فى النار؛ (55) نتیجه هر بدعتی، سرگشتگی و آوارگی است و سرانجام آن، آتش است.
ابن حجر عسقلانی می‌نویسد: «و فی حدیث العرباض بن ساریة و إیاکم و محدثات الأمور فان کل بدعة ضلالة ... أخرجه أحمد و أبوداود و الترمذی و صححه ابن ماجة و ابن حبان و الحاکم؛ (56) در حدیث عرباض آمده که از کارهای نو پدید اجتناب کنید، زیرا هر بدعتی گمراهی است تا آن جا که می‌نویسد: این روایت را احمد بن حنبل و ابوداود و ترمذی نقل کرده و ابن ماجه و ابن حبان و حاکم نیشابوری آن را صحیح دانسته‌اند.»
البانی بعد از انقل روایت آورده که: «رواه النسائی و البیهقی فی «الأسماء و الصفات» بسند صحیح عن جابر»؛ (57) این روایت را نسائی و همچنین بیهقی در کتاب الأسماء والصفات با سند صحیح از جابر نقل کرده است.
ابن حجر عسقلانی می‌گوید:
و قوله کل بدعة ضلاله قاعده شرعیه کلیه بمنطوقها و مفهومها أما منطقوها فکأن یقال حکم کذا بدعة و کل بدعة ضلاله فلا تکون من الشرع لان الشرع کله هدی فان ثبت ان الحکم المذکور بدعة صحت المقدمتان و أنتجتا المطلوب و المراد بقوله کل بدعة ضلاله ما أحدث ولا دلیل له من الشرع بطریق خاص و لا عام؛ (58) سخن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) «کل بدعة ضلالة»؛ هر بدعتی گمراهی است؛ از نظر منطوق و ظاهر و از نظر مفهوم و دلالت یک قاعده کلی است؛ زیرا این سخن گویای این مطلب است که اگر در جایی بدعت یافت شود، محکوم به گمراهی است و از شریعت اسلامی خارج است، چون شریعت سراسر هدایت است و گمراهی ندارد.
اگر ثابت شود که یک حکمی بدعت است، دو مقدمه منطقی آن (این حکم، بدعت است و هر بدعتی، گمراهی است) صحت می‌یابد و نتیجه این قضیه (که این حکم خارج از شریعت است) ثابت خواهد شد.
مراد حضرت از جمله «کل بدعة ضلاله»؛ هر بدعتی گمراهی است، عبارت از هر کار جدیدی است که هیچ دلیل خاص و یا عام از شرع نداشته باشد.

2. هر بدعتی مردود است

در دو کتاب معتبر اهل سنت، صحیح بخاری و مسلم، از قول عایشه، از رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که فرمودند: «من أحدث فی أمرنا هذا ما لیس منه فهورد (59)؛ هر کس در شریعت چیز جدیدی اضافه کند، مردود است.»
هم چنین از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که: «و من عمل عملا لیس علیه أمرنا فهو رد (60)؛ هر کس عملی را انجام دهد که ما به آن دستور نداده ایم، رد و مورد قبول ما نیست.
بنابراین طبق منابع اهل سنت نیز، بدعت، گمراهی و نتیجه این سرگشتگی، آتش دوزخ دانسته شده و مردود است.

پاسخی اجمالی به استفاده تکفیریان از این روایات:

وهابی‌های تکفیری با توسعه کلمه بدعت، تحت عنوان، حفظ شریعت اسلام، هر امری را که حادث شده و در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نبوده، بدعت می‌نامند و با استفاده از روایات بالا و ... به دنبال ترویج افکار خود هستند، اما در جواب باید گفت:
تمام فرق اسلام با کلیت حرمت بدعت گذاری در دین موافق هستند، ولی آیا این مصادیق و اعمالی که وهابی‌ها، بدعت می‌دانند، واقعاً بدعت است؟ و یا این مسئله ناشی از عدم درک صحیح آنان از معنای بدعت است، زیرا در مباحث گذشته ثابت کردیم که بدعت ارکانی دارد و انتساب عمل به شارع، یکی از آنان است و مصادیق این اعمالی که آن‌ها بدعت می‌شمارند، مشمول عمومات و اطلاقات آیات (61) و روایات (62) می‌شود و با توجه به حجیت عمومات و اطلاقات می‌توان گفت که این موارد از مصادیق سنت بوده و از بدعت خارج است.
هم چنین بدعت با معنایی که گذشت- افزودن چیزی بر دین و یا کاستن از آن به نام دین- قطعاً فعلی حرام است، زیرا تشریع مخصوص خداوند متعال است، اما در مواردی که وهابیت مدعی بدعت آن‌ها هستند، این خصوصیت دیده نمی‌شود.

بدعت در روایات شیعه

در کتاب علمای شیعه روایات فراوانی درباره‌ی مذمت بدعت، وجوب مبارزه و بیزاری از آن وارد شده که به تعدادی از آن اشاره می‌کنیم:

وجوب مقابله علمی با بدعت:

کلینی از طریق محمد بن جمهور از پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده که فرمودند: «إذا ظهرت البدع فى أمتى فلیظهر العالم علمه؛ (63) هنگامی که بدعت در میان امت ظهور کرد، بر عالمان لازم است که با آن عالمانه مبارزه کنند... .»
البته در این روایت تأکید شده است که مقابله با بدعت باید علمی باشد و از برخوردهای سلبی و غیرعالمانه پرهیز کرد.

نابودی سنت با پدید آمدن بدعت:

حضرت على (علیه السلام) فرمودند: «ما أحدثت بدعة إلاً ترک بها سنة، فاتقوا البدع و الزمو المهیع (64)؛ بدعتی پدید نمی‌آید، مگر آن که سنتی متروک گشته، پس بپرهیزید از بدعت‌ها و ملتزم حرکت در راه راست باشید.
در روایت دیگری نیز حضرت امیر (علیه السلام) فرمودند: «الناس رجلان: متبع شرعة و مبتدع بدعة لیس معه من الله سبحانه برهان سنة و لا ضیاء حجة؛ (65) مردم دو گروه هستند، گروهی پیرو شریعت و گروهی بدعت گذار در دین، که نه از جانب خدا برهانی از سنت پیامبران در دست دارند و نه از نور قرآن بهره جسته و از دلیل روشنی استفاده کرده‌اند.

نهی هم نشینی با بدعت گذاران:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «لا تصحبوا أهل البدع و لا تجالسوهم فتصیروا عند الناس کواحد منهم، قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): المرء علی دین خلیله و قرینه؛ (66) با بدعت گذاران رفت و آمد نکنید که در نزد مردم، شما یکی از آنان محسوب می‌شوید، چون انسان، هم کیش دوست و رفیق خود خواهد بود.
با دقت در روایات شیعه، پی می‌بریم که: بدعت، زمینه ساز نابودی سنت است و تشویق و احترام به بدعت گذار نابودی دین را به دنبال دارد. اعلام برائت از آنان واجب و همنشینی با ایشان حرام است و باید با پدیده بدعت، مبارزه کرد.

ارکان بدعت

بدعت در شریعت دارای دو رکن است:

1. تصرف در شریعت

بدعت، امر نوظهوری است که دلیلی از شریعت بر آن دلالت ندارد و رکن اول آن دست کاری و نوآوری در دین است، یعنی نسبت دادن حکمی به شریعت که در آن نیست.
دلیل ما بر این که نوآوری در شریعت را از ارکان بدعت د انستیم، آیاتی از قرآن مجید است:
(...قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ)؛ (67) بگو: آیا خداوند به شما اجازه داده، یا بر خدا افترا می‌بندید (و از پیش خود، حلال و حرام می‌کنید؟!)
خداوند کسانی را که به هر دلیلی، در احکام او دخالت کرده و از پیش خود آن را تغییر می‌دهند و این تحلیل و تحریم را به او نسبت می‌دهند، سرزنش کرده و به آنان وعده قیامت می‌دهد.
مضمون این آیه گواهی می‌دهد، علت نکوهش این است که تحلیل و تحریم را به خدا نسبت می‌داده‌اند، و اگر از پیش خود (بدون نسبت به خدا) روزی را به دو نوع تقسیم می‌کردند یک امر شخصی حساب می‌شد و جای نکوهش نداشت، زیرا هر فردی حق دارد از غذایی بهره بگیرد و از غذای دیگر امساک کند، اما نسبت دادن حکم حلال و حرام به شریعت امر دیگری است که نیازمند دلیل می‌باشد.
( ... وَرَهْبَانِیةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایتِهَا فَآتَینَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ)؛ (68)... رهبانیتى که ابداع کرده بودند، اما بر انان مقرر نداشته بودیم، هدفشان جلب خشنودی خدا بود، ولی حق آن را رعایت نکردند، از این رو ما به کسانی از آن‌ها که ایمان آوردند، پاداششان را دادیم و بسیاری از آن‌ها فاسقند.
از جمله (مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیهِمْ )؛ «ما مقرر نداشته بودیم»، استفاده می‌شود که رهبانیت عمل مقدس دینی نیست، بلکه یک روش ساختگی و نوعی تصرف در دین و بدعت است.
(فَوَیلٌ لِلَّذِینَ یکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیدِیهِمْ ثُمَّ یقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَوَیلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیدِیهِمْ وَوَیلٌ لَهُمْ مِمَّا یکْسِبُونَ)؛ (69) وای بر آن‌ها که نوشته‌ای با دست خود می‌نویسند، سپس می‌گویند: «این، از طرف خداست.» تا آن را به بهای کمی بفروشند. پس وای بر آن‌ها از آنچه با دست خود نوشتند و وای بر آنان از آنچه از این راه به دست می‌آورند.
خداوند در این آیه اهل کتاب را نکوهش می‌کند که کتاب الهی را دست کاری می‌کردند و آن را به خدا نسبت می‌دادند و در مقابل این کار، از افراد و مقاماتی پاداش مادی دریافت می‌کردند.
جمله (هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّه) مبین این است که علت نکوهش این بوده که تحریف‌ها را به خدا نسبت می‌دادند.
بنابراین، رکن نخست بدعت، نسبت دادن چیزی به شریعت است که در آن وجود ندارد.
اما اگر نظریه‌ای تازه مطرح شود که نوآوری در دین نباشد، و هیچ گونه ارتباطی به شریعت نداشته باشد، بدعت به شمار نمی‌رود. نوآوری‌هایی که پاسخ گوی روح تنوع طلب انسان است، مانند: فوتبال، والیبال، استفاده از فناوری‌های جدید و ... بدعت نخواهد بود. این‌ها بدعت لغوی هستند، نه شرعی، چون به شرع نسبت داده نمی‌شود.
اگر با دید بسته‌ی وهابیت به احکام شرع نگاه کنیم نباید هیچ تغییری در زندگی دینی و دنیایی مسلمانان ایجاد کنیم؛ باید لباس، وسیله رفت و آمد، ظرف طبخ غذا، وسایل سرگرمی و بازی و ... همان باشد که در صدر اسلام بوده، همانگونه زندگی کنیم که آنان می‌کردند و .... واضح است که این رفتار، از نظر هیچ عالم دینی صحیح نیست و علمای شیعه و تمام فرق دیگر اهل سنت با این جمود فکری، مخالفت کرده و در کتاب‌های خود به نقد آن پرداخته‌اند.
اگر فردی عملی انجام دهد و آن را به خداوند نسبت بدهد، این بدعت است، وگرنه در تمام مواردی که مربوط به زندگی روزمره انسانی است مادامی که مشمول ادله صریح حرمت نباشد، اصالة الإباحة شامل آن خواهد شد؛ یعنی شارع مقدس با تأسیس این اصل، مباح بودن آن‌ها را امضا کرده است.

1. فقدان دلیل در مشروعیت آن

با توجه به تعریف اصطلاحی بدعت، موارد نوظهور در صورتی بدعت نامیده می‌شود که دلیلی خاص و یا به صورت عام، در منابع اسلامی وجود نداشته باشد؛ زیرا اگر دلیلی در شریعت موجود باشد، دیگر بدعت نخواهد بود. مانند: مجهز کردن ارتش کشورهای اسلامی به وسایل مدرن و سلاح‌های پیشرفته، که از عموم برخی از آیات قرآنی استنباط می‌شود مانند: (وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ)؛ (70) هر نیرویی که می‌توانید، برای مقابله با دشمن آماده، هم چنین اسب‌های ورزیده، برای میدان نبرد تهیه کنید تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید.
از دستور عام این آیه شریفه (وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ) «تا می‌توانید نیرو تهیه کنید» می‌شود مشروعیت تهیه تجهیزات مدرن نظامی را استفاده کرد. (71)
یکی از مواردی که موجب حفظ و پایداری شریعت اسلامی است، عموماتی است که در لسان ادله موجود است که تطبیق آنان بر جزئیات و مسائل مستحدثه، باعث تداوم آن خواهد بود. از این رو اگر امری در زندگی فردی یا اجتماعی حادث شود و آن را به دین نسبت دهیم، اگرچه دلیل خاصی از قرآن و روایات وجود نداشته باشد، ولی داخلی در عمومات ادله باشد، از بدعت خارج می‌شود؛ به طور مثال اگر مسلمانان، در صدد مجهز کردن خود به وسایل مدرن نظامی و هواپیماهای جنگی برآیند، دستور صریح قرآن مبنی بر «تهیه نیرو»، مشمول عموم این آیه شریفه می‌شود حال آن که در صدر اسلام مصادیق وسایل جنگی منحصر به شمشیر و نیزه و امثال آن بوده است.
بدعت فقط یک نوع است که حرام می‌باشد و آن دست کاری در شریعت و نسبت دادن آن به دین است.

وهابیت تکفیری و اتهام بدعت به مسلمانان

اتهام بدعت به مسلمانان، از پدیده‌هایی است که وهابیت تکفیری، بنا نهاده و به هر چیزی که با افکارشان تطبیق نکند، برچسب بدعت و شرک زده و ریختن خون مسلمانان به نظر آنان، بدعت گرا، مباح است. در ذیل به نمونه‌هایی از این افکار اشاره می‌شود:

جشن میلاد نبی (صلی الله علیه و آله و سلم)

بن باز، مفتی اعظم سابق سعودی برگزاری مراسم میلاد رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را بدعت دانسته و می‌نویسد:
لایجوز الأحتفال بمولد الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و لا غیره؛ لأن ذلک من البدع المحدثه فى الدین، لأنّ الرسولَ (صلی الله علیه و آله و سلم) لم یفعله و لاخلفاؤه الراشدون و لاغیرُهم من الصحابة لغة ولا التابعونَ لهم بإحسان فى القرون المفضلة؛ (72) مراسم میلاد پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) جایز نیست، و بدعت در دین محسوب می‌شود؛ زیرا رسول مکرم اسلام، خلفای راشدین، صحابه و دیگر تابعین، چنین مراسمی را انجام نمی‌داده‌اند.

رفت و آمد و دعا در جوار قبر پیامبر:

شیخ صالح فوزان، عضو هیئت افتای سعورد یا در مورد دعا در کنار قبر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به قصد اجابت آن می‌نویسد:
من البدع التی تقع عند قبه الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) کثره التردد علیه، کلما دخل المسجد ذهب یسلم علیه، و کذلک الجلوس عنده، و من البدع کذلک، الدعاء عند قبر الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) أو غیره من القبور، مظنه أنّ الدعاء عنده یستجاب؛ (73) رفت و آمد فراوان در کنار قبر رسول اکرم و نشستن در آن جا و سلام گفتن به حضرت، بدعت به شمار می‌آید و هم چنین دعا کردن در کنار قبر پیامبر و یا قبور دیگر به نیت اجابت، از بدعت‌ها به حساب می‌آید.

هدیه ثواب نماز و قرآن به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):

گروه دائم افتای سعودی درباره اهدای ثواب اعمال به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌نویسد:
«لا یجوز إهداءً الثواب للرسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، لا ختم القرآن و لا غیره، لأنّ السلف الصالح من الصحابه (ره)، و من بعدُهم، لم یفعلوا ذلک، و العباداتُ توقیفیة؛ (74) اهداى ثواب و ختم قرآن به رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) و غیر آن حضرت، جایز نمی‌باشد، چون اصحاب پیامبر و دیگران چنین کاری نکرده‌اند.

مراسم سوگواری پیامبران و صالحان:

همین گروه فتوای سعودی در پاسخ به سؤالی پیرامون مراسم سوگواری می‌نویسد:
لایجوز الإحتفال بمن مات من الأنبیاء و الصالحین و لا إحیاء ذکراهم بالموالد و ... لأنّ جمیع ما ذکر من البدع المحدثة فی الدین و من وسائل الشرک؛ (75) مراسم سوگواری و هم چنین بزرگداشت پیامبران و صالحان جایز نیست... چون بدعت در دین و از وسایل شرک به حساب می‌آید.

فرستادن درود قبل و بعد اذان بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)

آنان حتی ذکر صلوات و سلام بر نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را قبل، بعد و هنگام اذان از موارد بدعت در دین می‌دانند. (76)
زینی دحلان، مفتی مکه متوفای 1304، می‌نویسد: محمد بن عبدالوهاب از درود فرستان به پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) به ویژه شب جمعه و بر بالای منابر، ممانعت می‌کردند، و از شنیدن صلوات اذیت می‌شد و کسانی را که درود می‌فرستادند با شدیدترین صورت مجازات می‌کرد. مرد صالح نابینایی که اذان می‌گفت و پس از اذان به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صلوات فرستاد، آن را نزد محمد بن عبدالوّهاب آوردند و او دستور داد وی را به جرم درود بر حضرت، کشتند.
وی با بی شرمی در این باره می‌گوید: «إن الربابة فی بیت الخاطئة (الزانیة) أقلّ إثماً ممن ینادی بالصلاة علی النّبی فی النائر؛ گناه زنانی که در خانه فساد در حال زنا هستند، از کسانی که بر بالای مناره‌ها بر پیامبر صلوات می‌فرستند، کمتر است.» (77)
وی بر پیروانش تلبیس می‌کند که تمامی این کارها برای حفظ توحید است؛
می فرماید: (إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یصَلُّونَ عَلَى النَّبِی یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا). (78) در آیه شریفه هیچ گونه قید مکانی و زمانی برای درود به حضرت ذکر نشده؛ یعنی هر وقت و هر کجا می‌شود به پیامبر گرامی درود فرستاد.

برگزاری مجلس بزرگداشت اموات:

شیخ عثیمین، از مفتیان و علمای بزرگ سعودی می‌نویسد: اجتماع نزد مصیبت دیده و هم چنین خواندن قرآن برای میت، توزیع خرما و گوشت، از بدعت‌هایی است که باید از آن اجتناب کرد، چون این کار باعث نوحه سرایی، گریه و حزن داغ دیدگان می‌شود و تلخی مصیبت برای همیشه در قلب آنان می‌ماند و من این افراد را نصیحت می‌کنم که از کار خود، دست برداشته و توبه کنند. (79)

اهدای ثواب نماز به اموات:

شورای مذکور سعودی در این باره می‌نویسد: «لا یجوز أن تهب ثواب ما صلیت للمیت؛ بل هو بدعةُ؛ لأنه لم یثبت عن النبى (صلی الله علیه و آله و سلم) ولا عن الصحابه (علیه السلام)؛ (80) هدیه کردن ثواب نماز به میت، بدعت محسوب می‌شود، چون از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اصحاب در این باره چیزی نرسیده است.»
موارد بسیار دیگری را می‌توان برشمرد از جمله: آغاز جلسات با آیات قرآن، (81) قرائت قرآن و دعا به صورت دسته جمعی (82)، گفتن «صدق الله العظیم» بعد از ختم قرآن، (83) دست کشیدن به پرده کعبه (84) و ذکر با تسبیح، چون در شرع مطهر وارد نشده و بهتر است به جای تسبیح، با انگشتان دست ذکر گفته شود، (85) جشن تولد نوزادان و سالگرد ازدواج (86) که معتقدند بر پایی این مراسم از عادات و سنت‌های اسلامی نیست، بلکه از دشمنان به ارث رسیده است و موارد متعدد دیگر.

هر کس بدعت گذاران را تکفیر نکند، کافر است

در کتاب الدرر السنیة فی الجویة النجدیة آمده که: هر کس مشرکان دولت ترکیه و پرستش کنندگان قبور از اهل مکه و دیگران که صالحان را می‌پرستند، و از توحید خدا به شرک عدول کرده و سنت رسول خدا را با بدعت عوض کرده‌اند، تکفیر نکند، او نیز همانند آن‌ها کافر است. اگرچه از دین آنان خوشش نیاید و از آن‌ها متنفر باشد، و اسلام و مسلمانان را دوست داشته باشد. زیرا کسی که مشرکان را تکفیر نکند، قرآن را تصدیق نکرده است، چون قرآن مشرکان را تکفیر کرده و دستور داده است که آن‌ها را تکفیر کنیم، با آن‌ها دشمن باشیم و بجنگیم.» (87)

نقد عقاید وهابیت در اتهام مسلمانان به بدعت

در نقد عقاید وهابیت، مخالفت تفکر وهابیت را از نظر مبانی و اصول مسلم نزد شیعه و سنی، همانند اصالة الإباحة و اصالة الإطلاق و العموم را بحث خواهیم کرد.

مخالفت عقاید وهابیت با اصالة الإباحة

1. فراگیر بودن اصل اباحة

یکی از اصولی که در شریعت مقدس اسلام پایه آزادی و کرامت انسانی از آن سرچشمه می‌گیرد، اصالة الاباحة می‌باشد؛ یعنی اصل اولیه درهر چیز و هرکار و هر‌ اندیشه اباحه است و بسی؛ مادامی که فرمان امر و نهی و تحریم و منع از ناحیه شارع مقدس صادر نشده باشد،

کلماتی برای این موضوع

مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی ویکی‌پدیا، …مجمعجهانیتقریبدبیرکل دبیر کل مجمع، مسئول عالی اجرایی و سخنگوی رسمی مجمع هستند که با پیشنهاد شورای دفتر پرسش ها و پاسخ ها شیعه و پرسش ها و پاسخ های دانشجویی دفتر سی و یکم شیعه و اهل ‌ سنت هاد نمایندگی مقام معظم آرشیو موضوعی بیانات آرشیو کلیدواژه‌ها و فیش های موضوعی بیانات جستار بیانات رهبر انقلاب درباره توهین به نظام و رهبری مبارز کلیپپاسـخ قمه زنى علاوه بر اینکه از نظر عرفى از مظاهر حزن و اندوه محسوب نمى‏شود و سابقه مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که …با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان اخبار،اخبار روز،اخبار خبرگزاری ها اخبار،آخرین …چین مقصد جدید پیکاپ های فورد و جنرال موتورز رئیس سنای برزیل برکنار شد هوای شهر


ادامه مطلب ...

جریان‌های تکفیری و نقض حقوق زنان

[ad_1]

طرح موضوع مسئله زنان و کاستی‌ها و بایسته‌های آن از دیرباز در جوامع مختلف مورد توجه اندیشمندان بوده است، (1) و میزان قابل ملاحظه‌ای از اندیشه‌ها و آرای اجتماعی، در زمینه مسائل و محدودیت‌های زنان در حوزه‌های مختلف به رشته تحریر درآمده است. زنان در طول اعصار، قربانی انواع اعمال خشونت آمیز، به وسیله‌ی مردان قرار گرفته‌اند و همواره جنبش‌های متعددی برای مقابله با این خشونت‌ها و تبعیضات جنسیتی در جریان بوده است. دامنه این اعمال به زمان صلح و جنگ گسترش یافته است و متاسفانه در زمان جنگ و درگیری شاهد افزایش چشمگیر آنها علیه زنان هستیم.
نوشتار رابطه میان بنیادگرایی، جریان‌های تکفیری و استفاده ابزاری از شده است. بررسی این موضوع که بنیادگرایی درباره‌ی زنان چه می‌گوید، چه تأثیری بر سرنوشت آن‌ها دارد و چگونه جریان‌های بنیادگرا، زنان را قربانی کنش‌های ایدئولوژیک خود قرار می‌دهند. اشکال گوناگون استفاده‌های ابزاری از زنان به وسیله‌ی این گروه‌ها را تحت چند عنوان می‌توان بررسی کرد. یک حالت به عضویت در آوردن این زنان در گروه و استفاده از آن‌ها به عنوان عاملین فعال اقدامات تروریستی و عملیات شهادت طلبانه است. دیگری اعمال انواع محدودیت‌ها بر زنان مسلمان و غیرمسلمان تحت قلمرو خود می‌باشد، که عمدتاً با محروم کردن آن‌ها از حقوق انسانی و اجتماعی، مانند: حق تحصیل و اشتغال و به طور کلی منع از حضور در عرصه اجتماع نمود پیدا می‌کند. در نهایت، می‌توان به اشکال گوناگون بهره کشی جنسی از زنان که به شکل ازدواج اجباری، تجاوز جنسی و دادن خدمات جنسی به جهادی‌ها صورت می‌گیرد، اشاره کرد. به طور کلی می‌توان گفت که هر روزه زنان به اشکال گوناگون آماج ابعاد گوناگون و جدیدی از اعمال خشونت به وسیله‌ی این جریان‌ها قرار می‌گیرند و این رویه همچنان ادامه دارد.
رفتارهای غیرانسانی جریان‌های بنیادگرا در مواجه با زنان، بر چند فرض گوناگون استوار است.
از سویی پیروان این جریان‌ها زنان را نیروی مولد و مؤثر در چرخه اقتصادی نمی‌دانند و از این رو دلیلی برای توسعه توانایی‌های فردی و اجتماعی آن‌ها و یا ادامه تحصیل و حق برخورداری از آموزش نمی‌یابند. براساس این اندیشه، وظیفه اساسی و اصلی زن اطاعت کامل از همسر و فراهم کردن رضایت او و فرزندآوری و پرورش فرزندان است. از سوی دیگر، بسیاری از رهبران و پیروان این جریان‌ها، زنان را عاملین فتنه و فساد می‌دانند و از این رو با اعمال انواع محدودیت‌ها برای جلوگیری از حضور آنان در محیط‌های اجتماعی، تلاش آن‌ها بر این است که مانع از گسترش فساد و فحشا شوند و به فرامین اسلام بنا به تعبیر خودشان عمل کرده باشند و بدین طریق یک جامعه صددرصد اسلامی را بنیان‌گذاری کنند. این در حالی است که در سوی دیگر به جای نگاه منفعل به زنان، عده‌ای از رهبران این گروه‌ها معتقدند زنان با مشارکت در این نوع فعالیت‌ها چه به شکل خدمات جنسی به جهادی‌ها و چه به شکل مشارکت فعال در عملیات این گروه‌ها، به سعادت اخروی دست خواهند یافت.
در این مقاله ابتدا به شرح مختصری از نمونه‌های این گونه اقدامات گروه‌های بنیادگرا در نقض حقوق زنان می‌پردازیم، سپس به بررسی اسناد بین المللی و تحلیل این مسئله در نظام بین المللی حقوق بشر از منظر حقوق بین المللی کار که خواهیم پرداخت و در نهایت نقش مراجع بین المللی و اقداماتشان برای مقابله با این اعمال را بررسی خواهیم کرد.

گفتار اول: تکفیری‌ها

گفتمان: تاریخچه این اندیشه

بنیادگرایی، یعنی بازگشت به بنیادهای مذهبی و نفی تاریخ جهان اسلام به مثابه تاریخ اسلام. تکفیری‌ها اصطلاحی است برای اشاره به گروه‌های اسلام که جمعی از مسلمانان را کافر می‌دانند. تکفیر که واژه کفر مشتق شده است؛ به معنای نسبت دادن کفر و شرک به مسلمانی دیگر است. در ادبیات سیاسی، تکفیری‌ها اشاره به گروه‌های تندروی اسلامی دارد که بر اساس یک قرائت رادیکال از اسلام، عده‌ای از مسلمانان را که از آن قرائت فاصله گرفته‌اند، کافر می‌پندارند و برای خود حق مجازات این افراد را محفوظ می‌دانند و به خود اجازه می‌دهند علیه این افراد اعلام جنگ کنند. هم چنین تکفیری‌ها معتقدند استفاده از خشنوت و ترور برای برکناری رهبرانی که به گفته آن‌ها بر اساس اسلام حقیقی حکومت نمی‌کنند، یک وظیفه اسلامی است. ایده تکفیر فرآورده‌ی گفتمانی است که سه عنصر بنیادین دارد: «حاکمیت خدا»، «جاهلیت جهان و جهانی بودن اسلام، و «جهاد».
بر اساس این گفتمان، هر شخص، جامعه یا دولتی که از عمل به احکام شریعت سرباز زند، در عصر جاهلیت و به سنت پیش از اسلام زندگی می‌کند و کافر قلمداد می‌شود مسلمانان باید حکومت «جاهلی» را براندازند و حکومت اسلامی بنیاد نهند که قوای مجریه، مقننه و قضائیه آن، بر پایه‌ی اصل شورا، احکام شریعت را مو به مو اجرا کنند. (2) از منظر جهانی و سازمان‌های بین المللی، این گروه‌ها به دلیل اعمال خشونت آمیز، به عنوان گروه‌های تروریستی شناسایی می‌شوند.
سید قطب 1906-1966 م. را آموزگار گفتمان تکفیر در سده بیستم خوانده‌اند. معنای حقیقی توحید- از نگاه قطب- جز با حاکمیت یگانه خداوند بر روی زمین تحقق نمی‌یافت. حاکمیت خدا تجلی سیاسی توحید بود که در زندان و آزادی، در سرزمین‌های اسلامی و غیراسلامی، سیاست داخلی و روابط بین الملل، همیشه و همه جا باید روی می‌داد.
بر این اساس، اصل «حاکمیت خدا» باید سرشت حکومت را تعیین می‌کرد و مرزهای لازم برای آزادی‌های فردی و اجتماعی را قرار می‌داد. برای سید قطب، روشن بود که حاکمیت خدا بدون پای بندی فرد، جامعه و دولت به یکایک احکام شریعت (فقه) ممکن نبود. او با تأکید بر جدایی ناپذیر بودن جهاد از اسلام، اعتقاد داشت که آن‌هایی که اسلام آورده‌اند کسانی هستند که با جان و دل در راه خدا و برای اعتلا حق حقیقتاً می‌جنگند، تا ستم از بین برود. سید قطب تمام اروپا و غرب را در یک صف در برابر جهان اسلام می‌دانست.
التزام به شریعت از نگاه قطب نباید محدود به مسلمانان یا دولت اسلامی باشد. جهان سراسر از آنِ خداست و حاکمیت تنها او را سزاست. در ضرورت عمل به شریعت هیچ استثنایی روا نیست. مشروعیت دولت، به شریعت مداری آن بستگی دارد و اگر دولتی شریعت را نادیده بگیرد، مسلمانان واقعی حق- و حتی وظیفه- دارند علیه آن به پا خیزند و جهاد کنند.
بسیاری از گروه‌های تکفیری که بر مبنای این اندیشه شکل گرفته‌اند، به دلیل اقدامات خشونت بار و غیرانسانی به عنوان گروه‌های تروریستی شناخته می‌شوند. در این میان وزارت امور خارجه آمریکا لیستی از گروه‌های تروریستی در مناطق مختلف جهان منتشر کرده که بسیاری از آن‌ها به وسیله‌ی شورای امنیت سازمان ملل و نهاد اروپایی حقوق بشر نیز در لیست گروه‌های تروریستی آمده‌اند. لیست اعلام شده به شرح زیر می‌باشند:
سازمان ابونیدال (آنو)
گروه ابوصیاف (اِی اس جی)
تیپ شهدای الاقصا (اِی اِی ام بی)
القاعده (اِى کیو)
القاعده در شبه جزیره‌ی عربی ( اِی کیو اِی پی)
القاعده در ایران (اِی کیو آی)
القاعده در مغرب اسلامی (اِی کیو آی ام)
الشباب (اِی اس)
انصار الاسلام
اسباط الانصار
ام شینری کیو (ام)
سرزمین پدری و آزادی باسک (ای تی اِی)
حزب کمونیست فیلیپین / ارتش نوین خلق (سی پی پی/ ان پی اِی)
ارتش تداوم جمهوری ایرلند (سی آی آر اِی)
جماعة الاسلامیة (آی جی)
حماس
حرکة الجهاد الاسلامی (اچ یو جی آی)
حرکة الجهادی الاسلامی/ بنگلادش (اچ یو جی آی - ب)
حرکه المجاهدین (اچ یو ام)
حزب الله
اتحاد جهاد اسلامی (آی جی یو)
جنبش اسلامی ازبکستان (آی ام یو)
جیش المحمد (جی‌ای ام)
جماعة اسلامیة (جى آی)
جندالله
کاهانه چای
کتایب حزب الله (کی اچ)
حزب کارگران کردستان (چ ک ک)
لشکر الطیبه (ال تی)
لشکر جهنگوی (ال جی)
ببرهای آزادی خواه تامیل ایلم (ال تی تی ای)
گروه مبارزه اسلامی لیبی (ال آی اف جی)
گروه مبارزان اسلامی مراکش (جی آی سی ام)
ارتش آزادی خواه ملی (ای ال ان)
جبهه‌ی آزادی بخش فلسطین- حزب ابوعباسی (پیالاف)
جهاد اسلامی فلسطین- حزب شقاقی (پیآیجی)
جبهه‌ی خلق برای آزادی فلسطین (پی اف ال پی)
جبهه‌ی خلق برای آزادی فلسطین- فرماندهی عمومی (پی اف ال پی- جی سی)
آی آر اِی واقعی (آر آی آر اینیروهای مسلح انقلابی کلمبیا (فارک)
سازمان انقلابی 17 نوامبر (17 ان)
حزب/ جبهه آزادی بخش خلق انقلابی (دی اچ کی پی/سی)
مبارزه‌ی انقلابی (آر اس)
راه درخشان (اس ال)
تحریک طالبان پاکستان (ت ت پ)
نیروهای متحد دفاع شخصی کلمبیا (اِی یو سی)

بررسی خشونت علیه زنان و دختران

در پی اقدامات خشونت بار این جریان‌ها، گروه‌های متفاوت اجتماعی، قربانی این جنایات می‌شوند. افراد غیرنظامی یکی از قربانیان اصلی اقدامات تروریستی هستند. در این میان زنان یکی از گروه‌هایی هستند که حقوق انسانی آن‌ها مکرراً و به اشکال گوناگون نقض می‌شود. آن‌ها قربانیان اصلی خشونت‌های جنسی و تجاوز هستند. در این بخش به بررسی آمار موجود در ارتباط با این جنایات خواهیم پرداخت. ابتدا به بررسی پاره‌ای از موارد تجاوز به زنان در منازعات می‌پردازیم و در ادامه به بررسی موردی موارد نقض حقوق زنان به وسیله‌ی جریان‌های تکفیری که در رسانه‌ها بازتاب یافته، خواهیم پرداخت.

الف) نگاهی کوتاه به آمار و بررسی مواردی چند رخداد

در سال 1993 م.، مرکز ثبت جنایات جنگی و نسل کشی زنیکا، 40000 مورد تجاوز به عنف در زمان جنگ را در بوسنی هزرگوین ثبت کرد.
در یک مطالعه که در سال 1999 م. درباره‌ی زنان رواندا انجام شد، 39 درصد گزارش کردند که در جریان نسل کشی سال 1999 م. در روندا، به آن‌ها تجاوز شده و 72 درصد اظهار داشتند که آن‌ها افراد دیگری را می‌شناسند که مورد تجاوز قرار گرفته بودند.
به طور تقریبی تخمین زده شده است که 23200 تا 95900 نفر از زنان آلبانی کوزو بیان داشته‌اند بین آگوست 1998 م. تا آگوست 1999 م. در اوج جنگ با صربستان، مورد تجاوز قرار گرفته‌اند.
در سال 2003 م.، از یک نمونه تصادفی از 388 زن پناهنده لیبریا که در کمپ سیرالئون ساکن بودند 74 درصد اظهار داشتند که پیش از آوارگی، در لیبریا مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته بودند و 55 درصد نیز اظهار داشتند که در طی این جابه جایی مورد آزار و اذیت جنسی واقع شده‌اند.
به دنبال حمله شورشیان در سال 1998 م. در پایتخت براز اویل در جمهوری کنگو، از میان حدودا 2000 زن که به دلیل خشونت‌های جنسی، به دنبال درمان‌های پزشکی بودند، 10 درصد حامگی ناشی از تجاوز را گزارش کردند. براساس تخمین مقامات رسمی سازمان ملل متحد، تعداد واقعی زنانی که در پی این موج از خشونت در برازاوایل مورد تجاوز واقع شدند، نزدیک به 5000 نفر بودند.
براساس نتایج یک پژوهش که در سال 2000 م. صورت گرفت، محققان نتیجه گیری کردند که: 50000 تا 64000 زن آواره داخلی در منازعات مسلحانه طولانی در سیرالئون، قربانی آزارهای جنسی شده‌اند.
19 درصد از 1575 زن بوروندی در مطالعه‌ای که به وسیله‌ی صندوق جمعیت سازمان ملل صورت گرفت، به آن‌ها تجاوز شده است و 90 درصد از این جمعیت، درباره‌ی تجاوز به دیگران شنیده بودند و یا شاهد آن بوده‌اند.
از 410 زن کلمبیایی آواره در کارتاهنا (ناحیه‌ای واقع در اسپانیای جنوبی) که در سال 2003 م مورد بررسی قرار گرفتند، 8 درصد بعضی از اشکال آزار جنسی قبل از جابه جایی و 11 درصد آزارهای جنسی در طی جابه جایی را گزارش کردند.
سازمان پزشکان بدون مرز بین اکتبر 2006 م. و فوریه 2005 م.، پانصد قربانی تجاوز در دارفور در سودان را درمان کردند. از آن زمان، موارد تجاوز ادامه یافته و این سازمان معتقد است تعداد زنانی که به آن‌ها تجاوز شده، بسیار بیشتر از زنانی است که برای درمان پزشکی در رابطه با تجاوز قرار گرفتند. (3)
این آمار همگی نشان دهنده فاجعه انسانی تعرض و تجاوز به زنان در جریان منازعات و مخصامات مسلحانه است. اصولا از تجاوز جنسی به عنوان روشی برای تضعیف دشمن نیز استفاده می‌شود.

ب) بررسی موردی نقض حقوق زنان به وسیله‌ی چند گروه تروریستی

طالبان

یکی از مشهورترین گروه‌های بنیادگرا که به عنوان یک گروه تروریستی نیز شناسایی شده‌اند، گروه طالبان در افغانستان بود که حضور زنان را در محیط‌های عمومی منع کرده و انواع اقدامات جنایت بار و اعمال خشونت آمیز را در طی دوران حکومت خود بر زنان روا داشتند. طالبان با تکیه بر این تفکر که وظیفه زن فقط نگه داری از فرزندانش است، کلیه حقوق سیاسی- اجتماعی زنان را سلب، و با ممنوعیت اشتغال زنان مشکلات بی شماری برای نظام اداری افغانستان ایجاد کردند. براساس برداشت غلط این گروه از اسلام، معلمان و اساتید زن حق کار و آموزش نداشتند و دختران از حضور در کلاس‌های درسی منع می‌شدند. در افغانستان نه تنها زنان در معرض کشتار، آدم ربایی و اسارت به دست گروه‌های طالبان بودند، بلکه به عنوان غنایم جنگی استفاده می‌شدند. (4)

طالبان در پاکستان

ملاله یوسفزی یا گل مکئی متولد سال 1997م. در ولسؤالی سوات پاکستان، دختر چهارده ساله‌ای است که در دفاع از حق آموزش به وسیله‌ی طالبان مورد هدف گلوله قرار اگر و فعال حقوق بشر و حقوق کودکان و عضو کمپین تحصیل دختران در پاکستان است. وی، روز سه شنبه 19 اکتبر 2012 م. در منطقه موسوم به سیدوی شریف، در مرکز ولسؤالی سوات هنگام بازگشت از مکتب در راه خانه، هدف حمله مسلحانه قرار گرفت. ملالی از سال 2009 م. به این سو همواره برای پیشرفت تعلیم و آموزش دختران تبلیغ کرده و جایزه‌های بین المللی نیز به دست آورده است. طالبان پاکستان مسئولیت حمله به ملاله یوسفزی را برعهده گرفتند. احسان الله احسان که خود را سخن‌گوی طالبان معرفی کرد، در تماس با رسانه‌ها مسئولیت حمله مسلحانه به ملاله یوسفزی را به عهده گرفته بود گفت که وی را به سبب داشتن افکار ضد طالبان مورد حمله قرار داده اند. سخن‌گوی طالبان اضافه کرده بود که افکار ملاله یوسفزی غیراسلامی وبر ضد طالبان است. ملاله یوسفزی، با انتقاد از طالبان گفته بود «دختران در زمان تسلط طالبان می‌ترسیدند که به صورتشان اسید پاشیده شود یا به وسیله‌ی این به نظامیان دزیده شوند؛ در آن زمان که طالبان بر منطقه سوات پاکستان، تسلط داشتند، دختران بدون پوشیدن یوینفورم با لباس معمولی و به صورت پنهانی به مدرسه می‌رفتند، درحالی که کتاب‌هایشان را در زیر شال‌هایشان پنهان می‌کردند». سخن‌گوی طالبان به نام سراج الدین احمد، توضیح داد که طالبان سه بار به صورت جدی به یوسفزی و خانواده او هشدار داده است، که اگر از فعالیت‌های ضد طالبان و تبلیغ فرهنگ غربی در سوات دست برندارد، او را خواهند کشت. ملاله یوسفزی بیشتر از هر چیز، برای حق تحصیل و مدرسه رفتن دختران دره سوات تلاش می‌کرد. طالبان رفتن دختران به مدرسه و خارج شدن آن‌ها از منزل را حرام می‌دانند و معتقدند حتی اگر لازم است زنان از خانه خارج شوند، حتماً باید یکی از محارم آنها همراهشان باشد.

داعش

داعش، یک جریان سلفی سنی است که در سال 2004 م. و تحت عنوان «القاعده عراق» و به دست «ابومصعب زرقاوی» شکل گرفت. هدف این گروه ایجاد یک امارت اسلامی است که محدوده آن بخش‌هایی از عراق و قسمت‌هایی از سوریه می‌شود. رابطه این گروه با القاعده، طی سال‌های گذشته، دستخوش تغییراتی شده است.
فرماندهان گروه تروریستی داعش بعد از حمله به عراق و تصرف چند شهر، جدول‌هایی زمان بندی شده برای انجام جهاد نکاح بین اعضای خود منتشر کرده‌اند. خبرگزاری «نون» عراق، در این زمینه سندی را که در یکی از مخفی گاه‌های داعش به وسیله نیروهای امنیتی عراق پیدا شده است، منتشر کرد. این سند تصویری نشان می‌دهد که بدعت جهاد نکاح با حساسیت و زمان بندی ویژه‌ای از سوی عناصر این گروه تروریستی دنبال می‌شود و نام افرادی که قرار است این نوع جهاد تکفیری را انجام دهند، با سرعت دقیق آن ثبت شده است. این جدول نام‌هایی را از گردان تروریستی موسوم به الفاروق برای نکاح با زنانی که «زنان مجاهد نکاح» نامیده شده‌اند، در خود جای داده است. با این وجود، تروریست‌های داعش تنها به جهاد نکاح اکتفا نکرده‌اند. پیش از این، چهار عنصر گروه تروریستی داعش در دو حادثه جداگانه در تلاش برای هتک حرمت به دو زن موصلی، پیش از هر اقدامی به وسیله‌ی طرف مقابل به هلاکت رسیدند. منابع خبری پیشتر، از اقدام به هتک حرمت 14 زن موصلی توسط عناصر گروه تروریستی داعش خبر داده بودند. گزارش‌های دیگری نیز از اجبار زنان این شهر به جهاد نکاح با تروریست‌های داعش انتشار یافته بود. (5) خبر دیگری حاکی از آن است که نیروهای «داعش» پس از اشغال موصل به چهار زن تجاوز کردند. قربانیان پس از این حادثه، خودکشی کردند.
به نقل از خبرگزاری مهر، گروه تروریستی دولت اسلامی عراق و شام موسوم به داعش در نهمین روز اشغال موصل، دومین شهر بزرگ عراق، با انتشار بیانیه‌ای از ساکنان این شهر خواست که دختران خود را برای جهاد نکاح تسلیم داعش کنند. در این بیانیه آمده است که هر کس از این فرمان سرپیچی کند، طبق قوانین این گروه تروریستی مجازات خواهد شد.
خبری دیگر حاکی از آن است که شبه نظامیان داعش همزمان با مبارزه با ارتش عراق، در استان بیجی منزل به منزل رفته و درباره تعداد زنان مجرد و متأهل سؤال می‌پرسند. (6)

بوکو حرام

گروه بوکو حرام در سال 2002 م. به وسیله‌ی محمدیوسف که سلفی بود و حتی کروی بودن زمین را نیز زیر سؤال برده است، در نیجریه پایه گذاری شده و از سال 2009 م. تاکنون بیش از صدها هزار نفر را در حملات تروریستی کشته است. نام این گروه «بوکوحرام» به معنی تحصیل غربی حرام یا کتاب خوانی حرام است می‌باشد. چنانچه از نام این گروه بر می‌آید، آن‌ها مخالف تحصیلات هستند، به ویژه زمانی که مسئله درس خواندن زنان مطرح شود، مسلماً این حرام تشدید خواهد یافت.
بوکوحرام بیش از 250 دانش آموز دبیرستان را در 14 آوریل از یک روستای دورافتاده در شمال شرقی نیجریه ربود و تهدید کرد که آن‌ها را به عنوان برده خواهد فروخت. (7) گروه تروریستی بوکو حرام خواهان تشکیل حکومت اسلامی در نیجریه است. است. ابوبکر شیکاو، رهبر این گروه پس از ربودن دختران دانش آموز از مدرسه شبانه روزی، در یک پیام ویدیویی ظاهر شده و با پذیرش مسئولیت این حمله، اعلام کرد که این دختران را به عنوان برده معامله خواهد کرد و یا به زور به ازدواج مردان درخواهد آورد. وی هم چنین در این ویدیو گفته است که خودش نیز با دو تن از این دختران، یکی 9 ساله و دیگری 12 ساله ازدواج خواهد کرد. براساس برخی گزارشات تصدیق نشده، این دختران با قیمتی حدود 12 دلار در کشورهای همسایه فروخته می‌شوند.
هم چنین، دیده بان حقوق بشر در سال 2003 م، گزارشی در 17 صفحه از وضعیت دختران جوان و زنان در عراق و خطر تجاوز جنسی به آن‌ها تهیه و منتشر کرد. دختران را در عراق می‌دزدیدند و به خانه‌های امن منتقل می‌کردند و پس از تجاوز به آن‌ها، آن‌ها را به بردگی جنسی می‌فروختند. مأموران انتظامی هم در این ماجراها دخیل بودند. این در حالی است که زنان عراقی اگر مورد تجاوز جنسی قرار بگیرند، معمولاً به حکم عرف و به دلایل مذهبی و خانوادگی سکوت می‌کنند. به این جهت تاکنون در طی جنگ‌هایی که در این کشور اتفاق افتاده، آمار قابل اتکایی از قربانیان تجاوز جنسی در دست نیست.

گفتار دوم: بررسی اسناد بین المللی

اسناد بین المللی در زمینه خشونت علیه زنان

در سطح بین الملل اسناد متعددی در زمینه زنان و موضوعات مرتبط با آن‌ها و متناسب با چالش‌های موجود به تصویب رسیده است. هم چنین جنبش‌های متعددی در سراسر دنیا برای حمایت از زنان در مخاصمات مسلحانه و نزاع‌ها نیز شکل گرفته که تمرکز اصلی شان بر مسئله آزار و اذیت جنسی زنان و تجاوز است.
به طور کلی به نظر می‌رسد از دو منظر می‌توان به بررسی و تحلیل این مطلب پرداخت: 1. افراطی گری و خشونت از منظر حقوق بشر نسبت به زنان، 2. افراطی گری و خشونت از منظر حقوق بشردوستانه درباره‌ی زنان.
بر این اساس، برخی از مهم ترین اسناد بین المللی که مستقیم و یا غیر مستقیم به خشونت علیه زنان پرداخته‌اند، عبارتند از: عبارتند از: اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، کنوانسیون رضایت در ازدواج، حداقل سن ازدواج و ثبت ازدواج، کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، نظریه تفسیری شماره 19 کمیته محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، پروتکل اختیاری کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، اعلامیه حمایت از زنان و کودکان در وضعیت اضطراری و مخاصمه مسلحانه، پروتکل کنوانسیون علیه جرایم سازمان یافته درباره‌ی قاچاق زنان و کودکان، اصول راهنما درباره‌ی حقوق بشر و قاچاق انسان، کنوانسیون مقابله با قاچاق انسان و استثمار از طریق فحشای دیگران، اعلامیه محو خشونت علیه زنان، کنوانسیون ژنو درباره‌ی حمایت از قربانیان در زمان جنگ، پروتکل الحاقی به کنوانسیون‌های ژنو در رابطه با حمایت از قربانیان در مخاصمات غیر بین المللی. علاوه براسناد بین المللی گفته شده، در سطح منطقه‌ای نیز اسنادی مرتبط با موضوع خشونت علیه زنان به تصویب رسیده، که کنوانسیون شورای اروپا درباره‌ی پیش‌گیری و مقابله با خشونت علیه زنان و خشونت خانگی 2010 م. و کنوانسیون آمریکایی پیش‌گیری، مجازات و محو خشونت علیه زنان مهم ترین آن‌ها هستند.
یکی از مراجعی که در سطح بین الملل، در جهت رسیدگی به این اقدامات جنایت بار و تروریستی می‌توان به آن‌ها اشاره کرد، شورای امنیت به عنوان یکی از ارکان سازمان ملل و دیگری دیوان بین المللی کیفری است. سازمان ملل قطع نامه‌های متعددی در جلوگیری از نقض حقوق زنان به تصویب رسانده، که در این میان می‌توان به قطع نامه شماره 1325 شورای امنیت اشاره کرد.

قطع نامه شماره 1325 شورای امنیت

قطع نامه 1325 در نشست 4213- مورخ 31 اکتبر سال 2000 م.، شورای امنیت صادر شده است. محور قطع نامه مذکور زنان، صالح و امنیت و تعهد به فعال کردن مشارکت زنان در تمام مراحل ایجاد و حفظ صلح، و پیش‌گیری از درگیری است. شورای امنیت برای تصویب این قطع نامه از قطع نامه‌های 1261، 1999م؛ 1265، 1999؛ 1269، 2000؛ 1314, 2000 م. استفاده کرده است. مفاد قطع نامه 1325 شورا در ارتباط با اتخاذ نگاه جنسیتی است که نیازهای ویژه دختران در بازگشت به وطن و اسکان مجدد، توان بخشی، استقرار مجدد و بازسازی پس از جنگ را شامل می‌شود. این اولین سند رسمی و قانونی شورای امنیت سازمان ملل متحد است که تأکید می‌کند طرفین درگیر باید به حقوق زنان احترام بگذارند و حمایت از مشارکت آن‌ها در مذاکرات صلح و بازسازی پس از جنگ را یک نیاز می‌شناسد. این قطع نامه به وسیله‌ی ده‌ها سازمان فعال زنان و صندوق توسعه برای زنان سازمان ملل متحد و... به اتفاق آرا تأیید شد. هم چنین در آن از همه‌ی طرف‌ها خواسته شده به کارگیری اقدامات ویژه برای محافظت از زنان و دختران در مقابل خشونت مبتنی بر جنسیت، به ویژه تجاوز جنسی و دیگر سوء استفاده‌های جنسی در درگیری‌های مسلحانه بپردازند. شورای امنیت سازمان ملل متحد، سعی کرده در مصوبات بعدی خود این قطع نامه را یادآوری کند، از جمله دهمین سالگرد این قطع نامه را در سال 2010 م. برگزار کرد. در خلال بزرگداشت دهمین سال تصویب آن، اعلام شد که باید گفت و گوهای باز و فعالی درباره‌ی موضوع قطع نامه انجام شود. از همین رو در مقدمه قطع نامه دهمین سالگرد، اعلام شد که طی 29 روز گفت و گوی باز و فعال، بیشتر از 1500 نفر از رهبران زنان محلی در سراسر جهان به ابراز نظرات خود درباره‌ی این موضوع با هدف سرعت بخشیدن به اجرای آن پرداختند. تاکنون یک سری نشست‌های فوق العاده برای فعال کردن گفت و گوی مستقیم بین سازمان ایجاد صلح زنان و رهبران جامعه زنان و نمایندگی‌های ارشد سازمان ملل متحد در سطح ملی کشورها طراحی شده است. هدف این است که از دیدگاه‌های زنان در بهبود اجرای قطع نامه 1325 استفاده شود. هماهنگی بین سازمانی برای اجرای آن به منظور حصول اطمینان از همکاری و هماهنگی در کلیت سیستم ملل متحد، شبکه سازمانی بین زنان تأسیس شده که به وسیله‌ی مشاور ویژه درباره‌ی مسائل جنسیتی اداره می‌شود. بنابر آمار سازمان ملل متحد، هر سال 150 میلیون زن در جهان و 70 میلیون مرد و نوجوان در جنگ‌های منطقه‌ای مورد تجاوز جنسی قرار می‌گیرند. در قطع نامه شماره 1325 سازمان ملل که در سال 2000 م. تصویب شد، بر ضرورت رعایت حقوق زنان در جنگ‌ها و بحران‌های منطقه‌ای تأکید شده است. در بند 10 آن، از دولت‌ها دعوت شاده است که: «اقدامات ویژه‌ای را برای حمایت از دختران و زنان در برابر خشونت‌های مبنی بر جنسیت به ویژه تجاوز به عنف و سایر اشکال سوء استفاده جنسی در وضعیت مخاصمات مسلحانه اتخاذ کنند».

الف) افراطی گری و خشونت از منظر حقوق بشر درباره‌ی زنان

در این قمست به تحلیل اعمال خشونت آمیز جریان‌های تکفیری و تندرو، از منظر حقوق بشر می‌پردازیم و مباحثی همچون: جهاد النکاح و حق ازدواج آزادانه، حق تحصیل و دست رسی به اطلاعات، حق اشتغال، آزادی رفت و آمد و مسئله شکنجه را در اسناد حقوق بشری بررسی می‌کنیم.

1. حق ازدواج آزادانه

بر اساس اسناد بین المللی حقوق بشر، زن و مرد از حقوق یکسانی برای ازدواج و تشکیل خانواده برخوردارند و استفاده از زور در این امر، مخالف موازین حقوق بشر است. بر همین اساس، بند 2 از ماده 16 اعلامیه جهانی حقوق بشر مقرر داشته است: «ازدواج باید با آزادی و رضایت کامل مرد و زن انجام گیرد.» (8) به علاوه در ماده 10 میثاق حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز به این مسئله تصریح شده که ازدواج باید با رضایت آزادانه طرفین که قصد آن را دارند، واقع شود.
هم چنین، بر اساس ماده شانزدهم کنوانسیون، محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، زنان از حقوق برابر در امر ازدواج برخوردار هستند و دولت‌های عضو، متعهد به فراهم کردن شرایط لازم برای استیفای این حقوق هستند. این ماده بیان می‌دارد:
دولت‌های عضو به منظور رفع تبعیض از زنان در کلیه امور مربوط به ازدواج و روابط خانوادگی کلیه اقدامات مقتضی به عمل خواهند آورد و به ویژه براساس تساوی مردان و زنان موراد ذیل را تضمین خواهند کرد:
الف) حق یکسان برای ورود به ازدواج ب) حق یکسان در انتخاب آزادانه همسر و صورت گرفتن ازدواج تنها با رضایت کامل و آزادانه دو طرف ازدواج. (9)
بر این اساس، جهاد النکاح که براساس آن زنان که با اعمال زور و بدون رضایت به عقد مردی در می‌آیند ناقض حق آن‌ها برای ازدواج آزادانه و از این جهت ناقض حقوق بشر است.

2. حق تحصیل و دست رسی به اطلاعات

حق تحصیل برای تمامی افراد بدون تبعیض از حیث جنسیت، مذهب و یا نژاد، در اسناد بین المللی حقوق بشر به رسمیت شناخته شده است. از جمله می‌توان به ماده 26 اعلامیه جهانی حقوق بشر اشاره کرد که در بند اول آن بیان داشته: «هرکس حق تحصیل دارد، تحصیل لااقل در مراحل ابتدایی و پایه باید رایگان و اجباری باشد. آموزش‌های فنی و حرفه‌ای باید در دسترس عموم قرار گیرد و آموزش عالی باید برای همه و براساس شایستگی در دست رس باشد». (10) «این ماده مقرر می‌دارد که آموزش، باید در دست رس همه باشد و تمامی افراد فارغ از هرگونه تبعیض، از حق تحصیل برخوردارند. همچنین، بر اساس ماده ده کنوانسیون، محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، دولت‌های عضو متحد به فراهم کردن زمینه آموزش برای زنان و دختران جوان و تضمین حقوق مساوی زنان با مردان در امر آموزش هستند و موظفند اقدامات مقتضی برای رفع هرگونه تبعیض را به عمل آورند. بر این اساس، بند (ه) این ماده مقرر می‌دارد: «دولت‌های عضو موظف به فراهم کردن امکانات مشابه جهت دست یابی به برنامه‌های مربوط به ادامه تحصیلات، از جمله برنامه‌های علمی سوادآموزی بزرگسالان با هدف کاهش هرچه سریع‌‌تر شکاف آموزشی موجود بین زنان و مردان هستند.» (11) حق بهره مندی تمام افراد از آموزش و پرورش در سایر اسناد حقوق بشر، از جمله ماده 13 میثاق حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز شناسایی شده است.

3. آزادی رفت و آمد

زنان همچون تمامی گروه‌های اجتماعی از حق آزادی رفت و آمد برخوردارند و محروم کردن آن‌ها از این حق بر خلاف موازین بین المللی حقوق بشر است. این حق در اسناد بین المللی حقوق بشر از جمله: میثاق حقوق مدنی و سیاسی، کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، و ماده 13 اعلامیه جهانی حقوق بشر، به رسمیت شناخته شده است. بند 1 این ماده بیان می‌کند: «هرکس حق دارد در محدوده‌ی مرزهای هر کشور آزادانه رفت و آمد و اقامت کند.» بر این اساس، اقدامات گروه‌های تندرو در محدود کردن آزادی رفت و آمد زنان در قلمرو تحت سلطه آنان، از موارد نقض موازین حقوق بشر شمرده می‌شود.

4. حق اشتغال

بر اساس بند 1 ماده 13 اعلامیه جهانی حقوق بشر: هرکس حق کار کردن، انتخاب آزادانه شغل، برخورداری از شرایط منصفانه و رضایت بخش برای کار و برخورداری از حمایت دولت در برابر بی کاری را دارد. در همین راستا ماده 11 کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان بیان، می‌دارد: دولت‌های عضو باید اقدامات مقتضی را برای رفع تبعیض علیه زنان در زمینه اشتغال انجام دهند و اطمینان دهند که بر مبنای تساوی مردان و زنان، حقوق یکسان به ویژه در موارد زیر برای زنان رعایت می‌شود:
- الف) حق کار (اشتغال) به عنوان یک حق لاینفک حقوق انسانی؛
ب) حق امکانات شغلی یکسان، از جمله اجرای ضوابط یکسان در انتخاب شغل؛
ج) حق انتخاب آزادانه حرفه و شغل، حق ارتقای مقام، برخورداری از امنیت شغلی و تمام امتیازات و شرایط خدمتی و حق استفاده از دوره‌های آموزشی حرفه‌ای و بازآموزی از جملـه: کارآموزی و شرکت در دوره‌های آموزشی و پیشرفته و آموزشی مرحله ای.
د) حق دریافت مزد مساوی، استفاده از مزایا و برخورداری از رفتار مساوی در مشاغل و کارهایی که ارزش یکسان دارند، همچنین رفتار مساوی در ارزیابی کیفیت کار.
هم چنین در ماده 6 میثاق حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، این میثاق، حق کار کردن برای همه کس است به این که فرصت یابد به وسیله و کاری که آزادانه انتخاب یا قبول می‌کند معاش خود را تأمین کند، به رسمیت می‌شناسند.

ب) افراطی گری و خشونت از منظر حقوق بشر دوستانه نسبت به زنان

حقوق بین الملل بشردوستانه به مجموعه اصول و قواعدی اطلاق می‌شود که متکفل محدود کردن بهره گیری از زور و خشونت در مخاصمات مسلحانه بین المللی و غیر بین المللی است. این اصول و قواعد از یک سو افراد غیرنظامی و هم چنین نظامیانی را که درگیر جنگ در میدان نبرد نیستند، حمایت کرده و از سوی دیگر محدودیت‌هایی را در بهره گیری از روش‌ها و سلاح‌ها در میدان جنگ مقرر می‌دارد. حمایت از بیماران و زخمیان در جنگ، سرنشینان و نیروهای کشتی‌های حادثه دیده بر روی دریا، اسیران جنگی، قربانیان جنگ‌ها و مخاصمات بین المللی و غیربین المللی و حتی اموال فرهنگی از جمله موضوعاتی است که حقوق بشردوستانه بین المللی معاصر به آن می‌پردازد. (12)

فحشای اجباری

فحشای اجباری به وسیله‌ی تعدادی از اسناد حقوق بشردوستانه بین المللی منع شده است. نخستین بار، دیوان بین المللی کیفری فحشای اجباری را به عنوان یک جرم مستقل علیه بشریت به رسمیت شناخته است. براساس آن، تحقق عنصر مادی این جنایات مستلزم آن است که مرتکب، یک یا چند نفر را به انجام اعمال جنسی از طریق اعمال زور با تهدید یا فشار مجبور کند. فحشای اجباری نوعاً با تعریف بردگی در زمان درگیری مسلحانه مطابقت خواهد کرد. در این صورت، ایجاد فاحشه خانه‌های اجباری برای تقویت روحی سربازان است.

تجاوز جنسی

تجاوز جنسی شق (ز) بند اول ماده 7 اولین گزاره اساس نامه دیوان بین المللی کیفری است که به تجاوز جنسی به عنوان جنایت علیه بشریت می‌پردازد. این مقرره بر مبنای شق (ج) بند اول ماده 2 قانون شماره 10 شورای کنترل، استوار است. هیچ تعریفی از جرم تجاوز جنسی در آغاز مذاکرات مربوط به اساس نامه دیوان کیفری بین المللی وجود نداشت، تا این که سند عناصر جنایات برای نخستین بار تعریف ویژه‌ای از این رفتار بزه کارانه بیان کرد. عنصر مادی این جرم شامل تهاجم مرتکب، به جسم قربانی است که باید منجر به دخول گردد. (13) بر این اساس، مردان و زنان می‌توانند قربانی این جرم شوند. تعریف این جرم مستلزم استفاده از خشونت یا تهدید به خشونت و یا زور نیز می‌شود.

بارداری اجباری

مطابق تعریف شق (و) بند دوم ماده 7 اساس نامه دیوان بین المللی کیفری، بارداری اجباری به عنوان جنایت علیه بشریت شناخته شده و عنصر مادی آن، حبس غیرقانونی زنی است که اجباراً باردار شده است. برای تکمیل این جرم، کافی است مرتکب، زنِ زندانی را محبوس کند، هرچند آن زن به وسیله‌ی شخص دیگری باردار شده باشد. (14)

1. کنوانسیون‌هاى چهارگانه ژنو

یکی از منابع در قلمرو حقوق بشردوستانه کنوانسیون‌های چهارگانه ژنو 1949م. و پروتکل‌های الحاقی آن 1977 م. است. کنوانسیون چهارم ژنو به طور مشخص حمایت از غیر نظامیان را در دستور کارش قرار داده است. این عهد نامه مشتمل بر 159 ماده است که انواع حمایت‌های حقوقی از غیر نظامیان را محور کار خود قرار داده و به شرح و بسط مصونیت غیر نظامیان از هر گونه تعرض در جنگ پرداخته است. براساس ماده32 این عهد نامه هر نوع آزار و اذیت جسمی و شکنجه ممنوع شده است. مقررات این کنوانسیون‌ها در صورت بروز جنگ رسمی و یا مخاصمه‌ی مسلحانه که بین دو یا چند دولت متعاهد رورى دهد، به موقع اجرا، گذارده خواهد شد. به طور کلی می‌توان گفت در اسناد بین المللی خشونت جنسی و تجاوز به عنوان هتک حرمت به شرافت و منزلت شخص قلمداد می‌شود.
ماده 27 کنوانسیون چهارم ژنو به اعمال قانون درباره‌ی آزار جنسی و تجاوز به زنان پرداخته و در آن به صراحت زا زنان در مقابل تجاوز جنسی و فحشای اجباری حمایت کرده است. این ماده اعلام می‌دارد: اشخاص مورد حمایت در هر مورد محق به احترام به خود، شرافت و حقوق خانوادگی می‌باشند. در هر زمان با آنان به انسانیت رفتار خواهد شد و از جمله در مقابل هرگونه عمل خشونت آمیز یا تهدید حمایت خواهند شد. زنان به ویژه در مقابل هرگونه تخطی به شرافت از جمله: تجاوز به عنف، اجبار به فحشا و هرنوع هتک ناموس حمایت خواهند شد.
به طور کلی در ماده 48 الحاقی کنوانسیون ژنو، تمایز میان مردمان غیرنظامی با نظامیان به عنوان قاعده‌ای بنیادی به صراحت بیان و تأکید شده است که اقدامات جنگی تنها باید متوجه افراد نظامی باشد. هم چنین در بند اول از ماده 76 پروتکل اول و قسمت (ه) بند (2) ماده 4 پروتکل دوم صریحا تجاوز به عنف و فحشای اجباری و هتک ناموس را ممنوع کرده است.

2. جرایم علیه بشریت در منشور نورنبرگ

یکی از جرایمی که در حقوق بین الملل کیفری رسیدگی می‌شود جنایت علیه بشریت است، که جنایاتی است که به علت شدت قساوت، وجدان جامعه جهانی بر اثر وقوع آن جریحه دار می‌شود. از جمله جنایات علیه بشریت، می‌توان: قتل، به بردگی گرفتن، ریشه کن کردن، محبوس کردن، شکنجه، خشونت‌های جنسی، ناپدید کردن اجباری اشخاص، را نام برد. اولین استفاده تخصصی از اصطلاح جنایات علیه بشریت در بند 3 ماده 6 منشور نورنبرگ بود که مواردی از جمله: قتل عمدی، ریشه کن کردن به بردگی گرفتن، تبعید، یا هر عمل غیرانسانی دیگر که علیه مردم غیرنظامی قبل از جنگ یا در حین جنگ ارتکاب یافته باشد و یا تعقیب و آزار افراد به دلایل سیاسی، نژادی یا مذهبی در اجرا یا در ارتباط با یکی از جرایم مشمول صلاحیت دادگاه، در بر می‌گرفت.
البته در سال 1945 در قانون شماره 10، شورای کنترل مواردی را به جنایات علیه بشریت اضافه کرد.
حبس، هتک ناموس، به بردگی گرفتن به عنف، شکنجه به دلایل سیاسی، نژادی و مذهبی از جمله این موارد است که به نظر می‌رسد با وجود عبارت هر عمل غیرانسانی دیگر در منشور نورنبرگ، می‌توان این موارد را نیز مشمول همین عنوان دانست و تصریح به آن‌ها نشان از اهمیت موضوع دارد.
هم چنین طبق ماده 7 دیوان بین المللی کیفری تجاوز جنسی، بردگی جنسی، فاحشگی اجباری، حاملگی اجباری، عقیم کردن اجباری و هر نوع خشونت جنسی مشابه با آن‌ها، از مصادیق جنایت علیه بشریت شناسایی شده‌اند. جزء (ز) بند اول ماده 7 اساس نامه دیوان بین المللی کیفری با دسته بندی جنایات خشونت جنسی، گام مهمی در تبیین و توضیح اشکال مختلف خشونت جنسی برداشته است.

3. جرایم ضد بشری در اساس نامه دادگاه جزایی بین المللی یوگسلاوی و رواندا

بر اثر جرایمی که از سوی صرب‌ها علیه مسلمانان بوسنی و هرزگوین در سرزمین یوگسلاوی سابق رخ داد، مانند: نسل کشی، کشتار جمعی، تجاوز جنسی و امثال آن، شورای امنیت سازمان ملل بر اساس فصل هفتم منشور این سازمان مداخله کرد و دادگاهی را به نام «دادگاه بین المللی» برای محاکمه افراد مسئول نقض شدید حقوق بشر دوستانه درسرزمین یوگسلاوی سابق بین سال‌های 1993- 1991 م. تأسیس کرد. ماده 5 اساس نامه دادگاه مزبور از جرایم ضد بشری به عنوان یکی از جرایم مشمول صلاحیت این دادگاه یاد کرد. ماده مزبور مقرر می‌دارد که:
این دادگاه صلاحیت دارد که افراد مرتکب جرایم ذیل، در خلال جنگ‌های مسلحانه را پیگرد و محاکمه کند، این جنگ‌ها جنبه داخلی داشته باشد یا بین المللی؛ مهم این است که اعمال مزبور علیه جمعیتی غیرنظامی انجام شده باشد. فهرست جرایم ضدبشری در اساس نامه محکمه بین المللی یوگسلاوی چنین ذکر شده است:
الف) قتل عمل؛
ب) ریشه کن کردن؛
ج) به بردگی گرفتن؛
د) اخراج:
ه) زندانی کردن؛
و) شکنجه؛
ز) تجاوز جنسی؛
ح). اذیت و آزار افراد بنا به دلایل سیاسی، نژادی و مذهبی؛
ط) سایر اعمال غیر انسانی.
یک سال بعد، سال 1994 م. بر اثر فجایع و نسل کشی‌هایی که در کشور آفریقایی رواندا رخ داد، شورای امنیت، دادگاه بین المللی دیگری را برای محاکمه افراد نقض کننده حقوق بشر دوستانه در جنگ‌های داخلی رواندا تأسیس کرد. این جنگ‌ها بین دو قبیله «هوتوما» و «توتسی‌ها» رخ داد و در خلال درگیری مزبور هوتوها بدترین جنایات، مانند نسل کشی و تجاوز جنسی را در حق توتسی‌ها روا داشتند. از جمله جرایمی که دادگاه رواندا مشمول صلاحیت رسیدگی خویش قرار داد، جرایم ضدبشرى است. ماده 3 اساس نامه محکمه یاد شد به جرایم ضدبشری می‌پردازد. لازم به یادآوری است که فهرست جرایم یاد شده در این اساسی نامه نسبت به اساس نامه محکمه بین المللی یوگسلاوی، تغییری نکرده است و همان 9 مورد در این جا نیز عیناً ذکر شده است.
ماده 5 اساسی نامه دادگاه بین المللی کیفری برای یوگسلاوی سابق، تجاوز به عنف و ماده 3 اساس نامه دادگاه بین المللی کیفری برای رواندا، تجاوز به عنف، فحشای اجباری و سایر اشکال هتک ناموس را تحت عنوان جنایت علیه بشریت آورده‌اند.

نتیجه گیری

خشونت جنسی علیه زنان و کودکان واقعیت تلخی است که در طول تاریخ فراوان شاهد اعمال آن بوده ایم که موجب تخریب غرور و شرافت افراد و ورود انواع آسیب‌های جسمی و روانی به قربانیان آن می‌شود. به نظر می‌رسد اولین گام برای مقابله با گسترش شکل گیری این گروه‌ها، بررسی دقیق و علمی، عوامل و ریشه‌های شکل گیری آن‌ها باشد. این که چگونه معضلات و مشکلات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در جوامع، زمینه‌های شکل گیری این گروه‌های افراطی و پیوستن به آن‌ها را فراهم می‌کند و چگونه گفتمان‌های غالب با زدن برچسب تروریست به گروه‌هایی از افراد، آن‌ها را به سمت پیوستن به این جریان‌ها سوق می‌دهند. به طور نمونه در بسیاری از جوامع غربی، مسلمانان را به چشم تروریست می‌نگرند و جملگی آن‌ها را پیرو ‌اندیشه‌های رادیکال مذهبی می‌دانند. دوم، بررسی درک نادرست رهبران این جریان‌ها و پیروانشان از مذهب است، که آن‌ها را به سمت این گونه اقدامات جنایات بار و غیرانسانی سوق می‌دهد. باید مبانی نظری این اندیشه‌ها را شناخت و تحلیل و نقد کرد. به نظر می‌رسد علمای مذهبی در این حوزه می‌توانند نقش تأثیرگذاری را ایفا کنند. از سوی دیگر عدم وجود ضمانت اجراهای قوی و کارآمد اجرایی در سطح بین المللی، عامل دیگری است که منجر به گسترش مداوم این جریان‌ها شده و مجازاتی را پیش روی عاملان این جنایات قرار نمی‌دهد.
از سوی دیگر، دولت‌ها و محاکم بین المللی کیفری، باید ساز و کاری جهت فشار به عاملان این جنایات و مجازات آن‌ها در نظر گیرند، که هزینه این گونه اقدامات را بالا ببرد و از ابزارها و فشارهای بین المللی برای تعقیب و محاکمه این افراد استفاده شود.
هم چنین، در بسیاری موارد، شاهد هستیم که در یک کشور، دولت و دستگاه قضایی توانایی مقابله با این جریان‌ها را ندارد و نیازمند حمایت‌های بین المللی است. بنابراین در سطح بین الملل نیازمند اقدامات مقتضی جهت پیش‌گیری، مقابله و رفع آثار سوء که گریبان گیر قربانیان این جنایات می‌شود، هستیم. یکی از این اقدامات را می‌توان قانون گذاری در هر کشور و در نظام بین الملل برای مقابله جدی با این اعمال در نظر گرفت. با وجود این که سالیانه زنان بسیاری قربانی آزارهای جنسی و تجاوزات در مخاصمات مسلحانه و نزاع‌های داخلی می‌شوند، ما شاهد این مسئله هستیم که هیچ کنوانسیون و یا قطع نامه‌ای مشخصاً به این مطلب اختصاص داده نشده و به بررسی ابعاد مختلف این فاجعه نپرداخته است.
هم چنین آمار نشان می‌دهد در بیشتر موارد زنان، قربانیان اصلی خشونت‌های جنسی و تجاوزات هستند، که اغلب مورد حمایت دولت متبوع خود قرار نمی‌گیرند و در قوانین داخلی آن‌ها آزارهای جنسی به دیده اغماض نگریسته می‌شود و قربانیان این حوادث، تحت حمایت‌های حقوقی نیستند. در این موارد نخست باید به زنان آموزش‌های لازم داده شود که از مطرح کردن خشونتی که بر آن‌ها رفته، ابایی نداشته باشند و ملاحظات مذهبی و یا فرهنگی را مانعی برای برخورداری از انواع حمایت‌های پزشکی، اجتماعی و حقوقی نپندارند. هم چنین دولت‌ها موظف شوند که قوانین جامع و کاملی از خشونت‌های جنسی را در قوانین خود تعریف کرده و مجازات‌های آن را تعیین کنند و با دادن خدمات پزشکی و روانی زمینه بازگشت این افراد را به زندگی اجتماعی فراهم آورند. در این موارد با تقویت سازمان‌های بین المللی و نهادهای انجمن‌های دفاع از حقوق زنان، می‌توان بسیاری از آنها را تحت پوشش‌های حمایتی قرار داد. در پایان می‌توان اظهار داشت تا اراده‌ی قوی در سطح داخلی و بین المللی برای مقابله با این اقدامات وجود نداشته باشد، شاهد ادامه این گونه اعمال خشونت بار، علیه زنان خواهیم بود.

پی‌نوشت‌ها

1- کارشناسی ارشد حقوق بشر از دانشگاه مفید.
2- مهدی خلجی، تکفیری‌ها؛ تاریخ سیاسی و تبار فکری، ص4.
3- Ward, Jeanne, Marsh, Mendy, Sexual Violence Against Women and Girls in War and Its Aftermath: Realities, Responses, and Required Resources, UNFPA, European Commission, 2006.
4- امیر مسعود، اجتهادی، «عملکرد طالبانان نقض فاحش و همه جانبه حقوق بشر»، گزارش‌های دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی و شماره 120، ص 6، مهر و آبان 1377.
5- خبرگزاری ایرنا، کد خبر (4073490)81202609، خرداد 93.
6- ایسنا، کد خبر 195355، تیر 93.
7- ایرنا، کد خبر 81167199 (4020143)، اردیبهشت 93.
8- Article 16, Universal Declaration of Human Rights
9-Article 46, convention on the Elimination of All Forms of Discrimination against Women.
10-Article 26, Universal Declaration of Human Rights.
11- مهرانگیز، کار، رفع تبعیض از زنان، ص 219.
12- عدالت بین المللی، ص 2، کد خبر 60، شهریور 91.
13- گرهارد، ورله، جنایت علیه بشریت در حقوق بین المللی معاصر، مترجم: وکیل امیرساعد، ص85.
14- همان، ص 87.

منابع :
<spa

کلماتی برای این موضوع

الف گزارش فتواهای تکان دهنده تکفیری‌هاتصاویر ۱۸تروریست‌های تکفیری داعش و جبهه النصره که با پول چند کشور مرتجع منطقه و حمایت گزارش ها و ایران در آئینه رسانه های آلمان تازه های روز ، گفتنیها ، نوشته ها و اندیشه روحانی در نشست مجمع عمومی سازمان ملل تعلل آمریکا …تعلل آمریکا در اجرای تعهدات قانونی‌اش اشتباهی راهبردی است که باید فوری جبران شود تصمیم بر یکسره کردن جنگ در حلب مهلت روسیه به …نشست وزرای خارجه ایران ، سوریه و روسیه در مسکو را می‌توان آغاز مرحله جدید از روند فارس گزارش می‌دهد نگاهی به نحوه شکل‌گیری القاعده،‌ …خبرگزاری فارس در تشکیل القاعده علاوه بر اشخاص که رهبری و مدیریت سازمان را عهده‌دار گفتگوی خواندنی با عضو تالشی داعش برای دفاع از …گفتگویخواندیباعضوروستای بدون بیکار ،شوق و امید را به روستاییان بر می‌گرداند شغل فقط در کارخانه‎ای که جدیدترین خبرهای شهر نقده خبر فارسیرئیس اداره ثبت احوال شهرستان نقده با تایید این خبر در گفت و گو با خبرنگار ایرنا اظهار دیدنی های ایتالیا، مناطق دیدنی ایتالیادیدنی های ایتالیاایتالیاکشور ایتالیاجاذبه های ایتالیامراکز گردشگری ایتالیا جام نیوز نگذارید موصل نابود شود؛جلوی …جام نیوز اخبار رسانه‌های برون مرزی و داخلیاخبار مصر آخرین تحولات مصر اخبار امروزامیر کویت برای حل اختلاف بین ریاض و قاهره وارد میدان شده است رییس جمهوری مصر قاهره پرسمان دانشجویی اندیشه ی سیاسیخود این صلح و شرایط امام حسنع همه‌اش یک مکر الهی بودیعنی اگر امام حسن می‌جنگید و در جنگ داخلی سوریه ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادجنگداخلیسوریهجنگ داخلی سوریه بخشی از بهار عربی، زمستان عربی، جنگ نیابتی ایران آرشیو موضوعی بیانات آرشیو کلیدواژه‌ها و فیش های موضوعی بیاناتاخبار سیاسی،اخبار اجتماعی،جدیدترین اخبار سیاسی و …آخرین اخبار سیاسی،اخبار روزنامه ها،جدیدترین اخبار سیاسیروزنامه های سیاسی،اخبار توهین به نظام و رهبری مبارز کلیپپاسـخ هر کارى که براى انسان ضرر داشته و یا باعث وهن دین و مذهب گردد حرام است و مؤمنین مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که …با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان دفتر پرسش ها و پاسخ ها شیعه و پرسش ها و پاسخ های دانشجویی دفتر سی و یکم شیعه و اهل ‌ سنت هاد نمایندگی مقام معظم


ادامه مطلب ...

آسیب‌شناسی رشد جریان‌های تکفیری به عنوان یک چالش عمده فراروی اسلام‌گرایی

[ad_1]

چکیده

اسلام‌گرایی، فرایندی است که در طی چند قرن اخیر به یکی از محوری‌ترین تحولات در جهان اسلام تبدیل شده و با وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 از توان بالایی به منظور ارائه یک الگوی نظام سیاسی- دینی در مقابل لیبرال دموکراسی غربی برخوردار شده است. (1) با شروع تحولات اخیر در خاورمیانه (انقلاب‌های عربی) این فرصت به وجود آمد که نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران، آلترناتیو مناسبی به جای نظام‌های استبدادی وابسته به غرب مطرح باشد؛ (2) اما این فرصت با رشد جریان‌های تکفیری در منطقه که از طرف قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای مورد حمایت مادی و معنوی قرار می‌گیرند، با چالش مواجه شده است. در همین راستا این پژوهش را کار خویش را آسیب‌شناسی چالش‌های پیش رو و ارائه راهکارهایی برای مقابله با این چالش‌ها قرار داده است. سؤال محورى این مقاله این است که: گسترش جریان‌های تکفیری چه تأثیر بازدارند‌ای بر رشد اسلام‌گرایی در منطقه و جهان اسلام خواهد داشت؟ رشد جریان‌های تکفیری از دو بعد اساسی فرآیندِ اسلام‌گرایی را با چالش مواجه خواهد نمود: 1. قطبی سازی جوامع اسلامی براساس تقابل شیعه و سنی؛2. کاهش جذابیت اسلام‌گرایی به عنوان یک آلترناتیو در مقابل لیبرال دموکراسی، متأثر از رفتارهای متحجرانه و خشن گروه‌های سلفی- تکفیری. روش تحقیق در این مقاله، توصیفی- تحلیلی و روش گردآوری داده‌ها منابع کتابخانه‌ای و اینترنتی است. این پژوهش به منظور رفع چالش‌های جریان‌های تکفیری فراروی اسلام‌گرایی، راهکارهایی ارائه نموده که در قالب دو راهکار قابل بررسی است: یکی دیپلماسی ارتباطاتِ گسترده میان گروه‌ها و کشورهای اسلامی و دیگری مقابله قاطعانه نظامی با گسترش جریان‌های تکفیری.

مقدمه

اسلام‌گرایی فرآیندی است که در دو- سه قرن اخیر در واکنش به نفوذ غرب در جهان اسلام با شعار به مرکز آمدن دین در امور دنیا و به خصوص امر حکومت‌داری رشد و تکامل یافته است. از جمله پیش قراولان این اندیشه می‌توان به سید جمال الدین اسدآبادی، کواکبی، عبده، سید قطب، مودودی و در آخرین مرحله امام خمینی (رحمه الله) اشاره کرد. در واقع، «اسلامِ سیاسی»، اصطلاح جدیدی است که در برابر «اسلام سنتی» پدید آمده است و به دنیای مدرن تعلق دارد. (3) همگام باشروع انقلاب‌های عربی این امید به وجود آمد که فرآیندِ اسلام‌گرایی در جهان با یک فرصت برای تکامل بیشتر در جهان اسلام و منطقه برخوردار شده است، ولی با ادامه تحولات، این روند متأثر از نفوذ منفی قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای همچون عربستان، قطر، امریکا و اسرائیل، شبیه یک شمشیر دولبه عمل نمود و علیرغم این که بخشی از این جنبش‌ها متأثر از جریان‌های اسلام گرا بود، زمینه رشد گروه‌های افراطی تکفیری را نیز فراهم نمود. در واقع، علایق سیاسی بعضی از قدرت‌های منطقه‌ای همچون عربستان که دارای یک نظام پادشاهی محافظه کار است، تا حدود زیادی توانسته زمینه رشد این گروه‌های تکفیریِ افراطی در منطقه را فراهم کند.
حربه‌ی تکفیر را اولین بار خوارج علیه مسلمانان دیگر به کار بردند، اما در دوران جدید برای اولین بار محمد بن عبدالوهاب بود که مفهوم تکفیر را وارد جریان فکری‌اش کرد. وی محدوده‌ی تکفیر را چنان گسترد که هم شامل غیرمسلمانان می‌شد و هم مسلمانانی که همچون او نمی‌اندیشیدند. به نظر وی مسلمانانی که در پرستش سنت‌ها و مقابر (شیعیان) جلوه گر شده دچار شرک هستند. در واقع، تکفیرگرایی، مسئله نسبتاً جدید و خطرناکی بود که ابن تیمیه (1263-1328م.) آن را در آغاز دعوت خویش تئوریزه و بسط داد و در نهایت، به اصول فکری گروه‌های سلفی راه یافت. امروزه، جریان سلفی‌گری به اعتبار این شاخصه، «تکفیری» نامیده می‌شود. (4) از جمله این گروه‌های تکفیری می‌توان به گروه‌های تروریستی النصره، داعش و القاعده در سوریه و عراق حال حاضر اشاره کرد که علاوه بر به وجود آوردن بحران در سوریه و عراق، به دنبال دو قطبی کردن جهان اسلام در قالب تقابل شیعه و سنی هستند که در صورت وقوع این امر، روند اسلام‌گرایی در منطقه و جهان اسلام با یک چالش جدی مواجهه خواهد شد. در همین راستا این پژوهش با یک بررسی آسیب شناختی به دنبال بررسی پرسش اساسی زیر است:
گسترش جریان‌های تکفیری چه تأثیر بازدارنده‌ای بر رشد اسلام‌گرایی در منطقه وجهان اسلام خواهد داشت؟

فرضیه پژوهش

در پاسخ به این پرسش این پژوهش این فرضیه را به محک آزمون خواهد گذاشت که رشد جریان‌های تکفیری از دو بعد اساسی روندِ اسلام‌گرایی را با چالش مواجه خواهد نمود: 1. قطبی سازی جوامع اسلامی براساس تقابل شیعه و سنی؛2. کاهش جذابیت اسلام‌گرایی به عنوان یک آلترناتیو در مقابل لیبرال دموکراسی، متأثر از رفتارهای متحجرانه و خشن گروه‌های سلفی- تکفیری.
هم چنین این پژوهش به منظور مقابله با این جریان‌های تکفیری، راهکارهایی را پیشنهاد داده که در قالب دو راهکار قابل بررسی است: یکی دیپلماسی ارتباطات گسترده میان گروه‌ها و کشورهای اسلامی و دیگری، مقابله قاطعانه نظامی با گسترش جریان‌های تکفیری.

سازماندهی پژوهش:

این پژوهش در راستای اهداف و سؤال محوری خویش، ابتدا اسلام‌گرایی را از نظر مفهومی، مؤلّفه‌ها و سیر تحول تاریخی بررسی می‌کند و در ادامه چگونگی شکل گیری جریان‌های تکفیری و آسیب‌های آن را فراروی اسلام‌گرایی در بطن این رویدادها می‌کاود. در پایان، راهکارهایی برای مبارزیه با این چالش‌ها ارائه خواهد داد.

1- اسلام‌گرایی: مفهوم، سیر تحول تاریخی، مبانی و اهداف

1-1. مفهوم اسلام‌گرایی

در دنیای معاصر با قرائت‌های متعددی از اسلام نظیر اسلام سنتی، اسلام‌گرایی، حرکت اسلامی، بنیاد گرایی اسلامی، بیداری اسلامی، رادیکالیسم اسلامی و اسلام سیاسی روبه رو هستیم که حاکی از برداشت‌های مخالف و وجود گروه‌های متفاوت اسلام گرا در جوامع اسلامی است. (5) براساس نظریه‌ی گفتمان، اسلام سیاسی، گفتمانی است که هویت اسلامی را در کانون عمل سیاسی قرار می‌دهد، به عبارتی، در گفتمانِ اسلام سیاسی، اسلام به یک دال برتر تبدیل می‌شود. مفهوم اسلام سیاسی بیشتر برای توصیف آن دسته از جریان‌های سیاسی اسلام به کار می‌رود که خواستار ایجاد حکومتی بر مبنای اصول اسلامی هستند. بنابراین اسلام سیاسی را می‌توان گفتمانی به حساب آورد که گرد مفهوم مرکزى حکومت اسلامی نظام یافته است. (6) یکی از مهم‌ترین کسانی که این مفهوم را در شکل عام آن استخدام کرده، «جان اسپوزیتو» است. وی در این خصوص می‌گوید: «اسلام سیاسی عبارت است از: احیا یا تجدید حیات مذهبی در زندگی خصوصی و عمومی». (7)
در واقع، اسلام سیاسی نظریه‌ای است مربوط به سیاست و حکومت که ریشه در آموزه‌های اعتقادی اسلام دارد. به عبارتی، اسلام سیاسی به عنوان یک نیروی معتبر جدید برای تغییرات مثبت تعریف می‌گردد و «اسلام، راه حل است» شعار اصلی آن است. در این دیدگاه، مسلمانان به اسلام به عنوان مکتبی فراتر از دین و عبادت می‌نگرند و آن را متفاوت با سکولاریسم دولتی موجود در کشورهای اسلامی می‌دانند. این شعار بیشتر در کشورهایی شنیده می‌شود که اسلام گرایان در براندازی رژیم‌هایی خود مشارکت دارند؛ هم چنین در کشورهایی که گروه‌های اسلامی قادر بوده‌اند به توسعه اهداف خود از طریق مشارکت در داخل سیستم سیاسی موجود [نمونه آرمانی آن جمهوری اسلامی ایران] بپردازند. (8)
هر چند از منظر گفتمانی، اسلام سیاسی و اسلام‌گرایی از منظر بعضی از اندیشمندان، مفاهیمی یکسان پنداشته می‌شوند، ولی از دیدگاه این پژوهش، اسلام سیاسی مفهومی است که در طی چندین دهه گذشته از طرف بعضی از متفکران، به این فرآیند یعنی اسلام‌گرایی اطلاق شده است و مطابق با واقعیت نیست، زیرا اسلام در ذات خود یک دین سیاسی است و با توجه به شمولیت و جامعیت دین اسلام، سیاست جزئی از برنامه‌های دین اسلام است که در طول پیدایش دین اسلام همواره وجود داشته است، در صورتی که مفهوم مورد نظر اسلام سیاسی، دینی است که در سده‌های اخیر، سیاسی شده است. در واقع، یکی از ابعاد اسلام- مضاف بر ابعاد معنوی آن- این است که با طرح ایده‌های جدید توانسته بدیلی برای ایدئولوژی‌هایی همچون ناسیونالیسم، سوسیالیسم و لیبرال سرمایه داری مطرح شود. اسلام هم چنین با طرح موضوع مشروعیت الهی به عنوان منبع مشروعیتی غیر از منابع مشروعیت عرفی، توانسته است رقیبی جدی برای حکومت‌های عرفی ظاهر گردد و منبعی مهم برای بسیج عمومی نیروها و افزایش مشروعیت حکومت‌های اسلامی فراهم سازد. با نگاهی به تاریخ اسلام و نیز با بررسی منظومه‌ی فکری و عملی آن، آنچه عیان می‌گردد وجود برنامه‌ها و دستورالعمل‌هایی است برای همه‌ی ابعاد و شئون حیات مادی، معنوی، فردی و اجتماعی انسان که نمونه‌ها و الگوهای تحقق یافته‌ی فراوانی برای آن در تاریخ اسلام وجود دارد. در واقع آنچه که در این پژوهش مد نظر است جریان اسلام‌گرایی است که متفاوت از مفاهیمی هم چون بنیادگرایی یا رادیکالیسم اسلام، اسلام جدید در مقابل اسلام سنتی و همچنین اسلام سیاسی است، که از طرف بعضی از تحلیل گرا به کار گرفته می‌شوند.

2-1- سیر تاریخی اسلام‌گرایی

پیش نیاز فهم مفهوم اسلام‌گرایی، درک اندیشه‌ها و آموزه‌های متفکران عمده و اثرگذار آن است. البته باید در نظر داشت جنبش‌هایی که بر مبنای اندیشه‌های متفکران شکل می‌گیرند، در بسیاری از مواقع مستقل از منظور آنان عمل می‌کنند. لذا باید در تحلیل‌هایی که از اندیشمندان، جنبش‌ها و حرکت‌های برخاسته از اندیشه‌های آن‌ها صورت می‌گیرد، این موضوع را در نظر داشت. جریان اسلام‌گرایی به رهبری اندیشمندان و عمل گرایان مسلمان در دوران معاصر به ویژه پس از فروپاشی نظام دوقطبی از جمله محورهای چالش برانگیز و در دستور کار نظم نوین جهانی بوده است. اسلام‌گرایی در وجوه مختف ایدئولوژیکی، فرهنگی و امنیتی راهبرد مرکزیت سیستم سرمایه داری لیبرال غربی را به چالش کشیده و دعوی نظم نوین برای اداره جهان و ترسیم آینده روابط بین الملل در سطوح مختلف ملی، منطقه‌ای و جهانی و نیز حل عادلانه منازعات و اختلافات دارد. سید جمال الدین اسدآبادی، محمد عبده، سید محمد رشید رضا، عبدالرحمن کواکبی، حسن البنا، ابوالعلی مودودی، ابولحسن ندوی، سید قطب، و امام خمینی از جمله رهبران اسلام گرای دوران معاصر بوده‌اند (9) که در ذیل، اندیشه‌های سه شخصیت برجسته این جریان، یعنی سید قطب، ابوالعلا مودودی و امام خمینی به ترتیب تاریخی مورد بررسی قرار خواهد گرفت تا سیر تاریخی این مفهوم مورد شناسایی قرار گیرد.

2-1-1.سید قطب:

سید قطب نویسنده، روزنامه نگار، منتقد و ادیب مصری بود که بعدها با بر عهده گرفتن رهبری معنوی اخوان المسلمین مصر و طرح اندیشه‌های جدید، به عنوان یکی از رهبران اسلام‌گرایی مطرح شد. به نظر وی، جهان در لبه‌ی پرتگاه قرار گرفته است و هیچ یک از ایدئولوژی‌های سیاسی، اعم از ناسیونالیسم، سوسیالیسیم و لیبرال سرمایه داری نمی‌توانند هدایت بشر را بر عهده داشته باشند، لذا تنها راه نجات بشر توسل به اسلام است. هم ایدئولوژی‌های فردگرا و هم جمع گرا، هر دو شکست خورده‌اند. اکنون نوبت اسلام رسیده است و فرصتی برای امت اسلامی است که نقش خود را ایفا کند». (10)
سید قطب اسلام را دین کاملی می‌داند که نه تنها برای مسلمانان، بلکه می‌تواند برای همه‌ی بشر راه نجات باشد. وی سپس برنامه‌ی خود را برای از بین بردن جوامع جاهلی و بر پا کردن جوامع اسلامی تشریح می‌کند: «ما باید به قرآن برگردیم، آن را به را برده و تعالیمش را به مرحله‌ی عمل درآوریم... سپس نفوذ و تأثیر جاهلیت را از روح خود بزداییم.» بنابراین نخستین وظیفه‌ی انقلاب، رهایی از مفاهیم و علایق جامعه‌ی جاهلیت است که باید از رأس تا پایه تداوم داشته باشد.
پس از طرح این مباحث، سید قطب یکی از مفاهیم کانونی و مهم اندیشه‌ی خود، یعنی «جهاد فی سبیل الله» را مطرح می‌کند. طرح این آموزه باعث شد تا وی در قامت یک مبارز متجلّی شود. (11) سید قطب مسلمانان و جوامع اسلامی را به جهادی فراگیر با دنیای جاهلی دعوت نمود. وی بر این باور بود که کار دنیا فقط با جهاد اصلاح خواهد شد. البته باید در نظر داشت که جهاد مد نظر وی با خشونت استالینی متفاوت بود. لو آی. م صفی در این باره می‌گوید: «سید قطب با وجود دارا بودن عقاید انقلابی، کاربرد خشونت برای تغییر نظام اجتماعی را رد می‌کرد. به اعتقاد او، کاربرد خشونت برای سرنگونی نخبگان حاکم و گماردن نخبگان اسلامی به جای آن‌ها یک اشتباه و خطای استراتژیک بزرگ است، زیرا اسلام را نمی‌توان توسط دولت بر مردم تحمیل کرد، بدان علت که اسلام در درجه‌ی اول یک سیستم عقیدتی است و سپس نظامی اجتماعی و سیاسی.» لذا سید قطب با تأکید بر مبارزه با نفس و گرایش به ایمان اصیل، خشونت را تنها راه نمی‌داند، زیرا جامعه‌ی جاهلی را با مبارزه و جهاد با نفس و نه خشونت می‌توان از بین برد. (12)

2-1-2. ابوالعلا مودودی:

از متفکران بزرگ شبه قاره‌ی هند ابوالعلاء مودودی است. او متولد 1903م. در حیدرآباد هند است و در نهضت علیه استعمار انگلیسی حضوری فعال داشت. در منظومه‌ی فکری مودودی، حاکمیت از آن خداست و قانون مشروع نیز قانونی است که مبتنی بر کتاب خدا و شریعت الهی باشد. به اعتقاد مودودی، عبادت در قرآن، معنایی بسیار فراتر از آنچه از آن استنباط می‌شود دارد. گاه عبادت در معنای مناسک مذهبی معنا می‌شود، در حالی که در اصل به معنای عبودیت و اطاعت خداوند است. مودودی در مورد واژه‌ی «رب» نیز می‌گوید، این واژه به معنای اعمال حاکمیت است. از آن جا که حاکمیت از آن خداست، در جوامعی که حاکمیت الهی اعمال گردد، جامعه اسلامی است و در غیر این صورت، جامعه از نوع جاهلی است. لذا این موضوع شاخصی برای تشخیص جوامع از یکدیگر است. از دیدگاه مودودی، جامعه‌ی اسلامی بر چند اصل استوار است: اعتقاد به حاکمیت الهی، مشروعیت اقتدار پیامبر اعتقاد به خلیفه‌ی اللهیِ پیامبر و تأکید بر اصل شورا (13) در واقع اندیشه‌های مودودی را نیز می‌توان یک مرحله دیگر از فرایند اسلام‌گرایی در جهان اسلام دانست.

2-1-3. امام خمینی (رحمه الله)

امام خمینی (رحمه الله) بنیان گذار انقلاب اسلامی و تئوری پرداز ایده‌ی ولایت مطلقه‌ی فقیه و مهم‌ترین اندیشمند سیاسی حوزه‌ی تمدنی ایران و خاورمیانه است که تأثیرات فکری و عملی گسترده‌ای بر دنیای اسلام داشته و منبع الهام بسیاری از جنبش‌های جهان اسلام بوده است. به اعتقاد ایشان، دین اسلام برنامه‌ای جامع و کامل است که همه‌ی ابعاد وجودی انسان را در بر می‌گیرد. ایشان در این خصوص معتقدند: «این معنا را که کسی بگوید اسلام به زندگی چه کاردارد، این جنگ با اسلام است، این نشناختن اسلام است. این که گفته شود اسلام با سیاست چه کار دارد، جنگ با اسلام است». (14)
ایشان برای اثبات این نکته، به تبیین دلایل عقلی و نقلی، از جمله دوران صدر اسلام و سیره‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره و بر وجود بُعد سیاسی در اسلام تأکید می‌نمایند. وی سپس به معرفی سه نوع سیاست می‌پردازند: سیاست شیطانی، سیاست حیوانی و سیاست اسلامی. (15) در دیدگاه ایشان، مبنای سیاست شیطانی نگرش مادی و منفعت طلبانه است که در آن برای رسیدن به مقصود، هر گونه حیله و فریب رواست، اما سیاست حیوانی آن است که هم چنان غایت آن مادی است، اما در عمل از حیله و نیرنگ دور است. در نهایت، سیاست اسلامی علاوه بر شمولیت بُعد مادی، به طور توأمان دارای بُعد معنوی و الهی نیز هست و لذا تلاش دارد تا سعادت دنیوی و اخروی انسان را تأمین نماید. (16)
ایشان با این تقسیم بندی، به نقد و ارزیابی حکومت‌های رایج می‌پردازد. امام خمینی بر این اساس، نظام‌های لیبرال موجود را در بهترین حالت، از نوع سیاست حیوانی می‌دانند که با لفّاظی و به نام مردم بر مردم حکومت می‌کنند. ایشان پس از بحث در حوزه‌ی سلبی، وارد حوزه‌ی ایجابی شده و به معرفی نظام سیاسی اسلامی می‌پردازند. در این نظام سیاسی، ایشان غالب مناسک اسلامی را که قبلاً فردی و غیرسیاسی انگاشته می‌شدند، سیاسی می‌دانند. از جمله این موارد نماز جمعه است که آن را عملی عبادی- سیاسی می‌دانند؛ (17) در همین راستا در زمان مبارزات انقلاب اسلامی، مسجد اصلی‌ترین رکن و کانون مبارزات بود. هم چنین ایشان تأکید ویژه‌ای بر جهاد و مبارزه دارند و قیام در راه خدا را سنتی الهی و امری دینی و شرعی و ترک آن را ترک واجبی از واجبات تلقی می‌کنند.
یکی دیگر از مبانی مهم اندیشه‌ی سیاسی امام خمینی، امکان تشکیل حکومت اسلامی در زمان غیبت است و ایده‌ی تعطیلی باب سیاست در دوره‌ی غیبت را رد می‌کنند. بر این اساس ایشان معتقدند: ولایت فقیه برای مسلمین هدیه‌ای الهی است که خدا به آن‌ها ارزانی داشته است. (18) به طور کلی دیدگاه امام خمینی به سیاست بر این مبناست که سیاست، بخشی از برنامه‌های دین اسلام برای سعادت اخروی و دنیوی بشر است که با مفهوم مورد نظر این پژوهش مطابقت دارد و متفاوت از مفاهیمی همچون رادیکالیسم اسلامی، بنیادگرایی اسلامی و مفهوم اسلام سیاسی (یا اسلام سیاسی شده) است.

3-1. مبانی اسلام‌گرایی

به طور کلی مبانی اسلام‌گرایی را که مفهومِ مورد نظر این پژوهش است، می‌توان محورهای اساسی زیر دانست:

1. اعتقاد به ابعاد فراگیر دین:

در گفتمان اسلام‌گرایی، دین فقط یک اعتقاد نیست بلکه ابعادی فراگیر دارد و تمامی عرصه‌ی حیات آدمی را در بر می‌گیرد. (19)

2. اعتقاد به جداناپذیری دین از سیاست:

اسلام‌گرایی بر تفکیک ناپذیری دین و سیاست تأکید کرده و مدعی است که اسلام از نظریه‌ای جامع درباره‌ی دولت و سیاست برخوردار است و هم چنین به دلیل تکیه بر وحی از دیگر نظریه‌های سیاسی متکی بر خرد انسانی، برتر است. (20)

3. اعتقاد به تشکیل دولت مدرن بر اساس اسلام:

اسلام‌گرایی از تعبیرهای اسلامی برای تبیین و توضیح وضعیت سیاسی جامعه استفاده می‌کند و بازگشت به اسلام و تشکیل حکومت اسلامی را تنها راه حل بحران‌های جامعه‌ی معاصر به شمار می‌آورد. در واقع، اسلام‌گرایی در پی ایجاد نوعی جامعه‌ی مدرن است که در کنار بهره گیری از دست آوردهای مثبت تمدن غرب از آسیب‌های آن به دور باشد. (21)

4. اعتقاد به استعمار غرب عامل عقب ماندگی مسلمانان:

اسلام گرایان عقب ماندگی سیاسی مسلمانان را زاییده‌ی استعمار غرب می‌دانند. (22)

4-1. هدف اسلام‌گرایی

هدف نهایی اسلام‌گرایی، بازسازی جامعه براساس اصول اسلامی است و در این راه، به دست آوردن قدرت سیاسی، مقدمه‌ای ضروری تلقی می‌شود. هواداران اسلام‌گرایی، اسلام را به مثابه‌ی یک ایدئولوژی جامع در نظر می‌گیرند که دنیا و آخرت انسان را تأمین می‌کند و برای همه‌ی حوزه‌های زندگی دستورها و احکام روشنی دارد. اسلام‌گرایی بر خلاف بنیادگرایان و سنت گرایان، مدرنیته را به طور کامل نفی نمی‌کند، بلکه می‌کوشد تا اسلام را با جامعه‌ی مدرن سازگار نشان دهد. البته اسلام‌گرایی، جنبه‌های سکولار تمدن غرب را نفی کرده و مشکلات جامعه‌های معاصر را به دوری از دین و معنویت نسبت می‌دهد. و راه رهایی از آن‌ها را توسل به ارزش‌های دینی و بازگشت به اسلام می‌دانند. (23)

2- بررسی رشد جریان‌های سلفی- تکفیری در جهان اسلام و تأثیر آن بر فرایند اسلام‌گرایی

در این بخش، سیر تاریخی و ریشه‌های جریان‌های سلفی- تکفیری بررسی می‌شود و سپس تأثیر این جریان‌ها بر فرایند اسلام‌گرایی، تجزیه و تحلیل می‌گردد.

2-2. فرآیند و ریشه‌های تاریخی جریان‌های سلفی- تکفیری در جهان اسلام

در معنای اصطلاحی واژه سلف برخی گفته‌اند، سلف به طور مشخص به همان سه قرن نخست حیات امت اسلامی گفته می‌شود. برخی دیگر سلف را صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، تابعین و اتباع تابعین دانسته‌اند. ولی در واقع باید یادآور شد که پیشینه به کار گیری و واژه سلفیه به سده‌های متأخّر اسلامی باز می‌گردد. پیش از سده هفتم هجرى، بیشتر با اصطلاحاتی چون «اهل حدیث» یا «اصحاب حدیث» مواجه هستیم. اهل حدیث، عنوان گروهی از عالمان و جریانی در سده‌های نخست اسلامی است کسه با وجودگوناگونی در گرایش‌ها و روش‌ها در زمینه معارف و اعتقادات دینی، به منابع نقلی، احادیث و آثار، اعتنای ویژه‌ای داشته‌اند. واژه‌ی اهل حدیث و واژگان هم معنای آن، از همان آغاز شکل گیری به لحاظ معنایی و به کارگیری، در مورد گروه‌ها و طیف‌های فکری نسبتاً گوناگون اطلاق می‌شد تا آن که در نیمه‌ی نخست سده‌ی سوم هجری، «اصحاب حدیث» با بار معنای پیروان حدیثِ نبوی، مفهومی افتخارآمیز می‌یابد و سنت گرایان برجسته‌ای چون احمد بن حنبل و اسحاق بن راهویه، خود و همفکرانش را اصحاب حدیث می‌خوانند. (24) احمد حتیل را می‌توان نقطه عطفی در تاریخ مخالفت‌های اصحاب حدیث با گروه‌های مخالف آن از قبیل جهیمه، قدریه، معتزله، اهل رای و وابستگان آنان و هم چنین شیعه و جماعت‌های منتسب به آن دانست. این گروه‌ها از سوی اصحاب حدیث کوفه، بغداد و شام و دیگر بلاد اسلامی، منحرف خوانده می‌شود. از این رو پس از عصر احمد بن حنبل، مؤلفان اصحاب حدیث و اهل سنت به زعم خود برای بیان انحرافات این گروه‌ها، به اقوالی از او استناد کرده‌اند. البته احمد بن حنبل در موضوع عقاید و اصول فکری اصحاب حدیث، کتاب ویژه‌ای تألیف نکرده و گفته‌های او از شاگردان و پیروانش نقل شده است.
در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم، احمد ابن تیمیه (661-728 ق) و سپس شاگرد او ابن قیم جوزی، عقاید حنابله را به گونه‌ای افراطی احیا کردند. ابن تیمیه فقط به احیا بسنده نکرد، بلکه به نوآوری‌هایی در مکتب حنبلی دست زد؛ از جمله بدعت سفر به منظور زیارت، ناسازگاری تبرک و توسل به انبیا و اولیا با توحید و هم چنین انکار بسیاری از فضیلت‌های اهل بیت (علیهم السلام) که روایات صحاح شش گانه و حتی در مسند ابن حنیل آمده بود. این قراثت نو از اندیشه‌های اهالی حدیث و سلفی‌گری، در برابر مخالقت دانشوران اسلامی یارای مقاومت پیدا نکرد و وفروکش نمود. (25)
آرای ابن تیمیه راهنمای تندروان مسلمان در قرن‌های بعد شد. برخی او را «پدر معنوی افراط گرایی اسلامی سنی» به حساب می‌آوردند.
سرانجام محمد بن عبدالوهاب سلیمان تیمی نجدی (1115- 1206 ق) با الهام از اندیشه‌های ابن تیمیه و شاگرد او ابن قیم جوزی و با طرح مجدد بازگشت به اسلامِ اصیل، اندیشه پیروی از سلف صالح و قرائت بسیار افراطی را بار دیگر به عرصه منازعات کلامی آورد. او با آنچه خود آن را بدعت و خلاف توحید می‌خواند به مبارزه برخاست و به تکفیر مخالفان خود دست زد. وی مسلمانان را به سادگی اولیه دین و پیروی از سلف صالح دعوت نمود و مظهرر بارز سلف صالح از منظر او، احمد بن حنبل بود. در واقع به اعتقاد وهابیان مذهب وهابیت همان مذهب صالح است و از این رو خو د را «سلفیه» می‌نامند. (26) به عبارتی، وهابیت یک نوع تفکرِ سنّیِ سلفی است که در قرن هجدهم در عربستان ظهور کرد، اما تا مدت‌ها به همان مناطق بیابانی دارای جمعیت پراکنده شبه جزیره محدود می‌شد. از دهه 1970 م به دلیل افزایش ثروت نفت عربستان، وهابیت رشد چشم‌گیری در جهان سنی داشته است. (27)
در نهایت، سلفیه با اعلام تشکیل جبهه‌ی جهانی اسلام برای جهاد با یهودیان و صلیبی‌ها به رهبری بن لادن عربستانی و ظواهری مصری، بیش از پیش توجه به گرایش‌های مبارزاتی را مورد توجه خود قرار داد. بی تردید حادثه 11 سپتامبر نقطه عطفی در تاریخ تحولات معاصر است، قرائت خشن و متحجرانه از سنت نبوی و برداشت‌های ظاهری از آیات قرآن، طالبان را بر آن داشت که حتی برای مخالفان فکری و سیاسی خود نیز تعیین تکلیف کنند و رسالتی فراتر از قد و اندازه خود در نظر بگیرند. این جریان فکری، خود را در محدوده‌ی جغرافیایی افغانستان محدود نکرد، بلکه برای خود مسئولیت اشاعه تعالیم اسلام مبتنی بر قرائت سلفی به سایر کشورهای منطقه را در نظر گرفته بود. این گروه، ضمن اختلاف نظر با سایر گروه‌های سنی، سرسختانه نسبت به شیعیان کینه می‌ورزید و به همین سبب به مراتب سیاستی خشن در قبال شیعیان به کار می‌برند. (28)

2-2-1. شاخصه‌های جریان‌های سلفی- تکفیری

در تعریف عملیاتی از مفهوم سلفی‌گری می‌توان آن را مقوله مشکّک و دارای مراتب دانست که در عالم خارج، طیف وسیعی از سلفی‌گری «سنتی» و «معتدل» تا «سلفی‌گری افراطی» را در بر می‌گیرد. در واقع، امروزه در سایه تعریف آشفته‌ای که از مفهوم «اهل سنت» ارائه می‌شود، جریان‌های سلفی گرا، واژه «سلف» را مصادره به مطلوب کرده و حتی مفهوم «اهل سنت» را عمدتاً در تقابل با «شیعیان» به کار می‌برند. بنابراین، ضمن هشدار درباره‌ی یکسان انگاری «سلف گرایی» و «سلفی‌گری» و تأکید بر تمایز بین «جریان‌های سلفی‌گری» با «اهل سنت» و «فرق اسلامی» حد فاصل این‌ها را باید در مبانی و ایده‌های پایه‌ای جست و جو کرد. (29)
سلفی‌گری به جریانی اطلاق می‌شود که در حوزه‌ی روش شناسی، نقل گرا، در حوزه‌ی معرفت شناسی، حدیث گرا، در حوزه هستی شناسی، حسی گرا و در حوزه معناشناسی، ظاهرگراست. اگر این چهار متغیّر در یک فرد شکل گرفته شود وی را می‌توان سلفی نامید. به عبارت دیگر، اندیشه سلفی همیشه عقل ستیز و کاملاً ارتجاعی است و در شمول مذاهب چهارگانه اهل سنت نیست.
از طرف دیگر، تفکّرِ سلفی- وهابی را دو شکل می‌توان دید: یکی شکل رسمی- دولتی مورد نظر عربستان سعودی و دیگری سلفی- وهابی جهاد گر که تفکر غالب در سازمان القاعده است. احتمال می‌رود شکل رسمی و واقعی آن تحت شرایط خاص منطقه‌ای و جهانی به اعتدال بیشتری گرایش یابد. این تفکر می‌تواند به قدرت از زاویه حفظ آن برای سلطنت عربستان سعودی بنگرد و به جای مقابله با اندیشه‌های غالب جهانی تحت عنوان «دموکراسی لیبرال» غرب کنار بیاید. ولی تفکر وهابی- سلفی جهادگر القاعده‌ای نمی‌تواند با غرب کنار بیاید. وهابی‌ها که تنها یک درصد از جمعیت مسلمانان را تشکیل می‌دهند و نیز جنبش بزرگ‌تر سلفی، آن گونه که تصور می‌شود، خشن نیستند، بلکه فقط محافظه کار و بنیادگرا هستند. آن‌ها عموماً کشتار انسان‌های بی گناه را مجاز نمی‌دانند، تنها گروهی که به این امر معتقدند، سلفی تکفیری‌ها هستند که اقلیت بسیار کوچکی را در بین جنبش بزرگ سلفی‌ها تشکیل می‌دهند. (30)
برخلاف سنت گرایان که اذن جهاد را تنها از سوی علما و پس از مشاوره با دیگران مجاز می‌دانستند و برای آن شرایط سختی قائل بودند، نوبنیادگرایان [سلفی- تکفیری‌ها] مفهوم جهاد را عوامانه کرده و آن را به ابزاری کارآمد برای مبارزه علیه دشمنان خود در درگیری با دولت‌ها تبدیل کرده‌اند. رهبران نوبنیادگرایی که دارای صلاحیت و درجه علمی علمای سنتی نیستند برای خود صلاحیت صدور حکم جهاد قائل شدند که جهاد یک واجب مورد غفلت قرار گرفته است. تفاوت دیگر این که سنت گرایان، جهاد اکبر را که مبارزه‌ای نفسانی بود مهم‌تر از جهاد اصغر می‌دانستند، ولی نوبنیادگرایان آن را بر عکس نمودند. (31)
مسئله «اصالت ظواهر» در بین سلفی- تکفیری‌ها حالا نوعی ابزارگراییِ ناشی از تقدم عمل بر نظر را در نظام فکری این جریان باز می‌نماید که با ایده‌های ماکیاولیستی همخوانی دارد. به طوری که جریان‌های سلفی- تکفیری، برای رسیدن به هدف، تمام راه‌های غیر مشروع را پیشنهاد می‌کنند. (32) به عنوان مثال، آن‌ها با استناد به افول اقطاب سلفی مانند ابن تیمیه، اعمال غیر شرعی، نظیر (دروغ) و (اخذ مال حرام در همه اشکال آن» را جایز می‌شمارند. جریان سلفی- تکفیری با تکیه بر این میراث تاریخی و با هم از انگاره پردازی‌های خویش، گسترده‌ترین شبکه تروریستی در جهان را سازماندهی کرده که به دلیل بهره گیری از اشکال مختلف خشونت ورزی، نظیر«تروریسم انتحاری»، نماینده شاخص تروریسم نوین در دوران معاصر به حساب می‌آید. (33)

3- تأثیر منفی سلفی- تکفیری‌ها بر روند رشد اسلام‌گرایی

جریان‌های تکفیری از دو بعد اساسی منجر به به یک چالش اساسی فراروی اسلام‌گرایی خواهند شد: 1. قطبی سازی جوامع اسلامی؛ 2. کاهش جذابیت اسلام‌گرایی به دلیل رفتارهای متحجرانه و خشونت آمیز جریان‌های تکفیری.

3-1. قطبی سازی جوامع اسلامی

رشد جریان‌های سلفی- تکفیری با حمایت دولت‌هایی مانند عربستان سعودی و قطر در راستای اهداف استراتژیک خویش در منطقه، در حال حاضر به منازعه‌ای مذهبی در قالب تقابل شیعه- سنی انجامیده، که در بحران‌های کنونی و کشتارهای خونین شیعیان به دست گروه‌های تکفیری در سوریه و عراق عینیت یافته است. حساسیت بر هویت و ترمینولوژی شیمی، از جمله بارزترین نقاط اشتراک طیف‌ها به دریایی مختلف سلفی‌گری است. با این تفاوت که طیف معتدل آن، شیعیان را «مسلمانان منحرف و بدعت گذار» می‌نامند که احیاناً «جوامع سنی در معرص تهدید و هجمه آن‌ها قرار می‌گیرند، اما طیف فراطی سلفیون، بسی و اهمه، تشیع را «دین خودساخته» می‌خوانند. (34)
زبان و ادبیات ایدئولوژیک سلفی‌گری در این باره نظام نشانه شناسی است که تحلیل گفتمان زرقاوی و یا آثار دیگر نظیر کتاب عبدالرحمن عطیه الله از نظریه پردازان و چهره‌های شاخص القاعده، نمودار آن است: «شیعه نه تنها از مارقین و خارجین از امت است، بلکه متعلق به دین خود ساخته‌ای است که هدف نهایی آن از طریق ایران، سلطه بر اهل سنت و به دست گرفتن زمام رهبری امت اسلامی است». این تصویرسازی ضد ایرانی ضد شیعی با بهره گیری از نشانه شناسی فرهنگ، همه روزه در عراق در حال به روز شدن است. به ویژه پس از سال 2003 که از نظر سلفی‌ها، عراقی از دست «اسلام راستین» خارج شده و به دست «رافضان شیعه» افتاده است. (35)
در واقع، تنش در روابط عربستان سعودی با ایران در سال 1979 م. بعد از خلع شاه از قدرت شروع شد. اهداف ایران بعد از انقلاب 1979 م. بر محور صدرور انقلاب، موجب نگران کشورهای منطقه و به خصوص پادشاهی عربستان سعودی شد. زیرا هرگونه صعود و پیشرفت نهاد انقلابی ایران در منطقه می‌توانست پادشاهی‌های دولت‌هاى خلیج فارس به خصوص عربستان سعودی را به خطر بیندازد. از دیدگاه عربستان، ایران همیشه در این رویا بوده که رهبر معنوی جهان اسلام باشد. در همین راستا ما شاهد یک حمایت قوی و واضح عربستان سعودی از اعتراض کنندگان سنی در منازعات سوریه، لیبی و یمن (36) و همچنین جریان‌های تکفیری در بحران‌های اخیر سوریه و عراق علیه شیعیان هستیم.
در واقع، رهبران عربستان سعودی و قطر باور دارند که روی کار آمدن یک رژیم سنی در سوریه و عراق می‌تواند، قدرت شیعیان منطقه را که به ایران نزدیک هستند محدود و در نتیجه وزن استراتژیک منطقه‌ای آن‌ها را در مقابل ایران که در دهه‌ی گذشته از افزایش قابل توجهی در منطقه برخوردار شده است، افزایش دهد. در واقع برای دولت‌های عربستان سعودی و قطر شورش‌های اخیر فرصتی به منظور خارج نمودن سوریه و عراق از صف متحدین ایران و در نقطه مقابل افزایش نقش منطقه‌ای آن‌ها در شمارش مدیترانه برای تغییر موازنه به نفع خود و به ضرر ایران، است. (37) در همین راستا عربستان سعودی سعی در تقویت و حمایت‌های مادی از جریان‌های سلفی- تکفیری از جمله داعش (دولت اسلامی عراق و شام)، النصره و... نموده که همین امر می‌تواند یک جنگ مذهبی خونین در منطقه به وجود آورد و در نتیجه، اسلام‌گرایی در جهان اسلام را با چالشی اساسی و مواجه نماید. به عبارتی، درگیری میان گروه‌های مختلف در جهان اسلام و منطقه (به خصوص میان گروه‌های تکفیری و شیعه) که متأثر از تحریک عربستان سعودی و قطر است، تا حدود زیادی به رشد اسلام‌گرایی ضربه خواهد زد، زیرا در نهایت به جای این که گروه‌های اسلام گرا بتوانند به یک اتحاد منسجم در راستای تأثیرگذاری بر تحولات سیاسی و اجتماعی جهان اسلام برسند، در یک منازعه طولانی فرو خواهند رفت. هم چنین به جای این که اسلام‌گرایی، به عنوان الگو و جانشین موفقی در مقابل الگوی لیبرال دموکراسی مطرح باشد، به دلیل منازعات مذهبی خود به چالش تبدیل خواهد شد.

3-2. کاهش جذابیت اسلام‌گرایی به دلیل رفتارهای متحجرانه و خشونت آمیز

از نگرگاه مدرنیسم غربی، دین از سیاست جداست و در نتیجه، هر گونه حضور و دخالت دین در عرصه سیاسی امری نابهنجار، منفی و ارتجاعی تلقی می‌شود. با تهاجم همه جانبه غرب به جهان اسلام و شکل گیری مقاومت اسلامی در برابر آن، غربیان برای نابهنجار و ارتجاعی نشان دادن آن از واژگانی با بار معنایی منفی چون بنیادگرایی و رادیکالیسم اسلامی استفاده کردند. (38) رشد جریان‌هایی تکفیری به خصوص در چند سال اخیر، فرصتی بی نظیر برای بهره برداری غربی‌ها علیه اسلام‌گرایی و نشان دادن چهره خشن از اسلام به وجود آورده است. در واقع آنچه موجب فراهم نمودن زمینه کاهش جذابیت اسلام به عنوان یک الترناتیو در مقابل الگوی لیبرال- دموکراسی شده است، اصول اعتقادی سلفی- تکفیری بر مبانی زیر است:

1- ردِّ قواعد جهاد:

به اعتقاد اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان، جهاد در اسلام وقتی واجب می‌شود که سرزمین‌های اسلامی مورد تهاجم و تهدید قرار گیرد (جهاد تدافعی). جهاد هم چنین دارای قواعد خاصی خود از جمله عدم کشتار غیر نظامیان است. تکفیری‌ها به هیچ کدام از این قواعد پای بند نبوده و کشتار مردم بی گناه را نیز مجاز دانسته‌اند، به عنوان مثال «گروه مسلح اسلامی» الجزایر که تکفیری است، در جنگ‌های داخلی آن کشور از کشتار ده هزار انسان بی گناه حمایت کرد، اما گروه «جبهه آزادی بخش اسلامی» که سلفی است، فقط کشتار افراد دولتی را مجاز دانست.

2- ردِّ حرمت خود کشی:

در اسلام، مسیحیت و یهودیت، خودکشی گناه نابخشودنی است، در حالی که تکفیری‌ها خودکشی برای کشتن دشمنان خدا را شهادت می‌دانند. از نظر آن‌ها افرادی که به اقدامات انتحاری دست می‌زنند، شهید هستند و مستقیماً وارد بهشت می‌شوند.

3- تروریسم:

تکفیری‌ها برای کشتن دشمنان خدا تروریسم را مجاز می‌دانند. (39) در همین راستا علی رغم مخالفت گروه‌های اسلام گرا با تروریسم، شاهد مترادف دانستن جریان‌های اسلام گرا با تروریسم در ادبیات سیاسی غرب هستیم؛ به عنوان مثال، روزنامه واشنگتن پست در یک گزارش، از اقدامات خشونت طلبانه گروه‌های تکفیری، یک چهره مخدوش و ناهنجار از مسلمانان و اندیشه‌های دینی مسلمانان «با عنوان گردن زدن و خشونت وحشتناک» نشان داده است. (40) در گزارش دیگر، خبرگزاری نیویورک تایمز با عنوان «نبردهای خونین گروه‌های خشونت طلب اسلامی در عراق» از این اقدامات به عنوان یک اقدامات عجیب در قرن بیست و یک یاد نموده و این جریان‌ها را ادامه روند رشد گروه‌های اسلام‌گرایی در منطقه تعبیر می‌نماید. (41) از طرف دیگر این درگیری‌ها زمینه تفرقه‌اندازی غرب بین گروه‌های اسلامی و حتی پیوند استراتژیک با بعضی از این گروه‌ها را فراهم خواهد آورد. حمایت همه جانبه غرب از مخالفین در سوریه و مدعایی بر این امر است.

4. راهکارها

4-1. دیپلماسی ارتباطات گسترده میان گروه‌های اسلام گرا و نقش سازنده نهاد تقریب مذاهب

ارتباطات گسترده میان گروه‌های اسلامی در قالب نشست‌ها، کنفرانس‌های عمومی و تخصصی و هم چنین نشست کشورهای اسلامی تا حدود زیادی می‌تواند جلوی رشد جریان‌های تکفیری در جهان اسلام و منطقه را بگیرد. این نشست و کنفرانس‌ها در دوسطح گروه‌ها و کشورهای اسلامی، از دو جنبه می‌تواند ثمربخش باشد. در ابتدای امر،گردهمایی گروه‌ها و کشورهای اسلامی می‌تواند منجر به درک خطر جریان‌های تکفیری و هم چنین عمق تأثیر این جریان‌ها بر ثبات منطقه‌ای و جهانی شود. در مر حله بعد با گسترش ارتباطات، دیدگاه و رویکردهای این گروه‌ها و کشورهای اسلامی در قبال خطر جریان‌های تکفیری به هم نزدیک خواهد شد. البته در این زمینه با توجه به اختلافات عمیق کشورهای منطقه با هم و به خصوص فعالیت‌های عربستان سعودی به منظور کاهش نفوذ استراتژیک ایران در منطقه، رسیدن به یک توافق اساسی سخت و دشوار است.
همانطور که ذکر شد، حمایت‌های عربستان از جریان‌های تکفیری در سوریه و عراق، عامل مهم فعالیت این گروه‌ها محسوب می‌شود. نهاد تقریب مذاهب که وظیفه اصلی‌اش نردیکی مذاهب اسلامی به هم؛ به خصوص در طیف‌ها و مسائل بین المللی در راستای رفع چالش‌هاست، می‌تواند یک نهاد پیش رونده محسوب شود. هم چنین درحال حاضر، توجه گروه‌ها و کشورهای اسلامی از منازعات سوریه و عراق به حملات کنونی اسرائیل علیه نوار غزه، می‌تواند تأثیر فزآینده‌ای در مقابله با رشد جریان‌های تکفیری داشته باشد که این امر نیاز به یک دیپلماسی رسانه‌ای قوی دارد.
در عصر حاضر، ارتباطات و تبادل ارتباطی در راستای اهداف استراتژیک از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. تبادل ارتباطی، فرآیندی است که از طریق آن، بازیگران تفاسیر و برداشت‌های خود را از امور و پدیدارهای جهانی به یکدیگر انتقال می‌دهند. اهمیت تبادل ارتباطی از این روست که بازیگران را قادر می‌سازد تا باورهای ذهنی و جهان بینی شخصی را به اطلاعات عمومی بدل کنند، زیرا یک باور و تفکر شخصی تنها زمانی که از طریق ارتباطات به اطلاعات عمومی تغییر شکل دهد، می‌تواند آن شانس را داشته باشد که به عنوان یک حقیقت اجتماعی و بخشی از فرهنگ واقعیت مطرح گردد. در نتیجه، غلبه و چیرگی طرز فکر یک بازیگر بر دیگران بستگی به استراتژی ارتباطی وی دارد؛ یعنی این که او در مقام گوینده چگونه تفسیر خود را از مجرای تبادل ارتباطی برای شنوندگان بیان می‌کند. بر این اساس، این که گوینده چگونه سخن می‌گوید اهمیت به مراتب بیشتری دارد از این که گوینده چه کسی است، چه می‌گوید و برای که می‌گوید. (42) در همین راستا برگزاری سمینارها و کنفرانس‌های تخصصی و عمومی بین گروه‌های و کشورهای اسلامی، شکل گیری اتاق‌های فکر و شبکه‌های گسترده اجتماعی مجازی (رادیو، تلویزیون و سایت‌های اینترنتی و...) علیه جریان‌های تکفیری و هم چنین به کانون توجه آوردن حمله اسرائیل به غزه، اهمیت ویژه‌ای دارد.

4-2. مقابله قاطعانه نظامی با فعالیت جریان‌های تکفیری

جریان‌های تکفیری که امروزه در قالب گروه‌هایی هم چون داعش و النصره، ثبات منطقه‌ای و به خصوص امنیت مردم در سوریه و عراق را با تهدید جدی روبه رو کرده‌اند، در کنار حمایت از سوی بازیگرانی همچون عربستان و قطر ریشه در ناتوانی دولت‌های مزبور در کنترل فعالیت‌های تکفیری‌ها دارد. در همین راستا جمهوری اسلامی ایران و متحدین استراتژیک او در منطقه باید از روش‌های مختلف از جمله جنگ نیابتی و ارسال تجهیزات به گروه‌های اسلامی (حزب الله لبنان، شیعان عراق و گروه‌های اسلامی سنی معتدل) در تقابل با گروه‌های تکفیری، به سرکوب قاطع این گروه‌ها بپردازند، زیرا در صورت سرکوب این گروه‌ها تا حدود زیادی از جرئت و توان آن‌ها در منطقه کاسته خواهد شد. از طرف دیگر با سرکوب این گروه‌ها تمایز بین گروه‌های اسلام گرای جهان اسلام و رفتارهای خشونت طلبانه این جریان تکفیری در افکار عمومی مردم جهان و نیز مسلمانان مشخص خواهد شد و در نتیجه، تا حدود زیادی از توان تبلیغات منفی علیه اسلام‌گرایی کاسته خواهد شد؛ به عنوان مثال راهکار جمهوری‌ای در ایران در سوریه (کمک به دولت اسد در مقابل تکفیری‌ها) تا حدود زیادی در سرکوب تکفیری‌ها موفق بوده و در بحران کنونی عراق مفید به نظر خواهد رسید.

نتیجه گیری

در این پژوهش آسیب‌های رشد جریان‌های تکفیری فراروی اسلام گرا این بنای این بررسی شد و نتایج این پژوهش بر این مبنا است که جریان‌های تکفیری از دو بعد اساسی، اسلام‌گرایی در جهان اسلام و منطقه را با چالش روبه رو خواهند نمود: 1. قطبی سازی جوامع اسلامی؛ 2. کاهش جذابیت اسلام‌گرایی به دلیل رفتارهای متحجرانه و خشونت آمیزِ جریان‌های تکفیری. در بعد نخست، این جریان‌های تکفیری می‌تواند به قطبی شدن جوامع اسلامی به خصوص در منطقه در قالب تقابل اسلام شیعه با اسلام سنّی منجر شود. در واقع، بازیگران منطقه‌ای به خصوص عربستان سعودی و قطر در تقویت این جربان‌های تکفیری برای اهداف استراتژیک خود یعنی کاهش نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه با شعار خطر هلال شیعی، از نقش ویژه‌ای برخوردارند. این رقابت‌های استراتژیک و حمایت این بازیگران از جریان‌های تکفیری، می‌تواند منجر به یک جنگ مذهبی خونین در منطقه شود و در نتیجه، تأثیر بازدارنده‌ای بر رشد اسلام‌گرایی در جهان اسلام و منطقه بگذارد. از نمونه‌های عینی این مفروض می‌توان به درگیری‌های خونین میان گروه‌های مختلف در سوریه و عراق اشاره کرد.
از طرف دیگر، رفتارهای متحجرانه و خشنِ گروه‌های تکفیری در منطقه تا حدود زیادی می‌تواند از جذابیّتِ الگوی اسلام‌گرایی به عنوان یک آلترناتیو در مقابل لیبرال دموکراسی غربی در جوامع اسلامی بکاهد. بعد از شروع فعالیت‌های جریان‌های تکفیری و رفتارهای متحجرانه و خشن این گروه‌ها، رسانه‌های غربی، اسلام‌گرایی را در متن این جریان‌های تکفیری تفسیر نموده‌اند و توانسته‌اند تا حدود زیادی به مقایسه این جریان‌های تکفیری با الگوی لیبرال دموکراسی مد نظر خویش بپردازند.
این پژوهش برای رفع چالش‌های رشد جریان‌های تکفیری فراروی اسلام‌گرایی، راهکارهایی ارائه نموده است که در دو قالب قابل بررسی است: 1. راهکار دیپلماسی ارتباطات گسترده میان گروه‌های و کشورهای اسلامی و نقش سازنده نهاد تقریب مذاهب 2. مقابله قاطعانه نظامی با فعالیت جریان‌های تکفیری. در واقع، ارتباطات گسترده میان گروه‌ها و کشورهای اسلامی، می‌تواند زمینه یکسان سازی دیدگاه این گروه‌ها و کشورها را در قبال خطر این جریان‌ها فراهم نماید. در همین راستا، کاربرد نهاد تقریب مذاهب و کاهش اختلاف استراتژیک میان کشورهای اسلامی و سوق دادن توجهات به طرف منازعه اسرائیل و مسلمانان، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. از طرف دیگر، برخورد قطعانه نظامی با این گروه‌ها از روش‌های مختلف می‌تواند تا حال حدود زیادی از گسترش فعالیت این گروه‌ها در منطقه و جهان اسلام جلوگیری کند.
منابع :
1. اسپوزیتو، جان، جنبش‌های اسلامی معاصر (اسلام و دموکراسی)، ترجمه‌ی شجاع احمدوند، نشر نی، تهران 1389.
2. امام خمینی، صحیفه‌ی امام، مرکز نشر آثار امام خمینی، تهران 1385.
3. بهروزلک، غلامرضا، «اسلام سیاسی و اسلام‌گرایی معاصر»، نشریه‌ی پگاه حوزه، شماره‌ی 209، خرداد 1386.
4. ___، جهانی شدن و اسلام سیاسی در ایران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی، تهران 1389.
5. پورفرد، مسعود، «جهان اسلام و ادیکالیسم افراطی»، نشریه پگاه حوزه، ش 204، 1386.
6. جمشیدی راد، محمد صادق و محمود پناهی، سید محمد رضا، «مفهوم اسلام سیاسی در انقلاب اسلامی ایران»، پژوهش نامه انقلاب اسلامی، سال دوم، شماره 5، زمستان 1391.
7. جمشیدی، محمد حسین، اندیشه‌ی سیاسی امام خمینی، پژوهشکده‌ی امام خمینی و انقلاب اسلامی، تهران 1384.
8. حسینی زاده، محمدعلی، اسلام سیاسی در ایران، دانشگاه مفید، قم 1386.
9. حیدری، محمد شریف، «سلفی‌گری نوین در تقابل با راهبرد وحدت اسلامی»، فصلنامه مطالعات راهبردی، مسلسل 50، زمستان 1389.
10. روا، الیویه، تجربه‌ی اسلام سیاسی، مرکز انتشارات بین المللی صدرا، تهران 1378.
11. ژیل کوپل، پیامبر و فرعون: جنبش‌های نوین اسلامی در مصر،، ترجمه‌ی حمید احمدی، انتشارات کیهان، تهران 1366.
12. سعید، بابی، هراس بنیادین: اروپامداری و ظهور اسلام‌گرایی، ترجمه‌ی غلامرضا جمشیدی‌ها و موسی عنبری، انتشارات دانشگاه تهران، 1379.
13. سیدنژاد، سید باقر، «سلفی گرایی در عراق و تأثیر آن بر جمهوری اسلامی ایران»، فصلنامه مطالعات راهب

کلماتی برای این موضوع

آسیب‌شناسی رشد جریان‌های تکفیری به عنوان یک چالش عمده فراروی اسلام‌گرایی


ادامه مطلب ...

جریان‌های تکفیری فعال در پاکستان و راه‌های مقابله با آنان

[ad_1]

چکیده:

پاکستان کشوری نوظهور در قرن بیستم است که در سال 1947میلادی از هندوستان استقلال یافت (1) و یک سرزمین مستقل اسلامی شد. تفکر افراطی و تندروی سلفی و تکفیری که پیروان همه مذاهب اسلامی مخالف عقیده‌ی خود را، کافر قلمداد کرده و در برابر آنان مرتکب فعالیت‌های خشنی می‌شوند، در اواخر دهه 70 میلادی به وسیله‌ی بعضی از دولت مردان گذشته‌ی پاکستانی به این کشور راه یافت و سپس توسعه پیدا کرد.
این جریان در سال 1980 میلادی، مصادف با سال‌های اول انقلاب اسلامی ایران، به صورت تشکیلات و سازمان یافته فعالیتش را آغاز کرد، که در این دوران اولین سازمان تکفیری با عنوان «سپاه صحابه» به وجود آمد. مدتی پس از آن، گروه دیگری با عنوان «لشکر جنهگوی»، تشکیل یافت. سپس در سال 2006 میلادی گروه تکفیری دیگری با عنوان «تحریک طالبان پاکستان» به وجود آمد. این سه گروه تکفیری تاکنون نیز در پاکستان تحت عنوان جهاد، مرتکب زشت‌ترین جنایات می‌شوند، به طوری که مسلمانان این کشور اعم از شیعه و سنّی از این جریان‌های شوم رنج می‌برند.
جریان تکفیری فعال در پاکستان اهداف گوناگونی را دنبال می‌کند که از این میان می‌توان به تحمیل اندیشه‌های تکفیری به جامعه، جلوگیری از انتقال فرهنگ شیعه به نسل‌های بعدی، جلوگیری از رشد تشیع سیاسی، مقابله با نفوذ ایران در میان شیعیان، و تلاش برای تضعیف شیعیان در جامعه، اشاره کرد.
کارنامه‌ی جریان‌های تکفیری در پاکستان فهرستی طولانی دارد که تلاش برای گسترش اندیشه‌های تکفیری، ترور اندیشمندان برجسته‌ی شیعی، کشتار با انفجار بمب‌ها و حمله‌های انتحاری، از جمله‌ی آن می‌باشد.
با توجه به وضعیت سیاسی و اجتماعی مردم پاکستان، برای مقابله با جریان‌های تکفیری فعال در این کشور، راه کارهای کاربردی متعددی وجود دارد که آن‌ها را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد:
الف) راه کارها برای دولت پاکستان: داشتن اراده‌ی قوی سیاسی برای پایان دادن به فعالیت‌های تکفیری، برکناری افراد دارای نظریات تکفیری از مناصب دولتی و تدریس در دانشگاه‌ها و نظارت دقیق بر رسانه‌ها.
ب) راه کارهای کاربردی برای عموم مسلمانان پاکستان: آگاهی کامل از اصول و مبانی اسلام و تعهد عملی نسبت به آن، شناخت جریان‌های تکفیری و نقشه‌های آن‌ها، شناساندن جریان‌های تکفیری و اهداف سوء آنان.
ج) راه‌‌کارهای کاربردی برای شیعیان پاکستان: نشر اعتقادات و آموزه‌های اصیل تشیع در سطح کشور، تدابیر قاطع در برابر نشر دروغ‌پردازی‌ها درباره‌ی تشیع، مبارزه به مثل با فعالیت‌های فرهنگی و تبلیغی جریان‌های تکفیری، حضور فعال در سیاست و ساختار حکومتی و تلاش برای وحدت و انسجام اسلامی.

مقدمه

یکی از عوامل مهم فتنه در منطقه، جریان تکفیری است که به بهانه‌ی دفاع از اسلام، عملاً بر ضدّ اسلام و مسلمانان گام برمی دارد. این جریان همواره دست به اقدامات وحشیانه‌ای می‌زند که همه امت اسلام اعم از شیعه و سنی قربانی آن می‌شوند. فعّالیت افراطی این گروه‌ها، روزبه روز در سطح جهان اسلام در حال گسترش است که سر بریدن و کشتار افراد بی گناه در جوامع اسلامی مختلف و به ویژه در کشور پاکستان، از جمله فعالیت‌های خشن این جریان است.
نوشتار حاضر با عنوان «جریان‌های تکفیری در کشور پاکستان و راه‌های مقابله با آنان»، ضمن بیان وضعیت پاکستان از جهت درگیری با این جریان‌ها، ورود تفکر تکفیری این شور را بررسی می‌کند. هم چنین ضمن معرفی جریان‌های تکفیری فعّال در پاکستان، اهداف آن‌ها را بررسی کرده و فعالیت‌های خشن این جریان‌ها را تحلیل، می‌کند، هم چنین برای مقابله با جریان‌های تکفیری فعال در پاکستان، راه‌‌کارهای کاربردی پیشنهاد می‌کند.

نگاه کلی به کشور پاکستان از جهت درگیری با جریان‌های تکفیری

پاکستان یکی از کشورهای اسلامی در جنوب آسیا است که در تاریخ 14 اوت سال 1947 میلادی از هندوستان استقلال یافت و با عنوان «اسلامی جمهوریه پاکستان» (2) شناخته شد. این کشور دارای مساحت 905478 کیلومتر مربع می‌باشد که از غرب با ایران و افغانستان، از شرق با هندوستان، از شمال با چین و افغانستان همسایه است و از جنوب نیز حدود هشتصد کیلومتر مرز آبی دارد. (3)
جمعیت پاکستان بر اساس آمار سال 2012 میلادی، بیشی از 180 میلیون نفر می‌باشد که حدود 96 درصد آن مسلمان هستند. (4) از میان مسلمانان این کشور 75 تا 80 درصد اهل سنت و اکثرا پیروان مذهب حنفی و اندکی پیرو مذهب شافعی و 20 تا 25 درصد نیز پیرو مذهب تشیع هستند.
متأسفانه کشور پاکستان از جمله کشورهایی است که تاکنون بیشترین آسیب از جریان‌های تکفیری دیده است، به طوری که در حال حاضر یکی از مراکز مهم رشد تفکر تفکیری به شمار می‌آید. گروه‌های تکفیری در بخش‌های مختلف این سرزمین به صورت هدف دار، با رویکرد خشن و مسلحانه، به شدت فعال هستند. حضور آنان به شکل چشمگیر در ایالت بلوچستان و مناطق جنوب غربی پاکستان از جمله: مناطق قبایلی وزیرستان و برخی مناطق پنجاب وجود دارد.
در چهار دهه‌ی اخیر، روند فعالیت گروه‌های تکفیری در مناطق مختلف این کشور، شدت و ضعف داشته است، اما هیچ گاه متوقف نشده است. در این دوران، مناطق مذهبی این کشور و به ویژه اماکن دینیِ شیعیان و شخصیت‌های شیعه، هدف حملات تروریست‌های تکفیری قرار گرفته اند، تاکنون همچنان ادامه دارد. برای کسانی که اخبار پاکستان را دنبال می‌کنند، خبر کشته و زخمی شدن شهروندان، به ویژه شیعیان در حملات این گروه‌ها، مانند: انفجارهای انتحاری، به یک خبر عادی تبدیل شده است.
این که تاکنون مردم زیادی از این کشور، اعم از شیعه و سنی، قربانی خشونت تکفیریان شده‌اند، و اماکن مذهبی عمومی مانند مساجد و حسینیه‌ها، همیشه در خطر حملات گروه‌های تکفیری قرار دارند، ولی متأسفانه هیچ دولتی در این کشور، تاکنون نتوانسته است بر این بحران غلبه کند.
امسال (تابستان سال 2014 میلادی) جریان سلفی تکفیری پاکستان، دست خوش حوادث مهمی شده است، و دستگاه‌های امنیتی این کشور به علت بمب گذاری‌ها و جنایات دیگر گروه‌های تکفیری، آن‌ها را تحت فشار شدید قرار داده است، ولی به نظر می‌رسد که این فشار موقت، مشکل اصلی را حل نخواهد کرد.

ماهیت شناسی جریان تکفیری

در کلام و فقه یکی از معانی اصطلاح تکفیر، «نسبت کفر دادن به مسلمان» است، (5) به همین معنی امروزه به صورت اصطلاح سیاسی معاصر مورد توجه جهان قرار گرفته است.
از این رو می‌توان گفت: «تکفیری» عنوانی است که به فرد یا گروه اطلاق می‌شود که بنابر قرائت افراطی از قرآن و احادیث، مسلمانان مخالف عقیده‌ی خود را، بر خلاف معیارهای شرعی شناخته شده، متهم به کفر و خروج از دین می‌کند.
ایدئولوژیک جریان‌های تکفیری به ایدئولوژی سلفیت برمی گردد. این جریان قرائت متفاوتی از اسلام دارد که خارج از موازین فقه مذاهب چهارگانه اهل سنت و حتی وهابیت است. مهم‌ترین مشخصه‌های پیروان این جریان که آنان را از مذاهب اهل سنت و حتی وهابیت جدا می‌کند، تکفیر مسلمانان مخالف افکار خود، و مبارزه‌ی مسلحانه و خشونت آمیز با آن‌ها (تحت عنوان جهاد) می‌باشد. از این رو تکفیری‌ها همچون خوارجِ صدر اسلام، هر مسلمانی، که افکار باطل شان را نمی‌پذیرد، متهم به کفر و بی دینی می‌کنند و در برابر وی تحت عنوان جهاد، مرتکب زشت‌ترین و ننگین‌ترین جنایات و منکرات می‌شوند.

ورود تفکر تکفیری به پاکستان

تفکر افراطی تکفیری در اواخر دهه 70 میلادی با قدرت گرفتن ژنرال ضیاءالحق در پاکستان، به این کشور راه یافت. این ژنرال علاقه مند به سلفیت بود و در دوران حکومت وی با پشتیبانی بعضی از نهادهای دولتی و با کمک مالی عربستان سعودی، تعداد زیادی مدارس دینی وهابی‌های افراطی تأسیس گردید. (6)
ضیاء الحق برای نخستین بار در تاریخ پاکستان، با حمایت مالی دولت برای توسعه آموزش‌های مذهبی اقدام و حتی پرداخت زکات جهت تأمین هزینه‌های مدارس مذهبی، بر شهروندان این کشور، الزامی کرد. در پی این سیاست، فرزندان خانواده‌های فقیر به ویژه در سطح روستاها به سوی مدارس مذهبی فرستاده شدند. (7)
در این مدارس، طلاب نوجوان و جوان شست وشوی مغزی داده می‌شدند به طوری که آنان، پیروان دیگر مذاهب اسلامی و به ویژه شیعیان را کافر و مشترک تلقی می‌گردد. چنان که تاکنون نیز مدارس مذهبی سلفیان در پاکستان، به همین منوال نوجوان و جوانان را پرورش می‌دهند.
در دوران حکومت ژنرال ضیاء، به دستور وی مدارک تحصیلی مدارس مذهبی این کشور (که بیشتر متعلق به وهابیان و سلفیان بوده است) معتبر شناخته شد و دستگاه‌های دولتی، به ویژه ارتش، موظف به جذب نیروهای این مدارس، در سمت‌های مختلف شدند. حتی برای مدتی ارتقای درجه نظامیان به این بستگی داشت که آن‌ها فرایض را کاملاً به جا آورده و در مدارس مذهبی دوره‌هایی را گذرانده باشند. (8)
سپس در اواسط دهه 1980 و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، تفکر تکفیری در پاکستان به نحو چشم گیری به وسیله‌ی روحانی سلفی متعصب به نام «مولوی حق نواز جهنگوی» رشد پیدا کرده و به صورت تشکیلات منظم فعالیت خود را آغاز کرد.

معرفی جریان‌های تکفیری فعال در پاکستان

سپاه صحابه:

«سپاه صحابه» یکی از جریان‌های فعال تکفیری در این کشور است. این گروه در تاریخ 6 سپتامبر 1986 به وسیله‌ی «حق نواز جهنگوی» در شهر جهنگ، از توابع ایالات پنجاب، بنیانگذاری شد. «حق نواز جهنگوی» پیش از تأسیس گروه «سپاه صحابه» معاون شاخه «جمعیت علمای اسلام» در پنجاب بود، و سپس به همراه «ضیاء الرحمن فاروقی»، «ایثارالحق قاسمی» و «اعظم طارق»، با اهداف خاصی، سپاه صحابه را تشکیل داد.
گروه سپاه صحابه، با استفاده از پشتیبانی مادی و سیاسی عربستان و بعضی از سازمان‌های دولتی، به دلیل سرعت عمل، نسبت به سایر سازمان‌های اسلامی اهل سنت در پاکستان، گسترش بیشتری پیدا کرد و فعالیت تکفیری و ضد شیعه‌ی خویش را به طور متمرکز در مناطق مختلف این کشور آغاز کرد و از همان ابتدا کشتار شیعیان را به راه انداخته و خون هزاران مسلمان اعّم از زن و مرد و کودک پاکستانی را ریخت.
در 23 فوریه 1990 مؤسس و رهبر گروه تکفیری سپاه صحابه به قتل رسید، ولی فعالیت‌های برای آن‌ها متوقف نشد و پس از «حق نواز جهنگوی»، «ایثارالحق قاسمی»، رهبری حزب را بر عهده گرفت، و در پی ترور قاسمی در سال 1988، ضیاء الرحمن فاروقی رهبر گروه شد، که او نیز در 19 ژوئیه 1997 در انفجار بمبی در لاهور کشته و اعظم طارق، جانشین وی گردید.
در تاریخ 12 ژانویه 2002 «پرویز مشرّف» با هدف جلوگیری از فعّالیت گروه‌های افراطی در پاکستان، فعّالیّت گروه سپاه صحابه را ممنوع اعلام کرد و به دنبال آن، افراد بسیاری از این گروه را دستگیر، و پس از آن «اعظم طارق» در سال 2002، فعّالیّت خود را تحت عنوان جدیدی به نام «ملّت اسلامیه» آغاز کرد، اما در تاریخ 15 نوامبر 2003 دولت پاکستان فعّالیت این سازمان را ممنوع اعلام کرد.
«اعظم طارق» در تاریخ 6 اکتبر 2001، با حمله افراد ناشناسی به قتل رسید، و پس از وی، فعّالیت‌های این گروه از طرف دولت ممنوع اعلام شد.
سپس یکی دیگر از رهبران این گروه به نام «مولوی علی شیرحیدری» نام گروه «سپاه صحابه» را تغییر داد و سازمانی به نام «اهل السنة و الجماعة» را متعارف کرد. اما وی نیز در آگوست سال 2009 در ایالت سند به قتل رسید و پس از قتل وی تا کنون، «محمد احمد لدهیانوی» به عنوان رهبر جریان تکفیری «سپاه صحابه» شناخته می‌شود. (9)

لشکر جهنگوی:

«لشکر جهنگوی»، از دیگر گروه‌های سلفی تکفیری فعال در پاکستان است که در سال 1996 با انشعاب از سپاه صحابه به وسیله‌ی ریاض بسرا و برخی اعضای ارشد سپاه صحابه از جمله «محمد اجمل معروف به اکرم لاهوری» و «ملک اسحاق» تأسیس گردید و با الهام از نام «حق نواز جهنگوی» به لشکر جهنگوی معروف شد. (10)
در آغاز تشکیل لشکر جهنگوی، «ریاض بسرا» رهبری آن را بر عهده داشت، ولی پس از کشته شدن وی در سال 2002، «اکرم لاهوری» رهبری آن را بر عهده گرفت؛ وی نیز در ژوئن 2002 به دست پلیس بازداشت شد و از آن زمان به بعد، رهبری این گروه، آشکار نبوده است.
با وجود اعلام نشدن نام رهبر گروه، باور عمومی بر آن است که هم اکنون «ملک اسحاق» نقش اصلی را در رهبری این گروه دارد.
«ملک اسحاق» در سال 1997 به دلیل برخی اقدامات خرابکارانه علیه مسلمانان و به ویژه شیعیان مانند: انفجارهای تروریستی و قتل، تحت تعقیب قرار گرفت و بازداشت شد و پس از تحمل چهارده سال زندان، در سال 2011، به سبب در اختیار نبودن شواهد و مدارک کافی، از زندان آزاد گردید.
این گروه تروریستی در حال حاضر با رویکرد تکفیری ضد شیعی در سراسر پاکستان فعالیت می‌کند. افراد این گروه، نه تنها در اقدامات خشونت آمیز داخل پاکستان دخالت دارند، بلکه در افغانستان و کشمیر نیز در کنار طالبان، حرکة المجاهدین و لشکر طیبه سرگرم مبارزه‌اند. (11)
لشکر جهنگوی دارای ایدئولوژی وهابی سلفی و تفکر تکفیری است که همواره از سوی محافل سیاسی و رسانه‌ای پاکستان، عنصری خطرناک برای امنیت این کشور به شمار می‌رود.
گر چه دولت سابق پاکستان در سال‌های 2001 تا 2009 میلادی فشارهایی بر آن اعمال کرده و سرکردگانش، «اکرم لاهوری» و «ریاض بسرا»، را به صورت علنی به قتل رسانده، اما این فشارها تاکنون نتوانسته است تأثیر جدی بر فعّالیت‌های خشن این گروه تکفیری بگذارد.

تحریک طالبان پاکستان:

این گروه دارای مکتب فکری دیوبندى است که در سال 2006 میلادی به وسیله‌ی بیت الله محسود تأسیس شد. جغرافیایی حضور و نفوذ آن، مناطق هفتگانه قبایلی پاکستان است. مدتی پیش، در حمله‌ی هواپیمایی بدون سرنشین آمریکایی به مناطق قبایلی پاکستان بیت الله محسود کشته شد. پس از کشته شدن وی «حکیم الله محسود» رهبری این گروه را به عهده گرفت. این گروه با القاعده و لشکر جهنگوی پیوند عمیق درونی دارد و در عملیات افراط گرایانه با یکدیگر همکاری می‌کنند. (12)

اهداف جریان‌های تکفیری فعال در پاکستان

1) تحمیل اندیشه‌های تکفیری به جامعه

اولین هدف جریان تکفیری، تحمیل اندیشه‌های تکفیری به جامعه‌ی اسلامی پاکستان است. وقتی آن‌ها اندیشه‌های اسلام ناب و مکتب تشیع را مانع اصلی در راه خودشان دیدند، شیعیان این کشور را هدف خشونت‌های خویش قرار داده‌اند.

2) جلوگیری از انتقال فرهنگ شیعه به نسل‌های بعدی پاکستانی

یکی از اهداف مهم گروهای تکفیری، جلوگیری از انتقال فرهنگ شیعه به نسل‌های بعدی پاکستانی است؛ چون گسترش فرهنگ شیعه در میان مردم این کشور را مشاهده کردند، استقبال مردم پاکستان از تشیع خار چشم آنان شده و بر این وادار کرده است که رفتارهای ضد شیعه را به شدت و با روش‌های جدید و متنوع از سر بگیرند.
از نمونه بارز و تازه‌ی این مورد، شهادت فجیع مستبصر پاکستانی «حافظ عبدالوحید» به دست گروهک تروریستی تکفیری سپاه صحابه است. این مستبصر که از مدت کوتاهی پیش به مذهب تشیع گرویده بود، در تیر ماه 1392 به وسیله‌ی عوامل سپاه صحابه ربوده شد و زیر شکنجه شدید این گروه تکفیری به شهادت رسید و پیکرش در یک گونی در یکی از خیابان‌های شهر کویته «خیابان سریاب» کشف شد. (13)

3) جلوگیری از رشد تشیع سیاسی در پاکستان

از اهداف دیگر گروه‌های تکفیری در پاکستان، تلاش برای جلوگیری از رشد تشیع سیاسی در این کشور است، زیرا بدیهی است که حضور فعال شیعیان در سیاست پاکستان و ساختار حکومتی این کشور در بهبود وضعیت زندگی اجتماعی شیعیان این کشور تاثیر مهمی خواهد داشت و در پی آن در جلوگیری از تفکر تکفیری در این کشور نیز مؤثر خواهد بود؛ از این رو، گروه‌های تکفیری این کشور سخت در تلاش‌اند تا شیعیان این کشور را از جهت سیاسی در انزوا قرار دهند.

4) مقابله با نفوذ ایران در میان شیعیان پاکستان

جامعه‌ی شیعیان پاکستان، جزء اولین جوامعی بود که از انقلاب اسلامی ایران متأثر شد. به طوری که بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در ایران، حرکت‌هایی هم سو با انقلاب اسلامی در این کشور به راه افتاد. یکی از مهم‌ترین آن‌ها، تشکیلاتی تحت عنوان «تحریک نفاذ فقه جعفریه» بود که با هدف به رسمیت شناختن مطالبات حقوقی و مذهبی شیعیان به وسیله‌ی دولت پاکستان، به وجود آمد. نفوذ انقلاب اسلامی ایران در میان شیعیان پاکستان، سبب ایجاد واکنشی از سوی دشمنان تشیع شد و در نتیجه آن گروه‌های افراطی تکفیری چون (سپاه صحابه» تشکیل گردید.

5) تلاش برای تضعیف شیعیان در جامعه

در پاکستان، بعضی از شیعیان مناصب مهم جامعه را در اختیار دارند، برخی از ژنرال‌های بلند پایه‌ی ارتش پاکستان، قضات دادگاه‌ها و دادگستری‌ها، وکلای ماهر، دکترهای متخصص و فوق تخصص، مهندسان، تاجران و حتی برخی شخصیت‌های سیاسی نیز شیعه هستند. از این رو تلاش برای تضعیف شیعیان در جامعه، از دیگر اهداف گروه‌های تکفیری در کشور پاکستان است. آن‌ها برای رسیدن به این هدف، تاکنون بیشتر نیروهای کارآمد و تأثیرگذار، از جمله: پزشکان، مهندسان، افسران بلند پایه دولتی و نظامی و و کلای شیعه را هدف حملات تروریستی قرار داده و به شهادت رسانده‌اند.
طبق خبرگزاری‌ها نزدیک به 100 پزشک و مهندس شیعه در پاکستان در طی 15 سال گذشته در حملات فرقه‌ای از سوی گروه‌های تکفیری به ویژه لشکر جهنگوی به شهادت رسیده‌اند. (14)

کارنامه‌ی جریان‌های تکفیری پاکستان و روش‌های فعالیت آنان

کارنامه‌ی جریان‌های تکفیری در پاکستان و روش‌های فعالیتشان فهرستی طولانی دارد به گوشه‌ای از کارنامه‌ی آنان اشاره می‌کنیم:

ترویج و گسترش اندیشه‌های تکفیری

یکی از کارکردهای پیروان جریان تکفیری در پاکستان، گسترش اندیشه‌های تکفیری است. آنان برای ترویج تفکر تکفیری در این کشور، از روش‌های متنوعی استفاده می‌کنند که به این روش‌ها اشاره می‌کنیم:

الف) چاپ و نشر مواد ضد شیعه

اولین روش پیروان جریان‌های تکفیری برای ترویج اندیشه‌های تکفیری، چاپ و نشر مواد ضد شیعه، مانند: کتاب، مقالات و بروشور است.
نقل شده است که: «طبق اعلام سفارت جمهوری اسلامی ایران در پاکستان، فقط در یک سال، 60 عنوان کتاب با 30 میلیون تیراژ بر ضد شیعه چاپ و منتشر شده است». (15)
علاوه بر این، تاکنون از سوی دستگاه‌های تبلیغاتی و انتشاراتی سلفی‌ها، نشریه‌های ضدشیعه که پر از تهمت و کذب درباره‌ی شیعیان است، با تیراژ بالا به زبان اردو چاپ و در سراسر کشور پاکستان توزیع شده است، به طوری که این کار تاکنون نیز با جدیت دنبال می‌شود.

ب) نشر اکاذیب و شایعات بی اساس درباره‌ی شیعیان

یکی دیگر از روش‌های مهم گروه‌های تکفیری، نشر اکاذیب و شایعات بی اساس درباره‌ی شیعیان است: معرفی کردن شیعیان به عنوان مشرک و غالی و نسبت دادن نظریه‌ی تحریف قرآن به آنان و تهمت‌های از همین قبیل می‌باشد.
واقعیت این مسئله برای کسی آشکار می‌شود که با عوام غیر شیعه‌ی پاکستان در ارتباط باشد. در این برخوردها خواهد دید که حدود هشتاد درصد مشکل شیعیان در میان دیگر مذاهب، تهمت‌هایی است که دشمنان شیعه و به ویژه تکفیری‌ها، به مکتب تشیع زده‌اند و شیعه را دشمن دین اسلام و صحابه، غالی، مشرک، و دشمن همسران پیامبر و... معرفی کرده‌اند.
در این میان معرفی کردن شیعیان به عنوان غالیان و یکسان جلوه دادن شیعیان دوازده امامی- که تعداد آن‌ها بیش از چهارصد میلیون است- و غُلات و علی اللهی‌ها- که شاید به صد هزار نفر هم نرسند- روشی است که از دیرباز تاکنون مورد استفاده‌ی پیروان جریان تکفیری در این کشور است. آن‌ها با این روش به طور عمدی، میان شیعیان دوازده امامی و غالیان هم بستگی نشان می‌دهند، و ضمن نسبت دادن تمام عقاید کفرآمیز غلات و علی اللهی‌ها به شیعیان دوازده امامی، در صدد تخریب چهره‌ی شیعیان در میان فرقه‌های اسلامی، و جلوگیری از پیوستن مسلمانان دیگر مذاهب به تشیع، ونیز فراهم آوردن بهانه برای کشتار شیعیان می‌باشند.
طراحان این توطئه می‌کوشند که با تمسک به دستاویزهای چون قسمت‌های از سخنرانی‌های مداحان و سخنرانان کم سواد یا بی سواد، و روش‌های قولی و رفتاری بعضی از جاهلان شیعه، توجه افکار عمومی مسلمانان را جلب کرده و به مذهب اصیل اسلامی شیعه، ضربه وارد کنند.
این در حالی است که همه‌ی علما و فقهای شیعه، غلو را یک جریان فکری انحرافی شمرده و غلات را گمراه و خارج از دین اسلام می‌دانند، چنان که یکی از بزرگ‌ترین علمای شیعه، مرحوم شیخ مفید، فرمودند: «غلات از متظاهران به اسلام، آن‌هایی هستند که به امیرالمؤمنین و ائمه اطهار از ذریه آن حضرت، نسبت الوهیت داده‌اند... و آن‌ها گمراه و کافراند و امیرالمؤمنین حکم به قتل و سوزاندنشان دادند، و ائمه حکم کفر و خروج از اسلام آنها را صادر کردند». (16)

ج) سوء استفاده از فقر مادی جامعه پاکستان

طبق آمار بیشتر مردم پاکستان با فقر دست به گریبان هستند، به ویژه در نواحی روستایی حداقل 35 میلیون نفر در خط فقر زندگی می‌کنند. (17)
طبقه فقیر و جاهل در جامعه، برخی از کارهایی را که دیگر طبقات اجتماعی به سادگی حاضر به انجامش نیستند، با دست مزد معمولی انجام می‌دهد وقتی این واقعیت را با موضوع جریان‌های تکفیری می‌سنجیم، درمی یابیم که از طرفی پائین بودن سطح علمی جامعه‌ی پاکستان و از سوى دیگر فقر حدود نیمی از مردم این کشور، سبب می‌شود که جریان‌های تکفیری، قشر جاهلی و فقیر این جامعه را آلت دست خویش قرار داده و در کشور با اطمینان بیشتری فعالیت کند. از این رو می‌بینیم کسانی که برای حملات انتحاری اقدام مباشر می‌کنند، بیشتر از طبقات فقیر این کشورند.

د) سوءاستفاده از جهل و ضعف اعتقادات دینی مسلمانان پاکستان

با وجود این که طبق قانون اساسی پاکستان، آموزش ابتدایی برای تمام شهروندان اجباری است، ولی طبق آمار، نزدیک به نیمی از جمعیت این کشور، و به ویژه افراد بزرگسال و روستاییان بی سوادند. (18)
در این میان سواد مذهبی افراد این جامعه نسبت به سواد رسمی نیز به مراتب پائین‌تر است. مردم عادی این کشور در عین احترام به رسوم رایج اسلامی، از تعلیمات اسلام ناب، فاصله‌ی زیادی دارند و حتی از اصول و مبانی اسلام نیز، آگاهی کمی دارند، از این رو نمی‌توانند به درستی حق را از باطل تشخیص دهند.
بدیهی است که وقتی پیروان یکی مذهب از اصول و مبانی اسلام آگاهی کامل نداشته باشند و مرزِ اسلام و کفر، و حق و باطل را به خوبی نشناسند، به راحتی می‌توانند دیگران را کافر بپندارند. بنابراین، جهل عموم مسلمانان این کشور، از معارف اصیل اسلامی و ضعف اعتقادات دینی آن‌ها، مسئله‌ای است که موردِ سوء استفاده گروه‌های تکفیری قرار گرفته است.

5) استفاده از ابزارهای رسانه‌ای

از دیگر کارکردهای گروه‌های تکفیری در پاکستان، استفاده از ابزارهای رسانه‌ای است. آنان بعضی از انواع رسانه‌های پیشرفته، مانند: سایت‌های اینترنتی و شبکه‌های ماهواره‌ای را به کار گرفته‌اند و از این طریق در راستای تبلیغ تفکر انحرافی تکفیری تلاش می‌کنند.
گروه‌های تکفیری سایت‌ها و وبلاگ‌های متعددی را به زبان اردو راه‌اندازی کرده و در اختیار جوانان این کشور قرار داده‌اند، که متأسفانه آمار دقیقی از آن‌ها در دسترس نیست.

2) ترور اندیشمندان و شخصیت‌های برجسته‌ی شیعی

از دیگر کارکردهای پیروان جریان تکفیری در پاکستان، ترور اندیشمندان، و شخصیت‌های برجسته‌ی شیعی است که فعالیت‌های شیعه محور، در کشور پاکستان دارند. گروه‌های تکفیری در سال‌های گذشته، بسیاری از چهره‌های سیاسی اجتماعی را ترور کرده‌اند.
از نمونه‌های برجسته‌ی آن، شهادت علامه سید عارف حسین الحسینی است. وی رهبر شیعیان پاکستان و رئیس نهضت اجرای فقه جعفریه در این کشور و از هواداران جدی انقلاب اسلامی ایران بوده است که عوامل تکفیری وی را در تاریخ پنجم اوت سال 1998 میلادی (12 مرداد 1367 هجری شمسی) در شهر پیشاور پاکستان به شهادت رساندند؛ هم چنین شهادت دکتر محمد علی نقوی بنیان گذار سازمان دانشجویان امامیه، از نمونه‌های دیگر می‌باشد.
از شخصیت‌های برجسته‌ی دیگری که در سال‌های اخیر به دست گروه‌های تکفیری در پاکستان به شهادت رسیده‌اند، عبارتند از: (19)
1. علامه حسن ترابی، عالم برجسته در شهر کراچی؛
2. علامه حافظ محمد ثقلین، عالم برجسته در منطقه علی پور در نزدیکی شهر لاهور؛
3. سید ذوالفقار علی نقوی، از هم رزمان شهید عارف حسینی و قاضی ارشد دادگاه در شهر کوئیته؛
4. رضا عسکری، حقوق دان برجسته و وکیل قربانیان شیعه در حوادث تروریستی در کراچی؛
5. علامه شیخ حسن ذاکری، امام جمعه شهر مچه؛
6. علامه سید ضیاء الدین رضوی، امام جمعه در شهر گلگت؛
7. خورشید انور، وکیلی دادگستری و دبیر نهضت جعفریه پاکستان؛
8. دکتر جعفر محسن، پزشک برجسته در شهر کراچی؛
9. سبط جعفر، شاعر و استاد دانشگاه.
علاوه بر این، عناصر وهابیت تکفیری، در سال‌های گذشته بسیاری از چهره‌های سیاسی، نظامی، و مذهبی و شخصیت‌های برجسته از جمله: پزشکان، وکیلان و افسران عالی رتبه‌ی دیگر را در این کشور به شهادت رسانده‌اند.

3) قتل و کشتار از طریق انفجار بمب و عملیات انتحاری

کشتار شهروندان کشور پاکستان، به ویژه شیعیان، با استفاده از ابزارهای انفجاری، مانند: بمب گذاری‌ها و حملات انتحاری، از روش‌های مورد استفاده گروه‌های تکفیری در این کشور است. در این حملات، تا کنون هزاران نفر از مسلمانان بی گناه پاکستان اعم از مرد و زن و پیر و جوان، شیعه و سنی به دست گروه‌های تکفیری به شهادت رسیده‌اند.
فاجعه عاشورای شهر هنگو در ایالت خیبر پختونخوا در فوریه 2006، 35 شهید و 115 مجروح به جای گذاشت. فاجعه انفجار بمب در بیمارستان شهر دیره اسماعیل خان ایالت خیبرپختونخوا در آگوست 2008، 45 شهید، فاجعه انفجار بمب در نماز ظهر در کراچی در دسامبر 2009، 46 شهید و 115 مجروح، انفجار بمب در مراسم عزاداری روز شهادت امیرالمؤمنین در لاهور در سپتامبر 2010، 49 شهید و 300 مجروح، انفجار در راهپیمایی روز قدس در شهر کویته در سپتامبر 2010، 80 شهید و 200 مجروح، عملیات انتحاری در پاراچنار در فوریه 2010، 50 شهید و صدها عملیات دیگر را می‌توان به عنوان کارنامه‌ی جریان‌های تکفیری ذکر کرد که در سال‌های اخیر صورت گرفته است.
در اوت سال 2012، یکی از گروه‌های تکفیری پاکستان، جنایتی را با روش جدیدی انجام دادند، به طوری که پس از متوقف کردن اتوبوس حامل زائران شیعه، 25 نفر را از اتوبوس پیاده کرده و تیرباران کردند. به گفته پلیس، شبه نظامیان، نخست اوراق هویتی مسافران را کنترل کرده و سپس شیعیان را به قتل می‌رساندند. (20)
در روز یکشنبه 14 دسامبر سال 2012 نیز وقوع دو انفجار مهیب در شهر کراچی پاکستان، موجب کشته شدن دست کم 55 تن شد و بیش از 150 نفر دیگر زخمی شدند. به گفته مقامات پلیس پاکستان، نمازگزاران شیعه یک حسینیه در منطقه «عباس تائون» هدف اصلی تروریست‌های تکفیری بودند.
در سال 2013 در اوایل ماه فوریه، بر اثر انفجار بمب در منطقه دیره غازی خان، حدود 35 شیعه شهید و 50 تن زخمی شدند. همچنین در اواسط ماه فوریه در پی بمب گزاری در یک مجلس ختم در دیره اسماعیل خان، حدود 35?? شیعه شهید و 65 نفر دیگر مجروح شدند. در اوایل ماه آوریل هم بر اثر حمله انتحاری به تجمع شیعیان در مسجد چکوال، در 90 کیلومتری جنوب شرقی اسلام آباد، 30 نفر شده و صدها نفر زخمی شدند. (21)
در آستانه‌ی اربعین حسینی سال 1434 هجری قمری، گروهک‌های تکفیری، شیعیان شهر کویته را هدف قرار دادند، به طوری که بیشتر از 85 نفر از شیعیان کشته و بیشتر از120 نفر زخمی شدند. (22)
براساس گزارش مرکز مطالعات پژوهشی و امنیتی، فقط در سال 2012، حدود 400 پاکستانی در درگیری‌های فرقه‌ای جان باختند، که بیشتر آن‌ها را، مسلمانان شیعه مذهب تشکیل می‌دادند. در شش ماه نخست سال 2013 نیز، جامعه مسلمانان پاکستان، بیش از 300 تن از اعضایش را در جریان چهار حمله بزرگ گروه‌های تکفیری از دست داده است. (23)

راه‌‌کارهای کاربردی برای مقابله با بحران تکفیری پاکستان

با توجه به این که فعالیت گروه‌های تکفیری از دیرباز تاکنون در پاکستان ادامه دارد، و از این پس نیز احتمال تکرار آن زیاد است؛ برای جلوگیری از ادامه روند موجود و تکرار آن در آینده، باید راه‌‌کارهای مؤثر و متناسب با روش‌های تکفیریان اتخاذ کنیم.
چون موضوع جریان‌های تکفیری در پاکستان، یک مشکل اجتماعی است که دولت این کشور نیز باید به عنوان محافظ شهروان، در حل این مشکل اقداماتی را انجام دهد، از این رو اولاً برای دولت این کشور، سپس برای عموم مسلمانان و پس از آن به طور ویژه برای شیعیان این کشور راه کارها و اقدامات کاربردی برای مقابله با بحران تکفیری پیشنهاد می‌کنیم.

راه‌‌کارهای کاربردی برای دولت پاکستان

با توجه به این که تفکر تکفیری به وسیله‌ی بعضی از دولت مردان گذشته‌ی پاکستانی به این کشور راه یافته است، شاید راه حل دادن به کسانی که خود از عوامل ترویج تفکر شهری به شمار می‌آیند چندان معقول به نظر نرسد، ولی واقعیت این است که امروزه جریان‌های تکفیری در پاکستان، استخوانی در گلوی دولت مردان کنونی شده است، و به شدت تحت فشار عمومی شهروندان این کشور قرار گرفته‌اند، از این رو مناسب است برای دولت کنونی پاکستان نیز راه‌‌کارهای کاربردی در راستای مقابله با این جریان‌ها پیشنهاد شود، البته با توجه به سیاست دولت پاکستان گمان می‌رود که چنین پیشنهاداتی به جای نخواهد رسید، لذا از تفصیل موارد پیشنهادی صرف نظر کرده و فقط به چند موارد مهم اشاره می‌کنیم.
در این راستا اولین و مهم‌ترین نکته، اراده‌ی قوی سیاسی و نظامی دولت این کشور برای پایان دادن به فعالیت‌های تکفیری است. دولت پاکستان و ارتش این کشور توان جنین کاری را دارد، اما متأسفانه نداشتن اراده‌ی قوی، سبب شده است که مسئولان این کشور نتوانند بر این بحران اجتماعی غلبه کنند.
هم چنین برکناری افراد دارای تفکرات تکفیری از پست‌های مهم دولتی به ویژه استادان مدارس دولتی و دانشگاه‌ها و جلوگیری از استخدام آن‌ها، می‌تواند مؤثرترین کار برای مقابله با جریان‌های تکفیری این کشور باشد.
هم چنین نظارت دقیق بر رسانه‌ها نیز می‌تواند برای مقابله با جریان تکفیری در این کشور تا حد زیادی مؤثر باشد.

راه‌‌کارهای کاربردی برای عموم مسلمانان پاکستان

با توجه به این که پاکستان یک کشور سنی نشین به شمار می‌آید و بیشتر جمعیت این کشور، اهل سنت می‌باشند که آنان نیز در کنار شیعیان، از جریان‌های تکفیری رنج می‌برند، به همین سبب برای عموم مسلمانان این کشور نیز برای مقابله با جریان‌های تکفیری، راه‌‌کارهای کاربری زیر را پیشنهاد می‌کنیم.

1) آگاهی کامل از اصول و مبانی اسلام و تعهد عملی به آن

اصول و قوانین عالی اسلام، به بهترین وجه، وظایف پیروان خویش را روشن کرده است، از این رو اولین و مهم‌ترین راه مقابله با جریان‌های تکفیری اینست که مسلمانان این کشور باید از اصول و مبانی اسلام آگاهی کامل داشته و ضمن داشتن طرز تفکر صحیح اسلامی، به آن اصول پای بند باشند.
مرزِ کفر و اسلام موضوعی است که درباره‌ی آن در کتاب‌های مذاهب اسلامی، احادیث و روایات فراوانی وجود دارد، پیروان مذاهب اسلامی باید ضمن آگاهی کامل از اصول و مبانی اسلام، این مرزها را نیز به خوبی بشناسند تا بدخواهان، مانند: گروه‌های تکفیری نتوانند از آنان سوء استفاده کنند.

2) شناخت جریان‌های تکفیری و نقشه‌های آنان

یکی از راه‌‌کارهای بسیار مهم در راستای مقابله با جریان‌های تکفیری، شناخت صحیح این جریان‌ها و آگاهی کامل دسیسه‌های آنان می‌باشد، که می‌تواند تضمین کننده‌ی بقای جامعه اسلامی باشد.
به طور کلی شناخت دشمن به عنوان یک ضرورت دینی و انسانی اهمیت ویژه‌ای دارد و از محوری‌ترین مسائل امنیتی و دفاعی به شمار می‌آید که با آن می‌توان به ایجاد زمینه‌های دفاعی همت گماشت و احتمال پیروزی و یا شکست را مشخص کرد، از این رو در بحت جریان‌های تکفیری معاصر نیز دشمن شناسی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.
در احادیث پیامبر اکرم و ائمه معصومین نیز توجه ویژه‌ای به این موضوع شده است، به طوری که که احادیث فراوانی درباره‌ی شناخت صحیح دشمن وجود دارد.
پیامبر اکرم در این مورد می‌فرمایند: « أَلَا وَ إِنَّ أَعقَلَ النَّاسِ عَبدٌ عَرَفَ رَبَّهُ فَأَطَاعَهُ وَ عَرَفَ عَدُوَّهُ فَعَصَاهُ؛ آگاه باشید، عاقل‌ترین مردم کسی است که خدایش را بشناسد و از او پیروی کند و دشمن را نیز بشناسد و آنگاه نافرمانیش نماید.» (24)
حضرت علی نیز دشمن شناسی را ضرورت مهم برای تأمین امنیت و محافظت از دشمنان دانسته و می‌فرمایند: «مَن نَامَ عَن عَدُوّه اِنتَبَهَتهُ المَکَایَد؛ کسی که از دشمن خویش غافل شود، توطئه‌های دشمن او را بیدار خواهد کرد.» (25)
بنابراین شناخت دشمنان و آگاهی به ترفندهای آنان، توصیه مکتب اسلام و از ضروریات اولیه دفاع است که از طریق آن می‌توان بقای خود و جامعه را تضمین کرد، از این رو عموم مسلمانان پاکستان باید جریان‌های تکفیری و اهداف آن‌ها را به طور دقیق بشناسند و از نقشه‌ها و خواب‌های شومی که برای مردم پاکستان دیده‌اند، اطلاع کامل پیدا کنند و برای مبارزه با این خطر بزرگ، قدم بردارند، وگرنه جریان تکفیری فعال در این کشور، حوادث شوم غیر قابل جبرانی را برای آن‌ها به دنبال خواهد داشت.

3) معرفی و شناساندن جریان‌ها تکفیری و پرده برداشتن از اهداف سوء آنان

از دیگر راه‌‌کارهای مهم برای مقابله با جریان تکفیری در پاکستان، معرفی این جریان‌ها و شناساندن تکفیریان به عموم مردم پاکستان، به ویژه قشر جوان، است.
برخی افراد ساده لوح پاکستان به علت ناآگاهی، جذب گروه‌های تکفیری می‌شوند. بنابراین شناساندن ماهیت واقعی این گروه‌ها و جمود فکریشان، به عموم مردم این کشور و بیان خطرات و تهدیدهای این جریان‌ها، کاری بسیار مهم برای جلوگیری از اثرگذاری تکفیری‌ها در میان جوانان پاک و ساده‌ی این کشور است.
بنابراین در این مورد باید برای همه‌ی مسلمانان این کشور آشکار شود گروه‌های تکفیری فعال در پاکستان، تنها دشمن گروه و یا مذهب خاصی مانند شیعه نیستند، بلکه دشمن هر کسی‌اند که با افکار و اهدافشان هماهنگ نباشد.
هم چنین شیعیان این کشور باید متوجه باشند که هیچ گروهی از گروه‌های مسلمانان واقعی، دشمن شیعه نبوده و نیست، و گروه‌های سلفی تکفیری که شیعیان این کشور را نشانه گرفته‌اند، جزء مسلمانان اهل سنت نیستند، و هدف اصلی آنان نیز جز محو کردن اسلام و ارزش‌های اسلامی، چیز دیگری نیست.

راه‌‌کارهای کاربردی برای شیعیان پاکستان

گروه‌های تکفیری پاکستان در ابتدا شیعیان این کشور را نشانه گرفته‌اند آیا شیعیان نیز باید برای مقابله به مثل برخیزند، و در مقابل شیعه کشی به همان روش روی بیاورند؟! و یا اینکه تنها اعتقاد به حقانیت مذهب تشیع، در حفظ ایشان از خطرات تکفیری کافی است؟ و یا این که باید دست روی دست گذاشته و برای شهادت آماده باشند؟! مسلّما هیچ عاقلی این راه‌ها را تایید نخواهد کرد و علما و فقهای شعیه‌ی ما نیز هیچ کدام از این روش‌ها را تأیید نکرده‌اند و نخواهند کرد، بنابراین در این راستا برای شیعیان این کشور اقدامات کاربردی زیر پیشنهاد می‌شود که می‌تواند سدّ محکمی دار برابر کارکرد جریان‌های تکفیری در این کشور باشد.

1) نشر اعتقادات و آموزه‌های اصیل تشیع در جامعه

یکی از راه‌‌کارهای اساسی برای مقابله با جریان‌های تکفیری، تبیین صحیح و منطقی مبانی و معارف تشیع و نشر اعتقادات آن‌ها در جوامع اسلامی است؛ همان طور که امام رضا (ع) می‌فرماید: «اِنَّ النَّاسَ لَو عَلِمُو مَحَاسِنَ کَلَا مِنَا لَاتَّبَعُونَا؛ اگر مردم زیبایی‌های کلام (مکتب) ما را دریابند، یقیناً پیرو ما خواهند شد.» (26)
تردیدی نیست که عمل کرد گروه‌های تکفیری در پاکستان باعث شده است تا گروهی عوام، شیعه را افرادی مشرک، غالی و خطرناک بپندارند، اما باید تلاش کرد تا معارف و مبانی تشیع به صورتی صحیح و واقعی تبیین و اعتقادات اصیل شیعه در جوامع اسلامی نشر گردد، تا به جهانیان معرفی شود. در این راستا اقدامات زیر پیشنهاد می‌شود.

الف) تأسیس مدارس غیرانتفاعی برای کودکان و نسل جوان جامعه

امروزه در جامعه پاکستان مدارس غیرانتفاعی، نسبت به مدارس دولتی اهمیت بیشتری دارند، و در جامعه‌ی پاکستان برای تحصیل فرزندانشان در مدارس غیرانتفاعی تمایل بیشتری وجود دارد. در حال حاضر مدارس غیرانتفاعی زیادی در این کشور وجود دارند و بدیهی است که چنین مدارس طبق سیاست گذاری‌های خاص خویش، نسل جوان و نوجوان جامعه را تربیت می‌کنند.
بنابراین یکی از اساسی‌ترین کارها، برای مقابله با عمل کرد گروه‌های تکفیری، تأسیس مدارس غیرانتفاعی برای کودکان و نسل جوان جامعه با هدف ترویج افکار تشیع و سیاست گذاری‌های ضد تکفیری می‌باشد. چنین مدارس هم سبب درآمد مؤسسان و سرمایه گذاران می‌باشند و هم می‌توان از آن‌ها در جهت مقابله با تفکر تکفیری در این کشور، استفاده کرد.

ب) تربیت اساتید متعهد و آشنا با مبانی تشیع برای مدارس و دانشگاه‌های دولتی

با توجه به نقش مهم معلم بر دانش آموزان و نفوذ وی در افکار و روان آن‌ها، یکی از اساسی‌ترین راه‌ها برای مقابله با عملکرد ضدشیعه‌ی گروه‌های تکفیری، تربیت افراد متعهد و آشنا با مبانی تشیع و به کارگیری آنان در مدارس و دانشگاه‌های مختلف در کشورهای اسلامی است.
چنین افرادی می‌توانند در ضمن تربیت دانش آموزان در مدارس و دانشگاه‌ها، آنان را از راه غیر مستقیم با مبانی تشیع آشنا کرده و افکارشان را در جهت وحدت اسلا می‌سوق دهند، که این اقدام می‌تواند با مرور زمان ریشه‌ی تکفیری‌ها را در جوامع از ریشه بکند.

ج) چاپ و نشر مواد تبیین کننده‌ی مبانی تشیع

دومین راه در راستای نشر اعتقادات اصیل تشیع در جامعه، چاپ و نشر کتاب‌ها، جزوات، مجلات علمی و فرهنگی و بروشورهای تبیین کننده‌ی مبانی و اعتقادات شیعه است.
موادی که به نمایندگی از شیعیان نشر می‌شود، باید ارزیابی دقیق شود، متأسفانه وضعیت این مورد، به ویژه در کشور پاکستان، خیلی نگران کننده است، چون کتاب‌هایی به نمایندگی از شیعیان چاپ می‌شود، که موادشان مورد تأیید علما و دانشمندان شیعه نیست و متأسفانه بر ناشران نیز هیچ نظارتی نمی‌شود، حتی برخی از مطالبی که به نمایندگی از مذهب تشیع چاپ و منتشر می‌گردد، نه فقط تشیع را تبیین نمی‌کند، بلکه به اصلی شیعه نیز ضربه می‌زند.

د) تربیت سخنرانان و استفاده از منبر

سومین راه در جهت نشر آموزه‌های اصیل شیعی در جامعه، «تبلیغ و منبر» می‌باشد که در این راستا باید سخن رانان خوب و آگاه به مسائل جهان و به ویژه جهان اسلام، تربیت شوند. آن‌ها باید در مناطق مختلف کشور به منبر رفته و مردم را از آموزه‌ها و مبانی تشیّع آشنا سازند.
البته این کار نیازمند به نظارت می‌باشد، چون بیشتر منبری‌ها و مداحان شیعی در پاکستان، به حرف‌های عوام پسندانه روى آورده و گاهی آگاهانه و یا ناآگاهانه مطالبی بیان می‌کنند که وهم انگیز است که همین روش گاهی بهانه‌ای برای گروه‌های تکفیری می‌شود. باید آن‌ها را تربیت و تأکید کرد که مطالب شان نباید و هم انگیز باشد، بلکه شعر و بیان آن‌ها جوهره‌ی تاریخی داشته باشد و سخنرانی‌هایشان سبب ایجاد حساسیت بر ضد شیعه نشود.

ه) استفاده از وسایل مدرن رسانه ای

در عصرحاضر یکی از راه‌های مهم در راستای نشر آموزه‌ها و اعتقادات اصیل تشیع، استفاده از وسایل مدرن رسانه ای، مانند: شبکه‌هایی تلویزیونی، سایت‌های اینترنتی و ماهواره‌های جهانی می‌باشد.
این ابزار به دلیل کاربرد وسیعشان، از بهترین و نیرومندترین وسایل ارتباطی و تبلیغاتی جهان معاصراند، که تأثیرهای فراوانی بر جامعه دارند و به راحتی می‌توانند جریان‌های مهمی را نظارت و کنترل و در جهت مورد نظر هدایت کنند و از طرفی جریان ساز باشند، از این رو با استفاده از آن‌ها، می‌توان آموزه‌های واقعی شیعی را در تمام ساعات شبانه روز به جهانیان معرفی کرد، و این کار تا حدود زیادی در مقابله با جریان‌های تکفیری مؤثر است.

2) اتخاذ تدابیر قاطع در برابر نشر اکاذیب درباره‌ی تشیع

با توجه به این که شیعه ستیزان معاصر، همواره در تلاش‌اند تا تشیع را خدشه دار کنند و با ایجاد و نشر شایعات، تهمت‌ها و دروغ پردازی‌های مسموم، موجب بدبینی جوامع اسلامی درباره‌ی تشیع شوند. شکی نیست که شهادت مظلومانه شیعیان پاکستان، ناشی از انتشار تبلیغات دروغین است، مانند: اتهام دروغین «اعتقاد شیعه به تحریف قرآن». این تبلیغات روانی، موجب می‌شود تا جنایت قتل مسلمانان شیعه توجیه و حتی با افتخار از صحنه‌های آن فیلم برداری کنند، بنابراین یکی از راه‌‌کارهای مهم برای مقابله با جریان‌های تکفیری، اتخاذ روش‌های مناسب و تدابیر قاطع، در مواجهه با چنین اقدامات علیه شیعه است. در این باره تدابیر زیر پیشنهاد می‌شود: (27)

الف) ردّ تهمت‌ها

این تدبیر به دو روش قابل اجراست:

روش مستقیم:

در این روش نسیت‌های نابجا خلاف واقع، که دشمنان تشیع، به شعبان زده‌اند، تبیین می‌شود و دلایل آنان نیز روشن شده و در نتیجه، خلاف واقع بودن چنین تهمت‌ها اثبات می‌شود....

روش غیر مستقیم:

در این روش، بدون این که صریحاً بیان شود که فلان چیز را به فلان دلیل به شیعه نسبت داده‌اند، فقط، بطلان آن چیز بیان می‌گردد، این روش باعث اختلاف و کدورت نمی‌شود و تأثیرش نیز بیشتر است.
البته این تدبیر، یعنی رد اتهامات بهتر است، به ترتیب اهمیت باشد، یعنی از آن دسته
سخنانی باید شروع کرد که زشت‌تر و بطلانشان واضح‌تر است.

ب) پرهیز از ایجاد زمینه‌ی تهمت

یکی دیگر از تدابیر مهم در برابر نشر أکاذیب درباره‌ی تشیع، پرهیز از ایجاد زمینه تهمت است؛ در معارف اسلامی و راویات، تأکید شده است که انسان باید خودش را از موضع تهمت دو نگه دارد، چنان که رسول اکرم می‌فرمایند: «اِتَّقِ مَوَاضِعَ التُّهَمِ؛ از جایگاه‌های تهمت بپرهیز!»؛ (28) و از امیرمؤمنان حضرت علی نقل شده است: «مَن عَرَّضَ نَفسَهُ لِلتُّهَمَهِ فَلَا یلُومَنَّ مَن أَسَاءَ بِهِ الظَّن؛ کسی که خود را در معرض تهمت قرار دهد، افرادی را که به او بدگمان می‌شوند، ملامت نکند، (بلکه خودش را سرزنش کند).» (29)
بنابراین، شیعیان در هر جای دنیا (به ویژه کسانی که در میان پیروان دیگر مذاهب زندگی می‌کنند) باید خیلی مراقب باشند، و نباید به گونه‌ای عمل کنند که مذهب تشیع در معرض تهمت قرار گیرد.
هم چنین خطیبان و مداحان شیعه نیز باید مراقب باشند، چه بسا ممکن است جمله‌ای یا قطعه شعری با توجیه و تأویل در میان خود تشیع، معنای خوبی داشته باشد، ولی اگر به ظاهر آن توجه شود و نزد کسانی که توجیه ما را ندارند، خوانده شود، از آن کفر و شرک را تشیع برداشت کنند. بنابراین بر روی منبر جملات و اشعاری خوانده شود که نیاز به تأویل نداشته و معانی آن شفاف و مطابق با قرآن و سنت و اصول مذهب تشیع باشد.

ج) در مسائل مذهبی، به فکر وادار کردن

یکی دیگر از تدابیر به فکر وادار کردن افرادی است که از جریان‌های تکفیری تأثیر پذیرفته‌اند، هم چنین ایجاد شک در اعتقادات باطل تکفیری‌ها، که زمینه تحقیق را برای آنان فراهم سازد، می‌تواند مؤثر باشد.

د) تأسیس و پشتیبانی مراکز

کلماتی برای این موضوع

گزارش ها و ایران در آئینه رسانه های آلمان تازه های روز ، گفتنیها ، نوشته ها و اندیشه مشروح گفت‌وگوی صریح و ۳ ساعته سرلشکر فیروزآبادی با مشروح گفت‌وگوی صریح و ۳ ساعته سرلشکر فیروزآبادی با خبرگزاری فارس ماجرای جدایی از دیدنی های ایتالیا، مناطق دیدنی ایتالیادیدنی های ایتالیاایتالیاکشور ایتالیاجاذبه های ایتالیامراکز گردشگری ایتالیا اخبار،اخبار روز،اخبار خبرگزاری ها اخبار،آخرین …در این بخش شما با انواع اخبار غزهاخبار ایراناخبار سوریهاخبار اخبار روز غزه


ادامه مطلب ...