مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

قندان مسی طرح سیب - نانو شده


توضیحات

قندان مسی طرح سیب - نانو شده

تولید شده توسط صنعتگران ماهر زنجان

دارای روکش نانو جهت حفاظت از تیره شدن مس

آذین بخش سینی چای ایرانی

بهترین انتخاب به عنوان هدیه و سوغاتی



قیمت : 49000 تومان



چای یکی از نوشیدنی‌هایی است که جایگاه ویژه‌ای در بین ما ایرانیان دارد، تا حدی که دلمان می‌خواهد با استفاده از ظروف چای‌خوری زیباتر، از این نوشیدنی گرم لذت بیشتری ببریم. یک قندان مسی دست‌ساز می‌تواند جلوه‌ی زیبایی به سینی پذیرایی چای‌مان بدهد. سیبی زیبا از جنس مس که در نگاه اول حس کنجکاوی را برمی‌انگیزد. جزییات در ساخت این قندان کاملا رعایت شده؛ فرمی که کاملا شبیه به میوه‌ی سیب بوده و حتی برگ و ساقه‌ی سیب هم به آن اضافه شده است. ارتفاع قندان حدود 9 سانتی‌متر است و وزنی در حدود 150 گرم دارد. نیمه‌ی بالای سیب، درب قندان محسوب می‌شود و با برداشتن درب، فضای قرار دادن قند را می‌بینیم. دهانه‌ی این فضا دایره‌ای‌شکل است و قطری در حدود 8 سانتی‌متر دارد. روی قسمت خارجی قندان، دایره‌های کوچکی دیده می‌شود که با ضربه‌های چکش ایجاد شده‌اند و در اصطلاح به این عمل چکش‌کاری می‌گویند. این قندان مسی برای علاقه‌مندان به هنرهای سنتی و محصولات دست‌ساز انتخابی مناسب به نظر می‌رسد. مس به دلیل خاصیت شکل‌پذیری و چکش‌خوار بودن از قدیم برای ساخت ظروف استفاده می شد. حرارت در ظروف مسی به‌خوبی پخش می‌شود و این موضوع باعث خوشمزه‌تر شدن و به اصطلاح جا افتادن غذا می‌شود. البته نظرهای مخالف هم در مورد فواید این ظروف وجود دارد. شاید بهتر باشد از این ظروف برای پخت همه‌ی وعده‌های غذایی استفاده نکنیم و استفاده از آن را به چند بار در هفته محدود کنیم. همچنین در این ظرف‌ها تا حد امکان نباید غذاهای اسیدی یا ترش پخت؛ چون باعث از بین رفتن پوشش قلع آن می‌شود. همچنین برای شست‌وشوی این ظروف بهتر است آن‌ها را با دست بشوییم و از قرار دادن آن در ماشین ظرف‌شویی خودداری کنیم.


قیمت : 49000 تومان



ویژگی های  قندان مسی طرح سیب - نانو شده :
- تولید شده توسط صنعتگران ماهر زنجان
- حفاظت مس از تیره شدن با روکش نانو
- دارای دسته‌ای به شکل برگ
- قابلیت شست و شو
- نوع پرداخت : چکش‌کاری
- جنس : مس
- رنگ : مسی



روش خرید: برای خرید پس از کلیک روی دکمه زیر و تکمیل فرم سفارش، ابتدا محصول یا محصولات مورد نظرتان را درب منزل یا محل کار تحویل بگیرید، سپس وجه کالا و هزینه ارسال را به مامور پست بپردازید. جهت مشاهده فرم خرید، روی دکمه زیر کلیک کنید.

قیمت : 49000 تومان
 



ادامه مطلب ...

دانستنی هایی درباره نگهداری از نوزاد تازه متولد شده

[ad_1]
نگهداری از نوزاد اگرچه به ظاهر امری ساده است اما پر از پیچیدگی‌ها و ظرافت‌های خاصی است که ممکن است مادران را دچار استرس و نگرانی کند. این نگرانی زمانی بیشتر می‌شود که این اولین فرزند مادر باشد و سایق بر این تجربه نگهداری از این فرشته‌های کوچک را نداشته باشد. مسئولیت نگهداری از کودکان به خصوص در برابر بیماری‌های عفونی بیشتر از هر فردی متوجه مادر اوست. بنابراین بهتر است مادران با روش‌های نگهداری از زمان تولد نوزاد تا حد ممکن آشنایی داشته باشند. در این مقاله سعی داریم مواردی که در این زمینه حیاتی و بااهمیت هستند را ذکر کنیم. با ما همراه باشید.
نوزاد - عکس نوزاد - بچه نوزاد

آرام کردن نوزاد

گریه کردن مداوم نوزاد یکی از مشکلاتی است که مادر را کلافه می‌کند. بهتر است بدانید زمانی که جنین در رحم مادر است، صداهای نامفهوم مختلفی به گوشش می‌رسد. سعی کنید با روشن کردن وسایلی مانند: ماشین ظرف‌شویی، پنکه، جاروبرقی و رادیو همان محیط را برای او مهیا کنید. صدا باید آرام، یکنواخت و نامفهوم باشد. او را بغل کنید و در کنار گوشش با صدای بلند حرف شششش را تکرار کنید. این کار به او اطمینان و آرامش خاطر می‌دهد. کودکان زمانی که داخل رحم هستند، به حرکت عادت می‌کنند. به همین دلیل زمانی که او را با کالسکه یا خودرو، بیرون می‌برید به سرعت به خواب می‌رود. اگر برایتان مقدور نیست می‌توانید او را در بغلتان مرتب تکان دهید. همچنین در نظر داشته باشید کودکانی که ماساژ داده می‌شوند از خواب راحت‌تری بهره‌مند می‌شوند.

پستانک

نوزادان به شدت میل به مکیدن دارند. به کمک پستانک این نیاز او را ارضا کنید. علاوه بر این، مطالعات نشان می‌دهند که مکیدن پستانک در خواب، از سندروم مرگ ناگهانی نوزادان جلوگیری می‌کند.

بند ناف

اصولا تا ۵ روز بعد از تولد، بند ناف می‌افتد اما ممکن است این کار، گاهی تا یک ماه نیز به‌ طول انجامد. قرمزی و تورم اطراف بند ناف مهم‌ترین علائم عفونت بندناف نوزادان است و اگر تشخیص و درمان آن به موقع انجام نشود، عفونت وارد خون او می‌شود. بنابراین اگر تورم و قرمزی در بند ناف دیده شد، باید فورا به پزشک مراجعه کرد چرا که این نوع از عفونت در نوزادان بسیار مهم است و در اسرع وقت باید درمان گردد.

تذکر: خشک شدن بند ناف در روز اول و دوم آغاز می‌شود. رنگ بند ناف ابتدا زرد است و بعد قهوه‌ای می‌شود. محل اتصال بند ناف را خشک نگه دارید اما به هیچ وجه از الکل استفاده نکرده و آن را دست‌کاری نکنید.

تذکر مهم: سعی کنید پوشک را پایین‌تر از بند ناف او ببندید تا در این حالت جریان هوا باعث سریع‌تر خشک شدن این قسمت شود.

حمام کردن نوزاد

حمام کردن نوزادان بسیار موضوع بااهمیتی است زیرا ابتدا باید امنیت کودک خود را مهیا کنید و سپس موارد لازم برای پاکیزگی او را در نظر بگیرید. در هفته‌های اول تولد، دو مرتبه حمام کردن کافی است. شما می‌توانید صورت، گردن، دست‌ها و باسن او را هر دو روز یک بار تمیز کرده و از پاکیزه بودن او به این ترتیب مطمئن شوید. زمانیکه نوزاد را حمام می‌کنید از وان بچه یا از کف‌پوش‌های نگهدارنده برای پشتیبانی از او استفاده کنید و تمامی چیزهایی که نیاز دارید را در دسترس خود قرار دهید. اگر شما از صابون استفاده می‌کنید از صابون مخصوص کودکان استفاده کنید، به هیچ وجه نوزاد را از نظر دور نکرده و او را هرگز به حال خود رها نکنید. زمانی که او را بلند می‌کنید، مراقب باشید زیرا ممکن است بدن او کمی لیز باشد. تغییر دما بین حمام و اتاق باعث بیماری نوزادان می‌شود بنابراین مطمئن شوید اتاق کودک به اندازه کافی گرم هست و خدایی نکرده موجب سرماخوردن کودک نمی‌شود. بهتر است پس از حمام بدن او را با لوسیون مخصوص مرطوب نگه دارید.
غذای نوزاد - غذا دادن به نوزاد - تولد نوزاد

غذای نوزاد

غذای اصلی نورسیده شما تا مدت‌ها تنها شیر است. حتی اگر به تدریج، میزان شیر مورد نیاز کودک کم شود، تا دو سالگی همچنان به ۵۰۰ میلی‌لیتر شیر در روز نیاز دارد. پس از ۶ ماهگی می‌توان کم‌کم غذاهای کمکی را نیز برای او شروع کرد. بنابر یک قاعد کلی، نوزادان کنجکاو به شناخت طعم و مزه‌های جدید هستند و به طور داوطلبانه سبزیجات را می‌پسندند. با این حال، اگر بچه‌‌ای تمایلی به سبزیجات نداشته باشد، می‌توانید سبزی و صیفی‌جاتی را که کمی شیرین و مطابق میلش هستند، مثل چغندر و هویج، به او بخورانید. البته این سبزیجات باید به خوبی به شکل پوره مخلوط شده و با قاشق یا شیش شیر به کودک داده شوند. حدود هفت یا هشت ماهگی، نوزاد می‌تواند شروع به مزه کردن گوشت یا ماهی کند. توصیه می‌شود که گوشت مرغ یا ماهی بدون چربی مثل گوشت بره، گاو، گوساله و یا ماهی قزل‌آلا، ماهی حلوا یا مرلان به دلبندتان بدهید. در حدود ده ماهگی هم می‌توانید تخم مرغ پخته شده را به این لیست اضافه کنید. در نهایت، بعد از ۱۸ ماهگی نوبت به حبوبات می‌رسد.

نکاتی در ارتباط با تغذیه کودک:

  • به غذای او، زیاد چاشنی نزنید. تا جایی که می‌توانید نمک و شکر را محدود کنید.
  •  قبل از هفت، هشت ماهگی به غذای کودک روغن اضافه نکنید.
  • متنوع کردن تغذی نوزاد را با میوه‌ها شروع نکنید.
  • میوه‌هایی که ایجاد آلرژی می‌کنند، مانند: توت فرنگی، کیوی و یا میوه‌های محرک نیز نباید تا قبل از دو سالگی به کودک داده شوند.
  • سعی کنید پوره‌های سبزیجات را خودتان، بدون نمک درست کنید.
  • سعی کنید همواره غذا را با بخار بپزید، این روش به بهترین شکل ممکن ویتامین‌های مواد غذایی را حفظ می‌کند.

خواب نوزاد - عکس نوزاد - بچه نوزاد

خواب نوزاد

بسیاری از والدین اطلاعات ضعیفی در رابطه با میزان خواب نوزاد در طول شبانه‌روز دارند. با توجه به اینکه نوزادان هنوز ساعت بیولوژیک درونی یا ریتم شبانه‌روزی ندارند الگوی خواب آنها به چرخه روز و شب ارتباط ندارد. در حقیقت نیاز آنها به خواب اصلا قابل پیش‌بینی نیست و در این مورد هم کاری از کسی ساخته نیست. بایستی این دوران با صبر و خونسردی بگذرد. به عبارتی والدین بایستی با ساعت کودک تنظیم شوند چون خواب کودک در این دوران قابل تنظیم نیست. نوزادی تازه متولد شده به 16 تا 17 ساعت خواب و کودک 3 ساله به 12 ساعت خواب نیاز دارد. درواقع هر چه سن کودک بالاتر رود، میزان نیاز او به خواب کمتر خواهد شد. خواباندن کودکان سر یک ساعت مقرر به آن‌ها در ایجاد تدریجی یک خواب خوب و پیشگیری از بروز اختلال در ریتم خواب و خواب سبک داشتن کمک می‌کند. همچنین مدت زمان خواب نیمروزی در کودکان مختلف متفاوت است و به نیازهای کودک بستگی دارد اما در کل می‌توان گفت خواب نیمروزی نباید خیلی طولانی و بیش از نصف روز باشد.

امیدواریم با مطالعه مواردی که در این مقاله ذکر شد به پرورش هر چه بهتر و با کیفیت‌تر نوزادان دلبندتان کمک کنید.

گردآوری: مجله اینترنتی ستاره


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

از نوزاد تازه متولد شده چگونه مراقبت کنیم؟گرفتگی بینی برای نوزادان چیزی معمول است دیدن اینکه نوزاد تازه متولد شده تان از گرفتگی بیتوته پورتال جامع شامل خبر، سرگرمی، …این کرم‌های شبتاب که در غارهای بسیار تاریک زندگی می‌کنند از ادرار خود تله‌هایی درست دانستنی های پس از زایمان معمولا تمام خانم‌ها پس از زایمان طبیعی با تغییرهایی در وضع واژن خود مواجه می‌شوند اشتباه درباره سابقه قبل از انقلاب بازیگر زن …اشتباه درباره سابقه قبل از انقلاب بازیگر زن شمسی فضل اللهیبازیگرگفتگودانستنی های غرق شدگی آکا هر سال تابستان آمار کسانی که در اثر غرق شدگی جان خود را از دست داده اند، مرتب از رسانه بهترین و جدیدترین مطالب پزشکیتشنج ناشی از تب معمولا در کودکان تا سال رخ می‌دهد، هر چند گاهی قبل از یک سالگی یا دختری که از کودکی با حیوانات وحشی بزرگ شدهتیپی پس از شهرتی که در همزیستی با حیوانات درنده خو پیدا کرد، در بسیاری از فیلم‌های زیورآلات کدر شده را چگونه براق شان کنیم؟ ایران نازایران ناز، زیورآلات پس از مدتی کدر و تیره میشوند چگونه باید آنها را در منزل تمیز و خون آشام ها از کجا آمده اند خون آشام ها از کجا آمده اند قصه از کجا شروع شد افسانه خون آشام‌ها ریشه در سال‌های از نوزاد تازه متولد شده چگونه مراقبت کنیم؟ گرفتگی بینی برای نوزادان چیزی معمول است دیدن اینکه نوزاد تازه متولد شده تان از گرفتگی بینی بیتوته پورتال جامع شامل خبر، سرگرمی، روانشناسی، زناشویی، مد این کرم‌های شبتاب که در غارهای بسیار تاریک زندگی می‌کنند از ادرار خود تله‌هایی درست می بهترین و جدیدترین مطالب پزشکی تشنج ناشی از تب معمولا در کودکان تا سال رخ می‌دهد، هر چند گاهی قبل از یک سالگی یا بعد از اشتباه درباره سابقه قبل از انقلاب بازیگر زن بیوگرافی شعرا اشتباه درباره سابقه قبل از انقلاب بازیگر زن شمسی فضل اللهیبازیگرگفتگو دانستنی های غرق شدگی آکا هر سال تابستان آمار کسانی که در اثر غرق شدگی جان خود را از دست داده اند، مرتب از رسانه ها پخش دختری که از کودکی با حیوانات وحشی بزرگ شده تیپی پس از شهرتی که در همزیستی با حیوانات درنده خو پیدا کرد، در بسیاری از فیلم‌های مستند زیورآلات کدر شده را چگونه براق شان کنیم؟ ایران ناز ایران ناز، زیورآلات پس از مدتی کدر و تیره میشوند چگونه باید آنها را در منزل تمیز و براق کرد؟ خون آشام ها از کجا آمده اند خون آشام ها از کجا آمده اند قصه از کجا شروع شد افسانه خون آشام‌ها ریشه در سال‌های بسیار حدیث فولادوند با لباس عروس در کنار همسرش تصاویرمتفاوت حدیث فولادوند که پس از گرایش به هنرهای مختلف از جمله موسیقی و نقاشی اکنون خود را در بازیگری é é é


ادامه مطلب ...

همسر مرزبان ربوده شده: جمشید بر می‌گردد

جام جم سرا:

آنها این روزها چشم به اخبار انتظار می‌کشند تا گم شده‌شان را پیدا کنند. این گزارشی است از لحظه به لحظه این انتظار؛ انتظاری که هر یک از ما اگر یک پای ماجرا بودیم شاید دیگر توانی برایمان نمی‌ماند؛ اما خانواده دانایی‌فر و همسرش با امید‌شان این روزهای سخت را سپری می‌کنند به امید دیدار!

در کنج اتاق زانوی غم بغل گرفته. نوزاداش را در آغوش می‌گیرد و اشک می‌ریزد. 40روزی می‌شود که مادر شده. اما پدر این نوزاد سرنوشت نامعلومی دارد. او هنوز فرزندش را ندیده و او را در آغوش نگرفته است. مادر باید خوشحال باشد اما صدایش می‌لرزد. بغض دارد. چشمانش از بس اشک ریخته سرخ شده. در نگاهش آنقدر غم دیده می‌شود که انگار در تمام طول عمرش لبخند نزده. خیلی کم صحبت می‌کند. تمام سؤالاتی که مربوط به‌خودش می‌شود را خیلی کوتاه جواب می‌دهد. اما همین که نام «جمشید‌دانایی فر» به میان می‌آید گره صورتش باز می‌شود. مثل این می‌ماند که شوهرش را بهتر از خودش بشناسد. او می‌گوید آن روز حادثه قبل از اینکه کسی از ماجرا باخبر شود، نخستین کسی بوده که حس کرده که اتفاق بدی برای همسرش رخ داده است. « الهام نظام‌دوست»، همسر جمشید در کنار پدر و مادرش روزهای سختی را سپری می‌کند. او در شهر زاهدان است و حدودا 200کیلومتر از خانه‌ای که با جمشید ساختند، فاصله دارد. ساعت 4بعد از ظهر به منزل پدری خانم نظام‌دوست می‌رسیم. فضای سنگینی است. پدر الهام می‌گوید: «خبرنگارها که هر چه دلشان می‌خواهد می‌نویسند. چرا شما مثل همکارانتان عمل نکردید و این همه راه آمدید؟ شما هم مثل بقیه یه چیزی برای خودتان می‌نوشتید دیگر.» پدر الهام را باید درک کرد. او چندوقتی است درست جلوی چشمانش می‌بیندکه دخترش، درحالی‌که جگر گوشه‌اش را در آغوش گرفته، دارد مثل شمع آب می‌شود. از دیدن این صحنه دل هر انسانی به درد می‌آید چه برسد به پدر و مادر. الهام خیلی کم حرف می‌زند. چند دقیقه‌ای می‌گذرد و فضا کمی آرام‌تر می‌شود .

من حس کردم

الهام می‌گوید همسرش در قرارگاه همیشه از ساعت 4:30بعد‌از ظهر تا ساعت 7صبح به سنگر کمین می‌رفت. «همیشه جمشید قبل از اینکه به کمین برود با من تماس می‌گرفت و هر وقت پست‌اش در کمین تمام می‌شد و به قرارگاه بازمی‌گشت با من تماس می‌گرفت. می‌دانست که هر وقت به کمین می‌رود نگرانش می‌شوم به همین‌خاطر اینگونه با هم در تماس بودیم.» روز 17بهمن‌ماه 1392جمشید ساعت 4بعدازظهر به الهام زنگ زد و او را مثل همیشه در جریان به کمین رفتنش قرار داد. الهام و جمشید حتی فکرش را نمی‌کردند که این آخرین باری است که با هم صحبت می‌کنند. الهام در مورد این مکالمه تلفنی می‌گوید: "آخرین روزها بود. دیگری چیزی نمانده بود که پسرمان به دنیا بیاید. جمشید خیلی دلش می‌خواست وقتی پسرش به دنیا می‌آید در کنارمان باشد. اما مرخصی نداشت و باید می‌رفت. آخرین باری که تماس گرفت نگران من و فرزندمان بود و مرتب می‌گفت برای هر دویتان دعا می‌کنم. می‌گفت به برادرم مهدی سپردم وقتی در بیمارستان هستید مدام با من تماس بگیرد تا اینطور از پشت خط تلفن لحظه به لحظه در کنار شما باشم."

اما آن روز نحس، طبق روال هر روز جمشید باید روز 18بهمن‌ماه ساعت 7صبح وقتی از کمین می‌آمد با الهام تماس می‌گرفت. الهام هم منتظر تماس‌اش بود. اما آن روز خبری از تماس جمشید نشد؛ «از ساعت 7صبح چشم‌هایم به گوشی تلفن بود. ساعت از 7هم گذشت. اما خبری نشد. هر چه می‌گذشت دلشوره‌ام بیشتر می‌شد. ظهر شد، آفتاب غروب کرد و شب شد و خبری از جمشید نشد. آن شب خبر‌هایی در مورد گروگانگیری مرزبانان به گوش پدرم و عموی جمشید رسیده بود. اما نمی‌دانستند که آیا جمشید بین آنها بوده یا نه. ساعت 7شب بود که پدرم از من پرسید از جمشید خبر داری؟ با این سؤال ته دلم خالی شد. دیگر مطمئن شده بودم که اتفاقی برای جمشید افتاده آن موقع باردار بودم و پدر رعایت حال مرا می‌کرد. اما وقتی عموی همسرم ساعت 8:30دقیقه همان شب با پدرم تماس گرفت از موضوع گروگانگیری باخبر شدم دیگر متوجه شدم که نگرانی‌ام بی‌مورد نبوده.»الهام ادامه می‌دهد: «از آن به بعد بیمار شدم و درگوشه خانه پدرم از خدا خواستم که جمشید بازگردد. خبرها را از طریق پدرم پیگیری می‌کردم. قرار بود گروهک تروریستی گروگان‌ها را قبل از سال تحویل، آزاد کند. این خبر نور امیدی برایم بود. با شنیدن این خبر روحیه‌ام بهتر شد. فرزندم 15اسفند‌ماه به دنیا آمد و چشم انتظار بودم که سال تحویل هر‌سه‌مان سر یک سفره بنشینیم. عیدآمد اما جمشید نیامد. سوم فروردین‌ماه که خبر شهادت شوهرم را تصدیق کردند... پدر الهام که طاقت دیدن اشک‌های دخترش را ندارد می‌گوید:دیگر بس نیست. گفت‌وگویتان تمام نشده؟

او زنده است؛ به‌خاطر رضا

دقایقی بعد الهام آرام‌تر می‌شود و از آرزوهای یک پدر برای فرزندش می‌گوید: «جمشید ارادت خاصی به امام رضا(ع) داشت. از همان موقعی که فهمید فرزندش پسر است با شور و هیجان خاصی گفت نامش را رضا می‌گذاریم. برق شوق در چشمانش موج می‌زد. می‌گفت به خیاط می‌سپارم برای پسرم یک لباس مرزبانی کوچولو بدوزد، درست مثل لباس پدرش. او واقعا به شغل‌اش علاقه‌مند بود. هر وقت که به خانه باز می‌گشت از رنگ و روی زرد و چهره خسته‌اش می‌فهمیدیم که کار سخت و دشواری دارد. اما او هیچ وقت از کارش حرف نمی‌زد. گلایه‌ای نمی‌کرد، تنها چند ساعت استراحت می‌کرد و بعد به شوخی می‌گفت این روزها تا می‌توانم باید فرصت‌ها را از دست ندهم و استراحت کنم چراکه وقتی کوچولوی مان متولد شد دیگر نمی‌گذارد خواب به چشمم بیاید. بیشتر وقت‌ها هم می‌گفت:«الهام به‌نظرت من پدر خوبی برای رضا می‌شوم یانه؟ بعد من سر به سرش می‌گذاشتم می‌گفتم معلومه که نه، پسرمان فقط مادر خوبی دارد.» حالا جمشید امسال روز زن در کنار همسرش نخواهد بود: «جمشید هر جا که هست من حال او را درک می‌کنم. می‌دانم که دارد برای دیدن رضا لحظه‌شماری می‌کند. جمشید زنده است به‌خاطر رضا. تا زمانی که سند محکمی برای شهادت‌اش ارائه نشود همچنان امید به بازگشت همسرم دارم.» الهام نام نوزادش را «امید رضا» گذاشته به امید اینکه روزی همسرش به آغوش گرم خانواده باز گردد.

در آغوش مادر

مادر الهام در تمام این روزها در کنارش بوده و همچنان هم غمخوار دخترش است. در شب زنده‌داری‌های دخترش پا به پایش بیدار می‌ماند و با دلجویی‌ها به او امیدواری می‌دهد .

مادر الهام می‌گوید: جگر‌گوشه‌ام جلوی چشمانم دارد از دست می‌رود. 2‌ماه است که خواب و خوراک ندارد. در کنارش می‌نشینم و باهم قرآن می‌خوانیم. به دخترم می‌گویم این یک امتحان الهی است. صبور و بردبار باش. زنان کمی نیستند که در این سرزمین به‌خاطر حراست ازاین خاک، عزیزانشان را فدا کردند. واقعه کربلا را برایش بازگو می‌کنم. اینکه حضرت زینب(س) چه مصیبت‌هایی را تحمل کرد. برایش از شهدای 8سال دفاع‌مقدس می‌گویم؛ از آنهایی که هنوز مفقودالاثر هستند و سال‌هاست خانواده‌شان چشم انتظار آنهایند و این انتظار هنوز هم ادامه دارد. از ملالت‌هایی می‌گویم که پیامبران و امامانمان در راه خدا کشیدند. دختر من هم باید بردباری کند. ان‌شاء‌الله که همسرش باز ‌گردد. همه امیدواریم که جمشید بیاید و این روزهای سخت به پایان برسد .

پیرمردی با قامت نیمه خمیده وارد اتاق می‌شود. همه به احترام پدر جمشید بلند می‌شوند. می‌گویند از زمانی که ماجرای ربوده شدن پسرش را شنیده در شوک فرو رفته است. دستانش می‌لرزد، لبانش خشکیده و دیگر کمرش راست نمی‌شود. نایی در چهره‌اش ندارد پیرمرد. مات و مبهوت غم و اندوه پدر جمشید هستیم که آقا محمود، عموی جمشیدمی‌گوید: با غصه‌های برادر نگرانم چه کنم؟ برادرم از زمانی‌که این خبر را شنیده خواب و خوراک ندارد. با کسی حرف نمی‌زند؛ تنها مونسش شده این تسبیح. از صبح تا شب دستانش را پشت سر گره می‌کند، تسبیح می‌اندازد. خدا شاهد است اگر آب به‌دستش ندهیم آب هم نمی‌خورد. پدر جمشید نگاهی به در و دیوار خانه پسرش می‌اندازد و می‌نشیند. قطره‌های اشک از گونه‌هایش سرازیر می‌شود. عمو می‌گوید: نه اینکه خیال کنید چون جمشید اینجا نیست این حرف را می‌زنم نه. واقعیت این است که ارتباط عاطفی نزدیکی بین این پدر و پسر بود، خیلی همدیگر را دوست داشتند. همین آخری‌ها که جمشید آمده بود مرخصی، پدرش تنها یک کلام به او گفت چقدر دلم هوای امام غریب رضا(ع) را کرده، جمشید فورا گفت؛ بابا خودم نوکر تو و امام غریبم هستم.‌ به پابوس امام‌رضا(ع) برویم. آنها به مشهد رفتند و بعد که جمشید آمد ساکش را برداشت و رفت «جکیگور» و دیگر برنگشت.

کم کم دیگر بستگان جمشید هم وارد اتاق شدند. برادر، دایی و دامادشان. مهدی متولد سال 60است. او پسر ارشد خانواده است و 6سالی از جمشید بزرگتر. فضای غم انگیزی حاکم است. هیچ کدام‌شان دل و دماغ حرف‌زدن ندارند. سکوت و در فکر فرو رفتن را ترجیح می‌دهند. از هر کدام‌شان سؤالی می‌پرسیم با جملات کوتاه پاسخ می‌دهند و بعد غرق در عالم خودشان می‌شوند. مهدی سرش به گوشی همراه‌اش گرم است و بقیه هم هر کدام به گوشه‌ای خیره شده‌اند. سکوت غمبار اتاق با نخستین سؤال شکسته می‌شود .

چطور از ماجرا باخبر شدید؟

عموی جمشید در پاسخ به این سؤال می‌گوید: 18بهمن‌ماه بود ساعت 8:30شب. یکی از دوستان با من تماس گرفت و گفت که شنیده چند مرزبان در مرز جکیگور ربوده شده‌اند. دوستم می‌دانست جمشید ما هم آنجاست. آن موقع هنوز خبری از رسانه‌ها منتشر نشده بود. با پدرزن جمشید تماس گرفتم تا احوال جمشید را از همسرش بگیرم. آخر همسرش برای وضع حمل به خانه پدرش در زاهدان رفته بود. سعی کردم در لفافه صحبت کنم اما پدرزن جمشید که دایی‌اش هم می‌شود با نگرانی به من گفت نیازی به پنهان‌کاری نیست چراکه او هم از بچه‌های محلی خبر گروگانگیری راشنیده. برای همین من و آقای نظام دوست(پدرزن جمشید) این موضوع را از اعضای خانواده مخفی کردیم. تا اینجای کار هر‌دویمان دعا می‌کردیم خبر کذب باشد تا اینکه عکس مرزبانان ربوده شده در سایت‌های خبری منتشر شد .

چه حالی داشتید؟

ای آقا فقط خدا می‌داند که در آن لحظه چه بر سر‌مان آمد. دنیا جلوی چشمانم تیره و تار شد. انگار آسمان بر سرم خراب شده بود. مانده بودم چگونه به برادر پیرم، خواهر و برادر جمشید و همسرش بگویم که چه بلایی به سرمان آمده .

خانواده کی مطلع شدند؟

خیلی زود. خواهر جمشید عکس‌ها را در اینترنت دیده بود، بعد همه اعضای خانواده فهمیدند. بلوا شد. شیون شد.

شبی که سحر نمی‌شد

همان شب یعنی 18بهمن ماه، بعد از تماشای عکس و اطمینان از اسارت جمشید همه فامیل در خانه پدر جمشید جمع می‌شوند. آنها اهل این استان هستند. مرز نشین‌اند. کم از دست تروریست‌های مرزی نکشیده‌اند. از جنایت‌هایشان باخبرند. حالا باخبر شده‌اند که جگر گوشه‌شان دربند از خدا بی‌خبران اسیر شده. عموی جمشید می‌گوید: «اخلاق و مرام این خدانشناس‌ها را خوب می‌شناسیم. فقط خدا به جمشید و خانواده نگرانش رحم کند وگرنه...»آن شب بستگان جمشید تا سحر بی‌قراری می‌کنند. به سرگذشت گروگان‌های قبلی فکر می‌کنند و دعا می‌کنند جمشیدشان به این سرنوشت دچار نشود .

سخت‌تر از انتظار

حرف‌های عمو که تمام می‌شود، دوباره همه سکوت می‌کنند تا اینکه مهدی شروع می‌کند به حرف زدن. او هر لحظه دارد سایت‌ها و خبرگزاری‌ها را چک می‌کند. گوشی موبایلش را روبه‌رویمان می‌گیرد و می‌گوید: بیاید باز هم خبر‌های بد. آخر چرا کسی به فکر ما نیست، چرا اینقدر با احساسات ما بازی می‌کنند. برادر من زنده است. اگر او را کشته‌اند کو مدرکش؟ کو پیکرش؟ عموی جمشید می‌گوید: شاید خودشان نمی‌دانند با انتشار این خبر‌ها چه ضربه روحی‌ای به خانواده‌ها وارد می‌کنند. جنگ روانی به پا کرده‌اند. یک وقت می‌گویند جمشید شهید شده بعد می‌نویسند اسیر است و زنده. ما امسال عید نداشتیم. همینطوری هم در دلمان غوغا به پا بود. روز سوم فروردین‌ماه پای تلویزیون نشسته بودیم که در شبکه‌های تلویزیونی خبر شهادت جمشید زیرنویس شد. با منابع خبری تماس گرفتیم که بر حسب چه مدرکی این خبر انتشار یافته؟ اما هیچ مدرک محکم و قابل‌قبولی از اینکه جمشید به شهادت رسیده ارائه ندادند و فقط گفتند منابع خبری صحت این اتفاق را گزارش داده‌اند؛ همین.

از جمشید برایمان بگویید؟

با پرسیدن این سؤال همه از دلسوزی و مهربانی او می‌گویند. اینکه همیشه خودش را وقف خانواده می‌کرده. مهدی می‌گوید: چند ماهی است که مشغول ساختن خانه هستم. جمشید هر وقت از مرخصی می‌آمد از گرد راه نرسیده، مستقیم می‌آمد سرساختمان و مثل یک کارگر دست به‌کار می‌شد. با اینکه خستگی از رنگ زرد چهره‌اش پیدا بود حریفش نمی‌شدم که او را راضی کنم تا برود استراحت کند. می‌گفت تا این خانه ساخته نشود و برادرم را زیر سقف خانه خودش نبینم دلم آرام نمی‌گیرد. بعد با بغض ادامه می‌دهد: حالا خانه‌ام ساخته شده. جمشید کجایی که مرا زیر سقف خانه خودم ببینی؟ زهرا و معصومه-خواهرهای جمشید- می‌گویند: خیلی دلسوز ما بود مخصوصا از زمانی که مادر را از دست دادیم. همیشه غمخوارمان بود. آنقدر به ما لطف داشت که بعد از ازدواج دلش نمی‌آمد ما را تنها بگذارد به همین‌خاطر همین جا در کنار ما ساکن شد.» کاری نمی‌شود کرد. خانواده غمگین را با غم‌شان باید تنها گذاشت. آنها این روزها تک تک جملاتشان با یاد جمشید است. همه خاطراتشان و همه روزهایشان. بغض همراه و همنشین همیشگی‌شان شده. اما می‌گویند ته همه این سختی‌ها هنوز امید دارند دوباره برادر، پسر یا برادرزاده‌شان را در آغوش بگیرند.

منتظر کادوی جمشید هستم

هرسال روز مادر که می‌رسید این جمشید بود که همه خانواده را دور هم جمع می‌کرد. می‌گفت خوب نیست که هر کس تنها برای خودش راه بیفتد و برود به دیدار مادر. بگذارید همگی باهم به دیدار مادرمان برویم تا اینطور دلش آرام بگیرد و ببیند که بچه‌هایش همه با همند. می‌گفت پدر و مادر‌ها از دیدن بچه‌هایشان در کنار هم خوشحال می‌شوند.» خواهر بزرگ جمشید با گفتن این حرف‌ها دستی به عکس جمشید و مادرش می‌کشد؛ عکسی که مادر و فرزند در حرم امام رضا(ع)و در کنار هم انداخته‌اند. خواهر نگران و ناراحت بعد از این حرف‌ها، غرق سکوت می‌شود .

حال جمشید روز مادر چگونه بود؟

خوب و خوشحال. یک‌جا بند نمی‌شد. مرتب سعی می‌کرد با برنامه‌ریزی‌اش مادر را غافلگیر کند. یک سال می‌آمد غذا می‌پخت تا مبادا مادر دست به سیاه و سفید بزند. یک سال دیگر هم با کادویش او را غافلگیر می‌کرد .

چه کادویی به مادرتان هدیه می‌داد؟

همیشه توجه می‌کرد که مادر چه چیزی کم و کسر دارد. همان را برایش می‌خرید و کادو می‌کرد. گاهی لباس، اکثرا هم سکه طلا .

سه سال است که مادر دیگر در کنارتان نیست. در این سال‌ها در نبود مادرتان، روز مادر را چگونه سپری کردید؟

برنامه‌مان مثل هر سال بود. جمشید باز همه را جمع می‌کرد و می‌رفتیم سر مزار مادرمان. گل نثار خاکش می‌کردیم. جمشید کادو هم می‌آورد .

کادو!؟

بله، او در این چند سال و در نبود مادر باز روز مادر کادو می‌خرید. اما کادویش را به من و 2 خواهر دیگرم هدیه می‌کرد. می‌گفت مادرم از من انتظار دارد، باید هوای دخترهایش را داشته باشم .

این روزها ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) و روز زن . مادر است، برنامه‌ای دارید؟

بی جمشید؟ (بعد مثل کسانی که از گفته‌شان پشیمان شده‌اند، حرفش را برمی‌گرداند) خب، معلوم است دیگر. جمشید روز مادر می‌آید، خودش دوباره برنامه‌ریزی می‌کند و برایمان کادو می‌خرد. ما منتظرش هستیم(همشهری/محمد صادق خسروی علیا)


ادامه مطلب ...

چرا دروغگویی در جامعه زیاد شده

جام جم سرا:معمولاً آنچه در شناسایی ماهیت یک آسیب اجتماعی مورد غفلت واقع می‌شود، واکاوی تاریخی آن آسیب است. بسیاری از اندیشمندان جهان خودآگاهی تاریخی را نخستین قدم در شناسایی آسیب‌ها و ظرفیت‌های یک ملت می‌دانند. اعتراف و پذیرش آن آسیب یا ظرفیت نیز دومین قدم است. همچون بیماری که بیماری خود را می‌پذیرد و نخستین گام را برای درمان برمی‌دارد.

واکاوی تاریخی یک آسیب و یا ناهنجاری فرهنگی همچون پدیده دروغگویی، همان کاری است که یک روانپزشک با بیمارش می‌کند، رفتن به گذشته‌ها و یافتن علت‌های اصلی. ریشه‌های تاریخی پدیده دروغگویی که نسبت‌های محکمی با پنهان کاری و ریا دارد، چیست؟

دکتر علی انتظاری مدیر گروه جامعه‌شناسی دانشگاه علامه طباطبایی نیز در پاسخ به این پرسش، ما را به حافظه تاریخی‌مان سوق می‌دهد و با تأکید بر اینکه ما شواهدی نداریم ثابت کنیم که هم اکنون به سمت دروغگویی گرایش پیدا کرده ایم، می گوید: «دروغگویی در جامعه ایران متعلق به امروز نیست و از گذشته رواج داشته، در حقیقت دروغگویی بیشتر محصول نظام‌های حکومتی تمامیت خواه و شبه استبدادی گذشته بوده، چون شرایط سیاسی حاکم بر جامعه به شکلی بوده که اقتضای دروغگویی می کرده است.

اگر به ظاهر خانه‌های قدیمی دقت کنید، می بینید که بیرون این خانه‌ها بسیار محقر و فقیرانه طراحی شده، اما فضای داخل خانه از فقر صاحب ملک خبر نمی دهد

یعنی مردم در آن دوران بیشترسعی بر پنهان کاری داشتند و به اجبار بسیاری از داشته‌ها و امکاناتشان را از دید حاکم دور نگه می داشتند، چرا که ممکن بود مخل امنیت آنها باشد.»

او با بیان این که مردم در این دوران‌ نسبت به داشته‌های خود تظاهر می‌کردند، می‌افزاید: «این ظاهر سازی البته در دوره‌های مختلف رواج داشته، اما از زمانی که تعصب اندیشه‌ها در جامعه رایج شد یعنی از زمان سلطان محمود غزنوی این رفتار نیز بیشتر نمود پیدا کرد.»

دکتر انتظاری معتقد است پایه تعصب فکری از همین دوران گذاشته شده است. از طرفی این تعصب فکری در دوره خواجه نظام الملک وزیر دربار سلجوقیان و نویسنده «سیاست‌نامه» با تأسیس نظامیه‌ها نهادینه و مبنایی شد و افراد با افکار و اندیشه‌های دیگر مجبور به تظاهر شدند.

این تظاهر البته بیشتر به این خاطر بود که برخی افراد به مناصبی که می خواهند، دست پیدا کنند. خب این مسأله از نظر فکری قابل توجیه بود. از نظر اقتصادی هم تعرض حاکمان، والیان و افراد ذی نفوذ به اموال رعایا باعث شد مردم به داشتن اموال کمتر، تظاهر کنند.

شما اگر به ظاهر خانه‌های قدیمی دقت کنید، می بینید که بیرون این خانه‌ها بسیار محقر و فقیرانه طراحی شده، اما فضای داخل خانه از فقر صاحب ملک خبر نمی دهد. خب این دوگانگی ناشی ازفضای حاکم بر جامعه و ناامنی‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بوده است.

به گفته این استاد جامعه‌شناس، ما از نظر تاریخی دچار این ظاهرسازی شده‌ایم و به همین علت بی آن که متوجه باشیم به شکلی ناخودآگاه در عمل و فکر گاه دچار دوگانگی می‌شویم و در تاریخ هم جلوه‌های مختلف آن را دیده‌ایم. بنابراین این یک امر تاریخی تثبیت شده است و ما هم وارث گذشتگان‌مان هستیم.

گرایش به بدلگرایی یکی از منابع مهم گرایش به دروغ محسوب می شود، یعنی ما بدل را به اصل ترجیح می دهیم و البته وقتی بدل در جامعه رواج یافت در همه عرصه‌ها رسوخ پیدا می کند

وی البته بر این باور است که ورود ما به جهان شبه مدرن هم مزید بر علت شده و مشکلات جدیدی را به وجود آورده است که تقویت بدلگرایی در جامعه یکی از پیامدهای آن است.

وی می گوید: «ما از نظر تاریخی هر شرایطی را که پشت سر گذاشته ایم به جای خود، منابع و بهانه‌های مهمی هم برای دروغگویی در جامعه داشته ایم، اما در دوره مدرن، نوسازی برونگرایانه هم رواج یافته است؛ این دوره اواخر دوره قاجاریه، زمان امیرکبیر، دوره مشروطه و پهلوی را شامل می شود. در این دوران گرایش به شبه مدرن موجب شد تا بدلگرایی ایجاد شود و ما به بیماری‌ای به نام بدلگرایی دچار شویم.»

او درباره گرایش به بدلگرایی این‌طور توضیح می دهد: «این بیماری یکی از منابع مهم گرایش به دروغ محسوب می شود، یعنی ما بدل را به اصل ترجیح می دهیم و البته وقتی بدل در جامعه رواج یافت در همه عرصه‌ها رسوخ پیدا می کند. برای مثال در بحث آکادمیک همین که فردی مدرک بگیرد کافی است و کسی به عمق توجه نمی کند. مدرک به منبع منزلت اجتماعی تبدیل می‌شود و جامعه نیز به همین ظاهر اکتفا می کند. یعنی اگر کسی تظاهرکند، برای مردم کافی است. این عبارتی که می گویند عقل مردم به چشمشان است در همین موضوع صدق پیدا می کند. البته این مسأله در دوران مدرن رواج زیادی یافته است.»

حال سؤال اینجاست که چگونه می توان این بیماری را از پا در آورد و یا در برابر اثرات منفی آن مقاومت کرد؟

دکتر انتظاری پاسخ می دهد: «ما باید ابتدا از نظر تاریخی منابع ناامنی اجتماعی را بر طرف کنیم. بر این اساس باید احساس امنیت در کنار امنیت در جامعه توسعه یابد. شما باید بدانید که مهم‌تر از امنیت، بحث احساس امنیت است و ما باید در هردو زمینه به خوبی عمل کنیم. البته نقش رسانه‌ها دراین زمینه بسیار مهم است، اما باید توجه داشت که امور تاریخی دیر به نتیجه می‌رسد و صبر و حوصله زیادی نیاز دارد. از طرفی یک سوی این ماجرا به بیماری بدلگرایی بر می گردد، ما باید این بیماری را درمان کنیم و برای رسیدن به این منظور هم پیش از هر چیز باید عزت نفس، خودباوری، اعتماد به نفس ملی و بومی گرایی را در برابر برون مداری تقویت کنیم.»

مردم باید هر حرفی را به سرعت نپذیرند و درباره آن واکاوی و تحقیق کنند

وی با اشاره به برنامه‌های توسعه ای و اقداماتی که باید دراین حوزه انجام شود، می‌گوید: «ما باید در نظام قوانین و مقررات اصل را بر بدل ترجیح دهیم. این کار نیاز به نظریه پردازی نظری و اقدامات اجرایی دارد، اما باید این بیماری بدرستی تشخیص داده شود. چراکه این فرهنگ غلط یعنی رواج دروغ لطمات زیادی به جامعه وارد می کند.»

تقویت روحیه پژوهشی در سطوح مختلف جامعه از دیگر راهکارهایی است که دکتر انتظاری به آن اشاره کرده و درباره آن می‌گوید: «مردم باید هر حرفی را به سرعت نپذیرند و درباره آن واکاوی و تحقیق کنند و این امر روحیه انتقادی طلب می کند. یعنی باید تشخیص سره از ناسره وجود داشته باشد و هر داده ای به عنوان داده درست تلقی نشود.»

این جامعه شناس با تأکید بر این که تقویت روحیه اصیل دینی موجب کاهش دروغ در جامعه می شود، می گوید: یکی از مصادیق شخص کذاب این است که خبری را بدون وارسی نقل می کند، ما آیه قرآن نیز در این زمینه داریم که باید صحت اخبار تأیید شود اما متأسفانه این فرهنگ غلط در جامعه ما رواج زیادی دارد که به ضعف دینداری اصیل و توجیهات بیهوده بر می گردد.

دروغگویی، ترس و اضطراب به همراه دارد

دروغگویی شاید بیشتر از نظر روانشناسی و روان شناختی توجیه شود، اما از نظر جامعه‌شناختی نیز مکانیزم‌های اجتماعی و شرایط و عواملی وجود دارند که موجب تبدیل شدن دروغ به یک هنجار اجتماعی می‌شوند. البته دروغگویی مختص جامعه ایران نیست و همه جوامع به نوعی کم یا زیاد با این معضل دست و پنجه نرم می کنند.

کودکان آموزش نحوه تعامل با جامعه را در خانواده آموزش می بینند، بنابراین اگر در فرایند اجتماعی شدن، دروغگویی را ببینند، به طور حتم به این فرهنگ خو می کنند

دکتر طهمورث شیری، جامعه شناس درباره عوامل و شرایط بروز دروغگویی در جامعه می‌گوید: «عوامل زیادی در فراوانی دروغ در جامعه نقش دارد که از منظرهای مختلف قابل بررسی است، اما در جامعه ایران این عوامل به ساختار سیاسی نزدیکتر است. شما اگر کتاب‌هایی درباره فرهنگ سیاسی، اخلاقی و ویژگی‌های ایرانیان مطالعه کنید، می بینید که بیشتر اندیشمندان علوم اجتماعی هم بحث دروغگویی را به ساختار قدرت مربوط می کنند.»

وی با بیان این که جامعه ایران از نظر تاریخی استبداد زده است،می افزاید: «کودکان آموزش نحوه تعامل با جامعه را در خانواده آموزش می بینند، بنابراین اگر در فرایند اجتماعی شدن، دروغگویی را ببینند، به طور حتم به این فرهنگ خو می کنند.»

در این تحلیل خانواده به عنوان وارث فرهنگی استبدادزده و آلوده به دروغ دست به بازتولید آن می‌زند، دکتر شیری در این زمینه توضیح می‌دهد: «زمانی که بین فرهنگ رسمی و غیر رسمی یعنی آن دسته از باورها و عاداتی که به دور از چشم حکومت انجام می شود، مثل استفاده از فیلتر شکن فاصله زیادی ایجاد شود و افراد دست به کارهایی بزنند که از دید حکومت جایز نیست، وقتی با یک مقام رسمی مواجه می شوند، دروغ می گویند.»

دروغگویی به شیوه‌های مختلف در خانواده هم باز تولید می شود و ما مدام با افرادی روبرو می‌شویم که مجبور به دروغگویی هستند. این افراد حتی به فرزندان خود هم می آموزند که باید دروغ بگویند. کودکان هم یاد می گیرند که نباید همه چیز را در بین همگان بیان کنند و به همین ترتیب پنهان کاری را رواج می دهیم.

این فرهنگ خود به خود، شخصیت‌های دوگانه‌ای را به وجود می‌آورد که در ارتباط با جامعه، دروغگویی را به شیوه‌های مختلف باز تولید می کنند. در حالی که در یک جامعه سالم اگر افراد اجازه داشته باشند؛ عقاید و نظریات خود را مطرح کنند و به شیوه‌های مطلوب نیز به آنها پاسخ داده شود، آمار دروغگویی کاهش پیدا می‌کند.

دروغگویی به شیوه‌های مختلف در خانواده‌ها باز تولید می شود. افراد حتی به فرزندان خود هم می آموزند که باید دروغ بگویند. کودکان هم یاد می گیرند و به همین ترتیب پنهان کاری را رواج می دهیم

وی ادامه می دهد: «رفتارهایی مثل تقدیرگرایی یعنی اعتقاد داشتن به شانس و اقبال هم مؤثر است. چرا که این افراد، پاسخ وقایعی که در دور و اطرافشان می گذرد را به عوامل خارج از دسترس بشر نسبت می دهند. یعنی در قضاوت‌های خود بخت، شانس، اقبال و بدشانسی را وارد می کنند.»

این جامعه شناس با بیان اینکه ایرانیان به شدت تقدیرگرا هستند، می گوید: «تقدیرگرایی یکی از فاکتورهایی است که در جامعه مدرن و در عصر ارتباطات چندان پذیرفته شده نیست، بنابراین این افراد زمانی که در محافلی قرار می‌گیرند که در آنها طرح تقدیرگرایی جالب نیست، رفتار خود را تغییر می دهند و ترجیح می دهند امروزی تر رفتار کنند. یعنی برای خوشایند جامعه دست به رفتارهایی می زنند که خودشان به آنها اعتقادی ندارند.»

وی با اشاره به این که آموزش‌های خانوادگی در این زمینه نقش بسزایی دارند، تأکید می‌کند: «خانواده‌ها گاهی بدون اینکه خود بخواهند به فرزندانشان دروغگویی را آموزش می دهند و موجب می شوند تا شخصیت‌های غیرخلاق و دوگانه شکل بگیرد.»

شیری با تأکید بر این که ترس و دروغگویی دو روی یک سکه هستند، می گوید: «وقتی دروغگویی در جامعه ای رواج یافت، نوآوری، شکوفایی خلاقیت، بروز استعدادها و تعامل صحیح با دیگران و اعضای خانواده به مخاطره می‌افتد و شخصیت‌هایی در جامعه شکل می گیرد که بشدت مضطرب و نگرانند. چون دروغگویی تحت هر شرایطی (ارادی یا غیر ارادی) ترس و اضطراب به همراه دارد و مانع روبرو شدن با شخصیت‌های سالم در جامعه می شود.»

اگر در فضای جامعه بی اعتمادی شکل بگیرد و مسئولی براحتی دروغ بگوید، فضا را برای دیگران هم آماده می کند تا این رفتار در بین آحاد مردم نهادینه شود. بنابراین به عنوان حرکت نخست باید مسئولان در رفتار خود صداقت داشته باشند و واقعیت‌ها را به مردم بگویند. البته ما در این زمینه به یکسری ریز فاکتورها مثل شایسته سالاری هم نیازمندیم تا اعتماد از دست رفته بازگردد.(تابناک)


ادامه مطلب ...

همسر مرزبان ربوده شده: امید چراغ خانه من است

جام جم سرا:
جمشید دانایی فر در روز 17 بهمن‌‌ماه 92 همراه با چهار سرباز دیگر در مرز جکیگور منطقه سرباز سیستان و بلوچستان به گروگان گروهی درآمد که خود نیز از ساکنان همین منطقه هستند. حالا 4 سرباز به خانه بازگشتند اما جمشید با سرنوشتی نامعلوم در دست گروهی است که با ادعای حمایت از مردم منطقه یکی از همان مردم را وسیله‌ای کرده‌اند برای انتقامجویی‌ها، کینه ورزی‌ها و شعله ورتر کردن آتش دشمنی‌ها. با همسر او درباره وضع زندگی پس از دو ماه و نیم انتظار سخت و گفته های سخنگوی جیش العدل درباره همسرش، صحبت کردم. چندان رغبت و رمقی برای گفت وگو ندارد و این را می‌توان به راحتی از همان لحظه اول که صدایش از آنسوی خط تلفن به گوش می‌رسد تشخیص داد. خودش هم این را می‌گوید و تأکید می‌کند که گفت‌وگو طولانی نباشد و با همان صدای گرفته پاسخ سؤال‌ها را می‌دهد.

*در صحبتی که چند وقت پیش کرده بودید گفتید امیدوار هستید که همسرتان به خانه برگردد. با توجه به مدت طولانی که از این ماجرا گذشته امید تان را هنوز دارید یا این‌که تسلیم ناامیدی شده اید؟

امید و توکلم به خداست و ایمان قلبی که دارم به من می‌گوید همسرم زنده است و صحیح و سالم به خانه باز می‌گردد. حالا هم چشم امیدم را به تلاش مسئولان و نهادهای اجتماعی دوخته‌ام تا کمک کنند که من و فرزندم از این بلاتکلیفی درآییم.

*شما درخواست‌هایی داشتید از مجامع بین‌المللی. کمی توضیح دهید که این درخواست‌ها را به چه شکلی مطرح کردید و انتظار چه کمک‌هایی دارید؟

انتظار دارم مسئولان ماجرا را پیگیری کنند و تمام تلاششان را انجام دهند تا سرنوشت همسرم مشخص شود. فرزند من در غیاب پدرش به دنیا آمد و هر دو انتظار پدرش را می‌کشیم. من نامه‌ای به شکل مکتوب ننوشته‌ام اما این درخواست‌ها را به صورت شفاهی اعلام کرده‌ام و یک بار دیگر هم اینجا درخواستم را مطرح می‌کنم. تقاضا دارم که هر چه سریعتر نسبت به روشن شدن وضع همسرم اقدام شود.

* تاکنون هیچ صحبتی از سوی شخصی مطمئن با شما انجام نشده که شما را از این بلاتکلیفی در آورد و نسبت به قطعیت سرنوشت جمشید مطمئنتان کند؟

هیچ صحبتی.

*آیا سخنان سخنگوی جیش العدل در گفت‌وگو با یک روزنامه‌نگار مستقل را خوانده اید؟

نه بی‌اطلاعم.

*این سخنگو در جایی از سخنانش ادعا کرده که یکی از دلایل تفاوتی که میان همسر شما و چهار سرباز دیگر قائل شدند این است که در طول یکسال گذشته افراد زیادی در درگیری‌های این مرز کشته شده‌اند و جمشید را به این دلیل مجرم تشخیص داده‌اند. جمشید چه مدت در این مرز مشغول به خدمت شده بود؟

4 روز، جمشید فقط 4 روز بود که به این مرز رفته بود و پیش از آن آموزش مرزبانی می‌دید و در جایی مشغول به خدمت نبود.

*یکی دیگر از مسائل مطرح شده از سوی سخنگو این است که جمشید حقوق بالایی دریافت می‌کرده؛ با در نظر گرفتن این موضوع که دریافت حقوق بالا نمی‌تواند دلیل برای مجازات یک انسان باشد اما این سؤال را از شما دارم که آیا جمشید چنین حقوقی دریافت می‌کرده؟

خیر، نمی‌دانم منظور از حقوق بالا چیست، اما حقوق جمشید به یک میلیون تومان هم نمی‌رسید.

*برای امیدرضا شناسنامه‌ای تهیه کرده‌اید؟

شناسنامه امید را گرفتم چون اگر این کار را نمی‌کردم جریمه می‌شدم و مسأله به دادگاه می‌کشید و دردسر زیادی داشت. اما خیلی دوست داشتم که پدرش بیاید و با هم برایش شناسنامه‌ بگیریم. اگر این امکان بود دست نگه می‌داشتم و تا بازگشت همسرم شناسنامه نمی‌گرفتم.

*خانواده، اطرافیان و آشنایان وقتی انتظار و امید شما را می‌بینند چگونه برخورد می‌کنند؟ با دیدن این امیدواری‌ها و واکنش‌های شما، همراهی تان می‌کنند یا این کار را بیهوده می‌دانند؟

هم تشویق می‌کنند و هم به امیدواری من امیدوارتر می‌شوند.

*خبرهای ضد و نقیضی دائم منتشر می‌شود، مثلاً این‌که گفته شد قرار است پیکر همسرتان همراه با چهار سرباز به ایران بیاید اما بعد اینطور نشد، بعد هم گفته شد که دانایی فر شاید زنده باشد و بار دیگر صحت آن رد شد و... وقتی شما در جریان این اخبار متفاوت قرار می‌گیرید چه تأثیری روی شما می‌گذارد؟

این اخبار بی‌تأثیر نیست و به هر حال اثر خودش را می‌گذارد، اما بیشتر سعی می‌کنم امیدم به خدا باشد و تا قطعی نشدن سرنوشت همسرم، امیدم را حفظ کنم.

*از فعالیت‌های مردمی در فضاهای مجازی خبردار می‌شوید؟ تا چه اندازه در جریان همدلی‌های مردم هستید؟

از مردم واقعاً ممنونم که با من و فرزندم و خانواده‌ام همراه هستند و ما را فراموش نکرده‌اند. از آن‌ها می‌خواهم هنوز هم من و کودکم را فراموش نکنند و حمایت‌های معنویشان را از ما دریغ نکنند. ممنونم از همدردی‌های آن‌ها.

*برای 4 سرباز دیگری که به خانه بازگشتند پیامی دارید؟

آزادی 4 سرباز دیگر را به خانواده هایشان تبریک می‌گویم و واقعاً از این بابت خوشحال شدم. آن 4 سرباز در استان ما مهمان بودند و خدا را شکر می‌کنم که مهمان‌ها سالم به خانه برگشتند. خانواده‌های آن‌ها که درد من را می‌فهمند، می‌خواهم برای من و کودکم دعا کنند.

*این مدت طولانی بیشتر با کابوس گذشته یا امیدواری تان باعث شده بتوانید شب‌ها را راحت به روز برسانید؟

من به خواب‌های خودم اطمینان دارم و تمام خواب‌هایم امیدوار‌کننده بوده، تا به حال حتی یک کابوس هم ندیده‌ام. فقط امیدواری.

* انتخاب نام امید برای فرزندتان هم به همین دلیل است؟

بله، به امید روزی که پدرش بازگردد و هر سه در کنار هم به زندگی مان ادامه دهیم.

* آیا با مسئولان در تماس هستید یا این‌که مانند قبل هنوز هم از طریق اخبار در جریان امور قرار می‌گیرید؟

آنها یک بار به دیدارمان آمدند و ابراز همدردی کردند، با رئیس‌جمهوری هم در سفر به استان سیستان و بلوچستان دیداری داشتیم. از آن‌ها تقاضا دارم پیگیر این موضوع باشند.(شیرین مهاجری/ایران)


ادامه مطلب ...

دوچرخه سواری؛ خاطره ای فراموش شده

جام جم سرا:در شهر پکن در چین بیش از 4 میلیون دوچرخه مورد استفاده است و در سالهای دهه 1980 تخمین زده می شد که حدود 500 میلیون نفر در چین از دوچرخه برای حمل و نقل استفاده می کنند.

در کشورهای اروپایی نیز تلفیق استفاده از دوچرخه و سایر سیستمهای حمل ونقل بسیار رایج است به طوری که عده زیادی برای رسیدن به ایستگاههای مترو یا اتوبوس از دوچرخه استفاده می کنند و با رسیدن به این ایستگاهها سفر را با وسایل دیگر ادامه می دهند.

دوچرخه دوست ترین شهرهای جهان

آمستردام را می توان دوچرخه دوست ترین شهر دنیا نامید. حدود 50 درصد از حمل و نقل شهری در آمستردام با دوچرخه صورت می گیرد. همچنین تعداد دوچرخه ها در این پایتخت اروپایی از تعداد خودروها بیشتر است. اصلی ترین توقف گاه شهر آمستردام، سازه ای سه طبقه است که 10 هزار دوچرخه را دو خود جای می دهد.مسیرهای ویژه دوچرخه سواری در آمستردام بسیار زیاد است، به همین دلیل آمد و شد خودرویی چندانی در این شهر مشاهده نمی شود.جالب اینجا است که حتی یک روز مشخص (دومین شنبه ماه مه) در تقویم ملی هلند به نام «روز دوچرخه سواری» نام گذاری شده است.

پکن را می توان یکی دیگر از شهرهای دوستار دوچرخه دانست چنانچه همه روز هزاران نفر از شهروندان چینی از دوچرخه برای رفتن به محل کار و بازگشت به خانه استفاده می کنند. به همین منظور مسیرهای ویژه ای برای دوچرخه و نیز چراغ های راهنمایی ویژه دوچرخه سواران نیز طراحی شده است.

در برلین که بزرگ ترین شهر آلمان محسوب می شود نیزاستفاده از دوچرخه بسیار زیاد و قابل توجه است چنانچه حدود 15 درصد از ترافیک شهری به دوچرخه اختصاص دارد. برلین برای دوچرخه سواری بسیار مناسب است، زیرا پستی و بلندی چندانی ندارد .مسئولین شهری برلین بودجه زیادی را در چند سال اخیر برای توسعه مسیرهای ویژه دوچرخه سواری اختصاص داده اند. همچنین تارنماهایی برای شبکه دوچرخه سواری برلین طراحی شده که هر فرد می تواند با دادن مبدا و مقصد، کوتاه ترین و بهترین مسیر ویژه دوچرخه سواری بین آنها را مشاهده کند.

ترونهیم در نرو‍ژ، تنها بالابر ویژه دوچرخه در جهان را دارا است. در مسیری شیب دار و سربالا که امکان دوچرخه سواری در آن دشوار است، کافی است دوچرخه سوار یکی از پاهای خود را روی برآمدگی خط بالابر قرار دهد تا به این ترتیب به صورت خودکار همراه با دوچرخه به انتهای مسیر سربالایی برود.

در بارسلونا نیز سامانه ویژه ای برای اجاره دوچرخه به شهروندان وجود دارد. البته گردشگران نیز می توانند با پرداخت مبلغی حدود 10 یورو دوچرخه ای را از سایر مراکز اجاره دوچرخه دریافت کنند. در بارسلونا خطوط ویژه ای برای دوچرخه سواران وجود دارد. افزون بر این، کمربندی ویژه دوچرخه سواران که «کمربند سبز» نام دارد حدود 60 کیلومتر طول دارد و البته خطوط ویژه دوچرخه سواری درون شهری نیز به آن متصل است.

شهر بازل سوئیس نیز یکی از شهرهای دوستدار دوچرخه در جهان است. در این شهر حتی مسیرهای ویژه ای برای دوچرخه سواران چپ دست وجود دارد که در دنیا منحصر به فرد است! با توجه به سیستم گسترده حمل و نقل ریلی سوئیس، هر فرد می تواند دوچرخه ای در هر یک از ایستگاه های قطار اجاره کند و آن را در ایستگاهی دیگر تحویل دهد.

کپنهاگ را «پایتخت دوچرخه ها» می نامند. حدود 544 هزار نفر از شهروندان کپنهاگی از دوچرخه به عنوان اصلی ترین وسیله رفت و آمد استفاده می کنند. همچنین مسئولان شهری کپنهاگ مراکزی را برای کرایه دوچرخه به شهروندان ایجاد کرده اند. به محض اینکه دوچرخه کرایه کرده را به مرکز بازگردانید، ودیعه 20 کرونی (سه دلاری) شما پس داده می شود. علاوه بر چراغ های راهنمایی ویژه دوچرخه سواران، در برخی نواحی شهری کپنهاگ، ورود خودرو به کلی ممنوع است و فقط دوچرخه سواران حق تردد دارند.

دوچرخه سواری خاطره قدیمی شهرهای ایران

در کشور ما نیز زمانی دوچرخه بسیار محبوب بود چنانچه در شهرهایی مانند تهران، یزد، اصفهان و... از دوچرخه بسیار زیاد استفاده می شد اما به مرور خوردوها جای این وسیله نقلیه پاک را گرفتند و نفس شهرها را به شمارش انداختند؛ دوچرخه هم کم کم به خاطره ها پیوست. اگرچه دوچرخه سواری در تهران و برخی از شهرهای کشور طی سال های اخیر دوباره مورد توجه قرار گرفته اما فاصله زیادی با شهرهای پیشرفته جهان داریم که امید است توسعه دوچرخه سواری در شهرهای کشورمان مورد توجه بیشتر مسئولان قرار گیرد تا جایی که این وسیله نقلیه پاک به یکی از مدهای اصلی حمل و نقل در شهرها تبدیل شود.


ادامه مطلب ...

علائمی که نشان می‌دهد: ازدواجتان دچار مشکل شده

جام جم سرا: براساس نتایج پژوهش‌ها، ٧ نشانه ناکامی در ازدواج را می‌توان این چنین برشمرد:

١. دعواهایتان بیشتر و بدتر شده
در حقیقت در چنین وضعیتی ترجیح می‌دهید به جای حرف‌زدن با هم، از یکدیگر ایراد بگیرید. این ایرادگیری‌ها هم معمولا با نیت خوب انجام نمی‌شود و برای ناراحت‌کردن و رنجاندن طرف مقابل است. شما از روش سرزنش یکدیگر برای تخلیه ناراحتی‌هایتان استفاده می‌کنید. متاسفانه بیشتر جروبحث‌ها درباره موضوعات مشابهی است، هر روز بیشتر از یکدیگر انتقاد می‌کنید و با هم جنگ و دعوا دارید و دیگر در این دعواها انصاف را رعایت نمی‌کنید.

البته جروبحث‌کردن به خودی خود اشکالی ندارد و حتی زوج‌های موفق هم جروبحث می‌کنند، اما حقیقت این است که زوج‌های موفق یادگرفته‌اند چگونه «منصفانه» دعوا کنند. جروبحث‌های آنها به توهین‌کردن نمی‌انجامد و تهاجمی نیست.

در ازدواج‌های ناکام، برقراری ارتباط با یکدیگر کمتر و کمتر می‌شود. وضعیت بدتر هنگامی خواهدبود که درباره مشکلاتتان با یکدیگر صحبت نکنید. به صراحت باید گفت طرفین در یک ازدواج ناموفق توانایی و اشتیاق حل‌ مشکلاتشان را از دست می‌دهند

٢. احترامتان کمتر و بی احترامی‌هایتان بیشتر شده
در ازدواج‌های ناموفق، بی‌احترامی به یکدیگر مشاهده می‌شود. دلخوری و رنجش جای صبر و عشق را می‌گیرد. هر کدام از طرفین به راه خودش می‌رود تا مجبور نباشد در کنار دیگری حضور داشته باشد.

متاسفانه در این حالت هنگامی که همسرتان حضور ندارد، شادتر از زمانی هستید که در کنارتان است و تفریح‌ با همسر به خاطره‌ای دور تبدیل می‌شود. هنگامی که احترام و درک دوجانبه از بین می‌رود، ازدواج در مسیر پایان یافتن است. در این مورد شک نکنید.

٣. ارتباطتان کمتر و ضعیف‌تر شده
برقراری ارتباط میان زن و شوهر برای سلامت یک رابطه موفق اهمیت بسیاری دارد. در ازدواج‌های ناکام، برقراری ارتباط با یکدیگر کمتر و کمتر می‌شود. وضعیت بدتر هنگامی خواهدبود که درباره مشکلاتتان با یکدیگر صحبت نکنید. به صراحت باید گفت طرفین در یک ازدواج ناموفق توانایی و اشتیاق حل‌ مشکلاتشان را از دست می‌دهند. آنها دیگر برای یکدیگر اهمیتی قایل نیستند.

هنگامی که ارتباط میان زن و شوهر به چنین وضعیتی برسد، دیگر نمی‌توان امید چندانی برای ادامه زندگی مشترک داشت. هنگامی که افراد از ارتباط برقرار‌کردن با یکدیگر اجتناب می‌کنند، دیگر نه مشکلی حل می‌شود و نه شکافی را می‌توان پر کرد.

٤. صمیمیت زناشوییتان کمتر شده
صمیمیت در رابطه زناشویی در ازدواج ناموفق پایین است. با ادامه اختلافات، صمیمیت جنسی کمتر و کمتر می‌شود و زن و شوهر مانند کسانی می‌شوند که فقط با هم در یک خانه زندگی می‌کنند (همخانه)، اما هیچ کدام از صمیمیت‌های عاطفی زندگی مشترک بین آنها وجود ندارد. البته تحقیقات ٣ دهه گذشته نشان داده است گاهی تاکید بیش از حدی روی رابطه زناشویی به‌عنوان نشانه‌ ازدواج موفق می‌شود در حالی که عناصر دیگری هم در این موفقیت نقش دارند که به همان اندازه رابطه زناشویی اهمیت دارند یا حتی از آن مهم‌تر هستند.

اشتباه نکنید؛ «صمیمیت» چیزی بیش از یک رابطه زناشویی خوب است. صمیمیت ممکن است دست در دست هم راه‌رفتن، نوازش و به‌طور کلی ابراز احساسات برای یکدیگر باشد.

٥. مشاجره‌های مالی تان بیشتر شده
وقتی شما و همسرتان مدام در مورد موضوعات مالی جروبحث می‌کنید، روشن است که ازدواجتان دچار مشکل شده است. بسیاری از اختلافات زناشویی، ریشه در موضوعات مالی دارند و وقتی وضعیت بدتر می‌‌شود که کشف کنید همسرتان درباره پول یا سایر موضوعات مالی به شما دروغ گفته است. وقتی زن وشوهر درباره صورتحساب‌ها، حساب‌های بانکی، مخارج و بدهی‌ها به یکدیگر دروغ بگویند، نشانه آشکاری از موفق‌نبودن ازدواج بروز کرده است.

زوج‌های ناموفق، اصولا نحوه برقرار‌کردن ارتباط درست با یکدیگر را نیاموخته‌اند

تردیدی نیست که همه زوج‌ها در دوران ناپایداری اقتصادی، به زحمت می‌افتند و بیکاری، افزایش قیمت‌ها، نگرانی درباره حقوق بازنشستگی و پس‌اندازها و بالا‌رفتن اجاره‌ و قیمت خانه فشار زیادی به آنها وارد می‌کند. اما به یک حقیقت باید توجه کنید؛ زوج‌های موفق این دوران فشار اقتصادی را از سر می‌گذرانند و به شکوفایی ادامه می‌دهند. زوج‌هایی که رابطه مستحکمی دارند، راه‌هایی برای گذراندن موفق این بی‌ثباتی‌های اقتصادی، پیدا می‌کنند.

زوج‌های ناموفق، یاد نگرفته‌اند با مشکلات اقتصادی کنار بیایند، زیرا اصولا نحوه برقرار‌کردن ارتباط درست با یکدیگر را نیاموخته‌اند. اگر همه صحبت‌هایتان درباره مسائل مالی شده، ازدواج‌تان به خطر افتاده است.

٦. اعتمادتان کمتر شده
اعتماد، اساس هر ازدواج موفقی است. درواقع هیچ چیز در یک رابطه موفق، مهم‌تر از اعتماد‌کردن نیست. اگر نتوانید به همسرتان اعتماد کنید، چه کسی برای اعتماد‌کردن باقی می‌ماند؟ اگر شما یا همسرتان به بی‌وفایی طرف مقابل فکر می‌کنید و طلاق گرفتن ذهنتان را اشغال می‌کند، مشکل در ازدواج شروع شده است. اگر میزان اعتماد دوجانبه به صفر برسد، دیگر امیدی برای تداوم زندگی مشترک وجود ندارد.

٧. مداخله‌های خانوادگی‌تان بیشتر شده
برای بستگان و نزدیکانتان (از فرزندان و پدرومادرها و خواهر و برادرها گرفته تا اقوام دورتر) پادرمیانی‌کردن و واسطه‌شدن در مشاجره‌های شما مشکل و مشکل‌تر می‌شود. اعضای دو خانواده شروع به طرفداری می‌کنند و بردن و باختن در این جنگ به قانون روزمره تبدیل و مصالحه و آشتی به فراموشی سپرده می‌شود.

در این حالت هر یک از شما، سعی می‌کند دیگری را از اعضای خانواده و دوستانش جدا و منزوی کند و «تفرقه بینداز و حکومت کن» به شعار روزانه‌تان تبدیل خواهد شد. متاسفانه باید گفت چنین ازدواج‌های مشکل داری، باعث اختلاف و ازبین‌رفتن تفاهم سایر اعضای خانواده هم می‌شوند.

دشمنی خانوادگی نشانه یک ازدواج سالم نیست. شناختن نشانه‌های ابتدایی در معرض خطر بودن ازدواج و توجه دقیق به بروز این نشانه‌ها بسیارمهم است. هنگامی‌که این نشانه‌ها بروز می‌کنند، باید اقدام‌های اساسی انجام دهید تا رابطه‌تان با همسرتان نجات یابد. ازدواج سالم و شاد از دستاوردهای بزرگ زندگی است. هرگز برای نجات ازدواج‌ دیر نیست.(سلامت)


ادامه مطلب ...

قهرهای عادت شده

جام جم سرا: همسرمن همان‌قدر که زن دلسوز و مهربانی است، زود رنج و حساس نیز هست. گاهی که از رفتاری ناراحت می‌شود تا روزهای متمادی قهر می‌کند و من باید به زمین و زمان متوسل شوم تا دوباره با من آشتی کند. احساس می‌کنم با گذشت زمان کم‌طاقت‌تر شده و گاهی به من توهین می‌کند. در گذشته چنین رفتاری از او سابقه نداشت اما این روزها گاهی بر سر یک موضوع کوچک مدت‌ها درگیر هستیم. کم‌کم من هم خسته شده‌ام. تا به‌حال بخاطر فرزندانمان سکوت کرده‌ام اما چند روز قبل از کوره در رفتم و دعوای شدیدی بین‌ ما​ رخ داد و او قهر کرد. من هم هیچ تلاشی برای آشتی او انجام ندادم. چگونه می‌توانم فضای خانه‌مان را تغییر دهم؟ نمی‌دانم چرا روز به روز عصبی‌تر می‌شود.

***

پاسخ مشاور: همسر شما هم مثل هر انسان دیگری مجموعه‌ای از خوبی‌ها و بدی‌ها را در رفتار و عاداتش دارد. همیشه گفته‌ام که هیچ کس کامل نیست. همسرتان هم از این قاعده مستثنا نخواهد بود اما این‌که می‌گویید تازگی‌ها زودرنج‌تر شده​ یا اغلب عصبی می‌شود، شاید نیاز به بررسی بیشتر دارد. ممکن است مسئولیت‌هایی که بر عهده‌شان قرار گرفته به مرور زمان باعث خستگی‌شان شده باشد. شاید بزرگ کردن فرزندان ​یا عوامل دیگر در رفتار ایشان بی‌تاثیر نبوده است. شما به عنوان شریک زندگی‌شان باید علت تغییر رفتار همسرتان را بفهمید. کمک گرفتن از یک مشاور حضوری هم خوب است. اما این رفتار «قهر کردن» که گویا از ابتدا جزو عادات همسر شما بوده، قصه‌اش متفاوت است.

برخی ​ افراد از قهر کردن به عنوان اهرم فشاری برای رسیدن به خواسته‌های‌شان استفاده می‌کنند. بهتر است در یک فضای دوستانه، وقتی مشکلی بین‌تان نیست، موضوع را مطرح کرده و از او بخواهید نه‌تنها برای رابطه خودتان بلکه به دلیل الگوگیری فرزندان از این رفتار غلط، بجای قهر کردن، مشکل را بیان کنند. اگر شما شنونده خوبی باشید، به حرف‌هایش توجه​ و سعی کنید در یک گفت‌وگوی بی‌طرفانه و آرام مشکلات او را بشنوید، همسرتان بجای قهر کردن، با شما صحبت می‌کند. اگر توجهی را که نیاز دارد بدون قهر کردن و به طور معمول دریافت کند، بعید به نظر می‌رسد که بخواهد با قهر، محبت و توجه شما را به دست بیاورد.

در کل بهتر است به او بگویید که حواس‌تان به او هست. متوجه هستید که از چیزی ناراحت است و دوست دارید کمک کنید تا آرامش به او برگردد. وقتی همسرتان بفهمد شما در کنار مشغله‌های زندگی به او و حالات روحی‌اش توجه دارید، زندگی برایش دلچسب‌تر می‌شود و برای تغییر رفتارش اقدام می‌کند. راه را برای درد​ دل کردن او باز کنید. از حرف‌ها و حتی غر زدن‌های همسرتان خیلی مسائل را متوجه خواهید شد. (ضمیمه چاردیواری)


ادامه مطلب ...

حال اعدامی زنده شده: هر روز بدتر از قبل

جام جم سرا: به گزارش خبرنگار ما، اعدامی زنده‌شده که علیرضا نام دارد به اتهام حمل و نگهداری موادمخدر به اعدام محکوم شده‌ بود. او اواسط مهر سال گذشته در زندان بجنورد به ‌دار آویخته و 20دقیقه بعد از چوبه‌دار پایین آورده ‌شد و پزشک‌قانونی حاضر در صحنه نیز مرگ او را تایید کرد اما ساعاتی بعد از انتقال جسد به پزشکی‌قانونی در حالی‌که کارگر سردخانه مشغول انجام کاری در آن محل بود متوجه بخار در کاور جسد علیرضا شد و بلافاصله مسوولان را خبر کرد.
انتقال علیرضا 35ساله به بیمارستان و آغاز عملیات احیا روی این مرد، او را دوباره به زندگی بازگرداند و در نهایت علیرضا بعد از چند هفته کما دوباره چشم‌هایش را باز کرد و به زندگی برگشت.

مطابق اوراق پرونده علیرضا سه سال قبل از اجرای حکم اعدامش به اتهام حمل و نگهداری شیشه دستگیر و زندانی شده‌ بود. هرچند قاضی رسیدگی‌کننده به پرونده نامه‌ای برای عفو این مرد به کمیسیون عفو و بخشودگی فرستاد اما این کمیسیون، علیرضا را به‌دلیل سابقه‌دار بودن مستحق تخفیف ندانست و این جوان که سه فرزند نیز دارد به اعدام محکوم شد.

یک‌شب قبل از اجرای حکم به خانواده‌ علیرضا اعلام کردند برای آخرین دیدار به زندان بروند. فردای آن روز در حالی‌که برادر علیرضا و دایی‌اش برای تحویل جسد رفتند مسوول سردخانه به آنها اعلام کرد علیرضا به بیمارستان منتقل شده‌ و او هنوز زنده‌ است. با بیرون آمدن علیرضا از کما و انجام درمان‌های اولیه این مرد دوباره به زندان منتقل شد و در حالی‌که برخی کارشناسان معتقد بودند حکم اعدام یک‌بار دیگر باید اجرا شود و برخی دیگر اعدام دوباره را غیرقانونی می‌دانستند پرونده به کمیسیون عفو و بخشودگی رفت و این بار به‌دلیل وضعیت خاصی که این مجرم داشت درخواست مورد پذیرش قرار گرفت و حکم اعدام به حبس ابد تغییر یافت. این در حالی بود که وضعیت علیرضا به گفته همسر و برادرش هر روز بدتر از قبل شد.

برادر علیرضا روز گذشته درخصوص آخرین وضعیت پرونده برادرش گفت: «متاسفانه وضعیت برادرم بسیار بد است. او نزدیک به 40کیلو وزن از دست داده‌ و حافظه‌اش تقریبا پاک شده است. از آنجایی که باید داروهای خاصی را مصرف می‌کرد و در زندان این داروها در دسترس نیست حال علیرضا در این مدت بسیار بد شده ‌است. من و برادرم تنها کسانی هستیم که به دیدار علیرضا می‌رویم با اینکه هر هفته به دیدنش می‌رویم اما ما را فراموش کرده‌ است. وقتی صحبت می‌کنیم باید چندین ‌بار یاد‌آوری کنیم که چه کسی هستیم و او حالا کجاست.»

وی گفت: «چند زندانی که از دوستان علیرضا هستند از او مراقبت می‌کنند. آنها هروقت به مرخصی می‌آیند ما مبلغی پول می‌دهیم تا کارهای برادرم را در زندان انجام دهند آن طور که دوستانش می‌گویند او دیگر کنترلی بر خودش ندارد. دست چپ علیرضا تقریبا از کار افتاده ضمن اینکه پای چپش هم دیگر سالم نیست و همین وضعیت را برای او بدتر کرده‌است. پزشکان زندان روزانه به او دارو می‌دهند اما این داروها باعث بهبود برادرم نشده و فقط خواب‌آور است و باعث می‌شود او طول روز را بخوابد.»

برادر علیرضا درباره اینکه آیا تلاشی برای گرفتن مرخصی درمانی برای برادرش کرده است یا نه، گفت: همان موقع که برادرم زنده شد، گفتند با سپردن وثیقه می‌توانم او را بیرون بیاورم. مدتی طول کشید تا 15میلیون‌تومان وثیقه‌ای را که خواسته‌ بودند، تهیه کنم. وقتی پول را بردم گفتند نمی‌شود علیرضا را آزاد کرد چون او یک شاکی خصوصی هم دارد که به خاطر درگیری با آن فرد به 10سال حبس و 34میلیون‌تومان دیه محکوم شده ‌است. تلاش کردم آن فرد را پیدا کنم. آدرسی از او داشتم و رفتم تا رضایت بگیرم. گفتند از آنجا رفته. حالا هم آدرس جدید در اجرای احکام است اما متاسفانه برای اینکه رضایت بگیرم آدرس را به من نمی‌دهند و در این خصوص همکاری نمی‌کنند. به من می‌گویند 34میلیون‌تومان را بیاور ما خودمان اقدام می‌کنیم. این پول، مبلغ کمی نیست. برای من که یک کارگر هستم، خیلی سخت‌ است چنین مبلغی را تهیه کنم. می‌خواستم به همراه برادر دیگرم برای رضایت بروم، شاید شاکی قبول کند پول کمتری بگیرد یا اینکه به‌طور کلی رضایت بدهد. قاضی پرونده هم می‌گوید تا زمانی که شاکی خصوصی رضایت ندهد، نمی‌توانم وثیقه را قبول کنم. وقتی هم از علیرضا می‌پرسم با چه کسی دعوا کرده و موضوع چه بوده چیزی یادش نمی‌آید که بگوید. علیرضا وضعیت بسیار بدی دارد؛ او به لحاظ جسمی و روحی روزبه‌روز تحلیل می‌رود و دیگر تحمل زندان را ندارد، حتی پزشکان زندان هم شفاهی گفته‌اند او نمی‌تواند در زندان بماند. اگر می‌شد من جای برادرم به زندان بروم این کار را می‌کردم. آن‌وقت می‌توانستیم او را برای درمان به بیمارستان منتقل کنیم. این روند به مرگ علیرضا در زندان می‌انجامد.» (شرق)


ادامه مطلب ...

یک پسر کوچک‌تر از خودم عاشقم شده

جام جم سرا: ازدواج فرآیندی بسیار مقدس است و موجب آرامش روحی و نظم گرفتن برنامه زندگی دختر و پسر می‌شود اما گاهی همین فرآیند مطلوب برای افراد نتایج منفی دارد و به جای فراهم آوردن آرامش، تنش و ناملایمات را برای زوج‌ها به ارمغان می‌آورد. دلیل چنین نتایج نامطلوبی را می‌توان در بی‌توجهی به اصول ازدواج مناسب دانست. در پیامکی که شما فرستاده‌اید، چند نکته قابل تأمل است که در ادامه به آن‌ها اشاره خواهد شد.

نحوه آشناییتان را بررسی کنید

پسری که به شما ابراز علاقه کرده است در سن ۲۰ سالگی قرار دارد اما شما ۲۵ سال دارید و به احتمال زیاد پختگی و توانایی تصمیمگیری منطقی در شما بالا‌تر از اوست. همچنین توجه داشته باشید که همراه بودن خانواده پسر با تصمیم پسرشان دلیل قطعی بر منطقی و درست بودن این انتخاب نیست چرا که معمولا خانواده‌ها با چنین ازدواج‌هایی مخالف هستند و همراهی آن‌ها می‌تواند دلایل متعددی مانند اصرار فرزندشان داشته باشد.‌
ای کاش شما درباره نحوه آشناییتان با یکدیگر و میزان ابراز علاقه‌تان هم توضیح می‌دادید، با این حال، باید بدانید که هر چه ابراز علاقه پسر به دختر رسمی‌تر و با رعایت اصول و سنت‌های مناسب باشد، دلیل محکم تری بر واقعی بودن آن است.

۴ نکته مهم و قابل تامل

در بررسی این فرد به عنوان یک گزینه برای ازدواج نکات زیر را در نظر داشته باشید:

۱ -تناسب: این تناسب می‌تواند در زمینه‌های فرهنگی، مالی، اجتماعی، خانوادگی، تحصیلی و... باشد. به خاطر داشته باشید که تناسب نداشتن در هر یک از این موارد، می‌تواند هشدار جدی برای پایدار نماندن این ازدواج باشد. بنابراین به دقت تناسب خود با طرف مقابل در زمینه‌های یاد شده را، مورد بررسی قرار دهید.

۲ -شرایط سنی: شاید در اطراف خود مواردی را شنیده یا دیده‌اید که خانمی با مرد بسیار کوچک‌تر از خود ازدواج کرده است. در چنین ازدواج‌هایی خانم به دلیل رشد یافتگی بیشتر، احساس می‌کند باید تصمیم گیرنده اصلی در زندگی باشد و به همین خاطر به صورت ناخودآگاه به تحت سلطه درآوردن مرد میل خواهد داشت. معمولا مردان یا خود را از زیر بار مسئولیت‌های مربوط به زندگی‌‌ رها می‌کنند یا بر سر به دست آوردن قدرت با همسر خود وارد چالش و تنش می‌شوند که هر دو مورد باعث بی‌ثباتی زندگی مشترک می‌شود.

۳ -داشتن حس مثبت به طرف مقابل: تصور کنید با این فرد ازدواج کرده‌اید. آیا می‌توانید در یک جمع مانند یک مهمانی دوستانه یا یک جمع فامیلی به راحتی و با افتخار این فرد را به عنوان همسر خود معرفی کنید؟ این سوالی است که شاید در حال حاضر به آن سریع پاسخ بدهید اما واقعی‌ترین پاسخ مربوط به زمانی است که چنین موقعیت‌هایی را تجربه کنید و احساس واقعی خود را در نظر بگیرید.

۴ -در نظر گرفتن آینده: یک واقعیت خیلی مهم وجود دارد که باید آن را مدنظر داشته باشید. تصور کنید با این فرد ازدواج کرده‌اید. ۱۵ سال دیگر را در نظر بگیرید. شما ۴۰ ساله هستید و همسرتان ۳۵ ساله. این یک مسئله قطعی است که شما از لحاظ ظاهری بسیار مسن‌تر و شکسته‌تر از همسر خود به نظر خواهید رسید.
این مسئله جدا از صدماتی که به عزت نفس شما وارد می‌کند، ممکن است که همسرتان را به شما سرد کند و مسائل ناخوشایند بعدی اتفاق بیفتد. با این حال و در صورتی که هنوز در تصمیم گیری مشکل دارید، می‌توانید با یک مشاور حرفه‌ای ارتباط برقرار کنید و از کمک‌های او برای بررسی شرایط خود و اتخاذ یک تصمیم مناسب بهره بگیرید. (جواد غفوری نسب - کار‌شناس و مشاور خانواده/خراسان)


ادامه مطلب ...